تعریف و تقریری جدید از علم کلام

بسم الله الرحمن الرحیم

  • علم کلام در گذشته به گونه ای تعریف می شده است که از حیات و زیست جامعه به دوره بوده است. اما شاید بتوان تعریفی نوین و دقیق تر برای علم کلام بیان کرد.
  • اساسا علم کلام، به دنبال پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه می باشد. تعاریف گذشته از علم کلام یا آن را علمی انتزاعی و ذهنی تقریر می کرده است به آن گونه که علم عقاید و اعتقادات بیان شده است و یا آن که اگر هم در مورد مسائل جامعه گفت و گو می کرده است از باب دفاع از عقاید و جنبه منفعلانه داشته است.
  • اما در تعریف و تقریر نوین از علم کلام، کلام دیگر یک دانش انتزاعی و یا دانش منفعلانه نمی باشد بلکه به دنبال پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه است. به عبارت دیگر در این تقریر و خوانش از علم کلام، حیات و زیست جامعه به شدت مورد توجه است و دیگر علم کلام در صدد تحقق یک زیست ویژه است و علم انتزاعی عقاید گذشته نخواهد بود و علاوه بر آن با دغدغه پشتیبانی از حیات، دیگر در صحنه ها به صورت منفعلانه حضور نخواهد یافت و دائما به صورت فعالانه به ایجاد یک زیست نوین و پشتیبانی معرفتی از آن زیست مومنانه می پردازد.
  • اما این که این تعریف و تقریر از علم کلام را بتوان به هویت جمعی علم کلام در طول تاریخ نسبت داد بحثی دیگر است. اگر بشود این تقریر را اساسا تقریر صحیح و حتی تاریخی از علم کلام در طول تاریخ دانست آن گاه دیگر گزاره های علم کلام در طول تاریخ را می توان به صورت دیگری معنا کرد. اما اگر این سخن فقط ادعایی بیش نباشد باید درصدد تدوین دانشی نوین باشیم و اساسا هویت جدیدی برای علم کلام ایجاد نماییم و آن هویت، دغدغه ای جز پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه نخواهد بود.

تغییر فرایند حل مسئله، راهی برای بازسازی ساختار فرهنگی کشور

بسم الله الرحمن الرحیم

  • حضرت آقا در سال گذشته در دیدار با اعضا هیئت دولت به بازسازی انقلابی ساختارهای فرهنگی کشور اشاره کردند. و در دیدار امسال خویش با شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور به تعریف ساختار فرهنگی کشور پرداختند. ایشان این گونه بیان نمودند که : منظور از ساختار، ساختار فرهنگی جامعه و ذهنیت و فرهنگ حاکم بر آن و در یک کلام نرم‌افزاری است که افراد جامعه بر اساس آن در زندگی فردی و جمعی خود عمل می‌کنند.
  • با این بیان مراد ایشان از ساختار فرهنگی کشور، همان عقلانیتی می باشد که جامعه با آن تصمیم گیری می کند. اما مسئله اساسی این است که راه بازسازی آن چیست؟
  • در طرح ایده فرهنگی مادر استاد فلاح، راه بازسازی ساختار فرهنگی کشور تغییر فرایند حل مسئله بیان شده است. اما نسبت تغییر فرایند حل مسئله با نرم افزاری که جامعه بر اساس آن زندگی می کند چیست ؟
  • اساسا نرم افزاری که حاکم بر ذهن جامعه است و آن را عقلانیت اجتماعی آن جامعه می نامند، از یک الگوی حل مسئله ویژه ای تبعیت می کند. بازسازی ساختار فرهنگی کشور یعنی آن الگوی حل مسئله تغییر پیدا کند تا با تغییر در آن، عقلانیت جامعه تغییر کرده و به سبب اش، تصمیم های جامعه در راستای اندیشه دینی هدایت شود.
  • با این توضیح تغییر فرایند حل مسئله ، راهی است برای بازسازی ذهنیت جامعه.
  • اما نکته ای که می توان در این باره بدان اشاره کرد، لفظ ساختار می باشد. چرا که تبادر اولیه ساختار، فرهنگ حاکم و ذهنیت حاکم جامعه نمی باشد.
  • و شاید بتوان این گونه بیان کرد که مراد حضرت آقا از این که ساختار فرهنگی کشور یعنی نرم افزاری که جامعه براساس آن عمل می کند، غایت کار می باشد. یعنی با تغییر فرایند حل مسئله ساختارهای فرهنگی کشور است که تغییر می کند و بعد به تبع آن با تغییر ساختارها، فرهنگ حاکم و نرم افزار تصمیم ساز جامعه، تغییر پیدا می کند.
  • این تقریر نیازی به کمی دست بردن در ظاهر عبارت حضرت آقا دارد.
  • اما در مجموع می توان این ادعا را بیان کرد که تغییر نرم افزار تصمیم ساز جامعه با تغییر در فرایند حل مسئله رخ می دهد اما آن که لفظ ساختار چه معنایی دارد، نیاز به تامل بیشتری دارد.
  • ( پیشاپیش از شلوغی یادداشت عذرخواهی می کنم. )

علائم یک هشدار تکراری تاریخ – جای خالی فهم امام در صحنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الف:

در مواجهه با حضرت آقا ما انواع و اقسام وظایف را بر عهده داریم. ما موظفیم تا با ضرورت هایی که او درک میکند هم آهنگ شویم و حوائج او را که همانا حوائج امت هستند به بهترین شکلی برآورده کنیم.

در یک برش از طرفی موظفیم زیاد بفهمیم و زیاد فکر کنیم تا بتوانیم در مسائل متعدد برای او بازویی توانمند باشیم و از طرف دیگر موظفیم از او اطاعت کنیم، اوامر او و تشخیص های او را جامه ی عمل بپوشانیم و اگر فهم ما با فرامین او مغایرت دارد فرامین او را بر فهم خودمان مقدم بداریم.

در هر دوی این حالات البته پیش از هر چیز موظفیم که او را بفهمیم. ما باید از اینکه او اکنون چه چیزی را مطالبه میکند و چه چیزی مورد اهتمام اوست و …  اطمینان حاصل کنیم، ما نمی توانیم و حق نداریم از این مساله چشم پوشی کنیم.

ب:

همه ی ما بارها از جناب استاد و همین طور به نقل از حضرت آقا شنیده ایم که «انقلاب اسلامی یک سخن نو است»؛ لذا بسیار متوقع و طبیعی است که در مسائل متعددی کلام رهبران انقلاب هم دارای پیام هایی نو باشد، پیام هایی که با ارتکازات ذهنی ما -خصوصا اگر که ذهن ما تعامل زیادی با سخن های کهنه داشته بوده باشد- همخوانی نداشته باشند.

بسیار ممکن و شدنی است که -خصوصا در مسائل اساسی- ایشان چیزی بفرمایند و اگرچه در ظاهر ادبیاتشان با ادبیات ما یکی است اما منظوری غیر از آنچه ما از آن میفهمیم مرادشان باشد.

 

ج:

در داستان بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ ظاهرا یک مورد از این تفاوت ها را تجربه کردیم؛ حضرت آقا یک سال و اندی پیش فرمانی را صادر فرمودند و ما بعد از یک سال و نیم تازه متوجه شده ایم که منظور ایشان از فرمانشان را اشتباه فهمیده ایم. در واقع بعد از یک سال و اندی تازه داریم به اصلاح مقدمات تصوریه میپردازیم.

 

د:

آیا اگر نگاهمان را دور کنیم و از خیلی بالا به این قضیه نگاه کنیم شبیه برخی موارد نکوهش برانگیز سابق میشود؟

یک مرتبه در داستان فرمان تحول حوزه کار به جایی رسید که خود حضرت آقا فرمودند ما به حوزه گفته ایم حوزه باید متحول بشود، بعد مقاله نوشته اند و بررسی کرده اند که تحول از کدام باب است و ….

 

یک مرتبه هم در داستان آزاد اندیشی ایشان در سال 1381 در چند تبادل نامه با نخبگان ضرورت آزاد اندیشی را گوشزد کردند، اما دیده میشود که بعد از 20 سال و در سال 1401 هنوز درگیری دست اندر کاران آن پویش نخبگانی تعریف آزاد اندیشی است.

 

ه:

آیا به راستی این ها نمیتواند برای ما زنگ خطر و یک هشدار محسوب شود که ما هنوز نتوانسته ایم آن طور که باید حرفهای امام خودمان را بفهمیم؟

حضرت زهرا سلام الله علیها بزرگ آزاداندیش تاریخ

زندگی کوتاه دختر مکرم، رسول گرامی اسلام (ص) در یک نقطه گره تاریخ اسلام، نقطه اوج خود را گذرانده است. آن چیزی که از زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها در مرکز توجه تاریخ اسلام قرار گرفته است، حوادثی است که بعد از رحلت رسول الله (ص) اتفاق افتاده است. خلاصه کنش های ایشان در این برهه حساس عبارت است از تلاش برای جلوگیری از پایمان شدن بزرگ ترین حق و اینقدر در این راه تلاش کردن تا جان عزیز خود را فدای این حق بزرگ کردند!

آن حق بزرگی که حضرت زهرا سلام الله علیها خود را ملزم به دفاع از آن می دیدند، عبارت بود از انحراف در ادامه انقلاب اسلامی پیغمبر گرامی اسلام، انقلابی اسلامی ای که در بردارنده آخرین دین برای سعادت انسان بود که این سعادت نیز از یک جامعیتی برخوردار بود، و شامل سعادت دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی میشد؛ لذا رسول ختمی خود متولی تشکیل یک جامعه ایمانی با حاکمیت الهی خودشان می شوند، و موظف می شوند که وصی خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را برای ادامه مسیر رسالت خود یعنی رساندن انسان به سعادت فردی و اجتماعی، معرفی بکنند. اما متأسفانه جامعه اسلامی آن روز که هنوز گرفتار تعصبات قومی و قبیله ای جاهلی بود، و بخشی نیز زخم خورده از رشادتهای امیرالمؤمنین بودند، و عده ای نیز منافقانه در جوار رسول الله (ص) زندگی کردند و مترصد فرصت بودند که حاکمیت جامعه اسلامی را غصب کنند؛ از مسیری که پیامبر گرامی اسلام (ص) و خداوند تبارک و تعالی تعیین کرده بودند خارج شدند، و خواص جامعه با تعصبات جاهلی و حب جاه و نفس خود را خلیفه رسول الله (ص) خواندند و مردم نیز در مقابل این انتخاب بزرگان جامعه منفعل شده و سکوت کردند و نقطه شروعی داشت ایجاد میشد برای پایمان کردن بزرگ ترین حق و حقیقت که ولایت وصی معصوم و منصوب از طرف خداوند برای ادامه مسیر رسالت نبوی بود.

حضرت فاطمه سلام الله علیها در مقابل پایمانی این بزرگترین و حق و حقیقت سکوت نکردند و در ابتدا تلاش کردند وجدان خفته مردم مدینه را بیدار کنند و درب خانه تک تک افرادی که فکر می کردند زمینه ای برای به میدان آمدن و شکستن آن جو خفقان و انحراف را دارند، رفتند و آن ها را دعوت به عدم سکوت و به صحنه آمدن کردند. بعد از اینکه این تلاش ایشان جواب ندارد، با بهانه کردن غصب فدک که هم خلاف احکام اسلامی ارث بود و هم نقشه ای بود برای خارج کردن توان مالی از دستان امیرالمؤمنین که ابزار اقتداری برای ادامه مسیر نبوی در اختیار نداشته باشد؛ به مسجد آمدند و خطبه خواندند و سعی کردن وجدان خفته مردم و همچنین وجدان مرده متولیان این غصب را بیدار کنند. بعد از اینکه این تلاش نیز جواب نداد، با مویه و گریه کردن و حتی به بدر رفتن و در مسیر کاروان ها گریه کردن و تبیین این ظلم بزرگ را انجام دادن، تا شاید جامعه بیدار شود، و در کنار این تلاش ها، هنگامه بیعت گیری اجباری از امیرالمؤمنین (ع) به دفاع از ایشان پرداختند تا در این بین لطمات و صدمات جسمی بر ایشان وارد شد و همین تلاش بی وقفه برای دفاع از حق و حقیقت تا پای جان، در نهایت جان عزیز ایشان را در این مسیر گرفت و شهد شیرین شهادت را در راه دفاع از حق را نوشیدند و فدایی حق و حقیقت شدند.

 

آزاداندیشی به معنای اندیشه آزادانه است، و باید اندیشه باشد و آزاد، اندیشه بودن به این است که قواعد منطقی که اندیشه را اندیشه می کند مراعات شود، و به نتایج و ثمرات اندیشه خود ملتزم بشود؛ آزاد بودن اندیشه هم به معنای لاقیدی و اباحی گری نیست بلکه اندیشه ای آزاد است که گرفتار قیود و تعصبات و خوف‌ها و تقلید‌ها نباشد. لذا می توان گفت اندیشه ای آزاد است که دغدغه اش حق و حقیقت باشد، یعنی هم حق گرا باشد و هم حق پذیر!

اگر این نگاه را به آزاداندیشی داشته باشیم، هر کسی که حق گرا باشد و حق پذیر آزاداندیش است، و هر چه حق گرا تر و حق پذیر تر باشد آزاداندیش تر است، و هر چه این حق بزرگ تر باشد نیز آزاداندیش تر است. یعنی هم در ناحیه شدت و ضعف در خود حق گرایی و حق پذیری مراتب بر می دارد، و هم از ناحیه شدت و ضعف در خود حق. شدیدترین حالت در وضعیت اول آمادگی برای فدای حق شدن است، و شدیدترین حالت در وضعیت دوم دنبال بزرگ ترین حقایق یعنی توحید و ولایت بودن است.

پس حضرت زهرا سلام الله علیها که هم جان ارزشمند خود را در سبد اخلاص تقدیم حق گرایی و حق پذیری کرد و تا جایی پای دفاع از حق ماند تا در این مسیر شهید شد؛ و هم حقی که در راه آن خود را فدا کردند، بزرگ ترین حق یعنی ولایت و وصایت رسول ختمی که مسیر هدایت اجتماعی انسان ها الی الابد بوده است؛ یکی از بزرگ ترین آزاداندیشان تاریخ بوده اند.

 

#یادداشت_346

14010920

سرّ اختلافات مرزی میان کلام انقلابی و فقه حکومتی

اگرچه نسخه های پیشین دو دانش کلام و فقه سر ناسازگاری با هم ندارند و عملا هر کدام در عرصه مخصوص به خود مشغول انجام وظیفه هستند. اما نسخه های انقلابی آن دو، یعنی کلام انقلابی و فقه حکومتی دائما با یکدیگر تصادم دارند و حدود قلمرو هر یک از آنها ایجاد سوال میکند.

علت چیست ؟

انسان ، موجودی واحد است و جنبه ها و اطوار متعدد او همگی در او امتزاج دارند و به نحو اجمال حاضرند. این مسئله دقیقا بر خلاف عرصه دانش های انسانی است که هر طور و هر عرصه هر ساحت را از دیگری انتزاع میکند.

انسان در عالم واقع، هم مصرف کننده است، هم تولید کننده است، هم مخاطب رسانه است، هم یک حقوق مدنی دارد ، هم یک تیپ شخصیتی دارد، هم تکالیف الهی دارد ، هم ماهیت دارد ، هم تجلی یک حقایقی ست ، هم رذائل و فضائل دارد اما در عرصه دانش هر کدام از این موارد مورد مطالعه یک علم مجزاست !

هر گاه انسان واقعی و جامعه واقعی اهمیت پیدا کند، یا دغدغه ای واقعی درباره انسان مطرح میشود، اندیشه بر دانش سبقت میگیرد و مشاهده میکنیم که مرزهای دانش ها به یکدیگر نزدیک میشوند.

چون انسان واقعی واحد است و اندیشه نیز ناظر به همین عالم واقع است این اتفاق رخ میدهد.

در چنین موقعیت های تاریخی است که پژوهش های چند وجهی و میان رشته ای اهمیت می یابند و افراد چند وجهی و دارای جامعیت نسبی کارامد تر می نمایند.

عصر انقلاب چنین عصری است.

بازگشت کلام به ریل اصلی

حقیقت این است که تعویق علم کلام اگرچه مشکلات عمیق و بیشماری را در مسیر حیات دینی جامعه ایجاد نمود اما این باعث تعویق جبهه حق نشد و در همان فراز و فرود تاریخی بین جبهه حق و باطل و به حکم آیه شریفه گُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ ۚ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا در اوج اقتدار تمدن مدرن و در جزیره ثبات آن تمدن، مبتنی بر بن مایه های کهن جبهه حق ، پدیده ای نوین و مبارک به نام انقلاب اسلامی سر برآورد. این پدیده در یک روز و یک ساعت متولد نشد، بلکه آرام آرام امتداد یافته و در نقطه ای به صورت سیاسی بروز کرده و بعد از آن نیز امتداد یافته و نو به نو شکوفا میشود. ریشه های آن را میتوان در تاریخ صدر اسلام و بلکه در تاریخ انبیا (ع) یافت و آرمان و اوج آن را در انقلاب مهدوی (عج) معرفی نمود.

زیست انقلابی را میتوان به عنوان یک مدل پیشرفته و اصیل از حیات دینی معرفی نمود. البته این زیست مولفه هایی مشخص دارد مانند استقرار بر خیط عمودی ولایت الهی  و خیط افقی ولایت مومنین  و مواردی دیگر که لازم است تا اساتید فن آن ها را تفصیل دهند.

به طور طبیعی با تجلی این حیات و انتخاب آن توسط یک جامعه نسبتا وسیع، دوباره گروه هایی از فرهیختگان از راه میرسند تا یا مسئله ای را برای ذهن های مردم آن جامعه طرح کنند و یا مسئله ای را از آن حل کنند. قاعدتا گفتگوهایی شکل میگیرد و افرادی به گفتگوهای از این دست شناخته میشوند. میتوان آنان را متکلمان عصر انقلاب یا متکلمان انقلابی نامید.

شکل گیری کلام انقلابی، رفع یک تعویق در علم کلام است. علم کلام که سالها بود دیگر دغدغه ذهن جامعه را از دست داده بود و بجای گفتگو برای طرح یا حل مسائل ذهن جامعه، وارد گفتگوهای مدرسی با فلاسفه و زبان شناسان شده بود و عرصه ذهن پروری را برای روشنفکران خالی گذاشته بود، اکنون با هویتی عصری به نام انقلابی میتواند جایگاه خود را بازیابی نماید.

گزارش یک تعویق

مدتی بعد از انقلاب نبوی (ص) و در سده های نخستین اسلامی، رفته رفته با تدوین و ترویج آثار دینی، آمد و شد صاحبان ادیان دیگر، فعالیت های علما و مواردی از این دست، ذهن های افراد حاضر در  جامعه اسلامی با مسائل گوناگون مرتبط با جهان، انسان، معرفت، جامعه و حیات دینی درگیر شد و گفتگوهای حول این موارد در میان مردم و به ویژه در میان افراد فرهیخته جمعه رواج یافت.

طبعا افرادی با غرض ایراد شبهات و افرادی با نیت دفاع از مبانی اسلامی به این کارزار وارد شدند و آنها که بیش از همه در این گفتگو ها مستقر شدند، لقب متکلم یافتند. مشخص است که هر دو گروه میخواستند تا  مسئله ای را برای ذهن جامعه حل کند و یا مسئله ای را برای ذهن جامعه طرح کنند. آنچه وجه تشابه این دو بود و عنصر اصلی تبدّل یک فرهیخته به یک متکلم را میساخت امری بود به نام ذهن جامعه !

به همین سبب میتوان ادعا نمود آثار کلامی هر دوره، آئینه ایست از مسائل ذهن جامعه در آن زمانه !

سالها به همین روال پیش رفت و متکلمین یا به عبارتی “مهتمّین به ذهن جامعه” در قواره ها و عناوین مختلف به پشتیبانی یا دستکاری ذهن جوامع مشغول بودند. ممکن بود فردی فقیه یا محدث باشد اما متکلم نیز باشد و بنا بر دغدغه ای کلامی و برخاسته از اهتمام به ذهن جامعه دیندار زمان خویش ، کنش هایی از جنس کلام از خود نشان بدهد.

مثلا ممکن بود شخصی در فرایند دریافت متکلمانه خود خللی را در ذهن مردم در نسبت با دعا و ارتباط معنوی با حضرت حق حس کند و کنش متکلمانه او این باشد که مجموعه ای از احادیث را در یک کتاب گردآوری نموده و در میان مردم ترویج کند.

بنا به دلائلی که محل اختلاف است و ذکر آن در این مقال نمی گنجد، از یک دوره که تقریبا معاصر با مدرنیته در جهان غرب است، دغدغه متکلمانه، آرام آرام رنگ باخت و جای خود را به دغدغه های آکادمیک و دور از ذهن جامعه داد ، این امر سبب شد تا در بحبوحه درگیری ذهن جامعه با مسائل اصطلاحا مدرن که توسط سپاه روشنفکران غرب زده پشتیبانی میشد، علم کلام نیز دچار یک تعویق شود و نتواند مسائل واقعی موجود در ذهن جامعه را بشناسد و چاره اندیشی کند و در بهترین وضعیت خود میتوانست تولیدات کلامی دوره های پیشین را بازتقریر نماید.

خطر بزرگ کردن مفهوم گفتگوی دینی به عنوان منبعی برای کلام انقلابی

در یادداشتی به معنای منبع بودن گفتگوی دینی برای تولید مفاد کلامی، در کلام انقلابی پرداختیم، در آنجا گفتیم که گفتگوی دینی به دلیل اهمیت تجربه دینی و سخن دار بودن تجربه زندگی دینی، می تواند در یک فرایندی به عنوان منبع تولید مفاد گفتمانی در کلام انقلابی تلقی شود، ولی قطعا باید این فرایند از صافی یک فهم معتبر و از زاویه یک شخصیت مورد تأیید توسط دستگاه اعتبار سنجی دینی یعنی متکلم کلام انقلابی، بگذرد و الا به صورت مطلق نمی توان سخنان تولیدی بر اثر تجربه دینی را مورد تأیید قرار داد.

به خصوص اگر گفتگوی دینی بخواهد دامن زده شود که یکی از بهترین روش ها برای توسعه زندگی دینی و توسعه و گسترش اعتقادات دینی پشتیبانی کننده از زیست دینی جامعه است؛ آن وقت باید مراقب باشیم که با تکیه بر سخن صحیح اینکه مردم نیز می توانند با تجربه دینی خود سخن دینی تولید کنند، به اینجا منجر نشود که جامعه احساس کند که هر نوع تجربه دینی را می تواند به عنوان یک سخن صحیح و معتبر به محیط عرضه کند.

اگر گفتگوی دینی را اینقدر ضریب بدهیم که به عنوان یک منبع مستقل مطرح شود، بسیار زمینه این را دارد که دین و اعتقادات دینی را عرفی کند. حرف های بسیار سطحی که توسط تجربه دینی انسان های سطحی تولید می شود به عنوان یک سخن معیار و صحیح عرضه شود و معلوم نیست که عاقبت چنین فرایندی به سکولار شدن جامعه ختم نشود.

واقعیت این است که گفتگوی دینی که ناشی از تجربه زندگی دینی است در عین ارزشمندی باید در یک فرایند اعتبار سنجی مورد تأیید و توسط شخصیت های معتبر که مجتهدین کلام انقلابی هستند مورد سنجش و ارزیابی دقیق قرار بگیرد و بعد از تأیید این دستگاه کلامی بتواند به عنوان یک سخن معتبر به محیط عرضه شود.

اما لازمه این سخن این نیست که برای گفتگوی دینی محدودیت های زیادی ایجاد شود، بلکه باید دائماً یک رصد دقیق از وضعیت ذهنی و فکری جامعه شکل بگیرد و دائماً سخنان حاصل از تجربه دینی مردم که در گفتگوهای دینی رد و بدل می شود، گرفته شود و علاوه بر اینکه می تواند بسیار الهام بخش باشد و در بعضی موارد هم خود آن سخن یک تولی صحیح بوده باشد؛ ولی به سرعت مورد سنجش و ارزیابی قرار بگیرد و از همان مسیر گفتگوی دینی راهی برای هک و اصلاح و ارتقا و یا عرضه گسترده آن در صورت صحت به محیط اجتماعی در نظر گرفت.

گفتگوی دینی به صورت مطلق و بدون قید نمی تواند منبعی برای تولید مفاد اعتقادی زندگی دینی باشد، زیرا که سخن تولید شده ناشی از تجربه دینی از حجیت برخوردار نیست و نمی توان به آن تکیه کرد؛ مگر اینکه از یک فیلتر و صافی مورد تأیید عبور کرده باشد.

 

#یادداشت_345

گفتگوی دینی منبعی برای کلام انقلابی

بدون شک یکی از نقدهای به کلام مرسوم این است که به جای پشتیبانی از زیست اعتقادی جامعه، به توصیف عقاید حقه و نهایتاً پاسخ به شبهات معاندین پرداخته است، یعنی به جای تعریف یک حرکت رو به جلو دائماً در موضع انفعال ایستاده است.

این نقد اساسی به کلام مرسوم باعث شده که بگوییم این کلام نیست بلکه معارف دین است و باید کلامی داشت که واقعاً کلام باشد و وارد زندگی دینی جامعه شوند و از آن پشتیبانی اعتقادی کند. یکی از عناصر مهم در این معنای کلام دامن زدن به گفتگوی دینی است. اگر بخواهیم زندگی دینی توسط یک اندیشه کلامی فعال پشتیبانی شود، باید زمینه ای فعال در اختیار اندیشمند متکلم شما قرار بگیرد و بهترین زمینه این است که به گفتگوی دینی در جامعه دامن زده شود و این بهترین شیوه برای بالا آمدن دغدغه اعتقادات لازم برای صحنه های مختلف اجتماعی است و بهترین بستر را در اختیار قرار می دهد تا اعتقادات انضمامی به حیات اجتماعی مردم زمینه توسعه عمومی پیدا کند.

اما واقع این است که گفتگوی دینی بیش از ابزار برای فراهم کردن زمینه توسعه پشتیبانی اعتقادی از زندگی دینی مردم است، در مبنای مردم سالاری دینی، مردم صرفاً مخاطب دین نیستند بلکه اگر بناست کلام تغذیه اعتقادی زیست دینی مردم را تأمین کند، خود جامعه ایمانی عمل کننده به دین الهی، تولیدات اعتقادی پشتیبانی کننده حیات دینی خود را نیز تا حدی حتی تولید می کند یا بهتر است بگوییم، اگر بناست متکلمی به نام متکلم کلام انقلابی داشته باشیم یکی از منابع تولید مفاد اعتقادی انضمامی به زیست دینی مردم، خود زیست دینی مردم است. منبعی که هم الهام بخش است و برای متکلم ایده ایجاد می کند و هم حرفهایی برای گفتن دارد که باید با عرضه به منابع اصیل دینی اگر آن سخن تولید شده ناشی از تجربه زندگی دینی توسط دین تأیید میشد و یا به عبارت بهتر رد نمی شد، خود آن تولید به عنوان مفادی برای پشتیبانی اعتقادی از زیست دینی به لیست مفاد مورد تأیید کلام انقلابی اضافه می شود.

اگر مفاد کلامی کلام انقلابی یک مفاد انضمامی به زیست دینی جامعه ای است که در یک حیات گسترده اجتماعی در افق تمدنی یا به عبارتی زندگی انقلابی، قرار دارد؛ آن وقت باید گفت که منبعی مهم برای به دست آوردن این مفاد متن زندگی دینی این جامعه است که هم ناشی از تجربه زندگی دینی است و هم ناشی از گفتگوی دینی است که بین صاحبان این تجربه شکل می گیرد.

این گفتگو هم باعث می شود که مفاد گفتمانی به صورت گسترده ای پخش شود و عملا خود راهی برای گفتمان سازی است و هم به دلیل اینکه تجربه یکی از منابع تولید دانش است خود این تجربه ها که در گفتگو ها به اشتراک گذاشته می شود، می تواند توسط یک شخص معتبر به نام متکلم کلام انقلابی سنجیده شود و برخی از این ها که ناب و صحیح هستند به عنوان مفاد تجربه شده دوباره به جامعه برگردانده شود و این بار یک اعتبار کلامی هم پشت آن است و باعث می شود ضریب بیشتری بخورد، بعلاوه اینکه خود همین تجربه شده بودن باعث می شود که امکان توسعه بیشتری پیدا کند.

 

 

#یادداشت_344

لزوم نگاه کلان و جامع در تحلیل جنگ و حرکت فرهنگی

تحلیل به بررسی یک موضوع واحد به صورت همه جانبه و کامل و همچنین، مورد بحث قرار دادن عوامل موثر بر آن موضوع می گویند. لذا در تحلیل بررسی همه جانبه اهمیت زیادی دارد. اگر می خواهیم رشد فرهنگی کشور و عملکرد ما در مقابل تهاجم فرهنگی دشمن را، به درستی تحلیل کنیم، باید کامل و همه جانبه موضوع را بررسی کنیم. نگاه کامل و همه جانبه و در نظر گرفتن عوامل مؤثر در زمینه فرهنگ، بسیار سخت است. گاهی تحلیل ما کاملا خُرد و ناقص است.
برخی یک موضوع کاملا جزیی را در نظر می گیرند و براساس شکستی که در آن موضوع جزیی تصور می کنند، تحلیل می کنند، که پس ما در جنگ فرهنگی از دشمن شکست خورده ایم؛ این نگاه و تحلیل جزیی مثل این است که بگوییم ما در عملیات کربلای 4 شکست خوردیم از دشمن و بخواهد از این موضوع نتیجه بگیرد، که به طور کلی در جنگ نظامی از دشمن شکست خورده ایم.
ما گرچه در جنگ فرهنگی آسیب های زیادی دیده ایم، اما درمجموع اصلا دشمن به اهداف خود نرسیده است و همین مقاومت در برابر حملات سنگین دشمن، حتی با تلفاتی که داده ایم، یعنی پیروزی ما بر دشمن در جنگ فرهنگی.
لذا باید توجه داشته باشیم که اگرچه باید واقع بین باشیم و واقعیت ها را بنگریم، اما باید حقایق را هم، به درستی ببینیم و در تحلیل خود، دچار اشتباه محاسباتی نشویم.

اهمیت فرهنگ و وظیفه ما

حضرت آقا با تعابیر متنوعی، در مناسبات مختلفی با تعابیر تکان دهنده ای اهمیت فرهنگ را متذکر شده اند. از جمله اینکه حرکت و جوشش جامعه، بر اساس فرهنگ است. (1381/8/26) فرهنگ اساس هویت و منشأ عمده تحولات جامعه است. (1381/11/8) بسیاری از مشکلات جامعه با فرهنگ سازی حل می شود. (1386/6/4) اگر فرهنگ ما را تغییر دهند، دیر مبارزه ای باقی نمی ماند؛ چون میل به ایستادگی، ریشه در ارزش های فرهنگی ما دارد (1389/6/8) و …
همه این تعابیر به ما اهمیت فرهنگ را به ما می فهماند. حتی ایشان 3 مرتبه به صراحت فرموده اند که «فرهنگ از سیاست و اقتصاد مهم تر است.» (بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ؛ 189/6/25 و در حرم مطهر رضوی ؛ 1393/1/1 و دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ؛ 1393/6/13)
شاید همه ما درمورد احتمال وقوع جنگ نظامی بین ایران و هرکدام از کشورها تحلیلی داشته باشیم و درمجموع معتقد باشیم احتمال وقوع جنگ نظامی نزدیک به صفر است و لذا اصلا آمادگی برای جنگ نظامی در خودمان ایجاد نکنیم. اما فرماندهان نظامی نمی توانند با این تحلیل ها آسوده بخوابند و باید هم خودشان و نیروهای نظامی را در حالت آماده باش کامل حفظ کنند، تا بتوانند در صورت وقوع کوچکترین اتفاقی، سریعترین عکس العمل را داشته باشند و با کمترین تلفات درمقابل تعرض دشمن بایستند.
این موضوع، درمورد ما که افسران جنگ نرم هستیم، اهمیت مضاعفی دارد. بخصوص که در عرصه فرهنگ موضوع آمادگی برای جنگ نیست و رسما چندین سال است درگیر جنگ فرهنگی هستیم. جنگی در این اتفاقات اخیر شدت بیشتری گرفته و وضوح بیشتری پیدا کرده است.
اما اگر بخواهیم در این جنگ به عنوان افسران جنگ نرم وظیفه ای که برعهده داریم را، به احسن وجه انجام دهیم، باید 3 ویژگی داشته باشیم :
یک، برخورداری‌های اندیشه‌ای و علمی اصیل؛ بدون پشتوانه عمیق علمی و اندیشه ای نمی توانیم در جنگ نرم بر دشمن فائق آییم. چرا که اتصال به تراث در حکم سلاح برای نیروی نظامی است و هرچقدر برخورداری های علمی و اندیشه ای ما بیشتر باشد، توان رزم ما افزایش می یابد.
دو، دردهای تمدنی و فشار مسؤولیتهای حاکمیتی ناظر به پیشبرد فرهنگ؛ ما اگر دردها و دغدغه های تمدنی نداشته باشیم، در حد و اندازه مقابله با دشمنی که درحال جنگ تمدنی با آن هستیم، نخواهیم بود.
و سه، اشراف اطلاعاتی نسبت به وضع گذشته و امروز فرهنگ و برنامه‌های کلان فرهنگی و پویشهای اصلی تأثیرگذار بر فرهنگ ایران (از جمله طرح‌های راهبردی و تهدیدهای دشمن).
با وجود این 3 ویژگی دروجود خودمان می توانیم با دشمن در جنگ فرهنگی مقابله کنیم.

حفاظت شده: نسبت مسائل جامعه با آزاداندیشی و اخوت و زندگی گرایی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: کلام فعال، یا عبور از ایده کلام انقلابی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: گفتمان جامع، ایده ای پیشرو

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تلاشی برای فهم چرخه پیشرفت فرهنگی- بخش پنج (جریان بالنده اجتماعی)

مخاطب چرخه پیشرفت فرهنگی کیست؟ یعنی این چرخه با چه کسانی سرو کار دارد و چه طیف هایی از جامعه را درگیر می کند؟ یا به عبارت دیگر، در حالت حداقلی و حداکثری این چرخه با چند نفر مرتبط است و چند نفر در کار این چرخه هستند؟

اینجا سوالات متعددی می توان پرسید؟

آیا این چرخه امکان وقوعی دارد؟ چقدر عملی است؟

دور دوم چرخه با دور اول چرخه چه تفاوت هایی دارد؟ در دور های بعدی آیا نباید عناصری اضافه شوند؟ یا نباید عنصری کم شود؟

با توجه به این که این چرخه با یک رهبری در تعامل است، آیا چرخه های متعددی برای موضوعات مختلف شکل می گیرد یا یک چرخه برای همه امور است؟

یعنی بر اساس حوزه های مختلف فرهنگ، چرخه های مجزایی شکل می گیرد یا یک چرخه متولی همه امور می شود؟ هر دو پاسخ، سختی ها و مشکلاتی را پدید می آورد. مثلا برای حوزه های مختلفی اعم از کار جهادی، خانواده، زن، هنر، ادبیات فارسی، امر به معروف و نهی از منکر، هیئت، جوانان، مسجد، دفاع مقدس و… چرخه های متفاوتی تشکیل می شود؟ یعنی با یک حساب احتمالی بیش از 100 چرخه در حوزه های مختلف فرهنگ، اقتصاد، سیاست و اجتماع باید شکل بگیرد، این چرخه ها در نسبت با هم و نسبت با هدایت رهبری چطور بناست تعامل کنند؟

اگر هم چرخه واحدی در نظر گرفته می شود، چطور این چرخه توانایی پیشرفت همه امور را دارد؟ یعنی عاقله فرهنگ چطور می توانند همه امور را عاقله باشند. و سایر عناصر هم این چنین است.

 

ضرورت مطالعه “شورای عالی انقلاب فرهنگی” + فهرست منابع

وَ لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ كُلِّ أَمْرٍ تُنْكِرُونَهُ غِيَراً

به حکم این بخش از خطبه 173 نهج البلاغه و اساس تشیع و انقلابی گری که ولایت است ، علاوه بر آن که هر صاحب ولایتی در شکل گیری روند فعالیت مومن انقلابی موثر است، این اثر در مراتب بالای خیط ولایت پررنگ تر به چشم می آید.

از همین باب کلام و فعل الهی محور میشود و در درجه بعدی و برای تکمیل فهم آن، کلام و فعل رسول خدا (ص) و سپس کلام و فعل اولیای امر از معصومین (ع) اهمیت پیدا میکند.

قول و فعل ولی امر غیر معصوم و نائب عام نیز از همین باب برای شیعه انقلابی محوریت پیدا میکند.

یکی از لایه هایی که جایی بین قول و فعل قرار میگیرد، مخاطب است. اینکه ولی امر چه کسانی را مخاطب قرار میدهد و چقدر مورد خطاب قرار میدهد و در این خطاب چه میگوید، میتواند بیانگر نسبت او با آن مخاطب، جهت مخاطب قرار گرفتن او و مختصات این جهت در میان جهات کثیره ایست که گفتگوهای متعدد را شکل میدهد.

نویسنده این سطور یک دو بار تلاش نمود تا تک تک اقشاری که مخاطب امام خامنه ای قرار میگیرند را دسته بندی کند. یکی از اقشاری که مخاطب ایشان قرار میگیرد و ایشان نسبت بالایی با آن میگیرد و سعی دارد نسبت بالایی نیز بین آن و قوای سه گانه برقرار کند و این بخاطر جهت این مخاطب است که نقش رهبری فرهنگی را بر عهده دارد، شورای عالی انقلاب فرهنگی است !

شروای عالی انقلاب فرهنگی بعد از سالها، اکنون باید کانونی باشد از تجربه های موفق  و ناموفق از پویشی در مسیر رهبری فرهنگی جامعه ایران . این طمع دغدغه مندان این مسئله را برای مطالعه این شورا بر می انگیزاند.

فایل زیر گردآوری فهرستی از مقالات و کتاب هاییست که درباره شورای عالی انقلاب فرهنگی تولید شده است. البته این لیست قابلیت تکمیل و توسعه را نیز داراست.

منبع شناسی شورای عالی انقلاب فرهنگی

چرا برخلاف گذشته امروزه هویت محله ای و همسایه ای نداریم…

یک سوال همیشگی در ذهن دغدغه مندان امور اجتماعی این است که چرا در گذشته ارتباط همسایه ها و اهل محلّه خیلی بیشتر از امروز بود و اهل محل مثل یک خانواده هم را میشناختند و از احوال هم باخبر بودند برخلاف روزگار فعلی که ارتباط همسایه ها با هم بشدت کم شده و حتی همسایه ی دیوار به دیوار هم را نمیشناسند و از احوال هم بیخبرند و تقریبا هویت محلّه ای از بین رفته است.

این مشکل مخصوصا در محله های آپارتمان نشین بیشتر احساس میشود…

 

آنچه به ذهن میرسد این است که اولا باید متوجه بود که محوریت تشکیل همه ی این ارتباطات و تشکیل هویتهای محلّه ای و همسایه ای در محیط زندگی توسط #زنها و ارتباط زنان با یکدیگر شکل میگیرد و رقم میخورد.

بنابراین محوریت تحقق این ارتباطات و هویتهای جمعی محقق شدن فضایی برای شروع و تشکیل ارتباط خانمها با یکدیگر است.

 

در گذشته بدلیل سبک خانه سازی و محله سازی، خانه ها بجز محیط اندرونی خانه که محیط اختصاصی اهل منزل و مختص به ارتباطهای جدی تر و رسمی تر است دارای حیاط بودند و حیاط اگرچه یک محیط اختصاصی است اما خیلی از قیود خصوصی داخل خانه را ندارد و بعبارتی میزانِ خصوصی بودنش رقیقتر است.

وجود یک چنین محیط اختصاصی رقیق شده و دارای رسمیت کمتر باعث میشود ارتباطات همسایه ای در محله هایی که خانه ها دارای حیاط هستند نسبت به محیط های بدون حیاط و آپارتمانی بیشتر باشد…

 

طبیعتا یک منزل مستقل و دارای حیاط برای تمیز شدن درب منزل، هر روز پای خانمها را به درب منازل باز میکند و تمیز کردن ورودی منزل خودش بهانه ای برای آشنایی و شروع گفتگوها میشود…

بعبارتی فضای جلوی درب ورودی منزل یک محیط اختصاصی رقیق شده تر است که شروع ارتباط در آنجا راحتتر خواهد بود.

البته با همه ی این اوصاف می بینیم حتی در محله هایی که خانه های ویلایی ساخته میشوند هم باز هویتهای محله ای و ارتباطات همسایه ای قدیم شکل نمیگیرد.

در اینجا باید دنبال یک مانع گشت.

مانعی که میتوان نام برد این است که زیاد شدن عرض کوچه ها و زیاد شدن تعداد ماشینها و موتورها و عابرین غریبه ای که هر روز از کوچه میگذرند همانطور که سلب امنیت از بچه های محله میکند و مانع بازی کردن آنها در کوچه میشود به همین مقدار برای خانمها سلب امنیت روحی و روانی میکند و مانع از تشکیل یک محیط رقیقتر بین المنزلی و محله ای میشود. فضاهایی که خانمها میتوانستند با هم راحت بنشینند و دقایقی صحبت کنند ….

 

نکته ی اصلی در شکل گیری ارتباطات محیطی، وجود محیطهای اختصاصی اما رقیق شده ای است که علارقم تأمین امنیت و احساس امنیت در خانواده ها، زمینه ساز ارتباطات با همسایه ها و اهل محل تا یک شعاع محدود باشد.

اگر بخواهیم ردّ پای این مسأله را در معماری قدیم دنبال کنیم می بینیم که  فضای أماکن مذهبی و مدارس قدیم به 4 دسته فضای داخلی، شبستانی، فضای حیاط و فضای بیرون تقسیم میشده است.

در حال حاضر بدلیل شلوغی کوچه ها از وسایل نقلیه و افراد غریبه و مخصوصا در آپارتمان فضای زندگی بصورت صفر و یکی به دو بخش داخل خانه و خارج از خانه تقسیم میشود لذا به سختی ارتباطات همسایگی شکل میگیرد و در فرض تحقق ارتباط، بدلیل کشیده شده این ارتباطات به فضای اختصاصی داخلی منزل از آفت اختلاط با نامحرم در أمان نخواهد بود.

در تأیید این نکته به وضوح میتوان تجربه کرد که در فضای خوابگاهی آنگاه که فضای بین اتاق ها و سالن ها با موکت پوشیده شده به شدت هویت و صمیمیت و ارتباطهای افراد خوابگاه بیشتر از زمانی است که این فضای مشترک بدون موکت است و افراد با کفش رفت و آمد میکنند.

زیرا موکت شدن این فضا یک محیط داخلی و خصوصی رقیق شده ی متفاوت با بیرون ایجاد میکند که خودش محیط تعامل را فراهم میکند.

در همین راستا بعنوان یک ایده ی اصلاحی اگر بتوان فضای راهروهای مشترک در آپارتمان را با موکت پوشاند و یک محیط بین المنزلی ایجاد کرد امید میرود که ارتباطات همسایگی بیشتر از وضعیت فعلی شود.

و برای شکل گرفتن هویتهای محلّه ای کوچه های محلّه باید طوری ساخته شوند که امکان ورود و خروج موتور و ماشینها محدود شوند و ساختار شهرسازی طوری باشد که در محلّه ها یک فضای مخصوص برای پارک وسایل نقلیّه تدارک دیده شود بطوریکه امنیت خانواده ها اعم از خانمها و بچه ها در محلّه توسط رفت و آمد وسایل نقلیه تهدید نشود…

معجزه ی معماری ساختمان در شکل دهی به فرهنگ

در محله ی ما مسجدی پرفعالیت و پر جنب و جوش هست بنام مسجد صاحب الزمان…

با امام جماعتی ساده دل که خیلی اهل ملاحظات و رعایت تکلفهای طلبگی نیست و با مردم خیلی ساده برخورد میکند و چه بسا برخی از پیرمردها را در جمع ضایع میکند…

این مسجد کوچک را میتوانم زنده ترین مسجدی بنامم که تابحال دیده ام.

مسجدی با جمعیت های سنی متفاوت از کودک تا جوان و پیرمرد….

مردم این مسجد خیلی منظم حاضر میشوند و معمولا وقتی کسی چند روز غیبت داشته باشد عده ای متوجه نبودنش میشوند و سراغش را میگیرند و یا اگر متوجه نشوند بعد از چند روز که حاضر شود جمعیت متوجه غیبتِ چند روز قبلش میشوند و امام جماعت معمولا از او سوال میکند که این چند روز کجا بوده؟ برخی اوقات هم زنگ میزند و سراغش را میگیرد.

شوخی همیشگی اش هم این است که با لهجه ی اصفهانی اش میگوید: فلانی پولدار شدی که دیگه مسجد نمیای؟!!!

این سوال در ذهن بنده بود که چرا این مسجد اینقدر حیات و نشاط دارد و چرا حواس جمع به هم هست؟

پاسخی که بنده برای این سوال یافتم فارغ از اینکه این طلبه ی بی ادعا، اهل نماز شب و در حضورش منظم است این بود که :

در این مسجد درب ورودی جایی قرار دارد که وقتی کسی وارد مسجد میشود همه ی جمعیت حاضر در مسجد متوجه ورود و خروج او میشوند. بعبارتی درب ورود و خروج پشت جمعیت نیست….

همین عامل باعث شده یک نظارت عمومی بر رفتار هر فرد شکل بگیرد تا اهل مسجد عموما بخاطر اهل تأخیر محسوب نشدن سر وقت حاضر شوند و دیرتر از مسجد خارج شوند و متوجه غیبتهای یکدیگر بشوند…

راز این تفاوت بزرگ بین این مسجد با مسجدهای مشابه را در همین نکته ی معماری کوچک یافتم…..

حفاظت شده: اهمیت فوتبال در ایده اصلاحی انقلاب اسلامی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

آزاداندیشی و اخوت

فطرت یک حقیقت مشترک بین همه انسان‌ها ست، به بیان شیرین حضرت امام خمینی (ره)؛

احدی را در آن اختلاف نباشد، عالم و جاهل و وحشی و متمدن و شهری و صحرانشین در آن متفق اند. هیچیک از عادات و مذاهب و طریقه های گوناگون در آن راهی پیدا نکند و خلل و رخنه ای در آن از آنها پیدا نشود. (شرح چهل حدیث ص 179-180)

اخوت در بستر همین اشتراک بزرگ انسانی بالا می‌آید، اما یک شرط مهم دارد و آن «ایمان» است، اگر در روابط انسانی «ایمان» وجود نداشته باشد، هر چند که ممکن است اشتراک‌های فطری باعث رفتارهای نوع‌دوستانه‌ای بشود، ولی آن سطح از رفتار اخوت نامیده نمی‌شود. برای اخوت باید یک اشتراک ایمانی، نیز وجود داشته باشد.

البته باید گفت که شکوفایی فطرت مشروط به ایمان است، وقتی مطلوب فطرت کمال و دارایی است تا کمال مطلق، وقتی آن آروزی بی‌نهایت (غایت آمال العارفین) را کسی جزء قرآن به رسمیت نشناخته و بودن و شدن رسیدن به این آرزو را قبول نمی‌کند، یعنی نسخه انحصاری نجات ما از چنگال مرگ و نابودی این کتاب الهی است، طبیعتاً باور به این تنها نسخه و عمل به آن مسیر شکوفایی فطرت انسانی است.

اما بدترین انسان‌ها هم که باشد و این نور الهی که در درون او به ودیعه گذاشته شده باشد را زیر خروارها خاک مدفون کرده باشد، نور را خاموش نتواند کرد، و باز از این نور برخوردار است؛ نشان به آن نشان که خداوند حتی امید برگشت به فرعون هم دارد و به جناب موسی (ع) دستور می‌دهد که همراه با هارون با قول لین و نرم به سمت او بروید، شاید که متذکر شود و یا خشیت به خرج دهد!

فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشىٰ  ﴿طه‏، 44﴾

حال اگر بخواهیم نسبت این اخوت ایمانی را با مفهومی به نام آزاداندیشی بسنجیم، باید بگوییم آزاداندیشی به معنای دقیق آن اندیشه‌ای است که گرفتار قیود و تعصبات و خوف‌ها و تقلید‌ها نباشد، و همچنین مقید به قید اندیشه بودن نیز بشود، یعنی قواعدی که یک اندیشه را انتظام و استحکام می‌دهد را نیز مراعات کرده باشد. اگر در اندیشه‌ای آزادانه به این رسیدیم که واقعی هست و خارج از ما حقایقی وجود دارند، نمی‌توان نسبت به این اندیشه‌ی خود بی تعهد باشیم، و اگر این مسیر را ادامه بدهیم، تا به این برسیم که یک حقیقت مطلق در این عالم داریم که همه کمالات و دارایی‌ها را به نحو بی‌نهایت دارد، نمی‌توانیم که این حقیقت بزرگ را در اندیشه‌های آزادانه بعدی خود نادیده بگیریم.

این حقیقت بزرگ همان مطلوب و معشوق فطرت ماست، و اگر شکوفایی فطرت در ایمان آوردن به نسخه نجات ماست، و اگر این شکوفایی فطرت که ایمان است، اشتراکی است که اخوت را شکل می‌دهد، باید گفت که رابطه آزاداندیشی و اخوت این است که آزاداندیشی که حق‌گرایی و حق‌پذیری است، مهم‌ترین گام برای ورود به جامعه ایمانی و رابطه اخوت ایمانی است، و اگر در جامعه‌ای آزاداندیشی نباشد، اخوت ایمانی بستر شکل‌گیری مؤثری نخواهد داشت. همچنین از این طرف اخوت ایمانی که تن دادن به حق برای شکوفایی فطرت است، و بزرگترین مسیر حق‌گرایی و حق‌پذیری را فراهم می‌کند، بهترین عامل برای شکل دادن به یک جامعه آزاداندیش است.

 

#یادداشت_343