خاستگاه توجه به دو ساحت دانش و اندیشه در کلام انقلابی

🔰 خاستگاه توجه به دو ساحت دانش و اندیشه در کلام انقلابی

میان #دانش و #اندیشه را از جهات مختلف می‌توان تمایز نهاد، اما این تمایزات آیا به‌قدری هست که بتواند از دو ساحت وجودی گزارش دهد؟

کلام انقلابی سودای پشتیبانی نظری از زیست دینی جامعه – حیات نوین انقلابی – را در سر دارد و ذهن جامعه را هدف گرفته است.

آیا می‌توان از یک لایه‌ی معرفتی سخن گفت که پشت حیات جمعی انسان‌ها قرار گرفته و به اقدامات او – به‌عنوان یک کل منسجم و باشعور – سمت‌وسو، پیوستگی و انسجام و حتی هویّت می‌بخشد؟ آیا می‌توان میان این لایه‌ی معرفتی با سایر دانش‌ها – حتی دانش عقاید دینی – تمایز قائل شد؟

بله، از دو جهت:

1. پیوستگی هویتی یک ملت صرفا به مثلا گزاره‌های قانون اساسی یا مرز و جغرافیای مشترک نیست، بلکه مجموعه‌ای از باورها و ارزش‌ها و عادات و آداب و رسوم عینی است که در عمل ایشان را به هم پیوند می‌زند و یک کل متمایز از سایر ملل ایجاد می‌کند؛ برای این لایه‌ی عینی می‌توان یک ذهن مشترک و سیّالی درنظر گرفت که ترجمه‌ی معرفتی آن می‌شود #ذهن_جامعه

2. انسان به‌مثابه‌ی یک کل ذی‌شعور که دارای هویت واحد و یک‌پارچه است، نه با هیچ یک از دانش‌های نظری و عملی می‌تواند این پیوستگی خویش تأمین کند، نه صرفا با تسلسل خاطرات است که شخصیت یکپارچه‌اش شکل می‌گیرد، بلکه یک لایه‌ی معرفتی – نه لزوما خودآگانه – است که مثل سیستم‌عامل در یارانه باعث پیوستگی و انسجام میان ساحات و قوای درونی و موقعیت وی در زمان و مکان می‌شود. این لایه‌ی معرفتی کاملا سیّال و منعطف و دارای خاصیت جمع‌الجمعی است. این لایه‌ی معرفتی در وجود انسان و جامعه – اگر اصابتی برای آن قائل باشیم – اندیشه است.

 

امید فشندی
1401/02/17

حفاظت شده: نسبت دانش و اندیشه و اراده و فعل

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نسبت شناسی اندیشه و دانش

🔰سکانس اول:

💠رهبری در اولین نشست اندیشه های راهبردی 4 عرصه برای پیشرفت ذکر می کنند:
فکر،
علم،
سبک زندگی،
و معنویت

💠ایشان در توضیح دو عرصه ابتدایی این چنین ذکر می کنند:
1. عرصه #فکر
ضرورت سوق دادن جامعه به سوی یک جامعه متفکر
در درجه‌ی اول، پیشرفت در عرصه‌ی فکر است. ما بایستی جامعه را به سمت یک جامعه‌ی متفکر حرکت دهیم؛ این هم درس قرآنی است. شما ببینید در قرآن چقدر «لقوم یتفکّرون»، «لقوم یعقلون»، «أفلا یعقلون»، «أفلا یتدبّرون» داریم. ما باید #جوشیدن_فکر و #اندیشه_ورزی را در جامعه‌ی خودمان به یک حقیقت نمایان و واضح تبدیل کنیم.
2. عرصه #علم
عرصه‌ی دوم – که اهمیتش کمتر از عرصه‌ی اول است – عرصه‌ی علم است. در علم باید ما پیشرفت کنیم. البته علم هم خود، محصول فکر است. در همین زمان کنونی، در حرکت به سمت پیشرفت فکری، هیچ نبایستی توانی و کوتاهی و کاهلی به وجود بیاید.

💠اینکه ولیّ یک جامعه یک برش معرفتی در ساحت شناخت و آگاهی ایجاد کند و میزی بین دانش و اندیشه رقم بزند، امریست که بایستی به شدت جدی گرفته بشود. تمایز دادن اندیشه(فکر) و دانش(علم) و مهمتر خواندن فکر یعنی ایجاد یک سو و بلکه قبله اجتماعی برای ایجاد یک جریان اجتماعی به منظور ایجاد پیشرفت و بالندگی در آن عرصه.

🔰سکانس دوم:

💠سرّ اهم بودن اندیشه در چیست؟!
سرزمین واقعیت های چالش خیز انقلاب اسلامی فاصله قابل توجهی تا سرزمین دانشهای اسلامی دارد اما راه حل پاسخ به این چالش ها چیست؟
به علت سیطره و هیمنه پارادایم غربی در مواجهه با چالش ها این فکر و اندیشه غربی است که میدان دار می شود حتی باورمندان به انقلاب اسلامی به به ورطه پارادایم غربی لغزیده و وفادار به امتداد دانش های اسلامی نمی مانند.

💠#عبرتی_از_تاریخ_انقلاب: امام چه کرد؟
“حضرت امام تا با فریاد «اسلام در خطر است» قیام خود را شروع کرد آگاهان حوزۀ تمدن‌پژوهی فهمیدند که درگیری او در یک سطح تمدنی بسته شده است.”

“در این صورت لازم بود از انواع و اصناف پشتیبانیها برای توفیق این نهضت مدد گرفته شود و در این میان نقش دانش اختصاصی بود. اما نه فقه مصطلح و نه فلسفه و اخلاق مصطلح برای ادارۀ انقلاب کافی نبودند و نیستند. زمانی که امام خمینی رحمة‌الله‌علیه قیام کرد، هرچند که کاملاً متکی به این دانش‌ها بود و خود او می‌فرمود: «زیر سایۀ فقه مبارزه کنید.»، ولی این دانش‌ها مسیری را که باید در پیش می‌گرفت، برای او روشن نکرده بودند”

“دانش‌ها در جایی ایستاده بودند و حضرت امام در منطقه‌ای بسیار جلوتر از موقف دانش‌های اسلامی، در دل واقعیت‌های تلخ و دشوار آن روز، عملیاتی را علیه هجمه‌های گسترده، متنوع و پیچیدۀ مستکبرین عالم علیه دین مبین اسلام و سعادت دنیایی و اخروی بشر، تعریف کرده بود. این عدم پاسخگویی میراث علمی اسلامی از نهضت انقلاب اسلامی رهبر کبیر این انقلاب را سخت می‌آزرد(این همان چیزی است که سالهاست به عنوان خلأ نظری(تئوریک) انقلاب اسلامی از آن یاد می‌شود.)”

“ولی نکتۀ مهم و فوق‌العاده راهبردی اینجاست که این انقلاب با انضباط کامل به پیش رفت و هر ماه و هر سال با متانت و استواری مثال‌زدنی، فاصلۀ خود را تا مقاصد اعلام شده کم کرد تا نهایتاً پیروز شد و واقعاً اسلامی بود و اسلامی باقی‌ماند.”

“نتیجۀ همۀ این سخنان این که انقلاب اسلامی ایران با وجود خلأ تئوریک(دانشی) به اندیشه‌ای نیرومند نیاز داشت تا جامعۀ مستعد ایران اسلامی را از دل سال‌ها سرخوردگی و تأثر از فرهنگ و تمدن غربی و از زیر چکمۀ استکبار جهانی به در آورد و به پیروزی قطعی برساند”(1)

💠این اندیشه اسلامی بوده که در عین وفاداری به دانشها و تراث اسلامی و تغذیه انضباط بخش و اتقان آفرین از آنها سبب پیشرفت انقلاب اسلامی به سوی آرمان ها بوده است.
هر چند دانش طبع سردی دارد و از این رو کسانی که در کار نهضت اند دانش و نگاه دانشی را لنگر و مانع جولان اندیشه تلقی می کنند اما واقعیت این است که طبع گرم اندیشه در سرمای دانش است که به انضباط کشیده شده و اتقان و صلابت کارآمدی خود را رقم می زند.

حل مسئله و نسبت آن با دانش و اندیشه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • دانش ها اساسا برای حل مسئله های اجتماعی در یک گستره اجتماعی شکل گرفته اند فلذا همیشه، دغدغه حل مسئله ها جامعه را داشته اند اما سوالی که باید بدان پاسخ داد این است که آیا خود دانش مباشرتا به حل مسئله اجتماعی می پردازد و یا این که با پردازش دانش و تبدیل آن به اندیشه، مسائل اجتماعی حل می شود؟
  • به تعبیر دیگر، دانش ها به سبب طبع خاص خویش، تا چه میزان توانایی حل مسائل اجتماعی را به صورت مباشرتا دارند؟
  • آیا استفاده از اندیشه ها برای حل مسئله های اجتماعی، برای حالت گذار می باشد که فاصله میان دانش و مسائل اجتماعی زیاد است؟ و یا در حالتی که دانش ها بسط و امتداد پیدا کرده اند نیز، هنوز برای حل مسائل اجتماعی، باید دانش ها مورد پردازش قرار گیرند تا تبدیل به اندیشه شده و سپس مسائل اجتماعی حل شود؟
  • شاید بتوان این گونه ادعا کرد که برای حل مسئله های اجتماعی این اندیشه ها هستند که مباشرتا مسائل را حل می کنند و دانش ها توانایی حل مسئله به صورت مستقیم را ندارند. و این امر به سبب آن است که مسائل اجتماعی برای پاسخ، نیازمند دانش های مختلفی هستند و از طرف دیگر به دلیل نو بودن و جلو بودن همیشگی شان نسبت به دانش ها، امکان پاسخ ها توسط دانش ها به صورت مستقیم میسر نیست.
  • فلذا برای حل مسائل اجتماعی لاجرم به اندیشه نیازمند هستیم. این اندیشه ها حاصل مصدر ضرب دانش های مختلف در هم می باشد که یک پارادایم علمی را شکل داده و مسائل علمی و اجتماعی در آن پارادیم به پاسخ های خویش نزدیک می شوند.

کلام انقلابی؛ در مصیر اندیشه تا دانش

🔰 کلام انقلابی؛ در مصیر اندیشه تا دانش

گرچه موضوع کلام انقلابی را #اندیشه_دینی و #ذهن_جامعه می‌دانیم، اما کلام انقلابی به‌مثابه‌ی یک علم، در موقف دانشی است.

بله، مباحثاتی که در حلقه‌ی اندیشه‌ی کلامی داریم، هنوز در رتبه‌ی اندیشه‌ی کلامی است اما خب می‌کوشیم که آن را ساخت و پرداخت دانشی کنیم و سرانجام بتوانیم به‌عنوان یک دانش (هم‌تراز با کلام مرسوم) به جامعه‌ی علمی پیشنهاد دهیم.

اینکه موضوع خارجی و عینی یک علمی از جنش اندیشه باشد، دلیل بر آن نیست که خود آن علم هم از جنس اندیشه باشد و اساس اینکه “علم” به‌معنای «مجموع قضایا و گزاره‌های دانشی» از جنس اندیشه باشد، به‌راحتی قابل قبول نیست.

اما اگر علم را به‌معنای هر نوع پویش معرفتی بگیریم می‌تواند اعم از دانش و اندیشه باشد و اساسا هر علمی باید دارای چرخه‌ی دانش و اندیشه باشد تا پایایی و پویایی خود را حفظ کند.

 

امید فشندی
1401/02/16

شهر اندیشه؛ از شهربانی تا شهرداری

🔰کلام مرسوم و کلام انقلابی؛ از شهربانی تا شهرداری

#می‌پرسند: چرا بر کلام مرسوم خرده می‌گیرید که کاری به حیات دینی مردم نداشته؟ بااینکه همین قیودی مانند “اثبات” و “دفاع” و “دفع شبهه” در تعاریف مرسوم از کلام، ناظر به دغدغه‌ی متکلم نسبت به باورها و عقاید دینی مردم است.

در #پاسخ می‌توان گفت: گرچه نسبت به غیرتی که متکلمین در #مرزبانی و حتی #شهربانی از دیار عقاید دینی داشته‌اند سپاسگزاریم، اما شهر را با رویکرد نظامی و انتظامی نمی‌توان آباد کرد، خصوصا شهر معرفت و فرهنگ را، #شهرداری لازم است.

متکلمین غالبا فقیه بوده‌اند نه فیلسوف و عارف و اهل حکمت و معارف؛ از ترکیب فقه و کلام بیشتر تکفیر و تحدید (مرزگذاری) تولید می‌شود نه تبیین و تعمیق و رشد باورهای دینی مردم.

کلامی که توجیه‌گر فتاوای فقهی و حکم شرعی است – که باید هم باشد – “سؤال” را “شبهه” و “دگراندیش” را “گمراه” و تألیفاتش را “کتب ضالّه” می‌نامد.

اما کلامی می‌خواهیم که #عقلانیت را با #غیرت هم‌قدم کند تا علاوه‌ بر پاسداری، پویایی و پیشرفت معارف دینی مردم را هم بخواهد؛ پیش از آنکه به حق و باطل آرا و نظرات حکم کند تا بتواند به وجوب و حرمت تشریعی فتوا دهد، واقعیت تکوینیِ حیات اجتماعی که با تکثرات و تزاحمات بسیاری آمیخته است به رسمیت بشناسد تا بتواند آن را بفهمد و بر آن تأثیر بگذارد.

 

امید فشندی
1401/02/16

سه توجه در وجه تسمیه‌ی «کلام انقلابی»

🔰 وجه تسمیه‌ی این پویش معرفتی به “کلام انقلابی”

یک سؤال اینکه اگر ادعا و سعی بر تمایز با کلام مرسوم و کلاسیک دارید، خصوصا در زمینه‌ی موضوع که می‌گویید ما به #ذهن_جامعه می‌پردازیم که اندیشه‌ی دینی است، و آن به #عقاید_دینی که دانش معارف است، خب چه وجهی دارد که نام کلام بر این پویش می‌گذارید؟

می‌گوییم که #سه_وجه می‌توان برشمرد:

#یک اینکه خاستگاه این دانش کلام مرسوم، از جنس اندیشه و نزدیک به مقصود ما بوده و با گفت‌وگو آمیخته لذا کلام نام گرفته‌، اما به‌مرور و با تولید دانش کلام از این لایه غفلت شد. می‌خواهیم به آن لایه توجه دهیم.

#دو اینکه در تراث معرفتی اسلامی، دانش مرسوم کلام بیش از هر دانش دیگر ظرفیت پشتیبانی دانشی و تراثی از این پویش معرفتی – کلام انقلابی – را دارد.

#سه اینکه تا وقتی به علمی کاملا متمایز و تازه نرسیده‌ایم، ضرورتی ندارد که به صرف تفاوت موضوع، حساب خود را از کلام مرسوم جدا کنیم و نام دیگری برای این پویش برگزینیم، چه اینکه در علوم حوزوی – مانند فقه و اصول – هم مرسوم نیست که به صرف اختلاف با مشهور در تعریف یا موضوع علم، نام دیگری بر علم بگذارند.

امید فشندی
1401/02/16

کلام انقلابی، کلام جدید؟

جامعه علمی واقعیتی است که هنگام ورود به هر دانش باید آن را در نظر گرفت. جامعه علمی ادبیات خاص خود را دارد. با استدلال های خاصی قضایا را اثبات و رد می کند و ….
درصورتیکه می خواهیم هنگام ورود به یک دانش، جامعه علمی ما را طرد نکرده و بتوانیم تحولی در آن دانش ایجاد کنیم، باید قواعد آن جامعه علمی را پذیرفته و طبق مقتضای آن قواعد با دانش تعامل کنیم.
اگر ما می خواهیم کلام انقلابی را به عنوان رشته تخصصی حوزوی مطرح کنیم، باید آن را ادامه کلام قدیم معرفی کنیم. چراکه در غیر اینصورت در تقابل با جامعه علمی قرار می گیریم.
یکی از دلایلی که موجب شده حلقات جایگزین کتاب های درسی حوزوی نشود، همراه نشدن جامعه علمی با آن است و یکی از دلایل عدم همراهی، جعل اصلاح های شهید صدر در حلقات است.
کسی که حلقات نخوانده، فهمی از اصلاحاتی همچون حق الطاعة، منطقة الفراغ، قرن اکید و … ندارد؛ درحالیکه طلبه الموجز خوانده و استاد سطوح عالی حوزه، هردو از اصطلاحاتی همچون برائت، اجتماع امر و نهی، تبادر و ..‌‌. فهم مشترکی دارند؛ گرچه اولی بالاجمال و دومی بالتفصیل است.
اگر عنوان کلام انقلابی یک جعل اصطلاح است، طبیعتا باید آماده موضع گیری جامعه علمی کلامی باشیم و اگر این علم را امتداد کلام قدیم می دانیم، باید ارتباط کلام انقلابی و کلام قدیم را تبیین کنیم.
آیا واقعا مد نظر استاد اینست که کلام انقلابی بریده از علم کلام سابق است، یا اینکه کلام انقلابی نسخه به روز شده و مطلوب کلام مصطلح است؟

حفاظت شده: تاملی در باب نیازها و اقتضائات پیشروی حلقه اندیشه کلامی(1)

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نسبت اندیشه و علم از منظر هستی شناسی فطری انسان

فاقم وجهک للدین حنیفا، فطرة الله التی فطر الناس علیها…

انسان مفطور به فطرت الهی است و این یعنی انسان با یک اندیشه پا به عرصه ی هستی گذاشته است.

اندیشه ای که از منشأ اصیل علم تغذیه میکند و تغذیه اش به مقدار ربط وجودی اش به آن خزینه ی نورانی علم است.

این علم، علمی ست که هستی ساز است و بدلیل هویت ربطی صاحب اندیشه، همه ی هستی او را تشکیل میدهد لذا عمیق ترین پیوند را با جان و قلب انسان دارد و در نتیجه یقینا در قالب اندیشه ظهور و بروز خواهد کرد و امکان ندارد از جنس این علوم روی کاغذ و یا دفن شده در ذهن ها باشد.

این علم نور است و وقتی بر جان انسان می تابد همه ی عرصه جان و ذهن و اندیشه ی انسان را نورانی میکند و همه ی هویت اندیشه اش را شکل میدهد.

اندیشه ای که انسان به فطرت الهی اش به آن منوّر است در واقع امتداد و تجلّی همان حقیقت نورانی علم الهی است که درعالم روح و قلب انسانی امتداد و تجلّی یافته است و اقتضای عالم روح انسان وجود اندیشه ای برای ان علم است.

بنابراین اساسا این سوال در مورد انسان که علم مقدم است یا اندیشه؟ سوال غلطی است زیرا اندیشه ی ابتدایی و فطری انسان در واقع همان علم است اما در مرتبه ی وجودی عالم جان و قلب انسانی.

این ویژگی جان و عالم انسان است که هر علمی اگر بخواهد به مرتبه ی قلب انسان تنزل یابد هویت اندیشه ای پیدا خواهد کرد. العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء من عباده…

اینکه قرآن و شریعت از جنس اندیشه است و نه علم، هم دلیلش همین است. یعنی علم حقیقی و نورانی وجودش بگونه ایست که وقتی به عالم انسان نازل میشود به اقتضای مرتبه ی وجودی روح و قلب انسان هویت اندیشه ای بخود می گیرد. لذا قرآن نمیتواند از جنس گزاره های اندوخته و اطلاعات محض باشد زیرا اقتضای پیوند با جان مبارک حضرت محمد و سپس جان انسانهای دیگر هویت اندیشه ای داشتن است.

پس از این مرحله یعنی پس از هویت اندیشه ای، انسانها به اقتضای عالم انسانی و روابط تعلیم و تعلّم و با قدرتی که خداوند به انسان در خلق و اعتبار داده است یک نحوه وجود دیگری خلق میکنند و یک نحوه وجود مکتوب و گزاره ای به اندیشه ها و گزاره های حاصل از اندیشه های خود میدهند که همان علم و دانش رایج است.

بنابراین نسبت اندیشه و علم اینگونه است: اول علم و حقیقت نورانی است که بصورت وجودی در جان انسان امتداد می یابد و هویت اندیشه ای متجلّی میشود و سپس انسان با کمک این هویت اندیشه ای خود، به خلق علوم اعتباری میپردازد و بعبارتی این علوم فرآورده های اندیشه و اندیشه ورزی و در مرحله ی بعد از اندیشه و عالم انسانی قرار دارند.

در این میان کلام انقلابی قرار است به اندیشه بپردازد و نه به تولید علم پسینی.

در یادداشت بعدی به لوازم رسالتی که در مرتبه ی قلب و جان انسان تعریف میشود پرداخته خواهد شد انشاءالله

حفاظت شده: آیا موضوع دانش می تواند اندیشه باشد؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

کلام دنیا و یا کلام آخرت / کلام انقلابی، کلامی کارآمد

بسم الله الرحمن الرحیم

  • کلام، اندیشه دینی مردم و جامعه را هدف گرفته است. اما شاید یکی از تفاوت های کلام انقلابی و کلام کلاسیک در توجه به دنیا و آخرت باشد.
  • کلام کلاسیک دغدغه اصلی اش توجه به آخرت است و شانی برای دنیا قائل نست. اما کلام انقلابی در صدد آبادی دنیاست و دغدغه اصلی اش سامان زیست و زندگی همین دنیای مردم است. کلام کلاسیک به دلیل عدم توجه به ساحت دنیا، کارآمدی و اجرا موضوعیت چندانی ندارد اما در کلام انقلابی به سبب اصالت برای دنیا، کارآمدی و اجرا موضوعیت پیدا کرده و همین سبب تغییر در جنس گزاره های علم کلام می کند.
  • کلام انقلابی چون که دغدغه کارآمدی دارد لذا دائما در مقام پاسخگویی، ذائقه فکری جامعه را لحاظ کرده و سعی می کند پاسخی متناسب با همان ذائقه ارائه کند. و در نهایت با ممارسات و استمرار در توجه به ذهن جامعه، ذائقه آن را عوض می کند. اما کلام کلاسیک به دلیل عدم توجه به کارآمدی، پاسخ هایش لزوما مراد و خواست جامعه و مردم نمی باشد فلذا توانایی بسط و گسترش آن ها در جامعه وجود ندارد.
  • کلام انقلابی در راستای اهمیت کارآمدی و اجرا، دائما دغدغه تحقق اندیشه خود را دارد فلذا علاوه بر اثبات حقانیت خود، درصدد بیان راهی برای تحقق خویش می باشد اما کلام کلاسیک فقط دغدغه اثبات حقانیت خویش را در سر می پروراند. و تحقق اهمیت چندانی ندارد.

کلام انقلابی همان کلام است اما در وادی زندگی

کلام علمی است که محصول بحثها و مناظرات و استدلال های علما در مسائلی ست که ذهن ایشان را به خود مشغول میکرده است.

در دوران ابتدای اسلام که هنوز مشغله ها و دغدغه ها و مباحثات علماء روی مبانی دین و شریعت متمرکز بوده و عرصه های تمدنی دین در اذهان مطرح نبوده، علم کلام هم منحصرا در وادی اصول و عقائد دین متمرکز بوده است.

در دوران بعد که اندیشه هایی از یونان وارد شد و مباحث فلسفی وارد مباحثات علماء شد آن حرفهایی که ادبیات جدیدی می طلبید بخاطر یک سری جریانهای مخالف و برخی غیرت ورزی ها، مسمّی بنام فلسفه شد و بدین وسیله از کلام رایج جدا دانسته شد و الا مادامیکه مباحثاتش نُقل مجلس علماء بود و با محوریت دغدغه های دینی طرح میشد فارق از موضوع و محمول هایش، بایستی کلام نامیده میشد.

در دوران بعدی البته این انحصار در حیطه ی اندیشه ورزی علما ادامه پیدا کرد تا جاییکه این رویّه یک نوع تربیت و روحیّه بوجود آورد و همه ی اندیشه ورزی ها در وادی اصول و عقائد و اثبات و ردّ مسائل مربوط به آنها خلاصه گشت.

در این دوره ها چونکه غالبا علماء از طریق وجوهات شرعی گذران امور میکردند و مطلوبیت قناعت به حداقلها و آفت داشتن ثروت و رفاه و بنوعی پلید دانستن کسب و معاش برای علماء، یک مفهوم جاافتاده در ادبیات و سیره ی علماء شده بود لذا علماء خیلی وارد مسائل روزمره ی مردم نمیشدند و مسائل و مشکلات زیست اجتماعی مردم منشأ خلق مساله ی تمدنی در مباحثات علماء نبود.

در این ایام غالبا ذهن علماء با توجه به فضای شیعه و سنی و یا اسلام و کفر منتظر خلق یک مساله بود تا به آن بپردازد و بعبارتی از جهت خلق مساله منفعل بودند.

این رویّه باعث شد کم کم نوعی تربیت شکل بگیرد و علماء طوری تربیت شوند که به چیزی غیر از آنچه تابه آن روز از علم کلام و دیگر علوم فراهم آمده بود فکر نکنند و همه ی آورده های علمی شان هم در همان فضا خلاصه شود.

با انقلاب اسلامی اما حکومتی محقق شده که مادرش حوزه است و مردم علما را مسئول سعادت و شقاوتش میدانند.

تا به امروز که بیش از 40 سال از عمر این انقلاب گذشته است علماء در همان وادی میراث هزارساله شان به اندیشه ورزی ادامه داده اند و از آن حجاب نورانی خارج نشده اند اما به تدریج که دارد فضاحت های سپردن اندیشه ورزی در مورد زندگی مردم به دانشگاه و متربیان علوم غیر دینی، خودش را نشان میدهد و بار مطالبات و نقدهای مردم بر گرده ی علماء سنگینی میکند کم کم صداهای کم رمقی از بین علماء و جمع هایی مثل جمع فتوتی ها شنیده میشود که بیایید به مردم و زندگی مردم و سخن دین در مورد زندگی هم فکر و مباحثه کنیم و یادداشت بدهیم.

این مباحثات اما فرقش این است که  برخلاف مسائل کلام سابق که منفعلانه و زائیده ی اختلاف شیعه سنی و یا شبهاتی بود که از خارج مطرح میشد مسائلش درونی است و بعبارتی درون زاست، ناظر به زندگیست و قرار است ناظر به حل مشکلات مردم باشد.

این مجموعه مباحثات اگر شکل بگیرد میشود همان کلام یعنی همان علوم منتج از مباحثات علماء در مسائل جاری شان و با دغدغه ی دینی؛ البته با این تفاوت که علماء از لاک سابق شان درآمده اند و به مسائل گسترده تری می اندیشند.

پس تفاوت علم کلام سابق و فعلی به حیطه ی اندیشه ورزی علماء برمیگردد و این سبب تفاوت ماهوی در این دو نمی شود..

 

جایگاه کلام انقلابی در لایه‌های دانش

دانش یک پدیده‌ی اجتماعی است که مجموعه‌ای از شناخت‌ها و گزاره‌های مستدل و به هم پیوسته را شامل می‌‌شود، دانش‌ها به دلیل کار کردن چند نسل در یک جامعه علمی روی آنها‌ از یک ثبات برخوردار هستند و به این راحتی گزاره‌های دانشی قابل رد کردن نیست. هر چه که زندگی انسان گستره‌ی اجتماعی بیشتری پیدا کند به علت پیچیده‌تر شدن نیازمندی به دانش برای انتظام بخشی به این حیات پیچیده اجتماعی، بیشتر خود را نشان می‌دهد.

دانش‌ها و یا حتی یک دانش از لایه‌های مختلفی برخودار هستند، به طور کلی لایه‌های دانش به شکل زیر تقسیم می‌شوند:

  1. لایه بنیادین

این تحقیقات در جهت گسترش مرزهای دانش صورت می‌گیرند، این پژوهش‌ها با کاربست در زندگی انسان فاصله دارند، البته همین پژوهش‌ها پشتوانه شکل گیری پژوهش‌های کاربردی خواهند شد. خود این پژوهش‌ها به دو دسته 1. بنیادین محض و 2. بنیادین جهت‌دار تقسیم می‌شوند. اولی صرفاً به منظور گسترش مرز‌های دانش است و دومی با وجود اینکه در لایه‌ی بنیادین هست ولی یک نیم نگاهی به اینکه می‌خواهد زمینه‌های علمی لازم برای حل مسائلی را فراهم کند، دارد.

  1. کاربردی

این پژوهش‌ها که مبتنی بر پژوهش‌های بنیادین هستند، مبتنی بر این‌ها به تحلیل پدیده‌ها می‌پردازد و راه‌حل‌هایی برای مسائل مربوط به این پدیده‌ها ارائه می‌دهد. این پژوهش‌ها می‌خواهد مستقیماً مشکلات جامعه و انسان را حل کند.

  1. توسعه‌ای

در این پژوهش‌ها راه‌حل‌ها بر مصادیق مورد نظر تطبیق داده می‌شود و به یک برنامه و دستورالعمل واضح و موردی می‌رسد. در واقع این پژوهش‌ها نقطه مصرف دانش است.

جایگاه کلام انقلابی

در لایه‌ی بنیادین یا اندیشه‌های بنیادین یک مکتب فکری با سلیقه سخت‌گیرانه علمی با ادبیات سنگین تخصصی ارائه می‌شود، که همان مبانی است؛ یا چارچوب فکری یک مکتب فکری برای عموم اهل فکر و با زبانی عمومی ارائه می‌شود، که به این بخش بینش‌ها یا مکتب فکری عام گفته می شود. هر دوی این مبانی و بینش‌ها می‌تواند محض یا جهت‌دار باشد.

کلام در واقع در این بخش دوم تعریف می‌شود، یعنی کلام یک پویشی در لایه‌ی بنیادین محض است، اگر پویشهای کلامی به صورت جهت‌دار ارائه شود، می‌تواند کلام متناسب با آن سمت و سو را داشته باشیم. حال اگر این کلام جهت‌دار به سمت یک زیست گسترده اجتماعی در حد و اندازه‌ی یک انقلاب باشد، ما «کلام انقلابی» خواهیم داشت.

پس درو اقع دانش کلام انقلابی در لایه‌های دانش جزو دانش‌های «بنیادین جهت‌دار» محسوب می‌شود. کلامی که می‌خواهد با توصیفاتی از جهان و خدا و انسان و جامعه و … خیزی انقلابی در مخاطب ایجاد کند.

 

این یادداشت از بحث لایه‌های دانش که جناب حجت الاسلام و المسلمین استاد محمدرضا فلاح شیروانی ارائه فرموده‌اند، اتخاذ شده است.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_311

توصیف چیستی کلام انقلابی

بعد از شناخت طبقه بندی علوم و جایگاه آنها، باید بطور تفصیلی تر به شناخت حقیقت چیزی که به کلام انقلابی نامیده شده بپردازیم تا بعد از شناخت آن، جایگاه آن را در میان علوم بیابیم.

 

🔶استاد کلیدواژه هایی برای کلام انقلابی ذکر کرده اند که به آنها اشاره می کنیم:

اندیشه است نه دانش

کل نگر است نه تخصصی

طعام است نه دفع شبهه

اجتماعی است نه فردی

عقیده است نه حقیقت

نظام مند است نه جدا جدا

نیازمند مشارکت مردمی است

نیازمند به نگاه تربیتی فرهنگی است

 

🔶کلام انقلابی بنا بر فهمی که از بیانات استاد داشتم این است که کارش ساماندهی اندیشه جامعه است. یعنی سوژه اش ذهن مردم است.

از دانش های اصیل حوزه مثل معارف، اخلاق و فقه، تغذیه می‌کند و با استفاده از آنها، خوراک اندیشه ای و اعتقادی مورد نیاز حال مردم جامعه را توصیه کرده و چگونگی تحقق آن را هم طراحی می‌کند.

 

🔶کلام انقلابی سه ساحت دارد:

ساحت اول: ساحت دانشی؛ یعنی فعالیت و پویش کلامی با مدل دانشی که به اندیشه می پردازد (امری منظم تخصصی و با عقبه ای قوی و متقن)

ساحت دوم: ساحت اندیشه ای؛ یعنی فعالیت و پویش کلامی با مدل اندیشه ای (امری پویا، فعال و جامع)

ساحت سوم: ساحت اجرا و گفتمان؛ یعنی فعالیت و گفتگوی دینی در جامعه. در این ساحت مردم هم در آن شریک هستند.

 

سوالی که در یادداشت بعدی به آن می پردازیم این است که آیا این چیزی که موسوم به کلام انقلابی است، حقیقتا کلام است؟

 

توصیفی از علم کلام موجود در نسبت با کلام انقلابی

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه ی امروز مطالبی پیرامون نسبت آنچه به عنوان کلام انقلابی مطرح میشود با فعلیت علم کلام مطرح شد و این سوال مورد مداقه قرار میگرفت که دقیقا چه فارق قابل رویتی هست که کلام انقلابی را از علم کلام معهود جدا میکند؟

یکی از تکیه گاه های موجود در بحث امروز برای نفی تغایر میان کلام انقلابی و کلام موجود این بود که: « همواره یکی از موضوعات مورد بررسی علم کلام شبهات وارده به عقاید دینی بوده است و به آنها میپرداخته و جهت برطرف کردن آن ها تولید سخن میکرده است. تنها تفاوتی که در مباحث کلام انقلابی ایجاد میشود این است که بر خلاف مطالب معهود علم کلام، در این بسته ی معرفتی حرکت رو به جلو است و ناظر به حیاتی پیشرو و پویا است، و نه منفعل از شبهات و … و الا این بسته ی سخن نیز ذیل همان کلام است و تنها جهت توجهش به حیطه ی دیگی از مسائل است. »

در پاسخ یه این مساله چنین به نظر میرسد که در این ادعا مفروض گرفته شده است که دغدغه ی علم کلام ناظر به ذهنیت مردم است منتها بصورت انفعالی این کار را میکند. در حالیکه این توصیف ممکن است درست نباشد. چنین به نظر میرسد که علم کلام خود را متکفل توضیح و حراست از آن دسته مفاهیم و معارفی میداند که اعتقاد به آنها لازمه ی مسلمانی است، و اگر کسی در آنها شک کند یا باورش به آنها محل خدشه باشد از چارچوب دین اسلام خارج شده است. اینکه دیده میشود گاهی به مسائل و شبهات اجتماع نیز پرداخته است بخاطر این است که از بستر جامعه تعدی ای به حیطه ی عقاید چارچوب بخش به دین صورت پذیرفته و متکلم میخواهد این ها را حفظ کند. این نه به معنای دغدغه مندی بر اساس ذهن جامعه است.

اما کلام انقلابی اصلا مساله اش حراست از اعتقادات چارچوب بخش دینی نیست، بلکه مساله اش عمل دینی و زندگی دینی است، او نگاه میکند به زندگی مردم، فاصله ی آن را با زندگی اسلامی میسنجد، و سپس برای پر کردن این خلا بیرونی و متنی، محتوای مناسبی را که اگر در ذهن مردم باشد زندگیشان به سمت مطلوب حرکت میکند برای آنها آماده و تقدیم میکند.

درست است که نهایتا خروجی و محصول کلام انقلابی چهره ی نظری و گاهی اعتقادی دارد اما مساله ی دیگری دارد و کار دیگری را نیز پیش میبرد.

به عنوان مثال هیچ گاه ممکن نیست مساله ی تفکر و چگونگی تفکر صحیح از منظر اسلام موضوع علم کلام قرار بگیرد، اما این موضوع میتواند از رایج ترین موضوعات کلام انقلابی باشد.

وقتی هویت دو پویش معرفتی و دغدغه ی ذاتی آنها اساسا متفاوت است، به دلیل تشابه بروزات نمی توان آنها را یکی پنداشت.

گونه شناسی راهبردی ایده های اصلاحی جریانهای منتقد فلسفه صدرایی – استاد احمد رهدار

ایده های مصلحان اجتماعی بر اساس دیدگاهی که در باره انسان و تحول انسان دارند تنوعات و گونه های متفاوتی می یابد. یک مصلح اجتماعی می بایست یک تحول اجتماعی را سررشته داری کند و سررشته داری یک تحول اجتماعی بنا بر اینکه چه چیز جوهره و بنیاد تحول اجتماعیست مقتضی سبد اقدام راهبردی مختص به خود می باشد.

اگر وسیع ترین و گسترده ترین تحول اجتماعی را برپایی یک تمدن بدانیم بر این اساس دیدگاههای متفاوت در عوامل مؤثر در تمدن سازی زمینه ساز استراتژی های متفاوت خواهد شد و هر استراتژی طبعا سبد اقدام راهبردی مختص به خود را اقتضا می کند.

یکی از مواردی که سرنوشت یک تمدن را مشخص میکند دیدگاه و اندیشه ای است که در طبقه بندی علوم حاصل می شود. استاد رهدار با طرز دیدگاه مختص به خود در باب طبقه بندی علوم ایده اصلاحی شان شکل مخصوصی به خود می گیرد.
ایشان در باب طبقه بندی علوم می فرمایند:
“فلاسفه یونانی و اسلامی از همان ابتدا دغدغه‌ی طبقه‌بندی علوم را داشته‌اند. این دغدغه البته علتی داشته و از روی تفنن و تفرج علمی نبوده است. علم، همیشه جهان موجود را صورت‌بندی می‌کند. اینکه فیلسوفان دغدغه‌ی طبقه‌بندی علوم را داشته‌اند، می‌خواستند زمانه‌ی خود را به‌صورت منسجم درک کنند و با وجود همه‌ی کثرات می‌خواستند پیکر واحد زمانه‌ی خود را ببینند. با همه‌ی اختلافاتی که در طبقه‌بندی علوم هم در غرب و هم در اسلام هست، به نظر من هر یک از این دو گروه یک خط کلی و متفاوت را اتخاذ کرده‌اند. در تفکر غرب طبقه‌بندی علوم بر مبنای بینش، روش، دانش، ارزش و کنش است و در تاریخ اسلام طبقه‌بندی علوم بر مبنای بینش، روش، ارزش، دانش و کنش است. نکته‌ی مهمی که در این‌جا وجود دارد این است که در تاریخ اسلام، علوم هنجاری بر علوم دانشی مقدم می‌شود.”

ایشان روایت شان از طبقه بندی علوم در عالم اسلامی اینچنین است:
“در عالم اسلامی، عالم از نقطه‌ی ثقلش یعنی «خدا» شروع می‌شود و در ادامه می‌رسد به انسان و همه‌ی مایحتاجش. علم کلام در منظومه‌ی معارف اسلامی در صدر است. در این طبقه‌بندی علوم، یک چیز را مفروض گرفته‌اند و آن‌ هم این است که هر علم بالاتر، مبادی علوم بعد از خودش را تعیین می‌کند. وقتی هم که کلام در صدر طبقه‌بندی علوم قرار می‌گیرد یعنی اینکه قرار است مبادی علوم بعد از خود را تنظیم کند. اینکه چه چیزی در صدر قرار گیرد تأثیراتی بسیار جدی در روش و علوم به وجود می‌آورد. این تصادف نیست که در غرب جدید همه‌ی علوم کمی شده است. وقتی ریاضی در صدر طبقه‌بندی قرار می‌گیرد، طبیعی است که جوهر ریاضی که «عدد» باشد در همه‌ی علوم مابعد می‌آید. همین‌طور اگر کلام در صدر بنشیند، جوهر کلام که خدا باشد در همه‌ی علوم مابعد می‌آید. لذا در عالم اسلامی کسی که موسیقی هم کار می‌کند، از دلش خدا را درمی‌آورد و در عالم غرب، کسی که درباره‌ی خدا هم کار می‌کند، از دلش عدد بیرون می‌آورد.”

با این حال ایشان ناظر به تاریخ اسلام در باب طبقه بندی علوم یک نکته را متذکر می شوند و آن هم اینکه:

“یک اتفاقی که به لحاظ تاریخی در تاریخ اسلام افتاده است و برای بنده محل ابهام می‌باشد، این است که در حالی‌که عموما اعتقاد بر این بوده است که کلام باید در رأس باشد، اما عملا این اتفاق نیفتاده و مبادی علوم مادون کلام، توسط کلام پی‌ریزی نشده است یا درک عمومی عالمان اسلامی به این سمت نرفته است که مسئله‌های خودشان را از ریشه‌های کلامی‌اش پیگیری کنند. به‌عنوان مثال درباره‌ی سیاست خارجی حکومت اسلامی تحقیقات و پژوهش‌های زیادی انجام شده است که این سیاست‌ها باید به سمت «تنش‌زدایی» پیش برود یا «تنش‌زایی». معمولا هم در نتیجه‌ی پژوهش به تنش‌زدایی رسیده‌اند. چرا؟ چون با رویکرد فقهی پیش رفته‌اند. اما اگر از کلام شروع کنیم، محال است که به تنش‌زدایی برسیم و قطعا تنش‌زا می‌شویم. کلام حوزه‌ی جبهه‌ی حق و باطل را طرح می‌کند و نزاع حق و باطل هم نزاعی ذاتی است و آشتی‌ناپذیر. ”

ایشان نهایتا نقش کلام را در تحولات اجتماعی و تمدن سازی این چنین بیان کرده و نسبت آن با فقه را اینگونه تبیین می کنند:

علم کلام حداقل در تبیین عالمان اسلامی و منابع تاریخی، همان نقش انسجام‌دهنده‌ی تمدن را بازی کرده است. کلام بیشتر به جاده‌سازی پرداخته و فقه عهده‌دار فرمول‌سازی و ماده‌سازی بوده است. کلام، علوم دیگر اسلامی را از طریق جاده دادن و جهت دادن پشتیبانی کرده است، اما فرایندها و ابزار حرکت در این جاده را خود کلام فراهم نکرده است و علومی دیگر مثل فقه و … عهده‌دار فراهم کردن این فرایندها و ابزار بوده‌اند.

فرض کنید که قرار است غرب در مواجهه‌ی با عالم اسلام چیزی را پای میز مذاکره بیاورد. به نظر من غرب منتجات فلسفی‌اش مثل منشور حقوق بشر را می‌آورد نه هنرش را (هرچند ذات غرب با هنر بیش‌تر پیوند دارد تا با فلسفه). در مقابل اگر روزی قرار شد به نمایندگی از عالَم اسلامی وجه کلی آن را ارائه دهیم، باید چیزی از جنس کلام باشد. چون بسیاری از چیزها مثل بنیادهای فقه، اصول، تفسیر و خیلی چیزهای دیگر در دل آن وجود دارد. کلام انگار مندمجکرده‌ی خداست که می‌خواهیم ارائه دهیم. کلام، منطق ارائه‌ی اسلامی است.

در بحث تمدن اسلامی آنچه که کلام را نسبت به فلسفه جدی‌تر می‌کند این است که کلام عقل انضمامی و فلسفه عقل انتزاعی است. ما در مقام تمدن‌سازی، زیاد انتزاعی نیستیم و حضور تمدنی یک حضور انضمامی و عینی است. در این‌جاست که کلام از فلسفه کاربردی‌تر است. در این‌جا ممکن است این اشکال مطرح شود که کلام چون درون‌دینی است، اصلا نمی‌تواند جایگاه تمدنی داشته باشد و آن چیزی که پایگاه جهانی دارد، فلسفه است و هر چقدر که ما به ساحت تمدنی ادیان نزدیک‌تر می‌شویم، گویا متکلمین جایشان را به فلاسفه می‌دهند. به نظر بنده کاملا قضیه برعکس است. چرا که فلسفه مقام استقرار نیست بلکه مقام پرسش و اضطراب است و حتی می‌توانم بگویم که کلام، غایت فلسفه است. فلسفه وقتی به حقیقت می‌رسد، کلام می‌شود. فلسفه یک موطن و محل استقرار دارد که به محض رسیدن به آن، اسمش کلام می‌شود، هرچند که ما اسمش را کلام نگذاریم. از همین زاویه است که غربی‌ها مدام می‌گویند که فلاسفه‌ی اسلامی، فیلسوف نیستند و متکلم هستند چرا که فلسفه‌ی غرب کاملا خودش را از همه چیز آزاد کرده و لابشرط است، اما فلسفه‌ی اسلامی نسبت به وحی لابشرط است نه نسبت به حق. فلسفه بدون اینکه خود را به ساحت کلام وصل بکند، امکان تمدن‌سازی ندارد. اگر فلسفه مقام پرسش است و موطن پرسش هم غیاب و پوشیدگی است، نمی‌توان با بودن دائمی در حالت غیاب، به اثبات رسید و تمدن‌سازی کرد. اگر هم غرب به تمدنی رسیده است، آن زمانی بوده است که جلوه‌هایی از حق پیدا کرده است.”*

جمع بندی اولیه بنده این است که در دیدگاه استاد احمد رهدار هویت معرفتی و عقیدتی نیز نقشی رئیسی دارد که به واسطه کلام جهت الهی و ربانی می یابد. اما ایشان در سبد اقدام راهبردی خود متوقف در کلام نشده و سعی کرده اند عقل انضمامی کلام را در قالب استنباط فقهی به کار بسته و به تعبیر خود شان فرآیند و ابزار لازم برای تمدن سازی و اصلاح اجتماعی را پدید آورند. از نظرگاه ایشان “فدا” یا به تعبیر دیگر فقه دولت اسلامی آن امریست که ضرورت راهبردی ماست و می بایست به صورت ویژه بدان امعان نظر داشت.
پ.ن:
* مقاله ” کلام، روح انسجام‌بخش تمدن اسلامی” نویسنده: احمد رهدار

کدام روایت از درگیری رژیم صهیونسیتی با فلسطین؟

از آنجا که درگیری امت مسلمان با رژیم صهیونیستی(اسرائیل)، تاریخی 70 ساله دارد، روایت های متعددی از این اتفاق در افکار عمومی منتشر است که هر کدام از این روایت ها، نتایج و تبعاتی را در پی دارد به گونه ای که ایلان پاپه معتقد است: «اسرائیلی ها موفق شدند با یاری هم‌پیمانان و متحدان خود داستانی بسیار پیچیده و چندلایه خلق کنند که از فرط پیچیدگی برای هیچ کس قابل فهم نیست و تنها خود اسرائیلی ها قادر به فهمیدن آنند» در صورتی که این موضوع یک داستان ساده است اما «جهان این داستان ساده را هم چون داستانی چندلایه و بسیار پیچیده می داند که فهم آن بسیار دشوار و حل آن بسیار دشوارتر است».

با توضیح فوق می توان به چند روایت از درگیری صهیونیست با فلسطینی ها، در اذهان جهانی اشاره کرد و هم چنین به موضع انقلاب اسلامی ایران در این روایات اشاره داشت:

اولین روایتی که از این موضوع در افکار عمومی منتشر شده است، ظلمی است که رژیم صهیونیستی به واسطه کشتارهای فجیع و کودک‌کشی ها در منطقه فلسطین رقم زده است و از این رو که این امر یکی از وحشیانه ترین ظلم های تاریخ است، افکارعمومی خصوصا قومیت عرب و هم چنین مسلمانان که با فلسطینی های ساکن در آن منطقه اشتراکات قومی یا مذهبی دارند، بیشترین دشمنی و درگیری را با رژیم صهیونیستی پیدا کرده اند.

این روایت از آن جهت ناقص است که به مرور در طول تاریخ جنایات و وحشی گری های رژیم صهیونیستی به دلایل معتعدد کم شده است(قطعا یکی از این دلایل، قوی شدن مردم فلسطین خصوصا بخش غزه و کرانه باختری است) و همین امر موجب میگردد که بعد از گذشت یک بازه زمانی طولانی و تبلیغات و تصویرسازی های متحدین اسرائیل در افکار عمومی، درگیری با اسرائیل به یک درگیری قومی با پیچیدگی های فرهنگی مربوط به آن منطقه، تقلیل یابد. در نتیجه می بینیم آن جوامعی که روایت های خود در افکار عمومی را اینگونه انتخاب کرده بودند، امروزه با چالشی جدی از سمت افکار عمومی مواجهند با عدم مشاهده آن سطح از جنایات، این سوال جدی برایشان شکل خواهد گرفت که چرا باید وارد یک درگیری و اختلاف قومی تاریخی شوند و جامعه خود را در این چالش دو سرسوخت، ذبح کنند؟!

روایت دومی را که میتوان به سطحی از روشنفکران بین المللی که در جامعه جهانی فارغ از نگاه ادیانی به آن پرداخته اند، نسبت داد، قرائتی است که امثال ایلان پاپه اسرائیلیِ ضدصهیونیست معتقد است، این روایت، درگیری رژیم صهیونیستی را یک حکایت ساده مستعمره سازی و چپاول می داند و مرادشان از مستعمره سازی و چپاول، گرفتن ظالمانه یک سرزمینی است که مالکیتش از آن عده ای بوده که غالبا مسلمان و از قوم عرب بوده اند. لذا با توجه به این که یک طرف این درگیری گروهی قرار گرفته اند که از حیث قومیت و مذهب با جمعیت قابل توجهی از جهان همسان‌اند، توانسته اند در تظلم خواهی شان آنها را نیز با خود همراه کنند و از این رو این درگیری در یک طرفش صهیونیست های یهودی قرار گرفته و در طرف دیگرش اعراب و مسلمانان.

از تبعات این نوع روایت از موضوع درگیری رژیم صهیونیستی با فلسطینی ها، این است که اولا قرائتی مادی گرایانه از یک ظلم است و برطرف شدن و جبران آن نیز نهایتا بررسی ادعای این ظلم در یک دادگاه بین المللی است که دو طرف نزاع ادله و اسناد خود را مطرح کنند و حتی می توان رسیدن به طرح های دو دولت در این منطقه نیز ناشی از همین روایت دانست که با این قرائت از مسئله، راهکاری نسبتا خوب و قابل پذیرشی به عنوان راه حل پایانی نزاع و ظلم است، اتفاقا افرادی چون ایلان پاپه، همین راهکار را متمایل است.

تبعات دیگری که می توان برای این روایت از درگیری شمرد، این است که جوامع بین المللی قطعا در دل خودشان روزانه با مشاهده ظلم های متعدد خصوصا آنهایی که برایشان از نزدیک قابل لمس تر است و اطمینان آنها را بیشتر جلب می کند، به این نتیجه می رسند که چرا از بین این همه ظلم که در نقاط متعدد این کره خاکی مشاهده می شود باید فقط به فلسطین به عنوان یکی از نقاط مورد ظلمِ جغرافیایی پرداخت و اتفاقا مسئله آن از آن جهت که قدری با فضای قومیتی و مذهبی ممزوج شده است به سادگی قابل حل نیست. لذا اگر بناست جامعه ای هشیارانه به دنبال ظلم ستیزی باشد بهتر است از آن نقطه ای شروع کند که به جامعه خودش مربوط است وتا ظلم ستیزی را درون جامعه خودش به نتیجه نرسانده نباید ادعای حل بحران های ظالمانه در نقاط دیگر جهان را داشته باشد.

روایت سوم در از این درگیری، روایتی است که میان بعضی از نخبگان مسلمان رایج است که در نظرگاه آنان، اسلام دینی است که بر پایه اندیشه توحیدی بناشده و توانایی بسط تمدنی دارد، لذا وقتی یک پایگاه دینی به دنبال بسط تمدنی است باید بتواند نسبتش را با تمامی مردم جهان، فرهنگ ها، علوم و هویتها و ادیان مختلف دنیا در بازه های مختلف تاریخی روشن کند. شاید بتوان از بزرگترین این اندیشمندان در دوره معاصر امام خمینی را نام برد. ایشان معتقد است : « انقلاب اسلامى بر مبناى اصل توحيد استوار است كه محتواى اين اصل در همه شئون جامعه سايه مى‏ افكند. در اسلام، تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خداست كه همه انسانها بايد براى او يعنى براى رضاى او عمل كنند. هيچ چيز و هيچ كس را نپرستند. در جامعه ‏اى كه شخص ‏پرستي ها و شخصيت‏ پرستي ها، نفع ‏پرست يها و لذت ‏پرستي ها و هر نوع پرستش محكوم مى‏شود و فقط انسانها دعوت مى‏شوند به پرستش خدا، در آن صورت همه روابط بين انسانها، چه اقتصادى و يا غير اقتصادى در داخل چنين جامعه‏اى و در رابطه اين جامعه با خارج تغيير مى‏كند و ضوابط عوض مى‏شود، همه امتيازات لغو مى‏شود. فقط تقوا و پاكى ملاك برترى است. زمامدار با پايين ترين فرد جامعه برابر است. ضوابط و معيارهاى متعالى الهى و انسانى، مبناى پيمانها و يا قطع روابط است.» این گونه قرائت از اسلام اولین و بزرگترین درگیری تاریخی را همیشه از آن خود می داند و تنها طرف درگیری برایش، «مستکبرین عالم» خواهند بود. لذاست که امثال امام و استاد ایشان آیت الله شاه آبادی، قائلند که اسلام دینی است که با فطرت بشری سخن می گوید و لذا توانایی ساخت تمدنی را دارد. فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّهِ ذلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّاسِ لا يَعْلَمُونَ ﴿الروم‏، 30﴾ و درگیری با مستکبرین از آن دسته از ظلم ستیزی هایی است که با فطرت بشریت گره خورده و همه آنها با دفاع از مظلوم در این قامت همراهی خواهند کرد و هیچ تظلم خواهی را برتر از شکست مستکبر نخواهند دانست.

در مکتب امام خمینی، درگیری رژیم صهیونیستی با مردم فلسطین صرفا یک ظلم با قرائت اول یا دوم نیست؛ با اینکه در دو قرائت ظلم کمی رقم نخورده است، بلکه یک گلوگاه درگیری مهم با اول مستکبرین عالم در برهه فعلی است. نقطه ای است که سران ظالم تمدن غرب که انسانیت انسان را به اسارت خود در آورده اند با طرح های شومی، به دنبال به استضعاف کشیدن تنها امتی هستند که دایه‌ی مقابله با مستکبرین را دارند.

از این جهت مسئله درگیری با صهیونیست در راس تمام درگیری های عدالت خواهانه عالم قرارگرفته زیرا که نجات بشریت از این نقطه آغاز می گردد. حضرت امام درباره روز قدس می فرمایند: «مسلمانان جهان باید روز قدس را روز همه مسلمین، بلکه مستضعفین بدانند و از آن نقطه حساس در مقابل مستکبرین و جهانخواران بایستند، و تا رهایی مظلومان از زیر ستم قدرتمندان از پای ننشینند. و مستضعفان که اکثریت قاطع جهان را تشکیل می دهند مطمئن باشند که وعده حق تعالی نزدیک است و ستاره نحس مستکبران رو به زوال و افول است.»

در مکتب امام ظلم رژیم صهیونیستی به مردم فلسطین در عالم، صرفا کشتار و جنایات وحشیانه و یا غصب یک منطقه جغرافیایی نیست بلکه بالاتر از آن یک ظلم در قامت تمدنی و گلوگاه اصلی مستکبرین عالم است لذا رهبر انقلاب می فرمایند: «اگر بخواهیم استکبار را درست ترجمه کنیم، امروز با دولت متجاوز و مستکبر و یاغی و گردنکشِ آمریکا تطبیق می کند؛ البته بالاتر از امریکا، دولت صهیونیست در فلسطین اشغالی است.» اگر بخواهیم از این دریچه مسئله درگیری رژیم صهیونیستی با مردم فلسطین را نظاره کنیم قطعا تبعات روایت اول و دوم نخواهد داشت و این موضوع از اساسی ترین موضوعات بشری خواهد بود که اگر نادیده گرفته شود، بشریت در دست مستکبرین عالم به بدترین شکل به نابودی کشیده خواهد شد. رهبر انقلاب می فرمایند: «مهم ترین مساله امروز،مساله فلسطین است که در نیم قرن اخیر همواره مهم ترین مساله جهان اسلام و شاید مهم ترین مساله بشریت بوده است.»

اگر بپذیریم که روایت انقلاب اسلامی از درگیری رژیم صهیونیستی با مردم فلسطین یک روایت تمدنی است که با موجودیت اسلام به عنوان یک مکتب تمدن ساز درگیر شده است دیگر نباید به جنایات وحشیانه این رژیم بالاصاله نگاه کرد و یا غصب یک سرزمین به یک عنوان مستقلِ ظلم در نظر گرفت، زیرا که اگر اسلام در این برهه از زمان بر این نقطه از ظلم دست گذاشته به این منظور است که شاهرگ مستکبرین عالم را در دست گرفته و با آن دست و پنجه نرم می کند، پس مهم تر از پرداختن به جنایات درون سرزمین اشغالی به طور مستقل، بی تفاوتی ابرقدرتمندان مستکبر عالم به این جنایات و یا دفاع و حمایت آنان در شکل گیری این جنایات در چشم جهانیان است.

روز قدس برای امت اسلام، نماد فریاد زدن این سطح از مظلومیت در بین جهانیان عالم است. رهبر انقلاب می فرمایند: «مسائل غزه و مصائبى که بر مردم غزه امروز دارد میگذرد – که این‌‌جور کارها سابقه هم دارد – از دو منظر باید مورد توجه قرار بگیرد: یک منظر این است که این نشان‌‌دهنده‌‌ى واقعیت رژیم صهیونیستى است؛ رژیم صهیونیستى این است؛ این به نظر من آن بخش نه‌‌چندان مهم مسئله است. لکن آنچه به‌‌نظر من از این نگاه مهم‌‌تر است، این است که توجه کنیم که امروز دنیاى استکبار و در رأس آنها آمریکا از این فاجعه‌‌آفرینى، از این جنایت، از این خشونت غیر قابل توصیف حمایت میکنند، دفاع میکنند. به‌‌نظر من، این یک نگاه عمیق‌‌ترى به مسئله است؛ این مهم است، روى این باید تکیه کرد.»

البته شواهد و دلایل متعددی وجود دارد که چرا این درگیری در قامت یک درگیری تمدنی باید روایت گردد و سبقه تاریخی این مسئله و نوع حرکت مستکبرین برای رقم زدن این فاجعه عظیم چه طور می تواند این ادعا را پشتیبانی کند؛ که درجای خود بحث شده و رهبر انقلاب بارها و بارها این مسئله را تبیین و تاکید کرده اند.

البته باید توجه داشت که روایت سوم با اینکه یک روایت اصیل اسلامی از دریچه مکتب انقلاب اسلامی ایران است اما هنوز این نظرگاه در افکار عمومی به استقرار کافی نرسیده است و لذا از این جهت که بعد از شکل گیری انقلاب اسلامی، ایران از علمداران قطعی این مبارزه بوده است، نتوانسته در افکار عمومی دیگر مسلمانان منطقه این روایت را تقویت کند و با گذشت زمان و تغییر روشها، راهبرد و تاکتیک های مبارزاتی این رژیم نجس، بعضی از دولت های مسلمان، دچار خطای محاسباتی شده و شدت مبارزه و حمایتی که می بایست از مردم مظلوم فلسطین می داشته اند، سست گشته است.

در برهه‌ای از تاریخ به سر می بریم که نبرد نرم رژیم صهیونیستی در منطقه بیش از پیش پررنگ شده و به دنبال رقم زدن یک تحریف تاریخی عمیق، از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند و لذاست که باید توجه داشت در این برهه تاریخی حساس که انقلاب اسلامی توانسته عصر جدیدی را رقم زند و مسلمانان جهان را در سطحی از بیداری قرار دهد تا بتوانند در مقابل مستکبرین عالم قد علم کنند، خستگی و عقب نشینی هیچ معنایی ندارد زیرا که پیروزی قطعی نزدیک است و همان طور که رهبر انقلاب فرمودند جوانان این دوره زوال اسرائیل را خواهند دید(ا ادامه مطلب …

کلام انقلابی مسیر پیش روی حوزه برای تحول

حوزه اگر متحول نشود یا نابود میشود و یا منزوی، چراکه حوزه ریشه در مردم دارد و بقاءش به بقاء مردم و بقاء دین مردم است و مادامیکه حوزه به نیازهای زیست مومنانه ی مردم پاسخی ندهد موجبات انزوا و نابودی خودش را فرآهم آورده است.

و کلام انقلابی تنها مسیر پیش روی حوزه ای است که میخواهد مسیر تحول را آغاز کند؛ تا بتواند انقلابی باشد و انقلاب را در میادین فکری و تمدنی و ساخت زیست مومنانه همراهی کند.

چرا تنها مسیر تحول حوزه، کلام انقلابی است؟

چون در ساختارهای مردمی تحولات بزرگ و عمیق از لایه های زیرین آغاز میشود و کم کم به لایه های بالادستی سرایت میکند.

با این بیان، تحول در حوزه از مسیر شکل گیری مطالبه گری مردمی و سپس تحول در طلاب آغاز میشود و تحول در طلاب بمعنی تحول در اندیشه طلاب است و رسالت کلام انقلابی هم تغییر و ساخت اندیشه ی نخبگان و طلاب است.

کلام انقلابی با تزریق مکتب امام به ساحت اندیشه ی حوزویان، طلاب را بواسطه ی سوالات و مسأله ها و دغدغه هایی که از مردم و زندگی مردم گرفته اند به جان منابع شریعت و عالم واقع و عینیت خارجی می اندازد تا قرآن و عالم تجربه و واقع را به نطق دربیاورند و پاسخ نیازهای جامعه ی دینی را استخراج کنند.

کلام انقلابی روی حیاتی ترین عنصر پشتیبان حرکت و تحول، یعنی اندیشه و ذهن متمرکز شده است اما نه ذهن انتزاعی بریده از میدان، بلکه ذهنی که رو به سوی میدان دارد و هویت اندیشکده ای بر هویت علمی اش غالب است.

 

 

مروری بر چیستی کلام انقلابی، تنوع مسائل با نگاهی بر دوئیت با معارف

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه ی حلقه، برادر علیمردانی با ذکر خصوصیات برخی از اقشار جامعه چنین مطرح کردند که : کلام انقلابی خصوصا از این منظر که از پایگاه دینی سخن میگوید نمی تواند پاسخگوی نیازهای زیست امروز جامعه باشد.

آنچه به ذهن بنده میرسید این بود که این اشکال وارد نیست و اگر ما به چیستی کلام انقلابی دقت کنیم و تخاطب این علم با مسائل مختلف را تصور نماییم خواهیم دید که سخن او برای اقشار مذکور نیز قابل پذیرش است.

شاید آن علمی که پیامش به خاطر تکیه بر پایگاه دینی مورد کاربرد عمومی قرار نمیگیرد علم معارف باشد. تفاوت بروزات معارف و کلام را پس از یک توضیح کوتاه در مورد تنوع مسائل کلام انقلابی با ذکر برخی مثال ها مورد اشاره قرار خواهیم داد.

به نظر میرسد با توجه به هویت و رسالتی که برای علم کلام مشخص نمودیم، مسائل علم کلام کاملا اقتضائی و نسبی پدید می آیند، یعنی با توجه به اینکه سازواری حافظه ی نزدیک و ذهنیت جامعه با زیست آنها مورد هدف گیری کلام است برای او فرقی نمیکند که اکنون این عدم سازواری در چه لایه ای از اعتقاد به دین پدید آمده است و یا در چه قشری از اقشار جامعه است، و یا اینکه حاجت به این مساله یک حاجت موقت است یا دائمی، آیا در بستری از فهم های صحیح مطابق با نفس الامر اتفاق افتاده است یا در بستری از فهم ها و باورهای غلط، در تمامی این موارد اگر چنانچه سخنی لازم باشد، متناسب با همان نیاز می تواند ورود کند و حرف بزند.

چند مثال فرضی برای توضیح مطلب بالا:

مثلا اگر فرض کنیم در جامعه مساله ی اختلاف فِرَق اسلامی پدید آمده است، در حالیکه این جامعه زیستی به سمت ساخت یک تمدن اسلامی را هدف گرفته است.

در اینجا یک پایگاه سخن دینی پاسخش چنین است: علی بن ابیطالب ع جانشین بلافصل نبی مکرم اسلام است و هر گونه خدشه ی در این مساله با ادله ی فراوان قابل ذکر باطل است و قائلین به آنها نیز بر سبیل باطلی هستند.

اما یک پایگاه سخن دینی دیگری مطلبی این چنین مطرح میکند: هر انکس که به وحدانیت خدای متعال و رسالت نبی ختمی ص معتقد باشد مسلمان است، مسلمین از دیرباز با تمام اختلافاتی که داشته اند در چند امر اساسی با ییکدیگر اشتراک داشته اند، قبله ی واحد، کتاب واحد، مناسک واحد، محبت خاندان پیامبر ص و … وحدت مسلمین مبتنی بر اشتراکات یک امر سازنده است و علاوه بر اینکه طمع دشمنان ایشان را از ایشان قطع میکند نوید بخش پیشرفت های چشمگیری از بستر مشترکات اسلامی ایشان است، و می توانند مبتنی بر آنها حیاتی اسلامی، توحیدی و فراگیر را به بشریت نشان و هدیه دهند.

شاید بتوان گفت پایگاه اول علم معارف است و پایگاه دوم علم کلام انقلابی، و این دو یکی نیستند.

مشاهده میشود که در این مثال علیرغم اینکه پایگاه سخن دوم نیز هویتی شیعی دارد اما به دلیل دست گذاشتن بر مشترکات، و دست گذاشتن بر نقاطی که طرفین خطاب آن را قبول دارند، ارتقایی مرضی الطرفین و به نفع زیست آنها ایجاد کند. پیداست که هیچ قشری سخن مستبطن باورهای خودش را بیگانه نمی داند، هر قشری که باشد.

شاید بتوان گفت فرمان قرآن کریم به پیامبر اکرم ص در مقام تخاطب با اهل کتاب نیز یک اقدام کلامی و از قبیل مثال مذکور ما باشد که فرمود : «قُل يا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ»

یا در یک مثال دیگر مثلا رهبر معظم انقلاب در توضیح علت حضور ما در قضایای دفاع از حرم را تامین امنیت خودمان برمیشمرند، این بیان می تواند از همین قبیل باشد.

یا در قضیه ی تقابل با آمریکا و لزوم مقاومت در برابر دولت های غربی و … ایشان استدلالِ « هزینه ی سازش بیشتر از هزینه ی مقاومت است.» را مطرح میفرمایند.

و همین قبیل ورود هاست که نهایتا به آنجا میرسد که ایشان میفرمودند آقای هاشمی میگوید فلانی یعنی معظم له استدلال هایی در رد ارتباط با آمریکا دارد که ما جوابی برای آنها نداریم، پر واضح است آن استدلال ها از قبیل استنادبه آیات قرآن کریم و … نبوده است. این یعنی دستیابی به هدف کلامی با ایجاد طعام مورد نیاز مخاطب در جهت رسیدگی به زیست او.

تفاوت معارف و کلام در بستر مثال های یاد شده قابل مشاهده است.