حفاظت شده: پیاده روی اربعین بسته گفتمان جامع

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تقدس ولایت فقیه مانع یا محرک اندیشیدن نخبگان

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مقدمه 1 : سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست نمی باشد بلکه یعنی عرفی شدن و دنیایی شدن. به عبارت دیگر دغدغه اصلی سکولاریسم، از بین بردن قدسیت است. و نزاع دین و شریعت با سکولاریسم در همین ناحیه است. دین و شریعت آمده است که دنیا را قدسی کند. و سکولاریسم با این مسئله در نزاع می باشد.
  • مقدمه 2 : تقدس زدایی از مفاهیم علوم اجتماعی، یکی از مسئله های مهم می باشد. برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی در صدد هستند که با تقدس زدایی از مفاهیم علوم اجتماعی، آن ها را عرفی و دنیایی کرده تا بتوان راحت در مورد آن ها مداقه کرد و مورد نقد و بررسی قرار داد. چرا که آنها معتقدند مقدس کردن مفاهیم توسط دین، سبب عدم نقد و انتقاد می شود. و این معضل به ایستایی می کشد.
  • مقدمه 3 : یکی از مفاهیمی که در نسبت با آن مسئله تقدس زدایی مطرح است، ولی و رهبر جامعه است. این اندیشمندان معتقدند که مقدس کردن جایگاه ولایت فقیه سبب شده است که غیرقابل انتقاد شود و فضا برای نخبگان جامعه بسته شود و باب فکر و اندیشه مسدود شود و این معضل باعث یک بن بست فکری شده است .
  • نتیجه : شاید در نگاه اولیه حق با این اندیشمندان باشد و دغدغه آن ها ، ارزشمند باشد. اما نکته ای در بحث آن ها مغفول می باشد و آن که اساسا دین آمده است که تمام دنیا را قدسی کند و نه این که بخشی از مفاهیم قدسی شوند و برخی دیگر غیر قدسی. دین همان طور که بیعت مردم با ولی و رهبر جامعه که یک امر عرفی و عقلایی است را قدسی می کند ، با همان سیستم و مدل ، انتقاد به حاکم و ولی را مقدس می کند و حتی آن را برای جامعه و نخبگان واجب می کند. امر به معروف و نهی از منکر مسئولین و حکام ، همان امر قدسی است که دین برای انتقاد به رهبر و حاکم قدسی جامعه قرار داده است. لذا این تقدسی که دین به دنیا داده علاوه بر این که مانع پیشرفت و چالاکی اندیشه و فکر نمی شود، بلکه خود سبب حرکت و پیشرفت شده و باعث می شود باب اندیشه و فکر در جامعه گشوده شود.
  • نکته : البته این که صحنه اجرای جمهوری اسلامی با این پدیده فاصله زیادی دارد امری دیگر است. اما می توان ادعا کرد که مقام معظم رهبری از همان ابتدا تا این لحظه همیشه با همین اندیشه با نخبگان و انتقادهای آن ها برخورد کرده اند.

پیشرفت اسلامی مسئله ای در میدان «جهاد» است

در یادداشت قبل توضیح داده شد که اساسا دو رویکرد برای مواجهه با مسائل وجود دارد و تاکید بر این شد که رویکرد مجاهدانه، لوازم و تمرکزهای متناسب خود را می طلبد.

رهبر انقلاب میدان جهاد را اینگونه به تصویر می کشند:

«میدان جهاد، میدان خیلی وسیعی است؛ یعنی شاید ده برابرِ این مقداری که شما حالا پیش رفته‌اید، میتوانید پیش بروید؛ جهاد ‌این ‌جوری است.‌ جهاد یعنی یک حرکت جوشیده‌ی از اعتقاد و باور قلبی و ایمان و به کارگیری توانایی‌ها؛ اگر چنانچه‌ آن ایمان وجود ‌دارد، آن باور قلبی وجود دارد، پس این کار حدّ نهایی ندارد؛ چون توانایی‌ها حدّ نهایی ندارند.»

توضیح داده شد که مواجهه با مسئله بسیار مهم است که از جنس چه نوع تمدنی باشد، واقعا اگر تمدن اسلامی حرفی نو را به صحنه می کشاند و زیست مترقی دیگری رقم می زند لذا باید نسبت خودش را در مواجهه با مسائل روشن کند از این رو شاید بتوان این بحث رهبری را در همین نقطه دانست:

«اسلام به ما وعده داده است که پیروزی متعلّق است به مؤمنِ مجاهد؛ اگر ایمان نباشد، نصرت به‌طور کامل به دست نمی‌آید؛ اگر ایمان باشد امّا مجاهدت و تلاش نباشد، نتیجه به دست نمی‌آید۱۳۹۶/۱۲/۱۰»

حال باید پرسید که پروژه امروز جامعه ایمانی چیست؟ واقعا یک جامعه ایمانی که به سمت شکل دادن تمدن اسلامی حرکت می کند و در گام دوم حرکت خود نظامش را تثبیت کرده و غرضی دارد، آن غرض چیست.

اگر قائل باشیم که انقلاب اسلامی ایران در مرحله ای است که «پیشرفت ایران اسلامی» حرف روی میز اوست و باید به آن به عنوان ناموسی ترین موضوع به آن بنگرد و اتفاقا همین پروژه است که باعث شده تمامی استکبار را به درگیری خود بکشاند لذا این پیشرفت جز با «جهاد» محقق نخواهد شد.

به تعبیر بهتر پیشرفت اسلامی زمانی محقق خواهد شد که زندگی مومنانه در مجاهدت ضرب گردد و الا زندگی مومنانه با اینکه با نصرت الهی همراه است اما در به ثمر رساندن متاع دنیایی خود که همان کارکرد عینی اوست، موفق نخواهد و شکست می خورد:

«‌این‌جور نیست که اگر در راه خدا مجاهدت کنید، فقط خدای متعال بهشت به شما بدهد! نه، فقط ثواب آخرت نیست، ثواب دنیا ‌هم هست. ثواب دنیا چیست؟ ثواب دنیا عزّت است، اقتدار است، پیشرفت است.‌۱۳۹۶/۰۹/۰۱»

«راه پیشرفت ایران اسلامی، احیاء روحیّه‌ی انقلابی و احیاء روحیّه‌ی مجاهدت است . مجاهدت، میدانهای فراوانی دارد؛ البتّه همه‌ی میدانهای مجاهدت هم خطر دارد.۱۳۹۵/۰۴/۰۵»

 

حال و روز منافقین

بسم الله
به نظر می رسد مطالعه حال منافقین و اوصاف آنها در قرآن و احادیث می تواند ما را با حال و روز منافقین امروزین جمهوری اسلامی آشنا کند و کمک کند تا آنها را بهتر بفهمیم و در مواجه با آنها شیوه درست را اتخاذ کنیم. منافقینی که در ظاهر با اسلام و آرمان های آن پیمان بسته اند و در راه تحقق آن قرار دارند ، لکن در باطن به همه آنها کافرند و در مسیر مقابل آن شمشیر می زنند. صفوف مختلفی که در مقابل مکتب امام صف بسته اند و به نام های مختلف اصلاح طلب، اعتدالی، متحیر(حجیته)، لیبرال و حتی اصول گرا جبهه تشکیل داده اند.
مدت ها بود این فکر در ذهنم بود که چه طور می شود یک فرد عملکرد جمهوری اسلامی، پاکی رهبر آن و رشد و قدرت جمهوری اسلامی را ببینند و از طرفی فشار های دشمنان آن، کثیف بودن دشمنان آن و دروغ های ریز و درشت دشمنان و رسانه هایشان را لمس کند ولی بازهم در مقابل جمهوری اسلامی بایستد و از ته دل به او ایمان نیاورد. چه طور انسان می تواند اینطور باشد؟ فقط یک راه دارد و آن اینکه چشم و گوش و قلبش بسته باشد و نتواند اینها را ببیند و لمس کند. و یا اینکه ببیند ولی نتواند قبول کند. واقعا صحنه ی عجیبی است. چه طور می شود که یک انسان در مقابل حقیقت اینگونه می شود. آیه 17 تا 19 بقره توصیفی است از خداوند متعال در مورد وضعیت منافقین.

«مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ (17بقره)»
مرحوم علامه طباطباییره ذیل آیه 17 سوره مبارکه بقره می فرمایند:
«{خداوند} با آوردن مثلى، وضع منافقين را مجسم ساخته، مى‏فرمايد منافقين مثل كسى ميمانند كه در ظلمتى كور قرار گرفته، بطورى كه خير را از شر و راه را از چاه و نافع را از مضر تشخيص نميدهد و براى بر طرف شدن آن ظلمت، دست به اسباب روشنى مى‏زند، يا آتشى روشن كند، كه با آن اطراف خود را به بيند، يا وسيله‏اى ديگر و چون آتش روشن ميكند و پيرامونش روشن ميشود. خدا به وسيله‏اى از وسائل كه دارد يا باد يا باران يا امثال آن آتشش را خاموش كند و دوباره به همان ظلمت گرفتار شود و بلكه اين بار ميان دو ظلمت قرار گيرد يكى ظلمت تاريكى و يكى هم ظلمت حيرت و بى اثر شدن اسباب.»
و در ادامه در تفسیر آیه نوزدهم «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ» می فرمایند:
« اين آيه مثل دومى است كه خداوند حال منافقين را با آن مجسم مى‏كند، كه اظهار ايمان ميكنند، ولى در دل كافرند، به اين بيان كه ايشان به كسى ميمانند، كه دچار رگبار توأم با ظلمت شده است، ظلمتى كه پيش پايش را نمى‏بيند، و هيچ چيز را از ديگر چيزها تميز نميدهد، ناگزير شدت رگبار او را وادار بفرار ميكند، ولى تاريكى نميگذارد قدم از قدم بردارد، از سوى ديگر رعد و صاعقه هول انگيز هم از هر سو دچار وحشتش كرده، قرارگاهى نمى‏يابد، جز اينكه از برق آسمان استفاده كند، اما برق آسمان هم يك لحظه است، دوام و بقاء ندارد، همين كه يك قدم برداشت برق خاموش گشته، دو باره در تاريكى فرو مى‏رود.
اين حال و روز منافق است، كه ايمان را دوست نميدارد، اما از روى ناچارى بدان تظاهر مى‏كند، چون اگر نكند باصطلاح نانش آجر ميشود، ولى چون دلش با زبانش يكسان نيست، و دلش بنور ايمان روشن نگشته، لذا راه زندگيش آن طور كه بايد روشن نميباشد، و معلوم است كسى كه ميخواهد بچيزى تظاهر كند كه ندارد، لا يزال پته‏اش روى آب مى‏افتد، و همواره دچار خطا و لغزش ميشود»

الزامات و بایدهای تحول و بازسازی

💠الزامات و بایدهای تحول و بازسازی💠

⚫️سوم: کیفیت، الزامات و روش بازسازی:
در یادداشت های قبلی گفتیم که بازسازی به معنای تحول، ساختار به معنای خود نهادها و ابزارها، نوع چینش آنها و رویکرد و نحوه مدیریت، و فرایند تصمیم گیری و حل مسأله است. و فرهنگ به معنای عام است هرچند فرهنگ به معنای خاص، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. حال سوال این است که در تحول باید چه کرد؟ مراحل تحول چیست؟ مقدمات آن چیست؟ تحول چه شروط و لوازمی دارد؟ اساسا چه کسی می تواند دست به تحول بزند؟
در ادامه به 5 مورد از الزامات و باید های تحول می پردازیم:

🔹اولین الزام این است که کسانی که می خواهند به بازسازی بپردازند، باید به معنای واقعی، این مطلوب رهبری را فهم کرده باشند. یعنی هم تحول را به خوبی تصور کنند و هم ضرورت آن را تصدیق کنند.

🔹دومین ضرورت، این است که تمام حرکات باید مبتنی بر مبانی اندیشه ای توحیدی و همچنین مبتنی بر اندیشه اجتماعی اسلام باشد. پس در اینجا باید یک بار به مبانی و زیرساخت های فکری برگردیم و تمام حرکتمان را بر آن ابتنا کنیم.

🔹نیاز سوم، وجود یک ایده غنی و دارای عقبه فکری است که مانند یک منبع انرژی عمل کند. هم نقشه راه بدهد، هم لحظه به لحظه رصد داشته باشد و هم طرح و برنامه اش را مطابق شرایط بروزرسانی کند. طبعا برای تحقق این امر، نیازمند شناخت کامل ظرفیت ها، استعدادها و امکانات هستیم. یعنی هم ظرفیت شناس باشد و به خوبی بر روی آنها سوار شود و هم بتواند ظرفیت سازی کند و شرایط را تغییر دهد. در این صورت آن ایده هیچگاه به انسداد و بن بست نخواهد رسید.

🔹چهارمین کاری که باید انجام داد، رسیدگی به عزم و اراده مردم است. چراکه اساسا اراده ملی محور این انقلاب و دینامیسم این انقلاب هستند. لذا به این امر محوری باید رسیدگی کرد و آن را قوی تر و راسخ تر کرد.

🔹و شرط پنجم این است که شخصی می تواند دست به تحول بزند که هم انسان شناس باشد و هم جامعه شناس. البته نه با روانشناسی و جامعه شناسی تجربی کور؛ بلکه با انسان شناسی فطری و الهی. انسان شناس یعنی امام. جامعه شناس یعنی آقا.
امام بود که در دهه 40 و 50 مردم زمان خودش را بهتر از هر کسی شناخت و اراده قیام را در آنها دید. او بود که نیاز حقیقی و فطری مردم را به رخشان کشید و آنها مست آن خواسته کرد. آقا هست که به خوبی مردم و اراده ها و آرمان هایشان را می شناسد. حتی اراده و فکر دشمن را هم می شناسد. چراکه کسی که انسان را عمیقا درک کند، هم انسان موحد و هم انسان مشرک را به خوبی می شناسد و پیش بینی می کند.
اساسا انسان شناس و جامعه شناس واقعی کسی است که به خود و خدایش معرفت عمیق پیدا کند. چراکه چنین کسی که نسبت به جان مایه انسان پی برده است، طبیعتا همه انسان ها می شناسد. و مریضی ها و ناآرامی های او را هم به خوبی می شناسد. زیرا او به خوبی می داند که انسان با چه چیزی آرام می شود و فقدان آن است که ناآرامی را پدید آورده است.

🔻در مجموع برای رقم زدن یک تحول، نیاز به 5 مولفه داریم: فهم و تصدیق ضرورت تحول – تکیه بر مبانی توحیدی و اجتماعی – وجود یک ایده غنی و با عقبه فکری – وجود عزم و اراده مردم – شناخت عمیق انسان و جامعه بالاخص انسان و جامعه امروز.

نخبه کیست؟ مروری بر بیانات رهبری در دیدار اخیر با نخبگان

در این یادداشت قصد داریم با مرور بر بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی کشور، مروری بر ویژگی های نخبگان داشته باشیم :
ایشان در ابتدا «نخبه» را، «یکی از مهم‌ترین ثروتهای انسانی کشور» و «جزو ارکان پیشرفت کشور» دانستند؛
سپس به بیان عناصر شکل گیری نخبه پرداختند و «استعداد طبیعی او» ، «زمینه» و «هدایت و توفیق الهی» را، سه عامل تولید نخبه بیان کردند و در توضیح عامل سوم افزودند: «بدون تردید برای اینکه شما نخبه بشوید و نخبه شمرده بشوید، احتیاج دارید به توفیق الهی و به هدایت الهی. صِرف اینکه کسی استعداد داشته باشد و این استعداد را به کار ببرد، آدم را نخبه نمی کند. ممکن است یک کسی، آدم بسیار باهوشی و زرنگی [باشد]، این زرنگی را، این هوش را برای اختلاس به کار ببرد! … این اختلاس گر است؛ این نخبه نیست. نخبه آن کسی است که به معنای واقعی کلمه برگزیده باشد؛ نخبه یعنی منتخب؛ نخبه یعنی برگزیده و ممتاز. خب، پس نخبه به‌ عنوان یک توصیف ارزشی شامل اینها نمی شود.» و همچنین در ادامه نخبه را، به عنوان یک توصیف ارزشی، اینگونه توصیف کردند: «آن انسانِ صاحب استعدادِ پُرکارِ پُرتلاشی است که از هدایت الهی بهره گرفته باشد؛ گاهی هم خودش نمی داند که این هدایت الهی است امّا هدایت الهی است. این آنات و لحظات شگفت‌ آوری که مکتشفین بزرگ عالم در آن لحظات به یک حقیقتی دست پیدا کردند، کار خدا است؛ اینها همان هدایت الهی است … شما جوانان عزیز خوشبختانه دلهایتان آلوده نیست … پس [باید] بتوانید نخبه‌ی به معنای واقعی کلمه بشوید.»
همچنین انتظاراتی که از نخبگان بیان کردند، عبارت بود از اینکه: «ظرفیّت برتری را که خدای متعال به شما داده، تبدیل کنید به ظرفیّت ملّی؛ یعنی این توانایی را در خدمت حلّ مسائل کشور قرار بدهد.» و همچنین، «از توانایی‌های خود» ، از «ظرفیّتهای کشور» و «از دشمن» غفلت نکنید.
امّا انتظاراتی هم که از دستگاه‌ها برای نخبه بیان می کنند، «در یک کلمه، حمایت» است.
نکته مهم دیگری که بیان می کنند، این است که باید «شاخص ارزیابی نخبه را اصلاح کنیم.» و شاخص ارزیابی را، از نمره، به «حلّ مسئله» تغییر دهیم و حل مسائل کشور، «شاخصِ ارتقا» و «پذیرش به عنوان رتبه‌ی برتر باشد»؛ همچنین، اینکه «به نخبگان ما افق روشن نشان داده بشود.»
ادامه دارد …

توجه به نخبه قهری است

توجه به نخبه یک امر طبیعی و متین است و حتی می‌توان گفت تا حدی هم این توجه قهری است. امّا اینکه در عمل تا چه اندازه نخبه‌گرایی به خرج داده شود این از اهمیت بالایی برخوردارد است؛ اینکه جایگاه نخبه در هندسه نظام سیاسی مشخص باشد و اینکه نقش نخبه واضح باشد و میزان تاثیر و آزادی و محدودیتی که برای نخبه قائل هستی، این از امور مهمی است که با صرفا احترام به نخبه گذاشتن و در حرف نخبه‌گرایی نشان دادن کار را حل نمی‌کند.

در میدان عمل ناچار هستید به نخبه‌گرایی؛ اگر نخبگان در صحنه نباشند، کل این صحنه برچیده خواهد شد و نمی‌توانی طرح و پروژه را پیش ببری، به طور کل سفره جمع خواهد شد. نخبه‌گرایی مسئله‌ی مهمی است که الحمدلله در اندیشه‌ی حضرت آقا به عنوان رهبر این انقلاب در کنار مردم سالاری به صورت جدی جایگاه ویژه‌ای دارد؛  که در نگاه اولیه احساس می‌شود مردم سالاری در تناقض با نخبه‌گرایی است، امّا در نگاه حضرت آقا این دو عنصر کلیدی بدون تناقض در کنار هم جای گرفته‌‌اند.

از باب نمونه برای هنگامی که نخبگان در صحنه نباشند و کل سفره برچیده خواهد شد؛ یک نمونه صحنه‌ی دفاع مقدس بود؛ وقتی نخبگان در صحنه نباشند این چنین می‌شود که حضرت امام ناچار می‌شوند جام زهر قطع نامه ۵۹۸ را بنوشند!

نمونه‌ی دیگر در بحث آزاداندیشی است؛ وقتی نخبگان در صحنه نباشند؛ یعنی آزاداندیشی را نمیشناسند، وزن آن را نمی‌بینند، لذا حرارتی نسبت به آن ندارند؛ در عمل می‌بینیم که از سال ۸۱ که حضرت آقا به صورت علنی این مسئله را پی‌گرفتند و مطرح کردند، می بینیم که الان بعد از گذشت ۲۰ سال هنوز هم که هنوز است اتفاقی رقم نخورده است.

و یا نمونه‌ی دیگر جام زهر برجام است؛ وقتی نخبگان در عرصه اقتصاد در صحنه نیستند و اقتصاد مقاومتی فهم نمی‌شود، در سال ۹۲ گفتمان مذاکره بالا می‌آید و یک دولتی بر سرکار می‌آید که برجام را بر کشور تحمیل می‌کند.

دستگاه محاسباتی و تحلیل حوادث جاری2، شهادت حاج قاسم سلیمانی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در تکمیل نکات یادداشت قبل چند نکته قابل توجه اند:

1- اینکه ملت ایران ملتی صبار و شکور است؛ و اینکه تحلیل این مساله با نگاه به یکی دو حادثه ی گذرا و موقت صورت نپذیرفته و نمیپذیرد، بلکه با نگاه کلان چه در بعد زمانی و چه در قبال حوادث و چه در قیاس با هویت مردم که آیا کلان و در مقیاس ملی بررسی میشود یا در مقیاس افراد؟ انجام میگیرد.

2- اینکه این ایام و این اتفاقات مذکور، یوم الله هستند؛ اصل تمییز روز خدا از غیر آن و تشخیص اینکه فعل و اراده ی الهی چیست و متوجه چیست.

3- اینکه دشمن مشغول چه کاری است وضعیتش چیست و کدام حادثه را او رقم زده یا میزند و کدام را خودمان

4- اینکه اکنون وقت ذکر خدا در مقیاس ملی است؛ و بصورت کلی اینکه وظیفه ی ما در قبال این وضعیت چیست؟ چه وظیفه ی کلی و چه در قبال جزئیات و مصادیق؟

به وضوح به نظر میرسد در این چند مساله و یا این چند شاخه، میان حضرت آقا و دیگران تفاوت هست. البته یک نکته ی مهم را نباید فراموش کرد و یا ندید گرفت.

آنچه در رهیافت ما به عمق این تفاوت موثر است این است که در میانه ی آن کوران حوادث که همه ی هوشمندان جهان را کاملا متوجه معادلات بین ایران اسلامی و راس استکبار جهانی کرده بود، و هر روز و هر لحظه در خرد ترین مصادیق، اتفاقات متکثری می افتاد که همگی نیاز به تحلیل و جمع بندی داشتند این تفاوت ها بروز کرده است؛ اهمیت این مساله به این است که صحنه و آن چه به چشم می آید برای همگی یکی است و متکثر است و همه همان چیزهایی را میبینند که دیگری میبیند، ام تحلیل ها از همین صحنه 180 درجه تفاوت میکند.

این تفاوت، تفاوت در دستگاه محاسباتی است.

 

شاهد دیگری برای اختلاف در دستگاه محاسباتی را بررسی کنیم:

حضرت آقا در موارد پر شماری از اختلاف دستگاه محاسباتی امام خمینی (ره) و دستگاه محاسباتی آمریکا سخن به میان آورده اند، یکی از شاهد مثال های ایشان مساله ی پیش بینی سقوط رژیم طاغوت است، این مساله را در یادداشت بعدی بیشتر خواهم پرداخت.

نقش خواص و نخبگان در فتنه ها

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت158
#ایده_فرهنگی_مادر
#نخبگان_خطاکار
#نخبگان_و_فتنه

در کتاب شریف نهج البلاغه حضرت امیر می فرمایند :
كُن فِي الفِتنَه كابنِ اللَّبونِ لا ظَهرَ فَيَركَبَ و لا ضَرعَ فيَحلَبَ؛

در ایام فتنه مثل شتری دوساله باش که پشتی برای سواری و نه شیری برای دوشیدن
در ایام فتنه دشمن اگر بخواهد ضربه کاری بزند باید به دنبال افرادی برود که پیرو دارند و اهل علم هستند اگر بتوان اینها را بازی داد توانسته جمع زیادی از مردم را همراه خود کند
دقیقا کاری که معاویه علیه لعنه با سپاه امام حسن علیه السلام کرد با پیشنهاد پول فرماندههان لشکر را خرید وقتی فرمانده را خریدی انگار لشکر را خریدی
و امام مجبور به صلح شد
در اینجاست که اهمیت خواص و نخبگان مشخص می شود یکی از امتحانات الهی برای این جماعت ایام فتنه است که معلوم می شود اینها اهل سواری به دشمن هستند یانه

حضرت آقا در سال 88 کلیدواژه #نخبگان_خطرناک و #خواص_بی_خاصیت را بیان می کنند
حضرت آقا در سال 88 می فرمایند:
یکی از مهمترین موانعِ پیشرفت این است که مسؤولان و نخبگان و قشرهایی که می‌توانند روی ذهنهای دیگران اثر بگذارند، در شناخت مشکلات مردم اشتباه کنند و خواسته‌های مردم را درست نفهمند یا خواسته‌های مردم را به نقاط کم‌ارزش و بی‌ارتباط با زندگی واقعی مردم ربط دهند؛ این چیز بسیار بدی است. باید نخبگان، مسؤولان، برجستگان و کسانی‌که می‌توانند روی افکار مردم به‌راحتی اثر بگذارند، به این نکته توجّه کنند.

و دوباره در فتنه اخیر حضرت آقا خطاب به ابن خواص بی خاصیت فرمودند اگر موضع ناصوابی گرفتید توبه کنید و جبران کنید که این موضع های شیطانی باعث تقویت جبهه طاغوت و تضعیف جبهه حق می شود

در آخر یک روایت فوق العاده زیبا از پیامبر درباره فتنه بیان کنیم

ليأتينّ على النّاس زمان يكذّب فيه الصّادق و يصدّق فيه الكاذب و يخوّن فيه الأمين و يؤتمن الخئون و يشهد المرء و لم يستشهد و يحلف و إن لم يستحلف و يكون أسعد النّاس بالدّنيا لكع بن لكع لا يؤمن باللَّه و رسوله.

زمانی به مردم رسد که راست گو را تکذیب کنند و دروغگو را تصدیق کنند و امین را خائن شمارند و خائن را مومن پندارند و مرد بی آنکه شهادت از او خواهند شهادت دهد و بی آنکه قسم از او خواهند قسم خورد و خوشبخترین مردم فرومایه پسر فرومایه باشد که به خدا و پیغمبرش ایمان ندارد

نهج الفصاحه ص 654، حدیث 2366

فرهنگ اقتصادی

باسمه تعالی
فرهنگ اقتصادی عبارت است از نگرش‌ها، گرایش‌ها، رفتارها و کنش‌های اقتصادی افراد در یک اجتماع و هر آنچه که افراد در مورد پدیده‌های اقتصادی می‌اندیشند و در حوزة اقتصاد عمل می‌کنند.بر این اساس اگر در یک کشور فرهنگ اقتصادی با رویکرد مردمی و جهادی شکل بگیرید این سبب میشود زمینه تحقق اقتصاد مقاومتی که یک مقوله چند وجهی از جهت اقتصادی و فرهنگی است ایجاد شود به طوری که در این رهگذر هر چقدر نگرش ها؛ گرایش ها در مقوله فرهنگ عمیق تر باشد این مهم منجر به استحکام و ساخت درونی بیشتر اقتصادی میشود از جمله اینکه اگر عدالت را به عنوان یک نگرش لحاظ کنیم میبایستی در فرهنگ اقتصادی به سمت تحقق عدالت اقتصادی حرکت کنیم.

اقتصاد فرهنگی

باسمه تعالی

اگر بخواهیم مقوله اقتصاد فرهنگی را از منظر نسبت فرهنگ و اقتصاد با یکدیگر مقایسه کنیم میبایستی به این نکته اشاره شود که در اقتصاد فرهنگی محوریت و تقدم رتبی با فرهنگ است یعنی این فرهنگ است که جهت دهی خود را به گزاره‌های اقتصادی متوجه می‌سازد به گونه ای که اگر در فرهنگ غربی بر اساس مبانی فکری و فلسفی اصل بر کسب لذت و منفعت حداکثری است و این خود را در عرصه اقتصاد با تحقق سرمایه سالاری و تشکیل طبقه ثروتمند نشان میدهد در حالی که در فرهنگ اسلامی براساس مبانی فکری و فلسفی اصل بر قناعت و تامین معیشت متناسب با نیاز است و بر این اساس در اقتصاد اسلامی محوریت با مردم سالاری عدالت اقتصادی محقق میشود.

مراد از ساختار فرهنگی

ساختار فرهنگی بیش از آن که یک واقعیت نرم و نرم افزاری در عرصه فرهنگ باشد ، بیش از آن که اشاره به سخت ترین لایه های  عرصه فرهنگ یعنی سازمان ها و نهاد باشد، اشاره به نوع آرایش جبهه فرهنگی است. آواره برداری از ساختار فرهنگی جمهوری اسلامی یعنی تحول در آرایش عرصه فرهنگ با محوریت هدف و با پشتوانه رویکردی مشخص. این فهم را به اصطلاحی چون آتش به اختیار ضمیمه کنید که عدم آرایش مناسب و متناسب با نیازهای انقلاب در تحلیل رهبری یعنی مختل بودن اتاق فرماندهی.

 

ساختار فرهنگی یا همان آرایش جبهه سالهاست نه از تعدد بلکه از تشتت در راهبری و تشتت در اراده وضعیت بغرنجی دارد، اتاق فرماندهی مشخص نیست درکجا ایستاده و در چه نسبتی با بدنه فرهنگی دارد.کرانه بدنه فرهنگی نیز مشخص نیست تا کجا و تا چه قلمرویی ادامه دارد. این آرایش فرهنگی بیش ازآن که حالت تهاجمی یا حداقل حالت مقاومتی دربرابر ضربات دشمن بگیرد دچار گیجی در اراده خود شد.

این آرایش فرهنگی قدرت مانور را از جبهه فرهنگی گرفته به اداره خود مشغول کرده است. قادر نیست از عقل و ظرفیت های خارج از خود بهره ببرد. این آرایش فرهنگی نیروهای مردمی را دچار خستگی و فرسایش کرده چون نیروی مردمی نیز نمی داند در  این تهاج بی امان از سوی دشمن باید کجا حمله کند و کجا پناه بگیرد. و هرگاه با این ساختار روبه رو میشود  این آرایش را در مقابل کنش های خود می بیند.

آیا منظور از «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ» تغییر سازمانهای فرهنگی است؟

رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای در اولین جلسه با دولت سیزدهم، در تاریخ 6 شهریور 1400 در محورهای مختلف توصیه‌هایی به دولت داشتند، یکی از آن محورها «فرهنگ و رسانه» بود، ایشان ذیل این عنوان توصیه به «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی» کشور کردند؛ یکی از فهم‌های اولیه‌ای که از این توصیه ادعا می‌شود این است که این سخن به معنای «تغییر در سازمان‌های متولی فرهنگ» در کشور است، ادعا هم به این صورت است که منطوق بیان رهبری از چنین جمله‌ای آن هم در دیدار مسئولین دولتی چیزی جز این نمی‌تواند باشد، خود جمله هم که بیان می‌کند که ساختار فرهنگی کشور نیاز به بازسازی انقلابی دارد.

اما اگر بخواهیم معنای متبادر از این توصیه را بفهمیم، باید کل توضیحاتی که ایشان در این باره می‌دهند را ببینیم، یک جمله ادبی بریده از توضیحات نیست که بخواهیم معنای تحت اللفظی آن را بگوییم چیست. ایشان در همین سخنرانی همان ابتدا مقصود خودشان از «انقلابی» بودن این بازسازی را بیان می‌کنند که باید «خردمندانه و عاقلانه باشد نه بی هوا و بی حساب» و تأکید می‌کنند که منظورشان از حرکت انقلابی، «بنیانی بودن و برخاسته از اندیشه و حکمت بودن» است.

در گام بعد بر اهمیت «فرهنگ» تأکید می‌کنند که «خیلی از این خطاهایی که ما در بخشهای مختلف انجام میدهیم، ناشی از فرهنگ حاکم بر ذهن ما است. اگر ما اسراف داریم، اگر ما تقلید کورکورانه داریم، اگر ما سبک زندگی غلط داریم، اینها ناشی از مشکلات فرهنگی است؛ فرهنگِ حاکم بر ذهنها است که در عمل، این مشکلات را به وجود می‌آورد. زندگی‌های تقلیدی، زندگی‌های تجمّلاتی و اشرافیگری، غالباً منشأ و ریشه‌ی فرهنگی دارد.»

در توضیح بعدی بیانات شریف‌شان از «شکوفایی ابزارهای فرهنگی مثل سینما و هنر و رسانه» سخن می‌گویند،  و راه حل این شکوفایی را «میدان دادن و کمک کردن دولت به لشکر عظیم جوانان علاقه‌مند به کار فرهنگی که مشغول به کار هستند» می‌دانند. و می‌فرمایند در صورت کمک و میدان دادن دولت به این لشکر عظیم جوانان «طعاً کارهای بزرگی انجام خواهد گرفت و قدمهای خلّاقانه‌ای برمیدارند» و دولت را دعوت به «حمایت هوشمند» از این لشکر عظیم جوانان می‌کنند، می‌کنند.

از این نحوه توضیح چند امر برداشت می‌شود.

  1. از تأکید بر اینکه باید یک حرکت «عاقلانه و حساب شده و بنیانی و برخاسته از اندیشه و حکمت» انجام داد، این معنا برداشت می‌شودکه حتی اگر قرار است سازمان‌های فرهنگی کشور را دست بزنید، باید یک فرایندی برای آن تعیین کنید، قطعاً نقطه اصلاح ساختار از یک فرمان حکومتی رهبری به اینکه مثلاً فلان سازمان‌های موازی را حذف کنید، یا فلان سازمان‌ها را در هم ادغام کنید شروع نخواهد شد، مگر این چقدر اتفاق ارزشمندی است؟ و چقدر اثر عمیق دارد؟ لذا فقط همین قسمت بیان را هم بگیریم، معنای این درخواست تغییر سازمان‌ها نخواهد بود، و حتی اگر معنا این باشد، قطعاً دعوت می کند که یک فرایند و مقدمات عاقلانه و حساب شده‌ای برای این تغییرات طراحی کنید، آن هم با دعوت به اینکه ببینید ریشه‌های این بلیات کجاست و دست بر آن ریشه‌ها و بنیان‌ها بگذارید و یک تغییر بنیانی را آغاز کنید که قابلیت ادامه حیات و قابلیت ایجاد تحول ساختاری داشته باشد.
  2. نقطه تأکید ایشان بر استفاده از یک ظرفیت ویژه به نام «لشکر عظیم جوانان علاقه‌مند و مشغول به کار فرهنگی» است، و این لب و روح دعوت ایشان در بیانیه گام دوم است، که برای راه اندازی یک حرکت عمومی به سمت آرمان‌های انقلاب، جوانان را دعوت به قیام برای پیشرفت کشور می‌کنند، اینجا هم بعد از آن دعوت به عقلانیت و حساب شدگی و حرکت بنیانی و مبتنی بر اندیشه، بر این ظرفیت عظیم تأکید می‌کنند و این تأکید این معنا را منتقل می‌کند که روح این توصیه ایشان همان روح بیانیه است که برای بازسازی ساختارهای فرهنگی کشور هم باید یک اراده و خواست جدید به میدان بیاید و با تکیه بر این ظرفیت و میدان دادن به آن، فرایند برای سرریز شدن این روح به میدان آمده به لایه ساختاری طراحی کرد.

 

#یادداشت_333