مدار قرار گرفتن عشق یا حق

سم الله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_65
#جلسه_345

اخیرا بحثی پیرامون مدار قرار گرفتن عشق یا حق در حلقه ی اندیشه ی کلامی مورد چالش قرار گرفت. با نگاهی بر انواع اظهار نظرهایی که در این مساله شد میتوان نکاتی را در راستای حرکت به سمت فهم بیشتر مطرح نمود.

اولا یکی از لغزشگاه های مبتلا به در این بحث، همان لغزشگاه معتادی است که در مباحث چالشی ما زیاد موضوع پیدا میکند. و آن هم لغزشگاه اشتراک لفظی است.

باید داخل پرانتز این نکته را نیز گوشزد کنم که به نظر میرسد اگر مباحث حلقه ی اندیشه کلامی و تولیدات آن بخواهند جایگاه موثری پیدا کنند، اعضای محترم لاجرم از این مساله هستند که خودشان را عادت دهند به حساسیت روی تنویر منظور از الفاظ و همچنین درمان آفت مبتلا به دیگر یعنی مشترک نبودن محل بحث.

عدم دقت روی این مطالب هرز روی مباحث را بالا می برد و اصابه را پایین می آورد. هرچند این نکته نیز می تواند صحیح باشد که در یک محفل پر تکاپوی اندیشه ای ملا لغطی بازی در آوردن مانع حرارت آن جمع است، اما تمرین بر نکاتی که عرض شد می تواند به گونه ای باشد که منافاتی با این مساله پیدا نکند.
پرانتز بسته

در بحث اخیر به طور مشهودی معانی مختلف و البته رایج الفاظی همچون « حق » ، « عشق » ، « تکلیف » و … توسط افراد مختلف لحاظ میشد و به نفی و اثبات نظر دیگری پرداخته می شد بی آنکه مساله ی احتمال اشتراک لفظی حتی مورد اشاره قرار بگیرد.

گاه حتی در کلام یک شخص نیز پیش می آمد که این الفاظ را در دو معنا استفاده کند.

یکی از بروزات توجه به اشتراک لفظی میان دو شخص در حال مباحثه می تواند این باشد که به جای «رد» در ابتدا « استفهام » صورت میگیرد.

ثانیا به نظر میرسد برخی از همین موضوعات موضوعاتی هستند که تصدیق حدود و ثغور آنها، لوازم آنها، احکام آنها، جایگاه آنها، ارتباطشان با سایر موضوعات و … نیازمند تجربه کردن آنها و آشنایی واقعی با آن موضوعات است. و صرف توافق نظری بر روی مدلول لفظ آنها در تصدیق احکام آنها کفایت نمی کند.

خصوصا در محل بحث ما می توان به موضوع « عشق » اشاره کرد که چنین است. اینکه آّیا در محل بحث ما احکام عشق دائر مدار حق و تکلیف هستند یا نیستند؟ اگر هستند حق و تکلیف در آنجا به چه معناست؟ و اگر نیستند پس دائر مدار چه چیزی هستند؟ و نهایاتا هر چه که باشد مطلوبیت مدار عشق بالاتر است یا مدار دیگر؟ و آیا این مدار می تواند غایت و حد کمالی مناسبات اجتماعی از دیدگاه اسلام باشد یا خیر… همه ی اینها نیازمند به آَنایی واقعی با مقوله ی عشق است. یا به عبارت صریح تر باید عشق تجربه شده باشد و باید انسان پشی از این بحث عاشق بوده باشد تا بتواند احکام آن را به خوبی مورد بررسی قرار دهد.

هیت چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_120
#جلسه_345
#روضه
#هیئت

هیت چیست؟
این کلام از حضرت امام درباره تاثیر #اشک و #روضه که می فرمایند گوشه ای از دریایی شعائر حسینی است
هنوز چه زیاد جای کار دارد این دریا چه اندیشمندانی باید بیایند این مکتب این محافل را بررسی کنند و تحلیل کنند
امام می فرمایند گریه ما گریه سیاسی است
با این گریه ها است که سیل درست می کنیم برای نابودی بنای استکبار

واقعا ما با روضه به عنوان یک #مکتب و #منسک و… عادی داریم برخورد می کنیم
جا دارد یک موسسه فقط درباره تاثیرات محافل حسینی و روضه ها در طول تاریخ تحقیق کند
خیلی دور نرویم انقلاب خودمان از کجا شروع شد
از چه اسطوره ای الگو گرفت ؟
کجا یارگیری کرد؟
علما کجا توانستندد بر ذهن و قلب مردم دسترسی پیدا کنند؟
شاه برای جلوگیری از این حرکت کجا را تعطیل کرد؟
چرا روضه خوانی را تعطیل می کردند؟
آثار وضعی روضه چیست؟
ادبیات دفاع مقدس برگرفته از کجاست؟
چرا قیام ؟
چرا رفتند برای باز کردن راه کربلا؟
وهزاران سوال دیگر که
وقتی ریشه یابی کنیم ثمره آن از دل همین روضه ها و هیئت ها و محفل اشک ها شروع می شود
ادامه دارد…

حق و تكلیف، دولت و ملت

#امید_فشندی
#یادداشت_202
#جلسه_345
#مشخصات_اسلام

🔰 حق و تكلیف، دولت و ملت

اینكه حق و تكلیف را دو روی یك سكّه بدانیم یا ندانیم یك مسئله است، اینكه دولت با چه زبانی با ملت سخن بگوید، مسئله‌ای مهم‌تر

دولت به‌طورطبیعتی با قدرت و سلطه قرین است اما اینكه با زبان تكلیف با مدرم سخن بگوید و مردم را در قبال دولت مكلّف بداند، چه‌قدر به كارآیی و سلامت دولت كمك می‌كند؟

دولت وكیل مردم است و مردم در مقام موكّل، مطالبه‌گر و صاحب امر و اختیار هستند، و دولت هم باید مسئولیت‌پذیر و پاسخگو باشد.

در دولت دینی اما مردم غالبا مكلّف پنداشته می‌شوند و دولت، صاحب امر و دارای حق حكومت

در ساحت فردی نیز، حقوقی كه دیگران بر گردن ما دارند را به عنوان تكلیف ترجمه كنیم و خود را نسبت به هر چیز و همه كس مكلّف بدانیم، ظاهرا اثر تربیتی و خودسازی بیشتری خواهد داشت، اما این كاملا یك امر شخصی است و نباید تبدیل به توصیه‌ی اجتماعی و خصوصا سیاسی شود، چون در ظرف جامعه و سیاست به‌راحتی حقوق آحاد نادیده‌ گفته می‌شود نمی‌تواند سنگ را بست و سگ را گشوده داشت.

21 آبان 11400

فطری بودن مدنیت انسان1

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_10
#جلسه_345

♦️تحقیقی در نظریه حکما و فلاسفه غربی و اسلامی در مسأله مدنی بودن انسان

(بخش اول)
با احصاء نظرات شاید بتوان گفت، سه نظریه اساسی در این مسأله وجود دارد که روح معنایی متفاوتی باهم دارند.

اول: مدنی بالطبع بودن انسان
یعنی انسان اساسا از روی سرشت و طبیعت، اجتماعی و به دنبال تعامل و معاشرت با همنوعان خود است.

دوم: مدنی بالاضطرار بودن انسان
قائلین به مدنی بالاضطرار بودن اینگونه توضیح میدهند: که انسان در حال زندگی طبیعی خود بود تا اینکه با این چالش مواجه شد که برای برآورده کردن نیازهایش یا برای برآورده کردن حداکثری نیازهایش، به انسانهای دیگر نیاز دارد و خودش به تنهایی از پس تأمین نیازهایش بر نمی آید. فلذا بخاطر این اضطرار و نیاز به همنوعان خود، زندگی را اجتماعی طراحی کرده است.

سوم: مدنی بودن انسان بعد از قرارداده اجتماعی
بعضی از تقریر های قرارداد اجتماعی، توضیحی همانند مدنی بالاضطرار بودن انسان به اجتماع است ولی بعضی دیگر معنای متفاوتی دارد.
به عنوان مثال فردی چون تامس هابز می گوید: انسان موجودی خودپرست و خودمحور است؛ لذت‌ها و آرزو‌های خاص خود را دارد، و به هیچ نظم اخلاقی یا سیاسی تعلق خاطر ندارد. حتی مقتضای طبیعت انسانی آن است که همه با یکدیگر در پی کسب منافع فردی بیشتر در جنگ باشند. عبارت معروف هابز «هر انسان گرگ انسان دیگر است» اشاره به همین مسئله دارد. آنچه آدمیان را به تأسیس جامعه مدنی وا می‌دارد نه طبیعت مدنیت‌خواه او، بلکه خوفِ جان است که می‌بیند اگر از سرشت ستیزه‌جوی خود پیروی نماید در معرض هلاک خواهد بود و موجودیت و هستی خود را بر باد خواهد داد.

با توجه به این سخنان به خوبی روشن می شود که هابز نه انسان را سرشتا مدنی می داند و نه مدنی بودن او را بخاطر رفع نیازهای طبیعی و واقعی او می داند بلکه می گوید ریشه مدینت انسان به خودخواهی و تأمین منافع شخصی خود است.

فطری بودن مدنیت انسان2

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_11
#جلسه_345

(بخش دوم)

چند سوال و طرح بحث:

1- اولین سوالی در طرح این مسأله به وجود می آید این است که اساسا چیزی که اقتضای نیاز انسان است، امری غیر فطری است؟ مگر یکی از ویژگی های امور فطری، حس نیازمندی انسان نسبت به آنها نیست؟ مخصوصا وقتی آن چیز، نیاز همه انسانها باشد. در این صورت فطری بودن آن چیز محتمل تر خواهد بود.

با تحلیل و دقت بیشتر این سوال مطرح میشود که آیا کسانی که مدنی بودن انسان را بر اساس اضطرار و نیازمندی تقریر کرده اند، اساسا مرادشان چیزی در مقابل فطری بودن، بوده است؟ یا اینکه مدنی بالطبع بودن انسان با مضطر بودن انسان به دیگران، باهم قابل جمع هستند؟ چراکه وقتی همه انسانها در مرحله عمل، احساس می کنند که برای برآورده کردن نیازهایشان به همنوع خود نیازمند است، این خودش شاهد فطری بودن این احساس در مرحله ذات انسان است.

بر این اساس شاید بگوییم علامه طباطبایی و بسیاری از حکما اسلامی، از نافیان فطری بودن مدنیت انسان نیستند و لو اینکه در توضیح مدنی بودن انسان، به نیاز و اضطرار انسان اشاره کرده باشند. با این توضیح که مضطر بودن انسان به اجتماع، نتیجه فطری بودن در مرحله عمل است. نه اینکه مضطر بودن انسان در مقابل فطری بودن باشد. فتأمل.

فطری بودن مدنیت انسان3

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_12
#جلسه_345

(بخش سوم)

2- مسأله دیگر این است که نوع جهان بینی در پاسخ به مدنی بالطبع بودن یا نبودن انسان، چه تأثیری دارد؟
نوع نگاه انسان به مسأله فطرت که ایا انسان اساسا دارای فطرت هست یا خیر و اینکه فطرتش خیر است یا شر، در این مسأله تأثیر دارد و نوع نگاه انسان به خداوند و خود انسان، در مسأله فطرت موثر است.

شاید بخاطر همین باشد که بسیاری از فیلسوفان غربی مدرن، قائل به نظریه قرارداد اجتماعی هستند زیرا آنها انسان را ذاتا منفعت طلب، خودخواه و گرگ می دانند و این معنایی جز، فردگرایی ندارد. و در نهایت این نظریه اجتماع را امری ابزاری برای تأمین نیازهای شخصی و خودخواهانه خود می بیند.

و بخاطر همین تفکر است که این افراد اگر در جایی نیازی به اجتماع نداشته باشند و یا احساس کنند که با پیشرفت می توانند نیاز خود از طریقی غیر از اجتماع برآورده کنند، اجتماع و دیگران برای آنها هیچ ارزشی نخواهند داشت و یا حداقل به اجتماع محدود اکتفا می کنند و حضور بیش از حد را غیرضروری و اضافی میبینند.

فطری بودن مدنیت انسان4

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_13
#جلسه_345

(بخش چهارم)

3- نکته سوم اشاره به این اشتباه است که بعضی در مقام اشکال به فطری بودن مدنیت انسان، فطری بودن مدینت را اینگونه توضیح داده اند:
«مقصود از این‌که انسان طبیعتاً و ذاتاً اجتماعی است، این است که کمالاتی که برای انسان مترقّب است، جز در پرتو زندگی اجتماعی میسر نمی‌شود و احتیاجات زندگی انسان جز با تمدن رفع شدنی نیست[زندگی اجتماعی یک هدف و کمال طبیعی برای انسان است]؛ نه این‌که مقصود این باشد که زندگی اجتماعی امری است غریزی و طبیعی و قهری و بیرون از دایره‌ی انتخاب و اختیار، همان‌طوری که بعضی حیوانات از قبیل زنبور عسل و موریانه و مورچه این‌طور هستند و به حسب غریزه طوری ساخته شده‌اند که قهراً و به طور خودکار با هم زندگی می‌کنند».

به نظر مساوی گرفتن فطری بودن با قهری بودن، خطا است. فطری بودن به معنای این نیست که انسان در مواجهه به آن مجبور و مقهور آن است. انسان فطرتا خیرخواه، کمال طلب است ولی آیا همه انسانها همیشه جبرا خیرخواهی و کمال را انتخاب می کنند؟
بسیاری از انسانها با اینکه میدانند که کمال واقعی و خیر واقعی چیست، اما با اختیار خودشان راه دیگری را انتخاب می کنند. همیشه خطاهای انسان در تشخیص اشتباه مصداق کمال و خیر نیست.
بنابراین به صرف اینکه انسانها مانند مورچه ها و زنبورها نیستند، نمی توان نتیجه گرفت که انسان فطرتا مدنی و اجتماعی نیستند. فتأمل.

نقد بر آقای انصاری

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_مرتضی_باروتی
#يادداشت_52
#جلسه_345
ناظر به فرمایش برادر عزیز آقا #محمد_انصاری
اینکه بخواهیم بین مراعات حقوق و اخلاق اینگونه فرق بگذاریم دچار اشتباهی می شویم که در برخی محافل مخصوصا دانشگاهی با عنوان تفاوت بین فقه و اخلاق است که از پایه نادرست است مگر ما جمله زیبایی از امیر بیان نداریم که می فرمایند “التُقی رییس الاخلاق ” که مفسر آن است که اخلاق چیزی جز تقوا و رعایت دستورات دین نیست و از تکرار و مراعات حقوق و فقه اسلامی خلقی بوجود میآید که همان اخلاق اسلامی است ،و عدالت چیزی جز اخلاق نیست.

افراط

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_137
#جلسه_345

✨افراط

هر مفهوم پسندیده ای اگر در از مسیر خود منحرف شود و در جایگاه خود و در نسبت صحیح با سایر مفاهیم و ارزش ها قرار نگیرد، ممکن است به ضد خودش تبدیل شود خود متناقض گردد.

نظم اجتماعی نیز اگر به شکل افراطی و بدون در نظر گرفتن حیطه شخصی افراط بخواهد جاری شود، به غایت مطلوب نمی رسد و اساسا نظم اجتماعی را غیر ممکن میکند.

عدالت نیز اگر به شکل افراطی مورد توجه قرار گیرد و دال مرکز تمام مفاهیم شود و نحوی که عدالت اصل باشد و سایر نفاهیم در نسبت با آن سنجیده شوند به ضد خودش تبدیل میشود، یعنی همین عدالت خواهی سبب بی عدالتی میشود.
نظیر کاری که در مورد آقای پناهیان کردند
کاری که امروز با آقای صدیقی کردند
عدالتخواهی بی تقوا
عدالتخواهی بی اخلاق
عدالتخواهی غیر توحیدی
عدالتخواهی بی توجه به حرکت جبهه حق
عدالتخواهی ضد دنیا
و…

غایت دین

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_مرتضی_باروتی
#يادداشت_53
#جلسه_345
آنچنان که از کلام علما برمی آید که ناظر برروایات است غایت دین را رساندن انسان به سعادت دنیایی دانسته اند
اینکه دنیا گراست و برای رفع نیازهای دنیایی به کار میاید دردرجه اول،چرا که دین مبتنی بر عمل راهکار می دهد
لذا امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند: “الدین هو العمل” .اصلا می دانید دیندار به چه کسی گفته می شود؟
قطعا به کسی که عامل به دین باشد دیندار گفته می شود نه عالم به دین صرفا .علم باید مقدمه عمل باشد والا به خودی خود علمی که به درد دنیا نخورد!و عملی از آن ایجاد نشود! قطعا مراد دین نخواهد بود اصلا دین اسلام به این علت خاتم است مبتنی بر عمل است وبه علم صرف توجهی ندارد.

اصلا اجتماعی بودن هم برای خود سازی است.

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_مرتضی_باروتی
#يادداشت_54
#جلسه_345
اصلا اجتماعی بودن هم برای خود سازی است.
خو پسندی چیز خوبی است و آنچیز که بد است منیت است.
تا حالا فکر کرده اید که “به خود پرداختن” و “خود را بر دیگران ترجیح دادن” می تواند ممدوح باشد یعنی انسان در درجه اول به نفس خود ،به قلب خود ، ویا به روح خود بپردازد قبل از اینکه به دیگران بپردازد .
اگر امیال بر نفس ،قلب و روح چیره شود یک جور اعمال از انسان سر می زند و لی اگر روح بر نفس و قلب چیره شود اعمال انسان جنس الهی خواهد داشت انسان واعظ و ناصح خود خواهد بود و دارای صفت نصح و خلوص خواهد بود و اگر به دیگران پرداخت دیگر ناصح برخود نخواهد بود و توجه به خود نداشته و غافل بوده است در حالیکه علامه طباطبایی می فرمایند :مهمترین کار ما خودسازی است .

دنیا_گرایی

#یادداشت
#حمزه_وطن_فدا
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_106
#جلسه_345

🔹گرایش چهارم 1

بحثی مطرح بود در جلسات قبل با عنوان
#دنیا_گرایی
#آخرت_گرایی
و #زندگی_گرایی
که توضیحات دقیقی از نسب این مهمات در کلاس مطرح گردید
اما به نظر می‌رسد در میان توجهی خوب به این سه عنصر اساسی فطری یعنی دنیا، آخرت و زندگی که غفلت از هر کدام در مقام توصیف و تجویز امورات حیات بشری یا بی سرانجام است یا بد سرانجام، از غیبت عنصر چهارمی پرده برداشت.
گرایشی دیگر که چون فصلی اخیر ، تحصلی برای اخوات ثلاثش یعنی دنیا و اخرت و زندگی خواهد بود
عنصری که غالبا غایب است و غیبتش افادات درست سه عنصر دیگر را ناممکن میسازد
امر چهارمی که از شدت وضوح و فراگیری چون نادیده ها انکار میگردد

عنصر عزیز و فخیم و محجوبی به نام #زمانه_گرایی

🔹گرایش چهارم 3

حمزه وطن فدا:
#یادداشت
#حمزه_وطن_فدا
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_108
#جلسه_345

🔹گرایش چهارم 3

وقتی میز اندیشه ما سه پایه داشته باشد و برای پهن کردن بساط اندیشیدن بر این سه پایه دنیا و اخرت و زندگی بسنده کنیم
نبود پایه چهارم ، نبود پایه زمانه ، با کمی سنگین شدن موضوع ، توان حمل از میان رفته ، میز یک طرف و اوراق اندیشه ما در طرف دیگر ، نقش بر زمین خواهد شد .

جناب صدیقی غلط نمیگوید
او نگران اخرت مردم است ، اخرتشان را میبیند
اما نه ان طور که دنیا را نبیند ، بیانشان روشن میسازد که او متوجه دنیاست ، متوجه است که مسیر اخرت مردم از عدالت و اقتصاد و رفاه میگذرد
او نگران زندگی مردم است و میبیند که زندگی بندگی وار مردم چه طور دستخوش ناملایمات شده است
متوجه است که زندگی تا چه میزان میتواند در کج و راست و بالا و پایین دنیا و اخرتشان موثر باشد.

اما گیر کار کجاست
مشکل چیست
که قلب سلیم او
عقل پربار او
زبان مهربان و دلسوز او
شجاعت و جسارت ایمانی او
هیچ کدام رونقی به کلام ایشان نمیدهد
راهی با ملام ایشان باز نمیشود
قلبی از این کلام متاثر نمیگردد
سویی بر چراغ هدایت مردم اضافه نمیشود

و دست آخر هیچ کس حتی به دفاع از ایشان هم بر نمیخیزد
و مظلومانه و متحیر به آشوبی که از سر کلامشان درست شده است می‌نگرند.

چرا
چون پایه زمانه گرایی یا نیست یا مخدوش است
و اینگونه است که لوابس ما را در گرداب خویش گرفتار میکند.
🍀

راهبرد مواجهه ما با حقوق فردی چه بایستی باشد؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_126
#جلسه_345
#حق_تکلیف

🔰راهبرد مواجهه ما با حقوق فردی چه بایستی باشد؟

ادبیات و بافتار معنایی حقوق فردی در ادبیات و فرهنگ غرب آمیخته با فردگرایی و اصالت فرد، کبر و غرور و خودخواهیست ولی در ادبیات دینی خودمان حقوق فردی به معنای رفتار بر اساس نوامیس و قوانین و ربوبیت الهی است.
شریعت ختمی حدود و قوانینی را برای زیست اجتماعی تعیین میکند که این حدود و قوانین مبتنی بر حق الناس، حق الله و حقوق بین الاثنینی و حقوق ارض و سماء و حیوانات می باشد. به تعبیر دیگر ربوبیت الهی است که جوهره و بنیاد حقوق است.

هر چند در وضع کنونی حقوق افراد حتی با ادبیات دینی مشوب به ادبیات و بافتار معنایی حقوق فردی در غرب شده است و آمیخته با انانیت و خودخواهی مطرح میگردد اما با این حال نباید دست از مفهوم حقوق کشید.

برای جامعه سازی ادبیات حقوق چه حقوق فردی و چه حقوق اجتماعی و چه حق الله بنیاد و پایه می باشد و نباید از این مسئله دست کشید.

چاره چیست؟

راهبرد شریعت ختمی توسعه در من بوده است. من وقتی مجرد هستم فقط خودم را می بینم وقتی تشکیل خانواده میدهم من ِ من یک من شامل است. که شمولیت پیدا میکند نسبت به همسر و فرزندان من.
به تعبیر دیگر از پایگاه توسعه من هم میتوان روی انانیت و خودخواهی و کبر و غرور و فردگرایی مفرط خط کشید و هم ارزشهای ایثار و محبت و عشق و اخوت را توسعه بخشید.

ما باید روی توسعه من انسان ها کار کنیم. من شامل منی است که شامل خانواده است. شامل برادران و خواهران ایمانی است. شامل امت است. شامل جریان تاریخی حق است.
.

رابطه ی امام و امت

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_345
#مدار_تکلیف
#در_مدار_عاشقی
#خونی_که_در_رگ_ماست_هدیه_به_رهبر_ماست

رابطه ی امام و امت را نمی توان با نگاه های سمّی فلسفه سیاسی فهمید.

فلسفه ی سیاست دغدغه ی تقسیم قدرت و حق حاکمیت را دارد , ولی امام و امت اصلا دوگانگی در خود احساس نمی کنند، تا چه رسد به اینکه بخواهند بر سر قدرت با همدیگر درگیر شوند.

امام از درد امتش به خود می پیچد و شبانه روز برای مردم دعا می کند و با وجودش از آن ها دفع بلا می کند.
امت مسلمان نیز در تلاش اند هر چه بیشتر خود را به امام خود نزدیک کنند و حوائج او را برآورده سازند.

امام قدرت را برای برآوردن خواسته های مشروع مردم می خواهد.
مردم نیز حاضرند در جهت اشاره و خواست امام، جان های خود را فدا کنند.

امام، تکیه گاه، رهبر و راهنمای امت برای پیمودن مسیر بندگی و رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی است و امت نیز سرمایه ی امام برای محقق کردن توحید است.

واقعا کسانی که دین ندارند یا امام را نمی شناسند، باید هم همین طور یله و رها به بحث های فلسفه ی سیاست بپردازند از میان لجنزار دنیا و مست از شهوت قدرت طلبی به دنبال حق مردم بر حاکم و حق حاکم بر مردم بگردند.

واقعا وقتی سرپناه و تکیه گاهی نداشته باشید، باید هم به نسبی گرایی برسید و یک اکوسیستم حیوانی رقم بزنید.

اصلا از تمدن غرب که دشمن اسلام است، انتظار می رود که به همچنین بحث های فلسفه ی سیاسی بپردازند. اما عجب از متدینین است که به سادگی فریب شیطان را می خورند…

حق یا تکلیف

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_85
#جلسه_345

حق یا تکلیف
برای این که محل نزاع شفاف تر شود باید مشخص کنیم که منظور از ادبیات حق و ادبیات تکلیف چیست:
از فرمایش جناب استاد کاملا این مطلب برداشت می شود که منظور از ادبیات حق یعنی این که با انسان از حقوق خودش و همچنین تکالیفی که دیگران نسبت به او دارند صحبت شود. و در مقابل ادبیات تکلیف بدین معناست که با مخاطب از تکالیفی که بر عهده اوست و همچنین حقوقی که از دیگران بر ذمه ی وی می باشد گفتگو کرد.
بر همین اساس کاملا مشخص است که ادبیات اسلامی در مواجهه با انسان تکلیف محور است که در آن تکالیف انسان به مراتب چگالی بیشتری نسبت به حقوق او دارد. چه در ادبیات قرآن کریم و چه روایات و چه حتی اخلاق و فقه (اساسا فقه ما فقه ادای تکلیف است و نه فقه استیفای حقوق .)
زیرساخت های هستی شناختی ما هم موید همین معنا است. انسان در اولین و محوری ترین رابطه خود در برابر خداوند متعال اولا و بالذات مکلف است و نه صاحب حق. اگرچه که در ادامه و به واسطه ی امثال “کتب علی نفسه الرحمه ” به نوعی صاحب حق هم می شود. بنابراین شاید بتوان ادعا کرد که ادبیات و رویکرد تکلیف مدارانه به نسبت #توحیدی تر است. در مقابل می بینیم که در فضای تمدن اومانیستی غرب مباحثی همچون انتظار بشر (منهای توحید و فطرت) از دین مطرح می شود.

از طرفی با یک نگرش تربیتی به انسان ها می یابیم که اکثریت قریب به اتفاق آن ها در مورد استیفای حقوق خود نیاز به بعث جدی ندارند در حالی که برای ادای تکالیف خود و حقوق دیگر دائما نیازمند دعوت، امر، توبیخ و… هستند.
در عرصه ی عمل و تجربه هم به وضوح قابل مشاهده است که تربیت های اصیل و محیط های ناب اسلامی که از آن انسان های بزرگ و دارای مراتب بالای کمال برخاسته اند همواره بر اساس ادبیات تکلیف مدارانه شکل گرفته اند که نمونه اعلای آن انقلاب اسلامی ، دفاع مقدس و جریانات 10 سال اخیر منطقه و جبهه مقاومت است. به هیچ وجه قابل تصور نیست که با ادبیات و رویکرد تربیتی “استیفای حق من” بتوان جوانانی را تربیت کرد که حضرت امام آن ها را فتح الفتوح انقلاب اسلامی می دانست

اسلام_دین_اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_117
#جلسه_344
#اسلام_دین_اجتماعی

ادبیات حق الطاعه
مرحوم شهید صدر در حلقات
در بحث شبهات بدوی و قبل از ملاحضه ترخیص یا احتیاط مقتضای حکم عقل چیست؟
احتیاط است یا برائت
و اینکه دایره تکلیف فقظ شامل تکالیف مقطوع می شود یا تکالیف مظنون و محتمل هم در دایره تکلیف است

شهید صدر رحمه الله این مسئله را اینطور تقریر می کند که آیا خداوند که حق مولویت دارد آیا سزاوار است که فقط ما تکالیف قطعی او را امتثال کنیم و نسبت تکالیف و افعالی که احتمال می دهیم مولی دوست داشته باشد هم باید امتثال کرد
حق مولویت مولی خیلی بیشتر از این است که ما نسبت به تکالیف محتمل بی تفاوت باشیم و حق او این است که ما به تکالیف احتمالی هم بپردازیم

این نوع نگاه با نگاه اصولی صرف تفاوت دارد
اینکه ما عبدیم ما بنده ایم وقتی احتمال هم بدهیم مولی این کار را دوست دارد وظیفه عبد این است که این کار را انجام دهد
ونباید فقط دنبال کار های باشد که مولی صریحا از او خواسته
(هرچند در عمل شهید صدر مثل مشهور عمل کرده و فقط تکالیف مقطوع را واجب الاطاعه می داند)

این نوع نگاه یک گام فراتر از فضایی فقهی شده و مبانی کلامی را بیشتر در فقه دخیل می کند

ولی اگر ما در زندگی و نوع تعاملمان با حضرت حق این نگاه را توسعه دهیم و قبل هر کاری از خود سوال کنیم
آیا خداوند این کار را دوست دارد یا نه؟
یعنی بیایم سر امتثال اوامری که مولی دوست دارد ما انها را انجام دهیم
و از واجبات و محرمات عبور کنیم
کم کم وارد فاز عاشقی می شویم

پیامبر اکرم(ص):
مَن عَشِقَ فكَتَمَ و عَفَّ فماتَ فَهُوَ شَهيدٌ .
هر كه عاشق شود و عشق خويش را كتمان كند و پاكدامنى ورزد و با اين حال بميرد، او شهيد است.
( كنز العمّال : ۷۰۰۰ )
به نظر عاشقی با معبود یعنی برای عشق ورزی به عشقت از هیچ تلاشی برای کسب رضایتش دریغ نکنی
واو را ناراحت نکنی
و در دلش کسی غیر از عشقش نباشد که:
قُلوبٌ خَلَت من ذِكرِ اللّه ِ فأذاقَها اللّه ُ حُبَّ غَيرِهِ .

حق_تکلیف

#یادداشت_6

#حسین_کلاتی

#حق_تکلیف

#جلسه_344

محور جامعه حق یا عشق؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_128
#جلسه_344

⭕️محور جامعه حق یا عشق؟

اگر شان انسانی بالاتر از حق است و ظرفیت انسانی، ظرفیتی فرا‌تر از حق است، پس چرا باید اجتماع را بر اساس حق صورت‌بندی کنیم؟ این که ظرفیت انسانی فراتر از حق است و ما تنها در حد حق، جامعه‌سازی کنیم، استفاده نکردن از تمام ظرفیت است. وقتی ظرفیت و شان انسان، عشق است و می‌توان در ساحت عشق با انسان گفتگو کرد، بسنده کردن به ظرفیت پایین‌تر و فقط جامعه را بر اساس حق پیش بردند، کم لطفی به این ظرفیت انسانی است.
آیا نباید جامعه ایده‌آل در نظر ما آن جامعه‌ای باشد که بر مدار عشق باشد و محور آن عشق باشد؟

نسل ما جبهه‌های دفاع مقدس را تجربه نکرده است ولی آنچه از خاطرات و نوشته‌های دوران دفاع مقدس به ما رسیده است، حال و هوایی را به ما نشان می‌دهد که بیشتر از آن که حق مدار و محور باشد، عشق است که مدار ومحور است. ایثاری که در این دوران نظم را برهم می‌زند، آن زمان خود همان نظم حاکم بر آن فضا بوده است.
🌺

افراط در مصلحت اجتماع

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_136
#جلسه_344

✨افراط در مصلحت اجتماع

یکی از گلوگاه هایی که در این زمان رهزن تفکر مذهبی شده است افراط در رویکرد اجتماعی دین است که خصوصا با سخنانی که با دغدغه عدالت مطرح می شود می توان نشانه های آن را دید.
بعضی از قشر عدالتخواه همه مفاهیم و گزاره های دینی را ذیل عدالت تفسیر میکنند،‌طوری که گویی عدالت به جای توحید همه دین است.

عدالت در احکام اجتماعی دین و آن هم در سطح حقوق مرکزیت دارد. لکن این همه دین نیست. دین لایه های دیگری دارد. سطوح مختلفی نیز دارد. توقف در سطح «حقوق» و ندیدن سطوح دیگر نظیر اخلاق و … میتواند دین را تبدیل به یک سری گزاره های خشک و بی روح کند. از طرفی منجر به تفسیر هایی شود که نگاه به فرد را عملا کنار گذاشته و برای فرد و انتخاب او هیچ ارزشی قائل نشود و بگوید همه چیز باید ذیل عدالت و مصلحت اجتماع باشد و افراد حق ندارند در هیچ چیزی انتخاب و اختیار خود را دنبال کنند. مثلا وقتی فرد می خواهد از اموالی که متعلق به خود اوست به شخصی ببخشد میگویند تو حق نداری با فهم خود و با انتخاب خود ایثار کنی. بلکه فقط به کسی میتوانی انفاق کنی که دین در چارچوب عدالت به تو گفته است. غافل از اینکه اولا خود دین در بسیاری از این موارد ترخیص داده و اصل انفاق و ایثار و بخشش و …. را بدون هیچ قیدی مورد تایید و مدح قرار داده است. در بسیاری از موارد نیز فقط به بیان مطلوبیت بیشتر بعض مصادیق بسنده کرده و الزامی را بر گرده مکلف نیاورده است.
همین ها نشان دهنده اهمیت دین به افراد و تشخص و انتخاب آنها و غلط بودن این افراط است.