خلق علوم فرهنگی

دهمین عنصر از عناصر چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی، «خلق علوم فرهنگی» است؛ این عنصر نه تنها خودش به خوبی دیده شده است بلکه جایگاه آن نیز بسیار دقیق است؛ درست بعد از کار فرهنگی یا حل مسئله: پیشرفت قرار گرفته است؛ به عبارتی پس از اقدام قرار گرفته است و در واقع اینجا باید اقدام‌پژوهی کرد.

این خیال خامی است که گمان شود علوم انسانی در کتابخانه‌ها تولید شده و می‌شود؛ علوم انسانی واقعی کاملا منضم به عمل و اقدام است؛ این علوم از اقدامات شکل گرفته استخراج می‌شوند.

شما به عنوان یک مومن انقلابی، اقداماتی دارید؛ و یا به عبارت بهتر به عنوان یک مومن انقلابی یک زندگی دارد؛ یک زندگی که در زیست مومنانه و انقلابی رقم خورده است؛ در این زیست مسائل و مشکلاتی داشته‌اید و در این زیست دائما در حال حلّ مسئله بوده‌اید؛ این حل مسئله‌ها‌ای که داشته‌اید باید تجربه‌نگاری شود و از همین‌ها علوم انسانی تولید و استخراج شود؛ علوم انسانی بومی خودمان.

چرخه، نگاهی سیستمی و مهندسی و نامطلوب برای فرهنگ

بسم الله الرحمن الرحیم

  • نگاه چرخه ای اساسا یک نگاه سیستمی و مهندسی می باشد اما مسئله ای که باید در این نوع نگاه بدان توجه کرد این است که تا چه اندازه می توانیم مسائلی مانند فرهنگ که یک ماهیت اعتباری دارند و یک پدیده انسانی هستند را با نگاه های سیستمی و مهندسی مدیریت کرد.
  • یکی از آفات نگاه چرخه ای به مسئله فرهنگ، مکانیکی شدن آن می باشد. به تعبیر دیگر به دلیل غرق شدن در نگاه چرخه ای و مکانیکی، خلط حقیقت و اعتبار رقم می خورد. یعنی پدیده فرهنگ که معتبره انسانی است و لزوما با مبنای حقایق و فضای مهندسی پیش نمی رود را همیشه با نگاه مهندسی و چرخه ای تحلیل کرده و این سبب می شود در جاهایی که چرخه از کار می افتد، برای حل آن معضل، دوباره با نگاه مهندسی به چرخه نگاه کرده و مولفه های چرخه، مانند چرخ دنده های مختلف یک سیستم و ماشین دیده شود.
  • این رویکرد باعث می شود نگاه مکانیکی و مهندسی به فرهنگ ایجاد شود و مولفه های مختلف انسانی در آن لحاظ نشود و دائما برای حل معضل چرخه، باز با نگاه مهندسی، مولفه های مختلف را مانند چرخ دنده های یک سیستم جا به جا و یا اضافه و کم کرده، در صورتی که شاید اصلا معضل نا کارآمدی آن چرخه به سبب نگاه سیستمی و مهندسی به پدیده فرهنگ باشد و این معضل در خود نگاه چرخه ای نهفته است.
  • پدیده فرهنگ به سبب آن که یک برساخت انسانی و اجتماعی است، از مولفه های مختلفی تبعیت می کند و لزوما شاید نتوان آن را با یک سیستم و چرخه منطقی مدیریت کرد چرا که انسان و برساخت های آن، مفاهیم پیچیده و به تعبیری غیر مهندسی ناپذیر هستند. البته که مهندسی ناپذیر بودن فرهنگ به معنای مدیریت ناپذیر بودن آن نیست و شاید بتوان این گونه ادعا کرد که باید طرحی نو برای مدیریت پذیر کردن فرهنگ پیشنهاد داد.

حلقه های مفقوده در چرخه پیشرفت فرهنگی

بر فرض که بپذیریم الگوی صحیح پیشرفت فرهنگی، الگوی چرخه است و نارسایی ها و نواقص این الگو را نادیده بگیریم یا آنها را تدبیر کنیم، اما در همین چرخه ای که ارائه شده، به نظر حلقه های مفقوده ای وجود دارد.

اگر چه عناصری که آورده شده است، عناصری ضروری و مهم است، اما به نظر می رسد عناصر ضروری فرهنگی دیگری لحاظ نشده و یا تصریح روی آن نمی بینیم.

مواردی از جمله نقش و کارکرد و جایگاه هنر، رسانه، روایت و روایتگری، نهادهایی مانند خانواده و مسجد و هیئت، ظرفیت هایی مانند اربعین، راهیان نور، اردوهای جهادی، جبهه مقابل و گفتمان های رقیب و کنش و واکنش ما نسبت به آنها، نقش تراث عمیق اسلامی و هم چنین مکتب امام به طور خاص.

هر چند که برخی از عناصری که نام برده شد، حتما می توان ذیل عناصر دیگر لحاظ کرد، ولی به نظر می آید، برخی از عناصر را باید به صورت جداگانه لحاظ کرد. مثلا چرخه پیشرفت فرهنگی خیلی توده و عموم مردم -یعنی بعد از حلقه های میانی- نشان داده نمی شود.

 

نسبت گفتمان پایه و قیام نخبگان

 

اندیشه ی رهبری و انقلابی در هر عرصه، در صورتی که بتواند از مانعِ فهم درست شدن بسلامت بگذرد برای کشیده شدن به صحنه ی عمل با یک مشکل بزرگ دیگر مواجه است و آن هویت نخبگانی پیدا کردن آن اندیشه است.

آن زمینی که بذر اندیشه های ناب انقلاب در آن زمین پرورش می یابند ذهن نخبگان است.

رهبری در مورد اهمیت و نقش نخبگان در تحقق اندیشه هایشان میفرمایند:

گمان نکنید که نهضت آزاداندیشی و حرکت تحول و شجاعت در کارهای گوناگون را، به جای شما که دانشجو هستید یا محقق هستید یا استاد هستید، ممکن است مسئولان دولتی یا بنده بیاییم انجام بدهیم؛ نه، من نقشم این است که بیایم بگویم این کار را خوب است بکنیم. نهضت نرم‏افزاری و جنبش نرم‏افزاری و نهضت تولید علم را ما مطرح کردیم؛ الآن حدود ده سال می‏گذرد و امروز یک غوغایی راه افتاده است. چه کسی این را راه انداخته؟ من که یک‏کلمه بیشتر نگفتم. این کار را شما کردید؛ محقق ما، جوان ما و استاد ما؛ تحول از این قبیل است. وظیفه‏ی نخبگان فکری و فرهنگی جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است.(۱۳۸۵/۰۸/۱۸)

هویت نخبگانی پیدا کردن هم باین معناست که آن اندیشه در وجود نخبگان بخوبی فهم و هضم و تحلیل شود و سپس با ادبیات نخبگانی خاصِّ آن عرصه، باز تولید و در ادامه با روش نخبگان و توسط نخبگان مطالبه و دنبال شود.

از طرفی پیش نیاز هویت نخبگانی پیدا کردن یک فکر، این است که ذهن نخبگان کاملا با آن مسأله درگیر و ذهن آنها را فرابگیرد و در تاروپود اندیشه ی ایشان بالا و پایین شود. و از آنجایی که مدیریت و تغییر ذهنیت ها تنها با ابزار گفتمان سازی ممکن است پس ناگذیر باید آن مسأله بصورت یک گفتمان عمومی در سطح نخبگان تبدیل شود .

رهبر انقلاب درباره نقش گفتمان سازی بعنوان بسترساز و مقدمه ی قیام نخبگان میفرمایند:

“……در صحبتهای آقای دکتر ستّاری، بر مسئله‌ی علم و اقتصاد دانش‌بنیان و شرکتهای دانش‌بنیان و مانند اینها تکیه شد و تأکید شد -بعضی دوستانِ دیگر هم اشاره کردند- این ناشی از یک گفتمان ده دوازده ساله است. یعنی وقتی که بحث شکستن خطوط مقدّم علمی و نهضت نرم‌افزاری و تولید علم مطرح میشود، دنبال میشود، گفته میشود در دانشگاه‌ها و تبدیل به گفتمان میشود، نتیجه این میشود که بنده گاهی اوقات که اینجا می‌نشینم و مثلاً مجموعه‌ی دانشگاهی -چه دانشجو، چه استاد- می‌آیند، میبینم همان حرفهایی را که ما مثلاً گفتیم، اینها دارند همان حرفها را به عنوان مطالبه بیان میکنند؛ این می‌شود گفتمان، این گفتمان است، این خوب است؛ وقتی این‌جور شد، آن‌وقت این پیشرفتهای علمی پیش می‌آید. ما امروز در مسائل فضایی، در مسائل هسته‌ای، در نانو، در فنّاوری زیستی و دیگر موارد گوناگون، پیشرفتهای زیادی داریم، پیشرفتهای مهمّی داریم؛ این پیشرفتها ناشی از همین گفتمان‌سازی است. وقتی گفتمان‌سازی شد، آن‌وقت همه به این فکر خواهند افتاد، یعنی در همه یک انگیزه‌ای به وجود می‌آید؛ کأنّه یک جادّه‌ی وسیع و یک بزرگ‌راهی به وجود می‌آید که همه میل میکنند از این بزرگراه حرکت کنند (۱۳۹۵/۰۶/۰۳)

 

 

 

جریان شناسی شکل گیری نظم نوین جهانی1، آمریکا قدرت اول تمدن غرب

امروزه سطح های متعددی از تحلیل شکل گیری نظم نوین جهانی مطرح می شود که میتوان بین این تحلیل از پایگاه های فکری مختلف دسته بندی کرد، یکی از این پایگاه های فکری رصد آمریکا نه در نقطه شیطان بزرگ بلکه به عنوان ابرقدرتمند دنیای امروز و نوک پیکان مدرنیته، این پایگاه فکری نقطه های قدرتمندی آمریکا را از آنجا که کاهش یافته شاهدی بر شکل گیری نظم جدید می داند:

آقای محمد پورغلامی از نویسندگان دفتر رهبری در طی یادداشتی مطرح می کند:

«توماس فریدمن» تحلیل‌گر ارشد «نیویورک تایمز» درباره‌ی کاهش قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا به‌صراحت می‌نویسد:

«ما دیگر حتی به اندازه‌ی یک بند انگشت توان مداخله‌ی نظامی در بحران‌هایی مانند سوریه نداریم. البته می‌توانیم پول و سلاح بدهیم اما مداخله‌ی مستقیم نه. از این جهت کشورهایی مانند ترکیه باید به تنهایی اما با حمایت ما عمل کنند. آمریکا وارد دوره‌ای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد. اکنون «بیت اللحم پنسیلوانیا» برای ما مهم‌تر از بیت اللحم خاورمیانه است. مردم آمریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری می‌پردازند و بیش از هر دوره‌ای می پرسند که نیروهای ما در فلان منطقه‌ی جهان چه می‌کنند؟… ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خودمان را روی آن انداختیم. همه‌ی ترکش‌های جنگ به ما اصابت کرد. دیگر هیچ کشوری از ما نمی‌خواهد همان نقش را در سوریه ایفا کنیم. ما از ترکیه خواهیم خواست در حل این بحران ما را کمک کند.»(1)

 

(1):  روزنامه کیهان، شماره ۲۰۸۰۴ به تاریخ ۲/۴/۹۳

حضور حقیقی مردم، ایده مادر فرهنگی

? حضور حقیقی مردم، ایده مادر فرهنگی ?

?ایده مادر هم در کل نظام جامعه باید باشد و هم در یک ساحت جامعه مثل فرهنگ.
? ایده مادر کل نظام جامعه، یقظه و قیام لله برای برپایی کلمه الله و حق بر روی زمین است که حضرت امام به خوبی آن را در روح مردم ایران دمید. اما اینکه ایده مادر در عرصه فرهنگ چیست، باید تأمل کرد؟ این ایده چیست؟ جوان گرایی؟ علم و دانش گرایی؟ جهاد و تلاش گرایی؟ فکر و اندیشه گرایی؟ تجربه گرایی، دفاع و مقاومت گرایی؟ حمله گرایی؟ ایمان گرایی؟ عمل گرایی؟
? آن چیزی که به نظر می رسد ایده مادر است و به معنای واقعی مادر بقیه امور است، مردم گرایی است. یعنی مردم سالاری. مردم سالاری اگر به معنای درستش محقق شود، تمام مطلوبیت ها حاصل می شود. هم فکر و اندیشه بدست می آید بطوری که بدون آن چیزی به مراتب ضعیف تر بود و هم علم و دانش. هم از نیرو و قوت جوانان برخوردار خواهیم شد و هم از تجربه بزرگان.

?با وجود مردم و حضور آنان است که ایمانشان از هر قدرتی، قوی تر است و اساسا بهترین دفاع و مقاومت خواهد بود. و بلکه بالاتر، با حضور مردم و اندیشه آنان است که می توان پیش دستانه به سراغ هدایت همه مردم بشر رفت. این یعنی یک حرکت تهاجمی نه تدافعی.
? اساسا با ایده مردم سالاری است که راهبردهای کلان و اقدامات بعدی قابل تحصیل است.
? با ایده مردم سالاری است که این انقلاب به بن بست و انسداد نخواهد رسید.
? با ایده مردم سالاری است که مردم، روز به روز به انسانیت خود نزدیک و نزدیک تر می شوند. چراکه انسانیت چیزی جز انتخاب حق در برابر باطل نیست و مردم سالاری یعنی خود مردم انتخاب کنند. نه اینکه دیگران برای آنان انتخاب کنند.

مخاطب گفتمان پایه

گفتمان آن ذهنیت فراگیری است که زمزمه و واگویه می‌شود و منجر به مطالبه‌هایی متناسب با این گفتمان می‌شود و این ذهنیت و خواسته به یک پدیده‌ی اجتماعی تبدیل شود؛ با توجه به این تعریف مخاطب گفتمان جامعه هستند و این جامعه هستند که این گفتمان باید در بین ایشان برقرار شود. و به خاطر اقتدارات زیادی که گفتمان دارد، گفتمان‌سازی بهترین مسلک هدایت جامعه است و برای اراده‌ی فراگیر مردمی چاره‌ای جز گفتمان‌سازی نیست.

در گفتمان پایه، هر چند مخاطب جامعه و عموم مردم قرار داده شده است، لکن جامعه هدف نخبگان هستند. در واقع با گفتمان‌سازی عمومی یک جامعه هدف خاص‌تر هدف گرفته شده است؛ با گفتمان پایه قرار است در جامعه‌ی نخبگانی اصلاح و شاید تحول صورت گیرد و اگر هم از راه فراگیر و عمومی کردن گفتمان پایه حتی بین مردم هم پیش می‌رویم، برای این جامعه هدف؛ یعنی جامعه نخبگانی است.

گفتمان پایه هرچند شخصیت جامعه را می‌سازد ولی بیش از مردم و در درجه‌ی اول اهداف گفتمان پایه، «ذهن نخبگان» است؛ این ذهن نخبگان است که هدف قرار گرفته است تا در مسیر‌های متناسب با حیات اسلامی حرکت کنند.

ایده مادر، یک نوع رهبری و رویکرد اداره است

? ایده مادر، یک نوع رهبری و رویکرد اداره است?

?ایده مادر چیست؟ و نسبت آن با جایگاه رهبری و عاقله فرهنگ و بقیه عناصر چرخه پیشرفت فرهنگی چیست؟

? آیا ایده مادر چیزی غیر از اهداف رهبری و عاقله فرهنگ است؟
? آیا ایده مادر، یک اصل و باید زیربنایی است؟ مثل مهندسی فرهنگ، مهندسی فرهنگی؟
? ایده مادر، یک رویکرد در نوع مدیریت و رهبری و ساختار آن است؟ مثل رویکرد مردم سالاری یا رویکرد جوان گرایی یا رویکرد دانش گرایی یا رویکرد جهاد گرایی؟
? و یا اینکه ایده مادر، یک راهبرد برای تحقق اهداف عاقله فرهنگ است؟ و لذا شاید ایده مادر برای امروز ایران با ایده مادر سال های آینده و گذشته متفاوت باشد؟
? و یا اینکه ایده مادر، امری عینی و عملیاتی تر است؟ یعنی محوری ترین اقدام در حال حاضر؟

?برای فهم دقیق اصطلاح ایده مادر در کلام استاد فلاح، نیازمند سخن بیشتر از استاد هستیم.

? اما تا به اینجا آن چیزی که نزدیک به ذهن می رسد، این است که ایده مادر، همان هدف نیست. همچنین اصل و باید عام و زیربنایی هم نیست. ایده مادر، با راهبرد هم سازگاری خوبی دارد اما به نظر می رسد، فراتر از یک راهبرد کلان است. و همچنین فراتر از این است که محور عملیاتی و اقدام باشد. هرچند راهبرد کلان بودن هم امری کم اهمیت نیست.
? ما هم هدف و اصول عامی داریم که ضرورت دار ترین امر هستند. و همچنین برای رسیدن به این اصول کلی و اهدافمان باید راهبرد و سیاست گذاری های کلان داشته باشیم و برای آنها برنامه و عملیات طراحی کنیم.
? اما غیر از اینها، به نظر می رسد چیزی وجود دارد که بدون آن نمی توانیم به اهداف و آرمانها نائل شویم. و آن رویکرد رهبری و اداره جامعه است. اینکه حقیقتا قرار است چه کسی حاکم حقیقی باشند؟ اینکه حقیقتا حکومت و اداره جامعه برای کیست و چیست؟ به نظر می رسد ایده مادر، یک رویکرد در نوع رهبری و اداره جامعه است.
ادامه دارد…

مسئله هایی در باب شناخت هویت و چیستی شبکه های اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • شبکه های اجتماعی بخش مهمی از فضای مجازی می باشند. این بخش مهم در فضای مجازی با ادعای گفت و گوی آزاد شروع به کار کرد اما به مرور این ادعای دیالوگ به یک مونولوگ ساختاری و پنهان تبدیل شد. اساسا ایده ی گفت و گوی آزاد برای حاکم شدن گفتمان غالب، نظری برخاسته از فکر پست مدرن و ضد مدرنیته بوده است. اما مدرنیته مثل همیشه توانست از تهدیدهای موجود برای خود فرصت بسازد و از تهدیدها در جهت مقاوم سازی خویش در برابر بحران های اجتماعی استفاده کند.
  • برای شناخت دقیق هویت و چیستی شبکه های اجتماعی باید نسبت آن با برخی از مسائل مشخص شود چرا که مجموعه ای از مسائل مختلف باعث ایجاد شبکه های اجتماعی و تبدیل آن به پدیده فعلی شده اند. برای این فهم باید به سوال های زیر پاسخ داد :
    • 1-بررسی بعد الهیاتی و فلسفی شبکه های اجتماعی
    • 2-بررسی نسبت نظام سرمایه داری و کاپیتالیسم با شبکه های اجتماعی ( نقش کارتل های اقتصادی در شبکه های اجتماعی )
    • 3-بررسی نسبت آزادی بیان و آزادی رسانه ها با شبکه های اجتماعی ( نقش مفهوم لیبرالیسم و آزادی در ماهیت و هویت شبکه های اجتماعی )
    • 4-تاریخچه شبکه های اجتماعی
    • 5-بررسی علل و عوامل رشد شبکه های اجتماعی در دنیا و ایران

لزوم عطف توجه ایده فرهنگی مادر به تشتت در اندیشه

فرهنگ برآمده از اندیشه است؛ همانگونه که تمدن چهره‌ی سخت فرهنگ است؛ خود فرهنگ چهر‌ه‌ی نرم اندیشه و تفکر است.
به خاطر همین رابطه تنگاتنگ فرهنگ با اندیشه است که می‌بینیم تشتتی که در زمینه‌ی اندیشه وجود دارد، باعث تشتت در فرهنگ هم شده است. و به طبع نمی‌توانیم به سمت تمدن قدم برداریم.

لذا اگر قرار است یک ایده‌ی مادر بیاوریم برای سامان دادن به اوضاع فرهنگ و این ایده فرهنگی مادر اگر قرار است تشتت فرهنگی را سامان دهد و این پراکندگی‌ها را تجمیع کند، باید به گونه‌ای باشد که تشتت در اندیشه که زمینه و باعث این تشتت در فرهنگ است را مد نظر داشته باشد و در صدد سامان آن هم باشد؛ حال اینکه اول به تشتت اندیشه بپردازد یا نه تقدم و تاخری قائل نشویم و همزمانی باشد سخنی دیگر است.

اسلام عمیق ترین و دقیق ترین توصیف از واقعیت جهان هستی و عالم انسانی را تبیین می کند. به گونه ای که هیچ مکتب دیگری را یارای بیان چنین عمقی نیست. اگر مکتبی بخواهد چنین عمقی را تامین کند، اساسا باید قائل به توحید و جهان بینی توحیدی شود.

اما همه اسلام این نیست. آن چه اسلام را اعجازآمیز تر می کند، امتداد چنین معارفی تا صحنه زندگی انسانی است. یعنی شریعتی که ساحت زندگی فردی و اجتماعی انسان را بر اساس چنین عمقی تامین می کند. بسته ای جامع و چند وجهی، که جهات متعدد و پیچیده عالم انسانی را تامین می کند.

الگوی اسلام بر اساس این جهان بینی و ایدئولوژی باید بتواند همه پیچیدگی های توصیفی اش را تامین کند. یعنی باید نظام فردی و اجتماعی منسجمی که قابلیت پاسخ‌گویی به همه ساحت های عمیق انسانی را داشته باشد ارائه کند.

بر اساس نگاه اسلامی، حاکمیت از آن خداست. این گزاره عمیق ترین و دقیق ترین گزارش از واقع و حقیقت عالم است. در رابطه با این گزاره نباید سهل‌اندیشی کرد و باید متوقعانه به سراغ درک معانی عمیق آن رفت. این گزاره عمیقا احترام به انسانیت و تکریم انسان است. این گزاره شامل تمام خوبی هاست.

بعد از حاکمیت الله نوبت به ولایت معصوم در نگاه اسلامی می رسد. انسانی که خلیفه خداست. جانشین او بر روی زمین. انسان کامل که انسانیت را معنا بخشیده. انسان ترین فرد عالم. و ولایت یعنی اتصال همه امت به چنین منبع عظیمی.

حالا نوبت به ولایت فقیه می رسد. و بعد توجه به جایگاه و نقش نخبگان. بعد از این ها می توان از مردم سالاری سخن گفت و واقعا مقام مردم را درک کرد. مردمی که اراده شان تحقق اراده خداوند است.

 

در رابطه با سه گزاره اخیر در یادداشت های دیگر بیشتر می پردازیم.

همچنین در رابطه با نسبت بین این ۵ گزاره و تعامل آنها با هم

نسبت گفتمان و عقلانیت اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • عقلانیت اجتماعی : عقلانیت اجتماعی یک معرفت جمعی برای ایجاد یک کنش جمعی در جامعه می باشد. با این حساب، عقلانیت یک پدیدار انسانی و اجتماعی می باشد. و عقلانیت با عقل تفاوت دارد. عقل قوه و نیرویی در انسان می باشد که کار ویژه اش ادراک و بسط آن در حوزه تفکر و استدلال می باشد. اما عقلانیت یک پدیدار انسانی است که در لایه معرفت رخ می دهد و سبب یک فعل اجتماعی می شود.
  • گفتمان : گفتمان با توجه به تعریف و زاویه نگاه رهبر انقلاب، آن معرفت با ذهنیتی است که فراگیر شود و مطالبه هایی متناسب با خود بربیانگیزد و واگویه و زمزمه شود؛ یعنی بسته ی ذهنیت، خواسته و زمزمه، وقتی که به یک پدیده اجتماعی تبدیل شود گفتمان خوانده می شود
  • گفتمان را شاید بتوان مفهومی عام تر از عقلانیت اجتماعی دانست. درست است که اساسا عقلانیت اجتماعی، منطق کنش جامعه می باشد اما ممکن است که جامعه به دلایل مختلفی از عقلانیت اجتماعی خویش، در کنش های خود استفاده نکند. اما این که در برخی از کنش هایش از عقلانیت اجتماعی خویش استفاده نمی کند، ضرری به عقلانیت اجتماعی بودنش نزند. اما معضل در لایه گفتمان سازی می باشد. همان طور که بیان شد گفتمان سبب مطالبه مردم می شود. یعنی اگر آن عقلانیت به گفتمان غالب جامعه تبدیل شود جامعه آن را طلب کرده در نتیجه آن طلب سبب می شود که جامعه در تمامی کنش های خویش، از آن عقلانیت اجتماعی استفاده کند. و آن عقلانیت منطق کنش تمامی افعال جامعه شود.
  • گفتمان می تواند خلق پارادایم کند یعنی اگر متعلق گفتمان یک ذهنیت و عقلانیت غنی باشد می تواند پارادایم جامعه را تغییر داده و محیط جامعه در یک ادبیات غنی تنفس کند.
  • با این توضیح شاید بتوان این گونه بیان کرد که اساسا گفتمان تلاش می کند یک عقلانیت اجتماعی اجمالی، به عقلانیت اجتماعی تفصیلی در جامعه تبدیل شود. فلذا گفتمان سبب تجسد و تعین دقیق آن عقلانیت اجتماعی می شود. به تعبیر دیگر، گفتمان شدن یک عقلانیت اجتماعی در جامعه باعث می شود که مسیر کنش های جامعه حتما از آن عقلانیت طی شود.

لایه های مختلف معضلات عدم امتداد عقلانیت اجتماعی انقلاب اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در ابتدای انقلاب اسلامی ما با یک عقلانیت اجتماعی ای رو به رو بودیم که شاهد سر ریز آن در مسئله های انقلاب اسلامی بوده ایم. اما یکی از معضلات انقلاب اسلامی عدم امتداد و تعین و تجسد آن عقلانیت اجتماعی انقلاب اسلامی درجامعه می باشد.
  • در یک استقرا می توان معضلات و علل را در 5 زمینه ریشه یابی کرد :
  • 1-عقلانیت اجمالی اجتماعی : دسته اول معضلات می تواند به نبودن عقلانیت اجمالی اجتماعی انقلاب اسلامی اشاره کرد. یعنی در آن مورد خاص، حتی عقلانیت اجمالی هم وجود ندارد و باید از دل مبانی آن عقلانیت را تولید کرد.
  • 2-سیاست گذاری : دسته بعدی معضلات به سیاست گذاری های انقلاب اسلامی بر می گردد. یعنی بعد از آن که عقلانیت اجمالی اجتماعی انقلاب اسلامی پذیرفته شد، با این صحنه مواجه می شویم که آن عقلانیت در لایه سیات گذاری های کلان نیامده است.
  • 3-مدیریت و اجرا : دسته بعدی معضلات به لایه مدیریت و اجرا برمی گردد. یعنی خیلی از معضلات و مشکلات به ندیدن لوازم مدیریت و اجرا بر میگردد.
  • 4-نیروی انسانی : لایه بعدی به مسئله ی نبود نیروی انسانی کارآمد برای آن عقلانیت و سیاست ها و طرح ها می باشد. به عبارت دیگر، نیروی انسانی کارآمدی برای محقق کردن آن طراحی ها محقق نشده است.
  • 5-پشتیبانی مردمی و گفتمانی ( عقلانیت تفصیلی اجتماعی ) : و لایه آخر، بعد فرهنگی کار می باشد یعنی علاوه بر تمام مسئله های بالا، باید آن عقلانیت اجتماعی به صورت تفصیلی در جامعه ایجاد شود و مردم از آن طرح ها حمایت عملی انجام دهند.

خصوصیات و ویژگی های عاقله فرهنگ

?خصوصیات و ویژگی های عاقله فرهنگ?

? در یادداشت گذشته در مورد کارکرد و شرح وظیفه عاقله فرهنگ، سخن گفتیم. بعد از خواندن آن، سوال مهمی به ذهن می رسد که اساسا چه کسانی می توانند از پس این وظایف بربیایند. یا به تعبیر دیگر، کسانی که می خواهند در این موقف بایستند، باید چه ویژگی هایی داشته باشند؟ باید از چه سرمایه های علمی، شخصیتی و نخبگی برخوردار باشند؟ به تعبیر خلاصه، عاقله فرهنگ چه کسانی هستند؟

? به نظر، کسانی می توانند عاقله فرهنگ را تشکیل دهند که این 11 مورد را در تراز خوبی داشته باشند. و الا ضعف در هر مورد، به ضعف در یک یا چند وظیفه منجر می شود.

? این موارد عبارت اند از:
1- شاگرد مکتب امام و انتخاب آن به عنوان پایگاه فکری و آشنایی با طرح رهبری
2- قائل به زیربنایی بودن فرهنگ و مقتدر بودن فرهنگ اسلامی در نسبت با تمام قدرت های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غیر اسلامی
3- مومن، دغدغه مند و دردمند برای پیشبرد فرهنگ برای غلبه بر تمدن غرب
4- انسان شناس و ایرانی شناس؛ با تمام ظرفیت های علمی، تربیتی و فرهنگی
5- مردم شناس و ایران شناس؛ با تمام ظرفیت های جغرافیایی، انسانی و ارتباطاتی
6- دشمن شناس؛ شناخت فکر و فلسفه تمدن غرب و امتدادهای اجتماعی آن در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، علمی، حقوقی، پزشکی، رسانه ای و غیره
7- اهل رصد صحنه، ارزیابی و بهره برداری از اطلاعات
8- تخصص و تمرکز در عرصه فرهنگ (انتخاب فرهنگ به عنوان مسأله عمری) و جامعیت نسبی علمی نسبت به تمام معارف و علوم و فنون انسانی، تجربی، مهندسی و هنری (به تعبیر دیگر نسبت به علوم مختلف بیگانه نباشد).
9- نخبگی راهبردی: تشخیص نیاز در هر زمان و مکان و تصمیم متناسب با آن
10- اهل گفتمان سازی و جبهه سازی
11- نخبگی در تعامل و مدیریت و نیرو داری

مدیریت عمق تولیدات فرهنگی ، کارویژه عاقله فرهنگ !

هر از چند گاهی با یادداشت ها، مستند ها و گفتگوهایی رو به رو میشویم که دارند لایه ای عمیق تر از آن چه در نگاه عموم مردم، حتی بعضی اقشار فرهیخته آنها دیده میشود را مورد برررسی قرار میدهند.
مثلا بجای بحث درباره انواع و اقسام موسیقی و اثراتی که در ذهن و عاطفه مردم دارند. به اثر کلی موسیقی در روان انسان میپردازند یا در مقام دلسوزی برای فرهنگ جامعه ایرانی در برهه ای که به جام جهانی فوتبال نزدیک شده است، بجای بررسی اینکه در همین برهه چه فعالیتی میتوان ارائه داد به نقد اصل ورزش فوتبال میپردازد و فرضیه هایی مانند فراماسونی بودن ورزش فوتبال و استعماری بودن آن ارائه میدهند.
به نظر میرسد روشی که از آن صحبت شد، مورد تایید دین اسلام هم باشد. امیرالمومنین (ع) نیز برای خارج کردن حب دنیا از قلب های مردم آن را به اشیاء پست تشبیه میکند و نهاد دنیا را پست جلوه میدهد. ایشان ریشه رفتارهای مردم را که دنیاطلبی است نشانه قرار میدهند و در سرشاخه ها با دنیاطلبی درگیر نمیشوند، بلکه خود دنیا و پستی وجودی آن را متذکر میشوند.
این روش و همه گفتگوها، نشست ها، تولیدات رسانه ای و نوشته جاتی که به این روش پایبند هستند، بخاطر عمق بالا مورد تقدیر بخشی خاصی از مردم قرار میگیرند اما معمولا به عینیت وصل نمیشوند و کارامدی شان محل شبهه است.
طبع این روش با طبع دانش فلسفه سازگار است. البته با طبع علوم انسانی در کشور ما هم سازگار است !!!

اما این بخشی از فضای موجود است. در مقابل آن تولیدات، ما به طور روزمره تولیداتی را مشاهده میکنیم که دقیقا در سطحی ترین لایه ممکن ساخته میشوند. یادداشت های زرد، گفتگوهای فوتبالی دوشنبه شب شبکه سه، بخش عمده ای از فیلم های طنز و غالب تولیدات شبکه های اجتماعی از این دست هستند.
مثلا بجای بحث درباره انواع و اقسام موسیقی و اثراتی که در ذهن و عاطفه مردم دارند، خود موسیقی را پخش میکند و نهایتا از سبک و ملودی و سازنده سخن میگوید. یا در مقام دلسوزی برای فرهنگ جامعه ایرانی در برهه ای که به جام جهانی فوتبال نزدیک شده است، صرفا از گرانی بلیط یا زمان بد مسابقه ها شکایت میکند !
به نطر میرسد این روش هم اتفاقا مورد تایید دین اسلام باشد ! امیرالمومنین (ع) بجای بررسی بهره وجودی زن و مرد و تفاوت آنها در خلقت و یا مبنای اسلام درباره روابط آنها ، فقط میفرماید : آیا غیرت ندارید که زنانتان در بازار با مردان برخورد میکنند ؟ ( نقل به مضمون )
این روش و هم هتولیدات مبتنی بر آن مورد تقدیر بیشتر افراد جامعه قرار میگیرند و دقیقا وسط عینیت جامعه نقش ایفا میکنند، اگرچه بخشی از فرهیختگان آن ها را بی ارزش قلمداد کنند.
طبع این روش اساسا با طبع دانش سازگار نیست !

در مقام جمع میان این دو روش باید گفت که انسان ذومراتب است و زندگی اجتماعی او نیز مراتبی متعدد و پیچیده دارد . شریعت و تمثل آن که بیان نورانی امیرالمومنین (ع) باشد نیز از انجایی که به تناسب انسان است، همه این مراتب را شامل میشود و هر بخش را با مرتبه ای میتوان تفسیر نمود.
جامعه انسانی علاوه بر این لایه سطحی، آن لایه عمیق را هم دارد. و البته میتوان میان این دو مرتبه صد ها منزل تصویر نمود که تولیدات رسانه ای و ادبیاتی و پویش های اندیشه ای میتواند در تمامی آنها جاری باشد.
عاقله فرهنگ نهادی است که همه این مراتب را باید تحت اشراف اطلاعاتی، محبت و دلسوزی و فهم عمیق راهبردی خود بگیرد و سعی در جریان اندیشه در تمامی این لایه ها داشته باشد.

شرح وظیفه عاقله فرهنگ (5)

?شرح وظیفه فرهنگ (5)?

? 6- ایجاد نظم و یکپارچگی ظرفیت های علمی، انسانی و راهبردی در عرصه فرهنگ
ایران پر است از سرمایه های فرهنگی و فکری. پر است از سرمایه نیروی انسانی جوان و انقلابی. پر است از مستعدین و نخبه.
امروزه در ایران، مهندسین فرهنگی و معماران فرهنگی مختلفی مشغول فعالیت هستند. چه سازمان ها و نهادهای دولتی و حکومتی و چه مجموعه ها و تشکل های خودجوش انقلابی. اما همانطور که یادداشت های گذشته بیان شد، فعالیتشان، واگرا، متششت، گاهی ضعیف و سطحی، همراه با موازی کاری است.
به نظر یکی از مهمترین کار عاقله فرهنگ، سازماندهی این سرمایه های انسانی و طبیعی است. عاقله فرهنگ باید نسبت به تمام اندیشمندان فرهنگی، مهندسین فرهنگی، معماران فرهنگی، فعالان و کنشگران فرهنگی را سازماندهی، اشراف داشته باشد. باید تمام این فعالیت ها و کنش ها را یکپارچه کنند و آنها را از تشتت و موازی کاری بیرون آورند. اندیشه آنها را قوی و عمیق کنند و…

? 7- قیمومیت تمام ارگان ها و نهادهای فرهنگی
و در نهایت این عاقله باید پدر تمام ارگان ها و سازمان ها و مجموعه های فرهنگی باشند. از شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای نگهبان و حوزه علمیه گرفته تا وزارت ارشاد و صداوسیما و سازمان تبلیغات تا بسیج و اوقاف و شهرداری و مساجد و حتی پژوهشکده ها و موسسات فرهنگی که جنس کارشان علمی ترویجی پژوهشی است. تمام این نهادها هم نیازمند پشتوانه و قیم هستند و هم نیازمند ناظر و رصدگر. یک جایگاه عالی باید باشد که هم به این نهادها خدمات بدهند و هم از آنها مطالبه گری کنند.
این عاقله باید اهداف عالی و سیاست گذاری کلان برای تمام ارگان ها مشخص کند. برای تمام این ارگان های نقش های کلان تعریف کند. در زمان و مکان های مختلف، پروژه تعریف کند.

البته این به معنای این نیست که کار فرهنگی را حکومتی و سفارشی کنیم. بلکه هدف سازماندهی و هم جهت کردن آنها است. در یادداشت های گذشته بیان شد که اساسا عاقله فرهنگی یک نقطه نیست که خودش فکر کند و به دیگران دستور دهد. بلکه این عاقله در تمام این نهادها وجود دارد. عاقله همراه با فکر مجموعه خودش تصمیم می گیرد و حرکت می کند.
همانطور که امام جامعه، با مردم فکر می کند و با مردم حرکت می کند، این عاقله هم اینچنین است. عاقله با نیروی های زیرمجموعه خودش فکر می کند و حتی فکر مخاطبین خودش (مردم) را هم طرد نمی کند. به آن بی توجهی نمی کند. غفلت نمی کند.

شرح وظیفه عاقله فرهنگ (4)

?شرح وظیفه فرهنگ (4)?

? 4- مدیریت و نظارت بر معماری فرهنگی
بعد از مهندسی فرهنگی تمام نظامات جامعه، کار به نقشه کشی و ساختن می رسد. یعنی معماری فرهنگی.
معماری فرهنگی یعنی برساختن و تلاش های عملیاتی مطابق با مهندسی فرهنگی
معماری فرهنگی، کاری غیر از مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی است. معماری، تخصص خاص خودش را می خواهد. لذا عاقله فرهنگی، قرار نیست خودش معماری فرهنگی کند همانطور که مهندسی فرهنگی هم تماما متوجه او نیست. او فقط فرهنگ را مهندسی می کند و سپس مهندسی فرهنگی را مدیریت می کند و سپس آن را امتداد می دهد تا معماری فرهنگی و بر آن نظارت دارد.

? 5- الگوی مدیریت و امتداد مهندسی فرهنگ تا مهندسی فرهنگی و معماری فرهنگی
? بین سه پروژه مهندسی فرهنگ، مهندسی فرهنگی و معماری فرهنگی، ارتباط طولی است که عاقله فرهنگی، نه باید در تمام آن حضور داشته باشد و نه باید از پروژه مهندسی فرهنگی و معماری فرهنگی منقطع شود. بلکه کار او بطور ویژه مهندی فرهنگ و مدیریت و امتداددهی فرهنگ تا مهندسی فرهنگی و معماری فرهنگی و نظارت بر آنها است. به تعبیر دیگر، عاقله فرهنگ تا معماری فرهنگ باید حاضر باشد.

? حال الگوی این حضور در مقام عمل، چگونه است؟ تصویر عینی این مدیریت و امتداددهی و نظارت چیست؟
طراحی این الگو نیز به عهده این عاقله است. شاید یک الگو این باشد که عاقله فرهنگی باید یک شبکه عقلانیت تربیت کند. به این معنا عاقله فرهنگی یک نقطه نیست؛ یک خط است؛ یک رشته است. بنابراین هر نظام در جامعه خودش باید برخوردار است یک عاقله باشد که این عاقله، نازله آن عاقله فرهنگی کلان باشد.
اینگونه گرچه آن عاقله در مهندسی نظامات و معماری آنها حضور فیزیکی ندارد ولی فکر و روح او در آنجا حضور دارد. این خودش یک نمونه عینی تجسد یافته مردم سالاری در عرصه فرهنگی است.

شرح وظیفه عاقله فرهنگ (3)

?شرح وظیفه فرهنگ (3)?

? 3- مدیریت مهندسی فرهنگی و تعیین الگوی مهندسی فرهنگی
بعد از بیین آرمان های فرهنگی و مهندسی فرهنگ، باید تمام نظامات اجتماعی بر اساس فرهنگ مهندسی شده، مهندسی شود.

? کار عاقله فرهنگی، این نیست که خودش تمام نظامات را مهندسی کند، اما این پروژه را باید مدیریت کند. ضرورت آن را تبیین کند. سیاست گذاری کند. اصول کلی و الگوی مهندسی کردن نظامات را مشخص کند.

? فلذا این عاقله باید درک خوبی از تمام جامعه و نظامات کلان آن داشته باشد. نظام سیاسی، اقتصادی، تربیتی، امنیتی، سلامت، حقوقی، مدیریت و غیره. امروزه اکثر نظامات اجتماعی جمهوری اسلامی، اسلامی نیست. حضرت آقا در سال 86 در دیدار با مسئولین آموزش و پرورش کشور می فرمایند: «نظام آموزش و پرورش، تقلیدی، وارداتی، کهنه، متراکم، متصلب، غبار گرفته و ضد دینی است». چه کسی باید این بار را بلند کند و فعال کند؟ صحنه به شدت واگرا است. عاقله فرهنگ است که باید این بار را بلند کند و با کمک متخصصان و کارشناسان، کار را به نتیجه برساند.
امروزه نهایت کاری که انجام می شود، این است که در مقام نظر، بعضی از نظامات اجتماعی دارای پیوست فرهنگی هستند. پیوست فرهنگی، یک مداخله حداقلی فرهنگ در عرصه های غیرفرهنگی است. بماند که در مقام عمل، این پیوست فرهنگی نیز بطور کامل اجرا هم نمی شود.

? نتیجه دیگری که می توان گرفت این است که این عاقله نباید از صحنه عینی حیات اجتماعی مردم دور باشد. باید از نگاه و اندیشه مردم نسبت به هر بخش جامعه مطلع باشند. چراکه مهندس فرهنگی می خواهد، نظامات اجتماعی که مخاطبش مردم هستند را مهندسی کند. لذا یکی از مهمترین کارهای عاقله این است که همیشه مردم را بشناسد و شناختش را بروزرسانی کند.

? البته هر کدام از نظامات اجتماعی و بخش های مختلف در هر نظام اجتماعی، نیازمند عاقله ای است. البته بین این عاقله های خرد و عاقله کلان فرهنگ نسبتی حقیقی باید برقرار باشد که در یادداشت بعدی به آن پرداخته می شود.
رهبری در سوم آذر 95 می فرمایند: علاوه بر هیئت اندیشه ورز در بالاترین سطوح بسیج که برای کل مجموعه بسیج بنشینند خط نگاری کنند، راهبردنگاری کنند. ما راهبرد اندیشدانی را لازم داریم که بنشینند و کارشان فقط این باشد. این از مهمترین کارها است. مثل راهبرد اندیشان نظامی که در همه جای دنیا هم معمول است.

شرح وظیفه عاقله فرهنگ (2)

?شرح وظیفه فرهنگ (2)?

? 2- تعیین نظام اهم و مهم اهداف در عرصه فرهنگ (مهندسی فرهنگ)
دیگر مسأله مهم که فقدان آن هم ضربه های زیادی زده است، نبود نظام اولویت در بین مطلوبیت های فرهنگی و تعیین مراحل حرکت در این عرصه است. مخصوصا که عرصه فرهنگ، عرصه عریض و طویلی است که بسیاری از امور را شامل می شود. نبود این نظام اولویت به تنهایی برای تشتت و ناکارآمد شدن تمام تلاش ها و امکانات فرهنگی کافی است. فایده وجود نظام اولویت ها، این است که به انسان راهبرد را نشان می دهد. قدرت انتخاب اولین گام را نشان می دهد.

گاهی هم که بعضی از هیئت های اندیشه ورز یا اندیشکده ها، نظام اولویت هایی را تعیین میکنند، تعداد آن اولویت ها به قدری زیاد است که به حمل شایع نظام اولویت نیست. وقتی در یک سند فرهنگی، 10 یا 15 مسأله مسائل اولویت دار شمرده می شوند و بین آنها اولویت سنجی نمیشود، این عملا یعنی ابهام راهبردی در عملیات. این نوع تعیین نظام اولویت، اولین گام ضروری را به انسان نشان نمی دهد.
بخاطر همین است که ما در عرصه فرهنگ، هرچند تلاش می کنیم ولی گیج هستیم و دشمن به راحتی تمام ضربات خودش را به ما وارد می کند. باید عاقله ای باشد که او از بالا همه چیز را ببیند و با نگاه راهبردی، جبهه انقلاب و کنشگران فرهنگی را از این گیجی دربیاورد تا زحمات به بار بنشیند.

البته باید توجه داشت که عاقله زمانی می تواند فرهنگ را مهندسی کند که اشراف بسیار جامعی از ضرورت های یک جامعه و نظامات آن داشته باشد. باید بداند که چه مناسبت پیچیده ای در فرهنگ و دیگر ساحت های جامعه وجود دارد. علاوه بر این اشراف، باید باید از اندیشه اجتماعی و راهبردی عمیقی نیز برخوردار باشد تا بتواند هرم و نظام اولویت های اهداف و ارزشهای فرهنگی را ارائه دهد.

شرح وظیفه عاقله فرهنگ (1)

?شرح وظیفه عاقله فرهنگ (1)?

? در یادداشت های گذشته بیان شد که امر فرهنگ در جمهوری اسلامی دچار ضعف و خمودی و ایستایی شده است و به نظر مهمترین مسأله ای که این معضل را به وجود آمده است، نوع ساختار و چینش عوامل موثر در فرهنگ است. ساختار فرهنگی، علاوه بر فکر و نیروی انسانی و امکانات و ایده ها، نیازمند عاقله ای است که امورات و سیاست های کلان این عرصه را سامان دهد و تمام عناصر و نهادهای فرهنگی را مدیریت کند.

? حال مسأله این است که عاقله دقیقا چه کارکرد و اثری دارد؟ به تعبیر دیگر، شرح وظایف عاقله فرهنگی چیست؟؟ به نظر این 7 مورد را می توان از شرح وظیفه عاقله فرهنگ دانست:
1) اندیشه و آرمان این انقلاب فرهنگی را برای مردم تبیین می کند
2) نظام و هرم اهداف فرهنگی را مشخص می کند
3) پروژه مهندسی فرهنگی تمام نظامات جامعه را راه می اندازد و آن را مدیریت می کند
4) آن را تا معماری فرهنگی امتداد می دهد و بر آن نظارت دارد
5) الگوی مدیریتی غنی ای برای این امتداددهی (از مهندسی فرهنگ تا معماری فرهنگ) بر می گزیند
6) ظرفیت های علمی، انسانی، راهبردی عرصه فرهنگ را سازمان دهی می کند
7) و به عبارت جامع برای امر فرهنگ و نهادهای فرهنگی، قیمومیت می کند.

? توضیح تفصیلی:
? 1- ایضاح و تبیین اهداف و آرمان های فرهنگی
همه میدانیم که انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی بوده است. یعنی آرمان های نهایی این انقلاب، از جنس فرهنگ است نه سرمایه و قدرت و…؛ این امر روشن است اما متاسفانه این آرمان ها برای بسیاری از مسئولین و مردم، روشن و مبین نیست.
یکی از کارهای این عاقله این است که این اهداف و آرمان های متعالی انسانی را همیشه زنده نگه دارند و برای آن گفتمان تولید کند. دلالت آن را بیان کند. و رنگ و بوی آن در هر عرصه را معلوم کند.
ضرورت این امر در در میان قشر جوان و نوجوان به شدت مورد نیاز است. این جوانان نسلهایی هستند که نه انقلاب را دیده اند و نه جنگ را و نه حتی امام را. اگر در دهه 50 و 60 مطهری و بهشتی و خامنه ای و مفتح و باهنر و… اندیشه انقلاب اسلامی را تبیین می کردند، امروزه چه کسی مسئول این امر مهم است؟ مخصوصا در این زمانۀ سلطه رسانه بر ذهن ها.