چرا قيام؟ چرا اراده؟

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#درگیری_شعار_توحید_با_استکبار
#مهدی_خداپرست
#یادداشت_10
#جلسه_212

♦️چرا قيام؟ چرا اراده؟ (۴)

🔸مساله این است که اگر شما نقطه تمرکز و حیاتی خودت را گم کنی، یا فراموش کنی و یا کم رنگ، عملا پوچ و از درون تهی میشوی. اگر شما ایده اصلی خودت را همواره جلوی چشم نداشته باشی و همه راهبردگذاری ها، برنامه ریزی ها و اقداماتت را با آن قاعده اصلی تطابق ندهی، عملا بعد از مدتی یا در مسیر دیگری حرکت میکنی، یا به بن بست میرسی و از حرکت باز می ایستی و یا انقدر شُل حرکت میکنید که در مقابل سرعت تحولات و هجوم مسائل عملا منفعل میشوید.(کما کان!)
🔸پس اتفاقا مساله اصلی و مادر امروز همین است که ما به ایده اصلی انقلاب و حرکت خودمان و بلکه ایده اصلی هر حرکت و تحول انسانی خوب رسیدگی نکردیم و تا وقتی که بخواهیم به بهانه های مختلف فرار رو به جلو از پرداخت به این مساله داشته باشیم، در هر شاخه و حوزه و روشی که وارد شویم عملا حرکت و اقدام ویژه و متحورانه ای نمیتوانیم داشته باشیم. البته که همان زحمات هم بی ارزش نیست ولی متناسب با حجم نیازها نیست. پشتیبان و پیشران نهضت نیست. سخت گیرانه اگر بخواهیم تعبیر کنیم برای آن هایی که مستعد نقش آفرینی در آن لایه اصلی هستن، فرصت سوزی و استعداد سوزی و خیانت نسلی است.
🔸عزيزي میگفت: فقط کافی است دشمن «یک» و «دو» ما را عوض کند. همین بس است. او به هدفش رسیده است!

جمله مرکزی نوشتار ایشان این جمله است ؛

#حمزه_وطن_فدا
#جلسه_211
#يادداشت_73

در جواب #یادداشت_85 برادر #اميد_فشندی

▪️جمله مرکزی نوشتار ایشان این جمله است ؛
“اگر مردمسالاری اساسا مقابله با سالاری هر چیزی به غیر از اراده مردم است پس …”

#مرور_عقاید

▫️در این کلاس و در این کتاب ، تلاش کردیم که ذهن خود را آماده و مستعد شنیدن و پذیرش این معنای سترگ قرآنی و این حقیقت جاری در هستی بنماییم که #حق، نفی عبودیت غیر خداست
واقعیت نفی عبودیت غیر خداست ( حق به معنای واقعیت ، به معنای هستی شناسانه به معنای حکمت نظری )
درست نفی عبودیت غیر خداست ( حق به معنای درست ، به معنای ارزشی ، به معنای حکمت عملی )

▫️اگر این معنا را پذیرفتیم
سالار کیست ؟ سالار حقیقی، خدای متعال است
و حق ، نفی هر سالاریتی غیر از سالاریت خدای متعال است

▫️روی دیگر نفی عبودیت غیر خدا ، نفی سالاریت غیر خداست
یعنی روح توحید
نفی تمام سالاریت هاست
تمام سالاریت های بالاصالة
و هر سالاریت بالاصاله ای طاغوتی است
چه سالاریت فرد انسان
چه سالاریت پول
چه سالاریت قدرت
چه سالاریت علم
چه سالاریت نخبگان
چه سالاریت فقیه
چه سالاریت جامعه انسانی

▫️لذاست که توحید در راس هرم ارزشی اسلام است

▫️حالا باید ببینیم هر یک از این امورات و موجودات دز حیات مادی انسان در نور سالاریت خدای متعال و در طول این سالاریت ، نقش می یابند.

. پیامبر سالاریتی دارد به جهت برتری وجودی و وحی
. امام سالاریتی دارد به جهت برتری وجودی و علم
. فقیه سالاریتی دارد به مناط دارایی علم و عدل
. نخبه سالاریتی دارد به حسب علم یا خدمت
. پدر و مادر سالاریتی دارند به مناط شدت محبت
. پیرمرد سالاریتی دارد به حسب ….
. فرزند سالاریتی دارد به حسب ….
. زن سالاریتی دارد به حسب ….
. شوهر سالاریتی دارد به حسب ….
. مومنین سالاریتی دارند به حسب ….

▫️این سالاریت ها ، با #مناط های خاص و در #محیط های خاص و در #حدود خاص توسط خدای متعال به عناوین و طوایف مختلف انسانی اعطا میشود

▫️حالا این سالاریت ها با هم نسبت بر قرار میکنند
نه مردم سالاری در مقابله با فقیه سالاری است نه فقیه سالاری در تقابل با نخبه سالاری
بلکه این سالاریت های که همه از نور #الله_سالاری یا همان توحید تغذیه میکنند در نسبت و تناسبی نسبت به هم قرار میگیرند و هر کدام در حدود خود
طبیعتا اگر سالاریت مردم از حدود خود و از تعریف خود و از مناط خود تجاوز کند ، مردم به یک طاغوت تبدیل میشوند و باید نفی گردند
همان طور که فقیه نیز اگر از مناط و تعریف و شرایط و حدی که برای سالاریت او قرار داده شده است تجاوز کند خود طاغوتی است مورد نفی

▫️لذا اینکه مردم سالارند و این سالاریت بر تمام سالاریت ها حکومت دارد و از هیچ مناط و حد و مرزی نیز برخوردار نیست به نظر نمیتواند مورد قبول قرار بگیرد ( متن برادر فشندی موهم چنین معنایی است هر چند که بعید میدانم ایشان هم چنین معتَقَدی داشته باشند)

▫️یعنی این سالاریت یک سالاریت قائم به نفس نیست ، بلکه قائم به سالاریت الله است ، لذا باید در نسبت با سالاریت های دیگری که از سالاریت الله سرچشمه گرفته است تعریف شود
از این روست که حضرت امام که بیشترین توجه را به اهمیت حضور مردم و احترام به مردم و حفظ کرامت مردم در سده های اخیر نشان میدهند ، در عین حال بیشترین مسئولیت و تکلیف را نیز متوجه مردم دانسته و ایشان را موظف به پشتیبانی از ولایت فقیه میدانند و رمز بقا و پیروزی ایشان را همین پشتیبانی و تبعیت از ولایت فقیه معرفی میکنند.
و فراتر از این برای خود شانی چنین قائل هستند که رای و انتخاب مردم تا به امضای ایشان نرسیده باشد از هیچ وجاهت و نفوذی برخوردار نباشد.

▫️لذاست که شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه اساسا در زنده ترین صورت مردم سالاری و حاکم ترین حالت روح مردم سالاری ،توسط خود مردم ابداع میشود و ضدیت با ولی فقیه در نظر مردم ، از یک سو ضدیت با خدای متعال و از یک سو ضدیت با مردم فهم میشد.
———————————————————————————-
▪️درباره معنا ، مناط و حدود مردم سالاری و نسبت او با سالاریت های دیگر و همچنین راه های تحقق آن باید بیشتر تامل کنیم و بنویسیم.

▪️دوستانی که میخواهند اندیشه خود پیرامون مردمسالاری و مناط و حدود و نسبت و روش های آن را تکمیل و حرف های ویژه ای در این وادی بشنوند ، توصیه میکنم در کنار بهره مندی از کلاس فوق العاده حلقه اندیشه کلامی ، استفاده از کلاس عالی #فقه_اموال_دولت_اسلامی استاد #موسوی را ازدست ندهند.

تقریر فلسفی مبارزه حق و باطل

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_64
#جلسه_211

تقریر فلسفی مبارزه حق و باطل
بحث تمدن سازی یا مبارزه را بخواهیم پی بگیریم. باید برگردیم یک دید کلان داشته باشیم نگاه فلسفه تاریخی. دو جریان حق و باطل هستند در طول تاریخ مدام با هم درگیر بودند،
ما باید ابتدائا تکلیف ما را مشخص بکنیم که شرور یا باطل چه نحوه وجودی در عالم دارند، آیا از جنس وجود و هستی است یا اساساً موجود نیست؟
در ادبیات فلسفه اسلامی شرور را یا عدم می دانند و یا منتهی به عدم. عدم می دانند به این معنا که جهل عدم العلم است، ضعف عدم القدره است و … یا منتهی به عدم می دانند به این معنا که شما به امثال جانوران موذی و سیل و زلزله و … به صورت نسبی متصف به شر می شوند به واسطه اینکه یک فقدانی را در موجودات دیگر رقم می زند. زلزله عدم حیات را رقم می زند لذا متصف به شر می شود. شهید مطهری مفصلاً اینجا بحث کرده است.
نهایتا می شود گفت که وجود از آن جهت که وجود است خیر مطلق است و عدم از آن جهت که عدم است از جهت عدم و ملکه؛ شر مطلق است.
اگر ما بر این اساس بخواهیم نبرد جبهه حق و باطل را، نبرد جنود عقل و جهل را تحلیل بکنیم؛ نبرد وجود و عدم است. به این معنا که
.. إِنَّ اَلْبٰاطِلَ كٰانَ زَهُوقاً ﴿الإسراء، 81﴾
اساساً باطل چیزی نبوده است، پوچ و بطلان محض است.
تقریر عرفانی مبارزه حق و باطل
این تعبیر فلسفی اش هست، تعبیری که ابن عربی شیخ اکبر دارد، این است که هیچ صورتی از احدی از خلایق نمی توانید پیدا بکنید مگر اینکه روحی به همراه او در این صورت هست، و خداوند در اسماء و آیاتش تجلی کرده و چیزی جز حق نیست؛ پس هر آن چیزی که هست جلوه حق است. آن چیزی که مد نظر ما است مصادره این مظاهر و آیات و جلوه ها به نحو و سود جریان حق است.
در همه هستی جوهره حق و حقانیت وجود دارد، ما باید آن جوهره را به نفع خودمان مصادره بکنیم.
اولین گام مبارزه؛ نبرد واژگانی و ادبیاتی است
اولین مرتبه مقابله این دو جریان در ساحت ادبیاتی و واژگانی و معنا بخشی و روایت کردن عالم است. یعنی ما یک روایتی از انسان، هستی و خداوند داریم، جریان باطل هم یک روایتی دارد. انسان را مثلا در حد یک حیوانی که قدرت خلاقیت دارد تعریف بکند، معرفت شناسی انسان را ببرد ذیل عنوان تخیل خلاق مطرح بکند. و …. مفهوم علم در طول تاریخ یک صیرورتی در جریان باطل داشته است و در جریان حق هم یک تعبیر و صیرورت دیگری داشته است.
در این نبرد اولاً الفاظ را به سود جریان حق مصادره بکنیم.
ذیل این می خواهم به مصادره لفظ تمدن و تمدن سازی به سود جریان حق برسم. عبارتی که می خواهم بگویم این است که ربوبیت واژگانی و ادبیاتی جریان حق باید به حد اعلی برسد.
یک حدیثی یکی از دوستان گذاشتند که اولین چیزی که خداوند خلق کرد حروف بود، چنین تعبیری داشت. ما الفاظ حروف و واژگان را خیلی باید جدی بگیریم.
به طور کلی تحت عنوان
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ …﴿الأنفال‏، 60﴾
مصادیق این قوه، فرهنگ پارادایم، گفتمان های سیاسی اجتماعی و علمی؛ سبک زندگی و … همه این ها قوت ها و قدرت هایی است که جریان حق باید در مشت بگیرد برای اینکه در این نبرد تاریخی دست برتر را داشته باشد.
فلذا الان مسئله تمدن را بخواهم مطرح بکنم، تمدن در فضای غرب به معنای مرسومش وجود دارد، اما اگر ما بخواهیم یک چیزی را مطرح بکنیم که مطابق با آن جهان بینی و هستی شناسی ما باشد باید یک سری مطالبی را بیان بکنم.
من جمله اینکه در فضای دریافتی که ما داریم، دین اسلام را چه می دانیم و هستی را چه می دانیم. آن چیزی که حکما و عرفا مطرح می کنند که عالم تکوین بر عالم تشریع کاملا منطبق است، و هیچ فعلی از افعال انبیاء و انسان کامل نیست که خالی از دستور و تشریع باشد؛ اما انسان هایی که در مرتبه پایین هستند منطقه الفراغ دارند، ولی جهان به سمت کوچک تر شدن منطقه الفراغ پیش می رود، هر چقدر پیش می رود زندگی انسان ها و حیات بشری دارای دستورها و تدبیرها و قوانین بر اساس شریعت می شود.
تعریف تمدن
نکته این است که هر جایی که حیات بشری دویده است، آیا آنجا محل حضور دین و شریعت و علم الهی هست یا نه؟ اگر اینطوری تعبیر بکنیم که کلی ترین نگاه به حیات بشری را تمدن بنامیم، و افق تمدنی بنامیم. حیات بشری را بخواهم یک کاسه با همه عناصری که دارد نگاه بکنم و بر اساس شریعت این را مهندسی و معماری بکنم، یعنی حاکمیت الله را در آن صحنه حاکم بکنم. در پارادایم علمی معنای ربوبیت و حاکمیت حضرت حق چه می شود؟ در فضای گفتمان های سیاسی اجتماعی معنای ربوبیت و حاکمیت حضرت حق، در فضای سبک زندگی و …
به عبارتی همه عناصری که در حیات بشر هستند را بخواهیم یک جا نگاه بکنیم به این می گویند زاویه نگاه تمدنی،به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه‏ى عظيم و در اين عرصه‏ى متنوع، به مجموعه‏ى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيك‏ناپذيرند. دين‏ نمى‏تواند غير از دنيا عرصه‏ى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازنده‏ى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا- يعنى محيط زندگى انسان- بدون دين، تبديل مى‏شود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در اين صحنه‏ى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنه‏ى زندگى بايد قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنه‏يى، آنچه مى‏تواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصت‏هاى زندگى انسان، به معناى نعمت‏هاى پراكنده‏ى در عرصه‏ى جهان، به معناى زيبايى‏ها و شيرينى‏ها، تلخى‏ها و مصيبت‏ها، وسيله‏ى رشد و تكامل انسان است. اين‏ها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم‏تنيده‏ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه‏يى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آن‏ها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.
بعد در ادامه یک معنای دیگری برای دنیا هم ذکر می کنند که این معنا را ادبیات دینی ما نفی کرده است:
اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است‏
یعنی اگر شما بر اساس امیال و هوی و هوس به رفاه مشغول بشوی مذموم است اما اگر این نباشد مذموم نیست.
يك انسان معمولى هم مى‏تواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيه‏ى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نمى‏توانند باهم جمع شوند.
دین را با چنین دنیای نمی شود آباد کرد. دین را در خدمت چنین دنیایی قرار دادن خیانت به دین است.
یک تعبیری هم حضرت امام دارند، می فرمایند:
در يك روايتى هست- من نمى‏دانم وارد است يا نه- هست؛ مى‏گويند، نقل مى‏كنند كه قضيه‏ مغضوب‏ عليهم‏- به حَسَب قول مفسرين- عبارت از يهود است و ضالين عبارت از نصارا. در يك روايتى نقل مى‏كنند- من نمى‏توانم تصديق كنم، من نقل مى‏كنم از آنهايى كه نقل كرده‏اند- كه رسول اللَّه- مثلًا فرموده است: كانَ أخى مُوسى‏ عَيْنُهُ الْيُمْنى‏ عَمْياء و أخى عيسى‏ عَيْنُهُ الْيُسْرى‏ عَمْياء وَ أنَا ذُو العَيْنَيْن‏
در ادبیات عرفانی کسی که چپ کور است یعنی رفته در عالم فضای فنا و دچار صقع شده و به بقای بعد از فنا نرسیده است، بعد حضرت امام می فرمایند:
آنهايى كه مى‏خواهند تأويل كنند، مى‏گويند:
چون تورات بيشتر توجه به ماديات و امور سياسى و دنيوى داشته است- يهود هم كه مى‏بينيد دو دستى چسبيده‏اند و دارند مى‏خورند دنيا را و باز هم بسشان نيست، امريكا هم آنها دارند مى‏خورند، ايران هم الآن آنها دارند [مى‏خورند] باز هم بسشان نيست، همه جا و همه را مى‏خواهند- و در كتاب حضرت عيسى [عليه السلام‏] توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است؛ از اين جهت «عين يسرا» يش كه عبارت از طرف طبيعتش است عمياء بوده است- البته من نمى‏توانم بگويم اين از پيغمبر صادر شده لكن گفته‏اند اين را- يعنى توجه به اين جهت «يسار» كه عبارت از «طبيعت» است نداشته و كم داشته است؛ و او هم به حَسَب شريعتش توجهش به ماديات زياده بوده. «و انا ذو العينين»، هم جهات معنوى، هم جهات مادى. شما احكامش را كه ببينيد شهادت بر اين مطلب است.
انحرافی که در دین مسیحیت ایجاد شده الان تبدیل به رهبانیت شده است. انا ذوالعینین هم این است که اسلام آمده جهات مادی و معنوی را با هم جمع بکند و مهندسی و معماری دنیا را بر اساس دین رقم بزند.

تمدن کل حیات بشر را می خواهد یک کاسه ببیند و برای آن یک مهندسی و تدبیر و معماری ای را رقم بزند.
کدام دین و کدام دنیا؟
در این فضا یک دیدگاه وجود داشته و دارد در حوزه های علمیه که دین را به این صورت حداکثری و کل نگرانه نمی دیدند، دین حداقلی که حضرت امام خیلی با آن مبارزه می کردند، یکی از تعابیری که حضرت امام در باب اسلام آمریکایی دارند همین دین حداقلی است. حتی سکولاریسم را هم حضرت امام ناشی از همین می داند که شما در مواجهه با دنیا دین را تقلیل دادید. حالا یک عده می گفتند دین را کنج خانه ببرید و یک سری عبادیات و فردیات، حضرت امام می گفت که کل شئون حیات بشری را دین در می نوردد. اگر جایی حیات بشری حاضر است دین هم باید آنجا حاضر باشد.
تعابیر زیادی در این باب وجود دارد. حضرت آقا بر همین اساس جوهره اصلی مکتب امام را رابطه دین و دنیا بیان می کنند، و می گویند که نقشه اصلی امام و کار اصلی امام بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بوده است.
جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه‏ى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسأله‏ى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير مى‏كنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده‏
بود. اسلام، دنيا را وسيله‏اى در دست انسان براى رسيدن به كمال مى‏داند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه‏ى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسان‏ها، تلاش انسان‏ها، خرد و دانايى انسان‏ها، حقوق انسان‏ها، وظايف و تكاليف انسان‏ها، صحنه‏ى سياست انسان‏ها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنه‏ى تربيت، صحنه‏ى عدالت؛ اين‏ها همه ميدان‏هاى زندگى است.
كتاب حسين بن سعيد و النوادر عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنِ ابْنِ طَرِيفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَجَاءَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَشَكَا إِلَيْهِ الدُّنْيَا وَ ذَمَّهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الْجَنَّةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ فَلِمَا ذَا تَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا وَ نَادَتْ بِانْقِطَاعِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ بِبَلَائِهَا إِلَى الْبَلَاءِ وَ شَوَّقَتْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِفَجِيعَةٍ وَ ابْتَكَرَتْ بِعَافِيَةٍ تَحْذِيراً وَ تَرْغِيباً وَ تَخْوِيفاً فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذَكَرَتْهُمْ فَذَكَرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا فَيَا أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا الْمُعْتَلُّ بِتَغْرِيرِهَا مَتَى اسْتَذَمَّتْ إِلَيْكَ الدُّنْيَا وَ غَرَّتْكَ أَ بِمَنَازِلِ آبَائِكَ مِنَ الثَّرَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ مِنَ الْبِلَى كَمْ مَرَّضْتَ بِكَفَّيْكَ وَ كَمْ عَلَّلْتَ بِيَدَيْكَ تَبْتَغِي لَهُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُ الْأَطِبَّاءَ لَمْ يَنْفَعْهُ إِشْفَاقُكَ وَ لَمْ تَعُقْهُ طَلِبَتُكَ مَثَّلَتْ لَكَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَكَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعُكَ فَجَدِيرٌ بِكَ أَنْ لَا يَفْنَى بِهِ بُكَاؤُكَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّهُ لَا يَنْفَعُكَ أَحِبَّاؤُك‏
یک نفری آمد پیش حضرت امیر و از دنیا شکایت کرد حضرت می گوید
إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِه‏
یک تعبیر دیگری هم هست که جابر بن عبدالله انصاری می فرماید که ما نزد حضرت امیر بودیم در باب ذم دنیا صحبت شد و حضرت توضیحاتی مید هند.
اینکه ما دنیا را وسیله ای در دست انسان برای رسیدن به کمال می دانیم هم در فضای روایی ما هست هم در ادبیات قرآنی هست و هم تقریری که حضرت آقا از مکتب امام دارند این را نشان می دهد.

بحث حضرت امام این تکه که خواندم در نجف است، ایشان این بحث سکولایسم و جدایی دین از سیاست و اینکه دین همه شئون حیات بشری را باید در نوردد خیلی در این سخنرانی و دیگر سخنرانی های حضرت امام پر رنگ است.
یک تعبیر دیگری هم از دین داریم که در قرآن می فرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَيْهٰا لاٰ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ … ﴿الروم‏، 30﴾
فطرت الهی همان دین است. یعنی دین چیزی جدای از ساخت اساسی بشر نبوده است و بر اساس ارزش های فطری انسانی است که اسلام می خواهد دنیا را سامان دهی و مهندسی بکند. ارزش فطری انسان به قیام است.
در منازل السائرین اولین منزلی که خواجه عبدالله انصاری بیان می کند برای سلوک و مقامات سلوک منزل یقظه است. آیه ای که برای یقظه هست
قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا … ﴿سبإ، 46﴾
که آیه ای کلیدی در بیانات حضرت امام است. فلذا بحث قیام لله و اینکه مردم به پا بخیزند و در یک مرتبت قیام قرار بگیرند شروع سلوک الی الله و شروع تحقق حاکمیت الله است.
مبارزه مصادیق متعددی دارد
در اینجا هم یک عده می گویند قیام مردم مر قسط را، هست؛ قیام مردم یعنی مبارزه.
با این تعابیری که ما از دین کردیم، رابطه دین و دنیا؛ این معنا پیدا می شود که درست است که قیام و مبارزه و به پا خواستن؛ اما اساس دین و مسئله دین چه بوده است؟ برای حاکمیت الله بوده، برای مهندسی دنیا توسط دین بوده است.
جریان حق هر آنچه که از قدرت هست در ساحت های گوناگون را پدید بیاورد، یک مرتبه اش جنگ سخت است، ولی نبردهای متنوع دیگری هم در می نوردد.
توحید هم تشبیه است هم تنزیه (تشبیه = تمدن سازی؛ تنزیه = مبارزه)
از اینجا به اینجا می رسیم که وقتی می گوییم توحید، هم تشبیه است و هم تنزیه است. هم جنبه نفی ای دارد و هم جنبه اثباتی و ایجابی. رویکرد تمدنی با این بیان که ما مطرح بکنیم که یک الگویی از ایران بسازیم و سر دست بگیریم، برون داد جنبه تشبیهی توحید هست.
مسجدی: چرا بحث تمدنی را جنبه تشبیهی توحید می گیرید؟
مدرس: الان می گویم.
نکته اش این است که شما جنبه نفی ای و سلبی توحید را به این بیان می گویند که نفی عبودیت هر آنچه غیر خدا است؛ نفی عبودیت غیر خدا به این معنا که به چالش بکشیم؛ جنبه های عدمی جریان باطل را به چالش بکشیم.
شرور و جریان باطل را عدمی تصویر کردیم، غرب مطرح می کند انسان گرایی و اومانسیم، این اومانسیم یک جوهره الهی و اصلی دارد که ذات و فطرت انسانی دارد که این مقبول ما هست، ما هم می گوییم انسان محوری، ولی یک جنبه عدمی و فقدانی و خلائی دارد که رهزن شده و سبب یک شری در عالم شده است. آن جنبه اش این است که انسان را صرفا حیوان می بینند. زور می زند انسان را یک طوری تقریری بکند که نهایتا می شود یک حیوان خلاق.
اصلش خوب است وا نسان عزیز و کریم است، ولی ته انسانی که شما ترسیم کردید این است.
یا غرب زور می زند آزادی را مطرح بکند، می گوید آزادی برای آزادی، آزادی تا آنجا که به حقوق دیگران تعدی نکنی. این بود؟ ما انسان آزاد می خواستیم که آزاد باشد؟ یا انسان آزاد می خواستیم که استعدادهایش شکوفا بشود و به کمال برسد.
تعابیری که خود غرب به کار می گیرد اساساً یک جوهره الهی دارد که در تقریرش فقدان ها و خلاء ها و عدم هایی دارد، جهل های دارد. ما هر آن چیزی که غرب می گوید اساساً متعلق به ما است، چون که از ذات انسان برخواسته است. ولی نتواسته خوب تقریر بکند و تقریر فاخر و فخیم و قویمی نتوانسته داشته باشد، بر اساس همان جهل هایی که به صورت بنیادین در جریان شکل گیری غرب بود.
الان آن چیزی که در این مباحثه برای ما مطرح است این است که ما باید حق خالص و صراح را در یک مکانی پدید بیاوریم، نحوه زندگی باطل انگلی بوده است. یک چیزی از حق می گرفته است، و سعی می کرده با آن بر عالم حکومت بکند.
چالش با نظام سلطه باید در تمام ابعاد باشد
تقریرم از رویکردی که حضرت آقا اتخاذ کردند این است که سنت تمحیص را ایشان نشانه گرفته است واینکه در ایران اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی حق را کاملاً در ساحت های گوناگون زندگی دنیایی از باطل جدا بکند و دین را به صورت خالص و کامل بر زندگی دنیا حاکم بکند. و بگوید حق خالص و حقیقتی که اشاره می کردیم این بود. لذا من تأکید دارم بر اینکه این مسئله راهبردی که مطرح است، که دغدغه اصلی ما به چالش کشیدن نظام سلطه است. ولی تا وقتی که ما در تمام ساحت هایی که حیات بشری مطرح است و نیاز به قدرت دارد، مرز خودمان را با جریان باطل مشخص نکنیم موفق نخواهیم شد.
ما در شرایط جنگ احزاب هستیم
نکته انتهایی این است که، در ماه رجب دو تا سوره مطرح است، سوره توحید و کافرون. سوره توحید جنبه اثباتی و تشبیهی است، سوره کافرون کاملا یک حالا نفی ای دارد.
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
قُلْ يٰا أَيُّهَا اَلْكٰافِرُونَ ﴿الكافرون‏، 1﴾
لاٰ أَعْبُدُ مٰا تَعْبُدُونَ ﴿الكافرون‏، 2﴾
وَ لاٰ أَنْتُمْ عٰابِدُونَ مٰا أَعْبُدُ ﴿الكافرون‏، 3﴾
وَ لاٰ أَنٰا عٰابِدٌ مٰا عَبَدْتُّمْ ﴿الكافرون‏، 4﴾
وَ لاٰ أَنْتُمْ عٰابِدُونَ مٰا أَعْبُدُ ﴿الكافرون‏، 5﴾
لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ ﴿الكافرون‏، 6﴾
کاملا تمحیص و جدا کردن و میز و تفکیک بکند که من تو نیستم و تو هم نیستی، من تو نستم تو هم من نیستی؛ هر کدام دین خودمان.
می خواهد یک شکاف و خندق عظیمی بین کفر و ایمان ایجاد بکند. یک عده از آن خندقی که در جریان جنگ احزاب ایجاد شد تأویل های عرفانی می برند. این خندق چه بود؟ همه جمع شدند در مدینه و یک خندقی ایجاد شد حالا رفتیم مبارزه، ما جمع هستیم و کاملا فاصله است و بین ما شکاف هست، همه شما با همه ما! من احساس می کنم جنگ احزابی که حضرت آقا گفتند به این معنا بوده است، همه مقاومت توانش اینجا جمع شده است و همه آن ها هم دور این کمربند مقاوت جمع شدند برای ضربه زدند، الان هم دارد روز به روز این خندق و شکاف شدید تر می شود. به نظرم تأکید حضرت آقا مبتنی بر یک فهم بسیار عمیق و داهیانه از جریان تاریخ و سیره حضرت رسول و لسان آیات و روایات است.
.

سالاریت کدام مردم؟

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#درگیری_شعار_توحید_با_استکبار
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_126 (بخش اول)
#جلسه_211

💠 سالاریت کدام مردم؟

☑️ #معرف_یادداشت: بحث نسبت ولایت فقیه و مردم سالاری در #يادداشت_85 برادر #اميد_فشندی پرداخته شد، در این یادداشت به این بحث پرداخته می شود.

❇️ #تأیید:
🔺 #نکته_حق_بیان_برادر_فشندی: به نظر بنده این نکته که عده ای ولایت فقیه را طوری می فهمند که مردم صرفاً شنونده هستند و دیگر هیچ؛ به قول ایشان “يك‌پارچه گوش” خواسته می شوند؛ نکته حقی است و هم اینکه چنین عده ای وجود دارند صحیح است و هم اینکه این سخن اساساً در ضدیت با #مردم_سالاری_دینی است صحیح است؛ اساساً #اراده_مردم در مکتب امام و آقا جایگاه ویژه ای برخوردار است و همانطور که مکرر در جلسات #حلقه_اندیشه_کلامی مطرح شده است، #معجزه_های_اجتماعی که یکی از آن ها خود انقلاب اسلامی است با این اراده ملی خلق شده است.

💢 #رد
🔺 اما به نظر اینکه از بودن چنین افرادی و کنش هایی که چنین افرادی دارند، کار را به جایی برسانیم که تقریری از مردم سالاری بدهیم که پسوند دینی آن دیگر نباشد و مردم و اراده مردمی اصالتی مستقل پیدا کند، اشتباهی فاحش است.
🔺اینکه اصرار کنیم که اگر عمومیت مردم سالاری به هر قیدی مقید شد، دیگر نباید سخن از سالاریت مردم راند؛ قطعا سخنی دینی نیست. دین همانطور که وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ ﴿الإسراء، 70﴾ و بعد از خلق موجودی به انسان به ذوق و شور گفته است فَتَبٰارَكَ اَللّٰهُ أَحْسَنُ اَلْخٰالِقِينَ ﴿المؤمنون‏، 14﴾ و تغییرات اجتماعی را منوط به اراده و خواست مردم کرده است؛ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ ﴿الرعد، 11﴾ و در عصر ما حضرت روح الله در وصیت نامه خود می گوید: «من با جرأت مدعى هستم كه ملت ايران و توده ميليونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللَّه- صلى اللَّه عليه و آله- و كوفه و عراق در عهد امير المؤمنين و حسين بن على- صلوات اللَّه و سلامه عليهما- مى‏باشند» وصيتنامه سياسى-الهى امام خمينى(س)، متن، ص: 29
🔺 یک لنگه دیگر که اتفاقاً به لحاظ حجم تکرار بسیار پر رنگ است، این است که انسان اگر مؤمن نباشد چون از حقیقت انسانی خود دور شده است، نه تنها هیچ ارزشی ندارد بلکه از حیوانات هم پایین تر است. خداوند سمع و بصر و عقل و قلب را داده است که ابزاری باشند برای رسیدن به حق و عمل بر اساس حق، حال اگر با داشتن این امکانات انسان کافر شود از حیوانات هم پایین تر است.
وَ لَقَدْ ذَرَأْنٰا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاٰ يَفْقَهُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاٰ يُبْصِرُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ آذٰانٌ لاٰ يَسْمَعُونَ بِهٰا أُولٰئِكَ كَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْغٰافِلُونَ ﴿الأعراف‏، 179﴾
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ كَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً ﴿الفرقان‏، 44﴾
.
وَ #اَلَّذِينَ_كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا أُولٰئِكَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ ﴿البقرة، 39﴾
إِنَّ #اَلَّذِينَ_كَفَرُوا وَ مٰاتُوا وَ هُمْ كُفّٰارٌ أُولٰئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اَللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِكَةِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِينَ ﴿البقرة، 161﴾
وَ مَثَلُ #اَلَّذِينَ_كَفَرُوا كَمَثَلِ اَلَّذِي يَنْعِقُ بِمٰا لاٰ يَسْمَعُ إِلاّٰ دُعٰاءً وَ نِدٰاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاٰ يَعْقِلُونَ ﴿البقرة، 171﴾
إِنَّ #اَلَّذِينَ_كَفَرُوا بَعْدَ إِيمٰانِهِمْ ثُمَّ اِزْدٰادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولٰئِكَ هُمُ اَلضّٰالُّونَ ﴿آل‏عمران‏، 90﴾
إِنَّ #اَلَّذِينَ_كَفَرُوا بِآيٰاتِنٰا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نٰاراً كُلَّمٰا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنٰاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهٰا لِيَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ إِنَّ اَللّٰهَ كٰانَ عَزِيزاً حَكِيماً ﴿النساء، 56﴾
إِنَّ #اَلَّذِينَ_كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اَللّٰهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلاٰلاً بَعِيداً ﴿النساء، 167﴾
إِنَّ#اَلَّذِينَ_كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اَللّٰهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لاٰ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً ﴿النساء، 168﴾
إِنَّ#اَلَّذِينَ_كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مٰا فِي اَلْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذٰابِ يَوْمِ اَلْقِيٰامَةِ مٰا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِيمٌ ﴿المائدة، 36﴾
لُعِنَ#اَلَّذِينَ_كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرٰائِيلَ عَلىٰ لِسٰانِ دٰاوُدَ وَ عِيسَى اِبْنِ مَرْيَمَ ذٰلِكَ بِمٰا عَصَوْا وَ كٰانُوا يَعْتَدُونَ ﴿المائدة، 78﴾
إِنَّ شَرَّ اَلدَّوَابِّ عِنْدَ اَللّٰهِ #اَلَّذِينَ_كَفَرُوا فَهُمْ لاٰ يُؤْمِنُونَ ﴿الأنفال‏، 55﴾
🔺انسان غیر مؤمن هیچ سالاریتی ندارد، انسان غیر مؤمن با وجود اینکه جوهره انسانیت را دارد می باشد، اما از آنجا که صحنه زندگی او را سراسر امیال و غرائز و شهوات و حیوانیت او میدان داری می کند، اگر بخواهیم میدانی برای اعمال اراده او پیدا شود قطعا به بسط همین چیزهایی که زندگی او سراسر از آن ها پر شده است خواهد انجامید و این قطعا خلاف مرّ صریح هدف خلقت انسان و حقایق عالم است.
🔺انسان به دلیل اینکه بعد از خلقت الهی و روح الهی که به او داده شده فَإِذٰا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِينَ ﴿الحجر، 29﴾ به اسفل سافلین منتقل شده است ثُمَّ رَدَدْنٰاهُ أَسْفَلَ سٰافِلِينَ ﴿التين‏، 5﴾ هم ابزار خروج از این مقام و حرکت به سمت آن حقیقت من روحی به او داده شده است، و هم غرائز و شهوات متناسب با عالم ارض به او داده شده است و ممکن است خود را از حیوانات هم بدتر کند، نیازمند به ارسال رسل شده است تا زمینه صاحب اراده شدن او را فراهم کنند. این انبیاء هستند که آمدند انسان را از این صحنه ترسناک کالانعام بل هم اضلی به مقام انسانیت برسانند؛ و اساساً اگر منظور از اراده را اراده به سمت صلاح بگیریم (اراده به سمت فساد خود سوء استفاده از ابزاری است که برای سعادت در اختیار انسان قرار داده شده) باید صریح و روشن بگوییم که منظور از مردم فقط مردمی هستند که ذیل توحید که دعوت اصلی انبیاء است سلوک کنند، اساساً انسان های غیر مؤمن جان واحدی در جهت انسانیت پیدا نمی کنند که اطلاق مردم بر آن ها شود؛
جان گرگان و سگان هر یک جداست / متحد جانهای شیران خداست
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر چهارم بخش ۱۷
.

💠 سالاریت کدام مردم؟

🔺 لذا این مدعا که مردم سالاری یا یک حقیقت مطلق است و مردم هم یعنی همین انسان هایی که محور زندگی شان در بهترین حالت انفعالات نفسانی آن هاست؛ و یا اگر کوچکترین قیدی بخورد دیگر نگو مردم سالاری ادعای به غایت گزاف است. شما به هیچ وجه نمی خواهی قدرت اراده جمعی مردم برای رقم خوردن حوادث مهم اجتماعی را نادیده بگیری، و اساساً نقطه صلاح انسان را از همین نقطه اراده و عزم او می دانی و لذا برای اراده فراگیر مردم هم یک قدرتی قائل هستی که هیچ چیز نمی تواند جلوی آن بایستد و به حق یک معجزه است و هم آن را مظهر اراده خداوند می دانی چون اساساً اراده به خیر و صلاح را اراده حقیقی می دانی و مردم سلوک کننده ذیل توحید را مردم می دانی.
🔺 لذا ما #مردم_سالاری را به هیچ وجه قبول نداریم بلکه آن چیزی که مورد قبول است و به حق است و صحیح است، #مردم_سالاری_دینی است؛ مگر اینکه همانطور که توضیح دادم بگویی اساساً مردم که می گوییم مراد مردم پذیرنده حاکمیت الله هستند.
🔺 البته معلوم است که در یک ملت عظیمی مثل ملت ایران که اکثر مردم مسلمان و شیعه هستند و قریب به اتفاق آن ها رفتن ذیل حاکمیت الله را پذیرفته اند (98.2 درصد در روز 12 فروردین 58) و همینطور جمعیت عظیمی از آن ها پای دین خدا و حکومت خدا مانده اند و هزینه داده اند؛ شما نیاز ندارید که وقتی طرح بحث اراده ملی و مردم سالاری می کنی منظورت مردمی است که به کلیت ولایت ولی الهی را پذیرفته اند؛ و هر کسی که در این جامعه هست و این ولایت را نپذیرفته حقاً از این اطلاق خارج است ولی چون ذیل حاکمیت الهی انقلاب اسلامی در حال زیستن است اراده او نیز در این دریای عظیم اراده انسان های قیام کرده ایران مستهلک خواهد شد و البته گاهی ممکن است اثر سوء هم بگذارد که این ها دیگر سخت نیست.
.

آیا دمیدن زیاد در مردم سالاری و اراده ی ملی به حذف ساختارها نمی انجامد؟

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#درگیری_شعار_توحید_با_استکبار
#ایمان_نیک_گفتار
#یادداشت_19
#جلسه_211
#اراده_ملی
#ساختارهای_دولتی

⭕️ آیا دمیدن زیاد در مردم سالاری و اراده ی ملی به حذف ساختارها نمی انجامد؟

🔺مسأله ی اصلی جلسه ی مباحثه ی ما بر سر این بود.

🔸دوستمان آقا محمدهادی جوهری اینگونه تقریر می کرد ( در غیر این صورت خودش اصلاح کند):

ما از مرحله ی نظام سازی عبور کرده ایم. نظام با قانون اساسی کشور و ساختارهای حاکمیتی آن معنا پیدا می کند. شما نمی توانید بدون در نظرگیری ساختارها کشور را به طور اسلامی اداره کنید. همان قوانین و ساختارهایی که از دل فقه مان برای نظام سازی به آنها احتیاج داشته و داریم.

حال سوال این است: آیا در تجربه ی ابتدای انقلاب اسلامی طراحی و تدوین این ساختارها و قوانین مردمی بود؟ آیا اساسا مردم می توانند این ساختارها را طراحی کنند یا اینکه فی المثل باید نخبگان و خواص شما دست به مباحثات قانون اساسی بزنند؟
آیا اگر نخبگان معدودی بنشینند و برای این قوانین و ساختارها تصمیم گیری کنند دیگر حضور و اراده ی مردمی به معنای واقعی کلمه اش اتفاق افتاده است؟
خصوصا اینکه با تأکید شما بر روی مردم سالاری و اراده ی ملی عملا اجرای این ساختارها توسط دولت منتفی می شود، ساختارهایی که محصول زحمات زیاد علمی و فکری دانشمندانه بوده و عقلانیت خوبی را برای اداره ی جامعه دست و پا کرده است. عملا بدون در نظرگیری آنچه که امروز در حوزه ها به نام فقه می شناسیم کار جلو خواهد رفت.

🔸پاسخی که داده شد:

بله ، حتی در طراحی نظام و ساختارها هم مردم شریکند، اما نباید ساختارها را منحصر در کلان آنها ببینیم، هر کسی از مردم باید در حد فهم و توانش در طراحی و تحقق ساختارها دخیل بشود، از قانون اساسی گرفته تا ساختارهای بومی و محله ای در هر شهر و روستا
دولت اسلامی یعنی چه؟ یعنی جریان اراده و تسلط حق و حقیقت بر جامعه
برای جاری شدن این قدرت تا خردترین لایه ها و عرصه های اجتماعی باید زحمت کشید، تحقق این جریان به دست خود مردم محقق می شود، وإلا اینکه خواص بنشینند و اسناد ملی و لازم الاجرا طراحی بکنند چیزی عوض نمی شود. همانطور که سند تحول آموزش و پرورش به عنوان یک سند نسبتا خوب با زحمات حوزوی و دانشگاهی زیادی تدوین گردید و الآن در حال خاک خوردن است.
بنابراین تأکید روی اراده ی ملی به معنای نفی ساختارها نیست، بلکه به معنای جاری شدن ساختارهای صحیح در همه ی عرصه ها و لایه های جامعه و ویرایش آن دسته از ساختارهای غلط و نامتناسب است.

عامل تفوق اراده‌ای بر دیگر اراده‌ها چیست

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#امتداد_امروزین_توحید
#علی_اکبرنژاد
#یادداشت_26
#جلسه_211 و #جلسه_212

#اراده_انفسی
#اراده_آفاقی
#جریان_امامت

🔰عامل تفوق اراده‌ای بر دیگر اراده‌ها چیست⁉️

🖋به گفته مرحوم شاه‌آبادی عزم جوهره‌ی انسانیت است. یعنی شخصی که ملاکات انسانیت و مشتقات فطرت در او بیشتر محقق باشد، در قوت عزم و اراده‌ی او نمودار می‌گردد.

🖋#عدالت فردی را آنطور که تعبیر کرده‌اند، برخاسته از تعادل میان قوا و داشته‌های انسانی است. اصلی‌ترین عامل برقراری تعادل میان قوا نیز #تقوا است. به عبارت دیگر توحیدی کردن قوای انسانی.

🖋#نیت نیز هنگامی است که جهت‌گیری افعال انسان مشخص شود. افعالی که از عزم واراده تبعیت جسته اما برآیند قوای انسان است.
این قوا آن هنگامی که از عقلانیت تغذیه کرده و از معنویت بهره جوید، از عدالت برخوردار گشته و برآیندی خواهد داشت که منطبق بر خواست فطرت است؛ فطرتی که از ضرباهنگ هستی پیروی می‌کند. در اینجاست که مفهوم تقوا تعیّن می‌یابد. یعنی تنظیم قوای انسانی برای سودهی به سمت غایت مطلوب.

🖋فلذا هرکس قدرت عظیم‌تری در تنظیم قوا به خرج دهد، از اراده‌ی والاتری برخوردار خواهد گشت و #صاحب_عزم (اولوالعزم) خواهد شد. پس بر دیگر اراده‌ها تفوق یافته و اراده‌ی عالی خود را مسلط بر دیگر اراده‌ها نموده و آنها را در طول اراده خویش قرار می‌دهد. به دیگر تعبیر #امامتِ_اراده‌های_انسانی را در دست می‌گیرد.

🖋حال اگر شخص امامت بر قوای خود پیدا کرد (اقامه دین انفسی)، بر دیگر انسان‌ها نیز شأنیت امامت خواهد یافت (اقامه دین آفاقی).

🖋خلق اراده ملی، آنگاه موثر خواهد افتاد که جریان امامت، و پیوستار ولایت، خود شأنیت امام بودن یافته و طلایه‌دار عزم و اراده ملی گردد. وگرنه با صرف گفتمان‌سازی و ایجاد زمزمه فراگیر، اما بدون مشاهده‌ی الگو و #دستِ_دعوت‌کننده (نه هل دهنده!) شاید خلق عزم و اراده ملی کمی بعید نماید…

☘️منْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ