ابزار رصد ذهن جامعه

رصد ذهن جامعه از ارکان کلام است. اگر قرار است کلام از حیات دینی مردم پشتیبانی کند و به باور‌های دینی رسیدگی کند و از آن‌ها پشتیبانی کند، به وضوح روشن است که بررسی باور‌ها آنان و رصد اعتقادات جامعه از واجبات کار کلامی است. کلام بدون این رصد اصلا نمی‌تواند هویت خود را حفظ کند؛ اگر قرار است طعامی فکری و اندیشه‌ای برای جامعه‌ای تولید کند، لازم است که مزاج فکری و اندیشه‌ای آن جامعه را بشناسد و آن را رصد کرده باشد تا بتواند طعامی متناسب پخت و پز کند.

پس رصد ذهن جامعه و دستیابی به اندیشه‌های دینی جامعه از ملزومات کار کلامی است؛ حال سوال و ابهام در این قسمت است که ابزار متکلم برای این رصد چیست؟ متکلم چگونه می‌تواند به ذهن جامعه دسترسی داشته باشد؟ آیا متکلم می‌تواند به آمار‌ها و داده‌هایی که به خاطر تحلیل‌های مختلف، اختلافات وسیعی دارند، اعتماد کند؟ آیا متکلم خود باید مشغول جمع‌آوری آمار شود؟ اصلا با آمارگیری می‌تواند به ذهن جامعه دسترسی پیدا کند؟ آیا متکلم باید از دانش جامعه‌شناسی برخوردار باشد؟

یکی از ابزار‌هایی که برای این منظور برای متکلم بسیار سودمند است «گفتگو» است. البته بهتر است از تعبیر ابزار استفاده نشود و زمینه و عامل نامیده شود. وقتی گفتگو در جامعه رواج پیدا کند و کسی از ابراز اندیشه‌ی درونی خود به خصوص اندیشه دینی خود ابایی نداشته باشد، گفتگو پیرامون اندیشه دینی به یک امر زنده در جامعه تبدیل شود، این متکلم است که از این رواج گفتگو بیشترین بهره را می‌برد و به راحتی و بدون دردسر به ذهن جامعه و اندیشه دینی جامعه دسترسی پیدا می‌کند.

رواج گفتگو‌های دینی در بین مردم ارتقای ویژه‌ای به کلام خواهد زد که به راحتی این رشد در کلام پدید نخواهد آمد و شاید بتوان گفت از وظایف یک متکلم این است که به این رواج دامن بزند و بستر‌های آن را فراهم کند.

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (2) – غلط بودن نفی ابزارهای حاکمیتی برای تغییرات فرهنگی

نویسنده از ترس اینکه سکولار نشویم توصیه اش این است که سکولار بشویم. نقدش این است که نمی‌شود از ابزار حاکمیتی همه استفاده‌ها را کرد و همه کارها را با آن پیش برد، بعد به جای اینکه توصیه این باشد که از این ابزار به درستی استفاده شود، توصیه این است که کلاً از حاکمیت استفاده نکنید! دولت مدرن در غرب اهداف خودش را دارد با ابزارهای فرهنگی پیش می‌برد یا چون یک حاکمیت محکم پشت کار هست و به راحتی نمی شود از زیر بار مالیات و … در رفت، دارد اعمال حاکمیت می‌کند؟!

الان نقطه ضعف ما این است که اعمال حاکم نمی‌کنیم یا نکته این است که اعمال حاکمیت نمی‌کنیم؟! با گل و بلبل و همین چیزی که تصویر عمومی حوزوی ما هم هست، که برویم فرهنگ‌سازی کنیم حجاب و … درست می‌شود، کارها درست نمی‌شود، انگار قصد استفاده از ابزارهای حاکمیتی را نداریم، اتفاقا عدم اعمال ابزارهای حاکمیتی باعث شده که فضاهای فرهنگی از دستت خارج شود، نه اینکه باید ابزارهای حاکمیتی را نباید استفاده کرد.

اگر حاکمیت و ابزارهای حاکمیتی نباشد، این هویت شما که یک دشمن مسلط هر روزه دارد با ابزارهای حاکمیتی این هویت را مورد هجمه ناجوانمردانه قرار می‌دهد، را می‌توانی محفوظ نگه بداری؟! می‌شود به صدام گفت عزیزم گلم، بیا با هم دوست باشیم؟ آمریکا آمده بزند و شوخی هم ندارد، دستش برسد جامعه شما را به غارت می‌برد،

آیا نقاط ضعف ما در فضای فرهنگی جمهوری اسلامی ناشی از این بوده که با ابزارهای حاکمیتی خواستیم کارها را پیش ببریم، یا ناشی از آن است که ابزارهای حاکمیتی را اعمال نکردیم؟! اتفاقا این ناشی از این بوده که با همین ذهن‌های علوم انسانی زده، تلاش کردیم برویم فیلم بسازیم و حرف بزنیم تا فضای فرهنگی درست بشود، طرف مقابل تو که فقط فیلم نمی‌سازد، همین الان در فضای مجازی هر امری که به نحو کلان بخواهد فضای فرهنگی شما را مثبت کند، سریع جلوی او را می‌گیرند!

اتفاقا نقدهایی که در ضعف‌های فرهنگی ما هست، بیشتر ناشی از عدم استفاده از ابزارهای حاکمیتی است نه ناشی از استفاده از این ظرفیت. جامعه شناسی که توصیه‌اش عدم استفاده از ابزارهای حاکمیتی است، یعنی اساساً فرهنگ را و جامعه را علیرغم ادعاهایش، نمی‌شناسد؛ کسی که بگوید بدون ابزارهای حاکمیتی فرهنگ یک جامعه را تغییر می‌دهم و بدتر کسی که برای تغییر فرهنگ استفاده از ابزارهای حاکمیتی را نفی‌ می‌کند، هیچ بویی از جامعه و جامعه‌شناسی نبرده است، و اتفاقاً بیشتر مشکوک به این است که یک جامعه‌شناس خودباخته است، جامعه شناسی که سخنانش بیشتر شبیه تحلیلگران شبکه‌های معاند و ضد انقلاب است تا یک انسان صلاح اندیش که قصد ایجاد تغییر مثبت در فرهنگ مذهبی جامعه ایران را داشته باشد.

بعلاوه گفته شد که این همه پیشرفت فرهنگی و گسترش کمّی و کیفی نیروهای انقلابی را در روایت از جامعه شیعی انقلابی ایران ندیدن، واقعاً چشم کوری لازم دارد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_320

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (1) – اگر جامعه‌شناسی، چرا اینقدر ناقص می‌بینی؟!

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (1) – اگر جامعه‌شناسی، چرا اینقدر ناقص می‌بینی؟!

وقتی جامعه‌ای که شما به عنوان جامعه شناس قصد تعامل و بررسی او را دارید، نگاه می‌کند می بیند ادعای تجربه‌ی شما همه واقعیت را نمی‌بیند، فرض کنید از اینکه در مسجد خانم‌ها پشت پرده هستند و امکاناتشان مساوی آقایان نیست، یا اینکه در یک مسجدی اجاره نمی‌دهند خانوادگی در حیات مسجد نشست، یا اینکه جامعه‌ی دینی با دغدغه‌ی اینکه یک محیط امن تری برای تربیت فرزندانشان درست کنند لذا مدرسه خاص می‌زنند و … برداشت‌های خیلی کلی تلخی می‌کنید؛ یا اینکه حرم بافت تاریخی را از بین برده و توسعه یافته را می‌بینید، اما اینکه درد کسی که این کار را کرده چه بوده را نمی‌بینید، تازه اگر بافت تاریخی هم نباید از بین می‌رفته، توسط یک عقلانیت توسعه مدرن بوده است، و الا درد او این بوده که استقبال به حرم اینقدر زیاد شده که به هیچ وجه این میزان زیربنا جوابگوی این همه خیل زائرین نیست، لذا به صورت طبیعی باید حرم بزرگ شود تا توان جا دادن این همه استقبال مردم به معنویت و زیارت قبر امام یا امامزاده باشد. مثلا شب‌های قدر امسال شما جمکران می‌رفتی می‌خواستی به منزلت که در قم هست برگردی، سحری نمی‌رسیدی، با وجود اینکه برنامه ساعت 2:45 تمام می‌شد و اذان صبح ساعت 5 بود! به خاطر شدت استقبال مردم و ترافیک سنگین ناشی از آن، حجم انسان اینقدر بالا بود، آن زیربنای عظیمی که برای جمکران که ساختند که هیچ، در بلوارهای اطراف هم آدم نشسته، کل بیابان‌های اطراف ماشین پارک کرده و مردم شاکی هستند که لااقل اینجا را یک آسفالت ساده می‌شود کرد، که این همه گرد و خاک بلند نشود و مردم این همه خاک نخورند!

لذا جامعه‌ی دینی نگاه می‌کند اینکه شما تجربه‌های او را دقیق نمی‌بینید به شما اعتماد نمی‌کند؛ می‌گوید کسی مثل نویسنده‌ی این کتاب که شیعه‌ است و مقداری هم سابقه حوزوی دارد، خیلی بدتر از جامعه‌شناس غربی است، او چون از این چیزها ندیده وقتی اینجا می‌آید این صحنه‌های عظیم به چشمش می‌آید؛ ولی این چون خودش در این فضا بزرگ شده، این امور به چشمش نمی‌آید.

چهار تا ضعف و نقص من را می‌بیند و کل فضای دینی من را فقط با دیدن همین چهار نقطه منفی قضاوت منفی می‌کند، بدون اینکه نقاط مثبت را در روایتش ببینم.

مثلاً در اربعین اینقدر که از ایران زائر می‌رود، می‌شود گفت ایران می‌رود عراق! درد این مردم واقعا چیست؟ بعد شمای جامعه شناس که روایت مناسکی می‌کنی و از این زاویه کل این حرکت را به باد نقد می‌گیری، من جامعه‌ی دینی یا حوزوی احساس همسخنی و هم زبانی با تو نمی‌کنم و می‌گوییم اصلاً نمی‌خواهم با این آدم حرف بزنم! وقتی که ادعای تجربه می‌کنی، و جامعه‌شناس می‌گوید من تجربه را روایت می‌کنم و بر اساس آن تحلیل می‌کنم، این را هم ببین، این هم جزو واقعیت است.

الان امامزاده و حرم امام را توسعه دادند و بافت تاریخی را خراب کردند؟ خب عقل توسعه‌ی ما در جاهای دیگر هم همینطوری بوده است، اما اینکه همین الان همین حجم زیاد زیربنا هم جوابگوی استقبال مردم از این اماکن، و شما نه تنها مساجد و حرم ها بلکه در امثال شب‌های قدر هر گوشه کناری یک مراسمی هست و آنجا کیپ تا کیپ آدم هست، وقتی شما این را نمی‌بینی، حوزه می‌گوید اصلا من نمی‌خواهم با تو حرف بزنم.

اگر ادعای تجربه داری این‌ها هم تجربه است، مثل این روانشناسی فرویدی که کلاً زوم کرده آنجای آدم می‌خواهد با آنجا معنایش کند! آدم چیزهای دیگری هم دارد.

 

یک نکته دیگر اینکه الان شما تمدن غالب دارید که تمام دنیا را دارد به استضعاف می‌کشد، همه جا دارد با زور شمشیر کارش را جلو می‌برد، جاهای هم که با ابزارهای فرهنگی کار خودش را جلو می‌برد چون پشتش زور شمشیر هست کارش جلو می‌رود؛ (شمشیر نماد قدرت نظامی است) در این وضعیتی که همه عالم تحت سیطره این ظالمان است، یک منطقه را از زیر چنگال او بیرون کشیدی و با او درگیر هستی، داری تلاش می‌کنی که حفظ کنی، بلکه تلاش می‌کنی که توسعه بدهی، و در برابر او هم واقعاً پیروز بودی، آمریکای 60 سال پیش را با الان در منطقه ما مقایسه کنید؟! داری با او می‌جنگی، در فلسطین، لبنان، یمن، سوریه، عراق و … داریم می‌جنگیم! او هم دارد با ابزارهای حاکمیتی شما را محدود می‌کند؛ این صحنه هم جزو روایت شمای جامعه شناس از جامعه ایرانی نیست و این دائماً در روایت شما گم است. شمایی که دغدغه‌ی حاکمیت دارید اینکه حاکمیت با چنین کانتکسی مواجه هست در روایت شما هیچ حضوری ندارد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_319

بسط و گسترش کلام انقلابی بهترین کار فرهنگی

شاید در نظر اولیه ما آنچه مردم انجام می دهند، مهمتر از آنچه باشد که مردم می اندیشند؛ در حالیکه اعمال مردم معمولا کاملا سطحی و بدون بنیه و ریشه خاصی است و تا به اندیشه متصل نشده باشد، اهمیت زیادی پیدا نمی کند.
شاید اصلا فرهنگ در نگاه ما همین عملکرد مردم باشد. مثلا بچه ها آهنگ های «ساسی مانکن» زمزمه می کنند، احساس می کنیم نسل بعدی ما از دست رفته! همین بچه ها مدتی بعد آهنگ «سلام فرمانده» را همخوانی می کنند، می گوییم عجب نسلی تربیت کردیم و سر از پا نمی شناسیم!! هرجا که می توانیم و به هر طریقی که می شود، اقبال دهه نودی ها به سرود سلام فرمانده را نشان می دهیم، تا به خود و دیگران بگوییم که همه چی آرام است و ما چقدر خوشحالیم!؟
درحالیکه اصلا فرهنگ در لایه دیگری تعریف می شود؛ حضرت آقا فرهنگ را اینگونه توضیح می دهند :
«فرهنگ یعنی باورهای مردم، ایمان مردم، عادات مردم و آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دائمی دارند و الهام‌بخش مردم در حرکات و اعمال آنها است؛ فرهنگ این است؛ این پس خیلی اهمّیّت دارد. مثلاً در حوزه‌ی اجتماعی، قانون‌گرایی ــ که مردم به قانون احترام بگذارند ــ یک فرهنگ است؛ تعاون اجتماعی یک فرهنگ است؛ تشکیل خانواده و ازدواج یک فرهنگ است؛ تعداد فرزندان یک فرهنگ است؛ اگر در این چیزها بینش مردم و جهت‌گیری مردم جهت‌گیری درستی باشد، زندگی در جامعه جوری خواهد شد؛ اگر خدای‌ناکرده جهت‌گیری غلط باشد، زندگی جوری دیگری خواهد شد؛ خدای‌ناکرده به همان بلایی مبتلا خواهیم شد که امروز کشورهایی که خانواده را و بنیان خانواده را ویران کردند و شهوات را به راه انداختند ــ وَاتَّبِعوُا الشَّهَواتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیّا(۱) ــ به آن سرنوشت دچار شدند. بنابراین تمرکز دشمنان بر روی فرهنگ بیشتر از همه جا است. چرا؟ به‌خاطر همین تأثیر زیادی که فرهنگ دارد. هدف و آماج تحرّک دشمنان در زمینه‌ی فرهنگ، عبارت است از ایمان مردم و باورهای مردم. ۱۳۹۳/۰۱/۰۱ (بیانات در حرم مطهر رضوی)
لذا، رشته کلام انقلابی و تربیت متکلم انقلابی که کارویژه خود را، رصد ذهن جامعه و تأمین طعام معرفتی برای آن می داند، اهمیت زیادی پیدا می کند؛ چرا که بر باورهای مردم، ایمان مردم، عادات مردم، آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دائمی دارند و الهام‌بخش مردم در حرکات و اعمال آنها است، متمرکز است؛ پس خیلی اهمّیّت دارد.

کلام را از سرحدات برگردانید

نباید کلام را صرفا به سرحدات تفکر دینی فرستاد و توقع داشت که فقط از قلمرو دینی دفاع کند. نباید صرفا جنبه دفاعی به کلام داد، شاید در بسیاری از مواقع حمله و هجمه لازم باشد. یک قدم جلو‌تر هم اینکه نباید کلام را اینگونه روی ملحد و کافر متمرکز کرد و او را موظف دانست که صرفا در مبارزه برون دینی با ملحد و کافر باشد، بلکه ما در درون دین و جامعه دینی هم نیازمند کلام هستیم، محتاجیم کلام به جامعه دینی هم رسیدگی کند و مدام در مرز‌ها نباشد. و این احتیاج صرفا نیاز از جنس مبارزه‌ای و دفاعی نیست که گفته شود به هرحال کلام به شبهات هم می‌پردازد، خیر این جامعه دینی نیاز به اندیشه دینی دارد، یک اندیشه‌ای که از جنس طعام است و برای او آماده شده است. اگر نگوییم از عمده وظایف کلام این است، باید قبول کرد که این هم از وظایف کلام است. ممکن است اصلا شبهه‌ای مطرح نباشد، ولی یک اندیشه‌ای در جامعه وجود داشته باشد که نیازمند ارتقا و ویرایش است؛ به عنوان مثال اندیشه‌ای که نسبت به معاد و یا مرگ وجود دارد، اگر این باور‌ها ویرایش شود و ارتقا یابد قطعا در حیات و زیست جامعه تاثیری شگرف خواهد داشت.

حفاظت شده: تاملی در معنای کلام انقلابی و حلقه اندیشه کلامی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

فعل الهی انقلاب

متقین همان صادقان شریعت خداوند، که ایمان را نه دیگر عاریه ای در در دست دارند و نه با اندک لَمم منحرف می شوند. متقین ایمان را با تمامی لوازمش پذیرفته اند، و بانشستن بر سفره قرآن هدایتشان افزوده می شود. متقین قرآنی همان حزب الله هستند که وعده فلاح در دنیا و  اخرت به آنها داده شده است.

موعظه، شفا للصدور و هدایت همه برای متقین است آن گاه که در درک درستی از محضریت در برابر خداوند و حی بودن قرآن داشته باشند و متنبه باشند در برابر چه عظمتی نشسته اند.

نسبت هدایتی خداوند با متقیان را به چند صورت میتوان تصویر کرد:

  1. هدایت تشریعی : در این هدایت خداوند اوامر را به متقین می رساند، و این متقی است که باید در چارچوب شریعت با اقدامات خود به مطلوب دست پیدا کند.پروردگار هادی اوست اما به اندازه رساندن تکلیف و وظیفه متقین.
  2. هدایت تکوینی: هدایتی است که قلب ها را متنبه می کند، التفات و توجه می آورد، با خود هدایت اثر محقق می شود،صاحب نفسی را تصور کنید که با نشستن در برابر وعظ او تحول پیدا می کنیم، متنبه می شویم. نه آن که این اثرات متوقف بر فعل ما باشد.
  3. فعل خداوند: این جا دیگر هدایت نیست، شعاع عمل انسانی چنان محدود است که قادر نیست بعضی از افعال را در این دنیا رقم بزند. نیازمند فاعلی غیر از بشریت است. انقلاب اسلامی علاوه بر دو هدایت بالا فعل الهی بود، این گستردگی و شمولیت دربرابر یک تاریخ سلطنت تنها با فاعلیت خود خداوند در صحنه رقم خواهد خورد. به همین خاطر انقلاب هم درک توحیدی انسان ها است و هم فعل خود خداست.

آیا “سلام فرمانده” یک اثر هنری است ؟ ( 3- فرم و محتوا )

اگرچه بخشی از هنری بودن یک اثر به فرهنگ، اعتقادات، محل زندگی و اقتضائات زمان بر میگردد. اما یکسری قواعد کلی نیز برای زیبایی وجود دارند که در همه زمینه ها و زمانه ها صادق اند. این قواعد در زمینه های مختلف هنری نیز خودشان را تطبیق میکنند. به نظر میرسد این قواعد ریشه هایی تکوینی در جهان هستی یا در فطرت انسان داشته باشند.

یکی از اصلی ترین این قواعد،کنتراست یا تعارض معرفی شده است.

مصادیق اسفتاده از این قاعده برای زیبایی بخشی به اثر را میتوان در ترکیب صدای بم و زیر در تواشیح اسماء الحسنی، در تریب دو رنگ معارض در لوگوی همراه اول و ایرانسل، یا حتی در بیت سعدی : هرگز حدیث حاضر غائب شنیده ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است و موارد بسیار دیگر مشاهده کرد.

( اینکه این قاعده را تضاد منطقی بنامیم و ایده دیالکتیک را پشتیبان آن بدانیم با اینکه این قاعده را تقابل منطقی و اعم بدانیم و مثلا ایده تناکح را پشتیبان آن بدانیم، احتمالا در آثار تولیدی اثرگذار خواهد بود )

این غیریت ها هم در فرم و هم در محتوای  اثر “سلام فرمانده” به خوبی قابل مشاهده است.

همان کسی که با دست های کوچکش برای سلامتی فرمانده دعا میکند، حاضر است جانش و جان عزیز ترین افراد خانواده اش را برای او فدا کند ! او کوچک است اما قیام میکند ! این ترکیب حماسه و عاطف است.

همچنین است ترکیب تک خوانی و گروه سرود ، همچنین است ترکیب صدای بم مداح و صدای زیر کودکان

حتی همان غیریت و تعاملی که مطلوب است میان مردم و حاکمیت برقرار باشد، در ترویج این سرود مشاهده شده است. اثری از پایگاهی مردمی تولید شده و صدا و سیما به عنوان رسان حاکمیت آن را پخش میکند بع دمردم آن را بازتولید میکنند و …  امید است که این اثر ( و هر اثر هنری انقلابی دیگری ) این نقاط مثبت را قدر بداند و نقائص را نیز بپذیرد.

آیا “سلام فرمانده” یک اثر هنری است ؟ ( 2- فرم )

هنری بودن یک اثر از کجا آغاز میشود؟ تعریف های متعددی برای هنر ارائه شده است که عام ترین آنها ” زیبایی” است.

عکس زیبا، نقاشی زیبا، موسیقی زیبا، معماری زیبا و همچنین کلام زیبا که در فرهنگ اسلامی-عربی بیشتر مورد توجه قرار گرفته و رشته های علمی برای آن تدوین شده است همگی مصداق هنر هستند.

البته این تعریف از هنر بیانگر یک حقیقت مهم است. در زبان فارسی، خود کلمه ی “زیبا” گویای این حقیقت است. زیبندگی که ریشه اسم فاعل زیباست طبق لغتنامه دهخدا بمعنای لیاقت و سزاورای است. پس زیبایی یعنی مناسبت

اگر هنر به معنای زیبایی و زیبایی بمعنای مناسبت و سزاواری باشد، آنگاه یک اثر ممکن است در فرهنگی هنری تلقی شود و در فرهنگ دیگر غیر هنری ! حتی ممکن است این مسئله بین افراد هم جریان داشته باشد. میتوان نام این اتفاق را نسبیت هنر گذاشت.

ممکن است یک اثر بی محتوا باشد، اما در جایی که محتوایی حاضر است، قطعا اقتدار در آن اثر از آن محتواست ! محتواست که فرم را به استخدام خود در می آورد. فرم، کارش زیبندگی است و هرچه زیبنده ترباشد بهتر ! زیبندگی هم در تناسبی میان محتوا و فضای فرهنگی اجتماعی تخاطب تعین می یابد.

گوشه های موسیقی ایرانی مانند افرادی هستند که هرکدام یک مهارتی دارند و کنار هم ایستاده اند تا محتوایی بیاید و آن ها را به استخدام خود دربیاورد. خالق اثر باید با توجه به محتوای خود و فضای تولید اثر، یکی از این ها را انتخاب کند.

دو اثر ” ممد نبودی ببینی” و “کجایید ای شهیدان خدایی” هر دو در حال و هوای بعد از نبرد ساخته شده اند اما یکی از فرم مناسب با داغ فراغ و دوری و حسرت جاماندن استفاده کرده و دیگری از فرمی مناسب حماسه و  پیروزی و ثمردهی ! میتوانید در ذهن خودتان جای فرم این دو شعر را با هم عوض کنید ؟ یعنی کجایید ای شهیدان خدایی را نه با فرم معروف که با فرمی حماسی بخوانید و ممد نبودی ببینی را با فرم حزن آلود ، نتیجه این کار اثر انتخاب فرم را نشان خواهد داد.

اما بعد

چند نکته در باب نکات فرمی اثر سلام فرمانده به چشم میخورد :

  1. فارغ از اینکه به فرم این اثر فکر شده است یا نه؟ و علی رغم اینکه معتقدم در این اثر هم مانند اکثر آثار انقلابی، کفه ترازو به سمت محتوا سنگینی میکند. ( درست و غلطش را کار نداریم) ، اما فرم موسیقی به طور کلی با محتوا همراه است . بلکه میتوان نقاط مثبت این همراهی را نشان داد :

در یادداشت قبل گفته شد که نقطه اصلی محتوا ولایت است و میدانیم که نقطه اصلی ولایت ، ولی است ! آهنگ اثر تاکید ویژه ای بر لفظ “فرمانده” دارد. برخی اعتراض فرموده بودند که معلوم نیست فرمانده کیست ؟ امام زمان است ؟ حضرت آقاست ؟ حاج قاسم است ؟ یا فرد دیگری ؟!

به نظر میرسد همین ابهامی که در معنای فرمانده ایجاد میشود یک موفقیت است! موفقیت در تبیین طولی از ولایت!

  1. حضور یک تک خوان در کنار یک گروه سرود تفاوت فرم مطلوب را با فرم غربی که روی یک خواننده یا نهایتا گروهی 3،4 نفره تمرکز میکند و فرم شرقی که تک خوان را به رسمیت نمیشناسد و توده ای را مشغول سرود میخواهد مشخص میکند. خصوصا اینکه  تفاوت سنی  تک خوان و نوع قرار گرفتن او باز هم بحث ولایت را که نقطه تمرکز محتوا بود تقویت میکند.
  2. نکات مثبت دیگری هم در فضای فرمی وجود دارد که قابل توجه است : مانند حضور دختربچه ها، مکان مناسب برای اجرای سرود، آغاز شعر با استغاثه به امام زمان(عج) و تامین اصالت از این جهت و …

آیا “سلام فرمانده” یک اثر هنری است ؟ ( 1- محتوا )

نکته : در این یادداشت بناست به عوامل موفقیت و اثرگذاری نماهنگ ” سلام فرمانده” پرداخته شود و ای هرگز به معنای بی نقض بودن و بی نیازی این اثر از نقد نیست ! البته ما در مسیر بهره بردن از تک تک تجربه ها برای اعتلای گفتمان اسلام ناب و  تقرب به حیات طیبه هم نیازمند نقد نقائص پدیده های موجود هستیم تا مرتکب نشویم و هم نیازمند برجسته سازی نقاط قوت پدیده های موجود هستیم تا تقویت نموده و بازتولید نماییم.

اما بعد

یک اثر هنری قبل از اینکه جنبه هنری اش برحسته باشد، اولا یک اثر انسانی است که در حوزه ارتباطات تعریف میشود.

بسیاری از منابع علمی هنر را به حکم انتقال مفاهیم از ذهنی به ذهنی دیگر، یکی از انحاء زبان شناخته اند.

پس قبل از اینکه بخواهیم اثر “سلام فرمانده” را بعنوان یک اثر هنری مورد بررسی قرار بدهیم، میتوانیم در یک لایه عقب تر ، بعنوان یک اثر انسانی ه وطیفه انتقال محتوا را دارد وذیل مفهوم زبان تعریف میشود، به این اثر نگاه گنیم.

اصلی ترین نقطه و محل تمرکز پدیده زبان، بلکه علت غائی این پدیده، انتقال محتواست. گزاف نیست اگر بگوییم در حالت عادی محور و موضوع یک اثر زبانی، محتوای اوست.

اگر از متن شعر این سرود بخواهیم چند کلیدواژه را استخراج کنیم، احتمالا شامل کلماتی مانند فرمانده، غیور، سردار، بیا، قیام، فدا، سرباز، نظام، فراخوان در کنار عشق و گرفتاری و هواداری و دعا و با تطبیق روی دهه نودی ها و 1400ی ها  . همچنین پیشوایی سید علی (حفظه الله)

به نظر میرسد نخ تسبیحی که تک تک این کلمات را به یکدیگر مربوط میکند، مفهوم “ولایت” است.

ولایت از طرفی هویت روحی و معنوی دارد و از طرفی مستلزم اطاعت و سربازی و جان نثاری است و از طرف دیگر در طول ولایت امام معصوم(ع) بر ولایت فقیه نیز تطبیق میکند.

ولایت عامل اجتماع و امت شدن یک امت است.

محتوای این اثر قصد دارد ولایت را با یک تقریر مطلوب، برای نسل جدید ، بتمامه و با صراحت مطرح کند. البته شاید عبارت دقیق تر اثاره این مفهوم است نه طرح آن !

محتوای این اثر اگرچه با استغاثه به امام زمان (عج) آغاز میشود اما برآیند کلی آن مانند معمول آثار مربوط به حضرتشان به حسرت و آه ختم نمیشود و به نوعی دارد تقریری فعال و استاندارد از انتظار ارائه میدهد. این مسئله در فرم موسیقی اثر نیز نسبتا رعایت شده که در یادداشت بعد به آن خواهیم پرداخت.

گسترهای نوین معرفت در اسلام (راز پاسخگو بودن اسلام به سؤالات جدید)

اگر در فلسفه‌ی کلام انقلابی یکی از مقدمه‌های لازم نشان دادن رابطه اسلام و معرفت است، که حال بخواهیم معرفت همراه فرد (کلام انقلابی) را سوختبار او برای همه حرکت‌هایش بدانیم، باید بعد از نشان دادن اهتمام اسلام به معرفت، به این سؤال پاسخ بدهیم که آیا اسلام می‌تواند به سؤالات معرفتی جدید و نو شوشنده‌ی بشر پاسخ بدهد؟

این سؤال یکی از مهم‌ترین سؤالاتی است که متکلمین باید به آن پاسخ بدهند؛ یک پاسخ که در جزوه «فلسفه‌ی کلام انقلابی» اثر جناب استاد فلاح آمده است، این است که اسلام به خاطر داشتن محتواها و مفاد تفاوت آفرین مکتب‌ساز شده است و این مکتب با زیربنای فکری متفاوتی که ارائه می‌دهد، توان پاسخگویی به همه سؤالات جدید را ایجاد کرده است. تفاوت‌آفرین‌ترین سخن اسلام هم عبارت است از توحید. توحید یک مکتب ساخته که می‌تواند با رویکردی توحیدی به همه سؤالات و دغدغه‌های انسان پاسخ بدهد.

پاسخ دیگری که به نظر می‌رسد می‌توان مطرح ساخت این است که اسلام به دلیل به رسمیت شناختن منابع مختلف معرفت، توان بررسی هر سؤال و پاسخ به آن را یافته است. اسلام هم منبع وحی الهی را خود عرضه کرده است آن هم با همان ویژگی که محتواهایی عرضه کرده که این محتواها نفی‌ها و اثبات‌هایی برای همه زمان‌ها و همه سؤال‌های بشر در دل خود دارد؛ علاوه بر این منبع عقل را به رسمیت شناخته، منبعی که دارایی انسان است و انسانیت انسان به اوست، و با مراعات قواعد و قوانین عقلی و با تعامل با وحی به عنوان برترین فهم که خود عقل بعد از علم به محدودیت خود، این برتر بودن را ثابت می‌کند؛ توان پاسخگویی به سؤالات جدید را یافته است. علاوه بر آن اسلام منبع معرفت و شهود را نیز به رسمیت شناخته و مسیری برای بهره مندی از آن‌ها در فهم دینی تعریف کرده و همین نو شوندگی اسلام را باعث شده است.

 

پاسخ‌های شهید مطهری به این سؤال

شهید مطهری در بررسی‌های خود برای پاسخ به این سؤال عواملی چند را بر می‌شمرند:[1]

راز اينكه دين مقدس اسلام با قوانين ثابت و لايتغيرى كه دارد با توسعه تمدن و فرهنگ سازگار است و با صور متغير زندگى قابل انطباق است چند چيز است و ما قسمتى از آنها را شرح مى‏دهيم.

  1. توجه به روح و معنى و بى‏تفاوتى نسبت به قالب و شكل‏

اسلام به شكل ظاهر و صورت زندگى كه وابستگى تام و تمامى به ميزان دانش بشر دارد نپرداخته است. دستورهاى اسلامى مربوط است به روح و معنى و هدف زندگى و بهترين راهى كه بشر بايد براى وصول به آن هدفها پيش بگيرد. علم نه هدف و روح زندگى را عوض مى‏كند و نه راه بهتر و نزديكتر و بى‏خطرترى به سوى هدفهاى زندگى نشان داده است. علم همواره وسايل بهتر و كاملترى براى تحصيل هدفهاى زندگى و پيمودن راه وصول به آن هدفها در اختيار قرار مى‏دهد.

اسلام با قرار دادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شكلها و صورتها و ابزارها در قلمرو علم و فن، از هرگونه تصادمى با توسعه فرهنگ و تمدن پرهيز كرده است؛ بلكه با تشويق به عوامل توسعه تمدن يعنى علم و كار و تقوا و اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلى پيشرفت تمدن را به عهده گرفته است.

  1. قانون ثابت براى احتياج ثابت و قانون متغير براى احتياج متغير

اسلام براى احتياجات ثابت بشر قوانين ثابت و براى احتياجات متغير وى وضع متغيرى در نظر گرفته است.

پاره‏اى از احتياجات، چه در زمينه فردى و شخصى و چه در زمينه‏هاى عمومى و اجتماعى وضع ثابتى دارد، در همه زمانها يكسان است. آن نظامى كه بشر بايد به غرايز خود بدهد و آن نظامى كه بايد به اجتماع خود بدهد از نظر اصول [و] كليات در همه زمانها يكسان است.

قسمتى ديگر از احتياجات بشر احتياجات متغير است و قوانين متغير و ناثابتى را ايجاب مى‏كند. اسلام در باره اين احتياجات متغير وضع متغيرى در نظر گرفته است، از اين راه كه اوضاع متغير را با اصول ثابتى مربوط كرده است و آن اصول ثابت در هر وضع متغيرى قانون فرعى خاصى را به وجود مى‏آورد.

در اسلام يك اصل اجتماعى هست به اين صورت: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»[2] يعنى اى مسلمانان، تا آخرين حد امكان در برابر دشمن نيرو تهيه كنيد. از طرف ديگر در سنت پيغمبر يك سلسله دستورها رسيده است كه در فقه به نام «سبق و رمايه» معروف است. دستور رسيده است كه خود و فرزندانتان تا حد مهارت كامل، فنون اسب سوارى و تيراندازى را ياد بگيريد. اسب دوانى و تيراندازى جزء فنون نظامى آن عصر بوده است. بسيار واضح است كه ريشه و اصل قانون «سبق و رمايه» اصل «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» است؛ يعنى تير و شمشير و نيزه و كمان و قاطر و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد؛ آنچه اصالت دارد نيرومند بودن است، آنچه اصالت دارد اين است كه مسلمانان در هر عصر و زمانى بايد تا آخرين حد امكان از لحاظ قواى نظامى‏ و دفاعى در برابر دشمن نيرومند باشند.

  1. مسأله اهم و مهم (جنبه عقلانی دستورات دینی)

يكى ديگر از جهاتى كه به اسلام امكان انطباق با مقتضيات زمان مى‏دهد، جنبه عقلانى دستورهاى اين دين است. اسلام به پيروان خود اعلام كرده است كه همه دستورهاى او ناشى از يك سلسله مصالح عاليه است، و از طرف ديگر در خود اسلام درجه اهميت مصلحتها بيان شده است. اين جهت، كار كارشناسان واقعى اسلام را در زمينه‏هايى كه مصالح گوناگونى در خلاف جهت يكديگر پديد مى‏آيند آسان مى‏كند.

اسلام اجازه داده است كه در اين گونه موارد كارشناسان اسلامى درجه اهميت مصلحتها را بسنجند و با توجه به راهنماييهايى كه خود اسلام كرده است مصلحتهاى مهم‏تر را انتخاب كنند. فقها اين قاعده را به نام «اهم و مهم» مى‏نامند.

  1. قوانينى كه حق «وتو» دارند

يكى ديگر از جهاتى كه به اين دين خاصيت تحرك و انطباق بخشيده و آن را زنده و جاويد نگه مى‏دارد اين است كه يك سلسله قواعد و قوانين در خود اين دين وضع شده كه كار آنها كنترل و تعديل قوانين ديگر است. فقها اين قواعد را قواعد «حاكمه» مى‏نامند، مانند قاعده «لا حَرَج» و قاعده «لا ضَرَر» كه بر سراسر فقه حكومت مى‏كنند. كار اين سلسله قواعد كنترل و تعديل قوانين ديگر است. در حقيقت، اسلام براى اين قاعده‏ها نسبت به ساير قوانين و مقررات حق «وتو» قائل شده است.

  1. اختيارات حاكم‏

علاوه بر آنچه گفته شد يك سلسله «پيچ و لو لا» هاى ديگر نيز در ساختمان دين مقدس اسلام به كار رفته است كه به اين دين خاصيت ابديت و خاتميت بخشيده است.

مرحوم آية اللَّه نائينى و حضرت علامه طباطبايى در اين جهت بيشتر بر روى اختياراتى كه اسلام به حكومت صالحه اسلامى تفويض كرده است تكيه كرده‏اند.

  1. اصل اجتهادپذیری

اقبال پاكستانى مى‏گويد: «اجتهاد قوه محركه اسلام است». اين سخن سخن‏ درستى است اما عمده خاصيت «اجتهادپذيرى» اسلام است.

 

[1] مجموعه آثار شهيد مطهري (نظام حقوق زن در اسلام)، ج‏19، ص: 117 تا 123

[2] ( 1). انفال/ 60.

سلام فرمانده

طنازی مغز انسان را کشیده بود که هر 30 ثانیه “سلام فرمانده” را هشدار می دهد. از خیابان اصلی صفائیه درحال عبور بودم که صدای بلند از آن طرف خیابان بلند شد :”سلام فرمانده”، داخل اتوس که شدم ، صدای گوشی یک نفر این بود “سلام فرمانده”زمزمه این روزها  چرا اتفاق افتاده است،؟چرا این قدر با زندگی ما پیوند خوره است؟ و چرا توانسته به یک ندای همگانی تبدیل شود ، در این باره چند برش از این سرود را میتوان بررسی کرد:

  1. تربیتی: سرود سلام فرمانده بر خلاف تولیدات معروفی مثل عزیزم حسین، ما دهه هشتادی و چند تولید دیگر که سعی شده با نمایش سلبریتی ها به مخاطبین دست بدهد؛  نسل نوجوان را هنوز درمسیر و آرمان انقلاب می بیند.و به شدت به او اعتماد دارد. نوجوان سرود سلام فرمانده ادامه دهنده واحیا کننده نسل پیشین است نه نسلی که درحال سوختن و از دست رفتن. نوجوان سلام فرمانده ما را به یاد جمله امام می اندازد که “سربازان من در گهواره هستند” . سلام فرمانده تلنگری است به تمام برداشت ها و داشت های ما از این نسل.

 

  1. هویتی : سلام فرمانده ممزوجی از هویت اسلامی و ایرانی است. مفاهیم چون قیام، فرمانده، سرباز، امام زمان، و یاد کرد از قهرمانی چون میرزا کوچک خان در این شعر توانسته بین آرمان ها ونماد های جهان مسلمان ایرانی جمع کند. سلام فرمانده در دل خود داری یک تفکر و حامل یک فرهنگ تاریخی است.

 

  1. اجتماعی: پویش سلام فرمانده و تجمع مردم برای زمزمه این شعر ما را متوجه یک نیاز در جامعه اسلامی میکند. در جامعه مناسکی چون محرم، ماه رمضان، اربعین حسینی، به شدت با زندگی اجتماعی مردم گره خورده و حاکمیت فرسنگ ها با فهم واراده مردمی در این مناسک فاصله دارد. اما بستری برای بروزات روحیه انقلابی جامعه موجود نیست. راهیپمایی ها 22 بهمن و روز قدس چنان از سوی حاکمیت تبلیغ و تسخیر شده است که قدرت اجتماعی سازی و بروزات خواست واراده مردم را گرفته است، ما نیازمند مناسکی فراتر از سلام فرمانده و گستره تر و عمومی تر برای تقویت روحیه انقلابی هستیم

.

  1. سیاستی : سلام فرمانده با تصویر زمینه مناطق گیلان و مداحی که تا قبل از این سرودی نامی نداشت، نشان از راهبرد سیاستی غلط در پیشبرد کشور است. تهران تا موقعی محل تمرکز ثروت و قدرت باشد و خود را بانی همه فعالیت ها ببیند، به ندرت شاهد سلام فرمانده ها خواهیم بود.  انحصار بعد از مدتی رکود و فساد می آورد شکست انحصار با دیدن تمامی تنوعات فعالین حزب الله امکان دارد. خدا می داند چه مقدار تولیدات مانند سلام فرمانده ها داریم که پشت سد انحصار از بین رفته است.
  2. مردمی سازی: دراین چند سال شاهد پخش فیلم هایی چون گاندو، خانه امن، اخراجی ها، دادستان، بوده ایم. این فیلم ها دارایی های هنری کمی دارند اما جز پرمخاطبین ترین برنامه های تلویزیون بوده اند . زبان تخصص هنری هنوز نتوانسته این این الگو را کشف کند به همین خاطر دائم دست به نقد می زند اما بیان نقل این اتفاق را ندارد.دوباره باید درباره هنر مردمی تامل کنیم. و رهیافت هایی را در این زمینه با تحلیل این تولیدات کشف کنیم.

 

 

 

 

 

«سلام فرمانده» متذکر فلسفه تاریخ انقلاب

تحلیل «سلام فرمانده» کار یک یا دو یا صد یادداشت نیست، کار یک یا دو یا صد جلسه هم نیست. پدیده‌ی سلام فرمانده که دیگر در حال جهانی شدن است به راحتی قابل تحلیل نیست و آنچه در فضای مجازی مطرح می‌شود بیشتر بازی با الفاظ است تا نقد و تحلیل؛ به جای واقعی به تماشای این پدیده نشستن در حال تفسیر خود هستند، نه این پدیده‌ای که عمق اثرگذاری آن و گستره نفوذ آن به حدی است که دیگر دشمنان نتوانستند آن را تحمل کنند. پدیده‌ای که این چنین فراگیر می‌شود، با گذر زمان خود را نشان می‌دهد، شاید چند صباح دیگر این سرود از یادها برود و یا جایگزین آن بیاید، امّا آنچه پدید آورده است قابل چشم‌پوشی نیست.

این سرود امید به آینده را متذکر می‌شود، امیدی در دل فلسفه تاریخ انقلاب اسلامی. ما آینده انقلاب اسلامی را به ظهور می‌شناسیم، و این سرود متذکر و زنده کننده این آرمان است. ظهوری که در همین نظام است و ظهوری که نقطه‌ی کامل این نظام است، نه اینکه ظهور حضرت چیزی جدای از این انقلاب باشد. «سلام فرمانده» باور فلسفه تاریخ این انقلاب را متذکر می‌شود و آن هم ظهور حضرت حجت است. و نهادینه شدن این باور در قلب دو یا سه نسلی که در آینده برسرکار این نظام هستند، پدیده‌‌ی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت، حتی دشمنان هم احساس خطر کردند.

✨دو نکته در مورد «سلام فرمانده»

بسم الله الرحمن الرحیم

🔸با مشاهده انبوه جوانان دانشمندی که در چند سال اخیر در در کشور ما ظهور کرده اند و در مباحث مختلف به مباحثه و اظهار نظر پرداخته اند،‌ یک حس استغنایی به ما دست داده بود که الحمدلله کسانی هستند که از منظر دینی به مسائل مختلف جامعه و حکومت ورود کنند و از اقتصاد و مدیریت گرفته تا فرهنگ و هنر و سینمای مطلوب انقلاب اسلامی را در سالهای آتی برای کشور ما به ارمغان بیاورند.
لکن با مشاهده ی تحلیل های مختلف عزیزان در مسائلی مانند سرود «سلام فرمانده» و یا مباحث جاری دولت سیزدهم، این اندیشه برایم بسیار واضح تر شد که اکثر ما حزب اللهی ها نیز در پارادایم غربی داریم مسائل را می فهمیم و خودمان هم حس نمی کنیم. احساسمان این است که تحلیل های حزب اللهی نابی را داریم ارائه میدهیم لکن وقتی موقع سنجش می شود می بینیم که هیچ کدام از این تحلیل ها در صحنه ی واقع جواب نمی دهد و واقع نمایی ندارد. لذا همان طور که تمدن غرب نمی تواند انقلاب اسلامی را بفهمد و آن را تحلیل کند و عقیم می ماند، ما نیز پدیده ای مثل « سلام فرمانده» را نمی فهمیم و مدام چرندیاتی را به عنوان تحلیل ارائه میکنیم که خودمان هم نمی توانیم آنها را بپذیریم.

🔸یکی از نکاتی که می توان از مقایسه ی «سلام فرمانده» با سایر آثار مشابه آن اصطیاد کرد این است که نگاه ناب شهرستانی به قلوب مردم ما نزدیک تر است و بیشتر مورد استقبال قرار می گیرد و آثاری که با نگاه های شمال شهر تهران ساخته می شوند، هرچقدر هم که رنگ و لعاب بیشتری داشته باشند، با بطن جامعه ما ارتباط نمی گیرند و مردم احساس نزدیکی به آنها نمی کنند.
این اثر نشان داد که جدی گرفتن نوجوانان در همان قاب قدیمی که نسل های قبلی نیز در آن درخشیدن و شخصیت بخشی به آنها در همان پارادایم بیش از نشان دادن آنها در پارادایم تمدن غرب که امام حسین ع نیز در گوشه ای از آن حضور دارد، می تواند قلوب آنها را تصاحب کند.

تقدس و تقدم عقل نظری، سبب انفعال حوزه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • هر نهضتی برای ایجاد و بقای خویش نیاز های دانشی و اندیشه ای زیادی دارد. عقل نظری و عقل عملی دو عاملی هستند که سعی در تامین این نیاز دارند.
  • ادبیات و منطق سینوی و ارسطویی، دائما یک تقدس و تقدمی برای عقل نظری ایجاد کرده و این سبب شده است تا همیشه ارزش والایی برای عقل نظر قائل شود .این ارزش والا سبب ملاکی در علم شده است که علم را منحصر در هست و نیست کرده و همین مسئله سبب شده است تا حوزه عقل عمل، که به بایدها و نبایدها می پردازد از اهمیت بیفتد.
  • نکته ای که در این جا حائز اهمیت می باشد این است که توجه بیش از اندازه حوزه به عقل نظری و معیار و ملاک قرار دادن عقل نظری به عنوان معیار هر گزاره علمی، سبب انفعال حوزه در وضعیت فعلی شده است.
  • محور اصلی در عقل عملی، تجربه بشری می باشد. عقل عملی یک زیست اجتماعی را رقم می زند فلذا این زیست اجتماعی یک منبع علمی برای شناخت و کسب علم قرار می گیرد.
  • اما متاسفانه همان طور که بیان شد حوزه به سبب تقدس و تقدمی که برای عقل نظری قائل شد، خود را از عقل عمل دور کرده است و تجربه بشری را بی ارزش پنداشته و دائما در پی غور در آرای عقل نظری شده است.
  • فلذا شاید بتوان با نگاهی دقیق به تاریخ حوزه و تاریخ دانش، این انفعال و عدم توجه به عمل در دانش ها و حوزه را به تقدس و تقدم افراطی در عقل نظر نسبت داد.

رهبران نهضت متوجه نیاز نظری آن بودند

برای غنای اقدامات اصلاحی و پیشبرد امور مهم و تاریخ انقلاب، نیاز است با تمرکز و دقت بالا روی نیاز‌های نظری این نهضت مطالعه شود. و با غنای آبشخور‌های معرفتی، غنای در اقدام پدید بیاید. این نیاز‌های نظری قابل تقسیم به چند لایه معرفتی است.

لازم است در تاریخ کمی به عقب برگردیم تا ببین در جریانات انقلاب اسلامی تا چه حدی به این نیاز نظری نهضت انقلاب توجه شده بود؟ آیا اصلا این چنین نیازی مدنظر رهبران فکر و اجتماعی آن دوران بوده است؟ آیا به این وجه از انقلاب هم توجه می‌شد؟

برای این کار لازم است بر تاریخ به خصوص تاریخ شفاهی و نقل خاطرات تمرکز کرد. یک شاهد که شاید بتواند در این راستا کمک کننده باشد، بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ است.

ایشان در این دیدار از دو عامل اثر گذاری حوزه در جامعه نام می‌برند؛ مرجعیت و طلاب.
ایشان می‌فرماید: «اگر طلّاب نبودند این حرکت این‌طور گسترش پیدا نمیکرد. طلبه‌ها از جاهای مختلف، از شهرهای مختلف و نقاط مختلف کشور جمع میشوند، بعد در ایّام تعطیلات یا غیر تعطیلات متفرّق میشوند و میروند در جلسات منبر، جلسات سخنرانی، جلسات هفتگی، جلسات دینی، این فکر را منتشر میکنند در سطح مردم؛ این خیلی مهم است.»
و همچنین در ادامه طلاب را به زنبور‌های عسل تشبیه می‌کنند که حرف امام را منتشر می‌کردند. و باعث نفوذ انقلاب تا فلان ده شده بودند.
در ادامه می‌فرمایند: «امام رهبر بود، اگر امام نبود بدون شک این اتّفاق اصلاً نمی‌افتاد؛ امّا ابزار امام چه بود؟ آن وسیله‌ای که فکر امام را، خواسته‌ی امام را، آن نیّت امام را تحقّق بخشید، عملیّاتی کرد، اجرایی کرد، حوزه‌ی علمیّه بود، طلّاب بودند»

شاید بتوان از این نقل خاطرات و بیانات به این نتیجه رسید که به نیاز‌های نظری نهضت توجه ویژه‌ای می‌شده است و حتی شاید بتوان گفت طلابی که حضرت آقا به آن‌ها و نقش‌ها اشاره دارند، ایفاگر نقش متکلم بودند.

پیرامون کلام انقلابی ( 5- متمرکز بر جامعه انقلابی )

جامعه انقلابی چه کسانی هستند ؟
آنطور که در جهان مرسوم است واژه انقلابی تصاویری از لباس های چریکی و مسلسل و فریاد و شعار و مانند اینها به اذهان منتقل میکند.
اما در ایران این واژه معنای دیگری یافته است. همانطور که انقلاب در ایران بمعنای انقلاب اسلامی سال 57 فهمیده میشود، انقلابی نیز به معنای متعهد به شعارها و آرمان های آن نهضت، به کار میرود. و اگر آن نهضت را فارغ از دسته بندی ها و جناح های سیاسی و در امتداد نهضت تاریخی انبیاء و رسول گرامی اسلام ( ع) بدانیم، آنگاه انقلابی معنایی در وزان واژه های حواری و ربی و اصحاب پیدا میکند.
کلام انقلابی داعیه دار پشتیبانی از ذهن و عقیده این بخش از جامعه است.
اما به چه دلیل این انتخاب درستی خواهد بود ؟ آیا بهتر نبود کلام انقلابی وظیفه خودش را افزایش شمار انقلابی ها ولو بصورت سطحی قرار میداد ؟
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا انقلابی و زندگی او را شناخت !
انقلابی با توجه به آرمان هایی که هویت او را شکل میدهد، دغدغه خود، خانواده، اطرافیان، شهر و کشور خود و بلکه همه عالم را دارد. در همین راستا ذهن او با کم و کاست و بصورت نسبی باید جامع اذهان مورد دغدغه او باشد. به عبارتی ذهن انقلابی، آبگیر تراوشات ذهن جامعه اطراف اوست.
یقینا رسیدگی به چنین ذهنی که هم ارتقا های اولیه را دارد و هم جامع یکسری مسائل بیش از فردی ست، از باب ” چون که صد امد نود هم پیش ماست، انتخابی بهینه و اثرگذار خواهد بود.

استخفاف قوم

استخفاف قوم !

در آیه شریفه 54 سوره زخرف میخوانیم : فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ

بعضی مفسرین و مترجمین استخفاف قوم توسط فرعون را بمعنی ساده لوح و سبک مغز یافتن ایشان گرفته اند. اما به نظر میرسد اینطور نباشد .

خداوند متعال در نتیجه اطاعت قوم استخفاف یافته از فرعون، عذاب الهی را بر آنان نازل نموده است. این اتفاق نشان از آن دارد که قوم فرعون مرتکب یک گناه اجتماعی شده اند، آن گناه نمیتواند خود استخفاف باشد چرا که در این مرحله انها اختیاری نداشته اند بلکه گناه ایشان در مرحله بعد و در اطاعت نمودن از کسی است که آنها را خوار شمرده ( یا خوار نموده ) است.

قرآن کریم در ضمن بیان ماجرای قوم فرعون دو نکته را گوشزد میکند :

1. مسلمانان نباید از کسی که آنها را خوار و سبک میکند اطاعت نمایند، این فسق است ! این بمعنای وجوب عصیان در برابر چنین فرد یا دستگاهی است.

2. حاکم اسلامی حق استخفاف قوم را ندارد و اگر هم این کار را بکند، باید منتظر طغیان مردم مسلمان باشد. مگر اینکه مردم واقعا به این آموزه قرآنی پایبند نباشند که انگاه سرنوشت قوم فرعون در انتظار ایشان خواهد بود.

اما استخفاف واقعا به چه معناست ؟ مثلا صرف توهین نمودن استخفاف است ؟

باید ببینیم فرعون چه کرده است که قران آن را استخفاف نامیده ؟

طبق ایات قبلی، فرعون به مردم گفت :

آیا پادشاهی مصر برای من نیست ؟ من بهترم یا این فرد بی مقدار که نمیتواند درست صبت کند ؟ اگر حق با او بود باید دستنبند طلایی داشت یا فرشتگانی با او همراه بودند !

در نگاه اول به نظر می آید فرعون دارد به حضرت موسی (ع) توهین میکند و او را خوار میشمارد ، اما قرآن این کلام فرعون را بمعنای خوار نمودن مخاطب میشمارد !

شاید بتوان مصداق استخفاف را نه توهین کلامی بلکه دروغ گفتن و محروم نمودن از حقیقت دانست.

با این ملاک، حجم قابل توجهی از تولیدات رسانه ای مصداق استخفاف هستند و اطاعت از منبع استخفاف فسق مردم مطیع را نشان میدهد.

در مقابل استخفاف، تکریم قرار دارد و اگر بخواهیم همین مطلب را انجا نیز امتداد بدهیم، صداقت مصداق تکریم خواهد بود.

✨آزاد اندیشی ما یا آزاد اندیشی آنها!

❓در یکی از جلسات آزاد اندیشی استاد محترم این سوال را مطرح کردند که «آزاد اندیشی مسئله ای توحیدی است یا مسئله ای مدرن؟»

🔰در پاسخ به این سوال ابتدا باید مشخص شود که منظور از اینکه «مسئله ای مدرن است یا توحیدی» چیست؟ اگر منظور این است که کدام تمدن آن را برای بشریت امروز مسئله کرده و نیاز به آن را در زندگی بشر امروز نشان داده، قطعا جواب تمدن مدرن است.

🔸لکن اگر منظور این است که خواستگاه حقیقی این نیاز و پاسخ حقیقی به آن، متعلق به کدام موطن است، قطعا پاسخ تمدن توحیدی است.
به عبارت دیگر اگر منظور این است که آزاد اندیشی نیاز فطری بشر است یا نیاز غیر فطری او،‌ آزاد اندیشی قطعا یک نیاز فطری است و به این معنا توحیدی نیز هست.

لکن انسان غربی که از خفقان دینی موجود در جامعه خود به سطوح آماده بود، از اعماق وجود خود این نیاز فطری را فریاد زد و آن را دنبال کرد. از قضا چون نیاز ذاتی انسان بود و انسان احتیاج واقعی و شدیدی به آن داشت و از طرفی بین همه انسان ها مشترک بود، لذا بشر برای به دست آوردنش قیام و سختی و مشقت های فراوانی را تحمل کرده و مقابل دین و روحانیت دینی ایستاد.

❇️بنابراین انسان غربی با استفاده از یک نیاز فطری و دینی، به جنگ دین رفت.

🔰علت این قیام نقص دین نبود، بلکه نقص دین مسیحیت موجود در غرب این واقعه را رقم زد. چون این دین، دین الهی نبود، بلکه دین تحریف شده بود.
لذا خود این قیام نیز نشانه حقانیت دین اصیل فطری و عمق نیاز بشر به دین است.

🔸بنابراین خود دین و توحید باعث شده که انسان غربی ضد دینش که دین حقیقی نبوده بشورد، لکن بشر غربی این را فهم نکرده و در مقابل این اصیل قرار گرفته است. در نتیجه آزاد اندیشی را به نحوی تقریر میکند که از مقام فاخر خود بازبماند و در مقابل دین و فطرت قرار گیرد.

🔰به همین علت است که آنچه به عنوان آزاداندیشی در فضای انقلاب اسلامی مطرح می‌شود با آزاداندیشی مدرنیته کاملا متفاوت تقریر می شود.

🔸آزاداندیشی در اینجا عبودیت و بندگی خداوند متعال است لکن آزاد اندیشی در پارادایم غربی دقیقا مقابل اطاعت خداوند متعال تعریف شده و به سمت ولنگاری می رود.

🔸آزاد اندیشی در قرائت فاخر انقلاب اسلامی دستیابی به حقیقت است لکن در قرائت غربی بی تعهد نسبت به حقیقت
و…
.

عدالت جنسیتی، تئوریزه کردن استثمار زنان!

 

برخی از انتقادات مطرح شده توسط مؤلف محترم در مورد اینکه بین مردان و زنان در برخی مزایا فرق گذاشته میشود(مثل اینکه مکانهای تمیز و خوب به آقایان اختصاص داده میشود و امثال این انتقادها ) را به جا میدانم و بعضا هم در راه اصلاح این رویه در مساجد و هیئاتی که بوده ام گام برداشته ام.

اما برخی از این تفاوتهای مطرح شده-که در ادامه اشاره میکنم- هم به نظر صحیح نمی آید و ناشی از نگاه فردی به دین یعنی همان نگاه سنتی است. وگرنه بر اساس نگاه اجتماعی به اسلام -که اتفاقا این نوع نگاه در متفکران و معماران انقلاب اسلامی مثل امام ره و علامه ره و شاگردان این دو اسلام شناس بزرگ مطرح شده یا به بلوغ خود رسیده است- چنین تفاوتهایی نه تنها تبعیض نیست بلکه عین عدالت است.

توضیح بیشتر اینکه اگر به مسئولیت های اجتماعی زنان و مردان توجه شود و جایگاه زنان و مردان از این زاویه نگاه شود دیگر بعضی از این اشکالات وارد نخواهد بود. مثلا اینکه چرا محراب سمت آقایان است به خاطر این است امام جماعت باید از آقایان باشد! این هم به خاطر کارکردهای امام جماعت و وظایف و مسئولیتهای ایشان است که در اسلام این وظایف از خانمها خواسته نشده است. نقشهایی که آقایان باید ایفا کند با نقشهایی که خانمها باید ایفا کنند متفاوت است و البته همه اینها هم متناسب با حقایق تکوینی خلقت مردان و زنان است و این نه فضلی برای آقایان است و نه نقصی برای خانمها! بله اگر تفاوت بر اساس این معیار نباشد قطعا مردود است و باید اصلاح شود.

نکته آخر هم در رابطه با عدالت جنسیتی است که در فرمایشات مؤلف محترم مطرح شده بود. باید دقت کرد که عدالت جنسیتی ای که در غرب با ادعای احقاق حقوق زنان مطرح شد در واقع تضییع حقوق زنان بود و بی عدالتی نسبت به ایشان. بررسی ریشه های فمینیسم در غرب موید این مطلب است. سرمایه دارانی که برای دستیابی به کارگران ارزانتر و مطیعتر پای زنان را به کارخانه ها باز کردند و حقیقت امر همین بود و آن شعارهای نفی تبعیض بین مردان و زنان و عدالت جنسیتی پوششی بود برای استثمار زنان نه احقاق حقوق از دست رفته ایشان. این که هر کاری که مردان میکنند زنان هم باید آزاد باشند که انجام بدهند و هر مسئولیتی که مردان دارند باید به زنان هم داده شود نه تنها خدمت به زنان نیست بلکه خیانت به زنان و نادیده گرفتن زن بودن ایشان است. عدالت نسبت به زن این است که در مسئولیتهایی که به عهده اش میگذاری و حقوقی که برای او در نظر میگیری حقیقت زن بودن او را لحاظ کنی و لوازم جسمی و روحی و عاطفی او را نیز به رسمیت بشناسی و همانطور که عرض شد حقایق تکوینی خلقت او را در نظر بگیری.

خلاصه اینکه باید مراقب باشیم که انتقاداتی که با دغدغه‌ی صحیحی مطرح میشوند، موجب سوء استفاده قرار نگیرد که برداشتهایی را به مولف محترم نسبت بدهند که او از آن نسبتها خیلی فاصله دارد.