تقریری وجودی از امامت امت

بسم الله الرحمن الرحیم

  • یکی از اهداف انقلاب اسلامی در بیان حضرت امام ، امامت امت است . اما باید این امامت امت را واکاوی نمود و مشخص کرد که دقیقا یعنی چه ؟
  • در اندیشه حضرت امام، علاوه بر استخلاف فردی، پدیده ای به نام استخلاف اجتماعی داریم یعنی جامعه به مقام خلیفه الهی برسد. همان طور که در فضا فردی، خلیفه الله واقعی، امام می باشد، در فضای اجتماعی نیز خلیفه الله واقعی جامعه امام می باشد.
  • اما امامت جامعه یعنی چه ؟ اگر قرار باشد جامعه ای امام باشد، باید شئونی که یک امام دارد در مورد جامعه نیز پیاده شود.
  • شأن امام این است که در نقش هادی و سر رشته داری امور باشد و همان شأن برای جامعه نیز باید محقق شود. یعنی خود جامعه در نقش هادی و رهبر قرار گیرد.
  • اما مسئله ای که در این جا مطرح است نسبت امت با امام می باشد؟ در این بین شاید بتوان این گونه بیان کرد که اساسا، در فضای امامت امت، اراده امام جامعه در اراده مردم حلول پیدا می کند. به عبارت دیگر از آن جایی که جامعه به مقام امامت رسیده است دیگر جامعه و امام به یک وحدتی رسیده اند و اساسا دوییت میان آن ها از بین رفته است . و اساسا کار ویژه ولی و امام جامعه، رساندن جامعه به مقام امامت است.
  • همان طور که در فلسفه در بحث علت و معلول بیان می شود که معلول چیزی جز جلوه ی علت خویش نیست و حقیقتا چه در وجود و چه در بقا متصل به علت خود می باشد و بیان می شود که در خارج و عین حقیقتا یک وجود واحد بیشتر حضور ندارد . شاید بتوان در این جا هم از آن بحث کمک گرفت و استعاره را این گونه رقم زد که امام جامعه مانند علت و مردم مانند معلول می مانند و این نسبت را به این صورت تصویر کرد لذا امامت جامعه یعنی همان امامت امام و در این صورت دیگر تناقض و ضدیتی میان آن ها یافت نمی شود .

دردها و سازمان ها

با روحیه های سازمانی نمی توان ماموریت های بزرگ را پیشبرد و تحول آفرید. سازمان (به معنای موجود آن ) انسان را تحقیر میکند‌ و روحیه تحول آفرینی او را محدود میکند. دغدغه های انسان را می خشکاند و او را از سطح دردهای انسانی و انقلابی به سطح ماموریت های سازمانی تقلیل میدهد.

اگر ماموریت های بزرگ را در حد وسع سازمان دنبال کنیم یقینا نمی توانیم آن را به عنوان ماموریت عمری خودمان و به عنوان دوای دردمان دنبال کنیم. دنبال کردن ماموریت ذیل سازمان، تمامی محدودیت های سازمان را بر آن ماموریت تحمیل میکند. از جمله مشکلات بودجه ای، بیلان کاری، دستورات موازی، کمبود نیروی کاری کماً و کیفاً و در نهایت تغییر ماموریت در شرایطی که ماموریت قبلی ناقص و ناتمام مانده است و نتوانسته است انقلاب را یک گام به پیش برد. به از مدتی هم نتیجه آن می شود که این فرد انقلابی تبدیل به یک نیروی اداری شده و گرفتار کارها نمایشی می شود که نه از درد برآمده و نه به درمان ختم می گردند.

✅بله، ممکن است فردی یک ماموریت اصیل را که از یک درد برخاسته برای خود برگزیند و آن را با جدیت انقلابی دنبال کند و به نتیجه رساندن آن برایش حیاتی باشد لذا از تمامی ظرفیت های موجود برای پیشبرد آن استفاده کند لکن به جهاتی و متناسب با اقتضائاتی این ماموریت را ذیل یک سازمان دنبال کند و هر جا متوجه این شد که محدودیت های سازمان مانع پیشبرد آن ماموریت ها شده است فارق از سازمان آن ماموریت را دنبال کند. این می تواند مطلوب باشد. خصوصا اگر نهایت تلاش را بکند که در حصار محدودیت های سازمان محصور نشود و از تمامی ظرفیت های خود و محیط برای به ثمر نشاندن آن ماموریت استفاده کند.

🔸ظرفیت های انسانی به مراتب بیشتر از ظرفیت های یک سازمان است. لذا برای درمان درد ها نباید خود را محصور در محدودیت های تحمیلی کرد و باید از قید و بندهای تکلف آفرین رها شد.
🌾

حفاظت شده: مردم یا حاکمیت؛ نقطه آغاز اصلاح از کدام است؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

چرایی «انتخابات» و حق رأی مردم (2)

💠چرایی «انتخابات» و حق رأی مردم (2)💠

🔹 با توجه به مقدمه ای که در یادداشت قبل بیان شد، در میابیم که انتخابات محصول و نتیجه جایگاه مردم است. مردم هم شرط شکل گیری حکومت هستند، هم هدف حکومت و هم می توانند به ولایت و سالاریت برسند.

🔻اینکه مردم شرط شکل گیری حکومت هستند، اقتضاء می کند که باید با اعلام نظر و انتخابات، نظام اسلامی را انتخاب کنند.

🔻اینکه مردم هدف هستند، اقتضاء می کند که چارچوب و قوانین نظام باید طوری باشد که مردم به این سمت برسند. و انتخابات، خودش راه و روش رساندن مردم به سالاریت است. مردم باید خودشان انتخاب کنند تا بزرگ شوند؛ تا بفهمند؛ تا زیر بار مسئولیت خودشان بروند. نمی شود مردم را کنار زد و منتظر بود تا یک دفعه به درجه ولایت برسند.

🔻و همچنین زمانی که مردم به ولایت برسند، یکی از نمودهای این ولایت و سالاریت آنها، انتخابات می تواند باشد. و همین که این مردم، نظام اسلامی را انتخاب کرده اند، خود این اقتضا می کند در همان حد باید حق نظر و انتخاب داشته باشند تا اعمال ولایت کنند.

🔹 ولایت امام یا ولایت فقیه مانند پدری که میخواهد در فرزندش روحیه عزت و استقلال شکل بگیرد. روحیه عزت و استقلال یعنی فرزند باید درجه ای برسد که خودش روی پای خودش بایستد و مختارانه و مستقل و با عقلانیت و اراده خودش تصمیم بگیرد. راه رساندن فرزند به این هدف، تمرین این حرکت است یعنی پدر باید گاهی در حد کمتر اختیاراتی به کودک بدهد تا او بتواند اختیار و استقلال خودش را بروز دهد. تا آرام آرام به درجه کامل استقلال و اختیار برسد.
انتخابات و مشارکت مردم در جامعه هم همینگونه است. در عین اینکه خود مشارکت مردم هدف است، راه و روش رساندن آنها به آن هدف هم هست.

چرایی «انتخابات» و حق رأی مردم (1)

💠چرایی «انتخابات» و حق رأی مردم (1)💠

🔶 سوالی که در مورد مردم سالاری به ذهن می رسد این است که امروزه انتخابات برای همه است. آیا همه مردم ایران، قیام کننده هستند که حق انتخاب به آنها داده شده؟ شاید بتوانیم بگوییم چهل سال گذشته، مردم در آن شرایط بر علیه مستکبر درونی و بیرونی قیام کردند و اسلام را انتخاب کردند؛ اما آیا امروزه هم مردم همچنان اینگونه اند؟ قطعا بسیاری از افراد، تمام زندگی شان را وقف این انقلاب و اسلام کرده اند اما چند درصد جامعه اینگونه هستند؟ آیا این مردم حق انتخاب دارند؟ این حق انتخاب را چه کسی به آنها داده است؟

🔶 مقدمه: در یادداشت های قبلی بیان شد که مردم، هم هدف هستند و هم شرط شکل گیری حکومت اسلامی و هم می تواند به ولایت برسد.
🔹اینکه مردم شرط شکل گیری حکومت هستند، یعنی خواست مردم، یک پایه و یک شرط تحقق حکومت است. لذا همیشه این مردم هستند که حداقل باید شخص اول حکومت را انتخاب و تأیید کنند. بر این اساس بوده است که حضرت امام، نظام اسلامی را به رأی تمام مردم گذاشتند و بعد از خواست مردم، جمهوری اسلامی را شکل دادند و برای استمرار این حق مردم، مجلس خبرگان را طراحی کردند که مردم آنها را انتخاب می کنند و آنها بر رهبری نظارت دارند و اگر روزی هم نیاز به رهبر جدیدی بود، آنها رهبر جدید را انتخاب می کنند.
البته این سوال در اینجا مطرح است که چرا مردم مستقیما رهبر جدید را انتخاب نمی کنند؟ که شاید بخاطر تخصصی بودن شناخت و انتخاب ولی فقیه باشد. (جای تأمل بیشتر دارد)
🔹هدف بودن مردم یعنی پروژه و هدف اصلی ولایت فقیه، رساندن مردم به کمال و مرتبه ولایت است. لذا تمام عرصه های اجتماعی باید طوری طراحی شود که مردم طوری تربیت شوند که به این هدف، نزدیک شوند.
🔹ولایت مردم هم یعنی به هر اندازه که مردم به هدف برسند، ولایت بیشتری در جامعه خواهند داشت. و نظر آنها مبنای حرکت قرار خواهد گرفت.
ادامه دارد….

مردم سالاری یعنی سالار بودن فطرت

💠مردم سالاری یعنی سالار بودن فطرت💠

🔶 سوال این است که ولایت مردم، زمانی محقق می شود که مردم به این مرتبه از کمال برسند تا مقام ولایت را بدست بیاورند و سپس در جامعه ولی و سالار می شوند؟ یا اینکه خیر؛ مردم از ابتدا ولایت دارند؟
می توانیم سوال را به گونه دیگر مطرح کنیم؛ آیا ولایت برای مردم است یا فقط برای مومنین؟ آیا همه آحاد مردم حق انتخاب دارند یا قیام کنندگان لله؟ آیا ولی فقیه، باید نظر همه مردم را مبنای کار قرار دهد یا فقط فقط نظر مومنین را؟

🔶 پاسخی که به ذهن بنده می رسد این است:
🔹اگر بگوییم مردم ذاتا ولایت دارند، این همان دموکراسی و تفکر اومانیسم است که اصالت را به انسان می دهند. زیرا چنین انسانی که خودش را به مادیت خودش تقلیل داده و بر علیه عقل و فطرت بپاخاسته است، نمی توان ولایت داشته باشد و انتخابش مورد ارزش.
🔹از طرفی اینگونه هم نیست که بگوییم یک نفر ولایت دارد و بقیه فقط باید چشم بگویند و تا ابد فقط از روی تقلید، تبعیت کنند. فقط بگویند سمعنا و اطعنا. هدف این نیست که مردم تا آخر همینگونه بمانند.
🔹سالاریت مردم یعنی سالاریت مردمی که قیام لله کرده اند. یعنی سالاریت مردمی که علیه شیطان و حیوانیت و نفس خودشان قیام کرده. یعنی مردمی که در مقابل مستکبر درونی و بیرونی ایستاده اند. مستکبر درونی، هوای نفس و وسوسه های شیطان است و مستکبر بیرونی، ظالمین و طماعین و مترفین عالم هستند.

🔻 حضرت امام نگاهش به مردم ایران این است که این مردم، همان قیام کنندگان هستند که علیه شاه و آمریکا ایستاده اند و اسلام را خواسته اند. جامعه اسلامی را خواسته اند. قیام مردم ایران برای این امر فطری الهی بوده است نه برای اینکه صرفا از طرف شاه مورد ظلم بوده اند و فقط می خواستند از دست آن راحت شوند. اگر مردمی چنین باشند، قطعا سالاریت دارند. قطعا باید نظرشان مبنای عمل قرار گیرد.
در مجموع مراد از مردم سالاری، فطرت سالاری است.

حکومت به وسیله‌ی فرهنگ

بر خلاف ما که در عرصه‌ی سیاست اصلا هیچ توجهی به فرهنگ نداریم و برای حکومت خود هم که شده است نمی‌‌خواهیم و شاید هم نمی‌توانیم از فرهنگ به عنوان یک ابزار استفاده کنیم، در دنیای غرب «فرهنگ» یکی از مهم‌ترین جولانگاه‌هایش در عرصه‌‌ی سیاست است؛ چه برسد به عرصه‌ی مدیریت که به صورت واضح با «فرهنگ» تمام کار‌ها را پیش می‌برند؛ شاید بتوان گفت : با فرهنگ سر می‌برند.

حکومت‌های غربی با استفاده از «فرهنگ»، چنان آرام حکومت می‌کنند که نه تنها پذیرش راحتی در قبال حکومت داری،‌ بلکه اگر اطاعت نکنی احساس می‌کنی شخصیت نداری! یک موضوع سنگین و سخت را با «فرهنگ» چنان به تو غالب می‌کنند که نه تنها به راحتی با آن کنار می‌آیی و میپذیری که احساس می‌کنی اگر نپذیری، این تو هستی که مشکل داری و بی‌شخصیت هستی!

در مقابل در عرصه‌ی سیاست ما چنان از «فرهنگ» دور شده‌ایم و به آن کاری نداریم که برای پذیراندن یک «موضوع ساده»، چنان با زور و تحکم می‌خواهیم در چشم مردم فرو کنیم که می‌بینیم چندین سال است هنوز نتوانسته‌ایم مردم خود را مجاب کنیم که بدیهی‌ترین اقدامات که منفعت خود آن‌ها در آن است،‌ را بپذیریند و انجام دهند!

این به خاطر نفهمیدن «فرهنگ» و به تبع آن ندانستن وزن و ارزش «فرهنگ» است؛ به تعبیر دیگر ارزش فرهنگ را درک نمی‌کنیم.

نخبه کیست ؟ نخبگی چیست ؟ (3 )

بعد از اینکه تعریف نخبه و نخبگی را منوط به قدرت دانستیم و ادعا نمودیم که نخبه در هر جامعه، کسی است که به راهبر آن جامعه خدمت شایانی ارائه دهد.
لازم است ابتدا به این نکته اشاره کنیم که ممکن است در یک جامعه خارجی، چند خرده جامعه به نحو متداخل حضور داشته باشند و هر کدام از این خرده جوامع متداخل، یک نقطه راهبری فرهنگی مختص خود را داشته باشند که نخبگی متناسب آن برای این جمع تعریف شود. البته ممکن است یک نخبه خدماتی را به دو یا چند جامعه خرد ارائه کند و از دید همه آنها نخبه نخبه شناخته شود.

با توجه به مقدمات ذکر شده، قبل از اینکه بپرسیم تعریف درست از نخبه چیست ؟ باید این سوال را بپرسیم که قدرت باید کجا متمرکز شود ؟
حاکم کیست تا راهبر فرهنگی ، خدمات به او را محور تعریف نخبگی و القاء آن به جامعه بداند ؟
مگر نخبه بمعنای انتخاب شده نبود ؟ چه کسی نخبه را انتخاب کند ؟

اگر عرفی خداوند متعال را حاکم بداند، آنگاه فردی که نبوغ فوق العاده علمی دارد اما ملحد است را نخبه نخواهد دانست. اما فردی که استعداد و نبوغ علمی عادی دارد اما پیامبر قومی شده است را نخبه محسوب میکند.

حال اگر خداوند متعال بفرماید که خدمت به مومنین، خدمت به من است، آیا تغییری در تعریف نقطه ثقل حاکمیت و به تبع آن نخبه و نخبگی حاصل میشود ؟

ایده حاکمیت نوینی که در مکتب امام (ره) به تبعیت از اسلام راستین که دین تمام انبیای الهی بوده، مطرح میشود تعریف خاصی از نقطه قدرت و حاکمیت دارد. این ایده یک طیف را حاکم میداند که در رأس آن امام معصوم (ع) قرار دارد و بعد از آن ولی فقیه و نخبگان و مردم همگی جایگاه دارند. به تعبیر جناب استاد فلاح در ایده حاکمیت نوین، همه افراد حاکم هستند.
میتوان شواهد بسیاری را از کلام امامین انقلاب یافت و این تعریف از نخبگی را روی آن تطبیق نمود. به عنوان مثال امام خامنه ای در 27 مهر ماه 1401 افراد مستعدی که نبوغ علمی دارند اما به ظاغوت خدمت میکنند را در ادبیات خودشان غیر نخبه بحساب می آورند :
” متأسّفانه بعضی این کار را نمیکنند؛ بعضی از نخبه‌ها ، یعنی دارای استعداد؛ حالا با توضیحی که دادیم، شاید تعبیر «نخبه» برایشان درست نباشد ، در اینجا رشد میکنند، وقتی نوبت ثمردهی میرسد، میروند میوه‌شان را به دیگری میدهند؛ گاهی هم آن دیگری دشمن است، به دشمن میدهند…

یا اینکه در جایی دیگر از همین سخنرانی معیار نخبگی را حل مسئله های نظام اسلامی میدانند نه نوشتن مقالات متعدد نیز ممکن است از این باب باشد که حل مسئله، خدمت به طیف حاکمیتی نظریه انقلاب اسلامی یعنی خدا، امام، ولی، نخبگان و مردم است و نگارش مقاله نهایتا خدمت به دانشگاه و نهادهای سیاستگذاری علم میتواند باشد.

نخبه حل مسئله یا ایجاد مسئله؟

باسمه تعالی

در یادداشت نخبه فرهنگی کیست؟به این نکته اشاره شد که نخبه فرهنگی فرد یا مجموعه ای است که میتواند یک مسئله را به خوبی پردازش و برای حل آن اقدام نماید براساس این تعریف میتوان گفت: جریان اصلاحات از این منظر در دوران مختلف انقلاب نه تنها عامل حل مسائل فرهنگی نبودند بلکه عامل ایجاد معضلات فرهنگی بسیاری هستند لذا تعبیر نخبگانی فرهنگی اساسا به این طیف سیاسی وجهی ندارد مگر اینکه نخبگی را صرفا در پرتلاشی و پرمطالعه ای خلاصه کنیم بدون توجه به جهت گیری به این اقدامات چرا که به ما آموختند:قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: اَلْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ اَلطَّرِيقِ لاَ يَزِيدُهُ سُرْعَةُ اَلسَّيْرِ إِلاَّ بُعْداً .

نخبگی فرهنگی کیست؟

باسمه تعالی

اگر نخبگی را صرفا محصور در رشد علمی و میزان مقالات ندادیم که حق هم چنین است میتوان نخبگی را در حل مسئله خلاصه نمود به این معنا که اگر رشد علمی، مقالات، فعالیت‌ها، مدیریت‌ها و … در خدمت حل یک مسئله مشخص از راهبردهای کلان تا راهکارهای جزئی باشد این فرد یا مجموعه را میتوان به عنوان نخبه پذیرفت و به جامعه معرفی کرد بر همین اساس نخبه فرهنگی کسی است که میتواند یک معضل یا مسئله فردی را در سظوح مختلف از فردی یا جهانی دنبال و حل نماید و به یک چنین طیفی در یک اصظلاح دیگر میتوان عاقله فرهنگی نامید.

دعوت حاکمیت به عقب نکشیدن در مسئله حجاب(2) کوتاه آمدن در نقطه موفقیت دشمن در جنگ نرم، مساوی شکست در خط مقدم

دعوت حاکمیت به عقب نکشیدن در مسئله حجاب (درباره اغتشاشات اخیر 4)

کوتاه آمدن در نقطه موفقیت دشمن در جنگ نرم، مساوی شکست در خط مقدم

دشمنان انقلاب اسلامی ایران بعد از تلاش همه جانبه‌ای که در اوایل انقلاب برای از بین بردن ما با قدرت نظامی کردند که اوج آن دفاع مقدس 8 ساله بود، و بعد از شکست در از بین بردن جمهوری اسلامی با قدرت نظامی، وارد فاز جنگ نرم شدند.

در جنگ نرم آن چیزی که هدف گرفته می‌شود فرهنگ جامعه است، اگر شما بتوانید ذهن و دل مردم یک جامعه را فتح کنید، فتح آن جامعه در واقع رقم خورده و در گام بعد می‌توان حتی به لحاظ نظامی هم آن جامعه را فتح کرد.

از اول هم معلوم بود که نقطه تمرکز دشمن در جنگ نرم تمرکز بر به فساد کشاندن جوانان جامعه ما، با تأکید بر مسائل جنسی بوده است. از آنجا که در این نقطه، مزیت اصلی تحریک شهوانی با زنان است و اگر زنان تصمیم بگیرند که با ظاهر تحریک کننده وارد جامعه بشوند، دشمن به هدف اصلی خود در فاسد کردن جوانان و به تبع از بین بردن اراده ایستادن و قیام در مقام مستکبرین خواهد رسید.

لذا مسئله حجاب به خصوص در این برهه زمانی که ما در آن انقلاب کردیم، اصلاً یک مسئله فرعی فقهی نیست که حالا بخواهد در کنار یک سری مسائل مهم دیگری که شریعت مورد تأکید قرار داده است قرار بگیرد و بعد بخواهیم در وزن کشی بگوییم این مسئله فرعی فقهی مگر چه اهمیتی دارد که اینقدر روی آن تأکید می آورید. مسئله حجاب و پوشش زنان جامعه و عدم تغییر ظاهر جامعه به خصوص جامعه‌‌ای که در دوران پهلوی به ظاهری کاملاً مکشوفه از زنان رسیده بود، خط مقدم نبرد فرهنگی ما با غرب بوده است.

لذا این همه هزینه‌های سنگین توسط استکبار جهانی برای عقب رفتن روسری ها و کوتاه شدن لباس‌ها یک هزینه کورکورانه نبوده است، دشمن با طرح و نقشه گام به گام و آرام آرام پیش آمد و ما هم متأسفانه با یک نگاه غیر راهبردی و کم اهمیت شمردن مسئله خود را به خواب زدیم و فکر کردیم که این فقط یک نقص ظاهر است، نه این یک نقص ظاهری است که نشان از فاجعه‌ای است که در باطن جامعه اتفاق افتاده است.

تقلیل گرایانه با مسئله مواجه شدن و اراده جدی برای استفاده صحیح از ابزارهای حاکمیتی به دلیل مسئولین غیر معتقد به مبانی انقلاب اسلامی و بعضاً انقلابیونی که کم‌کم احساس کردند به رأی این قشر نیازمندند و گیج بودن بدنه حزب‌اللهی در نحوه تعامل با این مسئله، به دلیل گیج بودن فقه و حوزه علمیه ما در مهم شمردن این مسئله و کاهش دادن آن در سطح یک فرع فقهی در اولویت پایین و … همه باعث شد که دشمن یک دشت بدون مقاومت و مین گذاری نشده برای مواجهه با یکی از نقاط مهم خط مقدم جنگ فرهنگی شما در اختیار داشته باشد، آن هم خط مقدمی که در بخش‌های عمده‌اش لااقل یک خاکریز هم برای تیر نخوردن نیروهای خودی درست نشده بود.

نظام اسلامی باید بداند که الان نقطه‌ای است که دشمن احساس می‌کند در این جبهه جنگ دارد بازوی ما را می‌خواباند، و اگر اینجا باز گیجی به خرج بدهیم و به دلیل مشکلات امنیتی که ایجاد شده است، دست از مواجهه حاکمیتی با مسئله بی حجابی برداریم، سنگرهای بعدی است که یک به یک سقوط خواهد کرد! اگر حاکمیت در مقابل بی حجابی آشکار ساکت شود و یا صرفاً به چند حرکت بی هدف و کم اثر مثل گشت ارشاد در یک ساعات خاصی در یک مناطق خاصی بسنده کند، مطمئناً آشوبهای امنیتی هم نخواهد خوابید، و هم دشمنی که یک موفقیت بزرگ به دست آورده به فکر فتح سنگرهای بعدی است آن هم با قدرت و اقتدار، و هم جامعه احساس شکست می‌کند و اراده مبارزه را از دست می‌دهد و هم پیاده نظامان آگاه یا ناآگاهی دشمن در داخل احساس موفقیت می‌کنند و با اقتدار بیشتری به جلو خواهند آمد. به جمع کردن یک سری لیدرها و شبکه‌های امنیتی دشمن در داخل به بهانه این اغتشاشات نباید دل بست.

به هیچ وجه نباید حاکمیت احساس کند که باید در این مسئله کوتاه بیاید، باید الان اندیشمندان و سیاستمداران و بدنه‌های مختلف فرهنگی را به کار بگیرد تا به ایده‌های جدی و واقعی نه فیک و صوری مثل گشت ارشاد، برای مقابله حاکمیتی و استفاده از ابزارهای مختلف حکومتی برای مبارزه با بی حجابی، برسد.

 

 

#یادداشت_338