تست روان شناسی اسلامی

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#مدار_تکلیف
#بنده_ی_عشقم_و_از_هر_دو_جهان_آزادم

🔰تست روان شناسی اسلامی

🔺در ازای انجام تکلیف شرعی از خدای متعال چه می خواهید؟
1️⃣رهایی از آتش دوزخ
2️⃣به دست آوردن نعمت های بهشتی
3️⃣خدا زا از سر عشق و محبت می پرستم و هیچ نمی خواهم.

اگر انتخاب شما گزینه 1 بود: شما در بند هستید.
اگر انتخاب شما گزینه 2 بود: شما در پی انجام مزد، کار انجام می دهید.
اگر انتخاب شما گزینه 3 بود: شما انسانی آزاده هستید.

🔰بنده در ازای انجام تکلیف، هیچ حقی بر مولی پیدا نمی کند.

انسان هیچ چیزی از خود ندارد و هر چه دارد تفضلی از جانب خدای متعال است که می توانست نباشد.
پاداشی هم که خدای متعال برای اعمال ما در نظر گرفته، هیچ تضمینی ندارد که عملی شود، الا اینکه بگوییم او جل و علی، این پاداش ها را به ما وعده داده و خلف وعده نخواهد کرد.

🔰اگر حقی نداریم پس نمی توانیم مانند احرار عبادت کنیم.

حق نداریم، عشق که داریم.
خدای متعال، انسان را با عشق آفریده است؛ او را برتر از سایر موجودات عالم بلکه خلیفه و جانشین خود قرار داده است و به گونه ای دنیای فانی را تدارک دیده تا اسباب نزدیکی هر چه بیشتر انسان را به خود فراهم آورد.

آیا به چنین خالقی نمی توان عشق ورزید.

🔰فقط آزاده ها، عاشق می شوند.

کسانی که در بند هوای نفس خود هستند و از عقوبت اعمال ناشایست خود می ترسند؛
یا کسانی که نعمت های الهی آنچنان مستشان می کند که واهب نعمات را از یاد می برند؛

رب العالمین را همراه با شریک می پرستند و عبادت خود را خالص نکرده اند.

تنها مخلصین هستند که از شر خود و دنیایی که دز آن گرفتارند، آزاد شده اند و عبادتی خالصانه و عاشقانه از آن ها سر می زند.

اسلام، انسان، جامعه

#امید_فشندی
#یادداشت_200
#جلسه_343
#مشخصات_اسلام

🔰 اسلام، انسان، جامعه

اگر دین برای انسان آمده، طبیعتا به تناسب ساحات مختلفی كه انسان در هر زمین و زمانه دارد، دین نیز می‌توان سخن داشته باشد.

در بخش جهان‌بینی اسلامی بحث شد كه انسان اجتماعی است و پس دین اسلام هم نیز، اما این “اجتماعی” به‌معنای اعم بود كه می‌تواند به دین اجتماعی، دین سیاسی یا حكومتی ترجمه شود.

اگر ضرورت حیات اجتماعی انسان را بپذیریم، یعنی پذیرفته‌ایم كه انسان برای مصالح جمعی (منظور مصالحی است كه با جمع و تعامل و همكاری حاصل می‌شود و به‌صورت عام شمولی به آحاد جمع می‌رسد، نه مصالحی كه برای عام مجموعی است و صرفا به طبقه حاكم) باید تن به قوانینی بدهد.

طبیعتا نمی‌توان از انسان انتظار داشت كه برای رسیدن دیگران به كمال، از كمال خویش صرف‌نظر كند، مگر اینكه اصل این “صرف‌نظركردن” را كمالی برتر بدانیم و بهای آن را به میزانی بالا ببریم كه جز انسان‌های راستین تن به این صرف‌نظر ندهند؛ مثل شهادت كه ایثار جان است و جان، ارزشمندترین دارایی انسان.

غرض اینكه در دوگانه‌ی فرد و جامعه، حتی اگر قائل به وجود حقیقی برای جامعه شویم، تكامل فرد همچنان مهم است و تمام تكالیف اجتماعی نیز باید به كمال خود مكلّف كمك كند، وگرنه ترجیح تكمیل جامعه در برابر تضییع عمر یك انسان است كه بد معامله‌ایست؛ مگر اینكه دینی بتواند ضعف فرد – در اقتصاد و موقعیت اجتماعی – در برابر جامعه را ارزش قلمداد كند.

17 آبان 1400

معنای لفظ “اجتماعی”

#حسین_کلاتی
#مشخصات_اسلام

#اسلام-اجتماعی

#یادداشت_5

#جلسه_343
دو معنا به طور معمول از لفظ اجتماعی برداشت می شود :
معنای عام : که در مقابلِ بعدِ فردیِ انسان است
معنای خاص : که در ابعاد سیاسی، اقتصادی و… در جامعه است که ناظر به پیوندهای انسان ها (که بر پایه محوریت انسان ها نه قدرت و یا ثروت یا … شکل می گیرد)
مفاهیمی مثل وحدت، اخوت، مساوات و… عمدتاً ناظر به این معنای خاص هستند.
همین طور وقتی گفته می شود اسلامِ اجتماعی گاهی در مقابلِ اسلام فردی است و گاهی مقابلِ اسلامِ سیاسی یا فرهنگی و امثالِ آن.
شهید مطهری (ره) در این جا می فرمایند : «مقرّرات فراوان اجتماعى، سياسى، اقتصادى، حقوقى، جزائى اسلام ناشى از اين خصلت است»
لذا واضح است که معنایِ عام را در نظر گرفته اند یعنی اسلامِ اجتماعی در مقابلِ اسلام فردی.
هم چنین به نظر می آید اسلامِ اجتماعی که شهید مطرح می کنند اعم از اسلامِ سیاسی (حکومتی) و اجتماعی و تمدنی است و بر فرضِ قبول هر یک از این قرائت ها از اسلام، اسلامِ اجتماعی به معنای عام صادق است و شاید محل بحث در این سه گانه بر سرِ محوریت و یا پیشران بودنِ یکی از نظاماتِ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و نسبت این سه در تحوّل اجتماعی است…

اسلام فردی یا اجتماعی؟

#یادداشت
#یادداشت_81
#مشخصات_اسلام
#جلسه_343
#سعید_خورشیدی
#اسلام_فردی_یا_اجتماعی؟
حکمت متعالیه افزون بر مقاصد برهانی و فواید سلوکی، ابزاهای فهم به دست می دهد.
میشد به جای استفاده از عبارت ” وحدت در کثرت و کثرت در وحدت” و پذیرفتن اتهام کژتابی و رهزنی تفکر، خیلی مدرسی پیش رفت و هرکدام از وحدت و کثرت را در محل خودش روشن نمود و توضیح داد که مقصود از کثرت و مقصود از وحدت چیست !
اما به نظر می آید این عبارت میخواسته نحوه ای از جامعیت را که در هستی نهفته بر ملا کند.
واقعا نمیشود کثرت را از عالم نفی کرد ، همانطور که واقعا نمیشود وحدت را از عالم نفی کرد !
البته برای بیان این شیوه وجود، پناه میبریم به تئوری تشکیک !
اسلام اگر مکتبی جامع است باید چنین جنسی از جامعیت را داشته باشد که بتواند هر دو طرف محور را پوشش بدهد.
او میخواهد جهان را اداره کند و جهان واقعا هر دو محور را دارد : فرد و اجتماع
نمیتوان نفی فردیت را به اسلام نسبت داد ! همانطور که نمیتوان نفی اجتماعی بودن را به اسلام نسبت داد.
اجتماعیت در فردیت و فردیت در اجتماعیت است ظاهرا !
اسلام در صحنه اجتماعی امر به معروف، به ضرر فردی توجه میکند و در صحنه فردی نماز شب دعا برای 40 مومن را مستحب میشمارد !
البته برای فهم و بیان این جامعیت و شاملیت نیاز به یک تحلیل و یک تئوری داریم. احتمالا “افزایش سعه وجودی شخصی تا اندازه اجتماع” اینجا قرار میگیرد.

سعادت اجتماعی در کنار سعادت فردی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_127
#جلسه_343

⭕️سعادت اجتماعی در کنار سعادت فردی

اگر انسان را دارای ابعاد گوناگون می‌دانیم، دین جامعی هم که برنامه‌ی زندگی و سعادت این انسان است، باید تمام این ابعاد را پوشش بدهد. وقتی می‌گوییم بشر خواه ناخواه هم بُعد فردی دارد و هم بعد اجتماعی، پس وقتی قرار است خداوند حکیم برنامه سعادت بشر را بفرستد، هم توجه به بعد فردی دارد و هم توجه به بعد اجتماعی. در واقع باید گفت، هم سعادت فردی بشر مدنظر خداوند است و هم سعادت اجتماعی او. اینکه یک نفر فقط خودش مراتب کمال را طی کند و توجهی به رشد و کمال جامعه خود نداشته باشد، تمام سعادت بشری نیست، بلکه این انسان یک بعد از سعادت را ندارد.

جامعه‌ی هر آدمی، جزئی از اوست، به این معنا که وقتی جامعه‌ی او رشد نکرده باشد، در واقع خود او ناقص است؛ برای بهتر فهمیدن منظور به یک جامعه کوچک که پیوند بسیار نزدیکی هم به فرد دارد باید توجه کرد؛ جامعه‌ای به عنوان «خانواده»، خانواده‌ی هر فرد را به همان فرد نسبت می‌دهند و خانواده‌ی او جزئي از او است، به عنوان مثال یک عالمی که در رشد و به سعادت رساندن خانواده‌ی خود موفق نبوده است را نمی‌توان عالمی دانست که در تمام ابعاد به کمال رسیده است. در جامعه هم همین‌گونه است؛ عالمی که توفیق به سعادت رساندن جامعه خود را نداشته است، هر چند خود او به سعادت و کمال رسیده باشد، امّا در تمام ابعاد به کمال نرسیده است و در این بعد نقص دارد.

امر به معروف و نهی از منکر، پایه و اساس تشکیل جامعه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#جامعه
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_120
#جلسه_343

 

🔰امر به معروف و نهی از منکر، پایه و اساس تشکیل جامعه🔰

برای امر به معروف و نهی از منکر، آثار متعددی برشمرده اند. برخی از آثار مستقیم و برخی دیگر، غیر مستقیم می باشد.
دورکیم جامعه شناس معروف در باب تشکیل جوامع می گوید این هم بستگی اجتماعی است که سبب ایجاد یک جامعه و اجتماع می شود. و ثمره و غرض هم بستگی اجتماعی را اتحاد و همدلی می باشد و اتحاد و همدلی نیز منجر به تشکیل جامعه و یا به تعبیر دینی تشکیل امت واحده می شود.
دورکیم معتقد است که هم بستگی اجتماعی در جوامع سنتی براساس ادیان ایجاد شده است. به نظر می رسد این نظر تا حدی درست باشد. و اگر طبق این نظر پیش رویم در جوامع اسلامی نیز، این دین مبین اسلام هست که سبب تشکیل امت واحده شده است. چرا که این امت واحده نتیچه یک همدلی و اتحاد دینی بوده است که او نیز خود، محصول یک هم بستگی اجتماعی است.
اما این هم بستگی اجتماعی چگونه ایجاد می شود؟ هم بستگی اجتماعی ثمره و نتیجه مسولیت اجتماعی است. و این مسولیت اجتماعی در اسلام چیزی جز امر به معروف و نهی از منکر نمی باشد.
یعنی امر به معروف و نهی از منکر که ماهیتش مسولیت اجتماعی مومنین نسبت به جامعه است، سبب ایجاد یک هم بستگی دینی در آن ها شده که از دین اسلام و احکام محافظت کنند. و این امر به ایجاد یک اتحاد و همدلی بین مسلمین می شود. و ثمره این اتحاد، ایجاد یک امت واحده ذیل اسلام شده که خروجی امر به معروف و نهی از منکر می باشد.
فلذا امر به معروف و نهی از منکر، پایه و اساس تشکیل جامعه و امت واحده اسلامی است.

قواعد زندگی اجتماعی در پرتو آیات قرآن

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_64
#جلسه_343

خداوند متعال در قرآن کریم در بخش عمده ای از آیات به برخی از قواعد زندگی اجتماعی پرداخته است، که از میان آنها به این آیات می توان اشاره نمود:

«تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ؛ و (همواره) در راه نيكى و پرهيزگارى با هم تعاون كنيد! و (هرگز) در راه گناه و تعدّى همكارى ننماييد!»

«اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏؛ عدالت كنيد، كه به پرهيزگارى نزديكتر است!»

«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير؛ اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!»

این سنخ آیات مربوط به حوزه های اجتماعی در قرآن کریم فراوان است، به گونه ای که می توان بر اساس کتاب و سنت و دلیل عقلی ادّعا نمود و به این نتیجه دست یافت که اصل زندگی انسان بر اجتماع گرایی بنا نهاده شده و با فراهم شدن شرایط مطلوب در جامعه، انسان ها می توانند به اهداف عالیه خود مانند: کرامت، عدالت و امنیت نائل شوند. لذا گوشه گیری و انزوا طلبی نه با فطرت انسان سازگاری دارد و نه با روح آموزه های اسلام! بلکه حتی اسلام در عبادات هم روح جمع گرایی را ترویج می کند. مانند: نماز جماعت و جمعه و سایر احکام اجتماعی نظیر: امر به معروف و نهی از منکر و… . از همین رو اسلام یک دین اجتماعی بوده و نسبت به توسعه روابط بشری و همکاری و زندگی مسالمت آمیز احکام فراوانی دارد.

نگاه فردی و اجتماعی ، از زوایه نگاه فرد

بسم الله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_64
#جلسه_343

نگاه فردی و اجتماعی ، از زوایه نگاه فرد

ناظربه بحثی که امروز در حلقه ی اندیشه ی کلامی درگرفت:

در نامه ی 31 نهج البلاغه که نامه ی امیرالمومنین ع بعد از جنگ صفین به فرزندشان میباشد، با توجه به اینکه ایشان مرگ خودشان را نزدیک میدانند توصیه هایی را برای فرزندشان مینگارند. در اوایل این نامه آمده است :

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِيمَا تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ وَ الِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِي

یعنی اینکه من مرگ را نزدیک میبینم، در من چنین حالتی را پدید آورده است که مرا از حتی یاد آنچه غیر از خود من است باز میدارد.

و سپس ایشان پس از ذکر نکاتی – که البته در قیاس با محل بحث ما خالی از اهمیت نیستند – ذیل همین « اهتمام به خود » دلیل نگارش نامه برای فرزندشان را این طور میفرمایند:

وَجَدْتُكَ كُلِّي حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي

شاید بتوان از این کلام مولی چنین برداشت کرد که حتی اگر در بحث فرد و جامعه بگوییم فرد باید توسعه یافته باشد و جامعه را خود ببیند چنین است که او در ابتدا خود را میبیند و چون خود را توسعه یافته می یابد موسع عمل میکند، و در واقع در همین حال هم او دغدغه ی خود را دارد که چنین میکند

اجتماعی بودن اسلام

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_261
#جلسه_343

💠 آیا می شود اجتماعی بودن اسلام را به معنای مکلف بودن هویت مستقلی به نام جامعه دانست؟

شهید مطهری یکی از ویژگی های ایدئولوژی اسلامی را این می دانند که مقررات اسلام ماهیت اجتماعی دارد. در معنای این اجتماعی بودن سه نگاه می توان داشت:

1️⃣ افراد انسان دارای یک سری وظایف اجتماعی هستند و دین اسلام این وظایف اجتماعی را می بیند و تکلیف افراد را نسبت به این وظایف اجتماعی مشخص می کند
در این تقریر مکلفی جز فرد نمی بیند، فرد که در یک زندگی اجتماعی غوطه ور است، همانطور که نسبت به رابطه خود با طبیعت و حیوانات و سایر انسان ها وظایفی دارد، نسبت به امور اجتماعی که آن هم ساخته انسان است وظایفی فردی و حتی وظایفی با شأن حقوقی خود (مثلا اگر مسئول جایی است) دارد، ولی شخص مدیر است که نسبت به بقیه انسان ها باید وظایفی را انجام بدهد.
این تقریر هویت مستقلی برای جامعه و سازوکارهای اجتماعی قائل نیست، یا اساساً تصوری از این سخن ندارد.

2️⃣ جامعه دارای هویت مستقل از افراد است، یک سری احکام اجتماعی داریم که مخاطب آن فرد بما هو فرد نیست، بلکه فرد بما هو جزءٌ من الجامعه مکلف به آن وظایف است؛
در این تقریر جامعه و آثار مستقل از افراد را می بیند و هویت مستقلی برای آن قائل است، و به همین دلیل احکامی ارائه می دهد که مکلف آن هویت های اجتماعی است منتها این تکلیف گردن افراد مؤثر در آن هویت اجتماعی را می گیرد نه خود هویت اجتماعی را!
به عبارتی هویت مستقل داشتن جامعه و سازکارها و ساختارهای اجتماعی ناشی از آن، که به معنای یک وجود قلنبه که یک جایی ایستاده باشد نیست، لذا تکالیفی که ناظر به این هویت اجتماعی می شود، منحل می شود گاهی به تک تک کسانی که ذیل این هویت اجتماعی خاص گرد هم آمدند، گاهی گروهی خاص که یک نوع پیشتازی و تعیین کنندگی در این هویت دارند، و گاهی به امامی که مسئولیت هدایت و رهبری این هویت را بر عهده گرفته است.
در اینجا هم در نهایت ما فرد مکلف داریم، ولی فرد بما هو جزء من الجامعه به معنای تک تک آحاد جامعه ولو برای انجام تکلیف باید دور هم جمع شوند و کار جمعی کنند؛ یا فرد بما هو جزء خاص من الجامعه یعنی یک دسته خاصی از جامعه که باز هم تک تک افراد آن گروه باید این تکلیف را اخذ کنند ولو برای امتثال آن باید جمعی اقدام کنند؛ یا فرد بما هو جزء اخص من الجامعه یعنی امام جامعه! ولو برای امتثال آن باید گروه های خاص یا توده مردم را به صحنه بکشاند.

3️⃣ جامعه دارای هویت مستقل از افراد است، یک سری احکام اجتماعی داریم که مخاطب آن خود این هویت مستقل است.
در این تقریر علاوه بر اینکه هویت مستقلی برای جامعه قائل است، این هویت مستقل را مکلف نیز می داند، تفاوتش با قبلی این است که تکالیف مکلفی به نام جامعه منحل به افراد یا گروه ها و یا امام جامعه می شد، اینجا می خواهد ادعا کند که خود آن هویت مستقل مکلف است.
تصور این شق بسیار دشوار است، چون جامعه یک امر اعتباریِ اعتباریاتی است، یعنی به لحاظ هستی شناسانه هم وجود اصیل به معنای متن خارج را پر کردن و یک موجود قلنبه مثل انسان و گاو و درخت و سنگ و … نیست، و هم در بین وجودات اعتباری وجودی انتزاعی نیز نیست، تازه اگر هم انتزاعی بود باز به تبع وجود اصیل موجود بود و خود او مورد جعل ثم تکلیف و بقیه اموری که بر وجود اصیل بار می شود نبود.
مثل این می ماند که بگوییم مؤسسه فتوت به عنوان یک وجود اجتماعی مکلف به فلان چیز است، تصور اینکه غیر از استاد فلاح، یا استاد مؤسوی یا تیمی که مشغول اداره آن هستند، یا طلابی که در آن مشغول تحصیل هستند، یک چیز دیگری مکلف به انجام آن تکالیف هست بسیار بعید به نظر می رسد، ولو انجام آن تکلیف نیاز به کار تیمی و استفاده از فرهنگ خاص اخوت شکل گرفته بین افراد حاضر در مجموعه داشته باشد.
لذا به نظر می رسد که حتی اگر قائل به هویت مستقلی به نام جامعه بشویم، بیش از معنای دوم نشود گفت و نمی توان قائل به مکلف بودن خود جامعه شد.

فقه فردی، اجتماعی، حکومتی یا تمدنی ؟

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_83
#جلسه_343
#فقه_اجتماعی #فقه_حکومتی #فقه_تمدنی

🔵 فردی، اجتماعی، حکومتی یا تمدنی ؟

🔸 بر اساس یک تقسیم می توان ” فردی، اجتماعی، حکومتی، تمدنی” را به عنوان چهار رویکرد هم عرض و #موازی در فقه قلمداد کرد به این معنا که فقیه یا از منظر و موقف فرد به شریعت می نگرد یا جامعه یا حکومت و یا تمدن. برپایه ی این تقسیم بندی این رویکردها به نوعی بدیل هم محسوب شده و باید یکی را انتخاب کرد.

🔸 اما تقسیم بندی #فقه به صورت دیگری نیز قابل تصور است:

با این بیان که ما تمدنی بودن فقه را قسیم سه رویکرد دیگر ندانیم. بلکه از ابتدا قائل به دو تقسیم شویم:

1️⃣ تقسیم فقه از حیث وسعت و عمق حضور در حیات بشر به تمدنی و غیر تمدنی

2️⃣ تقسیم فقه از حیث رویکرد و منظر مواجهه با شریعت به سه رویکرد فردی، اجتماعی و حکومتی

🔸 بر اساس این دسته بندی تمدنی بودن رویکردی موازی و اساسا رویکرد نیست. بلکه می توان ادعا کرد که تمدنی بودن و نبودن فقه، گستره ، وسعت و عمق حضور شریعت در ساحت فرد، جامعه و یا حکومت را دستخوش تغییر قرار دهد.

🔸 بنابر این ما در مواجهه با شریعت:
از یک سو باید منظر و رویکرد برتر فقهی را از بین “فردی ، اجتماعی و حکومتی ” برگزینیم
و از سویی دیگر بر اساس برداشت های کلانی که از ادله شرعی (عقل و نقل) داریم ،کم و کیف حضور دین را در در فقه اجتماعی یا حکومتی (یا فردی؟) که انتخاب کرده ایم مشخص کنیم.
( شاید این تعبیر بد نباشد که تمدنی بودن دین یک مرتبه از دعوای دین حداقلی حداکثری است.)

رابطه ی فرد و جامعه

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_343
#هویت_جامعه
#نسبت_فرد_و_جامعه

🔰رابطه ی فرد و جامعه

🔺اصل اولی: اصالتهما

فرد برای خودش هویت و آثاری دارد. این را به سرعت درک می کنیم.
جامعه نیز از آن جهت که آثاری متفاوت از مجموع افراد از خودش بروز می دهد، برایش هویتی مستقل در نظر می گیریم.

🔺اشتراک در خدا

افراد جامعه، جان یکی هستند. به عبارتی پاره هایی از یک وجود یکپارچه هستند که در هم تنیده شده اند و سرنوشتشان به هم گره خورده است.

🔺من قابل گسترش

خواسته های یک فرد بسته به همت و دغدغه هایش می تواند از سطح یک فرد بالاتر رود، تا جایی که منفعت خود را در منفعت اجتماع ببیند و خواسته ای برای خودش نداشته باشد. در این حالت به اندازه ای که فرد بتواند من خود را گسترش دهد می تواند شامل افراد دیگر باشد. به عبارت دیگر یک فرد می تواند تبدیل به یک امت شود.

🔺من گسترده حاوی تمام کمالات امت خود است

درک یک نیاز و مطالبه ی آن علاوه بر اینکه خود یک کمال است لازمه ی حرکت به سمت برآورده کردن آن خواسته نیز هست. اگر خواسته ی دیگری را از خدای متعال طلب می کنیم یا تلاش می کنیم خواسته های دیگران رابرآورده کنیم در واقع خود را در مسیر رساندن فیض الهی به بندگان قرار داده ایم به عبارت دیگر واسطه ی فیض شده ایم. قطعا واسطه ی نعمت، خود دارای آن نعمت خواهد بود.

🔺من گسترده آثار متفاوتی از خود به نمایش می گذارد

همانطور که مجموع افراد یک جامعه آثار متفاوتی از خود به نمایش می گذارند؛ من گسترده نیز به واسطه ی اینکه حاوی تمام کمالات و استعدادهای یک امت می شود، سعه ی صدر پیدا می کند ظرفیت بالاتری پیدا می کند.

🔺پیوند افراد جامعه با امام خود، باعث امامت امت می شود

آن من گسترده از آنجا که محل به هم رسیدن همه ی حوائج جامعه است و به عبارتی خودش پاسخ خواسته های مردم است، در صورتی که مردم با او پیوند بخورند، جهان معنایی آن ها تغییر می کند و در مداری متفاوت زیست خواهند کرد.
پیوند خوردن با امام به معنی پیوند خوردن مردم با همدیگر است و همین پیوند است که حوائج را برآورده خواهد کرد و جامعه ای متفاوت رقم خواهد زد که خود آن جامعه نیز دارای آثاری متفاوت خواهد شد.
امتی که با امام خود و به تبع با همدیگر پیوند بخورد، به مقام امامت می رسد. در این جامعه همه امام هستند!

نگاه های متفاوت به فقه

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#یادداشت_111
#جلسه_343
#مشخصات_اسلام
#نگاه_های_متفاوت_به_فقه

از نگاه شیخ محسن اراکی فقه فردی با موضوع عمل مکلف، فقه اجتماعی با موضوع عمل جامعه و فقه حکومتی با موضوع عمل حکومت(ساختار حکومت، عمل حاکمان، عمل اجتماع که همان محکومین است) شکل می گیرد. در این جا فقه فردی با فقه اجتماعی و فقه حکومتی رابطه ی عموم و خصوص من وجه دارند.

در جایی دیگر دکتر الویری فقه اجتماع را ذیل فقه حکومتی می داند و رابطه فقه ها با یکدیگر عموم و خصوص مطلق است.
ایشان مطلبی را نیز اضافه می کنند به نام فقه تمدنی: فقه با رویکرد تمدنی یعنی اینکه فقیه خودش را فقط مسئول برآوردن نیازهای مقلدان خودش نداند، بلکه فراتر از این، تمام نیازهای مکتب اهل بیت (ع) مد نظرش باشد؛ بالاتر از این، برآوردن نیازهای فقهی همه جامعه اسلامی، همه امت اسلامی، بالاتر از این برآوردن نیاز همه جهانیان و بالاتر از این حتی جهانیان حاضر و آیندگان باشد؛ این نگاه تمدنی می‌شود.

حال اینکه تمدن به عنوان قید فقه می تواند هم عرض با فرد و اجتماع و حکومت قرار بگیرد یا خیر خود جای تامل است.

از #خاتم تا #خمینی (۳)

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#جلسه_343
#جلسه_344
#علی_اکبرنژاد
#یادداشت_62

 

🔰 از #خاتم تا #خمینی (۳)

✅✅اسلام زندگی‌گرا، اسطوره‌ی جهان اسلام(۱)

🔸دین و مسلکی از عنصر اجتهاد پویا برخوردار بوده و برای زندگی مادی، به موازات حیات ابدی برنامه داشته و فرد و اجتماع را با هم می‌بیند، به طور قطع برای هر جامعه‌ای اسطوره خواهد بود.
چه رسد به جوامع اسلامی که انتظار و توقعات بالایی از مسلک دینی خود دارند.

🔸اینکه در جریانات سیاسی-اجتماعی اسلامگرا نوعی تمامیت‌خواهی نسبت به تمام ابعاد حیات اجتماعی و فردی انسان‌ها مشاهده می‌شود، ناشی از همین فطرت انسانی است که خدا را علاوه بر باطن عالم، بر روی زمین و در پس تعاملات دنیایی خویش نیز می‌جوید.

🔸در دورانی که جوامع اسلامی پس از گذران تمدن اسلامی تحت لوای خلافت عباسی، در معرض حمله مغول قرار گرفتند، شاهد افول تمدنی اسلام هستیم. طبعا فطرت جامعه، پس از یک فطره‌ی طولانی از جنگ و اشغالگری، به دنبال الگوی نوین زیست تمدنی خواهد گشت؛ الگوی زیست اجتماعی که سعادت را نه در مرزهای یک فرقه یا ملت محدود، بلکه در قامت تمدن برتر و فائق می‌جوید.

🔸پس طبیعی است نه الگوی صفویه با رویکرد درون مذهبی و تعصبی‌اش قابلیت بسط تمدنی داشته باشد؛ و نه الگوی حکومت عثمانی که چه در مذهب، چه در سلوک و طریقت و چه در قومیت، رویکرد فرقه‌ای و تعصبی دارد. حال اگر جنگ سرد و گرم صفوی-عثمانی را نیز در نظر بگیریم، توسعه اندیشه‌ی غرب مدرن در ساختارهای فکری و اجتماعی عموم جوامع اسلامی و غیر اسلامی به سادگی قابل درک خواهد بود. نهضت رنسانس آغازگر این شیفت تمدنی به سمت غرب خواهد بود.

[ادامه دارد…]

احقاق حقوق کدام ملت؟

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#یادداشت_112
#جلسه_343
#مشخصات_اسلام

احقاق حقوق کدام ملت؟

امروز بعد از گذشت ۳۴۳ جلسه از مباحثات اندیشه کلامی متوجه شدم ما هنوز نیازمند تغذیه اولیه ایم‌.
اساسا بعد از مباحثه رساله ای سنگین چون روح توحید نفی عبودیت غیر خدا ان هم با سرمقاله ای چون بحث فطرت و عبور از این مرحله، نباید اینگونه سوالات پیش بیاید که
«میتوان به خاطر حقوق ملتهای #دیگر حقوق ملت خودمان را نادیده بگیریم؟»

کدام ادبیات به ما اجازه داده است که اینچنین انسانها را از هم تفکیک کنیم
اینگونه حقی هم برای عده ای قائل شویم که برای دیگرشان قائل نیستیم؟

لعنت بر سایس پیکو و لعنت بر ۱۹۱۶ میلادی و قراردادهای تفکیک امت واحده.

کاش بارها و بارها بر گردیم و روح توحید را بخوانیم تا آنجا که از پرسیدن اینگونه سوالاتمان توبه کنیم.
والسلام علی من اتبع الهدی

حد وسط برای زندگی گرایی

بسم الله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_63
#جلسه_342

عنوان : آیا تنها حد وسط برای زندگی گرایی « سهولت » در تربیت توحیدی انسان است؟

جناب استاد امروز با تاکید فراوان میفرمودند تنها مسوق زندگی گرایی سهولت تربیت توحیدی انسان است.

و سپس در مقام ایده ای برای شکافتن این مساله بیان داشتند که : ظاهر روی باطن تاثیر میگذارد و ما این امکان را داریم که روی کل ظواهر تاثیر بگذاریم.

سوالی که مطرح میشود این است که آیا بر فرض اگر ظاهر بر باطن تاثیری نمیگذاشت، ما بنا نداشتیم ظواهر عالم را و خصوصا عالم دنیا را ، و یا حداقل جمیع شئون زندگی را از این باب که موحد هستیم، توحیدی کنیم؟

آیا توحید به خودی خود اقتضای اصلاح گری جمیع شئون را ندارد؟

آیا به نظم در آوردن، یا به نظمی صحیح درآوردن جمیع امور دنیا یکی از تعهدات باورمندی به توحید نیست؟

به عنوان مثال آیا جلوگیری از انقراض گونه های خاصی از حیوانات، و جلوگیری از کشتار بی رویه ی آنها، یک تعهد توحیدی نیستند فارغ از اینکه بقای آن گونه بر روی تربیت توحیدی ما تاثیر بگذارد یا نگذارد؟

یا نگهداری از طبیعت
آیا تخریب طبیعت فارغ از اینکه آن خرابی مشخص در تربیت توحیدی بشر تاثیر بگذارد یا نگذارد، امری مغایر با تعهدات توحیدی نیست؟

توجه شود که منظور از تعهد توحیدی تعهدی است که برخاسته از متن خود توحید باشد نه تعالیم تعبدی.
که اگر بحث روی تعالیم تعبدی هم برود باز سوال میشود که چرا امری که تبعات آن ربطی به توحید انسان ندارد به عنوان بخشی از اوامر دین ما مورد الزام قرار گرفته است؟

اگر در پاسخ اینطور بیان شود که هر دوی این گزاره ها صحیح هستند، یعنی هم تنها مسوق زندگی گرایی تسهیل تربیت توحیدی است، و هم این تعهدات تعهدات صحیح توحید هستند، لازمه اش این است که بگوییم تربیت صحیح توحیدی در گرو متعهد بودن به تعهدات توحیدی است.

که در این صورت این اشکال پیش خواهد آمد که دیگر مسوق زندگی گرایی اسلام دائر مدار « تسهیل » نخواهد بود، بلکه دائر مدار اصل تربیت توحیدی خواهد بود فارغ از اینکه این گرایش دین اسلام سهولتی ایجاد کند یا نکند.

آبادانی زاهدانه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#زهد
#آبادانی
#زندگی_گرایی
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_119
#جلسه_342

 

🔰آبادانی زاهدانه🔰

زهد عبارت است از ترك و بى اعتنايى به امور مادى دنيا در مقابل يك حقيقت ديگر كه آن خدا يا آخرت يا شرافت و يا آزادى و يا مساوات و يا چيز ديگر است. و اين ترك زندگى نيست، بلكه ترك يك نوع از زندگى يعنى لذت گرايى و انتخاب نوعى ديگر از زندگى است و اين نوع نه تنها زندگى را خراب و منهدم نمى‏كند و سبب بدبختى اجتماع نمى‏گردد، بلكه بهتر و آماده‏تر مى‏كند؛ برعكسِ زندگى غير زاهدانه است كه سبب فنا و سقوط ملتهاست‏.
يادداشتهاى استاد مطهرى، ج‏5، ص: 378

همان طور که شهید مطهری زهد را تعریف کردند زهد به معنای بی اعتنایی به امور دنیایی در مقابل حقیقت الله هست و بی اعتنایی به معنای رهایی نیست. زهد با زندگی لذت گرایانه در نزاع است و الا با اصل دنیا و زندگی و پیشرفت و آبادانی در تضاد نمی باشد.
اسلام یک دین زندگی گرا می باشد و آبادانی دنیا، رکن اصلی زندگی گرایی می باشد اما این که جنس این آبادانی و نحوه مواجه به آن چگونه است معرکه آرا می باشد.
شاید بتوان این گونه ادعا کرد که زهد و زندگی زهد گرایانه، خود یک آرایش ویژه ای به زندگی گرایی می دهد که سبب تفاوت آن با دنیا گرایان می شود.
آبادانی دنیا شعار اصلی دنیا گرایان و لذت جویان عالم است و بیان آن از زبان اسلام باید بتواند تمیزهایی داشته باشد تا با شعار لذت گرایان و دنیا گرایان متفاوت شود.
تفاوت آبادانی دنیا در این دو نظام فکری در زهد است. زهد آبادانی دنیا را به سبب لذت گرایی و توجه به خود دنیا به ما هو دنیا را مذموم می داند. و آبادانی ای را مطلوب می داند که سبب توجه به حق تعالی شود. فلذا آبادانی زاهدانه، پیشرفتی است از جنس بسط و گسترش حکومت و شریعت حقه. و این تفاوت آبادانی زاهدانه و آبادانی لذت گرایانه می باشد.

زندگی‌گرایی اسلام غیر از زندگی‌گرایی مدرنیته است

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_126
#جلسه_342

⭕️زندگی‌گرایی اسلام غیر از زندگی‌گرایی مدرنیته است

توجه و عنایتی که دین اسلام به زندگی‌گرایی دارد، کاملا متفاوت است با نگاهی که مدرنیته به زندگی و دنیا دارد، هر چند در هر دو به تقابل با رهبانیت مسیحی پرداخته شده است.
زندگی‌گرایی اسلام به معنای آباد کردن دنیا است اما در مدرنیته، آباد کردن دنیا نیست، بلکه به اسارت بردن دنیا و طبیعت است برای شهوات و لذت‌های انسانی. در اسلام اگر آباد کردن دنیا و توجه و به زندگی دنیایی می شود برای فراهم کردن زمینه‌ها برای تربیت توحیدی است، تربیتی که راه رسیدن به توحید شود لذا اسلام در عین اینکه به زندگی توجه دارد، تماما متوجه هویت معنوی زندگی هم هست، برای کوچک‌ترین حرکات و رفتار‌های بشری جنبه‌ی باطنی و غیبی آن را هم در نظر می‌گیرد.
اما زندگی‌گرایی که در مدرنیته مطرح است، به کل از عالم غیب بریده شده است و هیچ اعتقادی به باطن عالم ندارد، چه برسد به آنکه بخواهد باطن را نیز در زندگی خود مدنظر قرار دهد و تنها لذت انسانی است که به هویت کامل زندگی مدرن تبدیل شده است و چیز دیگری برای انسان مدرن در زندگی اهمیت ندارد.
لذا هنگامی که از زندگی‌گرایی اسلام صحبت می‌کنیم و زندگی‌گرایی را به عنوان یک مشخصه اسلام می‌شماریم، نباید تصور اولیه که از زندگی به ذهنمان می‌رسد را بپذیریم، تصوری که مدرنیته از زندگی در ذهن‌های ما ساخته است، آن زندگی‌ نیست که اسلام به آن گرایش دارد، و شاید زندگی مدرن اصلا زندگی نباشد.
اینکه در زندگی مبنا و محور لذت‌جویی به خصوص لذت شهوانی باشد، اصلا با دین اسلام سازگاری ندارد؛ البته اسلام قائل به رهبانیت مسیحی هم نیست، ولی اینگونه که زندگی مدرن شهوت انسانی را محور قرار داده است را هم نفی می‌کند و گرایش به این نوع زندگی مدرن ندارد.

مشکلاتی که در دوران معاصر

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_135
#جلسه_342

یکی از مشکلاتی که در دوران معاصر گریبان مومنین را گرفته و مانع رشد و پیشرفت و اقتدار آنها شده این است که نهاد دین و علمای وارسته ی آن خود را متکفل مسائل دنیای مردم نمی دانند.

پیامی که از مجموعه ی حوزه علمیه در مورد زندگی مطلوب یک مومن وارسته به جامعه مخابره می شود،‌ یک انسان ساده زیست کم برخوردار است که از دنیا کناره گیری کرده و به کل نسبت به دنیا و توسعه امکانات مادی بی اعتناست و برخورداری از نعمت های دنیایی و حتی تلاش برای توسعه و پیشرفت اقتصادی و مادی( بدون فراهم آوردن زندگی تجملاتی برای خود) به شدت مذموم است.

این رویکرد سبب میشود که جوان مذهبی ما عمران و آبادی جهان را مطلوب خود نبیند و خود را مامور به تلاش برای آبادانی و پیشرفت دنیا نداند و در نهایت فقط از جهت اینکه جامعه اسلامی در برابر دشمنان مغلوب نشود، حاضر باشد در راه عمران کشورش تلاش کند.

لذا می بینم که جامعه برای پیشرفت و عمران خود و حل مشکلات زندگی دنیایی اش هیچ حسابی برای دین و حوزه های علمیه باز نمیکند. متدین ترین افراد این نیز این حوزه ها را حوزه ورود دین و علمای آن نمی دانند.

این دردی است که باعث شده در حرکت رو به جلو و پیشرفت کشور اسلامی کندی ایجاد شود و نتوانیم زندگی مردم را بر اساس مکتب توحید بسازیم و به تمدن توحیدی نایل شویم.

دنیاگرایی_یا_زندگی_گرایی

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_342
#یادداشت_110
#دنیاگرایی_یا_زندگی_گرایی

آنچه که در ادبیات شهید مطهری مطرح شده است زندگی گرایی است و نه دنیا گرایی که با توجه به مطالعه یادداشتهای بعضی از دوستان به نظرم می آید که قدری این دو کلیدواژه خلط شده است.
بله آنچه که برای اسلام از اهمیت ویژه برخوردار است زندگی گرایی است ولی کدام زندگی؟

زندگی که تماما به دنیا متمرکز است و با یک نگاه اصالت بخش به دنیا زندگی را تعریف می کند یا آن نگاهی که علامه طباطبایی در المیزان با شاخصه رضایت خداوند از آن یاد می کنند و می فرمایند آنچه که نگاه مومن را از کافر متمایز می کند این است که مومن از دنیا نیز رضایت پروردگارش را می طلبد همان طور که در آخرت همان را می خواهد لذاست که به دنبال انجام حسنه است و باور دارد که والله سریع الحساب، و این سریع الحساب بودن مربوط به اخرت صرف نیست بلکه در همین دنیا نیز سریع الحساب است.

با توضحات فوق روشن می شود که دنبا در نگاه مومن از آن جهت که بخشی از زندگی او را با شاخصه رضایت خداوند تامین می کند موضوعیت پیدا می کند و برعکس همین اسم خداوند در نگاه کافر موجود نیست و او به زندگی دنیایی نگاهی اصالی پیدا می کند.

تقابل_زندگی_گرایی_و_آخرت_گرایی

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#جلسه_342
#محمد_صحرایی
#یادداشت_97
#تقابل_زندگی_گرایی_و_آخرت_گرایی_امتداد متقابل فهمیدن وجود و ماهیت و امتداد نگاه ‌کثرت بین مابین خداوند و مخلوقاتش است.
نگاه غیر وجودی به عالم منجر میشود که زندگی گرایی را دنیاگرایی و در مقابل آخرت گرایی ببینیم.
وقتی نسبت ماهیت و وجود به درستی درک نشود و ماهیت حیث حدّی وجود دانسته شود زندگی و حیاتِ آمیخته به روابط و حیثیات ماهوی را هم حدّی و دنیایی و در مقابل آخرت و باطن می فهمیم و حال آنکه هویت یک ماهیت مثل سیب را حیث دارایی اش می سازد
سیب بودن سیب به بوی خوشش،رنگ قرمزش، طعم خاصش و مواد غذایی اش است
و وجود مهیمن بر همین ماهیات و دقیقا به همان تحققِ حیثیات ماهوی یعنی دارایی های خاصش، تحقق دارد و عینا به همان ادراک داراییهای ماهیت، فهم و درک میشود.
یعنی خداوند دقیقا سر صحنه ای که بو و طعم خوش سیب استشمام و چشیده میشود درک میشود.
لذا همان لحظه ای که متوجه بوی خوش سیب میشویم عینا و عینا و آناً و پیش از هر گونه تفکری و پیش از هرگونه تصوری، حضور قلب و رقّت قلب حاصل میشود حضور قلبی که در اثر توجه به داشته های آن نعمت و ماهیت و در نتیجه خودنمایی خدای واقعی و نه ذهن ساخته در قلب انسان محقق میشود.
و این خدای واقعی آن خدایی نیست که معمولا سعی میکنیم با فکر کردن و مخلوق او دانستن ماهیات و گره زدن های دیگر بین او و ماهیات، متوجهش شویم.
خدایی که قرآن معرفی میکند خدای ذهن ساخته نیست که بخواهیم با صغری و کبری چیدن و ربط ذهنی برقرار کردن بین او و مخلوقات و ماهیات به او منتقل شویم.
او خدای واقعیت است لذا برای حصول حضور قلب در نماز نباید چشم ها را از ماهیات بست.
برخلاف خدای ذهن ساخته ی توهمی که برای حصول توجه ذهنی به او، باید چشم را ببندیم و از ماهیات و مخلوقات چشم بپوشیم و به ذهن فشار بیاوریم.
نتیجه ی این وجودفهمی و خدا فهمی وهمی و ماهیت حدّ زننده بر وجود این میشود که زندگی گرایی را دنیاگرایی یعنی در مقابل آخرت گرایی و خداگرایی میفهمیم.
بلی درست است آنچه که زندگی را در مقابل آخرت قرار میدهد غفلت ما از داشته های زندگی است،
غفلت از توجه به اینکه این سیبی که میخورم چه عطر و طعمی دارد، غفلت از اینکه همسری و انسانی در کنار ما وجود دارد که دارد فدای زندگی و تصمیمات ما میشود،
غفلت از اینکه از صبح تاشب در خانه انتظار ما را میکشد و زندگی و بچه های ما را سامان میدهد و زحمت ما را میکشد
این غفلت ها از دارایی های ماهیات و هست های زندگی باعث میشود زندگی ما، عین آخرت گرایی و خدا فهمی نباشد.