تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه

💠 تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه💠

 

در مورد بحث از مکتب، علم و نظام و …، تقریری در مورد نظام از جناب استاد خسروپناه در نشستی در مورد چیستی فقه نظام ذکر میکنم:

 

🔶معنای نظام:

نظام یعنی اموری که مناسبات زندگی بر آن توقف دارد. حتی امروزه نیازهای ارتباطات جمعی مثل اینترنت و ماهواره از نیازهای زندگی است. اگر این نظام ها در یک نظام جمع بندی شود، به آنها نظام نظامها می گویند. این مطالب در کتب فقهی علمای سه چهار قرن اخیر هم ذکر شده است.

 

🔶این فقه نظام بر اساس ساحت های مختلف به فقه نظام معرفتی و فقه نظام عینی تقسیم می شود.

🔹 نظام معرفتی (فقه ایدوئولوژی)

مراد از فقه نظام در ساحت معرفتی، فقه نظام معرفتی است یعنی فقه ایدئولوژی های اجتماعی.

ایدئولوژی به معنای اصول و مرامنامه حاکم بر زندگی. تفاوت نظامات اجتماعی در دنیا بخاطر تفاوت در این اصول حاکم بر زندگی یعنی ایدئولوژی است. بنابراین مراد از فقه نظام، فقه اصول حاکم بر نظامات مختلف مانند سیاست، فرهنگ، تربیت، اقتصاد، سلامت، امنیت و غیره است. مثلا در سلامت، اصل پیشگیری است یا درمان؟ این یک اصل کلی است که نوع طراحی ساختارها به آن بستگی دارد.

اقتصادنا شهید صدر، بیان فقه ایدئولوژی اقتصادی است.

نکته: ایدئولوژی های اجتماعی (اصول و اهداف حاکم بر زندگی) مبتنی بر مبانی فلسفه های مضاف است. به عنوان مثال فقه ایدئولوژی اقتصادی اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه اقتصادی است. فقه ایدئولوژی سیاست اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه سیاست است و دیگر فقه های مضاف… . و فلسفه های مضاف هم مبتنی بر فلسفه محض (یعنی هستی شناسی، علم معرفت نفس، علم معرفت شناسی و الهیات به معنای اخص) است.

 

🔹 فقه نظام عینی (حکمرانی نه حکومت)

مراد از فقه نظام در ساحت عینی، فقه نظام عینی است یعنی فقه حکمرانی نه فقه حکومت.

فقه حکمرانی شامل سه نوع فعالیت می شود:

  • سیاست گذاری: یعنی خط مشی گزاری یعنی باید و نباید ها
  • تنظیم گری: 8 مرحله است مانند قانون گذاری، ساختار سازی و …
  • خدمات عمومی

هر کدام از فقه های مضاف به این سه نوع حکمرانی تقسیم می شوند. یعنی فقه اقتصادی سیاست گذاری، فقه اقتصادی تنظیم گری و فقه اقتصادی خدمات عمومی.

نکته: یکی دیگر از چیزهایی که برای تولید فقه های مضاف مورد نیاز است، علوم انسانی تجربی است مثلا فقیه اقتصاد باید علم اقتصاد بداند و الا فقه ایدولوژی اقتصاد را هم نمی تواند بفهمد. چه رسد به فقه اقتصادی در سه نوع فقه حکمرانی.

جستاری در الگوی خلق دانش

دانش همواره به دنبال تکرار پذیری و قاعده مند کردن است،همواره دانشمند به دنبال نظم بخشیدن و نظام مند کردن دانسته ها برای نوع بشر است. ثبات بخشی برای دانشمند دغدغه همیشگی اوست. به همین خاطر به دنبال الگویی برای خلق دانش است، الگویی که بتواند تولید قاعده و اصل در زندگی بکند.

الگوی خلق دانش در دربستر  فهم ما از نقش ها، نظام ها، و اصول شریعت اسلامی و کشاکش با عالم انسانی است. عالم انسانی عالم خلاقیت و نوآوری انسانی با اعتبار خود، قدرت خلق و سنجه گذاری به بشریت می دهد. و ازطرف دیگر به دانشمند ادراکی متفاوت از آن چه می پنداشته و فهمی گستره یافته از آن چه می دانسته به تحفه می آورد.و آن جا نقطه عطف خلق دانش است. دانش ما حصل ثبوت و عالم انسانی است .

 

تصور کنید 100 نفر از زنان مسلمان با تنوعات فرهنگی، مزاج های متفاوت؛ امکانات مختلف را توصیه به حسن تبعل در بازه شش ماهه کنیم. و تنها آن ها از حسن تبعل این را می دانند که باید همسر خود را رسیدگی کنند. پس از شش ماه دوباره آن ها را جمع کنیم، و به تجاربشان گوش بدهیم. تجاربی که ثمره تفاوت های آن ها در عالم انسانی است.

فردی با مزاج سودایی و با فرهنگ سنتی درکی در زندگی اش در باب حسن تبعل دارد، فرد دیگری با مزاج صفرایی اما با فرهنگ متجدد آورده ای متفاوت از آن شش ماه دارد.حال میتوانیم هم درکمان را از حسن تبعل تفصیل بدهیم و هم قاعده هایی براساس اختلافات بشری تولید نماییم.

 

این درک از دانش علاوه برامتداد دانش،  دانشمند را نیز سر صحنه می آورد، و وتنها به عقلانیت خود تکیه نمیکند بلکه سعی بر این دارد در نسبت با عقل های بشری دانش تولید نماید.

تکمیل می شود…

تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه

💠 تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه💠

 

در مورد بحث از مکتب، علم و نظام و …، تقریری در مورد نظام از جناب استاد خسروپناه در نشستی در مورد چیستی فقه نظام ذکر میکنم:

 

🔶معنای نظام:

نظام یعنی اموری که مناسبات زندگی بر آن توقف دارد. حتی امروزه نیازهای ارتباطات جمعی مثل اینترنت و ماهواره از نیازهای زندگی است. اگر این نظام ها در یک نظام جمع بندی شود، به آنها نظام نظامها می گویند. این مطالب در کتب فقهی علمای سه چهار قرن اخیر هم ذکر شده است.

 

🔶این فقه نظام بر اساس ساحت های مختلف به فقه نظام معرفتی و فقه نظام عینی تقسیم می شود.

🔹 نظام معرفتی (فقه ایدوئولوژی)

مراد از فقه نظام در ساحت معرفتی، فقه نظام معرفتی است یعنی فقه ایدئولوژی های اجتماعی.

ایدئولوژی به معنای اصول و مرامنامه حاکم بر زندگی. تفاوت نظامات اجتماعی در دنیا بخاطر تفاوت در این اصول حاکم بر زندگی یعنی ایدئولوژی است. بنابراین مراد از فقه نظام، فقه اصول حاکم بر نظامات مختلف مانند سیاست، فرهنگ، تربیت، اقتصاد، سلامت، امنیت و غیره است. مثلا در سلامت، اصل پیشگیری است یا درمان؟ این یک اصل کلی است که نوع طراحی ساختارها به آن بستگی دارد.

اقتصادنا شهید صدر، بیان فقه ایدئولوژی اقتصادی است.

نکته: ایدئولوژی های اجتماعی (اصول و اهداف حاکم بر زندگی) مبتنی بر مبانی فلسفه های مضاف است. به عنوان مثال فقه ایدئولوژی اقتصادی اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه اقتصادی است. فقه ایدئولوژی سیاست اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه سیاست است و دیگر فقه های مضاف… . و فلسفه های مضاف هم مبتنی بر فلسفه محض (یعنی هستی شناسی، علم معرفت نفس، علم معرفت شناسی و الهیات به معنای اخص) است.

 

🔹 فقه نظام عینی (حکمرانی نه حکومت)

مراد از فقه نظام در ساحت عینی، فقه نظام عینی است یعنی فقه حکمرانی نه فقه حکومت.

فقه حکمرانی شامل سه نوع فعالیت می شود:

  • سیاست گذاری: یعنی خط مشی گزاری یعنی باید و نباید ها
  • تنظیم گری: 8 مرحله است مانند قانون گذاری، ساختار سازی و …
  • خدمات عمومی

هر کدام از فقه های مضاف به این سه نوع حکمرانی تقسیم می شوند. یعنی فقه اقتصادی سیاست گذاری، فقه اقتصادی تنظیم گری و فقه اقتصادی خدمات عمومی.

نکته: یکی دیگر از چیزهایی که برای تولید فقه های مضاف مورد نیاز است، علوم انسانی تجربی است مثلا فقیه اقتصاد باید علم اقتصاد بداند و الا فقه ایدولوژی اقتصاد را هم نمی تواند بفهمد. چه رسد به فقه اقتصادی در سه نوع فقه حکمرانی.

رابطه فقه با واقعیت ( 1 – حجیت چیست ؟ )

فقیه به دنبال کشف حکم الله است یا کشف تعذر ؟

پاسخ این سوال وابسته به تصوری است که از تعریف فقیه در ذهن داریم.

واژه فقیه به لحاظ لغوی هر دو فهم را شامل میشود :

فهم اینکه مولا به چه چیزی امر کرده و چگونه میشود آن چیزی که مد نظر است محقق کرد

فهم اینکه مولا چه گفته است و چگونه میتوان از بازخواست او جان سالم به در برد و یا به پاداش اخروی دست پیدا کرد.

 

تقریر اول فقاهت را در فضای فهم رابطه بنده و خداوند و فهم جامع اوامر خداوند و  ارج نهادن به مقاصد خداوند تعریف میکند.

اما تقریر دوم از وظیفه فقیه، اهداف مولا را دارای هیچ ارزش و اهمیتی نمی داند و فقاهت در محدوده متن است که تعریف میشود و حتی نسبت به برقراری ارتباط میان متون شریعت هم وظیفه ای نمیبیند.

 

به عبارت دیگر حجیت که محور کار فقاهی قرار دارد را لااقل دو نوع میتوان فهمید.

اگر معنای حجیت نزد ما این باشد که در یک مکالمه فرضی مولا را خصم محسوب کنیم (نعوذبالله) و به فهم لفظی خشک و دور از عقلانیت خود از امر وی  رجوع نموده، احتجاج کنیم، و به ظن خود موفق به اسکات او شویم؛ در مسیر فقاهت با چیزی جز متن مجرد از بستر متن سر و کار نداریم و تنها نسبتی که با واقعیت داریم همین نسبت ما با متنی است که در واقع به دست ما رسیده است.

اما اگر حجیت نزد ما این باشد که در یک مکالمه واقعی مولا را حقیقتا مولا محسوب کنیم و در مواجهه با امر او به عقل خود رجوع نموده، به همین فهم احتجاج نموده، اقدام به تامین خواسته مولا کنیم؛ آنگاه دایره فقاهت گشترده خواهد شد. ما اگر بخوایهیم با عقل مقصود مولا را بفهمیم و واقعا برایمان مهم باشد که مقصود او را درک کنیم و اصلا همین را حجیت بدانیم، ابزارهای متنوعی به کمک ما خواهند آمد که در فرض اول نیازی به حضور آنها نبود. هر ابزاری که بتواند سهمی از واقع حکم الله را فهم کند اینجا کاربرد دارد.

با توجه به دو فرض بالا، میتوان دریافت که این دو نگاه به وظیفه فقیه که از دو نگاه به مسئله حجیت سرچشمه میگیرد، در واقع حاصل قضاوت کلامی ما در باب نسبت عبد و مولا و ماهیت شریعت است.

مبتنی بر همین روند است که : هر گاه کلام رو به رکود برود، فقه گرفتار جمود خواهد شد.

مقایسه سرود سلام فرمانده و دهه هشتادی ها از منظر هستی شناختی فطری

تحلیل سرود سلام فرمانده میتواند برای ما فرصتی ایجاد کند تا به نقطه ای حیاتی فکر کنیم؛ نقطه ای که مانند ضامن چتر با فشردنش به یکباره یک چتر عظیم گفتمانیِ هویت بخش و پر از معنویت در جامعه باز شود.

همه ی جریان در این سرود از پرده برداشتن و دعوت عاشقانه ی وجودات سراسر فقر و ربط و نیاز و عشق به واسطهی هستی، خلیفه ی الهی در زمین در یک فضای متعلّق به امام زمان(عج) یعنی مسجد جمکران آغاز میشود.

و داستان عشق در انسان هم در واقع همان پرده برداشتن از میل وجودی در یک وجود دانی و سراسر فقر و نیاز به سرمنشأ کمال و هستی یعنی خداوند و به تبعش امام معصوم است.

این دعوت عاشقانه ی هویت بخش اما مثل خیلی از سرودهای مشابه در ادامه با طرح بیچارگی و درماندگی و احتیاج به یک منجی برای رفع گرفتاری هایش، نازل و کم ارزش نمیشود بلکه با طرح انگیزه ی یاری و هواداری و بلکه گرفتار شدن به عشق او اوج میگیرد و با نادیده گرفتن مانعهای ذهنی همچون کم بودن سن و کوچک بودن قد برای تمام کردن کار عاشقی، تغذیه ی هویتی را در این وجودات فقری که استعداد عاشقی همه ی هستی شان را تشکیل میدهد به نهایت خودش میرساند.

در سرود دهه هشتادی ها اما کار از تحقیر یک نسل و در فضایی دور از فضایی که منشأ هویت بخشی حقیقی به این وجودات فقری است یعنی در فضای گیم نت شروع میشود. این تحقیر وجودی وقتی اوج می گیرد که این وجودات فقیر الی الله، عزت و هویت را در منشأی فقیرتر از خودشان یعنی سلبریتی ها میجویند. این تحقیر سراسری و وجودی بخوبی در ادبیات کاملا منفعلانه از فضای مجازی، و در فضای بدور از هویت دینی، بخوبی نمایش داده میشود.

با این وجود در ادامه سعی میشود در پیوند و ارادت قلبی و وجودی که با امام حسین علیه السلام در سطح لایک کردن دوستان امام و بلاک کردن دشمنان امام و مقداری اشک و علاقه به این دستگاه برای این نسل کسب هویت وجودی شود اما این سطح و این حدّ و این نوع از ارتباط، علارقم هویت بخشی ای که دارد اما نمیتواند عطش و نقص بوجود آمده را پوشش دهد.

در نهایت می بینیم وسط شعر خوانی و اظهار ارادت به دستگاه امام حسین ع هم باز ورود یک سلبریتی کانون توجهات میشود و در ادامه این شخصیت سلبریتی است که اصل و محور است و در ظلّ توجه اوست که توجه به دستگاه امام حسین ع باقی می ماند.

اینگونه است که سرود سلام فرمانده با هویت بخشی حقیقی یعنی ندیدن خود حتی در سطح مطرح کردن نیازهای خود و با تعریف خود بعنوان سرباز جانسپار ولیّ الهی به ندای فطرت کودکانی که هنوز فطرتشان در پرده نرفته پاسخی درخور میدهد بطوریکه کودکان با اشک همراه میشوند اینگونه فراگیر شده و فراگیرتر خواهد شد.

اما سرود دهه هشتادی ها به سرعت تمام میشود و تمام بردش باندازه ی ربطی است که با امام برقرار میکند.

قلمرو تجربه در معرفت دینی

اگر قرار است نظام اندیشه و مکتب فکری در لایه علوم انسانی آمیخته‌ی با تجربه بشود و انضمام به عینیت بشود، لازم است مقوله تجربه و معرفت تجربی به خوبی کنکاش شود و مرز و محدودیت‌های قلمرو آن مشخص شود. در این یادداشت تلاش شده است روی تجربه و معرفت تجربی تاملی شود.

نخستین مسئله و سوالی که در بحث تجربه باید به آن پرداخت، حجیت تجربه است. آیا تجربه متکی بر حس هنگامی به اطمینان عقلایی برسد حجت شرعی است؟ و آیا می‌تواند در معارضه با ادله نقلی برآید و ادله نقلی را تخصیص و یا تقیید بزند؟ و اگر پاسخ مثبت است، آیا تجربه در قلمرو معارف دینی آزادی مطلق دارد و یا اینکه اجازه‌ی ورود به همه‌ی اقسام معارف دینی را ندارد؟

برخی امور هستند که در معارف دینی بر تاثیر آن‌ها تصریح شده است؛ مانند صدقه، صله‌ی رحم و یا دعا که تاثیر این امور به صورت معمول و غالب خارج از محدوده‌ی حس و تجربه مادی است، در این گونه موارد تکلیف تجربه چیست؟ آیا در این گونه موارد تجربه حق ورود ندارد؟ و یا اینکه در حد تردید‌های سائلانه و یا به عنوان یک سنجه برای برداشت‌های دینی می‌تواند دخل و تصرف داشته باشد؟ مثلا به عنوان یک پژوهشگر جایی را که به تجربه دیده است صدقه دفع بلا نکرده است و یا مثلا دعا برآورده نشده است، این تجربه‌ها می‌تواند نشانه‌ای برای اشتباه یا ناقص فهمیدن صدقه و دعا باشد؟ مثلا دعا برای استجابت و یا صدقه برای دفع بلا، شرایطی نیاز دارد و به تجربه فهمیدیم که متوجه این شرایط در متن دینی نبوده ایم و یا حتی این شرایط در متن دینی به ما نرسیده است و ما خود به تجربه این را کشف کردیم؟

آیا ما به تجربه در این حد از کشف دین اجازه ورود می‌دهیم؟

حفاظت شده: دیدن = بصیرت

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

دین، سیاست و جامعه؛ در کشاکش گزارش و ویرایش

🔰 سوگ‌نامه‌ی دین، سیاست و جامعه؛ از گزارش تا ویرایش

نسبت سیاست و مذهب را هم در الهیات و علوم سیاسی می‌کاوند (مانند آنچه میلاد دخانچی در #پسااسلامیسم پرداخته) و هم در علوم و الهیات اجتماعی (همچون #ساکن_خیابان_ایران).

اولی بیشتر به سیاسی‌شدن مذهب و داعیه‌داری آن نسبت به کسب قدرت و اداره‌ی جامعه بر اساس مذهب و چالش‌های این پدیده می‌پردازد، دومی (جامعه‌شناسی دین) اما اگر هم به نسبت سیاست و مذهب بپردازد، به‌عنوان یک عامل اثرگذار در تغییر باورها و آداب و آیین‌های مذهبی – که بخشی از زیست اجتماعی است – روی می‌آورد.

#مظاهری با #سکونت در خیابان ایران #گزارش ی از روند تغییرات دین‌داری و مناسک آیینی و چالش‌های آن در جامعه می‌دهد و با این توجه که #انقلاب_اسلامی مؤثرترین حادثه در نیم‌قرن اخیر در جامعه‌ی مذهبی ایران بوده، طبیعتا این گزارش جامعه‌شناسانه اشاراتی نیز به نسبت #مذهب با #سیاست خواهد داشت.

حسام هم #ساکن خیابان ایران است و این زیست میدانی‌اش وی را از دورنگاری‌های انتزاعی بازداشته، و هم در مقام دیده‌بان و #گزارش‌گر نشسته، نه #ویرایش‌گر و مصلح اجتماعی؛ می‌گوید که دخالت و تصدی‌گری نهاد دولت در امور دینی در چهل‌سال اخیر، برخی تغییرات و بعضا آسیب‌ها را در عرصه‌ی دین‌داری جامعه رقم زده که نقض غرض (دین‌مدارکردن جامعه) است.

لازم نیست حتما از “اسلام سیاسی” عبور کرده یا به لزوم “جدایی دین از سیاست” رسیده باشیم تا بتوان چالش‌ها و آسیب‌های پیوند “دین” با “سیاست و نهاد دولت” را رویت کرد؛ دست‌کم خوانش شیعی از نهاد حاکمیت نه با الگوی دولت مدرن هم‌خوانی دارد و نه با تجربه‌ی اموی و عباسی از خلافت اسلامی می‌خواند.

از نظرگاه #جامعه‌شناختی نیز همین‌که شیعه – هم‌نظر با جریان کلامی معتزله – معتقد به حُسن و قبح ذاتی افعال و پدیده‌های انسانی است و هم‌چون جبرگرایی اشعری همه را به اراده‌ی الهی حواله نمی‌دهد تا از بار اختیار بشر بکاهد، این زمینه و ظرفیت را فراهم می‌کند تا بتوان با روایت‌های جامعه‌شناسانه از فرهنگ دینی جامعه هم‌دلی نشان داد، چه اینکه جامعه‌شناسی نیز می‌خواهد با صرف نظر از خواست الهی و خاستگاه قدسی پدیده‌های اجتماعی به‌ویژه آیین و مناسک دینی، نقش عوامل مختلف انسانی را در آن‌ها بکاود و #گزارش دهد.

#خلاصه مهم آن است که #مخرج_مشترک گزارش‌های گوناگون از مسائل زیست دینی امروز در جامعه‌ی ایرانی را بیابیم و محور گفت‌وگو و تفاهم و تعامل – به‌ویژه میان حوزه و دانشگاه – قرار دهیم تا هرگونه #ویرایشی در صفحه‌ی فکر و فرهنگ دینی و صحنه‌ی سیاسی-اجتماعی، از رهگذر #ارادۀ_جمعی رقم بخورد؛ وگرنه همواره اسیر گرداب تهاجم یا مرداب تعصب خواهیم بود.

 

امید فشندی
14010307

✨ابزار رصد ذهن مردم

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از سوالاتی که در مباحث کلام انقلابی مطرح شده است این است که متکلم با چه ابزاری می خواهد ذهن مردم را رصد کند.
به نظر می رسد پاسخ به این سوال نیز باید در فضای تخصصی علم کلام به صورت بومی تولید شود و کلام انقلابی ابزار های رصد مخصوص خود را معرفی کند والا پاسخ های مرسوم علوم انسانی نمیتواند به درستی به مدد متکلم بیاید. لذا می بینیم که علوم انسانی از مشاهده صحیح و به تبع تحلیل مطابق با واقع از حوادث جامعه ایران، مثل انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، تشییع حاج قاسم، سرود سلام فرمانده و….، عاجر است.

اگر «کلام انقلابی» را اندیشه دینی مردم خواندیم و «علم کلام» را علمی که موضوع آن کلام انقلابی و اندیشه دینی مردم است معرفی کردیم، یکی از موضوعاتی که در این علم باید مورد بررسی قرار گیرد بحث چگونگی رصد اندیشه دینی مردم است. علم کلام علاوه بر اینکه مفاد اندیشه دینی مردم را ارائه میکند، باید خود مفهوم «اندیشه» و سپس «اندیشه دینی» را به درستی مورد بررسی قرار دهد و آن را با تمام زوایای پیدا و پنهان آن معرفی کند. همچنین باید به بررسی «روش های رصد این اندیشه، سیر تغییر آن، چگونگی تقویت آن و…..» نیز بپردازد.

لذا بخشی از مباحث علم کلام، چگونگی کار بر اندیشه دینی مردم را مورد بررسی قرار میدهد و پاسخ هایی بومی و برآمده از تراث اسلامی را تقدیم میکند که احتمالا با روش های علوم انسانی غربی تفاوت زیادی خواهد داشت.

به عنوان مثال مقام معظم رهبری در سخنرانی 19 دی ماه 1400 فرمودند:
«..حالا گاهی اوقات انسان میبیند مثلاً فرض کنید یک نظرسنجی‌هایی را درباره‌ی نظرات مردم ابراز میکنند، [امّا] اینها حقیقت ملّت ایران را نشان نمیدهد؛ حقیقت ملّت ایران را جریان تشییع شهید سلیمانی نشان میدهد؛ اینها است که نشان میدهد ملّت ایران چه حال و هوایی دارند، چه روز و روزگاری را میگذرانند، احساساتشان چیست، باطنشان چیست؛ یعنی یک عرصه‌ای به عظمت و پهنای کشور ایران و ملّت ایران لازم است که بتواند حقیقت این ملّت را و باطن این ملّت را نشان بدهد. این نظرسنجی‌هایی که حالا بعضی باغرض یا بی‌غرض در گوشه و کنار انجام میدهند، نمیتواند ملاک باشد.
خوشبختانه امروز فکر جوانهای حزب‌اللهی مؤمن در کشور گسترده است. ما خوشبختانه امروز همراه هستیم با فکر انقلابی و مؤمن، فکر زاینده، فکر پیش‌رونده از سوی جمع کثیری از جوانها»

این سخن جای تفکر بسیار دارد که چرا نظر سنجی نمی تواند معیار صحیحی برای رصد افکار مردم باشد؟ چه چیز هایی نشان دهنده ی وضعیت فکری مردم است؟ مثلا کنسرت خواننده هایی مانند تتلو نمی تواند مورد استناد قرار گیرد؟ تشییع شهید سلیمانی چه خصوصیتی دارد؟ و…..

پاسخ به این دست سوالات میتواند لایه هایی از ابزارهای رصد ذهن مردم را مشخص کند و از آن مهم تر چگونگی تحلیل حوادث اجتماعی را مشخص کند.

ابزار رصد ذهن جامعه

رصد ذهن جامعه از ارکان کلام است. اگر قرار است کلام از حیات دینی مردم پشتیبانی کند و به باور‌های دینی رسیدگی کند و از آن‌ها پشتیبانی کند، به وضوح روشن است که بررسی باور‌ها آنان و رصد اعتقادات جامعه از واجبات کار کلامی است. کلام بدون این رصد اصلا نمی‌تواند هویت خود را حفظ کند؛ اگر قرار است طعامی فکری و اندیشه‌ای برای جامعه‌ای تولید کند، لازم است که مزاج فکری و اندیشه‌ای آن جامعه را بشناسد و آن را رصد کرده باشد تا بتواند طعامی متناسب پخت و پز کند.

پس رصد ذهن جامعه و دستیابی به اندیشه‌های دینی جامعه از ملزومات کار کلامی است؛ حال سوال و ابهام در این قسمت است که ابزار متکلم برای این رصد چیست؟ متکلم چگونه می‌تواند به ذهن جامعه دسترسی داشته باشد؟ آیا متکلم می‌تواند به آمار‌ها و داده‌هایی که به خاطر تحلیل‌های مختلف، اختلافات وسیعی دارند، اعتماد کند؟ آیا متکلم خود باید مشغول جمع‌آوری آمار شود؟ اصلا با آمارگیری می‌تواند به ذهن جامعه دسترسی پیدا کند؟ آیا متکلم باید از دانش جامعه‌شناسی برخوردار باشد؟

یکی از ابزار‌هایی که برای این منظور برای متکلم بسیار سودمند است «گفتگو» است. البته بهتر است از تعبیر ابزار استفاده نشود و زمینه و عامل نامیده شود. وقتی گفتگو در جامعه رواج پیدا کند و کسی از ابراز اندیشه‌ی درونی خود به خصوص اندیشه دینی خود ابایی نداشته باشد، گفتگو پیرامون اندیشه دینی به یک امر زنده در جامعه تبدیل شود، این متکلم است که از این رواج گفتگو بیشترین بهره را می‌برد و به راحتی و بدون دردسر به ذهن جامعه و اندیشه دینی جامعه دسترسی پیدا می‌کند.

رواج گفتگو‌های دینی در بین مردم ارتقای ویژه‌ای به کلام خواهد زد که به راحتی این رشد در کلام پدید نخواهد آمد و شاید بتوان گفت از وظایف یک متکلم این است که به این رواج دامن بزند و بستر‌های آن را فراهم کند.

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (2) – غلط بودن نفی ابزارهای حاکمیتی برای تغییرات فرهنگی

نویسنده از ترس اینکه سکولار نشویم توصیه اش این است که سکولار بشویم. نقدش این است که نمی‌شود از ابزار حاکمیتی همه استفاده‌ها را کرد و همه کارها را با آن پیش برد، بعد به جای اینکه توصیه این باشد که از این ابزار به درستی استفاده شود، توصیه این است که کلاً از حاکمیت استفاده نکنید! دولت مدرن در غرب اهداف خودش را دارد با ابزارهای فرهنگی پیش می‌برد یا چون یک حاکمیت محکم پشت کار هست و به راحتی نمی شود از زیر بار مالیات و … در رفت، دارد اعمال حاکمیت می‌کند؟!

الان نقطه ضعف ما این است که اعمال حاکم نمی‌کنیم یا نکته این است که اعمال حاکمیت نمی‌کنیم؟! با گل و بلبل و همین چیزی که تصویر عمومی حوزوی ما هم هست، که برویم فرهنگ‌سازی کنیم حجاب و … درست می‌شود، کارها درست نمی‌شود، انگار قصد استفاده از ابزارهای حاکمیتی را نداریم، اتفاقا عدم اعمال ابزارهای حاکمیتی باعث شده که فضاهای فرهنگی از دستت خارج شود، نه اینکه باید ابزارهای حاکمیتی را نباید استفاده کرد.

اگر حاکمیت و ابزارهای حاکمیتی نباشد، این هویت شما که یک دشمن مسلط هر روزه دارد با ابزارهای حاکمیتی این هویت را مورد هجمه ناجوانمردانه قرار می‌دهد، را می‌توانی محفوظ نگه بداری؟! می‌شود به صدام گفت عزیزم گلم، بیا با هم دوست باشیم؟ آمریکا آمده بزند و شوخی هم ندارد، دستش برسد جامعه شما را به غارت می‌برد،

آیا نقاط ضعف ما در فضای فرهنگی جمهوری اسلامی ناشی از این بوده که با ابزارهای حاکمیتی خواستیم کارها را پیش ببریم، یا ناشی از آن است که ابزارهای حاکمیتی را اعمال نکردیم؟! اتفاقا این ناشی از این بوده که با همین ذهن‌های علوم انسانی زده، تلاش کردیم برویم فیلم بسازیم و حرف بزنیم تا فضای فرهنگی درست بشود، طرف مقابل تو که فقط فیلم نمی‌سازد، همین الان در فضای مجازی هر امری که به نحو کلان بخواهد فضای فرهنگی شما را مثبت کند، سریع جلوی او را می‌گیرند!

اتفاقا نقدهایی که در ضعف‌های فرهنگی ما هست، بیشتر ناشی از عدم استفاده از ابزارهای حاکمیتی است نه ناشی از استفاده از این ظرفیت. جامعه شناسی که توصیه‌اش عدم استفاده از ابزارهای حاکمیتی است، یعنی اساساً فرهنگ را و جامعه را علیرغم ادعاهایش، نمی‌شناسد؛ کسی که بگوید بدون ابزارهای حاکمیتی فرهنگ یک جامعه را تغییر می‌دهم و بدتر کسی که برای تغییر فرهنگ استفاده از ابزارهای حاکمیتی را نفی‌ می‌کند، هیچ بویی از جامعه و جامعه‌شناسی نبرده است، و اتفاقاً بیشتر مشکوک به این است که یک جامعه‌شناس خودباخته است، جامعه شناسی که سخنانش بیشتر شبیه تحلیلگران شبکه‌های معاند و ضد انقلاب است تا یک انسان صلاح اندیش که قصد ایجاد تغییر مثبت در فرهنگ مذهبی جامعه ایران را داشته باشد.

بعلاوه گفته شد که این همه پیشرفت فرهنگی و گسترش کمّی و کیفی نیروهای انقلابی را در روایت از جامعه شیعی انقلابی ایران ندیدن، واقعاً چشم کوری لازم دارد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_320

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (1) – اگر جامعه‌شناسی، چرا اینقدر ناقص می‌بینی؟!

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (1) – اگر جامعه‌شناسی، چرا اینقدر ناقص می‌بینی؟!

وقتی جامعه‌ای که شما به عنوان جامعه شناس قصد تعامل و بررسی او را دارید، نگاه می‌کند می بیند ادعای تجربه‌ی شما همه واقعیت را نمی‌بیند، فرض کنید از اینکه در مسجد خانم‌ها پشت پرده هستند و امکاناتشان مساوی آقایان نیست، یا اینکه در یک مسجدی اجاره نمی‌دهند خانوادگی در حیات مسجد نشست، یا اینکه جامعه‌ی دینی با دغدغه‌ی اینکه یک محیط امن تری برای تربیت فرزندانشان درست کنند لذا مدرسه خاص می‌زنند و … برداشت‌های خیلی کلی تلخی می‌کنید؛ یا اینکه حرم بافت تاریخی را از بین برده و توسعه یافته را می‌بینید، اما اینکه درد کسی که این کار را کرده چه بوده را نمی‌بینید، تازه اگر بافت تاریخی هم نباید از بین می‌رفته، توسط یک عقلانیت توسعه مدرن بوده است، و الا درد او این بوده که استقبال به حرم اینقدر زیاد شده که به هیچ وجه این میزان زیربنا جوابگوی این همه خیل زائرین نیست، لذا به صورت طبیعی باید حرم بزرگ شود تا توان جا دادن این همه استقبال مردم به معنویت و زیارت قبر امام یا امامزاده باشد. مثلا شب‌های قدر امسال شما جمکران می‌رفتی می‌خواستی به منزلت که در قم هست برگردی، سحری نمی‌رسیدی، با وجود اینکه برنامه ساعت 2:45 تمام می‌شد و اذان صبح ساعت 5 بود! به خاطر شدت استقبال مردم و ترافیک سنگین ناشی از آن، حجم انسان اینقدر بالا بود، آن زیربنای عظیمی که برای جمکران که ساختند که هیچ، در بلوارهای اطراف هم آدم نشسته، کل بیابان‌های اطراف ماشین پارک کرده و مردم شاکی هستند که لااقل اینجا را یک آسفالت ساده می‌شود کرد، که این همه گرد و خاک بلند نشود و مردم این همه خاک نخورند!

لذا جامعه‌ی دینی نگاه می‌کند اینکه شما تجربه‌های او را دقیق نمی‌بینید به شما اعتماد نمی‌کند؛ می‌گوید کسی مثل نویسنده‌ی این کتاب که شیعه‌ است و مقداری هم سابقه حوزوی دارد، خیلی بدتر از جامعه‌شناس غربی است، او چون از این چیزها ندیده وقتی اینجا می‌آید این صحنه‌های عظیم به چشمش می‌آید؛ ولی این چون خودش در این فضا بزرگ شده، این امور به چشمش نمی‌آید.

چهار تا ضعف و نقص من را می‌بیند و کل فضای دینی من را فقط با دیدن همین چهار نقطه منفی قضاوت منفی می‌کند، بدون اینکه نقاط مثبت را در روایتش ببینم.

مثلاً در اربعین اینقدر که از ایران زائر می‌رود، می‌شود گفت ایران می‌رود عراق! درد این مردم واقعا چیست؟ بعد شمای جامعه شناس که روایت مناسکی می‌کنی و از این زاویه کل این حرکت را به باد نقد می‌گیری، من جامعه‌ی دینی یا حوزوی احساس همسخنی و هم زبانی با تو نمی‌کنم و می‌گوییم اصلاً نمی‌خواهم با این آدم حرف بزنم! وقتی که ادعای تجربه می‌کنی، و جامعه‌شناس می‌گوید من تجربه را روایت می‌کنم و بر اساس آن تحلیل می‌کنم، این را هم ببین، این هم جزو واقعیت است.

الان امامزاده و حرم امام را توسعه دادند و بافت تاریخی را خراب کردند؟ خب عقل توسعه‌ی ما در جاهای دیگر هم همینطوری بوده است، اما اینکه همین الان همین حجم زیاد زیربنا هم جوابگوی استقبال مردم از این اماکن، و شما نه تنها مساجد و حرم ها بلکه در امثال شب‌های قدر هر گوشه کناری یک مراسمی هست و آنجا کیپ تا کیپ آدم هست، وقتی شما این را نمی‌بینی، حوزه می‌گوید اصلا من نمی‌خواهم با تو حرف بزنم.

اگر ادعای تجربه داری این‌ها هم تجربه است، مثل این روانشناسی فرویدی که کلاً زوم کرده آنجای آدم می‌خواهد با آنجا معنایش کند! آدم چیزهای دیگری هم دارد.

 

یک نکته دیگر اینکه الان شما تمدن غالب دارید که تمام دنیا را دارد به استضعاف می‌کشد، همه جا دارد با زور شمشیر کارش را جلو می‌برد، جاهای هم که با ابزارهای فرهنگی کار خودش را جلو می‌برد چون پشتش زور شمشیر هست کارش جلو می‌رود؛ (شمشیر نماد قدرت نظامی است) در این وضعیتی که همه عالم تحت سیطره این ظالمان است، یک منطقه را از زیر چنگال او بیرون کشیدی و با او درگیر هستی، داری تلاش می‌کنی که حفظ کنی، بلکه تلاش می‌کنی که توسعه بدهی، و در برابر او هم واقعاً پیروز بودی، آمریکای 60 سال پیش را با الان در منطقه ما مقایسه کنید؟! داری با او می‌جنگی، در فلسطین، لبنان، یمن، سوریه، عراق و … داریم می‌جنگیم! او هم دارد با ابزارهای حاکمیتی شما را محدود می‌کند؛ این صحنه هم جزو روایت شمای جامعه شناس از جامعه ایرانی نیست و این دائماً در روایت شما گم است. شمایی که دغدغه‌ی حاکمیت دارید اینکه حاکمیت با چنین کانتکسی مواجه هست در روایت شما هیچ حضوری ندارد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_319

بسط و گسترش کلام انقلابی بهترین کار فرهنگی

شاید در نظر اولیه ما آنچه مردم انجام می دهند، مهمتر از آنچه باشد که مردم می اندیشند؛ در حالیکه اعمال مردم معمولا کاملا سطحی و بدون بنیه و ریشه خاصی است و تا به اندیشه متصل نشده باشد، اهمیت زیادی پیدا نمی کند.
شاید اصلا فرهنگ در نگاه ما همین عملکرد مردم باشد. مثلا بچه ها آهنگ های «ساسی مانکن» زمزمه می کنند، احساس می کنیم نسل بعدی ما از دست رفته! همین بچه ها مدتی بعد آهنگ «سلام فرمانده» را همخوانی می کنند، می گوییم عجب نسلی تربیت کردیم و سر از پا نمی شناسیم!! هرجا که می توانیم و به هر طریقی که می شود، اقبال دهه نودی ها به سرود سلام فرمانده را نشان می دهیم، تا به خود و دیگران بگوییم که همه چی آرام است و ما چقدر خوشحالیم!؟
درحالیکه اصلا فرهنگ در لایه دیگری تعریف می شود؛ حضرت آقا فرهنگ را اینگونه توضیح می دهند :
«فرهنگ یعنی باورهای مردم، ایمان مردم، عادات مردم و آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دائمی دارند و الهام‌بخش مردم در حرکات و اعمال آنها است؛ فرهنگ این است؛ این پس خیلی اهمّیّت دارد. مثلاً در حوزه‌ی اجتماعی، قانون‌گرایی ــ که مردم به قانون احترام بگذارند ــ یک فرهنگ است؛ تعاون اجتماعی یک فرهنگ است؛ تشکیل خانواده و ازدواج یک فرهنگ است؛ تعداد فرزندان یک فرهنگ است؛ اگر در این چیزها بینش مردم و جهت‌گیری مردم جهت‌گیری درستی باشد، زندگی در جامعه جوری خواهد شد؛ اگر خدای‌ناکرده جهت‌گیری غلط باشد، زندگی جوری دیگری خواهد شد؛ خدای‌ناکرده به همان بلایی مبتلا خواهیم شد که امروز کشورهایی که خانواده را و بنیان خانواده را ویران کردند و شهوات را به راه انداختند ــ وَاتَّبِعوُا الشَّهَواتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیّا(۱) ــ به آن سرنوشت دچار شدند. بنابراین تمرکز دشمنان بر روی فرهنگ بیشتر از همه جا است. چرا؟ به‌خاطر همین تأثیر زیادی که فرهنگ دارد. هدف و آماج تحرّک دشمنان در زمینه‌ی فرهنگ، عبارت است از ایمان مردم و باورهای مردم. ۱۳۹۳/۰۱/۰۱ (بیانات در حرم مطهر رضوی)
لذا، رشته کلام انقلابی و تربیت متکلم انقلابی که کارویژه خود را، رصد ذهن جامعه و تأمین طعام معرفتی برای آن می داند، اهمیت زیادی پیدا می کند؛ چرا که بر باورهای مردم، ایمان مردم، عادات مردم، آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دائمی دارند و الهام‌بخش مردم در حرکات و اعمال آنها است، متمرکز است؛ پس خیلی اهمّیّت دارد.

کلام را از سرحدات برگردانید

نباید کلام را صرفا به سرحدات تفکر دینی فرستاد و توقع داشت که فقط از قلمرو دینی دفاع کند. نباید صرفا جنبه دفاعی به کلام داد، شاید در بسیاری از مواقع حمله و هجمه لازم باشد. یک قدم جلو‌تر هم اینکه نباید کلام را اینگونه روی ملحد و کافر متمرکز کرد و او را موظف دانست که صرفا در مبارزه برون دینی با ملحد و کافر باشد، بلکه ما در درون دین و جامعه دینی هم نیازمند کلام هستیم، محتاجیم کلام به جامعه دینی هم رسیدگی کند و مدام در مرز‌ها نباشد. و این احتیاج صرفا نیاز از جنس مبارزه‌ای و دفاعی نیست که گفته شود به هرحال کلام به شبهات هم می‌پردازد، خیر این جامعه دینی نیاز به اندیشه دینی دارد، یک اندیشه‌ای که از جنس طعام است و برای او آماده شده است. اگر نگوییم از عمده وظایف کلام این است، باید قبول کرد که این هم از وظایف کلام است. ممکن است اصلا شبهه‌ای مطرح نباشد، ولی یک اندیشه‌ای در جامعه وجود داشته باشد که نیازمند ارتقا و ویرایش است؛ به عنوان مثال اندیشه‌ای که نسبت به معاد و یا مرگ وجود دارد، اگر این باور‌ها ویرایش شود و ارتقا یابد قطعا در حیات و زیست جامعه تاثیری شگرف خواهد داشت.

حفاظت شده: تاملی در معنای کلام انقلابی و حلقه اندیشه کلامی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

فعل الهی انقلاب

متقین همان صادقان شریعت خداوند، که ایمان را نه دیگر عاریه ای در در دست دارند و نه با اندک لَمم منحرف می شوند. متقین ایمان را با تمامی لوازمش پذیرفته اند، و بانشستن بر سفره قرآن هدایتشان افزوده می شود. متقین قرآنی همان حزب الله هستند که وعده فلاح در دنیا و  اخرت به آنها داده شده است.

موعظه، شفا للصدور و هدایت همه برای متقین است آن گاه که در درک درستی از محضریت در برابر خداوند و حی بودن قرآن داشته باشند و متنبه باشند در برابر چه عظمتی نشسته اند.

نسبت هدایتی خداوند با متقیان را به چند صورت میتوان تصویر کرد:

  1. هدایت تشریعی : در این هدایت خداوند اوامر را به متقین می رساند، و این متقی است که باید در چارچوب شریعت با اقدامات خود به مطلوب دست پیدا کند.پروردگار هادی اوست اما به اندازه رساندن تکلیف و وظیفه متقین.
  2. هدایت تکوینی: هدایتی است که قلب ها را متنبه می کند، التفات و توجه می آورد، با خود هدایت اثر محقق می شود،صاحب نفسی را تصور کنید که با نشستن در برابر وعظ او تحول پیدا می کنیم، متنبه می شویم. نه آن که این اثرات متوقف بر فعل ما باشد.
  3. فعل خداوند: این جا دیگر هدایت نیست، شعاع عمل انسانی چنان محدود است که قادر نیست بعضی از افعال را در این دنیا رقم بزند. نیازمند فاعلی غیر از بشریت است. انقلاب اسلامی علاوه بر دو هدایت بالا فعل الهی بود، این گستردگی و شمولیت دربرابر یک تاریخ سلطنت تنها با فاعلیت خود خداوند در صحنه رقم خواهد خورد. به همین خاطر انقلاب هم درک توحیدی انسان ها است و هم فعل خود خداست.

آیا “سلام فرمانده” یک اثر هنری است ؟ ( 3- فرم و محتوا )

اگرچه بخشی از هنری بودن یک اثر به فرهنگ، اعتقادات، محل زندگی و اقتضائات زمان بر میگردد. اما یکسری قواعد کلی نیز برای زیبایی وجود دارند که در همه زمینه ها و زمانه ها صادق اند. این قواعد در زمینه های مختلف هنری نیز خودشان را تطبیق میکنند. به نظر میرسد این قواعد ریشه هایی تکوینی در جهان هستی یا در فطرت انسان داشته باشند.

یکی از اصلی ترین این قواعد،کنتراست یا تعارض معرفی شده است.

مصادیق اسفتاده از این قاعده برای زیبایی بخشی به اثر را میتوان در ترکیب صدای بم و زیر در تواشیح اسماء الحسنی، در تریب دو رنگ معارض در لوگوی همراه اول و ایرانسل، یا حتی در بیت سعدی : هرگز حدیث حاضر غائب شنیده ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است و موارد بسیار دیگر مشاهده کرد.

( اینکه این قاعده را تضاد منطقی بنامیم و ایده دیالکتیک را پشتیبان آن بدانیم با اینکه این قاعده را تقابل منطقی و اعم بدانیم و مثلا ایده تناکح را پشتیبان آن بدانیم، احتمالا در آثار تولیدی اثرگذار خواهد بود )

این غیریت ها هم در فرم و هم در محتوای  اثر “سلام فرمانده” به خوبی قابل مشاهده است.

همان کسی که با دست های کوچکش برای سلامتی فرمانده دعا میکند، حاضر است جانش و جان عزیز ترین افراد خانواده اش را برای او فدا کند ! او کوچک است اما قیام میکند ! این ترکیب حماسه و عاطف است.

همچنین است ترکیب تک خوانی و گروه سرود ، همچنین است ترکیب صدای بم مداح و صدای زیر کودکان

حتی همان غیریت و تعاملی که مطلوب است میان مردم و حاکمیت برقرار باشد، در ترویج این سرود مشاهده شده است. اثری از پایگاهی مردمی تولید شده و صدا و سیما به عنوان رسان حاکمیت آن را پخش میکند بع دمردم آن را بازتولید میکنند و …  امید است که این اثر ( و هر اثر هنری انقلابی دیگری ) این نقاط مثبت را قدر بداند و نقائص را نیز بپذیرد.

آیا “سلام فرمانده” یک اثر هنری است ؟ ( 2- فرم )

هنری بودن یک اثر از کجا آغاز میشود؟ تعریف های متعددی برای هنر ارائه شده است که عام ترین آنها ” زیبایی” است.

عکس زیبا، نقاشی زیبا، موسیقی زیبا، معماری زیبا و همچنین کلام زیبا که در فرهنگ اسلامی-عربی بیشتر مورد توجه قرار گرفته و رشته های علمی برای آن تدوین شده است همگی مصداق هنر هستند.

البته این تعریف از هنر بیانگر یک حقیقت مهم است. در زبان فارسی، خود کلمه ی “زیبا” گویای این حقیقت است. زیبندگی که ریشه اسم فاعل زیباست طبق لغتنامه دهخدا بمعنای لیاقت و سزاورای است. پس زیبایی یعنی مناسبت

اگر هنر به معنای زیبایی و زیبایی بمعنای مناسبت و سزاواری باشد، آنگاه یک اثر ممکن است در فرهنگی هنری تلقی شود و در فرهنگ دیگر غیر هنری ! حتی ممکن است این مسئله بین افراد هم جریان داشته باشد. میتوان نام این اتفاق را نسبیت هنر گذاشت.

ممکن است یک اثر بی محتوا باشد، اما در جایی که محتوایی حاضر است، قطعا اقتدار در آن اثر از آن محتواست ! محتواست که فرم را به استخدام خود در می آورد. فرم، کارش زیبندگی است و هرچه زیبنده ترباشد بهتر ! زیبندگی هم در تناسبی میان محتوا و فضای فرهنگی اجتماعی تخاطب تعین می یابد.

گوشه های موسیقی ایرانی مانند افرادی هستند که هرکدام یک مهارتی دارند و کنار هم ایستاده اند تا محتوایی بیاید و آن ها را به استخدام خود دربیاورد. خالق اثر باید با توجه به محتوای خود و فضای تولید اثر، یکی از این ها را انتخاب کند.

دو اثر ” ممد نبودی ببینی” و “کجایید ای شهیدان خدایی” هر دو در حال و هوای بعد از نبرد ساخته شده اند اما یکی از فرم مناسب با داغ فراغ و دوری و حسرت جاماندن استفاده کرده و دیگری از فرمی مناسب حماسه و  پیروزی و ثمردهی ! میتوانید در ذهن خودتان جای فرم این دو شعر را با هم عوض کنید ؟ یعنی کجایید ای شهیدان خدایی را نه با فرم معروف که با فرمی حماسی بخوانید و ممد نبودی ببینی را با فرم حزن آلود ، نتیجه این کار اثر انتخاب فرم را نشان خواهد داد.

اما بعد

چند نکته در باب نکات فرمی اثر سلام فرمانده به چشم میخورد :

  1. فارغ از اینکه به فرم این اثر فکر شده است یا نه؟ و علی رغم اینکه معتقدم در این اثر هم مانند اکثر آثار انقلابی، کفه ترازو به سمت محتوا سنگینی میکند. ( درست و غلطش را کار نداریم) ، اما فرم موسیقی به طور کلی با محتوا همراه است . بلکه میتوان نقاط مثبت این همراهی را نشان داد :

در یادداشت قبل گفته شد که نقطه اصلی محتوا ولایت است و میدانیم که نقطه اصلی ولایت ، ولی است ! آهنگ اثر تاکید ویژه ای بر لفظ “فرمانده” دارد. برخی اعتراض فرموده بودند که معلوم نیست فرمانده کیست ؟ امام زمان است ؟ حضرت آقاست ؟ حاج قاسم است ؟ یا فرد دیگری ؟!

به نظر میرسد همین ابهامی که در معنای فرمانده ایجاد میشود یک موفقیت است! موفقیت در تبیین طولی از ولایت!

  1. حضور یک تک خوان در کنار یک گروه سرود تفاوت فرم مطلوب را با فرم غربی که روی یک خواننده یا نهایتا گروهی 3،4 نفره تمرکز میکند و فرم شرقی که تک خوان را به رسمیت نمیشناسد و توده ای را مشغول سرود میخواهد مشخص میکند. خصوصا اینکه  تفاوت سنی  تک خوان و نوع قرار گرفتن او باز هم بحث ولایت را که نقطه تمرکز محتوا بود تقویت میکند.
  2. نکات مثبت دیگری هم در فضای فرمی وجود دارد که قابل توجه است : مانند حضور دختربچه ها، مکان مناسب برای اجرای سرود، آغاز شعر با استغاثه به امام زمان(عج) و تامین اصالت از این جهت و …

آیا “سلام فرمانده” یک اثر هنری است ؟ ( 1- محتوا )

نکته : در این یادداشت بناست به عوامل موفقیت و اثرگذاری نماهنگ ” سلام فرمانده” پرداخته شود و ای هرگز به معنای بی نقض بودن و بی نیازی این اثر از نقد نیست ! البته ما در مسیر بهره بردن از تک تک تجربه ها برای اعتلای گفتمان اسلام ناب و  تقرب به حیات طیبه هم نیازمند نقد نقائص پدیده های موجود هستیم تا مرتکب نشویم و هم نیازمند برجسته سازی نقاط قوت پدیده های موجود هستیم تا تقویت نموده و بازتولید نماییم.

اما بعد

یک اثر هنری قبل از اینکه جنبه هنری اش برحسته باشد، اولا یک اثر انسانی است که در حوزه ارتباطات تعریف میشود.

بسیاری از منابع علمی هنر را به حکم انتقال مفاهیم از ذهنی به ذهنی دیگر، یکی از انحاء زبان شناخته اند.

پس قبل از اینکه بخواهیم اثر “سلام فرمانده” را بعنوان یک اثر هنری مورد بررسی قرار بدهیم، میتوانیم در یک لایه عقب تر ، بعنوان یک اثر انسانی ه وطیفه انتقال محتوا را دارد وذیل مفهوم زبان تعریف میشود، به این اثر نگاه گنیم.

اصلی ترین نقطه و محل تمرکز پدیده زبان، بلکه علت غائی این پدیده، انتقال محتواست. گزاف نیست اگر بگوییم در حالت عادی محور و موضوع یک اثر زبانی، محتوای اوست.

اگر از متن شعر این سرود بخواهیم چند کلیدواژه را استخراج کنیم، احتمالا شامل کلماتی مانند فرمانده، غیور، سردار، بیا، قیام، فدا، سرباز، نظام، فراخوان در کنار عشق و گرفتاری و هواداری و دعا و با تطبیق روی دهه نودی ها و 1400ی ها  . همچنین پیشوایی سید علی (حفظه الله)

به نظر میرسد نخ تسبیحی که تک تک این کلمات را به یکدیگر مربوط میکند، مفهوم “ولایت” است.

ولایت از طرفی هویت روحی و معنوی دارد و از طرفی مستلزم اطاعت و سربازی و جان نثاری است و از طرف دیگر در طول ولایت امام معصوم(ع) بر ولایت فقیه نیز تطبیق میکند.

ولایت عامل اجتماع و امت شدن یک امت است.

محتوای این اثر قصد دارد ولایت را با یک تقریر مطلوب، برای نسل جدید ، بتمامه و با صراحت مطرح کند. البته شاید عبارت دقیق تر اثاره این مفهوم است نه طرح آن !

محتوای این اثر اگرچه با استغاثه به امام زمان (عج) آغاز میشود اما برآیند کلی آن مانند معمول آثار مربوط به حضرتشان به حسرت و آه ختم نمیشود و به نوعی دارد تقریری فعال و استاندارد از انتظار ارائه میدهد. این مسئله در فرم موسیقی اثر نیز نسبتا رعایت شده که در یادداشت بعد به آن خواهیم پرداخت.

گسترهای نوین معرفت در اسلام (راز پاسخگو بودن اسلام به سؤالات جدید)

اگر در فلسفه‌ی کلام انقلابی یکی از مقدمه‌های لازم نشان دادن رابطه اسلام و معرفت است، که حال بخواهیم معرفت همراه فرد (کلام انقلابی) را سوختبار او برای همه حرکت‌هایش بدانیم، باید بعد از نشان دادن اهتمام اسلام به معرفت، به این سؤال پاسخ بدهیم که آیا اسلام می‌تواند به سؤالات معرفتی جدید و نو شوشنده‌ی بشر پاسخ بدهد؟

این سؤال یکی از مهم‌ترین سؤالاتی است که متکلمین باید به آن پاسخ بدهند؛ یک پاسخ که در جزوه «فلسفه‌ی کلام انقلابی» اثر جناب استاد فلاح آمده است، این است که اسلام به خاطر داشتن محتواها و مفاد تفاوت آفرین مکتب‌ساز شده است و این مکتب با زیربنای فکری متفاوتی که ارائه می‌دهد، توان پاسخگویی به همه سؤالات جدید را ایجاد کرده است. تفاوت‌آفرین‌ترین سخن اسلام هم عبارت است از توحید. توحید یک مکتب ساخته که می‌تواند با رویکردی توحیدی به همه سؤالات و دغدغه‌های انسان پاسخ بدهد.

پاسخ دیگری که به نظر می‌رسد می‌توان مطرح ساخت این است که اسلام به دلیل به رسمیت شناختن منابع مختلف معرفت، توان بررسی هر سؤال و پاسخ به آن را یافته است. اسلام هم منبع وحی الهی را خود عرضه کرده است آن هم با همان ویژگی که محتواهایی عرضه کرده که این محتواها نفی‌ها و اثبات‌هایی برای همه زمان‌ها و همه سؤال‌های بشر در دل خود دارد؛ علاوه بر این منبع عقل را به رسمیت شناخته، منبعی که دارایی انسان است و انسانیت انسان به اوست، و با مراعات قواعد و قوانین عقلی و با تعامل با وحی به عنوان برترین فهم که خود عقل بعد از علم به محدودیت خود، این برتر بودن را ثابت می‌کند؛ توان پاسخگویی به سؤالات جدید را یافته است. علاوه بر آن اسلام منبع معرفت و شهود را نیز به رسمیت شناخته و مسیری برای بهره مندی از آن‌ها در فهم دینی تعریف کرده و همین نو شوندگی اسلام را باعث شده است.

 

پاسخ‌های شهید مطهری به این سؤال

شهید مطهری در بررسی‌های خود برای پاسخ به این سؤال عواملی چند را بر می‌شمرند:[1]

راز اينكه دين مقدس اسلام با قوانين ثابت و لايتغيرى كه دارد با توسعه تمدن و فرهنگ سازگار است و با صور متغير زندگى قابل انطباق است چند چيز است و ما قسمتى از آنها را شرح مى‏دهيم.

  1. توجه به روح و معنى و بى‏تفاوتى نسبت به قالب و شكل‏

اسلام به شكل ظاهر و صورت زندگى كه وابستگى تام و تمامى به ميزان دانش بشر دارد نپرداخته است. دستورهاى اسلامى مربوط است به روح و معنى و هدف زندگى و بهترين راهى كه بشر بايد براى وصول به آن هدفها پيش بگيرد. علم نه هدف و روح زندگى را عوض مى‏كند و نه راه بهتر و نزديكتر و بى‏خطرترى به سوى هدفهاى زندگى نشان داده است. علم همواره وسايل بهتر و كاملترى براى تحصيل هدفهاى زندگى و پيمودن راه وصول به آن هدفها در اختيار قرار مى‏دهد.

اسلام با قرار دادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شكلها و صورتها و ابزارها در قلمرو علم و فن، از هرگونه تصادمى با توسعه فرهنگ و تمدن پرهيز كرده است؛ بلكه با تشويق به عوامل توسعه تمدن يعنى علم و كار و تقوا و اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلى پيشرفت تمدن را به عهده گرفته است.

  1. قانون ثابت براى احتياج ثابت و قانون متغير براى احتياج متغير

اسلام براى احتياجات ثابت بشر قوانين ثابت و براى احتياجات متغير وى وضع متغيرى در نظر گرفته است.

پاره‏اى از احتياجات، چه در زمينه فردى و شخصى و چه در زمينه‏هاى عمومى و اجتماعى وضع ثابتى دارد، در همه زمانها يكسان است. آن نظامى كه بشر بايد به غرايز خود بدهد و آن نظامى كه بايد به اجتماع خود بدهد از نظر اصول [و] كليات در همه زمانها يكسان است.

قسمتى ديگر از احتياجات بشر احتياجات متغير است و قوانين متغير و ناثابتى را ايجاب مى‏كند. اسلام در باره اين احتياجات متغير وضع متغيرى در نظر گرفته است، از اين راه كه اوضاع متغير را با اصول ثابتى مربوط كرده است و آن اصول ثابت در هر وضع متغيرى قانون فرعى خاصى را به وجود مى‏آورد.

در اسلام يك اصل اجتماعى هست به اين صورت: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»[2] يعنى اى مسلمانان، تا آخرين حد امكان در برابر دشمن نيرو تهيه كنيد. از طرف ديگر در سنت پيغمبر يك سلسله دستورها رسيده است كه در فقه به نام «سبق و رمايه» معروف است. دستور رسيده است كه خود و فرزندانتان تا حد مهارت كامل، فنون اسب سوارى و تيراندازى را ياد بگيريد. اسب دوانى و تيراندازى جزء فنون نظامى آن عصر بوده است. بسيار واضح است كه ريشه و اصل قانون «سبق و رمايه» اصل «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» است؛ يعنى تير و شمشير و نيزه و كمان و قاطر و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد؛ آنچه اصالت دارد نيرومند بودن است، آنچه اصالت دارد اين است كه مسلمانان در هر عصر و زمانى بايد تا آخرين حد امكان از لحاظ قواى نظامى‏ و دفاعى در برابر دشمن نيرومند باشند.

  1. مسأله اهم و مهم (جنبه عقلانی دستورات دینی)

يكى ديگر از جهاتى كه به اسلام امكان انطباق با مقتضيات زمان مى‏دهد، جنبه عقلانى دستورهاى اين دين است. اسلام به پيروان خود اعلام كرده است كه همه دستورهاى او ناشى از يك سلسله مصالح عاليه است، و از طرف ديگر در خود اسلام درجه اهميت مصلحتها بيان شده است. اين جهت، كار كارشناسان واقعى اسلام را در زمينه‏هايى كه مصالح گوناگونى در خلاف جهت يكديگر پديد مى‏آيند آسان مى‏كند.

اسلام اجازه داده است كه در اين گونه موارد كارشناسان اسلامى درجه اهميت مصلحتها را بسنجند و با توجه به راهنماييهايى كه خود اسلام كرده است مصلحتهاى مهم‏تر را انتخاب كنند. فقها اين قاعده را به نام «اهم و مهم» مى‏نامند.

  1. قوانينى كه حق «وتو» دارند

يكى ديگر از جهاتى كه به اين دين خاصيت تحرك و انطباق بخشيده و آن را زنده و جاويد نگه مى‏دارد اين است كه يك سلسله قواعد و قوانين در خود اين دين وضع شده كه كار آنها كنترل و تعديل قوانين ديگر است. فقها اين قواعد را قواعد «حاكمه» مى‏نامند، مانند قاعده «لا حَرَج» و قاعده «لا ضَرَر» كه بر سراسر فقه حكومت مى‏كنند. كار اين سلسله قواعد كنترل و تعديل قوانين ديگر است. در حقيقت، اسلام براى اين قاعده‏ها نسبت به ساير قوانين و مقررات حق «وتو» قائل شده است.

  1. اختيارات حاكم‏

علاوه بر آنچه گفته شد يك سلسله «پيچ و لو لا» هاى ديگر نيز در ساختمان دين مقدس اسلام به كار رفته است كه به اين دين خاصيت ابديت و خاتميت بخشيده است.

مرحوم آية اللَّه نائينى و حضرت علامه طباطبايى در اين جهت بيشتر بر روى اختياراتى كه اسلام به حكومت صالحه اسلامى تفويض كرده است تكيه كرده‏اند.

  1. اصل اجتهادپذیری

اقبال پاكستانى مى‏گويد: «اجتهاد قوه محركه اسلام است». اين سخن سخن‏ درستى است اما عمده خاصيت «اجتهادپذيرى» اسلام است.

 

[1] مجموعه آثار شهيد مطهري (نظام حقوق زن در اسلام)، ج‏19، ص: 117 تا 123

[2] ( 1). انفال/ 60.