یادداشت نویسی روزانه

یادداشت نویسی روزانه یکی از بخش های اصلی نرم افزار حلقه اندیشه کلامی است. در این یادداشت قصد دارم درمورد ویژگی های یادداشت نویسی، به گونه ای که در حلقه اندیشه کلامی تعریف شده است، چند جمله ای بنویسم.
اولین ویژگی مهم یادداشت در حلقه کلامی، روزانه بودن آن است. یادداشت نویسی روزانه، نقش به سزایی در تثبیت این مهارت در شخص دارد. کسی که روزانه یادداشت می نویسد، – بدون در نظر گرفتن تفاوت استعدادها – بهتر از کسی می نویسد که هفته ای یک بار می نویسد؛ چراکه هر موضوعی را که روزانه با آن درگیر بودیم، مهارت بیشتری در آن کسب می کنیم. البته روزانه یادداشت دادن، بسیار سخت نیز، هست. چرا که اکثر روزها ممکن است مشغولیت هایی برای انسان ایجاد شود، که شرایط را برای یادداشت نوشتن در آن روز، سخت کند. بخصوص اگر یادداشت نویسی در مرحله باشگاهی باشد.
استاد فلاح (حفظه الله) از یادداشت نویسی به هفت تیر کشی تعبیر می کنند. کسی که در تیراندازی مهارت پیدا کرده باشد، در کسری از ثانیه سلاح خود را آماده می کند، هدف گیری کرده و به سرعت شلیک می کند شلیکش هم، گرچه بسیار سریع است، ولی فوق العاده دقیق است. چهره مطلوب عضو حلقه اندیشه کلامی در زمینه یادداشت نویسی اینگونه است.
ویژگی دوم یادداشت در حلقه اندیشه کلامی، سهل گیری در آن است. آنچه مطلوب است، وقت گذاری روزانه 30 دقیقه برای یادداشت نویسی است؛ نه کمتر و نه بیشتر! این هم، به این دلیل است که قرار است به مرور یادداشت نویس ماهری شویم. اگر بیشتر از 30 دقیقه وقت بگذاریم، وسواسی می شویم و گرچه به ظاهر برای کیفیت یادداشت وقت و دقت بیشتری به خرج می دهیم، ولی نهایتا بیخیال آن می شویم.
جمعی نویسی سومین ویژگی یادداشت در این نرم افزار است. با اینکه هرکس یادداشت خودش را می نویسد، ولی وقتی یک جمعی (مثلا 20 تا 40 نفره) همه درمورد یک موضوعی یادداشت می نویسند و هرکدام از زاویه نگاه خود و با قلم خود به آن موضوع می پردازند، درمجموع اتفاق عجیبی رقم می خورد.

بایستگی در نظر گرفتن «خلأ تئوریک آزاداندیشی» در راهبرد محتوایی

به نظر می‌رسد در هنگام برشمردن «مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی» و تهیه «راهبرد محتوایی» از یک نکته‌ای غفلت شده باشد؛ البته شاید بتوان گفت روح کلی این مختصات ناظر به این نکته هست و یا حتی بتوان ادعا کرد مورد ۹ که اشاره به گفتمان نبودن آزاداندیشی دارد، مستقیما اشاره به این نکته دارد ولی این گونه مطرح کردن این نکته هم کمی دور از درجه‌ی اهمیت آن است و هم دشوار.

و امّا آنچه از آن غفلت شده است، آسیب‌شناسی است که از علت نگرفتن «آزاداندیشی» در جامعه‌ی ایرانی انجام شده است؛ البته در این خصوص یک نظریه «فقر تئوریک» می‌باشد که حلقه و اندیشه‌ی ارائه شده در حلقه مبتنی بر پذیرش این نظر است؛ اما سوای از اینکه نظرات دیگر چیست، برای گفتمان‌سازی این اندیشه، در نظر گرفتن این آسیب‌شناسی اهمیت می‌یابد؛ اینکه اساسا به خاطر فقر تئوریک در آزاداندیشی این مسئله با وجود آنکه طرف مطالبه رهبری قرار گرد و آن را تبیین و توضیح دادند و می‌توان ادعای کرد که ایشان به سمت گفتمان‌سازی این پدیده نیز حرکت کردند و تا حدودی هم موفق بودند ولی در نهایت امر کار به گلایه کشید، با این وجود باز هم آزاداندیشی آنگونه که بایسته است در جامعه‌ی ایرانی و حتی در میان نخبگان و فرهیختگان نیز رواج پیدا نکرد و محقق نشد؛

در راهبرد محتوایی دیدن این آسیب شناسی لازم است؛ چرا که برای رفع این آسیب اقدام صورت می‌گیرد؛ و ادعا این است که با گفتمان‌سازی آزاداندیشی ابتدائا به دنبال رفع این خلأ تئوریک هستیم؛ بر طرف کردن این فقر تئوریک در آزاداندیشی در گفتمان‌سازی آزاداندشی هدف گرفته شده است. و به عبارت دیگر با گفتمان‌سازی آزاداندیشی به دنبال این هستیم که فرهیختگان و اندیشمندان در مقام بر طرف کردن این فقر نظری و خلأ تئوریک در آزاداندیشی بشوند.

راهبرد محتوایی آزاداندیشی 2

یکی از سنگلاخ ها بر سر راه گفتمان سازی آزاد اندیشی، بحث انتزاعی بودن این بحث است. به کرات در مباحثه ها با افراد و جمع های مختلف با این اندیشه مواجه شده ام که بحث از آزاد اندیشی اساسا مساله امروز جبهه انقلاب نیست و اتفاقا مطرح کردن یک چنین بحث هایی باعث دور شدن جبهه انقلاب از مسائل میدان و عقب افتادگی فکری و عملی جمهوری اسلامی خواهد شد.

دلیل عمده این مساله به نظر حقیر یک بحث جدی است که شاید در دوره مدرن این مشکل جدی تر شده است. این مشکل عبارتست از فاصله عمل و نظر و همچنین میدان از فکر و اندیشه. بعضی بر این باورند که ما به اندازه کافی فکر و اندیشه و نظر داریم و آنچه که نداریم عملیات های منسجم و منظم و حل کردن یکسری مسائل میباشد. آنچه که ما الان به آن احتیاج داریم عمل کردن به آنچیزی هایی است که میدانیم ازقبیل این که وقتی می بینیم فساد درسطح بسیار بالایی قرار دارد باید مطالبه گری در سطح جامعه را رهبری  کنیم. یا اگر امروز کشور ما با بحران اقتصادی روبروست تا نتوانیم کاری برای معیشت مردم انجام دهیم هیچ کار دیگری جلو نخواهد رفت. نزد این گروه آنچه که باید بکنیم به وضوح مشخص است و پیشرفت و مردم سالاری و تمام گزارهای ناب انقلاب را درهمین راستا و برای همین منظور خرج وتبیین میکنند. مثلا اگر بحث مردم سالاری مطرح است آن را با مردمی شدن دولت و مردمی شدن دولت را با اینکه باید برای مردم باشیم یا در مترقی ترین حالتش باید خود مردم برای خودشان تصمیم بگیرند، یکی میگیرند.

آنچه که بنظرم اینجا جای سوال دارد این است که ما اساسا چه چیزی را واضح میدانیم و چرا؟ از کجا می فهمیم که موقعیت فلان کار است و باید فلان کار را کنار گذاشت؟ چگونه و با چه سبکی به تحقق آن عمل نزدیک میشویم؟ اینجاست که این بحث به وجود میاید که نکند ما تابه حال خیال میکردم که فعال بودیم در عین حالی که همیشه در زمین بازی که از قبل برایمان طراحی شده بازی کردیم و هیچ گاه  و با تاکید میگویم هیچ گاه از خود نپرسیده ایم و شاید توان پرسیدن نداشته ایم که مگر میشود به گونه ای دیگر عمل کرد؟

آزاد اندیشی را باید در داخل طرحی به نام ایده مادر فرهنگی و در ادامه در چرخه پپیشرفت فرهنگ فهمید وگرنه یک نامساله است تا یک مساله. والبته اگر نامساله شد هم انتزاعی است و هم به حیات امروزمان بی ربط است

مطلوبیت تعدد دهلیزها

حلقه کلامی در حال تهیه مفاد گفتمانی آزاداندیشی است و آن مفاد را هم خود می‌خواهد گفتمان کند؛ یعنی پس از آن می‌خواهد گفتمان‌سازی آزاداندیشی را شروع کند. اما اینگونه مرحله مرحله کردن خود تولید مفاد گفتمانی و همچنین پس از آن گفتمان‌سازی تا چه حدی می‌تواند کمک‌کننده باشد و یا ضروری است؟

 

به نظر بنده این شکستن مراحل و خرد کردن و هر کدام را به مراحل کوچک‌تری تبدیل کردن کاملا امری عقلی و پسندیده است؛ اینکه برای تهیه مفاد گفتمانی گفته می‌شود ابتدا باید «عصاره معرفتی» و پس از آن «راهبرد محتوایی» و سپس مفاد گفتمانی بیرون بیاد و در واقع چند دهلیز برای رسیدن به مفاد گفتمانی از یک اندیشه طراحی شود، امری عاقلانه است.

هر یک از این مراحل و دهلیز‌ها ممکن است در حین تهیه مفاد گفتمانی از یک اندیشه به صورت ناخودآگاه گذرانده شود ولی هنگامی که این مراحل را تفکیک کنیم و به صورت خودآگاه به آن‌ها نظر داشته باشیم،‌ نه تنها همه‌ی مراحل را مدنظر قرار داده‌ایم بلکه هر مرحله را چون به عنوان یک مرحله و دهلیز مستقل مطرح شده است، متقن‌تر و محکم‌تر و کامل‌تر خواهیم گذراند.

همچنین این تقسیم مراحل از یک بعد دیگر نیز برای کار حلقه‌ی کلامی ارزشمند و پسندیده می‌باشد؛ از بعد کار جمعی و گروهی؛ اگر قرار است کار‌ها را باهم‌دیگر انجام دهیم و جمعی به پیش ببریم و اگر قرار نیست که واگرایی داشته باشیم و اگر می‌خواهیم هر کس که به کار کمک می‌کند در ادامه و امتداد قبلی باشد و از نو نخواهد مسیر طی شده را بگذراند،‌ این تقسیم مراحل راه به نظر امری مناسب باشد.

با همین منطق در هنگام گذراندن مراحل و دهلیزها ممکن است، موارد دیگری نیز به مراحل افزوده شود؛ به تعبیری دیگر ممکن است یک مرحله خود نیز تقسیم بشود به دو یا چند مرحله دیگر؛ همانند «مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی» که به نظر می‌رسد قبل از مرحله «راهبرد محتوایی» نیاز باشد؛ یعنی یک دیگر نیاز است که چیستی مسائل خود و با آنچه مواجه هستیم را توصیف کینم و بعد مبتنی بر این توصیف «راهبرد محتوایی» اتخاذ کنیم.

تطبیق دهلیزهای محتوایی ذیل هر یک از موارد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دهلیزهای محتوایی:

  1. سوق ملی
  2. اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا
  3. اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  4. اقتضائات محتوا

نمیدانم که از ابتدا به صورت مستقل از این چهار دهلیز، راهبرد های محتوایی جمع آوری شده بود، یا معلوم بود که هر کدام، ناظر به کدام یک مشخص شده است.
اما بنده تلاش کردم هر یک را متناسب با هر یک از این دهلیزها، جادهی کنم.

1- آزاداندیشی دارای غنای راهبردی است.

  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

2- آزاداندیشی دارای عمق مفهومی است.

  • اقتضائات محتوا

3- این “طرح بحث” در دل یک طرح بزرگتر صورت میپذیرد.

  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی

4- این بحث در ذات خود مخاطب عمومی دارد و همگان می توانند و بلکه باید با آن ارتباط برقار کنند.

  • سوق ملی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

5- ارتکاز نخبگانی و بلکه ارتکاز عمومی چنین است که این بحث متوجه نخبگان است و بلکه متوجه نهادها و فضاهای علمی آکادمیک است.

  • سوق ملی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی

6- دو جریان دشمن با این طرح بحث وجود دارد : 1- متحجرین 2- ولنگارها

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

7- طیفی از جریانهای مایل به حل مساله، طرح مسائل انتزاعی را بی فایده میدانند و میدانداری و کنش گری عملی را راه حل میشمرند؛ این طیف در تعیین مصادیق دو مفهوم “انتزاعی” و “عملی” انتخاب های مشخصی دارند.

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

8- عناوینی در مدار عنوان این طرح بحث و یا شبیه به آنها، از مفاهیم کمی شناخته شده یا حداقل عادی شده محسوب میشوند، که پرچم آنها در دست جریان های مخالف آزاداندیشی حقیقی است.

  • سوق ملی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

9- اکنون آزاداندیشی گفتمان نیست.

  • سوق ملی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

10 – برخی طالبان این طرح بحث و گفتمان، یا کنش گر سابق این عرصه بوده اند و یا نظاره گر کنش های این عرصه، ممکن است برخی شکست های گذشته و یا برخی پیامدهای منفی اقدامات قبلی، آنها را در امکان یا اولویت این مساله مردد کرده و بلکه مخالف کرده باشد.

  • سوق ملی
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

11- نبود هشیاری و آگاهی کافی در جامعه مخاطبین، می تواند در کنار بالا آمدن گفتمان آزاداندیشی حتی به معنای صحیح آن، آسیب زا باشد و انفعال از اندیشه های نو را نتیجه بدهد.

  • سوق ملی
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

12- وسایل انتقال پیام به گونه ای رها اداره میشوند و دشمن در آنها به صورت جدی دست برتر را دارد.

  • سوق ملی
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

13- جامعه مخاطب ایران اکنون تحت جنگی چندجانبه با تاکیدی بر جنگ شناختی قرار دارد و مدتی از این مساله میگذرد.

  • سوق ملی
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی

14- مختصات هویتی ملت ایران ویژگی های لازم الاعتنایی دارد. به عنوان مثال: تراز قانع شدنشان بالاست و هر چیزی را در سطح خود نمیدانند. آینده ای بالاتر را برای خود میپسندند و آِنده برایشان مهم است. اسلام، تشیع و انقلاب اسلامی را انتخاب کرده اند و عمیق ترین و فاخرترین برداشتها از آنها را میپسندند.

  • سوق ملی

15- برای این طرح بحث شواهد و مستندات تاریخی، شرعی، و … زیاد است. و این مفهوم مورد تاکید قرآن و سنت و بزرگان است.

  • اقتضائات محتوا

16 – گرایش به آزاداندیشی گرایشی فطری است و قدرت زیاد فطرت پشتیبان پذیرش آن است.

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

17- موسسه فتوت در طیفی از مخاطبین خود دارای مقبولیت ها و محکومیت هایی است که در نوع تعامل ایشان با محتوای تولیدی او تاثیر دارد.

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی

در صورت انتخاب حوزویان به عنوان مخاطب، برخی اختصاصات حوزویان در مختصات طرح بحث:

18- مختصات ارزشی حوزویان : اصالت ارزشمندی ادله و استنادات شرعی، ارزشمندی سیره علما و نظر ایشان، اعتنای ویژه به تکلیف شرعی و ….

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

19 – وجود جریانات سکولار و متحجر که بعضا هم پیمان و هم دست با دشمنان بوده و با دواعی نزدیک به آزاداندیشی، پرچم استقلال حوزه از حاکمیت را بلند کرده اند.

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

 

اما اگر بخواهد یک قدم دیگر جلو برود، چه باید بگوید؟

  • گفتمان سازی آزاداندیشی، در این دوره، ابتدا از نخبه ترین لایه جامعه و مذهبی ترین آنها (قشر طلاب) شروع می شود، و بعد به سراغ لایه نخبگانی دانشگاهی می رویم، سپس به تدریج به لایه های عمومی‌تر کشیده می گردد.

گزارشی از سرمقاله مرتضی روحانی در دوماهنامه باور01

دوماه‌نامه باور که ذیل موضوعات الهیات ودین پژوهی در مجموعه مطبوعاتی ایران به تازگی کار خود را شروع کرده است، دراولین شماره خود، سرمقاله ای به قلم مرتضی روحانی که سردبیر این دوماه‌نامه است تحت عنوان «آنجا که ایستاده ایم!» نشر داده است.

مرتضی روحانی در این سرمقاله سعی کرده است سراغ جریان شناسی وضعیت اندیشه ای ایران در چهل سال بعد از انقلاب اسلامی برود و بعد از جریان شناسی آن تحلیلی از صحنه موجود ارائه کرده و نهایتا با آسیب شناسی که مطرح میکند هدف خودشان را از تولید این دوماه‌نامه ارائه کند.

با سابقه ای که از ایشان در تاسیس نشر ترجمان سراغ داریم، میتوان به خوش ذوق و شناخت اندیشه داشتن‌شان، ایمان داشت اما همین سرمقاله را اگر با «خردکشی خودکشی پیام فضلی نژاد» مقایسه کنید متوجه خواهید شد، جناب روحانی نتوانسته نه جریان شناسی کامل ودقیقی از صحنه اندیشه ای کشور داشته باشد و نه اینکه رکود و رخوت موجود در صحنه اندیشه را به عمق نگاه فضلی نژاد روایت کند. اما باید این را هم دید که شاید از معدود افراد دغدغه مند به حوزه الهیات در فضای انقلابی باشد که حاضر شده فضای ژورنال اندیشه الهیات را راه اندازی کرده و این مباحث را با کیفیت خوبی به عرصه بکشاند.

ایشان در بخش اول جریان اندیشه الهیات را بعد از انقلاب به دودسته تقسیم می کند کسانی که فقط کارکردگرایانه و در حوزه ساینس شروع به اندیشه ورزی کردند و دسته دیگر کسانی که کاملا با نگاهی به الهیات سنتی بیشتر نگاهی فقهی به مسئله داشتند و نخواستند از این حوزه خارج شوند. بعد سراغ جریان نوظهوری می رود که سعی داشت بین این دو را جمع کند که امثال بازرگان، مطهری و حتی شریعتی را در این دسته میداند و از شاگردان این حلقه سروش را نام می برد که بعدها به حلقه کیان تبدیل شد.

نکته جالب توجهی که به آن اشاره می کند این است که بازماندگان حلقه کیان در عصر حاضر مسئله شان در جمع کردن بین دین و دنیای مدرن به ایرانشهری تغییر کرد و دلیل این امر را هم ارتباط این جریان با جواد طباطبایی میداند؛ البته مسیرشان را منفعل و شکست خورده روایت میکند.

نهایتا قائل است مسیر اندیشه الهیات با نگاه به جمع کردن دین و دنیای مدرن مهم ترین امری است که مدتهاست دنبال نمی شود و متوقف شده و «باور» خود را متعهد به امتداد این امر میداند و راهبرد گفتگوی علمی و منصفانه را راهبرد اصلی دوماه‌نامه ذکر کرده اند.

راهبردهای محتوایی برای گفتمان سازی آزاد اندیشی

1 . بنظر می‌رسدعنوان اصلی آزاد اندیشی دارای مزایا و معایبی برای گفتمان سازی باشد. اصلی ترین مزیت گفتمانسازی با همین عنوان یعنی آزاد اندیشی پاسخگو بودن به یک عطش فطری است که تمدن رقیب به آن صورتی متفاوت زده است. به عبارت دیگر اگر آزاد اندیشی مساله بشر امروز است گفتمان آزاد اندیشی به صورت خیلی تیز وتند پاسخی در پارادیم انقلاب اسلامی است. و تغییر ندادن عنوان آزاد اندیشی ازاین جهت درک و امکان گفتگو بهتری را برای ما باز می‌کند.

اما از آن جهت که گفتمان رقیب ما این پرچم را با صدای بسیار بلند و پر هزینه ای بلند کرده این ملاحظه را باید جدی گرفت که حرف اصلی ما در بدنه نخبگانی اولا در پاردایم رقیب فهمیده می‌شود ثانیا به همین میزان جبهه انقلاب از آن پرهیز میکند ثالثا جذابیت آن برای مخاطبین به بهانه تکراری بودن از بین می‌رود. لذا هزینه ببشتری را از ما خواهد گرفت و قطعا سرعت گفتمان سازی را به شدت کند خواهدکرد

2 . با توجه به نکته بالا باید در یک نسبت سنجی درست یک تصمیم بهینه را اتخاذ کنیم. آنچه که حقیر به آن فکر کرده ام و به ذهنم می‌رسد آن است که ما باید دو مرحله گفتمانی داشته باشیم. مرحله اول ، مرحله تمهیدی است و نباید به هیچ عنوان از عنوان مشابهی مثل آزاد اندیشی استفاده شود. مرحله دوم گفتمان سازی اتفاقا مرحله درگیری با جریان رقیب است و اینجا میتوان با تاکید فراوان و عبارات مختلف و متنوع این باور را نهادینه کرد که آن نیازی که باعث شکل گیری آزاد اندیشی در جریان تمدن غرب شده را ما به نحو مطلوبی در داخل پارادایم خودمان بدان پرداخته ایم

3 . پیشنهاد حقیر برای مرحله تمهیدی بحث فکر است. ما اگر بتوانیم ابتدا در یک بحث راهبردی برای مخاطب جا بیندازیم که برای سالار شدن مردم ابتدا باید مردمی فکور و جامعه ای حق طلب و در پی حقیقت داشته باشی از بسیاری از سنگلاخ های عنوان آزاد اندیشی عبور خواهیم کرد

آزاداندیشی و مردم سالاری دینی (2) راه انحصاری ایجاد یک جامعه رشید

مردم سالاری

مردم‌سالاری یعنی اراده عمومی جامعه نقش معیار در تعیین مقدرات و تصمیمات دارد، لذا در جامعه‌ی دینی علاوه بر مشروعیت آسمانی قوانین، قانون‌گذرای و حکمرانی؛ اراده ملی نیز یک پایه مشروعیت‌زا است.

البته باید اضافه کرد که قید دینی به مردم سالاری یک قید احترازی و تأسیسی است نه یک قید توضیحی؛ به این معنا که در هيچ ايدئولوژي اي نمي تواند و نخواهد توانست براي انسان سالاريت و محوريتي قائل شود، چون در غير ايدئولوژي ديني مردم در افقي قرار نمي گيرند كه اراده آن ها بخواهد محور حركت اجتماعي قرار بگيرد. زیرا در هر جايي كه دين محور و عليه المدار حركت اجتماعي جامعه نباشد، قطعاً و بتاً خواست و اراده عمومي انسان ها محور نخواهد بود، اين دين است كه انسان را خليفة الله مي داند و براي انسان كرامت قائل است و او را مخلوقي مي داند كه خلقت او تبارك الله به خالقش دارد؛ از فضاي ديني آن هم اسلام ناب فاصله كه بگيريم، اساساً انسان به اين معنا كرامت و احترامي ندارد، لذا در جامعه غير ديني قطعاً محور حركت اجتماعي به دست ملأ و مترفين خواهد افتاد و جريان هاي زر و زور و تزوير حتي اميال فطري انسان مثل آزادي خواهي و معنويت گرايي را نيز به نفع خود و براي به استحمار و استعمار در آوردن انسان مصادره خواهند كرد؛ در جامعه غير ديني مردم هيچ سالاريتي نخواهند داشت ولو با شعار دموكراسي سر آن ها كلاه بگذاريم و در نهايت يك طبقه سرمايه دار همه مقدرات جامعه را به دست بگيرند.

آزاداندیشی راه انحصاری تحقق مردم سالاری دینی از راه ایجاد یک جامعه رشید

روح مردم سالاری دینی اراده فراگیر و ملی است، و این زمان است که یک هویت جمعی به نام جامعه شکل می‌گیرد که دنبال محقق کردن یک سری آرمان‌هاست که متعلق اراده او قرار گرفته است. از طرفی ارادۀ ملی در گرو رشد اجتماعی مردم است؛ یعنی مردم رشید اهل اراده‌های انقلابی و اراده‌های تمدنی و ارادۀ پیشرفت هستند و انسان‌های رشد نیافته نه برای خود احترامی قائلند، نه خود را مؤثر می‌بینند، نه امیدی به تأثیر دارند، نه احساس مسؤولیت می‌کنند، نه قبول مسؤولیت می‌کنند و نه برای انجام کاری برمی‌خیزند.

از طرف دیگر عامل انحصاری رشد اجتماعی آزاداندیشی است و بدون این عامل رشد اجتماعی ممکن نیست. جامعه‌ای که هویتی تقلیدی دارد و دچار کیش شخصیت و وادادگی در مقابل هویت رقیب خود شده است، (در وضعیت فعلی غربزدگی)، یا گرفتار بلای تعصب و تهجر شده است؛ در هر دو حالت امکان فکر کردن به یک آینده دیگر و متفاوتی و رسیدن به قله‌های بزرگ و آرمان‌های متعالی را از خود گرفته است؛ این جامعه که یک جامعه غیر آزاداندیش است، دنبال هیچ رشدی نیست و به هیچ رشد واقعی نخواهد رسید.

این در حالی است که با رشد اجتماعی اراده‌های بزرگ و پایدار ملی شکل می‌گیرد، همان  «ارادۀ ملی که جانمایۀ پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی و روح مردم سالاری است». لذا می‌توان ادعا کرد که جامعه‌ی غیر آزاداندیش قطعاً نمی‌تواند یک جامعه مردم‌سالار باشد.

#یادداشت_369

عقیل رضانسب 14020723

 

بازخورد به مقاله آقای فضلی نژاد

بسم الله الرحمن الرحیم

در مقاله (خردکُشی، خودکشی) مطلوبیت نقد و اعتلای اندیشه دغدغه ی رئیسی نگارنده است که با ترسیم وضع موجود اندیشه های نو سعی در ارائه طرحی برای رسیدن به این هدف ارزشمند دارد.

چند سؤال و ایده در رابطه با جایگاه نقد و ارائه اندیشه های نو به ذهن می رسد:

  • از چه پایگاهی نقد می کنید؟

پایگاه فکری شما ریشه در چه اندیشه هایی دارد و از چه پارادایمی تغذیه می کند. معمولا درگیری در لایه ی تمدنی و تعارضات مکتبی طعمی ایدئولوژیک دارند و نقدها رنگ و بوی جدال دارند؛ در مقام فهم همدیگر نیستند و در تلاشند تا به نظام اندیشه دیگری ضربه های کاری وارد کنند. باید بررسی کرد که در این لایه نقد کردن اصلا معنا دارد یا فقط به قصد تهاجم انجام می شود.

  • در چه سطحی نقد می کنید؟

نقد در لایه ی مردمی اقتضائات خاص خود را دارد. نمی شود به بهانه نقد و اندیشیدن، سؤالات سطح بالای نخبگانی را به خورد مردم بیچاره که دستشان از دانش و تفکر عمیق کوتاه شده، داد. زندگی مردم نباید ملعبه دست شیاطین باشد که هر روز در معرض وسوسه ای و شبهه ای تازه قرار گیرند تا اعتقاد خود را از دست دهند. بله اگر جامعه رشد کرد و فکور شد، سطح تعامل با او هم متفاوت خواهد شد.

  • آیا راهبرد رسیدن به جامعه ای فکور، بیان نقدها و سؤالات سطح بالاست؟

به نظر می رسد آموزش صحیح قبل از نقد صحیح کمک به تفکر صحیح می کند. برخلاف قضاوت تفکر انتقادی، دانش، ماهیتی حقیقی ورای از ذهن مخاطب دارد و یک امر نسبی برساخته ذهن انسان و متأثر از موقعیت اجتماعی و سیاسی او نیست. لذا نقدی سازنده است که ما را به حقیقت نزدیک کند نه اینکه بر اوهام ذهنی ما بیفزاید و راه کسب علم را برای همیشه بر ما ببندد.

خواندن کتاب خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت178
#آزاداندیشی
#خواندن_کتاب_خوب

نوشتن را بررسی می کردیم یکی دیگر از مولفه های مهم در اهل قلم اینست که فردی که میخواهد بنویسد باید نوشته هم زیاد بخواند
نه اینکه هر نوشته ای را بخواند بلکه نوشته خوب زیاد بخواند رهبری فرمودند طلبه دستش از کتاب نباید خالی شود پرخوانی یک مدل برتر شدن است انسان در همه زمینه ها چند کتابی خوانده باشد
همه چیز فقه و اصول نیست
طلبه باید تاریخ اسلام تاریخ معاصر تاریخ ادیان تاریخ انقلاب های جهان و..را بخواند
کتاب ادبی رمان و شعر هم بخواند
این پرخوانی علاوه بر جامعیت بخشیدن به شخصیت ما دائره لغات هم برای قلم زدن زیاد می کند
در ادامه چند کتاب که توسط رهبری تایید و توصیه به مطالعه شده را معرفی می کنیم

بینوایان / ویکتور هوگو
«به نظر من بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است. من همه‌ رمان‌های طول تاریخ را نخوانده‌ام، شکی در این نیست، اما من مقدار زیادی رمان خوانده‌ام که مربوط به حوادث قرن‌های گوناگون هم هست. بعضی رمان‌های خیلی قدیمی را هم خوانده‌ام. مثلاً فرض کنید کمدی الهی را خوانده‌ام. امیرارسلان هم خوانده‌ام. الف لیله و هزار و یک شب را هم خوانده‌ام. وقتی نگاه می‌کنم به این رمانی که ویکتور هوگو نوشته، می‌بینم این چیزی است که اصلاً امکان ندارد هیچکس بتواند بهتر از این بنویسد یا نوشته باشد و معروف نباشد و مثل منی که در عالم رمان بوده‌ام، این را ندیده باشم یا اسمش را نشنیده باشم … من می‌گویم بینوایان یک معجزه است در عالم رمان‌نویسی، در عالم کتاب‌نویسی. واقعاً یک معجزه است … زمانی که جوان‌ها زیاد دور و بر من می‌آمدند قبل از انقلاب، بارها این را گفته‌ام که بروید یک دور حتماً بینوایان را بخوانید. این بینوایان کتاب جامعه‌شناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.»

مهاتما گاندی / رومن رولان
«یک وقت به یکی از این آقایان اهل قلم و ادبیات که می گفت می خواهم شرح حالی از امام بنویسم گفتم، اگر می خواهی از امام شرح حالی بنویسی حتماً کتاب «مهاتما گاندی» را که «رومن رولان» نوشته بخوان. انصافاً «رومن رولان» در تصویرسازی آدم فوق العاده ای است.
هم در رمان هایش این طور است. هم در شرح حال هایش، «رومن رولان» یک، دو سه رمان بزرگ خوب دارد که از لحاظ داستانی، در حدّ رمان های درجه یک دنیا نیست اما از لحاظ تصویر و توصیف… به خصوص تبیین آن خصوصیات روانی و فکری چیز فوق العاده‌ای است…راجع به گاندی من خیلی کتاب خوانده‌ام اما هیچ کدام به خوبی این کتاب نبود. نویسنده مدت کوتاهی به هند رفته و شخصیت گاندی را ـ شخصیت معنوی او را ـ اندازه گیری کرده و با بهترین بیانی توصیف نموده است…»

لذات فلسفه / ویل دورانت

رهبر انقلاب در دیدار با برخی امامان جمعه در دی‌ماه 1380 در خصوص کتاب «لذات فلسفه» ویل دورانت گفته‌اند: «حتی در مطالب جدی هم می شود از کارهای هنری و ذوقی استفاده کرد. من یکی از مثال‌های خوبی که در این زمینه در نظر دارم، کتاب «لذات فلسفه»ی ویل دورانت است که مرحوم دکتر زریاب آن را بسیار عالی ترجمه کرده است.

در این کتاب «ویل دورانت» مطالب فلسفی غرب را با ذوقی‌ترین بیان‌ها مطرح کرده است. این کتاب مثل شعر می‌ماند و انسان وقتی آن را مطالعه می‌کند، اصلا نمی‌فهمد این کتاب فلسفه است. هم نویسنده و هم مترجم، خیلی عالی و با ذوقی زیبا و هنری، یک کتاب فلسفی را مثل یک لقمه چرب و نرم و شیرین، در دهان خواننده می‌گذارند… .

نهج البلاغه
«این نهج‌البلاغه را باید خواند و فراگرفت. در دوران اخیر، بسیاری از متفکران و اندیشمندان غیرمسلمان -نه فقط مسلمان‌ها- با نهج‌البلاغه آشنا شدند؛ کلمات امیرالمومنین را خواندند و دیدند؛ حکمت‌های مجسم در این بیانات را شنیدند و فرا گرفتند و از عظمت این کلام و صاحب کلام بهت‌زده شدند. ما به نهج‌البلاغه بیش از این بایستی توجه کنیم؛ بیش از این باید فرا بگیریم؛ بیش از این باید از دریای مواج حکمت امیرالمومنین بهره ببریم؛ همه‌ ابعاد کار را روشن می‌کند، همه‌ درس‌ها را به ما می‌دهد. علمای بزرگ اهل سنت درباره‌ این کلمات تعبیراتی دارند که انسان شگفت‌زده می‌شود.»

سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک

«من یک وقت زمان ریاست‌جمهوری، در شورای عالی انقلاب فرهنگی جمله‌ای را از کتاب «سیاست‌نامه» «خواجه نظام‌الملک» نقل کردم. این کتاب، یکی از متون بسیار زیبا و فاخر ادبی ماست. با اینکه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان می‌گذرد -دوره‌ سلطان سنجر یا ملکشاه- درعین‌حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتی آن را می‌خواند، لذت می‌برد. به‌هرحال، یکی از توصیه‌هایی که به شاه زمان خودش می‌کند، این است: «زنهار! مردی را دو کار مفرمایی؛ مردی و کاری.» راست می‌گوید؛ یک مرد، یک کار.»

قلم و اصحاب قلم

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت177
#آزاداندیشی
#جایگاه_قلم_در_اسلام

????ن وَ القَلَمِ وَ ما یَسطُرون

در یادداشت قبلی به خلاصه نوشتن را در ثقلین بررسی کردیم
در این یادداشت سراغ این بیان حضرت روح الله روحی له الفداه می رویم که فرمود:
آن قدر که بشر از قلم های صحیح نفع برده است، از چیز دیگر نبرده است، و آن قدر که ضرر کشیده است، از چیزهای دیگر نبرده است. قلم ها و بیان ها با مغزهای مردم رابطه دارند

یقینا امام برزگوار این فرمایش را از این روایت استفاده کرده اند که فرمود العلماء باقون ما بقی الدهر
باید تاریخ را با این عینک دید که قلم علما چگونه آینده دنیا را تغییر داد و مردم را به سعادت رهنمود کرد
مگر می شود منکر این تاثیرات بود
رسول ختمی باید معجزه ای را بجا می گذاشت که بعد از او تا ابد و برای نسل های بعدی بماند و این معجزه با چه چیزی محقق شد ؟ قرآن ایا معجزه ای دیگر می توانید مثال بزنید که بعد 1400 سال هنوز باقی باشد
نه باقی باشد بلکه برای معجزه بودن خود تحدی کند
چه معجزه ای بعد 1400 سال هنوز کلید راهگشای مردم،نخبگان،رهبران مسلمان است و برای سعادت دنیا و آخرت آن به آن تمسک کنند.
این اثر قلم است
در لایه های پایین تر
از کتب اربعه گرفته که باعث زنده نگهداشتن اسلام شد و تا الان حوزه های علمیه از آن بهرمند هستند
می شود نادیده گرفت برکت و اخلاص شیخ عباس قمی در تالیف مفاتیح را که راهنمای سلوک اهل معرفت است .
یا
فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو
یا
فتوای آیت الله سیستانی در حکم جهادبا داعش
این گوشه ای از برکات قلم است
اما نکته ای دیگر که با کار ما مرتبط است
این است که برای طلبه که کارش با کتاب و قلم است
فرموده مولا علی که فرمودند: الکَتَبَ بساتین العلماء
اهمیت قلم چندبرابر می شود و جایگاه ویژه ای به خود می گیرد. و اهل قلم باید چندویژگی برای اثرگذاری رعایت کنند.
1.علمبت و تسلط به تراث و منابع اسلامی
2. تسلط یه جریان های فکری و فرهنگی دینا شرق و غرب
3. بهرمندی از نکات فنی مثل خوب نوشتن و آگاهی به قالب های یادداشت اعم از ژورنال و مقاله، کتاب، و…
3. ذائقه شناسی و رصد نیاز مخاطب
در این مورد باید به این نکته اشاره کرد طبیعتا یک فرد نمی تواند برای تمامی سلایق بنویسد پس بهتر این است که از ابتدا یک قشر را هدف گذاری کند و در تلاش فهم نیاز و دنیای فکری او باشد برای نوشتن برای انها

باشد که بتوانیم حق قلم را ادا کنیم و فردای قیامت با اصحاب قلم محشور شویم

آزاداندیشی و مردم سالاری دینی (1) تمهیدگر شکل‌گیری اراده ملی

مردم سالاری

مردم‌سالاری یعنی اراده عمومی جامعه نقش معیار در تعیین مقدرات و تصمیمات دارد، لذا در جامعه‌ی دینی علاوه بر مشروعیت آسمانی قوانین، قانون‌گذرای و حکمرانی؛ اراده ملی نیز یک پایه مشروعیت‌زا است.

البته باید اضافه کرد که قید دینی به مردم سالاری یک قید احترازی و تأسیسی است نه یک قید توضیحی؛ به این معنا که در هيچ ايدئولوژي اي نمي تواند و نخواهد توانست براي انسان سالاريت و محوريتي قائل شود، چون در غير ايدئولوژي ديني مردم در افقي قرار نمي گيرند كه اراده آن ها بخواهد محور حركت اجتماعي قرار بگيرد. زیرا در هر جايي كه دين محور و عليه المدار حركت اجتماعي جامعه نباشد، قطعاً و بتاً خواست و اراده عمومي انسان ها محور نخواهد بود، اين دين است كه انسان را خليفة الله مي داند و براي انسان كرامت قائل است و او را مخلوقي مي داند كه خلقت او تبارك الله به خالقش دارد؛ از فضاي ديني آن هم اسلام ناب فاصله كه بگيريم، اساساً انسان به اين معنا كرامت و احترامي ندارد، لذا در جامعه غير ديني قطعاً محور حركت اجتماعي به دست ملأ و مترفين خواهد افتاد و جريان هاي زر و زور و تزوير حتي اميال فطري انسان مثل آزادي خواهي و معنويت گرايي را نيز به نفع خود و براي به استحمار و استعمار در آوردن انسان مصادره خواهند كرد؛ در جامعه غير ديني مردم هيچ سالاريتي نخواهند داشت ولو با شعار دموكراسي سر آن ها كلاه بگذاريم و در نهايت يك طبقه سرمايه دار همه مقدرات جامعه را به دست بگيرند.

مدد آزاداندیشی به مردم سالاری دینی از راه فراهم کردن مقدمات شکل‌گیری اراده ملی

از آنجا که شکل‌‌گیری اراده (فردی و جمعی) متوقف بر آگاهی و شوق است، و آگاهی واقعی یعنی اطلاع از واقعیات تا بتوان اراده درستی مبتنی بر واقع داشت؛ در جامعه‌ای که آزاداندیشی فرهنگ شده باشد (توان اندیشیدن بدون اصناف تعلقات و محدودیت‌ها و تنها با انگیزه فهم واقع و دریافت حقیقت) زمینه برای شکل گیری اراده جمعی که روح مردم‌سالاری است، فراهم‌تر است. همچنین از آنجا که جوهره آزاداندیشی حق‌گرایی و حق‌پذیری است، در جامعه‌ی آزاداندیش شوق به حقیقت نیز بیشتر است لذا به اراده عمومی نیز نزدیک‌تر است.

اراده‌های جمعی که مبتنی بر یک آگاهی درست و عمیقی شکل نگرفته باشد، اساساً اراده‌های پایداری نیست و ترد و شکننده است؛ لذا حتی اگر با یک آگاهی غلط و یا سطحی اراده جمعی را بتوان شکل داد، این اراده نمی‌تواند در حد و اندازه‌های شکل دادن به یک جامعه مستحکم که در همه سختی‌ها و در مقابل همه هجمه‌ها و دشمنی‌ها و مهمتر از همه حملات تمدنی تمدن رقیب خود دوام بیاورد و مردمی دارای یک هویت واحد مبتنی بر انتخاب‌های بزرگ شکل بدهد، که بخواهد در این جامعه یک مردم‌سالاری درستی حکمفرما شود.

#یادداشت_368

عقیل رضانسب 14020719

 

آزاداندیشی و اخلاق مداری

در نگاه اول به نظر می‌رسد که نه تنها رابطه‌ای میان آزاداندشی و اخلاق‌مداری برقرار نیست؛ بلکه دشمنی میان آن‌ها وجود دارد که به هیچ جهت قابل جمع نیستند و آزاداندیش به هیچ وجه نمی‌تواند اخلاق‌مدار باشد. هرکجا آزاداندیشی آمد، اخلاق‌مداری رخت می‌بندد و خارج می‌شود.

این تصور می‌تواند از دو آبشخور به وجود آمده باشد؛ تصور غلط از آزاداندیشی و دیگری تصور غلط از اخلاق‌مداری.

اگر توفیقی باشد در این کیبردفرسایی قصد آشتی دادن «آزاداندیشی» با «اخلاق‌مداری» شده است البته در تصور‌ها؛ چرا که در نظر نگارنده در واقعیت هیچ دشمنی میان این دو مفهوم وجود ندارد.

اگر جوهره‌ی آزاداندیشی را «حق‌طلبی» می‌دانیم، حق طلب و متواضع و کرنش‌ کننده مقابل حق، هیچ‌گاه از مدار اخلاق الهی بیرون نخواهد زد؛ بله اگر اخلاق را سکولار تعریف کنیم و هیچ اثری از خدا در اخلاق‌مداری‌ نباشد، آنگاه می‌توان پذیرفت که در این اخلاق، هیچ تواضعی نسبت به حق و هیچ‌پذیرشی نسبت به حق وجود ندارد؛ چنانچه واضح است که می‌توان از زاویه سکولاریسم وارد اخلاقی شد که موحدین به آن پایبند هستند و آن را قبول دارند؛ اما اگر اخلاق را توحیدی بفهمیم و به عبارت دیگر اگر فلسفه اخلاق ما توحیدی و برخواسته از توحید باشد، در آن هنگام «حق» و «حق‌طلبی» برای ما بسیار جلوه خواهد کرد و هر شبه اخلاقی را اخلاق نخواهیم دانست؛ گرگی را که کروات بسته است و برای دریدن طرف مقابل و یا حتی هیچ ضرری هم نمی‌خواهد به او برساند و یا به خاطر منفعت مادی خود به کسی احترام می‌گذارد، متخلق و اخلاق‌مدار نمی‌پنداریم.

فرصت به پایان رسید ولی این سیاهه هنوز باید تکمیل شود و اگر توفیقی باشد، به ادامه و تکمیل آن در فرصت بعدی پرداخته خواهد شد.

گزارشی از سرمقاله محمد قوچانی در کتابنامه2: انتقام از بورژوازی

کتابنامه، فصلنامه فرهنگی، ادبی، هنری است که بعد از هر ده شماره از آگاهی نو با مدیر مسئولی محمد قوچانی منتشر می شود. کتابنامه2 در تابستان 1402 منتشر شده است که گزارشی از سرمقاله آن به قلم محمد قوچانی با عنوان «انتقام از بورژوازی، چرا بنیادگرایان طبقه متوسط فرهنگی را انکار می کنند؟» تقدیم می گردد.

در این سرمقاله محمدقوچانی، به واسطه مطلبی که در ماهنامه سوره به قلم وحید جلیلی منتشر شده است، بنا دارد نقدی جدی به وضعیت فرهنگی ایران داشته باشد و به قول حقیر روایت پسرفت فرهنگی را در این سرمقاله دنبال می کند.

جمله ای که با اقتباس از آن نام سرمقاله را انتخاب کرده است از متن وحید جلیلی است: «چیزی به نام طبقه متوسط نداریم…طبقه متوسط، بزک شده‌ی طبقه مرفه نوکیسه بی هویت بی آرمان غرب زده است.»

قوچانی معتقد است که این جمله عصاره نظریه اجتماعی و فرهنگی حاکمیت یکپارچه اصول گرایان حاکم بر ایران امروز است و با این شروع تند سعی می کند در ساحت های مختلف هنری و فرهنگی حرف خود را اثبات کند.

در بخش اول وارد سینما شده و توضیح می دهد که انتقام از بورژوازی در سینما با حذف تهیه کنندگان بخش خصوصی و بسیط ید بخش عمومی شروع شد و با حذف امثال داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی و … سینمای ایران به سمتی رفت که فقط آثار پروپاگاندا تولید می کند تا خرجش را در بیاورد. و قشر متوسطی هم که توانست از دل این آشفتگی رشد کرده و آثار فاخری تولید کنند هم چون اصغر فرهادی، این قشر نیز از حاکمیت رانده و از سینمای ایران حذف شده است. دوگانه سینمای ایران را به اخراجی ها و درباره الی تشبیه می کند.

در بخش دوم وارد عرصه موسیقی می شود و همین انتقام از بورژوازی را با محمدرضا شجریان که اسطوره موسیقی ملی ایران بوده است نشان می دهد. و وضعیت امروز موسیقی ایران را به دوگانه معلی-تتلو شبیه می کند.

در بخش سوم به رسانه ملی می پردازد و انتقام از بورژوازی را به حذف امثال عادل فردوسی پور، خندوانه رامبد جوان و عصر جدید علیخانی می پردازد که قشر متوسط رسانه ملی بودند و در خفقان رسانه ملی توانستند رشد کنند اما حاکمیت اینها را حذف کرد.

در بخش چهارم به مطبوعات در سطح کشور می پردازد که این صحنه نیز به دلیل نبود هیچ عقلانیتی بالای سر آن  و نفهمیدن جایگاه مطبوعات در رشد فرهنگی کشور، طبقه متوسط این عرصه نیز به پایان مرجعیت شان نزدیک شده اند.

در بخش ششم به ادبیات می پردازد که در این جا شاخص انتقام از بورژوازی را محمود دولت آبادی می داند که با انتقام حاکمیت در عرصه سیاسی از او، عملا حذف شد و ضربه سهمگینی به ادبیات کشور وارد شده است.

نهایتا در بخش هفتم به حذف جریان روشنفکری در کشور می پردازد که بعد از حذف سروش و کدیورها، وقتی حاکمیت به این نتیجه رسید که باید به پشت داوری اردکانی ها بیاید اما همین قشر نیز با انتقام رو به رو شد و عملا این جریان متوسط نیز حذف گردید.

جمع بندی قوچانی این است که در عرصه فرهنگی کشور ما شاهد یک پسرفت عمیق هستیم که این پسرفت دسترنج حاکمیتی است که به بهانه های سیاسی از این قشر متوسط که همیشه سعی کرده در فرهنگ بماند و این علم را بالا نگه دارد، انتقام گرفته است.

آزاداندیشی در مسیر تحقق عدالت

نسبت آزاداندیشی با عدالتخواهی را از جنبه های مختلف می توان بررسی کرد.

در این مجال بنا دارم به نقش و کارکردی که آزاداندیشی در تحقق عدالت و عدالتخواهی دارد بپردازم.

می خواهم ادعا کنم اساسا بدون آزاداندیشی، عدالت نمی تواند محقق شود.

جوهره آزاداندیشی حق خواهی و حق جویی است. وقتی فرهنگ آزاداندیشی در جامعه ای حاکم شود، یعنی حق خواهی و استقرار حق، مطالبه عمومی آن جامعه است. از این منظر یک فرهنگ عمومی قدرتمند پشتیبان اعطاء کل ذی حق حقه، می شود. آزاداندیشی، یعنی حق جویی و نپذیرفتن باطل.

از طرفی آزاداندیشی، حق جویی در ساحت اندیشه است. آزاداندیشی گریز از تقلید و تعصب است. اگر تقلید از غرب و تعصب نسبت به دستاوردهای امروز مدرنیته، -آن هم از نوع لیبرالش- مغایر عدالت باشد، آزاداندیشی راه برون رفت از آن است. آزاداندیشی با پاسخ های بومی و ارتقاهای نرم افزاری، به تسهیل دستیابی به عدالت می انجامد.

منظورم این است که به طور کلی عدالتخواهی یا جنبه ایجابی دارد و یا جنبه سلبی.

در ساحت عدالتخواهی سلبی، و نفی ظلم و باطل، فرهنگ آزاداندیشی و حق خواهی، پشتیبان جدی عدالتخواهی است. بدون این فرهنگ و بدون حق جویی عمیق در ساحت عقل و اندیشه، مطالبه عدالت، جو زده و بی ریشه است. و اسیر بازی های رسانه ای و سیاسی می شود.

در ساحت عدالتخواهی ایجابی هم آزاداندیشی به تولید بسترها و زمینه های تحقق عدالت کمک می کند. به طور مثال نقش جمهوری اسلامی در تحقق عدالت، بسیار زیاد است. اساسا جمهوری اسلامی یک عدالتخواهی ایجابی است. یا نهادهایی نظیر جهاد سازندگی. این آزاداندیشی است که با تولید اندیشه می تواند برای تحقق عدالت گام های بلندی رقم بزند و زمین بازی ناعادلانه را به بستر عدالت محور تبدیل کند.

 

آزاد اندیشی و اقتصاد پاک

 

❇️ آزاد اندیشی آزادی قلبی از ترس و خوف و بیم از حوادث و فقر در آینده است.

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ.
انَّما ذلِکُمُ الشَّیطنُ یُخَوِّفُ اَولِیآءَهُ فَلا تَخافُوهُم وَ خافُونِ اِن کُنتُم مُؤمِنین

❇️آزاداندیشی آزادی قلبی از وعده و آرزوهای طولانی است که شیطان در قلب انسان میدمد.(یَعِدُهُم وَ یُمَنّیهِم وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُرورا)

❇️آزاداندیشی آزادی از وعده ی فقر است که شیطان هنگام کار خیر به انسان وعده میدهد و سپردن مسیر زندگی به جریان واسعیت الهی ست.

(یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ ۖ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ
الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.(

❇️آزاداندیشی آزادی از گرفتار آمدن قلب در محبت مال و فرزندان است. ( وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ.)

❇️آزاداندیشی آزادی فکری و قلبی و در نتیجه عملی از کنز و انباشت ثروت است.﴿وَالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا ینْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ﴾

❇️آزاداندیشی آزادی از منفعت طلبی شخصی و تنها به فکر خود بودن است.
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ..

❇️در مقابل اقتصاد لیبرال که عقلانیت حاکم بر آن منفعت طلبی شخصی و گرفتار خویشتن بودن است عقلانیت حاکم بر اقتصاد پاک بعنوان بخشی از زندگی انسان، اتکاء و توکل بر بالاترین و برترین قدرت عالم است که بنای تمامی خیرات را در حق انسان دارد بنحوی که ثروت را مال الله بداند و هرجا خداوند اراده کرده و به هر نحوی که او بخواهد آنرا خرج کند.
❇️مواسات و انفاق و زیست همگرا با بندگان خداوند نتیجه ی عقلانیتی بنام توکل بر خداوند است.

????اقتصاد پاک بروز فرهنگ انسانهایی ست که با اعتماد و تکیه بر قدرت لایزال خداوند از هر گونه ترس، طمع و زیاده خواهی، خودخواهی و منفعت طلبی شخصی و رقابت و آرزوهای دور و دراز که انسان را از سعادت حقیقی محروم میکند آزاد هستند.

آزاداندیشی و کرامت انسان

کرامت انسان

در مکاتب مختلف الهی و بشری بر کرامت انسان تأکید شده است، از نظر اسلامی کرامت انسان دو گونه است:

  1. کرامت ذاتی

انسان به دلیل بهره مندی از مختصات وجودی نسبت به همه موجودات عالم برتر دانسته شده، تا جایی که خداوند به خاطر خلق او خود را احسن الخالقین[1] می‌نامد که به تبع انسان نیز احسن مخلوقین می‌شود. همچنین انسان تا جایی شریف دانسته شده که «خلیفه‌ی خدا»[2] بر زمین نام گرفته است.

تفاوت انسان با بقیه مخلوقات که او را چنین کرامتی بخشیده است به چیست؟

به نظر می‌رسد که عنصر تفاوت‌ساز در شخصیت انسان نسبت به موجودات مادی و مجرداتی چون ملائکه ظرفیت او بر مظهریت جامع اسماء و صفات الهی باشد، که رسیدن به این ظرفیت با امکان حرکت برای او که در عنصر اختیار و آزادی بروز می‌کند؛ باشد.

انسانی که ظرفیت و امکان خلیفه‌الله شدن در زمین و قرب الهی تا جایی که یدالله و وجه الله و … شود را دارد، از همه مخلوقات برتر است و این یک کرامت ذاتی به او او می‌بخشد.

انسان دارای یک فطرت الهی است، که با شکوفا شدن این فطرت امکان قربی که در وهم نیاید را دارد.

ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى  ﴿النجم‏، 8﴾ فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ  ﴿النجم‏، 9﴾

  1. کرامت ارزشی

گونه دوم کرامت انسانی که ناشی از همان کرامت ذاتی اوست، این است که انسانی که در جهت شکوفایی فطرت خود و تقرب الهی حرکت می‌کند، به دلیل اینکه این ظرفیت را در مسیر درست خود به راه انداخته است، نسبت به سایر انسان‌ها شریف‌تر است و هر چه در این مسیر گام بیشتری برداشته باشد، از کرامت بیشتری برخوردار است.

يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ  ﴿الحجرات‏، 13﴾

آزاداندیشی و کرامت انسان

انسانی که دارای یک کرامت ذاتی است و هر چه که امکاناتی که در اختیار او قرار داده شده را در جهت شکوفایی این کرامت ذاتی به کار بگیرد، شریف‌تر می‌شود؛ از عوامل مختلفی برای این شکوفایی می‌تواند بهره ببرد، یا بهتر است بگوییم برای بروز و ظهور این کرامت ذاتی عوامل مختلفی می‌توانند کمک کننده باشند.

از آنجا که اولین پرتو این کرامت که انسان به خاطر آن خلیفه‌الهی و اشرف مخلوقین شده است، قدرت انتخاب و آزادی و حرکت او بوده است، قطعاً مهمترین ارزشی که در جهت کرامت انسان می‌تواند به کار آید ارزش «آزادی» است.

انسان با آزاد بودن و اعمال اراده می‌تواند در مسیر حرکت کمالی خود سیر صعودی بپیماید، و آزادی نیز شعب مختلفی دارد که یکی از شعب آن «آزاداندیشی» است، که در آن انسان باید اغلال را از «اندیشه‌ی» خود که مهم‌ترین عامل آگاهی اوست و آگاهی هم مهم‌ترین عنصر در اراده است، و اراده نیز عامل حرکت انسان است؛ بردارد.

جوهره «آزاداندیشی» حق‌گرایی و حق‌پذیری است و انسان بناست که با حرکت به سمت حق این شرافت ذاتی خود را به بروز و ظهور برساند، لذا فرد آزاداندیش و جامعه‌ای که در آن فرهنگ آزاداندیشی حاکم شده باشد، مسیری هموار در مسیر صعودی کمالی خود دارند و فرصت بهتری برای بروز این کرامت ذاتی خود و رسیدن به شرافتی که در حق اوست، پیش رو دارد.

 

 

#یادداشت_367

عقیل رضانسب 14020717

 

[1] ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَةَ عِظٰاماً فَكَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنٰاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبٰارَكَ اَللّٰهُ أَحْسَنُ اَلْخٰالِقِينَ  ﴿المؤمنون‏، 14﴾

[2] وَ إِذْ قٰالَ رَبُّكَ لِلْمَلاٰئِكَةِ إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً …  ﴿البقرة، 30﴾

فوائد یادداشت

1. بیان مکتوب یک ایده و نظر، خیلی بیشتر از بیان کلامی همان ایده و نظر، تلاش و تکاپوی فکری می‌طلبد.
در یک نوشته باید ساختار اندیشه و همه‌ی ارکانش از نحوه‌ی ورود و مقدمه و بیان مدعا و استدلال و نتیجه‌گیری بنحو متراکم گنجانده شود. و بهمین دلیل تنها با نوشتن است که عیار و استحکام و اتقان و نقاطِ کور یک اندیشه و ادعا مشخص می‌شود حتی برای صاحبش.
2. نوشتار نحوه وجودی دارد با آثار خاص به خودش.
یک اندیشه‌ی مکتوب اثری دارد که وجود کلامی و صوتی هرگز چنان اثری را ندارد.
بصورت کاملاً ناخودآگاه انسان در مواجهه با یک نظریه ی مکتوب، احساس میکند نویسنده در این نظر مستقر است و این نظر در وجودش ریشه دار بوده و از پشتوانه ی فکری عمیقی تغذیه میکند. بهمین دلیل یک نوشته ی محبت آمیز یا توهین آمیز در مخاطب بسیار اثر عمیق تر و ماندگارتری دارد تا یک کلام محبت آمیز یا توهین‌آمیز.

و به دلیل همین تلقّی اتقان ناخودآگاه است که یک نوشته خیلی بیشتر میتواند مخاطب را به تواضع در برابر مدعای خود وادار نماید تا یک کلام.

و بهمین دلیل کسانیکه قدرت نوشتن بالایی دارند امکان بیشتری برای در دست گرفتن رهبری فکری یک جریان را دارند.

3. یک نوشتار به مخاطب فرصت می‌دهد و‌ بلکه او را ناچار و‌ وادار می‌کند عالمی مخصوص به آن نوشتار در وجود خودش بسازد و این کنش‌گری و فعال سازی مخاطب سبب درونی شدن و ماندگاری بالاتر محتوای آن نوشته در وجودش می‌شود. بهمین دلیل یک رمان اثری ماندگارتر از یک فیلم دارد زیرا خواننده ی رمان، عالم رمان را در وجود خودش خلق میکند و وجود خواننده بر آن رمان احاطه دارد بهمین دلیل مادامیکه خواننده هست آن رمان و عالم مخصوص به آن هم هست.

تقدم و تأخر آزادندیشی و عدالت طلبی !؟

همانطور که پیشتر گفته شد، آزاداندیشی به معنای حق طلبی است.
عدالت طلبی نیز، اگر فارغ از نگاه های حزبی و سیاست زده نگریسته شود، به معنای طلب تحقق حق را داشتن، است؛ چرا که عدالت طلب کسی است، که حقی را فهمیده و برای تحقق آن، طلب دارد. درواقع عدالت طلب، درد تحقق حق به صورت همگانی را، دارد.
پس آزاداندیشی و عدالت طلبی قرابت زیادی به همدیگر دارند. اما مسأله این است که این دو مفهوم متقارب، چه ارتباطی با همدیگر دارند؟
آزاداندیشی موجب تحقق عدالت می شود؟
یا عدالت موجب تحقق آزاداندیشی می شود؟
در حالت اول (تقدم آزاداندیشی بر عدالت) جامعه ای که آزاداندیشی در آن تبدیل به یک فرهنگ همگانی شده است، به دنبال عدالت نیز، می رود. چرا که چنین جامعه ای خود را در راه حق طلبی فدا می کند. وقتی می بیند حقی ضایع و حقوقی پایمال می شود، نمی تواند بی تفاوت از کنار آن بگذرد و لذا، بالتبع عدالت طلب نیز، می شود.
در حالت دوم (تقدم عدالت بر آزادندیشی) جامعه ای که عدالت طلب است، به دنبال تحقق حق است و چنین جامعه ای از آزاداندیشی نیز، استقبال می کند.
آنچه به نظر حقیر می رسد، این است که آزاداندیشی بر عدالت طلبی مقدم است؛ چرا که عدالت طلبی نزدیک است به اینکه در دعواهای سیاسی بهانه ای شود دست گروه های مختلف، برای ظلم به دیگران و کنار گذاشتن حق، به اسم حق طلبی! اما آزاداندیشی در وهله اول فضای اندیشه ای بیشتری دارد و در صورتی که فرهنگ آن گسترش پیدا کند، زمینه ای جدی برای عدالت طلبی فراهم می کند.
البته در این یادداشت بیشتر به دنبال تبیین موضوع و تصویر این ارتباط بودیم و بررسی ادله و نتیجه گیری نهایی، نیاز به مداقه بیشتری دارد.

رابطه آزاداندیشی و عدالت‌خواهی

«عدالت‌خواهی» یکی از گفتمان‌های مورد حمایت رهبر انقلاب است؛ اگر نگوییم منشا این گفتمان ایشان است حداقل روشن است که این گفتمان مورد حمایت ایشان بوده است؛ و ایشان آنقدر در این گفتمان دمیدند که جریان اجتماعی شکل گرفت. و هنگامی که دولت نهم بر روی کار آمدند حضرت آقا فرمودند با شکل‌گیری این گفتمان مطمئن بودم که کار به تشکیل یک دولت عدالت‌خواه خواهد کشید، هرچند زمان آن را نمی‌توانستم تعیین کنم؛ یعنی «گفتمان عدالت‌خواهی» پر برکت می‌دانستند و تا این حد که یک دولت تشکیل بدهد و یک دولت روی کار بیاورد.

از این حیث بررسی رابطه‌ی آزاداندیشی با عدالت‌خواهی اهمیت می‌یابد.

از یک منظر می‌توان اینگونه ارتباط برقرار کرد اگر جوهر‌ی آزاداندیشی «حق‌طلبی» است، هنگامی که آزاداندیشی به یک فرهنگ عمومی جامعه تبدیل شود و با یک جامعه‌ی حق‌طلب مواجهه داشته باشیم، در این جامعه عدالت‌خواهی و پی‌گیری حقوق مردم بسیار سهل‌تر و واقعی‌تر است؛ در این فضا، حقوق مردم راحت‌تر مطالبه می‌شود؛ در غیر این صورت در جامعه‌ای که هنوز فرهنگ آزاداندیشی فراگیر نشده باشد، مطالبه‌گری، با موانع متعددی و اصطکاک‌ بسیاری روبه‌رو است که محقق شدن آن به صورت عمومی بسیار دور است؛ به خصوص با توجه به فرمایشی که حضرت آقا دارند در توصیه به اینکه در عدالت‌خواهی روی مصادیق و مورد‌ها نروید و به دنبال «گفتمان عدالت‌» باشید؛ برای این توصیه ایشان می‌فرمایند که ممکن است خطا بکنیم و از طرف دیگر اینکه در مسئله‌ی عدالت‌، با قانون‌شکنان قانون‌دان مواجه هستیم؛ لذا توصیه به گفتمان عدالت می‌کنند و آن را دارای اقتدار می‌دانند.

 

و حتی شاید بتوان «وجوب» مقدمیّت آزاداندیشی بر عدالت‌خواهی را تقریر کرد.