تأملی در باب آزادی5 (ارزش شناسی)

💠تأملی در باب آزادی5 (ارزش شناسی)💠

✅ ارزش شناسی آزادی
در یادداشت های گذشته، به معنای آزادی و اینکه آیا انسان آزاد هست یا خیر، پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که از لحاظ هستی شناختی، انسان آزاد مطلق نیست ولی
تا حدی آزادی دارد. حال در این یادداشت می خواهیم به این بپردازیم که آیا خود آزادی یک مطلوب و ارزش است؟ و اگر ارزش هست، با دیگر ارزش ها چه نسبتی دارد؟

در ابتدای بحث هستی شناسی آزادی که بطور اجمالی به انسان شناسی پراختیم، بیان کردیم که بالاترین و مهمترین خصوصیت و خواسته انسان، کمال خواهی انسان است که برخاسته از حب ذات اوست. به همین خاطر کمال خواهی، ارزش ذاتی دارد و همه ارزشهای دیگر، بخاطر رساندن انسان به کمال، ارزشمند می شوند. لذا دیگر ارزش ها، ارزش غیری دارند.
اولین نتیجه ای که با این نگاه، می توان به آن رسید این است که آزادی اساسا در ذیل بندگی معنا می شود. و دیگر دوگانه آزادی و ایمان به وجود نمی آید. زیرا انسان ذاتا کمال خواه است و چون کمال مطلق، مصداقی جز خداوند ندارد، درنتیجه انسان ذاتا خدا خواه است. و آزادی که مطلوب و خواسته انسان است، در تعارض با خواسته اساسی اش یعنی کمال خواهی و خداخواهی قرار نمی گیرد بلکه در ذیل و طول آن و در خدمت آن قرار می گیرد. این یعنی خود انسان، آزادی به معنای رهایی مطلق از قیود حتی خداوند را نمی خواهد زیرا این آزادی او را به کمال نمی رساند. بلکه انسان، آزادی از قیود غیرخدا را می خواهد. این یعنی آزادی از هوا و هوس و شیطان و استکبار و تعصب و جهل. نه آزادی از عقلانیت و اخلاق و خداوند و دین و دستورات او.
اگر امروزه انسان، دین و اخلاق را با آزادی خویش در تزاحم می بیند، بخاطر عدم فهم دقیق کمال و مصداق آن است و الا آزادی کاملا با مفاد دین و اخلاق، همراه و متلازم است. و اساسا دستورات دین است که آزادی کامل را برای انسان رقم می زند. اما در نگاه غربی که اومانیسم (اصالت نفسانیت انسان) را ارزش ذاتی می دانند، آزادی نیز بر این اساس معنا می شود. و طبیعتا این آزادی با اصول اخلاقی و دینی در تعارض قرار می گیرد.
به نظر جوهره تفاوت آزادی اومانیستی با آزادی توحیدی در همین نکته است.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 94

حفاظت شده: نقطه ی شروع تفکر کجاست؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

آزاداندیشی منفعلانه یا فعالانه؟

وقتی درمورد آزاداندیشی صحبت می کنیم، در بدو امر برداشت هایی از آزاداندیشی به نظر می رسد، که وقتی با دقت درمورد آزاداندیشی تفکر می کنیم، بسیاری از آن برداشت های اولیه متفاوت می شود.

از جمله برداشت هایی که در بدو امر از آزاداندیشی داریم، اینست که آزاداندیشی برخورد فعالانه با مسائل پیرامون است. به این معنا که وقتی آزادانه می اندیشیم، بدون محدود کردن و مقید کردن خود به هر قیدی، درمورد مسائل مختلف تفکر می کنیم. یعنی به جای اینکه خود را محدود و مقید کنیم، آزاد از هر قیدی می اندیشیم.

اما نکته ای که باید به آن توجه داشته باشیم، اینست که برای فهم دقیق آزاداندیشی، باید 2 عنوان را به خوبی بفهمیم؛ یکی «آزادی» و دیگری «اندیشه» ؛ در این یادداشت می خواهیم این نکته را متذکر شویم که اندیشه حیث منفعلانه دارد. به این معنا که وقتی می خواهیم واقعیت را بفهمیم، باید کاملا نسبت به خارج و واقع منفعل باشیم و هرآنچه هست را، همانگونه که هست، ببینیم و بفهمیم.

پس آزاداندیشی مقید شد! برای اینکه مشغول آزاداندیشی شویم، نمی توانیم تخیل یا توهم کنیم، یا اینکه حدس بزنیم و … .

اما درواقع همچنان هویت فعالانه آزاداندیشی واقعی به نظر می رسد؛ به عبارتی دیگر، اگر آزاداندیشی مواجهه منفعلانه با واقع است، پس مطرح کردن ایده هایی درمواجهه با موضوعات مختلف که شبیه به تخیل است، آزاداندیشی نامیده می شود، یا خیر؟

آزاداندیشی و به عبارت دیگر، تفکر کردن، چه میزان فعالانه است و چه میزان منفعلانه؟

هویت بین بخشی اندیشه

اندیشه درواقع، همچون آبگیری در محلی است که از آبشخور‌های دانشی گوناگونی تغذیه می‌کند. اندیشه‌ای منسجم می‌تواند عملیات پیچیده‌ای را پشتیبانی کند که به دانش‌های گوناگون نیاز دارد.

اندیشه گرچه نسبت به دانش سیالیت خاصی دارد و دیسیپلین و نظم خاص دانشی را ندارد، ولی انضباط، انسجام و روشمندی خاص خود را دارد و هر پویش ذهنی را نمی توان اندیشه نامید.

پس اندیشه جایگاهی بین دانش و تخیل (و اشباه تخیل که به دنبال کشف و فهم واقع نیستند) دارد. پس اندیشه از آن جهت که حقایق را بازتاب می دهد، به دنبال شناخت واقع است و حیثیت انفعالی نسبت به خارج دارد، شبیه دانش است و از تخیل جدا می شود، اما به سبک و شیوه دانشی حقایق را بازتاب نمی دهد، بلکه سیال تر عمل می کند.

پس اندیشه نوعی هویت بین بخشی دارد، که باید جایگاه آن و حد و حدود آن و وجه فارق آن با دانش و تخیل و … تبیین شود تا بفهمیم اندیشه چه چیزهایی نیست؟

متعلقی که مورد غفلت واقع می شود

عبارت «آزاداندیشی» و «آزادی اندیشه» را به کرّات شنیده و استعمال کرده ایم و احتمالا درمورد ویژگی ها و حدّ و حدود آزادی صحبت کرده ایم؛ اما شاید تا کنون درمورد متعلق آزادی که «اندیشه» است، صحبت نکرده ایم!
اندیشه چیست ؟ اندیشه چه چیزهایی نیست؟ وجه فارق اندیشه با مفاهیم مشابه چیست؟ و سؤالاتی از این قبیل، که طبعأ کمتر به آنها می پردازیم و توجه می کنیم.
شاید دلیل اینکه تا کنون به این نکته توجه نکرده ایم، اینست که در نظر ما گفتگو در مورد اندیشه، اهمیت زیادی ندارد. در حالیکه بسیار اهمیت دارد که درمورد آزادی چه چیزی صحبت می کنیم؟
وقتی اندیشه را تعریف می کنیم، به تناسب تعریفی که داریم ، نگاه ما به آزاداندیشی متفاوت می شود. پس تعریف ما از اندیشه و اندیشیدن اهمیت بسیار زیادی دارد.
به طور کلی، بررسی مفردات یک عنوان، علی رغم قضاوت اولیه ای که به ذهن متبادر است، که در بررسی موضوع و تعیین حکم آن نقش زیادی ندارد، اتفاقا در افزایش میزان دقت بحث، اهمیت بسیار زیادی دارد.

تأملی در باب آزادی4 (هستی شناسی3)

💠تأملی در باب آزادی4 (هستی شناسی3)💠

🔻آزادی انسان در اندیشه
اما در مورد اندیشه (اندیشه به معنای تفکر نه علم)، انسان از دو جهت نسبت به آن آزاد نیست. اولا درصورتیکه انسان، اندیشه و تفکر را مصداق کمال خود ببیند، از آن جهت که انسان نسبت به کمال خواهی آزاد نیست و ذاتا کمال خواه است، بنابراین ذاتش اندیشه و تفکر را اقتضاء می کند و نسبت به آن آزاد نیست. لذا خودش ذاتا آن را می خواهد نه اینکه او را مجبور کنند.
و ثانیا وقتی به دنبال اندیشه و تفکر است، باید طوری با عقل و ذهن خودش تعامل کند که اندیشه و تفکر حاصل شود. هر نوع استفاده از قوه عقل، تفکر نیست بلکه این تعامل باید به نوع خاصی باشد، تا تفکر و اندیشه حاصل شود. علاوه بر اینکه گاهی انسان از قوه وهم و خیال (که یک قوه مدرکه است)، استفاده می کند و فکر می کند که در حال اندیشه و تفکر است درحالیکه این فعل، تخیل است نه تفکر.
بنابراین زمانی انسان تفکر می کند و می اندیشد که اولا از قوه عاقله خودش استفاده کند و ثانیا به نوع خاصی از آن استفاده کند تا بتواند مجهولی را معلوم کند. امروزه در علم روش شناسی تحقیق، تفکر و تحقیق را اینگونه تعریف می کنند: مجموعه فعالیتهایی که با ترتیب خاص و مهارت های خاصی انجام شود تا مجهول(مسأله)، معلوم شود. این یعنی برای حصول تفکر و تحقیق، باید قیودی رعایت شود.
بنابراین اندیشه آزاد، به این معنا نیست که اندیشه مطلقا آزاد است. بلکه اگر اندیشه بخواهد اندیشه باشد، باید قیود و اصول اندیشه بودن را رعایت کند.
البته از جهت سلب آزادی و دخالت دیگران در اندیشه انسان، گرچه با نگاه فلسفی، دخالت و اجبار دیگران در اندیشه و تفکر امری محال است. یعنی اساسا فکر انسان قابل اجبار نیست. حتی خود انسان نیز نمی تواند مانع نتایجی که از تفکر حاصل شده، بشود و درنتیجه اندیشه از جهت دخالت دیگران، مطلقا آزاد هست، اما نوع تربیت خانواده و مدرسه و فرهنگ جامعه در کیفیت و مقدار شکوفایی آزاداندیشی در انسان موثر است.

🔻آزادی انسان در عمل و رفتار
انسان از لحاظ آزادی در عمل، از نظر فلسفی و تکوینی، در حیطه قدرت خودش، ذاتا مختار و آزاد است ولی نه اینکه کاملا آزاد و مختار باشد. عوامل مختلف مادی و غیرمادی و درونی و بیرونی در عمل و رفتار انسانها موثر هستند (مانند وراثت، مزاج، محیط زیست، خانواده، مدرسه، فرهنگ و غیره). البته همه این عوامل، مقتضی یک عملی هستند نه علت تامه؛ لذا با وجود همه این عوامل، انسان می تواند هر عملی را اراده کند.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 93

تأملی در باب آزادی3 (هستی شناسی2)

💠تأملی در باب آزادی3 (هستی شناسی2)💠

برای فهم وجود آزادی انسان، نیاز به انسان شناسی داشتیم که در یادداشت قبلی به آن پرداخته شد. حال به سراغ پاسخ به سوال می رویم. آیا انسان در غرض، علم، گرایش، اندیشه و فعل آزادی دارد؟

🔻آزادی انسان در غرض و هدف
با توجه به این توضیحات روشن می شود که آزادی مطلق، اساسا وجود ندارد. خواسته و غرض انسان که کمال خواهی است، اولین قید آزادی است. بنابراین انسان ذاتا آزاد مطلق نیست و نمی تواند باشد و نمی خواهد باشد. چراکه انسان، ذاتا خواسته و غرض دارد و آن خواسته و غرض، او را به قید و بند می کشد. (همانطور که توضیح داده شد، این حد از قید و بند، ذاتی موجود فقیر ذی شعور است.) البته در اینکه انسان در قید و بند چه غرضی باشد، تا حدی در اختیار خودش است. چرکه کمال مصادیق متعددی دارد. هم کمال مادی داریم و هم کمال معنوی؛ انسان است که انتخاب می کند کدام کمال را هدف و غرض خودش قرار دهد و برای رسیدن به آن تلاش کند.
این نکته، اساسی ترین نقد مکتب اگزیستانسیالیسم است. فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، بخاطر عدم فهم این نکته که انسان ذاتا کمال خواه و هدف دار است، آزادی و انتخاب آزاد را مهمترین مفهوم انسانی دانستند درحالیکه مهمترین و ارزشمندترین مفهوم انسانی، کمال خواهی اوست و آزادی در ذیل کمال خواهی، ارزشمند خواهد بود.

🔻آزادی انسان در علم و یادگیری
انسان در اصل علم و یادگیری نیز آزادی ندارد. انسان بطور ذاتی همیشه در حال دریافت اطلاعات و حقایق از پیرامون و حتی از درون خودش است. انسان نسبت به بعضی از علوم حضوری خودش، بی اختیار است و چه بخواهد و چه نخواهد، نسبت به وجود خودش، احساسات خودش و غیره، علم حضوری دارد. و هرچقدر هم به کمال عقلانی بیشتری برسد، علوم حضوری دیگری نیز برای او شکوفا می شود مثل علم حضوری به وجود خداوند. البته در اینکه انسان سمت چه علومی برود و چه حقایقی را برای خودش روشن کند، تا حدی آزاد است.

🔻آزادی انسان در گرایش و میل
در گرایش نیز چنین است. همه انسانها نسبت به غرض و هدف نهاییشان که کمال است و همچنین نسبت به مصداق کمال و راه محقق کننده آن کمال، گرایش دارند. یعنی هرچیزی را که ملائم و سازگار با غرضش ببیند، نسبت به آن میل و حب دارد و هر چیزی را که ناملائم و ناسارگار با غرضش ببیند، نسبت به آن نفرت و بغض دارد. البته انسان در ایجاد مقدمات ایجاد حب و بغض، تا حدی اختیار دارد و آزاد است.
یکی از مهمترین مقدمات ایجاد حب و بعض، نوع اعمال گذشته انسان است. هرچه انسان بر طبق نفسانیت و تکامل مادی عمل کند، نسبت به هر عامل محدود کننده نفسانیت، بغض پیدا می کند و بالعکس هرچه بر طبق عقلانیت و تکامل معنوی حرکت کند، نسبت به امور نفسانی بغض پیدا می کند.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 92

تأملی در باب آزادی2 (هستی شناسی1)

💠تأملی در باب آزادی2 (هستی شناسی1)💠

✅ هستی شناسی آزادی
در بخش قبل اینکه معنای آزادی چیست را بیان کردیم. حال سوال این است که آزادی انسان وجود دارد؟ کدام آزادی وجود دارد؟ به تعبیر دیگر آیا واقعا انسان آزاد است؟

🔹 برای فهم وجود آزادی انسان، ابتدا باید انسان را بشناسیم تا ببینیم آزادی در انسان چگونه است؟
در نگاه اسلامی، انسان، ناقص، محتاج و نیازمند به خداوند است. به تعبیر فلسفه اسلامی، انسان فقر ذاتی دارد و یا به تعبیر دیگر حقیقت ربطی دارد. یعنی عین ربط است. از طرفی دیگر خداوند انسان را ذی شعور آفریده است. یعنی انسان از قوه درک برخودار است. و آن قوه درکش نیز قوی ترین قوه مدرکه بین موجودات است. حیوانات هم قوه مدرکه دارند ولی قوه آنها، وهم است. یعنی توان فهم جزئیات را دارند اما انسان توان فهم کلیات را نیز دارد.

بر اساس این نگاه به انسان، انسان ذاتا خواسته و غرض دارد. چراکه موجود ناقص ذی شعور، نمی تواند خواسته و غرض نداشته باشد. لذاست که کمال خواهی، ذاتی انسان و مهمترین خواسته انسان است و هیچ زمان هم انسان از این خواسته اش دست نمی کشد و از آن غفلت نمی کند. تمام رفتارهای تمام انسانها را می توان بر پایه این نکته انسان شناختی، توجیه کرد. و آن عبارت است از اینکه انسان ها تمام رفتارهایشان برای رفع یک نیاز و رسیدن به یک کمال است. چه کمال مادی چه کمال مجرد. حتی کسانی که از لحاظ روانی دچار اختلال هم می شوند، این خواسته و هدف نهایی شان تغییری نمی کند.
بنابراین علت تفاوت رفتار انسانها، اختلاف در هدف نهاییشان که کمال است، نیست. بلکه علت تفاوت، در 1)فهم مصداق کمال و 2) راه محقق کننده آن کمال است.

در مصداق کمال، مادی گرایان، کمال مادی و لذات مادی را تنها مصداق کمال یا بالاترین مصداق کمال می دانند اما معنا گرایان، کمال مجرد و لذات مجرد را مصداق کمال و بالاترین مرتبه کمال می دانند. و در محقق کننده کمال نیز، هر مکتبی بر اساس مبانی معرفتی خود، راهی را برای رسیدن به کمال پیشنهاد می دهد. بر اساس نگاه غربی انسان با کمک عقل و تجربه، به تنهایی می توان این راه را بیابد اما بر اساس نگاه اسلام ناب شیعی، انسان بدون کمک وحی نمی تواند بهترین راه برای رسیدن به کمال را تشخیص دهد. لذا علاوه بر عقل، نیازمند وحی هم هست.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 91

تأملی در باب آزادی1 (معناشناسی)

💠تأملی در باب آزادی1 (معناشناسی)💠

یکی از مفاهیم اساسی در عرصه فرهنگ و جامعه، مفهوم آزادی است. که هم به صورت مطلق بکار میرود و بهم به صورت وصف برای بعضی از موضوعات مثل اندیشه و عمل و غیره. این مفهوم مقدس که اساسا شعار اسلام است، امروزه در عصر سرقت شعارهای فطری، دستاویز غربیانی شده است که در عمل هیچ پایندی به آن ندارند.
در ادامه در قالب چند یادداشت در چهار عنوان، معناشناسی آزادی، هستی شناسی آزادی، ارزش شناسی آزادی و حکم شناسی آزادی به این امر می پردازیم:

✅ معناشناسی آزادی
در اینکه لفظ آزادی چه معنایی دارد، یا به معنای رهایی و اطلاق از قیود است یا به معنای عدم قیود است که به نظر معنای اول بهتر است زیرا معنایی وجودی است نه عدمی.
اما برای اتصاف موجودی به آزادی، آیا می توان هر موجودی را به آزادی متصف کرد؟ آیا می توان جمادات، گیاهان و حیوانات را به آزادی متصف کرد؟ آیا آزادی بدون اختیار معنا دارد؟ آزادی در مورد انسان چطور؟

با توجه به ابعاد وجودی انسان، آزادی انسان را نیز، می توان به چند موضوع تقسیم کرد. مثل آزادی خواسته و غرض انسان. آزادی اندیشه و تفکر انسان، آزادی علم انسان، آزادی میل و گرایش انسان و آزادی عمل انسان.
1- آزادی غرض یعنی آزادی انسان در اینکه غرض و خواسته ای داشته باشد یا نه و اینکه غرض و خواسته اش چه باشد.
2- آزادی علم یعنی انسان در اینکه علم داشته باشد یا خیر و اینکه به چه چیزی علم داشته باشد، آزاد است.
3- آزادی میل و گرایش یعنی انسان در اینکه میل و گرایش داشته باشد و اینکه به چه چیزی میل داشته باشد، آزاد است.
4- آزادی تفکر و اندیشه یعنی انسان در اینکه اندیشه داشته باشد یا نه و اینکه چگونه بیاندیشد آزاد است.
5- آزادی عمل نیز یعنی انسان در اینکه عمل و رفتاری داشته باشد یا نه و اینکه چه رفتاری داشته باشد، آزاد است.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 90

حفاظت شده: تمدن اسلامی در افق حکمت صدرایی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: تخیل یعنی خلاقیت به خرج دادن؟!

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

بازخوانی آزاد اندیشی، مثل بازخوانی دموکراسی!

بسم الله الرحمن الرحیم

نوعا چنین گمان میشود که فرق چندانی میان دموکراسی و مردمسالاری دینی نیست و مثلا صرفا این قید “دینی” برخی واجبات و محرمات دینی را در شرایط کاندیداها و … وارد میکند و از این دست نکات.

به عبارتی مثلا گاه گمان میشود که فرقی شبیه آنچه میان “غرب آسیا” و “خاورمیانه” هست، اینجا هم هست، یعنی عبارت را با عباراتی بومی و غیر وابسته بازتولید کرده اند.

اما کسانی که کمی عیق تر با دستگاه معرفتی امامین انقلاب سر و کار دارند میدانند که میان دموکراسی و مردمسالاری دینی که رهبر انقلاب مطرح فرموده اند تفاوت از زمین تا آسمان است.

اما حالا که معنای برداشت شده از مردمسالاری دینی تا این حد متفاوت از واقعیت آن است، و تا این حد این برداشت نادرست در ذهن ها رسوخ کرده است، چگونه میتوان معنای حقیقی را به ذهنی که با معنای نادرست خو کرده است منتقل کرد؟

به نظر میرسد باید پویشی نظری در واکاوی و کنه پویی مفاهیم سازنده ی مردمسالاری دینی برقرار کرد و تک به تک ظرایف معنایی مورد نظر در این معنای عمیق و عریق را رشته رشته کرد، باز کرد و نشان داد، تا بعد مشخص شود که وقتی این رشته ها را به هم میپیچیم و یک طناب بدست می آید این طناب چه تفاوتی با هر مستمسک دیگری دارد.

حسب آنچه تا کنون پیرامون آزاد اندیشی طی کرده ایم، چنین به نظر میرسد که ما با پدیده ای اینچنین طرف هستیم، یعنی میان آزاد اندیشی ما و آزاداندیشی متفاهم نوعی زمین تا آسمان تفاوت هست و این تفاوت ها اصلا دیده نمیشوند و اولی حمل بر دومی گشته و دائما یکی پنداشته میشوند؛ لذا راه کاری مشابه را باید پیمود تا بتوان حقیقت و عمق معنای پنهان پشت این لفظ مشترک را نشان داد.

عدم امکان انفعال در شناخت

در تفکیک و مرز گذاری میان اندیشه و خلاقیت، گفته می‌شود اندیشه به دنبال واقع است، و ناب بودن اندیشه در گرو بازتاب واقع است؛ و به همین دلیل نباید اندیشه از حیث انفعال خارج شود تا یک شناخت واقعی رقم بخورد. و خلاقیت، در واقع از حیث انفعال در مقام شناخت خارج شده است؛ اگر هم نام شناخت بر آن گذاشته شود، شناختی فعالانه است،‌ نه منفعل که بازتاب صرف واقع باشد؛ در خلاقیت، افزوده‌هایی در مقام شناخت بر واقعیّت بار شده است.

در اینجا یک تذکر لازم است؛ اینکه ما با پدیده‌ای به نام انسان روبرو هستیم؛ انسان مگر چقدر می‌تواند در مقام شناخت منفعل باشد؟ و اساسا آیا انفعال محض امکان دارد؟ به نظر می‌رسد انسان در مقام شناخت ناتوان از انفعال محض باشد.
لذا اگر انعفال محض امکان ندارد و تشکیکی است؛ شاید بتوان خلاقیّت را هم که درجه‌ی انفعال را بسیار پایین آورده است، داخل در اندیشه کرد.

نمی‌توان مرز خلاقیت و اندیشه را در انفعال در شناخت واقعیت قرار داد؛ چرا که انفعال محض در شناخت امکان ندارد.

نسبت خلاقیت و اندیشه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • اندیشه و فکر به معنای حاصل مصدری، یعنی یک علم حصولی، به عبارت دیگر یعنی یک خروجی و محصول معرفتی.
  • در فلسفه اسلامی، علم چیزی است که کشف از واقع باشد. پس وقتی می گوییم اندیشه و فکر به صورت حاصل مصدری یعنی علم حصولی، فلذا اندیشه نیز کشف از واقع می باشد. با این توضیح باید دید که خلاقیت آیا در نسبت با اندیشه جایگاهی دارد یا خیر ؟
  • خلاقیت را یک بار در روش به کار می گیرند و یک بار در محتوا. در مورد روش می توان از خلاقیت در اندیشه سخن به میان آورد به این معنا که برای رسیدن به اندیشه با در نظر گرفتن حقیقت، روش های متنوعی وجود دارد و خلاقیت در روش یعنی که از روش های نو و بدیع استفاده شود.
  • اما خلاقیت را می توان یک بار در مورد محتوا به کار برد. مراد از خلاقیت در اندیشه چیست ؟ اگر مراد این باشد که محتواها و علم ها و معرفت های حصولی نو و بدیع تولید شود که با قبلی ها فرق کند، این خلاف تعریف اندیشه است و نمی شود اندیشه و خلاقیت از این رو با یک دیگر نسبتی برقرار کنند چرا که رویکرد از خلاقیت با این تعریف از اندیشه همراهی ندارد. اما همان طور که در منطق خوانده ایم می توان از طریق استدلال مباشر با همان داده ها و کشفیات قبلی، گزاره های خلاقانه جدید ایجاد کرد که کارایی های متنوعی دارد و از حیث اندیشه بودن ارزشمند می باشند.
  • فلذا خلاقیت از حیث محتوایی هم با این توضیح می تواند با اندیشه نسبتی ایجاد کند.

تفکر خلاق یا خلاقیت؟

بین تفکر خلاق و مطلق خلاقیت نباید خلط کرد. خلاقیت شامل هر نوع نوآوری و ابتکار میشود و میتواند اوهام و خیالات را نیز شامل شود و در قالب شعر و هنر ریخته شود لکن تفکر خلاق، خلاقیت در بستر تفکر است. یعنی چارچوب اصلی تفکر که طبق بیان مرسوم به حرکت از معلوم به مجهول و کشف تاریکی هاست، در تفکر خلاق حفظ می شود و از آن خارج نمیشود. لکن همین حرکت و تفکر به صورت خلاقانه و به گونه ای نو انجام می شود که عموم مردم آن به صورت به طرفین قضیه نگاه نمی کنند و نمی توانند چنین کشفی از مجهول را رقم بزنند.

حفاظت شده: تفکری در چیستی تفکر

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

کمال اندیشه

بسم الله الرحمن الرحیم

ما ممکن است در صدق آزاداندیشانه بودن، مراتبی را متصور باشیم، مثلا بگوییم فلان اقدام آزاد اندیشانه تر بود. همچنین ممکن است به اصطلاح عرفی یک اندیشه را چنین توصیف کنیم که اندیشه ای با مسمی است.

اگر این ظرافت را در نظر بگیریم ممکن است باب نوعی از توجهات در ساحت اندیشه و حتی ازاد اندیشی به روی ما باز شود.

یعنی دیگر صرفا دائر مدار صدق تعریف مان نمانیم. و مقوله ای جدید را هم در نظر بگیریم و آن هم کمال اندیشه و یا آزاد اندیشی است.

میتوانیم این پرسش را مطرح داشته باشیم که آیا این اندیشه اندیشه ای زیباست؟ با مسمی است؟ یا این آزاد اندیشی به حد کمال آزاد اندیشانه است؟

این برش میتواند در قالب پدیده ی اجتماعی آزاد اندیشی نیز بازتولید شود.

آزاداندیشی و خلاقیت

اگر اندیشه و تفکر را حرکت از معلومات به سمت مجهولات بدانیم، آزاداندیشی به معنای این است که این حرکت قید و بند و مانعی نداشته باشد. یعنی حرکت آزادانه برای رسیدن به مجهولات از طریق معلومات.

در این تعریف، برای آزاداندیشی نمی توان قواعد تفکر و ضوابط یک اندیشه منطقی را نادیده گرفت. آزاداندیشی دعوت به تفکر غیر تقلیدی و غیر متعصبانه است.

 

اما سوال اینجاست که آیا آزاداندیشی تنها در حوزه برهان منطقی راه دارد؟ آیا در شعر و خطابه و جدل نمی توان آزاداندیشی را مطرح کرد؟

آن چه واضح است این است که آزاداندیشی، یک تفکر واقعی و حقیقی است و توهمات را نمی توان آزاداندیشی نامید.

اما آیا آزاداندیشی در حوزه خیال راه دارد؟

به نظر می رسد باید بین وهم و خیال تفاوت قائل شد. بر خلاف وهم، خیال متصل به عالم مثال است و از واقعیت عالم سرچشمه می گیرد.

آزاداندیشی اگر یک خصلت درونی و فردی باشد، در تغییر نگاه و بینش افراد موثر است. هم در استدلال و برهان و هم در حوزه های هنری و خیالی.

دعوت به آزاداندیشی یک دعوت پر اقتدار و با وسعت بالاست. آزاداندیش هم در لایه تفکر شکوفا می شود، هم در لایه باور، از تعصب رهایی می یابد. هم در لایه عواطف و احساسات متواضع و نرم می شود. هم در لایه های اجتماعی انسانی، از مدیریت و برنامه ریزی و رهبری تا هنر و خیال و ذوق، خلاق و نوآور می شود.

تفکر خلاق

«تفکر» را توانایی حرکت از معلوم به مجهول تعریف میکنند. یعنی از دارایی ها و دانایی ها استفاده کردن و نادارایی ها و نادانایی ها را تبدیل به دارایی و دانایی کردن. یعنی با استفاده از علوم ، نامعلوم ها و مجهول ها را کشف کنیم.

حال «تفکر خلاق» یعنی همین کار را خلاقانه انجام دهیم. یعنی در حرکت از معلومات به سمت مجهولات از روش ها و سبک های مرسوم پیروی نکردن. یعنی به موضوع و محمول به نحو دیگر و از زاویه دیگری نگریستن.

لذا تفکر خلاقانه ، از دایره تفکر خارج نمی شود و اصل چارچوب تفکر را حفظ میکند. لکن در همان تفکر کردن اگر به گونه ای نو و تازه که معمولا آن طور عمل نمی شود عمل شود، این تفکر خلاقانه است.

لذا «تفکر خلاق» با مطلق خلاقیت متفاوت است. خلاقیت در ممکن است وهم، خیال و… باشد. لذا تفکر خلاق با شعر و هنر خلاقانه متفاوت است.
.

آزادی در آزاداندیشی

آزادی به معنای بی‌قیدی و رهایی از بند قیود است؛ وقتی بخواهیم آزادی را در آزاداندیشی مورد تامل قرار دهیم، رهایی از قیود در اندیشیدن فهمیده می‌شود؛ اینکه در مقام تفکر و اندیشیدن، از غل و زنجیر قیود رها باشیم.

وقتی آزادی را به تنهایی مورد تامل قرار می‌دهیم، بی‌قیدی کامل فهمیده می‌شود؛ البته همین هم جای تامل دارد که اساسا امکان اینچنین آزادی برای انسان وجود دارد یا اینکه یک تشکیکی است و شاید بتوان گفت امکان رسیدن به بی‌قیدی کامل در انسان وجود نداشته باشد و بعد از آن‌ هم مطلوب بودن این بی‌قید کامل جای تامل دارد؛ امّا اگر این بی‌قیدی یا به عبارت بهتر «بی‌قیدی کامل» را اگر بخواهیم بیاورم در مقام تفکر و اندیشه چه شکل و صورتی دارد؟ آیا در مقام اندیشیدن هنگامی که می‌خواهیم بی‌قیدی کامل را مراعات کنیم، باید اجازه‌ی هر ورود هر شعری را بدهیم و به هر خیالی بگوییم اندیشه، چون قائل به آزاداندیشی هستیم؟

ما همان آزادی که در ابتدا به معنای بی‌قیدی کامل می‌فهمیدیم را به حیطه‌ی خاص‌تر و کوچک‌تری می‌بریم؛ به عبارتی این آزادی و بی‌قیدی را در یک چهارچوب می‌بریم و اینجا در واقع ابتدا خود را ملزم به قیود اندیشه و تفکر می‌کنیم و بعد در همین چهارچوب بی‌قیدی کامل می‌دهیم؛ لذا نمی‌توان به هر شعری و خیالی گفت اندیشه و ادعای واهی آزاداندیشی کرد؛ خود وادی اندیشه و تفکر چهارچوب و قیودی دارد که قبل از ورود به آن باید آن‌ها را پذیرفت؛ هر چند ممکن است در مقام تفکر در خصوص همین چهارچوب و قیود لازم برای تفکر و اندیشه، نیاز به تامل باشد.

آزادی هنگامی که در وادی اندیشه قدم می‌گذارد، ناچارا باید خلع نعل کند و قیود این وادی را بپذیرد و آنقدر توان و قدرت ندارد که چهارچوب این وادی را هم برهم زند؛ اگر قرار باشد اندیشه را اندیشه بودن بیاندازد، اینجا در واقع آزادی وارد وادی اندیشه نشده است بلکه وادی دیگر برای خود ساخته است و به عبارت دیگر آزاداندیشی رقم نخورده است؛ چرا که اندیشیدنی نبوده است که بخواهد رهای از قیود باشد.

بنابراین قیودی که برای آزاداندیشی قائل می‌شویم، به خاطر این نیست که آزادی را کامل نیاوردیم در وادی اندیشه، بلکه به خاطر این است که وادی اندیشه آمده‌ایم؛ هر وادی اقتضائات خودش را دارد؛ اگر بخواهیم واقعا تحفظ بر اندیشیدن داشته باشیم و از این وادی خارج نشویم، ناچار به پذیرش قیود آن هستیم.