حفاظت شده: متعلق جهاد تبیین

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: برداشتی از فضای سخنرانی و تحلیل بیانات 19 دی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نمازجمعه در چهارشنبه ها!

علمای اسلام!
مراجع تقلید!

فعالان فرهنگی! نخبگان!
متدینین!
شیعیان!
غیور مردمان!
آزادگان!

برخی مردم چهارشنبه ها نمازجمعه میخوانند! کاری نباید کرد؟

«مردى از اهالى كوفه- در بازگشت از نبردهاى صفين- سوار بر ستورى به دمشق آمد، مردى دمشقى به او آويخت كه اين، ماده شترمن است كه در اثناى جنگ صفين از من گرفته اند. دعوايشان را بر معاويه عرضه داشتند مرد دمشقى براى اثبات مدعاى خويش پنجاه شاهد گذراند بر اين كه آن ماده شتر از آن وى است. در نتيجه، معاويه راى عليه مرد كوفى صادر كرد و دستور داد آن ستور را به مرد دمشقى تحويل دهد. مرد كوفى گفت: آن، شتر نر است نه ماده شتر. معاويه گفت: اين رائى است كه صادر شده. و چون از حضورش برفتند مخفيانه كسى را به دنبال آن مرد كوفى فرستاد تا بيامد و از او پرسيد ستورش بچند ميارزد. و دو برابر بهاى آن را به وى پرداخت و به او نيكى نمود و خوش رفتارى و گفت: به على بگو من با يكصد هزار سپاهى با وى روبرو خواهم شد كه يكيشان بين شتر نرو ماده فرق نمى گذارد. و چندان فرمانبردار معاويه بودند و سر براهش كه وقتى آنها را به صفين مى برد در راه روز چهارشنبه با آنها نماز جمعه خواند. و بهنگام جنگ سر براهش نهاده بودند واو را بر بالاى سر خويش مى برند و سخن عمرو بن عاص را باور داشتند كه گفت: على است كه عمار ياسر را با كشاندنش به يارى خود به كشتن داده و كشته است. و كار سر سپرد گيشان به معاويه بدانجا كشيد كه لعنت فرستادن بر على را سنت و رويه اى مستمر ساختند و از كودكى به آن مى پرداختندو تا پيرى و مرگ ادامه مى دادند.»

جنگ شناختی، تبلیغات، پروپاگاندا، وارونه نمایاندن حقایق، و مدیریت درک و فکر مردم، همواره یکی از پر ثمر ترین راهها برای سلطه جویان بوده است، آن ها از این طریق دریافت حقیقت که منجر به نابودی آن ها و منافعشان میشود را غیر ممکن میکنند، و کاری میکنند که همگان همه چیز را طوری ببینند و بفهند که آنها میخواهند.

فکر و ذهن انسان ها، بر همه ی تصمیمات و رفتارهای آنها تاثیر میگذارد و اگر شما بتوانید فکر یک ملت را از راهها و موجبات پیشرفت منصرف کنید میتوانید جلوی حرکت پیش رونده ی آن ها را بگیرید.
در برابر یک ملت
اگر عوامل امید بخش را به کلی وارونه جلوه دهید و یا حداقل کتمان کنید
اگر نقاط ضعف و چالش های مسیر را چندین برابر بزرگتر از آنچه واقعا هستند نشان دهید
اگر بدخواه را دوست، و خیرخواه را دشمن نشان دهید
اگر هویت و خود انگاره ی این ملت از خودش را تضعیف کنید و تحقیر کنید
اگر وجود دشمن را انکار کنید و حتی او را دوست نشان دهید
اگر انتهای مسیری شکست خورده را بزک کنید و آن را راهی به سمت سعادت نشان دهید
و …

شما خواهید توانست جلوی این ملت در مسیر پیشرفت را بگیرید و اگر آنها مانعی بر سر راه منافع شما و یا غارت همین ملت هستند، این مانع را با کمک خود آنها و به دست خود آنها از سر راه خود بردارید.

حال آیا چنین کاری با ملت ایران در حال پیگیری است؟

خوب است به شواهد زیر دقت کنید:

. …

انشاالله در فرصتی این شواهد را هم خواهم نوشت
هرچند خیلی اش بارز است

ذکر یک نمونه سیاق قرآنی دالّ بر امتداد توحید در زندگی اجتماعی

وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ

جناب استاد عابدینی در جلسه ی تدریس المیزان نکته ای ذیل آیه ی شریفه 83 سوره ی بقره بیان فرمودند که بنظرم مقداری از جلوه و امتداد توحید در وادی زندگی اجتماعی پرده برمیدارد.

ایشان می فرمایند عبارت “لاتعبدون الا الله” دلالتش با عبارت “اعبدوا الله” متفاوت است. اعبدوا با پرستش معبودهای دیگر در بعضی وجوه قابل جمع است اما “لاتعبدون الا الله ” با هیچ جنبه ای از شرک قابل جمع نیست. بعبارتی سیاق “لاتعبدون الا..” سیاق بیان سبک زندگی است.

در این آیه ی شریفه هم بلافاصله بعد از این عبارت، پرچم سبک زندگی توحیدی بلند شده است که اگر خواستید زندگی توحیدی و عبادت محور و غیرمشرکانه داشته باشید باید روی این نقاط تکیه بزنید.

اول: احسان به والدین

دوم: احسان به خویشاوندان

سوم: احسان به یتیمان

چهارم: احسان به فقرا و مساکین

پنجم:إقامه ی نماز

ششم: إیتاء زکات

در پایان آیه نیز سیاق “و أنتم معرضون ” و استمراری که در آن نهفته است میتواند دلالت بر اعراض امتداد یافته به سبک زندگی داشته باشد…

قدرت زندگی واقعی در مقابل زندگی مجازی

تأثیر تبلیغات رسانه ای و مجازی را قابل انکار نیست اما این کجا و نقشی که واقعیت داخل خیابان بر دلها میزند کجا!!!!

خنجری که #زندگی بعضی از انسانها بر پیکر نظام میزند هرگز در دست عاملان مجازی نمی تواند باشد…

 

مثل خنجر زباله گردی پیرمردها و زنها و کودکان که این سالها أولا بر قلب مردم رهگذر و دوما بر پیکره نظام اسلامی می نشیند..

 

یا خنجرِ چادر و نقاب متکدّیانِ زنِ خیابان و مترو، بر پیکرِ حجاب….

زنانی از پناه امنیتی که چادر و حجاب به آنها میدهد تکدّی گری میکنند اما نادانسته حجاب را از ارزش می اندازند…

کاش آنقدر عاقل میشدیم که  به هر کسی حق حجاب داشتن نمی دادیم

ذکر یک مثال برای کمک به فهم انضمامی روح معنای آزاد اندیشی

توجه به فهم انضمامی در دل مثالها یکی از راهبردهای اساسی در فهم عمیق روح معنای آزاداندیشی است.

بعنوان مثال:

اینکه مردمی حقّی را انتخاب کنند و با تمام وجود آنرا بپذیرند و حتی در حدّ انتخابی تاریخی، در لایه لایه ی فرهنگشان نفوذ کرده باشد اما این حق فریاد نزنند و در سبک زندگی شان ترجمه نشود و علارغم رنجی که از این تناقض می برند اما مطالبه ای جدّی و اصلاحی در آن مسأله در جامعه شکل نگیرد نشان از نبودن فرهنگ آزاداندیشی در آن جامعه است..

بعبارتی آزاداندیشی حوزه ی ترتیب أثر و عمل و بروز تمدنی یک اندیشه ی حقّ را هم شامل میشود و اگر حقّی در حوزه ی بروز تمدنی مطالبه و دنبال نشود نشان از در بند بودن اندیشه ی حق خواه در آن فرهنگ دارد…

نمونه اش را در سبک خانه سازی میتوان مثال زد.

چگونه است که مردمی که دلشان لک میزند برای خانه های باشکوه قدیمی و زندگی در خانه هایی با سبک معماری اسلامی، اما در وادی مطالبه دچار وادادگی و بی تفاوتی و سستی میشوند و ذهنیتِ “شاید نمیشود که مسئولین خدوم نمیکنند” جای همه ی حق خواهی ها را پر میکند …

اقتضای اندیشه های آزاد در یک جامعه این است که بمحض پذیرش یک حقیقت، در امتداد دادن آن حق در زندگی هیچ گونه سستی و تساهل و تسامحی بخرج داده نشود…

حفاظت شده: بیگانه با تاریخ ( به مناسبت تولد “حلقه تاریخ تحلیلی معاصر” )

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نکاتی پیرامون آزاد اندیشی

1. ما نیاز به تعریف آزاد اندیشی داریم ونمیتوانیم به راحتی از آن گذر کنیم. گذر و غفلت از این مرحله باعث میشود تا نتوانیم به درستی فکر کنیم به کدام سمت خواهیم رفت ودقیقا چه چیزی را جلو خواهیم برد.

2 . اما تعریف از آزاد اندیشی را میتوان در دو سطح مطرح کرد. یک سطح از جنس تامل فلسفی بر روی یک پدیده است. و سطح دیگر از جنس تامل راهبردی و نشان دادن مختصات یک پدیده در هندسه و یک نظام است

3. ما به تامل فلسفی در آزاد اندیشی احتیاج داریم زیرا برای رسیدن به جایگاه و مختصات و کارکرد یک چیز اول از همه باید آن را بشناسیم. اگر اشکال شود که این تامل چه فایده ای دارد و بحث از کارکرد آن برای ما اهمیت بیشتری دارد. ما در جواب میگوییم طبق مبانی فلسفی ما تامل کارکردی فرع بر ذات انگاری در مورد شی است. ما مبنای کارکردگرا ها راقبول نداریم که برای شناخت شی باید به کارکرد آن رجوع کرد زیرا ممکن است یک پدیده ای بالذات امکان کارکردی را داشته باشد اما به دلیل موانعی در زمان ما آن کارکرد ظهور پیدا نکرده است. در اینجا نمیتوانیم نتیجه بگیریم چون آن را مشاهده نکردیم پس بالکل این شی فاقد آن است.

4. اگر اشکال شود که تعریف ما از آزاد اندیشی تعریفی است که فقط خودمان آن را پذیرفتیم و در نتیجه چون با هم فهمی در مورد آن اتفاق نیافتده است اساسا مورد وفاق نیست و چیزی که مورد وفاق نیست اساسا کارایی ندارد و اگر کارایی هم دارد بهینه نیست.باید بگویم این بحث ریشه در یک انگاره غلطی دیگری دارد و آن این است که ما برای گفتگو و در ضمن آن برای رسیدن به یک کاری باید دست از سخن سفت خود برداریم. با هم فهمی به معنی نداشتن مبنا نیست. به معنای خالی الذهن بودن نیست. به معنای آن است که سخن با پیش فرض هم را بشنویم و اگر توانستیم به یک افق مشترک برسیم. حال سوال این است که ایا رسیدن بهافق مشترک امکان دارد؟ طبق مبنایی فلسفی خودمان باید بگوییم بله.

5. در میدان و حین کار هیچ افق مشترکی خلق نخواهد شد. زیرا در کار نگاه ما نسبت به یک پدیده کارکردی خواهد بود و همانطور که گفته شد این نگاه میتواند نگاه ما را از دیدن تمام ابعاد یک قضیه منصرف کند. به عبارت دیگر باید گفت نگاه کارکردی هم میتواند مثبت باشد و هم آسیب زا. وجه مثبت آن این است که ما در انجام کاری با خود وجود پدیده طرف میشویم و میتوانیم بصیرت هایی را کسب کنیم که در هنگام تامل فلسفی پیرامون آن نمی‌توانستیم اما صرف بسنده کردن به آن میتواند ما را از حقیقت شی دور کند و اساسا نتوانیم بین کارکردهای اصلی و فرعی تفاوتی بگذاریم.

6.در نتیجه ما باید به یک تعریف اجمالی از یک پدیده برسیم و در میدان عمل و موقعیت کارکردهای آن را کشف کنیم و بر اساس این کارکردها به یک تعریف تفصیلی دست پیدا کنیم. این اجمال و تفصیل فرآیند طبیعی است و میتوانیم با گفتگو از یک تعریف زمینه ای ابهام آلود اما متعین به یک تعریف تفصیلی شفاف متعین با هم فهمی برسیم.

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

• الف.
پس از ضرورت تعریف می گویند،
“تعریف را در دو سطح می توان مطرح کرد؛ یک سطح از جنس تامل فلسفی بر روی یک پدیده است. و سطح دیگر از جنس تامل راهبردی و نشان دادن مختصات یک پدیده در هندسه و یک نظام است”

ظاهراً از دیدن مختصات همان خصوصیات را اراده فرموده اند.
بله دیدن خصوصیات هم جزء تعریف است و به آن تعریفی رسمی گفته می شود.
ولی دیدن خصوصیات همیشه الزاماً به معنای نگاه راهبردی به شیء نیست.

• ب. ذات گرایی
برای رد کارکردگرایی در تعریف یک شیء می گویند،
“ممکن است یک پدیده ای بالذات امکان کارکردی را داشته باشد اما به دلیل موانعی در زمان ما آن کارکرد ظهور پیدا نکرده است.”

به همین جهت اگر به کارکردها برای تعریف یک شیء بسنده کنیم آن شیء درست تعریف نخواهد شد.
عین همین را در تعریف انسان می توان گفت.
از روی کارکردها ممکن است تعریف بسیار بسیار ضعیفی از انسان صورت بگیرد، ولی باورها و تحلیلهای فلسفی حتی چیز دیگری می گوید.

• ج. انگارۀ غلط
“برای گفتگو و در ضمن آن برای رسیدن به یک کاری باید دست از سخن سفت خود برداریم”
“با هم فهمی به معنی نداشتن مبنا نیست”

گفتگو به معنای آمادگی برای شنیدن نظر مقابل و علاقه برای استفاده از نظرات دیگران هست، قطعاً و الا گفتگو تنها به صورت ظاهری گفتگو است و در واقع یک گفتار است و یک طرفه است.

این فهم مهمی از گفتگو است.
ولی آیا برای تحقق گفتگو باید از مبانی دست برداشت؟
یعنی باید بی نظر بود؟
چرا؟ این که حقیقت ندارد!
یا حتی مزیّت هم محسوب نمی شود.
چیزی که ضروری است این است که انسان موقع شنیدن سخن دیگر، یا متفاوت یا متخالف باید واقعاً همدلانه عمل کند و علاقه به استفاده و رشد داشته باشد.
ولی بی ریشه بودن حتی قدرت جذب عقلانیّت را هم از انسان می گیرد.
این امر غریبی است.

• د. امکان ایجاد افق مشترک
“آیا رسیدن به افق مشترک امکان دارد؟ طبق مبانی فلسفی خودمان باید بگوییم بله”

کسانی که قائل به فطرت هستند قائل به چنین افقی می توانند بشوند.
هرچند نگاههای جامعه شناختی بعضاً مخالفت شدید با این امکان دارند.

• هـ. راه خلق افق مشترک
“در کار نگاه ما نسبت به یک پدیده کارکردی خواهد بود و همانطور که گفته شد این نگاه میتواند نگاه ما را از دیدن تمام ابعاد یک قضیه منصرف کند”

این یعنی نیاز به نگاه فلسفی و ذات کاوی هم داریم.

• و. روش مناسب برای تعریف
“ما باید به یک تعریف اجمالی از یک پدیده برسیم و در میدان عمل و موقعیت، کارکردهای آن را کشف کنیم و بر اساس این کارکردها به یک تعریف تفصیلی دست پیدا کنیم”

ایدۀ جالبی است، ولی نیاز به تأمل بیشتر هم دارد.
از یادداشت خوبتان تشکر می کنم!

آزاد اندیشی بستری برای تحقق اندیشه های پیشران محیطی یک اندیشه

با تبیینی که از نیروی پیشران در یادداشت قبل شد و اینکه خلق شدن نیروی پیشران تنها در بستر ارتباط و تعامل رفت و برگشتی با محیط بیرونی است

تحقق تفکراتی که بناست اندیشه ی یک مجموعه یا شخص را پیش ببرد نیاز به بستر تعامل رفت و برگشتی و تأثیر و تأثُّر صحیح اندیشه ای دارد و آزاداندیشی بناست بستر تعامل صحیح اندیشه ها را فراهم نماید.

اگر مجموعه ای در کتابخانه اش تولید اندیشه کند و بستر عرضه و رفت و برگشت با اندیشه های بیرونی را تجربه نکند مثل ماشینی که بنا دارد روی یخ حرکت کند چرخش چرخهای اندیشه اش جز درجا زدن ثمری نخواهد داشت.

تکوین عالم بر این بنا شده که نیروی روبه جلو و پیشبرنده در تعامل با محیط و از مقاومت محیط حاصل میشود…

اگر از آزاداندیشی فرار کنیم بنای فرار از تکوین عالم را داریم که عاقبتش مشخص است…

تبیین مفهوم “پیشران” در ادبیات صنعتی و تطبیق بر پیشران فرهنگی

هر فرهنگ و اندیشه ای برای موفقیت و برنامه ریزی نیاز دارد نیروی پیشران یعنی نیرویی که در نهایت منجر به حرکت میشود را به درستی بشناسد.

بنظر میرسد وضع واژه ی پیشران ابتدا در ادبیات صنعتی بوده و کم کم به ادبیات سایر بخش ها سرایت داده شده است. بهمین دلیل برای شناخت صحیح مفهوم این اصطلاح بی نیاز از فهم آن در فضای صنعتی نیستیم….

 

برای بررسی مفهوم این واژه در صنعت از یک مثال کمک میگیرم.

موتور هواپیما یا موتور کشتی را در نظر بگیرید…

در سیستم تولید و انتقال قدرت در موتورِ این وسیله ها ارکان مختلفی نقش آفرین هستند.

سوخت و منبع انرژی یک رکن است، موتوری که در آنجا انرژی ذخیره شده در سوخت منفجر میشود و هویتی از جنس حرکت در پیستون و شاتون پیدا میکند و میل لنگ و محور انتقال حرکت به چرخ ها و پروانه ها و در نهایت پروانه هایی که به چرخش در می آیند بخش های دیگر این مجموعه ی بهم پیوسته و منظم هستند.

 

نیروی پیشران یا همان نیرویی که پیش برنده و عامل حقیقی برای حرکتِ روبه جلوی هواپیما و کشتی است اما به انرژی موجود در سوخت یا حرکتی که در پیستون و شاتون و میل لنگ و چرخ ها و پروانه ها ایجاد میشود گفته نمیشود. بلکه نیروی پیش برنده نیرویی ست که در تقابل با نیرویی که این وسایل به محیط وارد میکنند، از طرف محیط یعنی هوا یا آب به هواپیما یا کشتی وارد میشود.

با این توضیح که انرژی ای که از سوخت به حرکت در پیستون تبدیل میشود و سپس به حرکت میل لنگ و سپس به حرکت چرخها و پروانه ها تبدیل میشود در نهایت توسط پروانه ها بر آب یا هوای مماس با پره ها وارد میشود و در مقابلِ این نیروی وارد شده به محیط، محیط هم بدلیل علاقه ای که به سکون و حفظ حالت سابقش دارد از خودش مقاومت نشان میدهد و متقابلا به پره ها و چرخها نیرو وارد میکند.

و همین نیرویی که در نهایت توسط محیط به پره های کشتی یا هواپیما وارد میشود عامل حرکت روبه جلو و نیروی پیشران این وسایل بزرگ و سنگین می باشد.

در ماشین های سواری هم همین مقاومتِ محیطی یعنی مقاومت زمین و باصطلاح نیروی اصطکاک است که نیروی روبه جلو و پیشران را فراهم میکند.

با این توضیح، برخلاف تصور اولیه، نیروی پیشران نیرویی از جنسِ نیروی #مکانیکی که در موتور تولید میشود و به پره ها و چرخها منتقل میشود نیست بلکه در هواپیما و کشتی ها از جنس نیروی #آیرودینامیکی  و در خودروها از جنس نیروی #اصطکاکی است. و انرژی موجود در سوخت و نیروهای مکانیکی تولید شده و در نهایت نیروی وارد شده توسط پره ها و چرخها به محیط، تنها نقش إعدادی برای بوجود آمدن نیروی پیشران را ایفا میکنند.

 

از آنجا که پره ها آخرین بخش فرآیند انتقال نیرو به محیط اند و نیروی موتور توسط پره ها و چرخها به محیط منتقل میشود و نیروی محیطی هم به همین پره ها وارد میشود و از طریق همین پره ها به وسیله ی نقلیه، منتقل میشود پره ها بعنوان عضو پیشران شناخته میشوند.

با این توصیف برای شناسایی پیشرانهای هر ساختاری باید دنبال نقاطی بگردیم که محور و نقطه ی ارتباط با محیط بیرونی هستند.

اعضایی که انرژی و اندیشه ی تولید شده در یک مجموعه در آن نقطه به بیرون از مجموعه دمیده میشوند و بازخوردهای محیطی هم اولا به آن نقاط وارد شده و از آنجا به مجموعه منتقل میشود….

و این را بدانیم که نیروی روبه جلو تنها وتنها توسط محیط بیرونی وارد میشود و چنانچه امکان انتقال و وارد آمدنِ نیروی بیرونی به سیستم برداشته شود مثل زمانی که سطح زمین لیز یا یخ زده است چرخش چرخهای ماشین منجر به هیچ حرکتی روبه جلو نمیشود.

پیشنهاد برای ارائه ی استاد

بعنوان یکی از مخاطبان ارائه های استاد بنظرم میرسد پیش از هرگونه ارائه ای در مورد ساختار و چرخه ی پیشنهادی فرهنگ بایستی هدف از ساختار فرهنگی کشور و در گام بعد ولنگاری فعلی به درستی تبیین شود و منشأ ناکارآمدی فعلی آسیب شناسی شود.

بعد از اینکه نقاط ضعف و اهداف و مطلوب ها مشخص شد در گام بعد به ارائه ساختار پیشنهادی پرداخته شود.

در ارائه ی ایده ی فرهنگی مادر هم آنچه بیش و پیش از هر چیزی اهمیت دارد تبیین نحوه و چگونگی حل مشکلی است که در گام اول شناسایی و تبیین شده بود.

حصول این غایت ممکن است حتی بی نیاز از توضیح کامل مفاهیم عناصر چرخه ی پیشنهادی باشد.

چه بسا با همان ذهنیت اولیه و تنها با توضیح ترتّب هر عنصر با عنصر بعدی و تبیین هویت چرخه ای این عناصر موفقیت حاصل شود.

بعبارت دیگر در ارائه ی اولیه أولا ادعاها چه در حوزه ی رفع مشکل و چه در حوزه ی ارتباط عناصر و ارتباط چرخه ای انها باید تبیین شوند. تبیین چگونگی ها بهتر است به فرصتهای بعدی واگذار شود.

 

بعد از طرح ادعاها ممکن است در مورد مفاهیم و ارتباط و ترتّب هر عنصر نسبت به عنصر بعدی و یا نحوه ی حل مسأله سوالاتی مطرح شود که با تبیین عمیق تر مفاهیم و تبیین چگونگی ها در فرصتهای بیشتر پاسخ داده خواهد شد.

توصیفی از آزاداندیشی

همانطور که دست گرفتن شعار آزادی در غرب شعاری برای توجیه طغیان غرائز مادی و نفسانی و اغفال از خواسته های فطری و واقعی است

آزاد اندیشی هم شعاری برای بی هویت کردن اندیشه و خالی کردن از همه ی حقایقی ست که خداوند از طریق انبیاء به بشر هدیه کرده یا در فطرت انسان به ودیعه نهاده است.

در حالیکه آزاد اندیشی میخواهد اندیشه ی انسان را از همه ی رهزنی های درونی و پیش قضاوت ها و تفسیر به رأی ها و قضاوتهایی که محیط بر انسان تحمیل میکند و ناحق را حق جلوه میدهد برهاند و منطبق بر خواسته ی فطری اش به حقّ پیوند دهد.

آزاد اندیشی آزادی اندیشه از همه تحلیل های به ظاهر دقیقی ست که کعبه و قبله شان اثبات “خود” است.

شخص آزاد اندیش تواضع قلبی و سعه ی صدر عمیق و گسترده ای دارد که میتواند سنگینی نگاه بظاهر عالمان و مدعیان اسلام شناسی و طعنه و توهین های عوام طرفدارشان را تحمّل کند و روی نفس پا بگذارد و برخلاف اسلام ذهن ساخته با استشمامی عمیق از اسلام حقیقی که غریب مانده، حقیقت را تشخیص داده و فریاد بزند.

شعار آزادی در غرب همان سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن است…

در قرنی که قرن سرقت شعارهای فطریست شاید بیش از هر شعاری، شعار آزادی دستخوش سوء استفاده قرار گرفته است…

در دوران حاضر این سرقت آنقدر زیاد است که حتی میتوان از آن بعنوان یک شاخصه ی فطری بودن شعارها یاد کرد. یعنی هر جا دیدیم غرب شعاری را خیلی سردست کرده و خیلی توانسته با آن جولان بدهد بدانیم که با یک خواسته ی فطری بشر مواجه هستیم و این شیطان گنج پیدا کرده است.

این سرقت چگونه است؟ با منحرف کردن آن خواسته ی فطری..

 

بعنوان مثال فرض کنید یک سنگ اگر آزاد باشد و تحت تأثیر هیچ نیروی بیگانه ای نباشد اقتضاء طبیعت و خلقتش و نیروهای طبیعی نظام أحسن الهی این است که روی زمین قرار بگیرد.

حالا اگر یک نیروی بیرونی این سنگ را به بالا پرتاب کند و بعد از آن بحال خودش آزاد گذاشته شود به اقتضای خلقت خودش و خلقت این عالم به سوی زمین برخواهد گشت و باز روی زمین قرار خواهد گرفت. و آزادی برای این سنگ این است که کسی آنرا از اقتضای طبیعتش خارج نکند یا اگر خارج کرده است نیروهای مزاحم برداشته شوند تا به اقتضای رفتار طبیعی خودش به سمت خواسته ی طبیعی و فطری اش حرکت کند.

 

غرب وحشی اما وقتی آزادی را در مورد یک پدیده معنا می کند میخواهد آن پدیده را در مقابل اقتضاءات طبیعی خودش قرار دهد و بعبارتی غرض اصلی او همین مخالفت با اقتضاءات فطری و طبیعی خود آن پدیده است. و در واقع آزادی برای آن شیء را جنگیدن آن شیء با خودش و قیام علیه واقعیت خودش معنا میکند نه آزادی از موانع شکوفایی فطرت الهی اش.

 

و اینها همه برای این است که در این درگیری و تناقض آشکار بتواند سیطره ی خودش را بیشتر و گسترده تر کند.

این سیاست همان سیاست تفرقه و جنگ بیانداز و حکومت کن است اما این بار در شکلی بسیار پیچیده تر و عمیقتر…..

حفاظت شده:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تقریر مختصات آزاداندیشی

از دیدگاه حقیر اگر تقریر مختصات آزاداندیشی از خواستگاه اصلی اش آغاز شود و بعد به وزن راهبردی آن اشاره شود بسیاری از اشکالاتی که در مختصات راهبردی آزاداندیشی مطرح میشود بلا وجه میشد.

همانطور که در ایده مادر توضیح داده شد، قلب لایه اندیشه اجتماعی، مردم سالاری است و مردم سالاری با سه عنصر آزاداندیشی، اخوت و زندگی گرایی محقق میشود. در واقع آزاداندیشی در لایه اندیشه اجتماعی و از عناصر مردم سالاری است که بدون آن مردم سالاری واقعی محقق نخواهد شد، هرچند ادعای آن وجود داشته باشد. لذا در همه ی اعصار به آزاداندیشی محتاجیم و آزاداندیشی جز لاینفک اندیشه اجتماعی مان است و از این حیث آزاداندیشی در همه زمان ها و مکان ها مهم و حیاتی است.
لکن همین عنصر که خواستگاه اصلی اش لایه اندیشه اجتماعی است، در عصر کنونی به چندین علت، از جمله تمرکز دشمن داخلی و خارجی بر آزاداندیشی و…. ، وزن راهبردی نیز پیدا کرده است و باعث شده که اهمیت آن دو چندان شود.
لذا وقتی سوال میشود که چرا بر مفاهیم دیگری مانند عدالت که وزن راهبردی دارند تمرکز نمی کنید، باید گفت درست است که ممکن است مسائل دیگری نیز وزن راهبردی داشته باشند لکن ما در قالب چند لایه اندیشه و یک طرح اصلاحی داریم مفاهیم را بررسی میکنیم. ممکن است مفاهیم دیگری نیز وزن راهبردی داشته باشند، لکن در اندیشه ما مردم سالاری قلب مکتب سیاسی اجتماعی است و می خواهیم آن را محقق کنیم و برای تحقق آن به آزاداندیشی نیاز داریم و این آزاداندیشی به خاطر شرایط کنونی وزن راهبردی نیز پیدا کرده است. ما معتقد به تاثیر زیربنایی آزاداندیشی هستیم که تا این مسئله درست نشود، سایر مسائلی که وزن راهبردی دارند نیز حل نخواهد.

لذا برای بیان ضرورت آزاداندیشی نباید از مختصات راهبردی آغاز کرد. بلکه باید ابتدا باید به جایگاه آزاداندیشی در لایه اندیشه اجتماعی اشاره کرد و بعد به بیان مختصات راهبردی آن نیز پرداخت.

رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی (3) – ابزار گفتمان پذیر کرد جامعه

در دو یادداشت اخیر به رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی نگاهی انداختیم، دو یادداشت قبل با دو نگاه اصیل و طریقی به آزاداندیشی دو نوع رابطه «طریقیت و موضوعیت» و «عام و خاص» رسیده بود، در این نوشته نه به جنبه مفاد گفتمان بودن آزاداندیشی کاری داریم و نه به جنبه مصداقی از گفتمان سازی بودن آن؛ بلکه فارغ از رابطه مفهومی این دو، به این نگاه می اندازیم که اگر که آزاداندیشی در جامعه رایج و دارج شود، چه کمکی به گفتمان سازی می کند.

اگر گفتمان آزاداندیشی در جامعه عمومیت پیدا کند، یکی از اثرات مهم آن این است که این جامعه به دلیل اعتقاد به آزاداندیشی یعنی حق گرا و حق پذیر بودن، بسیار گفتمان پذیر خواهد بود.

گفتمان سازی یک ابازر مهم برای فرهنگ سازی در یک جامعه است، اما جوامع از نظر بافت اجتماعی نسبت به فرهنگ پذیر بودن یا نبودن متفاوت هستند، برخی ساختارهای اجتماعی، برخی از تجربیات اجتماعی و برخی از فرهنگ های اجتماعی زمینه را برای گفتمان پذیر بودن یا نبودن جامعه آماده و برخی ناآماده می کند.

گفتمان پذیری هم یعنی اگر با ابزارهای مختلف فرهنگ سازی و گفتمان سازی بخواهیم یک امری را در آن جامعه گفتمان کنیم، آیا جامعه به سهولت پذیرا خواهد بود یا به صورت پایه طوری شخصیت و هویت و ساختارهای او طراحی شده که گفتمان پذیر نیست.

مثلاً ساختار اجتماعی به نام قبیله با توجه به بسته بودن و تعصبی که در آن قرار دارد، گفتمان پذیری جامعه را کاهش می دهد. یا مثلاً جامعه ای که به واسطه استعمار و استحمار شخصیت و هویت سستی پیدا کرده و اعتماد به نفس ملی او پایین آمده است، و این سستی شخصیت او را به مقلد بودن از فرهنگ های دیگر کشانده، گفتمان پذیر نیست. یا مثلا جامعه ای که به دلیل تجربه شکست های اجتماعی ترسو شده است، گفتمان پذیری مخصوصاً گفتمان های در جهت استقلال را خیلی کند می پذیرد.

جامعه آزاداندیش یعنی جامعه ای که در آن قیود تعصب و تقلید و ترس به حداقل رسیده و انسان ها دارای شخصیت حق گرا و حق پذیری شده اند و لذا اگر آزاداندیشی در جامعه ای تبدیل به گفتمان شود، بسیار آن جامعه را گفتمان پذیر می کند، و می تواند عامل حرکت آن جامعه به سمت تعالی و دارای شخصیت و هویت مستقل شدن حرکت بدهد.

پس آزاداندیشی مخصوصاً اگر تبدیل به گفتمان شود، همچون یک مقدمه واجب نقش مؤثری در گفتمان پذیر کردن جامعه بازی می کند و این نیز خود یک نوع ارتباط جدید بین گفتمان سازی و آزاداندیشی خواهد بود.

 

#یادداشت_353

14011001

تفاوت میان مطلوبیت ها و بیانات رهبری

بسیار واضح است که حضرت آقا صرفا یک سخنران نیستند، که متناسب با موضوعی که قرار است درمورد آن صحبت کنند، مطالبی را از پیش آماده می کنند و در سخنرانی های خود بیان می کنند؛ بلکه متناسب با نیازی که از جامعه می بینند و متناسب با رصدی که از ذهن جامعه دارند، صحبت می کنند.
اگر این تلقی را از بیانات ایشان مد نظر داریم، باید توجه داشته باشیم که حتی اگر یک موضوعی از نظر ایشان خیلی هم مهم باشد و اهمیت داشته باشد، وقتی چندین مرتبه در جمع های مختلف و در قالب ها و شکل های متنوع بیان می کنند و کسی بیانات ایشان را پی نمی گیرد، طبیعی است که دیگر آن موضوع را مطرح نمی کنند. چرا که ایشان معلم کلاس درس نیستند که بگویند من در هر صورت باید این مطلب را بیان کنم! چه شما در این مورد سؤالی داشته باشید، چه نداشته باشید و چه شما این مطلب را به صورت عمیق بفهمید، یا اینکه سطحی از آن بگذرید!؟
وقتی آقا به کرّات اهمیت آزاداندیشی، ضرورت پرداختن به آن، آسیب های نبود آزاداندیشی و همه آنچه باید نخبگان جامعه را به سمت آزاداندیشی سوق دهد، بیان می کنند و جوابی درخور نسبت به این مطالبه آقا از جانب نخبگان صورت نمی گیرد، کاملا طبیعی است که دیگر این موضوع را مطرح نمی کنند، ولو آنکه خیلی از نظر ایشان حائز اهمیت است!
نهایت واکنش نخبگان به آزاداندیشی نوشتن نامه ای به ایشان است، که ایشان هم از آن استقبال کردند و دیگر هیچ گاه آن نامه پیگیری نشد و اتفاقی متناسب و درخور با آن نیفتاد و دومین واکنش برگزاری کرسی های آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه است، که آنها هم، هیچ عقلی از آنها پشتیبانی نمی کند و تقریبا می توان گفت آن آثاری که باید داشته باشد را، ندارد. گرچه همین اقدامات هم، خوب و قابل تقدیر است، ولی به وزان درخواست آقا و جایگاه راهبردی آزاداندیشی نیست.

انحصار رسیدن به «حق» در آزاداندیشی

رسیدن به حق منحصر در آزاداندیشی است.
در مواجهه‌ی با حق، اگر آن را پذیرفتیم و برای آن هزینه داریم و به دنبال فدا کردن خود برای حق بودیم و به تعبیر دیگر حق طلب بودیم، در چنین صورتی «آزاداندیش» هستیم.

و چنانچه در مواجهه با حق، مورد پذیرش‌مان قرار نگیرد؛ یا خود را حق می‌دانیم که در این صورت «متکبر» هستیم و یا اینکه خود را برتر از حق می‌دانیم و در چنین حالتی «مستکبر» خواهیم بود.

در مواجهه با حق نمی‌توان غیر از این سه صورت را متصور بود؛ البته «آزاداندیشی» را هم مشکک می‌دانیم و اینگونه نیست که تمام کسانی که آزاداندیش هستند تا انتهای آزاداندیشی را پیش رفته‌اند؛ ممکن است به خاطر تمایلات نفسانی، حق را پذیرفته باشیم ولی نتوانیم برای آن هزینه بدهیم و یا احیانا خود را فدای آن کنیم. و همچنین در پذیرش حق هم مراتب وجود دارد و همگی در یک مرتبه نیستند.

حکمت، یکی از دلایل اهمیت دستورات ولی فقیه

در یادداشت پیشین عرض شد که توصیه های رهبری که به روش صحیح و از راه مقبول اجتماعی به رهبری رسیده به حکم عقلا مهم است و وزن راهبردی دارد. در این بین دنبال کردن دستورات رهبر دینی، علاوه بر اهمیت عقلایی، ضرورت شرعی نیز دارد.
یکی از اموری که باعث میشود که توصیه های رهبر دینی (ولی فقیه) وزن راهبردی ویژه بیابد و اهمیت آن دو چندان شود، وجود حکمت در این جایگاه است. این ویژگی گرچه خواستگاه دینی دارد لکن عقلا نیز اگر به جایگاه حکمت و اهمیت آن در تفکر درست پی ببرند قطعا فرامین شخص حکیم را ضروری می شمارند و برای آن اهمیت ویژه ای قائلند.
حکمت از نعمات و عنایات ویژه الهی است و این مائده پدیده ای نیست که حاکمان مغرور و متکبر بتوانند آن را درک کنند. ولی فقیه از تواضع و ذلت نفس بهره مند است و این برایش حکمت آفرین است. ولی فقیه از حکمت تغذیه میکند. و حکمت صرفا دانایی نیست. حکمت هوشمندی نیست حکمت اندیشه نیز نیست. حکمت هم «حکم» است و هم یک محکمی خاص دارد. حکمت یک موضع گیری عینی و تکوینی با همه وجود و داراییها ی شخص است که نماد و آن یک اندیشه است.
حکمت اعطایی است لکن برآمده از عمل است. مثل صوم باعث حکمت می شود.حکمت از عمل و بودن فرد تغذیه میکند. با مدیریت مستقیم خداوند از متن زندگی بیرون میزند. لذا محکم و مستحکم است. حکمت در گرو وضع زیستی است. لکن از طرف دیگر حکمت وهبی است. لذا می بینید که حکیم گرایش به یک تز دارد و خودش هم نمی داند چرا گرایش دارد. حتی خودش هم باید پای کرسی تدریس خودش بنشینند. خودش میفهمد که باید خودم را جدی بگیرم و از ناحیه های دارد به من معرفت می رسد که از کار دلالی من نیست و از جای دیگری است و این از زیست من دارد تغذیه میکند لذا باید به اینها توجه کنم.
بنابراین توصیه ها و دستورات شخص حکیم باید بسیار جدی گرفته شود. خصوصا اینکه این شخص حکیم از طرف خداوند برای رهبری امت مسلمان انتخاب شده باشد و مورد عنایات خاص خداوند متعال باشد و کلمات وهبی بر لسانش جاری شود.

آزاد اندیشی پیش فرض گفتمان – تلاشی برای تقریری عمق کاوانه از نسبت آزاداندیشی و گفتمان

بسم الله الرحمن الرحیم

آزاد اندیشی غیر از کرسی آزاد اندیشی است.

آزاد اندیشی غیر از آزادی بیان است.

آزاد اندیشی غیر از گفتگو است.

آزاد اندیشی غیر از تضارب آراء است.

آزاد اندیشی غیر از تحقیق و مطالعه است.

آزاد اندیشی لزوما پدیده ای اجتماعی نیست. (آزاد اندیشی میتواند پدیده ای فردی و شخصی و فارغ از غیر باشد)

و ….

آزااد اندیشی این ها نیست.

پس آزاد اندیشی چیست؟

آزاد اندیشی در واقع داشتن قلب سلیم است. سلیم نسبت به حق.

البته بیش از این است، آزاد اندیشی در واقع به دنبال حق بودن و حق را به راحتی پذیرفتن است، یعنی نه صرفا پذیرفتن حق آنگاه که عرضه میگردد بلکه حتی جستن حق آنگاه که در دسترس نیست.

آزاد اندیشی دیدن حق و جدی گرفتن آن است.

 

از دیدگاه بنده مطابق آنچه تا کنون آموخته ام آزاد اندیشی این است. اگر سخت است این پدیده ی مذکور را آزاد اندیشی بنامیم، نامش را چیز دیگری بگذاریم، بگذاریم الف یا هر چه…

از طرفی جان و عقل آدمی با حق و حقیقت نسبتی دارد، جامعه نیز با جان ادمی و با حقیقت نسبتی دارد، فرهنگ نیز چنین است و …

اتحاد اجتماعی و دستیابی به هویت واحد جمعی در جانب نفوس عِلوی صورت میپذیرد و نه در جانب نفوس سِفلی. نفس سفلی مثار کثرت است نه وحدت، پس تا چیزی در افق نفس علوی آدمی رسوخ نکرده باشد نمیتواند مورد وفاق اجتماعی قرار بگیرد.

آنچه مصداق تحسبهم جمیعا است را وفاق اجتماعی دانستن خطاست.

نفس علوی نفس خاضع در برابر حقیقت است؛ و البته نسبتی عمیق تر از این با حقیقت دارد.

توافق جان های مجموعی، یا بفرمایید جان اجتماع بر یک مساله، و رسوخ آن مساله در لایه ی عواطف آن جان مجموعی چه زمانی حاصل میشود؟ آیا میشود بدون آزاد اندیشی چیزی به این مرتبت از توافق جمعی جان های ادمیان برسد؟

اگر بپذیریم که نمیشود، خواهیم پذیرفن که بدون آزاد اندیشی اساسا گفتمانی که ما تعریف میکنیم شکل نمیگیرد؛ و تفاوت است بین گفتمان و ما تحسبه گفتمانا….

 

البته همین مساله میتواند فرهنگ هم باشد، میتواند گفتمان هم بشود. و از این منظر خللی به بحث وارد نیست.