حفاظت شده: نقش رصد موقف سلوکی جامعه در تولید مفاد گفتمانی توسط دانش کلام انقلابی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

دستگاه متکلمانه

🔸مطلبی ممکن است حق باشد ولی برای الان جامعه نیست. برای صد سال آینده است. متکلم باید اینها را تشخیص دهد.

🔸متکلم باید برای وضعیت ذهنی جامعه برنامه ریزی کند و اندیشه آماده اند.

🔸متکلم باید در ذهن جامعه مسقر باشد و نسبت به آن قضاوت داشته باشد

🔰این دست گزاره هایی که در مورد کار متکلم و فعالیت متکلمانه تکرار میشود این معنا را به ذهن می آورد که کار متکلمانه به شکل فردی امکان ندارد و یا به ندرت به موفقیت می رسد.

❇️به نظر می رسد برای رصد ذهن جامعه،‌ تولید محتوا بر اساس منابع اصیل دینی، متناسب سازی این محتوا با شرایط ذهنی جامعه،‌ برنامه ریزی برای نحوه تزریق این محتوا به ذهن جامعه و…. باید یک دستگاه متکلم داشته باشیم و با کار فردی نمی توان مقصود را محقق کرد.

افرادی در طول تاریخ بوده اند که به تنهایی توانسته اند جور طیف متکلمین را بر دوش بکشند، مثل حضرت آقا در زمان رهبری که در اینجا نیز (با فرض قبول اینکه این بزرگوار به تنهایی توانسته است این کار را انجام دهند و افراد دیگر در این عملیات مقدس مدد کارشان نبوده اند) باید سنجیده شود که چند درصد موفق بوده اند و اگر یک دستگاه متکلم داشتیم و انبوهی از متکلمین متکفل این مسئولیت میشدند چه میزان درصد موفقیت افزایش می یافت؟

🔸مثلا از جمله فعالیت های جمعی موفق متکلمین، تجربه بازه زمانی ۱۵ خرداد ۴۲ تا بهمن ۵۷ بود که عده ای از فضلای حوزه به صورت منسجم و با جلسات و مباحثات منظم بر ذهن جامعه کار کردند و متناسب با نیاز های آن یک دور عقاید اسلامی را باز تقریر نمودند که در نهایت منجر به انقلاب شد.

🔸 فقط برای موضوع « گره ذهنی جامعه در زمان حاضر چیست؟» باید میز مباحثه راه انداخت و ساعت ها افراد مختلف به بحث و تبادل نظر بپردازند تا بتوانند قضاوت درستی داشته باشند و بعد از آن وارد تولید محتوا برای این حل این گره ذهنی شوند، چه رسد به مجموعه عظیم کار متکلمانه!
لذا به دستگاه متکلمانه نیاز داریم.

(منظور از دستگاه در اینجا لزوما سازمان یا تشکل و… نیست. منظور جمعی است که خود را متکفل این مسئولیت می دانند)

حفاظت شده: تاملی در باب نیازها و اقتضائات پیشروی حلقه اندیشه کلامی(2)

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

فقه و کلام انقلابی

حضرت استاد معتقدند فقه ما باید فقه زندگی شود و از این فقهی که هیچ پیوندی با زندگی ما ندارد، خارج شود. بارها نیز، مواردی از جنس فقه زندگی را مثال زده اند. فقهی که درمورد لحظات مختلف زندگی انسان حکمی دارد و مکلف می تواند به صورت لحظه ای وظیفه خود را استعلام کند.

حال که این نگاه به فقه را در کنار کلام انقلابی قرار می دهم، بیشتر جایگاه این فقه را می فهمم. فقه به وظیفه عملی مردم می پردازد و کلام به طعام معرفتی ایشان. با کلام انقلابی، طعام اندیشه ای که مورد نیاز ذهن مردم می باشد را، تامین می کنیم و با فقه زندگی، وظیفه عملی ایشان مشخص می شود.

اساسا فقه، پس از کلام انقلابی رشد جدی پیدا می کند؛ چراکه وقتی توصیف ما از ذهن مردم دقیق شود، موضوعات جدیدی در اختیار فقه قرار می گیرد. گرچه نکته خوبی که استاد می فرمایند، که خاصیت دانش اینست که موضوعات را به سرعت در حیطه بررسی های خود وارد نمی کند و دیسیپلین سخت و منظم دانشی دارد، ولی به نظر می رسد فاصله فقه موجود با زندگی، تا حدودی نیز، با کلام انقلابی مرتفع خواهد شد.

درواقع فقه دستوراتی برای زندگی مردم ارائه می کند و کلام از این زندگی انقلابی پشتیبانی معرفتی می کند.

فقه : شیوه نامه زندگی مردم

کلام : پشتیبانی معرفتی از زندگی مردم

پیرامون مشخصات کلام انقلابی (  – اهمیت بحث از مشخصات )

میتوانید کشوری را فرض کنید که قلمرو حاکمیت سیاسی خود را نمیشناسد ؟

چنین حاکمیتی مطمئنا دچار فروپاشی خواهد شد. گاهی پا را فراتر میگذارد و تلفات میدهد و گاهی کم میگذارد و از دست میدهد !

تعیین مشخصات برای یک شئ مانند کشیدن نقشه یک کشور است.

تعیین مشخصات برای یک شئ یعنی مشخص کردن نقاطی که این علم با غیر خودش تلاقی میکند.

نگارش مشخصات یعنی بیان نقاط تمام شدن و نفاد یک شئ ، چیزی شبیه کاوش در ماهیت اشیاء !

در نتیجه این مشخصات نگاری ها و حد زدن های متعدد، یک تصویر کلی حاصل میشود که احتمالا نزدیک ترین مفهوم به ذات حقیقی موضوع مورد بررسی خواهد بود.

از آنجا که شئ مورد مباحثه ما، یعنی کلام انقلابی، یک پدیده انسانی است؛ باید در اراده های انسانی به دنبال نقاط نفاد و مشخصات آن باشیم.

این نقطه ها را میتوان در ابعاد مختلف کاوش نمود. ابعادی مانند : ریشه، روش ، غایت، موضوع، رویکرد، گستره و …

کلام انقلابی پشتیبان امت وسط

هرچند هنوز مباحث جلسه روی کلام است و به قید انقلابی آن به صورت ویژه پرداخته نشده است، ولی به حسب مباحثی که این روزها در کلاس فقه می‌گذرد، در یادداشت زیر کمی حول قید انقلابی تامل شده است.

 

اگر قرار است یک جامعه اسلامی بسازیم، نیاز است ابتدا یک امت وسط و یک هسته سخت داشته باشیم؛ یک امتی که برآمده از عقاید دور هم جمع شده‌اند و این امت وسط به صورت عمیقی بهم‌ دیگر پیوند دارند و یک شبکه محکمی در بین افراد این امت برقرار است و این اتصال بین خود لازم است که به خاطر قلّت عدد هضم در اکثر نشود که مخالفان هم به دنبال این هضم هستند.

پس لازم است این امت وسط برای شکل‌گیری جامعه اسلامی تشکیل شود؛ لازم است که یک امت حزب اللهی و انقلابی داشته باشیم که نقش آن هسته سخت باورمند را ایفا کنند و جامعه‌سازی و مدیریت جامعه را برعهده داشته باشند.

این امت انقلابی نیاز به پشتیبانی دارد، نیاز به طعام اندیشه‌ای دارد؛ چه در شکل‌گیری و پدیدآمده و چه در ادامه‌راه و چه در توسعه خود نیاز شدید به اندیشه‌ای دارند که حیات‌شان را پشتیبانی کند. این امت قیام کرده، شدیدا نیازمند است که حیات دینی‌ او پشتیبانی شود. این پشتیبانی از اندیشه دینی این امت به‌پا خواسته برعهده‌ی کلام انقلابی است.

وقتی ایران تماما یک پارچه قیام کرد، آنگاه دیگر وارد تمدن‌سازی شده‌ایم و اینجا دیگر به‌دنبال آن نیستیم که این امت را به همان روش قبل توسعه بدهیم و با توسعه بخواهیم تمام جهان را بگیریم، بلکه وقتی این امت به‌پا خواسته و این هسته سخت اولیه شکل گرفت دیگر زمانه‌ی جهاد است. در این زمان است که جهاد با طواغیت و حکومت‌هایی که مانع آزادی بشر هستند شروع می‌شود. یعنی این جهاد هم ابتدایی نیست، بلکه جهاد دفاعی است، دفاع از آزادی انسان. و این درگیری با باطل تا هنگامی که تماما حکومت روی زمین از آن الله نشود ادامه دارد و این جهاد تا برقرار و حکومت حق بر روی زمین ادامه دارد.

پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (2)

💠 پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (2) 💠

🔶اگر گفته شود، تعریف فقه به چیزی که تمام تجویزات را شامل شود، با فقه مرسوم متفاوت است و حرفی جدید است، در جواب می گوییم: اولا شما هم کلام را به چیزی جدید تعریف کرده اید. تعریف مرسوم این است که کلام دانشی است که به شناخت خدا و دین می پردازد و این تعریف به هیچ وجه شامل فعالیت روی ذهن مردم نمی شود.

ثانیا تعریف فقه با مدعای ما سازگار است و می توان گفت فقه تمام حوزه های رفتاری و تجویزی را شامل می شود. در تعریف فقه گفته اند شناخت احکام عملی دین از ادله تفصیلی اش. درست است که تا به امروز کتاب فقهی ای که به تمام حوزه های رفتاری بپردازد، موجود نبوده و دلیل آن هم سیاسی نبودن و حکومتی نبودن فقه و حوزه بوده است ولی این به معنای این نیست که فقه شامل حوزه فرهنگ و تربیت و سیاست و غیره نمی شود.

درحالیکه تعریف کلام با مدعای شما سازگار نیست و اساسا کلام در کلام انقلابی و کلام مرسوم، مشترک لفظی است و وجه جامع قابل دفاعی دیده نمی شود. زیرا کلام مرسوم یعنی بحث در مورد خدا و دین و کلام انقلابی یعنی بحث در مورد ذهن و اعتقادات مردم. ناظر بودن کلام مرسوم نسبت به ذهن مردم و مبتنی بودن کلام انقلابی بر کلام مرسوم، دلیل یکی انگاشتن آنها نمی شود.

🔶اساسا فقه یعنی علم طراحی و برنامه ریزی رفتار در سه سطح فردی، اجتماعی و حکومتی. و بخاطر همین است که جانشین ولی و امام معصوم، فقیه است. این فقه یعنی کسی که با شناختی که نسبت به دین دارد، توان برنامه ریزی و اداره جامعه را دارد.

اینکه به این جایگاه، ولی فقیه گفته اند نه بخاطر این است که فقه در حوزه پررنگ بوده بلکه بخاطر این است که فقه اساسا جایگاهش جایگاه برنامه ریزی و تجویز است و فلسفه و کلام جایگاهش توصیف و شناخت واقعیت ها است.

🔶حضرت آقا در تبیین جایگاه فقه می فرمایند: فقه استخوان‌ بندی و در واقع ستون فقرات زندگی اجتماعی است. یک عدّه‌ای خیال میکنند فقه، چون اسمش فروع دین است یعنی کارهای فرعی؛ نخیر، فقه استخوان‌بندی و در واقع ستون فقرات زندگی اجتماعی است؛ فقه این است، متکفّل این است. حالا اگر ما به خیلی از بخشهایش توجّه نمیکنیم، نقص از ما است وَالّا فقه یعنی اداره‌ی زندگی، یعنی تبیین نظام زندگی اجتماعی و سیاسی. (رهبر معظم انقلاب‌ 98/02/18)

 

نحوه توجه به ظرفیت‌های‌ حاکمیتی برای تحولات فرهنگی (ناظر به ارائه طرح تحول اداره کل تبلیغات اسلامی قم توسط مدیر کل سازمان تبلیغات قم)

یکی از ایده‌هایی که در تعلیم و تربیت فتوت برای طلاب دوره کلام انقلابی دنبال می‌کنیم، شنیدن طرح‌ها و ایده‌های اصلاحی افرادی است که مسئولیت‌های فرهنگی در کشور دارند؛ در ایام ماه مبارک رمضان امسال در قالب یک جلسه افطار تا سحر، در خدمت مدیر کل سازمان تبلیغات اسلامی استان قم جناب حجت الاسلام و المسلمین شعبان زاده بودیم، و ایشان طرح بحثی که با عنوان «طرح تحول اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم» آماده کرده‌اند و بنا دارند در یک بازه دو ساله از دی ماه 1400 تا دی ماه 1401 اجرا بکنند را استماع و با ایشان مباحثه کردیم.

در یادداشت قبل به تقریر طرح تحول فرهنگی مدیرکل سازمان تبلیغات استان قم و نکاتی در مورد آن پرداختم، در این یادداشت به نقطه تأکید اصلی ایشان و نکاتی در این موضوع خواهم پرداخت.

در مجموع نقطه تأکید اصلی ایشان در ارائه‌ای که با عنوان طرح تحول فرهنگی داشتند، روی یک غفلت مهم که نیروهای انقلاب دچار هستند رفته بود، آن غفلت مهم هم ندیدن ظرفیت‌های حاکمیتی برای پیشبرد اهداف فرهنگی است.

ما با وجود اینکه صاحب حکومت اسلامی هستیم، ایده‌هایی که برای پیشبرد امور فرهنگی در کشور دنبال می‌کنیم، انگار مال حالتی است که حکومت اسلامی وجود ندارد. طوری کنش می‌کنیم که انگار نه انگار که حکومت اسلامی این همه ظرفیت برای پیشبرد اهداف فرهنگی درست کرده است.

این همه ظرفیت‌های مالی و لجستیک در کشور برای امور فرهنگی تعریف شده است، همه در یک روال اداری قرار گرفته است و به نقاطی که باید برسد نمی‌رشد، یعنی عملاً با وجود این همه بودجه فرهنگی که در نهادهای مختلف داریم، نیروهای فرهنگی‌کار! کف صحنه از این بودجه‌ها کم‌بهره هستند.

حتی بودجه‌های کلانی که برای اداره کشور دارد خرج می‌شود فاید پیوست‌های فرهنگی مشخصی است، و این پروژه‌های شهری بدون پیوست فرهنگی عملاً دارد بخش عمده فرهنگ شهرهای ما را تعیین می‌کند، آن وقت ما از این اثرات بزرگ غافل هستیم و فکر می‌کنیم می‌توانیم با منبر و خطابه فضای فرهنگی شهر را حفظ کنیم!

 

اما با وجود چشم تیز مدیر کل سازمان تبلیغات استان قم و تمرکزی که بر به میدان کشیدن همه ظرفیت‌های فرهنگی قم دارند، نقطه تأکیدی که در بیانشان بود و گزارشاتی که از کارهایی که کردند می‌دادند، بیشتر به سمت اینکه چه مقدار بودجه را توانستند از ظرفیت‌های متنوع فرهنگی که در شهر تعریف شده از اوقاف گرفته تا سازمان فرهنگی شهرداری و … به سمت جریان یافتن در امور فرهنگی هدایت کنند؛ کشیده می‌شد.

باید پرسید که آیا ورودهای حاکمیتی و چشم دیدن ظرفیت‌های حاکمیت برای پیشبرد اهداف فرهنگی صرفاً از زاویه اصلاح ساختاری و تنظیمات مربوط به امور بودجه‌ای رخ می‌دهد؟ اساساً اگر امروز کل بودجه فرهنگی کشور را به یک نهاد تبلیغی مثل سازمان تبلیغات بدهند، چه کار خواهد کرد؟ آیا مشکل اساسی در عدم استفاده از ظرفیت‌های حاکمیتی عدم توازن بودجه‌های حاکمیتی برای امور فرهنگی است؟ اگر کل کارهای مربوط به امور فرهنگی حاکمیتی را به دست نیروهای انقلابی بدهند، ظرفیت‌های حاکمیت به استخدام اهداف فرهنگی انقلابی در خواهد آمد؟ همین ساختارها و ادارات عریض و طویلی که ساخته شد هم سازنده‌ها و هم گرداننده‌ها نیروهای انقلابی اوایل انقلاب بودند؛ چه تضمینی هست که مثلاً با کنار زدن این افراد که البته هنوز خیلی‌هایشان انقلابی هستند، ظرفیت ساختاری حاکمیتی در جهت مثبت امور فرهنگی قرار خواهد گرفت؟ اساساً سوال مهم‌تر این است که آیا ساختارهای موجود می‌توانند تحول فرهنگی ایجاد کنند که حالا بخواهیم با هدایت کردن بخشی از بودجه‌های آنها تحول فرهنگی ایجاد کنیم؟ ساختارها و اساساً حاکمیت هیچ وقت از درون خود اصلاح نمی‌شود، همیشه حفظ وضع موجود جزو منافع کسانی است که در ساختار دارای جایگاهی هستند؛ شما اگر بخواهید همین ساختارهای موجود را در جهت انقلابی شدن حرکت بدهید باید بتوانید یک هویت انقلابی که ابتدا یک هویت نخبگانی است و سپس یک دامنه مردمی پیدا می‌کند در بیرون از این ساختارها درست بکنید که آن هویت انقلابی و آن اراده عمومی انقلابی بتواند فشار بیاورد تا این ساختارها از بیرون اصلاح شوند. به عبارت بهتر ساختار حامل یک اراده است، تا آن اراده تغییر نکند ساختار تحول اساسی پیدا نخواهد کرد، برایند اراده‌های درون ساختار هم همیشه در جهت حفظ وضع موجود هستند؛ پس باید شما بتوانید یک اراده متفاوتی بیرون ساختارها پدید بیاورید و بعد آن اراده متفاوت مثل سیلی بیاید ساختارها را متناسب با جهت میل و اراده خود متحول کند.

به عبارت بهتر برای اصلاح ساختارهای حاکمیتی و بهره‌مند شدن از ظرفیت‌های حاکمیتی برای تحول فرهنگی راه‌حل تمرکز بر خود این ظرفیت‌های حاکمیتی نیست، شما باید بتوانید با گفتمان سازی یک فکر و هویت و اراده متفاوتی را در بیرون ابتدا در لایه‌ی نخبگانی و سپس عمومی شکل بدهی، تا این امت وسط و دامنه مردمیِ آن بیاید و چون سیلی این اراده‌های منجمد ساختاری را با خود ببرد.

همچنین خیلی از نرسیدن حرف‌های انقلابی در لایه ظرفیت‌های حاکمیتی ناشی از سیطره و تسلطی است که تمدن غرب بر جهان دارد، و پارادایم حاکم آن به واسطه تربیت شدن مدیران ما در علوم انسانی غربی بر همه ساختارهای ما سایه افکنده است. اگر بخواهیم ساختارهایی که در کشورهای تحت استعمار در دوران استعمار غرب، دارای یک دولت مدرن فشل و مسموم و استعمار زده شده‌اند و همچنان ما گرفتار این نکته هستیم، را به سمت ساختارهایی که حامل اراده‌های انقلابی هستند سوق بدهیم باید توجه کنیم که این مشکل تمدنی را چطور می‌خواهیم حل کنیم؟ صرفاً با یک نگاه ساده سازی شده که برویم و ظرفیت‌های حاکمیتی را برای تحول فرهنگی ببینیم و به استخدام در بیاوریم، و نگاه‌مان هم در جهت‌دهی به بودجه‌ها و نهایتاً تدوین برخی پیوست‌های فرهنگی برای عملیات‌های حاکمیتی تأثیر گذار در سرنوشت فرهنگی شهرها و روستا باشد، که در کلان خود نمی‌تواند اثر پایداری داشته باشد و تحولی در عرصه فرهنگ را رقم بزند. باید به فکر مبارزه با این حاکمیت و سیطره تمدنی رقیب باشیم و این نیز عرصه‌های پیچیده و متنوعی دارد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها توجه به همین شکل دادن به یک اراده متفاوت که هویت متفاوتی را رقم خواهد زد، و انسانهای جامعه تو دیگر با یک ذهن استعمارزده طرح و نقشه نمی‌ریزند و یک انفعال تمدنی در مقابل غرب در خود احساس نمی‌کنند، که هر چه فضای فرهنگی رقیب تو گفتمان کرد همان را در پیش بگیرد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_313

پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (1)

💠 پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (1) 💠

🔶کلام انقلابی که ذهن مردم جامعه سوژه اش است، اگر مراد از آن صرفا یک پویش علمی است که در با نگاه به نیازهای مردم، مسائل علمی اش را تنظیم می کند، این فعالیت یک فعالیت کلامی است همانند کاری که حضرت آقا در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی انجام داده اند. این فعالیت در حقیقت همان علم کلام مرسوم است که موضوعش خدا و دین است. تنها فرق آن این است که مسائلش را بر اساس نیازهای دینی روز مردم تنظیم می کند.

اما اگر مراد از اینکه ذهن مردم سوژه است، این است که موضوع کلام انقلابی، ذهن مردم است و می خواهد اندیشه جامعه را سامان دهی کند، برای آن برنامه ریزی و طراحی کند، از دیگر علوم (معارف، فقه و اخلاق) استفاده کند و خوراک صحیح مردم را آماده کند، در این صورت به نظر می رسد کلام انقلابی بیشتر به مسأله ای از مسائل فقه فرهنگ شبیه است. چراکه فقه یعنی طراحی و تجویز و فرهنگ یعنی بحث از علم و دانش، اندیشه و فکر و باور، اخلاق و رفتارهای عمومی، هنر و امور دیگر یک جامعه. و کلام انقلابی دغدغه اش اندیشه سازی در یک جامعه دینی است. بنابراین کلام انقلابی به یکی از موضوعات اصلی فقه فرهنگ می پردازد.

🔶به بیان دیگر علم کلام (چه روش آن عقلی باشد چه نقلی، چه فعالیت آن انفعالی و صرفا برای دفع شبهه باشد چه فعالانه و اثبات همه جانبه دین)، در ساحت اثبات، کشف و شناخت تفصیلی دین است نه چگونگی تحقق دین و چگونگی تحقق اندیشه دینی، جامعه دینی، فکر دینی مردم و غیره.

آن چیزی که دغدغه کلام انقلابی است، یک تجویز و یک راهبرد برای ذهن و باور در عداد کلان جامعه می باشد و نامیدن این دغدغه به کلام نیاز به تأمل فراوانی دارد.

 

🔶همچنین به این دلیل که کلام انقلابی، صرفا به دنبال کشف حقایق نیست بلکه فعالیتی است که به دنبال تغییر، ساماندهی، طراحی یک پدیده خارجی (ذهن مردم) است، لذا باید به تمام اموری که در این هدف نقش دارند بپردازد. به عنوان مثال در کلام انقلابی، باید به این مسأله پرداخته شود که اساسا چگونه اندیشه شکل می گیرد؟ چه عناصری در ایجاد اندیشه موثر است؟ تأثیر امور غیر معرفتی در ایجاد اندیشه چه مقدار است؟ اگر بپذیریم که امور غیر معرفتی (مثل علاقه و احساسات، هیجانات و جو، سبک زندگی، نیازهای ابتدایی زیستی انسان از جمله اقتصاد، سلامت، امنیت و …) در شکل گیری اندیشه موثر است، کلام انقلابی باید اینها را هم در طراحی اش دخیل کند.

🔶به نظر می رسد این کلام انقلابی، چیزی است که هم به فلسفه و هستی شناسی، هم به انسان شناسی و روان شناسی و هم به جامعه شناسی نیاز دارد. و چقدر فاصله است بین این چیزی که به کلام نامیده شده و کلام مرسوم که هدفش بررسی خود اعتقاد در مورد خدا و دین است فارغ از وجود هر انسانی و اینکه چگونه خواسته شود اینها در ذهن انسانها قرار بگیرد. بنابراین همانطور که پیش تر گفته شد، کلام انقلابی یک فعالیت از جنس فقه فرهنگ است نه کلام. مگر اینکه مرادمان از کلام ساماندهی و مدیریت اندیشه جامعه نباشد بلکه مرادمان صرفا فعالیت علمی در حوزه اعتقادات به خدا و دین (ناظر به نیاز اندیشه ای جامعه) باشد. کاری شبیه کار حضرت آقا در طرح کلی اندیشه اسلامی.

دانش و اندیشه؛ چه تقریری؟!

🔶دو تقریر از دانش و اندیشه وجود دارد:

۱. در طول تاریخ در زمینه هاي مختلف اندیشه وجود دارد. سپس در گذر زمان، آن اندیشه منضبط می شود و دانش تولید می‌شود. در این نگاه دانش پسینی است.

۲‌. دانش چون سخت و منضبط و… است، مستقیما نمی‌تواند مساله عینی را حل کند و یا اگر بتواند، بطور حداقلی می تواند. اما اندیشه بخاطر جامع بودن و پویا بودنش و با تغذیه از دانش، مساله های عینی را به صورت کامل تر حل می کند. در این صورت اندیشه پسینی است.

 

🔶این دو تقریر باهم قابل جمع نیستند.

بالاخره دانش قدرت بیشتری در حل مساله دارد و نیاز به اندیشه زمانی است که در آن زمینه دانش شکل نگرفته باشد یا دانش عقب تر از صحنه جامعه باشد و الا اگر دانش شکل بگیرد، دیگر نیازی به آن اندیشه نیست؟ و یا حتی اگر هم دانش هم باشد، بازهم به اندیشه نیاز داریم زیرا دانش توانایی حل مستقیم مساله ها را ندارد و اندیشه باید با کمک دانش ها به حل مساله بپردازد؟

به بیانی دیگر، دانش نسخه ارتقا یافته اندیشه است یا اساسا دانش و اندیشه هر کدام در یک ساحتی هستند و هردو همزمان مورد نیاز است؟

 

🔶آیا می توان تقریر دیگری ارائه داد تا این چالش را حل کند؟

در ادامه تقریر دیگری بیان می شود که به نظر می رسد با این تقریر، اندیشه هم پیشینی است و هم پسینی.

دانش اساسا چیزی نیست جز سواد و سیاهی و دارا بودن آن موجب قدرت فکر و اندیشه انسان می شود و انسان با کمک آن و تغذیه از آن می تواند بهتر فکر کند و مسائل را حل کند.

 

🔹دانش به مثابه یک ابزار و تکنیک است. انسان با نگاه به اهداف و نیازهایش ابزاری را اختراع می کند. سپس انسان آن ابزار را به کار می بندد و به صورت بهتری نیازهایش را تامین میکند. در این پدیده انسان هم قبل از اختراع نقش آفرینی میکند و هم بعد از اختراع.

دانش و اندیشه هم اینگونه هستند. دانش همان تکنیک است و فکر و اندیشه همان انسان. اندیشه هم قبل از دانش هست و اساسا او بوده که دانش را تولید کرده و هم بعد از دانش هست و دانش را به خدمت می‌گیرد.

🔹اینگونه نیست که بعد از اختراع ابزار، انسان بطور کلی کنار رود و دیگر به ابزار تکیه کند. لحظه به لحظه نگهداری و رشد ابزار به همان انسان وابسته است.

دانش هم همینگونه است. اندیشه هم پیشران و مولد دانش است. چراکه این دانشی که منضبط و سخت است، به او قدرت خاصی می‌دهد. و سپس فکر با کمک از همین دانشهایی که خودش آن ها را با روش هایی خاص و سخت تولید کرده، مساله های عینی خودش را حل میکند.

 

🔶چالشی که این تقریر با آن مواجه است، این است که شاید دانش های غربی با رویکرد تخصصی اش، اینگونه باشد؛ اما آیا دانش های حوزوی اینگونه است؟ آیا معارف و فقه و اخلاق، صرفا ابزار هستند؟ یا این دانش ها ترکیبی از دانش و اندیشه هستند؟ فتأمل.

لزوم تمایز اندیشه از دانش

در وادی معرفت، اندیشه را هم باید به عنوان یک لایه از معرفت به رسمیت شناخت، نه تنها در سطح دانش،‌ بلکه درجه اهمیت آن باید رتبه‌ای بالا‌تر از دانش باشد؛ همانگونه که حضرت آقا در هنگام شمارش عرصه‌های پیشرفت، عرصه‌ی فکر را مهم‌تر از عرصه دانش بیان می‌کنند. (رک: اولین نشست اندیشه‌های راهبردی؛ ۱۰ آذر ۱۳۸۹)

در ساحت دانش، آنقدر سرعت رشد پایین است که به راحتی نمی‌تواند خود را به زندگی بکشاند، لذا نیاز است چیزی از جنس معرفت که دارای سیّالیتی باشد که توانایی پشتیبانی از زندگی بشری را داشته باشد؛ زندگی که دائما در حال دگرگونی و تغییر است. شاید دانش بتواند خود را به بعضی از ساحت‌های زندگی بکشاند و از آن پشتیبانی کند ولی عمده پشتیبانی زندگی بشر توسط چیز از جنس معرفت به نام اندیشه انجام می‌شود؛ البته اگر نگوییم تماما پشتیبانی بر عهده اندیشه است و دانش برای رسیدن به زندگی و پیشتیبانی از آن ناگزیر از این است که تبدیل به اندیشه شود و در اول امر، خود را به ساحت اندیشه برساند تا بتواند پشتیبانی از زندگی داشته باشد.

لذا لازم است یک لایه معرفتی در کنار دانش، با نام اندیشه را به رسمیت بشناسیم که اگر درجه اهمیت آن را در ساحت معرفت، بیشتر از دانش نمی‌دانیم، حداقل برابر با دانش بدانیم.

الهام از مقایسه ی بین نظریه پرداز و دانشمند در فهم تفاوت اندیشه و علم

برای فهم دقیقتر تفاوت اندیشه و علم خوب است نیم نگاهی به فهمی که از تفاوت یک نظریه پرداز با یک دانشمند داریم داشته باشیم و از این تفاوت الهام بگیریم.

یک نظریه پرداز اگرچه از علومی مختلف در آن شاخه ی خاصی که نظریه پردازی میکند تغذیه کرده است اما تغذیه اش هرگز محدود به آن حیطه ی علمی خاص نبوده است بلکه تغذیه از علوم گسترده و ذو ابعاد توانسته در او قدرت تولید و خلق یک نظریه را پشتیبانی کند.

پای یک نظریه پرداز و متفکر هرگز مثل یک دانشمند و پژوهشگر در گِل هایی از جنس دیسیپلین علمی و ساختار مقاله ای و استدلال و استقراهای خاص گیر نمیکند.

نظریه پرداز خارج از همه ی این چهاچوبها و بعضا حتی بر اساس برخی الهامات، براحتی به خود جرأت و جسارت بالا پریدن میدهد و با این جسارتهای خود به پیشروی های گام بگام و محکم بعدی علمی و پژوهش های اهل علم جهت میدهد.

و علومی هم که در نهایت رهاورد این حرکت خواهد بود مقدمه و زیربنای اندیشه ورزی ها و نظریه پردازی های نظریه پردازان بعدی میشود.

بر اساس این مقایسه، اندیشه یک هویت انسانی سیال دارد و علم یک هویت در بند کشیده شده و کند.

وقتی علم از هویت ذهنی خارج میشود و خود را به عالم انسانی و روح و حیات بالاتر نزدیک میکند هویت اندیشه ای پیدا میکند.

دیگر اینکه اگر بخواهیم در یک انسان یک هویت اندیشه ای بار بگذاریم علاوه بر تغذیه از مواد اولیه ای همچون علوم مختلف، یک نحوه جسارت و قدرت خاص هم بایستی در او پدید بیاوریم.

جسارت اندیشیدن خودش یک پیش نیاز مهم برای این مسیر است که در نظام تربیتی استعدادکُش فعلی باید تقریبا دورش را خط کشید.

 

 

خاستگاه توجه به دو ساحت دانش و اندیشه در کلام انقلابی

🔰 خاستگاه توجه به دو ساحت دانش و اندیشه در کلام انقلابی

میان #دانش و #اندیشه را از جهات مختلف می‌توان تمایز نهاد، اما این تمایزات آیا به‌قدری هست که بتواند از دو ساحت وجودی گزارش دهد؟

کلام انقلابی سودای پشتیبانی نظری از زیست دینی جامعه – حیات نوین انقلابی – را در سر دارد و ذهن جامعه را هدف گرفته است.

آیا می‌توان از یک لایه‌ی معرفتی سخن گفت که پشت حیات جمعی انسان‌ها قرار گرفته و به اقدامات او – به‌عنوان یک کل منسجم و باشعور – سمت‌وسو، پیوستگی و انسجام و حتی هویّت می‌بخشد؟ آیا می‌توان میان این لایه‌ی معرفتی با سایر دانش‌ها – حتی دانش عقاید دینی – تمایز قائل شد؟

بله، از دو جهت:

1. پیوستگی هویتی یک ملت صرفا به مثلا گزاره‌های قانون اساسی یا مرز و جغرافیای مشترک نیست، بلکه مجموعه‌ای از باورها و ارزش‌ها و عادات و آداب و رسوم عینی است که در عمل ایشان را به هم پیوند می‌زند و یک کل متمایز از سایر ملل ایجاد می‌کند؛ برای این لایه‌ی عینی می‌توان یک ذهن مشترک و سیّالی درنظر گرفت که ترجمه‌ی معرفتی آن می‌شود #ذهن_جامعه

2. انسان به‌مثابه‌ی یک کل ذی‌شعور که دارای هویت واحد و یک‌پارچه است، نه با هیچ یک از دانش‌های نظری و عملی می‌تواند این پیوستگی خویش تأمین کند، نه صرفا با تسلسل خاطرات است که شخصیت یکپارچه‌اش شکل می‌گیرد، بلکه یک لایه‌ی معرفتی – نه لزوما خودآگانه – است که مثل سیستم‌عامل در یارانه باعث پیوستگی و انسجام میان ساحات و قوای درونی و موقعیت وی در زمان و مکان می‌شود. این لایه‌ی معرفتی کاملا سیّال و منعطف و دارای خاصیت جمع‌الجمعی است. این لایه‌ی معرفتی در وجود انسان و جامعه – اگر اصابتی برای آن قائل باشیم – اندیشه است.

 

امید فشندی
1401/02/17

حفاظت شده: نسبت دانش و اندیشه و اراده و فعل

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نسبت شناسی اندیشه و دانش

🔰سکانس اول:

💠رهبری در اولین نشست اندیشه های راهبردی 4 عرصه برای پیشرفت ذکر می کنند:
فکر،
علم،
سبک زندگی،
و معنویت

💠ایشان در توضیح دو عرصه ابتدایی این چنین ذکر می کنند:
1. عرصه #فکر
ضرورت سوق دادن جامعه به سوی یک جامعه متفکر
در درجه‌ی اول، پیشرفت در عرصه‌ی فکر است. ما بایستی جامعه را به سمت یک جامعه‌ی متفکر حرکت دهیم؛ این هم درس قرآنی است. شما ببینید در قرآن چقدر «لقوم یتفکّرون»، «لقوم یعقلون»، «أفلا یعقلون»، «أفلا یتدبّرون» داریم. ما باید #جوشیدن_فکر و #اندیشه_ورزی را در جامعه‌ی خودمان به یک حقیقت نمایان و واضح تبدیل کنیم.
2. عرصه #علم
عرصه‌ی دوم – که اهمیتش کمتر از عرصه‌ی اول است – عرصه‌ی علم است. در علم باید ما پیشرفت کنیم. البته علم هم خود، محصول فکر است. در همین زمان کنونی، در حرکت به سمت پیشرفت فکری، هیچ نبایستی توانی و کوتاهی و کاهلی به وجود بیاید.

💠اینکه ولیّ یک جامعه یک برش معرفتی در ساحت شناخت و آگاهی ایجاد کند و میزی بین دانش و اندیشه رقم بزند، امریست که بایستی به شدت جدی گرفته بشود. تمایز دادن اندیشه(فکر) و دانش(علم) و مهمتر خواندن فکر یعنی ایجاد یک سو و بلکه قبله اجتماعی برای ایجاد یک جریان اجتماعی به منظور ایجاد پیشرفت و بالندگی در آن عرصه.

🔰سکانس دوم:

💠سرّ اهم بودن اندیشه در چیست؟!
سرزمین واقعیت های چالش خیز انقلاب اسلامی فاصله قابل توجهی تا سرزمین دانشهای اسلامی دارد اما راه حل پاسخ به این چالش ها چیست؟
به علت سیطره و هیمنه پارادایم غربی در مواجهه با چالش ها این فکر و اندیشه غربی است که میدان دار می شود حتی باورمندان به انقلاب اسلامی به به ورطه پارادایم غربی لغزیده و وفادار به امتداد دانش های اسلامی نمی مانند.

💠#عبرتی_از_تاریخ_انقلاب: امام چه کرد؟
“حضرت امام تا با فریاد «اسلام در خطر است» قیام خود را شروع کرد آگاهان حوزۀ تمدن‌پژوهی فهمیدند که درگیری او در یک سطح تمدنی بسته شده است.”

“در این صورت لازم بود از انواع و اصناف پشتیبانیها برای توفیق این نهضت مدد گرفته شود و در این میان نقش دانش اختصاصی بود. اما نه فقه مصطلح و نه فلسفه و اخلاق مصطلح برای ادارۀ انقلاب کافی نبودند و نیستند. زمانی که امام خمینی رحمة‌الله‌علیه قیام کرد، هرچند که کاملاً متکی به این دانش‌ها بود و خود او می‌فرمود: «زیر سایۀ فقه مبارزه کنید.»، ولی این دانش‌ها مسیری را که باید در پیش می‌گرفت، برای او روشن نکرده بودند”

“دانش‌ها در جایی ایستاده بودند و حضرت امام در منطقه‌ای بسیار جلوتر از موقف دانش‌های اسلامی، در دل واقعیت‌های تلخ و دشوار آن روز، عملیاتی را علیه هجمه‌های گسترده، متنوع و پیچیدۀ مستکبرین عالم علیه دین مبین اسلام و سعادت دنیایی و اخروی بشر، تعریف کرده بود. این عدم پاسخگویی میراث علمی اسلامی از نهضت انقلاب اسلامی رهبر کبیر این انقلاب را سخت می‌آزرد(این همان چیزی است که سالهاست به عنوان خلأ نظری(تئوریک) انقلاب اسلامی از آن یاد می‌شود.)”

“ولی نکتۀ مهم و فوق‌العاده راهبردی اینجاست که این انقلاب با انضباط کامل به پیش رفت و هر ماه و هر سال با متانت و استواری مثال‌زدنی، فاصلۀ خود را تا مقاصد اعلام شده کم کرد تا نهایتاً پیروز شد و واقعاً اسلامی بود و اسلامی باقی‌ماند.”

“نتیجۀ همۀ این سخنان این که انقلاب اسلامی ایران با وجود خلأ تئوریک(دانشی) به اندیشه‌ای نیرومند نیاز داشت تا جامعۀ مستعد ایران اسلامی را از دل سال‌ها سرخوردگی و تأثر از فرهنگ و تمدن غربی و از زیر چکمۀ استکبار جهانی به در آورد و به پیروزی قطعی برساند”(1)

💠این اندیشه اسلامی بوده که در عین وفاداری به دانشها و تراث اسلامی و تغذیه انضباط بخش و اتقان آفرین از آنها سبب پیشرفت انقلاب اسلامی به سوی آرمان ها بوده است.
هر چند دانش طبع سردی دارد و از این رو کسانی که در کار نهضت اند دانش و نگاه دانشی را لنگر و مانع جولان اندیشه تلقی می کنند اما واقعیت این است که طبع گرم اندیشه در سرمای دانش است که به انضباط کشیده شده و اتقان و صلابت کارآمدی خود را رقم می زند.

حل مسئله و نسبت آن با دانش و اندیشه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • دانش ها اساسا برای حل مسئله های اجتماعی در یک گستره اجتماعی شکل گرفته اند فلذا همیشه، دغدغه حل مسئله ها جامعه را داشته اند اما سوالی که باید بدان پاسخ داد این است که آیا خود دانش مباشرتا به حل مسئله اجتماعی می پردازد و یا این که با پردازش دانش و تبدیل آن به اندیشه، مسائل اجتماعی حل می شود؟
  • به تعبیر دیگر، دانش ها به سبب طبع خاص خویش، تا چه میزان توانایی حل مسائل اجتماعی را به صورت مباشرتا دارند؟
  • آیا استفاده از اندیشه ها برای حل مسئله های اجتماعی، برای حالت گذار می باشد که فاصله میان دانش و مسائل اجتماعی زیاد است؟ و یا در حالتی که دانش ها بسط و امتداد پیدا کرده اند نیز، هنوز برای حل مسائل اجتماعی، باید دانش ها مورد پردازش قرار گیرند تا تبدیل به اندیشه شده و سپس مسائل اجتماعی حل شود؟
  • شاید بتوان این گونه ادعا کرد که برای حل مسئله های اجتماعی این اندیشه ها هستند که مباشرتا مسائل را حل می کنند و دانش ها توانایی حل مسئله به صورت مستقیم را ندارند. و این امر به سبب آن است که مسائل اجتماعی برای پاسخ، نیازمند دانش های مختلفی هستند و از طرف دیگر به دلیل نو بودن و جلو بودن همیشگی شان نسبت به دانش ها، امکان پاسخ ها توسط دانش ها به صورت مستقیم میسر نیست.
  • فلذا برای حل مسائل اجتماعی لاجرم به اندیشه نیازمند هستیم. این اندیشه ها حاصل مصدر ضرب دانش های مختلف در هم می باشد که یک پارادایم علمی را شکل داده و مسائل علمی و اجتماعی در آن پارادیم به پاسخ های خویش نزدیک می شوند.

کلام انقلابی؛ در مصیر اندیشه تا دانش

🔰 کلام انقلابی؛ در مصیر اندیشه تا دانش

گرچه موضوع کلام انقلابی را #اندیشه_دینی و #ذهن_جامعه می‌دانیم، اما کلام انقلابی به‌مثابه‌ی یک علم، در موقف دانشی است.

بله، مباحثاتی که در حلقه‌ی اندیشه‌ی کلامی داریم، هنوز در رتبه‌ی اندیشه‌ی کلامی است اما خب می‌کوشیم که آن را ساخت و پرداخت دانشی کنیم و سرانجام بتوانیم به‌عنوان یک دانش (هم‌تراز با کلام مرسوم) به جامعه‌ی علمی پیشنهاد دهیم.

اینکه موضوع خارجی و عینی یک علمی از جنش اندیشه باشد، دلیل بر آن نیست که خود آن علم هم از جنس اندیشه باشد و اساس اینکه “علم” به‌معنای «مجموع قضایا و گزاره‌های دانشی» از جنس اندیشه باشد، به‌راحتی قابل قبول نیست.

اما اگر علم را به‌معنای هر نوع پویش معرفتی بگیریم می‌تواند اعم از دانش و اندیشه باشد و اساسا هر علمی باید دارای چرخه‌ی دانش و اندیشه باشد تا پایایی و پویایی خود را حفظ کند.

 

امید فشندی
1401/02/16

شهر اندیشه؛ از شهربانی تا شهرداری

🔰کلام مرسوم و کلام انقلابی؛ از شهربانی تا شهرداری

#می‌پرسند: چرا بر کلام مرسوم خرده می‌گیرید که کاری به حیات دینی مردم نداشته؟ بااینکه همین قیودی مانند “اثبات” و “دفاع” و “دفع شبهه” در تعاریف مرسوم از کلام، ناظر به دغدغه‌ی متکلم نسبت به باورها و عقاید دینی مردم است.

در #پاسخ می‌توان گفت: گرچه نسبت به غیرتی که متکلمین در #مرزبانی و حتی #شهربانی از دیار عقاید دینی داشته‌اند سپاسگزاریم، اما شهر را با رویکرد نظامی و انتظامی نمی‌توان آباد کرد، خصوصا شهر معرفت و فرهنگ را، #شهرداری لازم است.

متکلمین غالبا فقیه بوده‌اند نه فیلسوف و عارف و اهل حکمت و معارف؛ از ترکیب فقه و کلام بیشتر تکفیر و تحدید (مرزگذاری) تولید می‌شود نه تبیین و تعمیق و رشد باورهای دینی مردم.

کلامی که توجیه‌گر فتاوای فقهی و حکم شرعی است – که باید هم باشد – “سؤال” را “شبهه” و “دگراندیش” را “گمراه” و تألیفاتش را “کتب ضالّه” می‌نامد.

اما کلامی می‌خواهیم که #عقلانیت را با #غیرت هم‌قدم کند تا علاوه‌ بر پاسداری، پویایی و پیشرفت معارف دینی مردم را هم بخواهد؛ پیش از آنکه به حق و باطل آرا و نظرات حکم کند تا بتواند به وجوب و حرمت تشریعی فتوا دهد، واقعیت تکوینیِ حیات اجتماعی که با تکثرات و تزاحمات بسیاری آمیخته است به رسمیت بشناسد تا بتواند آن را بفهمد و بر آن تأثیر بگذارد.

 

امید فشندی
1401/02/16

سه توجه در وجه تسمیه‌ی «کلام انقلابی»

🔰 وجه تسمیه‌ی این پویش معرفتی به “کلام انقلابی”

یک سؤال اینکه اگر ادعا و سعی بر تمایز با کلام مرسوم و کلاسیک دارید، خصوصا در زمینه‌ی موضوع که می‌گویید ما به #ذهن_جامعه می‌پردازیم که اندیشه‌ی دینی است، و آن به #عقاید_دینی که دانش معارف است، خب چه وجهی دارد که نام کلام بر این پویش می‌گذارید؟

می‌گوییم که #سه_وجه می‌توان برشمرد:

#یک اینکه خاستگاه این دانش کلام مرسوم، از جنس اندیشه و نزدیک به مقصود ما بوده و با گفت‌وگو آمیخته لذا کلام نام گرفته‌، اما به‌مرور و با تولید دانش کلام از این لایه غفلت شد. می‌خواهیم به آن لایه توجه دهیم.

#دو اینکه در تراث معرفتی اسلامی، دانش مرسوم کلام بیش از هر دانش دیگر ظرفیت پشتیبانی دانشی و تراثی از این پویش معرفتی – کلام انقلابی – را دارد.

#سه اینکه تا وقتی به علمی کاملا متمایز و تازه نرسیده‌ایم، ضرورتی ندارد که به صرف تفاوت موضوع، حساب خود را از کلام مرسوم جدا کنیم و نام دیگری برای این پویش برگزینیم، چه اینکه در علوم حوزوی – مانند فقه و اصول – هم مرسوم نیست که به صرف اختلاف با مشهور در تعریف یا موضوع علم، نام دیگری بر علم بگذارند.

امید فشندی
1401/02/16

پسااسلامیسم و میلاد دخانچی؛ از فرم تا محتوا

🔰 پسااسلامیسم و میلاد دخانچی؛ از فرم تا محتوا

 

🔶 #میلاد_دخانچی در #پسااسلامیسم از یك درك دردآلود نسبتا فراگیر ناظر به وضع امروز #جمهوری_اسلامی سخن می‌گوید:

“نه جامعه آن‌چنان كه از یك انقلاب انتظار می‌رفت اسلامی شده، و نه سیستم اداره‌ی كشور آن‌چنان كه از یك نظام سیاسی در ارتقای متوازنِ عدالت و آزادی و اخلاق و اقتدار و امنیت انتظار می‌رود، كارآمد است.”

🔹 اما چرا ؟

می‌گوید توازن میان #سیاست و #مذهب برهم‌خورده است و آن خوانشی از مذهب – اسلامیسم – كه با حكمت ویژه‌ی خود بنا داشت سیاست و الگوی قدرت‌وزی روز – دولت مدرن – را كسب و هضم و از آن عبور كند، دچار نارسایی‌هایی نظری – الهیاتی/متافیزیكی – بوده كه در میدان عمل اسیر استیت مدرن و بلكه سواری‌دهنده به آن شد.

🔹 چرا ؟

چون‌كه دعوای مذهب با سیاست را فقط در مقام مشروعیت تصویر می‌كرد و می‌پنداشت كه اگر شرع سیاسی شود(یعنی به مشروعیت خاستگاه سیاست بپردازد)، سیاست هم شرعی خواهد شد؛ حال آنكه سیاست با ولایت مشروع شد، اما چون شرع الگویی عملی برای قدرت‌ورزی نداشت یا با الگوهای مدرن (استیت‌فرم) در تضاد بود (قبیله‌فرم)، در عمل صرفا به مذهب‌مالی سیاست‌ورزان استیت‌گرا دامن زد.

🔹 حال چه باید كرد؟

پیشنهاد می‌كند دوباره آن خوانش فاخر از مذهب را فرابخوانیم تا این‌بار با تجربه‌ی عملی پشت سر، مرز خود را با سیاست – خصوصا الگوی استیت – بشناسد و فراتر از مشروعیت‌بخشی به آن، با تكیه بر الگوی قبیله‌فرم خود، به تعادل و توازن با آن و سپس تكامل جامعه برسد.

🔶 اما دخانچی فراتر از محتوایی كه در پسااسلامیسم ارائه می‌دهد، خود #فرمی_از_انقلابی‌گری است.

🔹 توجهی كه ما را به لزوم «تفكیك میان سیاست و مذهب» و «تصویر تضاد و تكامل میان آن دو» فرامی‌خواند، نه در نفی اسلام سیاسی و انقلاب اسلامی، بلكه تذكری به تمایز میان #سیرت با #صورت انقلاب یا همان دوگانه‌ی انقلاب اسلامی و نظام اسلامی است؛ شخصیت حقیقی و حقوقی را یكی داشتن همان‌قدر خطای محاسباتی در پی دارد كه جسم و جان را یكی انگاشتن یا هریك را به‌جای دیگری نشاندن.

 

🔶 از این دو مواجه با میلادهای امروز كه مولودهای انقلاب اسلامی هستند، چه كنیم و كدام را ترجیح و اولویت دهیم؟ فرم را یا محتوا؟ سیرت انقلاب با كدام می‌ماند و صورتش با كدام اصلاح می‌شود؟!

امید فشندی
1401/02/13