تغییرات استراتژی جهان کفر و خستگی بشر

اشاره جلسه اخیر به اتفاقی که بشر مدرن به دنبال رقم زدن آن در عرصه سبک زندگی است موجب شد که وارد تحلیل بخشی از لایه های عمیق این تغییر رفتار بشر امروز شویم. هم چنین اشاره شد که بشر امروز به دلیل یک بی هدفی و سردرگمی امروز دست به شکل گیری جریانهایی مثل فمنیست و حتی به هم زدن قواعد تکوینی شده تا جایی که امروزه به دنبال طرح حاملگی مردان است و به جد آن را دنبال می کند.

آنچه که در این تحلیل به نظر می آید باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد این است که آیا اصلا این سر درگمی در بشر امروز قابل مشاهده است یا خیر؟ به عبارتی دیگر با توجه به اینکه تمامی قدرت های اقتصادی، رسانه ای، سیاسی، نظامی وقتی در اختیار یک جبهه خاص(کفر) قرار گرفته است اصلا امکان دارد تصویری از حیرت و سردرگمی انسان را مشاهده کرد؟ و اصلا چرا باید این برهم زدن قواعد تکوینی را به پای یک حرکت خصمانه و توطئه ای قلمداد کرد؟

در اولین جلسات بحث اندیشه کلامی آنچه که دائما مورد تکرار قرار می گیرد این است که انقلاب اسلامی یک سخن نو است، اما باید توجه داشت که سخن نو وقتی نو و تازه بودنش روشن می شود که ما تصویری از کهنگی ها داشته باشیم و واقعا دریابیم که بشرامروز از کهنگی ها خسته شده و مطالبه و تشنگی شنیدن یک سخن نو را دارد.

آنچه که بیشتر برای بنده اثبات می کند که تصویر فعلی تعاملات بشری به شدت سرگردانی را منتقل می کند یک چیز است و آن خستگی های پی در پی و بسیار سریع برای تغییر سبک زندگی اش است یک دوره ای که تمدن غرب اویل شکل گیری خود را داشت و برای بشر سخنی نو را مطرح کرده بود، خب همین سخن نو بودنش بشر را به سمت خود کشید و با طراحی های راهبردی او که از یک منبع نظری که همان اومانیست بود تغذیه می کرد کشاند، اما همین که تمدن غرب با سرعتی بسیار بالا و حتی می توان گفت بالاتر از سرعت نور، مجبور است(تاکید بر مجبور بودن) استراتژی های خود را عوض کند و بشر را با استراتژی جدیدی در نقطه ی کانونی و نظری خود نگه دارد ناشی از این است که بشر خسته شده و نهایتا مدت کوتاهی را با یک راهبرد همراهی می کند و لذاست که این تدمن برای زنده ماندش ناچار است و ناگزیر از اینکه سریعا راهبردها را تغییر دهد، اما مطمئنا سخنی نو مطرح نیست چرا که مغزای این استراتژی ها، واحد است و اساسا هیچ تغییر جدید در بشر ایجاد نکرده و نشاط جدی به صحنه نمی بخشد، عملا بشر احساس نمی کند که نجات یافته است لذا دائما با هر راهبرد جدیدی همراه می شود و تن می دهد زیرا که دنبال راه نجات است و این به همه طرف زدن ها در هر ساحتی از تکنولوژی، سبک زندگی، ورزش، زن گرفته تا حتی انواع حکمرانی ها به دنبال سرعت بسیار زیاد تغییر راهبردها می دود و حیران و سردگم تر از همیشه فقط عطشش بیشتر می شود.

دراین صحنه بسیار پرتلاطم و پرآشوب است که بالاآوردن یک سخن نو، به شدت برای بشری که اکنون با عطشی در حد اینکه تا مرگش یک روز بیشتر باقی نمانده، جز معجزه برای او رقم نخورده است.

پیشنهاد می کنم در کنار نماهنگی که در جلسه 9ام اسفندماه استاد فلاح پخش کردند، نماهنگ زیر را با نکات فوق مشاهده بفرمایید.

https://www.aparat.com/v/gFduA

 

مساوات؛ برابری در خاستگاه یا بهره‌مندی؟

? مساوات؛ برابری در خاستگاه یا بهره‌مندی؟

 

مساوات به این معنا كه همه‌ی انسان‌ها از یك نقطه و یا دارایی‌های برابر حركت خود را آغاز كرده باشند، ظاهرا وجهی ندارد؛ به زمانه و زمینه‌ی تولد و رشد انسان بستگی دارد.

اما مساوات به معنای اینكه همه حق دارند به یك میزان از حقوق طبیعی و منابع و امكانات عمومی برای رشد و شكوفایی بهره‌مند شوند، از الزامات عدالت خالق و لازمه‌ی زیست اجتماعی است.

طبیعتا هر جمعه و نظام سیاسی هم به تناسب معیارهایی كه دارد، در اختصاص حقوق ثانویه و جایگاه‌های اجتماعی به مردم، رتبه‌بندی خاص خود را درنظر می‌گیرد كه به خب به فرهنگ و نظام ارزشی و هنجاری آن جامعه بستگی دارد.

اینجاست كه مفهوم قرآنی #سعی (لیس للإنسان إلّا ما سعی) معنا می‌یابد؛ در زمین بازی دنیا فقط درصد سود حاصله به تناسب دارایی محاسبه و مبنای ارزیابی قرار می‌گیرد، نه میزان سرمایه‌ی اولیه.

امید فشندی

8 اسفند 1400

ببين و تبيين كن؛ موقف رهبري معظم و جهاد تبيين

? ببين و تبيين كن؛ موقف رهبري معظم و جهاد تبيين

تا خوب نبينيم(رؤيت) كه نمي‌توانيم تبيين(روايت) كنيم،
يا آنچه را كه رهبري معظم در جايگاه رهبري از صحنه‌ي جامعه و انقلاب مي‌بيند و روايت مي‌كند بايد دربست بپذيريم و طوطي‌وار تكرار كنيم،
يا خود را در موقف راهبري جامعه قرار دهيم، خوب ببينيم و ديده‌ها را با تحليل‌هاي رهبري ارزيابي كنيم و ….. اگر هم‌سو بود روايت كنيم.
اما اگر هم‌سو نبود چه؟ دست‌كم سكوت و تلاش براي فهم بيشتر.

بيان رهبري وحي منزل نيست كه از عالم أمر بر ما نازل شده تا بشنويم و اطاعات كنيم، بلكه كلام رهبري را در مقام قافله‌سالاريِ كاروان جامعه در حركت به سمت آرمان‌ها درنظربگيريم؛ يك‌وقت هست كه صداي كاروان‌سالار به گوش قافله نمي‌رسد كه خب اينجا بايد بلندگوي شويم،

اما گاهي هست كه به گوش مي‌رسد اما كاروان در ساربان ترديد كرده،
گرچه شايد از ترس تهاجم رهزنان همچنان با كاروان پيش بروند، اما آن ترديد بيش از آن ترس اين كاروان را دچار تزلزل خواهد كرد.

اينجا چه تبييني بايد كرد ؟؟

 

امید فشندی

7 اسفند 1400

تاملی در معنای استمرار انقلاب

قبل از آن که بخواهیم در رابطه با معنای استمرار انقلاب بیندیشیم، باید قدری در معنای انقلاب تامل کنیم.

انقلاب چیست که استمرارپذیر باشد. و استمرار انقلاب یعنی دقیقا استمرار چه چیزی.

اگر نخواهیم اصطلاح خاص انقلاب در علوم اجتماعی را مد نظر قرار دهیم، انقلاب را می توان به تحول درونی به سمت کمال معنا کرد.

انقلاب یک دگرگونی است، وقتی یک فرد یا یک جامعه منقلب شود و از وضع نامطلوبش به سمت وضع مطلوبی حرکت کند، می توان گفت، انقلابی پدید آمده است.

به این معنا، انقلابی یعنی کسی که از حال گذشته اش ناراضی است و به سمت وضعیت  مطلوبی حرکت می کند. اگر به هدف خود رسید، این انقلاب به ثمر نشسته است.

این حال را هم در حوزه فردی و هم در حوزه اجتماعی می توان تصویر کرد.

استمرار انقلاب، یعنی استمرار چنین حالی. یعنی این که این حال به مقام تبدیل شود. این که دائما فرد یا جامعه ای به وضع موجود خودش قناعت نکند و به سمت کمال حرکت کند.

این دقیقا همان معنای تعبد و بندگی خداوند و تقرب به سوی اوست. انقلابی یعنی بندگی و تعبد خداوند.

اذعان به نقص خود و حرکت به سمت کمال مطلق. انقلابی نیز همین حال را دارد.

از این جهت استمرار انقلاب، یعنی رشد دائمی. استمرار انقلاب، به هیچ عنوان نمی تواند به حفظ معمولی و ثبات جایگاه فرد یا جامعه معنا شود. یعنی این که فرد وضع قبلی خودش را حفظ کرده باشد و بهبود نداده باشد.

استمرار انقلاب یعنی رشد دائمی.

تحلیل ثبوتی یا تحلیی اثباتی

  • تحلیلی ثبوتی و یا اثباتی / اندیشه اجتماعی و یا اندیشه راهبردی
    • بعد از انقلاب اسلامی ، تشکیل اولین حکومت اسلامی در دوران مدرن، جامعه اسلامی با موضوعات مدرنی رو به رو شده است که تا قبل از آن درگیر آن نبوده است. چرا که در دست داشتن حکومت سبب این مسائل شده است.
    • یکی از مسائلی که در حکومت اسلامی مورد سوال است، تعامل با کفار حربی و کفار اهل ذمه می باشد. در فضای فقه سنتی تعامل با کفار اهل ذمه به صورتی است که آن ها باید جذیه به حکومت اسلامی پرداخت کنند و حتی حکومت اسلامی می تواند برای آن ها محدودیت هایی بگذارد و بالاتر از آن در نوع دریافت جذیه وقتی به آثار فقهای گذشته مراجعه می شود می بینیم که با حالت های سخت و خشونت باری دریافت جذیه باید صورت بگیرد.
    • اما حال در جمهوری اسلامی اصلا این گونه نمی باشد. جذیه با حالت سخت دریافت نمی شود که هیچ و حتی آن ها در مجلس شورای اسلامی نیز نماینده قانونی دارند. و حتی افرادی از آن ها که در جنگ کشته می شوند را شهید خطاب کرده.
    • سوالی که در این جا مطرح می شود این است که این فهمی که توسط اندیشمندان معاصر و جمهوری اسلامی رقم خورده است آیا صرفا یک حرکت راهبردی و استراتژیک می باشد و به سبب شرایط جامعه جهانی می باشد؟ و یا این که می توان این ادعا را کرد که این فهم ها از اصل دین یافت شده است و حتی در صورتی که از طرف جامعه جهانی فشاری هم بر روی جمهوری اسلامی نباشد نیز همین گونه رفتار صورت می گیرد؟ در حالت کلی باید این گونه بیان کرد که این تحلیل ها اندیشه های اجتماعی و تحلیل های ثبوتی اسلام هستند و یا این که تحلیل هایی از جنس اندیشه راهبردی و تحلیل های اثباتی می باشند؟
    • این سوال را در مورد بسیاری از مسائل از جمله حضور زنان در مجامع اجتماعی و طب مدرن و … مطرح کرد.

تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الاّ اللَّه

«امروز ندای پیامبر رحمت، رساتر از همیشه به گوش میرسد، و دعوت اسلام که دعوت به عدالت و آزادگی و رستگاری است، با طَنین بیشتری شنیده میشود. پاره‌های شب سیاه استکبار و ظلم و خودکامگی از سوئی و جهل و خرافه و فریب از سوی دیگر، بشر را بیش از گذشته، نیازمندِ نور رستگاری و تشنه‌ی عدل و صلح و برادری کرده است. امروز ندای ملکوتی: تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الاّ اللَّه. که ردِّ خداوندان زور و زر و صف آرائی در برابر ستم و ستمگر است، گوش و دل اسیران و ستمدیدگان را بیش از همیشه مینوازد، و مژده‌ی: انّ اللَّه علی نصرهم لقدیر، به آنان دلگرمی و امید می‌بخشد»۱۳۸۰/۱۱/۳۰

شهید مطهری ره در گزاره 28 از بخش ایدوئولوژی که کتاب مشخصات اسلام می فرماید: «امكان همزيستى با اهل توحيد: از نظر اسلام مسلمانان مى‏توانند در داخل كشور خود با پيروان اديان ديگرى كه ريشه توحيدى دارند از قبيل يهود و نصارى و مجوس، هر چند بالفعل از توحيد منحرف باشند، تحت شرايط معيّنى همزيستى داشته‏ باشند، ولى نمى‏توانند در داخل كشور اسلامى با مشرك همزيستى كنند. مسلمانان مى‏توانند بر اساس مصالح عاليه اسلامى با كشورهاى مشرك قرار داد صلح و عدم تعرّض منعقد نمايند و يا در موضوع خاصّى پيمان ببندند.»

بشریت برای اقامه توحید و یگانه شدن تمام هستی اش برای عبودیت خداوند متعال در جهان زیست میکند.
دعوت به توحید، دعوت به رهایی از زیر ستم و زور طاواغیت درونی و بیرونی است.
دعوت به توحید، دعوت به آزادانه اندیشیدن و آزادانه عمل کردن است.
دعوت به توحید دعوت به رهایی انسان است.
دعوت به توحید دعوت به کرامت های انسانی ست.

موحد بدون توحید نمیتواند زیست مسالمت آمیز داشته باشد. با انسان حقیر و پست که خود را برده طواغیت عالم کرده است نمی توان زیست مسالمت آمیز کرد. حداقل چیزی که لازم است برای اینکه بتوان با به عنوان بشر با او سخن گفت و با او زیست مسالمت آمیز کرد این است که اندیشه اش را از تحت فرمان طواغیت خالی کند.
لذاست که قرآن دعوت میکند به توحید. در واقع خداوند با این ندا مسیحیت را دعوت میکند به اینکه ذهنت را باز کن. اسیر نباش. برده نباش. آزادانه فکر کن راه را میابی.

آیا مبارزه با مشرکین یک راهبرد است؟

شهید مطهری در مشخصات اسلام بیان می‌کنند که از نظر اسلام امکان همزیستی با پیروان ادیان توحیدی وجود دارد. مسلمانان می‌توانند در کشور خود با اهل کتاب تحت شرایطی زندگی کنند. و در ادامه می‌فرمایند ولی در کشور اسلامی نمی‌توان با مشرک همزیستی داشت؛ اما می‌توان با مشرکین قرار‌داد‌ و پیمان‌های صلح بست؛ البته آن هم براساس مصالح است.

سوالی که اینجا می‌توان مطرح کرد این است که آیا حکم به مبارزه با مشرکین و عدم همزیستی با آن‌ها در کشور اسلامی، یک حکم راهبردی است یا نه؟ اگر قرار است با این مبارزه اسلام را گسترش دهیم، و در پی فتح قلمرو‌های مشرکین هستیم، در زمانه‌ای که مبارزه و حکم به گردن زدن مشرک بیشتر جنبه‌ی بازدارندگی و دفع از اسلام دارد، باز هم باید همین حکم را اجرا کنیم و حکم شرع باز هم همین است؟

آیا می‌توان گفت در زمانه‌ی ما اتفاقا برعکس اگر از باب یک همزیستی با مشرکین برآمدیم، در گسترش اسلام تاثیر بیشتری داریم؟ البته آنچه گفته می‌شود قطعا زندگی است که تحت شرایطی باشد که نتیجه عکس ندهد و از جمعیت مسلمانان کاسته نشود و یا اینکه با رشد مشرکین مواجه نشویم.

از این باب که از نزدیک یک زندگی و زیست اسلامی را ببینند و البته همانگونه که اهل کتاب را می‌گوییم ذمه بدهند و شرایط خاص داشته باشند، همزیستی با آن مشرک را هم تحت شرایطی خاص بپذیریم. آیا اینگونه همزیستی با مشرک نسبت به مبارزه با مشرک، بیشتر اسلام را گسترش نمی‌دهد؟

البته فرض این سوال در جایی است مناط حکم مبارزه با مشرکین را گسترش اسلام بدانیم و اجازه‌ی مناط‌گیری داشته باشیم.

چند اشکال پیرامون فقاهت پیشرفته تمدنی

حضرت استاد در جلسه ۳۸۷ از شیوه اجتهادی شهید مطهری در بحث امر به معروف و نهی از منکر تجلیل کردند و آن را با عنوان فقاهت پیشرفته و تمدنی ستودند.

این طور که بنده متوجه شدم حضرت استاد در توضیح این جنس فقاهت، از توجه شهید به تناسب حکم و موضوع سخن گفتند و فرمودند با توجه به آثاری که برای امر به معروف و نهی از منکر گفته اند، استاد شهید متوجه شده اند که این آثار با این امر به معروف و نهی از منکر مرسوم، همخوانی ندارد. لذا نتیجه گرفته اند که امر به معروف باید چیزی فراتر از امر به معروف مصطلح باشد.

و البته این که در معنای امر به معروف، حتما لازم نیست خود امر را بگیریم و می توان به سمت جوهره امر یعنی عزم و اراده نیز حرکت کرد و مقدمات امر را فراهم کرد.

اما اینجا چند سوال در رابطه با فقاهت پیشرفته تمدنی پیش می آید.
اولا فقاهت پیشرفته تمدنی چه تفاوتی با فقاهت مرسوم سنتی و جواهری دارد؟ به لحاظ روش شناختی تفاوت واضحی دارند؟ یا این فقاهت همان فقاهت است به علاوه توجه به چند مسئله دیگر؟

برای کشف پاسخ این سوال به سراغ کاری که استاد شهید در بحث امر به معروف کرده اند رفتیم. آنجا اثری حتی از فقاهت مرسوم و سنتی و نیز نبود. یعنی یک روایت ضعیف السند را برداشته اند و آن را معیار قرار داده اند و بر اساس آن، ادعایی را مطرح کرده اند! ادعایی که هیچ گاه اثبات نمی شود. یعنی نمی توان از شهید پذیرفت که با امر به معروف مصطلح، تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المکاسب و… حاصل نمی شود. بلکه چه بسا اگر همه این فریضه را انجام دهند، همه ارکان جامعه اصلاح شود.

حتی اگر از ضعف سندی نیز بگذریم، این جنس تناسب حکم و موضوع ظاهرا حجیت ندارد. اگر بنا بود بر این اساس پیش برویم، باید همین بحث را در باب صلاة و زکاة و حج و صوم و… هم بگوییم.

مثلا ان الصلوة تنهی عنی الفحشاء و المنکر منظور این صلاة مرسوم نیست. ما دو نوع صلاة داریم. یکی همین نماز مرسوم، که کاری ازش بر نمی آید یکی هم یک نماز ویژه که روحش تواضع است و اصلا تواضع است و اگر می خواهید از فحشا و منکر به دور باشید مثلا باید تواضع کنید.
یا در باب روایاتی که می گوید اگر زکات پرداخت شود هیچ فقیری باقی نمی ماند بگوییم این زکات که خیلی مبلغ کمی است. پس منظور این زکات نیست و دو زکات داریم. یکی همین که کاری ازش بر نمی آید. یکی هم زکات دیگری که مثلا از تزکیه می آید و اصلا روحش اخوت و مواسات است و باید آن قدر به فقرا بدهید تا همه هم سطح شوید

یا درباره صوم همین طور و درباره حج و جهاد و… هم همین طور.

این جنس فقاهت نه تنها حجیت ندارد که حتی به نظر مرجوح نیز باشد. چون ادعای بدون دلیل است و مسیر شرع را از مسیر اصلی خارج می کند و به سمت ذوقیات و سلیقه های شخصی سوق می دهد.

مگر این که منظور از فقاهت پیشرفته و تمدنی ضوابط پیچیده تر و منسجم تری باشد و حجیتش از حجیت فقه سنتی اقوی باشد. که اگر چنین باشد نیاز هست بیشتر در این باره بحث فقاهتی شود و ادله و روش این جنس استنباط به طور دقیق و واضح تبیین شود.

الغای وسائط و توحید عبادی

الغای وسائط و توحید عبادی

 

بیان استادمطهری در الغای وسائط ناظر به توحید عبادی است و صرفا عقاید امثال مسیحیان را نفی می‌كند كه دعا و عبادت را فقط از طریق كشیش و كلیسا ممكن می‌شمارند؛ وگرنه تعریضی بر شرك در توحید افعالی كه مسئلۀ اصلی در عقاید شیعی است، ندارد.

 

توحید در تمام مراتب خود دو روی تشبیه و تنزیه دارد، تشبیه برآمده از توجه به حقیقت واحد جاری در رگ رگ هستی و موجودات است، تنزیه اما ناظر به كمال بی‌نهایت آن حقیقت واحد است كه ما را از تمام مظاهر جلالی و جمالی عبور می‌دهد.

 

رویكرد تنزیهی واحد را با كنارگذاشتن كثرات می‌جوید:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

كه هرچه دیده بیند دل كند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

 

رویكرد تشبیهی اما احد را در جمع كثرات می‌یابد:

به دریا بنگرم دریا ته بینم

به صحرا بنگرم صحرا ته بینم

به هرجا بنگرم كوه و در و دشت

نشان قامت رعنا ته بینم

 

ظاهرا معرفت از تنزیه آغاز شده به تشبیه می‌انجامد؛ نخست از كثرت به وحدت و آنگاه وحدت را در كثرت دیدن.

این تنزیه و تشبیه در نسبت با تمام موجودات و در هر مرتبه‌ای جاری است و مختص مقامات عالی غیر دانی نیست، و دقیقا به همین دلیل است كه قرآن حساسیت عجیبی در مورد توحید عبادی دارد.

اساسا دعوای قرآن با كفار و مشركین بر سر توحید ذاتی و حتی افعالی نیست، چه آیاتی از سوره‌ی یونس و مؤمنون حاكی از این است كه كفار و مشركیت به توحید ذاتی و افعالی (مالكیت، رازقیت، ربوبیت) اذعان داشته‌اند، پس دعوای اصلی بر سر توحید در عبادت و اطاعت بوده.

ادامه دارد…

نخبه بسندگی؛ مکتب امامی ست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_159
#جلسه_387
#اشکال

✨نخبه بسندگی، مکتب امامی ست؟

❇️در جلسه 387 جناب استاد در مقام پاسخ به این اشکال که چرا شهید مطهری توحید را به عنوان گزاره 26 از ایدئولوژی اسلامی آورده اند و در مقام مقایسه با مقام معظم رهبری که خورشید را به مثابه یک خورشید که سایر گزاره ها و مفاهیم تنها پرتوی از آن هستند، اینگونه فرمودند که مقام معظم رهبری حفظه الله مخاطب خود را توده مردم قرار داده بودند لکن شهید مطهری فضای آکادمیک و مخاطب خاص آن را در فعالیت هایشان هدف گرفته بودند. این اختلاف در آثار شان خودش را نشان داده است. لکن هردوی این بزرگواران کاملا مکتب امامی و با همان مبانی اسلام ناب و مکتب امام تفکر و فعالیت میکنند و تفاوت فقط در نوع رویکرد است.

?اشکالی که مطرح میشود این است که فارغ از افراد موضوع بحث( شهید مطهری ره و حضرت آقا حفظه الله) چه طور میشود این دو نوع رویکرد هردو در مکتب امام ره تعریف شوند؟ هر فردی با توجه به نگاهی که به جایگاه مردم دارد، در روش مبارزاتی خود میتواند یکی از این دو نوع رویکرد نخبه گرایی یا توده گرایی را انتخاب کند.

مسلم است که حضرت امام ره نگاه خاصی به جایگاه مردم داشتند و وظیفه اصلی خود را به عنوان امام و جانشین پیامبر ص و اولیای معصومین ع ، قیام مردم می دانستند. لذا مخاطب قیام حضرت امام ره از ابتدا توده مردم بودند و ایشان از ابتدا مستقیما با مردم سخن میگفتند و خود را منحصر در نخبگان نمی کردند. مردم سالاری و همه کاره بودن مردم از شاخصه های اصلی مکتب امام ره است که آن را از بسیاری از حرکت ها و قیام ها متمایز میکند. حضرت آقا نیز در بیان ویژگی های انقلاب اسلامی، به سه ویژگی مردمی بودن، اسلامی بودن و رهبری مقتدر حضرت امام ره اشاره میکنند.

حال چه طور ممکن است بگوییم که فردی رویکرد مبارزاتی خود را با فاصله از توده مردم اتخاذ کرده و مخاطب اصلی خود را نخبگان و فضای آکادمیک قرار داده و در عین حال وی را کاملا منطبق بر مکتب امام ره بدانیم؟
ممکن است در سایر لایه ها منطبق بر مکتب امام ره باشند لکن لااقل در این مورد از مکتب امام ره فاصله دارند.
(باز هم عرض میکنم که بحث ناظر به اشخاص نیست و استفهام حقیقی است. چه طور این پارادوکس جمع می شود؟)

جایگاه توحید در مشخصات اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_158
#جلسه_387
#اشکال

استاد عزیز علت اینکه در بخش ایدئولوژی کتاب مشخصات اسلام، توحید به عنوان گزاره ۲۶ آمده است را اینگونه بیان کردند که شهید مطهری مخاطب خود را جامعه آکادمیک قرار داده بود. بر خلاف حضرت آقا که مخاطب خود را توده مردم قرار داده بودند و عموم مردم زیست میکردند.

?لکن با پذیرش این مسئله باز هم اشکال در محل خود باقی ست.
مخاطب آکادمیک داشتن چه خصوصیتی دارد که باید توحید را از جایگاه خود خارج کرد.

توحید دال مرکزی اندیشه اسلامی ست و همه معارف و همه ایدئولوژی اسلامی از توحید سرچشمه میگیرد و به توحید ختم میشود.

مسلم است که شهید بزرگوار باید چنین گزاره ای را در ابتدای فهرست خود می آورد. یا حداقل در بخش درباره ایدئولوژی که به خصوصیاتی مانند جامعیت اشاره کرده اند، به بحث توحید هم اشاره می فرمودند.

لذا با توجه به اینکه شهید بزرگوار در اصل اندیشه توحیدی و جایگاه آن همراه هستند، آوردن توحید در بخش انتهایی فهرست مشخصات اسلام، هیچ توجیه اندیشه ای نمی تواند داشته باشد جز اینکه ایشان فقط در مقام فهرست کردن بوده اند و ترتیت آنها برایشان اهمیتی نداشته است.

?اتفاقا در محیط آکادمیک که بسیار منضبط تر باید به مبدا و مقصد بودن توحید در مشخصات اسلام  و همه دین بودن آن پرداخت، لذا به نظر میرسد این دلیل نمی تواند توجیه مناسبی باشد.

امر به معروف یعنی مبارزه

در اذهان ما معمولا امر به معروف و نهی از منکر با منکرات اخلاقی گره خورده است و با شنیدن این لفظ به یاد اوضاع بد حجاب می‌افتید و تاسف می‌خوریم از این که امر به معروف و نهی از منکر نمی‌شود. امر به معروف و نهی از منکر در اذهان ما در همین سطح است. امّا در اسلام امر به معروف، ضامن اقامه‌ی شریعت است و با آن اقامه‌ی فرائض می‌شود.

امر به معروف یک مبارزه‌ی دائمی با فساد است یک اصلاحگری دائمی و پویا و کنشگر است. نباید از کنار وجوب امر به معروف و نهی از منکر به راحتی گذشت؛ کمتر کسی امر به معروف را در تصور خود به صورت یک فرضه تلقی می‌کند، فریضه‌‌ای که باید به آن عمل کند و شرایط عمل به آن را تدارک ببیند و چه‌بسا فرصت و زمان آن بگذرد و یک واجب عمل نشده در پرونده اعمال آدمی ثبت شود. این تلقی از امر به معروف در میان جامعه مذهبی هم کمتر دیده می‌شود.

تصور صحیح از امر به معروف که همان مبارزه دائمی با فساد و اصلاحگری باشد، وقتی حکم وجوب بر آن شود، آنگاه مشخص می‌شود که اسلام برای اداره‌ی جامعه‌ی خود چه ساختار و طرح ویژه‌ای دارد. جامعه‌ای را فرض کنید که تک‌تک افراد آن جامعه به فکر اصلاح جامعه خویش هستند و مدام در فکر مبارزه با فساد هستند؛ در چنین جامعه‌ای بی‌عدالتی، ظلم، جور، فساد، حق‌کشی اگر نگوییم ریشه کن خواهد شد، حداقل نادر می‌شود.

اسلام با اصل امر به معروف و نهی از منکر از واجبات است، تمام مردم را به صحنه‌ی مبارزه می‌کشاند؛ یک مبارزه‌ی دائمی که اجازه نمی‌دهد فساد پیدا شود.

قیام جوهره امر به معروف و نهی از منکر

بسم الله الرحمن الرحیم

امام علی علیه السلام :

«أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَام»
امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام است.
(تحف العقول ص۴۱۳)

? قیام جوهره امر به معروف و نهی از منکر

اگر بخواهیم به دنبال عنوانی برای حرکت انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام باشیم ، بهترین عنوان امر به معروف و نهی از منکر است.
تنها کار انبیاء دعوت به توحید بوده
و چه معروفی از توحید بالاتر
برای دعوت به توحید ابتدا باید غیر از توحید را پاک کرد تخلیه گام اول است یعنی مبارزه با هرچیزی غیر از توحید یعنی مبارزه با مخالفین این جریان و دریک کلام یعنی نهی حاکمیت وحکمیت طاغوت
ائمه معصومین نیز که رسالت‌شان چیزی جز رسالت انبیاء نبود ادامه دهنده این حرکت توحیدی بودند سید الشهداء در وصیت‌نامه ای که قبل از عزیمت به مکه به محمد بن حنفیه فرستادند
علت قیام خود را اینگونه بیان می کنند:

وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِي أُمَّه جَدِّي مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِيدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَي عَنِ الْمُنْكر

هدایت امت پیامبر بعد از چند سال گمراهی و انحراف هدف این قیام ماندگار است یعنی جبهه حق که زمانی با تلاش پیامبر و مسلمین برای مبارزه با کفر و نفاق ایجاد شد ه بود بعد از شهادت پیامبر این شجره طبیه رو به تباهی رفت و امام حسین می فرمایند هدفم از قیام اصلاح این فئه است که پیامبر برای قیام لله درست کرده بود است اما با چه راهی و به چه طریقی
امر به معروف و نهی از منکر

در امتداد این حرکت الهی انقلاب اسلامی ایران است که با احیای این فریضه مردم را برای قیام علیه حکومت پهلوی و تشکیل نظام اسلامی دعوت کرد
واکنون بعد از 43 سال از عمر این انقلاب ما شاهد دستاورد های این حرکت الهی هستیم که مصداق بارز شجره طیبه است
و همه دیدند که قیام مردم ایران قیامی الهی بود و چگونه معادلات جهانی را تغییر داد چگونه دوگانه شرق و غرب را به دوگانه توحید و طاغوت تغییر داد .

آزاد مردان تاریخ گواه هستند که پرچم توحید و حاکمیت الله با محوریت ایران شکل گرفته و یک جبهه مقاومتی حول خود ایجاد کرد و در مقابل هم کفر و نفاق با تمام عده و عده خود در برابر این جبهه صف آرایی کرده اند و پرچم دار این دارالکفر اکنون آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی است.

#یادداشت 145

توحیدی بودن اندیشه اسلامی

ما معتقدیم که جایگاه توحید در اندیشه اسلامی، یک جایگاه بی بدیل و یگانه است. شهید مطهری در بحث مشخصات اسلام می فرمایند:

«اسلام بيش از هر چيزی دين توحيد است، هيچ گونه خدشه‌ای را در توحيد چه توحيد نظری و چه توحيد عملی نمی‏پذيرد انديشه ها و رفتارها و كردارهای اسلامی از خدا آغاز می‏شود و به خدا پايان می‏يابد، … در اسلام همه راه ها به توحيد منتهی می‏شود اخلاق اسلامی از توحيد سرچشمه می‏گيرد به توحيد پايان می‏يابد، تربيت اسلامی همين طور، سياست اسلامی همين طور، اقتصاد و اجتماع اسلامی همين طور.»

برای فهم اقتدارات بی نظری که توحیدی بودن اندیشه اسلامی خلق کرده است، باید ابتدا مفهوم توحیدی بودن اندیشه اسلامی را بیان کنیم.

 

اگر دین را به دو بخش عمده معارف و سلوک تقسیم کنیم، همه این معارف چه در بخش معارفی و چه سلوکی توحیدی است.
معارف توحیدی است یعنی چه؟
سلوک توحیدی است یعنی چه؟

توحیدی بودن اندیشه در لایه معارف یعنی تحلیل ما در مورد قوس نزول عالم و این زمانی توحیدی می شود که کل این قوس را بشود با دال مرکزی توحید توضیح داد و کل این بسط و تفصیل عالم را بشود بسط توحید دید و بتوان کل این بسط را به توحید برگرداند.

و توحیدی بودن اندیشه در لایه سلوک یعنی تحلیل ما در مورد قوس صعود عالم و این زمانی توحیدی می شود که کل این قوس را بشود با دال مرکزی توحید توضیح داد و کل حرکت سلوکی انسان را هم به مقصد رسیدن به توحید و هم گام هایی که برداشته می شود را مبتنی و متخذ از توحید تصویر کرد.

برای تفصیل بیشتر باید گفت:
1️⃣ توحیدی بودن اندیشه اسلامی در باب معارف

از آنجا که کل هستی یک حقیقت بقاء بعد الفنائی دارد، و نحوه حضور حضرت حق به نحو بی نهایت بالفعل است و کل هستی را پر کرده است، یعنی توحید ذاتی کل عالم را پر کرده است و توحید صفاتی و افعالی هم ذیل آن قرار گرفته اند، تمام حقایق غیر خدا مخلوق خداوند متعال هستند. خالق کل شیء هستند. همه آیات حق هستند. همه عبد خداوند هستند، آن هم عبدهایی که عین ربط به حق هستند بلکه آیه حق هستند. لذا اندیشه اسلامی در لایه معارفی و توضیح قوس نزولی عالم یک اندیشه توحیدی ناب و خالص است.

اگر وسائط فیضی هم مطرح است مثل عرش و کرسی و آسمان ها و زمین و … این ها هم فیض حضرت حق هستند و به ید قدرت او هستند.
انسان ها حتی انسان کامل نیز عبد خداوند هستند آن هم همان عبد آیه ای که در بالا گفته شد، لذا اینجا نیز توحید جاری شده است.

اندیشه اسلامی در مورد معاد نیز یک اندیشه توحیدی است، صیرورت الی الله است، همه امور بازگشت به خداوند می کنند. معاد رجوع الی الله است.

لذا غیر خدا می شود آیات و مخلوق. این ها همه اش به شکل توحیدی بسته شده است. اگر کسی این ها را ببیند، بداند که عمق تمام این ها به ترتیب توحید افعالی، صفاتی و ذاتی است.

به عبارتی حق است و خلق یا حق است و آیه های حق؛ و حق خیلی سریع تبدیل می شود به توحیدهای سه گانه افعالی، صفاتی، ذاتی.

2️⃣ توحیدی بودن اندیشه اسلامی در باب سلوک

از آنجا که کل هستی باید در نهایت بشود توحید نهایی بقاء بعد الفنائی، اندیشه اسلامی در لایه سلوکی توحیدی است به این معنا که نهایت سلوک انسان هم این توحید ذاتی بقاء بعد الفنائی است؛ لذا لایه سلوکی اندیشه اسلامی اساساً توحیدی است.

در باب توحیدی بودن سلوک باید گفت که همانطور که در لایه معارف یک حق است و خلق که این مخلوقات همه بنده های او هستند، توحیدی بودن سلوک به بندگی کردن است، و اندیشه اسلامی در لایه سلوک بر اساس بندگی ریخته شده است و لذا توحیدی است؛
اما همین بندگی که به محوریت توحید در سلوک می انجامد لایه های مختلفی دارد (اسلام، ایمان، تقوا، یقین)؛ سلوک در همه این مراحل معنی دارد هرکسی در هر مرحله ای است، دارد مرحله عبدیت را اجرا می کند.

در مقابل بندگی و تقرب نیز تمرد و عصیان قرار دارد. در اینجا نیز توحید محور است، به این معنا که راه خوب با خدا بودن، و راه بد در مقابل خدا بودن است.

در فضای سلوک نیز یا معاملات قلبی است یا معاملات قالبی!
معاملات قلبی نیز اقسامی دارد
1- معاملات قلبی مربوط به معرفت همراه با عواطفی که در آن موج می زند. نسبت به توحید، معاد، نبوت، و … همراه با عواطفی که در آن موج می زند. قرآن خیلی جا ها تعاملات انسانی را با معرفت می بندد. یک وقت می گوییم: توحید می خوانم، یک وقت گفته می شود این توحید چه آثاری دارد؟
2- معاملات قلبی مربوط به عمل، همراه با عواطفی که در آن موج می زند.مثل توکل، خوف و …این ها کنش قلبی در باب عمل است، گرچه ریشه دارد در معرفت.

معاملات قالبی نیز اقسامی دارد:
1- معاملات قالبی مربوط به معرفت که همراه با عواطفی نیز هست، یعنی با وجود اینکه عواطف برای قلب است ولی لوازم این عواطف می آید در سطح ظاهر، مثل بوسیدن ضریح امام معصوم.
2- معاملات قالبی مربوط به عمل، همراه با عواطفی که در آن موج می زند.مثل انواع کارهایی که ما انجام می دهیم. اینجا هم اقسام فردی و اجتماعی دارد. انبیاء بستر کلانشان توحید است. اما بستر میانی شان، در بستر اجتماعی است. لذا قرآن اساساً یک بستر اجتماعی دارد، کل قرآن مربوط به قبل از انقلاب نبی و بعد از انقلاب نبی است.

همانطور که در بخش معارف دیدیم که توحید محور است، در بخش سلوک نیز توحید محور است؛ و درهم تندیگی سلوک و معرفت نیز وجود دارد، در نهایت معرفت همان سلوک و سلوک همان معرفت است.آن مرحله نهایی که حجج الهی می رسند، سلوکش معرفت و معرفتش سلوک است.

 

برای این یادداشت از محتوای جلسه خارج تفسیر استاد یزدانپناه جلسه 129 تا 132 استفاده شده است.
.

 

#يادداشت_292

توحید؛ از یگانه‌بینی تا یگانه‌شوی

? توحید؛ از یگانه‌بینی تا یگانه‌شوی

#توحید از دریچه‌ی #ایدئولوژی بیشتر ناظر به توحید افعالی و عبادی است؛ اینكه صرفا به یگانه‌بینی منشأ آفرینش قناعت نكنیم و تمام عرصه‌ی وجود و افعال جوانحی و جوارحی انسان خود را در جهت خواست او هم‌سو و هم‌افزا كنیم: توحید از باب تفعیل است یعنی یكی‌شدن!

وقتی هستی هویت #از_اویی و #به‌سوی_اویی دارد؛ این سیر و صیرورت انسان هم – به‌عنوان قافله‌سالار هستی – باید هم‌سو با این سیر و سنت‌های حاكم بر آن باشد.

ما در تراث اعتقادی خود بیشتر بر ماهیت ازاویی عالم در #قوس_نزول تكیه و تبیین داشته‌ایم كه طبیعتا جایی برای اراده و اختیار آدم نبوده، در رویكرد ایدئولوژیك به توحید باید به ماهیت به‌سوی اویی آدم و عالم در #قوس_صعود بپردازیم و در مورد خاستگاه و قواعد و غایت افعال اختیاری انسان توصیه و هنجار و ارزش و الزام تعیین كنیم.

24 بهمن 1400

امرونهی، اصلاح و فساد، اسلام سیاسی

? امرونهی، اصلاح و فساد، اسلام سیاسی

حسین علیه‌السلام خاستگاه خروج خود را نه شرارت و سرخوشی یا ستم‌ورزی و فسادانگیزی، بلكه #اصلاح‌گری معرفی می‌كند و راه آن را هم امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر می‌خواند:

إنّی لم اخرج اشرا و لا بطـرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی؛ ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنكر…

در فرهنگ قرآنی نیز #اصلاح در مقابل #افساد است و راهبرد اساسی برای فسادستیزی هم امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر.

بسته به اینكه خاستگاه فساد و كانون فساخیزی را كجا بدانیم، امرونهی هم سویه پیدا خواهد كرد.

#اسلام_سیاسی به‌عنوان نظریه‌ی پایه‌ی انقلاب اسلامی، كانون قدرت سیاسی جامعه را خاستگاه اصلی فساد می‌داند و اصلاح حاكمیت و تحول نظام مدیریت كشور را عامل اساسی اصلاح امور.

بر همین اساس؛ قانون اساسی نیز با پذیرش این اصل اصلاحی، امرونهی را در سه سویه به رسمیت شناخته است:

در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منكر وظیفه‌ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یكدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و كیفیت آن را قانون معین می‌كند. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أوْلِیاءُ بَعْضٍ یأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ». (اصل هشتم)

تقلیل این فریضه به سویه‌ی مردم-مردم، عدول از اسلام سیاسی است؛ چه اینكه گفتیم اسلام سیاسی كانون قدرت سیاسی جامعه را عامل اصلی صلاح و فساد جامعه می‌داند و لذا اصلاح جامعه را از رهگذر انقلاب و نظام‌پردازی و دولت‌سازی اسلامی می‌جوید.

حالا اگر صاحبان و پیروان این نظریه در كانون قدرت و تصمیم‌گیری سیاسی جامعه قرار گرفته‌اند اما مردم را دائما به خود مغرور یا به دشمن مشغول می‌كنند، یا برآمده از ریاكاری ایشان است یا عدول از نظریه‌ی اسلام سیاسی كه دراینصورت حضورشان در مصادر امور مشروعیت ندارد.

24 بهمن 1400

دین ختمی، دین مأموریت گرا

آموزه مأموریت گرایی را با آموزه جهاد و مجاهدت در ادبیات دینی میتوان قرین یکدیگر دانست.

جِهاد به معنای مشقت، تلاش، مبالغه در کار، به نهایت چیزی رسیدن و توانایی است.مهم‌ترین کاربرد این واژه در متون دینی، مبارزه کردن در راه خدا با جان، مال و دارایی‌های دیگر خود با هدف گسترش اسلام یا دفاع از آن است. جهاد اختصاص به جهاد نظامی ندارد بلکه گستره وسیعی را شامل می شود.
موحد در هر عصر و مصری مکلف است برای بسط حاکمیت الله بر روی زمین بکوشد. جهاد به معنای کوشش در جهت ایفای تکلیف اجتماعی تاریخی تمدنی موحد می باشد.
حضرت نبی ختمی صلوات الله علیه و آله و معصومین علیهم السلام همه شان در راه بسط حاکمیت الله از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. ایشان با تکیه بر قله خرد و دانایی و اشراف بی نظیرشان استراتژیک ترین اقدام عصرشان را تشخیص داده و در راه تحقق آن از بذل جان و مال شان هیچ فروگذار نکردند.
اگر به بعد از واقعه عاشورا بنگریم
تلاش معنوی و تربیتی حضرت زین العابدین علیه السلام
تلاش تعلیمی و تربیتی صادقین علیهما السلام
تلاش بسط تشکیلاتی و اقتصادی امام کاظم علیه السلام
و …
همه شاهد و گواه آنست که هر یک از ائمه معصومین یک مسئله استراتژیک عمری داشته اند که عملا همه زیست ایشان و کنشهایشان را سودهی میکرده است.
فلذا از همین روست که ما در زیارت هر یک از ائمه معصومین علیهم السلام میخوانیم: و جاهدت فی الله حق جهاده

حق الجهاد را کسانی میتوانند استیفا کنند که

اولا تشخیص دهند چه کاری در عصر و مصر کنونی یک اقدام استراتژیک محسوب شده و حیاتی ترین اقدام بری بسط حاکمیت الله و مضیق ساختن حاکمیت طاغوت می باشد و از همین رهگذر خرده کنشها و پویش ها و تلاشهایشان را در همین راستا سودهی کنند.

ثانیا گرفتار هزاران کار خوبی که میتواند توسط ایشان انجام شود نمی شوند. ظرفیت ها و اقدامات خوب نمیتواند از ایشان دلربایی کرده و ایشان را از هدف استراتژیک خویش منحرف سازد

ثالثا پشت موانع و کاستی ها و محدودیت ها پنهان نشده بلکه با اعتماد به وعده نصرت الهی راه حق را می پیمایند.

مأموریت گرایی یعنی ما تمسک به سیره ائمه معصومین علیهم السلام کنیم و جهادی کنیم که حق جهاد را به جا آورده باشیم.

مأموریت گرایی یعنی تشخیص جهاد استراتژیک، کنار گذاشتن کارهای خوبی که مخل میتواند باشد و گرفتار موانع و مشکلات راه نشدن.

خلط بین حق تکوینی و حق تشریعی

شهید مطهری در بحث مشخصات اسلام در بخش ایدئولوژی یکی از مشخصات اسلام را «قداست دفاع از حقوق» می دانند و می فرمایند:
«دفاع از حقوق – اعم از حقوق فردی و حقوق اجتماعی – و مبارزه با متجاوز، واجب و مقدس است»
یکی از مباحثی که ذیل این بحث مطرح می شود و گاهاً باعث خلطهایی می شود، عدم توجه به تفاوت بین حق تکوینی و تشریعی است.
حق تکوینی مربوط به نگاهی هستی شناسانه و وجودی به عالم است که این موجود چه جایگاهی در این عالم دارد، مثلاً وجود انسانی یک وجودی است که قابلیت رسیدن به کمالات فوق ملائکه را دارد، لذا یک کرامت نفس الامری دارد.
اما در حق تشریعی یعنی خداوندی که همه این هستی از او و به اوست، برای رسیدن به کمال موجودات ذی شعور و الاراده قوانینی قرار داده است و به او هم رسانده است، این قوانین هم دستورالعمل حرکت فرد است و هم دستورالعمل حرکت جمع است و هم دستور العمل حرکت جامعه؛ لذا افراد نسبت به خود و دیگران و جامعه حقوق طرفینی پیدا می کنند که به بخش نسبت به غیر خود وظیفه یا تکلیف و به بخش غیر نسبت به فرد حقوق گفته می شود.

در لایه تکوینی همه عالم از خداست و به خدا باز می گرد.

إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ ﴿البقرة، 156﴾

إِلَيْهِ اَلْمَصِيرُ ﴿المائدة، 18﴾ ﴿غافر، 3﴾ ﴿الشورى‏، 15﴾ ﴿التغابن‏، 3﴾
اما این رسیدن یک رسیدن تکوینی است و سعادت انسان به این است که در این رسیدن به اسماء جمالی حضرت حق برسد نه به اسماء جلالی! لذا ما یک صراط مستقیم تکوینی داریم که همه خواه یا نا خواه این مسیر را می روند، اما یک صراط مستقیم سلوکی هم داریم که کسی که این مسیر را برود به سعادت می رسد. لذا یک عبد تکوینی داریم که اینجا همه ما سوی الله عبد هستند، اما یک عبد تشریعی هم داریم که فرد با اختیار این عبدانیت را محقق می کند.

در لایه ایدئولوژی که مربوط به مباحث الزام شناسی است وقتی از حقوق صحبت می شود، طبیعتاً منظور حقوق تشریعی است.

 

#يادداشت_290

ایده فرهنگی دولت انقلابی (بخش چهارم)

•  اندیشه  •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیم‌نگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (2)
● الف. ایدۀ مادر
پیشتر عرض شد که باید روی دست‌یابی به ایده‌ای مرکزی، مادر، مقتدر و وحدت‌بخش سرمایه‌گذاری کنیم و آن ایده را به همۀ مناطق تحلیل و تدبیر بکشیم و در دل همۀ فرصت‌ها تزریق کنیم تا با این کار همۀ پاره‌های سخن خویش را معنا و رمقی جدید ببخشیم، آنها را متوجه همدیگر نماییم و پیگیری مطلوبیت‌های متعدد فرهنگی را شدنی و پرثمر کنیم. وقتی جامعه‌ای «فرهنگی» می‌شود که پاره‌های مختلف پویش‌های فرهنگی از وضع متشتت خارج شوند، دست به دست هم بدهند و یک زیست‌بوم کامل و رشدپایه را تشکیل بدهند، و الا معمول تلاشها تنها دست و پا زدن است و شاید نهایتاً ما را روی آب نگه‌می‌دارد نه این که با هشیاری ملموسی «به پیش» ببرد.
این ایده هرچند برآمده از دانایی است، ولی خود توان تولید علم‌های مُعین و متناسب و مورد نیاز در حوزه‌های فرهنگ را بالا می‌برد و ما را به شدّت خلاق و سخن‌ساز و سخن‌سرا می‌کند و امکان تفاهم میان کنشگران متنوع عرصۀ فرهنگ را افزون‌تر نموده، آهنگ هماهنگی و امید به همگرایی را به‌خوبی می‌نوازد و ظرفیت‌های بی‌پایان ذهنی و عاطفی خلاقیّت‌های مردمی را فعال می‌کند و به آبشخورهای «خلق سخن» و «گسترش گزینه‌های حل مسأله» اضافه می‌کند.
دربارۀ این قاعده ـ لزوم ایدۀ مادر ـ باید بیشتر سخن گفت. دریغ است روی نکته‌ای که در خط آخر بند قبلی آمد(خلق مردمی سخن)، تأکید بیشتر صورت نگیرد؛
اصرار بر ایدۀ مادر برخاسته از نقش سرنوشت ساز، حیات‌بخش و رویش‌آفرین «اراده» در حیات فردی و «اجتماعی» بشر نیز هست.
انقلاب اسلامی به خاطر نگاه مردم‌سالارانۀ عمیق و کاملاً متمایز و گستردۀ خویش، خلق انواع بصیرت را نیز مردمی و گسترده می‌خواهد و از آنجا که توان تولید قیام مردمی را ویژه‌تر از هر فرهنگی دارد می‌تواند روی این کانون خلاق حساب ویژه‌ای باز کند. به همین جهت ایده‌های مادر که اراده‌های سرگردان را جهت می‌بخشند و محیط همگرا و زیست اجتماعی مترقی‌ای ـ که منبع الهام‌های توفندۀ تودۀ مردم است ـ پدید می‌آورند، عناصر مهمی در چرخۀ خلق بصیرت ملی به شمار می‌روند.
ایده‌های مادر زمینۀ مدیریت صحنه را فراهم می‌کنند و صحنه به خلق بصیرت‌های نوین می‌پردازد و همۀ اینها عالم انسانی را دیگر می‌کند و منبع الهام جدیدی شکل می‌گیرد. این یعنی تعالی اجتماعی انسان و این تعالی‌ها یعنی بالارفتن سرمایه‌های اجتماعی تحول.
اما ایده‌ها از مبانی نیرومند و تحلیلهای پایدار و پایه تغذیه می‌کنند. این ایدۀ مادر باید از تراث معرفتی شیعه و تمام مبانی فکری مکتب امام تغذیه کرده باشد و با تمام اصول آن هم‌خوانی داشته باشد و حتی در مرحلۀ تکوین با همۀ ظرفیت‌های فرهنگی ارتباط بگیرد و بصیرت‌های صحنه را بنوشد و نهایتاً به سخن واحدی برسد و طبعاً آن را در ادامۀ چرخه در همۀ این ظرفیت‌ها جاری نماید.
خلق ایدۀ مادر یک حادثه است، یک پیشرفت است، یک تعالی ارزشمند انسانی است. هر تمدنی از یک عقلانیّت تغذیه می‌کند و عقلانیّت ابتدا ایدۀ مادری است که حتی پشت خلق دانش‌های نوین قرار می‌گیرد.
در حوزۀ فرهنگ نیز با وجود این ایدۀ مادر است که گذر زمان به چشم یک سرمایه دیده می‌شود و همۀ متغیرهای حیات بشری را از روح واحدی متأثر نموده پیکرۀ واحدی را به نمایش می‌گذارد.
جامعه‌ای که به ایدۀ مادر نمی‌اندیشد ـ ولو جامعۀ نخبگانی ـ از الگوی اصلی تمدن‌سازی بی‌خبر است.
(ادامه دارد …)
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang

وظیفه فقه در برابر استثمار

وقتی با معنای استثمار روبه‌رو می‌شویم، ذهن به سوی برده‌داری و مباحث عبد و أمه کشیده می‌شود که این روز‌ها تقریبا این مباحث از فقه بیرون انداخته شده است.

بهتر بود به جای خارج کردن این مباحث، که اصل خارج شدن این قبیل مباحث هم کمی مشکوک است، ارتقا می‌یافت و از بردگی و برده‌داری نوین صحبت به میان می‌آمد. به خصوص در طراحی‌های کلانی که قرار است فقه برای زندگی داشته باشد. اگر در بابی از برده‌داری نوین و استثمار نو سخن به میان آمده بود، به هنگام حکم‌دادن‌های فقه، ملاحظات این باب هم مد نظر فقیه قرار می‌گرفت؛ به عنوان مثال شاید به راحتی اجازه‌ی هرگونه تبلیغی داده نمی‌شد و یا به کار گرفتن زنان در هر موقعیتی و …

همانگونه استثمار و بهره‌کشی در نظام‌های اجتماعی و سیاسی مختلف، انحاء متفاوتی داشته است، مباحث برده‌داری فقه هم که برای مبارزه با این استثمار به وجود آمده است و روح آن در سراسر فقه جاری بود، باید به انحاء مختلف در فقه وجود داشته باشد.

در این زمانه که نظام طاغوتی به نحو پنهانی به استثمار تمام جهان مشغول است، لازم است که مباحث برده‌داری نو در فقه مطرح شود و روح آن در سرتاسر فقه جریان یابد. و این نقطه‌ی کلیدی اسلام است که می‌تواند تمام جهانیان را از طریق آن به دین اسلام دعوت کرد؛ البته لازم است که همانند صدر اسلام، این استثمار نوین، و برده‌داری نوین واضح و آشکار شود و مردم به ستوه آیند و به عبارت دیگر متوجه بردگی‌مان برای نظام سلطه بشویم، تا آن‌گاه پذیرش دینی که به مبارزه با این استثمار آمده است، راحت باشد و فوج فوج بر پیروان این دین افزوده شود.