✨تدبری حول آیه ۱۸ سوره زمر- فطری بودن آزاد اندیشی

🔸طبق آیه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» در میابیم که دین الهی فطری است و خداوند متعال جز به فطرت، انسان را دعوت نمی کند. تمام آموزه های الهی مبتنی بر فطرت ناب انسان است و اگر آموزه ای با انسانی سازگار نیست به این جهت است که فطرت او پوشیده شده است.

❇️در آیه شریفه 18 سوره زمر خداوند متعال میفرماید: «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»
در این آیه شریفه خداوند متعال به شنیدن سخنان مختلف و تبعیت از احسن آنها که بیانی از آزاد اندیشی است امر فرموده است. لذا می توان این آیه را شاهدی بر فطری بودن آزاد اندیشی دانست.

❇️در ادامه آیه نیز این افراد که آزاداندیشانه از حق پیروی میکنند را شامل هدایت الهی دانسته و صاحبان عقل را منحصر در این گروه آزاد اندیش کرده است که اینها نیز دلیلی است بر اینکه آزاد اندیشی، انسان را به فطرت و به هدایت الهی بازمی گرداند.

احادیث ذیل آیه ۱۸ – سوره زمر

احادیث ذیل آیه ۱۸ – سوره زمر
آیه الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ [18]

🔸الصّادق (علیه السلام)- کُلُ رَایَهًْ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ.

امام صادق (علیه السلام)- هر پرچمی که پیش از قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برافراشته شود، صاحبش طاغوتی است که به‌جای خداوند عزّوجلّ پرستیده می‌شود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۶ الکافی، ج۸، ص۲۹۵/ البرهان

🔸الکاظم (علیه السلام)- عَنْ هِشَامِ‌بْنِ‌الْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی‌بْنُ‌جَعْفَر (علیه السلام) یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.

امام کاظم (علیه السلام)- هشام‌بن‌حکم گوید: امام کاظم (علیه السلام) به من فرمود: ای هشام! خداوند به اهل عقل و فهم در کتاب خود بشارت داده و فرموده است: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۶ الکافی، ج۱، ص۱۳/ بحارالأنوار، ج۱، ص۱۳۲/ تحف العقول، ص۳۸۳/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۲۰۶/ نورالثقلین

🔸الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الْقَاسِمِ‌بْنِ‌بُرَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَیْرِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَه … إِنَّ الْإِیمَانَ لَیَتِمُّ وَ یَنْقُصُ وَ یَزِیدُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلَی جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ (علیه السلام) وَ قَسَّمَهُ عَلَیْهَا وَ فَرَّقَهُ فِیهَا فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَهًْ إِلَّا وَ قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی بِهِ یَعْقِلُ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ وَ هُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِی لَا تَرِدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهَا عَیْنَاهُ اللَّتَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا وَ أُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا … وَ فَرَضَ عَلَی السَّمْعِ أَنْ یَتَنَزَّهَ عَنِ الِاسْتِمَاعِ إِلَی مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ أَنْ یُعْرِضَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَهُ مِمَّا نَهَی اللَّهُ عزّوجلّ عَنْهُ وَ الْإِصْغَاءِ إِلَی مَا أَسْخَطَ اللَّهَ عزّوجلّ فَقَالَ فِی ذَلِکَ وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ثُمَّ اسْتَثْنَی اللَّهُ عزّوجلّ مَوْضِعَ النِّسْیَانِ فَقَالَ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ قَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب … فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَی السَّمْعِ مِنَ الْإِیمَانِ أَنْ لَا یُصْغِیَ إِلَی مَا لَا یَحِلُّ لَهُ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ مِنَ الْإِیمَانِ.
امام صادق (علیه السلام)- ابوعمرو زبیری نقل کرده است: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «ایمان می‌تواند در حدّ کمال باشد و هم نقصان‌پذیر باشد و هم درحال افزایش»؟ فرمود: «آری! چنین است» گفتم: «چطور»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «خداوند متعال ایمان را بر جوارح فرزندان آدم (علیه السلام) واجب گردانید و ایمان را بین اعضاء تقسیم فرمود و برای هریک سهمی معیّن کرد. بخشی از ایمان را به یکی از جوارح اختصاص داده، و هر عضوی تکلیف مخصوصی دارد که عضو دیگر به آن مکلّف نیست، یکی از آن جوارح قلب است که به‌وسیله‌ی آن می‌فهمد و درک می‌کند، بدی‌ها و نیک‌ها را از هم تمیز می‌دهد و خیر و شرّش را در می‌یابد. قلب امیر و فرمانده جوارح و اعضاء او می‌باشد، هرچه قلب امر کند اعضاء بدنش اطاعت می‌کنند و از فرمان او سرپیچی ندارند، یکی از آن اعضاء، دیدگان او هستند که به‌وسیله‌ی آن‌ها اشیاء را نگاه می‌کند و گوش‌هایی دارد که به‌وسیله‌ی آن‌ها می‌شنود … خداوند بر گوش نیز چیزهایی واجب کرده است، و آن این است که نخست گوش‌های خود را از آنچه پروردگار حرام کرده است باز دارد، و از منهیّات دوری کند، و به سخنانی که مورد خشم خداوند می‌گردد گوش فرا ندهد [و از لهویّات و شنیدن سخنان بی‌فایده خودداری نماید]. خداوند در قرآن فرمود: و خداوند [این حکم را] در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا می‌کنند، با آن‌ها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند!. (نساء/۱۴۰) امّا خداوند، آن موردی را که به واسطه‌ی فراموشی، اشتباه کند را استثناء کرده و فرمود: و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین!. (انعام/۶۸) و فرمود: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب. این بود آنچه خداوند بر گوش واجب کرده که باید، از گوش فرا دادن به آنچه که شنیدنش حلال نیست اجتناب کند و این‌ها عمل گوش می‌باشد. [و ایمان گوش محسوب می‌شود] و آن جزئی از ایمان است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۶ الکافی، ج۲، ص۳۵/ بحارالأنوار، ج۶۶، ص۲۵/ العیاشی، ج۱، ص۲۸۲؛ «ان الایمان… کیف ذلک» و «قلبه… یبصر بهما» محذوف/ دعایم الإسلام، ج۱، ص۶ «یعرض عما» محذوف/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۱۶۴؛ «ان الایمان… کیف ذلک» محذوف
۲ -۳(زمر/ ۱۸)

🔸أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ أَمَّا الْإِیمَانُ وَ الْکُفْرُ وَ الشِّرْکُ وَ زِیَادَتُهُ وَ نُقْصَانُهُ فَالْإِیمَانُ بِاللَّهِ تَعَالَی هُوَ أَعْلَی الْأَعْمَالِ دَرَجَهًْ وَ أَشْرَفُهَا مَنْزِلَهًْ وَ أَسْنَاهَا حَظّاً فَقِیلَ لَهُ الْإِیمَانُ قَوْلٌ وَ عَمَلٌ أَمْ قَوْلٌ بِلَا عَمَلٍ فَقَالَ الْإِیمَانُ تَصْدِیقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ وَ هُوَ عَمَلٌ کُلُّهُ وَ مِنْهُ التَّامُّ وَ مِنْهُ الْکَامِلُ تَمَامُهُ وَ مِنْهُ النَّاقِصُ الْبَیِّنُ نُقْصَانُهُ وَ مِنْهُ الزَّائِدُ الْبَیِّنُ زِیَادَتُهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی مَا فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلَی جَارِحَهًْ مِنْ جَوَارِحِ الْإِنْسَانِ إِلَّا وَ قَدْ وُکِلَتْ بِغَیْرِ مَا وُکِلَتْ بِهِ الْأُخْرَی فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی یَعْقِلُ بِهِ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ وَ یَحِلُّ وَ یَعْقِدُ وَ یُرِیدُ وَ هُوَ أَمِیرُ الْبَدَنِ وَ إِمَامُ الْجَسَدِ الَّذِی لَا تُورَدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ مِنْهَا لِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ مِنْهَا أُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا … وَ أَمَّا مَا فَرَضَهُ عَلَی الْأُذُنَیْنِ فَالِاسْتِمَاعُ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ الْإِنْصَاتُ إِلَی مَا یُتْلَی مِنْ کِتَابِهِ وَ تَرْکُ الْإِصْغَاءِ إِلَی مَا یُسْخِطُهُ فَقَالَ سُبْحَانَه … فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.
امام علی (علیه السلام)- ایمان و کفر و شرک و کم و زیادی آن‌ها از این قرار است، ایمان به خداوند از لحاظ مرتبه و درجه، بالاترین اعمال می‌باشد و در مرتبه‌ی عالی و بالا قرار دارد، [و گرامی‌تر از آن مقامی نیست] و بهره‌اش از همه افزون‌تر است. گفته شد: «ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! ایمان، گفتار و کردار باهم است و یا تنها گفتار می‌باشد»؟ فرمود: «ایمان گواهی به قلب، و اعتراف در زبان و عمل به اعضاء و جوارح می‌باشد، ایمان همه‌اش عمل است، ایمان گاهی کامل و گاهی نیمه‌ی کامل و زمانی ناقص و گاهی هم زائد است، به‌طوری که این نقصان و زیادت به وضوح دیده می‌شود. خداوند متعال برای هریک از اعضاء و جوارح انسانی وظیفه‌ای از ایمان را معیّن کرده است که این وظیفه به عضوی دیگر ارتباط ندارد، یکی از آن‌ها قلب آدمی است که به‌وسیله‌ی آن مسائل را درک می‌کند و فهم و شعور می‌کند، و مشکلات را حل می‌نماید و تصمیم می‌گیرد. قلب امیر و فرمانده بدن است، و هر کاری که سایر اعضاء و جوارح انجام می‌دهند به دستور قلب انجام می‌گردد و امر و نهی در بدن به‌وسیله‌ی قلب انجام می‌شود و اعضاء مطیع قلب هستند و دستورات او را به کار می‌گیرند. یکی از آن جوارح، زبان است که با آن سخن می‌گوید، و دیگر گوش است که با آن می‌شنود … واجبات گوش شنیدن یاد خداوند و گوش‌دادن به تلاوت آیات قرآن، و خودداری از شنیدن آنچه خداوند را به خشم می‌آورد است، که خداوند می‌فرماید: … فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۸ بحارالأنوار، ج۶۶، ص۷۳/ بحارالأنوار، ج۹۰، ص۵۱/ مستدرک الوسایل، ج۱۱، ص۱۴۶؛ «اما الایمان… فرض الایمان علی» محذوف
۲ -۴(زمر/ ۱۸)

🔸أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِبْنِ‌الْحَنَفِیَّهًْ (رحمة الله علیه) یَا بُنَیَّ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ فَرَضَ عَلَی جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَهًْ وَ یَسْأَلُکَ عَنْهَا وَ ذَکَّرَهَا وَ وَعَظَهَا وَ حَذَّرَهَا وَ أَدَّبَهَا وَ لَمْ یَتْرُکْهَا سُدًی … ثُمَّ خَصَّ کُلَّ جَارِحَهًْ مِنْ جَوَارِحِکَ بِفَرْضٍ وَ نَصَّ عَلَیْهَا فَفَرَضَ عَلَی السَّمْعِ أَنْ لَا تُصْغِیَ بِهِ إِلَی الْمَعَاصِی فَقَالَ عزّوجلّ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.. فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عزّوجلّ عَلَی السَّمْعِ وَ هُوَ عَمَلُه.

امام علی (علیه السلام)- امیرالمؤمنین (علیه السلام) در وصیّتش به فرزندش محمّدبن‌حنفیّه (فرمود: «فرزند عزیزم آنچه را نمی‌دانی مگوی، بلکه همگی آنچه را که می‌دانی نیز مگوی، زیرا خدای تعالی بر کلّیه‌ی اعضاء تو وظایف و واجباتی را مقرّر و مفروض داشته است که در روز قیامت به‌وسیله‌ی آن‌ها بر تو احتجاج می‌کند، و از آن‌ها سؤال می‌نماید. و آن اعضاء را تذکّر داده، موعظه کرده، برحذر داشته، تأدیب نموده و آن‌ها را بیهوده رها نکرده است … خداوند هر عضو از اعضای تو را موظّف به انجام کار خاصّی کرده و در آیات قرآن بر آن تاکید کرده؛ بر گوش واجب کرده که به آنچه معصیت خداوند است گوش ندهد و فرموده: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب … این، همان چیزی است که خداوند برگوش واجب فرموده و این کار، از وظایف و اعمال گوش است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۸ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۶/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۱۶۸
۲ -۵(زمر/ ۱۸)

🔸الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ … قَالَ هُمُ الْمُسَلِّمُونَ لآِلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) الَّذِینَ إِذَا سَمِعُوا الْحَدِیثَ لَمْ یَزِیدُوا فِیهِ وَ لَمْ یَنْقُصُوا مِنْهُ جَاءُوا بِهِ کَمَا سَمِعُوهُ.
امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی کلام خداوند عزّوجلّ: الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب پرسیدم، ایشان فرمود: «آنان کسانی هستند که به امر خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله) گردن نهادند و چون حرف‌های آنان (ائمّه (علیهم السلام)) را شنیدند، چیزی بر آن نیافزودند و چیزی از آن نکاستند و آن را همان‌طور که شنیدند، نقل کردند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۰ الکافی، ج۱، ص۳۹۱/ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۵۸ و مستدرک الوسایل، ج۱۷، ص۲۹۹ و الاختصاص، ص۵؛ «بتفاوت یسیر»/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۵۰۲ / وسایل الشیعهًْ، ج۲۷، ص۸۲/ نورالثقلین/ البرهان
۲ -۶(زمر/ ۱۸)

🔸الهادی (علیه السلام)- مِمَّا أَجَابَ بِهِ أَبُوالْحَسَنِ عَلِیُّ‌بْنُ‌مُحَمَّدٍالْعَسْکَرِیُّ (علیه السلام) فِی رِسَالَتِهِ إِلَی أَهْلِ الْأَهْوَازِ حِینَ سَأَلُوهُ عَنِ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیض … قَالَ (علیه السلام) فَإِنْ قَالُوا مَا الْحُجَّهًْ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قُلْنَا فَعَلَی مَجَازِ هَذِهِ الْآیَهًْ یَقْتَضِی مَعْنَیَیْنِ أَحَدُهُمَا أَنَّهُ إِخْبَارٌ عَنْ کَوْنِهِ تَعَالَی قَادِراً عَلَی هِدَایَهًْ مَنْ یَشَاءُ وَ ضَلَالَهًْ مَنْ یَشَاءُ وَ لَوْ أَجْبَرَهُمْ عَلَی أَحَدِهِمَا لَمْ یَجِبْ لَهُمْ ثَوَابٌ وَ لَا عَلَیْهِمْ عِقَابٌ عَلَی مَا شَرَحْنَاهُ وَ الْمَعْنَی الْآخَرُ أَنَّ الْهِدَایَهًْ مِنْهُ التَّعْرِیفُ کَقَوْلِهِ تَعَالَی وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی وَ لَیْسَ کُلُّ آیَهًْ مُشْتَبِهَهًْ فِی الْقُرْآنِ کَانَتِ الْآیَهًْ حُجَّهًْ عَلَی حُکْمِ الْآیَاتِ اللَّاتِی أُمِرَ بِالْأَخْذِ بِهَا وَ تَقْلِیدِهَا وَ هِیَ قَوْلُهُ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّالْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ … وَ قَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.
امام هادی (علیه السلام)- از جمله جواب‌هایی که امام عسکری (علیه السلام) در نامه‌اش به اهل اهواز در آن زمان که از او درباره‌ی جبر و تفویض پرسیده بودند داد [این بود که فرمود] … «اگر بگویید: دلیل در این کلام خداوند تعالی: ولی خدا هرکس را بخواهد [و شایسته بداند] گمراه، و هرکس را بخواهد [و لایق بداند] هدایت می‌کند! [به گروهی توفیق هدایت داده، و از گروهی سلب می‌کند]!. (نحل/۹۳) و آیاتی که شبیه آن است، چیست»؟ می‌گوییم: «بر طبق مجاز (معنای غیر حقیقی) این آیه، دو معنا را اقتضا می‌کند که یکی از آن‌ها خبر می‌دهد از اینکه خدا بر هدایت‌کردن هرکس که بخواهد و گمراه‌کردن هرکس که بخواهد، تواناست ولی اگر آن‌ها را بر یکی از آن دو [هدایت و گمراهی] مجبور سازد براساس آنچه که شرح دادیم نه ثوابی برای آن‌ها می‌باشد و نه عذابی بر آن‌ها. و معنای دیگر [معنای دوّم] این است که هدایت از جانب خدا، همان تعریف [شناساندن راه] است مثل این کلام خداوند متعال: امّا ثمود را هدایت کردیم، ولی آن‌ها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند. (فصلت/۱۷) و هیچ آیه‌ی متشابه‌ای در قرآن نیست که دلیل باشد بر حکم آیاتی که به اجرای دستورات آن‌ها و تقلید از اوامر آن‌ها دستور داده شده است (آیه متشابه نمی‌تواند دلیل بر حکم آیه‌ی محکم باشد بلکه برعکس است یعنی آیه محکم، تبیین‌کننده‌ی آیه متشابه است) و این همان کلام خداوند است: او کسی است که این کتاب [آسمانی] را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [صریح و روشن] است که اساس این کتاب می‌باشد [و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به این‌ها، برطرف می‌گردد]. و قسمتی از آن، «متشابه» است [آیاتی که به خاطر بالابودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اوّل، احتمالات مختلفی در آن می‌رود ولی با توجّه به آیات محکم، تفسیر آن‌ها آشکار می‌گردد]. امّا آن‌ها که در قلوبشان انحراف است، به‌دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند [و مردم را گمراه سازند] و تفسیر [نادرستی] برای آن می‌طلبند درحالی‌که تفسیر آن‌ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند. [آن‌ها که به‌دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه‌ی آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی] می‌گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست». و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند [و این حقیقت را درک نمی‌کنند]. (آل عمران/۷) و فرمود: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۰ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۴/ الاحتجاج، ج۲، ص۴۵۳/ تحف العقول، ص۴۷۴؛ «بتفاوت یسیر»/ البرهان
۲ -۷(زمر/ ۱۸)

🔸الصّادقین (علیها السلام)- أَنْتُمْ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ مَنْ أَطَاعَ جَبَّاراً فَقَدْ عَبَدَهُ.

امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام)- شما (شیعیان) هستید که از پرستش طاغوت اجتناب ورزیدید؛ هرکس ستمگری را اطاعت کند او را پرستیده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۵۰۲/ نورالثقلین/ البرهان؛ «من اطاع فقد عبده» محذوف
۲ -۸(زمر/ ۱۸)

🔸أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- اللَّهُمَّ إِنَّکَ بَشَّرْتَنِی عَلَی لِسَانِ نَبِیِّکَ (صلی الله علیه و آله) فَقُلْتَ فَبَشِّرْ‌عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ وَ قُلْتَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ اللَّهُمَّ وَ إِنِّی بِکَ مُؤْمِنٌ وَ بِجَمِیعِ أَنْبِیَائِکَ (علیهم السلام) فَلَا تَقِفْنِی بَعْدَ مَعْرِفَتِهِمْ مَوْقِفاً تَفْضَحُنِی بِهِ عَلَی رُءُوسِ الْخَلَائِقِ بَلْ قِفْنِی مَعَهُمْ وَ تَوَفَّنِی عَلَی التَّصْدِیقِ بِهِمْ فَإِنَّهُمْ عَبِیدُکَ وَ أَنْتَ خَصَصْتَهُمْ بِکَرَامَتِکَ وَ أَمَرْتَنِی بِاتِّبَاعِهِم.

امام علی (علیه السلام)- خداوندا! تو با زبان رسولت [توسط قرآن] مرا بشارت داده‌ای و فرمودی: و به کسانی که ایمان آورده‌اند بشارت ده که برای آنها، سابقه نیک (و پاداشهای مسلّم) نزد پروردگارشان است (یونس/۲) خداوندا! من به تو و به جمیع پیغمبران تو ایمان دارم، پس چنان مکن که بعد از معرفت ایشان مرا در جایگاهی قرار دهی که نزد خلایق رسوا گردم. بلکه مرا با پیغمبرانت محشور کن و مرا درحالی‌که آن‌ها را تأیید و تصدیق می‌کنم از دنیا ببر که آن‌ها بنده‌ی تو هستند و تو با کرم خود، آن‌ها را مخصوص گرداندی و مرا امر کردی که از آن‌ها تبعیت کنم.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸۷
۲ -۹(زمر/ ۱۸)
🔸الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَوْلَ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ یَسْمَعُ الْحَدِیثَ فَیُحَدِّثُ بِهِ کَمَا سَمِعَهُ لَا یَزِیدُ فِیهِ وَ لَا یَنْقُصُ مِنْهُ.

امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی آیه: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ پرسیدم. حضرت فرمود: «منظور مردیست که حدیثی [از ما] را بشنود سپس آن را چنان‌که شنیده بی‌کم و زیاد باز گوید».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ الکافی، ج۱، ص۵۱/ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۶۴/ منیهًْ المرید، ص۳۷۳/ وسایل الشیعهًْ، ج۲۷، ص۷۹/ نورالثقلین/ البرهان
۲ -۱۰(زمر/ ۱۸)

🔸الباقر (علیه السلام)- {تُحَفُ العُقُول} وَ حَضَرَهُ ذَاتَ یَوْمٍ جَمَاعَهًْ مِنَ الشِّیعَهًْ فَوَعَظَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ هُمْ سَاهُونَ لَاهُونَ فَأَغَاظَهُ ذَلِکَ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیْهِمْ فَقَالَ إِنَّ کَلَامِی لَوْ وَقَعَ طَرَفٌ مِنْهُ فِی قَلْبِ أَحَدِکُمْ لَصَارَ مَیِّتاً أَلَا یَا أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ ذُبَاباً بِلَا مِصْبَاحٍ کَأَنَّکُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَهًْ وَ أَصْنَامٌ مَرِیدَهًْ أَ لَا تَأْخُذُونَ الذَّهَبَ مِنَ الْحَجَرِ أَ لَا تَقْتَبِسُونَ الضِّیَاءَ مِنَ النُّورِ الْأَزْهَرِ أَ لَا تَأْخُذُونَ اللُّؤْلُؤَ مِنَ الْبَحْرِ خُذُوا الْکَلِمَهًْ الطَّیِّبَهًْ مِمَّنْ قَالَهَا وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْ بِهَا فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ.

امام باقر (علیه السلام)- [در تحف العقول آمده است:] روزی گروهی از شیعیان خدمت امام باقر (علیه السلام) رسیدند. امام آن‌ها را پند و اندرز داد و از خدا ترسانید؛ ولی ایشان سرگرم خود بودند و سخنان امام (علیه السلام) را به بازیچه می‌گرفتند. امام باقر (علیه السلام) خشمگین شد. مدّتی سر به زیر افکند سپس سر برداشته فرمود: «اگر مقداری از سخنان من در یکی از شما اثر واقعی خود را بگذارد از ناراحتی می‌میرد، ای مجسّمه‌های بدون روح و ای مگس‌های بدون چراغ، شما همانند چوب‌های تراشیده شده هستید که بر دیوار تکیه داده شده و همچون بت‌های تراشیده شده هستید. مگر طلا را از سنگ استخراج نمی‌کنید؟ مگر روشنایی را از نور درخشان نمی‌گیرید؟ مگر مروارید را از دریا خارج نمی‌کنید؟ سخن پاک را از هرکه می‌گوید بگیرید گرچه خود او عمل به آن نکند خداوند در این آیه می‌فرماید: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۷۰/ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۷۰/ تحف العقول، ص۲۹۱

آثار فقدان گفتگو در جامعه علمی حوزه

یکی از مهمترین زمینه های کاربست کلام انقلابی گفتگو است. در گفتگو ذهنیت جامعه فهمیده می شود و می توان برای آن نسخه پیچید. اما آیا گفتگو در شرایط فعلی حوزه جدی است؟
به صورت کلی گفتگو در جامعه علمی حوزه علمیه به دو صورت صورت می گیرد :
یک. گفتگوی استاد با شاگردان خود، به منظور انتقال مطالب علمی و تربیت شاگردان
دو. گفتگوی دو یا سه نفر با هم به عنوان مباحثه، به منظور مرور مطالب علمی مطرح شده در کلاس
اما آیا در جامعه علمی حوزه اساتید صحبت های یکدیگر را هم، می شنوند؟ آیا شاگردان یک استاد، صحبت های اساتید دیگر که اختلاف دیدگاه با استاد خود دارد، یا حتی دیدگاه های وی مخالف با دیدگاه استاد خود است را هم، می شنود؟
با یک نگاه کلی واضح است که شاخص همراهی با اندیشه های دیگران در حوزه بسیار ضعیف است. یا حرف های دیگران شنیده نمی شود، یا برای رد کردن شنیده می شود. هر دو حالت مذکور، تحت عنوان ضعف گفتگو جمع می شود.
بیان دیگر این دغدغه را می توان اینگونه بیان کرد که در جامعه علمی حوزه همدلی وجود ندارد. همدلی که نباشد، نهایتا مناظره رخ می دهد و دو طرف مذاکره به دنبال رد نظریات طرف مقابل و اثبات نظریات خود می باشند. اما نه با این قصد که به دنبال این باشیم که صحبت های طرف مقابل را بشنویم و نقاطی که به آن اشاره می کند را بشناسیم و …

کتاب «ساکن خیابان ایران»

چند کلمه معرفی کتاب:
کتاب «ساکن خیابان ایران» شامل یک مقدمه و ۱۲ جستار و یادداشت است. این نوشته در موضوع تشیع و دینداری در جامعه‌ی معاصر و یا به عبارت دیگر تحلیل وضعیت سیاسی-مذهبی معاصر ایران است. محسن حسام مظاهری، نویسنده این این اثر، پژوهشگر مطالعات اجتماعی تشیع است و اکثر این یادداشت‌ها را در کانال تلگرامی خود منتشر کرده است و اکنون در قالب این نوشتار به چاپ رسیده است.

با وجود آنکه هنوز سه جستار پایانی از این کتاب برای مطالعه باقی مانده است، در خصوص این نوشتار یک یادداشت اولیه تقدیم می‌شود و اگر تا پایان کتاب نظرم تغییر پیدا کرد یادداشت دیگری خواهم نگاشت ان‌شاء الله.

قلم نویسنده در این کتاب روان بود و یادداشت‌ها خوش‌خوان و با توجه به اینکه یادداشت‌های کوتاه بودند ولی جامعیت لازم را تا حدی داشت و ورود و خروج‌ها و ربط‌های مباحث مطرح شده در یادداشت‌ها و پیوند‌ها قابل قبول بودند و به خواننده احساس آشفتگی دست نمی‌داد. و البته این که برای انتشار در کانال تلگرامی نگاشته شده بود هم در این بی‌تاثیر نبوده است.

یکی از مشکلاتی که معمولا بنده با این دسته از تحلیل‌ها دارم در این است که تلاش می‌شود تماما آنچه را از دانش غربی جامعه‌شناسی کسب کرده‌اند، بر جامعه ایرانی-شیعی هم تطبیق دهند و پایه تحلیل‌ها را براساس آن دانش بگذارند، در حالی که برای شناخت جامعه ایرانی-شیعی به خصوص پس از انقلاب اسلامی، نیاز به جامعه‌شناسی خاص و بومی است و در بسیاری از مواقع جامعه‌شناسی مرسوم توان تحلیل و شناخت این مردم را ندارد؛ به عنوان نمونه توان تحلیل وقایع مذهبی چون شب‌های قدر، محرم، اربعین را ندارد.
این مشکل در مواجهه‌ی با این نوشتار هم وجود داشت به عنوان نمونه همین دوگانه‌ای که تحت عنوان مذهبی و غیرمذهبی مطرح می‌شود که انگار ناچارا باید تمام افراد جامعه را در این دوگانه جای داد. اما گذشته‌ی از همه‌ی این‌ها روی موضوع جالبی دست گذاشته است؛ حیات مذهبی جامعه ایرانی و تاثیرات حاکمیتی بر آن.

و در پایان اینکه حس اولیه من، مبالغه و اغراق نویسنده در نقد فضای دین‌داری برخواسته از حاکمیت است؛ در تلاش است هر آنچه در باب دینداری در فضای حاکمیت شکل گرفته است را نقد کند.

کلام، دانشی عقب مانده

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در دهه های اخیر، اندیشمندان سعی در تغییر ساختار کلام داشته اند و برای آن عناوین مختلفی را اتخاذ کرده اند. از کلام انقلابی گرفته تا کلام نوین و منظومه فکر و نظام اندیشه و کلام جدید و الهیات نوین و الهیات کاربردی و فلسفه دین و …
  • این تغییر ساختار و تغییر عنوان فریاد یک دغدغه اساسی است. دغدغه عقب ماندگی دانش کلام از زیست اجتماعی، دانش ها اساسا برای کمک به حل مسائل گستره های اجتماعی شکل می گیرند. فلذا وقتی دانشی توانایی و قابلیت حل مسئله در آن گستره اجتماعی را از دست می دهد، دیگر در آن جامعه ارزش و جایگاهی ندارد.
  • دانش کلام به دلایل مختلفی که قابل بررسی هست در طول تاریخ، دچار یک عقب ماندگی جدی شده است، و این عقب ماندگی دانشی، سبب عقب ماندگی در زیست جامعه شیعی شده است. فلذا مشاهده می شود که جامعه شیعی نسبت به فهم مسئله های تمدنی و اتفاقات مهم، دچار یک عقب ماندگی و تعویق تمدنی است.
  • به نظر می رسد تمام تلاش های اندیشمندان برای اصلاح ساختار کلام ، درصدد حل این دغدغه می باشد. و تفاوت در نحوه ی ورود و شناسایی خلا اصلی می باشد.
  • البته که این عقب ماندگی تمدنی و عقب ماندگی دانش کلام، یک رابطه دوسویه دارند. یعنی به همان میزان که کم توجهی دانش کلام به مسائل تمدنی در این عقب ماندگی دخیل بوده است، به همان میزان عدم توجه جامعه به کلام در این عقب ماندگی نقش داشته است.

کلام انقلابی، دانش تمدن ساز

کلام انقلابی، دانش تمدن ساز

    • تمدن، عينيت يافتن ارزشها و مطلوبهای انسـانى در بسـتر حيـات فـردی و اجتماعى است. البته مراد از عينيت نيز تنها جنبه های كالبدی واقعيت نيست، بلكـه ابعـاد نـرم فرهنگى نيز كه همان انگاره ها، ارزشهـا، رويكردهـا و روشهـا هسـتند در نظـر اسـت. ايـن تعريف نه تنها مجموعه عناصر فرهنگى را كه سازنده كالبدهای تمدنى هستند در برمی گيرد، بلكه فرايندهای بين اذهانى حاصل از تمدن )فرهنگ بَعد از تمدن( را نيز شامل می شود.
      • مقاله ظرفیت های دانش کلام در مطالعات تمدنی – استاد محمدتقی سبحانی
    • شاید بتوان این گونه ادعا کرد که 3 دانش دغدغه تحقق این مطلوب را دارند. دانش فلسفه، دانش فقه و دانش کلام. اما کدام یک از این دانش ها در خط مقدم تحقق ایجاد یک تمدن قرار دارند؟
    • اساسا مطالعات تمدنی از مسائل بینا رشته ای می باشد و قطعا در تحقق این مطلوب به هر سه علم احتیاج هست. اما مسئله اصلی بر سر حضور در خط مقدم می باشد. دعوا بر سر این است که تعیین حد و حدود حضور هر علم بر عهده کیست؟ آیا علمی دیگر باید این را مشخص کند و یا از میان همین علوم، علمی در این قامت می ایستد؟
    • به نظر می رسد این علم کلام هست که در خط مقدم جبهه مطالعات تمدنی ایستاده است و سعی در تحقق آن دارد. زیرا همان طور که بیان شد، سامان ذهن و اندیشه دینی جامعه بر عهده کلام هست. این برساخت، همان عقلانیت اجتماعی است که جامعه به سبب آن در مسیر تحقق تمدن گام برمیدارد فلذا این علم کلام است که ذهن و اندیشه جامعه را جهت می دهد و با ساخت عقلانیتی ویژه، حدود و ثغور دانش های دیگر را مشخص می کند.
    • فلذا علم کلام، یک دانش تمدن ساز می باشد که غنا و فهم راهبردی آن، بسط و گسترش علوم دیگر را نیز در جامعه مشخص می کند.
    • البته نکته ای که در این جا باید بیان شود این است که مراد ما از کلام در اینجا، کلام مطلوب و یا همان کلام انقلابی است و الا کلام کلاسیک و سنتی، توان و قدرت این امر مهم را ندارد.

دفع شبهه تمام کلام نیست

دفع و پاسخ‌گویی به شبهات نیز نوعی رسیدگی به ذهن مردم و جامعه است و متکلم هم از باب اندیشه‌‌های دینی برای پاسخ‌گویی به شبهات ورود می‌کند و آنچه به عنوان شبه مطرح می‌شود واقعا ایمان مردم را تهدید می‌کند و در اذهان مردم این شبهات وجود دارند و تاثیرات خود را می‌گذارند و صرفا در مجامع علمی و در ذهن‌های اندیشمندان نیست.

و این شبهات اگر به آن‌ها پاسخ درخور داده نشود، اندیشه‌های دینی مردم را تغییر خواهند داد، لذا می‌توان گفت که پاسخگویی به شبهات هم در واقع رسیدگی به اندیشه دینی مردم است و برای کلامی که صرفا وجه دفاعی دارد هم ذهن و اندیشه مردم اهمیت دارد. و حتی اگر به شبهه‌ای که هنوز به جامعه نرسیده است هم پاسخی آماده می‌کند، در واقع اندیشه‌های مردم را به نحوی سامان می‌دهد که آن شبهه نتواند در جامعه رسوخ کند.

این جنس از کار‌هایی که برای شبهاتی که هنوز به جامعه نرسیده است، متکلم مشغول سامان‌دهی اندیشه می‌شود، بسیار نزدیک است به کلام مطلوبی که ما معنا می‌کنیم. ولی باز هم آن کلامی نمی‌شود که یک طعام برای زیست دینی جامعه فراهم می‌کند. نمی‌توان کلام را صرفا یک مدافع معرفی کرد، یک مدافع عقاید دینی، بلکه کلام وظیفه دارد اصل اندیشه دینی را به جامعه بدهد، وظیفه سامان‌دهی یک اندیشه برای حیات دینی بر عهده‌ی کلام است؛ حال هر چه این اندیشه منسجم‌تر و با استحکام بیشتر باشد، شبهات کمتری در آن رسوخ می‌کند و البته با دادن این اندیشه کار متکلم تمام نمی‌شود، بلکه باز هم وظیفه دارد رصد کند و هنگامی که لازم شد، اندیشه‌ها را ارتقا بدهد و اگر احیانا شبهه‌ای در جامعه پدید آمد که این اندیشه را تهدید می‌کرد و در آن تاثیر می‌گذاشت، با ویرایشی جدی و ارتقا زدن به آن اندیشه به دفاع از آن در برابر شبهه برخیزد و سامان‌ جدیدی به اندیشه بدهد که از شبهه مصون باشد.

طبقه بندی علوم

در طبقه بندی علوم، نظریات متعددی از فلاسفه گذشته تا امروز وجود دارد و مقاله «طبقه بندی علوم از دیدگاه دانشمندان دوره اسلامی از قرن دوم هجری تا عصر حاضر» نوشته فرزانه قنادی نژاد و غلامرضا حیدری، لیستی از این نظریه پردازان را جمع آوری کرده است. با مطالعه بعضی از این نظریات، به این جمع بندی در باب طبقه بندی علوم رسیدم که در ادامه بطور خلاصه به آن اشاره خواهم کرد. هرچند بسیاری از علوم و عناوین دانشی در این تقسیم بندی نیامده است.

1- توصیفات

    • شناخت معرفت: معرفت شناسی
    • شناخت و شیوه مصون ماندن از خطای در فکر: منطق
    • شناخت هستی
      • با روش عقلی: فلسفه
      • با روش شهودی: عرفان
    • شناخت خدا و دین: الهیات (تئولوژی) – کلام
    • شناخت انسان: علم النفس – روانشناسی
    • شناخت جامعه: علم الاجتماع – جامعه شناسی
    • شناخت ارزش ها (قله های انسانی و جامعه): اخلاق نظری

2- تجویزات

  • گزاره های تجویزی برای رسیدن به کمالات انسانی: اخلاق عملی- تهذیب – فقه اخلاق
  • گزاره های تجویزی برای رساندن انسان ها به کمالات انسانی: فقه تربیت – علوم تربیتی
  • گزاره های تجویزی برای رساندن جامعه به کمالات اجتماعی: فقه فرهنگ – علوم فرهنگی
  • گزاره های تجویزی برای سامان معیشت انسان و جامعه: فقه اقتصاد – علوم اقتصادی
  • گزاره های تجویزی برای مدیریت جامعه: فقه سیاست – علوم سیاسی – فقه جزاء و قضاوت

 

چند نکته:

1- علوم توصیفی علوم بنیادی هستند و به هست ها و نیست ها می پردازند و علوم تجویزی، علوم کاربردی و عملی هستند و به بایدها و نبایدها می پردازند. به تعبیر دیگر علوم توصیفی، خروجی فعالیت عقل نظری است و علوم تجویزی، خروجی فعالیت عقل عملی.

2- علوم تجویزی بر پایه علوم توصیفی هستند.

3- تمام علوم تجویزی، ذیل علم فقه قرار می گیرند. علمی که به افعال مکلفین می پردازد. یعنی بایدها و نبایدها

4- هر یک از علوم تجویزی مبتنی بر تک تک علوم توصیفی است. لذا تمام علوم توصیفی از مبادی علم فقه هستند. هرچند که فقه غیر از این علوم توصیفی، بر مبادی دیگری هم مبتنی است مانند اصول فقه، رجال، فقه الحدیث، تفسیر و غیره که اینها منابع أدله و یا روش های استنباط در فقه هستند.

5- احکام فقهی دو گونه هستند: استنباطی و کشفی، طراحی و ساختی؛ نیاز بخش طراحی فقه به علوم توصیفی به مراتب بیشتر و ضروری تر است تا نیاز بخش کشفی فقه به علوم توصیفی.

6- سه گانه سیاست، فرهنگ و اقتصاد، مربوط به ساحت های جامعه هستند که علوم تجویزی بر پایه و با تغذیه از علوم توصیفی، به این سه ساحت رسیدگی می کند. فقه اخلاق و تربیت و فرهنگ به ساحت فرهنگ می پردازد. فقه اقتصاد به ساحت اقتصاد و فقه سیاست و قضاوت به ساحت سیاست رسیدگی می کند.

در یادداشت بعدی به ماهیت کلام انقلابی در کلام استاد فلاح پرداخته می شود.

حفاظت شده: مقاله(ظرفیت‌های دانش کلام در مطالعات تمدنی) گزارش و برداشت شخصی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

ماهیت یابی پویش کلام انقلابی

فعالیت علمی ای که سوژه آن ساماندهی اندیشه مردم است، ضرورتی است که در این حلقه ضرورت آن تبیین شد و کلام انقلابی نامیده شد.
سوال این است که این ضرورت، چه علمی است و در چه علمی باید مورد بررسی قرار بگیرد. آیا می توان به این پویش، کلام اطلاق کرد؟

به نظر می رسد برای این بحث لازم است ابتدا تمایز تمام علوم را به صورت منطقی بشناسیم، سپس این فعالیت علمی مورد نظر را در یکی از آنها جای دهیم یا بگوییم این علم در هیچکدام جای ندارد و باید علمی جدید تأسیس شود

البته توجه به این نکته نیز لازم است که در بررسی علوم به دو گونه می توان عمل کرد. اول: تبیین جایگاه دانش ها بر اساس آن چیزی که بوده اند و هستند و دوم: تبیین دانش ها بر اساس آن چه باید باشند.

اگر بخواهیم دانش ها را بر اساس آن چیزی که بوده اند، بررسی کنیم، به نظر می رسد به منظومه کاملی از علوم نخواهیم رسید زیرا آن چیزی که در خارج اتفاق افتاده این است که علوم با اهداف و ملاک های مختلفی متمایز شده اند و تأسیس شده اند
برای تمایز علوم ملاک های مختلفی بیان شده مانند تفاوت در غایت و هدف. تفاوت در موضوع. تفاوت در مسائل و محمول. تفاوت در روش تحقیق و تولید و دیگر ملاک ها.

به نظر می رسد زمانی می توانیم تکلیف این مسأله را حل کنیم که حلقه اندیشه کلامی یک پویش کلامی است یا خیر، که اساسا تفاوت و تمایز علوم و روش تمایزگذاری بین علوم را حل کنیم.
مثلا فرق فقه و اخلاق چیست؟ اگه فقه و اخلاق دو علم در عرض یکدیگر هستند، رشته فقه الاخلاق چه معنایی پیدا می کند؟ در این تعبیر آیا فقه به مثابه دانش است که اخلاق را جزءی از خودش دانسته یا فقه به مثابه روش است و هدفش فعالیت علمی در علم اخلاق با روش فقهی است؟
همچنین فرق علم کلام و فلسفه چیست؟ فرق آنها در روش و منابع است یا در موضوع و مسائل؟ و همینطور فرق و تمایز بین علوم دیگر مانند تفاوت اخلاق نظری با علم النفس؟، تفاوت اخلاق عملی با فقه؟ و فرق کلام و اصول فقه؟

لذا سزاوار است، برای جواب به این سوال، رده بندی علوم یا طبقه بندی علوم را مورد دقت قرار دهیم چراکه زمانی می توان یک امر را به خوبی شناخت که هم جایگاه آن را در نسبت با کل دید. یعنی هم مقسم آن را دید و هم قسیم های آن را.

در یادداشت بعدی به طبقه بندی علوم پرداخته می شود.

طعام شب قدر چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بار دیگر شب های مبارک قدر فرا رسیده و امت اسلامی یکپارچه نگاهشان به آسمان است و دستشان به درگاه الهی آویخته و امیدهایشان از زیر غبارهای روزمرگی و بار گناهان و… زنده شده است.

تقریبا همه دیده اند و دیده ایم که در این شبها چه بسیار کسانی که شاید حتی نماز یومیه شان مدتهاست ترک شده است، و شاید حتی روزه ی درستی هم نمیگیرند، تقید مشخصی به بسیاری از فروعات احکام ندارند، اما در این شب ها در اجتماعات حاضر میشوند، اشک میریزند، با خدای خودشان صحبت میکنند، از گذشته شان ابراز ندامت میکنند و امید دارند که خداوند با رحمت و کرمش برای آینده ی آنان از ایشان دستگیری کند.

شب قدر است، و مسلمانی نیست که نداند این شب شب بزرگی است، گفته شده حتی خلفای صدر اسلام در این شب ها چشم نگران و مراقب بوده اند که ولی خدا در این شب چه سرنوشتی را رقم خواهد زد و آیا مثلا ممکن است طومار آنان را در این شب بپیچد یا نه؟

ابن ملجم مرادی در همین شب قتل وصی رسول خدا را جاری کرد

و….

اما یک نگرانی شخصی در اینجا میتواند سرنخی شود برای فکر کردن به یک موضوع مهم، این دغدغه که شب قدر من چگونه باید بگذرد، و طلیعه ای بر چه آینده ای باید باشد؟

اگر چشم غیر محجوب به حجب ولی خدا به من نگاه کند، اگر ملائکه ی ملکوتی الهی به من و حاجت حقیقی و سوگیری حقیقی ام بنگرند چه تقدیری را برایم امضا خواهند کرد؟

و من در این شب باید صرف و وقف چه چیزی باشم؟

گفته میشود بیشترین عبادت ابوذر تفکر بوده است، آیا بنشینم و به مسیر توحیدی یک نهضت تاریخی بیاندیشم؟

آیا بنشینم و به نیازهای امت مظلوم و مستصعف اسلامی فکر کنم و وجودم را شمعی که در غصه ی آنها میسوزد قرار دهم؟

آیا به دردهای متکثر بشریت بیاندیشم که زندگی هایشان عاری است از هزاران کمال که میتوانست باشد و اما امروز نیست، و آنها دردمندانه یتشبثون بکل حشیش؟

بنشینم به دردهای حضرت اقا بیاندیشم، و اینکه او اکنون در چه حالی است و حاجت حقیقی او چیست؟

و یا همین طور در مورد حضرت حجت ارواحنا فداه؟

یا اینکه رویکردی دیگر داشته باشم، بنشینم و به گناهان و خطاها و کوتاهی هایم بیاندیشم؟ برایشان توبه و استغفار و انابه کنم؟ و به وظایفی که بر دوش دارم بیاندیشم؟

یا حتی رویکرد دیگری داشته باشم، و بروم کار کنم؟ در این اتفاقا بیشتر از هر وقت دیگری کار کنم، و چنین انگاره کنم که حاجت حقیقی نه آن چیزی است که بر زبان بیاید بلکه آن چیزی است که از سراپای وجودت فریاد زند؟

شاید هم بتوان رویکردی جامع تر داشت…

هرچند در پاسخ به سوالات فوق ایده هایی به ذهن میرسد، اما اگر در چارچوب دغدغه های امروزین حلقه مان به آن نگاه کنیم این سوال ایجاد میشود که آیا طعام فکری لازم در ساحت اندیشه ی نزدیک ذهنی مردم در مورد شب قدر وجود دارد؟ و آیا این شب بسیار مهم آن طور که باید و شاید در میان امت اسلامی برگزار میشود؟

توضیحی برای ادبیات جامع و مجموع

بسم الله الرحمن الرحیم

جامع و مجموع یک دوگانه است که پیرامون چگونگی حائزیت یک سری صفات برای یک موضوع مطرح میشود.

حائزیت مجموعی به این صورت است که موضوع تک تک اوصاف را دارد اما این اوصاف ربطی به یکدیگر ندارند، و تاثیر هر کدامشان در موصوف به صورت جداگانه و تکی است.

شاید بتوان گفت نسبتی که سفیدی ها و سیاهی های یک صفحه ی شطرنج با تخته ای که آن را رنگ کرده اند دارند مثالی برای این حالت است.

اما حائزیت جامعی به این صورت است که موضوع ضمن اینکه تک تک اوصاف را دارد اما تاثیر این اوصاف در موضوع بصورت در هم آمیخته است‌‌‌.

مثالی که میتوان با تمسک بر آن تفاوت این حالت را یا حالت قبل نشان داد آن است که شما رنگ سیاه و سفید را مخلوط کنید و یک تخته را با رنگ خاکستری رنگ کنید.

در مثال اول، موضوع ما مجموع سیاه و سفید را دارد، اما در مثال دوم موضوع ما جامع سیاه و سفید است.

در بحث ما کمالات و اوصافی برای کلام انقلابی بیان شد و گفته شد که آنها را به صورت ملفّق داراست، به نظر میرسد این بیان نزدیک است به انچه با عبارت حائزیت مجموعی ذکر شد.

البته در مثال ها جای مناقشه وجود دارد، منتها حیث تفاوت تقریبا روشن است.

نقدهایی به تعریف کلام انقلابی (2) – پیشداوری در مورد تعریف کلام مرسوم

تبیینی که در جزوه ارائه شده

جزوه‌ای که با همت جناب استاد فلاح و با همکاری حاج‌آقای فشندی با عنوان «درآمدی بر کلام انقلابی» تهیه شده است، برای تعریف و تثبیت کلام انقلابی نگاهی به سرمایه‌ی مرسوم کلامی دارد که به نظر در مجموع این ادعا که کلام انقلابی یک معنای جدیدی از کلام ارائه داده است و کلام مرسوم را باید عنوان لایه‌ی معارف دین در مقابل فقه و اخلاق داد، موفق نبوده است.

در یادداشت قبل دسته‌بندی این جزوه از تعاریف کلام مرسوم مورد نقد قرار گرفت، در این قسمت از جزوه جمعبندی ارائه شده در این متن مورد نقد قرار می‌گیرد.

متن بعد از دسته‌بندی تعاریف کلام مرسوم نتیجه می‌گیرد: «در همه تعاریف عنوان «عقیده»ی اسلامی (ایمانی، دینی) در تعاریف کلام محور قرار گرفت. و عقیده هم شامل مجموعه‌ای از گزاره‌های معرفتی نسبت به خداوند متعال و صفات و افعال او، جهان هستی و انسان، و قواعد و سنت‌های حاکم برآن دو در رابطه با خداوند است.»

نقدهای به این بیان

  1. پیشداوری در مورد تعریف کلام مرسوم

در تعاریفی که متکلمین از کلام ارائه داده‌اند، پر تکرار این دانش خود را متکفل اثبات عقاید دینی برای جامعه و اقناع جامعه نسبت به آن عقاید دینی، و همچنین دفع شبهاتی که نسبت به این عقاید دینی برای مردم ایجاد می‌شود؛ می‌داند! وقتی دانشی چنین رسالتی برای خود قائل باشد، طبیعتاً با صرف توصیف عقاید دینی به این مهم نائل نخواهد شد. متکلم به ذهن امت اسلامی نگاه می‌کرده، و عقاید دینی برای اینکه او مسلمانانه زندگی کند را برای او ثابت می‌کردند و سعی می‌کردند با روش‌های مختلف استدلالی (برهانی، جدلی، خطابی) عقاید را برای او تبیین کرده، و او را نسبت به این عقاید اقناع نمایند؛ بعد هم برای محافظت از این ذهن امت شبهات منکرین را با جد و حجد پاسخ می‌دهد. لذا اینکه متکلم در بخشی از کار خود به توصیف عقاید دینی پرداخته به دلیل نیاز او برای تبیین و اثبات عقاید دینی برای جامعه بوده است، و هر متکلمی ناگزیر از این کار است؛ دلیل نمی‌شود که کار او صرفاً توصیف عقاید است، بلکه او این توصیف را برای این می‌خواهد که بتواند عقاید را با استفاده از این توصیف برای مردم ثابت بکند و بعد هم علاوه بر این اقناع ذهن جامعه، بر محافظت بر آن اقدام می‌کند. بله به دلیل این محافظت شدیدی که متکلم از ذهن جامعه می‌کند، رویکرد سلبی و مبارزه در سر حدات اعتقادی در کار او پررنگ‌تر است، اما این خود بهترین شاهد بر این است که ذهن جامعه برای متکلم مهم بوده است.

 

به نظر می‌رسد که در متن مذکور از پیش تصمیم گرفته شده که کلام مرسوم را با چوب اینکه تو فقط توصیف هستی براند، و بخش‌هایی از کلام که ناظر به ذهن جامعه و تبیین عقاید برای او و بعد هم محافظت و دفاع از این ذهن جامعه را با پیش فرض‌هایی که انتخاب کرده، نمی‌بیند. به همین دلیل باید گفت که نقدی که کلام را صرفاً توصیفی می‌خواند یک قضاوت پیشین بوده و کلام فقط توصیف نیست، بلکه توصیف را پلی می‌کند برای تبیین عقاید برای امت.

اینکه ما در یک زیست گسترده اجتماعی به واسطه انقلاب مقدس اسلامی قرار گرفته‌ایم، که هیچ وقت در طول تاریخ شیعه در این موقف مهم نبوده است، باید ما را به این بکشاند که جد و حجد کلامی خود را برای تبیین باورهای متناسب این موقف برای ذهن جامعه، به خرج دهد و بعد هم از عقاید امت محافظت و مراقبت کند؛ و این همان کار واقعی متکلم است و نباید گستره‌ی این کار ما را به این بکشاند که اساساً کاری که ما می‌خواهیم بکنیم حتی به لحاظ مفهومی یک کار جدید است.

 

عقیل رضانسب

 

#یادداشت_310

هویت کلام ؛ و اشتباه کلام جدید

 

در چندسال اخیر احتمالا نام کلام جدید به گوشمان خورده باشد و برایمان سوال شده باشد که کلام جدید چیست
اگر همان لحظه از ما سوال کنند کلام جدید چیست احتمالا اولین جواب ما این باشد که کلامی است که به مسائل روز کلامی پاسخ می دهد و به شبهات جدید کلامی می پردازد .
اما این فقط یک تقریر از این عنوان است
عده ای معتقد هستند کلام جدید با کلام قدیم تفاوت جوهری دارد و کلام اینجا مشترک لفظی است و فضای تفکر جامعه امروز با گذشته بسیار تغییر کرده و کلام جدید را در برابر کلام قدم مطرح می کنند.
از طرفی دیگر عده ای معتقد هستند که صفت جدید و قدیم صفت برای کلام نیست بلکه صفت ابزار و شبهات است یعنی کلامی که با ابزار جدید به پاسگویی سوالات جدید می رود.

ولی دیدگاه رایج درباره کلام جدید این است که جدید و قدیم بودن وصف موضوع علم هستند یعنی کلام قدیم با مسائلی در حوزه خداشناسی و یا معاد سرو کار داشته وامروز با انسان شناسی و دین شناسی و جهان‌شناسی سروکار دارد.

اما یک سوال پیشینی مطرح است
واینکه اگر کلام یک عملیات است و یک منصب است ومتکلم یک مرزبان اعتقادی است و از علوم مختلف برای این پاسداری استفاده می کند وصف قدیم و جدید چه معنی دارد؟

به عبارت دیگر کلام متکفل پاسخ به شبهات اعتقادی و هرآنچه به حضرت حق می شود است به تعبیر دیگر کلام درباره وموجود به ما هو موجود طبق قوانین اسلامی است
ومتکلم نیز وظیفه اش حفظ کیان فکری مسلمین است و قاعدتا در جنگ با گذر زمان نوع جنگ وابزار جنگی نیز تغییر می کند واین تغییر باعث تغییر در هویت کلام و متکلم نمی شود لذا این عنوان کلام جدید اگر ما کلام را پاسداری فکری از اسلام بدانیم عنوان اشتباهی است که باعث دور شدن از هویت اصلی این علم است

عقلانیت اجتماعی و نسبت آن با کلام انقلابی

بسم الله الرحمن الرحیم

      • عقلانیت یک معرفت جمعی برای ایجاد یک کنش جمعی در جامعه می باشد. با این حساب، عقلانیت یک پدیدار انسانی و اجتماعی می باشد. و عقلانیت با عقل تفاوت دارد. عقل قوه و نیرویی در انسان می باشد که کار ویژه اش ادراک و بسط آن در حوزه تفکر و استدلال می باشد. اما عقلانیت یک پدیدار انسانی است که در لایه معرفت رخ می دهد و سبب یک فعل اجتماعی می شود.
      • کلام انقلابی نیز به دنبال اندیشه دینی جامعه می باشد. فلذا شاید بتوان این گونه ادعا کرد که کلام انقلابی درصدد ایجاد یک اندیشه دینی راقی در جامعه برای اجرای دین می باشد که در نهایت منجر به ایجاد یک عقلانیت نوینی برای اسلام می شود. عقلانیتی از جنس انقلاب اسلامی که دغدغه تحقق دین اسلام در همه حوزه های زندگی بشری را دارد.
      • در این صورت، کلام انقلاب ماحصلی جز ایجاد یک عقلانیت اجتماعی برای انقلاب اسلامی را ندارد. حتی شاید بتوان این گونه ادعا کرد که هر سبکی از کلام تنها یک دغدغه دارد و آن ایجاد یک عقلانیت اجتماعی برای کنش های اجتماعی جامعه است.

حفاظت شده: ویژگی های کلام انقلابی(2)

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

✨ابهام در «کلام»

در یادداشت قبلی دو ابهام در مورد کلام مطرح شد. ابهام اول در مورد جایگاه کلام بود. در اینجا بیان واضح تری از همان اشکال را تقدیم میکنم.

🔰با دقت در گزاره هایی که در مورد کلام در حال ارائه آن هستیم، کلام ۳ سنخ فعالیت و یا حتی بیشتر را می تواند پوشش دهد.

۱.کلام، روش کشف اندیشه های صحیح از متن دین

در اینجا فرد با تحصیل این دانش می آموزد که با مراجعه به منابع اصیل اسلامی، اندیشه های ناظر به مسائل زندگی را اصطیاد کند.

۲.کلام، خود اندیشه های دین

این نوع در واقع خروجی مرحله قبل است و فرد با تحصیل آن فقط به اندیشه ها دست می یابد و کاری به روش استنباط آنها ندارد.( مثل رساله)

۳.کلام، دانش رسیدگی به ذهن انسان ها

در اینجا فرد با تحصیل کلام، به اندیشه دینی یا روش استباط آن دست نمی یابد. بلکه مهارت هایی را می آموزد که با استفاده از آنها می تواند ذهن انسان را جهت دهی و مدیریت کند. مثلا می آموزد که مراحل گفتمان سازی یک اندیشه چیست؟ چه طور می شود اندیشه انسان ها را تغییر داد؟ ویژگی های ذهن انسان چیست؟ و…..

با توجه به توضیحات استاد در واقع متکلمی که بخواهد به درستی فعالیتش را انجام دهد نیازمند هر سه گونه این مطالب خواهد بود. لکن اینکه هر سه این مطالب در یک علم گنجانده شود محل اشکال است.
مثل فقیه که هم به فقه، هم به اصول فقه، هم به رجال و هم به بعض دانش های دیگر نیاز دارد لکن همه آنها عمل فقه نیست.

(یک فرق قضیه فقه و حکم شرعی، در کلاس رفقا فرمودند، با محل بحث ما این است که در بحث فقه، دنبال حکم شرعی هستیم و به ارائه آن به مخاطب کاری نداریم. لکن اینجا یک سطح از مطالب مربوط به ارائه است. مربوط به این که چگونه ذهن و اندیشه ساخته میشود. مثلا اگر علمی راجع به این وجود داشت که احکام را چه طور به مردم منتقل کنیم، در این صورت نزدیک به بحث ما میشد.)

اندیشه‌های دینی موثر‌ترین مولفه‌ها در اندیشه‌ی انسانی

ای برادر تو همه اندیشه‌ای!
آدمی دارای اندیشه است؛ یک اندیشه جامع و کل‌نگر. اندیشه‌ای ملفق و متشکل از تخصص‌ها؛ این اندیشه مجموع تخصص‌ها نیست بلکه ساخت‌یافته‌ای از تخصص‌ها است. تخصص‌ها سازمان‌یافته‌اند و مرکب شده‌اند تا اندیشه‌ای به وجود بیاید؛ نه آنکه تخصص‌ها یک‌جا جمع شده باشند و بتوان آن‌ها را تفکیک کرد. درهم تنیدگی تخصص‌ها در اندیشه، آنقدر زیاد است که به راحتی نمی‌توان آن‌ها را بازشناسی کرد.

آن اندیشه‌ای که خراک انسان است، به همان شکل کل‌نگر و جامعش، دارای مولفه و فاکتور‌های فراوانی است. اکثر این مولفه‌ها عوامانه است و بسیاری از آن‌ها برپایه اوهام و خرافه است و به تعداد انگشت‌شماری از آن‌ مولفه‌ها رسیدگی شده است که البته همان‌ها هم وقتی در یک کل ساخت‌یافته قرار می‌گیرند به خاطر کثرت مولفه‌های عوامانه و خرافه‌ای، نمی‌توانند تاثیر واقعی خود را داشته باشند.

لذا از متکلم توقع رسیدگی به اندیشه دینی می‌رود تا با تمرکز بر روی نقاط کلیدی و رسیدگی به مولفه‌های موثر و نقش‌آفرین، تمام اندیشه را ویرایش جدی بزند.

شاید بتوان گفت که اندیشه‌های دینی موثر‌ترین مولفه‌ها در اندیشه‌ی انسانی است که در تمام اندیشه‌ی انسان تاثیرگذار است و آن‌ها را ویرایش می‌زند و حتی با وجود آنکه اندیشه‌های غیر دینی هستند، توسط اندیشه‌های دینی سمت و سوی دینی پیدا می‌کنند و اندیشه‌ی انسان تماما سمت و سوی دینی پیدا می‌کند. و هنگامی که این اندیشه‌ خراک و طعام انسان باشد، یعنی از اندیشه‌‌ای که سمت و سوی دینی دارد تغذیه شود، یک حیات و زیست مترقی دینی رقم خواهد خورد؛ وقتی اندیشه تماما سمت و سوی دینی داشته باشد، زیست انسانی هم تماما سمت و سوی دینی دارد.

کلام انقلابی و مبارزه حاد سیاسی

عبدالملک مروان به روی منبر رفت و گفت : لا یامرنی احد بتقوی الله الا ضربت عنقه. این فریاد، ثمره سال های حکومت بنی امیه و پدران فکری پیش از خودشان بود که از حنجره حاکم اسلامی بلند می شد. جامعه اسلامی که باید جامعه فضول ها باشد، با این حکم، چون مرده ای است درحال احضار. برای اولین بار خفقان در جامعه دینی قانونی شد. با این حکم نه تنها قیام حسین بلکه هر اقدام اصلاحی و هر قیامی بر علیه ظلم حاکمان همان حکم حسین بر او جاری میشود. عبد الملک مروان متکلم جامعه نیست، اما به رسم پدرانش برای پیش برد اهدافش و برای آن که کسی به آخورش کاری نداشته باشد، به مسلک گذشتگان رفتار کرد. گذشتگان او عقیده جبر را به جای اراده و اختیار قرار دادند تا قاتل حسین را خدا و قاتل عمار را علی را بخوانند و این بار با این حکم برای حاکمیت عصمت سازی می کنند.

 

درباب کلام و تفاوت آن با دانش واندیشه صحبت کرده ایم، اما کم تر از صفت انقلابی بودن آن در کلاس بحث شده است، کلام انقلابی به همان اندازه که ذهن ساز و ذهن پرور است به همان اندازه نیز دشمن ساز است. به همان اندازه که ذهن جامعه را مخاطب قرار داده به همان اندازه علیه مهم ترین ذهن پروران یعنی حاکمان قیام میکند. دشمن کلام انقلاب جهل مردم نیست بلکه دستگاهی است که جهل پراکنی می کند. کلام انقلابی ذهن های مرده را بیدار می کند اما به همان اندازه با قاتل اذهان مبارزه می کند. کلام انقلابی این گونه زمین و زمانه را می سازد اما زمین و زمانه حاکمان را خراب می کند تا در پشت جهل ها، مکارانی از کانون های قدرت وثروت بهره نبرند.به همین خاطره کلام انقلابی باید کاملا در خدمت مبارزه حاد سیاسی باشد تا کارکرد های خود را داشته باشد

 

مقایسه ای بین کلام و حکمت در اثرگذاری بر اندیشه

در بعضی تعاریف، دانش کلام متولی دفاع از دین و پاسخ گویی به شبهات جامعه است. این تعریف اگرچه تقلیل دانش کلام و در موضع انفعال قرار دادن آن است، اما توجه به یک ویژگی مثبت این دانش دارد. ویژگی ای که دانش های دیگر کمتر از آن بهره مند هستند.

اگر وظیفه کلام پاسخ گویی به شبهات جامعه باشد، یعنی این دانش، متصل به جامعه است. به خلاف اکثر دانش های دیگر که در اتمسفر فکری دانشمندان و در کرسی های علمی سیر می کنند.

از این منظر کلام یک دانش انضمامی و متصل به ذهن جامعه است. و نسبت به دانش های دیگر مزیت خاصی دارد.

اما به نظر می رسد، این نکته به تنهایی کافی نباشد. برخی دانش ها اگر چه در نگاه اول با ذهن جامعه ارتباط ندارند، اما در نگاهی عمیق تر بسیار موثرتر از کلام خواهند بود.

مثلا فلسفه، وقتی به بررسی و کشف مفاهیم فلسفی می پردازد و برداشت های سطحی از این مفاهیم را ارتقا می زند، اثرگذاری بیشتری بر ذهن جامعه خواهد داشت. مفاهیم فلسفی دائما در زندگی انسان جریان دارند. حال اگر مثلا مفهوم علیت در ذهن انسانی تغییر کرد، به یک معنا تمام زندگی او ویرایش می خورد. هم چنین است مفهوم وحدت و یا مفهوم وجود.

به نظر برای اهمیت علم کلام و جلوتر بودن آن نسبت به سایر دانش در ارتباط با جامعه، باید شاخصه های دیگری را نیز لحاظ کرد. مثلا بینارشته ای بودن کلام. یا دغدغه ذهن جامعه را داشتن و نه دغدغه تولید دانش و پاسخ به مسائل علمی.