رابطه ی امام و امت

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_345
#مدار_تکلیف
#در_مدار_عاشقی
#خونی_که_در_رگ_ماست_هدیه_به_رهبر_ماست

رابطه ی امام و امت را نمی توان با نگاه های سمّی فلسفه سیاسی فهمید.

فلسفه ی سیاست دغدغه ی تقسیم قدرت و حق حاکمیت را دارد , ولی امام و امت اصلا دوگانگی در خود احساس نمی کنند، تا چه رسد به اینکه بخواهند بر سر قدرت با همدیگر درگیر شوند.

امام از درد امتش به خود می پیچد و شبانه روز برای مردم دعا می کند و با وجودش از آن ها دفع بلا می کند.
امت مسلمان نیز در تلاش اند هر چه بیشتر خود را به امام خود نزدیک کنند و حوائج او را برآورده سازند.

امام قدرت را برای برآوردن خواسته های مشروع مردم می خواهد.
مردم نیز حاضرند در جهت اشاره و خواست امام، جان های خود را فدا کنند.

امام، تکیه گاه، رهبر و راهنمای امت برای پیمودن مسیر بندگی و رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی است و امت نیز سرمایه ی امام برای محقق کردن توحید است.

واقعا کسانی که دین ندارند یا امام را نمی شناسند، باید هم همین طور یله و رها به بحث های فلسفه ی سیاست بپردازند از میان لجنزار دنیا و مست از شهوت قدرت طلبی به دنبال حق مردم بر حاکم و حق حاکم بر مردم بگردند.

واقعا وقتی سرپناه و تکیه گاهی نداشته باشید، باید هم به نسبی گرایی برسید و یک اکوسیستم حیوانی رقم بزنید.

اصلا از تمدن غرب که دشمن اسلام است، انتظار می رود که به همچنین بحث های فلسفه ی سیاسی بپردازند. اما عجب از متدینین است که به سادگی فریب شیطان را می خورند…

حق یا تکلیف

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_85
#جلسه_345

حق یا تکلیف
برای این که محل نزاع شفاف تر شود باید مشخص کنیم که منظور از ادبیات حق و ادبیات تکلیف چیست:
از فرمایش جناب استاد کاملا این مطلب برداشت می شود که منظور از ادبیات حق یعنی این که با انسان از حقوق خودش و همچنین تکالیفی که دیگران نسبت به او دارند صحبت شود. و در مقابل ادبیات تکلیف بدین معناست که با مخاطب از تکالیفی که بر عهده اوست و همچنین حقوقی که از دیگران بر ذمه ی وی می باشد گفتگو کرد.
بر همین اساس کاملا مشخص است که ادبیات اسلامی در مواجهه با انسان تکلیف محور است که در آن تکالیف انسان به مراتب چگالی بیشتری نسبت به حقوق او دارد. چه در ادبیات قرآن کریم و چه روایات و چه حتی اخلاق و فقه (اساسا فقه ما فقه ادای تکلیف است و نه فقه استیفای حقوق .)
زیرساخت های هستی شناختی ما هم موید همین معنا است. انسان در اولین و محوری ترین رابطه خود در برابر خداوند متعال اولا و بالذات مکلف است و نه صاحب حق. اگرچه که در ادامه و به واسطه ی امثال “کتب علی نفسه الرحمه ” به نوعی صاحب حق هم می شود. بنابراین شاید بتوان ادعا کرد که ادبیات و رویکرد تکلیف مدارانه به نسبت #توحیدی تر است. در مقابل می بینیم که در فضای تمدن اومانیستی غرب مباحثی همچون انتظار بشر (منهای توحید و فطرت) از دین مطرح می شود.

از طرفی با یک نگرش تربیتی به انسان ها می یابیم که اکثریت قریب به اتفاق آن ها در مورد استیفای حقوق خود نیاز به بعث جدی ندارند در حالی که برای ادای تکالیف خود و حقوق دیگر دائما نیازمند دعوت، امر، توبیخ و… هستند.
در عرصه ی عمل و تجربه هم به وضوح قابل مشاهده است که تربیت های اصیل و محیط های ناب اسلامی که از آن انسان های بزرگ و دارای مراتب بالای کمال برخاسته اند همواره بر اساس ادبیات تکلیف مدارانه شکل گرفته اند که نمونه اعلای آن انقلاب اسلامی ، دفاع مقدس و جریانات 10 سال اخیر منطقه و جبهه مقاومت است. به هیچ وجه قابل تصور نیست که با ادبیات و رویکرد تربیتی “استیفای حق من” بتوان جوانانی را تربیت کرد که حضرت امام آن ها را فتح الفتوح انقلاب اسلامی می دانست

اسلام_دین_اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_117
#جلسه_344
#اسلام_دین_اجتماعی

ادبیات حق الطاعه
مرحوم شهید صدر در حلقات
در بحث شبهات بدوی و قبل از ملاحضه ترخیص یا احتیاط مقتضای حکم عقل چیست؟
احتیاط است یا برائت
و اینکه دایره تکلیف فقظ شامل تکالیف مقطوع می شود یا تکالیف مظنون و محتمل هم در دایره تکلیف است

شهید صدر رحمه الله این مسئله را اینطور تقریر می کند که آیا خداوند که حق مولویت دارد آیا سزاوار است که فقط ما تکالیف قطعی او را امتثال کنیم و نسبت تکالیف و افعالی که احتمال می دهیم مولی دوست داشته باشد هم باید امتثال کرد
حق مولویت مولی خیلی بیشتر از این است که ما نسبت به تکالیف محتمل بی تفاوت باشیم و حق او این است که ما به تکالیف احتمالی هم بپردازیم

این نوع نگاه با نگاه اصولی صرف تفاوت دارد
اینکه ما عبدیم ما بنده ایم وقتی احتمال هم بدهیم مولی این کار را دوست دارد وظیفه عبد این است که این کار را انجام دهد
ونباید فقط دنبال کار های باشد که مولی صریحا از او خواسته
(هرچند در عمل شهید صدر مثل مشهور عمل کرده و فقط تکالیف مقطوع را واجب الاطاعه می داند)

این نوع نگاه یک گام فراتر از فضایی فقهی شده و مبانی کلامی را بیشتر در فقه دخیل می کند

ولی اگر ما در زندگی و نوع تعاملمان با حضرت حق این نگاه را توسعه دهیم و قبل هر کاری از خود سوال کنیم
آیا خداوند این کار را دوست دارد یا نه؟
یعنی بیایم سر امتثال اوامری که مولی دوست دارد ما انها را انجام دهیم
و از واجبات و محرمات عبور کنیم
کم کم وارد فاز عاشقی می شویم

پیامبر اکرم(ص):
مَن عَشِقَ فكَتَمَ و عَفَّ فماتَ فَهُوَ شَهيدٌ .
هر كه عاشق شود و عشق خويش را كتمان كند و پاكدامنى ورزد و با اين حال بميرد، او شهيد است.
( كنز العمّال : ۷۰۰۰ )
به نظر عاشقی با معبود یعنی برای عشق ورزی به عشقت از هیچ تلاشی برای کسب رضایتش دریغ نکنی
واو را ناراحت نکنی
و در دلش کسی غیر از عشقش نباشد که:
قُلوبٌ خَلَت من ذِكرِ اللّه ِ فأذاقَها اللّه ُ حُبَّ غَيرِهِ .

حق_تکلیف

#یادداشت_6

#حسین_کلاتی

#حق_تکلیف

#جلسه_344

محور جامعه حق یا عشق؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_128
#جلسه_344

⭕️محور جامعه حق یا عشق؟

اگر شان انسانی بالاتر از حق است و ظرفیت انسانی، ظرفیتی فرا‌تر از حق است، پس چرا باید اجتماع را بر اساس حق صورت‌بندی کنیم؟ این که ظرفیت انسانی فراتر از حق است و ما تنها در حد حق، جامعه‌سازی کنیم، استفاده نکردن از تمام ظرفیت است. وقتی ظرفیت و شان انسان، عشق است و می‌توان در ساحت عشق با انسان گفتگو کرد، بسنده کردن به ظرفیت پایین‌تر و فقط جامعه را بر اساس حق پیش بردند، کم لطفی به این ظرفیت انسانی است.
آیا نباید جامعه ایده‌آل در نظر ما آن جامعه‌ای باشد که بر مدار عشق باشد و محور آن عشق باشد؟

نسل ما جبهه‌های دفاع مقدس را تجربه نکرده است ولی آنچه از خاطرات و نوشته‌های دوران دفاع مقدس به ما رسیده است، حال و هوایی را به ما نشان می‌دهد که بیشتر از آن که حق مدار و محور باشد، عشق است که مدار ومحور است. ایثاری که در این دوران نظم را برهم می‌زند، آن زمان خود همان نظم حاکم بر آن فضا بوده است.
🌺

افراط در مصلحت اجتماع

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_136
#جلسه_344

✨افراط در مصلحت اجتماع

یکی از گلوگاه هایی که در این زمان رهزن تفکر مذهبی شده است افراط در رویکرد اجتماعی دین است که خصوصا با سخنانی که با دغدغه عدالت مطرح می شود می توان نشانه های آن را دید.
بعضی از قشر عدالتخواه همه مفاهیم و گزاره های دینی را ذیل عدالت تفسیر میکنند،‌طوری که گویی عدالت به جای توحید همه دین است.

عدالت در احکام اجتماعی دین و آن هم در سطح حقوق مرکزیت دارد. لکن این همه دین نیست. دین لایه های دیگری دارد. سطوح مختلفی نیز دارد. توقف در سطح «حقوق» و ندیدن سطوح دیگر نظیر اخلاق و … میتواند دین را تبدیل به یک سری گزاره های خشک و بی روح کند. از طرفی منجر به تفسیر هایی شود که نگاه به فرد را عملا کنار گذاشته و برای فرد و انتخاب او هیچ ارزشی قائل نشود و بگوید همه چیز باید ذیل عدالت و مصلحت اجتماع باشد و افراد حق ندارند در هیچ چیزی انتخاب و اختیار خود را دنبال کنند. مثلا وقتی فرد می خواهد از اموالی که متعلق به خود اوست به شخصی ببخشد میگویند تو حق نداری با فهم خود و با انتخاب خود ایثار کنی. بلکه فقط به کسی میتوانی انفاق کنی که دین در چارچوب عدالت به تو گفته است. غافل از اینکه اولا خود دین در بسیاری از این موارد ترخیص داده و اصل انفاق و ایثار و بخشش و …. را بدون هیچ قیدی مورد تایید و مدح قرار داده است. در بسیاری از موارد نیز فقط به بیان مطلوبیت بیشتر بعض مصادیق بسنده کرده و الزامی را بر گرده مکلف نیاورده است.
همین ها نشان دهنده اهمیت دین به افراد و تشخص و انتخاب آنها و غلط بودن این افراط است.

حق مهمتر است یا تکلیف

#یادداشت
#حمزه_وطن_فدا
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_105
#جلسه_344

حق مهمتر است یا تکلیف
غیرت بر حقوق باید بیشتر باشد ، یا غیرت بر تکلیف
محوریت یافتن ادبیات حق برای جامعه مفید تر است یا محوریت یافتن ادبیات تکلیف

این سوال ها پاسخ در خور نمی یابند ، مگر آنکه ابتدا معلوم شود ، دوربین را در کدامین سوی صحنه کار گذاشته ایم ؟
از کدام منظر و در کدام نسبت داریم به این پدیده نگاه میکنیم ؟
به نظر میرسد جواب ها با توجه به منظر ، نسبت و جهت دوربین کاملا مغایر است

اگر من به خودم در نسبت به دیگران نگاه کنم ، طبیعتا تورم ادبیات حق و حقوق ، از من، انسانی خودبین و خود پرست خواهد ساخت
توجه من را به حقوقی که از من ضایع میشود گسترده میکند و از انجایی که در این عالم ، حقوق کمی از انسان توسط سایرین مراعات میشود ، مرا از یک سو به طلبکاری از غیر و از سوی دیگر به نارضایتی و بدبینی میکشاند ،
تشدید این حالت هم در ادامه مرا با تکوین و خدای عالم درگیر خواهد ساخت
کما اینکه در دنیای انسان غربی این درگیری با عالم به اوج خود رسیده است.

لذا به نظر میرسد ازنگاه من به خودم در نسبت با دیگران ، باید مساله تکلیف جدی باشد
تکلیف من چیست ، من در قبال دیگران چه کرده ام ، چه حقی از دیگران به گردن دارم ، از خدا و نبی و امام و مردم تا گیاه و حیوان و دیگران

اما اگر از نگاه من ولی در نسبت دیگران با من این بحث دنبال میشود ، مطلوب است که بحث حقوق و جدیت حقوق در ذهن و جان من رشد کند و طبیعتا بحث تکلیف کمرنگ تر و کمرنگ تر گردد.

اما اگر از زاویه من به دیگران در نسبت با هم نگریسته شود، طبیعی است که بحث حق و تکلیف یک حالت استواء و برابری دارند و در رابطه دیگری با دیگری ، حق و تکلیف هر دو به یک میزان مورد توجه است

و اگر از منظر معلم و مربی جامعه به این پدیده نگریسته شود ، طبیعی است که ادبیات تکلیف انسانی در مراعات حقوق دیگران جلوه بیشتری خواهد یافت.

لذا آنچه باید در جامعه بالا بیاید و گفتمان گردد
هیچ کی از حق و تکلیف به تنهایی نیست

بلکه در یک جامعه ایده آل ، ادبیاتی که ورو زبان و ذهن و قلب جامعه است
ادبیات ، #تکلیف_من و حق_تو است
من از یک سو نگران تکلیف خود و درعین حال نگران تکلیف تو هستم

درست بر عکس در یک جامعه فاسد
ادبیات گسترده ، ادبیات #حق_من و #تکلیف_تو ست .

این ادبیات فاسد است که گسترشش ، طلاق ها و جدایی ها را دامن زده است ، از بین رفتن روابط والدین و فرزندان را موجب شده است ، انسان زیاده خواه بی قرار طلبکار را کثرت بخشیده است ، خط تولیدی از انسان افسرده ناراضی راه بینداخته است ، محیط زیست را به کثافت کشیده است ، جنگ ها و دزدی ها را موجب شده است
چرا
چون حق من است که خوشبخت باشم ، حق من است که حرفم پیش برود ، حق من است که ….
پس من چه ؟
حق تو تا جایی محترم است که مراعات نکردنش حق من را ضایع سازد
لذا زور گفتن به مظلوم ناتوان عین حق من است
استعمار آفریقا حق آمریکاست
کشتن و به بردگی گرفتن مردم دنیا حق من است

القصه ، جهان موجود زاییده گستردن ادبیات #حق_من است
و تمدن نوین اسلامی در گرو گستردن ادبیات #حق_تو

حال سوال این است که انگیزه مراعات #حق_تو چگونه در من شکوفا میشود
با اینکه من بیش از تو حقوق خودم را میشناسم و می یابم و نسبت به آن شوق و تعهد دارم
چگونه میشود که در یک جامعه ای ادبیات #حق_تو میتواند گسترده گردد؟

ان شاء الله در یادداشت بعد.
.

از طريق آشتی با خلق، آشتی با حق شروع می شود

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_65
#جلسه_344

یا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ؛ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِك وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ، وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ، وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ، وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ. (نامه ۳۱ نهج البلاغه)

حضرت در این توصیه حکیمانه به فرزند خود می فرمایند خودت را ترازوی ارتباط با دیگران قرار بده.
ترازو دارای دو کفه است؛ وقتی چیزی در یک طرف گذاشتی، باید به وزن همان، در طرف دیگر هم، چیز دیگری قرار دهی، تا برابر شوند. حضرت هم به ما چنین توصیه ای دارند و در واقع می خواهند با این توصیه ما را از تنگنای خودبینی و خودخواهی رها کنند و به ما وسعتی به اندازه همه انسانیت بدهند.

اما باید توجه داشت که گرچه به ظاهر این توصیه حضرت شبیه توصیه های کنفسیوس یا سایر مکاتب مادی است؛ ولی در واقع آنها به دنبال آماده کردن زمین برای راحت تر زندگی کردن زمینیان هستند و در واقع هیچ نسبتی با حق و حقیقت ندارند؛ درحالیکه حضرت به دنبال آماده کردن دنیا برای سیر بهتر و سریعتر به سوی آخرت هستند. حضرت می فرمایند با عملی کردن این توصیه ها، زمینه برای سیر به سوی الله بهتر فراهم می شود.

در واقع حضرت در این سلسله تذكرات می خواستند بفرمايند: از طريق آشتی با خلق، آشتی با حق شروع می شود و ما نیز خوب است با نيّت آشتی با حق، اين دستورات را به كار بندیم. إن شاءالله

جامعه هویتی غیر از اجتماع افراد دارد.

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#یادداشت_98
#جلسه_344

جامعه هویتی غیر از اجتماع افراد دارد. چه بسا اجتماعی که هویت اجتماعی در ان شکل نگیرد یا خیلی ضعیف باشد و براحتی از هم بپاشد.
هویت اجتماعی یافتن یک جمع یک أمرمشکک است و به میزانی که افراد آن اجتماع بسط وجودی یافته باشند و از خودمحوری بدور شده باشند هویت اجتماع شدیدتر میشود.
به عبارتی افراد بشر در مسیر رشد وجودی به جایی میرسندکه در عین اینکه تشخص خود را از دست نداده اند اما گسترده تر از شخص خود شده اند و بر افراد دیگر هیمنه وجودی پیدا کرده اند و افراد دیگر جامعه خارج از وجود اینها نیستند.
البته ممکن است خود این افراد متوجه این رشد خود نشده باشند اما این بسط خود را با دلسوزی و غم دیگران را خوردن نشان میدهد.
اگر افراد جامعه به این سمت حرکت کنند هویت های افراد به سمت وحدت حرکت میکند درعین اینکه تشخص خود را از دست نداده اند( وحدت وجود در عین تشخص و کثرت)
با این توضیح هویت اجتماعی ساحتی مشترک و مهیمن از وجود انسان های جامعه است که درعین حفظ ساحتهای تشخصی، میان افراد جامعه وحدت وجودی پیدا شده است
این حیث وجودی مشترک همان هویت جامعه است که در عین وحدت حیث تشخص افراد محفوظ مانده است.
اینگونه است که مرحوم علامه همه ی عمر برای خود دعایی نمیکنند درحالیکه دلسوزترین افراد در حق خود بودند. دعای ایشان برای دیگران عینا دفعا در حق خودشان است. اینگونه است که پیامبر وقتی در قیامت میفرمایند خدایا أمتم، یعنی خدایا خودم

حق_و_تکلیف

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سیدمرتضی_شرافت
#یادداشت_67
#جلسه_344
#حق_و_تکلیف

دنیا دار تزاحم است. عالم ماده عالم تزاحم است.
این جنس گزاره ها را باید با کمک اندیشه اسلامی فهم کرد.
این تزاحم از چه نشات می گیرد؟ غیر از این است که تزاحم در کثرت نمود پیدا می کند؟ آن هم کثرتی برخاسته از اندیشه افتراق و جدایی؟
یک نظر کلی به توصیه ها و سفارشات فردی و اجتماعی اسلام، نشان می دهد که اسلام این تعارض منافع را می پذیرد اما انسان را به سمت رفع تعارض سوق می دهد.
مثلا در معامله توصیه می کند، سنگین تر وزن کن. یا ارزان تر بفروش. به همسر توصیه می کند، همسرت را در آسایش قرار بده. گاهی توصیه می کند الجار ثم الدار.
اساسا تاکید بر کلیدواژه ایثار، را می توان برای رفع دوگانگی منافع و برداشتن این تزاحمات دانست.
عملا این رویکرد، مسلمان را سوق می دهد به سمت اندیشه اخوت. اندیشه جان یکی بودن. اندیشه وحدت.

حال باید دید آیا فقه مرسوم می تواند ظرف چنین سلوکی باشد؟ آیا فقهی که محدود شده است که مثلا در نکاح از مرد نفقه می خواهد از زن بضع، می تواند انسان را به سمت وحدت سوق دهد؟ یا مثلا در معامله اگر یک طرف منکر شد چه باید کرد؟
یا حتی می توان سوال کرد که آیا اندیشه عدالت، با چنین اصراری بر حقوق، انسان را به توحید می رساند؟!

تحلیل_وجودی_از_تقدم_عشق_بر_حق

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#یادداشت_99
#جلسه_344
#تحلیل_وجودی_از_تقدم_عشق_بر_حق
در صحنه ی وجودی انسان عشق مقدم است یا عدالت؟
پاسخ به این سوال خیلی ساده است آنگاه که وجود انسان را یک وجود ربطی و در نیتجه یک وجود عاشق خدا بدانیم.
شما در نسبت به مخلوقات خداوند به حکم خداوند (اعم از حکم تکوینی و تشریعی) وظایفی دارید.
این وظائف را اگر به خودی خودش و در نسبت با افراد ذی حق ببینیم بدون در نظرگرفتن معشوق حقیقی یعنی خداوند، این وظائف رنگ حقوق بخود میگیرند
مثل اینکه شما موظف هستید برای اهل خانه میوه و لباس و غذا بخرید و نیازهایشان را تامین کنید.
اما همین افراد اگر به خدا منتسب شوند یعنی عباد الله و عیال الله محسوب شوند و ربطشان به خداوند در نظر گرفته شود همه ی آنچه که سابقا بوی أداء حق داشت الان بوی عشق به خود میگیرد. دیگر خرید برای عیال الله است و صدقه است و هر قدمش بی نهایت را در می نوردد.
نگویید عشق کار عدل را به هم میریزد چرا که آنجا که پای معشوق جقیقی یعنی خداونددر افعال انسان باز شد یعنی انسان در مسیر فطرت وجودی خود گام برداشت همه ی مصالح هم در سطحی بالاتر از حق رعایت خواهند شد. چرا که وجود همه اش علم و همه اش کمال و خیر است.
اتفاقا درمسیر عشق عدالت در سطح بالاتری و مهیمن بر عدالت فقهی حاصل میشود.
محبت مرد به همسرش آنگاه که او را هدیه و امانت خدا بداند بسیار متفاوت و مهیمن بر محبتش به همسرش است آنگاه که محبت کردن به همسر را یک وظیفه و حق همسر بداند.
عشق سطح احقاق حق را آنقدر بالا خواهد برد که حق هرگز خوابش را هم نخواهد دید.
و اصلا عشق است که به حقوق معنا میدهد و حقوق را به موقف صحیح شان می برد.
مثلا همسر بعنوان تجلی جمال الهی در زندگی مان حقوقی خواهد داشت که لطافت همه ی وجود این حقوق را فراگرفته بخلاف تفسیر خشک حقوق از ضرورت دادن حقوق همسر که بیشتر صورت معامله و عوض و معوض دارد

تقابل حق و تکلیف یا تلازم امتیاز و تکلیف؟!

#عقيل_رضانسب
#يادداشت_262
#جلسه_344

💠 تقابل حق و تکلیف یا تلازم امتیاز و تکلیف؟!

انسان چون خلیفة الله است همه عالم برای تسخیر او آفریده شده است، و انسان هم در مقابل امانتی که آسمان ها و زمین حاضر به حمل آن نشدند را پذیرفت و آن امانت به بیان شهید مطهری «تکلیف و مسئولیت» است. [1] به عبارتی در عالم انسان یک موجودی است که همه عالم هویت تسخیری برای او یافته به همین دلیل او حق تصرف در همه عالم را پیدا کرده است و به همین وزان نیز مسئولیتی برای انسان در مقابل همه این حقوق قرار گرفته است.
به عبارتی در مقابل هر حقی یک تکلیفی نیز برای انسان وجود دارد.
اما همیشه لازم نیست که حقی برای انسان وجود داشته باشد تا متناسب با آن تکلیفی هم داشته باشد، بلکه گاهی امتیازی به کسی داده می شود که خود این امتیاز باعث ایجاد تکالیفی برای او می شود. گاهی برای یک امتیاز تلاشی توسط انسان صورت گرفته است و لذا در این حالت آن امتیاز در دسته حقوق قرار می گیرد و تکالیف متناظر با آن نیز تکالیف در مقابل حقوق هستند؛ اما گاهی امتیاز موهبتی است یعنی برای کسب آن تلاشی صورت نگرفته است، اینجا تکلیفی که در مقابل این امتیاز برای انسان ایجاد می شود، دیگر تکلیف در مقابل یک حق نیست بلکه تکلیفی است که از تلازم آن امتیاز حاصل شده است. مثلا رهبر انقلاب امتياز حق‌طلبى، نيرو، نشاط، حوصله و همّت جوانى را از جمله اموری می دانند که جوان برای آن تلاش بخصوصی نکرده است، لذا تکلیفی که به خاطر این نعمت متوجه جوان است، یک تکلیفی است از نوع تلازم امتیاز و تکلیف نه از نوع تقابل حق و تکلیف! [2]

[1] مجموعه آثار شهيد مطهري (حكمتها و اندرزها(1 و 2))، ج‏22، ص: 130
[2] خامنه‌ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بيانات، جلد: ۲۳، صفحه: ۲۷

اشتراک لفظی داشتن در معنای حق و فقه و عدالت

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_84
#جلسه_344

امان از این اشتراک لفظی!

به نظر می رسد عدم توجه به اشتراک لفظی داشتن در معنای حق و فقه و عدالت ، یک عامل جدی در مباحثات روز سه شنبه بود.

🔸 اگر حق را در برابر باطل و عدل را در برابر ظلم و عملی فقهی را در برابر عملی که از نظر شریعت مرجوح است بدانیم قطعا هر فعل و مفهوم اخلاقی باید در چارچوب حق و عدل و فقه باشد.

حتی تقسیم عدل به فقهی و فلسفی نیز گره گشا نیست. چرا که عدل فقهی اعم از الزامی و غیر الزامی بودن ( به تعبیر بهتر فریضه و سنت و مندوب) یک فعل است.
لذا افعال اخلاقی ( یا مستحب یا غیر الزامی) هم در چارچوب و ذیل عدل فقهی قرار میگیرند. و اساسا اگر ایثار در چارچوب عدل فقهی قرار نداشته باشد امری اخلاقی محسوب نمی شود. مثلا ترحم به کسی که باید حد شرعی بر او اقامه شود یا علی المبنای کراهت سلام کردن به زنان جوان، انجام دادن این عمل، فعل اخلاقی ( تقویت اخوت ایمانی) محسوب نمی شود.

اما اگر حق (حقوق) و عدل فقهی را به معنای الزام آور بودن و قانونی که انجام ندادنش توبیخ دارد (مثلا واجبات )، در نظر بگیریم ، قطعا این مدار قابل ارتقا به مدار ” سنن ، مندوبات و اخلاقیات” خواهد بود. و این ارتقا نه تنها در روابط فردی و خانوادگی بلکه در سطح حکومت و سیاست هم مطلوب است.
از همین رو است که در فرهنگ شیعی حاکم جامعه بیش از این که سلطان باشد، ولی و پدر مهربان است و مردم نیز بیش از این که رعیت باشند امت و موالی و محب هستند.

البته ارتقای مدار به معنای دور زدن و زیر پا گذاشتن مدار قانون و الزام آوری (حقوق) نیست. بلکه مدار قانون و الزامیات همواره به عنوا پیش فرض باید مراعات شود. و الا آسیب های فراوانی متوجه جامعه خواهد شد.

پ ن : شاید اگر به جای مفاهیمی مثل حق و عدالت از قانون و الزام آوری یا حتی تعابیری بهتر استفاده شود محل نزاع شفاف تر و اختلاق کمتر شود.

فقه انسان ساز

#مشخصات_اسلام
#یادداشت_72
#محمد_امامی
#جلسه_344
#فقه_انسان_ساز

🔰اگر فقه را موظف به تعیین مرزها و تعیین التزام ها بدانیم، فقه کارکردی جز #مهار_انسان ندارد.فقه اثری در سلوک انسانی واجتماعی ندارد. آمده است که مانع تعدی وتجاوز ها شود. قلمرو او در حد #مرزبانی است.

این فروکاستن شبیه به این است که برای ترسیم جغرافیای ایران تنها به نقاط مرزی ایران اشاره کنیم. بلکه ایران به وسعت خراسان است تا آذربایجان و پهناوری خزر است تا خلیج فارس. فقه نیز قلمرویی به گستره موضوعات (تمام افعال انسانی،شرایط فعلیت حکم) دارد تا صدور حکم.

این ترسیم از فقه به دستورات اخلاقی چارچوب میدهد. ونظام اخلاقی معقولی به انسان هدیه می کند.

این فقه به انسان قدرت سلوک هم درساحت فرد و هم درساحت اجتماع میدهد. با این فقه می توان زندگی را ویرایش کرد و اخلاق را به دست او سپرد.

فقه و حقوق یا فقه و تکلیف؟

#یادداشت
#یادداشت_82
#مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#سعید_خورشیدی
#فقه_و_حقوق_یا_فقه_و_تکلیف؟
سوال :
گفته شد ادبیات منظم حقوق محور مطلوب است اما در صورت ارتقا وارد ادبیات غیر منظم تکلیف محور خواهیم شد که یک درجه افضل خواهد بود.
سوال این است که فقه مگر همان چیزی نیست که نظام حقوقی را به دست میدهد ؟ آیا ما قرار است از فقه به جای دیگری ارتقا بخوریم ؟ آیا فقه اسلامی که معجزه بود و قرار بود ابزار اصلی سلوک باشد ، اینجا و در مقام مواسات و برادری و مانند اینها ، ساکت است و نظم و قاعده ای ارائه نمیکند ؟
پاسخ احتمالی :
میتوان برای فقه نیز مراتبی در نظر گرفت : فقه اصیل ، فقه حقوق محور ، فقه تکلیف محور
به نظر میرسد فقه اصیل که مقصود ما از آن همان شریعت الهی در بیان معصومین است ( ع) هردو رویکرد را در میان هم دارد و از این جهت جامع است.
اما در ادامه و در اثر شرایط تاریخی و سبقه های اندیشه ای به طرز هوشمندانه ای دو نوع جهت دهی به فقه داده شده است : جهت دهی حقوقی و جهت دهی تکلیفی
البته امروز جهت حقوقی غلبه بیشتری دارد اما این نباید موحب شود تا فقه را فاقد شانیت برای جهت تکلیفی بدانیم.

تکلیف محوری روی پایه های حقوق محوری

#یادداشت
#یادداشت_83
#مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#سعید_خورشیدی
#تکلیف_محوری_روی_پایه_های_حقوق_محوری
در بین عرف اینطور جا افتاده که عشق قاعده و قانونی ندارد.
وضعیت مفاهیمی که بعنوان مصداق رویکرد ارتقایی اسلام از ادبیات حق به ادبیات تکلیف ذکر شد، مانند مواسات و برادری و مانند اینها نیز تقریبا همینطور است. خارج از قاعده هستند و البته چه بسا فراتر از قاعده !
ممکن است گفته شود : نظام حقوق و تکالیف یک نظام است و نظمی دارد، منتهی برای ارتقا به فضای تکلیف و عشق ، باید این نظم به هم بریزد . البته ما زمانی که قرار باشد نظم رو به پایین به هم بریزد ، نمی پذیریم ، اما اینکه این نظم رو به بالا به هم بریزد ، مطلوب ماست.
اما میدانیم که نظم اجتماعی مطلوب است و ما وقتی میتوانیم برای مطلوب بالاتر این مطلوب را ذبح نکنیم، بهتر است نکنیمو
لذا بهتر است زاویه را کمی تغییر داده و به جای اینکه بگوییم برای ارتقا به ادبیات تکلیف ، باید نظم ادبیات حقوقی را به هم زد ، بگوییم ، برای ارتقا به ادبیات تکلیف باید اولا نظم حقوقی را محکم گرفت و در مرتبه بعد، در همان نظم جایگاهی برای ارتقا اندیشید.
در مقام عمل اگر ادبیات حقوقی درست مستقر نشده باشد و در روند ارتقا به ادبیات تکلیف لحاظ نشود، ممکن است ادبیات حقوقی آرام آرام به دست فراموشی سپرده شود و ساختمان رفیعی که ساخته شده و طبقات بالای عشق را م شامل میشود با از دست دادن پایه های حقوقی ، فرو بریزد.

چطور استاندارد تعیین کنیم ؟

#یادداشت
#یادداشت_84
#مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#سعید_خورشیدی
#عامل_سلطه
#چطور_استاندارد_تعیین_کنیم ؟
در سالهای قبل و بعد از جنگ جهانی دوم یک گروه خاص توانستند همه منافع جهان را تصاحب کرده و بین خود تقسیم کنند.
ابزار نظامی، اختراعات و اکتشافات علمی و کارخانجات صنعتی در همه جهان متعلق به اینها و یا پیروان اینها شد. اتفاقات تاریخی را هم تا جایی که میتوانستند به نحو مطلوب خود رقم زدند و آنجا که نتوانستند با روایت مطلوب خود نوشتند !
ما در ادبیات خود آن گروه را با همه مشتقاتش نظام سلطه نامیده ایم !
واضح است که چنین سلطه ای صرفا از طریق اقتدار نظامی رقم نخورده !
سازمان ملل متحد، سازمان جهانی بهداشت و سازمان استاندارد جهانی همگی بین سالهای 1945 ( پایان جنگ دوم جهانی ) تا سال 1948 تشکیل شده اند. مسائل متعددی این زمینه را برای این ابتکار آماده کرده اند.
یکی از آن عوامل، تولید کشورهای ساختگی استعمار زده جهت نشان دادن وفاق بین المللی بوده.
یک عامل دیگر که نمیتوان آن را نادیده گرفت، وفاق و گفتگویی است که در دو دهه قبل از تاسیس این نهادها بین نخبگان علوم تجربی و متفکرین کشورهای غربی رقم خورده است. یکی از مصادیق آن کنفرانس سالانه سولوی بوده که تمامی فیزیکدان ها را جمع میکرده و به همگی آنها جهت میداده و از برخی تقدیر میکرده است.
در جریان انقلاب اسلامی هم میتوان دغدغه توحد و وفاق میان مراجع و علمای اسلام و حتی تحصیل کردگان غیر حوزوی ، در فعالیت های امام خمینی (ره) به نحو پررنگی مشاهده نمود.
نتیجه سریع جهت عدم اطاله یادداشت :
زمینه سلطه اسلام را وفاق و گفتگو میان نخبگان جهان اسلام فراهم میکند.
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت ! اما اتفاق جز از در گفتگو محقق نخواهد شد !

امر بین الامرین

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#محمد_صحرایی
#یادداشت_100

تعبیر امر بین الامرین اگر مرادش همانی باشد که در مورد جبر و تفویض است تعبیر هوشمندانه ای است زیرا جنس مساله ی اصالت فرد یا جامعه از همان جنس جبر و یا تفویض است یعنی هضم مساله، نیاز به درکی وجودی از هویت فردی و هویت اجتماعی انسان دارد.

هویت جمعی غیر از جمع شدن اعتباری یک سری افراد دور هم است.
چه بسا اجتماعی که هویت جمعی ندارند و در نتیجه اجتماع نیستند چرا که تک تک افرادش در فکر دریدن یکدیگرند و در حصار فردیت و انانیت گرفتارند و تنها بفکر منافع شخصی اند و برای یکدیگر دل نمی سوزانند و به تعبیری توسعه ی وجودی نیافته اند.
خداوند اجتماع را ذیل اجتماع قلوب میبرد نه اجتماع صوری و اعتباری:

لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ

خداوند ابایی ندارد به یک نفر که بسط وجودی یافته و وجودا دیگران را در برگرفته امت بنامد.
نشانه ی این بسط وجودی در نگرانی های قلبی او برای گرفتاری ها و انحراف دیگران هویدا میشود.

إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ

حق و تكلیف، عدل و انصاف، ایثار و اخلاق

#امید_فشندی
#یادداشت_201
#جلسه_344
#مشخصات_اسلام

🔰 حق و تكلیف، عدل و انصاف، ایثار و اخلاق

حق و تكلیف دو روی یك سكه است، سكه‌ی ارتباطات میان اجزای هستی و خصوصا میان انسان‌ها با هم، و انسان‌ها با غیر آن

انسان‌ها به تناسب «اصل وجود» خود و «نسبتی» كه با یكدیگر برقرار می‌كنند، حقوقی بر هم دارند و رعایت این حقوق از هر سو، تكلیف است.

تكالیف دینی نیز برآمده از حقوق انسان‌هاست اما با طعم تربیتی، به زبان تكلیفی بیان می‌شود.

#عدل هم كه رعایت آن حقوق است، چه میان مردم، چه میان مردم و مسئولان حكومت.

#انصاف ظاهرا مكمل عدالت و به‌تعبیری حد بالای آن است؛ جایی كه عدالت در ظاهر رعایت شده اما باطن امر یا اسباب و عللی هست كه توجه به آن نیز لازم است. انصاف البته بیشتر امری شخصی و بی‌ضابطه است، گرچه قابلیت ارزیابی جمعی هم دارد.

#ایثار اما #انصاف نیست، چه در ایثار گونه‌ای «از حق خود گذشتن» است، آن هم حقی كه در دست و اختیار خود، و مورد نیاز خود است، نه حقی كه در تصاحب دیگری است یا به آن نیازی نداریم (كه دومی انفاق است و بخشش از مازاد نیاز)

ایثار و انصاف اما هر دو خاصیت ترمیمی و واكنش به عدم رعایت حقوق و انجام تكالیف و بی‌عدالتی است؛ در ایثار و انصاف نوعی هم‌ذات‌پنداری و جان‌یكی‌دانستن و خود را نسبت به تمام مسائل مسئول دانستن است، ایثار و انصاف نیاز به توسعه‌س وجودی دارد و از خویش به‌درآمدن و از ظاهر عبور كردن می‌خواهد.

21 آبان 1400

از #خاتم تا #خمینی (۳)

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#جلسه_343
#جلسه_344
#علی_اکبرنژاد
#یادداشت_62

 

🔰 از #خاتم تا #خمینی (۳)

✅✅اسلام زندگی‌گرا، اسطوره‌ی جهان اسلام(۱)

🔸دین و مسلکی از عنصر اجتهاد پویا برخوردار بوده و برای زندگی مادی، به موازات حیات ابدی برنامه داشته و فرد و اجتماع را با هم می‌بیند، به طور قطع برای هر جامعه‌ای اسطوره خواهد بود.
چه رسد به جوامع اسلامی که انتظار و توقعات بالایی از مسلک دینی خود دارند.

🔸اینکه در جریانات سیاسی-اجتماعی اسلامگرا نوعی تمامیت‌خواهی نسبت به تمام ابعاد حیات اجتماعی و فردی انسان‌ها مشاهده می‌شود، ناشی از همین فطرت انسانی است که خدا را علاوه بر باطن عالم، بر روی زمین و در پس تعاملات دنیایی خویش نیز می‌جوید.

🔸در دورانی که جوامع اسلامی پس از گذران تمدن اسلامی تحت لوای خلافت عباسی، در معرض حمله مغول قرار گرفتند، شاهد افول تمدنی اسلام هستیم. طبعا فطرت جامعه، پس از یک فطره‌ی طولانی از جنگ و اشغالگری، به دنبال الگوی نوین زیست تمدنی خواهد گشت؛ الگوی زیست اجتماعی که سعادت را نه در مرزهای یک فرقه یا ملت محدود، بلکه در قامت تمدن برتر و فائق می‌جوید.

🔸پس طبیعی است نه الگوی صفویه با رویکرد درون مذهبی و تعصبی‌اش قابلیت بسط تمدنی داشته باشد؛ و نه الگوی حکومت عثمانی که چه در مذهب، چه در سلوک و طریقت و چه در قومیت، رویکرد فرقه‌ای و تعصبی دارد. حال اگر جنگ سرد و گرم صفوی-عثمانی را نیز در نظر بگیریم، توسعه اندیشه‌ی غرب مدرن در ساختارهای فکری و اجتماعی عموم جوامع اسلامی و غیر اسلامی به سادگی قابل درک خواهد بود. نهضت رنسانس آغازگر این شیفت تمدنی به سمت غرب خواهد بود.

[ادامه دارد…]