توبه مبحثی جذاب

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_50
#جلسه_320

گزاره ۲۰ :
توبه از آن مباحثی است، که خیلی جذاب است؛ لذا، خیلی ها به آن می پردازند و درمورد آن صحبت می کنند. طبیعتا، هرکسی هم، متناسب با آنچه در ذهن دارد، توبه را تعریف می کند و احساس نمی کند باید به معارف و مبانی دین مراجعه کند و فهم عمیقی از توبه کسب کند. بنده در این یادداشت، بخشی از فرمایشات استاد را، به بیان خود تقریر می کنم :
اگر بخواهیم به جای توبه، یک کلمه دیگر بگذاریم که حقیقت توبه را بیان کند، می توانیم از کلمه «بازگشت» استفاده کنیم. انسان تائب، عزم بر بازگشت دارد. می خواهد از آنچه تا کنون در پیش گرفته بود، برگردد. در بازگشت، نکته جالبی هم وجود دارد، که نشان می دهد انسان ها با گناه، از آن مقام و جایگاهی که داشتند، دور شدند و با توبه به آن مقام، بازمی‌گردند.
توبه، یک حال است و زمانی حاصل می شود، که میل انسان به ارتکاب مجدد گناه و ادامه اعمال گذشته خود نباشد. لذا، کسی که هنوز میل به انجام گناه دارد، ولی ذکر استغفار بر زبان می آورد، هنوز تائب محسوب نمی شود.
تائب، از آنجایی که میل به بازگشت از راهی که رفته دارد، به دنبال اصلاح است و هر آنچه برای جبران گذشته نیاز است، حاضر است انجام دهد و تمام وجودش، پر از حس شرمندگی و غلط کردم است.
تائب، بسیار به رحمت خدا امیدوار است؛ ولی در عین حال، از اعمال گذشته خود، بسیار شرمسار و لذا، هم سر تا پا امید است و هم بسیار شرمسار.
باید توجه داشت که توبه در اصل، یک مناسک نیست، که مراحلی داشته باشد و شرایطی و … ؛ بله، برای توبه بهتر، اعمال و آدابی ذکر شده؛ اما آنچه ستون خیمه توبه است، میل و حالت قبلی انسان است؛ لذا توبه همیشه به ناله زدن و گریه کردن و نماز توبه خواندن و فلان تعداد ذکر استغفار گفتن و … نیست؛ همین که انسان بلند شود و نماز یومیه خود را هم بخواند، می تواند توبه باشد. البته، اگر با این حال باشد و نه از روی عادت …
یکی دیگر از مباحثی که ذیل توبه علاقه مند هستم به آن بپردازم، استقبال بی نظیر خداوند از شخص تائب است. که اکنون حال و فرصت آن نیست …

کارکرد توبه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#ابوذر_ظفری
#یادداشت_13
#جلسه_320

آیا توبه فقط یک امر شخصی است و تنها کارکرد شخصی دارد ؟ یا اینکه توبه می تواند کارکردهای اجتماعی هم داشته باشد ؟

به نظر می رسد که توبه یک مساله فردی است و به ارتباط انسان با خدا مربوط می شود اما همین مساله با توجه به رویکردهای قرآنی نشان می دهد که امری اجتماعی است.

یکی از مهم ترین کارکردهای توبه در حوزه اجتماع آن است که ارتباط میان مردم را به شکل ارتباط عاطفی تقویت می کند.

جامعه ای که در آن غیبت و تهمت و افترا ، دزدی و…. زیاد باشد و ارتباط میان مردم بر پایه بخل و خودداری از کمک مالی و معنوی نیست به یکدیگر باشد، به جای رقابت در کارهای خیر،به سوی رقابت منفعت جویی فردی کشیده می شود

توبه تلاشی است از سوی افراد جامعه برای افزایش همدلی و همگرایی؛ زیرا کسی که پیش از توبه علاقه شدید به ناهنجار های اجتماعی دارد، با توبه خویش با خود عهد می بندد که از این به بعد از تهمت، غیبت، افترا، سوء ظن، سرقت، ستم، بخل، افشای اسرار مردم خودداری کند. این گونه رفتار موجب می شود که امنیت اجتماعی و روانی جامعه افزایش یابد

قرآن بیان می کند که توبه موجب می شود تا نعمت های الهی بر جامعه سرازیر شود. خداوند در آیه ۵۲ سوره هود می فرماید که یکی از عوامل نزول باران های سودمند و مستمر توبه است.«ای مردم به سوی پروردگارتان بازگردید و استغفار کنید تا خداوند از آسمان باران های سودمند و پیاپی فرو فرستد و قدرت و نیروی شما را بیش از پیش بیافزاید به شرط آن که ولایت مجرمان را نپذیرند.
دراین آیه به خوبی بیان شده که توبه به عنوان عامل ریزش باران و فراوانی نعمت و درنتیجه قدرت و توان جامعه است. به سخن دیگر توبه افزون بر افزایش نعمت و فراوانی آن، عاملی مهم برای قدرت یابی جامعه است

در بیان قرآنی، توبه به جهت کارکرد اجتماعی آن توصیه می شود که می تواند اتحاد ملی و انسجام اسلامی را تقویت کند و جامعه را به جامعه قرآنی و ایمانی آرمانی نزدیک میکند.

نظام محاسباتی موحد

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_121
#جلسه_320

#توبه
#نظام_محاسباتی_موحد

در یادداشت های قبلی اشاره شد که نظام محاسباتی موحد متفاوت است و این تفاوت در حوادث مختلف زندگی او نقش خود را نشان خواهد داد. یکی از این تفاوت ها در مسئله نگاه به سعادت و پیروزی بود که مومن چه چیز را پیروزی و چه چیز را شکست میداند که در یادداشت قبل توضیح داده شد.
تفاوت دیگر موحد در عکس العمل او هنگام پیروزی هاست. موحد وقتی پیروز می شود، پیروزی را از خود نمی بیند، بلکه از جانب خداوند متعال می بیند و نقش خود را تنها وسیله و علت معده آن نتیجه می داند. لذا علکس العمل او در هنگام پیروزی ها نیز رقص و پایکوبی و….. نیست. بلکه در هنگام پیروزی نیز خداوند را ستایش میکند و از اعمال خود توبه میکند. درست است که عمل صالح انجام داده است و در مسیر الهی جهاد کرده است لکن باز هم توبه میکند. توبه از این که مبادا در مسیر کوتاهی کرده باشد. توبه از اینکه مبادا غفلتی انجام داده باشد. توبه از اینکه مبادا می توانسته بهتر و بیشتر کار کند ولی نکرده است.
این حس باعث می شود که دائما در اعمال خود نهایت دقت و محاسبه را داشته باشد و از هیچ تلاشی فروگذار نکند
.

خیلی علاقه به لمعیدن نداشتم!

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_320
#علم_مقدس

?خیلی علاقه به لمعیدن نداشتم! کتاب را خودم می خواندم ولی می خواستم ببینم یک استاد اخلاق چطور دروس حوزوی را درس می دهد.

همان اولین جلسه با 20 دقیقه تأخیر حاضر شدند و فرمودند کلا تا آخر سال، روال همین است.
طبق عادت همیشگی شان کلاس را با صلوات بر ائمه ی اطهار و لعن بر دشمنانشان و دعای سلامتی امام زمان عج آغاز کردند.
بعد قرآن را باز کردند و گفتند اول کلام خالق، بعد کلام مخلوق؛ 20 دقیقه ای هم تفسیر گفتند.
لا به لای تفسیر گفتنشان هم کرامات اولیای الهی را تعریف می کردند. می گفتند ما که اهل این کرامات نیستیم ولی حداقل یاد این ها را زنده نگه داریم تا آیندگان وجود چنین آدم هایی را انکار نکنند.
ده دقیقه به پایان کلاس هم شروع به خواندن متن کردند و قدری توضیح دادند و کلاس تمام شد.

این برنامه ی جلسه ی اول بود و أیضا تمام جلسات ما تا آخر سال…

کلاس ما یک درس اخلاقی بود که کنارش لمعه هم خوانده می شد.
جالب این بود که انگار همان ده یا بیست دقیقه ای که به تدریس کتاب می پرداختند، انگار برکت می کرد و به اندازه ی یک ساعت کلاس های دیگر مطلب داشت.
خلاصه با اینکه در ظاهر به مطالب کتاب بی اعتنایی می شد و عمده ی وقت کلاس به موعظه می گذشت، اما شرکت کنندگان در کلاس واقعا لمعه یاد می گرفتند، شاید با کیفیت تر از کلاس های دیگر…

?این ها که برای ما، طلاب آخرالزمان افسانه است…

ولی می گویم تا حداقل آیندگان وجود همچنین سنتی را در حوزه انکار نکنند.

بله، اساتید ما نقل می کردند که در گذشته هایی نچندان دور، اساتیدی در حوزه مشغول به تدریس بودند که از یادگیری علوم حوزوی توقع تزکیه و تهذیب داشتند.

توقع داشتند، خدای جلسه ی بعد با خدای جلسه ی قبل تفاوت داشته باشد.
توقع داشتند، یک قدم که در جهت تعلیم برداشته می شود، قبل از آن ده قدم بلکه صد قدم در جهت تهذیب برداشته شده باشد.
توقع داشتند، حتی اگر استعداد درک مفاهیم علمی نیست، استعداد تقوا باشد.

از طلبه ها توقع داشتند…. که ستون باشند، که پناه باشند، که دستگیر باشند، که راهنما باشند….

الان حتی خود ما طلبه ها هم از همدیگر توقع زیادی نداریم و مدتی است که در مصافحه ها جای شمشیر امام زمان عج را می بوسیم، شاید این آخرین نشانه ای باشد که از او برای ما باقی مانده است…
.

فطرت خود راه را پیدا می کند

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_102
#جلسه_319
#فطرت

?فطرت خود راه را پیدا می کند

دین اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی تمام ابعاد زندگی بشری را در نظر گرفته و با توجه جهان شمولی این شریعت ودیعه ای را در نهان انسان ها قرار داده به اسم #فطرت
فطرت مثل یک نرم افزار هوشمند است فقط باید این فطرت را دست نخورده بگذرایم واگر احیانا غبارآلود شده یک غبار رویی بکنیم
این نرم افزار خود به سرور اصلی و منبع وجود متصل می شود و گام به گام به سمت سعادت انسان را هدایت می کند
نام این را شریعت پیامبر درونی می گذارد یعنی مثل پیامبر کارش هدایت است فقط با یکسری از شرایط

?فطرت میزان است
کار دیگر این نرم افزار قضاوت کردن است با صرف شنیدن یک گزاره ما آن را تلقی به قبول نمی کنیم و فطرت طراز این گزار را مشخص می کند و صدق و کذبش را معلوم می کند

اما سوالی که هست این است که آیا فطرت به تنهایی کفایت می کند یا باید همراه با چیز دیگر کار هدایت را انجام دهد؟؟؟

علم حجاب فطرت

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_106
#جلسه_319

⭕️علم حجاب فطرت

انسان‌ انتخاب‌های فطری دارد و اگر فطرت او دستمایه تغییر نشده باشد و حجاب‌هایی مانع درست عمل کردن آن نشود، انتخاب صحیح و درست را انسان فطرتا انجام می‌دهد و کافی است زمینه‌های این انتخاب فراهم شود.
و فطرت که سرمایه‌ای است در اختیار همه‌ي‌ انسان‌ها، باید غبار و حجاب را از روی آن زدود تا بتوان توسط آن انتخاب درست را انجام دهد و در مسیر قرب الهی قرار گیرد و به قرب الهی نائل گردد. انبیا و اوصیا الهی نیز از همین سرمایه برای سیر انسان و جامعه‌ی انسانی بهره می‌گیرند و شریعتی الهی هم براساس فطرت انسانی است و در تلاش است انسان را متوجه فطرت خود کند چرا که حجاب‌های دنیایی مانعی است که متذکر فطرت خود شویم.

یکی از حجاب‌های ما علم‌ما است. دانش مانع می‌شود انسان براساس فطرت خود عمل کند ما فطرتا گرایش داریم که مهلکه‌ها حل مشکل را به قدرتی مافوق خود واگذاریم. در روایت به این مضمون آمده است که مردی به محضر حضرت صادق (ع) شرفیاب شد و درخواست نمود که او را بسوی خدا راهنمائی کند، حضرت صادق (ع) با طرح مثالیاو را متوجه فطرت خود نمود و فرمود:آیا تاکنون با کشتی مسافرت کرده ای؟
-آری
-آیا اتفاق افتاده که کشتی بشکند و در آنجا نه کسی باشد که ترا نجات دهد و آشنائی با شنا نداشته باشی؟
-آری
-آیا در آن موقع بفکر تو رسیده است که قدرتی هست که بتواند تو را از آن مهلکه نجات بخشد؟
-آری
-او همان خدای توانا است که هنگامی که تمام وسائل مادی از کار می افتد و نجات بخش و دادرسی در میان نیست انسان خواه و ناخواه به او متوجه و دل بسوی او کشیده می‌شود.

و در بسیاری از مهلکه‌ها ما به خاطر دانشی که داریم و در خود احساس می‌کنیم که توانایی حل مشکل را داریم و لذا احساس نمی‌کنیم که نیازمند قدرتی مافوق خود هستیم و خود را در حل مشکل توانا می‌یابیم و لذا خدا را فراموش می‌کنیم و احساس استغنا از او داریم. در بعضی از موارد آنقدر این مشکل بزرگ می‌شود که تمامی دانش ما و ابزار‌ها‌یی که از این دانش برای حل مشکلات ساخته‌ایم از کار می‌افتد و به بن‌بست واقعی می‌رسیم و آن‌گاه است که مضطر می‌شویم به درگاه همان قدرت مافوق که فطرت‌مان اقتضا دارد.

در پایان جای تامل دارد که آيا ما می‌توانیم خود در مشکل‌ها و مسئله‌ها حتی در کوچک‌‌ترین مشکل خود از همان ابتدا انتخاب فطرت را انتخاب کنیم؟ یعنی به قدرت مافوق پناه ببریم. به عبارت دیگر به‌جای آنکه ابزار‌مان به خاطر عظمت مشکل، بشکند، خود ابزار شکنی کنیم؟ یعنی می‌توانیم خود خرق حجاب اکبر کنیم؟
?

فطرت انسانی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_49
#جلسه_319

گزاره ۱۹ :
اگر فطرت انسانی را جدی بگیریم، در موارد زیادی در نظر گرفتن فطرت انسانی بر دین شناسی ما تاثیر خواهد داشت؛ چرا که ما معتقدیم اسلام دینی فطری است. پس در مواردی که به ظاهر استنباط ما از دین با آنچه ذات پاک انسان تقاضای آن را دارد متفاوت است، به نظر اشکالی وجود دارد؛ یا در جانب طلب درونی انسان و یا در جانب فهم صحیح دین. ما معمولاً به حکم تعبد، حکم به مخلوط بودن فطرت با شوائب و ناخالص شدن آن، به دلیل آلوده شدن به گناه می کنیم و بر حکم دینی پافشاری می کنیم؛ ولی جا دارد که در مواردی هم، به استنباط خود شک کنیم و مجدداً مقدمات خود را مورد بررسی قرار دهیم. نمی گویم باید همه احکام دینی از جانب مردم مورد پسند واقع شود؛ ولی لااقل جا دارد که به اجتهاد خود شک کرده و یک بار دیگر، مراحل استنباط را مرور کنیم. شاید حکم صحیح به گونه ای دیگر باشد، که با مقتضای میل درونی. انسان سازگارتر باشد.

فطرت

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_240
#جلسه_319

? فطرت شناختی نداریم، امور شناختی منسوب به فطرت لوازم فطرت های گرایشی هستند!

در #یادداشت_4 به این بحث پرداخته بودم، عرض شده بود که اگر فطرت شناختی را بیش از بدیهیات عقلی بگیریم با آیه وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً تنافی پیدا می کند.
حتی اگر شناخت به معنای علم حضوری به فطرت نسبت داده شود، نیز با این آیه تنافی دارد؛ بعلاوه با تجربه های حضوری خودمان نیز تنافی دارد، چون ما شناخت های حضوری فطری را تجربه نکردیم!

اساساً این سوال مطرح است که معنای فطرت شناختی چیست؟ اگر می خواهیم ورای بحث بدیهیات عقلی برای فطرت شناخت قائل باشیم به این معنا که شما چون فطرت الهی دارید پس وصل به عوالم هستید و این یعنی همه علوم را دارید؛ کمی حرف زور به نظر می رسد، چون ما می بینیم که اینطور نیست!

حضرت امام هم که وجود خدا، توحید حق بلکه همه صفات الهی را و همچنین معاد را فطری می داند؛ نیز در مقام تقریر به نظر می رسد که دارند از یک فطرت گرایشی لوازم عقلی بین آن را می گیرند و امور شناختی برداشت می کنند.
مثلا ایشان «فطرت عشق به کمال مطلق» را مطرح می کنند و از آن نتیجه می گیرند که
«پس اين عشق فعلى شما معشوق فعلى خواهد، و نتواند اين موهوم و متخيل باشد، زيرا كه هر موهوم ناقص است و فطرت متوجه به كامل است. پس، عاشق فعلى و عشق فعلى بى‏معشوق نشود، و جز ذات كامل معشوقى نيست كه متوجه إليه فطرت باشد. پس، لازمه عشق به كامل مطلق وجود كامل مطلق است. » چهل حديث(اربعين حديث)، ص: 184
یا با طرح «فطرت تنفر از نقص» نتیجه می گیرند که «پس، متوجه إليه فطرت بايد «واحد» و «احد» باشد، زيرا كه هر كثير و مركبى ناقص است، پس، از اين دو فطرت، كه فطرت تعلق به كمال و فطرت تنفر از نقص است، توحيد نيز ثابت شد. بلكه استجماع حق جميع كمالات را و خالى بودن ذات مقدّس از جميع نقايص نيز ثابت گرديد. » همان ص 185

همچنین برای اثبات فطری بودن معاد به «فطرت عشق به راحت» استفاده می کنند و می فرمایند:
«غايت مقصد و نهايت مرام و منتهاى آرزو، راحتى مطلق و استراحت بى‏شوب به زحمت و مشقت است … تمام نعمتهاى اين عالم مختلط با زحمتها و رنجهاى طاقت فرساست، … پس، معشوق بنى الانسان در اين عالم يافت نشود، … پس، ناچار در دار تحقق و عالم وجود، بايد عالم باشد كه راحتى او مشوب نباشد به رنج و تعب: استراحت مطلق بى‏آلايش به درد و زحمت داشته باشد، و خوشى خالص بى‏شوب به حزن و اندوه در آنجا ميسر باشد، و آن دار نعيم حق و عالم كرامت ذات مقدس است.» همان 186
و یا در بیان دیگری برای فطری بودن معاد از «فطرت عشق به حرّیت» استفاده می کنند و می فرمایند:
«چون مواد اين عالم و اوضاع اين دنيا و مزاحمات آن و تنگى و ضيق آن تعصى دارد از حريت و نفوذ اراده بشر، پس بايد عالمى در دار وجود باشد كه اراده در آن نافذ باشد و مواد آن عصيان از نفوذ اراده نداشته باشد، و انسان در آن عالم فعّال ما يشاء و حاكم ما يريد باشد، چنانچه فطرت مقتضى است.» همان ص 187

همانطور که می بینیم ایشان یک سری فطرت های گرایشی را مطرح می کنند و لوازم آن را می گیرند و با این لوازم وجود حق و صفات او و معاد را ثابت می کنند؛ یعنی این امور شناختی به عنوان لوازم یک فطرت گرایشی است نه اینکه خودشان مستقلاً یک فطرت شناختی باشند.

لذا به نظر می رسد که حق با شهید مطهری باشد که هم نظریه افلاطون و هم نظریه کانت را در قائل شدن به فطریات شناختی رد می کند و اساساً فطریات شناختی را قبول نمی کند مگر در حد اینکه یک سری بدیهیات عقلی قائل بشویم.
ایشان می فرمایند:
«انسان بعضى چيزها را بالفطره مى‏داند كه البتّه آنها كم هستند. اصول تفكّر انسانى كه اصول مشترك تفكّرات همه انسانهاست اصول فطرى هستند و فروع و شاخه‏هاى تفكّرات، اكتسابى. ولى اينها هم كه مى‏گويند اصول تفكّرات، فطرى هستند باز نه به آن مفهوم افلاطونى مى‏گويند كه روح انسان در دنياى ديگر اينها را ياد گرفته و اينجا فراموش كرده است، بلكه مقصود اين است كه انسان در اين دنيا متوجّه اينها مى‏شود ولى در دانستن اينها نيازمند به معلّم و نيازمند به صغرى و كبرى چيدن و ترتيب قياس دادن يا تجربه كردن و امثال اينها نيست، يعنى ساختمان فكر انسان به گونه‏اى است كه صرف اينكه اين مسائل عرضه بشود كافى است براى اينكه انسان آنها را دريابد، احتياج به استدلال و دليل ندارد، نه اينكه انسان اينها را قبلًا مى‏دانسته است.» مجموعه آثار شهيد مطهري (نبرد حق و باطل، فطرت، توحيد)، ج‏3، ص: 476
.

روحانیت در جایگاه انبیاء و لازمه آن

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_120
#جلسه_319

• اگر روحانیت در جایگاه انبیا قرار دارد و کار ویژه خود را کار انبیا قرار داده است، باید تسلط خوبی بر شناخت فطرت انسان ها و ویژگی های آن و چگونگی زنده کردن فطرت و زدون گرد و غبار نشسته بر آن داشته باشد.
مگر نه این است که انبیا برای انبعاث بشر و زدودن غفلت های نشسته بر فطرت انسان و زنده کردن دفینه های عقول او و بازگشت انسان به شخصیت حقیقی اش برانگیخته شده اند؟
خیلی حیف است که در مورد این دارایی عظیم انسانی بسیار کم می دانیم و همان کمی را هم که بلدیم و مباحثه میکنیم، در فعالیت های اجتماعی ما حضور ندارد.
به نظر میرسد با تمرکز بر فطرت انسانی میشود تمامی فعالیت ها و خدماتی را که به جامعه تقدیم میکنیم، ویرایش کنیم. از فعالیت های فرهنگی و تربیتی گرفته تا فعالیت های اقتصادی و سیاسی.
چگونه می توان سبک کار فرهنگی را به نحوی طراحی کرد که با فطرت انسان ها ارتباط بگیرد؟
چگونه میتوان برای تربیت انسان، فطرت او را بیدار کرد؟
چگونه میتوان اقتصاد را به وسیله زنده کردن ویژگی های فطری انسان شکوفا کرد و رفاه همگانی پدید آورد؟
چگونه میتوان به وسیله تمرکز بر فطرت مولفه های قدرت و همراهی مردم با حاکمیت را تقویت کرد؟
و…….

تساوی حقوق اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_119
#جلسه_318

به نظر می رسد شهید بزرگوار در این بخش در صدد بیان تساوی حقوق اجتماعی است که مبتنی بر اتخاذ مبنای پایه ای در تکوین عالم است.
مجموع فرمایشات را میتوان این طور تقریر کرد که:
انسان ها در اصل انسانیت مشترکند. یعنی اقل خصوصیاتی را که لازم است یک موجود داشته باشد تا به او انسان بگویند در همه انواع بشر وجود دارد.

لکن انسانیت تشکیکی است. بعضی تکامل یافته ترند و میتوانند به درجات بالای انسانی صعود کنند و یا از ابتدا در درجات بالایی قرار داشته اند. بعضی نیز بر اثر فرصت سوزی یا عدم تلاش به مراتب پایین سقوط میکنند و یا اعمالی انجام می دهند که ارزش آنها از حیوان نیز پست تر میشود، هرچند هنوز هم فطرتا انسانند.

لذا برابری انسان در خلقت، به معنای برابری آنها در رتبه انسانیت نیست. حتی به معنی امکان دستیابی به همه رتبه های انسانیت برای همه انسان ها نیز نیست.( مثلا امکان دستیابی به مرتبه پیامبر عظیم الشان اسلام ص برای احدی وجود ندارد) بلکه به معنای برخورداری تمامی انسان ها از جوهره ی انسانیت است.

همین تساوی تکوینی در برخورداری از جوهره ی انسانیت، تساوی تشریعی در حقوق را برای انسان ها پدید می آورد. یعنی توصیف ما از تساوی تکوینی، تجویز برابری تشریعی را به دنبال می آورد.

سه عاملی که شهید بزرگوار ذکر کرده اند( علم، جهاد، تقوا) نیز سبب نابرابری حقوقی در اجتماع نمیشود. بلکه اینها عامل ارتقای درجه ی انسانیت در عین تساوی در اصل انسانیت است. لذا این عوامل سبب ارج و قرب انسان نزد خداوند متعال است نه سبب برتری او در حقوق اجتماعی.

ادبیات مومنانه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_105
#جلسه_318

⭕️ادبیات مومنانه

در جلسه ۳۱۷ به بحثی تحت عنوان «ادبیات مومنان» اشاره شد.
مومنین ادبیات اختصاصی خود را دارند و باید در ادبیات اختصاصی خود تفکر داشته باشند. به عنوان مثال وقتی گفته می‌شود غلبه حق بر باطل، باید در دستگاه ادبیاتی مومنین این غلبه را یافت، تا دچار تناقض نشویم و بتوانیم این غلبه را بفهمیم در عین اینکه با معیار‌های اهل دنیا، غلبه از آن باطل باشد.
قبل از آنکه به توصیف ادبیات مومنانه به‌پردازیم و آن را بشناسیم یک سوالی مطرح است؛ ادبیات مومنانه برای جامعه‌ي مومنین است؟ یعنی اینکه اگر هنوز جامعه مومنین شکل نگرفته است، ما نباید از ادبیات مومنانه استفاده کنیم؟ به عبارت دیگر ابتدا باید برای جامعه این ادبیات مومنانه روشن و قابل درک شود و بعد از آن، تعاملات با جامعه با این ادبیات باشد؟
وقتی هنوز جامعه توان درک ادبیات مومنانه را ندارد،آیا باید با همان ادبیات دنیایی با او تعامل کرد؟ به عنوان مثال این غلبه حق بر باطل به صورت آینده‌ای معنا کنیم؛ یعنی اینکه با گذر زمان حق پیروز می‌شود و در نهایت پیروزی از آن حق خواهد بود.

فطریات ریشه در تکوین دارد.

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_318

?فطریات ریشه در تکوین دارد.

آنچه که برآمده از میل و غریزه ی فطری ما است، واقعیت دارد.

علامه طباطبایی در المیزان می فرمایند: اگر نفس آدمی به میل و غریزه ی فطری اش به امری کشش پیدا کرد، اطمینان دارد که آن وجود دارد و ما از این تشخیص می توانیم واقعیت را دریابیم.[1]

مثلا وقتی انسان مریض می شود، شفا دهنده ای را جستجو می کند. این کنش از روی فطرت است.

بله ممکن است انسان از روی طمع و امید، شفا را در دارو و مراجعه به پزشک ببیند و اشتباه کند. اما آن چیزی که قلب او به درستی و از روی فطرتش دریافته است، این است که شفا دهنده ای وجود دارد.

?فطرت ما به تساوی خلقت گرایش دارد.

این گزاره نشان دهنده ی این است که همه ی انسان ها قطعا در یک چیز مشترک هستند.

آن چیز مشترک، ذات انسانی اوست که در همه ی انسان ها مشترک است.

همه ی انسان ها در خلقت برابرند و به علت بهره مندی از روح الهی جامع استعدادهای انسانی را در خود دارند. اما اینکه این استعداد چقدر و چگونه شکوفا شود، بسته عوامل محیطی و انتخاب هایی است که از انسان سر می زند.

[1]و كيف يتصور تعلق النفس بتوجهها الغريزي الفطري بأمر لا اطمئنان لها به.

برتری شهید و برابری انسانها

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_102
#جلسه_318

❓سوال❓

اگر تمام انسان ها در حقوق اجتماعی باهم برابر هستند
مگر اینکه یکی از فضلیت های که شهید نام می برد را داشته باشند و به وسیله این ویژگی برتری نسبت به بقیه دارند

سوال اول اینکه آیا این استقراء شهید تام بوده یعنی در کتاب و سنت دیگر نمونه ای از فضل و ارجحیت برای انسان ها ذکر نشده؟

وبعد از این سوال
اسلام با این ادعا که همه باهم برابر هستند مگر به وسیله این سه ویژِگی که نسبت به دیگری برتر می شوند

به طور واضحی دارد همه را به سمت علم،جهاد، تقوا دعوت می کند
حالا تقوا هیچ توصیه همگانی است و درست
ولی اینکه یک نفر یک کشاورز باشد و نیاز مومنین را براورده کند
یا اصلا
هزاران شغل دیگری که در این زندگی اجتماعی ما شاهدش هستیم
واگر یکی از این ها نباشد اختلالی در زندگی پیش می آید
آیا نباید دلیل برتری شامل این ها هم بشود
تقوای به تنهایی می تواند نشانه برتری باشد ولی علم و جهاد را نمی توان به راحتی قبول کرد.

حالا بماند که اگر قرار باشد همه به این ملاک برتری ها توجه کنند دیگر کسی به سمت برطرف کردن نیاز های دیگر نمی رود
همه عالم و مجاهد می شوند

به نظر تقوای به تنهایی بهترین مولفه برتری است

معنای تساوی در خلقت = عدم وجود امتیاز حقوقی به حسب خلقت

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_239
#جلسه_318

? معنای تساوی در خلقت = عدم وجود امتیاز حقوقی به حسب خلقت

تساوی خلقت نمی تواند به معنای نفی تفاوت ها باشد، تفاوت ها لازمه خلفت هستند، اگر بخواهیم تفاوت ها را از اساس نفی کنیم هیچ خلقتی صورت نخواهد پذیرفت، بالاخره چه نگاه حکمی داشته باشیم و با وجودات رو به رو باشیم و چه نگاه عرفانی داشته باشیم و با تجلیات رو به رو باشیم، وجود و تجلی اگر دقیقاً عین هم باشد بدون هیچ تفاوتی دقیقاً یک چیز خواهند بود و لذا هیچ کثرتی ایجاد نخواهد شد.
اساساً به قول حکما اجتماع مثلین محال است، نمی تواند دو چیز دقیقاً مثل هم باشند در همه شرایط؛
با این توضیح اینکه انسان هایی باشند که خلقت نوری داشته باشند، انسان هایی باشند که به لحاظ تکوینی آن ها انسان کامل باشند؛ این لازمه عالم خلفت است، اگر انسان کاملی نباشد بقیه انسان های صغیر که نازله وجود او هستند وجود نخواهند داشت.
شهید مطهری در مشخصات اسلام این تساوی در خلقت را به بهترین نحو معنا می کند ایشان تساوی در خلقت را به این معنا می گیرند که: «هيچ انسانی بر حسب خلقت امتياز حقوقی بر انسان ديگر ندارد.» این معنا بسیار دقیق است، یعنی همه بهره مندی های وجودی یا تجلیات به لحاظ تکوینی و همه شرایط محیطی و اجتماعی و فرهنگی که انسان در آن متولد می شود با وجود اینکه از این جهات تفاوت زا است، اما هیچ یک از این ها عامل داشتن یک امتیاز حقوقی بر انسان های دیگر نمی شود؛ حتی انبیاء بر انسان های دیگر امتیازات حقوقی ندارند و نمی توانند در منازعات اجتماعی بگویند چون من نبی هستم، می توانم خلاف قوانین حقوقی (که این قوانین حقوقی را خود من در شریعتی که آوردم به شما عرصه کرده ام) امتیازی داشته باشم.
اینکه به حسب وظایفی که به امام جامعه و حاکم جامعه داده می شود، امتیازاتی داده می شود، امتیازات شأن حقوقی اوست و جزو حقوق است نه یک امتیاز خاص بر دیگر افراد. هر کسی که در این جایگاه حقوقی قرار بگیرد چنین امتیازاتی دارد، ولو بگوییم که به غیر از انبیاء و اوصیاء کسی نباید در این جایگاه قرار بگیرد.

چقدر دنیایی که اسلام می خواهد برای انسان ها، زیباست …

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_48
#جلسه_318

گزاره ۱۸ :
چقدر دنیایی که اسلام می خواهد برای انسان ها، زیباست …
اگر مردم می دانستند که اگر اسلام در این کشور به تمامه اجرا شود، چقدر منافع دنیوی به آنها می رسد، پوست ما آخوندها را می کندند، تا اسلام را اجرا کنیم …
یکی از ویژگی های دنیای اسلام، همانطور که حضرت آقا در کتاب روح توحید و شهید مطهری در مشخصات اسلام می فرمایند، برابری انسان در اجتماع و در برابر خداست؛ انسان ها همه برابر هستند و هیچ صفت عارضی برای آنها برتری ایجاد نمی کند؛ بلکه علم، جهاد و تقواست که برتری به انسان ها می بخشد؛ معیارهایی که واقعاً انسان را برتر می کنند و نه اینکه برتری اعتباری به انسان ها ببخشد و هیچ تاثیری در رشد حقیقی انسان نداشته باشد. صفات و ویژگی هایی که همگی اکتسابی هستند و با تلاش باید آنها را به دست آورد.
تصور کنید چنین دنیایی را ‌‌‌‌…
اما نه با تصور و نه با تصویر سازی برای دیگران، اتفاق خاصی رقم نمی خورد و به قول قدیمی ها، با حلوا حلوا کردن، دهان شیرین نمی شود. باید محقق شود. باید مردم ببینند که تساوی حقوقی در اسلام، اجرا شده و لذتش را بچشند. چه بهانه ای داریم پیش خدای متعال در روز قیامت … ؟؟ !

پیروزی نهایی حق بر باطل

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_104
#جلسه_317

در مشخصه‌ای که امروز در جلسه مورد بحث قرار گرفت سخن از پیروزی نهایی حق بر باطل بود و از آن به عنوان یک سنت الهی تعبیر شده است. با توجه به ادبیاتی که شهید دارند به خصوص کلمه‌ي پیروزی نهایی، این را می‌فهمیم که حق بر باطل پیروز می‌شود، یعنی درست است که الان پیروز نیستید و غلبه ندارید، لکن درنهایت این شما هستید که غلبه پیدا می‌کنید.
در کنار این، می‌توان گفت: حق بر باطل پیروز است. حق بر باطل همین الان غلبه دارد ولو اینکه در ظاهر غلبه‌ای نباشد! که البته از متن این را نمی‌توان دریافت کرد.

اگر با ادبیات مومنین نگاه کنیم، همین الان غلبه هست ولی اگر قرار باشد با ادبیات رایج گفته شود، از آنجایی که این غلبه‌ی حق بر باطل به هر حال خود را نشان می‌دهد، در نهایت پیروزی و غلبه از آن حق است و این حق است که می‌ماند و باطل را نابود می‌کند؛ البته در این ادبیات معمولا نیاز به زمان است تا غلبه حق نمایان شود.

معنای نبرد با باطلی که پوچ است!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_238
#جلسه_317

? معنای نبرد با باطلی که پوچ است!

معنای باطل هیچ و پوچ است، یعنی اساساً باطل چیزی نیست؛ لغویون در معنای باطل نیز همین را گفته اند:
بَطَلَ‏ الشيْ‏ءُ أي: ذهب [1]
بَطَلَ‏ الشي‏ءُ إذا تَلِف، [2]
بَطَلَ‏ و هو ذَهاب الشئ و قِلَّة مُكثه و لُبْثه / سُمِّى الشيطانُ‏ الباطلَ‏ لأنه لا حقيقةَ لأفعاله [3]
بَطَلَ‏ الشَّى‏ءُ ذَهَبَ ضَيَاعًا و خُسْرًا، [4]
الْبَاطِلُ‏: نقيض الحق، و هو ما لا ثبات له عند الفحص عنه [5]

قرآن هم در مورد باطل می گوید باطل از اولش هم هیچ و پوچ بود
إِنَّ اَلْبٰاطِلَ كٰانَ زَهُوقاً ﴿الإسراء، 81﴾

زَهَقَ را لغویان به معنای بَطَلَ گرفته اند، و علاوه بر به معنای بَطَلَ آوردن آن، معانی تلف و ذهاب و هلاک و اضمحلال که همه نشان دهنده هیچ و پوچ بودن باطل است را آورده اند. [6]

حال این سؤال مطرح می شود که اگر باطل هیچ و پوچ است #نبرد_حق_و_باطل چه معنایی دارد؟! نبر با هیچ و پوچ و چیزی که همین الان نابود است، دیگر چه نیاز به ابطال و محو و قذف (کوبیدن – پرتاب کردن) توسط حق دارد که قرآن می فرماید:
لِيُحِقَّ اَلْحَقَّ وَ #يُبْطِلَ اَلْبٰاطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُجْرِمُونَ ﴿الأنفال‏، 8﴾
#يَمْحُ اَللّٰهُ اَلْبٰاطِلَ وَ يُحِقُّ اَلْحَقَّ بِكَلِمٰاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ ﴿الشورى‏، 24﴾
بَلْ #نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى اَلْبٰاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ وَ لَكُمُ اَلْوَيْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ ﴿الأنبياء، 18﴾

? به نظر می رسد برای فهم این بحث بشود از آیه 17 سوره مبارکه رعد کمک گرفت:
أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهٰا فَاحْتَمَلَ #اَلسَّيْلُ #زَبَداً_رٰابِياً وَ مِمّٰا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي اَلنّٰارِ اِبْتِغٰاءَ #حِلْيَةٍ أَوْ مَتٰاعٍ #زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذٰلِكَ يَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْحَقَّ وَ اَلْبٰاطِلَ فَأَمَّا اَلزَّبَدُ #فَيَذْهَبُ جُفٰاءً وَ أَمّٰا مٰا #يَنْفَعُ اَلنّٰاسَ #فَيَمْكُثُ فِي اَلْأَرْضِ كَذٰلِكَ يَضْرِبُ اَللّٰهُ #اَلْأَمْثٰالَ ﴿الرعد، 17﴾

آب می آید و جاری می شود و جاری شدن آب که صفت آب است و اگر جاری نشود ثمراتش نمایان نمی شود، برخی مواقع برای رسیدن به دور دست ها و برخی مواقع به دلیل موانعی که در مسیر هست یا درست شده موجب سیل می شود؛ و یا اساساً برخی مواقع نیاز است که آب به سرعت برود تا سریع به جایی برسد؛ و سرعت آب در مسیر #کف و #حباب درست می کند.
فلز را گرم می کنند و چنان گرم می کنند که ذوب شود تا خالص شود، و برای خالص شدن #کف و #حباب روی آن تشکیل می شود.

حباب همان باطل است، حباب هیچی نیست، حباب به برکت آب و فلز مذاب درست شده است؛ ولی حباب جولان و خروش دارد و ظاهر است و روی آب را می پوشاند و چشم ها را پر می کند!
لِلْحَقِّ دَوْلَة , لِلْبَاطِلِ جَوْلَةٌ «غرر الحكم و درر الكلم، ص: 544»
درست است که بعد از مدتی حباب ها همه می رود (زاهق) ولی حباب همان موقع هم که هست و جولان و خروش دارد هیچی نیست (زهوق)

? پانویس:
[1] كتاب العين ؛ ج‏7 ؛ ص430
[2] جمهرة اللغة ؛ ج‏1 ؛ ص359
[3] معجم مقاييس اللغه ؛ ج‏1 ؛ ص258
[4] المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج‏9 ؛ ص177 و لسان العرب ؛ ج‏11 ؛ ص56
[5] مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص129
[6] لسان العرب ؛ ج‏10 ؛ ص147 زهَقَ‏ الشي‏ءُ بطَل و هلَك و اضْمَحَلّ. همچنین نگاه کنید به: المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج‏4 ؛ ص118 و المحيط في اللغة ؛ ج‏3 ؛ ص338 و كتاب العين ؛ ج‏3 ؛ ص363

مومن همیشه پیروز است

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_118
#جلسه_317

✨مومن همیشه پیروز است

?نظام محاسبات توحیدی به ما میگوید اگر انسان با غایت قرب الهی، کار خدایی انجام دهد قطعا پیروز است. این پیروزی علاوه بر پیروزی نهایی است که نصیب فرد مومن و یا جبهه حق می شود.
?به عبارت دیگر، یکبار به غایت افعال نگاه میشود و از این حیث سنجیده میشود که در نهایت چه کسی پیروز شد و به موفقیت نایل گشت. در اینجا به استشهاد آیه 33 سوره توبه «هُوَ الَّذي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدىٰ وَدينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ المُشرِكونَ» و آیه ۵ قصص «وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ» قطعا پیروزی نهایی با حق است.

?لکن گاهی به خود فعل نگاه میشود؛ آیا در این کار خاص که شخص مومن موحد انجام داد نیز پیروز است؟ یعنی در کوتاه مدت نیز او پیروز است یا پیروزی فقط در غایت افعال که معمولا بلند مدت است به دست میاید.
در اینجا باید در معنای پیروزی از دیدگاه موحد و قرائتی که او از موفقیت در این عالم دارد دقتی صورت گیرید.
آیا از دیدگاه موحد باید پیروزی را پیروزی ظاهری و رسیدن به قدرت، ثروت و یا حتی تحسین دیگران دید یا بدون این ها نیز پیرزی ممکن است؟

❇️آیه قرآن می فرماید که مومن اگر با نیت الهی کار الهی کند، یعنی مومن اگر از حیث مومن بودنش مرتکب فعلی شود، قطعا پیروز است. «قُل هَل تَرَبَّصونَ بِنا إِلّا إِحدَى الحُسنَيَينِ» سوره توبه ایه 52
از نظر خدواند متعال خود تکاپو و تلاش برای رسیدن به قرب الهی و تحقق اهداف الهی، پیروزی و موفقیت است و اجر و ثواب دارد. چه این تلاش منجر به پیروزی ظاهری شود (که نور علی نور است) و چه منجر به شکست ظاهری شود.

?بالاترین شکست ظاهری (از منظر مادی) که کشته شدن و نیست شدن است، اگر با نگاه توحیدی به آن نگاه شود بالاترین پیروزی است که موحد حسرت آن را میکشد و به آن بیش از هر پیروزی دیگری عشق می ورزد.
لذا از دیدگاه توحیدی، علاوه بر پیروزی نهایی حق، موحد در هر فعلش نیز پیروز است. چه شکست بخورد و چه پیروز شود. چون آن را برای خدا انجام داده است.
✅بر خلاف تصور اولیه، این روحیه انگیزه ای سرشار به انسان برای کار و تلاش می دهد و اگر قرائت صحیحی از آن بشود به هیچ وجه منجر به تنبلی و سستی نخواهد شد.
.

سکولاریسم، نتیجه غرب گریزی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#غرب_گریزی
#سکولاریسم
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_104
#جلسه_317

 

?سکولاریسم، نتیجه غرب گریزی?

در مواجه با غرب رویکرد های مختلفی در صحنه می باشد. از رویکرد غرب گزین و غرب ستیز گرفته تا رویکرد غرب پرست و غرب گریز و حتی شاید رویکرد حقیقت گرا.
اما یکی از مسئله هایی که همه رویکردها باید در نسبت با آن پاسخی داشته باشند. مقوله مواجه با تکنولوژی غرب و مدرنیته می باشد. شما در هر کدام یک از رویکرد های بالا قرار داشته باشی باید برای این مسئله یک پاسخ متین و کاربردی داشته باشی.
در کتاب علل تزلزل تمدن غرب استاد طاهرزاده ایشان یک راهی را در فضای غرب گریزی برای مواجه با مسئله گزینش تکنولوژی بیان می کند که این ایده قابل بررسی می باشد.
ایشان می گویند که در مواجه عامه مردم با تکنولوژی این اصل باید فراگرفته شود که تا حد امکان به دوری از تکنولوژی و تا حد امکان به نزدیکی به امور اسلامی و دینی گرایش پیدا کنیم. یا به تعبیر دیگر به عقل قدسی پناه برده و غیر قدسی بودن عقل مدرن و تکنولوژی مدرن را نشان دهیم.
اما نقدی که در باب این رویکرد و نگاه می توان وارد نمود آن است که این ایده به مرور میتواند به سکولاریسم منجر شود.
چرا که در مواجه تمدنی جریان حق و باطل همیشه این گونه است که باطل در برابر حق ادعای سعادت بشر را در حیطه ای کرده و جریان حق را به مبارزه دعوت می کند و حال مسئله این است که جریان حق برای مقابله با جریان باطل باید در آن موضوعی که جریان باطل در آن ادعای سعادت کرده است وارد نزاع شود.
حال صحنه این گونه است که جریان مدرنیته در صحنه اداره دنیا و تکنولوژی ادعایی کرده است . و الگوی توسعه و تکنولوژی را معرفی کرده است در این صحنه اگر جریان اسلامی و حق قرار است وارد نزاع شود و آن را شکست بدهد باید در همین مسئله پاسخی داشته باشد و الا قطعا گروه شکست خورده میدان خواهد بود.
حال با در نظر گرفتن این نکته به ایده و راه حل استاد طاهرزاده نگاهی بیاندازیم. این ایده در مجموع و برآیند سبب جدایی صحنه دنیا و امور مادی از صحنه امور معنوی و دینی می شود.چرا که تکنولوژی یک ایده و راه حل برای مواجه با امور مادی و دنیا می باشد و وقتی شما به دنبال دوری و فرار از آن هستی و از آن طرف در صدد پر کردن این خلا با امور غیر مادی هستی این سبب می شود که پاسخ شما به مسئله دنیا و امور مادی پاسخی خارج از موضوع باشد و این به مرور باعث افزایش شکاف میان امور مادی و امور دینی و معنوی بشود.
فلذا در مواجه این رویکرد با غرب ، این خطر در کمین است . خطر سکولاریزه کردن جامعه و مردم توسط خودمان. فلذا در رادیکال ترین حالت شاید بتوان گفت که غرب گریزی و غرب ستیزی در صحنه عمل و راهبرد به ایده هایی دست می یابد که در پاردایم غرب قرار دارد و عملا این ها خود نشانه ای از غرب زدگی می باشد.

مهدویت و امید آفرینی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_101
#جلسه_317

?مهدویت و امید آفرینی ثمره تقریر صحیح از پیروزی نهایی حق بر باطل

از ثمرات حقانیت به پیروزی جبهه حق می توانیم نگاه صحیح به مهدویت بدانیم
اگر در نهایت امر این پیروزی قرار است با دستان صاحب الامر باشد و حکومت عدل برپاشود واین پیروزی همان وعده حتمی است
نقش ما در این پیروزی چیست؟
آیا قرار است این پیروزی دفعی محقق شود و نیاز به مقدمه ندارد
وبا یک ندای آسمانی این اتفاق خواهد افتاد و مدینه فاضله برپا می شود
یا نه با اینکه ما می دانیم پیروزی نهایی برای جبهه حق است و امام این جبهه را هم به خوبی می شناسیم
اما این نکته را هم به درستی می دانیم که برای این پیروزی
نباید نسبت به ظلمی که به ما و مظلومین می شود ساکت باشیم
نباید دست روی دست بگذاریم و مدام نق بزنبم
نباید در این مسیر منفعل باشیم و نسبت به اتفاقات پیرامون خودمان بی تفاوت باشیم
بلکه باید جهادی عمل کنیم و این مسیر را هموار کنیم
این مسیر از مسیر اول عاقلانه تر است.
ثمره دیگری که به دنبال نگاه دوم است
امید بخشی
به نظر شما فردی که در جامعه ای زندگی می کند که فقط به حقانیت نهایی اعتقاد دارد و برای تحقق این پیروزی تلاشی نمی کند امیدوار است یا فردی که در جامعه دوم (طبق تقریر دوم) زندگی می کند.

رج: روایت ذکر شده در تصویر پیام