رشد جامع و مساله ی الگو

بسم الله الرحمن الرحیم
چند نیاز هستند که ممکن است از قلم بیفتند.

 و آن قدر از قلم بیفتند تا مثل دستی که تو بیدار شده ای ولی او خواب مانده، عملا از پردازشگر برنامه ریزت حذف شوند.

۱. معنویت، البته معنویت سهل گیرانه است، درست ترش سلوک است.

۲. درس

۳. رسیدگی واقعی به خانواده.

باز هم‌ میشود به این‌فهرست افزود ولی همین ها هم کاملا در دسترس نیستند و از آب در آوردن توامان شان راحت نیست. و توجه نکردن به آنها نیز آسیب زاست.

به نظر میرسد ما باید در جمع هایمان اینها را فعلا حداقل گفتمان کنیم.

البته تجربه نشان داده است که در از آب در آوردن اینها در کنار کار و در کنار مطلوبیت های دیگر یک نوع انسداد وجود دارد.

این انسداد بخاطر اختلال #الگو ست، الگوی رشد جامع گمشده ی این میدان است.

یعنی حل مساله ی الگوست که این معضل را نهایتا حل میکند.

هرچند در صورت فقدان الگو، معطل الگو ماندن کار صوابی به نظر نمیرسد.

به قول استاد سخن سعدی:

به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل

اگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم…

البته در این‌مورد ابداعاتی وجود دارد، و ایده هایی هست که باید به آنها توجه ویژه داشت.

مثلا یکی از ایده های فاخر در این میان ایده ی الگوی کار جمعی برای رشد جامع است.

…..

ملاحظات:

یکی دو نکته وجود دارد که در کنار آنچه که گفته شد باید مورد تامل قرار گیرند. باید رویشان فکر‌کنیم ببینیم حل و جمع شان به چیست.

جناب‌ استاد فلاح علیرغم اینکه خودشان پدر جد تاکید بر رشد جامع، و حرکت جامع و نهایتا زندگی گرایی هستند، در جلسه ی اخیر عنوان #ذلت_کار را مطرح کردند و مثالهایی را مورد نقد و هجو قرار دادند.

دو مثال را اکنون بخاطر دارم که اتفاقا تاب تعارض با تصورات پیش گفته را دارند.

یکی مثال کسی را زدند که بدون این که کار را به انتها برساند جلسه را رها میکند و میگوید باید بروم‌خانه و میرود.

و یکی کسی که خوابش می اید و حاضر نمیشود شب تا صبح را وقت بگذارد و کار‌را به اتمام برساند.

به نظر میرسد یک هوشمندی و ظرافت خاصی در جمع این مطالب هست که ما باید رفته رفته به آنها دست یابیم و حتی المقدور دامنمان را از جمیع آسیب ها بکشیم.

حفاظت شده: بایسته ها

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: چگونگی حضور 2

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: چگونگی حضور

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حاشیه بر ساکن خیابان ایران 2

بسم الله الرحمن الرحیم

دوم در لایه ی استدلال و پردازش، پردازش اصولا به این ترتیب است که انسان معلومات خود را با ارتباطی منطقی سامان میبخشد و سپس با تجمیع معلومات خود، امری جدید را روشن میسازد و پرده از حقیقتی که تا کنون هویدا نبوده است بر میدارد. اما این اکتشاف در صورتی به درستی رخ میدهد که نسبتی واقعی و منطقی میان مقدمات و نتیجه برقرار باشد. اگر آن سامان بخشی و سپس این استنتاج به درستی و بر اساس رابطه ای منطقی صورت نگیرند نتیجه نمی تواند پذیرفته شود و مورد استناد قرار گیرد.

باز بنده به عنوان یک خواننده در این لایه نیز احساس اختلال میکردم، یعنی مقدماتی مطرح میشد و سپس حتی اگر تلقی به قبول هم میگردید نتیجه ای به دست می آمد که پذیرش آن با توجه به آن مقدمات منطقی نبود. اگر چنانچه که این اختلال پر تکرار باشد تبعاتی بیش از صرفا بیان نتایج غیر قابل استناد دارد، گاه ممکن است حتی تناقض گویی و امثال آن را به دنبال داشته باشد، آنچنان که در مواردی به نظر میرسید این اتفاق نیز افتاده است.

به عنوان مثال در بحث شمال زنانه و مردانه این پدیده قابل رویت است.

سوم در لایه ی عمق مطالب، گاه ممکن است انسان گزارشی که میدهد گزارشی مغشوش نباشد و همچنین پردازشی که میکند نیز دچار اختلال منطقی نباشد اما عمق آنچه دیده است را به درستی مورد دقت قرار نداده باشد. البته شاید بتوان گفت عنصر عمق عنصری کثیر الابتلاء نباشد و یا حداقل آنکه مواردش موارد خاصی اند.

به عنوان مثال حادثه ی کربلا را میتوان بدون لحاظ عمقش روایت کرد، و یا از آن نتایجی گرفت که غیر مرتبط با عمق حادثه باشد. مثلا می توان گفت [امام] حسین بن علی [علیه السلام] با اقدامی عجولانه و غیر حساب شده در عالم سیاست، مذهب متبوع خود یعنی تشیع را با خطر انقراض مواجه کرد چرا که بهترین مردان و موثرترین نیروهای مذهب خویش را در چارچوب اقدامی شکست خورده به کشتن داد، آن چنان که گفته شده است پس از آن حادثه تنها 3 نفر در کل جهان بر آیین او باقی ماندند. ( ارتد الناس بعد الحسین ع الا ثلاث )

در مثالی که ذکر کردم وجه قداست حضرت امام حسین(ع) مورد اشاره ی بنده نیست، بلکه صرفا خالی بودن گزارش از نگاه به عمق حادثه مد نظر است، و البته مقوله ی عمق صرفا مروبط به امور مقدس نیز نیست.

به نظر میرسد علیرغم آنکه بسیاری از مولفه های مربوط به ملت ایران (و کلا عناصر مربوط به وجوه تاریخی و هویتی هر ملتی) و خصوصا گرایش ایشان به مذهب تشیع و دین اسلام، و با تاکید بیشتر مسائل مربوط به انقلاب اسلامی ایران، از مسائل عمیق هستند، اما نویسنده ی محترم عمق آن ها را در روایت و تحلیل خود دخیل نفرموده اند.

به عنوان مثال در نوشته ی تکثیر خیابان ایران این مساله قابل رویت است.

حاشیه بر ساکن خیابان ایران 1

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از تقدیر از اصل این سوگیری مطالعاتی جناب حسام مظاهری، و فارغ از نقاط برجسته ی اثر که ذهن بنده را به خود معطوف داشت(مثل توجهاتشان به مساله ی نقش زنان)، به صورت کلی انتقاداتی به اصل محتوا پردازی ایشان در سه لایه میتوان مطرح نمود:

نخست در لایه ی گزارش: در اثر ایشان موارد متعددی گزارش صورت گرفته است و مبتنی بر آنها تحلیل و سپس نظریه پردازی رخ داده است، گزارشاتی با گستره ای از شخصیت های تاریخی تا مسائل جاری و امروزین جامعه ی ایران.

به نظر بنده بعنوان یک خواننده در اکثر موارد گزارشات ایشان قابل خدشه و غیر مطابق با واقعیت اند، عدم مطابقتی کاملا تاثیر گذار در تحلیل و سپس نظریه پردازی.

به عنوان مثال به نظر میرسد گزارش ایشان از فارابی از این قبیل به نظر میرسد.

 

ایده اصلاحی از نقطه اندیشه یا عمل؟

یکی از دوگانه‌های همیشگی که در لایه‌های مختلف فکری و نزاع‌های مختلف جریان‌های متنوع فکری و اجتماعی وجود دارد دوگانه اندیشه و عمل است. عبارت اخری‌های دیگر این بحث باور و عمل، ایمان و عمل صالح، عقیده و عمل، کلام و فقه، فلسفه و فقه، حقیقت و شریعت و … است. این دوگانه به صورتهای متنوعی باعث نزاع‌ها می‌شده، ولی آنچه که در قرآن مشخص است این است که همواره این دو را قرین همدیگر می‌بیند، یعنی باور بدون عمل، یا به بیان خود قرآن ایمان بدون عمل صالح ادعای ایمان است، لذا در موارد عدیده‌ای ایمان را همراه عمل صالح به کار می‌برد.

 اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ …  ﴿البقرة، 25﴾ ﴿البقرة، 82﴾ ﴿البقرة، 277﴾ ﴿آل‏عمران‏، 57﴾ ﴿النساء، 57﴾ ﴿النساء، 122﴾ ﴿النساء، 173﴾ ﴿المائدة، 9﴾ ﴿المائدة، 93﴾ ﴿الأعراف‏، 42﴾ ﴿يونس‏، 4﴾ ﴿يونس‏، 9﴾ ﴿هود، 23﴾ ﴿الرعد، 29﴾ ﴿إبراهيم‏، 23﴾ ﴿الكهف‏، 30﴾  ﴿الكهف‏، 107﴾ ﴿مريم‏، 96﴾ ﴿الحج‏، 14﴾ ﴿الحج‏، 23﴾ ﴿الحج‏، 50﴾ ﴿الحج‏، 56﴾ ﴿الشعراء، 227﴾ ﴿العنكبوت‏، 7﴾ ﴿العنكبوت‏، 9﴾ ﴿العنكبوت‏، 58﴾ ﴿الروم‏، 15﴾ ﴿الروم‏، 45﴾  ﴿لقمان‏، 8﴾  ﴿السجده‏، 19﴾ ﴿سبإ، 4﴾ ﴿فاطر، 7﴾ ﴿ص‏، 24﴾ ﴿ص‏، 28﴾ ﴿غافر، 58﴾ ﴿فصلت‏، 8﴾ ﴿الشورى‏، 22﴾ ﴿الشورى‏، 23﴾ ﴿الشورى‏، 26﴾ ﴿الجاثية، 21﴾ ﴿الجاثية، 30﴾ ﴿محمد، 2﴾ ﴿محمد، 12﴾ ﴿الفتح‏، 29﴾ ﴿الطلاق‏، 11﴾ ﴿الانشقاق‏، 25﴾ ﴿البروج‏، 11﴾ ﴿التين‏، 6﴾ ﴿البينة، 7﴾ ﴿العصر، 3﴾

همین که در بیش از 50 آیه قرآن این تعبیر با هم به کار رفته است، نشان دهنده از باور جدی قرآن به قرین بودن این دو دارد، اما یک نکته دیگر هم در قرآن هست که آن چیزی که محور و اصل قرار می‌گیرد، ایمان و باور است و نقش عمل صالح در واقع بالا بردن این باور است.

إِلَيْهِ يَصْعَدُ اَلْكَلِمُ اَلطَّيِّبُ وَ اَلْعَمَلُ اَلصّٰالِحُ يَرْفَعُهُ  ﴿فاطر، 10﴾

حال سؤال جدی مطرح می‌شود که با وجود اقرار به اصالت عقیده، آیا برای اصلاح اجتماعی نیز باید از نقطه عقیده شروع کرد؟! بله لاجرم باید از نقطه عقیده شروع به تغییر فرد و جامعه زد و بدون اینکه باوری برای جمعی شکل نگیرد، عمل متناسب با آن باور مقدور نیست، اما بحث ما در نقطه‌های آغاز که باورهای اجمالی و اولیه‌‌ای لازم است، نیست؛ حتی بحث در این نیست که لاجرم به هر دوی این‌ها برای حرکت اجتماعی نیاز هست، یعنی برای هر حرکت اجتماعی نیاز هست که باورها و اعمالی متناسب با این باورها وجود داشته باشد؛ حتی بحث در این نیست که برخی افراد جامعه را چاره‌ای نیست که از ناحیه به عمل واداشتن باید به راه خیر و صلاح آورد و اساساً سطح فکری آنها طوری است که نمی‌شود با بحث‌های اندیشه‌‌ای آنها را حرکت داد، هر چند که همین‌ها هم به یک اندیشه بسیار اجمالی نیاز دارند.

بحث در این است که مهم ترین اقدام و اثرگذار ترین و ماناترین اقدام برای اصلاح اجتماعی، اندیشه است یا عمل؟! یعنی شما نقطه تمرکزتان را بر فعل و عمل جامعه می گذاری یا بر باورهای مردم؟! اساساً آیا بستن جامعه به عمل با استفاده از سبک زندگی و ابزارهای حاکمیتی و فرهنگی می تواند یک تغییر با ثبات را رقم بزند؟

با توجه به همان تقدمی که ایمان بر عمل صالح دارد، و با توجه به همان اصالتی که عقیده نسبت به عمل دارد و اوست که در نهایت به سمت خدا بالا می‌رود، و با توجه به این نکته که سوختبار حرکت انسان، آن چیزی که اراده‌های غنی و پایدار را شکل می‌دهد، باوری است که پشت این حرکت‌ها و اراده‌ها قرار گرفته است؛ با بستن به عمل شاید چهارصباحی بشود انسان یا جامعه‌ای را به حرکت و اراده واداشت، ولی وقتی انسان و جامعه مقداری رشید شد، شروع به پرسیدن سؤالاتی از تو خواهد کرد که مبناهای اعتقادی این اعمالی است که او را به آن بستی؛ لذا بدون کم‌اهمت شمردن عمل، و بدون اینکه به لحاظ تربیتی در برهه‌هایی می‌توان با به عمل بستن انسان‌ها را به حرکت در آورد، باید گفت که اگر دنبال یک ایده اصلاح اجتماعی هستی، این ایده باید مبتنی بر شکل دادن عقیده و باور و ایمان باشد، باید اندیشه در آن نقش محوری و اصیل را داشته باشد، و از عمل برای ترفیع این اندیشه استفاده کرد.

لذا این جملات مقام معظم رهبری حفظه‌‌الله‌تعالی پر معنا خواهد شد:

«کارهای بزرگ از ایده‌پردازی آغاز می‌شود». (25/02/86)

«يك جامعه بدون دارا بودن استخوان‌بندي‌هاى ذهنىِ قوى، در حركت جهانى نخواهد توانست از سربالايي‌هاى دشوار و پيچ‌هاى سخت عبور كند.» (03/07/81)

«یک نهضت بزرگ اگر بخواهد در میان مردم پا بگیرد؛ جا پیدا کند؛ با قبولِ نخبگان و زُبدگان جامعه مُواجه شود، باید حرف و سخن نو به صحنه بیاورد و داشته باشد. با شعار مردم را چهار صباح می‌شود در صحنه نگه داشت؛ اما مبارزه‌ی بنیانی را با صِرف شعارهای سطحی و پوک ـ که در دهان بعضی‌ها می‌بینید ـ نمی‌توان راه انداخت، بلکه برای آن مبارزه و در صحنه نگه داشتن مردم، فکر لازم است؛ برای پشتوانه‌ی حرکت عظیم مردمی، یک سد و تکیه‌گاه مستحکم فکری لازم است. امام بزرگوار نهضت ما توانست این تکیه‌گاه مستحکم فکری را از اسلام استخراج کند. پایه‌های عمده‌ی این تفکر همان اصول اسلامی بود که بازشناسی و بازفهمی می‌شد، بدون اینکه مورد بی‌اعتنایی قرار گیرد». (بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان بسیجی، ۱۸/3/1382)

 

 

امربمعروف و نهی از منکر راه مبارزه با پذیرش استخفاف.

قاعده ی استخفاف دیگران و قاعده ی قبول خفّت از طرف دیگران دو قاعده ی شیطانی هستند که در قرآن کریم از اولی با عنوان مستکبرین و از دومی را با عنوان فاسقین یاد شده است. در برخی موارد هم هر دو مسمی به فاسقین شده اند.

فاستخفّ قومه فأطاعوه إنهم کانوا قوما فاسقین.

 

خداوند در این آیه ی شریفه مبدء و منشأ این قبول استخفاف و در نتیجه تبعیت قوم از فرعون را فسق آنها بیان فرموده است.

بر اساس منطق آیه ی فوق، فهم حقیقت فسق و ترک آن راهی برای مقابله با پذیرش استخفاف خواهد.

 

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر شریف المیزان آورده اند که فسق از الفاظى است که قبل از آمدن قرآن معناى امروز آنرا نداشت ، و در این معنا استعمال نمی شد، و این قرآن کریم است که کلمه نامبرده را در معناى معروفش استعمال کرد، و آنرا از معناى اصلیش که بمعناى بیرون شدن از پوست است گرفته ، چون وقتى میگویند: فسقت التمرة :معنایش این است که خرما از پوستش بیرون آمد، و بهمین جهت خود قرآن نیز کلمه : فاسقین را تفسیر کرد به الذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه کسانیکه مى شکنند عهد خدا را بعد از میثاق آن ، و معلوم است که نقض عهد وقتى تصور دارد که قبلا بسته و محکم شده باشد، پس نقض عهد نیز نوعى بیرون شدن از پوست است.

 

قرآن کریم فسق را در گناهان اجتماعی همچون ناقضین عهد، انجام علنی گناه، تضییع حق دیگران در جامعه، تشویق دیگران به گناه ، تن ندادن به حکم و قضاوت پیامبر بکار برده است.

در روایات فسق عبارت است از هر نوع نافرمانى خدا و معصیتى که از معاصى بزرگ باشد و فاعل آن یا کسى که داخل آن معصیت شده، به جهت لذّت و شهوت و غلبه تمایلات به این عمل مبادرت کرده است.

 

با این توضیحات به این نتیجه میرسیم اگر بخواهیم ظرفیت استخفاف را در یک جامعه کاهش دهیم باید گناهان اجتماعی و بروز و ظهور آنها را در جامعه کاهش دهیم.

هنر به استخفاف کشیده نشدن در واقع روی دیگری از پاک شدن اجتماع از گناهانی همچون عهد شکنی و سایر گناهانی که بروز اجتماعی دارند خواهد بود.

از طرفی امربمعروف و نهی از منکر هم در مورد گناهانی ست که بصورت علنی در جامعه بروز داده شوند.

بنابراین هر چه جامعه ای بیشتر اهل امربمعروف و نهی از منکر باشد انفعالش از استخفاف مستکبرین کمتر خواهد بود.

استفاده از الگوی درخت برای توصیف نیاز انقلاب به طعام معرفتی و اندیشه ای!

توصیف انقلاب اسلامی به شجره طیبه در بیانات رهبر معظم بارها و بارها(حدود 50 مرتبه) تکرار شده است. جالب اینکه این الگو را در بیانات مختلفشان شرح داده اند و از ریشه ی این درخت و ثمرات و نتایج آن هم بحث کرده اند و هر بار هم به بخشهایی از این دو آیه از سوره ی مبارکه ی ابراهیم علیه السلام اشاره کرده اند:

(أَلَمۡ تَرَ كَیۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلࣰا كَلِمَةࣰ طَیِّبَةࣰ كَشَجَرَةࣲ طَیِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتࣱ وَفَرۡعُهَا فِی ٱلسَّمَاۤءِ)(تُؤۡتِیۤ أُكُلَهَا كُلَّ حِینِۭ بِإِذۡنِ رَبِّهَاۗ وَیَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَكَّرُونَ)[سوره مبارکه إبراهيم آیات 24 و 25]

در این نوشته سه تا از بیانات ایشان که مرتبط با موضوع یادداشتم هست را تقدیم میکنم:

«اگر نظام جمهوری اسلامی و این انقلاب بزرگ و جهانی را، و رستاخیز عظیمی که در دنیا به وجود آمده، و رستاخیز عظیم‌تری که در درون انسانها پدید آمده، و این تحولی که مسها را طلا کرده است، کلمه‌ی طیبه و شجره‌ی طیبه بدانیم – که هست – ریشه‌ی این شجره‌ی طیبه، همین‌شخصیت عظیمی است که همه چیز از او رویید. او بود که این درخت مبارک را رویاند. او همه چیز بود، و اگر نبود، ما هیچ چیز نداشتیم.» بیانات در مراسم بیعت مسئولان احداث مرقد امام خمینی(ره)، ۱۳۶۸/۰۴/۲۸
«امام، با شخصیت و عظمت خود و با خصوصیاتی که در او بود و بعد از معصومین(ع) در هیچ کس جز او ندیده‌ایم و نشنیده‌ایم، پایه‌ی اصلی و ریشه‌ی این شجره‌ی طیبه است. این ریشه، باید همیشه محکم و زنده و تازه بماند. یاد امام را با ابعاد حقیقی شخصیت و بیان افکار و بخشهایی از وصیت‌نامه و محکمات و مسلّماتِ فرمایشها و جهتگیریهای او، زنده کنیم و زنده بداریم.» بیانات در دیدار جمعی از روحانیون، ۱۳۶۸/۰۵/۱۱

«برای تداوم راه انقلاب، برای عمق بخشیدن به فکر انقلاب و به این اندیشه‌ی بلند و بزرگ، بسیج شوید. فلسفه‌ی انقلاب، یک بنای فکرىِ شامخ است؛ بنایی فکری و دارای آن‌قدر استحکام که توانست یک نظام را که بزرگترین قدرتهای دنیا پشتیبانش بودند، منهدم و زیر و رو کند، یک نظام نو به وجود آورد و تمام کسانی را که در دنیای امروز، چیزی شبیه آن نظام منهدم شده دارند، به خود بلرزاند! آری؛ به خود لرزیدند. این است که هنوز هم که هنوز است، تا حرف میزنند، میگویند جلوِ این صدور انقلاب را بگیرید؛ ما از این صدور انقلاب، خیلی میترسیم! این یعنی چه؟ یعنی این‌که فلسفه‌ی مستحکمِ قوىِ خوش بنیه‌ی اسلامی و الهی و قرآنی، همه‌ی کسانی را که وجه مشترک زیادی با آن نظام دارند – که این فلسفه، آن را منهدم کرده است – به خود میلرزاند! یک چنین چیزی است. این را به روشنی دریابید؛ اعتقاد و ایمان به آن را در دلهای خودتان و در دلهای دیگران، عمیق کنید و بدانید آینده‌ی این کشور و آینده‌ی این قرن، متعلّق به اسلام و قرآن است. دشمنان خیال نکنند که خواهند توانست سر و تهِ این انقلاب را که چند سالی است اسباب زحمتشان شده است، به‌گونه‌ای جمع کنند؛ نخیر، این‌گونه نیست. این یک بنای مبارک و شجره‌ی طیبه‌ای است که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربّها».۱۳۷۷/۰۹/۲۵

حضرت آقا ریشه ی این درخت را امام ره البته به حیث افکار بلند الهی و قرآنی ایشان که متّخذ از معارف عمیق اسلامی است میدانند؛ از آنجاییکه درخت برای ادامه حیات و رشد و بالندگی و ثمردهی تماما وابسته به ریشه اش است و از طریق ریشه اش تغذیه میشود و این ریشه هم بایستی طعامی هم سنخ و متناسب با خودش دریافت کند، میتوان گفت که آن طعام این است که این افکار و این معارف عمیق دائما مورد رسیدگی قرار گیرد و با به فهمی و بازفهمی صحیح معارف اسلامی لحظه به لحظه نو شود. اگر این کار انجام نشود و ریشه ی فکری این درخت تغذیه ی متناسب با خود را دریافت نکند پس از مدتی خشک و فاسد میشود و خدای ناکرده باعث کنده شدن این درخت خواهد شد.

✨قید «انقلابی» در «کلام انقلابی»

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه کلاس در مورد قید « انقلابی» در « کلام انقلابی» مباحثه ای درگرفت. بعض رفقا معتقد بودن که انقلابی به معنای سیاسی است و کلام انقلابی کلامی است که منحصر در مسائل اسلام سیاسی، یعنی حکومت و سیاست است و به سایر مسائل اسلامی کاری ندارد.

لکن ذکر دو نکته لازم است:
?اولا:
قید سیاسی در ترکیب «اسلام سیاسی» قید توضیحی است نه احترازی. قید «سیاسی» بعض مسائل اسلام را خارج نمیکند بلکه رویکردی خاص در نگاه به اسلام را معرفی می کند. لذا اسلام سیاسی یک بخش خاص از اسلام نیست بلکه قرائتی خاص از کل اسلام است. بنابر این وقتی گفته می شود « اسلام سیاسی» منظور این نیست که مسائل سیاسی اسلام را بررسی کن و باقی مسائل را فرو گذار. بلکه منظور این است که به کل اسلام با عینک سیاسی نگاه کن.

?ثانیا
قید انقلابی در ترکیب « کلام انقلابی» اشاره به آن دارد که میخواهیم به مسئله های ذهنی مومنین در جامعه انقلابی امروز پاسخ دهیم. یعنی رسیدگی به ذهن مومنینی که انقلاب کرده و اکنون در جامعه انقلابی مشغول زندگی و ساختن دنیا و آخرت خود هستند. به عبارت دیگر کلام انقلابی به اندیشه دینی مردم انقلابی رسیدگی میکند و در واقع مسائل انقلاب را پاسخ میگوید. مسائل این اندیشه انقلابی به هیچ وجه منحصر در حیطه ی خاصی از زندگی انسان و یا حیطه خاصی از اسلام باقی نمی ماند. همانطور که اسلام دین همه جانبه است،‌ اندیشه انقلابی نیز همه جانبه است و همه ساحت های حیات انسانی را شامل میشود.

تمایز کلام انقلابی با رقبایش در حوزه علم کلام

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در حوزه علم کلام پویش های مختلفی برای پویایی علم کلام صورت گرفته است. کلام انقلابی نیز یکی از پویش های فعال در حوزه علم کلام می باشد. اما سوال اساسی در این میان این است که تفاوت و تمایز کلام انقلابی با رقبایش چه می باشد؟
  • کلام انقلابی خود را از دو جهت  با رقبایش متمایز می کند. جهت اول تمایز در موضوع و جهت دوم تفاوت در جنس گزاره ها می باشد.
  • تفاوت اول این است که کلام انقلابی دغدغه و موضوع اش اندیشه دینی مردم و جامعه است. این موضوع سه قید دارد. و با این سه قید تمایز کلام انقلابی مشخص می شود.
  • قید اول اندیشه بودن است یعنی کلام انقلابی توجه اش به گزاره های اندیشه ای می باشد. برای کلام انقلابی این اهمیت دارد که اندیشه ها را بررسی کند. نه دانش ها را.
  • قید دوم دینی بودن می باشد. با قید آن اندیشه ها متعلق به امر دین می شود و با اندیشه های غیر دینی تمایزش مشخص می شود.
  • قید سوم مردم و جامعه می باشد. با این قید سعی در این است که امر اجتماعی و توجه به دو بعد فرد و اجتماع لحاظ شود. با این حساب هم فرد و هم فرد در اجتماع و هم جامعه مورد بررسی قرار می گیرد.
  • با این سه قید تمایز کلام انقلابی با سایر رقبایش مشخص می شود. موضوع کلام انقلابی اندیشه های دینی مردم می باشد که همین تمایزش را مشخص می کند.
  • جهت دوم به جنس گزاره ها برمیگردد. یعنی جنس گزاره هایی که در کلام انقلابی تولید می شود از جنس اندیشه می باشد. این تفاوت و تمایز را قطعی نمی توان بیان کرد چرا که این تقریر علم کلام را در لایه اندیشه قرار می دهد و تعین دانش کلام انقلابی را از بین می برد.
  • البته شاید بتوان این معضل را این گونه پاسخ داد که در شرایط موجود به دلیل تبدیل نشدن اندیشه کلام انقلابی به دانش، باید گزاره های کلام انقلابی را در لایه اندیشه قرار داد. اما به مرور با تاسیس دانش کلام انقلابی، گزاره های کلام انقلابی هویت دانشی گرفته فلذا این تمایز از بین می رود.

گفتمان سازی، راهبرد رشد جامعه امروزی؟!

? گفتمان سازی، راهبرد جامعه امروزی ?

 

?اگر به سیره و متون دینی توجه کنیم، شواهدی می یابیم که تربیت مورد نظر دین، تربیتی عمل گرا بوده و چه بسا شاید به این نتیجه برسیم که راهبرد دین برای تربیت و اصلاح انسان ها، اصلاح سبک زندگی بوده است. البته تفکر و اندیشیدن و گفتگو هم یکی از سفارش های دین و یکی از بخش های سبک زندگی انسان است اما این نه به این معناست که راهبرد دین برای تربیت، پرداختن مستقیم بر روی اندیشه و فکر مردم می باشد بلکه راهبرد اصلاح سبک زندگی در تمام ساحات انسانی (از جمله عبادت، تلاش و کار، تغذیه و خواب، صله رحم و رسیدگی به برادران دینی، کسب حلال و برآوردن نیازهای اقتصادی خود و مردم، اخلاق و مردم داری و دیگر امور) است که یکی از این ساحات تفکر، اندیشیدن و گفتگو است.

از توصیه های ائمه در تعامل اجتماعی با مردم و تربیت فرزند در کودکی و نوجوانی و دیگر توصیه ها این برداشت می شود.

?اما شاید بتوان گفت این راهبرد مختص به زمان گذشته که اندیشه ها به کمال نرسیده اند، باشد. شاید امروزه که مسائل عمیق فکری و اندیشه ای مطرح شده است (چه از جانب غرب و شرق و چه از جانب اسلام)، ایجاب کند که امروزه سبک زندگی نمی تواند راهبرد ما باشد بلکه امروزه راهبرد، گفتمان سازی برای اندیشه سازی است.

مردم و جامعه همانند انسانی است که اگر از ابتدا در خانواده و محیط مسلمین به دنیا می آمد و با مسأله ها و سبک زندگی غربی ذهنش خراب نمی شد، می توانستیم به راحتی با عمل و سبک زندگی اسلامی او را به سمت کمالات سوق دهیم اما اگر این انسان ذهنش خراب و دچار شبهه شود، دیگر نمی توان بدون اقناع ذهن او، او را با پیشنهاد عمل و سبک زندگی رشد داد.

لذا اگر امروز را با تمام عقبه تاریخی و تحولاتی که در آن رخ داده است ببینیم، چه بسا بتوان گفت که امروزه راهبرد هدایت و رشد متفاوت شده. حتی اصلاح سبک زندگی خودش یک امری است که بدون گفتمان سازی میان مردم، محقق نمی شود. یعنی اگر هم راهبرد اصلی هدایت و رشد جامعه، سبک زندگی باشد، راهبرد این راهبرد، گفتمان سازی است.

#تأملات

✨افق نویسندگی طراز متکلم- کتاب «ساکن خیابان ایران» 1

با نگاه اول به کتاب «ساکن خیابان ایران» آقای محسن حسام مظاهری و شاید برخی کتب دیگر ایشان،‌می توان به چند ویژگی خوب ملتفت شد:

اول اینکه موضوع خوبی انتخاب شده و به بخشی از دغدغه ها و درگیری های ذهنی جامعه امروز پرداخته شده است. اساسا صحبت در مورد این موضوعات و بررسی ابعاد آنها، فارق از نوع جهت گیری و نتیجه ای که در نهایت مولف از بحث میگیرد، برای امروز جامعه ایران مفید است.

دوما انتخاب اسم کتاب به زیبایی و هنرمندانه صورت گرفته است. علقه ای که بین موضوع و خیابان ایران است به زیبایی کشف شده و ایهامی که در «ساکن خیابان ایران» وجود دارد دل انسان را به سمت خودش مجذوب میکند. این هنرمندی در سایر کتب ایشان نیز مشهود است

سوما طرح جلد نیز بسیار خوب انتخاب شده و با وجود اینکه طرح خاصی ندارد و یک عکس ساده است ولی بسیار متناسب است

چهارما قلم نویسنده بسیار خوب و گیرا ست. دغدغه ی خود را به زیبایی توضیح میدهد و بدون توقف در واژه های پر تکلف علمی، آن را به مخاطب منتقل میکند.
در متن کتاب نیز مباحث دچار و بعضا پیچیده علمی را با زبان عمومی و روان برای مخاطب توضیح میدهد بگونه ای که طیف وسیعی از مخاطبین میتوانند با کمترین تکلف با آن ارتباط بگیرند.

چرا کلام تمدنی نه؟!

برای فهم کلام انقلابی، فهمیدن تفاوت بدیل‌های نزدیک به آن می‌تواند تأثیر زیادی داشته باشد. یکی از بدیل‌های نزدیک به کلام انقلابی، کلام تمدنی است.

بعد از اینکه عنوان کلام انقلابی را خوب توضیح می‌دهیم و آن را به صورت زیر تعریف می‌کنیم:

«کلام را نباید بخش معارفی دین ـ در کنار فقه و اخلاق ـ که به توصیف هستی می‌پردازد شمرد،  همچنین نباید آن را دانشی دانست که صرفاً به دفاع از اعتقادات دینی می‌پردازد. کلام علم پشتیبانی از زندگی دینی است، برای زیست دینی باید طعام و خوراک اعتقادی متناسب آن آماده شود که هر آن در سوخت و ساز حیات به کار می آید. متکلم به یک پدیده اجتماعی به نام «اندیشه دینی مردم»(عقاید امّت) نگاه می کند، می‌داند که این ذهن جمعی هویت جمعی آن ها را شکل می‌دهد، پس اقدام به ذهن‌پروری می کند. در واقع کار کلام پخت و پز عقاید دینی است، لذا متکلم معمار اجتماعی در ساحت معرفت است. به همین علت اساساً کلام یک هویت بین بخشی دارد و از حوزه‌های مختلف دانشی تغذیه می‌کند و از تجربیات اجتماعی نیز بهره می‌گیرد تا بهترین طعام را برای تغذیه اعتقادی جامعه فراهم کند. در نتیجه می‌توان گفت کلام بیشتر یک هویت اندیشه‌‌ای دارد تا هویت دانشی.

حال اگر زندگی اجتماعی در حد و اندازه‌های یک انقلاب بالا آمد، به تغذیه‌ اعتقادی متناسب با این زیست مترقی احتیاج خواهد داشت. زندگی انقلابی یک زندگی مترقی است، انقلاب از عالی‌ترین دردهای بشر تغذیه کرده است، انقلابی بودن یعنی شیعگی در افق تمدنی، انقلابی بودن یعنی یک بندگی گسترده الهی، انقلابی بودن یعنی برای معماری یک تمدن نوین الهی آستین بالا زدن، لذا این زندگی طوفانی نیاز به پشتیبانی کلامی متناسب با خودش را دارد؛ و اگر علم کلام پشتیبان زندگی انقلابی قرار گرفت به آن «کلام انقلابی» می گوییم. کلام انقلابی نوعی کلام جدید است که مسألۀ مهمش تغذیۀ زیست بلند ارج انقلابی است.»

این مسئله مطرح می‌شود که با توجه به تعریفی که از انقلابی به عنوان قیدی که برای کلام آورده شده، و وجه تمایز آن را زندگی در افق تمدنی دانستید، چرا عنوان کار را کلام تمدنی نمی‌گذارید؟ انقلابی در اذهان به یک معنایی استعمال می‌شود که این تصویر را می‌سازد که صرفاً می‌خواهید مباحث کلامی مرتبط با مباحث مبارزه را مطرح بفرمایید. حال که محتوای شما کلامی است که می‌خواهد از شیعگی در افق تمدنی پشتیبانی کند، بهتر است که مسما را نیز با این عنوان همراه کنید.

برای بررسی این پیشنهاد باید گفت، اینکه کلام انقلابی بگوییم یا نه، بسیار وابسته به تصویری است که ما از انقلاب داریم،

واقع این است که افق انقلاب اسلامی صرفاً در یک افق تمدنی نیست که بخواهیم کلام پشتیبانی کننده از این زیست مترقی را کلام تمدنی بنامیم، اگر مهم‌ترین و برجسته‌ترین افق‌های حیات اسلامی را 1. افق توحیدی 2. افق تربیتی 3. افق فرهنگی 4. افق تمدنی و 5. افق حکومتی بدانیم، انقلاب اسلامی از همه این اوج‌ها برخوردار است و حیات انسانی را بهره مند از همه‌ی این اوج‌ها می‌خواهد؛

انقلاب اسلامی در افق توحیدی است یعنی آمده است تا بسط توحید در جان‌ها و جوامع را رقم بزند، توحید را از جنس عمل می‌بیند که باید در جان انسان‌ها محقق شود، آن هم توحیدی که عبودیت همه انداد بی‌مقدار الهی را نفی می‌کند.

در اسلام، تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خداست كه همه انسانها بايد براى او يعنى براى رضاى او عمل كنند. هيچ چيز و هيچ كس را نپرستند. در جامعه‏اى كه شخص‏پرستيها و شخصيت‏پرستيها، نفع‏پرستيها و لذت‏پرستيها و هر نوع پرستش محكوم مى‏شود و فقط انسانها دعوت مى‏شوند به پرستش خدا، در آن صورت همه روابط بين انسانها، چه اقتصادى و يا غير اقتصادى در داخل چنين جامعه‏اى و در رابطه اين جامعه با خارج تغيير مى‏كند. [1]

اساساً اصل و اساس سخن جدیدی که انقلاب اسلامی مطرح کرده است، توحید است.

انقلاب اسلامى حرف نويى را به ميان آورد؛ حرف نويى كه مى‏توانست در دنياى افكار عمومى، بخصوص در دنياى اسلام، براى خود جا باز كند. قسمت اعظم اين حرفِ نو توحيد بود؛ با معناى عميق و دقيق و همه‏جانبه‏ى آن. توحيد يعنى حاكميت ارزشهاى الهى بر جامعه و نفى حكومتهاى طاغوتى، استبدادى، فاسد و طغيان‏گر بر ارزشهاى انسانى و اصيل. بنابراين توحيد ستون فقرات و ركن اساسى شعار اسلامى و پيام انقلاب اسلامى بود.[2]

همچنین انقلاب اسلامی در افق تربیتی است، و برای رقم زدن عبودیت گسترده الهی به میدان آمده است، و اساساً هدف خلقت انسان همین عبودیت است. امام خمینی ره این انقلاب را یک یقظه و بیداری معنوی می‌دیدند که در آحاد جامعه ما ایجاد شده است و هدف آن تعالی روحی انسان و تقویت معنویت افراد جامعه است.

 

قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا … ﴿سبإ، 46﴾

نه تنها هدف انقلاب که هدف ارسال رسل را نیز در همین نکته می‌دیده‌‌اند:

هدف اصلی پیغمبر یک چیز است. …. انبیا می‌آیند تا انسان را از بدی از پستی از جهالت‌ها و از رذیلت‌های اخلاقی  از پوشیده ماندن این استعداد درونی خلاص کنند. …. این هدف همان هدفی است که انبیاء برای آن مبعوث و به سوی جامعه بشری فرستاده شده‌اند.[3]

انقلاب اسلامی در افق تربیتی است و دغدغۀ تهذیب، تعالی و رشد انسان و رسیدن او به قله‌های شکوفایی فطرت را هدف گرفته است. بر این اساس تربیت در مکتب انبیا، بیدار ساختن فطرت انسانها بر مبنای آگاهی‌بخشی است تا انسان از سر اختیار و آگاهی حرکت کند و به تعالی دست یابد.

همچنین انقلاب اسلامی در افق فرهنگی است، فرهنگ همان تربیت است در اندازه‌های اجتماعی، در اینجا دنبال «تربیت جامعه» هستیم. انقلاب اسلامی برای جامعه هویتی قائل است و مقوله فرهنگ را برای تربیت و به کمال رساندن فرد و جامعه دارای اثر جدی می‌داند.

انقلاب اسلامی در افق تمدنی نیز هست، یعنی دنبال اینکه فرهنگ را در چهره سخت و کلان خود به فضازی زیست انسان بکشاند، نیز هست. در تمدن تمام اهداف، مبانی و اصول یک جامعه به عرصه بیرونی و شکل دادن چهره بیرونی و سخت جامعه بر مبنای آن کشیده می‌شود. در اینجا تلاش می‌شود مؤلفه‌های تربیتی در افقی اجتماعی محقق شوند، به عبارتی مولفه‌های فرهنگی به ساحت معماری اجتماع وارد می‌شوند.

بعلاوه اینکه انقلاب اسلامی در افق حکومتی نیز هست، این بافت فاخری که گفته شد بدون عنصر حکومت ناتمام و ناکافی است، بلکه گاه می‌تواند به ضد اسلام بدل شود. اقامه دین و حاکمیت الهی هدف بزرگ و مهم همه ادیان الهی است و مبارزات انبیاء و اولیای الهی همه در این راستا بوده است. لذا افق تمدنی به عنوان خروجیِ تعیّن‌بخش، و چهره قاهر عملیاتی انقلاب اسلامی وجود دارد، یعنی به گرفتن قدرت و معماری قدرت توجه جدی وجود دارد.

 

پس وقتی که می‌گوییم کلام انقلابی متوجه این غناها و بلکه توجهات افزون‌تری که در مفهوم انقلابی وجود دارد هستیم، و نمی‌خواهیم خود را محدود به زاویه تمدنی کنیم؛ لذا عنوان «کلام انقلابی» نسبت به «کلام تمدنی» عنوان بهتری برای این پویشی است که ما در پیش گرفته‌ایم.

 

[1]. صحیفه امام ج 5 ص 81 ، مصاحبه با روزنامه «السفير»، 2 آذر 1357

[2].  بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى استان زنجان، سال‏1382

[3]. خامنه‌ای(مقام معظم رهبری)، علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 379

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_316

اندیشه یا عمل؛ گفتمان سازی یا سبک زندگی؟

? اندیشه یا عمل؛ گفتمان سازی یا سبک زندگی؟ ?

 

?در دَوَران بین اندیشه و عمل، اینکه اصل و ریشه ایمان و اندیشه است و هر عمل و حرکتی برخاسته از اندیشه و عمل انسان است، شکی نیست. فلذا در ساحت تربیت، اصلاح و رشد انسانها نیز، تربیت و رشد ایمان و اندیشه اصل است. بر اساس همین نکته است که گفته می شود ریشه هر گناه و خطایی، ضعف در ایمان و معرفت بالله است.

?حال مسأله این است که برای شکل دهی و تربیت ایمان و اندیشه (تغییر و اصلاح فکر)، چه راهبردی را باید به کار گرفت؟ باید مستقیم بر روی اندیشه کار کرد یا می توان از راه دیگری مثل عمل و عادت و اصلاح تعلیم و تربیت در کودکی این امر را محقق کرد؟ نقطه شروع و اصلی کجاست؟

البته با نگاه اجتماعی و کلان می توان سوال را اینگونه مطرح کرد که برای ساماندهی و تربیت اندیشه مردم، راهبرد ما گفتمان سازی (کار مستقیم بر روی اندیشه مردم) است یا اصلاح سبک زندگی جامعه یا اصلاح نظام تعلیم و تربیت در جامعه و یا اصلاح ساختارهای سیاسی اجتماعی جامعه؟

?با توجه به پیچیده بودن این مسأله، به چند نکته برای پاسخ به این سوال اشاره می کنم:

?1- نکته اول این است که همانطور که در یادداشت های گذشته تبیین شد، طراحی و برنامه ریزی یک امر فقهی است. لذا خود همین مسأله که راهبرد اصلاح جامعه، گفتمان سازی است یا سبک زندگی و یا غیره؟، یکی از مسائل فقه فرهنگ یا فقه سیاست است نه یک فعالیت کلامی. و می توان ادعا کرد که تلاش حلقه اندیشه کلامی در این روزها به حمل شایع، یک تلاش و فعالیت فقهی است.

?2- عملیات اصلاح جامعه از ابتدا تا انتها، مراحل مختلفی دارد. مرحله اول آن قیام یک نفر است که جایگاه دستگیری و راهبری دیگران را دارد مانند انبیاء و علما. مرحله دوم آن تشکیل هسته اصلی سخت و حواریون آن راهبر است. مرحله سوم قیام درصد زیادی از مردم و یک جامعه هستند برای انقلاب در حد و اندازه یک جامعه. و مرحله چهارم تحقق دین در جامعه و تأسیس کارخانه انسان سازی است که نهایت آن تحقق تمدن اسلامی است.

شاید پاسخ این سوال (راهبرد، اندیشه است یا عمل؟، گفتمان سازی است یا سبک زندگی؟) در تمام مراحل لزوما یکی نباشد. یعنی شاید در هر مرحله راهبردی متفاوت داشته باشیم. شاید بتوان گفت در مراحل ابتدایی، راهبرد و نقطه اصلی، بیشتر اندیشه ای و گفتمان سازی است و در مراحل انتهایی راهبرد و نقطه اصلی، بیشتر عملی و سبک زندگی است.

?3- شاید بتوان حرف متفاوتی زد. اینکه بگوییم اساسا گفتمان سازی همیشه در مقابل سبک زندگی نیست بلکه یکی هستند و گفتمان سازی مصداق عینی سبک زندگی است. یعنی باید سبک و روش زندگی مردم جامعه، سبک گفتمان سازی و اندیشه پروری باشد. یعنی روش ها و قالب ها در خانواده، مسجد، رسانه، مدرسه، محیط عمومی، ورزش و غیره باید طوری باشد که مردم به گفتگو بپردازند. به اندیشه خود و دیگران بپردازند. همیشه مشغول ارزیابی و بازیابی اندیشه خود باشند. در حال رصد اندیشه جامعه خود باشد. در حال رصد اندیشه و فکر دشمنان خود باشد.

در این صورت مناسبات و ساختارها را باید طوری رقم بزنیم که مردم در گذر زمان و در بستر جامعه، اندیشه شان با گفتگو و تمرین های حل مسأله ای رشد کند.

#تأملات

حفاظت شده: دنیای امروز، دنیای گفتمان است؛ نه موشک!

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

گذر مسیر اصلاح از اندیشه

برای اصلاح به غیر از اندیشه به سراغ چه‌چیزی می‌توان رفت؟ اگر فکر و اندیشه درست نشود، آیا امکان دارد در رفتار و کردار تغییر ایجاد شود؟ آیا می‌توانیم بدون آنکه از اندیشه شروع کنیم، اصلاحی را رقم بزنیم؟ شاید بتوان با فعال کردن احساسات و عواطف چند صباحی طی مسیر کرد، امّا تا هنگامی که یک اندیشه پشتیبان احساس و عواطف نباشد، توان اصلاح با دوام را ندارد. وقتی یک اندیشه اصلاح شد، بر خلاف عواطف و احساس نیاز نیست مدام در آن دمیده شود، بلکه با تذکر‌هایی آن اندیشه زنده نگه‌داشته می‌شود و حتی بعضا نیازی به تذکر هم نیست.

حتی برای اصلاح سبک‌زندگی هم نیاز به اصلاح اندیشه است، نمی‌توان بدون اصلاح اندیشه تغییری در سبک‌زندگی ایجاد کرد.

اندیشه یا عواطف ؟ مانند یک سوال شرعی !

مقدمه

به طور کلی سر و کار داشتن با عالم انسانی پیچیدگی ها و پرسش های مخصوص به خود را در پی دارد. انسان بنا به آیه قرآن مانند عالم کبیر است.

هنوز در باب ابعاد و اطوار وجود انسان اتفاق نظری وجود ندارد و به تناسب اهداف و روش ها، تفاوت میکند.

یکی از رویکردهای شناخت ابعاد انسان، شناخت قوای تصمیم ساز اوست. در این باب نیز نظریات مختلفی وجود دارد. ملا احمد نراقی به تبع حکمای یونانی این قوا را 4 مورد معرفی نموده است. برخی نیز این قوا را به دو دسته اندیشه و عواطف تقسیم نموده اند.

 

طرح سوال

سوال اصلی برای فردی که میخواهد نقش متکلم انقلابی، یعنی شناخت و تنطیم عقاید مردم را انتخاب کند، این است که : آیا این بهترین راه اصلاح جامعه است ؟ آیا بعد دیگر انسان، یعنی عواطف، اهمیت بیشتری ندارد ؟

به عبارت دیگر : اندیشه مقدم است یا عاطفه ؟

این سوال را میتوان در مقام توصیف و در مقام توصیه مورد بررسی قرار داد.

در مقام توصیف، در مقام “است” و در مقام اندیشه کلامی، تقریبا اجماع وجود دارد که بعد عقلانی و اندیشه ای انسان بر عواطف تقدم دارد. دانشمندان علم اخلاق،فلاسفه و عرفا نیز همیشه عقل را پیشران دانسته اند و تصویرمطلوبشان این است که اندیشه و عقل سکان عواطف را در دست بگیرد. البته بخشی از عواطف الهی که از آن تعبیر به عشق میشود نیز اگرچه به عقل نور میتاباند، اما خودش از اندیشه الهی است که سرچشمه میگیرد.

اما در مقام توصیه، در مقام “باید” و در مقام اندیشه فقهی، ماجرا فرق میکند.

این عرصه، عرصه راهبرد و عملیات است.

ممکن است لازم باشد روزی عواطف مقدم شود و فردای همان روز اندیشه ( و بالعکس )

آن چیزی که حکم نهایی “امروز” را مشخص میکند، درک از زمان و مکان و شرایط است.

دریافت فقیه ( یا حاکم ، یا استراتژیست )  از صحنه است که اولویت و ترتب یکی از این دو در صحنه را مشخص میکند.

 

نتیجه

فردی که بین اتخاذ رویکرد اندیشه ای یا عاطفی دچار سوال است چند راه دارد :

  1. احتیاط کند و هر دو را  پیش ببرد.
  2. مقلد باشد به این معنا که به گزارش و نتیجه گیری دیگری اعتماد کند.
  3. اجتهاد در مبانی و صحنه را بدست آورد ( البته تا رسیدن به آن مرحله اگر نخواهد روحیه اصلاحی خودش را تعطیل کند باید یکی از دو راه بالا را انتخاب کند )

هویت علمی راه اصلاح اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • برای اصلاح اجتماعی چه به صورت فردی ( تربیتی ) و چه به صورت جمعی ( فرهنگی ) راه های مختلفی وجود دارد. از دست اندازی به ابعاد اندیشه ای افراد گرفته تا ایجاد هیجان و تغییر در رفتار و ساختار ، هر کدام به نوبه خود با رویکردی ویژه به اصلاح اجتماعی می پردازد.
  • گفتمان ها با تغییر اندیشه ها فعلی را رقم می زنند. سبک زندگی و با تغییر در رفتار ، اداره و حکمرانی با تغییر در ساختار و هنر با برانگیختن هیجانات این مهم را محقق می کند.
  • اما شاید بتوان این گونه بیان کرد که مهم ترین و کارآمدترین راه برای اصلاح اجتماعی، ایجاد یک هویت علمی در جامعه است. قطعا این هویت علمی سهم زیادی را به اندیشه و گفتمان سازی می دهد. اما نکته ای که در آن مورد اهمیت است، توجه به همه وجوه هویت ساز می باشد.
  • هویت افراد و جامعه مجموعه ای از اندیشه و هیجان و احساسات و رفتار و ساختار و … می باشد.
  • فلذا وقتی صحبت از هویت علمی می شود، در صدد استفاده از همه اموری که در ایجاد هویت افراد و جامعه دخیل هستند می باشیم.
  • هویت علمی به تعبیری همان پارادایم علمی می باشد اما با غلظت کمتر، از جهت که این هویت علمی محیطی است که تمام تصمیم گیری های جامعه را مدیریت می کند. و شاید بتوان آن را همان عقلانیت اجتماعی جامعه دانست.
  • این هویت علمی در لایه های عمیق خود از شاکله فکری که بیشتر متکی بر اندیشه هست تغذیه می کند و در لایه های رویین ، متصل به ذائقه فکری می باشد که آن ذائقه، خود را بیشتر مدیون رفتار ها و ساختارها و احساسات می داند.

شاخصه های اسلام سیاسی

اسلام سیاسی به عنوان قرائت انقلاب اسلامی از کل وکلیت اسلام در طی نهضت 15 ساله تتوانست اهداف و آرمان های ابتدایی خود را محقق کند، شناخت مولفه های و شاخصه های این اسلام رهیافتی برای مشکلات وچالش های فعلی نظام اسلام است

  1. اسلام سیاسی و قدرت : اسلام سیاسی به دلیل مقصد قرار دادن حاکمیت ارزش های الهی در اجتماع دینی ، تمامی نقش های دینی و نهاد های دینی را در گره زدن باعنصر قدرت باز تقریر می کند، به همین خاطر است که برای نشان دادن مایزهای تقریر خود به دو عنصر اصلی در قدرت یعنی ولایت و جمهوریت در تحقق حاکمیت ها ارزشها تاکیددارد. در این نگاه اساسا هروقت این دو عنصر قدرت از یک دیگر فاصله افتاد منشا بزرگی برای فساد درجامعه شد و به همین دلیل است که همواره سعی دارد نسبت این دو قدرت را سامان بخشد.

 

  1. اسلام سیاسی و مبارزه: اسلام سیاسی با توسعه بخشی به مفهوم دشمن و امتداد کرانه های آن از نفس انسانی تا نفوس انسانی و از شیطان جنی تا شیطان انسی همواره درحال پویایی و تقابل است. و سعی در بهم ریزی نظم هایی دارد که ظرفیت های بشری را به تسخیر درآورده است.در این اسلام برای اصلاح نظام اجتماعی جهاد اکبر واصغر در کنار هم و به موازات هم پیش می رود و در نگاه  ارتقای یافته با یکدیگر عینیت دارد.به همین خاطر این تقریر از اسلام قدرت حضور در صحنه را به مسلمین می دهد.و توانسته است بین معنویت وسیاست این همانی برقرار کند .

 

  1. اسلام سیاسی وعدالت: اسلام سیاسی محور نظم بخشی و انسجام بخشی به جامعه را عدالت می داند. و عدالت به عنوان ارزش مطلق سنگ بنا وسنجه تمامی ارزش هایی هم چون آزادی ، استقلال، امنیت و.. است. عنصر عدالت موجب  این می شودکه ارزشها را در یک نقطه به تعادل رساند و مانع از افراط و تفریط در ناحیه هر کدام ارزش ها شود.