حق پیروز است؟ یا می شود

بسم الله الرحمن الرحیم
#یاداشت
#مشخصات_اسلام
#محسن_همت
#یادداشت_70
#جلسه_315

?حق پیروز است؟ یا می شود

مفاهیم در لایه های متفاوت ارزشی و عوالم عالَم معنای متفاوتی دارند.
مثلا مفهوم شهادت در لایه ظاهری اگر با عینک غیرغیرتوحیدی ببینیم معنای «حماقت» می‌دهد اما با عینک توحیدی این بزرگ ترین تجارت و سود است.
یکی از مفاهیم که در لایه های متفاوت ارزشی دارای معنای متفاوتی است، مفهوم «پیروزی و شکست» است.

چند مثال:
– در سال 1968 در مسابقات المپیک یک دونده تازانیایی در عین مصدومیت عنوان اخری را مسابقه کسب کرد اما با وجود این عارضه توانسته بود از مسابقه انصراف ندهد و خودش را به خط پایان رسانده بود اورا تبدیل به یکی از الگوهای موفق در ورزش و حتی زندگی معرفی می کنند. (ثبات قدم)
– در جریان رقابت کشتی، غلارضا تختی آنچه که اتفاق افتاد این بود که داور، دست نفر مقابل را به عنوان پیروز بالا می برد. اما آنچه که غلامرضا تختی را به عنوان یک پیروز برای مردم الگو کرده است پیروزی وی در مقابله با نفس و از خود گذشتگی وی می باشد.(حتی اگر در ظاهر شکست خورده باشد)
– در جریان واقعه عاشورا آنچه که در نگاه ظاهر بین ما می فهمد امام حسین علیه السلام دچار شکست مقطعی شد اما تاریخ اگر زبان بگشاید می گوید حسین به آنچه می خواست رسیده است. اما اگر نگاه توحیدی به این واقعه نگاه کنیم شاید ما هم همچمون عقیله بنی هاشم ترانه «ما رایت الا جمیلا» سر دهیم.

ادعا این است که مومن می تواند در لایه های متفاوت از پیروزی و شکست معانی متفاوتی دریافت کند.
اگر خیلی توحید نگاه کنیم و به بالاترین لایه از فهم انسان رجوع کنیم شایدآنجا هیچ جایی برای باطل باز نکینم و هر چه که می بینیم حق باشد.
در لایه پایین تر از آن سنت های الهی را پر رنگ تر حس می کنیم در این لایه می توان حق بودن را به معنای سنت گرفت اگر در جریان سقیفه و به آتش کشیدن درب خانه ولایت حق پایمال شد اما سنت الهی بر این است که اگر امت ولی را یاری نکند ولی هم همراه امت دچار بلای عظیم خواهد شد.

شاه کلید سلوک!

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_111
#جلسه_315

?بخش دوم

?شاه کلید سلوک!

? #موعظه_الهی : «کَمَا تَدِینُ تُدَانُ»

?هرچه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی!
در یادداشت پیشین عرض شد که:
بیان «کَمَا تَدِینُ تُدَانُ» حکمت و موعظه ای الهی از خدای سبحان است که در بیان لفظ و مضمون کتب آسمانی و صحف انبیاء و کلمات اوصیاء و اولیاء الهی مکرر آمده است، که برخی نمونه های آن در ادامه ذکر شده است: ???
?
✨قال أميرالمؤمنين علی (عليه السلام) :
… «کَمَا تَدِینُ تُدَانُ، وَ کَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ، وَ کَمَا تَصْنَعُ یُصْنَعُ بِکَ، وَ مَا قَدَّمْتَ [إِلَیْهِ] الْیَوْمَ تَقْدَمُ عَلَیْهِ غَداً [لَا مَحَالَةَ]» …
(خطبه۱۵۳ نهج البلاغه؛ بحارالانوار ج۷۴ ص۴۰۹)

?همانگونه كه عمل میکنی، باتو عمل میشود (همانگونه که با دیگران تعامل کنی و جزا دهی، با تو تعامل میشود و جزا داده میشوی). و آنچه كشت نمايي، درو میکنی. و آنچنان که رفتار کنی، با تو رفتار میشود. و هر چه امروز به آن وارد شوی، قطعاً همان فردا بر تو در آید.

و مجموع روایاتی که به همین مضمون بود را آوردم.

اتکای تحلیلی بنده به روایت اول و بخش اول این روایت است: کَمَا تَدِینُ تُدَانُ…

روایت می گوید همانگونه که عمل میکنی(اینجا فاعل مشخص است من عمل میکنم) با تو عمل می شود!(فاعل تُدَانُ کیست؟)

چه کسی با من انسان اینگونه عمل میکند؟!

حق سبحانه چیزی جز انسان خلق نکرده است.

انسان کامل(حضرت ولیعصر عج)

انسان صغیر(همه تک تک ما انسانها)

انسان مکتوب(قرآن)

انسان کبیر(ما سوی الله)

?انسان آینه انسان است!
انسان کبیر آینه انسان صغیر است. انسان صغیر اگر مظهر اسم ضال و مضل شود انسان کبیر(ما سوی الله) همه موجودات(آسمان و زمین) در نسبت با آن انسان همین نسبت را برقرار می کنند.
اگر انسان مظهر اسم علیم شد انسان کبیر هم با این اسم بر انسان صغیر جلوه میکند و … .

حال معنای این روایت بر ما منکشف می شود که مَن عَبدَ اللّه َ عَبّدَ اللّه ُ لَهُ كُلَ شَيءٍ:
کسی که عبد شد به مقام محمود می رسد و مظهر اسم حمد قرار می گیرد. و کسی که مظهر اسم حمد قرار گرفت مرتبت ربوبیّت بدو اعطا میگردد(الحمدلله رب العالمین). از این روست که گفته می شود العبودیة جوهرة کنهها الربوبیّه.

پس عبد است که مظهر اسم ربّ می گردد و کسی که ربّ شد مالک مدبّر ما سوی الله می گردد.
.

زندگی در فروعات

محسن همت موسوی, [۲۸.۰۸.۲۱ ۰۸:۳۹]
بسم الله الرحمن الرحیم
#یاداشت
#مشخصات_اسلام
#محسن_همت
#یادداشت_69
#جلسه_314

#بسم_الله_الرحمن_الرحیم

?زندگی در فروعات

این سبک زندگی که ما انتخاب کردیم همان سبک زندگی ظاهر گرای خوارج است با کمی ملاطفت و عقلانیت.
گوشه گوشه زندگی ما بوی ظواهر می دهد.نه اینکه ظواهر مهم نباشد اما نه آنقدر مهم که جای اصول را در زندگی بگیرد.
– در تربیت فرزند دلمان خوش است به رعایت ظواهر چادر و پیراهن آستین بلند و …
– برای انتخاب دوست و رفیق و هم بحث و … تماما ظاهرگرا عمل می کنیم.
– ما (مبلغین اسلام؟)در دعوت به اسلام و تبلیغ، تاکیدمان روی رعایت ظواهر است بدون اینکه بخواهیم و بدانیم(این خیلی بد است)
– ما ظاهرگرایان اصول گرا حتی برای حل مسائل کوچک و بزرگ، راه حل های ظاهر گرایانه داریم.
– ما برای معضل حجاب روی پوشش تاکید داریم نه روی عفت و حیا.
– برای حل مشکل اقتصادی قرض الحسنه و وام را پیشنهاد می کنیم بجای کارآفرینی.
– ما برای شغل فرزندان مان کارمندی را آرزو می کنیم نه آقایی را.
– ما دوازده سال در نظام آموزشی فقط و فقط به ظواهر اصرار داریم.(صد حیف)
– ما هنوز برای تشخیص نظم در کلاسمان حضور و غیاب می کنیم. اراده کرده ایم با انسان ها ماشینی برخورد کنیم.
– ما برای علوم دانشگاهی در دلمان هیچ ارزشی قائل نیستیم اما نسبت به مدرک آن منفعلیم.
– ما برای فقه و اصول که غوطه‌ور در فروعات است بیشتر ارزش قائلیم تا فلسفه وکلام.
– ما یک عمر است در حال رعایت ظاهر نمازیم ولی هنوز این فکر ما را مشغول نکرده چرا این نمازی که می خوانیم ما را از منکر باز نمی دارد.
– ما یک عمر همه را از روی ظاهر قضاوت کردیم
– در استخدام در اداره جات و مراکز و … همین طور
– علمای ما یک عمر خمس و زکات گرفتند و با خودشان فکر نکردند که اینها برای این بود که رمدم از فقر رها شوند، چرا نشد.
– یک عمر رساله نوشتند اما به این فکر نمی کنند چند درصد مردم به اینها عمل می کنند. چکار باید کرد تا مردم به این ها عمل کنند.

– یک عمر در هیات هایمان پای شور و شعور حسینی گریستیم بدون اینکه ذره این بخواهیم حسین را وارد معادلات زندگی کنیم.
– ما بجای هدایت استعدادها به تمسخر آنها پرداختیم چون در خدمت دین نبودند.
– ما جلوی مهمان با بچه هایمان مهربان تریم
ما ….
من دیگز از دست خودم کلافه شدم
اما
با وجود تمام کاستی ها به عجب دُرّ نایابی دست پیدا کردیم. (#پرداختن_به_اصول)
چقدر فکر کردن به اصول زندگی انسان زبان بین الاذهانی دارد
ادای روشنفکری چقدر می چسبد…?
⁦☘️⁩

 

غرب شکاک

عقیل رضانسب, [۲۸.۰۸.۲۱ ۰۹:۳۲]
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_230 (بخش اول)
#جلسه_314

? غرب شکاک این #جدیت_دیوانه_وار را از کجا آورده است؟ (تقریر سؤال)

یکی از مشخصات اسلام این است که «اصول انسانيت و اخلاق، اصولی ثابت و جاودانه است.» تمدن غرب در نقطه دشمنی با این گزاره بنا شده است؛ نقطه ای که مبنای فلسفی آن ایده آلیسم است و شکاکیت و مبتنی بر آن نسبیت در همه حوزه های معرفتی شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی جاری است.
ظاهراً شکاکیت و نسبیت باید به خودی و بی تحرکی کشیده شود. انسان شکاک چرا باید این همه تلاش کند وقتی که معلوم نیست متعلَق آن چیزی که دارد برای تلاش می کند اصلا باشد؟ چرا انسان نسبی گرا این همه برنامه ریزی کند در حالی که معلوم هم نیست این چیزی که داری مبنا قرار می دهی و بر اساس آن برنامه می ریزی اینطوری باشد که تو تصور می کنی؟ وقتی وضعیت عالم این است که شاید واقعیتی وجود نداشته باشد و همه چیز پوچ باشد، این همه جدیت دیوانه واری که تمدن غرب در تعامل با عالم انجام می دهد از کجا می آید؟! هر کدام از مظاهر دانش های غربی را نگاه می کنی گاهی چند نسل انسان پشت سر هم دیوانه وار کار کردند تا به اینجا رسانده اند! انسان نسبی گرا باید منفعل بشود و یک گوشه بنشیند و نگاه کند، این توسعه افسانه ای تکنولوژی که ظاهراً با مبانی معرفت شناسی و هستی شناسی و انسان شناسی و جامعه شناسی غرب سازگار نیست!

آیا باید بگوییم که فلسفه غرب یک راه را رفته است و واقعیات اجتماعی غرب مسیر دیگری را رفته است؟ یک عمر دارند به ما می گویند که حسن فلسفه غرب نسبت به فلسفه اسلامی این است که امتداد اجتماعی پیدا کرده است و توانسته مبانی خود را تا لایه های تکنولوژیکی هم بکشاند!

آیا سخنان فلاسفه بافته هایی در محیط علمی است و انسان غربی به علت دیگری این همه پر جنب و جوش و اهل تلاش است؟

آیا ما فلسفه غرب را بد فهمیده ایم؟!

? غرب شکاک این #جدیت_دیوانه_وار را از کجا آورده است؟ (پاسخ در دو سطح)

? واقع قضیه این است که اگر بخواهیم به این سوال پاسخ بدهیم که شکاکیت و جدیت نمی شود با هم جمع بشود یک ورودی داریم و اگر بخواهیم تحلیل کنیم که شکاکیت و این همه جدیت چطور با هم جمع شده است ورودی دیگری داریم.

❇️ در باب ناسازگاری شکاکیت و جدیت هم اشاره هایی در تقریر پرسش شد و هم دو نکته می شود اضافه کرد
1️⃣ فطرت علیه باور به شکاکیت
یک نحوه بحث ویژه علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم در پاسخ به شکاکیت و نسبیت دارد که به او می گوید رفتار تو تمام قد جلوی این باورت ایستاده است، تو فقط سر زبان ادای شکاکیت و نسبی گرایی را در می آوری و همین الان هم برای شناخت اعتبار قائل هستی. رفتار تو هیچ نسبتی با شک گرایی ندارد، تو تشنه ات می شود بلند می شوی می روی آب می خوری.
فطرت در یک لایه دیگر هم علیه شک گرایی و نسبیت است آن هم اینکه بعد از اینکه به نسبیت رسیدی قاعدتاً باید آرام باشی ولی اینطور نیست، این باور تو را نا آرام می کند و با همه چیز درگیر می کند؛ خود این نشان دهنده این است که درون تو قضاوتی وجود دارد.

2️⃣ اثبات واقع از طرق غیر عقل نظری
از طرف دیگر می بینیم که امثال کانت که پدر ایده آلیسم جدید است بعد از اعلام منسد بودن مسیر شناخت از طریق عقل نظری، از طریق عقل عملی مسیر را باز می کند و سعی می کند انسان را از بن بست در بیاورد.
همین تلاشی است که برای خروج انسان نسبی گرا از بن بست در عمل.

❇️ اما اگر بخواهیم تحلیل کنیم که شکاکیت و این نسبیت چطور با هم جمع شده است ورودی دیگری است.

به نظر می رسد که غرب واقعاً در لایه نظر باورمند به نسبیت است، اثری که جزم اندیشی دارد این است که فوری انسان را به یک عالمی ورای این عالم پیوند می زند، عالم غیب و خدایی قائل می شود که تقاضای حضور جدی و پر رنگ در حیات انسان دارد.
انسان نسبی گرا به خصوص با سویه ایده آلیستی که تقریباً از کانت شروع شد، انسانی است که بی خیال عالم غیب شده است، دیگر هیچ چیز مرموزی (رمز و راز دار) باقی نگذاشته است، حتی اصراری هم ندارد که عالم غیب نباشد، بلکه آن را معادلات تعاملی خود حذف کرده است، لذا این انسان جدید که تمدن جدید غرب بعد از تعریف انسان به این شکل بنا شده است، می خواهد همه چیز را به استخدام خود در بیاورد، با همه چیز و همه کس مانند یک رقیب نظامی و امنیتی بر خورد می کند که در حال جنگ با اوست!
لذا انسان غربی به جنگ با عالم رفته و تلاش می کند که از همه ظرفیت های عالم بهره کشی کند.
در نتیجه #جدیت_دیوانه_وار انسان غربی از خود همین شکاکیت ناشی شده است، انسانی که عالم غیب را از معادلات خود کنار بگذارد واقعاً دیوانه می شود و دیوانه وار به جان همه چیز می افتد، انسان را خدا فطرتاً طوری خلق کرده که می خواهد مسیر پیش رویش بازِ باز باشد يُرِيدُ اَلْإِنْسٰانُ لِيَفْجُرَ أَمٰامَهُ ﴿القيامة، 5﴾ و اگر عالم غیبی نباشد که رفتار او را حد بزند و به انتظامی واقعی بکشاند، او به سرکشی و عصیان در مقابل همه چیز قیام خواهد کرد.
انسان غربی جدی است، اما جدیت یک انسان دیوانه، انسان دیوانه ای که عقل خدا بین او کور شده است و لذا دیگر هیچ عاملی نیست که جلودار او باشد؛ اگر خدا نباشد هیچ عامل دیگری نمی تواند جلوی تعدی انسان را بگیرد، و یک موقع انسان دست به گناهانی می زند و در درون خود هم منفعل است و حق را این کار خود نمی داند؛ اما یک موقع انسان اساساً حق را از مدار تعامل خود حذف می کند لذا همه ابزارهای انسانی که خدا برای کمال او خلق کرده است را بر می دارد و با قوت و قدرت علیه مسیر کمال مورد استفاده قرار می دهد. و شاید منکوس شدن فطرت نیز به همین معنا باشد.

از ابتدا که این یادداشت را شروع کردم، احساس می کردم قبلا به این بحث پرداخته ام، ولی نمی دانم چرا همه جا سرچ زدم الا خود گروه حلقه کلامی! (بخشی از یادداشت هام رو بردم تو نرم افزار فیش نگار اونجا که سرچ می زنم حس می کنم تمام است!)
یک جا می خواستم یک مثال بزنم گفتم احتمالا در یادداشت های دیگرم این مثال را تقریر کرده باشم، سرچ زدم دیدم که بله قبلا همین موضوع را پرداخته ام آن هم در دو یادداشت.
یکی برای مهر 99 و یکی برای اردیبهشت 1400 !!!
???
#یادداشت_56
#جلسه_156
? غرب شکاک ولی محکم پدیده ای عجیب ولی واقعی!

#يادداشت_162
#جلسه_258
? تناقض رفتاري كساني كه شناخت را منكر هستند!

???
ولی دیدم که هم تقریر کمی متفاوت تر و منظم تر از یادداشت های قبلی شده است و هم در بخش پایانی یک حرف اضافه تری از آن یادداشت ها هم دارم و آن را اضافه کردم!
.

اشکال

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_115
#جلسه_314

با تشکر از یادداشت خوبی که برادر رضانسب تدوین کردند، به نظر میرسد بین معنای “دیوانه وار” در ابتدای یادداشت و در انتهای یادداشت خلط شده است. در ابتدای یادداشت منظور ایشان از “دیوانه وار” تلاش جدی و متقن و پر حجم است. لکن در انتهای یادداشت از “دیوانه وار” تلاش بدون محدودیت و حد و مرز الهی را اراده کرده اند. لذا پاسخی که به پرسش داده اند صحیح نیست.

پرسش از این بود که شخصی که اساس اندیشه اش را بر شکاکیت بنا نهاده چگونه میتواند سخت کوشانه و با جدیت کامل تلاش کند و مرز های علم را بشکافد و سست و متزلزل نشود.
در جواب این پرسش نباید گفت که چون به غیب ایمان ندارد و احکام الهی دست و پای او را نبسته لذا بدون هیچ محدودیتی از داشته های خود استفاده میکند (ولو اینکه به نحو صحیح استفاده نکند) لذا میتواند موفق شود. این پاسخ قطعا اشتباه است. اتفاقا ایمان به غیب و خداوند سبب استحکام انسان و پشتکار او میشود و سستی ناشی از آن است که انسان به منبع قدرت متقنی تکیه نکرده است.

به نظرم شاید بتوان پاسخ صحیح را اینگونه بیان کرد که: درست است انسان غربی در باور خود سراغ تشکیک رفته و اندیشه اش را بر آن بنا نهاده لکن فطرتا اینگونه نیست. لذا در مقام عمل ناخودآگاه از اندیشه اشتباهش فاصله گرفته و با قدرت و جدیت کار میکند.

ثابت بودن اصول انسانیت و اخلاق

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_314
#یادداشت_99

در مشخصات اسلام به گزاره ای رسیدیم که براوردم این بود با بخشی از مباحث جلسات قبل پیوندی عمیق دارد.

اینکه «اصول انسانیت و اخلاق، اصولی ثابت و جاودانه است» قدری جملات پرابهامِ در هم تنیده شده است.

آنچه که به عنوان اخلاق در دایره اذهان متبادر میشود، نتایجی از تعاملات انسانی است(عقل عملی) که ناشی از هست‌هایی است که در عقل نظری پذیرفته شده است.

در این باب از ان جهت که شاید به نظر بیاید این موضوع مطلبی است که با یک خط جمله در مشخصات اسلام میتوان حل شده قلمداد کرد تصمیم گرفتم گزارشی از معرفی کتاب قانون اخلاق نوشته آیت الله علی عابدی شاهرودی داشته باشم.

این کتاب برگزیده کتاب سال حوزه در سال ۱۳۹۶ و کتاب شایسته تقدیر کتاب سال جمهوری اسلامی در همان سال است و با زحمت این علامه گمنام، سعی شده است ابتدا نظرات تمام فلاسفه شرقی از ارسطو گرفته تا علامه طباطبایی را بیاورد و ضمن نقد تک تک این نظریه ها ذیل بحث عقل عملی و عقل نظری و روشن کردن خلا این نظریه ها، در فصل دیگری به نظرات فلاسفه غربی بپردازد و انها را نیز نقد کند و نهایتا در فصلی دیگر نظر اجتهادی خودشان را به تبیین بگذارند.

 

نقدهایی که ایشان به مباحث فلاسفه اسلامی ذیل بحث اخلاق و که منشا اراده عقل عملی است دارند بسیار جذاب و خواندنی است.

عروسک های بادی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سیدمرتضی_شرافت
#یادداشت_62
#جلسه_314

پدیده عجیب مشخصات اسلام

عروسک های بادی پدیده جالبی هستند. وقتی آنها را باد می کنی، اول یک قسمتش باد می شود. پر از باد که شد، اگر همچنان به باد زدن ادامه دهی، یک دفعه می بینی مثلا دستش بیرون می زند. بعد گوشش. بعد پایش. و هر بار که بیشتر باد می شود، یک دفعه گویی تمام ذهنیت تو از وضعیت قبلی اش تغییر می کند. حتی گاهی تغییراتی می کند که پیش از آن تصورش را نداری و غافلگیر می شوی.

صرف نظر از پرتی مثال، گاهی نسبت به کتاب مشخصات اسلام چنین حسی دارم. یک دفعه یک گزاره وسط می آید و تمام تصور انسان از گزاره های قبلی را هم جابجا می کند.
ابتدا انسان با یک تک گزاره مواجه است. ماهیت از اویی این عالم. اگرچه گزاره عمیقی است و ابعاد گوناگون دارد، اما همین یک گزاره است. رفته رفته، هر گزاره که اضافه می شود، گویی یک بعد تازه به تصویر قبلی می دهد. بعدی که بر همه گزاره های قبلی موثر است و تصورت از آنها را تغییر می دهد.
وقتی این گزاره ها زیاد می شود، دیگر قدرت تحلیل از دست می رود و نسبت به روابط گزاره ها با هم، انسان بی توجه می شود.
برای تذکر به خودم، یک بار گزاره های پیشین را مرور می کنم:
1. جهان، ماهيت ” از اويی ” دارد،
2. جهان حدوث زمانی دارد.
3. واقعیّات این جهان نازلۀ جهان غیب است.
4. جهان ماهیت «به سوی اویی» دارد
5. جهان دارای نظم متقن علّی است.
6. نظام علّی فراگیر است.
7. بر عالم قوانین قطعی حاکم است.
8. جهان یک واقعیّت هدایت شده است.
9. در جهان هم خیر و هم شرّ هست.
10. جهان عمل و عکس‌العمل است.
11. جزای کار نیک با خداست
12. بعد این جهان جهان دیگری هست.
13. روح انسان حقیقتی جاودانه است.
14. اصول انسانیّت و اخلاق ثابت است.

منشأ ثبات اصول اخلاقی

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#یادداشت_76
#جلسه_314
#محمد_صحرایی
#منشأ_ثبات_اصول_اخلاقی

اصول اخلاقی یعنی باید و نبایدهای ثابت و پایداری که در همه ی طول تاریخ ثابت اند و تغییر نمیکنند.
حال سوال این است که منشأ این ثبات چیست؟
مرحوم علامه طباطبائی در مقاله ی اعتباریات می فرمایند انسان مبتنی بر ملائمات و منافراتی که درک میکند باید و نبایدهایی را اعتبار میکند که اصول اخلاقی در دایره ی همین اعتبارات اند.
مثلا درک نیاز به غذا یک ادراک حقیقی است و حکم به لزوم خوردن غذا یا احساس مطلوبیت غذا یک اعتبار است لذا در فرض رفع نیاز به غذا این اعتبار هم ساقط میشود.
شهید مطهری در تبیین این گزاره می فرمایند انسان یک منِ عِلوی و ملکوتی دارد که در همه ی انسان دارای ملائمات و منافرات ثابت است و یک من سِفلی دارد که در مرتبه ی حیوانیت است و ملائمات و منافراتی در مرتبه خودش را دارد.
نفس در هر مرتبه مبتنی بر ادراکات حقیقی اش اعتباراتی دارد.
برخی از اعتبارات سِفلی نفس، مثل لزوم خوردن مورد تایید منِ عِلوی و ملکوتی است اما در برخی موارد با آنها مخالفت میکند.
مثلا در ارضای غریزه ی جنسی من سفلی اعتبار مطلوبیت زنا میکند اما من علوی با آن مخالفت میکند.
اگر من سفلی پیروز شود و اعتبار من سفلی اجرا شود، شخص بعد از عمل دچار پشیمانی و احساس گناه میشود.
این احساس گناه حکایت از این دارد که حقیقت وجودی انسان همان منِ عِلوی و لایتغیّرش است که در همه ی انسان ها و در همه ی اعصار ثابت است.
مثلا شجاعت یک کمال ملائم با ذات انسان است و لذا در هر دوره ای حکم به بایدیتش میکند. اما اینکه در هر دوره و برهه ی زمانی این شجاعت چگونه بروز و تجلّی میکند و چگونه مصداق می یابد میتواند متفاوت باشد.
با این تبیین اصول اخلاقی در همه ی اعصار بدلیل ثبات ملکوت که بید خداوند است ثابت اند.
ثباتی که به ثبات خداوند برمیگردد .
تغییراتی هم که در فروع اخلاقی مشاهده میشود به ثوابتی برمیگردد که در ذات خود متغیّرند.
مثلا انسان در ذات خود و در ملکوت خود تنوّع را می پسندد و این تنوّع طلبیِ ثابت و مستقر در ذات انسان، ذیل آن اصول ثابت اخلاقی، در عالم ماده ترجمه میشود.

شکاکیت

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_116
#جلسه_314

شکایت که فقط در مورد خداوند و عالم غیب مطرح نیست. شکاکیت مطلق است و همه امورد را شامل میشود. انسان غربی طبق مبانی خود باید در همه چیز و همه کس از جمله خودش و علمش شک کند. با این شک هیچ شناخت و اگاهی شکل نمی گیرد. در نتیجه فرد به شدت سست، بی اراده و متزلزل خواهد شد.

شکاکیت فقط وجود رمز و راز در عالم را نفی نمیکند، بلکه اساسا همه چیز عالم و حتی خود عالم را نفی میکند.

لذا این جدیت انسان غربی نشان دهنده ی این است که خودش نیز در عمل به مبانی خود پایبند نیست. یعنی فطرتا نمی تواند به شکاکیت پایبند باشد و مجبور است از آن عدول کند.
لذا در مقام عمل اصلا پایبند به شکاکیتش نیست و با کمال تعجب فقط در مورد خداوند متعال است که مبنای شکاکیت را حفظ کرده است.

نسبت ما با دنیای مادی و عالم غیب

#یاداشت
#مشخصات_اسلام
#محسن_همت
#یادداشت_68
#جلسه_313

?نسبت ما با دنیای مادی و عالم غیب

دنیا آن جهانی ست که ما آن را می بینیم و کاملا محسوس آن درک می کنیم و به راحتی با پدیده های آن ارتباط می گیریم.
عالم غیب جهانی متفاوت از این دنیای ماده است که روابط و ضوابط مخصوص به خود را دارد. ارتباط با آن برایمان با قلب راحت است تا باعقل. چون بودنش را حس می کنیم و می فهمیم. دست دیگری در زندگی دنیایی وجود دارد تا همه چیز طبق معادلات ساده دنیایی پیش نرود.

?آنچه که محل بحث در این نوشتار است این است که ما با معادلات کدام یک می خواهیم زندگی، حیات و سعادت خود و بشر را تامین کنیم؟
غرب با تمام انگارگی دنیایی تمام مسائلش را حل می کند و در این مسیر به موفقیت ها و البته به شکست هایی رسیده است. که با تمام این اوصاف دل بسیاری از شیعیان را ربوده است.
با اینکه این عزیزان اعتقاد به عالم غیب دارند اما حاضر نیستند که آن را وارد معادلات زندگی خود کنند. امام حسین را دوست دارند اما این ربطی به تعلیم و تربیت فرزند، انتخاب شغل، انتخاب همسر و … ندارد.

?برای پاسخ به این سوال ابتدا باید ما نسبت بین دنیا و غیب را بدانیم تا بتوانیم برای خودمان و بشر امروزی نسخه ای برای سعادت بپیچیم:

دین با این سوال به این صورت مواجه می شود: دنیا را ظاهر میداند و غیب را باطن
وقتی ما عالم را دارای ظاهر و باطنی بدانیم این یعنی که نباید هیچ گونه تعارضی میان این دو باشد که اگر باشد یکی از این دو را اشتباه تلقی کرده ایم.
یک حقیقت را از دو زاویه نگاه کردن.
اما کدام مهیمن است؟
کدام سهل الوصول تر؟
کدام فهم بهتری از حقیقت بدست می دهد؟

?نمی دانم شاید بهتر باشد که برای حل معادلات از هر دو کمک بگیریم
?

جاودانگی انسان در قوس صعود یا نزول؟ (تفاوت ازلیت و ابدیت)

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_228
#جلسه_313

? جاودانگی انسان در قوس صعود یا نزول؟ (تفاوت ازلیت و ابدیت)

عرفا مجموعة نظام هستي را به شكل دايره ترسيم مي‌كنند و آن را دايره وجوديه مي‌نامند؛ يك قوس اين دايره قوس نزول است كه با حركت حبي از حق تعالي شروع مي شود و ابتدا همة موجودات به نحو علمي در دو تعين اول و ثاني پديد مي‌آيند؛ و سپس همة موجودات در تعين‌هاي خلقي يكي پس از ديگري به وجود مي‌آيند و اين سير همينطور ادامه مي يابد تا به پايين ترين نقطه وجود كه فلاسفه آن را هيولاي اولي و عرفا آن را انسان مي دانند؛ مي رسد. اين قوس را #قوس_نزول مي گويند.
پايان قوس نزول، شروع #قوس_صعود است؛ در قوس صعود ابتدا وارد عالم مثال و در پي آن عالم عقل و پس از آن با تعين ثاني و در آخر به تعين اول مي‌رسيم. ولي عرفا با توجه به قاعده «لا تكرار في التجلي» اين دو مسير را عين هم نمي دانند و لذا حركت برگشت خطي نيست بلكه قوسي است.

انسان سرمدی است، یعنی هم به جهت عقبه و پشتوانه از خدا آمده است و هم به جهت امتداد و حرکت به خدا می رسد. هم من الله است و هم الی الله. هم در سیر نزولی خود یک حقیقت کشسان از عوالم حقی است تا عالم ماده که پایین ترین مرتبه عوالم خلقی است و هم در سیر صعودی خود همه این عوالم خلقی را طی می کند و به عوالم حقی وارد می شود.

سرمدیت یعنی ازلیت و ابدیت، ازلیت یعنی همان چیزی که در قوس نزول می گوییم که یک وجود کشسان از خدا تا عالم ماده هستیم، و ابدیت یعنی در قوس صعود آن مسیری ازلی را طی می کنیم تا به حق می رسیم؛

با این مقدمات وقتی از جاودانگی انسان سخن می گوییم، در واقع داریم در مورد ابدیت او حرف می زنیم نه ازلیت؛ وقتی به انسان می گوییم ای انسان تو جاودانه ای، داریم از مبدأ عالم ماده که فعلا در آن قرار دارد به سمت خدایی که بی نهایت است مسیر را به او نشان می دهیم و می گوییم هستی که هستی!
بله به خاطر شوائب عالم ماده یک فضای زمانی بر ذهن ما حاکم است و واقعاً هم تصور غیر زمانی برای ما که در عالم ماده هستیم بسیار سخت است؛ اما وقتی می گوییم تو جاودانه هستی منظورمان این است که وقتی در حرکت جوهری خود از عالم ماده هم خارج شدی و آنجا دیگر زمان نبود، باز هم مراتبی هست که باید طی کنی و این مراتب تا فنای فی الله هست و تو هم هستی و لذا تو ای انسان جاودانه ای.

در نتیجه باید در تقریر جاودانگی انسان بین ازلیت و ابدیت او تفاوت قائل شویم.
.

تصور صحیح از ابدیت، رهایی بخش از پوچی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_101
#جلسه_313

⭕️تصور صحیح از ابدیت، رهایی بخش از پوچی

بحران امروزه بشر، پوچی است؛ چون از جاودانگی و ابدیت به دور مانده است! بشر حضور در ابدیت خود را فراموش کرده است، و زندگی را کوچه بن بستی می‌بیند که به هر سمت برود به بن‌بست می رسد؛ لذا ناچار است برای کم کردن سردی زندگی، دلخوشی دروغین بسازد.

اگر کمی روی مبدا این فراموش تامل کنیم شاید این نتیجه را دریابیم که این به فراموشی سپردن ابدیت به این خاطر بوده است که اعتقاد به این باور را در زندگی احساس نکرده است و تاثیر این باور را نچشیده است.
و این که چرا بشر تاثیر این باور را نچشیده است آیا به خاطر این نبوده است که تصور درست و کاملی از ابدیت نداشته است؟ این که ابدیت را با همین تصور دنیایی بفهمد، این باور قدرت سامان دادن و مدیریت کردن زندگی بشر را ندارد و لذا اینکه فقط بدانیم ابدیتی در پیشرو داریم و از آن تصور صحیح و کاملی نداشته باشیم، این باور توان پیشتیبانی از زندگی را پیدا نخواهد کرد و با از دست‌دادن کارایی خود، به فراموشی کشیده می‌شود.

به نظر می‌رسد تصوری که از جاودانگی رواج داشته است «حیات بی‌انتها» بوده است و این تصور به خاطر کم بودن قدرت نفوذش در زندگی اینگونه به دست فراموشی سپرده شده است و اگر هم چیزی از آن هست، در زبان‌ها است و تاثیری در رفتار و کردار بشر نمی‌گذارد.
اما اگر از جاودانگی و ابدیت، زمان را بگیریم؛ و به معنای «بی‌انتهایی حیات» تلقی شود؛ یعنی عمق حیات، شعور عمیق؛ آن گاه این باور قدرت آن را دارد که زندگی بشر را ویرایش بزند و از پوچی رهایی دهد. و الّا اگر همان تصور «حیات بی‌انتها» قرار است در باور بشر بماند، این باور توان رهایی بشر از پوچی را ندارد؛ اینکه فقط یک صوت باشد، نه تنها قدرت رهایی از پوچی را ندارد بلکه ممکن است بیشتر به آن دامن بزند.

دوگانه حیات جاودانه و حیات فانی

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_313
#یادداشت_98
#دوگانه_حیات_جاودانه_و_حیات_فانی

به نظر می آید آنچه که در بحث جاودانگی باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد و برای فهمش تلاش شود، اتفاقا مفهوم متضاد آن یعنی فانی بودن است.
انچه که در نظر مادی‌گرا ها بیشتر جلوه دارد همان فهم از جاودانگی است اما روشن است که در انتخاب مصداق جاودانگی به خطا رفته اند و اصالتی غیراصیل در ذهنشان رسوخ کرده است.
نقل است:

روزی حضرت داوود از یک آبادی میگذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری زجه زنان. نالان و گریان. پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟ پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر کرد؟ پیرزن جواب داد:۳۵۰ سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش.
پیرزن گفت: چرا؟ پیامبر فرمود: بعد از ما گروهی بدنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمیکنند. پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسید: آنها برای خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم در خانه سازی رقابت میکنند. پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران میپرداختم.(منبع این روایت را نیافتم اگر عزیزی دست یافت اطلاع دهد.)

غرض از این حکایت این است که اتفاقا گذشت زمان و ورود به دنیای مدرن، توانسته بحث جاودانگی را بسیار پررنگ کند تا جایی که مردم امروزه حیات غیرجاودانه و فانی را فراموش کنند به حدی که کسی که زیر صد سال عمر می کند برنامه ریزی برای حیات در این دنیا دارد که 350 ساله های گذشته این برنامه را در ذهن خود نمی اندوختند.

لذا به نظرم در این گزاره اتفاقا باید بر فانی بودن تکیه کرد و این مفهوم را بیشتر پررنگ و برجسته کنیم.

جاودانگی یا حیات برزخی از نگاه شهید مطهری

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_229
#جلسه_313

? نقطه تأکید شهید مطهری در گزاره 13 مشخصات اسلام از منظر جهان بینی چیست؟ (جاودانگی یا حیات برزخی)

متن شهید به این شکل است:
«روح انسان حقيقتی جاودانه است انسان نه تنها در قيامت به صورت زنده‏ای محشور می‏شود، در فاصله دنيا و قيامت از نوعی حيات كه #حيات_برزخی ناميده می‏شود و از حيات دنيوی قوی‌تر و كامل‌تر است بهره‌مند است در حدود بيست آيه از قرآن به حيات انسان در حال پوسيدگی بدن در فاصله مرگ و قيامت دلالت دارد.»

آیا شهید مطهری در این گزاره می خواهد بحث جاودانگی انسان یا همان ابدی بودن انسان بحث کند یا این بحث را قبلاً گفته و در این گزاره می خواهد چیز دیگری را بگوید؟
با توجه به اینکه ایشان در گزاره 12 گفته بود:
«بعد از اين جهان، جهانی ديگر است آن جهان، جهان ابديت و جهان پاداش و كيفر اعمال است.»
به نظر می رسد که #جهان_ابدیت را ایشان در گزاره 12 گفته است، اینکه آخرتی هست و در آن آخرت هم پاداش و کیفر اعمال این دنیا داده می شود و هم آن آخرت جهان ابدیت است و انسانی که آخرت دارد ابدی است؛
لذا در گزاره 13 محور بحث ایشان روی جاودانگی و ابدیت انسان نیست، بلکه ایشان در این گزاره می خواهند فاصله بین مرگ تا قیامت را پر کنند، و بگویند که انسانی که ابد در پیش دارد، در فاصله مرگ تا قیامت در عالمی به نام #عالم_برزخ دارای #حیات_برزخی است.
به بیان دیگر در این گزاره نقطه تأکید ایشان بر روی #عالم_مثال است نه روی ابدی و جاودانه بودن انسان؛
اگر هم با جاودانگی شروع می کند، نمی خواهد جاودانگی را به معنای #حیات_ابدی بگیرد، بلکه می خواهد بگوید هیچ فتوری در حیات انسان از رحلت از این دنیا تا برانگیخته شدن در قیامت وجود ندارد.
.

سنت الهی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_98
#جلسه_313
#سنت_الهی
#ثابتات_عالم

?آیاتی درباب سنت های الهی:

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي قَد خَلَت مِن قَبلُ ۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبديلًا
(فتح /23)

سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً
(احزاب /62)

اسْتِکْبَارًا فِی الاْءَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّیءِ وَلاَیَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الاْءَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً
(فاطر /45)

قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الاْءَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ
(آل عمران 137)

?شهیدمطهری در گزاره 14 ام از گزاره های جهان بینی می فرمایید: اصول انسانیت و اخلاق ثابت است.

شاید تعبیر دیگر از این اصول انسانیت و اخلاق را بتوان در ادبیات اسلامی #فطرت بنامیم گوهری که در میان تمام انسان ها ثابت است و حدمشترک انسان ها است .

اگر انسان را پلی بدانیم برای رسیدن به خدا “من عرف نفسه فقد عرف ربه”
این اصول ثابت را در وجود خداوند و تدبیر عالم می توانیم پیدا کنیم.
این اصول ثابته همان سنت های الهی است که خداوند با مطالعه تاریخ و عبرت گرفتن به ما توسعه می کند این سنت ها را استخراج کنیم و عبرت بگیریم .

یعنی اگر خداوند می فرمایید :
فان حزب الله هم الغالبون
یعنی مطمئن باشیم اگر در حزب الهی باشیم اگر در مسیر ولایت الله باشیم سرنوشت ما پیروزی است .
حتی اگر با 72 نفر در مقابل یک لشکر 30 هزار نفری مبارزه کنی و با جنایتکار ترین افراد مبارزه کنی وبه فجیع ترین شکل کشته شوی تو پیروزی .
و الان دنیا بعد از گذشت 1382 سال به این پیروزی اعتراف می کند .
این یک سنت است که خداوند می فرمایید: ولن تجد لسنه الله تبدیلا
یعنی قرار نیست این حقیقت تغییر کند.

لذا اگر بخواهیم با این گزاره 14 ام یک جمعبندی داشته باشیم:

1️⃣ یک سری اصول و قوانین اخلاقی ثابت داریم که به آن فطرت می گویم ودر لایه #انسان_شناسی است.

2️⃣ یک سری اصول و قوانین ثابت هم در لایه جهان بینی داریم که به آن
سنت های الهی می گویم وهمیشه ثابت است.

3️⃣شاید یک لایه دیگر را هم بتوانیم نام ببریم و آن قوانین طبیعی است که در لایه تکوینی قرار دارد
اینکه آتش همیشه سوزان است
واین را در عالم ماده می توان فهمید.

برنامه ریزی مبتنی بر توکل وایمان به غیب

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#برنامه_ریزی_مبتنی_بر_توکل_ایمان_به_غیب
#محمد_صحرایی
#یادداشت_73
#جلسه_313
سوال اصلی: وقتی پای ایمان به غیب و تاثیر اسباب و مسببات غیبی به میان امد تکلیف برنامه ریزی و مصلحت سنجی های ظاهری چه میشود.؟
این سوال را اگر بخواهیم بصورت عملیاتی تر مطرح کنیم این میشود که نسبت توکل و تلاش بر اساس اسباب و مسببات ظاهری چیست؟

آنچه از آیات و روایات دانسته میشود این است که توکل یک رابطه ی خاص بین بنده و خداوند است که مبتنی بر اعتقاد و اعتماد بنده بر علم،قدرت، محبت و مصلحت سنجی خداوند برای بنده اش، شکل میگیرد و سبب میشود بنده در تعیین اهداف خود و تلاش برای رسیدن به انها به اسبابی بالاتر از اسباب عادی اعتماد کند و وظیفه ی خود را علاوه بر دعای عملی یعنی بذل وسع و تلاش مبتنی بر اسباب ظاهری، دعا و استمداد زبانی و قلبی از خداوند بداند.
به این بیان که بنده حتی در وصول به نتایج معمولی و مبتنی بر اسباب ظاهری هم اراده و مشیت الهی را ساری و جاری میداند و یقین دارد که همه ی اسباب ظاهری و غیر ظاهری در دست قدرت خداوند هستند.(بیده ملکوت کل شیء)
بنده ی متوکل میداند اگر با این اعتقاد و اعتماد قدم در راهی گذاشت و بذل جهد کرد حتما خداوند او را به نتیجه ای که به صلاح انهاست خواهد رساند هرچند این نتیجه مطلوب او نباشد لذا از نتیجه ناراحت و غمگین نخواهد شد.

با این بیان توجه به اسباب ظاهری به عنوان سطحی از جریان اراده ی الهی در عالم مورد توجه است اما همه ی اسباب و مسببات در این ظواهر خلاصه نمیشود.
این اسباب و مسببات ظاهری امتداد سطحی از اراده ی الهی است که در حق ملکوت اشیاء جریان دارد اما سطح بالاتر از آن متوقف بر سطح تقاضا و هدف و دعا و طلب و مصلحت مطالبه ای است که بنده از خدای خود دارد.
نکته مهم و حیاتی این است که ناصیه ی همه ی عالم در دست خداوند است و او هرچه بخواهد و صلاح بداند محقق خواهد شد.

نتایج این ایمان به غیب و توکل به خداوند در برنامه ریزی:
1- هدف منتخب و مرضی الهی مبتنی بر میزان داشته های ظاهری انتخاب نمیشود بلکه بر اساس آنچه باید تحقق یابد انتخاب میشود.
2- جاری شدن اسباب و مسببات غیبی متوقف بر بذل جهد در حوزه ی اسباب ظاهری است. زیرا ورود در حوزه ی اقدام و عمل ظاهری خودش بزرگترین دعا و استمداد عملی محسوب میشود
3- یکی از اسباب فعال شدن اسباب و مسببات عالی و خارج از محاسبات ظاهری، علاوه بر دعای عملی یعنی تلاش مبتنی بر اسباب ظاهری، دعای به زبان و استمداد زبانی است.

غیب ملکوت

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#غیب_ملکوت
#محمد_صحرایی
#جلسه_313
#یادداشت_74

بیان یک مثال در نسبت تعامل با ملکوت و ظاهر عالم در تعاملات

فرض کنیم کسی بخواهد برای برنامه ریزی و سازماندهی ارتباطاتش بخواهد ما را بشناسد
یک راهش این است که شروع به تحقیق در مورد دست و پا و سر و موی ما و نازله ی روح ما در این عالم مادی یعنی بدن ما کند و به این ترتیب به شناختی از ما دست یابد و بر این اساس تعاملاتش را با ما تدوین کند.
یک وقتی در ورای همه این ظواهر و تجلّیات به ملکوت این اسباب یعنی “من” میپردازد و سعی در شناخت منی که در پس این ظواهر هست میکند و برنامه هایش را بر اساس کشفی که از “من “کرده چینش میکند.
خب در همین ارتباط گرفتن با من هم ارتباط او با همین بدن مادی شروع میشود اما این تنها یک واسطه است و هدف و مقصد و نتیجه چیز دیگری خواهد بود مثل کسی که برای دیدار دوستش به محل مکانی او میرود. گفتنی است در این حالت چشم واسطه ی عجیبی ست و به شدت میتواند حکایت از منی کند که در ملکوت پنهان است لذا انسانها در یک گفتگوی رودررو تنها وقتی که چشم در چشم آنها شوید احساس میکنند متوجه آنها هستید نه وقتی که مثلا به دماغ یا دست آنها نگاه میکنید.
گاهی کسی از این مرحله بالاتر میرود یعنی به دنبال حقیقت و ملکوت این”من” میرود یعنی “منِ من” که اگر او را بشناسد خیلی حقیقتی تر توانسته انسان را بشناسد و تعاملات خود را با او سازماندهی کند.
این “منِ من ” را خداوند به خودش منتسب میکند.

تبیین جایگاه توکل و اتکاء به غیب در برنامه ریزی ها

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#ایمان_به_غیب
#محمد_صحرایی
#یادداشت_75
#جلسه_313
#تبیین جایگاه توکل و اتکاء به غیب در برنامه ریزی ها،
بر اساس #تفسیر_وجودی_انسان:

انسان یک وجود ربطی و سراسر فقر است که همه ی دارای اش از هستی، فقر و گدائیِ هستی از صاحب هستی است.
اقتضای این فقر ذاتی استدعا از صاحب قدرت است و تنها در این حال است که او در ریل و بردار و مقتضای وجودی خودش قرار دارد و میتواند از صاحب حق و هستی، هستی بگیرد و از کتم عدم به صحنه ی وجود در آید.
در اینصورت اگر اعتقاد و ایمان به غیب نباشد در واقع مومن به خود خواهد بود و این یعنی مو من شدن و اتکاءبه فقر و نیستی.
و پای معادلات غیبی بمیان آمدن هم یعنی پای خود خدا و خود هستی به میان آمدن که این تنها در حال استدعاء و اضطرار که همان حال روکردن فقیر ذاتی به مفتقر الیه است محقق خواهد شد.
بنابر این تفسیر حتی اگر قبل از تلاش و بذل جهد ظاهری، حال واقعی اضطرار و دعاء و استمداد از خداوند محقق شود خداوند این ظرف را پر خواهد کرد و بعبارتی نتایج شگفتی آور که با اسباب عادی قابل پیش بینی نبود حاصل میشود.
اما گویا ساخت این انسان طوری است که تا زور خودش را نزند حال نیازش در آن حدی که سوی وجودش رو به مفتقرالیه شود تحقق نمی یابد.
با این تبیین یک فرمانده ی جنگی برای برنامه ریزی خود باید به حال لشگر خود بنگرد.
اگر ایمان لشگر مثل ایمان اولیاء الهی است که از خود هیچ دارایی نمی بیند و حالشان حال نیاز و توسل است میتواند به شدت روی دستگاه غیبی و ملکوتی بصورت محکم حساب کند و بر آن اساس طرح و اهداف بلند را هدف بگیرد چرا که در اینصورت مصداق آیه ی شریفه:
قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ #فَإِذَا_دَخَلْتُمُوهُ_فَإِنَّكُمْ_غَالِبُونَ
وَعَلَى اللَّهِ #فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنین.

اما اگر لشگرش در این مرتبه از فناء و حال اضطرار و نیاز به خداوند نباشد به هر اندازه که از این حال اضطرار کم شده و تکیه و امیدش بر قدرت خودش بیشتر بشود فرمانده باید بیشتر به سمت بسنده کردن به محاسبات و معادلات ظاهری برود و پا را فراتر از حیطه ی ایمان لشگرش نگذارد زیرا تکیه بر امداد غیبی در لشگری که اتکاء ش به ابزارش باشد سبب تلف شدن و شکست خواهد شد و ضربه ی بزرگی هم به ایمان انها وارد خواهد آمد.

کدام دین و کدام دنیا؟

سید مصطفی مدرس, [۰۴.۰۸.۲۱ ۰۸:۰۳]
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_109
#جلسه_312

?ما و دنیا!
?کدام دین و کدام دنیا؟
در این فضا یک دیدگاه وجود داشته و دارد در حوزه های علمیه که دین را به این صورت حداکثری و کل نگرانه نمی دیدند، دین حداقلی که حضرت امام خیلی با آن مبارزه می کردند، یکی از تعابیری که حضرت امام در باب اسلام آمریکایی دارند همین دین حداقلی است. حتی سکولاریسم را هم حضرت امام ناشی از همین می داند که شما در مواجهه با دنیا دین را تقلیل دادید. حالا یک عده می گفتند دین را کنج خانه ببرید و یک سری عبادیات و فردیات، حضرت امام می گفت که کل شئون حیات بشری را دین در می نوردد. اگر جایی حیات بشری حاضر است دین هم باید آنجا حاضر باشد.
تعابیر زیادی در این باب وجود دارد. حضرت آقا بر همین اساس جوهره اصلی مکتب امام را رابطه دین و دنیا بیان می کنند، و می گویند که نقشه اصلی امام و کار اصلی امام بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بوده است.
جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه‏ى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسأله‏ى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير مى‏كنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده‏
بود. اسلام، دنيا را وسيله‏اى در دست انسان براى رسيدن به كمال مى‏داند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه‏ى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسان‏ها، تلاش انسان‏ها، خرد و دانايى انسان‏ها، حقوق انسان‏ها، وظايف و تكاليف انسان‏ها، صحنه‏ى سياست انسان‏ها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنه‏ى تربيت، صحنه‏ى عدالت؛ اين‏ها همه ميدان‏هاى زندگى است.
كتاب حسين بن سعيد و النوادر عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنِ ابْنِ طَرِيفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ:

كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَجَاءَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَشَكَا إِلَيْهِ الدُّنْيَا وَ ذَمَّهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الْجَنَّةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ فَلِمَا ذَا تَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا وَ نَادَتْ بِانْقِطَاعِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ بِبَلَائِهَا إِلَى الْبَلَاءِ وَ شَوَّقَتْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِفَجِيعَةٍ وَ ابْتَكَرَتْ بِعَافِيَةٍ تَحْذِيراً وَ تَرْغِيباً وَ تَخْوِيفاً فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذَكَرَتْهُمْ فَذَكَرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا فَيَا أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا الْمُعْتَلُّ بِتَغْرِيرِهَا مَتَى اسْتَذَمَّتْ إِلَيْكَ الدُّنْيَا وَ غَرَّتْكَ أَ بِمَنَازِلِ آبَائِكَ مِنَ الثَّرَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ مِنَ الْبِلَى كَمْ مَرَّضْتَ بِكَفَّيْكَ وَ كَمْ عَلَّلْتَ بِيَدَيْكَ تَبْتَغِي لَهُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُ الْأَطِبَّاءَ لَمْ يَنْفَعْهُ إِشْفَاقُكَ وَ لَمْ تَعُقْهُ طَلِبَتُكَ مَثَّلَتْ لَكَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَكَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعُكَ فَجَدِيرٌ بِكَ أَنْ لَا يَفْنَى بِهِ بُكَاؤُكَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّهُ لَا يَنْفَعُكَ أَحِبَّاؤُك‏
یک نفری آمد پیش حضرت امیر و از دنیا شکایت کرد حضرت می فرمایند:
إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِه‏
یک تعبیر دیگری هم هست که جابر بن عبدالله انصاری می فرماید که ما نزد حضرت امیر بودیم در باب ذم دنیا صحبت شد و حضرت توضیحاتی مید هند.
اینکه ما دنیا را وسیله ای در دست انسان برای رسیدن به کمال می دانیم هم در فضای روایی ما هست هم در ادبیات قرآنی هست و هم تقریری که حضرت آقا از مکتب امام دارند این را نشان می دهد.

به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه‏ى عظيم و در اين عرصه‏ى متنوع، به مجموعه‏ى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيك‏ناپذيرند. دين‏ نمى‏تواند غير از دنيا عرصه‏ى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازنده‏ى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا- يعنى محيط زندگى انسان- بدون دين، تبديل مى‏شود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در اين صحنه‏ى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنه‏ى زندگى بايد قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنه‏يى، آنچه مى‏تواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصت‏هاى زندگى انسان، به معناى نعمت‏هاى پراكنده‏ى در عرصه‏ى جهان، به معناى زيبايى‏ها و شيرينى‏ها، تلخى‏ها و مصيبت‏ها، وسيله‏ى رشد و تكامل انسان است. اين‏ها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم‏تنيده‏ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه‏يى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آن‏ها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.
بعد در ادامه یک معنای دیگری برای دنیا هم ذکر می کنند که این معنا را ادبیات دینی ما نفی کرده است:
اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است‏
یعنی اگر شما بر اساس امیال و هوی و هوس به رفاه مشغول بشوی مذموم است اما اگر این نباشد مذموم نیست.
يك انسان معمولى هم مى‏تواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيه‏ى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نمى‏توانند باهم جمع شوند.
دین را با چنین دنیای نمی شود آباد کرد. دین را در خدمت چنین دنیایی قرار دادن خیانت به دین است.

یک تعبیری هم حضرت امام ره دارند، می فرمایند:
“در يك روايتى هست- من نمى‏دانم وارد است يا نه- هست؛ مى‏گويند، نقل مى‏كنند كه قضيه‏ مغضوب‏ عليهم‏- به حَسَب قول مفسرين- عبارت از يهود است و ضالين عبارت از نصارا. در يك روايتى نقل مى‏كنند- من نمى‏توانم تصديق كنم، من نقل مى‏كنم از آنهايى كه نقل كرده‏اند- كه رسول اللَّه- مثلًا فرموده است: كانَ أخى مُوسى‏ عَيْنُهُ الْيُمْنى‏ عَمْياء و أخى عيسى‏ عَيْنُهُ الْيُسْرى‏ عَمْياء وَ أنَا ذُو العَيْنَيْن‏
در ادبیات عرفانی کسی که چپ کور است یعنی رفته در عالم فضای فنا و دچار صقع شده و به بقای بعد از فنا نرسیده است،”

بعد حضرت امام می فرمایند:
“آنهايى كه مى‏خواهند تأويل كنند، مى‏گويند:
چون تورات بيشتر توجه به ماديات و امور سياسى و دنيوى داشته است- يهود هم كه مى‏بينيد دو دستى چسبيده‏اند و دارند مى‏خورند دنيا را و باز هم بسشان نيست، امريكا هم آنها دارند مى‏خورند، ايران هم الآن آنها دارند [مى‏خورند] باز هم بسشان نيست، همه جا و همه را مى‏خواهند- و در كتاب حضرت عيسى [عليه السلام‏] توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است؛ از اين جهت «عين يسرا» يش كه عبارت از طرف طبيعتش است عمياء بوده است- البته من نمى‏توانم بگويم اين از پيغمبر صادر شده لكن گفته‏اند اين را- يعنى توجه به اين جهت «يسار» كه عبارت از «طبيعت» است نداشته و كم داشته است؛ و او هم به حَسَب شريعتش توجهش به ماديات زياده بوده. «و انا ذو العينين»، هم جهات معنوى، هم جهات مادى. شما احكامش را كه ببينيد شهادت بر اين مطلب است.
انحرافی که در دین مسیحیت ایجاد شده الان تبدیل به رهبانیت شده است. انا ذوالعینین هم این است که اسلام آمده جهات مادی و معنوی را با هم جمع بکند و مهندسی و معماری دنیا را بر اساس دین رقم بزند. ”
بحث حضرت امام این قسمت در نجف است، ایشان این بحث سکولایسم و جدایی دین از سیاست و اینکه دین همه شئون حیات بشری را باید در نوردد خیلی در این سخنرانی و دیگر سخنرانی های حضرت امام پر رنگ است.
یک تعبیر دیگری هم از دین داریم که در قرآن می فرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَيْهٰا لاٰ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ … ﴿الروم‏، 30﴾
فطرت الهی همان دین است. یعنی دین چیزی جدای از ساخت اساسی بشر نبوده است و بر اساس ارزش های فطری انسانی است که اسلام می خواهد دنیا را سامان دهی و مهندسی بکند. ارزش فطری انسان به قیام است.
در منازل السائرین اولین منزلی که خواجه عبدالله انصاری بیان می کند برای سلوک و مقامات سلوک منزل یقظه است. آیه ای که برای یقظه هست
قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا … ﴿سبإ، 46﴾
که آیه ای کلیدی در بیانات حضرت امام است. فلذا بحث قیام لله و اینکه مردم به پا بخیزند و در یک مرتبت قیام قرار بگیرند شروع سلوک الی الله و شروع تحقق حاکمیت الله است.
.

بحثِ Intention

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_110
#جلسه_312

?Intention!
یک بحث، بحثِ Intention هست. وقتی تعداد زیادی آدم‌ها توجهشون به موضوعی معطوف بشه احتمال وقوع اون چیز بسیار بسیار افزایش پیدا می‌کنه.
یه مثال عجیبش محاسبات کوانتومیه: اگه شما یه ماشین کوانتومی رو بذارید وسط یه عده و بهشون بگید «این ماشین خرابه» بدون این که هیچ ایده‌ای داشته باشن که با چی طرف هستن، مقدار failure rate ماشین افزایش پیدا می‌کنه! عجیبه، نه؟
چیزایی که ما تو علوم‌شناختی بهشون می‌گیم predictive programming یا intention implementation یا Future Thinking از همین جنس هستن. ابزارهایی ذهنی که قراره آینده رو در دنیای بیرون شکل بدن!
اگه فکر می‌کنید همچنان که این ابزارها صرفاً حرفه و در عمل استفاده نمی‌شه خوبه یه نگاه دیگه به سریال ۲۴ بندازید! (پیش‌بینی روی کار اومدن رئیس‌جمهوری به نام «حسن» و مذارکره‌اش با «حسین» (نام میانی اوباما) در امریکا بر سر مسائل هسته‌ای و بعد هم انجام یک توافق که بیشتر از این که بعد هسته‌ای یا رفع تحریم داشته باشه ابزاری می‌شه برای اعمال فشار اقتصادی و امنیتی بیشتر به ایران (همون برجام))

اگر بهش توطئه نگیم بهتره! به این مسائل که قبلاً بهش پرداخته شده و ذهنیت ها رو شکل میدن میگن predictive programming. در مورد سیمپسون ها فقط ترامپ و یازده سپتامبر خیلی معروف بوده که اونم دقیقا predictive programmingبوده. اما در مورد اتفاقاتی جدید که تصاویر سیمپسون رو میزارن همش ساختگیه.مثل همون دختر بچه که در مورد گرم شدن زمین صحبت کرده.

پ.ن:
*حتما در مورد predictive programming گوگل کنید به نتایج جالبی می‌رسید.
**راجع به Implementation Intention هم مطالعه کنید. به ظاهر خرافات میاد اما پشتوانه‌های بسیار قدرتمند در علوم اعصاب و علوم شناختی داره.