زندگی کارمندی قاتل عزم و اراده

#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_150
#جلسه_370
#زندگی_کارمندی
#زیست_کارمندی

🔰زندگی کارمندی قاتل عزم و اراده
💠 تبیینی از مختصات جامعه شناختی و روانشناختی زندگی کارمند
ما تصوری دقیق و روشن و با وضوح بالا از آثار و مصائب زندگی کارمندی نداشته و نداریم و الّا زود به فکر یک انقلاب اداری می افتادیم! برخی از مختصات جامعه شناختی و روانشناختی زیست کارمندی جهت تصویرسازی از این جرثومه ای که بدان مبتلا و گرفتاریم لیست شده است:

🔸زیستی پیرو مکتب روزمرّگی
کارمند فلسفه مستقلی برای حیات و زیستن خویش ندارد. جهان عقیدتی وی در یک زندگانی روزمرّه رنگ باخته و همه چیز تبدیل به عادت می شود. روزمرّگی همه چیز را در نوردیده، مومنتوم تغییر را در وجود آدمی به صفر رسانده و سرانجام کارمند تبدیل به ربات و ماشینی برای تکرار کارهای روزمرّه مبدل میگردد.
روزمرّگی ابتدائا طراوت و نشاط را از آدمی گرفته و نهایتا هویت و شخصیت وی را متلاشی می سازد. انسان کارمند انسانی بی هویت و بی شخصیت است.
انسان روزمرّه بی هدف است برایش مهم نیست از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به کجا رهسپار است.

🔸زیستی در افق حیوانیت
روزمرّگی آدمی را از وادی جنود عقل دور ساخته و به ورطه جنود جهل می اندازد. آأمی به واسطه گرفتار شدن در گرداب روزمرّگی از افق انسانیت دور گشته و گام به گام در منجلاب حیوانیت فرو می رود.
انسان کارمند کار میکند که حقوق بگیرد و حقوق میگیرد که نیازهای اولیه مادی خویش را برطرف سازد و بلکه سعی میکند با ترفندهایی که ممکن است هم اخلاقی و شرعی نباشند مراتب ترقی در نردبان زیست کارمندی را در نوردیده تا با در آمد بیشتر نیازهای اولیه مادی خویش را بهتر بر طرف سازد.
کارمندی انسان را به تفکر و تعقل دعوت نمی کند بلکه دعوت میکند که اگر میخواهی مراتب ترقی در نردبان این زیست را طی کنی فکر نکن! بره ای سر به زیر و رام چوپان گله باش!

🔸کارمندی و مقوله کاستن از توکل
مرحوم آ.حائری شیرازی این مطلب را اینچنین توضیح میدهند:
«شخصیت انسان، در رابطه‌ی بین تلاش او برای تولید ارزش اضافی و حق مصرفی که دارد، تبلور پیدا می‌کند. حال اگر دولت آمد و این رابطه را برهم زد، باعث می‌شود که فرد ادامه‌ی حیات خودش را در «تلاش خود» نبیند، بلکه در این ببیند که «دولت» او را بپذیرد و «استخدامش» کند. در صورتی که شخصیت فرد موقعی تبلور پیدا می‌کند که او «کار» خودش را در «نانش» مشاهده کند و کسی را در آن، «واسطه» نبیند. کسی که «ماهیانه» می‌گیرد و خودش را به دولت می‌فروشد و با آن ارتزاق می‌کند، چشمش به دست دولت است، نه خدا. این فرد چطور می‌تواند با تمام وجود، چشمش به دست خدا باشد؟ اما وقتی که ثمره‌ی کار خودش را دید، از خدا می‌خواهد که به او توفیق کار بیشتر بدهد. می‌گوید من تلاش می‌کنم این نخواست، یکی دیگر. اما کسی که می‌گوید اگر دولت نخواست برای او کار بکنم، بعد چه می‌شود؟ چنین فردی از نظر اعتقادات تحلیل می‌رود. پس برای رسیدن به شخصیت مستقل، فرد باید راهی برای «استقلال در روابط تولیدش» پیدا کند.»

🔸دیار کارمندی، دیار بی آرمانی
کارمند فردی بی آرمان است. چون شخصیتش متلاشی شده، چون قدرت تفکر و تعقل از او گرفته شده، چون پیرو مکتب زندگی روزمرّه شده است.
دیار کارمندی مذبح آرمان های والای انسانیست. کارمند دلیلی برای آرمانخواهی ندارد. چرا باید برای آرمانجویی هزینه بدهد؟!
دیار کارمندی آرمانخواهی را حماقت و بلاهت میداند و از این رو دیار کارمندی را میتوان دیار قاعدین دانست. قاعدینی که به ولیّ خدا می گویند: انت و ربّک فقاتلا! انا هاهنا قاعدون!

🔸زیستن در بی زمانی؛ بیهودگی سرمایه عمر
برای کارمند زمان مهم نیست. چون آرمانی ندارد که بخواهد زودتر بدان برسد. کارمند یک ماشین عادتمند روزمرّه است فلذا زمان برایش مهم نیست. تلاش مضاعف برای زودتر انجام شدن کارها بی معنیست. مشقت و تعبی است که هیچ ما بازای معناداری برایش دریافت نمیکند. فلذا هر چه بیشتر ارباب رجوع در کمبود وقت جلز ولز میکند کارمند غرق در بی زمانی همه چیز برایش ساکن و راکد است.

🔸تعطیل فکر
در زیست کارمندی چون همه چیز ساکن و راکد است. بی زمان است فلذا فکر و تعقل هم راکد میگردد. دلیلی برای فکرکردن جهت استفاده بهینه از زمان وجود ندارد. دلیلی برای بهینه ساختن فرآیندها وجود ندارد. همین است که فکر منعطل و راکد میگردد.

البته موارد بیشتری را میتوان ذکر کرد.
.

ایجاد احساس بی هویتی شاهراه استعمار برای استثمار

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#جلسه_369
#یادداشت_112

شاهراه استعمار برای استثمار یک ملت، ایجاد احساس بی هویتی در آن ملت و به تدریج نفوذ فرهنگی و سپس برده کردن آن ملت است.
حال اگر بخشی از نخبگان این ملت بیدار شدند و خواستند جلوی این چپاول را بگیرند چه باید بکنند؟
راههای مختلفی ممکن است پیشنهاد شود اما در همه ی پیشنهادها باید توجه شود که مادامیکه در موضع دفاع باشند اصلاح أمر به سختی ممکن است.
برای جامعه ای که بخش زیادی از مردمش نسبت به فرهنگ و تمدن غرب خودباخته و منفعلند از همین حس بی هویتی میتوان بعنوان ابزاری برای ایجاد هویت استفاده کرد.
چگونه؟
وقتی ما همیشه در لاک دفاعی باشیم بالاخره غرب از روزنه هایی راهی برای خود باز میکند و همیشه هم در داخل آغوشهایی آماده و باز برای استقبال از آنها وجود دارد.
وقتی معیار ارزش بخشی، غرب باشد باید با صادرات فرهنگ فطری خود به آن دیار که با استقبال طیف وسیعی از مردمیکه بر فطرت خود باقی مانده اند مواجه خواهد شد غنای فرهنگ خود را اثبات کرد.
بخش خاکستری جامعه باید شریعت خود را در آغوش غرب ببیند تا ارزش و هویت خود باز یابند تا به تدریج جایگاه قبله گاهی غرب رو به أفول بگذارد.

در صنعت خودروسازی، صادرات و حضور در بازارهای جهانی برای حفظ بازار داخلی یکی از سیاستهای مشخص و پذیرفته شده است.

توحید و نگاه انقلابی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_155
#جلسه_369

🔰نگاه انقلابی صرف(به معنای مبارزه ای) به عالم نشات گرفته از نگاه تنزیهی به توحید است. جریاناتی که راهبردشان در عالم صرفا بر اساس نفی عبودیت غیر خدا و از بین دشمنان خدا و مظاهر آنان تدوین شده است، در عمل چیزی جز خرابی به بار نمی آورند. بعد از جنگ و کشتار و تصرف سرزمین ها،‌ وقتی نوبت به سازندگی می رسد حرفی برای گفتن ندارند. نمی توانند از مواهبت خداوند متعال به درستی استفاده کنند و روابط بین پدیده ها را کشف کنند و مرز های علم و فن آوری را گسترش دهند. سرانجام چون به کار زندگی دنیایی انسان نمی آیند، نابود میشوند و سرنوشتی جز داعش و القاعده نخواهند داشت. این انحراف به شدت جریانات انقلابی ما را در معرض خطر قرار داده است.

🔸در مقابل نیز جریاناتی هستند که تهی از نگاه انقلابی و تنزیهی اند و نگرش صلح کل را برای خود نهادیه کرده اند. اینان بر اساس این بینش که همه عالم آیات الهی است،‌ همه چیز را قبول کرده اند و راه برای جولان بی نهایت طواغیت و دشمنان الهی باز کرده اند و الگو هایی نظیر کشور امارات را پدید آورده اند.

✅لکن نگاه اسلام هر دو جنبه است. اسلام زندگی انسان را دو ساحتی می بیند و برای هر دو ساحت ارزش و اعتبار قائل است. هردو ساحت را در زندگی بشیریت ضروری می شمارد و تعالی مطلوب زندگی انسانی را در هر دو ساحت تعریف میکند. هم معنویت و توجه به خدا و مبارزه با دشمنان خدا، و هم زندگی سازی و توجه به دنیا و رفاه انسان ها.

نگاه تنزیهی صرف با ساخت زندگی برای انسان و رفاه او سازگار نیست و نگاه تشبیهی صرف سرانجام به بی دینی و دوری از خدای متعال گرفتار خواهد شد.
صراط مستقیم توجه به هر دو ساحت است. دین آباد و دنیای آباد.
✨اصلا برای تنزیه نیز تشبیه نیاز است. بدون پیشرفت نمی توان دست طواغیت عالم را قطع کرد.

🔸«دين اگر دين اسلام است، كه ما امروز طرف‏دار آن هستيم، دينى است كه انقلاب مى ‏كند؛ دينى است كه براى ميدان ها سرباز درست مى ‏كند؛ دينى است كه به علم دعوت مى‏ كند. اصلًا علت اينكه مسلمانان توانستند براى مدت چند قرن مشعل علم را در دنيا به دست بگيرند، همين توجه اسلام به علم و دانش بود.»

🔸«اساس نگاه اسلامی به پیشرفت بر اساس نگاهی به انسان است. این پایه همه مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته شود. اسلام انسان را یک موجود دو ساحتی می داند. دارای دنیا و اخرت. شاخص و فارق عمده این است. اگر یک تمدن،‌فرهنگی و آیینی انسان را تک ساحتی دانست، خوشبختی انسان را فقط در زندگی مادی دنیایی به حساب آورد، در منطق او پیشرفت تبعا به کلی متفاوت خواهد بود با پیشرفت در منطق اسلام که انسان را دو ساحتی میداند. کشور ما و جامعه اسلامی آن وقتی پیشرفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند بلکه آخرت مردم را هم اباد کند. پیغمبران این را میخواهند. دنیا و آخرت
نه دنیای انسان باید مغفول عنه واقع شود به توهم دنباله گیری از آخرت، نه آخرت باید مغفول عنه واقع بشود به خاطر دنبال گیری از دنیا آن پیشرفتی که در جامعه اسلامی مورد نظر این چنین پیشرفتی است.»

استثمار

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#جلسه_369
#محمد_صحرایی
#استثمار_نوین
#یادداشت_113

استثمار یعنی طوری هویت یک جامعه را نابود کنند که جرأت فکر کردن و اندیشیدن و استفاده از سرمایه ها و تراث را از آن جامعه بگیرند. شلوار نو را پاره بخرند و اگر پاره نیست پاره کنند و بعد بپوشند

استثمار یعنی در حالیکه هر روز بر تعداد آبرومندانی که سر در سطل های زباله میکنند و از میان زباله های گندیده قوت روزانه شان را فراهم میکنند افزوده میشود، هر روز بر بانکهای خصوصی که حق چاپ پول و خلق اعتبار دارند افزوده شود(الان 36 تا بانک خصوصی داریم) تا با این اعتبار خلق شده بنگاه داری کنند و آن چند پول سیاه جیب آن زباله گرد را چپاول کنند.

استثمار یعنی در حالیکه در حاشیه ی شهرها، صدها هزار هکتار زمین قابل سکونت وجود دارد و شرعا مال امام زمان است شیعیان امام زمان توسط حاکمیت شیعه از داشتن یک حیات کوچک که بچه شیعه های امام زمان در آن بازی کنند و تربیت شوند و مادرشان چند قدمی در آن راه برود تا از خطر فراگیر افسردگی در أمان بماند محروم شوند.

استثمار یعنی عقلانیتی از سوی دانشگاه با بودجه ی نفتی که مال امام زمان است به جامعه ی شیعه تزریق شود که بخشی از شیعیان در عین اعتقاد به شریعت اسلام، عقلانیت دینی را به سخره بگیرند. مفهوم برکت و روزی رسانی در عین تجربه شدن در صحنه به سخره گرفته شود.
در اقتصاد مفاهیمی همچون “و من یتقل الله یجعل له مخرجا”، “و من یتوکل علی الله فهو حسبه”، “ان الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدرا” خنده دار باشد و در نظام سلامت و درمان مفاهیم توسل و شفا گرفتن به سخره گرفته شوند.

استثمار یعنی شیعیان امام زمان سند 2030 را که پرورده و عصاره ی نظام تربیت کفر حربی است را با سرمایه ی امام زمان اجرا کنند و برای نظام کفر سرباز تربیت کنند.

استثمار یعنی همه ی برنامه ی شبکه ی قرآن با محوریت لحن و صوت و پخش قرائتهای درخواستی بچرخد بطوریکه حال مخاطب غیرقاری از این شبکه بهم بخورد.

استثمار یعنی پیش چشم همه، هزاران بیمار کرونایی را با کمتر از یک درصد تلفات، با طب بومی خود درمان کنیم و جلوی چشمانمان هزاران عزیزمان که وضعیت مطلوبی هم داشتند چند روزه در بیمارستان با داروها و تجویزات سازمان بهداشت جهانی کشته شوند و سپس مثل مردمی که دنبال خر دجال میدوند و فضولات آن را میخورند بدنبال دستورات و توصیه ها و واکسنهای هدیه شده از نظام سلطه بدویم.

استثمار یعنی آنقدر کوتاهی کنیم و در فضای انتزاعی فلسفه روی فلسفه و فقه روی فقه تولید کنیم که حالا بعد از گذشتن 1400 سال از پایمال شدن تمدن روم توسط تمدن اسلام در تنها کشور اسلامی جهان هر روز ساختمان بزرگ و بزرگتری با نماد رومی سربرآورد و ما یا کلا نفهمیم که چه اتفاقی دارد می افتد و یا اگر بفهمیم افسوسکی بخوریم و بخاطر قطع نشدن همان شهریه ی فقیرانه ی خود دنباله ی کار حوزوی خودمان که همان سیر قبلی هاست را پی بگیریم.

ضدیّت هویت با استثمار

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_147
#جلسه_369

⭕️ضدیّت هویت با استثمار

بی‌هویت کردن، مقدمه‌ی استثمار است.
وقتی قرار است استثماری رخ دهد، اگر نگوییم لازمه‌ی استثمار، گرفتن هویت است، حداقل می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین تسهیل کننده‌های استثمار، بی‌هویت‌کردن است. و معمولا هم در طول تاریخ کسانی استثمار شدند که هویت خود را از دست داده‌اند، حال چه در استثمار‌های فردی و یا اجتماعی که یک ملت به استثمار کشیده شده است. والبته با کمی دقیق شدن در تاریخ شاید بتوان ریشه‌هایی یافت که طواغیت زمانه، موجب این بی‌هویتی بودند تا بتوانند بهتر بهره‌کشی کنند. و حتی این استثمار جهانی که در عصر حاضر وجود دارد، پیوند عمیقی دارد با بی‌هویتی ملت‌ها؛ لذا به راحتی می‌توان رابطه مستقیم بی‌هویتی با استثمار را یافت.

از همین پیوند عمیق،‌ می‌توان یکی از شاه‌راه‌های مقابله با استثمار را کشف کرد؛ هویت. بازشناسی هویت فردی، ملی، مذهبی برای مقابله با استثمار، نقش کلیدی دارد. اگر هویت بازیابی شود و احساس هویت زنده شود، دیگر به راحتی کسی نمی‌تواند بهره‌کشی کند.

پیشکش شیطانی

#محمد_امامی
#یادداشت_84
#مشخصات_اسلام
#جلسه_369
#پیشکش_شیطانی

❇️ رشوه پدیده ای است پنهان و آرام، سیرتی است از صورت های اجتماعی که محور مناسبات اجتماعی را هدف گرفته است.رشوه نقطه تلاقی فساد سیاسی با فساد اقتصادی است.

❇️بهره روی و تعاملات اجتماعی در جامعه از خدمت_خدمت به پول_خدمت تبدیل میشود؛ و هرچه گستره اش را بیشتر کند این مبادله ساده به بازاری در زیر پوست نظام اداری تبدیل میشود. حاکمان سیاسی، مردم، و کارچاق کن ها عناصر تشکیل دهنده این بازار هستند.

❇️از سوی دیگر رشوه بهای قدرت است، بهای ملک طلق حکمرانان است، مظهر جدی فساد حاکمان سیاسی است،تجاوزی است به حقوق عامه مردم که قدرتی برای احقاق حقوق ندارند. رشوه وقتی تجلی می کند که مسولین سیاسی کار خود را محصول قدرت بدانند که در بازار به خدمت حراج می گذارند. رشوه آفتی است که اعتماد ها را می زداید.تلاش جامعه را برای احقاق حق به رکود می کشاند.

✅ قدم های اولیه دولت سازی را باید محکم برداشت،رشوه مانع جدی دولت سازی است، هم حاکمان را به فساد می کشد، وهم رفتار سازمانی را تغییر میدهد. باید دربرابر این پیشکش شیطانی قد علم کرد…

از ماست که بر ماست !

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_97
#جلسه_369
#نقد

از ماست که بر ماست !

صحبت های نقویان برای بنده هیچ جای تعجب نداشت. اصلا هم لازم نیست که فکر کنیم یک توطئه ای در کار است که در ظرف چند روز نقویان و زیبا کلام این مزخرفات را بلغور کنند.
توطئه اصلی وادادگی حوزه های علمیه است!
توطئه اصلی زمانی رقم خورد که طی یک پرسه در طول بیش از یک قرن ابهت شریعت ختمی در چشم این مردم به بهانه های مختلف شکسته شد!
قبل انقلاب می گفتند “می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن”
بعد ها گفتند ظواهر دین بدون اندیشه و روشنفکری ارزشی ندارد!
بعد ها شروع کردند در برنامه های صدا وسیما زهر ماری قاطی کردند تا مردم ماهواره نبینند!
یکم بعد تر گفتیم اصلا مخاطب صدا و سیما باید مخاطب خاکستری ( عملا متمایل به سیاه) باشد تا در نظر سنجی ها درصد بینندگانمان بیشتر بشود. ( همین دیشب یکی از برادران انقلابی و عمیق و مردم سالاری فهم ما که معمولا سردبیر بنگاه های رسانه ای معروف نظام است داشت از برنامه زوجی نو تعریف می کرد که چقدر خوب مباحث خانوادگی را به گوش مخاطب منتقل می کند!)
تمام سالهای دوران کودکی و نوجوانی ما در دهه هفتاد و هشتاد با فیلم های مهران مدیری و امثال او گذشت که یک بار اسم خدا در یک سریال 90 قسمتی برده نمی شد! اصلا انگار این فیلم ها را در کفرستان می سازند و انگار نه انگار که این مردم مسلمان هستند
بعد ها گفتند حکومت از زور استفاده نکند!
بعد ها گفتند اگر حتی از این ظواهر صحبت کنید مردم زده می شوند از دین!
بعد ها هم از مطلوبیت اسلام لبنانی و تساهل حزب الله لبنان گفتند که ببینید چقدر سید حسن مهربان است که حتی جولیا پطرس هم می آید برایش می خواند! ( خودمان هم چار چشمی کنسرت هایش را نگاه کردیم و گفتیم جل الخالق ببین عجب موردهایی را برادران حزب الله برای اسلام تور کرده اند)
بعد ها هم که آقا و حاج قاسم گفند این دختران بی حجاب بچه های خودمان هستند یقین کردیم که کلا باید شل کنیم تا اسلام در قلوب بیشتر نفوذکند!

مشکل اصلی آن موقعی بود که ما میخواستیم یک اسلام نایس به ملت ارائه بدهیم که بیایند در آغوش اسلام ولی غافل از این که خودمان داریم به آغوش پروژه عرفی سازی دین و پرتستانیسم اسلامی می رویم.
خوب است نگاهی به حال و روز جهان اسلام بیندازیم تا ببینیم آن کسانی که قبل از نقویان ها و امثال او میخواستند اسلام نایس ارائه بدهند چگونه تبدیل شده اند به سگ دست آموز آمریکا و اسرائیل .
بیچارگی ما این است که خمینی و خامنه ای در حوزه فقط در حد عکس مانده اند و نه بیشتر.

امر به معروف یعنی مبارزه

در اذهان ما معمولا امر به معروف و نهی از منکر با منکرات اخلاقی گره خورده است و با شنیدن این لفظ به یاد اوضاع بد حجاب می‌افتید و تاسف می‌خوریم از این که امر به معروف و نهی از منکر نمی‌شود. امر به معروف و نهی از منکر در اذهان ما در همین سطح است. امّا در اسلام امر به معروف، ضامن اقامه‌ی شریعت است و با آن اقامه‌ی فرائض می‌شود.

امر به معروف یک مبارزه‌ی دائمی با فساد است یک اصلاحگری دائمی و پویا و کنشگر است. نباید از کنار وجوب امر به معروف و نهی از منکر به راحتی گذشت؛ کمتر کسی امر به معروف را در تصور خود به صورت یک فرضه تلقی می‌کند، فریضه‌‌ای که باید به آن عمل کند و شرایط عمل به آن را تدارک ببیند و چه‌بسا فرصت و زمان آن بگذرد و یک واجب عمل نشده در پرونده اعمال آدمی ثبت شود. این تلقی از امر به معروف در میان جامعه مذهبی هم کمتر دیده می‌شود.

تصور صحیح از امر به معروف که همان مبارزه دائمی با فساد و اصلاحگری باشد، وقتی حکم وجوب بر آن شود، آنگاه مشخص می‌شود که اسلام برای اداره‌ی جامعه‌ی خود چه ساختار و طرح ویژه‌ای دارد. جامعه‌ای را فرض کنید که تک‌تک افراد آن جامعه به فکر اصلاح جامعه خویش هستند و مدام در فکر مبارزه با فساد هستند؛ در چنین جامعه‌ای بی‌عدالتی، ظلم، جور، فساد، حق‌کشی اگر نگوییم ریشه کن خواهد شد، حداقل نادر می‌شود.

اسلام با اصل امر به معروف و نهی از منکر از واجبات است، تمام مردم را به صحنه‌ی مبارزه می‌کشاند؛ یک مبارزه‌ی دائمی که اجازه نمی‌دهد فساد پیدا شود.

قیام جوهره امر به معروف و نهی از منکر

بسم الله الرحمن الرحیم

امام علی علیه السلام :

«أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَام»
امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام است.
(تحف العقول ص۴۱۳)

🔰 قیام جوهره امر به معروف و نهی از منکر

اگر بخواهیم به دنبال عنوانی برای حرکت انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام باشیم ، بهترین عنوان امر به معروف و نهی از منکر است.
تنها کار انبیاء دعوت به توحید بوده
و چه معروفی از توحید بالاتر
برای دعوت به توحید ابتدا باید غیر از توحید را پاک کرد تخلیه گام اول است یعنی مبارزه با هرچیزی غیر از توحید یعنی مبارزه با مخالفین این جریان و دریک کلام یعنی نهی حاکمیت وحکمیت طاغوت
ائمه معصومین نیز که رسالت‌شان چیزی جز رسالت انبیاء نبود ادامه دهنده این حرکت توحیدی بودند سید الشهداء در وصیت‌نامه ای که قبل از عزیمت به مکه به محمد بن حنفیه فرستادند
علت قیام خود را اینگونه بیان می کنند:

وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِي أُمَّه جَدِّي مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِيدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَي عَنِ الْمُنْكر

هدایت امت پیامبر بعد از چند سال گمراهی و انحراف هدف این قیام ماندگار است یعنی جبهه حق که زمانی با تلاش پیامبر و مسلمین برای مبارزه با کفر و نفاق ایجاد شد ه بود بعد از شهادت پیامبر این شجره طبیه رو به تباهی رفت و امام حسین می فرمایند هدفم از قیام اصلاح این فئه است که پیامبر برای قیام لله درست کرده بود است اما با چه راهی و به چه طریقی
امر به معروف و نهی از منکر

در امتداد این حرکت الهی انقلاب اسلامی ایران است که با احیای این فریضه مردم را برای قیام علیه حکومت پهلوی و تشکیل نظام اسلامی دعوت کرد
واکنون بعد از 43 سال از عمر این انقلاب ما شاهد دستاورد های این حرکت الهی هستیم که مصداق بارز شجره طیبه است
و همه دیدند که قیام مردم ایران قیامی الهی بود و چگونه معادلات جهانی را تغییر داد چگونه دوگانه شرق و غرب را به دوگانه توحید و طاغوت تغییر داد .

آزاد مردان تاریخ گواه هستند که پرچم توحید و حاکمیت الله با محوریت ایران شکل گرفته و یک جبهه مقاومتی حول خود ایجاد کرد و در مقابل هم کفر و نفاق با تمام عده و عده خود در برابر این جبهه صف آرایی کرده اند و پرچم دار این دارالکفر اکنون آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی است.

#یادداشت 145

توحیدی بودن اندیشه اسلامی

ما معتقدیم که جایگاه توحید در اندیشه اسلامی، یک جایگاه بی بدیل و یگانه است. شهید مطهری در بحث مشخصات اسلام می فرمایند:

«اسلام بيش از هر چيزی دين توحيد است، هيچ گونه خدشه‌ای را در توحيد چه توحيد نظری و چه توحيد عملی نمی‏پذيرد انديشه ها و رفتارها و كردارهای اسلامی از خدا آغاز می‏شود و به خدا پايان می‏يابد، … در اسلام همه راه ها به توحيد منتهی می‏شود اخلاق اسلامی از توحيد سرچشمه می‏گيرد به توحيد پايان می‏يابد، تربيت اسلامی همين طور، سياست اسلامی همين طور، اقتصاد و اجتماع اسلامی همين طور.»

برای فهم اقتدارات بی نظری که توحیدی بودن اندیشه اسلامی خلق کرده است، باید ابتدا مفهوم توحیدی بودن اندیشه اسلامی را بیان کنیم.

 

اگر دین را به دو بخش عمده معارف و سلوک تقسیم کنیم، همه این معارف چه در بخش معارفی و چه سلوکی توحیدی است.
معارف توحیدی است یعنی چه؟
سلوک توحیدی است یعنی چه؟

توحیدی بودن اندیشه در لایه معارف یعنی تحلیل ما در مورد قوس نزول عالم و این زمانی توحیدی می شود که کل این قوس را بشود با دال مرکزی توحید توضیح داد و کل این بسط و تفصیل عالم را بشود بسط توحید دید و بتوان کل این بسط را به توحید برگرداند.

و توحیدی بودن اندیشه در لایه سلوک یعنی تحلیل ما در مورد قوس صعود عالم و این زمانی توحیدی می شود که کل این قوس را بشود با دال مرکزی توحید توضیح داد و کل حرکت سلوکی انسان را هم به مقصد رسیدن به توحید و هم گام هایی که برداشته می شود را مبتنی و متخذ از توحید تصویر کرد.

برای تفصیل بیشتر باید گفت:
1️⃣ توحیدی بودن اندیشه اسلامی در باب معارف

از آنجا که کل هستی یک حقیقت بقاء بعد الفنائی دارد، و نحوه حضور حضرت حق به نحو بی نهایت بالفعل است و کل هستی را پر کرده است، یعنی توحید ذاتی کل عالم را پر کرده است و توحید صفاتی و افعالی هم ذیل آن قرار گرفته اند، تمام حقایق غیر خدا مخلوق خداوند متعال هستند. خالق کل شیء هستند. همه آیات حق هستند. همه عبد خداوند هستند، آن هم عبدهایی که عین ربط به حق هستند بلکه آیه حق هستند. لذا اندیشه اسلامی در لایه معارفی و توضیح قوس نزولی عالم یک اندیشه توحیدی ناب و خالص است.

اگر وسائط فیضی هم مطرح است مثل عرش و کرسی و آسمان ها و زمین و … این ها هم فیض حضرت حق هستند و به ید قدرت او هستند.
انسان ها حتی انسان کامل نیز عبد خداوند هستند آن هم همان عبد آیه ای که در بالا گفته شد، لذا اینجا نیز توحید جاری شده است.

اندیشه اسلامی در مورد معاد نیز یک اندیشه توحیدی است، صیرورت الی الله است، همه امور بازگشت به خداوند می کنند. معاد رجوع الی الله است.

لذا غیر خدا می شود آیات و مخلوق. این ها همه اش به شکل توحیدی بسته شده است. اگر کسی این ها را ببیند، بداند که عمق تمام این ها به ترتیب توحید افعالی، صفاتی و ذاتی است.

به عبارتی حق است و خلق یا حق است و آیه های حق؛ و حق خیلی سریع تبدیل می شود به توحیدهای سه گانه افعالی، صفاتی، ذاتی.

2️⃣ توحیدی بودن اندیشه اسلامی در باب سلوک

از آنجا که کل هستی باید در نهایت بشود توحید نهایی بقاء بعد الفنائی، اندیشه اسلامی در لایه سلوکی توحیدی است به این معنا که نهایت سلوک انسان هم این توحید ذاتی بقاء بعد الفنائی است؛ لذا لایه سلوکی اندیشه اسلامی اساساً توحیدی است.

در باب توحیدی بودن سلوک باید گفت که همانطور که در لایه معارف یک حق است و خلق که این مخلوقات همه بنده های او هستند، توحیدی بودن سلوک به بندگی کردن است، و اندیشه اسلامی در لایه سلوک بر اساس بندگی ریخته شده است و لذا توحیدی است؛
اما همین بندگی که به محوریت توحید در سلوک می انجامد لایه های مختلفی دارد (اسلام، ایمان، تقوا، یقین)؛ سلوک در همه این مراحل معنی دارد هرکسی در هر مرحله ای است، دارد مرحله عبدیت را اجرا می کند.

در مقابل بندگی و تقرب نیز تمرد و عصیان قرار دارد. در اینجا نیز توحید محور است، به این معنا که راه خوب با خدا بودن، و راه بد در مقابل خدا بودن است.

در فضای سلوک نیز یا معاملات قلبی است یا معاملات قالبی!
معاملات قلبی نیز اقسامی دارد
1- معاملات قلبی مربوط به معرفت همراه با عواطفی که در آن موج می زند. نسبت به توحید، معاد، نبوت، و … همراه با عواطفی که در آن موج می زند. قرآن خیلی جا ها تعاملات انسانی را با معرفت می بندد. یک وقت می گوییم: توحید می خوانم، یک وقت گفته می شود این توحید چه آثاری دارد؟
2- معاملات قلبی مربوط به عمل، همراه با عواطفی که در آن موج می زند.مثل توکل، خوف و …این ها کنش قلبی در باب عمل است، گرچه ریشه دارد در معرفت.

معاملات قالبی نیز اقسامی دارد:
1- معاملات قالبی مربوط به معرفت که همراه با عواطفی نیز هست، یعنی با وجود اینکه عواطف برای قلب است ولی لوازم این عواطف می آید در سطح ظاهر، مثل بوسیدن ضریح امام معصوم.
2- معاملات قالبی مربوط به عمل، همراه با عواطفی که در آن موج می زند.مثل انواع کارهایی که ما انجام می دهیم. اینجا هم اقسام فردی و اجتماعی دارد. انبیاء بستر کلانشان توحید است. اما بستر میانی شان، در بستر اجتماعی است. لذا قرآن اساساً یک بستر اجتماعی دارد، کل قرآن مربوط به قبل از انقلاب نبی و بعد از انقلاب نبی است.

همانطور که در بخش معارف دیدیم که توحید محور است، در بخش سلوک نیز توحید محور است؛ و درهم تندیگی سلوک و معرفت نیز وجود دارد، در نهایت معرفت همان سلوک و سلوک همان معرفت است.آن مرحله نهایی که حجج الهی می رسند، سلوکش معرفت و معرفتش سلوک است.

 

برای این یادداشت از محتوای جلسه خارج تفسیر استاد یزدانپناه جلسه 129 تا 132 استفاده شده است.
.

 

#يادداشت_292

توحید؛ از یگانه‌بینی تا یگانه‌شوی

🔰 توحید؛ از یگانه‌بینی تا یگانه‌شوی

#توحید از دریچه‌ی #ایدئولوژی بیشتر ناظر به توحید افعالی و عبادی است؛ اینكه صرفا به یگانه‌بینی منشأ آفرینش قناعت نكنیم و تمام عرصه‌ی وجود و افعال جوانحی و جوارحی انسان خود را در جهت خواست او هم‌سو و هم‌افزا كنیم: توحید از باب تفعیل است یعنی یكی‌شدن!

وقتی هستی هویت #از_اویی و #به‌سوی_اویی دارد؛ این سیر و صیرورت انسان هم – به‌عنوان قافله‌سالار هستی – باید هم‌سو با این سیر و سنت‌های حاكم بر آن باشد.

ما در تراث اعتقادی خود بیشتر بر ماهیت ازاویی عالم در #قوس_نزول تكیه و تبیین داشته‌ایم كه طبیعتا جایی برای اراده و اختیار آدم نبوده، در رویكرد ایدئولوژیك به توحید باید به ماهیت به‌سوی اویی آدم و عالم در #قوس_صعود بپردازیم و در مورد خاستگاه و قواعد و غایت افعال اختیاری انسان توصیه و هنجار و ارزش و الزام تعیین كنیم.

24 بهمن 1400

امرونهی، اصلاح و فساد، اسلام سیاسی

🔰 امرونهی، اصلاح و فساد، اسلام سیاسی

حسین علیه‌السلام خاستگاه خروج خود را نه شرارت و سرخوشی یا ستم‌ورزی و فسادانگیزی، بلكه #اصلاح‌گری معرفی می‌كند و راه آن را هم امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر می‌خواند:

إنّی لم اخرج اشرا و لا بطـرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی؛ ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنكر…

در فرهنگ قرآنی نیز #اصلاح در مقابل #افساد است و راهبرد اساسی برای فسادستیزی هم امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر.

بسته به اینكه خاستگاه فساد و كانون فساخیزی را كجا بدانیم، امرونهی هم سویه پیدا خواهد كرد.

#اسلام_سیاسی به‌عنوان نظریه‌ی پایه‌ی انقلاب اسلامی، كانون قدرت سیاسی جامعه را خاستگاه اصلی فساد می‌داند و اصلاح حاكمیت و تحول نظام مدیریت كشور را عامل اساسی اصلاح امور.

بر همین اساس؛ قانون اساسی نیز با پذیرش این اصل اصلاحی، امرونهی را در سه سویه به رسمیت شناخته است:

در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منكر وظیفه‌ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یكدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و كیفیت آن را قانون معین می‌كند. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أوْلِیاءُ بَعْضٍ یأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ». (اصل هشتم)

تقلیل این فریضه به سویه‌ی مردم-مردم، عدول از اسلام سیاسی است؛ چه اینكه گفتیم اسلام سیاسی كانون قدرت سیاسی جامعه را عامل اصلی صلاح و فساد جامعه می‌داند و لذا اصلاح جامعه را از رهگذر انقلاب و نظام‌پردازی و دولت‌سازی اسلامی می‌جوید.

حالا اگر صاحبان و پیروان این نظریه در كانون قدرت و تصمیم‌گیری سیاسی جامعه قرار گرفته‌اند اما مردم را دائما به خود مغرور یا به دشمن مشغول می‌كنند، یا برآمده از ریاكاری ایشان است یا عدول از نظریه‌ی اسلام سیاسی كه دراینصورت حضورشان در مصادر امور مشروعیت ندارد.

24 بهمن 1400

دین ختمی، دین مأموریت گرا

آموزه مأموریت گرایی را با آموزه جهاد و مجاهدت در ادبیات دینی میتوان قرین یکدیگر دانست.

جِهاد به معنای مشقت، تلاش، مبالغه در کار، به نهایت چیزی رسیدن و توانایی است.مهم‌ترین کاربرد این واژه در متون دینی، مبارزه کردن در راه خدا با جان، مال و دارایی‌های دیگر خود با هدف گسترش اسلام یا دفاع از آن است. جهاد اختصاص به جهاد نظامی ندارد بلکه گستره وسیعی را شامل می شود.
موحد در هر عصر و مصری مکلف است برای بسط حاکمیت الله بر روی زمین بکوشد. جهاد به معنای کوشش در جهت ایفای تکلیف اجتماعی تاریخی تمدنی موحد می باشد.
حضرت نبی ختمی صلوات الله علیه و آله و معصومین علیهم السلام همه شان در راه بسط حاکمیت الله از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. ایشان با تکیه بر قله خرد و دانایی و اشراف بی نظیرشان استراتژیک ترین اقدام عصرشان را تشخیص داده و در راه تحقق آن از بذل جان و مال شان هیچ فروگذار نکردند.
اگر به بعد از واقعه عاشورا بنگریم
تلاش معنوی و تربیتی حضرت زین العابدین علیه السلام
تلاش تعلیمی و تربیتی صادقین علیهما السلام
تلاش بسط تشکیلاتی و اقتصادی امام کاظم علیه السلام
و …
همه شاهد و گواه آنست که هر یک از ائمه معصومین یک مسئله استراتژیک عمری داشته اند که عملا همه زیست ایشان و کنشهایشان را سودهی میکرده است.
فلذا از همین روست که ما در زیارت هر یک از ائمه معصومین علیهم السلام میخوانیم: و جاهدت فی الله حق جهاده

حق الجهاد را کسانی میتوانند استیفا کنند که

اولا تشخیص دهند چه کاری در عصر و مصر کنونی یک اقدام استراتژیک محسوب شده و حیاتی ترین اقدام بری بسط حاکمیت الله و مضیق ساختن حاکمیت طاغوت می باشد و از همین رهگذر خرده کنشها و پویش ها و تلاشهایشان را در همین راستا سودهی کنند.

ثانیا گرفتار هزاران کار خوبی که میتواند توسط ایشان انجام شود نمی شوند. ظرفیت ها و اقدامات خوب نمیتواند از ایشان دلربایی کرده و ایشان را از هدف استراتژیک خویش منحرف سازد

ثالثا پشت موانع و کاستی ها و محدودیت ها پنهان نشده بلکه با اعتماد به وعده نصرت الهی راه حق را می پیمایند.

مأموریت گرایی یعنی ما تمسک به سیره ائمه معصومین علیهم السلام کنیم و جهادی کنیم که حق جهاد را به جا آورده باشیم.

مأموریت گرایی یعنی تشخیص جهاد استراتژیک، کنار گذاشتن کارهای خوبی که مخل میتواند باشد و گرفتار موانع و مشکلات راه نشدن.

چرا آزاداندیشی فردی؟

در مسئله آزاداندیشی، از همان موج اول آن ابهام وجود داشت؛ از همان سال ۸۱ که توسط حضرت آقا نهضت آزاداندیشی و تولید علم مطرح شد، با وجود اینکه عده‌ای پای کار ایستادند، ولی باز هم ابهاماتی در همان زمان وجود داشت و این ابهامات تا به امروز هم کشیده شده است. نباید این ابهامات را ناچیز شمرد، چرا که به نظر می‌رسد عامل اصلی زمین‌گیر شدن موج‌های آزاداندیشی که در فضای علمی جامعه راه افتاده بود، همین ابهامات است. ابهاماتی که هنوز هم نسبت به آزاداندیشی وجود دارد و حل نشده است و مانع ارتباط گرفتن جامعه به خصوص جامعه انقلابی با این مفهوم کلیدی است.

 

به نظر می‌رسد این ابهام به خاطر مواجهه‌ای است که با آزاداندیشی داریم؛ در بدو امر نباید به سراغ آزاداندیشی از منظر جامعه رفت. آزاداندیشی به مثابه یک فرهنگ یا همان آزاداندیشی اجتماعی، نباید اولین مواجهه با آزاداندیشی باشد که حتی در همان هم به غلط به سراغ آزادی بیان می‌رویم. باید میان آزادی بیان و آزاداندیشی تفکیک کنیم.

برای رفع ابهام باید به سراغ سرچشمه ابهام رفت؛ سرچشمه ابهام آزاداندیشی فردی است. وقتی آزاداندیشی به عنوان یک پدیده‌ی فردی روشن نباشد، هر چقدر بخواهیم و تلاش کنیم نمی‌توان آزاداندیشی را به عنوان فرهنگ تبیین و روشن کرد. لذا لازم است آزاداندیشی از منظر فردی، در ابتدای امر به خوبی روشن شود.

اهمیت درک صحیح آزاداندیشی

تعریف دقیق و فهم صحیح از مفاهیمی که در مورد آن صحبت می کنیم، اهمیت بسیار زیادی دارد. چرا که ممکن است سال ها درمورد موضوعی مناقشه شود. برخی آن را تایید و برخی رد کنند، در حالیکه آنچه گروه اول را مد نظر دارند و تأیید می کنند، گروه دوم هم تأیید می کنند. آنچه گروه دوم نیز مد نظر دارند و رد می کنند را، گروه اول نیز رد می کنند. در دانش های حوزوی مثل اصول فقه، به این مسأله تبیین محل نزاع گفته می شود.

وقتی محل نزاع تبیین می شود، مشخص می شود موضوع بحث چیست و اینکه محل بحث کجا هست و کجا نیست؟ لذا، خیلی از دعواهای لفظی برطرف می شود.

در موضوع آزاداندیشی نیز، بسیار اهمیت دارد منظور خود از آزاداندیشی را تبیین کنیم. اگر بدون تبیین موضوع از آزاداندیشی دَم بزنیم، ممکن است نتیجه این بشود که چیزی ترویج شود، که اصلا مد نظر ما نبوده.

در این صورت، جنبه های جدید و نویی از آزاداندیشی شناخته می شود و باعث می شود دعوت به آزاداندیشی، دعوت عمیقی باشد.

امکان ذات کاوی آزاداندیشی به عنوان یک ملکه فردی!

آیا آزاداندیشی که اساساً یک پدیده اجتماعی است و در نسبت با هویت اجتماعی انسان محقق می شود را می شود به عنوان یک پدیده فردی دید و در تعریف آن، آزاداندیشی را به عنوان یک صفت فردی تعریف کرد؟!

وقتی می خواهیم آزاداندیشی را تعریف کنیم، با این سؤال مواجه می شویم که هویت اجتماعی در این پدیده اشراب شده و انسان بما هو فرد اصلاً آزاداندیشی در مورد او معنا ندارد.

واقع این است که اصل این سؤال به این بر می گردد که آیا پدیده های ذات اضافه که در نسبت با هویت اجتماعی انسان شکل می گیرند، را می شود به عنوان یک پدیده نفسی و انسانی من حیث فردی تعریف کرد؟! به عبارتی آیا مفاهیمی که محل بروز حقایق آن ها حیات اجتماعی انسان است، را هنگام فهم می توان به عنوان یک دارایی فردی انسان تعریف کرد، یا حتماً باید اجتماعی بودن آن ها در تعریف آن ها اخذ شود؟

 

برای پاسخ به این سؤال باید یک بحث منطقی کرد که آیا در مواجه با یک حقیقت خارجی که در دل او حیثیت های مختلفی وجود دارد می توان نقطه تمرکز را بر روی یک حیثیت خاصی گذاشت و شیء را از آن زاویه مورد مطالعه قرار داد، یا به طور کلی ما با یک حقیقت خارجی عینی مواجه هستیم با یک هویت واحد و هر بیانی در مورد او باید حاوی کل این هویت یکپارچه باشد؟

صحیح این است که در هنگام ذات کاوی و تعریف یک مفهوم، ما توان این را داریم که به یک متن واقع که پر از حیثیات متعدد است، از زاویه دیدهای مختلف که هر کدام نقطه تمرکزش بر روی یکی از حیثیت ها است، آن واقع را مشاهده کرده و در مورد آن سخن گفت و از آن زاویه خاص او را تعریف کرد؛ بله در این مطالعه ما حیثیات دیگر شیء را نفی نمی کنیم بلکه عطف توجه و التفات ما به یک حیث خاص است. برای تشبیه مثلا من وقتی به صورت شما نگاه می کنم، می توانم بگویم که الان دارم به چشم های شما، یا دهان شما، یا گونه های شما نگاه می کنم، و واقعاً هم نقطه تمرکز من روی قسمت خاصی از صورت شماست در عین حالی که متوجه هستم که این قسمت خاصی از صورت شما ست.

آزاداندیشی هم می تواند به عنوان یک پدیده اجتماعی ملاحظه شود و هم می تواند به عنوان یک پدیده فردی، لذا شما اگر در هنگام تعریف آزاداندیشی نقطه تمرکز و التفات خودتان روی این گذاشتید که آزاداندیشی به عنوان یک ملکه و دارایی انسانی تعریفش چیست و شروع کردید یک سری قیودی برای تعریف آن ارائه کردید، کار درستی انجام دادید، و تعریفی هم که ارائه می دهید تعریف صحیحی است و چه بسا مبنا برای فهم و عمل به آزاداندیشی اجتماعی دیدن همین آزاداندیشی به عنوان یک وصف انسانی باشد. در این برش مطالعه شما هویت اجتماعی آزاداندیشی را نفی نمی کنید بلکه تصمیم گرفتید با التفات به حیث فردی این حقیقت را ببینید (البته وجه فردی را من به او ندادم بلکه او خود دارای وجه فردی هست)

لذا شما در این مطالعه به راحتی می توانید بگویید «آزاداندیشی» از دو عنوان آزادی و اندیشه تشکیل شده است؛ ابتدا بررسی می کنیم که اندیشه بودن یک اندیشه به چه چیزهایی است و مقومات و قیودی را برای اندیشه بودن یک اندیشه بیان می کنیم، سپس بررسی می کنیم که اندیشه اگر بخواهد آزاد باشد، چه شرایطی باید مراعات شود و با گذاشتن و برداشتن یک سری قیود آزاداندیشی را به عنوان یک وصفی برای فرد انسانی و یک ملکه و دارایی انسانی تعریف می کنید. بله خیلی از این قیود در نهایت ناشی از هویت اجتماعی داشتن انسان است، ولی من می توانم بدون دیدن منشأ این قیود و با بررسی در حیث فردی این حقیقت را تعریف کنم.

یک نکته تکمیلی هم باید گفت که بعد از این شیوه بررسی، خیلی از مفاهیم هستند که حیث بررسی شان بسیار به هم نزدیک است و باید دقت کرد که متوجه تفاوت حیث بررسی این مفهوم با مفاهیم کناری آن بود، مثلاً در این زاویه بررسی آزاداندیشی با مفاهیمی مثل آزادی معنوی یا آزادی روحی به هم نزدیک می شوند، ولی دقت داریم که حیث بررسی ما از زاویه اندیشه داشتن انسان است نه روح داشتن او.

 

#يادداشت_291

خلط بین حق تکوینی و حق تشریعی

شهید مطهری در بحث مشخصات اسلام در بخش ایدئولوژی یکی از مشخصات اسلام را «قداست دفاع از حقوق» می دانند و می فرمایند:
«دفاع از حقوق – اعم از حقوق فردی و حقوق اجتماعی – و مبارزه با متجاوز، واجب و مقدس است»
یکی از مباحثی که ذیل این بحث مطرح می شود و گاهاً باعث خلطهایی می شود، عدم توجه به تفاوت بین حق تکوینی و تشریعی است.
حق تکوینی مربوط به نگاهی هستی شناسانه و وجودی به عالم است که این موجود چه جایگاهی در این عالم دارد، مثلاً وجود انسانی یک وجودی است که قابلیت رسیدن به کمالات فوق ملائکه را دارد، لذا یک کرامت نفس الامری دارد.
اما در حق تشریعی یعنی خداوندی که همه این هستی از او و به اوست، برای رسیدن به کمال موجودات ذی شعور و الاراده قوانینی قرار داده است و به او هم رسانده است، این قوانین هم دستورالعمل حرکت فرد است و هم دستورالعمل حرکت جمع است و هم دستور العمل حرکت جامعه؛ لذا افراد نسبت به خود و دیگران و جامعه حقوق طرفینی پیدا می کنند که به بخش نسبت به غیر خود وظیفه یا تکلیف و به بخش غیر نسبت به فرد حقوق گفته می شود.

در لایه تکوینی همه عالم از خداست و به خدا باز می گرد.

إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ ﴿البقرة، 156﴾

إِلَيْهِ اَلْمَصِيرُ ﴿المائدة، 18﴾ ﴿غافر، 3﴾ ﴿الشورى‏، 15﴾ ﴿التغابن‏، 3﴾
اما این رسیدن یک رسیدن تکوینی است و سعادت انسان به این است که در این رسیدن به اسماء جمالی حضرت حق برسد نه به اسماء جلالی! لذا ما یک صراط مستقیم تکوینی داریم که همه خواه یا نا خواه این مسیر را می روند، اما یک صراط مستقیم سلوکی هم داریم که کسی که این مسیر را برود به سعادت می رسد. لذا یک عبد تکوینی داریم که اینجا همه ما سوی الله عبد هستند، اما یک عبد تشریعی هم داریم که فرد با اختیار این عبدانیت را محقق می کند.

در لایه ایدئولوژی که مربوط به مباحث الزام شناسی است وقتی از حقوق صحبت می شود، طبیعتاً منظور حقوق تشریعی است.

 

#يادداشت_290

آزاداندیشی تکفیر و بی احترامی نیست

اولین نکته ای که باید درباره آزاداندیشی متوجه باشیم احترام است
بعضی وقت ها به بهانه آزاداندیشی و بیان عقاید در دام بی اخلاقی و توهین به یکدیگر می افتیم از این مناظرات بین مکتب تفکیک و فلسفه کم ندیده ایم
و هزاران مثال دیگر
کرسی آزاداندیشی نمی‌گیریم تا طرف مقابل و نظر مخالف را تحقیر کنیم
حضرت آقا در این مورد مرحوم صاحب حدائق و وحید بهبانی را مثال می زنند که در عین اختلاف علمی و مسلک باهم بحث می کنند و منازعه می کنند ولی توهین نه بی احترامی نه،اگر قرار است یک نظر علمی ،یک تفکر و یک اندیشه را نقد کنیم باید کمال احترام را نسبت به ناقل و قائل آن رعایت کنیم
لذا اصل اول آزاداندیشی اخلاق و احترام است
و آزاداندیشی با بی اخلاقی،تکفیر،تمسخر،توهین، هیچ رابطه ای ندارد و مخل آزاداندیشی است.

مرز تعادل

وقتی صحبت از آزاد اندیشی می شود، علیرغم اینکه یک معنای بسیار اصیل و دقیق اسلامی از آن اراده شده است و از بهترین و مترقی ترین ارمغان های انقلاب اصلاحی اسلام برای بشریت به شمار می رود، دلسوزان متدین را دچار نگرانی و موضع گیری می کند. چرا که از طرفی دست های ناپاک یا انسان های هرچند پاک ولی دگر اندیشی را دیده اند که در چنین بستری خطر آفرینی کرده اند و از طرف دیگر ریزش ها یا انحرافاتی را در میان متدینین به چشم دیده اند که از چنین مناشی ای نشات گرفته بودند.

وجود برخورد های نا عاقلانه، دگر اندیشی ها یا دست های ناپاک و همچنین وجود انسان های نگران، و اقداماتی که جمیع این افراد در قبال آزاد اندیشی انجام میدهند باعث شده است تا برای کسانی که دغدغه ی اجرایی و میدانی نسبت به بحث آزاد اندیشی دارند و میخواهند یک حادثه ی بزرگ اجتماعی رقم بزنند مقوله ای با عنوان میانه روی یا مرز تعادل در آزاد اندیشی مطرح شود تا از غلتیدن در ورطه ی هر کدام از این دو سویه جلوگیری کنند‌.

اما سوال این است که آیا به صورت نفس الامری و فارغ از اقتضائات تدبیری میدانی نیز سخن از مرز تعادل سخنی درست است؟
و اگر نیست، چگونه میتوان کاری کرد که از طرح این مساله ی غیر نفس الامری بی نیاز شویم؟

به نظر میرسد آنچه در درجه ی اول زمینه ی سوء تفاهم میان این دو سویه ( سویه ی محافظه کار، و سویه ی تخریب گر ) را ایجاد کرده است، نامگذاری این پدیده باشد، نامگذاری با الفاظی که قابلیت عدم وجود ظرافت در تلقی از آن ها وجود دارد.

ترکیب آزادی و اندیشه

شاید بهتر میبود نام این پدیده را چیزی شبیه این میگذاشتیم ” آزاد حق پویی ” یعنی رهیدگی در راه رسیدن‌ به حق.

با این نامگذاری وقتی سوال ایجاد میشود که “رهیدگی از چه چیزی؟” پاسخ به راحتی این خواهد بود که از هر چیزی که مانع رسیدن به حق است.

و مصادیقی که با کمی دقت میتوان برای آن موانع برشمرد دروغ، نفاق، ممنوعیت تفکر، و… هستند.

در حالیکه اگر نام آزاد اندیشی در میان باشد، احتمالا پاسخ اولیه ای که در جواب سوال “آزادی از چه چیزی؟” مطرح میشود این باشد که آزادی از هر چیزی، یا مثلا آزادی از هر آنچه که جلوی فکر کردن تو را بگیرد.
اگر چه همین معنا هم خالی از مقصود ما و غیر قابل تطبیق بر آن نیست اما میبینیم که در چنین حالتی سخنی از “حق” و “اصابه” نیست. یعنی با این ادبیات گویی حتی بعد از دستیابی به حق، هنوز جای به رسمیت شناختن هر گونه تردیدی هست.

و احتمالا مهمترین مصادیق موانع آزادی در چنین برداشتی از این قبیل اند: تعبد، آموزش، تربیت، زورگویی، و…

پر واضح است که آنچه در اینجا محل بحث اصلی بنده است یک بحث لفظی نیست، بلکه تلقی، برداشت و ذهنیت است که تا حدود زیادی متاثر از عبارات نیز هست. و ما در اینجا عبارات را در عین لحاظ مستقلشان بعنوان ادبیات مرتبط با تلقی نگاه میکنیم.

وقتی برداشت ما از سنخ دوم (مرتبط با ادبیات تعبیر “آزاد اندیشی”) باشد، برای ما این معنا رسمیت پیدا میکند که آیا در آزاد گذاشتن تفکر، حدی را قائل باشیم یا نه؟ آیا میتوان هیچ حدی نگذاشت؟ و آیا میتوان حدود زیادی گذاشت؟ و آنگاه که رشد را در منفی یافتن پاسخ هر دو سوال می یابیم مایل به این میشویم که حد تعادلی در ممنوعیت قائل بشویم.

لذا ذهن ما چنین امتدادهایی پیدا میکند:
خوب نیست تعبد زیاد باشد، عقل را تعطیل میکند
خوب نیست آموزش زیاد باشد، استقلال فکری را از بین میبرد
و….

لذا حد تعادلی از تعبد، حد تعادلی از آموزش و… مطرح میشوند و سپس متاثر از برداشت های متفاوت از آزادی و از اندیشه، در مصادیق این حد تعادل نیز کشمکش مخرب پدید خواهد آمد.

اما اگر اصابه ی به حق محل بحث باشد، آیا میتوان از حد تعادلی در حق پویی سخن گفت؟

اگر جایی تعبد محض راه دستیابی به حقیقت باشد، نظر ما چه خواهد بود؟ آیا در این صورت عدم تعبد را مصداق عدم آزاد اندیشی نمی دانیم؟

یا بعنوان مثال آیا در تلقی مرتبط با این ادبیات چنین امتداد هایی نظیر امتدادهای تلقی قبلی پدید می آید؟

آیا می توان گفت باید حد وسطی میان دروغ و صداقت قائل بود و آن را ملتزم شد؟
یا اینکه باید حد تعادلی میان صدق و نفاق یافت و آن را ملتزم بود؟

آنچه در این نامگذاری یا تعبیر و در این تلقی مبنا قرار گرفته است، محوریت حق است.

لذا بنظر میرسد اگر تلقی ما از آزاد اندیشی موافق تلقی برآمده از تعبیر “آزاد حق پویی” باشد، آنگاه زیاد انجام دادن آن هیچ قبح و عدم مطلوبیتی ندارد بلکه کمبودِ هر میزانِ ممکن از آن محل اشکال خواهد بود. در نتیجه سخن از حد میانه در آن نابجاست.

لذا نهایتا و در مقام جنع بندی باید گفت: اگر در یک بحث نفس الامری از طرفی این طور یافته باشیم که کنه دغدغه ی هر دو سویه ی مذکور دستیابی به حق است، و هر دو در واقع به پاس قداست حق و حقیقت است که دغدغه هایی تخریبگر یا محافظه کارانه دارند،

و از طرف دیگر آزاد اندیشی را در کنه ذات خودش چیزی جز حالت تسلیم در برابر حق و حقیقت ندانیم

آنگاه بنظر میرسد ضمن این که حد تعادل را بی معنا می یابیم، بتوانیم پیشنهاد بدهیم که به جای استفاده از راه حل مطرح کردن “مرز تعادل” در اخلاق یا حدود آزاد اندیشی، از راه حل تغییر ادبیات استفاده شود. تا بلکه تفاوت تلقی و به تبع آن تفاوت رفتاری را حتی المقدور کم کنیم.

پس زمینه تعریف آزاداندیشی

من هستم،
خارج از من هم هست و واقعیت دارد.
من می توانم نسبت عالم خارج علم پیدا کنم و این علم مطابق با واقع است.
بعد از اثبات این گزاره ها است که ما می توانیم درباره ی مفهوم آزاد اندیشی تفکر کنیم و تعریفی ارائه کنیم.

آزادی مقابل در قید و بند بودن است و اندیشه هم به معنای تفکر است که روی مفاهیم ذهنی صورت می پذیرد.
آزاد اندیشی هم طبیعتا به معنای برداشتن قیودی است که جلوی تفکر را می گیرند.

نوع انسان در فرآیند تفکر، داده های ذهنی خود را پردازش می کند تا حقیقت را بیابد. اگر حاصل این تفکر و پردازش مخالف واقعیت باشد می گوییم که تفکر غلط رخ داده است. برای جلوگیری از این تفکر غلط هم منطقی و روشی را برای تفکر سامان داده اند.

حال سؤال اینجا است که اگر ما از منطق تفکر پیروی کنیم، آزاد اندیش می شویم یا آزاد اندیشی نیاز به قیود دیگری هم دارد؟

پاسخ مثبت است، باید گفت یک سری قیود در نفس ما وجود دارد که اصلا اجازه ی تفکر را به ما نمی دهد تا چه رسد به اینکه این تفکر درست باشد یا غلط.

از جمله ی این قیود تعصب است.
عصبیت مانع فهم استدلالی است و هر جا استدلالی در میان نباشد، تقلید صورت می گیرد و تفکر از بین می رود.

تکبر هم از دیگر رذائلی است که مانع تفکر آزاد می شود. فرق تکبر با تعصب این است که انسان متکبر حقیقت را می فهمد و آن را انکار می کند و به تعبیری خودش را برتر از حقیقت می پندارد. اما انسان متعصب تلاشی برای رسیدن به حقیقت نمی کند و صرف تقلید برای او کافی است.

به عبارتی هر چیزی که مانع از به دست آوردن درک درست از واقعیت و حقیقت شود، مانع آزاد اندیشی و تفکر محسوب می شود. به این معنا حتی آلودگی به گناه هم مانع آزاد اندیشی است زیرا قوه ی مدرکه ی انسان را به خطا می اندازد و تفکری که ماده اش فاسد باشد خروجی اش قطعا فهم حقیقت نخواهد بود.