جاودانگی انسان در قوس صعود یا نزول؟ (تفاوت ازلیت و ابدیت)

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_228
#جلسه_313

💠 جاودانگی انسان در قوس صعود یا نزول؟ (تفاوت ازلیت و ابدیت)

عرفا مجموعة نظام هستي را به شكل دايره ترسيم مي‌كنند و آن را دايره وجوديه مي‌نامند؛ يك قوس اين دايره قوس نزول است كه با حركت حبي از حق تعالي شروع مي شود و ابتدا همة موجودات به نحو علمي در دو تعين اول و ثاني پديد مي‌آيند؛ و سپس همة موجودات در تعين‌هاي خلقي يكي پس از ديگري به وجود مي‌آيند و اين سير همينطور ادامه مي يابد تا به پايين ترين نقطه وجود كه فلاسفه آن را هيولاي اولي و عرفا آن را انسان مي دانند؛ مي رسد. اين قوس را #قوس_نزول مي گويند.
پايان قوس نزول، شروع #قوس_صعود است؛ در قوس صعود ابتدا وارد عالم مثال و در پي آن عالم عقل و پس از آن با تعين ثاني و در آخر به تعين اول مي‌رسيم. ولي عرفا با توجه به قاعده «لا تكرار في التجلي» اين دو مسير را عين هم نمي دانند و لذا حركت برگشت خطي نيست بلكه قوسي است.

انسان سرمدی است، یعنی هم به جهت عقبه و پشتوانه از خدا آمده است و هم به جهت امتداد و حرکت به خدا می رسد. هم من الله است و هم الی الله. هم در سیر نزولی خود یک حقیقت کشسان از عوالم حقی است تا عالم ماده که پایین ترین مرتبه عوالم خلقی است و هم در سیر صعودی خود همه این عوالم خلقی را طی می کند و به عوالم حقی وارد می شود.

سرمدیت یعنی ازلیت و ابدیت، ازلیت یعنی همان چیزی که در قوس نزول می گوییم که یک وجود کشسان از خدا تا عالم ماده هستیم، و ابدیت یعنی در قوس صعود آن مسیری ازلی را طی می کنیم تا به حق می رسیم؛

با این مقدمات وقتی از جاودانگی انسان سخن می گوییم، در واقع داریم در مورد ابدیت او حرف می زنیم نه ازلیت؛ وقتی به انسان می گوییم ای انسان تو جاودانه ای، داریم از مبدأ عالم ماده که فعلا در آن قرار دارد به سمت خدایی که بی نهایت است مسیر را به او نشان می دهیم و می گوییم هستی که هستی!
بله به خاطر شوائب عالم ماده یک فضای زمانی بر ذهن ما حاکم است و واقعاً هم تصور غیر زمانی برای ما که در عالم ماده هستیم بسیار سخت است؛ اما وقتی می گوییم تو جاودانه هستی منظورمان این است که وقتی در حرکت جوهری خود از عالم ماده هم خارج شدی و آنجا دیگر زمان نبود، باز هم مراتبی هست که باید طی کنی و این مراتب تا فنای فی الله هست و تو هم هستی و لذا تو ای انسان جاودانه ای.

در نتیجه باید در تقریر جاودانگی انسان بین ازلیت و ابدیت او تفاوت قائل شویم.
.

تصور صحیح از ابدیت، رهایی بخش از پوچی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_101
#جلسه_313

⭕️تصور صحیح از ابدیت، رهایی بخش از پوچی

بحران امروزه بشر، پوچی است؛ چون از جاودانگی و ابدیت به دور مانده است! بشر حضور در ابدیت خود را فراموش کرده است، و زندگی را کوچه بن بستی می‌بیند که به هر سمت برود به بن‌بست می رسد؛ لذا ناچار است برای کم کردن سردی زندگی، دلخوشی دروغین بسازد.

اگر کمی روی مبدا این فراموش تامل کنیم شاید این نتیجه را دریابیم که این به فراموشی سپردن ابدیت به این خاطر بوده است که اعتقاد به این باور را در زندگی احساس نکرده است و تاثیر این باور را نچشیده است.
و این که چرا بشر تاثیر این باور را نچشیده است آیا به خاطر این نبوده است که تصور درست و کاملی از ابدیت نداشته است؟ این که ابدیت را با همین تصور دنیایی بفهمد، این باور قدرت سامان دادن و مدیریت کردن زندگی بشر را ندارد و لذا اینکه فقط بدانیم ابدیتی در پیشرو داریم و از آن تصور صحیح و کاملی نداشته باشیم، این باور توان پیشتیبانی از زندگی را پیدا نخواهد کرد و با از دست‌دادن کارایی خود، به فراموشی کشیده می‌شود.

به نظر می‌رسد تصوری که از جاودانگی رواج داشته است «حیات بی‌انتها» بوده است و این تصور به خاطر کم بودن قدرت نفوذش در زندگی اینگونه به دست فراموشی سپرده شده است و اگر هم چیزی از آن هست، در زبان‌ها است و تاثیری در رفتار و کردار بشر نمی‌گذارد.
اما اگر از جاودانگی و ابدیت، زمان را بگیریم؛ و به معنای «بی‌انتهایی حیات» تلقی شود؛ یعنی عمق حیات، شعور عمیق؛ آن گاه این باور قدرت آن را دارد که زندگی بشر را ویرایش بزند و از پوچی رهایی دهد. و الّا اگر همان تصور «حیات بی‌انتها» قرار است در باور بشر بماند، این باور توان رهایی بشر از پوچی را ندارد؛ اینکه فقط یک صوت باشد، نه تنها قدرت رهایی از پوچی را ندارد بلکه ممکن است بیشتر به آن دامن بزند.

دوگانه حیات جاودانه و حیات فانی

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_313
#یادداشت_98
#دوگانه_حیات_جاودانه_و_حیات_فانی

به نظر می آید آنچه که در بحث جاودانگی باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد و برای فهمش تلاش شود، اتفاقا مفهوم متضاد آن یعنی فانی بودن است.
انچه که در نظر مادی‌گرا ها بیشتر جلوه دارد همان فهم از جاودانگی است اما روشن است که در انتخاب مصداق جاودانگی به خطا رفته اند و اصالتی غیراصیل در ذهنشان رسوخ کرده است.
نقل است:

روزی حضرت داوود از یک آبادی میگذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری زجه زنان. نالان و گریان. پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟ پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر کرد؟ پیرزن جواب داد:۳۵۰ سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش.
پیرزن گفت: چرا؟ پیامبر فرمود: بعد از ما گروهی بدنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمیکنند. پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسید: آنها برای خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم در خانه سازی رقابت میکنند. پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران میپرداختم.(منبع این روایت را نیافتم اگر عزیزی دست یافت اطلاع دهد.)

غرض از این حکایت این است که اتفاقا گذشت زمان و ورود به دنیای مدرن، توانسته بحث جاودانگی را بسیار پررنگ کند تا جایی که مردم امروزه حیات غیرجاودانه و فانی را فراموش کنند به حدی که کسی که زیر صد سال عمر می کند برنامه ریزی برای حیات در این دنیا دارد که 350 ساله های گذشته این برنامه را در ذهن خود نمی اندوختند.

لذا به نظرم در این گزاره اتفاقا باید بر فانی بودن تکیه کرد و این مفهوم را بیشتر پررنگ و برجسته کنیم.

جاودانگی یا حیات برزخی از نگاه شهید مطهری

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_229
#جلسه_313

💠 نقطه تأکید شهید مطهری در گزاره 13 مشخصات اسلام از منظر جهان بینی چیست؟ (جاودانگی یا حیات برزخی)

متن شهید به این شکل است:
«روح انسان حقيقتی جاودانه است انسان نه تنها در قيامت به صورت زنده‏ای محشور می‏شود، در فاصله دنيا و قيامت از نوعی حيات كه #حيات_برزخی ناميده می‏شود و از حيات دنيوی قوی‌تر و كامل‌تر است بهره‌مند است در حدود بيست آيه از قرآن به حيات انسان در حال پوسيدگی بدن در فاصله مرگ و قيامت دلالت دارد.»

آیا شهید مطهری در این گزاره می خواهد بحث جاودانگی انسان یا همان ابدی بودن انسان بحث کند یا این بحث را قبلاً گفته و در این گزاره می خواهد چیز دیگری را بگوید؟
با توجه به اینکه ایشان در گزاره 12 گفته بود:
«بعد از اين جهان، جهانی ديگر است آن جهان، جهان ابديت و جهان پاداش و كيفر اعمال است.»
به نظر می رسد که #جهان_ابدیت را ایشان در گزاره 12 گفته است، اینکه آخرتی هست و در آن آخرت هم پاداش و کیفر اعمال این دنیا داده می شود و هم آن آخرت جهان ابدیت است و انسانی که آخرت دارد ابدی است؛
لذا در گزاره 13 محور بحث ایشان روی جاودانگی و ابدیت انسان نیست، بلکه ایشان در این گزاره می خواهند فاصله بین مرگ تا قیامت را پر کنند، و بگویند که انسانی که ابد در پیش دارد، در فاصله مرگ تا قیامت در عالمی به نام #عالم_برزخ دارای #حیات_برزخی است.
به بیان دیگر در این گزاره نقطه تأکید ایشان بر روی #عالم_مثال است نه روی ابدی و جاودانه بودن انسان؛
اگر هم با جاودانگی شروع می کند، نمی خواهد جاودانگی را به معنای #حیات_ابدی بگیرد، بلکه می خواهد بگوید هیچ فتوری در حیات انسان از رحلت از این دنیا تا برانگیخته شدن در قیامت وجود ندارد.
.

سنت الهی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_98
#جلسه_313
#سنت_الهی
#ثابتات_عالم

🔰آیاتی درباب سنت های الهی:

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي قَد خَلَت مِن قَبلُ ۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبديلًا
(فتح /23)

سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً
(احزاب /62)

اسْتِکْبَارًا فِی الاْءَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّیءِ وَلاَیَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الاْءَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً
(فاطر /45)

قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الاْءَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ
(آل عمران 137)

🔹شهیدمطهری در گزاره 14 ام از گزاره های جهان بینی می فرمایید: اصول انسانیت و اخلاق ثابت است.

شاید تعبیر دیگر از این اصول انسانیت و اخلاق را بتوان در ادبیات اسلامی #فطرت بنامیم گوهری که در میان تمام انسان ها ثابت است و حدمشترک انسان ها است .

اگر انسان را پلی بدانیم برای رسیدن به خدا “من عرف نفسه فقد عرف ربه”
این اصول ثابت را در وجود خداوند و تدبیر عالم می توانیم پیدا کنیم.
این اصول ثابته همان سنت های الهی است که خداوند با مطالعه تاریخ و عبرت گرفتن به ما توسعه می کند این سنت ها را استخراج کنیم و عبرت بگیریم .

یعنی اگر خداوند می فرمایید :
فان حزب الله هم الغالبون
یعنی مطمئن باشیم اگر در حزب الهی باشیم اگر در مسیر ولایت الله باشیم سرنوشت ما پیروزی است .
حتی اگر با 72 نفر در مقابل یک لشکر 30 هزار نفری مبارزه کنی و با جنایتکار ترین افراد مبارزه کنی وبه فجیع ترین شکل کشته شوی تو پیروزی .
و الان دنیا بعد از گذشت 1382 سال به این پیروزی اعتراف می کند .
این یک سنت است که خداوند می فرمایید: ولن تجد لسنه الله تبدیلا
یعنی قرار نیست این حقیقت تغییر کند.

لذا اگر بخواهیم با این گزاره 14 ام یک جمعبندی داشته باشیم:

1️⃣ یک سری اصول و قوانین اخلاقی ثابت داریم که به آن فطرت می گویم ودر لایه #انسان_شناسی است.

2️⃣ یک سری اصول و قوانین ثابت هم در لایه جهان بینی داریم که به آن
سنت های الهی می گویم وهمیشه ثابت است.

3️⃣شاید یک لایه دیگر را هم بتوانیم نام ببریم و آن قوانین طبیعی است که در لایه تکوینی قرار دارد
اینکه آتش همیشه سوزان است
واین را در عالم ماده می توان فهمید.

برنامه ریزی مبتنی بر توکل وایمان به غیب

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#برنامه_ریزی_مبتنی_بر_توکل_ایمان_به_غیب
#محمد_صحرایی
#یادداشت_73
#جلسه_313
سوال اصلی: وقتی پای ایمان به غیب و تاثیر اسباب و مسببات غیبی به میان امد تکلیف برنامه ریزی و مصلحت سنجی های ظاهری چه میشود.؟
این سوال را اگر بخواهیم بصورت عملیاتی تر مطرح کنیم این میشود که نسبت توکل و تلاش بر اساس اسباب و مسببات ظاهری چیست؟

آنچه از آیات و روایات دانسته میشود این است که توکل یک رابطه ی خاص بین بنده و خداوند است که مبتنی بر اعتقاد و اعتماد بنده بر علم،قدرت، محبت و مصلحت سنجی خداوند برای بنده اش، شکل میگیرد و سبب میشود بنده در تعیین اهداف خود و تلاش برای رسیدن به انها به اسبابی بالاتر از اسباب عادی اعتماد کند و وظیفه ی خود را علاوه بر دعای عملی یعنی بذل وسع و تلاش مبتنی بر اسباب ظاهری، دعا و استمداد زبانی و قلبی از خداوند بداند.
به این بیان که بنده حتی در وصول به نتایج معمولی و مبتنی بر اسباب ظاهری هم اراده و مشیت الهی را ساری و جاری میداند و یقین دارد که همه ی اسباب ظاهری و غیر ظاهری در دست قدرت خداوند هستند.(بیده ملکوت کل شیء)
بنده ی متوکل میداند اگر با این اعتقاد و اعتماد قدم در راهی گذاشت و بذل جهد کرد حتما خداوند او را به نتیجه ای که به صلاح انهاست خواهد رساند هرچند این نتیجه مطلوب او نباشد لذا از نتیجه ناراحت و غمگین نخواهد شد.

با این بیان توجه به اسباب ظاهری به عنوان سطحی از جریان اراده ی الهی در عالم مورد توجه است اما همه ی اسباب و مسببات در این ظواهر خلاصه نمیشود.
این اسباب و مسببات ظاهری امتداد سطحی از اراده ی الهی است که در حق ملکوت اشیاء جریان دارد اما سطح بالاتر از آن متوقف بر سطح تقاضا و هدف و دعا و طلب و مصلحت مطالبه ای است که بنده از خدای خود دارد.
نکته مهم و حیاتی این است که ناصیه ی همه ی عالم در دست خداوند است و او هرچه بخواهد و صلاح بداند محقق خواهد شد.

نتایج این ایمان به غیب و توکل به خداوند در برنامه ریزی:
1- هدف منتخب و مرضی الهی مبتنی بر میزان داشته های ظاهری انتخاب نمیشود بلکه بر اساس آنچه باید تحقق یابد انتخاب میشود.
2- جاری شدن اسباب و مسببات غیبی متوقف بر بذل جهد در حوزه ی اسباب ظاهری است. زیرا ورود در حوزه ی اقدام و عمل ظاهری خودش بزرگترین دعا و استمداد عملی محسوب میشود
3- یکی از اسباب فعال شدن اسباب و مسببات عالی و خارج از محاسبات ظاهری، علاوه بر دعای عملی یعنی تلاش مبتنی بر اسباب ظاهری، دعای به زبان و استمداد زبانی است.

غیب ملکوت

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#غیب_ملکوت
#محمد_صحرایی
#جلسه_313
#یادداشت_74

بیان یک مثال در نسبت تعامل با ملکوت و ظاهر عالم در تعاملات

فرض کنیم کسی بخواهد برای برنامه ریزی و سازماندهی ارتباطاتش بخواهد ما را بشناسد
یک راهش این است که شروع به تحقیق در مورد دست و پا و سر و موی ما و نازله ی روح ما در این عالم مادی یعنی بدن ما کند و به این ترتیب به شناختی از ما دست یابد و بر این اساس تعاملاتش را با ما تدوین کند.
یک وقتی در ورای همه این ظواهر و تجلّیات به ملکوت این اسباب یعنی “من” میپردازد و سعی در شناخت منی که در پس این ظواهر هست میکند و برنامه هایش را بر اساس کشفی که از “من “کرده چینش میکند.
خب در همین ارتباط گرفتن با من هم ارتباط او با همین بدن مادی شروع میشود اما این تنها یک واسطه است و هدف و مقصد و نتیجه چیز دیگری خواهد بود مثل کسی که برای دیدار دوستش به محل مکانی او میرود. گفتنی است در این حالت چشم واسطه ی عجیبی ست و به شدت میتواند حکایت از منی کند که در ملکوت پنهان است لذا انسانها در یک گفتگوی رودررو تنها وقتی که چشم در چشم آنها شوید احساس میکنند متوجه آنها هستید نه وقتی که مثلا به دماغ یا دست آنها نگاه میکنید.
گاهی کسی از این مرحله بالاتر میرود یعنی به دنبال حقیقت و ملکوت این”من” میرود یعنی “منِ من” که اگر او را بشناسد خیلی حقیقتی تر توانسته انسان را بشناسد و تعاملات خود را با او سازماندهی کند.
این “منِ من ” را خداوند به خودش منتسب میکند.

تبیین جایگاه توکل و اتکاء به غیب در برنامه ریزی ها

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#ایمان_به_غیب
#محمد_صحرایی
#یادداشت_75
#جلسه_313
#تبیین جایگاه توکل و اتکاء به غیب در برنامه ریزی ها،
بر اساس #تفسیر_وجودی_انسان:

انسان یک وجود ربطی و سراسر فقر است که همه ی دارای اش از هستی، فقر و گدائیِ هستی از صاحب هستی است.
اقتضای این فقر ذاتی استدعا از صاحب قدرت است و تنها در این حال است که او در ریل و بردار و مقتضای وجودی خودش قرار دارد و میتواند از صاحب حق و هستی، هستی بگیرد و از کتم عدم به صحنه ی وجود در آید.
در اینصورت اگر اعتقاد و ایمان به غیب نباشد در واقع مومن به خود خواهد بود و این یعنی مو من شدن و اتکاءبه فقر و نیستی.
و پای معادلات غیبی بمیان آمدن هم یعنی پای خود خدا و خود هستی به میان آمدن که این تنها در حال استدعاء و اضطرار که همان حال روکردن فقیر ذاتی به مفتقر الیه است محقق خواهد شد.
بنابر این تفسیر حتی اگر قبل از تلاش و بذل جهد ظاهری، حال واقعی اضطرار و دعاء و استمداد از خداوند محقق شود خداوند این ظرف را پر خواهد کرد و بعبارتی نتایج شگفتی آور که با اسباب عادی قابل پیش بینی نبود حاصل میشود.
اما گویا ساخت این انسان طوری است که تا زور خودش را نزند حال نیازش در آن حدی که سوی وجودش رو به مفتقرالیه شود تحقق نمی یابد.
با این تبیین یک فرمانده ی جنگی برای برنامه ریزی خود باید به حال لشگر خود بنگرد.
اگر ایمان لشگر مثل ایمان اولیاء الهی است که از خود هیچ دارایی نمی بیند و حالشان حال نیاز و توسل است میتواند به شدت روی دستگاه غیبی و ملکوتی بصورت محکم حساب کند و بر آن اساس طرح و اهداف بلند را هدف بگیرد چرا که در اینصورت مصداق آیه ی شریفه:
قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ #فَإِذَا_دَخَلْتُمُوهُ_فَإِنَّكُمْ_غَالِبُونَ
وَعَلَى اللَّهِ #فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنین.

اما اگر لشگرش در این مرتبه از فناء و حال اضطرار و نیاز به خداوند نباشد به هر اندازه که از این حال اضطرار کم شده و تکیه و امیدش بر قدرت خودش بیشتر بشود فرمانده باید بیشتر به سمت بسنده کردن به محاسبات و معادلات ظاهری برود و پا را فراتر از حیطه ی ایمان لشگرش نگذارد زیرا تکیه بر امداد غیبی در لشگری که اتکاء ش به ابزارش باشد سبب تلف شدن و شکست خواهد شد و ضربه ی بزرگی هم به ایمان انها وارد خواهد آمد.

کدام دین و کدام دنیا؟

سید مصطفی مدرس, [۰۴.۰۸.۲۱ ۰۸:۰۳]
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_109
#جلسه_312

🔰ما و دنیا!
💠کدام دین و کدام دنیا؟
در این فضا یک دیدگاه وجود داشته و دارد در حوزه های علمیه که دین را به این صورت حداکثری و کل نگرانه نمی دیدند، دین حداقلی که حضرت امام خیلی با آن مبارزه می کردند، یکی از تعابیری که حضرت امام در باب اسلام آمریکایی دارند همین دین حداقلی است. حتی سکولاریسم را هم حضرت امام ناشی از همین می داند که شما در مواجهه با دنیا دین را تقلیل دادید. حالا یک عده می گفتند دین را کنج خانه ببرید و یک سری عبادیات و فردیات، حضرت امام می گفت که کل شئون حیات بشری را دین در می نوردد. اگر جایی حیات بشری حاضر است دین هم باید آنجا حاضر باشد.
تعابیر زیادی در این باب وجود دارد. حضرت آقا بر همین اساس جوهره اصلی مکتب امام را رابطه دین و دنیا بیان می کنند، و می گویند که نقشه اصلی امام و کار اصلی امام بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بوده است.
جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه‏ى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسأله‏ى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير مى‏كنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده‏
بود. اسلام، دنيا را وسيله‏اى در دست انسان براى رسيدن به كمال مى‏داند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه‏ى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسان‏ها، تلاش انسان‏ها، خرد و دانايى انسان‏ها، حقوق انسان‏ها، وظايف و تكاليف انسان‏ها، صحنه‏ى سياست انسان‏ها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنه‏ى تربيت، صحنه‏ى عدالت؛ اين‏ها همه ميدان‏هاى زندگى است.
كتاب حسين بن سعيد و النوادر عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنِ ابْنِ طَرِيفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ:

كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَجَاءَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَشَكَا إِلَيْهِ الدُّنْيَا وَ ذَمَّهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الْجَنَّةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ فَلِمَا ذَا تَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا وَ نَادَتْ بِانْقِطَاعِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ بِبَلَائِهَا إِلَى الْبَلَاءِ وَ شَوَّقَتْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِفَجِيعَةٍ وَ ابْتَكَرَتْ بِعَافِيَةٍ تَحْذِيراً وَ تَرْغِيباً وَ تَخْوِيفاً فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذَكَرَتْهُمْ فَذَكَرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا فَيَا أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا الْمُعْتَلُّ بِتَغْرِيرِهَا مَتَى اسْتَذَمَّتْ إِلَيْكَ الدُّنْيَا وَ غَرَّتْكَ أَ بِمَنَازِلِ آبَائِكَ مِنَ الثَّرَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ مِنَ الْبِلَى كَمْ مَرَّضْتَ بِكَفَّيْكَ وَ كَمْ عَلَّلْتَ بِيَدَيْكَ تَبْتَغِي لَهُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُ الْأَطِبَّاءَ لَمْ يَنْفَعْهُ إِشْفَاقُكَ وَ لَمْ تَعُقْهُ طَلِبَتُكَ مَثَّلَتْ لَكَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَكَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعُكَ فَجَدِيرٌ بِكَ أَنْ لَا يَفْنَى بِهِ بُكَاؤُكَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّهُ لَا يَنْفَعُكَ أَحِبَّاؤُك‏
یک نفری آمد پیش حضرت امیر و از دنیا شکایت کرد حضرت می فرمایند:
إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِه‏
یک تعبیر دیگری هم هست که جابر بن عبدالله انصاری می فرماید که ما نزد حضرت امیر بودیم در باب ذم دنیا صحبت شد و حضرت توضیحاتی مید هند.
اینکه ما دنیا را وسیله ای در دست انسان برای رسیدن به کمال می دانیم هم در فضای روایی ما هست هم در ادبیات قرآنی هست و هم تقریری که حضرت آقا از مکتب امام دارند این را نشان می دهد.

به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه‏ى عظيم و در اين عرصه‏ى متنوع، به مجموعه‏ى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيك‏ناپذيرند. دين‏ نمى‏تواند غير از دنيا عرصه‏ى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازنده‏ى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا- يعنى محيط زندگى انسان- بدون دين، تبديل مى‏شود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در اين صحنه‏ى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنه‏ى زندگى بايد قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنه‏يى، آنچه مى‏تواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصت‏هاى زندگى انسان، به معناى نعمت‏هاى پراكنده‏ى در عرصه‏ى جهان، به معناى زيبايى‏ها و شيرينى‏ها، تلخى‏ها و مصيبت‏ها، وسيله‏ى رشد و تكامل انسان است. اين‏ها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم‏تنيده‏ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه‏يى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آن‏ها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.
بعد در ادامه یک معنای دیگری برای دنیا هم ذکر می کنند که این معنا را ادبیات دینی ما نفی کرده است:
اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است‏
یعنی اگر شما بر اساس امیال و هوی و هوس به رفاه مشغول بشوی مذموم است اما اگر این نباشد مذموم نیست.
يك انسان معمولى هم مى‏تواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيه‏ى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نمى‏توانند باهم جمع شوند.
دین را با چنین دنیای نمی شود آباد کرد. دین را در خدمت چنین دنیایی قرار دادن خیانت به دین است.

یک تعبیری هم حضرت امام ره دارند، می فرمایند:
“در يك روايتى هست- من نمى‏دانم وارد است يا نه- هست؛ مى‏گويند، نقل مى‏كنند كه قضيه‏ مغضوب‏ عليهم‏- به حَسَب قول مفسرين- عبارت از يهود است و ضالين عبارت از نصارا. در يك روايتى نقل مى‏كنند- من نمى‏توانم تصديق كنم، من نقل مى‏كنم از آنهايى كه نقل كرده‏اند- كه رسول اللَّه- مثلًا فرموده است: كانَ أخى مُوسى‏ عَيْنُهُ الْيُمْنى‏ عَمْياء و أخى عيسى‏ عَيْنُهُ الْيُسْرى‏ عَمْياء وَ أنَا ذُو العَيْنَيْن‏
در ادبیات عرفانی کسی که چپ کور است یعنی رفته در عالم فضای فنا و دچار صقع شده و به بقای بعد از فنا نرسیده است،”

بعد حضرت امام می فرمایند:
“آنهايى كه مى‏خواهند تأويل كنند، مى‏گويند:
چون تورات بيشتر توجه به ماديات و امور سياسى و دنيوى داشته است- يهود هم كه مى‏بينيد دو دستى چسبيده‏اند و دارند مى‏خورند دنيا را و باز هم بسشان نيست، امريكا هم آنها دارند مى‏خورند، ايران هم الآن آنها دارند [مى‏خورند] باز هم بسشان نيست، همه جا و همه را مى‏خواهند- و در كتاب حضرت عيسى [عليه السلام‏] توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است؛ از اين جهت «عين يسرا» يش كه عبارت از طرف طبيعتش است عمياء بوده است- البته من نمى‏توانم بگويم اين از پيغمبر صادر شده لكن گفته‏اند اين را- يعنى توجه به اين جهت «يسار» كه عبارت از «طبيعت» است نداشته و كم داشته است؛ و او هم به حَسَب شريعتش توجهش به ماديات زياده بوده. «و انا ذو العينين»، هم جهات معنوى، هم جهات مادى. شما احكامش را كه ببينيد شهادت بر اين مطلب است.
انحرافی که در دین مسیحیت ایجاد شده الان تبدیل به رهبانیت شده است. انا ذوالعینین هم این است که اسلام آمده جهات مادی و معنوی را با هم جمع بکند و مهندسی و معماری دنیا را بر اساس دین رقم بزند. ”
بحث حضرت امام این قسمت در نجف است، ایشان این بحث سکولایسم و جدایی دین از سیاست و اینکه دین همه شئون حیات بشری را باید در نوردد خیلی در این سخنرانی و دیگر سخنرانی های حضرت امام پر رنگ است.
یک تعبیر دیگری هم از دین داریم که در قرآن می فرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَيْهٰا لاٰ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ … ﴿الروم‏، 30﴾
فطرت الهی همان دین است. یعنی دین چیزی جدای از ساخت اساسی بشر نبوده است و بر اساس ارزش های فطری انسانی است که اسلام می خواهد دنیا را سامان دهی و مهندسی بکند. ارزش فطری انسان به قیام است.
در منازل السائرین اولین منزلی که خواجه عبدالله انصاری بیان می کند برای سلوک و مقامات سلوک منزل یقظه است. آیه ای که برای یقظه هست
قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا … ﴿سبإ، 46﴾
که آیه ای کلیدی در بیانات حضرت امام است. فلذا بحث قیام لله و اینکه مردم به پا بخیزند و در یک مرتبت قیام قرار بگیرند شروع سلوک الی الله و شروع تحقق حاکمیت الله است.
.

بحثِ Intention

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_110
#جلسه_312

🔰Intention!
یک بحث، بحثِ Intention هست. وقتی تعداد زیادی آدم‌ها توجهشون به موضوعی معطوف بشه احتمال وقوع اون چیز بسیار بسیار افزایش پیدا می‌کنه.
یه مثال عجیبش محاسبات کوانتومیه: اگه شما یه ماشین کوانتومی رو بذارید وسط یه عده و بهشون بگید «این ماشین خرابه» بدون این که هیچ ایده‌ای داشته باشن که با چی طرف هستن، مقدار failure rate ماشین افزایش پیدا می‌کنه! عجیبه، نه؟
چیزایی که ما تو علوم‌شناختی بهشون می‌گیم predictive programming یا intention implementation یا Future Thinking از همین جنس هستن. ابزارهایی ذهنی که قراره آینده رو در دنیای بیرون شکل بدن!
اگه فکر می‌کنید همچنان که این ابزارها صرفاً حرفه و در عمل استفاده نمی‌شه خوبه یه نگاه دیگه به سریال ۲۴ بندازید! (پیش‌بینی روی کار اومدن رئیس‌جمهوری به نام «حسن» و مذارکره‌اش با «حسین» (نام میانی اوباما) در امریکا بر سر مسائل هسته‌ای و بعد هم انجام یک توافق که بیشتر از این که بعد هسته‌ای یا رفع تحریم داشته باشه ابزاری می‌شه برای اعمال فشار اقتصادی و امنیتی بیشتر به ایران (همون برجام))

اگر بهش توطئه نگیم بهتره! به این مسائل که قبلاً بهش پرداخته شده و ذهنیت ها رو شکل میدن میگن predictive programming. در مورد سیمپسون ها فقط ترامپ و یازده سپتامبر خیلی معروف بوده که اونم دقیقا predictive programmingبوده. اما در مورد اتفاقاتی جدید که تصاویر سیمپسون رو میزارن همش ساختگیه.مثل همون دختر بچه که در مورد گرم شدن زمین صحبت کرده.

پ.ن:
*حتما در مورد predictive programming گوگل کنید به نتایج جالبی می‌رسید.
**راجع به Implementation Intention هم مطالعه کنید. به ظاهر خرافات میاد اما پشتوانه‌های بسیار قدرتمند در علوم اعصاب و علوم شناختی داره.

مردم بماند حال حوزه چطور است؟

بسم الله الرحمن الرحیم
#یاداشت
#مشخصات_اسلام
#محسن_همت
#یادداشت_66
#جلسه_312

مردم بماند حال حوزه چطور است؟

تلقی مردم در گرو تلقی حوزه از دین است
حال حوزه چطور است؟
دین را معجزه می داند؟ کاملا سرشار از نشاط؟

نگاهش به توحید و نبوت همین است؟
نگاهش به اخلاق همین است؟
نگاهش به احکام همین است؟

ما چرا برای داشته های خود ارزش قائل نیستیم؟
چرا داشته ها را فقط متعلق برخی از اولیاء خدا می دانیم؟ ما خودمان را دیندار می دانیم؟
چرا لذت نمی بریم از این دینداری؟

من علت اصلی را نچشیدن طعم دین می دانم.
آنچه که می چشیم با آنچه می فهمیم متفاوت است!!!

اگر ما هر آنچه از دین چشیدیم را بگوییم مردم باورمان می کنند.

نگاه مؤمنانه به ظاهر و باطن

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_226
#جلسه_312

💠 نگاه مؤمنانه به ظاهر و باطن!

مؤمن صرفاً متکی به عقل متعارف و عرفی و محاسبه گر عمل نمی کند، اساساً عنصر تفاوت ساز مؤمن با کافر بحث #ایمان_به_غیب است، [اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ ﴿البقرة، 3﴾] لذا اگر جمع بین دنیا و آخرت که یک عنصر جوهره ساز در مکتب امام است، طوری مورد تأکید قرار گیرد که اینقدر محاسبات دنیایی را جدی کند که توجه به غیب به حاشیه برود قطعا تحریف مکتب امام است. از طرفی هم اگر غیب گرایی و وارد کردن عناصر غیبی اگر بخواهد طوری پر رنگ شود که توجه به دنیا را و اینکه بنا بود این دین بیاید مهندسی و رهبری حیات دنیای را بر عهده بگیرد، به حاشیه ببرد این هم قطعا تحریف مکتب امام است.
مؤمن #عقل_منور به نور عالم غیب دارد، و این به معنای این نیست که می نشینیم با #عقل_محاسبه_گر حساب و کتاب های دنیا را می کنیم بعد که کارمان تمام شد یک فضای جدا داریم به نام دخالت سنن الهی غیبی که به ما ربطی ندارد. امداد از غیب برای جای نیست که دیگر عقل ما نمی کشد، بلکه در خود عملیات باید علاوه بر محاسبات عادی و عرفی محاسبات عالم غیب و سن الهی غیبی را وارد کرد. به عبارتی آن متغیرهای الهی درون محاسبات مؤمن است نه بعد از عجز از ناتوانی از محاسبه به وسیله عقل محاسبه گر؛ برکت داخل محاسبه است؛ نه یک پدیده‌ای بیرون محاسبه؛ نصرت الهی درون محاسبه است نه یک پدیده‌ای بیرون محاسبه.
خدای متعال در قرآن می‌فرمایند:
إِنْ تَنْصُرُوا اَللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ (محمد، 7)
اگر خدا را یاری کنید خدا شمارا یاری می‌کند.
واضع صریح و تفسیر و تأویل بر ندار! خدا هست و یاری می دهد، و توی مؤمن باید در محاسباتت خدا را بیاوری، نه طوری که کلاً خدا باشد جدا و نه طوری که کلاً خدا!
.

تطبیق نگاه مؤمنانه به ظاهر و باطن در مثال جنگ بدر!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_227
#جلسه_312

💠 تطبیق نگاه مؤمنانه به ظاهر و باطن در مثال #جنگ_بدر!

در جنگ بدر مؤمنین با یک نیروی 313 نفره از شهر خارج شدند، اصلا برای جنگ هم خارج نشده بودند، تصورشان این بود که می روند یک کاروان تجاری که احتمالا حداکثر 50 نفر است را به انتقام مصادره اموالشان در مکه، و به انتقام آزار و اذیت مسلمانان و خانواده های آنان که در مکه بودند توسط مشرکان، و به انتقام دسیسه هایی که برای ترور پیامبر ص ریخته بودند و چند موردش هم لو رفت، و به انتقام شبیخون زدن مکی ها به گله های گوسفند مدینه و دزدیدن گوسفندان و … غارت می کنند؛ آن هم کاروانی که در مسیر رفت به شام هم به او حمله کرده بودند ولی کاروان گریخته بود و موفق به مصادره اموالش نشدند.
اما ابوسفیان زرنگ بازی در آورد و علاوه بر تغییر مسیر کاروان و عبور از کنار دریای سرخ (از مسیر مدینه نیامد) پیکی به مکه می فرستد و می گوید نزدیک مکه که شدی پیراهن را پاره کنید و شتر را هم زخمی کنید و فریاد بدهید که کجایید که کاروانتان غارت شد. لذا لشکر بزرگی بَطَراً وَ رِئاءَ اَلنّاسِ (انفال 47) از مکه خارج می شود و به جنگ با 313 نفری می آید که اکثرا مردم صفه هستند یعنی پا برهنه هایی که لباس درست حسابی هم ندارند چه رسد به اسب و سلاح جنگی!

اما مؤمنین با همه وجود ایستادند و نترسیدند و البته یک کار مهم هم کردند، #استغاثه کردند! (پای نصرت خدا ماندند و خداوند نیز آنان را یاری کرد)
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ
و خدا اجابت کرد چه اجابت کردنی
فَاسْتَجٰابَ لَكُمْ أَنِّي
#نصرتهای_الهی سرازیر شد
1️⃣ ممِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِكَةِ مُرْدِفِينَ ﴿الأنفال‏، 9﴾
2️⃣ إذْ يُغَشِّيكُمُ اَلنُّعٰاسَ أَمَنَةً مِنْهُ
چه چرت شیرینی بود آن چرت زدن!
3️⃣ و يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً
لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ
وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ اَلشَّيْطٰانِ
وَ لِيَرْبِطَ عَلىٰ قُلُوبِكُمْ
وَ يُثَبِّتَ بِهِ اَلْأَقْدٰامَ ﴿الأنفال‏، 11﴾
وه چه باران پر برکتی! هم زمین شن زار زیر پای این پابرهنگان را سفت کرد، و هم بدن های خسته را شست و تمیز کرد و هم آرامش را بر قلب مؤمنین نازل کرد!

4️⃣ إذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى اَلْمَلاٰئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا اَلَّذِينَ آمَنُوا
5️⃣ سأُلْقِي فِي قُلُوبِ اَلَّذِينَ كَفَرُوا اَلرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اَلْأَعْنٰاقِ وَ اِضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنٰانٍ ﴿الأنفال‏، 12﴾
و چه رعبی، رعبی که آن ها این 313 نفر را زیاد می دیدند و این ها آن 1000 نفر را کم!
قَدْ كٰانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ اِلْتَقَتٰا فِئَةٌ تُقٰاتِلُ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ أُخْرىٰ كٰافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ اَلْعَيْنِ وَ اَللّٰهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشٰاءُ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي اَلْأَبْصٰارِ ﴿آل‏عمران‏، 13﴾

❇️ و مؤمنینی که خصوصیات زیر را دارند، کار را به پیش می برند. (إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ)
1️⃣ با یاد دلشان می لرزید
إِذٰا ذُكِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ
2️⃣ با تلاوت آیت الهی ایمانشان زیاد می شد
وَ إِذٰا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيٰاتُهُ زٰادَتْهُمْ إِيمٰاناً
3️⃣ اهل توکل بودند
وَ عَلىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿الأنفال‏، 2﴾
4️⃣ اهل اقامه نماز بودند
اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ
5️⃣ اهل انفاق بودند
وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿الأنفال‏، 3﴾
و چه مؤمنین خواستنی ای!
أُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿الأنفال‏، 4﴾
6️⃣ اهل اطاعت از خدا و رسول هستند قلباً نه از سر کراهت!
كَمٰا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَكٰارِهُونَ ﴿الأنفال‏، 5﴾
7️⃣ از مرگ نمی ترسند
يُجٰادِلُونَكَ فِي اَلْحَقِّ بَعْدَ مٰا تَبَيَّنَ كَأَنَّمٰا يُسٰاقُونَ إِلَى اَلْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ ﴿الأنفال‏، 6﴾
8️⃣ پیروزی و شکست را دست خدا می دانند لذا استغاثه می کنند و نصرت الهی را جلب می کنند
يُرِيدُ اَللّٰهُ أَنْ يُحِقَّ اَلْحَقَّ بِكَلِمٰاتِهِ وَ يَقْطَعَ دٰابِرَ اَلْكٰافِرِينَ ﴿الأنفال‏، 7﴾
لِيُحِقَّ اَلْحَقَّ وَ يُبْطِلَ اَلْبٰاطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُجْرِمُونَ ﴿الأنفال‏، 8﴾
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجٰابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِكَةِ مُرْدِفِينَ ﴿الأنفال‏، 9﴾

رونق یادداشت‌های روزانه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#جلسه_312

#حامد_خواجه
#یادداشت_99

رونق یادداشت‌های روزانه

از علل کم رونق بودن یادداشت‌های روزانه می‌توان به نداشتن ورودی اشاره کرد. اینکه ندانیم از چه و کجا بنویسیم و به عبارت دیگر چشمه‌ي دورنی‌مان هنوز آنقدر مایه نگرفته است که بجوشد و بیرون بریزد. و خوب راهکار هم روشن و واضح است؛ اینکه ورودی را هم فعال کنیم و جنبه‌های تغذیه‌ای خود را تقویت کنیم. و البته این هم در نرم‌افزار حلقه تعبیه شده است و یا تعهدی که برای نیم‌ساعت مطالعه در خصوص موضوع مطرح شده در جلسه داده‌ایم این تغذیه هم تامین می‌شود و همچنین خود جلسه هم یک ورودی و منبع تغذیه مهم است که باید از آن استفاده ویژه برد و با آمادگی کامل برای دریافت نکات در جلسه حاضر شد و همانند یک صیاد که در کمین شکار خود است، با هوشیاری تمام در کمین شکار مطالب باشیم و البته یادداشت برداری از آن‌ها و حتی به مباحث ارائه شده توسط استاد بزرگوار اکتفا نشود و مطالب مباحثه‌‌ای دوستان هم نکات خوبی دارد. لذا ما فقط نیم‌ساعت ورودی و مطالعه نخواهیم داشت که بخواهیم به عنوان مانع‌تراشی برای نوشتن، از کم بود ورودی سخن بگوییم. در واقع سه برابر خروجی و تولیدی که توقع میرود-نیم‌ساعت یادداشت-، ورودی و تغذیه تعبیه شده است؛ البته به شرطی که با التفات در جلسه حاضر شویم و از نیم‌ساعت مطالعه بهره‌ کامل ببریم.
از راه‌کار‌هایی که می‌تواند رونق خوبی یادداشت‌های روزانه بدهد، راه اندازی چرخه و فرآیند مطالعه است. طراحی یک چرخه دقیق و ناظر به اهداف نرم‌افزار حلقه و معرفی آن به اعضا می‌تواند عضدی باشد برای چرخه نوشتن روزانه.
و همچنین تدابیری شکل گیرد برای ایجاد حالت «صیاد در کمین» برای اعضای حاضر در حلقه. و همچنین وظیفه‌ای که متوجه اعضای حلقه می‌باشد را در یادداشت بعدی باز خواهم کرد.
🌺

امیداست همه بخوانند

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_312
#یادداشت_97
#امیداست_همه_بخوانند
❌❌❌

طبق روالی که دبیر محترم در جریان هستند ساعت ۷:۲۵ صبح به کلاس رسیدم و از ساعت ۷ به صورت مجازی آنلاین بودم تا به حضوری‌ها متصل شوم.

اما آنچه که باعث شد به طبقه دوم رفته و کلاس را همان مجازی ادامه دهم، چندین نکته بود که چون اتفاقا دبیر محترم را مقصر نمیدانم لازم دیدم در همین جا به صورت یادداشتی علنی تذکراتی را هرچند از منظری شخصی اعلام کنم و امیدوارم دوستان دیگر هم اگر صلاح میدانند ورود کنند که خدایی نکرده برداشتی از سر اغراض شخصی صورت نگیرد.

– اولین نکته ای که به نظرم می آید این است که روش مباحثه امروز و شبیه امروز، روشن است که سمت و سوی جدلی پیدا کرده و حداقل خود این ارتکاز برایم ایجاد شده که در این قالب اصلا بنایی به تفاهم نیست و صرفا عبارتها و جملاتی را با هجوم و فریاد بی مورد، تکرار میکنیم و بارها اتفاق افتاده که در پشت فریادها نهایتا یک سوء تفاهم بوده و همه افراد کلاس ناظر به یک سوء تفاهم ساعتها نشسته اند البته قدری شور و حرارت شاید داشته باشد.

– در جلسه ای که عنوان آن حلقه اندیشه ای است بخواهیم به قول برادر رضا نسب همان مباحث تکراری دو جلسه پیش را(قطعا بدون توجه است) با صدایی بلندتر، جدل گونه تر به جمع تحمیل کنیم و اجازه ندهیم هیچ ورود جدی تری هم رخ دهد تا جایی که دبیر جلسه از مدیریت کلاس عاجز شده و تقریبا هیچ کس نمی‌تواند کلاس را به فضای اندیشه برگرداند، به نظر می آید خسرانی فراتر از یک عدم توفیق در کسب علم رخ داده و شاید قابل جبران نباشد.

– هدف از مباحث این ایامِ حلقه به استناد به صحبتهای استاد محترم، حل مسئله به صورت عمیق نیست و عملا در این ایام، موضوعات و مباحث متنوعی بناست به عنوان سرفصل های این درس زخمی شود و عبور می کنیم تا ذهنیت ها نسبت به مباحث کلام انقلابی نزدیک شده و در پله های بعد بتوان عمیقا ورود کرد.

عملا درمرحله شکل گیری یک ذهن و هویت جمعی در کلام انقلابی هستیم لذا توقع بیش از این ایجاد کردن و توقع بیش از این تحمیل کردن، یعنی تغییر دادن مسیر اصلی طراحی شده برای این کلاس، که قطعا بدون کسب اجازه از طراحان، قابل پذیرش نیست.

– برداشت بنده از این گونه ورودهایی که ظاهری بسیار نازیبا و خلاف شأن اندیشه کلامی دارد، این است که بعد از مدتی در اذهان جمع این گزاره پیش فرض گرفته شود که «وقتی این روش مباحثه و طرح بحث شروع شد هیچ کس دیگر صاحب حق نیست و همه موظف اند چه بخواهند و چه نخواهند باید به صحبت ها گوش دهند چه آن صحبت ها مفید فایده باشد و چه نباشد، چه تکراری باشد و چه نباشد، چه لحنی متناسب فهم داشته باشد و چه نداشته باشد».(حتی گاهی از یادداشت ها نیز همین برداشت را می کنم)،

این قالب نازیبا این قدر غلبه بر معنا و مفهوم دارد که از همه جملات و استدلال ها و کلمات یک جمله بیشتر نمی فهمم: «شما نمی فهمید چه می گویم و ایرادی ندارد در جهل بمانید و فکر کنید درست می روید».

– همان طور که عزیزانمان بارها و بارها از یک بار یا دوبار میان کلامشان آمدن یا اجازه ندادن به اینکه بحثشان به اتمام رسیده باشد، آن قدر برآشفته اند و فریادهایی برآوردند که «چرا اجازه نمی دهید بحث من به اتمام برسد(البته با کلماتی که قابل بیان نیست)»، باید این حق را به طرف های دیگر هم داد که همین قدر برآشفته باشند اما محذورها و موانعی جلوی خود احساس می کنند که هنوز ذائقه شان به این روش ها تغییر نکرده است.

– نکته ی نهایی عرض حقیر این است نرم افزار اندیشه کلامی به گونه‌ای طراحی شده که کارامدیش در این است که متناسب هر موضوعی باید اجازه داد ذهن های دیگر نیز از پایگاه خودشان با بحث درگیر شوند وذهن جمعی شکل بگیرد، چه بسا ورود های دیگر با سلایق متفاوت و اشراقات دوستانمان به خیلی از گره های ذهنی ما کمک کند، چه بسا مسائل دیگری نیاز باشد تا بحثی که در جریان است خوب شکل گرفته و تصویر ارائه کند ولی ورودهایی که دیکتاتور مآبانه و تحمیلی، تمامی درگیری ها را به یک جهت منصرف می کند قطعا برای همه اعضا محرومیت ایجاد خواهد کرد و نهایتا این خواهد شد که آن موضوع بدون دیده شدن غالب جوانبش، به راحتی رد داده شود.

صمیمانه دست بوس همه رفقا و عزیزانم در جمع اندیشه کلامی هستم و به نظرم آمد که راهی جز این یادداشت برای حل مشکل فعلا وجود ندارد.
پیشنهاد نهایی نیز دارم که اینگونه مباحثات بیشتر باید یادداشت محور دنبال گردد و گروه اندیشه کلامی در ایتا قطعا این غرض را تامین می کند.

عرضم را با دو حدیث که ابتدائا به خودم هستم به اتمام میرسانم:

از رسول خدا صلوات الله علیه:

_ من ابتغى العلم لیباهى به العلماء او یمارى به السفهاءاو تقبل افئده الناس الیه فالى النار

_ لا تعلموا العلم لتباهوا به العلماء او لتماروا به السفهاء ولا لتجرتروا به على المجالس فمن فعل ذلک فالنار فالنار

سعادت چیست

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_97
#جلسه_312

#سعادت_چیست
#راه_سعادت

پیررو فرمایش استاد برای فکر کردن به مسئله سیستم تعالی بخشی قران

در ادامه یادداشت قبل که سوالات اولیه بود
در این یادداشت به دنبال معنی سعادت می رویم
و سعادت را از منظر قران و روایات بررسی می کنیم.

سعادتی که قرار است مقصد این فرایند تعالی بخش باشد چیست؟
آیا سعادت در دنیا است یا در آخرت ؟

وَاذْکرُوا اللَّهَ کثِیرًا لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ

یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه فمنهم شقی و سعید – فاماالذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق خالدین فیها مادامت السماوات والارض الا ما شاء ربک‌

🖇روایات
برای فهم سعادت از منظر روایت بد نیست روایت باب السعاده و الشقاء
کتاب کافی را نگاهی بیاندازیم

کافی شریف ج 1ص 152 باب السعاده و الشقاء، حدیث 1:

عن ابی عبدالله(ع): “ان الله خلق السعاده و الشقاء قبل ان یخلق خلقه”

مُجَالَسَةُ الصَّالِحِینَ دَاعِیَةٌ إِلَى الصَّلَاحِ

ایمان به غیب

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#جلسه_312
#ایمان_به_غیب
#مفهوم_غیب
#محمد_صحرایی
#یادداشت_72

ایمان به غیب در ابتدای سوره ی بقره اولین صفت از 5 صفت متقین ذکر شده است.
از جمله مصادیقی که در تفاسیر و روایات برای ایمان به غیب آورده شده عبارت است از: ایمان به خداوند، نبوت حضرت محمد ص، قیامت،رجعت، ملائکه،امام عصر عج و ثواب و عقاب اعمال.
برخی از بزرگان غیب را هر آنچه که دور از فهم مدرکات حسّی باشد دانسته اند.
مشرکین هم کسانی هستند که غیب را فی الجمله قبل دارند نه بالجمله.
خصوصا در حوزه ربوبیت عالم به تاثیر و تاثّرات غیبی ایمان ندارند(فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ).
یعنی خود و مدرکات خود را محور میدانند و زیر بار پذیرش حقیقتی بالاتر از آنچه با ادراک حسی درک میکند نمی روند.(لن نومن لک حتی نری الله جهرة)
راه شناخت ظواهر عالم مدرِکات حسی است و راه شناخت و فهم غیب بر اساس منطق قران کریم، قلب و عقل است.

مرحوم علامه طباطبائی مفاهیم غیب و شهادت را دو مفهوم نسبی میدانند.
یعنی ممکن است آنچه برای فردی غیب است برای فردی دیگر که به آن احاطه پیدا کرده، ظاهر باشد. یعنی هر آنچه داخل در حدود و احاطه ی چیز دیگری باشد برای او شهادت است و اگر خارج از حد او باشد برای او غیب خواهد بود زیرا مشهود ادراک او نیست.
نتیجه: آنچه اصطلاحا از معنای غیب بعنوان یکی از مشخصات اسلام فهمیده میشود همان ایمان به مصادیق نبوت و معاد و ملائکه و ربوبیت الهی است.
ایمان به اینکه ورای ظواهر محسوس، برای این عالم ملکوتیست که تاثیر و تاثرات این عالم تنها ظاهر و نمایشی و امتدادی از حقایقی است که آنجا وجود دارد و همه ی این ملکوت به ید خداوند و در تحت اراده مستقیم اوست.
فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء و الیه ترجعون.
به اراده ی اوست که چاقوی تیز گلوی نازک را می برد و اگر نخواهد نمی برد

ما و دنیا!

سید مصطفی مدرس, [۲۴.۰۸.۲۱ ۰۷:۵۳]
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_109
#جلسه_312

🔰ما و دنیا!
💠کدام دین و کدام دنیا؟
در این فضا یک دیدگاه وجود داشته و دارد در حوزه های علمیه که دین را به این صورت حداکثری و کل نگرانه نمی دیدند، دین حداقلی که حضرت امام خیلی با آن مبارزه می کردند، یکی از تعابیری که حضرت امام در باب اسلام آمریکایی دارند همین دین حداقلی است. حتی سکولاریسم را هم حضرت امام ناشی از همین می داند که شما در مواجهه با دنیا دین را تقلیل دادید. حالا یک عده می گفتند دین را کنج خانه ببرید و یک سری عبادیات و فردیات، حضرت امام می گفت که کل شئون حیات بشری را دین در می نوردد. اگر جایی حیات بشری حاضر است دین هم باید آنجا حاضر باشد.
تعابیر زیادی در این باب وجود دارد. حضرت آقا بر همین اساس جوهره اصلی مکتب امام را رابطه دین و دنیا بیان می کنند، و می گویند که نقشه اصلی امام و کار اصلی امام بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بوده است.
جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه‏ى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسأله‏ى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير مى‏كنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده‏
بود. اسلام، دنيا را وسيله‏اى در دست انسان براى رسيدن به كمال مى‏داند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه‏ى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسان‏ها، تلاش انسان‏ها، خرد و دانايى انسان‏ها، حقوق انسان‏ها، وظايف و تكاليف انسان‏ها، صحنه‏ى سياست انسان‏ها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنه‏ى تربيت، صحنه‏ى عدالت؛ اين‏ها همه ميدان‏هاى زندگى است.
كتاب حسين بن سعيد و النوادر عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنِ ابْنِ طَرِيفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ:

كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَجَاءَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَشَكَا إِلَيْهِ الدُّنْيَا وَ ذَمَّهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الْجَنَّةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ فَلِمَا ذَا تَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا وَ نَادَتْ بِانْقِطَاعِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ بِبَلَائِهَا إِلَى الْبَلَاءِ وَ شَوَّقَتْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِفَجِيعَةٍ وَ ابْتَكَرَتْ بِعَافِيَةٍ تَحْذِيراً وَ تَرْغِيباً وَ تَخْوِيفاً فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذَكَرَتْهُمْ فَذَكَرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا فَيَا أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا الْمُعْتَلُّ بِتَغْرِيرِهَا مَتَى اسْتَذَمَّتْ إِلَيْكَ الدُّنْيَا وَ غَرَّتْكَ أَ بِمَنَازِلِ آبَائِكَ مِنَ الثَّرَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ مِنَ الْبِلَى كَمْ مَرَّضْتَ بِكَفَّيْكَ وَ كَمْ عَلَّلْتَ بِيَدَيْكَ تَبْتَغِي لَهُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُ الْأَطِبَّاءَ لَمْ يَنْفَعْهُ إِشْفَاقُكَ وَ لَمْ تَعُقْهُ طَلِبَتُكَ مَثَّلَتْ لَكَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَكَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعُكَ فَجَدِيرٌ بِكَ أَنْ لَا يَفْنَى بِهِ بُكَاؤُكَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّهُ لَا يَنْفَعُكَ أَحِبَّاؤُك‏
یک نفری آمد پیش حضرت امیر و از دنیا شکایت کرد حضرت می فرمایند:
إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِه‏
یک تعبیر دیگری هم هست که جابر بن عبدالله انصاری می فرماید که ما نزد حضرت امیر بودیم در باب ذم دنیا صحبت شد و حضرت توضیحاتی مید هند.
اینکه ما دنیا را وسیله ای در دست انسان برای رسیدن به کمال می دانیم هم در فضای روایی ما هست هم در ادبیات قرآنی هست و هم تقریری که حضرت آقا از مکتب امام دارند این را نشان می دهد.

سید مصطفی مدرس, [۲۴.۰۸.۲۱ ۰۷:۵۳]
به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه‏ى عظيم و در اين عرصه‏ى متنوع، به مجموعه‏ى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيك‏ناپذيرند. دين‏ نمى‏تواند غير از دنيا عرصه‏ى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازنده‏ى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا- يعنى محيط زندگى انسان- بدون دين، تبديل مى‏شود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در اين صحنه‏ى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنه‏ى زندگى بايد قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنه‏يى، آنچه مى‏تواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصت‏هاى زندگى انسان، به معناى نعمت‏هاى پراكنده‏ى در عرصه‏ى جهان، به معناى زيبايى‏ها و شيرينى‏ها، تلخى‏ها و مصيبت‏ها، وسيله‏ى رشد و تكامل انسان است. اين‏ها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم‏تنيده‏ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه‏يى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آن‏ها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.
بعد در ادامه یک معنای دیگری برای دنیا هم ذکر می کنند که این معنا را ادبیات دینی ما نفی کرده است:
اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است‏
یعنی اگر شما بر اساس امیال و هوی و هوس به رفاه مشغول بشوی مذموم است اما اگر این نباشد مذموم نیست.
يك انسان معمولى هم مى‏تواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيه‏ى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نمى‏توانند باهم جمع شوند.
دین را با چنین دنیای نمی شود آباد کرد. دین را در خدمت چنین دنیایی قرار دادن خیانت به دین است.

یک تعبیری هم حضرت امام ره دارند، می فرمایند:
“در يك روايتى هست- من نمى‏دانم وارد است يا نه- هست؛ مى‏گويند، نقل مى‏كنند كه قضيه‏ مغضوب‏ عليهم‏- به حَسَب قول مفسرين- عبارت از يهود است و ضالين عبارت از نصارا. در يك روايتى نقل مى‏كنند- من نمى‏توانم تصديق كنم، من نقل مى‏كنم از آنهايى كه نقل كرده‏اند- كه رسول اللَّه- مثلًا فرموده است: كانَ أخى مُوسى‏ عَيْنُهُ الْيُمْنى‏ عَمْياء و أخى عيسى‏ عَيْنُهُ الْيُسْرى‏ عَمْياء وَ أنَا ذُو العَيْنَيْن‏
در ادبیات عرفانی کسی که چپ کور است یعنی رفته در عالم فضای فنا و دچار صقع شده و به بقای بعد از فنا نرسیده است،”

سید مصطفی مدرس, [۲۴.۰۸.۲۱ ۰۷:۵۳]
بعد حضرت امام می فرمایند:
“آنهايى كه مى‏خواهند تأويل كنند، مى‏گويند:
چون تورات بيشتر توجه به ماديات و امور سياسى و دنيوى داشته است- يهود هم كه مى‏بينيد دو دستى چسبيده‏اند و دارند مى‏خورند دنيا را و باز هم بسشان نيست، امريكا هم آنها دارند مى‏خورند، ايران هم الآن آنها دارند [مى‏خورند] باز هم بسشان نيست، همه جا و همه را مى‏خواهند- و در كتاب حضرت عيسى [عليه السلام‏] توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است؛ از اين جهت «عين يسرا» يش كه عبارت از طرف طبيعتش است عمياء بوده است- البته من نمى‏توانم بگويم اين از پيغمبر صادر شده لكن گفته‏اند اين را- يعنى توجه به اين جهت «يسار» كه عبارت از «طبيعت» است نداشته و كم داشته است؛ و او هم به حَسَب شريعتش توجهش به ماديات زياده بوده. «و انا ذو العينين»، هم جهات معنوى، هم جهات مادى. شما احكامش را كه ببينيد شهادت بر اين مطلب است.
انحرافی که در دین مسیحیت ایجاد شده الان تبدیل به رهبانیت شده است. انا ذوالعینین هم این است که اسلام آمده جهات مادی و معنوی را با هم جمع بکند و مهندسی و معماری دنیا را بر اساس دین رقم بزند. ”
بحث حضرت امام این قسمت در نجف است، ایشان این بحث سکولایسم و جدایی دین از سیاست و اینکه دین همه شئون حیات بشری را باید در نوردد خیلی در این سخنرانی و دیگر سخنرانی های حضرت امام پر رنگ است.
یک تعبیر دیگری هم از دین داریم که در قرآن می فرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَيْهٰا لاٰ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ … ﴿الروم‏، 30﴾
فطرت الهی همان دین است. یعنی دین چیزی جدای از ساخت اساسی بشر نبوده است و بر اساس ارزش های فطری انسانی است که اسلام می خواهد دنیا را سامان دهی و مهندسی بکند. ارزش فطری انسان به قیام است.
در منازل السائرین اولین منزلی که خواجه عبدالله انصاری بیان می کند برای سلوک و مقامات سلوک منزل یقظه است. آیه ای که برای یقظه هست
قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا … ﴿سبإ، 46﴾
که آیه ای کلیدی در بیانات حضرت امام است. فلذا بحث قیام لله و اینکه مردم به پا بخیزند و در یک مرتبت قیام قرار بگیرند شروع سلوک الی الله و شروع تحقق حاکمیت الله است.
.

 

بحثِ Intention

سید مصطفی مدرس, [۲۴.۰۸.۲۱ ۰۸:۳۷]
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_110
#جلسه_312

🔰Intention!
یک بحث، بحثِ Intention هست. وقتی تعداد زیادی آدم‌ها توجهشون به موضوعی معطوف بشه احتمال وقوع اون چیز بسیار بسیار افزایش پیدا می‌کنه.
یه مثال عجیبش محاسبات کوانتومیه: اگه شما یه ماشین کوانتومی رو بذارید وسط یه عده و بهشون بگید «این ماشین خرابه» بدون این که هیچ ایده‌ای داشته باشن که با چی طرف هستن، مقدار failure rate ماشین افزایش پیدا می‌کنه! عجیبه، نه؟
چیزایی که ما تو علوم‌شناختی بهشون می‌گیم predictive programming یا intention implementation یا Future Thinking از همین جنس هستن. ابزارهایی ذهنی که قراره آینده رو در دنیای بیرون شکل بدن!
اگه فکر می‌کنید همچنان که این ابزارها صرفاً حرفه و در عمل استفاده نمی‌شه خوبه یه نگاه دیگه به سریال ۲۴ بندازید! (پیش‌بینی روی کار اومدن رئیس‌جمهوری به نام «حسن» و مذارکره‌اش با «حسین» (نام میانی اوباما) در امریکا بر سر مسائل هسته‌ای و بعد هم انجام یک توافق که بیشتر از این که بعد هسته‌ای یا رفع تحریم داشته باشه ابزاری می‌شه برای اعمال فشار اقتصادی و امنیتی بیشتر به ایران (همون برجام))

اگر بهش توطئه نگیم بهتره! به این مسائل که قبلاً بهش پرداخته شده و ذهنیت ها رو شکل میدن میگن predictive programming. در مورد سیمپسون ها فقط ترامپ و یازده سپتامبر خیلی معروف بوده که اونم دقیقا predictive programmingبوده. اما در مورد اتفاقاتی جدید که تصاویر سیمپسون رو میزارن همش ساختگیه.مثل همون دختر بچه که در مورد گرم شدن زمین صحبت کرده.

پ.ن:
*حتما در مورد predictive programming گوگل کنید به نتایج جالبی می‌رسید.
**راجع به Implementation Intention هم مطالعه کنید. به ظاهر خرافات میاد اما پشتوانه‌های بسیار قدرتمند در علوم اعصاب و علوم شناختی داره.

نگاه مؤمنانه به ظاهر و باطن!

عقیل رضانسب, [۲۴.۰۸.۲۱ ۰۹:۴۳]
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_226
#جلسه_312

💠 نگاه مؤمنانه به ظاهر و باطن!

مؤمن صرفاً متکی به عقل متعارف و عرفی و محاسبه گر عمل نمی کند، اساساً عنصر تفاوت ساز مؤمن با کافر بحث #ایمان_به_غیب است، [اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ ﴿البقرة، 3﴾] لذا اگر جمع بین دنیا و آخرت که یک عنصر جوهره ساز در مکتب امام است، طوری مورد تأکید قرار گیرد که اینقدر محاسبات دنیایی را جدی کند که توجه به غیب به حاشیه برود قطعا تحریف مکتب امام است. از طرفی هم اگر غیب گرایی و وارد کردن عناصر غیبی اگر بخواهد طوری پر رنگ شود که توجه به دنیا را و اینکه بنا بود این دین بیاید مهندسی و رهبری حیات دنیای را بر عهده بگیرد، به حاشیه ببرد این هم قطعا تحریف مکتب امام است.
مؤمن #عقل_منور به نور عالم غیب دارد، و این به معنای این نیست که می نشینیم با #عقل_محاسبه_گر حساب و کتاب های دنیا را می کنیم بعد که کارمان تمام شد یک فضای جدا داریم به نام دخالت سنن الهی غیبی که به ما ربطی ندارد. امداد از غیب برای جای نیست که دیگر عقل ما نمی کشد، بلکه در خود عملیات باید علاوه بر محاسبات عادی و عرفی محاسبات عالم غیب و سن الهی غیبی را وارد کرد. به عبارتی آن متغیرهای الهی درون محاسبات مؤمن است نه بعد از عجز از ناتوانی از محاسبه به وسیله عقل محاسبه گر؛ برکت داخل محاسبه است؛ نه یک پدیده‌ای بیرون محاسبه؛ نصرت الهی درون محاسبه است نه یک پدیده‌ای بیرون محاسبه.
خدای متعال در قرآن می‌فرمایند:
إِنْ تَنْصُرُوا اَللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ (محمد، 7)
اگر خدا را یاری کنید خدا شمارا یاری می‌کند.
واضع صریح و تفسیر و تأویل بر ندار! خدا هست و یاری می دهد، و توی مؤمن باید در محاسباتت خدا را بیاوری، نه طوری که کلاً خدا باشد جدا و نه طوری که کلاً خدا!
.