مهم است چه کسی تجربه کند ؟

حجم قابل توجهی از علوم امروز در جامعه ای غیر از جامعه اسلامی تولید میشود.

رویکرد صحیح مسلمین نسبت به این دانش ها چیست ؟

در باب دانش های بنیادین مانند فلسفه نقاط چالش برانگیز مشخص است.

علوم انسانی را اما باید به دو قسم تقسیم نمود : مباحث تحلیلی و مباحث تجربی

مباحث تحلیلی علوم انسانی تقربیا مانند فلسفه هستند و نقاط چالش برانگیز آن تا حد زیادی قبال تشخیص است.

اما علوم تجربی و همچنین بخش تجربی علوم انسانی، نقطه ای برای چالش با عقاید اسلامی نشان نمیدهند. چه اینکه تجربه یکی از راههای کسب معرفت و دانش است که مورد تایید منابع اسلامی بوده و در هیمن راستا پیشرفت های علمی زیادی برای جوامع اسلامی پدید آمده است.

سوالی که در عنوان آمده را همینجا مطرح میکنیم : مکتب فکری و تحلیل های انسان در تجربه او حاضر است یا نه ؟

برای دریافت پاسخ این سوال میتوانیم از دو روش تجربی و تحلیلی استفاده کنیم.

در روش تجربی یک آزمایش ترتیب میدهیم و از افرادی با دو مکتب فکری متفاوت میخواهیم تا یک تجربه علمی داشته باشند و نتیجه ها را با هم مقایسه میکنیم. اما این روش اینجا غلط است زیرا هنوز جهت دار نبودن تجربه اثبات نشده و لذا همین آزمایش ما هم ممکن است تحت تاثیر مکتب فکری ما نتیجه بدهد.

فارغ از اینکه تجربه خالص خصوصا در علوم انسانی بسیار کمیاب است و مکتب فکری آزمایش کننده از انتخاب افراد مورد آزمایش تا دسته بندی نتایج در همه عرصه ها اثرگذار است و با فرض در نر گرفتن تجارب خالص میخواهیم به پرسش این نوشته پاسخ بدهیم.

ما اینجا ناچار به تحلیل عقلی در  باب تجربه هستیم.

تجربه به عنوان یکی از مراتب شهود عقلی باید مورد بررسی عقلی قرار بگیرد و مشخص شود که در این فرایند انسان منفعل است یا فعال؟ همچنین هویت انسان در این فرایند موثر هست یا خیر ؟

کتاب فلسفه فلسفه اثر آیت الله یزدان پناه بررسی های خوبی در این زمینه ارائه داده است.

رابطه فقه و واقعیت ( 3- خطرات )

گفته شد که رابطه میان انسان مکلف و خداوند متعال همانند رابطه عبد و مولای عرفی است و در این فضا ما موظفیم از تصلب روی لفظ مولا دست برداشته و با هر ابزاری به سمت فهم غرض مولا و حکم واقعی او حرکت کنیم.

اما این ایده علی رغم وسعتی که در فقاهت ایجاد میکند و تقربی که به حکم واقعی مولا و سعادت حقیقی تابع آن پدید می آورد، خطرهایی نیز دارد !

  1. قیاس !

برخی فقهای اصلی اهل سنت مانند ابوحنیفه بخاطر محدودیت متون نسبت به افعال مکلف و بعضی مسائل دیگر به رای و قیاس و استحسان  ومانند اینها روی می آورند و تصلب روی متون مقدس را کنار میگذارند. مقصود و مصلحت مد نظر شارع در یک حکم را تشخیص داده و آن را محور قرار میدهند نه خود لفظ را ! همچنین خود را مختار میدانند احکامی که در مسیر نیل به مصلحت مقصود شارع یا دوری از مفسده مقصود شارع است جعل کنند.

ایده ای که در یادداشت اول مطرح شد از جهاتی به نظرات اهل قیاس شباهت دارد و میدانیم که این رویکرد مورد نهی جدی اهل بیت (ع) قرار گرفته است.

  1. رها کردن شریعت

در امتداد همان رویکرد اهل قیاس، ممکن است کار به جایی برسد که اساسا متون مقدس ار اعتبار و ظاهر اولیه خود  ساقط شوند و صرفا مصالح و مفاسدی که شناسایی شده است محور قرار بگیرند. مثلا مصلحت نماز در ایجاد توجه به خداوند تصویر شود و در نتیجه هر نوع توجهی به خداوند ولو بدون ساختار نماز و طهارت و … در اوقات نماز صحیح

شمرده شود. این مثال اصطلاحا کاریکاتوری بود اما نشانه هایی از همین خطر را امروز واقعا میتوان مشاهده نمود.

ایده مذکور به این حالت نیز شباهت هایی دارد !

چیزی که میان نتیجه آن نوع برداشت از فقه با اهل قیاس و منکرین شریعت، تفاوت جدی ایجاد میکند. بستر فهم حکم الله است. ایده تاثیر جهان بینی و عقل در فقاهت، قصد کنار گذاشتن لفظ مولا را بخلاف اهل قیاس ندارد. بلکه پایه و بستر همان فهم متن محور از احکام است اما زیر سایه جهان بینی و با نصب ابزار عقلانیت بر روی روند استنباط …

رابطه فقه و واقعیت ( 2- سایه عقیده روی فقاهت )

در یادداشت پیشین به این مطلب اشاره شد که تعریف ما از فقه و معنایی که برای حجیت قائل هستیم، همانطور که از مبادی کلامی ما تغذی میکند، امکان این را دارد که سرنوشت متفاوتی را برای فقاهت و پیروان آن رقم بزند. واضح است که تفاوت در این مقوله ظرفیت ایجاد چه تغییرات عظیمی را در تاریخ داراست.

بررسی تبعات و نتائج هر کدام از دو ایده مذکور به کاوش های طولانی در تراث متقدم و متأخر احتیاج دارد و از عهده این نوشته خارج است. هرچند در ادامه اشاره هایی به این موضوع خواهد شد.

اما ریشه این تفاوت در کجاست؟

وقتی از ریشه ها صحبت میکنیم مقصودمان ریشه های تاریخی و اتفاقاتی که زمانا بر این نوع برداشت ها تقدم دارند نیست. البته آن موضوع نیز نیاز به واکاوی دارد و مطمئنا جذاب و  پرفایده نیز خواهد بود. بلکه مقصود ما ریشه های معرفتی و مسائلی است که رتبتا بر این نوع برداشت ها تقدم دارند.

آیا منابع دینی دو گونه جهان بینی ارائه کرده اند و مثلا یک بار خداود را مولا و یک بار خصم تصویر کرده اند ؟

آیا شرایط اجتماعی موجب این نوع جهان بینی شده است ؟

به نظر نمیرسد ریشه این نوع جهان بینی که در اصول فقه به طرز نامحسوس خودش را جا کرده و به طور کلی دستگاه فقاهت را شکل داده است در دوگانگی جهانی بینی ارائه شده توسط اسلام بوده باشد.

مشکل در عدم حضور جهان بینی است و این به یک نکته آموزشی برمیگردد.

وقتی فقیه هنوز تصویر درستی از خداوند، هستی، شریعت، انسان و مقولاتی از این قبیل را ندارد و فقاهت خودش را از متون احکام آغاز میکند، طبیعتا نباید از او انتظار داشت تا در موقع نظریه پردازی حول حجیت، آن طور که شایسته تصویر درست است عمل کند.

البته این فرایند ریشه یابی را میتوان تا لایه ای عمیق تر نیز امتداد داد و پرسید : چرا فقیه ، کار خودش را از اعتقاد و جهان بینی شروع نمیکند و متن را نقطه آغاز میداند ؟

علت ممکن است این تصور نادرست باشد که احکام، عقاید و اخلاق را سه جزیره مجزا میداند و تخصص در هر یک را بر عهده ساکنان این جزیره ها میگذارد. در حالی که اینطور نیست و این سه حوزه به سان اجزای یک گیاه هستند که فقدان هرکدام باعث خشکیدن گیاه میشود.

حفاظت شده: چند نکته

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

لزوم توجه به قید «انقلابی» در کلام انقلابی

معمولا وقتی درمورد کلام انقلابی صحبت می کنیم، بیشتر به قید «کلام» دقت کرده و آن قید را تفسیر و تبیین می کنیم. اما به قید «انقلابی» آن نیز، باید توجه کنیم.
در جزوه فلسفه کلام انقلابی آمده است :«باور ما این است که انقلاب، یک اقدام جمعی توحیدی بر اساس معارف ناب اسلامی و خصوصا حکمت غنی و راقی شیعه می‌باشد که حیات نوینی را برای ما به ارمغان آورده است؛» اما آیا ما انقلاب را چنین ریشه دار و حقیقت دار می بینیم؟
استاد فلاح در جلسات دوره مجازی کلام انقلابی، انقلاب را دارای حقیقت دانسته و آن را به حرکت انبیا (علیهم صلوات الله) متصل کردند. نگاهی که امثال استاد طاهرزاده کاملا بر آن تاکید دارند.
به نظر می رسد با چنین نگاهی به انقلاب، که انقلاب را دارای حقیقتی قدسی و ادامه حرکت انبیا و ائمه (علیهم السلام) ببیند، می توانیم پشتیبانی معرفتی و کلامی خوبی از زندگی انقلابیِ انقلابیون داشته باشیم؛ در غیر اینصورت، با قرائت سطحی از انقلاب مواجه شده و نمی توانیم طعام معرفتی متناسب با پیچیدگی های انقلاب و زندگی انقلاب را فراهم کنیم.

حفاظت شده: دیدن 2

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

گام دوم انقلاب تغییر الگوی حکمرانی یا تغییر الگوی حاکمیتی؟

بیانه‌ی گام دوم انقلاب و اساساً خود گام دوم انقلاب برای تغییر الگوی حاکمیتی است نه تغییر الگوی حکمرانی! انقلاب اسلامی دارای یک نظریه حاکمیتی نوین است، و آن نظریه حاکمیتی نوین عبارت است از نظام امت و امامت، که جوهره‌ی این نظریه حاکمیتی نوین عبارت است از قیام لله! قیام لله یعنی اراده جمعی سپس حرکت جمعی مبتنی بر این اراده برای تحقق آرمان‌های الهی که مورد طلب فطرت انسانی الهی ماست. این نکته هم ریشه‌ای بسیار عمیق در نگاه انقلاب به عنصر اراده است، جوهره‌ی این نظریه حاکمیتی نوین، از نگاهی که انقلاب به انسان و جامعه دارد نشئت یافته، نگاه انقلاب به هویت انسان و هویت جامعه این است که عزم و اراده جوهره‌ی انسان و جامعه است، بگو فرد یا جامعه شما چقدر صاحب اراده است، من خواهم گفت که به همان میزان فرد انسانی یا جامعه انسانی خواهی داشت! از آنجا که ما هبوط کردیم و در ارض هستیم، باید این جوهره‌ی انسانیت خود را در ارض بروز دهیم و به سمت سماء حرکت کنیم، لذا جوهره‌ی انقلاب اسلامی همین توجه به زندگی در ارض و کشاندن آن به سمت سماء است؛ یعنی رهبری کردن دنیا توسط دین![1]

لله بودن این اراده هم ریشه در حقیقت انسان و بلکه حقیقت عالم دارد، که یک هویت ربطی و تعلقی به الله دارد، در نگاه هستی‌شناسانه‌ی ما همه موجودات (اعم از مادی و مثالی و عقلی و حتی موجودات اعتباری مثل همه اعتبارات انسانی مانند جامعه!) چیزی جز ربط و تعلق تکوینی و وجودی به الله نیستند، ما در این عالم خدا داریم و تجلیات او! لذا سمت و سوی آن اراده که جوهره فرد و جامعه انسانی است، به سمت آن هویت حقیقی خود، و جانِ جان خود یعنی الله است! خدا در نگاه انقلاب اسلامی یک موجود جدا نیست، که رازآلود و مبهم است، اعصاب هم ندارد و فقط باید به حرف‌های او گوش کرد تا تنبیه ابدی نشوی! خدای انقلاب اسلامی خدایی است که فرد انسان و جامعه انسانی و همه آن چیزی که به نحوی می‌توان به او گفت هست، هستش خداست! هستش یک هست جدا و محتاج به حرکت به سمت خدا نیست، بلکه هستش ربط به خداست و در حال حرکت به سمت خدا، و لذا باید نظام تشریع نیز بر اساس این نظام تکوینی باشد و سمت و سوی اراده‌های فردی و اجتماعی انسان به سمت خدا باشد؛ به همین دلیل است که جوهره‌ی نظریه حاکمیتی نوین انقلاب، بلکه جوهره‌ی نظریه سعادت انقلاب قیام لله است.

برای تأمین لله بودن حرکت اجتماعی نیازمند به امامی هستیم که خود با تمام وجود از سنخ این جوهره شده باشد، و حتماً باید مؤید من عند الله یعنی منصوب من جانب الله باشد؛ اگر این نماینده‌ی خدا نباشد تضمینی برای اینکه آن جهت میل و اراده به سمت الله حفظ شود وجود ندارد، ممکن است اندادِ الله و شیاطین جن و انس بگیرند و آن جوهره‌ی انسانی را در جهت اهداف شیطانی حرکت بدهند.

همانطور که امت بدون امام امت نیست، و اساساً امتیت امت در دو عنصر اراده جمعی و به سمت الله بودن این اراده خوابیده است، امامیت امام هم بدون امت معنا ندارد، امام بودن او به این است که امتی باشد که اراده الهی را در پیش بگیرد، و او سر رشته دار این تحول بزرگ انسانی به سمت الله باشد.

اینجاست که باید گفت سخن انقلاب را نباید در سطح تغییر الگوی حکمرانی قرائت کرد، سخن انقلاب این نیست که در همین الگوی حکمرانی دولت-ملت (state-Nation) عناصری مانند مشارکت مردمی، شفافیت، پاسخگویی، مساوات، کارآمدی و مسئولیت‌پذیری را اضافه کنید، و آن را غایت دعوت انقلاب اسلامی دانست؛ این ادبیات دقیقاً ذیل همین نظام حکمرانی غربی است و خود آنها ذیل اهداف توسعه‌ی پایدار، با عنوان حکمرانی خوب  (Good Governance) بیان شده است، و اگر سخن شما در این حد است، که دیگر شما یک سخن نو و آغازگر یک عصر جدید نیستید، سخن انقلاب اسلامی این نیست که الگوی دولت-ملت را به نحو کامل اجرا کنید، تا بگوییم انقلاب یک نظریه حکمرانی نوین است، سخن انقلاب اسلامی تغییر الگوی دولت-ملت به امام-امت است، و این تغییر الگوی حاکمیتی است و یک نظریه حاکمیتی نوین است.

 

……………………………………………………………………..

 

[1] جوهرۀ اصلیِ مکتب امام بزرگوار، رابطۀ دین و دنیا است، یعنی همان چیزی که از آن به مسئلۀ دین و سیاست و دین و زندگی هم تعبیر می‌کنند. دین آمده است تا در این صحنۀ عظیم و در این عرصۀ متنوع، به مجموعۀ تلاش انسان شکل و جهت بدهد و آن را هدایت کند، لذا دین و دنیا در منطق امام بزرگوار ما، مکمل و آمیخته و درهم‌تنیدۀ با یکدیگر است…. این درست همان نقطه‌ای است که از آغاز حرکت امام تا امروز، بیشترین مقاومت و خصومت و عناد را از سوی دنیاداران و مستکبران برانگیخته است. (14/ 03/ 1384) بيانات در مراسم شانزدهمين سالگرد ارتحال امام خمينى (ره)

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_321

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 3 ( از حیث اندیشه دینی و غیر دینی )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در راستای بررسی کلام انقلابی با علوم انسانی غربی دیگر تفاوتی که می توان بیان کرد، تفاوت از زاویه اندیشه دینی و غیر دینی بودن است.
  • مسئله شناسی و تحلیل ها و پاسخ های این دو علم به پایگاه های معرفتی شان برمی گردد.
  • کلام انقلابی در مسئله شناسی و تحلیل هایش، دائما سعی می کند خود در مقام یک اندیشمند مسلمان و مومن قرار دهد و از زاویه نگاه توحیدی و الهی پدیده ها را مورد بررسی قرار دهد. این که اندیشمند کلام انقلابی خود را مسلمان می داند فراتر از یک مسئله ظاهری می باشد. این یعنی آن که اندیشمند مسلمان با تمام اندیشه دینی و توحیدی خویش در پشت تحلیل آن مسائل بایستد.
  • اما در علوم انسانی ، این پایگاه فکری دیگر اندیشه ناب توحیدی و اسلامی نمی باشد. بلکه حتی اندیشمند علوم انسانی دائما در صدد آن است که خود را از تحلیل ها و پاسخ های دینی و اسلامی رها کند و به صورت خنثی به پدیده ها نگاه کند. چیزی که از حیث معرفت شناسی شاید غیر ممکن باشد. این همان بلایی است که علوم انسانی که ساخته غرب مدرن است با تحلیل ها و پاسخ های بشر امروز کرده است.
  • با تعبیر دقیق، تفاوت در الیهات سبب تفاوت در تحلیل ها می شود. علوم انسانی برساخته یک الهیاتی می باشد که در ضدیت و غیریت با دین تنفس می کند اما کلام انقلابی، کاملا در اتمسفر دینی حضور دارد و خود را ساخته الیهاتی توحیدی می داند و دائما در صدد کشاندن الهیات توحیدی بر عرصه حکمرانی و اجتماعی می باشد.

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 2 ( از حیث پیامبری و فیلسوفی )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • کلام انقلابی و علوم انسانی تفاوت های زیادی دارند، یکی از تفاوت هایی که می توان در میان برشمرد، تفاوت در عالمان این دو علم می باشد.
  • عالمان علوم انسانی در نقش فیلسوفانی می باشند که دائما در صدد تحلیل های ذهنی و انتزاعی می باشند و واقعیت های عینی و ناب میدان را نمی بینند لذا هیچگاه نمی توانند کاری برای هدایت جامعه انجام دهند. حتی به بیان دقیق تر ، دغدغه هدایت و اصلاح جامعه را ندارند.
  • اما متکلمین کلام انقلابی مانند پیامبرانی بوده که دائما مسئله اصلی شان قیام و اصلاح اجتماعی بوده است. فلذا همیشه در جامعه به هدایت گری پرداخته اند و گارد آن ها در مواجه با مسائل و مردم یک گارد رهبری و مصلح گری بوده است.
  • اما این تفاوت در میان عالمان این دو علم به افراد و اشخاص و خصوصیات آن ها بر نمی گردد. بلکه به طبع آن دو علم مرتبط می شود.
  • علوم انسانی به سبب دغدغه ای که دارد مصلح گری اجتماعی را از دست می دهد. آن دغدغه سکولاریزه کردن جامعه می باشد. اصلاح گری اجتماعی اساسا با سکولاریسم همخوانی ندارد.
  • اما کلام انقلابی به دلیل آن که دغدغه اصلی اش، کشاندن دین در عرصه اجتماعی می باشد، فلذا در نقش یک مصلح اجتماعی، وارد صحنه جامعه می شود.

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 1 ( از حیث اقناع و هدایت )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در تعریف کلام انقلابی بیان شد که کلام انقلابی یعنی اندیشه دینی مردم، این تعریف بیان گر یک نکته ویژه می باشد. و آن که کلام انقلابی دغدغه اصلی اش پرورش ذهن مردم و جامعه می باشد.
  • از طرف دیگر علوم انسانی بالاخص علم جامعه شناسی، دغدغه ذهن جامعه را دارد. و در صدد آن است که ذهن جامعه را بررسی کرده و آن را سامان دهد.
  • حال سوال اصلی این است که چه تفاوتی میان این دو علم وجود دارد؟
  • یکی از تفاوت هایی که می توان در این میان بررسی کرد، تفاوت در مواجه این دو علم با ذهن مردم است. در علوم انسانی ، مردم چیزی جز افکار عمومی نمی باشند و دائما در صدد اقناع آن ها می باشد.
  • اما در کلام انقلابی ، مردم هسته اصلی و حیات جامعه می باشند فلذا دغدغه متکلم اقناع افکار عمومی نمی باشد. متکلم در صدد هدایت ذهن جامعه برای قیام و اصلاح اجتماعی است.
  • در علوم انسانی مدرن، جایگاه مردم چیزی جز ابژگی محض نمی باشد. اما کلام انقلابی درصدد آن است که مردم را در جایگاه سوبژگی قرار دهد.
  • علوم انسانی مدرن مسئله اصلی اش سکوت و یا عدم نارضایتی مردم است. اما در کلام انقلابی ما به دنبال تایید و همراهی مردم می باشیم.

دوران ظهور و ابرپروژه مهدوی

حاکمیت معنویت و دین بر سراسر زندگی انسانها
آن چیزی که مهدویت مبشر آن هست، همان چیزی است که همه‌ی انبیاء، همه‌ی بعثتها برای خاطر آن آمدند و آن ایجاد یک جهان توحیدی و ساخته و پرداخته‌ی بر اساس عدالت و با استفاده‌ی از همه‌ی ظرفیتهائی است که خدای متعال در انسان به وجود آورده و قرار داده؛ یک چنین دورانی است دیگر، دوران ظهور حضرت مهدی (سلام اللَّه علیه و عجّل اللَّه تعالی فرجه). دوران جامعه‌ی توحیدی است، دوران حاکمیت توحید است، دوران حاکمیت حقیقی معنویت و دین بر سراسر زندگی انسانهاست و دوران استقرار عدل به معنای کامل و جامع این کلمه است. خب، انبیاء برای این آمدند. ۱۳۹۰/۰۴/۱۸

در ادبیات دینی و موعودگرایی دوتعبیر وجود دارد که هرکدام لوازم و پیوست های خاص خود را دارد و تبعات آن نیز بسیار متفاوت است
اولی تعبیر زمان ظهور است یعنی ظهور منجی وقتی که محقق شود ما وارد دوران مهدویت ،مسیحایی و ماشیح می شویم و تمام توصیف های که برای جامعه مهدوی شده تازه شروع می شود اقامه عدل و قسط و استقرار توحید طبیعتا قائلین به این تقریر از ظهور  باید به آماده سازی شررایط ظهور همت کنند شرایطی که در روایات ما در توصیف زمان ظهور بیان شده است مثل نیاز مردم به منجی و پر شدن جامعه از فساد و ظلم . طبیعتا در این تفکر هیچ تلاشی برای استقرار حاکمیت توحید انجام نمی شود و تمام توان برای تبلیغ منجی باوری و استغاثه برای ظهور منجی خرج می شود.
اما تقریر دوم ظهور را یک ظهور آنی تصویر نمی کند و ادبیات خود را به دوران ظهور تغییر می دهد چیزی که در یهودیت ارتدوکس به دوران ماشیحای تعبیر می شود یعنی ما باید برای اقامه حاکمیت توحید که وظیفه و ثمره حاکمیت منجی است تلاش کنیم در این دوران و تلاش برای این امر است که منجی ظهور می کند و انقلاب اسلامی امتداد عملی این خوانش از ظهور است اینکه برای رسیدن به آن هدف نهایی که تمدن اسلامی است 5 گام باید برداشته شود انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی، تمدن اسلامی
ما باید این پروژه منجی را محقق کنیم ومنجی در طول این مسیر ظهور می کند یعنی دیگر نباید منتظر بود تا منجی از گام اول این پروژه شروع کند بلکه ما با کلید زدن این ابر پروژه مهدوی دوران ظهور را شروع کردیم وقتی خود را به پروژه ای که کار اصلی منجی است و تا او نیاید این پروژه تکمیل نمی شود مشغول کردیم یعنی وارد دوران مهدوی شدیم .

اوّلین درس عملی موضوع [مهدویت] این است که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان، نه فقط ممکن است، بلکه حتمی است. این، مطلب بسیار مهمّی است که نسلهای بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل ظلم جهانی، نمیشود کاری کرد…  انسانهای مأیوس نمیتوانند هیچ حرکتی در راه اصلاح انجام دهند. آن چیزی که انسانها را وادار به کار و حرکت میکند، نور و نیروی امید است. اعتقاد به مهدی موعود، دلها را سرشار از نور امید میکند. برای ما که معتقد به آینده حتمی ظهور مهدی موعود علیه‌السّلام هستیم، این یأسی که گریبانگیر بسیاری از نخبگان دنیاست، بیمعناست. ما میگوییم نخیر، میشود نقشه‌ی سیاسی دنیا را عوض کرد؛ میشود با ظلم و مراکز قدرت ظالمانه درگیر شد و در آینده نه فقط این معنا امکانپذیر است، بلکه حتمی است. ۱۳۸۱/۰۷/۳۰
ما که انتظار فرج داریم، انتظار ظهور حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) را داریم، باید در این راه تلاش کنیم؛ باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعهی مهدوی؛ هم خودسازی کنیم، هم به قدر توانمان، به قدر امکانمان، دگرسازی کنیم و بتوانیم محیط پیرامونی خود را به هر اندازه‌ای که در وسع و قدرت ما است، به جامعه‌ی مهدوی نزدیک کنیم که جامعه‌ی مهدوی، جامعه‌ی قسط است، جامعه‌ی معنویّت است، جامعه‌ی معرفت است، جامعه‌ی برادری و اخوّت است، جامعه‌ی علم است، جامعه‌ی عزّت است. ۱۳۹۹/۰۱/۲۱

 

اکنون جمهوری اسلامی در حال تحقق گام سوم این ابر پروژه یعنی دولت سازی است و با پشتوانه دینی خود تمام تلاش خود را به کار بسته تا بتواند مدل دولت اسلامی در تراز جامعه مهدوی را طراحی کند قطعا در این طراحی فقه ستون فقرات این طرح و اخلاق ظاهر این بدن و معارف اسلامی روح این کالبد هستند

تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه

💠 تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه💠

 

در مورد بحث از مکتب، علم و نظام و …، تقریری در مورد نظام از جناب استاد خسروپناه در نشستی در مورد چیستی فقه نظام ذکر میکنم:

 

🔶معنای نظام:

نظام یعنی اموری که مناسبات زندگی بر آن توقف دارد. حتی امروزه نیازهای ارتباطات جمعی مثل اینترنت و ماهواره از نیازهای زندگی است. اگر این نظام ها در یک نظام جمع بندی شود، به آنها نظام نظامها می گویند. این مطالب در کتب فقهی علمای سه چهار قرن اخیر هم ذکر شده است.

 

🔶این فقه نظام بر اساس ساحت های مختلف به فقه نظام معرفتی و فقه نظام عینی تقسیم می شود.

🔹 نظام معرفتی (فقه ایدوئولوژی)

مراد از فقه نظام در ساحت معرفتی، فقه نظام معرفتی است یعنی فقه ایدئولوژی های اجتماعی.

ایدئولوژی به معنای اصول و مرامنامه حاکم بر زندگی. تفاوت نظامات اجتماعی در دنیا بخاطر تفاوت در این اصول حاکم بر زندگی یعنی ایدئولوژی است. بنابراین مراد از فقه نظام، فقه اصول حاکم بر نظامات مختلف مانند سیاست، فرهنگ، تربیت، اقتصاد، سلامت، امنیت و غیره است. مثلا در سلامت، اصل پیشگیری است یا درمان؟ این یک اصل کلی است که نوع طراحی ساختارها به آن بستگی دارد.

اقتصادنا شهید صدر، بیان فقه ایدئولوژی اقتصادی است.

نکته: ایدئولوژی های اجتماعی (اصول و اهداف حاکم بر زندگی) مبتنی بر مبانی فلسفه های مضاف است. به عنوان مثال فقه ایدئولوژی اقتصادی اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه اقتصادی است. فقه ایدئولوژی سیاست اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه سیاست است و دیگر فقه های مضاف… . و فلسفه های مضاف هم مبتنی بر فلسفه محض (یعنی هستی شناسی، علم معرفت نفس، علم معرفت شناسی و الهیات به معنای اخص) است.

 

🔹 فقه نظام عینی (حکمرانی نه حکومت)

مراد از فقه نظام در ساحت عینی، فقه نظام عینی است یعنی فقه حکمرانی نه فقه حکومت.

فقه حکمرانی شامل سه نوع فعالیت می شود:

  • سیاست گذاری: یعنی خط مشی گزاری یعنی باید و نباید ها
  • تنظیم گری: 8 مرحله است مانند قانون گذاری، ساختار سازی و …
  • خدمات عمومی

هر کدام از فقه های مضاف به این سه نوع حکمرانی تقسیم می شوند. یعنی فقه اقتصادی سیاست گذاری، فقه اقتصادی تنظیم گری و فقه اقتصادی خدمات عمومی.

نکته: یکی دیگر از چیزهایی که برای تولید فقه های مضاف مورد نیاز است، علوم انسانی تجربی است مثلا فقیه اقتصاد باید علم اقتصاد بداند و الا فقه ایدولوژی اقتصاد را هم نمی تواند بفهمد. چه رسد به فقه اقتصادی در سه نوع فقه حکمرانی.

جستاری در الگوی خلق دانش

دانش همواره به دنبال تکرار پذیری و قاعده مند کردن است،همواره دانشمند به دنبال نظم بخشیدن و نظام مند کردن دانسته ها برای نوع بشر است. ثبات بخشی برای دانشمند دغدغه همیشگی اوست. به همین خاطر به دنبال الگویی برای خلق دانش است، الگویی که بتواند تولید قاعده و اصل در زندگی بکند.

الگوی خلق دانش در دربستر  فهم ما از نقش ها، نظام ها، و اصول شریعت اسلامی و کشاکش با عالم انسانی است. عالم انسانی عالم خلاقیت و نوآوری انسانی با اعتبار خود، قدرت خلق و سنجه گذاری به بشریت می دهد. و ازطرف دیگر به دانشمند ادراکی متفاوت از آن چه می پنداشته و فهمی گستره یافته از آن چه می دانسته به تحفه می آورد.و آن جا نقطه عطف خلق دانش است. دانش ما حصل ثبوت و عالم انسانی است .

 

تصور کنید 100 نفر از زنان مسلمان با تنوعات فرهنگی، مزاج های متفاوت؛ امکانات مختلف را توصیه به حسن تبعل در بازه شش ماهه کنیم. و تنها آن ها از حسن تبعل این را می دانند که باید همسر خود را رسیدگی کنند. پس از شش ماه دوباره آن ها را جمع کنیم، و به تجاربشان گوش بدهیم. تجاربی که ثمره تفاوت های آن ها در عالم انسانی است.

فردی با مزاج سودایی و با فرهنگ سنتی درکی در زندگی اش در باب حسن تبعل دارد، فرد دیگری با مزاج صفرایی اما با فرهنگ متجدد آورده ای متفاوت از آن شش ماه دارد.حال میتوانیم هم درکمان را از حسن تبعل تفصیل بدهیم و هم قاعده هایی براساس اختلافات بشری تولید نماییم.

 

این درک از دانش علاوه برامتداد دانش،  دانشمند را نیز سر صحنه می آورد، و وتنها به عقلانیت خود تکیه نمیکند بلکه سعی بر این دارد در نسبت با عقل های بشری دانش تولید نماید.

تکمیل می شود…

تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه

💠 تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه💠

 

در مورد بحث از مکتب، علم و نظام و …، تقریری در مورد نظام از جناب استاد خسروپناه در نشستی در مورد چیستی فقه نظام ذکر میکنم:

 

🔶معنای نظام:

نظام یعنی اموری که مناسبات زندگی بر آن توقف دارد. حتی امروزه نیازهای ارتباطات جمعی مثل اینترنت و ماهواره از نیازهای زندگی است. اگر این نظام ها در یک نظام جمع بندی شود، به آنها نظام نظامها می گویند. این مطالب در کتب فقهی علمای سه چهار قرن اخیر هم ذکر شده است.

 

🔶این فقه نظام بر اساس ساحت های مختلف به فقه نظام معرفتی و فقه نظام عینی تقسیم می شود.

🔹 نظام معرفتی (فقه ایدوئولوژی)

مراد از فقه نظام در ساحت معرفتی، فقه نظام معرفتی است یعنی فقه ایدئولوژی های اجتماعی.

ایدئولوژی به معنای اصول و مرامنامه حاکم بر زندگی. تفاوت نظامات اجتماعی در دنیا بخاطر تفاوت در این اصول حاکم بر زندگی یعنی ایدئولوژی است. بنابراین مراد از فقه نظام، فقه اصول حاکم بر نظامات مختلف مانند سیاست، فرهنگ، تربیت، اقتصاد، سلامت، امنیت و غیره است. مثلا در سلامت، اصل پیشگیری است یا درمان؟ این یک اصل کلی است که نوع طراحی ساختارها به آن بستگی دارد.

اقتصادنا شهید صدر، بیان فقه ایدئولوژی اقتصادی است.

نکته: ایدئولوژی های اجتماعی (اصول و اهداف حاکم بر زندگی) مبتنی بر مبانی فلسفه های مضاف است. به عنوان مثال فقه ایدئولوژی اقتصادی اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه اقتصادی است. فقه ایدئولوژی سیاست اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه سیاست است و دیگر فقه های مضاف… . و فلسفه های مضاف هم مبتنی بر فلسفه محض (یعنی هستی شناسی، علم معرفت نفس، علم معرفت شناسی و الهیات به معنای اخص) است.

 

🔹 فقه نظام عینی (حکمرانی نه حکومت)

مراد از فقه نظام در ساحت عینی، فقه نظام عینی است یعنی فقه حکمرانی نه فقه حکومت.

فقه حکمرانی شامل سه نوع فعالیت می شود:

  • سیاست گذاری: یعنی خط مشی گزاری یعنی باید و نباید ها
  • تنظیم گری: 8 مرحله است مانند قانون گذاری، ساختار سازی و …
  • خدمات عمومی

هر کدام از فقه های مضاف به این سه نوع حکمرانی تقسیم می شوند. یعنی فقه اقتصادی سیاست گذاری، فقه اقتصادی تنظیم گری و فقه اقتصادی خدمات عمومی.

نکته: یکی دیگر از چیزهایی که برای تولید فقه های مضاف مورد نیاز است، علوم انسانی تجربی است مثلا فقیه اقتصاد باید علم اقتصاد بداند و الا فقه ایدولوژی اقتصاد را هم نمی تواند بفهمد. چه رسد به فقه اقتصادی در سه نوع فقه حکمرانی.

رابطه فقه با واقعیت ( 1 – حجیت چیست ؟ )

فقیه به دنبال کشف حکم الله است یا کشف تعذر ؟

پاسخ این سوال وابسته به تصوری است که از تعریف فقیه در ذهن داریم.

واژه فقیه به لحاظ لغوی هر دو فهم را شامل میشود :

فهم اینکه مولا به چه چیزی امر کرده و چگونه میشود آن چیزی که مد نظر است محقق کرد

فهم اینکه مولا چه گفته است و چگونه میتوان از بازخواست او جان سالم به در برد و یا به پاداش اخروی دست پیدا کرد.

 

تقریر اول فقاهت را در فضای فهم رابطه بنده و خداوند و فهم جامع اوامر خداوند و  ارج نهادن به مقاصد خداوند تعریف میکند.

اما تقریر دوم از وظیفه فقیه، اهداف مولا را دارای هیچ ارزش و اهمیتی نمی داند و فقاهت در محدوده متن است که تعریف میشود و حتی نسبت به برقراری ارتباط میان متون شریعت هم وظیفه ای نمیبیند.

 

به عبارت دیگر حجیت که محور کار فقاهی قرار دارد را لااقل دو نوع میتوان فهمید.

اگر معنای حجیت نزد ما این باشد که در یک مکالمه فرضی مولا را خصم محسوب کنیم (نعوذبالله) و به فهم لفظی خشک و دور از عقلانیت خود از امر وی  رجوع نموده، احتجاج کنیم، و به ظن خود موفق به اسکات او شویم؛ در مسیر فقاهت با چیزی جز متن مجرد از بستر متن سر و کار نداریم و تنها نسبتی که با واقعیت داریم همین نسبت ما با متنی است که در واقع به دست ما رسیده است.

اما اگر حجیت نزد ما این باشد که در یک مکالمه واقعی مولا را حقیقتا مولا محسوب کنیم و در مواجهه با امر او به عقل خود رجوع نموده، به همین فهم احتجاج نموده، اقدام به تامین خواسته مولا کنیم؛ آنگاه دایره فقاهت گشترده خواهد شد. ما اگر بخوایهیم با عقل مقصود مولا را بفهمیم و واقعا برایمان مهم باشد که مقصود او را درک کنیم و اصلا همین را حجیت بدانیم، ابزارهای متنوعی به کمک ما خواهند آمد که در فرض اول نیازی به حضور آنها نبود. هر ابزاری که بتواند سهمی از واقع حکم الله را فهم کند اینجا کاربرد دارد.

با توجه به دو فرض بالا، میتوان دریافت که این دو نگاه به وظیفه فقیه که از دو نگاه به مسئله حجیت سرچشمه میگیرد، در واقع حاصل قضاوت کلامی ما در باب نسبت عبد و مولا و ماهیت شریعت است.

مبتنی بر همین روند است که : هر گاه کلام رو به رکود برود، فقه گرفتار جمود خواهد شد.

مقایسه سرود سلام فرمانده و دهه هشتادی ها از منظر هستی شناختی فطری

تحلیل سرود سلام فرمانده میتواند برای ما فرصتی ایجاد کند تا به نقطه ای حیاتی فکر کنیم؛ نقطه ای که مانند ضامن چتر با فشردنش به یکباره یک چتر عظیم گفتمانیِ هویت بخش و پر از معنویت در جامعه باز شود.

همه ی جریان در این سرود از پرده برداشتن و دعوت عاشقانه ی وجودات سراسر فقر و ربط و نیاز و عشق به واسطهی هستی، خلیفه ی الهی در زمین در یک فضای متعلّق به امام زمان(عج) یعنی مسجد جمکران آغاز میشود.

و داستان عشق در انسان هم در واقع همان پرده برداشتن از میل وجودی در یک وجود دانی و سراسر فقر و نیاز به سرمنشأ کمال و هستی یعنی خداوند و به تبعش امام معصوم است.

این دعوت عاشقانه ی هویت بخش اما مثل خیلی از سرودهای مشابه در ادامه با طرح بیچارگی و درماندگی و احتیاج به یک منجی برای رفع گرفتاری هایش، نازل و کم ارزش نمیشود بلکه با طرح انگیزه ی یاری و هواداری و بلکه گرفتار شدن به عشق او اوج میگیرد و با نادیده گرفتن مانعهای ذهنی همچون کم بودن سن و کوچک بودن قد برای تمام کردن کار عاشقی، تغذیه ی هویتی را در این وجودات فقری که استعداد عاشقی همه ی هستی شان را تشکیل میدهد به نهایت خودش میرساند.

در سرود دهه هشتادی ها اما کار از تحقیر یک نسل و در فضایی دور از فضایی که منشأ هویت بخشی حقیقی به این وجودات فقری است یعنی در فضای گیم نت شروع میشود. این تحقیر وجودی وقتی اوج می گیرد که این وجودات فقیر الی الله، عزت و هویت را در منشأی فقیرتر از خودشان یعنی سلبریتی ها میجویند. این تحقیر سراسری و وجودی بخوبی در ادبیات کاملا منفعلانه از فضای مجازی، و در فضای بدور از هویت دینی، بخوبی نمایش داده میشود.

با این وجود در ادامه سعی میشود در پیوند و ارادت قلبی و وجودی که با امام حسین علیه السلام در سطح لایک کردن دوستان امام و بلاک کردن دشمنان امام و مقداری اشک و علاقه به این دستگاه برای این نسل کسب هویت وجودی شود اما این سطح و این حدّ و این نوع از ارتباط، علارقم هویت بخشی ای که دارد اما نمیتواند عطش و نقص بوجود آمده را پوشش دهد.

در نهایت می بینیم وسط شعر خوانی و اظهار ارادت به دستگاه امام حسین ع هم باز ورود یک سلبریتی کانون توجهات میشود و در ادامه این شخصیت سلبریتی است که اصل و محور است و در ظلّ توجه اوست که توجه به دستگاه امام حسین ع باقی می ماند.

اینگونه است که سرود سلام فرمانده با هویت بخشی حقیقی یعنی ندیدن خود حتی در سطح مطرح کردن نیازهای خود و با تعریف خود بعنوان سرباز جانسپار ولیّ الهی به ندای فطرت کودکانی که هنوز فطرتشان در پرده نرفته پاسخی درخور میدهد بطوریکه کودکان با اشک همراه میشوند اینگونه فراگیر شده و فراگیرتر خواهد شد.

اما سرود دهه هشتادی ها به سرعت تمام میشود و تمام بردش باندازه ی ربطی است که با امام برقرار میکند.

قلمرو تجربه در معرفت دینی

اگر قرار است نظام اندیشه و مکتب فکری در لایه علوم انسانی آمیخته‌ی با تجربه بشود و انضمام به عینیت بشود، لازم است مقوله تجربه و معرفت تجربی به خوبی کنکاش شود و مرز و محدودیت‌های قلمرو آن مشخص شود. در این یادداشت تلاش شده است روی تجربه و معرفت تجربی تاملی شود.

نخستین مسئله و سوالی که در بحث تجربه باید به آن پرداخت، حجیت تجربه است. آیا تجربه متکی بر حس هنگامی به اطمینان عقلایی برسد حجت شرعی است؟ و آیا می‌تواند در معارضه با ادله نقلی برآید و ادله نقلی را تخصیص و یا تقیید بزند؟ و اگر پاسخ مثبت است، آیا تجربه در قلمرو معارف دینی آزادی مطلق دارد و یا اینکه اجازه‌ی ورود به همه‌ی اقسام معارف دینی را ندارد؟

برخی امور هستند که در معارف دینی بر تاثیر آن‌ها تصریح شده است؛ مانند صدقه، صله‌ی رحم و یا دعا که تاثیر این امور به صورت معمول و غالب خارج از محدوده‌ی حس و تجربه مادی است، در این گونه موارد تکلیف تجربه چیست؟ آیا در این گونه موارد تجربه حق ورود ندارد؟ و یا اینکه در حد تردید‌های سائلانه و یا به عنوان یک سنجه برای برداشت‌های دینی می‌تواند دخل و تصرف داشته باشد؟ مثلا به عنوان یک پژوهشگر جایی را که به تجربه دیده است صدقه دفع بلا نکرده است و یا مثلا دعا برآورده نشده است، این تجربه‌ها می‌تواند نشانه‌ای برای اشتباه یا ناقص فهمیدن صدقه و دعا باشد؟ مثلا دعا برای استجابت و یا صدقه برای دفع بلا، شرایطی نیاز دارد و به تجربه فهمیدیم که متوجه این شرایط در متن دینی نبوده ایم و یا حتی این شرایط در متن دینی به ما نرسیده است و ما خود به تجربه این را کشف کردیم؟

آیا ما به تجربه در این حد از کشف دین اجازه ورود می‌دهیم؟

حفاظت شده: دیدن = بصیرت

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

دین، سیاست و جامعه؛ در کشاکش گزارش و ویرایش

🔰 سوگ‌نامه‌ی دین، سیاست و جامعه؛ از گزارش تا ویرایش

نسبت سیاست و مذهب را هم در الهیات و علوم سیاسی می‌کاوند (مانند آنچه میلاد دخانچی در #پسااسلامیسم پرداخته) و هم در علوم و الهیات اجتماعی (همچون #ساکن_خیابان_ایران).

اولی بیشتر به سیاسی‌شدن مذهب و داعیه‌داری آن نسبت به کسب قدرت و اداره‌ی جامعه بر اساس مذهب و چالش‌های این پدیده می‌پردازد، دومی (جامعه‌شناسی دین) اما اگر هم به نسبت سیاست و مذهب بپردازد، به‌عنوان یک عامل اثرگذار در تغییر باورها و آداب و آیین‌های مذهبی – که بخشی از زیست اجتماعی است – روی می‌آورد.

#مظاهری با #سکونت در خیابان ایران #گزارش ی از روند تغییرات دین‌داری و مناسک آیینی و چالش‌های آن در جامعه می‌دهد و با این توجه که #انقلاب_اسلامی مؤثرترین حادثه در نیم‌قرن اخیر در جامعه‌ی مذهبی ایران بوده، طبیعتا این گزارش جامعه‌شناسانه اشاراتی نیز به نسبت #مذهب با #سیاست خواهد داشت.

حسام هم #ساکن خیابان ایران است و این زیست میدانی‌اش وی را از دورنگاری‌های انتزاعی بازداشته، و هم در مقام دیده‌بان و #گزارش‌گر نشسته، نه #ویرایش‌گر و مصلح اجتماعی؛ می‌گوید که دخالت و تصدی‌گری نهاد دولت در امور دینی در چهل‌سال اخیر، برخی تغییرات و بعضا آسیب‌ها را در عرصه‌ی دین‌داری جامعه رقم زده که نقض غرض (دین‌مدارکردن جامعه) است.

لازم نیست حتما از “اسلام سیاسی” عبور کرده یا به لزوم “جدایی دین از سیاست” رسیده باشیم تا بتوان چالش‌ها و آسیب‌های پیوند “دین” با “سیاست و نهاد دولت” را رویت کرد؛ دست‌کم خوانش شیعی از نهاد حاکمیت نه با الگوی دولت مدرن هم‌خوانی دارد و نه با تجربه‌ی اموی و عباسی از خلافت اسلامی می‌خواند.

از نظرگاه #جامعه‌شناختی نیز همین‌که شیعه – هم‌نظر با جریان کلامی معتزله – معتقد به حُسن و قبح ذاتی افعال و پدیده‌های انسانی است و هم‌چون جبرگرایی اشعری همه را به اراده‌ی الهی حواله نمی‌دهد تا از بار اختیار بشر بکاهد، این زمینه و ظرفیت را فراهم می‌کند تا بتوان با روایت‌های جامعه‌شناسانه از فرهنگ دینی جامعه هم‌دلی نشان داد، چه اینکه جامعه‌شناسی نیز می‌خواهد با صرف نظر از خواست الهی و خاستگاه قدسی پدیده‌های اجتماعی به‌ویژه آیین و مناسک دینی، نقش عوامل مختلف انسانی را در آن‌ها بکاود و #گزارش دهد.

#خلاصه مهم آن است که #مخرج_مشترک گزارش‌های گوناگون از مسائل زیست دینی امروز در جامعه‌ی ایرانی را بیابیم و محور گفت‌وگو و تفاهم و تعامل – به‌ویژه میان حوزه و دانشگاه – قرار دهیم تا هرگونه #ویرایشی در صفحه‌ی فکر و فرهنگ دینی و صحنه‌ی سیاسی-اجتماعی، از رهگذر #ارادۀ_جمعی رقم بخورد؛ وگرنه همواره اسیر گرداب تهاجم یا مرداب تعصب خواهیم بود.

 

امید فشندی
14010307

✨ابزار رصد ذهن مردم

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از سوالاتی که در مباحث کلام انقلابی مطرح شده است این است که متکلم با چه ابزاری می خواهد ذهن مردم را رصد کند.
به نظر می رسد پاسخ به این سوال نیز باید در فضای تخصصی علم کلام به صورت بومی تولید شود و کلام انقلابی ابزار های رصد مخصوص خود را معرفی کند والا پاسخ های مرسوم علوم انسانی نمیتواند به درستی به مدد متکلم بیاید. لذا می بینیم که علوم انسانی از مشاهده صحیح و به تبع تحلیل مطابق با واقع از حوادث جامعه ایران، مثل انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، تشییع حاج قاسم، سرود سلام فرمانده و….، عاجر است.

اگر «کلام انقلابی» را اندیشه دینی مردم خواندیم و «علم کلام» را علمی که موضوع آن کلام انقلابی و اندیشه دینی مردم است معرفی کردیم، یکی از موضوعاتی که در این علم باید مورد بررسی قرار گیرد بحث چگونگی رصد اندیشه دینی مردم است. علم کلام علاوه بر اینکه مفاد اندیشه دینی مردم را ارائه میکند، باید خود مفهوم «اندیشه» و سپس «اندیشه دینی» را به درستی مورد بررسی قرار دهد و آن را با تمام زوایای پیدا و پنهان آن معرفی کند. همچنین باید به بررسی «روش های رصد این اندیشه، سیر تغییر آن، چگونگی تقویت آن و…..» نیز بپردازد.

لذا بخشی از مباحث علم کلام، چگونگی کار بر اندیشه دینی مردم را مورد بررسی قرار میدهد و پاسخ هایی بومی و برآمده از تراث اسلامی را تقدیم میکند که احتمالا با روش های علوم انسانی غربی تفاوت زیادی خواهد داشت.

به عنوان مثال مقام معظم رهبری در سخنرانی 19 دی ماه 1400 فرمودند:
«..حالا گاهی اوقات انسان میبیند مثلاً فرض کنید یک نظرسنجی‌هایی را درباره‌ی نظرات مردم ابراز میکنند، [امّا] اینها حقیقت ملّت ایران را نشان نمیدهد؛ حقیقت ملّت ایران را جریان تشییع شهید سلیمانی نشان میدهد؛ اینها است که نشان میدهد ملّت ایران چه حال و هوایی دارند، چه روز و روزگاری را میگذرانند، احساساتشان چیست، باطنشان چیست؛ یعنی یک عرصه‌ای به عظمت و پهنای کشور ایران و ملّت ایران لازم است که بتواند حقیقت این ملّت را و باطن این ملّت را نشان بدهد. این نظرسنجی‌هایی که حالا بعضی باغرض یا بی‌غرض در گوشه و کنار انجام میدهند، نمیتواند ملاک باشد.
خوشبختانه امروز فکر جوانهای حزب‌اللهی مؤمن در کشور گسترده است. ما خوشبختانه امروز همراه هستیم با فکر انقلابی و مؤمن، فکر زاینده، فکر پیش‌رونده از سوی جمع کثیری از جوانها»

این سخن جای تفکر بسیار دارد که چرا نظر سنجی نمی تواند معیار صحیحی برای رصد افکار مردم باشد؟ چه چیز هایی نشان دهنده ی وضعیت فکری مردم است؟ مثلا کنسرت خواننده هایی مانند تتلو نمی تواند مورد استناد قرار گیرد؟ تشییع شهید سلیمانی چه خصوصیتی دارد؟ و…..

پاسخ به این دست سوالات میتواند لایه هایی از ابزارهای رصد ذهن مردم را مشخص کند و از آن مهم تر چگونگی تحلیل حوادث اجتماعی را مشخص کند.