پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (1)

💠 پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (1) 💠

🔶کلام انقلابی که ذهن مردم جامعه سوژه اش است، اگر مراد از آن صرفا یک پویش علمی است که در با نگاه به نیازهای مردم، مسائل علمی اش را تنظیم می کند، این فعالیت یک فعالیت کلامی است همانند کاری که حضرت آقا در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی انجام داده اند. این فعالیت در حقیقت همان علم کلام مرسوم است که موضوعش خدا و دین است. تنها فرق آن این است که مسائلش را بر اساس نیازهای دینی روز مردم تنظیم می کند.

اما اگر مراد از اینکه ذهن مردم سوژه است، این است که موضوع کلام انقلابی، ذهن مردم است و می خواهد اندیشه جامعه را سامان دهی کند، برای آن برنامه ریزی و طراحی کند، از دیگر علوم (معارف، فقه و اخلاق) استفاده کند و خوراک صحیح مردم را آماده کند، در این صورت به نظر می رسد کلام انقلابی بیشتر به مسأله ای از مسائل فقه فرهنگ شبیه است. چراکه فقه یعنی طراحی و تجویز و فرهنگ یعنی بحث از علم و دانش، اندیشه و فکر و باور، اخلاق و رفتارهای عمومی، هنر و امور دیگر یک جامعه. و کلام انقلابی دغدغه اش اندیشه سازی در یک جامعه دینی است. بنابراین کلام انقلابی به یکی از موضوعات اصلی فقه فرهنگ می پردازد.

🔶به بیان دیگر علم کلام (چه روش آن عقلی باشد چه نقلی، چه فعالیت آن انفعالی و صرفا برای دفع شبهه باشد چه فعالانه و اثبات همه جانبه دین)، در ساحت اثبات، کشف و شناخت تفصیلی دین است نه چگونگی تحقق دین و چگونگی تحقق اندیشه دینی، جامعه دینی، فکر دینی مردم و غیره.

آن چیزی که دغدغه کلام انقلابی است، یک تجویز و یک راهبرد برای ذهن و باور در عداد کلان جامعه می باشد و نامیدن این دغدغه به کلام نیاز به تأمل فراوانی دارد.

 

🔶همچنین به این دلیل که کلام انقلابی، صرفا به دنبال کشف حقایق نیست بلکه فعالیتی است که به دنبال تغییر، ساماندهی، طراحی یک پدیده خارجی (ذهن مردم) است، لذا باید به تمام اموری که در این هدف نقش دارند بپردازد. به عنوان مثال در کلام انقلابی، باید به این مسأله پرداخته شود که اساسا چگونه اندیشه شکل می گیرد؟ چه عناصری در ایجاد اندیشه موثر است؟ تأثیر امور غیر معرفتی در ایجاد اندیشه چه مقدار است؟ اگر بپذیریم که امور غیر معرفتی (مثل علاقه و احساسات، هیجانات و جو، سبک زندگی، نیازهای ابتدایی زیستی انسان از جمله اقتصاد، سلامت، امنیت و …) در شکل گیری اندیشه موثر است، کلام انقلابی باید اینها را هم در طراحی اش دخیل کند.

🔶به نظر می رسد این کلام انقلابی، چیزی است که هم به فلسفه و هستی شناسی، هم به انسان شناسی و روان شناسی و هم به جامعه شناسی نیاز دارد. و چقدر فاصله است بین این چیزی که به کلام نامیده شده و کلام مرسوم که هدفش بررسی خود اعتقاد در مورد خدا و دین است فارغ از وجود هر انسانی و اینکه چگونه خواسته شود اینها در ذهن انسانها قرار بگیرد. بنابراین همانطور که پیش تر گفته شد، کلام انقلابی یک فعالیت از جنس فقه فرهنگ است نه کلام. مگر اینکه مرادمان از کلام ساماندهی و مدیریت اندیشه جامعه نباشد بلکه مرادمان صرفا فعالیت علمی در حوزه اعتقادات به خدا و دین (ناظر به نیاز اندیشه ای جامعه) باشد. کاری شبیه کار حضرت آقا در طرح کلی اندیشه اسلامی.

دانش و اندیشه؛ چه تقریری؟!

🔶دو تقریر از دانش و اندیشه وجود دارد:

۱. در طول تاریخ در زمینه هاي مختلف اندیشه وجود دارد. سپس در گذر زمان، آن اندیشه منضبط می شود و دانش تولید می‌شود. در این نگاه دانش پسینی است.

۲‌. دانش چون سخت و منضبط و… است، مستقیما نمی‌تواند مساله عینی را حل کند و یا اگر بتواند، بطور حداقلی می تواند. اما اندیشه بخاطر جامع بودن و پویا بودنش و با تغذیه از دانش، مساله های عینی را به صورت کامل تر حل می کند. در این صورت اندیشه پسینی است.

 

🔶این دو تقریر باهم قابل جمع نیستند.

بالاخره دانش قدرت بیشتری در حل مساله دارد و نیاز به اندیشه زمانی است که در آن زمینه دانش شکل نگرفته باشد یا دانش عقب تر از صحنه جامعه باشد و الا اگر دانش شکل بگیرد، دیگر نیازی به آن اندیشه نیست؟ و یا حتی اگر هم دانش هم باشد، بازهم به اندیشه نیاز داریم زیرا دانش توانایی حل مستقیم مساله ها را ندارد و اندیشه باید با کمک دانش ها به حل مساله بپردازد؟

به بیانی دیگر، دانش نسخه ارتقا یافته اندیشه است یا اساسا دانش و اندیشه هر کدام در یک ساحتی هستند و هردو همزمان مورد نیاز است؟

 

🔶آیا می توان تقریر دیگری ارائه داد تا این چالش را حل کند؟

در ادامه تقریر دیگری بیان می شود که به نظر می رسد با این تقریر، اندیشه هم پیشینی است و هم پسینی.

دانش اساسا چیزی نیست جز سواد و سیاهی و دارا بودن آن موجب قدرت فکر و اندیشه انسان می شود و انسان با کمک آن و تغذیه از آن می تواند بهتر فکر کند و مسائل را حل کند.

 

🔹دانش به مثابه یک ابزار و تکنیک است. انسان با نگاه به اهداف و نیازهایش ابزاری را اختراع می کند. سپس انسان آن ابزار را به کار می بندد و به صورت بهتری نیازهایش را تامین میکند. در این پدیده انسان هم قبل از اختراع نقش آفرینی میکند و هم بعد از اختراع.

دانش و اندیشه هم اینگونه هستند. دانش همان تکنیک است و فکر و اندیشه همان انسان. اندیشه هم قبل از دانش هست و اساسا او بوده که دانش را تولید کرده و هم بعد از دانش هست و دانش را به خدمت می‌گیرد.

🔹اینگونه نیست که بعد از اختراع ابزار، انسان بطور کلی کنار رود و دیگر به ابزار تکیه کند. لحظه به لحظه نگهداری و رشد ابزار به همان انسان وابسته است.

دانش هم همینگونه است. اندیشه هم پیشران و مولد دانش است. چراکه این دانشی که منضبط و سخت است، به او قدرت خاصی می‌دهد. و سپس فکر با کمک از همین دانشهایی که خودش آن ها را با روش هایی خاص و سخت تولید کرده، مساله های عینی خودش را حل میکند.

 

🔶چالشی که این تقریر با آن مواجه است، این است که شاید دانش های غربی با رویکرد تخصصی اش، اینگونه باشد؛ اما آیا دانش های حوزوی اینگونه است؟ آیا معارف و فقه و اخلاق، صرفا ابزار هستند؟ یا این دانش ها ترکیبی از دانش و اندیشه هستند؟ فتأمل.

لزوم تمایز اندیشه از دانش

در وادی معرفت، اندیشه را هم باید به عنوان یک لایه از معرفت به رسمیت شناخت، نه تنها در سطح دانش،‌ بلکه درجه اهمیت آن باید رتبه‌ای بالا‌تر از دانش باشد؛ همانگونه که حضرت آقا در هنگام شمارش عرصه‌های پیشرفت، عرصه‌ی فکر را مهم‌تر از عرصه دانش بیان می‌کنند. (رک: اولین نشست اندیشه‌های راهبردی؛ ۱۰ آذر ۱۳۸۹)

در ساحت دانش، آنقدر سرعت رشد پایین است که به راحتی نمی‌تواند خود را به زندگی بکشاند، لذا نیاز است چیزی از جنس معرفت که دارای سیّالیتی باشد که توانایی پشتیبانی از زندگی بشری را داشته باشد؛ زندگی که دائما در حال دگرگونی و تغییر است. شاید دانش بتواند خود را به بعضی از ساحت‌های زندگی بکشاند و از آن پشتیبانی کند ولی عمده پشتیبانی زندگی بشر توسط چیز از جنس معرفت به نام اندیشه انجام می‌شود؛ البته اگر نگوییم تماما پشتیبانی بر عهده اندیشه است و دانش برای رسیدن به زندگی و پیشتیبانی از آن ناگزیر از این است که تبدیل به اندیشه شود و در اول امر، خود را به ساحت اندیشه برساند تا بتواند پشتیبانی از زندگی داشته باشد.

لذا لازم است یک لایه معرفتی در کنار دانش، با نام اندیشه را به رسمیت بشناسیم که اگر درجه اهمیت آن را در ساحت معرفت، بیشتر از دانش نمی‌دانیم، حداقل برابر با دانش بدانیم.

الهام از مقایسه ی بین نظریه پرداز و دانشمند در فهم تفاوت اندیشه و علم

برای فهم دقیقتر تفاوت اندیشه و علم خوب است نیم نگاهی به فهمی که از تفاوت یک نظریه پرداز با یک دانشمند داریم داشته باشیم و از این تفاوت الهام بگیریم.

یک نظریه پرداز اگرچه از علومی مختلف در آن شاخه ی خاصی که نظریه پردازی میکند تغذیه کرده است اما تغذیه اش هرگز محدود به آن حیطه ی علمی خاص نبوده است بلکه تغذیه از علوم گسترده و ذو ابعاد توانسته در او قدرت تولید و خلق یک نظریه را پشتیبانی کند.

پای یک نظریه پرداز و متفکر هرگز مثل یک دانشمند و پژوهشگر در گِل هایی از جنس دیسیپلین علمی و ساختار مقاله ای و استدلال و استقراهای خاص گیر نمیکند.

نظریه پرداز خارج از همه ی این چهاچوبها و بعضا حتی بر اساس برخی الهامات، براحتی به خود جرأت و جسارت بالا پریدن میدهد و با این جسارتهای خود به پیشروی های گام بگام و محکم بعدی علمی و پژوهش های اهل علم جهت میدهد.

و علومی هم که در نهایت رهاورد این حرکت خواهد بود مقدمه و زیربنای اندیشه ورزی ها و نظریه پردازی های نظریه پردازان بعدی میشود.

بر اساس این مقایسه، اندیشه یک هویت انسانی سیال دارد و علم یک هویت در بند کشیده شده و کند.

وقتی علم از هویت ذهنی خارج میشود و خود را به عالم انسانی و روح و حیات بالاتر نزدیک میکند هویت اندیشه ای پیدا میکند.

دیگر اینکه اگر بخواهیم در یک انسان یک هویت اندیشه ای بار بگذاریم علاوه بر تغذیه از مواد اولیه ای همچون علوم مختلف، یک نحوه جسارت و قدرت خاص هم بایستی در او پدید بیاوریم.

جسارت اندیشیدن خودش یک پیش نیاز مهم برای این مسیر است که در نظام تربیتی استعدادکُش فعلی باید تقریبا دورش را خط کشید.

 

 

خاستگاه توجه به دو ساحت دانش و اندیشه در کلام انقلابی

🔰 خاستگاه توجه به دو ساحت دانش و اندیشه در کلام انقلابی

میان #دانش و #اندیشه را از جهات مختلف می‌توان تمایز نهاد، اما این تمایزات آیا به‌قدری هست که بتواند از دو ساحت وجودی گزارش دهد؟

کلام انقلابی سودای پشتیبانی نظری از زیست دینی جامعه – حیات نوین انقلابی – را در سر دارد و ذهن جامعه را هدف گرفته است.

آیا می‌توان از یک لایه‌ی معرفتی سخن گفت که پشت حیات جمعی انسان‌ها قرار گرفته و به اقدامات او – به‌عنوان یک کل منسجم و باشعور – سمت‌وسو، پیوستگی و انسجام و حتی هویّت می‌بخشد؟ آیا می‌توان میان این لایه‌ی معرفتی با سایر دانش‌ها – حتی دانش عقاید دینی – تمایز قائل شد؟

بله، از دو جهت:

1. پیوستگی هویتی یک ملت صرفا به مثلا گزاره‌های قانون اساسی یا مرز و جغرافیای مشترک نیست، بلکه مجموعه‌ای از باورها و ارزش‌ها و عادات و آداب و رسوم عینی است که در عمل ایشان را به هم پیوند می‌زند و یک کل متمایز از سایر ملل ایجاد می‌کند؛ برای این لایه‌ی عینی می‌توان یک ذهن مشترک و سیّالی درنظر گرفت که ترجمه‌ی معرفتی آن می‌شود #ذهن_جامعه

2. انسان به‌مثابه‌ی یک کل ذی‌شعور که دارای هویت واحد و یک‌پارچه است، نه با هیچ یک از دانش‌های نظری و عملی می‌تواند این پیوستگی خویش تأمین کند، نه صرفا با تسلسل خاطرات است که شخصیت یکپارچه‌اش شکل می‌گیرد، بلکه یک لایه‌ی معرفتی – نه لزوما خودآگانه – است که مثل سیستم‌عامل در یارانه باعث پیوستگی و انسجام میان ساحات و قوای درونی و موقعیت وی در زمان و مکان می‌شود. این لایه‌ی معرفتی کاملا سیّال و منعطف و دارای خاصیت جمع‌الجمعی است. این لایه‌ی معرفتی در وجود انسان و جامعه – اگر اصابتی برای آن قائل باشیم – اندیشه است.

 

امید فشندی
1401/02/17

حفاظت شده: نسبت دانش و اندیشه و اراده و فعل

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نسبت شناسی اندیشه و دانش

🔰سکانس اول:

💠رهبری در اولین نشست اندیشه های راهبردی 4 عرصه برای پیشرفت ذکر می کنند:
فکر،
علم،
سبک زندگی،
و معنویت

💠ایشان در توضیح دو عرصه ابتدایی این چنین ذکر می کنند:
1. عرصه #فکر
ضرورت سوق دادن جامعه به سوی یک جامعه متفکر
در درجه‌ی اول، پیشرفت در عرصه‌ی فکر است. ما بایستی جامعه را به سمت یک جامعه‌ی متفکر حرکت دهیم؛ این هم درس قرآنی است. شما ببینید در قرآن چقدر «لقوم یتفکّرون»، «لقوم یعقلون»، «أفلا یعقلون»، «أفلا یتدبّرون» داریم. ما باید #جوشیدن_فکر و #اندیشه_ورزی را در جامعه‌ی خودمان به یک حقیقت نمایان و واضح تبدیل کنیم.
2. عرصه #علم
عرصه‌ی دوم – که اهمیتش کمتر از عرصه‌ی اول است – عرصه‌ی علم است. در علم باید ما پیشرفت کنیم. البته علم هم خود، محصول فکر است. در همین زمان کنونی، در حرکت به سمت پیشرفت فکری، هیچ نبایستی توانی و کوتاهی و کاهلی به وجود بیاید.

💠اینکه ولیّ یک جامعه یک برش معرفتی در ساحت شناخت و آگاهی ایجاد کند و میزی بین دانش و اندیشه رقم بزند، امریست که بایستی به شدت جدی گرفته بشود. تمایز دادن اندیشه(فکر) و دانش(علم) و مهمتر خواندن فکر یعنی ایجاد یک سو و بلکه قبله اجتماعی برای ایجاد یک جریان اجتماعی به منظور ایجاد پیشرفت و بالندگی در آن عرصه.

🔰سکانس دوم:

💠سرّ اهم بودن اندیشه در چیست؟!
سرزمین واقعیت های چالش خیز انقلاب اسلامی فاصله قابل توجهی تا سرزمین دانشهای اسلامی دارد اما راه حل پاسخ به این چالش ها چیست؟
به علت سیطره و هیمنه پارادایم غربی در مواجهه با چالش ها این فکر و اندیشه غربی است که میدان دار می شود حتی باورمندان به انقلاب اسلامی به به ورطه پارادایم غربی لغزیده و وفادار به امتداد دانش های اسلامی نمی مانند.

💠#عبرتی_از_تاریخ_انقلاب: امام چه کرد؟
“حضرت امام تا با فریاد «اسلام در خطر است» قیام خود را شروع کرد آگاهان حوزۀ تمدن‌پژوهی فهمیدند که درگیری او در یک سطح تمدنی بسته شده است.”

“در این صورت لازم بود از انواع و اصناف پشتیبانیها برای توفیق این نهضت مدد گرفته شود و در این میان نقش دانش اختصاصی بود. اما نه فقه مصطلح و نه فلسفه و اخلاق مصطلح برای ادارۀ انقلاب کافی نبودند و نیستند. زمانی که امام خمینی رحمة‌الله‌علیه قیام کرد، هرچند که کاملاً متکی به این دانش‌ها بود و خود او می‌فرمود: «زیر سایۀ فقه مبارزه کنید.»، ولی این دانش‌ها مسیری را که باید در پیش می‌گرفت، برای او روشن نکرده بودند”

“دانش‌ها در جایی ایستاده بودند و حضرت امام در منطقه‌ای بسیار جلوتر از موقف دانش‌های اسلامی، در دل واقعیت‌های تلخ و دشوار آن روز، عملیاتی را علیه هجمه‌های گسترده، متنوع و پیچیدۀ مستکبرین عالم علیه دین مبین اسلام و سعادت دنیایی و اخروی بشر، تعریف کرده بود. این عدم پاسخگویی میراث علمی اسلامی از نهضت انقلاب اسلامی رهبر کبیر این انقلاب را سخت می‌آزرد(این همان چیزی است که سالهاست به عنوان خلأ نظری(تئوریک) انقلاب اسلامی از آن یاد می‌شود.)”

“ولی نکتۀ مهم و فوق‌العاده راهبردی اینجاست که این انقلاب با انضباط کامل به پیش رفت و هر ماه و هر سال با متانت و استواری مثال‌زدنی، فاصلۀ خود را تا مقاصد اعلام شده کم کرد تا نهایتاً پیروز شد و واقعاً اسلامی بود و اسلامی باقی‌ماند.”

“نتیجۀ همۀ این سخنان این که انقلاب اسلامی ایران با وجود خلأ تئوریک(دانشی) به اندیشه‌ای نیرومند نیاز داشت تا جامعۀ مستعد ایران اسلامی را از دل سال‌ها سرخوردگی و تأثر از فرهنگ و تمدن غربی و از زیر چکمۀ استکبار جهانی به در آورد و به پیروزی قطعی برساند”(1)

💠این اندیشه اسلامی بوده که در عین وفاداری به دانشها و تراث اسلامی و تغذیه انضباط بخش و اتقان آفرین از آنها سبب پیشرفت انقلاب اسلامی به سوی آرمان ها بوده است.
هر چند دانش طبع سردی دارد و از این رو کسانی که در کار نهضت اند دانش و نگاه دانشی را لنگر و مانع جولان اندیشه تلقی می کنند اما واقعیت این است که طبع گرم اندیشه در سرمای دانش است که به انضباط کشیده شده و اتقان و صلابت کارآمدی خود را رقم می زند.

حل مسئله و نسبت آن با دانش و اندیشه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • دانش ها اساسا برای حل مسئله های اجتماعی در یک گستره اجتماعی شکل گرفته اند فلذا همیشه، دغدغه حل مسئله ها جامعه را داشته اند اما سوالی که باید بدان پاسخ داد این است که آیا خود دانش مباشرتا به حل مسئله اجتماعی می پردازد و یا این که با پردازش دانش و تبدیل آن به اندیشه، مسائل اجتماعی حل می شود؟
  • به تعبیر دیگر، دانش ها به سبب طبع خاص خویش، تا چه میزان توانایی حل مسائل اجتماعی را به صورت مباشرتا دارند؟
  • آیا استفاده از اندیشه ها برای حل مسئله های اجتماعی، برای حالت گذار می باشد که فاصله میان دانش و مسائل اجتماعی زیاد است؟ و یا در حالتی که دانش ها بسط و امتداد پیدا کرده اند نیز، هنوز برای حل مسائل اجتماعی، باید دانش ها مورد پردازش قرار گیرند تا تبدیل به اندیشه شده و سپس مسائل اجتماعی حل شود؟
  • شاید بتوان این گونه ادعا کرد که برای حل مسئله های اجتماعی این اندیشه ها هستند که مباشرتا مسائل را حل می کنند و دانش ها توانایی حل مسئله به صورت مستقیم را ندارند. و این امر به سبب آن است که مسائل اجتماعی برای پاسخ، نیازمند دانش های مختلفی هستند و از طرف دیگر به دلیل نو بودن و جلو بودن همیشگی شان نسبت به دانش ها، امکان پاسخ ها توسط دانش ها به صورت مستقیم میسر نیست.
  • فلذا برای حل مسائل اجتماعی لاجرم به اندیشه نیازمند هستیم. این اندیشه ها حاصل مصدر ضرب دانش های مختلف در هم می باشد که یک پارادایم علمی را شکل داده و مسائل علمی و اجتماعی در آن پارادیم به پاسخ های خویش نزدیک می شوند.