سه منظر مختلف در تعریف علم کلام

چیستی دانش کلام را از سه منظر می توان مورد مطالعه قرار داد:

یکی تعریفی که علمای علم کلام در طول تاریخ از این علم داشته اند. این تعاریف از این جهت مهم است که از نگاه یک متکلم، ابعاد این دانش، موضوعاتش، مسائلش و در نهایت رسالتش چیست. در این رویکرد می توان نظرات علما را ارزیابی کرد و به برایندی از این تعاریف دست یافت که تا حدودی نشان دهنده، عمق شناخت دانشمندان این علم و نحوه نگاه آن ها است.

نگاه دوم این است که دانش کلام را به عنوان یک پدیده اعتباری اجتماعی مورد مطالعه قرار دهیم. یعنی در عالم واقع یک دانشی وجود دارد با ابعاد مختلف و مسائل متعدد، که یک نحوه اشتراکی بین همه این ابعاد و مسائل وجود دارد. این وجه مشترک مثلا پاسخ گویی به شبهات در رابطه به اصول عقاید اسلام باشد. یا مثلا می تواند رسیدگی و پشتیبانی از ذهن و باور مردم باشد.

به نظر می آید منظر دوم، به حقیقت دانش می پردازد و از منظر اول نیز مهم تر است. بلکه می توان گفت غایت منظر اول، کشف تعریف حقیقت دانش کلام است و به خاطر سختی دستیابی به تعریف این دانش، به سراغ اقوال و تعاریف دانشمندان از علم می رویم.

 

منظر سوم نیز توجه به کلام مطلوب و دانشی است که باید باشد. یعنی تعریف بر اساس غرض و فایده مطلوب از این علم. این که دانش کلام می خواهد چه باشد و چه کار کند. چه رسالتی بر عهده دارد و چگونه از عهده بر می آید. توجه به این امور نیز ما را به سمت یک تعریف از دانش کلام سوق می دهد، که تعریفی دیگر از دانش کلام خواهد بود.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
موضوع خوبی است!

ب.
سه منظر :
1. تعریف خود علمای کلام؛
2. آنچه محقق شده است؛
3. آنچه شایسته است؛

جالب است!

ج.
تعریف علما :
“تا حدودی نشان دهنده، عمق شناخت دانشمندان این علم و نحوه نگاه آن ها است.”

درست است. کمی هم بوی ارزیابی می دهد. لذا رندانه است.

د.
کلام موجود.
با عبارات ساده تری هم ظاهراً می شد بیان کرد.
به هر حال درست است.

ه.
دانش مطلوب
به نظر می رسد که تعریف سوم را تعریفی «پیشینی» و معیاری معرفی می نماید.
در این صورت شاید خیلی نیاز نباشد به تاریخ حتی سری بزنیم.
یا اگر سری زدیم تنها می خواهیم الهام بگیریم و خیلی مقیّد به آنچه پیش آمده و آنچه بزرگان می گفته اند نیستیم.

آیا تعریف جدید کلام این طوری است؟

تلاشی بر توضیح مساله ی “بازتقریر هویت دانش های پیشین” 2 : علم رجال

بسم الله الرحمن الرحیم

متناسب با آنچه در یادداشت قبل بیان شد، و برای آنکه بتوانیم تصویری بهتر از مواجهه مان با پیشینه ی علم کلام بدست بیاوریم، یک نمونه ی مشابه را که سابقا نیز با آن در مباحثات فقهی مان کم و بیش انس گرفته ایم ذکر میکنم.

ما سابقا رگه ی چنین کاری را در مواجهه مان با علم رجال نیز تجربه کرده ایم؛ وقتی به علم رجال بدون هیچ پیش قضاوتی مراجعه میکنیم میبینیم دریایی از اسامی انسان های نزدیک به اهل بیت ع در آنجا ذکر شده است و با بیان هایی موجز مسائلی از قبیل مناسبات این اشخاص با اهل بیت ع، مناسباتشان با سایر رجال، فعالیت هایی که انجام میداده اند، تفکراتی که داشته اند و … بیان شده است.

همچنین در موارد بسیار زیادی اسم هایی ذکر شده اند بدون آنکه هیچ توصیفی بشوند، یعنی در کتابی در مقام جمع آوری اسامی و اوصاف رجال شیعه مثلا هزار اسم ذکر شده است بی آنکه از آنها توصیفی به میان بیاید.

حاجت اولیه و رسمی به این اسامی و اوصاف تقریبا روشن است، در بررسی استناد سخن معصومین به ایشان از این فهرست استفاده میشود.

اما چند نوع دقت در آنها باقی میماند:

1- مساله ی سخن معصومان در عصر معصومان چه خوانش واقعی و اجتماعی ای دارد؟ آیا صرف مساله ی معارف یک آیین است؟ یا بسیار بسیار دقیق تر و ظریف تر و پر مولفه تر از این می تواند باشد؟

2- مساله ی ناقلان سخن معصومان چه مساله ای است؟ چیزی از قبیل بررسی احوالات نویسندگان کتب قصه و شعرا و … در مباحث تاریخ ادبیات و … است؟

3- فارغ از دو سوال گذشته که ناظر به تحلیل اغراض اولیه ی این دانش است، آیا اغراض ثانویه ای برای چنین کاری قابل فرض است؟ مثلا آیا ممکن حَسَب برخی ملاحظات، از این بستر برای انتقال برخی اطلاعات مهم تر استفاده شده باشد؟ صرفا به عنوان مثال برای انتقال بخشی از طرح مبارزاتی ائمه ی اطهار (ع)

و سوالات دیگری از این دست…

بسته به قضاوت هایی که ما در پاسخ به این قبیل سوالات داریم، ممکن است هویت دانش رجال را بتوانیم از برخی مسائل تجرید کنیم و دغدغه هایی اساسی تر را در بطن آن ببینیم؛ آنچنان که به تجربه دریافته ایم که بسیاری از دستاوردهای تحلیلی عمیق از عملکرد تفصیلی اهل بیت ع از بستر علم رجال و توسط رجالیون قوی انجام گرفته است.

حال برای ملموس تر شدن این دریافت ها بیاییم و یک مساله ی امروزی را به همین روال علم رجال پیش ببریم، مثلا بیاییم طیف شاگردان و پیروان امام خمینی (ره) را فهرست کنیم و هر کدام را از منظر های مختلف توصیف کنیم، اعم از سیاسیون، حوزویون و … به نظر شما آورده ی چنین کاری چه خواهد بود و عملا این کتاب در صحنه ی اجتماعی امروز چه کاربستی پیدا خواهد کرد؟

آیا ممکن است علم رجال در بادی امر ناظر به چنین اغراضی “نیز” بوده باشد؟

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
یادداشت به دنبال ارائۀ الگو و دقتی برای بازشناسی هویت دانش کلام مرسوم است.
اساساً اینجا هر ایدۀ روشی یا رویکردی که زده شود سودمند خواهد بود.
اگر بتوان علم کلام را حائز رسالتی هوشمندانه تر و عمیقتر از آنچه تا کنون شناخته شده است، شناخت که خیلی خوب است!

ب.
مثالی که زده شده نسبتاً رها است و کمی هم دور از ذهن است.
برای آن که بشود از مثال استفاده کرد باید رسیدگی بیشتری به آن بشود.

پشتیبانیِ حیات برآمده از قیام مردم

فلسفه کلام انقلابی می‌گوید یک جهاد تبیین بر عهده تو است؛‌ البته در بخش محتوا.
اما سوال این است که جهاد تبیین برای چه؟ این جهاد تبیین قرار است چه چیزی را رقم بزند؟

جهاد تبیین برای جلب اعتماد مردم و ایجاد آرامش برای آن‌ها؛ شاید بتوان در نگاه اولیه این پاسخ را پذیرفت ولی با تامل بیشتر می‌توان پاسخی دقیق‌تر و پیشرفته‌تری ارائه کرد. تبیین برای قیام مردم؛ باید تبیین بشود تا با قیام مردم و در دست‌گرفتن مسئله‌ها و مشکلات توسط خود مردم، معضلات کشور حل شود. با حاکمیت که نمی‌توان مسائل را حل کرد، حاکمیت‌ و دولت نهایتا بتواند پشتیبانی و رفع موانع کند.

لذا کلام انقلابی باید از یک قیام برای ساختن ایران، از یک قیام در افق پیشرفت پشتیبانی کند. هم در شروع این قیام و هم در ادامه این قیام؛ مردمی که قیام کنند حیات جدیدی رقم خواهندزد، این حیات جدید که برآمده از قیام مردم برای ساخت ایران است، نیاز به پشتیبانی اندیشه‌ای دارد. این پشتیبانی وظیفه کلام انقلابی است.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
دو نوع تبین داریم؛ یک، اعتمادساز و آرامش آفرین، دو، شورانگیز و قیام ساز.
کلام انقلابی سعی می کند که اولی نباشد؛ یعنی بیش از آن تراز را احراز کند.

ب.
قیام مردم برای ساختن ایران، امروز نیاز به پشتیبانی دارد و باید متکلم آنقدر بکوشد که هیچ سرگردانی و نارسایی نظری برای انقلابیون در این راستا باقی نماند.

چنین باد!

مناظره دو متکلم (3) پاسخی دیگر از متکلم کلام مرسوم

در دو یادداشت قبل گفتگوهایی بین متکلم کلام مرسوم و متکلم کلام انقلابی مطرح شد.

مناظره دو متکلم (1)

مناظره دو متکلم (2)

در ادامه نوبت به متکلم کلام مرسوم می رسد که دفاعیاتی از خودش ارائه دهد.

متکلم کلام مرسوم: در بخش ابتدای مناظره عرض شد که ادعای اینکه کلام انقلابی یک هویت جدید و کاملاً متفاوت از کلام مرسوم دارد، سخن درستی نیست. به دلیل اینکه نمی‌توان کلام مرسوم را به دلیل اینکه به لایه‌ی توصیفی پرداخته است با چوب اینکه تو فقط توصیف هستی راند! واضح است که کلام در طول تاریخ حیات خود در جامعه اسلامی صرفاً این مأموریت را برای خود قائل نبوده و اساساً ریست تاریخی کلام خلاف این اتهام است.

آیا این نکته نمی‌خواهد دیده شود که همین که بزرگان علم کلام در تعریف این علم گفته اند:

«علم بامور يقتدر معه، أي يحصل مع ذلك العلم حصولا دائميّا عاديّا، قدرة تامّة على إثبات العقائد الدّينيّة على الغير و إلزامه إيّاها بإيراد الحجج عليها، أو دفع الشّبهة عنها. (شرح المواقف/11)»؛ «هو علم يقتدر معه على إثبات العقائد الدّينيّة بإيراد الحجج عليها و دفع الشّبه عنها. (شوارق الإلهام1/3)»؛ «صناعتى باشد كه قدرت بخشد بر محافظت اوضاع شريعت به دلائلى كه مؤلّف باشد از مقدمات مسلّمة مشهورة در ميان أهل شرايع خواه منتهى شود به بديهيّات و خواه نه. (گوهر مراد/18)»

نشان دهنده‌ی این است که این دانش صرفاً دانش توصیف عقاید صحیح اسلامی نیست؟! به صورت واضح این دانش خود را متکفل اثبات عقاید دینی برای جامعه و اقناع جامعه نسبت به آن عقاید دینی، و همچنین دفع شبهاتی که نسبت به این عقاید دینی برای مردم ایجاد می‌شود؛ می‌داند! چرا نمی‌خواهید این وضوح را ببینید؟!

متکلمین در طول تاریخ از طرف کسانی که کلاً شغل خود را توصیف هستی می‌دانند و بعد هم که به اسلام رسیدند و از اسلام متأثر شدند، توصیف هستی از نگاه اسلامی را بیان کردند؛ یعنی همان فلاسفه اسلامی؛ کتک‌ها می‌خوردند که شما اینقدر دغدغه‌ی اقناع مردم را دارید که با تکیه بر مشهورات و مسلمات طرف کار را پیش می‌برید و انگار که تعهدی به اینکه به لحاظ روشی هم از روش یقینی که همان برهان هست، ندارید!

حالا این یک پدیده‌ی جدید است که متکلم انقلابی هم آمده نیزه را بر سینه‌ی ما گذاشته است که تو فقط به توصیف هستی از نگاه اسلام می‌پردازی و دغدغه‌ی پشتیبانی اعتقادی از حیات دینی مردم را نداری!

هم آن حمله‌ی فلاسفه حمله دقیقی نبود، زیرا که سطح فکری جامعه هیچ وقت اینقدر بالا نیست که شما بتوانید همه را با روش برهانی و استدلالی اقناع بکنی، مصلحت کلی جامعه بر این است که افرادی زیادی از جامعه که توان فهم و درک و مشی برهانی را ندارند، با استفاده از روش‌های جدلی آن هم جدال احسن، و با تکیه بر مشهورات و مسلمات دینی و عرفی نسبت به باورها و عقاید دینی اقناع کرد. این مصلحت بسیار ویژه را باید دید.

هم این حمله‌ی متکلم کلام انقلابی! حلمه‌ی دقیقی نیست؛ زیرا به صرف اینکه تو بخش زیادی از حرف‌هایت به توصیف عقاید دینی پرداختی دلیل بر این نمی‌شود که متکلم ما در طول تاریخ فقط این کار را کرده، این بخش لایه‌ی بنیادین لازم و ضروری است و خود این متکلم جدید هم باید مبتنی بر همین بنیان‌ها کار خودش را به پیش ببرد؛ بگذریم که ما متکلمین در تاریخ اسلام دغدغه‌ی اقناع مردم نسبت به عقاید دینی را داشتیم، بله رویکرد سلبی به دلیل حمله‌های مدامی که از بیرون به زیست اعتقادی دینی جامعه اسلامی می‌شد در کار متکلمین پر رنگ تر از رویکرد اثباتی بوده است؛ این دلیل نمی‌شود که بگوییم تو کلاً فقط توصیفی و پشتیبانی را هدف نگرفتی. بله پشتیبانی اثباتی کم بوده است، بیشتر به پشتیبانی سلبی و مرزبانی پرداخته شده است؛که همین مرزبانی و پشتیبانی سلبی خود یکی از بهترین محافظ‌ها برای حفظ کیان اعتقادی جامعه‌ی اسلامی بوده است.

یک نکته را هم در همان بخش اول مناظره تذکر دادم که انحراف‌هایی که به سبب دوری جامعه‌ی اسلامی در دانش کلام رخ داده است و متکلمین درباری که منافع خلفای جور را توجیه و تبیین می‌کردند را ما هم قبول داریم و باید حساب آن را از حساب یک پویش کلامی در تاریخ اسلام جدا کرد، بگذریم که در نهایت هم همان پشتیبانی اعتقادی و اقناع کردن جامعه نسبت به یک عقاید خاص در جهت منافع ظالمان، بوده است و این یعنی همان هم هویت کلامی داشته است منتها در جهت غیر صحیح.

یک نکته‌ی دیگر هم اینکه متکلم شیعی هیچ وقت به این گستردگی در معرض پشتیبانی از حیات گسترده اجتماعی دینی مردم قرار نگرفته بود، که توقع ورود اثباتی و پشتیبانی سر صحنه از او را داشته باشیم.

در جمعبندی باید بگویم که کلام انقلابی را من متکلم مرسوم به عنوان یک پویش کلامی قبول می‌کنم، ولی اینکه بخواهد برای خودش یک هویت مغایر با کلام مرسوم قائل باشد و بگوید کلام مرسوم اصلاً این دغدغه‌های من را نداشته و من یک چیز جدید هستم را قبول نمی‌کنم. کلام در روش و غایت، با روش جدلی و با تکیه بر مشهورات و مسلمات قصد اقناع مخاطبین نسبت به باورهای دینی و دفاع از باورهای دینی جامعه در مقابل حمله‌های دشمنان اعتقادی جامعه، را دارد. حال می‌خواهد کلام مرسوم باشد یا کلام انقلابی، صرفاً متعلق تغییر کرده است، و الا در کلام بودنش هر دو کلام هستند دقیقاً به یک معنا؛ فقط کلام در طول تاریخ اسلامی بیشتر بر روی رویکرد سلبی تمرکز داشته و این کلام جدید بیشتر بر روی رویکرد اثباتی تأکید دارد؛ و البته نه کلام مرسوم نافی و خالی از رویکرد اثباتی بوده، و نه کلام انقلابی می‌تواند نافی و خالی از رویکرد سلبی باشد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_306

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
نام این یادداشتهای تخاطبی مناظره گذاشته شده است. خوب است.

ب.
متکلم مرسوم یا قدیمی یا عتیقه یا قیمتی(!؟) از خودش دفاع کرده و می گوید تعریف کلام آن را محصور در توصیف هستی نمی نموده است. شواهد از بیان علما قابل تأمل است و پیشتر هم گفته شد که شواهد تاریخی هم مؤید این ماجرا است.

اینجا نکتۀ مهم این است که کلام مرسوم با رفع اتهام منحصر شدن در «توصیف دینی هستی»، خود را داخل در تعریف جدید کلام و کلام انقلابی می بیند.

نکته ای که ابتدا از اهمیت برخوردار است این است که تعریف جدید کلام مقبول جامعۀ علمی باشد.
ولی نکتۀ دیگر این است که ما فاصله ای نیز بین دغدغه های الهیّاتی و اخلاقی و فقهی که دغدغه های محضاً دانشی است و دغدغۀ کلام جدید که دغدغه ای اندیشه ای است و با تکیه به همین نگاهها و بررسیهای دانشی قصد برآوردن طعام اعتقادی مردم را دارد، قائل شدیم.

ج.
البته در این یادداشت گفته شده که متکلم چرا از طرف فیلسوف قدح می شنیده به خاطر آن که می خواسته به قدر عقول مردم که در اندازه های تفکر برهانی نیست صحبت کند و به همین جهت به سمت جدل می رفته است.
اینجا هم یک دفاع از کلام مرسوم هست که کلام مرسوم هم خود را محصور در پویشهای دانشی نمی کرده است.

د.
خلاصه این که اگر کلام با الهیات یکی گرفته نشود، و منحصر در تحقیقات علمی الهیاتی نشده ناظر به کل آموزه های دینی باشد و تنها به یافتن حقیقت بسنده نکند بلکه از این زاویه به تعلیمات دینی نگاه کند که آیا می تواند به اعتقاد مردم ما تبدیل شود و برایشان سودمند باشد، این پویش یک پویش کلامی است.

✨لزوم گفتمان دولت ها

🔸از ابتدای جمهوری اسلامی ایران تقریبا همه ی دولت هایی که بر سر کار آمده اند گفتمانی مخصوص به خود را ارائه کرده اند و هر کدام با در دست گرفتن شعار هایی و تبیین آنها در جامعه سعی داشته اند که کشور را به سمتی به پیش برند.

🔰ادعای حقیر این است که یکی از دلایل کند شدن سرعت پیشرفت جمهوری اسلامی و عقب ماندن در برخی از شاخصه و وضع مطلوب، همین است که هر دولتی به دنبال گفتمان خود بوده است و نسخه خود را برای علاج مشکلات کشور پیچیده است. اگر قرار باشد هر یک سران قوا برای پیشرفت کشور و حل مشکلات آن مسیر مخصوص به خود را انتخاب کنند نتیجه قطعا عدم پیشرفت مطلوب کشور خواهد بود.

❇️روش صحیح این است که همه قوا در هندسه مفهومی انقلاب اسلامی و متناسب با گفتمانی که رهبری متناسب با نیاز های روز برای جامعه تبیین کرده اند و با توجه به ظرفیت های تیم خود گفتمانی را برای حرکت انتخاب کنند.

❇️اگر دولت میخواهد گفتمان داشته باشد، گفتمانش باید همان گفتمان مد نظر رهبر جامعه باشد. گفتمانی که با توجه به مشکلات روز و با در نظر گرفتن همه ظرفیت های جامعه تعیین شده است. والا چند دستگی در کشور بی داد خواهد کرد. رهبری قطعا طرحی برای پیشرفت ایران دارند. دولت باید در این طرح نقش ایفا کند نه خارج از آن.

🔸همراهی با گفتمان رهبری سبب میشود علاوه بر انتخاب مسیر صحیح، در طی مسیر نیز در دامن تفسیر های اشتباه نیفتیم و به تفسیر رهبری که مبتنی بر اسلام ناب است پناه ببریم.

🔸 والا مثل تجربه جناب احمدی نژاد خواهد شد. ایشان گفتمان را به درستی انتخاب کرد. گفتمان عدالت. گفتمانی که از مدت ها قبل رهبری آن را بالا آورده بود. لکن در طی مسیر دچار تفسیر های التقاتی و راه کار های انحرافی شد و شد آنچه که شد.

🔸لزوم این قضیه ( انتخاب گفتمان رهبری) در زمان کنونی (یعنی بعد از فوت مرحوم هاشمی)، که تنها فردی که در سطح ملی توانایی گفتمان سازی و بسیج اراده ها را دارد رهبری ست، بیش از پیش نمایان است. زیرا رهبری سالیانی روی یک مسئله تمرکز میکنند و فضای عمومی جامعه را با آن همراه می نمایند و تقریبا آن را تبدیل به مطالبه عمومی می نمایند. لذا در صورت همراهی با آن گفتمان، دولت به راحتی می تواند از ظرفیت بیشمار مردمی استفاده کند و خواسته مردم را محقق کند.

🔰لذا با توجه به تاکید چندین ساله رهبری بر اقتصاد مقاومتی و توانایی دولت در تحقق این مهم پیشنهاد حقیر انتخاب گفتمان اقتصاد مقاومتی به عنوان گفتمان دولت آقای رئیسی است.

بایسته های گفتمان منتخب دولت

گفتمان و پوشش گفتمانی می بایست ناظر به اقدام راهبردی ای و هویت راهبردی ای باشد که دولت آن را حقیقتا اتخاذ کرده و آن را داراست. گفتمان اگر یک امر انضمامی و برچسبی باشد تبدیل به شعاری پوچ و بیهوده خواهد شد که صرفا چند صد میلیون پول بیت المال صرف آن می شود.

ما چه تلقی ای از گفتمان برجام و مذاکره و کلید داریم؟!

برجام قطعه نهایی پازل طرح توسعه و فصل اخیر نقشه ای بود که دولت پیش بلکه جریان غربگرا بیش از چهل سال در حال پخت و پز بوده است.

جریان غربگرا معتقد است توسعه در گروه توسعه اقتصادی است و توسعه اقتصادی زیربنا و پایه دیگر توسعه ها یعنی توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی اجتماعی می باشد. توسعه اقتصادی نیز نیازمند سرمایه گذاری است. از آنجا که سرمایه گذاری داخلی محدود است فلذا نیازمند سرمایه گذار خارجی هستیم و برای جذب سرمایه گذار خارجی باید رفت و با کدخدای دهکده جهانی بر سر میز مذاکره نشست.

فلذا بر اساس این روایت مذاکره و برجام قطعه نهایی یک طرح توسعه بود.

اما دولت اخیر طرح پیشرفتی داره؟ ایده ای برای پیشرفت کشور دارد؟ آیا ایده اقتصاد مقاومتی که الان بدل شده به اقتصاد دانش بنیان مردمی ایده این دولت من صمیمه می باشد؟

خواست مردم و ضمیر مطوی و مستتر مردم کجای گفتمان دولت می بایست باشد؟ آیا اقتصاد مقاومتی نسبی با ذهن امروز مردم برقرار می کند یا چون خواست رهبریست میخواهیم با فشار و زور میخواهیم در ذهن مردم وارد کنیم؟ ظرف هشت سال گذشته منبر های ما چقدر حول اقتصاد مقاومتی سخن گفته؟ چقدر نهاد علم و دین ما پشت این ایده ایستاده؟

به نظر می رسد که ما درک ضمنی از باید های گفتمان دولت نداریم و در یک فضای انتزاعی صرفا یک سیری مطلوبیت ها را مایل هستیم و میخواهیم بر سر دست بگیریم.

گونه شناسی راهبردی ایده های اصلاحی صدراییون – بخش دوم علامه حسن زاده ره و استاد یزدان پناه

ایده های مصلحان اجتماعی بر اساس دیدگاهی که در باره انسان و تحول انسان دارند تنوعات و گونه های متفاوتی می یابد. یک مصلح اجتماعی می بایست یک تحول اجتماعی را سررشته داری کند و سررشته داری یک تحول اجتماعی بنا بر اینکه چه چیز جوهره و بنیاد تحول اجتماعیست مقتضی سبد اقدام راهبردی مختص به خود می باشد.
در این بین جریان صدرایی ها و نوصدرایی ها با تلقی خاصی که از انسان و تحول انسانی دارند هویت معرفتی و عقیدتی انسان را جوهره تغییر و تحولات انسان قلمداد میکنند.

از این رو این جریان با سوژه ساختن هویت معرفتی عقیدتی انسان و جامعه انسانی به دنبال طعام متناسب برای معماری و مهندسی هویت معرفتی و عقیدتی بوده و از این رهگذر تجربه های زیسته متنوعی خلق گشته است.

بر همین اساس استاد یزدان پناه به تاسی از استاد بزرگوارشان علامه حسن زاده ره با تاکید بر معارف و تفسیر عرفانی قرآن و روایات در بستر کنش تبلیغی متمرکز سالیان متمادی در آمل در پی پرورش امت پیشران بوده اند.

ایشان مخاطب خودشان را مردم مذهبی مستعد در بستر جلسات و برنامه های مذهبی متعدد سالیانه در شهر آمل انتخاب کرده و اکنون بالغ بر سی سال است که ایشان و استاد بزرگوارشان فضای تبلیغی شهر آمل را راهبری و هدایت میکنند.

محتوای اتخاذی ایشان برای ارتقای هویت معرفتی و عقیدتی معارف عرفانی و سلوکی است که در تراث و متون عرفانی ما به وفور یافت می شود. فلذا محتوای کار ایشان یا متون عرفانی است و یا تفسیر عرفانی قرآن و احادیث به اتکای عرفان.

ایشان معتقدند برای یک تحول عمیق و استوار و تاریخ ساز ضروریست که سوخت بار معرفتی که ره توشه سلوکی انسان را فراهم آورد را تدارک ساخت و تاریخ تجربه زیسته ما در عرضه معارف عرفانی نشان داده که چگونه عمیقا زمینه ساز تحولات انفسی و این تحولات انفسی تحولات آفاقی را در ادامه در پی خواهد داشت.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
در این نوشته نیز بر این که نگاه های پایه به ویژه نگاه به انسان و مکانیزم تحول آن در طرحهای اصلاحی مصلحان تأثیرات اساسی دارد تأکید شده است.
گفته شده که صدرائیان از جمله مرحوم حسن زادۀ آملی و استاد معزز آیت الله یزدانپناه روی معرفت و تعالی آن برای تعالی جامعه تأکید دارند.
به همین جهت طرح اصلاحی هر دو پی ریزی یک نظام معرفتی برای یک لایه از نیروهای مستعد اجتماعی بوده است و استاد یزدانپناه در ادامۀ تلاشهای استاد خود طی تمام این سالهای سی ساله به این کار مشغول بوده است.

آری درست است.
واقعاً طرح جناب استاد این است که واقعاً مؤثر است. بخصوص در این روزگار و سن و سال انقلاب.

ب.
در عین حال جناب استاد روی کارهای فرهنگی هم تأکید دارند و طرح دارند، ولی چیزی که بنده متوجه شده ام این است که احساس می کنند همانجا تمام شده اند و دیگر به این نقطه نمی رسند، و الا پرشور به این صحنه نیز وارد می شدند و ما شاهد کارهای «بسیار جالبی» از ایشان بودیم.

خداوند وجود پربرکتشان را برای همۀ ما و انقلاب محفوظ بدارد!

موضوع علم کلام؛ عقیده یا اندیشه؟

موضوع علم کلام عقیده است یا اندیشه؟

اگر دانش را یک پدیده اعتباری اجتماعی بدانیم، کشف موضوع آن کاری سخت و پیچیده است. و البته تاثیری در حدود و مسائل آن علم ندارد. از این منظر شاید پرسش از موضوع علم کاری کم فایده و یا بی فایده باشد.

اما وقتی نسبت به کارکرد یک دانش سوال می شود، و یا وقتی از ارتقای یک دانش سخن به میان می آید، و هم چنین زمانی که گرایش های تخصصی برای یک دانش توصیه می شود، شناخت موضوع آن علم و متعلَّقش بسیار مهم می شود.

مثلا اگر موضوع دانش کلام را عقیده بدانیم، تفاوت های در رویکرد و روش علم به وجود می آید و مسائل علم تغییر می کند. و اگر اندیشه را موضوع علم کلام بدانیم، ابعاد دیگری از بحث پیش روی ما قرار می گیرد.

حال نسبت به متعلق این موضوع نیز مسئله این چنین است. مثلا اگر موضوع دانش کلام را اعتقادات بدانیم، آیا اعتقادات اسلامی، موضوع این علم است یا اعتقادات مسلمانان؟ و این دانش به همه اعتقادات می پردازد و یا فقط به پایه های اعتقادی و اصول عقاید؟

یا اگر اندیشه را موضوع این دانش بدانیم، این دانش به اندیشه اسلامی می پردازد یا اندیشه دینی مردم؟!

هر کدام از این ابعاد که برگزیده شود، در چینش مسائل این علم تغییرات زیادی را رقم می زند. مثلا اگر اندیشه دینی مردم، مد نظر قرار گیرد، لایه عقیده و اعتقادات از موضوعات اصلی و درجه اول خارج می شود و تنها حیثیت اندیشه ای شان در مسائل اصلی علم باقی می ماند. تنها در مرحله تبدیل اندیشه به عقیده، می توان بابی برای این مسائل در کلام گشود.

در نگاه اولیه به نظر می رسد موضوع دانش کلام، اعتقادات است. ولی انتخاب هر کدام از این موضوعات به عنوان موضوع دانش کلام، محاسنی دارد و خالی از وجه نیست. در نهایت به نظر می آید به عنوان ایده اصلاحی، هوشمندانه ترین انتخاب در لایه کلامی، اندیشه است. این موضوع در بخش های جدی ای از سیر تاریخی دانش کلام، نیز به چشم می خورد.

در رابطه با تفاوت های اندیشه و عقیده و مزایای برگزیدن اندیشه، به طور مفصل می توان به بحث پرداخت.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
نیاز به تعریف موضوع برای یک علم.
اگر مقدور نبود برای یک علم موضوع تعیین کنیم، باز هم موظفیم به دلایلی که مطرح شد برای آن موضوع تعیین کنیم؟ یعنی چون مجبوریم؟!
برخی تعیین موضوع را کاری مقدور نمی دانند.

چرا اگر خواستیم کارکردهای یک دانش را مشخص کنیم باید موضوعش را مشخص نماییم؟ مثلاً ابری بالای منزل شما است شما می توانید دربارۀ آن سخن بگویید، نیازی نیست همۀ اجزای آن را حول یک چیز ببینید.
مجموعه ای از پویشهای علمی مرتبط با هم دور هم جمع می شوند و یک علم را شکل می دهند. یعنی عملاً و در گذر تاریخ چنین می شود. گاهی موضوع واحد برای آن نمی توان تعیین کرد ولی بالاخره چیزهایی باعث شده اینها کنار هم جمع شوند و آن چیز موضوع واحد داشتن محمولات قضایای این علم نیست.

ب.
طلب ما که از نگارنده بشنویم «اگر اندیشه یا عقیده موضوع علم کلام بشود با هم چه فرقی دارد؟».

ج.
اگر عقیده موضوع علم کلام باشد باید در باب تبدیل اندیشه به عقیده در اینجا بحث شود؟

د.
ادعا این است که موضوع علم کلام عقیده است و عقیدۀ دینی است، ولی جنبۀ معرفتی این عقیده مورد بررسی متکلم است و جنبه های تعلیمی و جنبه های تربیتی آن موضوع علوم دیگری است.