بازخورد به مقاله آقای فضلی نژاد

بسم الله الرحمن الرحیم

در مقاله (خردکُشی، خودکشی) مطلوبیت نقد و اعتلای اندیشه دغدغه ی رئیسی نگارنده است که با ترسیم وضع موجود اندیشه های نو سعی در ارائه طرحی برای رسیدن به این هدف ارزشمند دارد.

چند سؤال و ایده در رابطه با جایگاه نقد و ارائه اندیشه های نو به ذهن می رسد:

  • از چه پایگاهی نقد می کنید؟

پایگاه فکری شما ریشه در چه اندیشه هایی دارد و از چه پارادایمی تغذیه می کند. معمولا درگیری در لایه ی تمدنی و تعارضات مکتبی طعمی ایدئولوژیک دارند و نقدها رنگ و بوی جدال دارند؛ در مقام فهم همدیگر نیستند و در تلاشند تا به نظام اندیشه دیگری ضربه های کاری وارد کنند. باید بررسی کرد که در این لایه نقد کردن اصلا معنا دارد یا فقط به قصد تهاجم انجام می شود.

  • در چه سطحی نقد می کنید؟

نقد در لایه ی مردمی اقتضائات خاص خود را دارد. نمی شود به بهانه نقد و اندیشیدن، سؤالات سطح بالای نخبگانی را به خورد مردم بیچاره که دستشان از دانش و تفکر عمیق کوتاه شده، داد. زندگی مردم نباید ملعبه دست شیاطین باشد که هر روز در معرض وسوسه ای و شبهه ای تازه قرار گیرند تا اعتقاد خود را از دست دهند. بله اگر جامعه رشد کرد و فکور شد، سطح تعامل با او هم متفاوت خواهد شد.

  • آیا راهبرد رسیدن به جامعه ای فکور، بیان نقدها و سؤالات سطح بالاست؟

به نظر می رسد آموزش صحیح قبل از نقد صحیح کمک به تفکر صحیح می کند. برخلاف قضاوت تفکر انتقادی، دانش، ماهیتی حقیقی ورای از ذهن مخاطب دارد و یک امر نسبی برساخته ذهن انسان و متأثر از موقعیت اجتماعی و سیاسی او نیست. لذا نقدی سازنده است که ما را به حقیقت نزدیک کند نه اینکه بر اوهام ذهنی ما بیفزاید و راه کسب علم را برای همیشه بر ما ببندد.

خواندن کتاب خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت178
#آزاداندیشی
#خواندن_کتاب_خوب

نوشتن را بررسی می کردیم یکی دیگر از مولفه های مهم در اهل قلم اینست که فردی که میخواهد بنویسد باید نوشته هم زیاد بخواند
نه اینکه هر نوشته ای را بخواند بلکه نوشته خوب زیاد بخواند رهبری فرمودند طلبه دستش از کتاب نباید خالی شود پرخوانی یک مدل برتر شدن است انسان در همه زمینه ها چند کتابی خوانده باشد
همه چیز فقه و اصول نیست
طلبه باید تاریخ اسلام تاریخ معاصر تاریخ ادیان تاریخ انقلاب های جهان و..را بخواند
کتاب ادبی رمان و شعر هم بخواند
این پرخوانی علاوه بر جامعیت بخشیدن به شخصیت ما دائره لغات هم برای قلم زدن زیاد می کند
در ادامه چند کتاب که توسط رهبری تایید و توصیه به مطالعه شده را معرفی می کنیم

بینوایان / ویکتور هوگو
«به نظر من بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است. من همه‌ رمان‌های طول تاریخ را نخوانده‌ام، شکی در این نیست، اما من مقدار زیادی رمان خوانده‌ام که مربوط به حوادث قرن‌های گوناگون هم هست. بعضی رمان‌های خیلی قدیمی را هم خوانده‌ام. مثلاً فرض کنید کمدی الهی را خوانده‌ام. امیرارسلان هم خوانده‌ام. الف لیله و هزار و یک شب را هم خوانده‌ام. وقتی نگاه می‌کنم به این رمانی که ویکتور هوگو نوشته، می‌بینم این چیزی است که اصلاً امکان ندارد هیچکس بتواند بهتر از این بنویسد یا نوشته باشد و معروف نباشد و مثل منی که در عالم رمان بوده‌ام، این را ندیده باشم یا اسمش را نشنیده باشم … من می‌گویم بینوایان یک معجزه است در عالم رمان‌نویسی، در عالم کتاب‌نویسی. واقعاً یک معجزه است … زمانی که جوان‌ها زیاد دور و بر من می‌آمدند قبل از انقلاب، بارها این را گفته‌ام که بروید یک دور حتماً بینوایان را بخوانید. این بینوایان کتاب جامعه‌شناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.»

مهاتما گاندی / رومن رولان
«یک وقت به یکی از این آقایان اهل قلم و ادبیات که می گفت می خواهم شرح حالی از امام بنویسم گفتم، اگر می خواهی از امام شرح حالی بنویسی حتماً کتاب «مهاتما گاندی» را که «رومن رولان» نوشته بخوان. انصافاً «رومن رولان» در تصویرسازی آدم فوق العاده ای است.
هم در رمان هایش این طور است. هم در شرح حال هایش، «رومن رولان» یک، دو سه رمان بزرگ خوب دارد که از لحاظ داستانی، در حدّ رمان های درجه یک دنیا نیست اما از لحاظ تصویر و توصیف… به خصوص تبیین آن خصوصیات روانی و فکری چیز فوق العاده‌ای است…راجع به گاندی من خیلی کتاب خوانده‌ام اما هیچ کدام به خوبی این کتاب نبود. نویسنده مدت کوتاهی به هند رفته و شخصیت گاندی را ـ شخصیت معنوی او را ـ اندازه گیری کرده و با بهترین بیانی توصیف نموده است…»

لذات فلسفه / ویل دورانت

رهبر انقلاب در دیدار با برخی امامان جمعه در دی‌ماه 1380 در خصوص کتاب «لذات فلسفه» ویل دورانت گفته‌اند: «حتی در مطالب جدی هم می شود از کارهای هنری و ذوقی استفاده کرد. من یکی از مثال‌های خوبی که در این زمینه در نظر دارم، کتاب «لذات فلسفه»ی ویل دورانت است که مرحوم دکتر زریاب آن را بسیار عالی ترجمه کرده است.

در این کتاب «ویل دورانت» مطالب فلسفی غرب را با ذوقی‌ترین بیان‌ها مطرح کرده است. این کتاب مثل شعر می‌ماند و انسان وقتی آن را مطالعه می‌کند، اصلا نمی‌فهمد این کتاب فلسفه است. هم نویسنده و هم مترجم، خیلی عالی و با ذوقی زیبا و هنری، یک کتاب فلسفی را مثل یک لقمه چرب و نرم و شیرین، در دهان خواننده می‌گذارند… .

نهج البلاغه
«این نهج‌البلاغه را باید خواند و فراگرفت. در دوران اخیر، بسیاری از متفکران و اندیشمندان غیرمسلمان -نه فقط مسلمان‌ها- با نهج‌البلاغه آشنا شدند؛ کلمات امیرالمومنین را خواندند و دیدند؛ حکمت‌های مجسم در این بیانات را شنیدند و فرا گرفتند و از عظمت این کلام و صاحب کلام بهت‌زده شدند. ما به نهج‌البلاغه بیش از این بایستی توجه کنیم؛ بیش از این باید فرا بگیریم؛ بیش از این باید از دریای مواج حکمت امیرالمومنین بهره ببریم؛ همه‌ ابعاد کار را روشن می‌کند، همه‌ درس‌ها را به ما می‌دهد. علمای بزرگ اهل سنت درباره‌ این کلمات تعبیراتی دارند که انسان شگفت‌زده می‌شود.»

سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک

«من یک وقت زمان ریاست‌جمهوری، در شورای عالی انقلاب فرهنگی جمله‌ای را از کتاب «سیاست‌نامه» «خواجه نظام‌الملک» نقل کردم. این کتاب، یکی از متون بسیار زیبا و فاخر ادبی ماست. با اینکه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان می‌گذرد -دوره‌ سلطان سنجر یا ملکشاه- درعین‌حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتی آن را می‌خواند، لذت می‌برد. به‌هرحال، یکی از توصیه‌هایی که به شاه زمان خودش می‌کند، این است: «زنهار! مردی را دو کار مفرمایی؛ مردی و کاری.» راست می‌گوید؛ یک مرد، یک کار.»

قلم و اصحاب قلم

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت177
#آزاداندیشی
#جایگاه_قلم_در_اسلام

????ن وَ القَلَمِ وَ ما یَسطُرون

در یادداشت قبلی به خلاصه نوشتن را در ثقلین بررسی کردیم
در این یادداشت سراغ این بیان حضرت روح الله روحی له الفداه می رویم که فرمود:
آن قدر که بشر از قلم های صحیح نفع برده است، از چیز دیگر نبرده است، و آن قدر که ضرر کشیده است، از چیزهای دیگر نبرده است. قلم ها و بیان ها با مغزهای مردم رابطه دارند

یقینا امام برزگوار این فرمایش را از این روایت استفاده کرده اند که فرمود العلماء باقون ما بقی الدهر
باید تاریخ را با این عینک دید که قلم علما چگونه آینده دنیا را تغییر داد و مردم را به سعادت رهنمود کرد
مگر می شود منکر این تاثیرات بود
رسول ختمی باید معجزه ای را بجا می گذاشت که بعد از او تا ابد و برای نسل های بعدی بماند و این معجزه با چه چیزی محقق شد ؟ قرآن ایا معجزه ای دیگر می توانید مثال بزنید که بعد 1400 سال هنوز باقی باشد
نه باقی باشد بلکه برای معجزه بودن خود تحدی کند
چه معجزه ای بعد 1400 سال هنوز کلید راهگشای مردم،نخبگان،رهبران مسلمان است و برای سعادت دنیا و آخرت آن به آن تمسک کنند.
این اثر قلم است
در لایه های پایین تر
از کتب اربعه گرفته که باعث زنده نگهداشتن اسلام شد و تا الان حوزه های علمیه از آن بهرمند هستند
می شود نادیده گرفت برکت و اخلاص شیخ عباس قمی در تالیف مفاتیح را که راهنمای سلوک اهل معرفت است .
یا
فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو
یا
فتوای آیت الله سیستانی در حکم جهادبا داعش
این گوشه ای از برکات قلم است
اما نکته ای دیگر که با کار ما مرتبط است
این است که برای طلبه که کارش با کتاب و قلم است
فرموده مولا علی که فرمودند: الکَتَبَ بساتین العلماء
اهمیت قلم چندبرابر می شود و جایگاه ویژه ای به خود می گیرد. و اهل قلم باید چندویژگی برای اثرگذاری رعایت کنند.
1.علمبت و تسلط به تراث و منابع اسلامی
2. تسلط یه جریان های فکری و فرهنگی دینا شرق و غرب
3. بهرمندی از نکات فنی مثل خوب نوشتن و آگاهی به قالب های یادداشت اعم از ژورنال و مقاله، کتاب، و…
3. ذائقه شناسی و رصد نیاز مخاطب
در این مورد باید به این نکته اشاره کرد طبیعتا یک فرد نمی تواند برای تمامی سلایق بنویسد پس بهتر این است که از ابتدا یک قشر را هدف گذاری کند و در تلاش فهم نیاز و دنیای فکری او باشد برای نوشتن برای انها

باشد که بتوانیم حق قلم را ادا کنیم و فردای قیامت با اصحاب قلم محشور شویم

آزاداندیشی و مردم سالاری دینی (1) تمهیدگر شکل‌گیری اراده ملی

مردم سالاری

مردم‌سالاری یعنی اراده عمومی جامعه نقش معیار در تعیین مقدرات و تصمیمات دارد، لذا در جامعه‌ی دینی علاوه بر مشروعیت آسمانی قوانین، قانون‌گذرای و حکمرانی؛ اراده ملی نیز یک پایه مشروعیت‌زا است.

البته باید اضافه کرد که قید دینی به مردم سالاری یک قید احترازی و تأسیسی است نه یک قید توضیحی؛ به این معنا که در هيچ ايدئولوژي اي نمي تواند و نخواهد توانست براي انسان سالاريت و محوريتي قائل شود، چون در غير ايدئولوژي ديني مردم در افقي قرار نمي گيرند كه اراده آن ها بخواهد محور حركت اجتماعي قرار بگيرد. زیرا در هر جايي كه دين محور و عليه المدار حركت اجتماعي جامعه نباشد، قطعاً و بتاً خواست و اراده عمومي انسان ها محور نخواهد بود، اين دين است كه انسان را خليفة الله مي داند و براي انسان كرامت قائل است و او را مخلوقي مي داند كه خلقت او تبارك الله به خالقش دارد؛ از فضاي ديني آن هم اسلام ناب فاصله كه بگيريم، اساساً انسان به اين معنا كرامت و احترامي ندارد، لذا در جامعه غير ديني قطعاً محور حركت اجتماعي به دست ملأ و مترفين خواهد افتاد و جريان هاي زر و زور و تزوير حتي اميال فطري انسان مثل آزادي خواهي و معنويت گرايي را نيز به نفع خود و براي به استحمار و استعمار در آوردن انسان مصادره خواهند كرد؛ در جامعه غير ديني مردم هيچ سالاريتي نخواهند داشت ولو با شعار دموكراسي سر آن ها كلاه بگذاريم و در نهايت يك طبقه سرمايه دار همه مقدرات جامعه را به دست بگيرند.

مدد آزاداندیشی به مردم سالاری دینی از راه فراهم کردن مقدمات شکل‌گیری اراده ملی

از آنجا که شکل‌‌گیری اراده (فردی و جمعی) متوقف بر آگاهی و شوق است، و آگاهی واقعی یعنی اطلاع از واقعیات تا بتوان اراده درستی مبتنی بر واقع داشت؛ در جامعه‌ای که آزاداندیشی فرهنگ شده باشد (توان اندیشیدن بدون اصناف تعلقات و محدودیت‌ها و تنها با انگیزه فهم واقع و دریافت حقیقت) زمینه برای شکل گیری اراده جمعی که روح مردم‌سالاری است، فراهم‌تر است. همچنین از آنجا که جوهره آزاداندیشی حق‌گرایی و حق‌پذیری است، در جامعه‌ی آزاداندیش شوق به حقیقت نیز بیشتر است لذا به اراده عمومی نیز نزدیک‌تر است.

اراده‌های جمعی که مبتنی بر یک آگاهی درست و عمیقی شکل نگرفته باشد، اساساً اراده‌های پایداری نیست و ترد و شکننده است؛ لذا حتی اگر با یک آگاهی غلط و یا سطحی اراده جمعی را بتوان شکل داد، این اراده نمی‌تواند در حد و اندازه‌های شکل دادن به یک جامعه مستحکم که در همه سختی‌ها و در مقابل همه هجمه‌ها و دشمنی‌ها و مهمتر از همه حملات تمدنی تمدن رقیب خود دوام بیاورد و مردمی دارای یک هویت واحد مبتنی بر انتخاب‌های بزرگ شکل بدهد، که بخواهد در این جامعه یک مردم‌سالاری درستی حکمفرما شود.

#یادداشت_368

عقیل رضانسب 14020719

 

آزاداندیشی و اخلاق مداری

در نگاه اول به نظر می‌رسد که نه تنها رابطه‌ای میان آزاداندشی و اخلاق‌مداری برقرار نیست؛ بلکه دشمنی میان آن‌ها وجود دارد که به هیچ جهت قابل جمع نیستند و آزاداندیش به هیچ وجه نمی‌تواند اخلاق‌مدار باشد. هرکجا آزاداندیشی آمد، اخلاق‌مداری رخت می‌بندد و خارج می‌شود.

این تصور می‌تواند از دو آبشخور به وجود آمده باشد؛ تصور غلط از آزاداندیشی و دیگری تصور غلط از اخلاق‌مداری.

اگر توفیقی باشد در این کیبردفرسایی قصد آشتی دادن «آزاداندیشی» با «اخلاق‌مداری» شده است البته در تصور‌ها؛ چرا که در نظر نگارنده در واقعیت هیچ دشمنی میان این دو مفهوم وجود ندارد.

اگر جوهره‌ی آزاداندیشی را «حق‌طلبی» می‌دانیم، حق طلب و متواضع و کرنش‌ کننده مقابل حق، هیچ‌گاه از مدار اخلاق الهی بیرون نخواهد زد؛ بله اگر اخلاق را سکولار تعریف کنیم و هیچ اثری از خدا در اخلاق‌مداری‌ نباشد، آنگاه می‌توان پذیرفت که در این اخلاق، هیچ تواضعی نسبت به حق و هیچ‌پذیرشی نسبت به حق وجود ندارد؛ چنانچه واضح است که می‌توان از زاویه سکولاریسم وارد اخلاقی شد که موحدین به آن پایبند هستند و آن را قبول دارند؛ اما اگر اخلاق را توحیدی بفهمیم و به عبارت دیگر اگر فلسفه اخلاق ما توحیدی و برخواسته از توحید باشد، در آن هنگام «حق» و «حق‌طلبی» برای ما بسیار جلوه خواهد کرد و هر شبه اخلاقی را اخلاق نخواهیم دانست؛ گرگی را که کروات بسته است و برای دریدن طرف مقابل و یا حتی هیچ ضرری هم نمی‌خواهد به او برساند و یا به خاطر منفعت مادی خود به کسی احترام می‌گذارد، متخلق و اخلاق‌مدار نمی‌پنداریم.

فرصت به پایان رسید ولی این سیاهه هنوز باید تکمیل شود و اگر توفیقی باشد، به ادامه و تکمیل آن در فرصت بعدی پرداخته خواهد شد.

گزارشی از سرمقاله محمد قوچانی در کتابنامه2: انتقام از بورژوازی

کتابنامه، فصلنامه فرهنگی، ادبی، هنری است که بعد از هر ده شماره از آگاهی نو با مدیر مسئولی محمد قوچانی منتشر می شود. کتابنامه2 در تابستان 1402 منتشر شده است که گزارشی از سرمقاله آن به قلم محمد قوچانی با عنوان «انتقام از بورژوازی، چرا بنیادگرایان طبقه متوسط فرهنگی را انکار می کنند؟» تقدیم می گردد.

در این سرمقاله محمدقوچانی، به واسطه مطلبی که در ماهنامه سوره به قلم وحید جلیلی منتشر شده است، بنا دارد نقدی جدی به وضعیت فرهنگی ایران داشته باشد و به قول حقیر روایت پسرفت فرهنگی را در این سرمقاله دنبال می کند.

جمله ای که با اقتباس از آن نام سرمقاله را انتخاب کرده است از متن وحید جلیلی است: «چیزی به نام طبقه متوسط نداریم…طبقه متوسط، بزک شده‌ی طبقه مرفه نوکیسه بی هویت بی آرمان غرب زده است.»

قوچانی معتقد است که این جمله عصاره نظریه اجتماعی و فرهنگی حاکمیت یکپارچه اصول گرایان حاکم بر ایران امروز است و با این شروع تند سعی می کند در ساحت های مختلف هنری و فرهنگی حرف خود را اثبات کند.

در بخش اول وارد سینما شده و توضیح می دهد که انتقام از بورژوازی در سینما با حذف تهیه کنندگان بخش خصوصی و بسیط ید بخش عمومی شروع شد و با حذف امثال داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی و … سینمای ایران به سمتی رفت که فقط آثار پروپاگاندا تولید می کند تا خرجش را در بیاورد. و قشر متوسطی هم که توانست از دل این آشفتگی رشد کرده و آثار فاخری تولید کنند هم چون اصغر فرهادی، این قشر نیز از حاکمیت رانده و از سینمای ایران حذف شده است. دوگانه سینمای ایران را به اخراجی ها و درباره الی تشبیه می کند.

در بخش دوم وارد عرصه موسیقی می شود و همین انتقام از بورژوازی را با محمدرضا شجریان که اسطوره موسیقی ملی ایران بوده است نشان می دهد. و وضعیت امروز موسیقی ایران را به دوگانه معلی-تتلو شبیه می کند.

در بخش سوم به رسانه ملی می پردازد و انتقام از بورژوازی را به حذف امثال عادل فردوسی پور، خندوانه رامبد جوان و عصر جدید علیخانی می پردازد که قشر متوسط رسانه ملی بودند و در خفقان رسانه ملی توانستند رشد کنند اما حاکمیت اینها را حذف کرد.

در بخش چهارم به مطبوعات در سطح کشور می پردازد که این صحنه نیز به دلیل نبود هیچ عقلانیتی بالای سر آن  و نفهمیدن جایگاه مطبوعات در رشد فرهنگی کشور، طبقه متوسط این عرصه نیز به پایان مرجعیت شان نزدیک شده اند.

در بخش ششم به ادبیات می پردازد که در این جا شاخص انتقام از بورژوازی را محمود دولت آبادی می داند که با انتقام حاکمیت در عرصه سیاسی از او، عملا حذف شد و ضربه سهمگینی به ادبیات کشور وارد شده است.

نهایتا در بخش هفتم به حذف جریان روشنفکری در کشور می پردازد که بعد از حذف سروش و کدیورها، وقتی حاکمیت به این نتیجه رسید که باید به پشت داوری اردکانی ها بیاید اما همین قشر نیز با انتقام رو به رو شد و عملا این جریان متوسط نیز حذف گردید.

جمع بندی قوچانی این است که در عرصه فرهنگی کشور ما شاهد یک پسرفت عمیق هستیم که این پسرفت دسترنج حاکمیتی است که به بهانه های سیاسی از این قشر متوسط که همیشه سعی کرده در فرهنگ بماند و این علم را بالا نگه دارد، انتقام گرفته است.

آزاداندیشی در مسیر تحقق عدالت

نسبت آزاداندیشی با عدالتخواهی را از جنبه های مختلف می توان بررسی کرد.

در این مجال بنا دارم به نقش و کارکردی که آزاداندیشی در تحقق عدالت و عدالتخواهی دارد بپردازم.

می خواهم ادعا کنم اساسا بدون آزاداندیشی، عدالت نمی تواند محقق شود.

جوهره آزاداندیشی حق خواهی و حق جویی است. وقتی فرهنگ آزاداندیشی در جامعه ای حاکم شود، یعنی حق خواهی و استقرار حق، مطالبه عمومی آن جامعه است. از این منظر یک فرهنگ عمومی قدرتمند پشتیبان اعطاء کل ذی حق حقه، می شود. آزاداندیشی، یعنی حق جویی و نپذیرفتن باطل.

از طرفی آزاداندیشی، حق جویی در ساحت اندیشه است. آزاداندیشی گریز از تقلید و تعصب است. اگر تقلید از غرب و تعصب نسبت به دستاوردهای امروز مدرنیته، -آن هم از نوع لیبرالش- مغایر عدالت باشد، آزاداندیشی راه برون رفت از آن است. آزاداندیشی با پاسخ های بومی و ارتقاهای نرم افزاری، به تسهیل دستیابی به عدالت می انجامد.

منظورم این است که به طور کلی عدالتخواهی یا جنبه ایجابی دارد و یا جنبه سلبی.

در ساحت عدالتخواهی سلبی، و نفی ظلم و باطل، فرهنگ آزاداندیشی و حق خواهی، پشتیبان جدی عدالتخواهی است. بدون این فرهنگ و بدون حق جویی عمیق در ساحت عقل و اندیشه، مطالبه عدالت، جو زده و بی ریشه است. و اسیر بازی های رسانه ای و سیاسی می شود.

در ساحت عدالتخواهی ایجابی هم آزاداندیشی به تولید بسترها و زمینه های تحقق عدالت کمک می کند. به طور مثال نقش جمهوری اسلامی در تحقق عدالت، بسیار زیاد است. اساسا جمهوری اسلامی یک عدالتخواهی ایجابی است. یا نهادهایی نظیر جهاد سازندگی. این آزاداندیشی است که با تولید اندیشه می تواند برای تحقق عدالت گام های بلندی رقم بزند و زمین بازی ناعادلانه را به بستر عدالت محور تبدیل کند.

 

آزاد اندیشی و اقتصاد پاک

 

❇️ آزاد اندیشی آزادی قلبی از ترس و خوف و بیم از حوادث و فقر در آینده است.

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ.
انَّما ذلِکُمُ الشَّیطنُ یُخَوِّفُ اَولِیآءَهُ فَلا تَخافُوهُم وَ خافُونِ اِن کُنتُم مُؤمِنین

❇️آزاداندیشی آزادی قلبی از وعده و آرزوهای طولانی است که شیطان در قلب انسان میدمد.(یَعِدُهُم وَ یُمَنّیهِم وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُرورا)

❇️آزاداندیشی آزادی از وعده ی فقر است که شیطان هنگام کار خیر به انسان وعده میدهد و سپردن مسیر زندگی به جریان واسعیت الهی ست.

(یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ ۖ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ
الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.(

❇️آزاداندیشی آزادی از گرفتار آمدن قلب در محبت مال و فرزندان است. ( وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ.)

❇️آزاداندیشی آزادی فکری و قلبی و در نتیجه عملی از کنز و انباشت ثروت است.﴿وَالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا ینْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ﴾

❇️آزاداندیشی آزادی از منفعت طلبی شخصی و تنها به فکر خود بودن است.
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ..

❇️در مقابل اقتصاد لیبرال که عقلانیت حاکم بر آن منفعت طلبی شخصی و گرفتار خویشتن بودن است عقلانیت حاکم بر اقتصاد پاک بعنوان بخشی از زندگی انسان، اتکاء و توکل بر بالاترین و برترین قدرت عالم است که بنای تمامی خیرات را در حق انسان دارد بنحوی که ثروت را مال الله بداند و هرجا خداوند اراده کرده و به هر نحوی که او بخواهد آنرا خرج کند.
❇️مواسات و انفاق و زیست همگرا با بندگان خداوند نتیجه ی عقلانیتی بنام توکل بر خداوند است.

????اقتصاد پاک بروز فرهنگ انسانهایی ست که با اعتماد و تکیه بر قدرت لایزال خداوند از هر گونه ترس، طمع و زیاده خواهی، خودخواهی و منفعت طلبی شخصی و رقابت و آرزوهای دور و دراز که انسان را از سعادت حقیقی محروم میکند آزاد هستند.

آزاداندیشی و کرامت انسان

کرامت انسان

در مکاتب مختلف الهی و بشری بر کرامت انسان تأکید شده است، از نظر اسلامی کرامت انسان دو گونه است:

  1. کرامت ذاتی

انسان به دلیل بهره مندی از مختصات وجودی نسبت به همه موجودات عالم برتر دانسته شده، تا جایی که خداوند به خاطر خلق او خود را احسن الخالقین[1] می‌نامد که به تبع انسان نیز احسن مخلوقین می‌شود. همچنین انسان تا جایی شریف دانسته شده که «خلیفه‌ی خدا»[2] بر زمین نام گرفته است.

تفاوت انسان با بقیه مخلوقات که او را چنین کرامتی بخشیده است به چیست؟

به نظر می‌رسد که عنصر تفاوت‌ساز در شخصیت انسان نسبت به موجودات مادی و مجرداتی چون ملائکه ظرفیت او بر مظهریت جامع اسماء و صفات الهی باشد، که رسیدن به این ظرفیت با امکان حرکت برای او که در عنصر اختیار و آزادی بروز می‌کند؛ باشد.

انسانی که ظرفیت و امکان خلیفه‌الله شدن در زمین و قرب الهی تا جایی که یدالله و وجه الله و … شود را دارد، از همه مخلوقات برتر است و این یک کرامت ذاتی به او او می‌بخشد.

انسان دارای یک فطرت الهی است، که با شکوفا شدن این فطرت امکان قربی که در وهم نیاید را دارد.

ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى  ﴿النجم‏، 8﴾ فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ  ﴿النجم‏، 9﴾

  1. کرامت ارزشی

گونه دوم کرامت انسانی که ناشی از همان کرامت ذاتی اوست، این است که انسانی که در جهت شکوفایی فطرت خود و تقرب الهی حرکت می‌کند، به دلیل اینکه این ظرفیت را در مسیر درست خود به راه انداخته است، نسبت به سایر انسان‌ها شریف‌تر است و هر چه در این مسیر گام بیشتری برداشته باشد، از کرامت بیشتری برخوردار است.

يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ  ﴿الحجرات‏، 13﴾

آزاداندیشی و کرامت انسان

انسانی که دارای یک کرامت ذاتی است و هر چه که امکاناتی که در اختیار او قرار داده شده را در جهت شکوفایی این کرامت ذاتی به کار بگیرد، شریف‌تر می‌شود؛ از عوامل مختلفی برای این شکوفایی می‌تواند بهره ببرد، یا بهتر است بگوییم برای بروز و ظهور این کرامت ذاتی عوامل مختلفی می‌توانند کمک کننده باشند.

از آنجا که اولین پرتو این کرامت که انسان به خاطر آن خلیفه‌الهی و اشرف مخلوقین شده است، قدرت انتخاب و آزادی و حرکت او بوده است، قطعاً مهمترین ارزشی که در جهت کرامت انسان می‌تواند به کار آید ارزش «آزادی» است.

انسان با آزاد بودن و اعمال اراده می‌تواند در مسیر حرکت کمالی خود سیر صعودی بپیماید، و آزادی نیز شعب مختلفی دارد که یکی از شعب آن «آزاداندیشی» است، که در آن انسان باید اغلال را از «اندیشه‌ی» خود که مهم‌ترین عامل آگاهی اوست و آگاهی هم مهم‌ترین عنصر در اراده است، و اراده نیز عامل حرکت انسان است؛ بردارد.

جوهره «آزاداندیشی» حق‌گرایی و حق‌پذیری است و انسان بناست که با حرکت به سمت حق این شرافت ذاتی خود را به بروز و ظهور برساند، لذا فرد آزاداندیش و جامعه‌ای که در آن فرهنگ آزاداندیشی حاکم شده باشد، مسیری هموار در مسیر صعودی کمالی خود دارند و فرصت بهتری برای بروز این کرامت ذاتی خود و رسیدن به شرافتی که در حق اوست، پیش رو دارد.

 

 

#یادداشت_367

عقیل رضانسب 14020717

 

[1] ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَةَ عِظٰاماً فَكَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنٰاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبٰارَكَ اَللّٰهُ أَحْسَنُ اَلْخٰالِقِينَ  ﴿المؤمنون‏، 14﴾

[2] وَ إِذْ قٰالَ رَبُّكَ لِلْمَلاٰئِكَةِ إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً …  ﴿البقرة، 30﴾

فوائد یادداشت

1. بیان مکتوب یک ایده و نظر، خیلی بیشتر از بیان کلامی همان ایده و نظر، تلاش و تکاپوی فکری می‌طلبد.
در یک نوشته باید ساختار اندیشه و همه‌ی ارکانش از نحوه‌ی ورود و مقدمه و بیان مدعا و استدلال و نتیجه‌گیری بنحو متراکم گنجانده شود. و بهمین دلیل تنها با نوشتن است که عیار و استحکام و اتقان و نقاطِ کور یک اندیشه و ادعا مشخص می‌شود حتی برای صاحبش.
2. نوشتار نحوه وجودی دارد با آثار خاص به خودش.
یک اندیشه‌ی مکتوب اثری دارد که وجود کلامی و صوتی هرگز چنان اثری را ندارد.
بصورت کاملاً ناخودآگاه انسان در مواجهه با یک نظریه ی مکتوب، احساس میکند نویسنده در این نظر مستقر است و این نظر در وجودش ریشه دار بوده و از پشتوانه ی فکری عمیقی تغذیه میکند. بهمین دلیل یک نوشته ی محبت آمیز یا توهین آمیز در مخاطب بسیار اثر عمیق تر و ماندگارتری دارد تا یک کلام محبت آمیز یا توهین‌آمیز.

و به دلیل همین تلقّی اتقان ناخودآگاه است که یک نوشته خیلی بیشتر میتواند مخاطب را به تواضع در برابر مدعای خود وادار نماید تا یک کلام.

و بهمین دلیل کسانیکه قدرت نوشتن بالایی دارند امکان بیشتری برای در دست گرفتن رهبری فکری یک جریان را دارند.

3. یک نوشتار به مخاطب فرصت می‌دهد و‌ بلکه او را ناچار و‌ وادار می‌کند عالمی مخصوص به آن نوشتار در وجود خودش بسازد و این کنش‌گری و فعال سازی مخاطب سبب درونی شدن و ماندگاری بالاتر محتوای آن نوشته در وجودش می‌شود. بهمین دلیل یک رمان اثری ماندگارتر از یک فیلم دارد زیرا خواننده ی رمان، عالم رمان را در وجود خودش خلق میکند و وجود خواننده بر آن رمان احاطه دارد بهمین دلیل مادامیکه خواننده هست آن رمان و عالم مخصوص به آن هم هست.

تقدم و تأخر آزادندیشی و عدالت طلبی !؟

همانطور که پیشتر گفته شد، آزاداندیشی به معنای حق طلبی است.
عدالت طلبی نیز، اگر فارغ از نگاه های حزبی و سیاست زده نگریسته شود، به معنای طلب تحقق حق را داشتن، است؛ چرا که عدالت طلب کسی است، که حقی را فهمیده و برای تحقق آن، طلب دارد. درواقع عدالت طلب، درد تحقق حق به صورت همگانی را، دارد.
پس آزاداندیشی و عدالت طلبی قرابت زیادی به همدیگر دارند. اما مسأله این است که این دو مفهوم متقارب، چه ارتباطی با همدیگر دارند؟
آزاداندیشی موجب تحقق عدالت می شود؟
یا عدالت موجب تحقق آزاداندیشی می شود؟
در حالت اول (تقدم آزاداندیشی بر عدالت) جامعه ای که آزاداندیشی در آن تبدیل به یک فرهنگ همگانی شده است، به دنبال عدالت نیز، می رود. چرا که چنین جامعه ای خود را در راه حق طلبی فدا می کند. وقتی می بیند حقی ضایع و حقوقی پایمال می شود، نمی تواند بی تفاوت از کنار آن بگذرد و لذا، بالتبع عدالت طلب نیز، می شود.
در حالت دوم (تقدم عدالت بر آزادندیشی) جامعه ای که عدالت طلب است، به دنبال تحقق حق است و چنین جامعه ای از آزاداندیشی نیز، استقبال می کند.
آنچه به نظر حقیر می رسد، این است که آزاداندیشی بر عدالت طلبی مقدم است؛ چرا که عدالت طلبی نزدیک است به اینکه در دعواهای سیاسی بهانه ای شود دست گروه های مختلف، برای ظلم به دیگران و کنار گذاشتن حق، به اسم حق طلبی! اما آزاداندیشی در وهله اول فضای اندیشه ای بیشتری دارد و در صورتی که فرهنگ آن گسترش پیدا کند، زمینه ای جدی برای عدالت طلبی فراهم می کند.
البته در این یادداشت بیشتر به دنبال تبیین موضوع و تصویر این ارتباط بودیم و بررسی ادله و نتیجه گیری نهایی، نیاز به مداقه بیشتری دارد.

رابطه آزاداندیشی و عدالت‌خواهی

«عدالت‌خواهی» یکی از گفتمان‌های مورد حمایت رهبر انقلاب است؛ اگر نگوییم منشا این گفتمان ایشان است حداقل روشن است که این گفتمان مورد حمایت ایشان بوده است؛ و ایشان آنقدر در این گفتمان دمیدند که جریان اجتماعی شکل گرفت. و هنگامی که دولت نهم بر روی کار آمدند حضرت آقا فرمودند با شکل‌گیری این گفتمان مطمئن بودم که کار به تشکیل یک دولت عدالت‌خواه خواهد کشید، هرچند زمان آن را نمی‌توانستم تعیین کنم؛ یعنی «گفتمان عدالت‌خواهی» پر برکت می‌دانستند و تا این حد که یک دولت تشکیل بدهد و یک دولت روی کار بیاورد.

از این حیث بررسی رابطه‌ی آزاداندیشی با عدالت‌خواهی اهمیت می‌یابد.

از یک منظر می‌توان اینگونه ارتباط برقرار کرد اگر جوهر‌ی آزاداندیشی «حق‌طلبی» است، هنگامی که آزاداندیشی به یک فرهنگ عمومی جامعه تبدیل شود و با یک جامعه‌ی حق‌طلب مواجهه داشته باشیم، در این جامعه عدالت‌خواهی و پی‌گیری حقوق مردم بسیار سهل‌تر و واقعی‌تر است؛ در این فضا، حقوق مردم راحت‌تر مطالبه می‌شود؛ در غیر این صورت در جامعه‌ای که هنوز فرهنگ آزاداندیشی فراگیر نشده باشد، مطالبه‌گری، با موانع متعددی و اصطکاک‌ بسیاری روبه‌رو است که محقق شدن آن به صورت عمومی بسیار دور است؛ به خصوص با توجه به فرمایشی که حضرت آقا دارند در توصیه به اینکه در عدالت‌خواهی روی مصادیق و مورد‌ها نروید و به دنبال «گفتمان عدالت‌» باشید؛ برای این توصیه ایشان می‌فرمایند که ممکن است خطا بکنیم و از طرف دیگر اینکه در مسئله‌ی عدالت‌، با قانون‌شکنان قانون‌دان مواجه هستیم؛ لذا توصیه به گفتمان عدالت می‌کنند و آن را دارای اقتدار می‌دانند.

 

و حتی شاید بتوان «وجوب» مقدمیّت آزاداندیشی بر عدالت‌خواهی را تقریر کرد.

چرا باید طلبه عادت به نوشتن مدام کند؟

 

نوشتن در دوره ای که می توان به آن عنوان دوره باشگاهی داد، که طلبه در حال نویسنده شدن است، چند غایت مهم دارد:

1. شکوفایی فکر
بعد از مواجهه با یک محتوای معرفتی اگر سرسری و رفع تکلیفی با آن برخورد نکرده باشیم، ما را به تأملاتی وا می دارد، یکی از تکنولوژی های رایج در حوزه به اشتراک گذاشتن این تأملات در قالب مباحثه است، یکی از تکنولوژی های دیگر نوشتن است، هر دوی این تکنولوژی باعث باز شدن نطق فکری انسان می شود! البته هر دوی آن ها فقط نوشتن یا گفتن آن ایده نیست، بلکه هنگام مشغول شدن به آنها، و به وسیله این عملیات ایده های اجمالی و جرقه های فکری انسان تفصیل پیدا می کند و همین یعنی شکوفایی فکر انسان در تعامل با محتواهایی که به عنوان دارایی علمی اخذ کرده است.
همانطور که خود فکر کردن و استدلال کردن، به تفصل کشاندن فهم های تفصیلی است که از راه شهود (حسی و باطنی) یا تحقیق به دست آوردیم؛ برای اینکه این فکر و استدلال پویا شود و به جوشش بیفتد، نیاز است علاوه بر آن عملیات درونی که در نفس ما رخ می دهد، یک بروزی پیدا کند و بعد خود ما از این بروز متأثر شویم و طی همین فرایند فهم ما به یک فهم جوششی تبدیل می شود.

2. یادداشت نویس شدن
یکی دیگر از فواید موجه کردن چرایی یادداشت، همین باشگاهی بودن آن است یعنی نوشتن روزانه باعث راه افتادن قلم هم در اصل نوشتن و هم در کیفیت نوشتن می شود، و کسی که می خواهد در جامعه امروز که کتابت راه بسیار مهم نشر اندیشه است، به عنوان یک متفکر اثرگذاری داشته باشد، باید از قلمی توانمند برخوردار باشد.
.

یادداشت نویسی و طلبگی

چرا نوشتن مهم است؟

چرا نوشتن روزانه مهم است؟

چرا نوشتن روزانه برای یک طلبه مهم است؟

چرا نوشتن روزانه مباحث کلامی برای یک طلبه مهم است؟

چرا نوشتن روزانه مباحث کلامی برای یک طلبه عضو حلقه اندیشه کلامی مهم است؟

پاسخ دقیق و مفصل به هر کدام از این سوالات می تواند تا حدی اهمیت یادداشت را روشن تر کند.

اما غیر از این، می توان از راه واکاوی ماهیت یادداشت، به اهمیت آن پی برد.

برای یک طلبه، که به سرچشمه معارف ناب اسلامی متصل می شود، دو راه کلی و رایج برای انتقال مفاهیم، رساندن معنا و تبلیغ دین وجود دارد: بیان و بنان. که مصداق بارز اولی، منبر و مصداق بارز دومی یادداشت است.

اما یادداشت چیست؟

یادداشت در واقع یک اثر است. اندیشه منفصل یک انسان که می تواند صاحبش را ماندگار کند و توسعه و نفوذ دهد. یک ابزار تبلیغی بسیار مهم و چند بعدی که غفلت از آن یعنی چشم پوشی از انبوهی از امکانات اثرگذاری.

دیگر این که یادداشت بستری است برای ارتقای اندیشه و رشد. نویسنده در حال نوشتن، با موضوع ارتباط عمیق تری برقرار می کند. سوالات جدی تر و چالشی تری مطرح می کند. ایده های جدیدی به سراغش می آید. صورت بندی های نویی پدید می آورد. و پیشروی هایی در اندیشه رقم می زند. با این اوصاف، یادداشت به جریان انداختن تفکر است.

برای اعتلای یادداشت چه کنیم؟

ابتدا باید یادداشت نویسی به دغدغه دائمی نویسندگان تبدیل شود. یعنی در زندگی افراد، نوشتن جایگاه خودش را پیدا کند. و مثل یک همراه دائمی، با او باشد.

آن چه مهم است این است که این دغدغه مندی حاصل شود. پس از آن گام های بعدی خودش در پی می آید. به خصوص اگر این دغدغه برای یک جمع حاصل شود. بنابراین، گام اول، دغدغه مندی نسبت به یادداشت های روزانه است.

اما گام های بعدی را می توان ناظر به کارکردهای یادداشت، تعریف کرد.

مثلا اگر یادداشت را از زاویه ارتقای تفکر ببینیم، مهارت هایی در این باره فهرست شود و یکی یکی هدف قرار گیرد و حاصل شود.

یا اگر جنبه تبلیغی یادداشت را مد نظر قرار دهیم، کارگاه مهارت های یادداشت نویسی برگزار کنیم. یا بسترهای متناسب برای ارائه یادداشت ها و مصرفشان را فراهم کنیم. از جمله هیئت تحریریه ای برای تعیین موضوعات یا یافتن چندین درگاه نشر و برگزیدن برخی یادداشت ها برای درگاه متناسب و … .

اما همه این ها بعد از این است که یادداشت وارد سبک زندگی طلاب شود. و همان طور که شرکت در جلسه درس، مباحثه، اعمال عبادی، استراحت و … در زندگی جای مشخصی دارد، یادداشت نیز، به یکی از برنامه های مستمر زندگی تبدیل شود.

 

یادداشت یا نوشتن؟ مسأله این است.

بسم الله الرحمن الرحیم

یادداشت

  • چرا؟ چه سودی دارد؟
  • چه گامی برای اعتلای آن می توان زد؟

 

در مرحله علم، یادداشت نوشتن، نوعی بروز است. نوعی کلنجار رفتن با علم. علم، یک پدیده نفسانی است. هر چقدر بیشتر این کلنجار رفتن نفس با آن محقق شود، بیشتر وارد ساحت انسان می شود.

علم باید درونی شود تا انسان عالم شود. هر چقدر روش ها و ابزار های کمک آموزشی بیشتر به کار گرفته شود، اما تلاش بر این نباشد که علم درونی شود، انسان عالم نمی شود.

برخی دوستان بودند که به این نکته رسیدند که خلاصه کردن متن ها، کمک می کند که انسان بر آن مطلب واقف شود. این شد که کار خود را در مهارت پیدا کردن در خلاصه سازی یافتند. بعدها که تندخوانی را هم یاد گرفتند، یا مدتی دیگر که هوش مصنوعی و ChatGPT آمد، همه تلاششان این بود که متن هایی می آید و می رود، خلاصه های بهتری بتوانند داشته باشند. خلاصه‌کن‌های خوبی شدند، اما چون به قصد درونی کردن مطالب برای خودشان نبود، از آن حجم گسترده مطالبی که از زیر دستشان می گذشتند، چیزی نصیب خودشان نمی شد، و جزء خودشان نمی شد.

این نگاه بسیار مهم است. علم، کلنجار رفتن می خواهد، به قصد اینکه انسان واقف بر آن شود. مسلط، آگاه، و آن مطلب، به معنای حقیقی کلمه، برای شخص معلوم باشد. هیچ زاویه پنهانی نداشته باشد.

نوشتن، یکی از آن راه هاست که انسان گویا با علم کلنجار می رود، درگیر می شود. سعی می کند نقاط مختلف آن را تبیین کند.

اصل تخاطب است. نوشتن هم تا وقتی در خیال گوینده مخاطب با ویژگی های مشخص نداشته باشد، اصلا نمی تواند ذره ای صحبت کند.

نوشتن، یا گفتن، یا گفتگو، و یا هر قالب دیگر، کمک می کند که درگیری ها با مطلب علمی زیاد شود.

اما آیا نوشتن با نوشتن تفاوت دارد؟ یادداشت با دیگر نوشته ها چه فرقی دارد؟

من به خیالم یادداشت تفاوت زیادی با گفتگوهایی که در گروه های مجازی تجربه می کنیم دارد. یکی از دعواهایی که غالبا در گروه های مجازی که بحث های علمی مطرح می شود، در می گیرد، این است که «شما مطلب مورد نظر من را خوب متوجه نشدید!» گویا در این گفتگو ها، محل توضیح دادن کامل نیست، اگر زیادی طولش دهی، او چند پیام بیشتر می گذارد، و تو در این مبارزه لفظی خواهی باخت.

یادداشت محلی است که این تبعات منفی را در نوشته هایمان کمتر کند. یادداشت، نوشته ای است، طولانی تر. طولانی بودن آن فرصتی فراهم می کند که با دقت بیشتر نوشته شود. فرصتی است که آن پیامی که نویسنده می خواهد بگوید، تمام جوانبش را خوب توضیح دهد. مخاطب را حدوداً  می شناسد، و می داند که کجاها ذهنش گیر می کند و درگیر ابهام می شود. سعی می کند آن نقاط را واضح تر کند، تا بعد از مطالعه این یادداشت، واقعا برای ذهن مخاطب یک پیام روشن شده باشد.

در گروه های مجازی، الان عادت بر نوشته های کوتاه شده. این یادداشت، می تواند عادت جدیدی باشد. هر کسی که یک مطلب می گذارد، می خواهد یک حرف را بگوید، ولی چون در قالب یک جمله کوتاه بیان می کند، غالبا درگیر بدفهمی و اجمال و اهمال ها است. گوینده یک چیز می گوید و مخاطب چیز دیگری برداشت می کند.

پس یکی از بهترین روش ها برای انتشار یک پیامی که ذهن ما به آن رسیده، نه نوشته های کوتاه، بلکه یادداشت است.

یادداشت از جهت محتوایی، بین مطالب علمی، و مطالب روزمره، محسوب می شود. در آن بسیار از مطالب روزمره، خاطره و داستان و حادثه، نقل می شود، ولی در مجموع تلاش بر آن است که یک نکته علمی و محتوایی را بیان کند. هدف دارد. به دنبال روشن کردن یک گزاره در ذهن مخاطب است. و سعی می کند با ذهن خودآگاه و استدلالگر مخاطب درگیر شود. نه آنکه مثل داستان و بیان های هنری، با ذهن ناخودآگاه و احساسات او، بازی کند.

یادداشت روزانه، چرا؟ چه سودی دارد؟

یادداشت نویسی یا فراتر از آن، تقریر نویسی و… به دو جهت فایده میرساند. جهت داخلی، یعنی خود نویسنده و جهت خارجی، یعنی مخاطب.

از حیث داخلی، یادداشت ذهن نویسنده را جمع میزند و کمکش می کند که مطالب پراکنده و بعضا حجیم پیرامون یک موضوع را در ذهن خود چارچوب مند کند و سیر منطقی آن را منظم کند و بعد به نتایج واضح و مشخص برساند.
از طرفی برای آینده او نیز منبع ذخیره مناسبی است. بعد از مطالعات و تفکرات بسیار، همه این ها را به صورت منظم و جمع بندی شده در جایی مکتوب و بایگانی میکند و برای مراجعات آتی با صرف وقت اندکی تمام آن مطالب دوباره در ذهن او زنده می شود.
از طرفی یادداشت نوشتن انسان را وادار به تفکر و تامل میکند. لذا یادداشت نویسی مستمر انسان را وادار میکند که دائم به مسائل مختلف فکر کند و در مورد آنها ایده بزند.
از طرفی گوشه های بحث با یادداشت نویسی برای انسان مشخص میشود. گاهی بحثی برای انسان بسیار واضح است لکن وقتی با نوشتن به قید در میاید تازه خود نویسنده درک میکند کجاهای فکرش کمبود دارد و کدام حد وسط ها را نتوانسته بیاورد لذا مقدمات به درستی بهم دوخته نشدند.

از حیث خارجی، چون یادداشت مخاطب دارد با طیفی از جامعه انسانی ارتباط میگیرد. تاثیر می گذارد و احیانا بازخورد میگیرد.
اصلاح میکند و اصلاح می پذیرید.
دیگران را به تفکر حول آن موضوع وامی دارد و از طرفی آنها را با ایده نویسنده حول آن موضوع نیز آشنا میکند.
بازخوردها به تکمیل و ارتقای تفکر و یادداشت اولیه کمک میکند.
اگر کسی (یا کسانی) مرتبط و منسجم یادداشت بدهد حتی بعید نیست که تنها با همین کار بتواند بدنه ی اجتماعی ای پدید بیاورد که همراه با او فکر میکنند و در تراز او می اندیشیند و هم بحث او شده اند و حتی بالاتر، پیرو افکار او شده باشند. لذا ممکن است با صرف نوشتن بتوان جریان اجتماعی به راه انداخت.

لذا یادداشت نویسی هم وسیله تامل است
هم شیوه تخاطب و گفتگو
هم بستر آموزش
هم مسیر گفتمان سازی
هم فضای رشد

نادر ابراهیمی می‌گوید: «چطور می‌نویسم»

مجله «ادبیات داستانی» در تابستان ۱۳۷۶ با مرحوم نادر ابراهمی مصاحبه می‌کند. در بخشی از این مصاحبه اینچنین آمده است:

من اگر چندین و چند کار را با هم، توأم، همزمان انجام ندهم، اصلا قادر نیستم کاری انجام بدهم. دو ساعت که به داستان می‌پردازم، داغان می‌شوم؛ مغزم از کار می‌افتد. نبوغ یا استعداد ذاتی نویسندگی ندارم – ابداً ابداً. با جان کندن و مشقت می‌نویسم. این است که بعد از دو ساعت، وا می‌مانم و بلافاصله خط عوض می‌کنم. ده صفحه یا بیشتر می‌خوانم و یادداشت‌برداری می‌کنم. بعد می‌روم دنبال کارهای تحقیقاتی‌ام را در یکی از زمینه‌ها می‌گیرم – مثلا در زمینۀ جغرافیای تاریخی ایران یا مواد معدنی ایران یا … یا یکی از این ده رشته، یکی دو ساعت کلنجار می‌روم، چند ورقی می‌نویسم یا چرک‌نویس می‌کنم. وقتی مغز کوچکم از کار افتاد، می‌روم سر وقت خطاطی. برای رفع خستگی، کمی خط می‌نویسم. به نشاط می‌آیم. اگر تمایل به ادامۀ داستان‌نویسی در من پدید آمده باشد، باز چند سطری می‌نویسم. بعد می‌روم سراغ حرفۀ محبوبم ادبیات کودکان و مسائل کودکان. یادداشتهایم را تنظیم می‌کنم یا چیزهایی می‌افزایم، فکرهای تازه می‌کنم و زمانی که دیدم دیگر نمی‌توانم در این راستا فکر کنم – خوب و بدش را نمی گویم، نفس فکر کردن را می‌گویم – آن وقت می‌روم سر وقت کارهای سینمایی: فیلمنامه‌نویسی، مقالات و کتاب‌هایی در باب سینما … و به همین ترتیب، حرکت می‌کنم.

این شیوۀ کار کردن، در حد توانایی ناچیز من است و تجربه من ثابت کرده که تنها به این شکل، قادر به کار هستم، و بر این اعتقادم که این روش کار، على الأصول، درست است، برای اکثر مردمی که مثل من هستند، و نه حامل نبوغ ذاتی مادرزاد. منبع

ما که اکثرا نبوغ ذاتی نداریم؛ می‌دانید که درصد خیلی کمی از جمعیت، نابغه هستند. پس بهتر است برای رسیدن به موفقیت -در هر زمینه‌ای مخصوصا نویسندگی- بی‌وقفه تلاش کنیم و هنگامی که از کاری خسته شدیم، به اتلاف وقت به بهانه استراحت نگذرانیم، به کار دیگری مشغول شویم، چه خوب می‌شد اگر استراحت‌هایمان هم هدفمند بود. یک‌بار دیگر حرف زنده‌یاد ابراهیمی را بخوانید، ببینید به همین نتیجه می‌رسید یا نه؟
در این راستا یادداشت‌نویسی روزانه و ممارست بر آن از طرفی یک دستور العمل است که نباید از کنار آن به راحتی گذشت؛ نباید دیگر به این فکر کرد که موضوع ندارم بنویسم و پس به سمت کیبورد نمی‌روم، یا الان شوق ندارم، الان انگیزه ندارم، الان یادداشت از درونم نجوشیده است؛ بلکه من یک تکلیف دارم و نسبت به آن هم متعصب هستم و باید روزانه یادداشت بنویسم؛ هر چه شد بنویسم؛ حال یا حد زمانی دارد، مثلا روزانه نیم‌ساعت یا تعداد واژه‌هایی را برای هر روز مشخص می‌کنم. این بعد از قضیه کاملا مجزای از تاثیرگذاری در قالب یادداشت است.

از طرف دیگر هم که به مسئله نگاه شود، بهترین مأمن برای تامل و تفکر، نوشتن است؛ وقتی می‌نویسید ناخودآگاه تمام توجه و حواس شما به موضوع مورد نظر است. کمتر کسی می تواند هنگام نوشتن به چیزی غیر از آنچه می نویسد فکر کند. بر همین اساس می توان «نوشتن» را ابزاری فوق العاده برای تمرکز حواس به حساب آورد.

و از این بالاتر اینکه اساسا قلم، زبان عقل و معرفت و احساس انسان ها است؛ بیان کننده اندیشه و شخصیت صاحب است. قلم، اگر نگوییم اول، زبان دوم انسان می‌باشد. و شاید بتوان این ادعا را کرد که هرگونه رشد و پیشرفت، پیروزی و معرفت و شناخت، ریشه در قلم دارد. بیهوده در قرآن کریم به چیز سوگند خورده نمی‌شود. تجربه و علوم و دانش و اندیشه با نوشتن ماندگار می شوند و آیندگان از این مسیر به ما دسترسی خواهند داشت.

هر کس می تواند دست به کیبورد شود و با فشار دادن کلید‌های آن هر آنچه را از مخیله می‌گذرد، بنگارد؛ «نوشتن» تخریب می‌کند، می‌سازد، تقویت می‌کند، حقایق را روشن می‌کند، و قوت پنهان کردن دارد و می‌کند. و در نهایت قلم و نوشتن، معجزه‌ای است از هبه شده از سمت پروردگار عالم بر تمام بشریت؛ نیکو نیست که از این معجزه برای ماندگاری بهره نبریم.

امّا هر آنچه که نوشته شود مگر ماندگار می‌شود؟ پس لازم است که در این وادی پای‌بگذاریم و در این مسیر سلوک کنیم تا به حدی برسیم که قلم ماندگار داشته باشیم؛ و این جز از مسیر یادداشت روزانه میّسر نمی‌شود.

جایگاه نوشتن در اسلام

ن وَ القَلَمِ وَ ما یَسطُرون

قسم به قلم و آنچه می نویسند
درباب اهمیت نوشتن و یادداشت روزانه
باید سراغ قرآن رفت کتاب دستور العمل خلقت برای فهم و زندگی سعادتمند بشر
درعظمت نوشتن و قلم و اهل قلم همین آیه کافی است که خداوند متعال به قلم قسم خورده است
قلمی که در کنار قران و فرشتگان و انسان مورد قسم الهی واقع شده
درباب اهمیت موضوع این ورود قران کافی است
اما در تعبیر دیگر
و ربک الاکرم الذی علم بالقلم
یعنی این ظرفیت و تربیت در صفت ربوبیت الهی محقق می شود و در سایه ربوبیت است که این قلم می تواند رفع و دفع جهل کند
مطلق قلم این ویژگی را ندارد
قلم زدن خارج از پرچم توحید آگاهی بخش و وسیله سعادت نیست
فقره دیگر در آیات قران
اَلَّذی عَلَّمَ بِالقَلَم
وسیله بودن قلم است در انتقال علم است
اینکه علم چیست بحثی است که مجال دیگری می طلبد برای توضیح
تا اینجا به عظمت و ثمره قلم و نوشتن پی بردیم
در روایتی گهربار از رسول اکرم ص هست که فرمودند:
انّ اول ما خلق الله القلم، فقال له اکتب فجری بما هو کائن الی الابد
این روایت جایگاه تکوینی قلم را در آفرینش بیان می کند
در روایتی دیگر پیامبر فرمودند قلم و دوات را از خود جدا مکنید که خیر و برکت در قلم و دوات نویسندگان است
دستگاه توحیدی از زوایای دیگر به اهمیت این مهم اشاره می کند وآن نشر است اینکه اگر بخواهید حرف حقی را منتشر کنید ابتدا باید آن حرف را با نوشتن به بند کشید سپس این بیان امام صادق علیه السلام به این امر اشاره می کنند اکتب و بث علمک فی أخوانک
برای انتشار حرف عقیده و حرف را بنویس و بین برادران و همفکران خود ترویج بده تا این حرف پخش شود
اثرات قلم در این دنیا منحصر نمی شود در اهمیت اهل فلم از پیامبر روایت داریم
مِداد العلماء أفضل من دماء الشهدا
در فردای قیامت سنجه علما از شهدا سنگین تر است
و وزنه قلم آنها از خون شهدا سنگین تر است
معلوم است اثر قلم و نوشتن از خون رزمندگان بیشتر است
معجزه پیامبر ختمی هم قران بود نه مرده زنده کرده و …
این رمز ماندگاری اسلام است
به نظر به همین اندازه اهمیت نوشتن و قلم زدن روشن شده باشد
و چه خوب اگر این سنت به یک سنت روزانه تبدیل شود
زیرا این حرف ها می ماند و اثرش را در طول قرن ها می گذارد و این کلام حضرت امیر این امر را به خوبی بیان می کند که
کتاب الرجل ابلغ من نطقه

ادامه دارد…

بخش اول گزارشی از سرمقاله «خِردکشی خُودکشی است» از پیام فضلی نژاد در مجله نقد اندیشه1

این سرمقاله رصد و تحلیل خوبی از فضای اندیشه ایران در دهه موجود ارائه میدهد. در بخش اول با عنوان «آمیزه بدترین‌ها»، ایشان ناخرسندی ناشی از فضای فکری کشور را به یک آشفتگی معرفتی شدید ارتباط می دهند که موجب شده فرصت طلبی و خردکشی در دادوستد دائمی قرار بگیرند. سه نیروی مخرب در این آشفتگی ایشان بر می شمارند: 1-حامیان ارتجاع اسلام‌گرا که کم مایه ترین افراداند و به عنوان سردمداران جریان اسلامی درون انقلاب اسلامی فعالیت می کنند و کارکردی جز سرکوب انگیزه های خردورزانه ندارند. 2-ارتجاع باستان‌گرا: که حمله نیروهای داخلی ملی گرا که دغدغه ایران را دارند و اصالت تاریخی و میراث ایرانی در کانون کوشش های آنها قرار دارد به ملی گرایان است. 3- ارتجاع نوگرا: پیچیده ترین صورت واپس گرایی است که تجددخواهان را به بحرانی ترین دوره حیات فکری شان کشانده اند.

در بخش بعد ایشان با عنوان «ارتجاع مشدد» به تبیینی از ارتجاع پرداخته اند. «ارتجاع» یا خشک اندیشی عموماً بـا مـیـل بی پایانش به «گذشته» و گرایش افراطی اش به ارزشهای کلاسیک شناخته می شود. آرزوی بازگشت به گذشته تاریخی نیز امر مذمومی نیست و گاهی میتواند تسکینی بر بحران هویت ایرانیان باشد اما خطر مرتجعان تنها در ستایش از نوستالژی یا بازآفرینی شکوهمند آن خلاصه نمی شود، بلکه آنها با اتکا به ظاهرگرایی محض میکوشند تا گذشته را به زمان حال بکشانند.همان طور که امروزه گروهی به دنبال تجلی بی چون و چرای سنتهای عربی صدر اسلام هستند(ارتجاع اسلام‌گرا)؛ یا طیفی ،دیگر سودای بازگشت به آیین پادشاهی و سنتهای باستانی صدر ایران را دارند(ارتجاع باستان‌گرا) و برخی هم رجعت به سنتهای اروپای قرن شانزدهم را در سر می پرورانند(ارتجاع نوگرا).

فضلی نژاد معتقد است که این جنس از واپسگرایی وقتی تبدیل به یک پروژه گفتمانی برای کسب قدرت سیاسی در حکومت یا جامعه می شود، از همه روشهای سود جویانه برای تأمین اقتدار خود وام میگیرد.

فضلی نژاد نهایتا در اینجا در تحلیل ارتجاع مشدد جمع بندی می کند که « ارتجاع در زمانه ما دیگر پدیده ای از ســر کج فهمی و در جست وجوی نابگرایی نیست، بلکه از پوسته فکری خود درآمده و یک صورت سیاسی ماکیاولیستی یافته است؛ ارتجاعی مشدد کـه می خواهد تمام نیروی سنت و همه سرمایه اجتماعی آن را چون کالایی، خرج قدرت یابی خود کند. برخلاف تبلیغات و برندسازی ای که مرتجعان از اهداف خود میکنند پدیدارهای ملی و مفاهیم حکمی برای آنها هیچ اهمیتی ندارد: جامعه یا باید سرگرم بذله گویی و سبکسری باشد یا مشغول نمایش و مناسک تا سلطه حماقت توان پیشروی کامل بیابد نتیجه این سیاست، تنها این نیست که سنت های دینی، ملی و فکری مسخ شود یا دستیابی به آرمان پیشرفت ناممکن گردد بلکه به تدریج بیگانه سازی مردم را از همه داشته های خود شاهد خواهیم بود بر اساس آخرین نظرسنجی های یک مرکز معتبر درباره نسبت تحصیلات دانشگاهی و ایران دوستی»، هرچه میزان تحصیلات بالا رفته است پاسخ دهندگان بیشتر به گفتمانهای ضد ایران تمایل نشان داده اند این زنگ خطری جدی برای عقلا و دانشوران ماست که به نتایج ادامه این وضع فکری در ایران امروز بیشتر بیاندیشند.»

 

آیات آزاداندیشی 1

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت175
#آزاداندیشی
#آیات_آزاداندیشی

????و اذاقیل لهم‌اتـبعوا ما انزل الله قالوا بل نتـبع ما الفینا علیه ءاباءنا اولو کان ءاباؤهم لایعقلون شیئا ولایهتدون
(بقره آیه۱۷۰.)

چون به ایشان گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، گویند: نه، ما به همان راهی می‌رویم که پدرانمان می‌رفتند. حتی اگر پدرانشان بیخرد و گمراه بوده‌اند.بیزارم از شما و از آن چیزهایی که سوای الله می‌پرستید. آیا به عقل درنمی یابید؟

یکی از آفات آزاداندیشی #تقلید است انسان اگر در وادی فهم و تعامل درگیر تقلید و عادت ها شود و از تجربه ملت ها و اعصار گذشته استفاده نکند به هلاکت می افتد .
قرآن کریم در این فقره از تقلید‌های کورکورانه انذار می دهد وقتی به گروهی توصیه به حق می شود با تمسک به سنت پدارن خود از پیروی حق جا می مانند حتی وقتی بدانند آن عقاید غلط بوده و باعث هلاکت می شود از اینجا می توان فهمید عدم توجه به آزاداندیشی و تعقل انسان را درگیر سنت های غلط کند

????والَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
(زمر 17.18)

و آنان که از پرستش طاغوت دوری جستند و به درگاه خدا با توبه و انابه باز گشتند آنها را بشارت و مژده رحمت است، (ای رسول) تو هم بندگان مرا (به لطف و رحمت من) بشارت آر
آن بندگانی که سخن بشنوند و به نیکوتر آن عمل کنند، آنان هستند که خدا آنها را (به لطف خاص خود) هدایت فرموده و هم آنان به حقیقت خردمندان عالمند.

در این فقره اجتناب از طاغوت و توبه مقدمه فهم است و خداوند به این افراد بشارت می دهد گام بعدی اجتناب طاغوت و توبه شنیدن کلام و حرف است و انتخاب بهترین آن
اگر این سیر را برای فهم و هدایت طی کردی خداوند به خاطر این حرکت شما شما را هدایت می کند و شما را اهل خردمندان قرار می دهد

????وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ
(فصلت33)
و كيست خوشگفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد: «من [در برابر خدا] از تسليم‌شدگانم»؟

در این آیه هم قول احسن را معرفی می کند چه کسی انسان را به خدا دعوت می کند آیا غیر از انبیا و اهل بیت علیهم السلام چه افرادی بشریت را به خدا و عمل صالح (که در روایات به ولایت تعبیر شده) دعوت می کنند؟

در نتیجه گیری این 4 آیه شریفه می توان چند نتیجه گرفت:
1.تقلید انسان را با لجلجت به ورطه هلاکت می کشاند
2مقدمه تعقل اجتناب از طاغوت است
3. طاغوت دستگاه تفکر و آزاداندیشی را مختل می کند.
4. توبه تسهیل گر فهم و تعقل و اندیشه است
5.خردمند کسی است که بهترین حرف را انتخاب کند
6. انتخاب بهترین حرف یعنی آزاداندیشی
7. بهترین حرف دعوت به خداست
8 انبیا و اهل بیت آزاداندیش نرین و خردمندترین افراد بودند
9.فرد آزاداندیش یاغی نیست بلکه تسلیم است
10. تسلیم الهی بودن مخالف تفکر و آزادی اندیشه نیست