نوشته‌ها

تعریف حدی چه موقع آری؟

در یادداشت قبل اشاره شد که چه خوب است طبق قاعده تعرف الاشیاء باضدادها بتوانیم نشان دهیم که در صحنه ای که فعالین و فضلایی به دنبال رقم زدن آزاداندیشی بوده اند چه چیزی را محقق نکرده اند و اساسا آزاداندیشی در قیاس با خیرالموجودین چه چیزی نیست. پرداختن به چه چیزی نبودن مارا به لبه های خلأیی که موجب شده به آزاداندیشی به عنوان شاه کلید امروز بپردازیم نزدیک می کند.

فارغ از فضای تحقق به تعریف دقیق فلسفی و ماهیت شناسی پرداختن، به نظر می آید یک عملیات ذهنی است حتی شهود نیز به کمک ارائه یک تعریف حدی در این نقطه نمی آید.

باید اجازه داد عقل عملی در صحنه اندیشه ورزی، شهود کند و استشمامش را با تصویر فی الجمله اولیه مقایسه کرده و تقصیل دهد و نهایتا بعد از تفصیل کافی و وافی بتواند یک تعریف ارائه کند.

سرّ اختلافات مرزی میان کلام انقلابی و فقه حکومتی

اگرچه نسخه های پیشین دو دانش کلام و فقه سر ناسازگاری با هم ندارند و عملا هر کدام در عرصه مخصوص به خود مشغول انجام وظیفه هستند. اما نسخه های انقلابی آن دو، یعنی کلام انقلابی و فقه حکومتی دائما با یکدیگر تصادم دارند و حدود قلمرو هر یک از آنها ایجاد سوال میکند.

علت چیست ؟

انسان ، موجودی واحد است و جنبه ها و اطوار متعدد او همگی در او امتزاج دارند و به نحو اجمال حاضرند. این مسئله دقیقا بر خلاف عرصه دانش های انسانی است که هر طور و هر عرصه هر ساحت را از دیگری انتزاع میکند.

انسان در عالم واقع، هم مصرف کننده است، هم تولید کننده است، هم مخاطب رسانه است، هم یک حقوق مدنی دارد ، هم یک تیپ شخصیتی دارد، هم تکالیف الهی دارد ، هم ماهیت دارد ، هم تجلی یک حقایقی ست ، هم رذائل و فضائل دارد اما در عرصه دانش هر کدام از این موارد مورد مطالعه یک علم مجزاست !

هر گاه انسان واقعی و جامعه واقعی اهمیت پیدا کند، یا دغدغه ای واقعی درباره انسان مطرح میشود، اندیشه بر دانش سبقت میگیرد و مشاهده میکنیم که مرزهای دانش ها به یکدیگر نزدیک میشوند.

چون انسان واقعی واحد است و اندیشه نیز ناظر به همین عالم واقع است این اتفاق رخ میدهد.

در چنین موقعیت های تاریخی است که پژوهش های چند وجهی و میان رشته ای اهمیت می یابند و افراد چند وجهی و دارای جامعیت نسبی کارامد تر می نمایند.

عصر انقلاب چنین عصری است.

بازگشت کلام به ریل اصلی

حقیقت این است که تعویق علم کلام اگرچه مشکلات عمیق و بیشماری را در مسیر حیات دینی جامعه ایجاد نمود اما این باعث تعویق جبهه حق نشد و در همان فراز و فرود تاریخی بین جبهه حق و باطل و به حکم آیه شریفه گُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ ۚ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا در اوج اقتدار تمدن مدرن و در جزیره ثبات آن تمدن، مبتنی بر بن مایه های کهن جبهه حق ، پدیده ای نوین و مبارک به نام انقلاب اسلامی سر برآورد. این پدیده در یک روز و یک ساعت متولد نشد، بلکه آرام آرام امتداد یافته و در نقطه ای به صورت سیاسی بروز کرده و بعد از آن نیز امتداد یافته و نو به نو شکوفا میشود. ریشه های آن را میتوان در تاریخ صدر اسلام و بلکه در تاریخ انبیا (ع) یافت و آرمان و اوج آن را در انقلاب مهدوی (عج) معرفی نمود.

زیست انقلابی را میتوان به عنوان یک مدل پیشرفته و اصیل از حیات دینی معرفی نمود. البته این زیست مولفه هایی مشخص دارد مانند استقرار بر خیط عمودی ولایت الهی  و خیط افقی ولایت مومنین  و مواردی دیگر که لازم است تا اساتید فن آن ها را تفصیل دهند.

به طور طبیعی با تجلی این حیات و انتخاب آن توسط یک جامعه نسبتا وسیع، دوباره گروه هایی از فرهیختگان از راه میرسند تا یا مسئله ای را برای ذهن های مردم آن جامعه طرح کنند و یا مسئله ای را از آن حل کنند. قاعدتا گفتگوهایی شکل میگیرد و افرادی به گفتگوهای از این دست شناخته میشوند. میتوان آنان را متکلمان عصر انقلاب یا متکلمان انقلابی نامید.

شکل گیری کلام انقلابی، رفع یک تعویق در علم کلام است. علم کلام که سالها بود دیگر دغدغه ذهن جامعه را از دست داده بود و بجای گفتگو برای طرح یا حل مسائل ذهن جامعه، وارد گفتگوهای مدرسی با فلاسفه و زبان شناسان شده بود و عرصه ذهن پروری را برای روشنفکران خالی گذاشته بود، اکنون با هویتی عصری به نام انقلابی میتواند جایگاه خود را بازیابی نماید.

خطر بزرگ کردن مفهوم گفتگوی دینی به عنوان منبعی برای کلام انقلابی

در یادداشتی به معنای منبع بودن گفتگوی دینی برای تولید مفاد کلامی، در کلام انقلابی پرداختیم، در آنجا گفتیم که گفتگوی دینی به دلیل اهمیت تجربه دینی و سخن دار بودن تجربه زندگی دینی، می تواند در یک فرایندی به عنوان منبع تولید مفاد گفتمانی در کلام انقلابی تلقی شود، ولی قطعا باید این فرایند از صافی یک فهم معتبر و از زاویه یک شخصیت مورد تأیید توسط دستگاه اعتبار سنجی دینی یعنی متکلم کلام انقلابی، بگذرد و الا به صورت مطلق نمی توان سخنان تولیدی بر اثر تجربه دینی را مورد تأیید قرار داد.

به خصوص اگر گفتگوی دینی بخواهد دامن زده شود که یکی از بهترین روش ها برای توسعه زندگی دینی و توسعه و گسترش اعتقادات دینی پشتیبانی کننده از زیست دینی جامعه است؛ آن وقت باید مراقب باشیم که با تکیه بر سخن صحیح اینکه مردم نیز می توانند با تجربه دینی خود سخن دینی تولید کنند، به اینجا منجر نشود که جامعه احساس کند که هر نوع تجربه دینی را می تواند به عنوان یک سخن صحیح و معتبر به محیط عرضه کند.

اگر گفتگوی دینی را اینقدر ضریب بدهیم که به عنوان یک منبع مستقل مطرح شود، بسیار زمینه این را دارد که دین و اعتقادات دینی را عرفی کند. حرف های بسیار سطحی که توسط تجربه دینی انسان های سطحی تولید می شود به عنوان یک سخن معیار و صحیح عرضه شود و معلوم نیست که عاقبت چنین فرایندی به سکولار شدن جامعه ختم نشود.

واقعیت این است که گفتگوی دینی که ناشی از تجربه زندگی دینی است در عین ارزشمندی باید در یک فرایند اعتبار سنجی مورد تأیید و توسط شخصیت های معتبر که مجتهدین کلام انقلابی هستند مورد سنجش و ارزیابی دقیق قرار بگیرد و بعد از تأیید این دستگاه کلامی بتواند به عنوان یک سخن معتبر به محیط عرضه شود.

اما لازمه این سخن این نیست که برای گفتگوی دینی محدودیت های زیادی ایجاد شود، بلکه باید دائماً یک رصد دقیق از وضعیت ذهنی و فکری جامعه شکل بگیرد و دائماً سخنان حاصل از تجربه دینی مردم که در گفتگوهای دینی رد و بدل می شود، گرفته شود و علاوه بر اینکه می تواند بسیار الهام بخش باشد و در بعضی موارد هم خود آن سخن یک تولی صحیح بوده باشد؛ ولی به سرعت مورد سنجش و ارزیابی قرار بگیرد و از همان مسیر گفتگوی دینی راهی برای هک و اصلاح و ارتقا و یا عرضه گسترده آن در صورت صحت به محیط اجتماعی در نظر گرفت.

گفتگوی دینی به صورت مطلق و بدون قید نمی تواند منبعی برای تولید مفاد اعتقادی زندگی دینی باشد، زیرا که سخن تولید شده ناشی از تجربه دینی از حجیت برخوردار نیست و نمی توان به آن تکیه کرد؛ مگر اینکه از یک فیلتر و صافی مورد تأیید عبور کرده باشد.

 

#یادداشت_345

گفتگوی دینی منبعی برای کلام انقلابی

بدون شک یکی از نقدهای به کلام مرسوم این است که به جای پشتیبانی از زیست اعتقادی جامعه، به توصیف عقاید حقه و نهایتاً پاسخ به شبهات معاندین پرداخته است، یعنی به جای تعریف یک حرکت رو به جلو دائماً در موضع انفعال ایستاده است.

این نقد اساسی به کلام مرسوم باعث شده که بگوییم این کلام نیست بلکه معارف دین است و باید کلامی داشت که واقعاً کلام باشد و وارد زندگی دینی جامعه شوند و از آن پشتیبانی اعتقادی کند. یکی از عناصر مهم در این معنای کلام دامن زدن به گفتگوی دینی است. اگر بخواهیم زندگی دینی توسط یک اندیشه کلامی فعال پشتیبانی شود، باید زمینه ای فعال در اختیار اندیشمند متکلم شما قرار بگیرد و بهترین زمینه این است که به گفتگوی دینی در جامعه دامن زده شود و این بهترین شیوه برای بالا آمدن دغدغه اعتقادات لازم برای صحنه های مختلف اجتماعی است و بهترین بستر را در اختیار قرار می دهد تا اعتقادات انضمامی به حیات اجتماعی مردم زمینه توسعه عمومی پیدا کند.

اما واقع این است که گفتگوی دینی بیش از ابزار برای فراهم کردن زمینه توسعه پشتیبانی اعتقادی از زندگی دینی مردم است، در مبنای مردم سالاری دینی، مردم صرفاً مخاطب دین نیستند بلکه اگر بناست کلام تغذیه اعتقادی زیست دینی مردم را تأمین کند، خود جامعه ایمانی عمل کننده به دین الهی، تولیدات اعتقادی پشتیبانی کننده حیات دینی خود را نیز تا حدی حتی تولید می کند یا بهتر است بگوییم، اگر بناست متکلمی به نام متکلم کلام انقلابی داشته باشیم یکی از منابع تولید مفاد اعتقادی انضمامی به زیست دینی مردم، خود زیست دینی مردم است. منبعی که هم الهام بخش است و برای متکلم ایده ایجاد می کند و هم حرفهایی برای گفتن دارد که باید با عرضه به منابع اصیل دینی اگر آن سخن تولید شده ناشی از تجربه زندگی دینی توسط دین تأیید میشد و یا به عبارت بهتر رد نمی شد، خود آن تولید به عنوان مفادی برای پشتیبانی اعتقادی از زیست دینی به لیست مفاد مورد تأیید کلام انقلابی اضافه می شود.

اگر مفاد کلامی کلام انقلابی یک مفاد انضمامی به زیست دینی جامعه ای است که در یک حیات گسترده اجتماعی در افق تمدنی یا به عبارتی زندگی انقلابی، قرار دارد؛ آن وقت باید گفت که منبعی مهم برای به دست آوردن این مفاد متن زندگی دینی این جامعه است که هم ناشی از تجربه زندگی دینی است و هم ناشی از گفتگوی دینی است که بین صاحبان این تجربه شکل می گیرد.

این گفتگو هم باعث می شود که مفاد گفتمانی به صورت گسترده ای پخش شود و عملا خود راهی برای گفتمان سازی است و هم به دلیل اینکه تجربه یکی از منابع تولید دانش است خود این تجربه ها که در گفتگو ها به اشتراک گذاشته می شود، می تواند توسط یک شخص معتبر به نام متکلم کلام انقلابی سنجیده شود و برخی از این ها که ناب و صحیح هستند به عنوان مفاد تجربه شده دوباره به جامعه برگردانده شود و این بار یک اعتبار کلامی هم پشت آن است و باعث می شود ضریب بیشتری بخورد، بعلاوه اینکه خود همین تجربه شده بودن باعث می شود که امکان توسعه بیشتری پیدا کند.

 

 

#یادداشت_344

علوم شناختی برای کلام

خطرناک ترین افراد برای جسم یک انسان پزشک ها هستند !
آنها تک تک اعضای بدن را با عملکرد مخصوص به آن میشناسند، مواد غذایی و داروها را و تاثیراتی که روی هر عضو بدن دارند را نیز میدانند و از این جهت خوب میدانند که چگونه با بهینه ترین وضعیت و به آسانی میتوان یک انسان را یا یک عضو از بدن او را از کار انداخت !
البته نمیتوان منکر این بود که همین شناخت پزشکان از بدن انسان میتواند باعث شود تا آنها مفیدترین افراد نسبت به جسم انسان باشند کما اینکه تا کنون همین گونه بوده است.
یک پزشک هرچچقدر شناخت کمتری نسبت به جسم انسان داشته باشد ، دایره سود و زیان و قدرت اثرگذاری تخصصی او در هر دو عرصه کمتر میشود.
شاید این مسئله را بتوان تقریری از روایت شریفه ” العلم سلطان” دانست. معرفت به چیزی ، تسلط به آن را پدید می آورد.
شاید حکمت اینکه خودشناسی را با همه زوایا مقدمه سلوک میدانند این است که موجب تسلط انسان بر خود میشود و همچنین استحاله شناختن خدا حق معرفته ، به سبب همین قاعده باشد.
متکلم در مأموریت خود که شامل : رصد و تنظیم و ارتقای ذهن جامعه است. باید تسلط نسبی به ذهن جامعه داشته باشد، بلکه کار او زمانی معنا پیدا میند که این سلطه را پیدا کرده باشد.
( البته متکلم الهی تسلط شخص خودش را محور نمیداند و همانطور که کلام مرجع تقلید از باب بیان حکم خدا حجت است ، تسلط متکلم الهی از باب تسلط فکر الهی بر ذهن جامعه مطلوب است )
این نکته ، اهمیت شناخت ذهن، شناخت ذهن اجتماعی، شناخت جامعه و مواردی از این دست را گوشزد میکند. بدون این سلسله شناخت ها اثرگذاری دائره وسیعی نخواهد داشت.

متکلم انقلابی ذهن پرور یا پاسخ دهنده به ذهنیت های رایج؟!

در تفاوت کلام انقلابی با کلام مرسوم بیان می‌کنیم که کلام مرسوم ما  خود را موظف به اثبات عقاید دینی و دفع شبهات به روش یقینی یا مشهوری می‌دانست، لذا اساساً محصولی که ارائه می‌کرد محصولی بود که بخش عمده‌ی آن به توصیف معارف دینی می‌پرداخت؛ اما کلام انقلابی مأموریت خود را پشتیبانی اعتقادی از زندگی دینی جامعه می‌داند، یعنی به نحو انضمامی و عینی روی عقاید امت تمرکز کنند و تلاش کنند که به جای اثبات عقاید حقه و دفع شبهات، باورهای مورد نیاز برای زیست دینی جامعه در موقعیت‌های مختلف را تبیین و به این واسطه جامعه‌ی دینی را از پشتیبانی‌های خود بهره مند سازند.

متکلم کلام انقلابی به یک پدیده اجتماعی به نام «اندیشه دینی مردم»(عقاید امّت) نگاه می کند، می‌داند که این ذهن جمعی هویت جمعی آن ها را شکل می‌دهد، پس اقدام به ذهن‌پروری می کند.

گاهی این نگاه به ذهنیت رایج و اقدام به ذهن پروری، طوری قرائت می‌شود که متکلم کلام انقلابی ما را شبیه به متکلم کلام مرسوم ما تعریف می‌کند، آن هم اینکه وظیفه را پاسخ به ذهنیت‌های رایج بین مردم تعریف می‌‌کنیم، اگر چنین نگاه شود، این کلام نیز حالت تدافعی به خود گرفته و بعد از مدتی فراموش می‌کند که مأموریت او پشتیبانی اعتقادی از این جامعه است، بله بخشی از پشتیبانی پاسخ به ذهنیت‌های غلط جامعه است، ولی همه داستان این نیست، متلکم باید اقدام به ذهن‌پروری کند و اساساً خود را متکفل این بداند که ذهنیت اسلامی معتبر متناسب با وضعیت فعلی امت را تولید کند، تا این برود و محتوای گفتمانی قرار بگیرد که یا خود او و یا دستگاه گفتمان سازی که کمک به اوست، اقدام به این ذهن پروری بکند.

چیزی که باعث می‌شود این اقدام فعالانه به ذهن‌پروری، به رفتن در یک گارد انفعالی پاسخ به ذهنیت‌های رایج تقیل داده شود، یک نگاهی به مسئله مردم سالاری است که ناشی از یک سخن صحیحی است که مردم را کلاً یک مخاطب که باید به او تفهیم صورت بگیرد فرض نکن، بلکه بخشی از فهم نزد خود مردم است و بخشی از سخن حق در همین زیست دینی جامعه تولید می‌شود؛ این سخن در جای خود درست است اما اولاً بخشی از فهم نزد مردم است نه همه فهم، و ثانیاً باید مراقبت کنیم که این سخن حق، اصل مأموریت فعالانه متکلم انقلابی را به حاشیه نبرد و به مرور او را به همین تصویر رایج از کلام تبدیل نکند.

 

#یادداشت_342

رابطه کلام انقلابی با دیگر علوم دینی

در نگاه اولیه بسیار واضح است که علوم دینی مقدم بر کلام انقلابی است و متکلم از این علوم استفاده می‌کند و از آن‌ها تاثیر می‌پزیرد. امّا مسئله این است که تنها بهره می‌برد و تاثیر می‌پذیرد یا اینکه صرفا تاثیرپذیری نیست بلکه تاثیرگذار بر علوم هم هست؟

تاثیر علم کلام انقلابی بر مدیریت دانش انکار ناپذیر است و به عبارتی حتی می‌توان گفت که سرنوشت علوم دینی را تغییر می‌دهد. شاید بهتر باشد که رابطه و نسبت میان علم کلام انقلابی و دیگر علوم دینی را یک رابطه‌ی حلقوی دانست؛ یک ارتباط حلقوی که تاثیر و تاثّر در آن وجود دارد و به عبارت دیگر یک رابطه تکاملی است. به این معنا که هر مرحله و پویش و پخت و پز کلامی، دیگر علوم دینی را هم تغییر خواهد داد و مسیر‌ آن علوم را تغییر خواهد داد.
اگرچه ممکن است این تغییر در روند دانش‌ها، صرفا تکاملی نباشد و گاها مایه افول هم بشود ولی آنچه از کلام انقلابی مدنظر است، به معنای مطلوب آن است که در واقع باعث افول دانش نمی‌شود، بلکه تنها ممکن است قسمت‌هایی از دانش که متورم شده است، را درمان کند و در ظاهر این افول به نظر برسد وگرنه در واقع یک رشد و تکامل رقم خورده است.

✨تعریف کلام انقلابی2

در یادداشت قبل کلام انقلابی را به «علم به قواعد و مسائلی است که به وسیلۀ آنها می توان با بهره گیری از تمامی دانش های اسلامی و ظرفیت ذهن مردم، اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی (در عصر انقلاب اسلامی) را تولید کرد و ذهن مردم را سامان داد.» تعریف کردیم.

?در تعریف اشاره شده است که کلام انقلابی «علم به قواعد» است. قواعدی که متکلم با فراگیری آنها میتواند از داشته های اسلامی خود اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی مردم را استخراج کند. لکن سوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا کلام علم به قواعد استخراج اندیشه حیات انقلابی از دانش های حوزوی است؟ به عبارت دیگر آیا کلام علمی است که این مهارت را به متکلم آموزش میدهد و مثل علم «اصول فقه» است یا اینکه کلام فرآیند تولید این اندیشه و خود اندیشه است و مثل علم «فقه» است. تعریف به گونه ای ارائه شده که کلام را اصول فقه در نظر گرفته و اگر کلام مثل فقه است باید این بخش از تعریف اصلاح گردد.

?در تعریف روش کلام انقلابی «بهره گیری از تمامی دانش های اسلامی و ظرفیت ذهن مردم» ذکر شده است که منظور از عبارت «ظرفیت ذهن مردم» عنایت ویژه متکل به اندیشه مردم است. در دانش کلام انقلابی تولیدات ذهنی مومنین از ارزش و اعتبار برخوردار است و متکلم میتواند به کمک مردم اندیشه دینی تولید کند. لذا این بخش از تعریف به این مهم، به عنوان یکی از امتیازات ویژه کلام انقلابی نسبت به سایر علوم حوزوی اشاره دارد.

?در قسمت نهایی تعریف آمده است « ذهن مردم را سامان داد» که ناظر این نکته است که متکلم علاوه بر تولید اندیشه پشتیبان باید دغدغه ذهن مردم و رسیدگی و نظم بخشی به اذهان ایشان را داشته باشد. متکلم باید ذهن جامعه را مدیریت کند و برای انتقال محتوا و اندیشه به جامعه برنامه ریزی نماید. لذا این قید ناظر به این وظیفه اضافه شده و می توان اشکال نمود که درست است متکلم این وظایف را بر عهده دارد لکن لازم نیست به همه شئون متکلم در تعریف علم کلام انقلابی اشاره شود و می توان آنها در ذیل مباحث علم مطرح کرد.

✨تعریف کلام انقلابی

گفته می شود که تعریف به حد تام و دستیابی به جنس و فصل عملا غیر ممکن و یا بسیار دشوار است. لذا تعریف علوم معمولا از طریق یکی از امور «موضوع، غایت و روش بحث» انجام می‌گیرد و جامع‌ترین تعریف آن است که مشتمل بر همه این جهات باشد. لذا در مقام ارائه تعریفی مطلوب از «کلام انقلابی» باید تعریفی ارائه دهیم که به وسیله یکی از این امور و یا همه آنها، شناخت مناسبی از این مفهوم به مخاطب القا کند.

در کلام انقلابی موضوع،غایت و روش به صورت زیر است:
موضوع: اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی مردم
رسالت و غایت: رسیدگی به ذهن مردم به منظور پشتیبانی از حیات انقلابی
روش: استفاده از تمام علوم اسلامی و فهم دینی مردم

لذا با توجه به سه امر فوق می توان تعریف ذیل را به عنوان یکی از تعاریف مطلوب کلام انقلابی ارائه نمود:

«کلام انقلابی، علم به قواعد و مسائلی است که به وسیلۀ آنها می توان با بهره گیری از تمامی دانش های اسلامی و ظرفیت ذهن مردم، اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی (در عصر انقلاب اسلامی) را تولید کرد و ذهن مردم را سامان داد.»

مسلما قیود این تعریف به طور جدا گانه نیازمند توضیح است. که در یادداشت دیگری تقدیم میشود.