نخبه کیست ؟ نخبگی چیست ؟ (3 )

بعد از اینکه تعریف نخبه و نخبگی را منوط به قدرت دانستیم و ادعا نمودیم که نخبه در هر جامعه، کسی است که به راهبر آن جامعه خدمت شایانی ارائه دهد.
لازم است ابتدا به این نکته اشاره کنیم که ممکن است در یک جامعه خارجی، چند خرده جامعه به نحو متداخل حضور داشته باشند و هر کدام از این خرده جوامع متداخل، یک نقطه راهبری فرهنگی مختص خود را داشته باشند که نخبگی متناسب آن برای این جمع تعریف شود. البته ممکن است یک نخبه خدماتی را به دو یا چند جامعه خرد ارائه کند و از دید همه آنها نخبه نخبه شناخته شود.

با توجه به مقدمات ذکر شده، قبل از اینکه بپرسیم تعریف درست از نخبه چیست ؟ باید این سوال را بپرسیم که قدرت باید کجا متمرکز شود ؟
حاکم کیست تا راهبر فرهنگی ، خدمات به او را محور تعریف نخبگی و القاء آن به جامعه بداند ؟
مگر نخبه بمعنای انتخاب شده نبود ؟ چه کسی نخبه را انتخاب کند ؟

اگر عرفی خداوند متعال را حاکم بداند، آنگاه فردی که نبوغ فوق العاده علمی دارد اما ملحد است را نخبه نخواهد دانست. اما فردی که استعداد و نبوغ علمی عادی دارد اما پیامبر قومی شده است را نخبه محسوب میکند.

حال اگر خداوند متعال بفرماید که خدمت به مومنین، خدمت به من است، آیا تغییری در تعریف نقطه ثقل حاکمیت و به تبع آن نخبه و نخبگی حاصل میشود ؟

ایده حاکمیت نوینی که در مکتب امام (ره) به تبعیت از اسلام راستین که دین تمام انبیای الهی بوده، مطرح میشود تعریف خاصی از نقطه قدرت و حاکمیت دارد. این ایده یک طیف را حاکم میداند که در رأس آن امام معصوم (ع) قرار دارد و بعد از آن ولی فقیه و نخبگان و مردم همگی جایگاه دارند. به تعبیر جناب استاد فلاح در ایده حاکمیت نوین، همه افراد حاکم هستند.
میتوان شواهد بسیاری را از کلام امامین انقلاب یافت و این تعریف از نخبگی را روی آن تطبیق نمود. به عنوان مثال امام خامنه ای در 27 مهر ماه 1401 افراد مستعدی که نبوغ علمی دارند اما به ظاغوت خدمت میکنند را در ادبیات خودشان غیر نخبه بحساب می آورند :
” متأسّفانه بعضی این کار را نمیکنند؛ بعضی از نخبه‌ها ، یعنی دارای استعداد؛ حالا با توضیحی که دادیم، شاید تعبیر «نخبه» برایشان درست نباشد ، در اینجا رشد میکنند، وقتی نوبت ثمردهی میرسد، میروند میوه‌شان را به دیگری میدهند؛ گاهی هم آن دیگری دشمن است، به دشمن میدهند…

یا اینکه در جایی دیگر از همین سخنرانی معیار نخبگی را حل مسئله های نظام اسلامی میدانند نه نوشتن مقالات متعدد نیز ممکن است از این باب باشد که حل مسئله، خدمت به طیف حاکمیتی نظریه انقلاب اسلامی یعنی خدا، امام، ولی، نخبگان و مردم است و نگارش مقاله نهایتا خدمت به دانشگاه و نهادهای سیاستگذاری علم میتواند باشد.

نخبه حل مسئله یا ایجاد مسئله؟

باسمه تعالی

در یادداشت نخبه فرهنگی کیست؟به این نکته اشاره شد که نخبه فرهنگی فرد یا مجموعه ای است که میتواند یک مسئله را به خوبی پردازش و برای حل آن اقدام نماید براساس این تعریف میتوان گفت: جریان اصلاحات از این منظر در دوران مختلف انقلاب نه تنها عامل حل مسائل فرهنگی نبودند بلکه عامل ایجاد معضلات فرهنگی بسیاری هستند لذا تعبیر نخبگانی فرهنگی اساسا به این طیف سیاسی وجهی ندارد مگر اینکه نخبگی را صرفا در پرتلاشی و پرمطالعه ای خلاصه کنیم بدون توجه به جهت گیری به این اقدامات چرا که به ما آموختند:قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: اَلْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ اَلطَّرِيقِ لاَ يَزِيدُهُ سُرْعَةُ اَلسَّيْرِ إِلاَّ بُعْداً .

نخبگی فرهنگی کیست؟

باسمه تعالی

اگر نخبگی را صرفا محصور در رشد علمی و میزان مقالات ندادیم که حق هم چنین است میتوان نخبگی را در حل مسئله خلاصه نمود به این معنا که اگر رشد علمی، مقالات، فعالیت‌ها، مدیریت‌ها و … در خدمت حل یک مسئله مشخص از راهبردهای کلان تا راهکارهای جزئی باشد این فرد یا مجموعه را میتوان به عنوان نخبه پذیرفت و به جامعه معرفی کرد بر همین اساس نخبه فرهنگی کسی است که میتواند یک معضل یا مسئله فردی را در سظوح مختلف از فردی یا جهانی دنبال و حل نماید و به یک چنین طیفی در یک اصظلاح دیگر میتوان عاقله فرهنگی نامید.

دعوت حاکمیت به عقب نکشیدن در مسئله حجاب(2) کوتاه آمدن در نقطه موفقیت دشمن در جنگ نرم، مساوی شکست در خط مقدم

دعوت حاکمیت به عقب نکشیدن در مسئله حجاب (درباره اغتشاشات اخیر 4)

کوتاه آمدن در نقطه موفقیت دشمن در جنگ نرم، مساوی شکست در خط مقدم

دشمنان انقلاب اسلامی ایران بعد از تلاش همه جانبه‌ای که در اوایل انقلاب برای از بین بردن ما با قدرت نظامی کردند که اوج آن دفاع مقدس 8 ساله بود، و بعد از شکست در از بین بردن جمهوری اسلامی با قدرت نظامی، وارد فاز جنگ نرم شدند.

در جنگ نرم آن چیزی که هدف گرفته می‌شود فرهنگ جامعه است، اگر شما بتوانید ذهن و دل مردم یک جامعه را فتح کنید، فتح آن جامعه در واقع رقم خورده و در گام بعد می‌توان حتی به لحاظ نظامی هم آن جامعه را فتح کرد.

از اول هم معلوم بود که نقطه تمرکز دشمن در جنگ نرم تمرکز بر به فساد کشاندن جوانان جامعه ما، با تأکید بر مسائل جنسی بوده است. از آنجا که در این نقطه، مزیت اصلی تحریک شهوانی با زنان است و اگر زنان تصمیم بگیرند که با ظاهر تحریک کننده وارد جامعه بشوند، دشمن به هدف اصلی خود در فاسد کردن جوانان و به تبع از بین بردن اراده ایستادن و قیام در مقام مستکبرین خواهد رسید.

لذا مسئله حجاب به خصوص در این برهه زمانی که ما در آن انقلاب کردیم، اصلاً یک مسئله فرعی فقهی نیست که حالا بخواهد در کنار یک سری مسائل مهم دیگری که شریعت مورد تأکید قرار داده است قرار بگیرد و بعد بخواهیم در وزن کشی بگوییم این مسئله فرعی فقهی مگر چه اهمیتی دارد که اینقدر روی آن تأکید می آورید. مسئله حجاب و پوشش زنان جامعه و عدم تغییر ظاهر جامعه به خصوص جامعه‌‌ای که در دوران پهلوی به ظاهری کاملاً مکشوفه از زنان رسیده بود، خط مقدم نبرد فرهنگی ما با غرب بوده است.

لذا این همه هزینه‌های سنگین توسط استکبار جهانی برای عقب رفتن روسری ها و کوتاه شدن لباس‌ها یک هزینه کورکورانه نبوده است، دشمن با طرح و نقشه گام به گام و آرام آرام پیش آمد و ما هم متأسفانه با یک نگاه غیر راهبردی و کم اهمیت شمردن مسئله خود را به خواب زدیم و فکر کردیم که این فقط یک نقص ظاهر است، نه این یک نقص ظاهری است که نشان از فاجعه‌ای است که در باطن جامعه اتفاق افتاده است.

تقلیل گرایانه با مسئله مواجه شدن و اراده جدی برای استفاده صحیح از ابزارهای حاکمیتی به دلیل مسئولین غیر معتقد به مبانی انقلاب اسلامی و بعضاً انقلابیونی که کم‌کم احساس کردند به رأی این قشر نیازمندند و گیج بودن بدنه حزب‌اللهی در نحوه تعامل با این مسئله، به دلیل گیج بودن فقه و حوزه علمیه ما در مهم شمردن این مسئله و کاهش دادن آن در سطح یک فرع فقهی در اولویت پایین و … همه باعث شد که دشمن یک دشت بدون مقاومت و مین گذاری نشده برای مواجهه با یکی از نقاط مهم خط مقدم جنگ فرهنگی شما در اختیار داشته باشد، آن هم خط مقدمی که در بخش‌های عمده‌اش لااقل یک خاکریز هم برای تیر نخوردن نیروهای خودی درست نشده بود.

نظام اسلامی باید بداند که الان نقطه‌ای است که دشمن احساس می‌کند در این جبهه جنگ دارد بازوی ما را می‌خواباند، و اگر اینجا باز گیجی به خرج بدهیم و به دلیل مشکلات امنیتی که ایجاد شده است، دست از مواجهه حاکمیتی با مسئله بی حجابی برداریم، سنگرهای بعدی است که یک به یک سقوط خواهد کرد! اگر حاکمیت در مقابل بی حجابی آشکار ساکت شود و یا صرفاً به چند حرکت بی هدف و کم اثر مثل گشت ارشاد در یک ساعات خاصی در یک مناطق خاصی بسنده کند، مطمئناً آشوبهای امنیتی هم نخواهد خوابید، و هم دشمنی که یک موفقیت بزرگ به دست آورده به فکر فتح سنگرهای بعدی است آن هم با قدرت و اقتدار، و هم جامعه احساس شکست می‌کند و اراده مبارزه را از دست می‌دهد و هم پیاده نظامان آگاه یا ناآگاهی دشمن در داخل احساس موفقیت می‌کنند و با اقتدار بیشتری به جلو خواهند آمد. به جمع کردن یک سری لیدرها و شبکه‌های امنیتی دشمن در داخل به بهانه این اغتشاشات نباید دل بست.

به هیچ وجه نباید حاکمیت احساس کند که باید در این مسئله کوتاه بیاید، باید الان اندیشمندان و سیاستمداران و بدنه‌های مختلف فرهنگی را به کار بگیرد تا به ایده‌های جدی و واقعی نه فیک و صوری مثل گشت ارشاد، برای مقابله حاکمیتی و استفاده از ابزارهای مختلف حکومتی برای مبارزه با بی حجابی، برسد.

 

 

#یادداشت_338

شاگردان نخبه امام

حضرت امام ره توانست با جمعی از نخبگان حوزوی که تربیت کرده بود و با مکتب او آشنا بودند و نگاهشان به دانش های حوزوی و جایگاه روحانیت و نقش دین در زندگی بشر با عموم حوزه تفاوت های عمیقی داشت،‌ ذهن جامعه را به موقفی کوچ دهد که مردم آن زمان در برابر تمام سختی ها مقاومت کنند و پرشکوه ترین انقلاب تاریخ را رقم زنند.

با کمک همین نخبگان و شاگردان توانست بعد از انقلاب نیز حرکات انقلاب را یک به یک مدیریت کند و به بهترین نحو جلو ببرد و بنیان های این نظام را مستحکم بنا کند به طوری که یکی از بی خطا ترین و کم تلفات ترین انقلاب های تاریخ را با پیشرفت های چشم گیر در سالهای ابتدایی، مستقل از تمامی قدرت های جهان مدیریت کند.

به کمک این عزیزان بود که امام بزرگوار ما میتوانست حرف هایش را به جامعه برساند و در مرحله بعد اقامه کند و اگر اینها نبودند حقیقتا کار انقلاب لنگ می ماند. حتی حوزه علمیه با آن عقبه و مقاومت در برابر تحول، به برکت حرکت حضرت امام و مجاهدت این بزرگواران در آستانه یک تحول بزرگ قرار داشت.

لذا حذف این بزرگواران خسارت سنگینی بود و عملا ارتباط ولی را با جامعه قطع کرد و ذهن جامعه از ولی جا ماند.لذا نمی توانستند با آن سرعت و دقت حرکت کنند. به خصوص که با درگیر شدن در مسائل حکومت دیگر نمی شد از نو چنین نسلی را تربیت کرد.
اکنون ما با همه وجود لمس می کنیم که یکی از این جواهر که از حادثه تروریستی مسجد ابوذر جان سالم به در برد، بعد ها چقدر به کار انقلاب آمد و یک تنه انقلاب شکوهمند اسلامی را در مشکلات متعدد حفظ کرد و در مقابل وسوسه های متعدد، مردانه ایستاد و اگر ایشان هم شهید شده بود تقریبا می توانیم بگوییم تضمینی برای بقای انقلاب نبود.
مهم ترین دلیل این ایستادگی تسلط کامل ایشان بر مکتب و راه امام ره بود که اگر ذره ای شک در دل ایشان می نشست می توانست یک ایران را نابود کند. نخبه ای بود در مکتب امام که انقلاب او را کاملا در همان مسیر و مکتب حفظ کرد. ولی متاسفانه خودش از نعمت این جمع که کمک کارش باشند محروم ماند.

برکت یک جمع نخبه که بتوانند در تراز بالایی بفهمند و ارتباط خوبی با اندیشه ولی و دستفرمان او بگیرند برای کشور حیاتی است. این یکی از مشکلات امروز جامعه ماست که حل آن در درجه اول بر عهده حوزه های علمیه است.
نبود این طیف ارتباط ولی با جامعه را قطع میکند و یا در سطح ابتدایی نگاه می دارد.

آزاداندیشی مدلی برای تعاون در فرهنگ

بسم الله الرحمن الرحیم

  • يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿۲اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد حرمت ‏شعاير خدا و ماه حرام و قربانى بى ‏نشان و قربانيهاى گردن‏بنددار و راهيان بيت الحرام را كه فضل و خشنودى پروردگار خود را مى‏طلبند نگه داريد و چون از احرام بيرون آمديد [مى‏ توانيد] شكار كنيد و البته نبايد كينه‏ توزى گروهى كه شما را از مسجد الحرام باز داشتند شما را به تعدى وادارد و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت ‏كيفر است (۲)
  • خداوند در آیه دوم سوره مائده می فرمایند که یکدیگر را همراهی کنید در البر و تقوا. تعاون یعنی مشارکت اجتماعی، و تعاون بر البر یعنی مشارکت اجتماعی بر یک امر نیک و حسن.
  • از این آیه می توان این گونه برداشت کرد که تعاون و مشارکت اجتماعی فی نفسه برای شارع اهمیت دارد. شهید بهشتی از این بحث استفاده می کنند و سعی می کنند تعاون و مشارکت اجتماعی را در نظام واره های اقتصادی و سیاسی در جامعه پیاده کنند.
  • ایشان مدل شرکت های تعاونی را در اقتصاد برای تعاون در اقتصاد و مدل حزب و تحزب را برای تعاون و مشارکت اجتماعی در امر سیاست پیشنهاد می کنند. مشارکت اجتماعی یعنی مردم خودشان مستقیما در امور دخالت کرده و اثرگذاری داشته باشند.
  • اما حال سوال این است که این مدل تعاون و مشارکت اجتماعی در امر فرهنگ به چه نحوی می باشد؟
  • یعنی دخالت و اثرگذاری مستقیم مردم در امر فرهنگ چه مدل و تعینی در خارج دارد؟ شاید بتوان این گونه ادعا کرد که آزاد اندیشی به عنوان یک پدیده اجتماعی ، بتواند تعین تعاون در فرهنگ باشد چرا که اساسا در مقوله آزاد اندیشی، محیط برای مشارکت همه مردم فراهم می شود و این اندیشه ها به مرور فرهنگ جامعه را می سازد. اما این که پدیده آزاد اندیشی را چگونه طراحی کنیم که به ولنگاری فرهنگی و فسادهایی که در آزاداندیشی غربی منجر نشود خود اول ماجرا می باشد.

مردم سالاری یعنی حرکت امام و مردم باهم

💠مردم سالاری یعنی حرکت امام و مردم باهم💠

🔻 در یادداشت قبلی بیان شد که مردم سالاری، یک استراتژیک و یک نحوه اداره جامعه نیست. مردم سالاری راهبرد امروزه اداره جامعه اسلامی نیست. مردم سالاری هدف ولی است. لذا فقیه نمی تواند فارغ از خواست و نظر و فکر آنها، جامعه را اداره کند. بخاطر این است که ولی هیچوقت از مردم فاصله نمی گیرد. ولی به گونه ای تصمیم نمی گیرد که مردم جامعه آن را درک نکنند. ولی برخلاف خواست همه مردم حرکت نمی کند.

🔻 نقشی که ولی دارد این است که از اهداف و آرمان ها محافظت می کند. آنها را به مردم تذکر می دهد. در هنگام مشکلات و سختی ها، مردم را تقویت می کند. نصرت الهی را یادآوری می کند. از انحرافات و خطاها جلوگیری می کند و به مردم گوش زد می کند.
قرار نیست ولی بار همه مردم را به دوش بکشد. اداره جامعه اسلامی به عهده تمام مردم است. همه مردم باید بپاخیزند و با تکیه بر تعالیم الهی (که با عقلانیت بدست آمده)، جامعه را بسازند.

🔻 این نگاه مردم سالاری در تمام عرصه های جامعه مثل اقتصاد و سیاست و فرهنگ و….، تأثیرات بسیار عمیقی دارد. از اساس، مردم سالاری با دموکراسی متفاوت است. تفاوت آن صرفا در این نیست که در دموکراسی، فقط نظر مردم اصالت دارد ولی در مردم سالاری، هم نظر مردم مهم است و هم موازین شرعی؛ تفاوت عمیق تر است. رأی مردم در دموکراسی یک ابزار است برای رسیدن یک نفر به قدرت. اگر هم حاکم در دموکراسی در حین اداره، به نظر مردم توجه می کند، این توجه از باب جلب رضایت و همراهی آنها است نه برای رشد آنها.
اما در مردم سالاری، هدف حاکم، رشد مردم است. هدف، ولایت و سالار شدن همه مردم است. لذا در حکومت اسلامی، مردم ولی را انتخاب می کنند و بعد از آن ولی با مردم حرکت می کند نه اینکه ولی بعد از انتخاب شدن، خودش حرکت کند و به مردم بگوید به دنبال من بیایید.

🔻 بخاطر همین است که حاکم اسلامی حق ندارد در جامعه کاری کند که مردم را مسخ کند. نمی تواند بگونه ای آنها را تربیت کند که بطور غیرآگاهانه به سمت اهداف قدم بردارد. نمی تواند مردم را تخدیر کند تا علیه حکومت حرکتی نکنند. درحالیکه در جامعه غربی، حاکمان و مستکبران مردم را به هر نحوی که شده ساکت می کنند. در زمانی با جنگ آشکار و زور این کار را می کردند و امروزه با سرقت شعارهای فطری. در گذشته به روش سخت، مردم و جهانیان را به استعمار می گرفتند ولی امروزه با روشهای نوین استعماری، آنها را به بردگی گرفته اند. و در ظاهر شعاری آزادی و برابری و عدالت و توسعه سر می دهد.

در مجموع بطور خلاصه می توان گفت که مردم در اندیشه اسلامی، هدف و مطلوب هستند اما مردم در اندیشه غربی، ابزار است.

مردم سالاری، هدف امام است نه صرفا یک روش اداره

💠مردم سالاری، هدف امام است نه صرفا یک روش اداره💠

🔻 هدف اصلی دین در این دنیا، حکومت الله بر روی زمین است. این برنامه تمام پیامبرانی است که بر روی کره زمین، مبعوث شده اند.
خداوند بر تمام کائنات، حاکم است. این معنای توحید است. توحید فقط این نیست که خداوند یکی است. توحید این را هم می گوید که گرداننده این جهان فقط اوست. مدیر و مدبر فقط اوست. لذا ولایت فقط مخصوص اوست. ولایت تکوینی، اقتضای قدرت اوست و ولایت تشریعی، اقتضای حکمت اوست. گرچه حکومت تکوینی و تشریعی خداوند از ازل تا ابد هست اما این حکومت باید در عمل انسانها متجسد شود. یعنی انسانها باید رفتار و زندگی خود و جامعه را بر اساس ولایت خداوند اداره کنند. این هدف تمام پیامبرانی است که بر روی کره زمین، مبعوث شده اند. دعوت همه آنها زندگی موحدانه بوده است نه صرف اعتقاد ذهنی به خداوند.

🔻 بنا بر توضیحاتی که گذشت کسی جز خدا بر هیچ انسانی ولایت ندارد مگر اینکه خود خداوند به او ولایت اعطا کند. خداوند این ولایت را به پیامبر (ص) و سپس به ائمه معصومین (علیهم السلام) اعطا کرده اند. و همچنین در طول معصومین، فقهای جامع الشرایط نیز دارای ولایت هستند. و شرط تحقق و اعمال ولایت اولیاء الهی، مردم هستند.
در اینکه مردم شرط مشروعیت یا مقبولیت تشکیل نظام اسلامی است یا نه، بحثی نیست. قطعا ولی بدون همراهی مردم، نمی تواند حکومتی بپا کند و حرکتی کند. حضرت آقا می فرمایند: «در اسلام مردم يك ركن مشروعيتند، نه همه‌ى پايه‌ى مشروعيت. نظام سياسى در اسلام علاوه بر رأى و خواست مردم، بر پايه‌ى اساسى ديگرى هم كه تقوا و عدالت ناميده مى‌شود، استوار است. اگر كسى كه براى حكومت انتخاب مى‌شود، از تقوا و عدالت برخوردار نبود، همه‌ى مردم هم كه بر او اتفاق كنند، از نظر اسلام اين حكومت، حكومت نامشروعى است؛ اكثريت كه هيچ. …. بنابراين، پايه‌ مشروعيت حكومت فقط رأى مردم نيست؛ پايه‌ اصلى تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأى و مقبوليت مردم كارايى ندارد. لذا رأى مردم هم لازم است. اسلام براى رأى مردم اهميت قائل است. فرق بين دمكراسى غربى و مردم‌سالارى دينى كه ما مطرح مى‌كنيم، همين جاست». این امر واضح است.

🔻 مسأله اصلی این است که نخبگان و مردم هم ولایت دارند؟ اگر ولایت دارند، نسبت این ولایت با ولایت امام یا فقیه چیست؟
جواب استاد این است که مردم سالاری یعنی سالار شدن مردم، پروژه امام است. هدف اصلی اولیاء الهی، هدایت و رساندن انسانها به کمال است و ولایت، یکی از مراتب بالای کمال است. پس هدف غایی، رساندن مردم به ولایت و سالاریت است. بنابراین هیچ ضدیتی بین ولایت مردم و ولایت امام و فقیه نیست.
همانطور که ولایت فقیه در طول ولایت امام و ولایت امام در طول ولایت خداوند است، ولایت مردم هم در طول ولایت فقیه است.

🔻 با تأمل در این توضیحات می توان مردم سالاری را اینگونه توضیح داد که در حقیقت امام با مردم، فکر می کند، به نتیجه می رسد و تصمیم می گیرد. یعنی اینگونه نیست که اداره جامعه اسلامی تماما به عهده ولی فقیه باشد و مردم فقط همراه و تابع او باشند بلکه ولی فقیه با مردم باهم جامعه را اداره می کنند.

عاقله فرهنگ در نظام محاسباتی جهان کفر، مطالعه موردی پدیده سلبریتی

اگر بپذیریم که برای شناخت ماهیت پدیده ها و مفاهیم می توان از قاعده «تعرف الاشیاء باضدادها» استفاده کرد، یکی از نقاطی که در شناخت عاقله فرهنگ میتوان تاثیرات خوبی در این ادراک داشته باشد، بررسی این عاقله در نظام محاسباتی جهان کفر است.

در فضای اغتشاشات اخیر به مباحثی در یادداشت های اخیر اشاره شد و نگارنده سعی بر این داشت که بتواند جدای از اینکه لایه این حادثه را مورد تحلیل قرار دهد به دسترسی های تمدنی آن نیز اشاره کند. مضافا اینکه نشان داده شد که تقابل تمدنی با روایتی که مطرح گردید اساسا از پایگاه مکتبی جبهه انقلاب امکان شکل دادن تمامی نسبت ها و برقراری همه دسترسی های لایه تمدنی در حوادث خود را ندارد لذا تنها می توان حادثه را با تقویت گفتمانی و هویتی تئوریزه کرد و عملا گسل تمدنی ایجاد شده را پررنگ کرده و بستر رقم خوردن حوادث دیگر تمدنی را ایجاد کرد.

توضیح داده شد که در حوادث اخیر یکی از نقاطی که بیانگر افول و شکست تمدن غرب است، شیفت رهبری از پایگاه نخبگانی و معنایی به هدایت و رهبری به وسیله پدیده ای به نام سلبریتی است.

تعریفی از سلبریتی که در کمبریج مطرح شده بود سه مولفه حیاتی داشت 1- شهرت(The Fame) 2- سرگرمی(The Entertainment) 3- تجارت(The business)

همان طور که گذشت اساسا شهرت و خودنمایی یک امر فطری است که هر انسانی نیاز به دیده شدن دارد اما اینکه این دیده شدن از چه پایگاهی رقم می خورد، مسئله ای است که دو رویکرد به شهرت را مشخص کرده و عملا یکی را الهی و مقدس دیده و تا مرحله عنوانی چون شهادت بالا میبرد و دیگری می تواند یکی از رکن های استکبار را رقم بزند.

در بحث سرگرمی، تمدن غرب قائل است سلبریتی هر سرگرمی نیست لذا اساسا با هنر و حتی طنز و بازی متفاوت است، اصلی ترین تفاوتی را که برای Entertainment ذکر می کنند بی معنایی و بدون نشر نشر یک اندیشه، لذت محوری و خودنمایی بی اهمیت ذکر کرده اند. حال اگر این ویژگی ها را در فاکتور Business یعنی تجارت و سود دهی و سرمایه سالاری ضرب کنیم، متوجه خواهیم شد که با پدیده ای بسیار خطرناک رو به رو شده ایم زیرا که این پدیده همه منافذ آگاهی انسان را مسدود کرده و اجازه هیچ نوع یقظه را نمی خواهد دهد.

عملا رهبری عملیات های تمدن غرب در این عصر با پدیده ای لذت محور، بی محتوا و کاملا پرانگیزه به جهت دیده شدن و خودنمایی بدون مرز، به حرکت افتاده است.

سبک زندگی‌ای که این رهبران نیز به مخاطبان خود پیشنهاد می کنند کاملا بر همین مؤلفه ها استوارندو نهایتا اینگونه سبک زندگی به عنوان ارزشمندی تلقی شده و زیست آگاهی محور و آگاهی بخش یک ناهنجاری معنا می گردد که باید با او مقابله کرد و تا حذف فیزیکی او پیش رفت. در نتیجه همین سبک زندگی پیشنهادی است که می بینیم اساسا شعارهای نسل معترض به سمت فحاشی جنسی کشیده شده، کنش گری او با خشن ترین نزاع رقم خورده و هیچ منبع آگاهی بخشی را به رسمیت نشناخته و به هیچ قاعده ای در ظهور و بروز اجتماعی اش به رسمیت نمی شناسد.

حال اگر اینگونه بنگریم که به وجود آمدن چنین پدیده ای کاملا اتفاقی است، یک نوع تعامل را برای درگیری رقم می زند و اگر اینگونه بنگریم که تمدن غرب به این نتیجه رسیده که نیازمند حضور جریانی لذت گرا، بی اندیشه و به دنبال دیده شدنی بدون مرز است تا بتواند حضور و زنده بودن تمدنی خود را حفظ کرده و اجازه ندهد سخن نویی به انسان برسد و او را از تحیر خارج کند، عملا باید تعاملی با یک لجنه ای رقم زده شود که این تشخیص را داده و با تولید گفتمان و هویت سازی برای این پدیده تمامی دسترسی ها و ساختارها و ظهور و بروزهای دیگرش را با او به تنظیم در می آورد.

در رویکرد دوم آن لجنه ای که در این مقام از طراحی عملیات قرار گرفته قطعا از سطحی از نخبگی، شناخت صحنه دقیق و پروضوح، تسلط به ایدئولوژی های بومی خودش، توانایی های تحلیلی منحصر به فرد برخوردار است که بدون رقم زدن عدل این نقطه فکر کردن به درگیری با او یک شوخی بیش نخواهد بود.

نمونه موفق دوری از فضای «اداری و کارمندی»

در یادداشت قبل گفته شد که اگر قرار است «عاقله‌ی فرهنگی» واقع موثر باشد و در چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی پیشبرنده باشد؛ باد کاملا از فضای «اداری و کارمندی» دور باشد.
یک نمونه موفق از موفقیت‌هایی که عمده موفقیت به خاطر دوری از فضای اداری و کارمندی بود؛ «هسته نخبگانی» پیرامون حضرت امام است؛ این انقلاب اسلامی در یک انضباط بالا بوده است و در مقایسه با دیگر انقلاب‌ها کم‌هزینه‌ترین انقلاب بوده است؛ این پیشروی و توفیق در انقلاب، به خاطر وجود یک «هسته نخبگانی» در پیرامون حضرت امام است که این هسته کاملا از فضای «اداری و کارمندی» به دور است؛

این هسته «انقلاب» را به عنوان یک مسئولیت الهی انتخاب کرده‌ بودند؛ نه به عنوان یک پروژه یا مطالبه مردمی؛ و به پای این انتخاب و این مسئولیت می‌سوختند و درد می‌کشیدند و به تعبیری جان می‌کندند ولی کار را از آب در می‌آوردند.

توقع چنین روحیه و کاری در فضای «اداری و کارمندی» توقعی بی‌جا است که روح حاکم در آن فضا اصلا امکان اینگونه تنفس کشیدن نمی‌دهد!

ضرورت عاقله فرهنگ

عاقله فرهنگ همچون عقل است، برای بدن ؛ بدن کار می کند و فعالیت اصلی بر عهده همه اعضای این بدن است، ولی مغز است که به بدن می گوید چه بکن و چه نکن؟ تک تک اعضای بدن، تحت سیطره عقل است. اگر عقل به عنوان محور و مرکز فرمان بدن دستور ندهد و تکلیف تک تک اعضای بدن را مشخص نکند، اعضا یا معطل می مانند، یا بی هدف کار می کنند، یا کاری که انجام می دهند، بی فایده است.
فقدان عاقله فرهنگ موجب می شود فعالیت های فرهنگی سمت و سوی واحدی نداشته باشد و لذا هرچقدر هم فعالیت ها افزایش پیدا کند، ثمره اندکی خواهد داشت.
البته درمورد چگونگی شکل گیری عاقله فرهنگ، آسیب های احتمالی و … صحبت بسیار است؛ اما آنچه مسلم است، اینست که حتما نیاز به شکل گیری چنین عاقله ای حس می شود و از نبود این عاقله آسیب های بسیاری دیده ایم.
ادامه دارد …

نمونه های تاریخی صبرورزی و بی صبری در کلام رهبری

بی صبری بنی اسرائیل در همراهی با حضرت موسی علیه السلام:
حوصله‌ی انقلابی و صبر انقلابی، مثل خشم انقلابی است. وقتی‌که حضرت موسیٰ بعد از پیغمبری آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و این حرفها -خب، بنی‌اسرائیل منتظر بودند دیگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که یک منجی‌ای خواهد آمد و آن منجی هم موسیٰ است؛ حالا موسیٰ آمده، منتظر بودند بمجرّدی‌که موسیٰ آمد، دستگاه فرعون کن‌فیکون بشود؛ نشده بود- قرآن میگوید آمدند پیش حضرت موسیٰ و گفتند که «اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا»؛تو که آمدی چه فرقی کرد؟ چه تفاوتی کرد؟ قبل از اینکه بیایی هم ما را آزار میکردند، زیر فشار بودیم، حالا هم که آمدی باز زیر فشاریم. ببینید! این آن حالت بی‌صبریِ بنی‌اسرائیلی است؛ بی‌صبری. حضرت موسیٰ گفت خب صبر کنید: اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین؛ تقوا اگر داشته باشید، عاقبت مال شما است؛ صبر لازم است. این حالت را نباید داشته باشید؛ اینکه ما بگوییم چرا نشد، چه‌جوری شد، پا به زمین بزنیم، درست نیست.۱۳۹۷/۰۳/۰۷
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان

————————————————————————————————–

مظهر اتمّ و اکمل عدالت، امیرالمؤمنین است دیگر، از او عادل‌تر که نداریم، امّا امیرالمؤمنین هم یک جاهایی صبر کرد؛ تاریخ زندگی امیرالمؤمنین را می‌بینید دیگر. یک جا میگوید: فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجا؛(۱) یک جا هم در مقابل فشار خوارج و مانند اینها در جنگ صفّین صبر میکند و به حکمیّت تن میدهد؛(۲) پس یک جاهایی صبر ضروری است، لازم است؛ یک جاهایی صبر، [از روی] ناچاری است، یک جاهایی هم نه، ناچاری نیست اما لازم است که انسان این صبر را انجام بدهد.۱۳۹۷/۰۳/۰۷
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان


من یک بار در یک صحبتی، صبر امام حسین (علیه السّلام) را تشریح کردم. صبرش فقط این نبود که بر تشنگی صبر کند، بر کشته شدن یاران صبر کند؛ اینها صبرِ آسان است. صبرِ سخت‌تر این است که دیگران، افراد صاحب نفوذ، افراد آگاه، افراد محترم هی بگویند آقا نکنید، این کار غلط است، این کار خطرناک است. هی ایجاد تردید کنند. کیها؟ افرادی مثل عبدالله جعفر، عبدالله زبیر، عبدالله عباس؛ این شخصیتهای برجسته‌ی بزرگ آن روز دنیا، آقازاده‌های مهم اسلام، اینها هی بگویند نکن این کار را. هر که باشد، اگر چنانچه آن عزم و آن اراده و آن ثبات در او نباشد، با خودش فکر میکند که من دیگر تکلیفی ندارم، اینها که دارند اینجوری میگویند، دنیا هم که دارد آنجوری حرکت میکند، بگوئیم و بگذریم. آن که در مقابل این اظهارات، در واقع وسوسه‌ها، تردیدافکنیها، راه شرعی درست‌کردن‌ها بایستد و دلش نلرزد و قدم در این راه بگذارد، او همان کسی است که میتواند این تحول عظیم را به وجود بیاورد. و امام بزرگوار ما در این جهت تشبّه کردند و اقتفاء کردند به سید و سالار شهیدان،

۱۳۹۰/۰۴/۱۳
بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران

————————————————————————————————–

باباجان! این غذا را وقتی شما سرِ بار گذاشتید، نمیشود که بمجرّد اینکه آتش زیرِ غذا را روشن کردید، بنا کنید پا به هم کوفتن که من غذا میخواهم! خب باید صبر کنید تا بپزد. گاهی اوقات این‌جوری است؛ بعضی از فعّالیّتهایی که برادرها و خواهرهای خوب انقلابی یک جاهایی انجام میدهند، ناشی از صبور نبودن است؛ صبوری لازم است؛ صبر هم یکی از خصلتهای انقلابی است. بله، خشم انقلابی داریم امّا صبر انقلابی هم داریم.

.۱۳۹۴/۱۰/۰۸
بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌

————————————————————————————————–

حلم و بردباری مالک اشتر در مقابل تمسخر یک جوان

————————————————————————————————–

نمونه ی صبر: ایستادگی مردم در حادثه ی تلخ 7 تیر

————————————————————————————————–

همسران مجاهدان راه حق و مبارزان و سرداران و مادران آنها حقیقتاً آیتی از صبر و مقاومت هستند.۱۳۹۰/۰۳/۰۱
بیانات در دیدار جمعی از بانوان نخبه

————————————————————————————————–

بنده البتّه با قاطعیّت عرض میکنم که ملّت ایران ملّت صبوری است؛ نشان داده‌اند که صبر دارند. ما مسئولین البتّه گاهی بی‌صبری کرده‌ایم، ولی ملّت نه؛ ملّت کاملاً صبور بوده‌اند؛ این چهل سال برای ما نشانِ این معنا است به طور روشن. بعضی از روشنفکرنماهای ما هم متأسّفانه بی‌صبری از خودشان نشان دادند، بعضی از آنها بی‌صبری را به مرز همکاری و هم‌زبانی با دشمن هم رساندند؛ البتّه بعضی‌ها این جور بودند.

د.۱۳۹۹/۰۱/۰۳
سخنرانی نوروزی خطاب به ملت ایران

راه تحصیل صبر، انس با قرآن و مراقبه

روش کسب صبر:

انس با قرآن:
سعی کنید رابطه تان را با قرآن قطع نکنید. هر روز، ولو نصف صفحه، قرآن بخوانید؛ اینها همه اش مقرِب انسان است؛ صفای روح و گشایش و فتوح معنوی را همینها برای انسان به وجود می آورد. آن آرامش، آن صبر و سکینه ی مورد نیاز انسان – که «فأنزل اللَّه سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و الزمهم کلمة التّقوی»؛ این نعمتی است که خدای متعال آن را به رخ مؤمنین میکشد، که ما سکینه و صبر و آرامش و طمأنینه را از سوی خودمان به پیغمبر دادیم، به مؤمنین دادیم – با همین چیزی که عرض کردیم، حاصل میشود؛ در درجهی اول با تلاش برای دور شدن از گناهان است.

————————————————————————————–

استقامت در مبارزه با وسوسه ها:
در مقابل وسوسه‌ها مقاومت کنند؛ وسوسه‌ی مال، وسوسه‌‌ی مقام، وسوسه‌ی شهرت، وسوسه‌ی نام و نشان. نتوانستند مقاومت کنند، راه کج شد، رفتار عوض شد، گاهی به ۱۸۰ درجه اختلاف با اوّل کار منتهی شد. لذا می‌بینید خدای متعال در قرآن میفرماید: اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلٰئِکَة؛(۱) تنزّل ملائکه‌ِی رحمت الهی مال آن کسانی است که می‌ایستند پای این حرف: ثُمَّ استَقاموا؛ استقامت میکنند، می‌ایستند. بِایستید پای این ویژگی‌های خوب.

————————————————————————————–

مراقبه و رعایت تقوا

خب حالا برای اینکه بتوانیم خودمان را انقلابی نگه داریم باید چه کار کنیم؟ توصیه‌ی بنده این است که باید مراقبه کنیم، باید حساب‌کشی کنیم از خودمان. مراقبه‌ی دائمی لازم است. ما انسانها ضعیفیم، در معرض خطریم، در معرض لغزشیم؛ مراقب باشیم، مراقب خودمان باشیم. این مراقبت، در اصطلاح قرآنی و اسلامی، اسمش تقوا است؛ تقوا یعنی همین مراقبت دائمی از خود که دامن انسان گیر نکند به این خارهای دُور و بَر. خب، یک توصیه‌ این بود که به نظر من توصیه‌ی اصلی همین است.

۱۴۰۰/۰۳/۰۶
بیانات در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی

وحدت اسلامی، وحدتی تاکتیکی و راهبردی در عین اختلافات بنیادین (2)

در بخش قبل یادداشت گفته شد که وحدت اسلامی را مقام معظم رهبری یک وحدت استراتژیک می‌دانند نه صرفاً یک امر تاکتیکی، حال سؤال این است که آیا این وحدت را ایشان در لایه‌ی عمیق‌تری نیز قائل هستند؟

بالاتر از تاکتیک و استراتژیک مسئله بنیان‌های فکری و نظری قرار دارد، رهبر معظم انقلاب در بحث پیچ تاریخی که شرایط فعلی جهان را یک پیچ تاریخی می‌دانند و تمدن غرب را در حال افول و فروپاشی توصیف می‌کنند، خطاهایی که این تمدن مرتکب شده و باعث فروپاشی آن خواهد شد را خطاهایی تاکتیکی یا بنیادین نمی‌دانند بلکه خطا در سطح بالاتری یعنی خطای بنیادین می‌دانند و معنای آن را هم خطای در فلسفه و فکر غرب در مورد جهان و انسان می‌دانند؛

این قضایاى اقتصادى ربطى هم به خطاهاى تاکتیکى و راهبردى ندارد که بگوییم فلان تاکتیکشان در فلان جا غلط بود، دچار این مخمصه شدند؛ یا فلان راهبردشان غلط بود، دچار این گرفتارى شدند؛ نخیر، قضیه این نیست؛ قضیه، قضیه‌ى بنیانى است. خطاهاى بنیانى وجود دارد. آنچه که امروز دارد اتفاق مى‌افتد، ناشى از خطاى در نگاه فلسفى و بنیانى و فکر غرب نسبت به جهان و انسان است؛ خطاى در جهان‌بینى است.

البته این‌جور خطاها، مثل خطاهاى تاکتیکى تأثیراتش سریع نیست؛ مثل خطاهاى راهبردى، تأثیراتش میان‌مدت نیست؛ این خطاها تأثیراتش بلندمدت است. بعد از دو سه قرن، این خطاها دارد خودش را نشان می‌دهد؛ و بدانید که این‌ها را زمین خواهد زد.

(۱۳۹۱/۰۵/۲۲) بيانات در ديدار اساتيد دانشگاه‌ها – بيانات، جلد: ۳۴، صفحه: ۲۴،

حال سؤال می‌شود که آیا ایشان مسئله وحدت اسلامی را وحدتی بنیادین می‌دانند یا در همان سطح استراتژیک؟! ایشان در مورد وحدت در کنار ادبیات تاکتیک و استراتژی از ادبیات اصول نیز استفاده کردند که به نظر می‌رسد می‌خواهد وحدت را در لایه‌ی بنیان‌های فکری و فلسفی نیز ببرند؛

امروز كه روز شروع كارتان است، بايد ببينيد كه وحدت را از چه راهى مى‏توانيد تأمين بكنيد. امروز وحدت براى شما، هم تاكتيك و هم استراتژى و هم يك اصل اسلامى است و هميشه براى شما لازم است. امروز اگر بخواهيد به قضايا خيلى سياسى نگاه كنيد، وحدت براى شما لازم است. البته نبايد به وحدت به چشم تاكتيك نگاه كرد؛ وحدت يك اصل اسلامى است: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً»

(24/ 11/ 1369) سخنرانى به مناسبت عيد سعيد مبعث

یا در جای دیگری می‌فرمایند:

وحدت و اتّحاد مسلمانها یک امر تاکتیکی نیست که حالا بعضی خیال کنند به خاطر شرایط خاصّی ما بایستی با همدیگر متّحد باشیم؛ نه، یک امر اصولی است؛ هم‌افزایی مسلمانها لازم است؛ اگر مسلمانها متّحد باشند، هم‌افزایی میکنند و همه قوی میشوند؛ وقتی که این هم‌افزایی وجود داشته باشد، حتّی آنهایی که مایلند ــ و مانعی هم نیست ــ که تعامل با غیر مسلمانها داشته باشند، با دست پُر وارد این تعامل میشوند. بنابراین این هم نکته‌ی بعد که این یک امر اصولی است، و امر تاکتیکی نیست.

بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام ۱۴۰۰/۰۸/۰۲

به نظر می‌رسد ادبیات اصول معادل ادبیات بنیان‌های فکری به کار برده نشده، بلکه یک تأکید و معادلی برای همان استراتژی و راهبرد به کار رفته است، نشانه آن هم این است که در آخرین متن ایشان تاکتیک را در مقابل اصول به کار می‌برند، برخلاف متن قبلی آن که تاکتیک و استراتژی و اصول را هم عرض مطرح می‌کنند.

اگر بخواهیم یک نتیجه گیری اولیه بکنیم، باید بگوییم که وحدت اسلامی خود به عنوان یک استراتژی و راهبرد اسلامی مطرح است لذا یک اصل اسلامی است نه یک تاکتیک موقتی، و در متعلق وحدت هم اینقدر در لایه بنیان‌های فکری اشتراکات زیاد است که همان‌ها برای رسیدن به یک وحدت استراتژیک کافی است، هر چند که اگر بخواهیم روی فهم از مبانی فکری و فلسفی و اندیشه‌ها و نگاه‌های بنیانی در مورد جهان و انسان دقت به خرج بدهیم، خالی از اختلافات بنیانی با اهل سنت نیستیم، ولی این اختلافات به حدی نیست که بخواهد ما را صرفاً در یک نقطه تاکتیکی به هم برساند بلکه واقعاً در لایه‌ی راهبردی ما را به هم می‌رساند.

به نظر سر اینکه رهبری می‌فرمایند مراد از وحدت اسلامی شیعه کردن سنی‌ها و یا سنی شدن شیعه‌ها نیست، همین باشد که آن اختلاف بنیانی سر جای خودش و روش حل شدنش هم به این نیست که بگوییم بیایید یک مذهب بشویم که اصلاً شدنی هم نیست.

 ما كه مى‌گوييم شيعه و سنى در كنار هم قرار بگيرند، يعنى شيعه، شيعه بماند؛ سنى هم سنى بماند. ما چه موقع به عالم تسنن گفته‌ايم كه منظورمان از وحدت اين است كه شما شيعه بشويد؟! ما چنين چيزى نگفته‌ايم. هركس خواست شيعه بشود، ازطريق علمى و از راه مباحثات عالمانه شيعه بشود. آنها هم آزادند كه بروند كار خودشان را بكنند. ما نمى‌گوييم شما مذهبت را عوض كن؛ ما مى‌گوييم شيعه و سنى بايد هميشه سرِ عقل باشند؛ همچنان كه بحمداللَّه در دوران انقلاب اسلامى، در كشور ما مشاهده شد. نگذارند دشمن از اختلافات اينها سوءاستفاده كند.»

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمعى از آزادگان، ۱۳۶۹/۷/۱۱

فقه شیعه

فقه شیعه اساسا یک فقه اجتماعی است.اگر بخواهیم دقیق تر بیان کنیم دین اسلام یک دین اجتماعی است.این بدین معنا نیست که مفاهیم آن به اجتماع هم تعلق می گیرد بلکه شکل گیری این مفاهیم برای اجتماع است.یعنی دین برای جامعه آمده است نه فرد و این متفاوت با دینی است که برای فرد می آید ولی جامعه را در نظر می گیرد.شاید این تقریر درست تر باشد که دین برای جامعه آمده است و فرد را هم در نظر می گیرد .مثلا می بینیم که قرآن برای تمامی مردم نازل شده است و به تمامی افراد می گوید افلا تعقلون یا افلا یتدبرون و یا ….
مخاطب قرآن فقها و یا عالمان و یا اندیشمندان نیستند.مخاطب قرآن مردم هستند چرا که تعقلون و یتدبرون و یفهمون و غیره برای مردم نازل شده است نه برای اشخاص خاص جامعه.
لذا به نظر می رسد دین و دین داری برای مردم نازل شده است و مظهری از دین پیاده شدن فقه خدواند بر روی زمین است لذا ما می توانیم در بستر جامعه و مردم فقه را درک کنیم و اینگونه نیست که برویم در کتب فقه برداشت کنیم و آن را فقه اجتماعی بنامیم بدون آن که بستر آن را مهیا کرده باشیم.

وحدت اسلامی، وحدتی تاکتیکی و راهبردی در عین اختلافات بنیادین (1)

ادبیات تاکتیک و استراتژی یک ادبیاتی است که بیشتر در فضای نظامی به کار گرفته می‌شود، استراتژی مفهومی کلان‌تر، عمیق‌تر، بلندمدت‌تر و گسترده‌تر است. در مقابل، تاکتیک به صورت مقطعی و در افق زمانی کوتاه‌تر و با حوزه‌ی اثر کوچک‌تر مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عبارتی، شما یک هدف استراتژیک کلان تعریف می‌کنید و در مقاطع مختلف تاکتیک‌های متفاوتی را انتخاب می‌کنید تا به آن هدف نزدیک شوید.

رهبر معظم انقلاب در موارد متعددی از این تفکیک استفاده کرده‌اند، برای نمونه؛

ایشان حرکت پیامبر گرامی اسلام (ص) را یک حرکت استراتژیک برای رسیدن به اهداف بزرگ می‌دانند که در مقاطع مختلف این حرکت به تناسب موقعیت تاکتیک خاصی اتخاذ می‌شود:

جامعه‌ى اسلامى با مجاهدت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از صِفر شروع شد و ايشان در عرض ۲۳ سال تلاش، اين جامعه را عوض كرد و جامعه‌ى نوينى به‌وجود آورد. استراتژى پيامبر صلى الله عليه و آله در اين جامعه از ابتداى دعوت تا وقتى كه به اوج اقتدار رسيد، يكى است؛ هرچند تاكتيكهاى ايشان تغيير كرده باشد. هر تاكتيك، نقشه‌اى كوچك است كه از كنار هم قرارگرفتن آنها خطّى بزرگ و گسترده، يعنى كلّ نظام به‌وجود مى‌آيد.

تفسیر سوره برائت، صفحه: ۱۰۴،

بعد هم دعوت مخفی یا علنی در دو موقعیت متفاوت، صلح حدیبیه یا جنگ‌های مختلف در شرایط خودشان را مصادیقی از تغییر تاکتیک در یک استراتژی بزرگ بر می‌شمارند.

یا در جای دیگر، صلح امام حسن (ع) با معاویه و جنگ امام حسین (ع) با یزید را اول و آخر یک برنامه می‌دانند که با توجه به موقعیت‌های مختلف تاکتیک‌های مختلفی اتخاذ کرده‌اند:

اين دو كار _ يعنى صلح با معاويه و كشته شدن حسين‌بن على (عليه السّلام) _ اوّل و آخرِ يك برنامه و يك نقشه‌اند؛ دو تاكتيك هستند در يك استراتژى عام؛

همرزمان حسین علیه السلام، صفحه: ۱۴۸،

یا در تحلیل رفتار آمریکا به عنوان دشمن، فشار بر دولت‌ها را راهبرد آمریکا و مذاکره را تاکتیک او می‌دانند:

آمريكايى‌ها وقتى‌كه يك چيزى را هدف ميگيرند با يك دولتى، با يك كشورى و بنا ميگذارند كه با زور و با فشار آن مقصود خودشان را به دست بياورند، فشار در اينجا برايشان راهبرد است، امّا در كنار اين راهبرد، يك تاكتيك هم دارند و آن عبارت است از مذاكره. فشار مى‌آورند تا طرف را خسته كنند؛ وقتى احساس كردند طرف خسته شده و حالا ممكن است قبول بكند، ميگويند خيلى خب، بياييد مذاكره كنيم؛ اين مذاكره مكمّل آن فشار است.

بيانات رهبری، جلد: ۴۱، صفحه: ۱۶،

      در گسترش دادن و صدور انقلاب نیز اگر با اهداف بین‌المللی ناسازگاری دچار شد، دعوت به اتخاذ تاکتیک حتی به گونه‌ای که به ظاهر خلاف استراتژی برداشت شود دعوت می‌کنند:

در بخش نهايى كار، هدف انقلاب گسترده كردن اين قضيّه در همه‌ى دنياى اسلام بود. هدف كسانى كه درباره‌ى انقلاب فكر و كار و بحث كردند و هدف خود امام – كه تجسّم انقلاب بود – اين بود. حال ممكن است كسى بگويد كه اگر ما خودمان را با اهداف بين‌المللى درگير كنيم، در داخل از اهداف كوتاه‌مدّت خود بازميمانيم؛ خيلى خب، تاكتيك اتّخاذ كنيد. ما در جادّه‌اى كه به دنبال هدفى حركت ميكنيم، به جاهايى ميرسيم كه جادّه به‌طور طبيعى به جهت عكس پيچ ميخورد، مثلاً به‌طرف جنوب ميرويم، برميگردد به‌طرف شرق يا شمال؛ ولى اين موقّتى است. اتّخاذ تاكتيك هيچ منافاتى ندارد با اينكه انسان آن راهبرد اساسى را به‌هيچ‌وجه فراموش نكند.

ديدار كارگزاران مراسم حج ۱۳۸۱/۱۰/۲۵ – خط امام «قدس سره»، صفحه: ۱۳۱

       یا در قضیه تحریم، دور زدن تحریم را تاکتیک و مصون سازی کشور در مقابل تحریم را یک راهبرد می‌دانند.

دُور زدن تحريم يك تاكتيك است، مصون‌سازى كشور در مقابل تحريم، يك راهبرد است.

بيانات رهبری، جلد: ۴۱، صفحه: ۴۴،

همین فضای ادبیاتی که خلق کرده‌اند را در قضیه وحدت شیعه و سنی نیز مورد استفاده قرار می‌دهند، از منظر ایشان قصه وحدت اسلامی یک قضیه تاکتیکی نیست که ما آن را یک هدف بزرگ و کلان ندانیم، و در لایه‌ی راهبردی و اهداف کلان مخالف آن باشیم و حالا بخواهیم به دلیل منافعی که در شرایط فعلی برایمان دارد، به عنوان یک تاکتیک از آن استفاده کنیم،

و من از قدیم این اعتقاد و تفکر را داشتم و دارم و آن (وحدت اسلامی) را یک مسأله‌ی استراتژیک می‌دانم، یک مسأله‌ی تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب می‌کند که با مسلمین غیر شیعه ارتباطات داشته باشیم.

در ديدار با اعضاى ستاد برگزارى كنفرانس جهانى اهل بيت (ع)، 26/01/1369

پس از منظر مقام معظم رهبری مسئله‌ی وحدت اسلامی یک مسئله‌ای است که صرفاً به عنوان یک تاکتیک تلقی نمی‌شود بلکه در لایه راهبردی و استراتژیک مطرح است و ایشان آن را یک مسئله در سطح اهداف کلان می‌دانند.

اما اینکه آیا این وحدت در لایه‌ی عمیق‌تر از وحدت استراتژیک مد نظر هست یا نه را در یادداشت بعدی خواهیم پرداخت.

 

#یادداشت_336

تقدم گفتگو بر آزاد اندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • گفت و گو به عنوان یک پدیده اجتماعی، مقدم است بر آزاد اندیشی به عنوان یک پدیده اجتماعی.
  • گفت و گو زمانی رخ می دهد که دو خصلت در جامعه وجود داشته باشد، یکی میل و طلب برای شنیدن و دیگری تمایل بیان حرف حق. برای ایجاد میل و طلب برای شنیدن باید افراد در خود روحیه آزاداندیشی را ایجاد کنند. در این جا مقدمیت آزاداندیشی به عنوان یک پدیده اجتماعی نیاز نیست بلکه به عنوان یک خصلت فردی مورد نیاز است. و اما برای تحقق میل بیان حرف حق، نیازمند فضای خالص اندیشی هستیم. چرا که اساسا شروع گفت و گو در محیطی رقم می خورد که حجاب ها و موانع جدی که اندیشه را به فساد می کشاند، حضور نداشته باشد. لذا برای بیان حرف حق، باید روحیه خالص اندیشی در جامعه ایجاد شود.
  • در نتیجه با این دو ویژگی، می توان پدیده اجتماعی گفت و گو را رقم زد پس به تعبیری شاید بتوان این گونه ادعا کرد که گفت و گو مقدمتا در محیطی خالص و بدون موانع اندیشه رقم می خورد و بعد از آن که پدیده اجتماعی گفت و گو در جامعه ایجاد شد، حال فضا برای ایجاد پدیده اجتماعی آزاد اندیشی مهیا می شود. چرا که آزاد اندیشی به عنوان یک پدیده اجتماعی را شاید بتوان عام تر از گفت گو در نظر گرفت . به عبارت دیگر، چتر آزاداندیشی، نسبت به چتر گفت و گو بازتر می باشد و افراد و اغیار بیشتری در خود جای می دهد اما این پدیده ایجاد نمی شود مگر آن که ابتدا پدیده گفت و گو در جامعه رقم بخورد.
  • در پدیده گفت و گو فضا بیشتر درون گفتمانی می باشد اما همین فضا، محیط جامعه را برای شنیدن و بیان حرف حق، مهیا می کند و خود زمنیه ساز برای آزاد اندیشی می شود. چرا که در محیط آزاداندیشی اجازه تنفس و بیان به اغیار بیش از فضای گفت و گو داده می شود.

معنای صبر و تواصی به صبر در بیانات رهبری

معنای صبر:
صبر یعنی پایداری؛ در مقابل میل به گناه، انسان پایداری کند؛ در مقابل بی‌حالی و بیکاری و تنبلی به انجام وظیفه، انسان پایداری کند؛ در مقابل دشمن پایداری کند؛ در مقابل مصائب گوناگون، خودش را حفظ کند، نفْسش را حفظ کند، پایداری کند؛ این معنای صبر است؛ صبر یعنی پایداری. ما امروز بیش از همه چیز احتیاج داریم به پایداری.
بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام ۱۴۰۰/۰۸/۰۲

 

صبر یعنی در مقابل وسوسه‌ها مقاومت کنند؛ وسوسه‌ی مال، وسوسه‌‌ی مقام، وسوسه‌ی شهرت، وسوسه‌ی نام و نشان.
۱۴۰۰/۰۳/۰۶
بیانات در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی

 

…صبر یعنی چه؟ صبر یعنی در میدان باقی ماندن، از میدان بیرون نرفتن. بعضی از میدان میگریزند؛ بعضی نمیگریزند امّا بتدریج از میدان کناره میگیرند؛ این خلاف صبر است. صبر یعنی پایداری کردن، در میدان ماندن، استقامت کردن. صبر یعنی چشم به هدفهای دور و به افقهای دور دوختن؛ چشم دوختن به هدفهای دور. گاهی انسان از یک موفّقیّت نقد خرسند میشود، خوشحال میشود، گاهی مغرور میشود، و خطرناک این است که قانع میشود؛ این خطرناک است؛ این موجب میشود که انسان در میدان باقی نماند. نه، هدفِ دور را نگاه کنید، قلّه را نگاه کنید؛ ببینید پیام حقیقی انقلاب و نظام اسلامی چیست و ملّت ایران را و امّت اسلامی را و در نهایت جامعه‌ی بشری را به سمت چه هدفی میخواهد حرکت بدهد؛ به آنجا نگاه کنید. حرکت انقلاب اسلامی یک چنین صبری را لازم دارد.
۱۳۹۷/۰۴/۰۹
بیانات در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه امام حسین (علیه‌السلام)

 

….حالا صبر یعنی چه؟ صبر به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن و انتظارِ نتایج و حوادث را کشیدن نیست؛ صبر یعنی ایستادگی کردن، مقاومت کردن، محاسباتِ درست خود را و محاسباتِ دقیق خود را با خدعه‌گریِ دشمن تغییر ندادن؛ صبر یعنی پیگیریِ اهدافی که برای خودمان ترسیم کرده‌ایم؛ صبر یعنی با روحیه حرکت کردن و ادامه دادن؛ این معنای صبر است. اگر چنانچه این ثابت‌قدم بودن و مقاومت کردن، با عقل و تدبیر و مشورت همراه بشود -همچنان که در قرآن هست «اَمرُهُم شوریٰ بَینَهُم»(۴)- قطعاً پیروزی نصیب خواهد شد.

۱۳۹۹/۰۱/۰۳
سخنرانی نوروزی خطاب به ملت ایران

در روایاتِ متعدّد هم هست که صبر تقسیم میشود به صبر عن المعصیة، صبر علی الطّاعة و صبر در مقابل حوادث
بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام

 

صبر اجتماعی در مقابل صبر فردی
مصداق «وَ تَواصَوا بِالحَقِ‌ّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر»بشوید؛ همدیگر را حفظ کنید و نگه دارید؛ مثل کوه‌نوردها در جاهای خطرناک که با ریسمان یکدیگر را، کمرها را، به هم وصل میکنند؛ یکی اگر پایش بلغزد، پرت نمیشود تا آخر کوه؛ وقتی به همدیگر وصل شدند، ریسمان بستند، اگر یکی لغزید، دیگران که هنوز نلغزیده‌اند، او را نگه میدارند و بالا میکشند؛ ارتباط و اتّصال، این‌جوری است. تَواصَوا بِالحَقِ‌ّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر؛ هم به پیمودن راه حق یکدیگر را توصیه کنید، هم به صبر؛ صبر یعنی استقامت، ایستادگی، ثبات قدم، در مقابل حوادث تلخ نلغزیدن، نلرزیدن، مردّد نشدن؛ این عرض ما با شما است.۱۳۹۵/۰۲/۰۱
بیانات در دیدار اعضای انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان

مردم سالاری دینی

«وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ» (القصص ۵)

مردم سالاری هدف حکومت است. همه تلاش ها برای این است که مردم به صحنه بیایند، رشد کنند، رشید شوند و زمام امور و سرنوشت خودشان را در دست گیرند.
به صحنه آمدن مردم و ولایت آنها وسیله نیست. این خود هدف است. مگر نه این است همه پیامبران و ادیان الهی آمده اند که انسان را رشد دهند، مگر همه قوانین شریعیت برای به سعادت رساندن انسان نیامده است..

«لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ» (حدید ۲۵)

لذا مردم سالاری خود هدف است. ولایت فقیه در تضاد با مردم سالاری نیست بلکه اگر ولایت فقیه درست تصویر بشود، ولایتی ست در مسیر به ولایت رساندن همه مردم. پروژه ولی فقیه این است که مردم را به سمت قیام و در دست گرفتن امور هدایت کند و هیچ تقابلی با مردم سالاری ندارد.

نخبه کیست ؟ نخبگی چیست؟ (2)

نخب بمعنای برگزیدن برترین گزینه است و با کلمه انتخاب هم ریشه است.
از این رو در معنای عرفی نخبگی میتوان دو عنصر برتری و برگزیدگی را دخیل دانست.
در دوره های مختلف زندگی بشر ،عرصه های متعددی برای ایجاد و بروز نخبگی وجود داشته است.

یکی از این عرصه ها ثروت اندوزی است. از یک نگاه میتوان کسی را که در جمع آوری ثروت برتر از دیگران است و این ویژگی او را مورد انتخاب مردم قرار میدهد ، نخبه دانست. البته نخبه ای که در ثروت اندوزی برتر است. از مصادیق این نخبگان میتوان به قارون و راکفلر اشاره نمود.

یک عرصه دیگر میتواند قدرت باشد. در دوره های مختلف فردی که میتوانسته قدرت نظامی وسیاسی بیشتری را به انحاء مختلف کسب کند، مورد انتخاب مردم قرار میگرفته ، این نوع از نخبگی اعم از نوع اول یعنی نخبگی در عرصه اقتصاد است. به نطر میرسد هیچگاه ثروت بدون قدرت انسان ها را در مظان انتخاب قرار نمیداده و همیشه ثروتمندی نخبه شمرده میشده که بتواند بوسیله آن سلطه ای را رقم بزند. پس میتوان گفت آنچه واقعا نخبه مادی میسازد قدرت است !

سوال : انتخاب افراد قدرتمندی مثل کورش و اسکندر و … در تاریخ، به معنای نخبه بودن آنهاست ؟
اگر خوب دقت نماییم مشاهده خواهیم کرد که علت سرشناس بودن و نخبگی تاریخی چنین افرادی عاملی جز قدرت نداشته! و همین عامل سبب شده تا ایشان سرفصل های تاریخ قرار بگیرند و احیانا لفظ نخبه بر ایشان اطلاق شود.
لذا در یک لایه عمیق تر میتوان ادعا نمود که در هر جامعه ای، کسی که قدرت را در دست دارد و راهبر آن جامعه است میتواند نخبه را تعریف کند. این همان معنایی است که در ابتدای یادداشت قبل مورد اشاره قرار گرفته بود.
اساسا اعتبار کردن یک مفهومدر جامعه، از کسی برمی آید که قدرت داشته باشد !
مفاهیم اعتباری اگر منشأ خارجی ناشته باشند، حتما مصلحت یا مفسده خارجیه ای دارند که موجب اعتبار آنها توسط معتبر حکیم شده اند. مصلحتی که موجب وضع و اعتبار مفهوم نخبگی و تطبیق آن در یک جامعه میشود، لزوم وجود یک عده افراد خاص برای پیش بردن راهبرد های اتخاذی رهبر یا رهبران آن جامعه است.
برای مثال وقتی رهبری جامعه لیبرال به دست سرمایه داران می افتد، راهبرد آنها مصرف خواهد بود. آنها طبیعتا به یک قشر نخبه دارند تا عنان جامعه را به سمت مصرف بکشند. آن گاه نمادهای مصرف گرایی به عنوان نخبگان به جامعه معرفی میشوند.
پس میتوان نخبه را بصورت کلی اینگونه تعریف نمود : کسانی که در مسیر راهبردهای مرکز ثقل قدرت جامعه، بیشترین و موثرترین خدمات را ارائه کنند.

پرسش : آیا این یک تعریف کارکردگرا نیست ؟ آیا اطلاق نخبه به کسی که خدمتی به هیچ قدرتی نمیکند صحیح نیست ؟
پاسخ : بله، این تعریف کارکردگراست، زیرا اولا هیچ مفهوم اعتباری اجتماعی بدون کارکرد نیست، بلکه اساس تولد آن مفهوم کارکرد اوست. افرادی که خدمتی به قدرتی ارائه نمیکنند یا از آن باب نخبه نامیده میشوند که حضورشان در ذیل یک قدرت تقویت آن قدرت و خدمت به اوست ( طبیعتا در عالم خلأ نداریم و آن فرد بالاخره در یک اتمسفری تنفس میکند ) و یا اینکه از باب استعداد و قوه خدمت به او اطلاق نخبه میشود.