از ناکارآمدی حوزه علمیه تا نابسامانی فرهنگ

بسم الله الرحمن الرحیم

  • نابسامانی وضعیت فرهنگی کشور از عدم وجود گفتمان و فرهنگ واحد در جامعه می باشد. وضعیت فرهنگی جمهوری اسلامی مانند یک آش با هزاران آشپز است و هر کسی با دغدغه شخصی خود یک خرده فرهنگ را انتخاب کرده و به دنبال تحقق آن در جامعه می رود.
  • در مهندسی فرهنگ باید یک نظام واره دقیق و منسجم از خرده فرهنگ مشخص شود و از میان آن ها راهبردی ترین فرهنگ انتخاب شود و آن به عنوان دال مرکزی نظام فرهنگی کشور انتخاب شود و بعد از آن با مهندسی فرهنگی تمام خرده نظام ها و ساختار ها را برای تحقق آن فرهنگ به خط کرد یعنی باید آن فرهنگ مهندسی شده توسط مهندسی فرهنگی به ساحت های مختلف ترجمه شود تا مجموع این پدیده ها در کنار هم آن فرهنگ را در جامعه محقق کنند.
  • بی سر و سامانی در نظام فرهنگی کشور ریشه در عدم انتخاب فرهنگ واحد برای ترجمه آن در ساحت های مختلف اجتماعی است.
  • اما این داستان وظیفه کیست ؟ شاید بتوان این گونه ادعا کرد که این کار، وظیفه حوزه علمیه می باشد چرا که مهندسی فرهنگ یک کار کاملا فقیهانه و اجتهادی می باشد و هیچ جایی جز حوزه موظف به این کار نمی باشد. حوزه علمیه باید نسبت فرهنگ جامعه درد داشته باشد ، حوزه باید ابتدائا نظامات ارزشی را بررسی کرده و آن ها را به فرهنگ تبدیل کند و سپس با مهندسی فرهنگ، آرایش و ساختار آن ها را مشخص کند و در نهایت با کار اجتهادی، به یک یا چند فرهنگ معین و راهبردی دست یابد تا بعد از آن با مهندسی فرهنگی آن ها در ساحت های مختلف جامعه ترجمه کند . این حرکت می تواند در نهایت به تحقق آن فرهنگ ها در جامعه منجر شود.

مدیریت فرهنگی یا حقوقی فرهنگ؟

در دو یادداشت به برخی از مسائل و چالش های فرهنگ در کشور پرداختیم.

♦️چالش دیگر، فهم فرهنگ و مدیریت فرهنگ در یک کشور است.
فرهنگ را نمی تواند غیرفرهنگی اداره کرد. امروزه خود فرهنگ، فرهنگی مهندسی نمی شود. چه رسد به اینکه نظامات دیگر جامعه بخواهد فرهنگی مهندسی شود.

♦️اگر بخواهیم برای فرهنگ دو کلیدواژه اساسی استفاده کنیم، عبارت است از مردم و اندیشه.
از همین دو واژه می فهمیم که فرهنگ یعنی: آزاد اندیشی، گفتگو و مباحثه، اصالت دادن به مردم و نگاه ابزاری نداشتن به آنها، اهمیت ساحت شناخت بر دیگر ساحت های وجودی انسان و جامعه و غیره
این یعنی فرهنگ را با دستور و قانون و ابلاغیه نمی توان اداره کرد. مراد این نیست که در فرهنگ، از قانون و دستور و مجازات استفاده نمی شود. این موارد هست و باید باشد اما اینها روش و اصل اساسی در اداره فرهنگ نیستند بلکه فرهنگ با استدلال و بیان و گفتگو و اقناع و تفاهم و همراهی شکل میگیرد. اساسا اندیشه، قابل اجبار نیست تا بتوان اندیشه مردم را با دستور و قانون، مدیریت کرد.
شاید کسانی که در فرهنگ، روششان دستوری و فرمایشی است، بالکل اندیشه را از مقوله فرهنگ خارج می دانند و فرهنگ را فقط در عادات و رفتارهای مردم خلاصه می کنند. لذاست که اینها فرهنگ را حقوقی و قانونی اداره می کنند نه فکری و فرهنگی.

♦️خروجی این نگاه این است که مسئولین، در مورد یک مسأله مهم اجتماعی مردم صحبت می کنند و تصمیماتی می گیرند اما برای خود مردم تبیینی نمی کنند که علت آن چه بوده؟ قیود و شرایط آن چیست؟ ملاحظات و ابعاد قضیه چیست؟
اصلا تا به حال شده یک مسئولی برای یک اتخاذ تصمیمی، با خود مردم مشورت کند؟ بازخورد بگیرد؟ یا همیشه مسئولین همیشه از مطلع کردن و فهمیده شدن مردم بیشتر میترسند. این یک ویژگی حکومت های طاغوتی است که آگاهی و متفکر شدن مردم برایشان یک مانع و دردسر است. آیا در حکومت الهی هم باید از آگاهی مردم ترسید یا اساسا هدف والای حکومت اسلامی، ارتقای اندیشه و به تبع آن عملکرد مردم است؟
به نظر این نوع افراد اگر می توانستند انتخابات آزاد را از بین ببرند یا تغییر دهند، حتما از این کار مضایقه نمی کردند. حمایت همه جانبه رهبری از انتخابات بوده که این پدیده تا امروز در ایران پابرجاست.

♦️عدم فهم واقعی مردم سالاری دینی، ضربه عمیقی به پیکره امت اسلامی زده و می زند. حتی بسیاری از کسانی که فکر میکنند مردم سالاری را می فهمند، فهمشان از مردم سالاری دینی، دموکراسی غربی است. درحالیکه به فرمایش مرحوم امام، مردم در اندیشه غربی، ابزار و راهبرد است درحالیکه مردم در اندیشه اسلامی، هدف و ارزش است.

فقه موجود مانعی برای مهندسی فرهنگ

نکاتی که استاد در باب مهندسی فرهنگ مطرح کردند، بسیار جذاب و اتفاقا مورد نیاز بود؛ وقتی مهندسی فرهنگ اتفاق نمی افتد، مطلوبیت های پراکنده ای مطرح می شود و چون هیچکدام، پیگیری نمی شود و مطالبه جدی برای تحقق آنها اتفاق نمی افتد، طبیعتا محقق نمی شوند.
آنچه در این موضوع به نظر بنده می رسد، اینست که طلاب و فضلا دانش محقق نمودن مهندسی فرهنگ را ندارند و این مسئله، ریشه در تراث حوزوی دارد، که مهمترین آن فقه است.
در الگوی حل مسئله فقیه، آنچه مسئله اصلی است، اینست که حکم موضوعات مختلف را مشخص کند. هر آنچه از موضوعات به نظر فقیه برسد، یا از او استفتاء شود، یکی از احکام خمسه برای آن تعیین می شود. مثلا فقیه حکم می کند که موضوع «الف» واجب است، موضوع «ب» مستحب» است. موضوع «ج» نیز، مستحب و مثلا موضوع «د» حرام است. اما اینکه اولویت هرکدام از موضوعات چه میزان است، کدام بر دیگری مقدم است، کدام یک از اینها اگر اتفاق بیفتد، زمینه را برای تحقق دیگری فراهم می کند؟ و سوالات دیگری از این قبیل، هیچکدام برای فقیه مطرح نیست و اگر مطرح شود، او پاسخی برای آنها ندارد.
دلیل این مسئله هم، واضح است که چنین سوالی اساسا از فقه مطرح نبوده؛ دلیل بسیاری از خلأهای دیگری که اکنون در دانش های حوزوی مشهود است، عدم کفایت تراث برای پاسخگویی به نیازهای صحنه است. حل این موضوع هم، فقط با ارتقای تراث مقدور است. اینکه کسی بر تراث مسلط شود و برای موضوعاتی که مورد نیاز است، از تراث پاسخ های مناسبی ارائه کند.
مثلا برای تعیین اولویت ها، در روایات موارد متعددی داریم، که حضرت برای شیعیان اولویت ها را مشخص می کنند.
لذا، ارتقای فقه موجود به فقه زندگی مسئله ای است، که بسیار اهمیت دارد و تحقق این موضوع، نتیجه خودش را در موضوعات مختلف نشان می دهد.

چرا توحید ؟ مهندسی الهی فرهنگ ؟ ( علت انتخاب ذائقه توحیدی بعنوان محور مرکزی ایده فرهنگی مادر )

مقدمه
اگر یک مرتبه مفاهیم اسلامی متکثر را از برابر نظر بگذرانیم، متوجه خواهیم شد که رکن رکین تمام موضوعات و پشتیبان و تغذیه کننده همه آنها ، توحید است. میتوان ادعا کرد آنچه که خداوند متعال مقرر نموده تا در تمامی کالبد جامعه بشری در یک لایه، و در تمام وجود فرد فرد انسان ها در لایه دیگر، دمیده شود، اصل کلام اوست. به عبارت دیگر اگر خداوند متعال را در مقام مهندس فرهنگ بشر ببینیم، مشخصا اولویتی که به طور عام تعیین میکند، توحید است و این را میشود در بخش قابل توجهی از آیات، روایات و سیره انبیای الهی یک به یک نشان داد.

سوال
اما آیا میتوان این مهندسی الهی فرهنگ را مستقیما به ساحت میدان تنزل داد و در مقام توصیه ی ایده ای فرهنگی، همان توحید را محور قرار داد ؟
به نظر میرسد همان طور که مورد اتفاق است، توحید در راس نظام ارزش ها هست، اما در مقام مهندسی فرهنگ باید زمان و مکان را مورد ملاحظه قرار داد و لزومی ندارد در اینجا، یعنی در مقام ارائه ایده فرهنگی، باز هم “ذائقه توحیدی” محور باشد. بلکه بجای بررسی آیات و روایات و سیره و مشاهدات هستی شناسانه، باید همه اینها را در یک تعامل جدی با وضعیت جامعه امروز ایران، از جهات گوناگون سیاسی و اقتصادی و فکری و اجتماعی و … قرار داد و سپس نسبت به محور ایده فرهنگی مادر تصمیم گرفت !

جواب :
نکاتی که در اشکال آمده کاملا وارد است. بله، باید تمامی جهات سیاسی و اجتماعی و … را در ضمن مطالعات متداول حوزوی لحاظ کرد و سپس به موضوع منتخب ایده فرهنگی مادر دست پیدا کرد.
اما دقیقا شرایط امروز و اینجاست که ما را از اندیشه های کاربردی و انتخاب های تاکتیکی به اندیشه های بنیادین و انتخاب های استراتژیک سوق میدهد، امروز یک تمدن مادی فدرتمند و پر تبختر دارد سقوط میکند و از سویی، ما به سبب اتفاقات 40 سال گذشه در شرایطی هستیم که کنشگر در این سقوط محسوب میشویم. به نحوی که حتی سکوت ما به معنای مقاومت در برابر این سقوط مقدس تلقی خواهد شد !
این شرایط ما را به عمیقترین لایه های اندیشه راهنمایی میکند و آنجا توحید بی هماورد است.

مهندسی ارزش‌ها یا فقاهت

تبدیل شدن چیزی به ارزش ممکن است ارزش دیگری را از بین ببرد و یا چیزی را ضد ارزش کند.
وقتی امری به ارزش تبدیل می‌شود، این تبدیل به ارزش شدن از لوازمش کم‌ارزش و یا حتی ضد ارزش شدن امری دیگر است. لذا نهاد و یا جریانی که ارزش‌ساز است، مسئولیت خطیری بر عهده دارد و اساسا نباید این مهندسی ارزش‌ها و طراحی هندسه ارزش‌ها به دست هر کسی باشد و نباید اجازه داد هر کسی ارزش‌سازی را به دست بگیرد. همین ارزش‌سازی، بی‌ارزش کردن و یا ضد ارزش کردن امر دیگری را در پی‌دارد.

لذا اگر کسی قرار است هندسه ارزش‌ها را طراحی کند و یا بخواهد ارزش‌سازی کند، این امر بر عهده کسی است که شریعت را مجتهدانه بشناسد و همچنین خیلی از دارایی‌های دیگر هم لازم است، ولی این دارایی (شناخت مجتهدانه شریعت) از اهم درایی‌ها است؛ چرا که خود شریعت ارزش‌هایی را معرفی کرده است و ارزش‌سازی می‌کند و نیاز است که شریعت شناخته شود و فهمیده شود که کدام ارزش نسبت به یک ارزش دیگر نزد شریعت دارای اهمیت بیشتر است. در هندسه ارزش‌هایی که شریعت ارائه می دهد، کدام ارزش قلب است و کدام ارزش نقش پا و کدام ارزش نقش مغز را ایفا می‌کند و کدام ارزش نقش موی سر را دارد. فهمیدن هندسه ارزش‌ها در شریعت کار هر کسی نیست و نیاز به یک کار فقیهانه و مجتهدانه دارد؛ لذا نمی‌توان به همین راحتی ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌هایی که در صدا و سیما صورت می‌گیرد کنار آمد؛ جامعه مخاطب و طیف مخاطب این نهاد، آن قدری وسیع هست که افراد دغدغه‌مند نمی‌توانند از کنار آن به راحتی بگذرند.

الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت همان مهندسی فرهنگ است

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت155
#ایده_فرهنگی_مادر
#جستار_های_در_باب_مهندسی_فرهنگ
#الگوی_اسلامی_ایرانی_پیشرفت_سند_چشم_انداز_برای_مهندسی_فرهنگ

🔰از سال 92 حضرت آقا مسئله سند چشم انداز بلندمدت برای ایران اسلامی را مطرح کرده اند و برای این مهم یک مرکزی را ایجاد و چندتن از علما و فضلا را مامور به این پروژه که سال 97 جمعبندی اولیه سند خدمت ایشان تقدیم شد و قرار شد 1 سال هم رفع اشکال شود و از قرن جدید این سند به اجرا دراید
سندی که باید یتواند راه ایران تا 50 سال آینده را مشخص کند وبه عنوان سند بالادستی چشم انداز تمام اسناد فرهنگی،اقتصادی،و… باشد
اما اکنون که بحث بر سر مهندسی فرهنگ است باید جایگاه این سند نیز مشخص شود
قطعا و حتما این سند باید ملاک و معیار معماران فرهنگی نیز باشد وشاید بتوان گفت مهندسی فرهنگی همان بخش فرهنگی الگو است که باید محقق شود و مسائل جزئی تر و ساختاری آن فقط برعهده مهندسان فرهنگی است
مقدمه ابلاغیه رهبری برای سند در سال97:
خداوند جلّ و علا را سپاس می‌گزارم که با هدایت و توفیق او تلاش نظام‌مند چند هزار تن از صاحب‌نظران و استادان دانشگاهی و حوزوی و فرزانگان جوان برای طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پس از هفت سال در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی به نتیجه رسید. این سند اهمّ مبانی و آرمان‌های پیشرفت را تدوین کرده و اُفق مطلوب کشور را در پنج دهه آینده ترسیم و تدابیر مؤثر برای نیل به آن را طراحی کرده است که با تحقق آن که کاری عظیم و دشوار، امّا ممکن و شیرین است کشور راه پیشرفت را خواهد پیمود و طلیعه مبارک تمدن نوین اسلامی ایرانی در زیست بوم ایران رُخ خواهد نمود. ان‌شاءالله.

با توجه به حساسیت و اهمیت بحث الگو شاید بشود ادعا کرد مهتدسی فرهنگ با نوشتن الگو انجام شده مشکل اصلی و جدی تحقق و پیاده سازی الگوست

مهندسی فرهنگ

بسم الله الرحمن الرحیم
مهندسی فرهنگ:
مهندسی ارزشها همان مهندسی فرهنگ است.ارزش هایی که در جامعه وجود دارد فرهنگ یک جامعه را شکل می دهد. ما می توانیم این ارزشها را مهندسی کنیم بدین معنا که ارزشی را در دورانی که نیازمند آن هستیم پر رنگ تر کرده و ارزش دیگری که رهزن است را کم رنگ تر کنیم.نسبت ارزش ها با یکدیگر نیز حائز اهمیت است.لذا یک فقیه حکیم جامعه ساز باید نسبت بین ارزش های موجود را درک کند،کارکرد هر کدام را بفهمد،زمانه را درک کند و چینشی از ارزش ها را شکل بدهد و دست به یک مهندسی بزند تا جامعه بتواند با مشکلات پیش رویش با نظام های ارزشی خود مسائل را حل کند.قدرت نظامات ارزشی از هر قدرت دیگری در انسان فراتر است.مهندسی فرهنگ می تواند خود را به ساحت اصلاح ساختارها هم بکشاند و ساختارها را با همین ارزش ها اصلاح کند مثلا اگر ما کرامت مردم را یک ارزش بدانیم براساس همین مقوله می توانیم بانک و تمام ساختارها را در آن قسمتی که با مردم ارتباط می گیرند اصلاح کنیم.معجزه انقلاب اسلامی این است که یک نظام واره فعال و هوشمند از  ارزش ها را برای این کشور ساخته است ارزشهایی مثل وحدت، امنیت، شجاعت، علمیت، شهادت و …..
اگر ما بخواهیم کمی دقیق تر توصیف کنیم می توانیم بگوییم که فرهنگ نسخه عینی و متبلور شده ارزش ها در جامعه است.
اما متاسفانه هنوز جمعیت حزب الله خودش را به موقف تمدنی نرسانده است و نمی تواند دست به مهندسی فرهنگ بزند لذا می خواهد مشکلات جامعه را با برخورد های سخت و ساختاری حل کند که این نحوه حل با ساخت و فطرت انسان نمی سازد.

فناوری فرهنگی و تاریخ ایران

یکی از رفقا خاطرات راهیان نور چند سال پیش خودش را تعریف می کرد، که درمنطقه فک وقتی از اتوبوس پیاده شدند، همه منتظر بودند مسول تدارکات آب راتوزیع کند، اما آب ها را روی زمین خالی کرد. و گفت این جا منطقه ساقی کربلا است از آب خبری نیست.

 

راهیان نور با همه سادگی اش اما یکی از موفق ترین قالب فرهنگی برای انتقال معارف انقلاب در این دهه ها بوده است. چون به خوبی توانسته در رگه رگه لحظات مناطق جنگی معنا و مفهوم جبهه ها را تزریق کند. زمین های خاکی و گاهی گلی، جوانانی که از روی شوق و تمایل به خدمت رسانی می پردازند. روایانی که روی زمین کربلای ایران زینب گونه به روایت می پردازند.

نشستن در گردان کانال کمیل چسبیده به مرز عراق با خاک های رملی حس عطش 5روزه رزمنده را که اخرین لحظات با حاج همت صحبت می کند به زائر منتقل می کند. خاک هایی هم که با باد بر روی سر انسان می ریزد حس تنگه کانال کمیل و کمی از فشار آن لحظات را به انسان منتقل میکند.

 

راهیان نور هم مهندسی فرهنگی است از این جهت که توانسته فرهنگ جهاد و شهادت را در زیستی چند روزه منتقل میکند و از طرف دیگر فناوری فرهنگی است چون توانسته ثروت عظیم مناطق را بهره برداری کند. ما در کنار مهندسی فرهنگی نیازمند فناوری فرهنگی هستیم که توانمندی استخراج ثروت و تراث گذشته مان را داشته باشد.

فناوری برداشت ثروث مقاوت رییس علی دلواری، فناوری استخراج ثروت میرزا کوچک خان، و فناوری برداشت انقلاب از تمام خیابان های ایران.

خود بینی و غرور عامل واگرایی متولیان فرهنگ کشور!

تِلْكَ اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِينَ لاٰ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ  ﴿القصص‏، 83﴾

اگر در حیات اجتماعی فرهنگ اساس حرکت و مطلوب اساسی ماست، اگر فرهنگ است که می تواند اهداف متعدد دیگر غیر فرهنگی از جمله اهداف اقتصادی را حامل باشد، و اگر ما دشمنی داریم که این عنصر را برای تغییرات اجتماعی شناسایی کرده است و تلاش می کند به واسطه تمرکز سنگین بر روی این عرصه، جامعه ما را دچار تغییراتی در جهت اهداف خبیث و شیطانی نظام سلطه بکند؛ و اگر این واقعیت را باید دید که در زیر همه این فشارهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی دشمن ما دوام آورده‌ایم، باید روی این نکته که دوام آوردیم ولی مشکلات زیادی هم داشته ایم تأکید ویژه‌ای کرد.

یکی از آن مشکلات بی ربطی بودن و بلکه واگرا بودن مراکز و متولیان فرهنگی ماست. واقعیت این است که حتی نهادهای فرهنگی که از دل یک اراده خالص انقلابی جوشیده اند و بالا آمده اند، به مرور زمان با فضای کارمندی صرف گرفتن به خود، و با دور شدن نیروهای متعدد آن در لایه های مختلف از آن آرمان‌ها و اهدافی که این تشکیلات برای آن شکل گرفته است، از آن آرمان‌های الهی فاصله گرفته است.

واقع قضیه این است که امکانات حاکمیتی و دسترسی به منابع مالی ما را دچار یک غروری کرده است که فکر می کنیم، می توان آرمان های الهی را بدون در صحنه بودن انسان هایی که تا پای جان حاضرند پای این آرمان ها بایستند، حفظ و ادامه داد. در کنار این غرور قدرت، یک غرور دیگری هم کم‌کم ما را گرفت و آن هم غرور حقانیت و حق محض دانستن خودمان بود که این هم باعث شد که کم‌کم احساس کنیم که خدا با ماست و خودش کار را پیش می برد، و احساس ضرورتی برای پر کاری و بی امان تلاش کردن و احساس نیازی برای دست به دست هم دادن و عبور کردن از حجاب ظلمانی خودخواهی نکردیم؛ که ریشه همه این غرورها همین خود بینی ست که ما را دچار یک «علو فی الارض» کرده است.

این شد که دستگاه ها و متولیان متعدد فرهنگی تأسیس کردیم، لیکن به خاطر اینکه ارزش‌ها و آرمان‌های حاکم بر این دستگاه‌ها و روابط بین آن‌ها ارزش‌های الهی نماند و یک فضای کارمندی بر نهادهای فرهنگی حاکم شد، روز به روز موازی کاری در کارهای بی ارزش و کم اثر، تواکل، رقابت و زیرآب همدیگر را زدن، مانع از پیشروی کارهای همدیگر شدن، چوب لای چرخ کارهای همدیگر کردن، و سخت تر و بدتر از آن خفه کردن هر جریان و حرکت مردمی که می خواهد شکل بگیرد گاهی با نیت یک رقیب و گاهی با نیت مصادره کردن به نام خود! در این دستگاه‌های فرهنگی بیشتر و بیشتر شد!

باید برای این واگرایی عمیق و این بی ربطی متولیان فرهنگی با اهداف و آرمان‌های فرهنگی چاره‌ای برداشت و الا خود همین نهادهای متولی مهمترین مانع در مسیر پیشبرد اهداف فرهنگی کشور خواهند بود. لذاست که این ایده اخیر مقام معظم رهبری «حفظه‌الله‌تعالی» که به دولت امر به بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور کرده اند، بسیار ایده مهم و راهگشایی است اگر درست اخذ شود.

حفاظت شده: آیا شریعت اسلامی مانع اجرای مهندسی فرهنگ است؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید: