هویت جامعه از نگاه مرحوم علامه طباطبایی

#مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#یادداشت_100
#جلسه_347

مرحوم علامه طباطبایی در بین نظریات مختلف در مورد هویت جامعه، جامعه را دارای #هویت_مستقل و غیر اعتباری و اصیل میدانند
هویتی که #مهیمن بر حیثیت شخصی افراد است و #بوجود_افراد_تحقق دارد و همین سبب میشود افرادِ یک اجتماع در سرنوشتشان از هم مستقل نباشند.

مؤید این مساله در قرآن وعده عذاب یا أجل یا دعوت برای یک قوم است.
در عالم دنیا افراد اجتماع از هم ممتاز نیستند و حکم یک پیکر را دارند.
#وامْتازُوا_الْيَوْمَ برای قیامت است نه این دنیا.

مشترک بودن بلا برای افراد مختلف یک جامعه بدلیل همین هویت واحد جامعه است اگرچه این بلا برای عده ای عذاب و برای عده ای امتحان باشد.
پس بدلیل اینکه اجتماع وحدت دارد، مسیر و خط سیر و تکامل و عمر و حیات و موت دارد پس #اجتماع_حقوق_دارد.

حیثیت ولایت و اولویت نبی بر مردم در آیه ی شریفه ی #اولی_بالمومنین_من_انفسهم هم به حیث مصالحی است که در حقوق اجتماعی افراد لحاظ میشود نه به حیث منافع فردی خودشان.

نقش قواعد در فضاهای پیچیده

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_265
#جلسه_347

💠 نقش قواعد در فضاهای پیچیده

وقتی گفته می شود «قاعده این است که در تزاحم حق فرد و جامعه حق جامعه مقدم است.» این نکته به ذهن خطور می کند که در موارد مصداقی پیچیدگی های بیشتری از این قاعده وجود دارد و واقعاً نیاز به بررسی سر صحنه و موردی هست.

این سخن درست است اما نباید از نقش ارزشمند قواعد برای انتظام بخشیدن به حیات انسانی غفلت کرد، وقتی قبل از ورود در کثرات و جزئیات یا با استفاده از لایه های بنیادین و سرریز شدن آن به لایه ایدئولوژی و یا با انتزاع از کف صحنه بایدها یک قاعده کلی استخراج می شود، این قاعده نقش مهمی به سامان دادن آن عرصه دارد. این قاعده بالای سر همه استنباط های ما قرار می گیرد و برداشت های ما از همه منابع را رنگ خواهد زد، در تعارضاتی که در هنگام ظهورگیری از منابع مختلف ایجاد می شود نجات بخش ما خواهد بود، و در نهایت هم اگر نتوانستیم به استنباط احرازی برسیم، در هنگام تعیین یک عمل برای بلاتکلیف نماندن، قاعده اصل عملی را جهت دهی ویژه می کند.
از یک برش دیگر قاعده حتی در هنگام امتثال نیز راهگشا خواهد بود، در موارد شک قاعده تکلیف را معین می کند، مثلاً در مواردی که شک بین مقدم داشتن حق فرد و حق جامعه ایجاد می شود، قاعده می آید و ما را از این شک خارج می کند و تقدم حق جامعه را ثبیت می کند.

ضمن اینکه در ما نحن فیه یعنی «قاعده تقدم حق جامعه بر فرد عند التزاحم» استاد شهید مطهری یک تبصره را اضافه کرده اند که ما را از وارد کردن این قاعده با وجود پیچیدگی های مصادیق آن نمی ترساند، آن هم این است که ایشان می فرمایند: «حاكم شرعی در اين موارد تصميم می‏گيرد.» [1] این یعنی وارد کردن یک عنصر پایان دهنده به نزاع در موارد پیچیده عملیاتی شدن این قاعده را تسهیل می کند.

[1] مجموعه آثار شهيد مطهري (وحى و نبوت)، ج‏2، ص: 242

مساله ی تضاد حقوق فرد و جامعه مساله ی جامعه ی اسلامی نیست.

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#یادداشت_101
#جلسه_347

مساله ی تضاد حقوق فرد و جامعه مساله ی جامعه ی اسلامی نیست.
این مساله اساسا مساله ی غرب است و به میزانی که تفکر و بینش غربی در گوشت و خون جامعه ی ما دمیده شده باشد مساله ی جامعه ی ما هم خواهد بود.
خواستگاه این مساله جدا دیدن حقوق جامعه از حقوق افراد و یا اعتباری دیدن جامعه است.
در اندیشه ی دینی علارقم قول به هویت مستقل جامعه، این هویت را مهیمن بر وجود و هویت افراد دانسته میشود.
یعنی این وجود مستقل چیزی جدای از وجود افراد نیست. بوجود افراد وجود دارد و وجود تک تک افراد جدا نیست.

وقتی اینگونه شد از آنجا که در ساحت وجود تعارض راه ندارد هیچگاه نمی شود که مصلحتی در حیث شخصی با مصلحتی در حیث اجتماعی با هم تعارض کنند.
تعارضاتی هم که ممکن است توسط عده ای ترسیم شود اصلا تعارض نیست و ریشه اش یا در نفهمیدن مصلحتهای حقیقی تر است و یا در مصلحت دانستن آن چیزی که مصلحت نیست.
و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
و عسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا

نسبت اصالت حق فرد یا فرد جامعه با مقوله تقدم حق جامعه بر حق فرد چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مجتبی_امیری
#جلسه_347
#فرد_جامعه
#یاداشت_5

✅نسبت اصالت حق فرد یا فرد جامعه با مقوله تقدم حق جامعه بر حق فرد چیست؟

🍀براساس برخی ادله قرآنی و شواهد روایی و تاریخی میتوان همانگونه که ظاهرا علامه مصباح(ره)قائل هستند اصالت را به فرد بدهیم با این توضیح که افراد هستند که منجر به هویت جمعی و اجتماعی میشوند

🍀اما سوال بعد این است که اگر ما مبنا را اصالت فرد بدانیم آیا مغایرتی دارد که در مقام عمل به جهاتی دیگر و عناوین ثانویه تقدم را به جامعه دهیم؟به نظر میاید از جهت مباحث اصولی و علمی این دو تعارضی نداشته باشند

🌿لذا میتوان در این اینکه قائل به اصالت فرد نسبت به جامعه به عنوان اولیه باشیم در مقام عمل به عنوان ثانویه قائل به تقدم حق جامعه بر حق فرد شویم!

🌿واعجبا! برای خودم پذیرش سخته! یاداشت نویسی مجبوری ما را به این کشفیات رسونده😇

تقدم حق دیگران بر حق خود اخلاقی است یا فقهی

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_مرتضی_باروتی
#يادداشت_55
#جلسه_347
تقدم حق دیگران بر حق خود اخلاقی است یا فقهی است؟صرفا ارزش است یا یک عامل برای عمل کردن است؟نه تنها در حق ،جامعه بر فرد ترجیح دارد در تکلیف هم همینطور است در تفاوت بین واجب کفایی و واجب عینی ..معمولا از فرد مبتدی پرسیده شود بین این دو واجب کدام ارزش بیشتری دارد؟ رتبه اول را به واجب عینی می دهد در حالیکه طبق فرموده شهید ثانی از فقهای عالی رتبه واجب کفایی را برتر از واجب عینی می داند و علت را اینگونه در کتاب شریف “منیه المرید” توضیح می دهد چون واجب کفایی واجبی است که با گردن گرفتن گروهی یا فردی این تکلیف از گردنشان ساقط می شود،ولی با عمل به واجب عینی فقط تکلیف را از ذمه خود بری نموده ایم و این یعنی نگاه ایدئولوژی اسلام به اعمال افراد در جامعه است و نشان دهنده اجتماعی بودن دین اسلام می باشد.

تقدم حق دیگران بر حق خود اخلاقی است یا فقهی؟

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_مرتضی_باروتی
#يادداشت_55
#جلسه_347
تقدم حق دیگران بر حق خود اخلاقی است یا فقهی است؟صرفا ارزش است یا یک عامل برای عمل کردن است؟نه تنها در حق ،جامعه بر فرد ترجیح دارد در تکلیف هم همینطور است در تفاوت بین واجب کفایی و واجب عینی ..معمولا از فرد مبتدی پرسیده شود بین این دو واجب کدام ارزش بیشتری دارد؟ رتبه اول را به واجب عینی می دهد در حالیکه طبق فرموده شهید ثانی از فقهای عالی رتبه واجب کفایی را برتر از واجب عینی می داند و علت را اینگونه در کتاب شریف “منیه المرید” توضیح می دهد چون واجب کفایی واجبی است که با گردن گرفتن گروهی یا فردی این تکلیف از گردنشان ساقط می شود،ولی با عمل به واجب عینی فقط تکلیف را از ذمه خود بری نموده ایم و این یعنی نگاه ایدئولوژی اسلام به اعمال افراد در جامعه است و نشان دهنده اجتماعی بودن دین اسلام می باشد.

تزاحم بین حق فرد و حق جامعه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_67
#جلسه_347

شهید مطهری می فرمایند در تزاحم بین حق فرد و حق جامعه، قاعده تقدم حق جامعه بر حق فرد است؛ اما در ادامه می فرمایند اینجا یکی از مواردی است که حاکم شرع پایش به میان کشیده می‌شود.
حال، سوالی که مطرح می شود، اینست که اصلا رابطه قانون با ولی چیست؟ به عبارتی دیگر، برای جامعه در دولت اسلامی، قوانینی وضع می شود و بر اساس آن، تصمیم گیری و احیانا مطالبه گری می شود.
اما نقش حاکم شرع در اینجا چیست؟ در چه مواردی حاکم شرع می تواند یا باید ورود کرده و تصمیم دیگری بگیرد؟ وقتی این سوال را در کنار التزام کامل رهبری به قوانین موجود قرار می دهیم، مسئله پیچیده تر می شود.
بسیار دیده ایم که با ورود رهبری برخی مسائل خرد و کلان به راحتی می تواند جمع شود و به نظر ما هم، خوب و لازم است؛ اما معظم له خود و دیگران را، ملزم به رعایت قانون می دانند.
صرف این هم که بگوییم در مواردی پیچیدگی بیشتری دارد، تصمیم با حاکم شرع است هم، به نظر هنوز پختگی لازم را نداشته و باید خیلی بیش از اینها بررسی شود و پیچیدگی های آن در نظر گرفته شود.

تقریر روایات از امر مشورت:

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_123
#جلسه_347
#مشورت

تقریر روایات از امر مشورت:

الامام علي «ع»: إنّما حضّ على المشاورة، لانّ رأي المشير صرف، و رأي المستشير مشوب بالهوى‏

حضرت می فرمایند فردی که مباشر مشورت است چون خود می خواهد اقدام کند شاید این میل و علاقه اش به کار مانع این شود که تمام جوانب و ابعاد کار را برسی کند چون انسان وقتی به امری علاقه مند شد بدی ها و سختی های آن کار را نمی بیند .

البته تفسیر دیگر این امر دوری از خود پسندی است اینکه کسی عل خود را کامل وفوق عقول بداند و مشورت را دون از شان خود بداند در این باره نیز جملات قصاری از امیرالامونین علیه السلام هست که می فرمایند:

من استغنى بعقله زل‏

قد خاطر من استغنى برأيه‏

لا مظاهرة أوثق من المشاورة

العاقل من اتّهم رأيه، و لم يثق بكلّ ما تسوّل له نفسه‏

كفى بالمرء جهلا، أن يرضى عن نفسه‏

در باب اهمیت مشورت روایات زیاد است
وهرکدام هم یک دلیلی برای این امر اقامه می کنند و از طرفی دشمن مشورت را خود رای می دانند

زمانه یک حقیقت است

#یادداشت
#حمزه_وطن_فدا
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_107
#جلسه_346

🔹 گرایش چهارم 2

زمانه یک حقیقت است
همان طور که دنیا ، همان طور که اخرت ، همان طور که زندگی
نمیشود گفت چون زندگی در ظرف دنیا و آخرت است پس ذکر دنیا گرایی و اخرت گرایی ما را بی نیاز از توجه ویژه به زندگی گرایی میکند
زندگی اگر چه در ظرف دنیا و اخرت است اما هویتی مستقل دارد که باید آن را مستقلا به حساب آورد
زمانه نیز اگر چه در نسبتی وثیق با دنیا و زندگی و نسبتی به نظر دورتر با اخرت تفسیر میشود ولی نسبت ها ، هویت مستقل او را مخدوش نمیکند.

برای تفسیر درست انسان باید زمانه گرا بود
دنیا گرایی انسان
اخرت گرایی انسان
زندگی گرایی انسان
همه و همه مواد و قابلیت هایی میشوند که در بستر عنصر زمانه به صورت و فعلیت میرسند.

وقتی پشت چشم و تحلیل ما، زمانه چون گرایشی اصیل مورد توجه نیست ، هر چه قدر از حقایق بگوییم ، هنوز انسان تفسیر نشده است
توصیف ها مبهم و توصیه ها پوک است

نه انکه غلط است
مبهم است و پوک
اما دیر یا زود این ابهام ، سر از انحراف و اغلاط در می آورد

چرا
چون ، زمانه بُعدی از حقیقت است
و وقتی ملحوظ نباشد معدوم نمیگردد ، بلکه ناخودآگاه به ارتکازی از مشهورات یا وهمیات و خیالات ، صورتی متناسب زمانه خواهد گرفت.

همانطور که اگر حقیقتی چون دنیا ، اخرت یا زندگی مورد توجه و لحاظ خودآگاه ما قرار نگیرد ، واقعیت تغییری نمیکند و انکار یا عدم لحاظ هر یک از این حقایق ، در طراحی و تحلیل، در توصیف و تجویز امورات انسانی ، دیری نمی پاید که برق سیلی اش صورت طرح و تحلیل و وصف و تجویز ما را میخراشد.

زمانه را در مقام اندیشیدن به انسان باید جدی بگیریم ، مثل دنیا ، مثل اخرت ، مثل زندگی

حقوق انسانی، حدود و مسئولیت‌ها

#امید_فشندی
#یادداشت_203
#جلسه_346
#مشخصات_اسلام

🔰 حقوق انسانی، حدود و مسئولیت‌ها

دولت‌ها غالبا به نام «منافع و مصالح ملت» حاكمیت خود را إعمال می‌كنند و سازمان‌های جهانی – از جمله سازمان ملل – نیز با اعلامیه‌ی حقوق بشر و دفاع از حقوق اولیه‌ی انسان، دخالت خود در امور كشورها را مشروع می‌شمارند.

گرچه می‌توان فهرستی از #عناوین حقوق بشری كه مورد اجماع جهانی باشد ارائه داد، اما چالش اصلی در مصادیق آن‌هاست.

یك مسئله این است كه یك دولت، در راستای رسالت انسانی یا الهی خود برای دفاع از حقوق انسان‌ها – مثل توحید – تا كجا می‌تواند منافع و مصالح و حقوق اولیه‌ی ملت خود را به خطر بیاندازد؟

دیگر اینكه در صورت نقض حقوق عمومی یا شخصی از سوی شخصی، چه‌قدر مجاز هستیم كه او را از حقوق اولیه‌اش محروم كنیم؟
مثلا حكم او اعدام است، اما آیا نسبت به او مجاز به هتك حیثیت یا محدودیت در خوراك و پوشاك هم هستیم؟

23 آبان 1400

حقوق بشر غربی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_129
#جلسه_346

⭕️حقوق بشر غربی
وقتی در بین دین‌داران ما و حتی حوزوی‌های ما، می‌بینیم که دل بستگان به سازمان حقوق بشر وجود دارد و آن را موجه می‌شمارند، این نشان از آن است که گرفتار بی‌تاریخی شده‌ایم. در عین بی‌آینده‌گی، بریده‌ی از گذشته شده‌ایم. و این ناشی از بی‌هوتی است که برسرمان آمده است. متوجه جایگاه تاریخی حقوق انسانی نیستیم، تا با این التفاط نظر به این فکر کنیم که آیا ما هم باید همان رویه حقوق بشر غربی را پیش بگیریم یا نه، ما خود تاریخی داریم و حقوقی با مبانی دیگر باید مد نظر مان باشد. حقوق انسانی که در اسلام داریم و تا حد گذشتن از حقوق فردی پیش می‌رود و حتی ممکن است برای احیای حقوق انسانی، امر به جهاد شود، را نمی‌توان با حقوق بشر غربی در کنار هم دانست، حقوق بشری که در غرب دم از آن می‌زنند در عالَم و وادی دیگری است.
آن حقوق را در فضای عقل جدید دکارتی می‌توان فهمید؛ در غرب ذات بشر را عقل دکارتی دیدند و این فهم و خردِ خود را طبیعی و مطلق دیدند و هنگامی که از حقوق طبیعی انسان سخن می‌گویند این حقوق به صاحب همین عقل دکارتی، تعلق دارد.
و هنگامی که به بیرون از جهان غربی نظر افکند، این عقل را نیافت و مردمی را که صاحب این عقل نباشند را غیر طبیعی خواند و لذا برای آن‌ها هم حقی نشناخت.
لذا وقتی می‌گوییم حقوق بشر، تنها این حقوق برای بشر غربی حق طبیعی است. یعنی این حق برای آن فهم از بشر است.

شریعت به مثابه جسم و اخلاق به مثابه روح برای اسلام

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#شریعت
#اخلاق
#اسلام
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_123
#جلسه_346

 

🔰شریعت به مثابه جسم و اخلاق به مثابه روح برای اسلام🔰

اسلام را به عنوان پر شریعت ترین دین در ادیان مختلف معرفی می کنند و ادعا این است که اسلام از مهم ترین مسئله حیات انسان در اجتماع که حکومت می باشد تا سطح پایین ترین مسئله حیات انسان که قضای حاجت می باشد، برنامه دارد. یعنی برای هر کدام از این مسئله ها ده ها و شاید بیشتر، حکم شرعی دارد.
این شریعت پر بار و قدرتمند، اندیشمندان حوزه اسلام شناسی را بر آن داشته است تا گمان کنند که مدار حرکت اجتماعی اسلام براساس شریعت می باشد. اما با کمی نگاه عمیق تر شاید به سخنی دیگر رسید.
شریعت اسلام، در نسبت با جامعه به مثابه یک جسد و یک کالبد می باشد. یعنی همان طور که انسان برای حرکت و رشد و تعالی نیازمند یک جسمی می باشد، اسلام هم برای آن رشد و تعالی، نیازمند یک جسدی می باشد که شریعت، آن جسم و کالبد هست. اما مدار رشد و حرکت اسلام، اخلاق می باشد.
با این تقریر اصل و فرع و بودن شریعت و اخلاق مشخص می شود. مدار حرکت اخلاق می باشد. چرا که روح اسلام در اخلاق جمع شده است. و جسم مانند جسمی در خدمت اخلاق قرار دارد تا به انسان کمک کند تا بتواند به رشد و تعالی دست پیدا کند.
اما در نسبت با شریعت و اخلاق می توان این گونه بیان کرد که همان طور که جسم مرکب روح می باشد. شریعت نیز مرکب اخلاق می باشد. فلذا راه رسیدن به اخلاق از شریعت می گذرد. و اخلاق در طول مسیر و حرکت خویش از مرکب شریعت استفاده خواهد کرد. فلذا اخلاق اسلامی، اخلاقی کاملا شریعت محور می باشد.
با این تقریر و خوانش از اسلام، جایگاه تمام احکام شریعت به خوبی درک می شود و نسبت آن با اخلاق و رشد انسان درک خواهد شد.
نکته: مقصد حرکت نیز، توحید می باشد.

آیا می شود برای احقاق حقوق دیگر ملت ها حقوق ملت خودمان را زیر پا بگذاریم؟

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_264
#جلسه_346

💠 آیا می شود برای احقاق حقوق دیگر ملت ها حقوق ملت خودمان را زیر پا بگذاریم؟

برخی سؤالات در یک بستر بیمار متولد می شوند، طوری طراحی می شوند که جوابش معلوم است، مثل این می ماند که به طرف تعارف می زنند که «چه می خوری برایت بشکنم؟!» درست است که سؤالی پرسیده شد، ولی یک جواب بیشتر ندارد «تخم مرغ!»
در فرض این سؤال باید پرسید که منظور از حقوق ملت های دیگر و حقوق ملت خودت چیست؟ اگر منظور این است که مثلاً بدون هیچ هدف معقولی پول را از جامعه خود بگیری و به جامعه دیگری بدهی و یا با یک هدف باطلی این کار را بکنی مثلاً مردم آنجا به لحاظ قومی و نژاد با شمای حاکم یکی هستند و مردم خودت اینطور نیستند! باطل بودنش واضح است
لذا باید پرسید که دقیقاً منظور چیست؟ مگر حق مقید به من و خانواده و شهر و کشورم است؟ ملاک تقدس حق «حق» بودن آن است و با این ملاک دیگر تفاوتی بین حقوق فردی و خانوادگی و کشوری و انسانی وجود نخواهد داشت. [1] اما سؤال سائل در مورد تزاحم حقین است! در این فرض هم باید گفت که احقاق حق مقید به قدرت شما در احقاق حق است، یعنی به میزانی که می توانی حق را برپا کنی موظف به آن هستی، و معیار در تزاحم حقین هم الاهم فالاهم است؛
مثلاً اینکه بر امت اسلامی توسط یک نظام استکباری جهانی دارد ظلم های عظیمی روا داشته می شود، و اساساً باطل اصلی خود این نظام استکباری است و شما موفق شدید کشور خودتان را از زیر چنگال آن بیرون بکشید و استقلال سیاسی پیدا کنید؛ را نمی توانید نادیده بگیرید و بگویید اگر در فلان نقطه استراتژیک باید فلان نیروی مقاومت را تقویت کنم تا به این ظلم جهانی گام به گام پایان دهم، این باعث فشار اقتصادی بر مردم کشور من می شود پس نباید این کار انجام دهم چون حقوق ملت در رسیدن به رفاه را تحت تأثیر قرار می دهد.
حق اهم حقی است که در مقابل بزرگترین باطل ها می ایستد، شما به عنوان مسلمان شیعه انقلابی وظیفه داری با ظلم ظلمه مبارزه کنی، و البته اینقدر عاقل هستی که یک طوری بازی نمی کنی که جامعه خودت را به طور کل از دست بدهی، لذا دائماً در حال وزن کشی بین مراعات حقوق مختلف هستی، تا هم توان مبارزه تو با باطل بیشتر شود، هم حقوق واقعی انسانی که حقوق الهی اوست به طور متوازنی رو به احقاق باشد. هر چقدر این توان تو توسعه پیدا کند تکلیف تو در جهت احقاق حقوق بیشتر، افزایش پیدا می کند.
ظلم بزرگ این است که از بزرگ ترین ظالم ها که می خواهند مردم جامعه تو را به استضعاف بکشانند و دستشان برسد به صغیر و کبیر این جامعه رحم نمی کنند، غافل بشوی و فکر بکنی با شل کردن پیچ مبارزه با این ظلمه می توانی مردم را به رفاه بیشتری برسانی، در حالی که او می خواهد به این بهانه بازوهای مبارزاتی تو را ضعیف کند و موقعی که عمق استراتژیک خودت را از دست دادی و مردم جامعه ات هم از حق محوری و آماده هزینه دادن پای حق، به خود محوری و به رفاه بیشتر رسیدن خودشان، رسیدند؛ هم تو و هم همه مردم تو را لگدمال خواهد کرد و برای جان و مال و ناموس جامعه تو هیچ ارزشی قائل نخواهد شد!

[1] برگرفته از مجموعه آثار شهيد مطهري ؛ ج‏20 ؛ ص242
.

دولت و ملت

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_121
#جلسه_346
#جوابیه_برادر_فشندی

اینکه می فرمایید دولت ها غالبا به نام منافع و مصلحت عمومی حاکمیت خود را اعمال می کنند
حرف دوپهلوی است
بله حضرت رسول هم برای تشکیل حکومت منافع ملت و مصلحت جامعه را در نظر داشت
سید الشهدا برای اصلاح امت جدش به سمت کوفه حرکت کرد
به دعوت مردم وبرای اصلاح دین و دنیای مردم
اینکه دولت های اسلامی دیگر از این کار سوء استفاده می کنند حرف دیگری است ولی این نکته را باید بدانیم در سنت شیعی حکومت معصومین علیهم السلام برای اصلاح و سعادت عامه مردم بوده

#سازمان_ملل
اما بحث سازمان ملل
بحث متفاوتی است
در سطح مبانی
اولین سوال ما که اولین محل درگیری ما با آنها است اینست که منظور شما از انسان چیست؟
انسان از نظر شما چه غایت و هدفی دارد ؟
چه نیاز و حقوقی دارد که دارید ادعا دفاع از حقوق آنها را می کنید؟
آیا سازمان مللی که همجنس بازی را قانون میدند برای کشور های اسلامی جایگاهی باید داشته باشد ؟
بعد دوم بحث دشمن شناسی است
آیا سازمان ملل واقعا سازمانی است بشر دوستانه یا نه
یک سازمانی است برای پیشبرد اهداف استعمار و تسلط بر ممالک اسلامی و هموار کردن مسیر استعمار
استعمار در بهداشت ،اقتصاد، فرهنگ و…

اینجاست که دعوا سر مصادیق شروع می شود
چرا چون مردم فکر می کنند این قوانین به ظاهر زیبا و انسانی از پشتوانه و مبانی درستی تغذیه می کند
اما وقتی بررسی می کنیم می بینیم انسان از منظر ما و آنها فقط مشترک لفظی است

چیزی که دل انسان ر غصه دار می کند تشتت و پراکندگی کشور های اسلامی است
که به شدت از هم فاصله دارند و بعضی به خلاف آرمان ها اسلامی عمل می کنند و از هیچ دولتی صدای برنمی آید
به نظر مسئله قدس بهترین سنجه برای این انفعال و از هم گسیختگی جهان اسلام است
که خود این کار یکی از برنامه های نظام سلطه است

انقلاب اسلامی راهی از دل ظاهر به سوی باطن عالم

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_122
#جلسه_345
#زندگیـگرایی
#دنیا_گرایی

🔰 انقلاب اسلامی راهی از دل ظاهر به سوی باطن عالم

حیات دنیا از بد تشکیل شدن نطفه مان با وجودمان آمیخته است از همین رو می گویند که انسان جسمانیة الحدوث است. جسمانیة الحدوث بودن انسان یعنی انسان بایستی این دنیا و این جسم را به رسمیت شناخته و مطابق قواعد حاکم بر آن رفتار کند.
اما از سوی دیگر گفته می شود انسان روحانیة البقاء می باشد یعنی انسان بایستی صیرورتی پیدا کند که از دل هم بدن جسمانی به تجرد روحانی برسد.

عالم ماده غایب از عالم مثال و عالم عقل است و این هر سه عالم از عالم اله و صقع ربوبی غایب اند.

عالم ماده نیز بسان انسان در حال صیرورت است. صیرورت از ظاهر و ماده به سوی باطن و حقیقت هستی و توحید این یکتا حقیقت عظمایی است که عالم ماده نیز رو به سوی آن دارد. جانشین و خلیفه این حقیقت عظمی بر روی زمین انسان کامل است.

عالم ماده بر قواعد و سننی بنا شده است تا بشریت را از ظاهر به باطن عالم رهنمون و متوجه سازد.

غیبت یکی از این سنن است؛ غیبت یک سنت قهریِ الهی، و برای ایجاد یک مرتبه کمالی، در رجوع از عالَم ظاهر به عالم باطن است.

در دوره غیبت، با عبور از توجّه به تعلقات بدنی (مَنِ سافل)، و توجّه یافتن به حقیقتِ روح (مَنِ عالی)، همان هدایتِ کامل الهی محقق می‌شود. همانطور که هبوط، ناشی از توجه به بدن و تعلقات بدنی بود، معکوسش، صعود و هدایت هم با قطع توجه به بدن و عبور از غلبه احکام بدنی است، که با عبور از توجهات بدنی، ورود به سیطره احکام روح محقق می‌شود.

عصر غیبت بجهت اتصالش از یک طرف به دوره تجلّی اسم الظاهر (عصر حضور)، و در طرف دیگر به دوره تجلّی اسم الباطن (عصر ظهور)، غیبت می‌شود دوره عبور از اسم الظاهر به اسم الباطن. که هم برخی خصوصیات عالم ظاهر را دارد و هم برخی خصوصیات عالم باطن را دارد.

دوره غیبت برای امت ختمی، جامع تمام مراتب غیبت انبیاء و اوصیاء سابق، و حاوی تمام استعدادهای کمالی موجود در سنت‌های غیبت در تمام دوران‌هاست، و رشد و کمال در مرتبه اتمّ و اکمل آن قابل تحقق است.

از سوی دیگر بایستی توجه داشت دوره غیبت و پس از آن دوران ظهور و رجعت نه تنها دوره ظاهر ساختن اتمّ اسم الباطن بلکه ظاهر ساختن اتمّ تمامی اسماءالله است.

یعنی دنیا محملی است برای آنکه تمامی اسماءالله با حداکثر ظرفیتی که این دنیا دارد بر این دنیا ظاهر گردند کما اینکه با صور اسرافیل اتمّ ظهور اسم میمت و محیی رقم می خورد.

کدام دنیا؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_123
#جلسه_345
#زندگیـگرایی
#دنیا_گرایی

🔰کدام دنیا؟

رهبری جوهره اصلی مکتب امام را رابطه دین و دنیا بیان می کنند، و می گویند که نقشه اصلی امام و کار اصلی امام بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بوده است.

“جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه‏ى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسأله‏ى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير مى‏كنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده‏
بود. اسلام، دنيا را وسيله‏اى در دست انسان براى رسيدن به كمال مى‏داند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه‏ى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسان‏ها، تلاش انسان‏ها، خرد و دانايى انسان‏ها، حقوق انسان‏ها، وظايف و تكاليف انسان‏ها، صحنه‏ى سياست انسان‏ها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنه‏ى تربيت، صحنه‏ى عدالت؛ اين‏ها همه ميدان‏هاى زندگى است. ”

یک نفری آمد پیش حضرت امیر و از دنیا شکایت کرد حضرت می فرمایند:
یک نفری آمد پیش حضرت امیر و از دنیا شکایت کرد حضرت می گوید
إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِه‏
یک تعبیر دیگری هم هست که جابر بن عبدالله انصاری می فرماید که ما نزد حضرت امیر بودیم در باب ذم دنیا صحبت شد و حضرت توضیحاتی مید هند.
اینکه ما دنیا را وسیله ای در دست انسان برای رسیدن به کمال می دانیم هم در فضای روایی ما هست هم در ادبیات قرآنی هست و هم تقریری که حضرت آقا از مکتب امام دارند این را نشان می دهد:

“به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه‏ى عظيم و در اين عرصه‏ى متنوع، به مجموعه‏ى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيك‏ناپذيرند. دين‏ نمى‏تواند غير از دنيا عرصه‏ى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازنده‏ى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا- يعنى محيط زندگى انسان- بدون دين، تبديل مى‏شود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در اين صحنه‏ى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنه‏ى زندگى بايد قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنه‏يى، آنچه مى‏تواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصت‏هاى زندگى انسان، به معناى نعمت‏هاى پراكنده‏ى در عرصه‏ى جهان، به معناى زيبايى‏ها و شيرينى‏ها، تلخى‏ها و مصيبت‏ها، وسيله‏ى رشد و تكامل انسان است. اين‏ها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم‏تنيده‏ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه‏يى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آن‏ها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.”

بعد در ادامه یک معنای دیگری برای دنیا هم ذکر می کنند که این معنا را ادبیات دینی ما نفی کرده است:
“اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است‏ ”

یعنی اگر شما بر اساس امیال و هوی و هوس به رفاه مشغول بشوی مذموم است اما اگر این نباشد مذموم نیست.
“يك انسان معمولى هم مى‏تواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيه‏ى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نمى‏توانند باهم جمع شوند.”

درنگی در معنای تکلیف و حق

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_124
#جلسه_345
#حق_تکلیف

🔰درنگی در معنای تکلیف و حق
تکلیف را باری میتوان در نسبت امری میان عبد و مولی تصویر کرد و باری میان محب و محبوب.
چنانچه تکلیف را امر در نسبت میان عبد و مولی تصویر کنیم آنگاه تکلیف به وسعتی که اخلاقیات را هم در بر بگیرد نخواهد بود بلکه تکلیفی به وسعت اخلاقیات خواهد بود که امری در رابطه محب و محبوب تصویر گردد.
در باب مفهوم حق نیز باید گفت باری حق به معنای در مدار عدالت و حقیقت قرار گرفتن می باشد و باری حق به معنای آنچه که من استعداد و قابلیت و شایستگی داشتن و پذیرشش را دارم می باشد.

معنای دوم تکلیف و معنای دوم حق را دو روی یک سکه میدانم؛ یعنی:
تکلیف حقی است که فلسفه اش را نمی دانیم و چون نمیدانیم آنرا حق خود نمیدانیم
و حق تکلیفی است که فلسفه اش را میدانیم و از این رو که کمالی را برای ما حاصل می کند آن تکلیف را حق خود میدانیم…*

بله یک تنبهی اینجا وجود دارد و آن هم اینکه ادبیات حق و حقوق در اندیشه علوم انسانی غربی که به عنوان HUMAN RIGHTS مطرح میگردد به نوعی با خودبنیادی انسان و بلکه خودمحوری و خودخواهی بشریت آمیخته گشته است.

و دامن زدن به ادبیات حقوق در بافتار معنایی علوم انسانی غربی پهن کردن سفره کبر و غرور می باشد. به عبارت دیگر حق یا RIGHTS در بافتار علوم انسانی غرب در رابطه و نظاماتی معنا می شود که وظیفه ای جز باز تولید انسان منفعت خواه آدام اسمیتی ندارد در حالیکه ما نه آن آن رابطه های انسانی و نظاماتی که این نوع رابطه را بازتولید میکنند قبول داریم و نه آن بافتار معنای برخاسته از این زیست جهان.
.

جمهوری اسلامی: جمهوری عدل و حق یا جمهوری فضل و جود(اخلاق)؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_125
#جلسه_345
#حق_تکلیف

🔰جمهوری اسلامی: جمهوری عدل و حق یا جمهوری فضل و جود(اخلاق)؟

در حکمت 437 نهج البلاغه حضرت امیر علیه السلام این چنین می فرمایند:
وَ سُئِلَ (علیه السلام) أَیُّهُمَا أَفْضَلُ، الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟ فَقَالَ (علیه السلام): الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا.

ترجمه (محمد دشتی):
(از امام پرسیدند عدل یا بخشش، کدام یک برتر است، فرمود:) عدالت: هر چیزی را در جای خود می نهد، در حالی که بخشش آن را از جای خود خارج می سازد. عدالت تدبیر عمومی مردم است، در حالی که بخشش گروه خاصّی را شامل است، پس عدالت شریف تر و برتر است.

تعبیر حضرت امیر علیه السلام بسیار بسیار راهگشا می باشد. حضرت می فرمایند سیاست کلی حکومت سیاست عدل است. سیاست وضع الاشیاء و الامور فی موضعهم هست در حالیکه جود و فضل خارج کردن امور از موضع خود است.
همچنین می فرمایند عدالت یک امر عامی است که شمولیت و عمومیت دارد در حالیکه جود و فضل برای عده خاصی می باشد.

فلذا رابطه مردم و حکومت در جمهوری اسلامی بایستی بر مدار سائس عامّ عدالت بنا گردد. بله السابقون السابقون، پیشتازان و قوّامان لله از آن جهت که برتر و پیشتازند می بایست بر مدار فضل و جود حرکت کنند.

این امر نیز از جهت دیگر قابل توجه است. علامه طباطبایی در شجره اسماء اسم حق را عالی ترین اسم بعد از اسم الله قرار میدهند که بنیاد و ریشه تمامی امور است همچنین حضرت امام ره اسم عدل و حکم را بر دیگر اسما حاکم میداند که جلوی اختصام آنها را بگیرد و به نظمشان بکشد.

فلذا اولا و بالذات می بایست ما امور را بر مدار عدل و حق پیش ببریم و ثانیا و بالعرض بر مدار فضل و جود و ایثار. اگر ما در مقام سیاستگذاری عمومی هستیم بایستی توجه داشته باشیم که با احراز عدالت و حق است که میتوان انسانها را به فضل و جود و ایثار رهنمون ساخت.

جامعه ای که در عدالت عقب مانده است را نمی توان با خیریه و ایثار و فضل اداره کرد بلکه به عکس فضل و جود محملی برای قارون ها و فرعون ها خواهد ساخت که سلطه خویش را مستحکم تر سازند.

این یک خطای فاحش راهبردیست که ما بخواهیم جامعه ای که اولیات حقوق در حکومت مردمسالاری دینی را احراز نکرده با او از این سخن بگوییم که مردمسالاری دینی تکلیف توست. (طرف میگوید ما را به خیر تو امید نیست شر مرسان!)!!

حق_تکلیف

#یادداشت_

7 #حسین_کلاتی

#مشخصات_اسلام

#جلسه_

345 #حق_تکلیف

بسم الله هیچ مداری بالاتر از حق نیست
حق وادی تصویرِ ما از هستی و تناسب اجزای ان است و تکلیف، ما به ازای عملیِ این تصویر از عالم. احساسِ قلبی که از تکلیف پشتیبانی می کند احترام به حق است و ادب در برابرِ دستورات خدا و آن احساسی که از حق پشتیبانی می کند، گرایشِ ذاتی انسان به پیوند با حق است که در اوج خود شکلِ عشق و شیفتگی پیدا میکند.
فهمِ حق با عقل یعنی ادراکِ جایگاهِ هر چیزی؛ ادراکِ جایگاهِ خود، جایگاهِ خدا، جایگاهِ انسان، مؤمن، خلق و…
این ادراک اگر جنبه ی قلبی پیدا کرد نوعی تسلیم و باور و حب می آفریند که هر چه مقامِ بالاتری دارد در این نگاه محبوب تر است و هر که با حقِ مطلق پیوند بیشتری داشته باشد محبوب تر است لذا خلق به خاطرِ ارتباطی که با حق مطلق دارد محبوب می شود و انسان چون جایگاهِ خلیفة اللهی دارد محبوب ترینِ مخلوقات می گردد و مؤمن چون با پای خود واردِ وادیِ عشق به حق شده است محبوب تر می شود و هر چه این سیر طی می شود حب افزوده می شود و حقِ هر کس به میزانِ پیوند او با حقیقتِ محض خواهد بود و تکلیفِ ما در برابرِ او به میزانِ بهره مندی اش از حق.
با این توضیح حق دوستی از سنخِ عشق و تکلیف گرایی از سنخِ احترام به آن معشوق یا محبوب است و نشان از تسلیمِ انسان در برابر حق.
اگر حکمت را متولی ساختِ بنیادهای روحی و فکری انسان بدانیم و فقه را متولیِ افعالِ او، به یک معنا حق مسئله محوری در حکمت است و تکلیف مسئله محوری در فقه. فقه چارچوب ها را نشان میدهد و به ظاهر خشک به نظر می آید و تنها در صورتی شیرین و جذاب و محبوب خواهد بود که پشتوانه ای حکمی داشته باشد و انسان بداند که تکالیفی که مکلّف به آن است و موجبِ زحمت اوست برآمده از برداشت اسلام از دائره وسیع حق و واقعیت در عالم است؛ اگر مکلف به احترام به والدین است ناشی از جایگاه رفیعِ انان است، اگر مکلف به عیادتِ مؤمن است ناشی از جایگاه رفیع مؤمن است، اگر مکلف به مراقبت از برخی حیوانات است به خاطرِ بهره مندی از درجاتی از وجود و ربط با خالق است، اگر مکلف به اتباع از ولی الهی است به خاطرِ اتصال او با خداست و قس علی هذا…

حق_تکلیف

#یادداشت_8

#حسین_کلاتی

#مشخصات_اسلام

#جلسه_345

#حق_تکلیف

بسم الله انانیت ملازم حق طلبی نیست اولاً این که انسان حق خود را مطالبه کند، لزوماً ملازمِ انانیت نیست و ریشه انانیت در چیز دیگری است :
درکِ جامع و چندبعدی از انسان حقوق مختلفی برای او می سازد. حقِ روح و جسم، حقِ فطرت ، عقل، غریزه و… همه باید ادا شود. گاهی ادا کردن حقِ بخشی از وجود انسان، مساوق است با فدا کردن دیگری برای او. انسان مالش را میدهد امّا حرص را در وجود خود از بین میبرد گذر از انانیت نه به معنای گذر از ساحت حق به ساحت تکلیف، بلکه به معنای گذر از حقِ جسم برای ارتقای روح است لذا هیچ گاه اهل بیت عصمت و اولیای خدا از حقوق معنویِ خود نمی گذرند. علی از حکومت می گذرد امّا از صدق، وفاء، از عبادت، از کار، از تفکر و … نمی گذرد و هیچ گاه اینها را فدا نمیکند پس مسئله تکلیف گرایی نیست حقیقتِ وجودِ خود را طورِ دیگر دیدن است حق را طور دیگر دیدن است لذا می فرماید : انی اعلم بما یصلحکم و یقیم اودکم ولکنی لا اری اصلاحکم بافساد نفسی… لذا آن چه از انانیت در بسترِ توجه به حقِ خود می فهمیم ناشی از این تلقّی رایج و مادی از انسان است که حق او را در بطن و فرج و دنیایش محصور میکند و لذا آزادی و عدالت و حتی خودِ حق را نیزدر این چارچوب می فهمد و میبیند و الّا اگر انسان را درست ببینیم آن جایی که ایثار میکند حقی را از خود ضایع نکرده است بلکه به حقوقِ خود جامع تر نگریسته است.
ثانیاً اتفاقاً به عکسِ آن چه گفته شد، این که انسان مدام متوجه تکلیفِ خود باشد، نوعی انانیتِ خفیف را همواره با خود همراه کرده است :
توجهِ مدام به تکلیف یعنی توجهِ مدام به خود و این که من چطور نسبت خود را با دیگران و خلق و خالق معین کنم یعنی یک سره خودِ انسان در میان است. در مقابل این توجه به حق، خدا و خلق است که انسان را آن چنان ذوب در خالق هستی و ذوبِ در جامعه ایمانی و ذوبِ در حقیقتِ خلقت که در ربطِ دائم با خالق است، میکند که گویی خود را نمی بیند؛ این جاست که انسان در رابطه با خدا، خود را هیچ میبیند و تنها یک چیز میبیند و آن سلطنتِ بی رقیب خدا در پهنه عالم است و این جایگاه، همان حقِ تامِ خداوندی است و این جاست که ولیِ الهی، در مردمش و امّتش چنان ذوب می شود که انگار هیچ است و این امت است که زنده است، می اندیشد، قیام می کند و پیش می رود و…

لذا به عکسِ تلقّی رایج، این حق بینی و حق خواهی است که انسان را تا مرز نیستی پیش میبرد و هیچ از او باقی نمیگذارد…