درنگی در ایده های راهبردی برای پیشرفت مردمسالار

کلان ایده ما ساخت ایران الگوی پیشرفته اسلامی می باشد. ما به دنبال پیشرفت هستیم و روح پیشرفت را هم اراده ملّی میدانیم.
اراده ملّی از آن رو که اراده فعل عقل در موطن قلب می باشد بدان معناست که جمهوری جنود عقل برپا سازیم. به تعبیر دیگر رشد و اثاره دفائن عقول ملت را مهندسی کرده و ذهن جامعه را بارور و بالنده سازیم.

اگر مسئله رشد عقل جامعه می باشد. باید پرسید چه ایده هایی برای رشد عقل مدنی جامعه و یا به تعبیر دیگر ذهن جامعه قائل هستیم.
توضیحی که اینجا باید داد این است که عقل عملی انسان فقط از عقل نظری او پیروی نمی کند ای بسا شخصی عقل نظری اش حکم به مطلوبیت و کمال امری بکند اما عقل عملی از آن حکم پیروی نکند.
حکما توضیح میدهند که عقل عملی انسان در صورت بالندگی و رشد از عقل نظری اش پیروی می کند. ای بسا عقل عملی غالب انسانها از نفس اماره یا فرهنگ (مشهورات و مقبولات) پیروی می کند.
پس برای هدایت عقل عملی انسانها
یا باید بستر جولان نفس اماره را برچید
یا باید عقلانیتی که فرهنگ حامل آن می باشد را ارتقا داد
یا باید عقل نظری انسانها را رشد داد.

حسب این تفکیک میتوان به ایده های ذیل اشاره کرد:
قبل از ذکر ایده ها توجه و تذکر به این نکته ضروری می باشد که آنچه که به عنوان ایده مطرح می شود مشتمل بر اقدام و پوشش گفتمانی آن اقدام می باشد. یعنی وقتی میگوییم ایده آزاداندیشی یعنی هم پیشبرد آزاداندیشی به عنوان یک گفتمان و هم تاسیس نهاد آزاداندیشی و اقدام به گسترش آزاداندیشی در کشور.

1. ایده آزاداندیشی:
ایده آزاداندیشی را میتوان با دو رویکرد قرائت کرد:
الف) آزاداندیشی با رویکرد تربیتی
ب) آزاداندیشی با رویکرد فرهنگی

آزاداندیشی با رویکرد تربیتی به دنبال رشد عقل نظری آحاد انسانها می باشد تا از این رهگذر عقل نظری انسان ها بر عقل عملی و مملکت وجودی شان سلطنت یابد و زمینه رشد آحاد انسانها فراهم بیاید.

آزاداندیشی با رویکرد فرهنگی به دنبال رشد آحاد انسانها به صورت غیر مباشر می باشد. بدین صورت که آزاداندیشی در بستر نخبگانی ضریب یافته و مفاد آن تبدیل به گفتمان جامعه شود. (آزاداندیشی نخبگان به مثابه مولد گفتمان برتر و حاکم بر جامعه)
گفتمان تولید شده عقلانیتی که فرهنگ حامل ان می باشد را پالایش کرده و از آنجا که عقل عملی انسانها از فرهنگ نوعا پیروی می کند بستری خواهد بود برای رشد آحاد مردم.

2. گفتمان سازی
گفتمانسازی به یک معنا ایده ای در عرض آزاداندیشی می باشد. ما مفاد مکتب امام ره را به عنوان #ما_یحییکم با زبان هنر و رسانه در جامعه گفتمانسازی می کنیم. بدین وسیله عقلانیتی که فرهنگ حامل آن می باشد را ارتقا بخشیده و عقل عملی جامعه را سودهی می کنیم.

3. روایت و تصویرسازی
اگر گفتمان را به معنای ذهنیت فراگیر و فکر رایج آن هم از جنس توده مفهومی در لایه عقل بدانیم جهاد روایت و تصویرسازی به معنای روایت آرمانی و تصویرسازی رویا گونه در لایه خیال می باشد. این تفاوت را میتوان بین آیات اعتقادی قرآن و نیز آیات مربوط به قصص قرآنی یافت.
روایت و تصویر سازی هم از طریق دستکاری در فرهنگ هست که رشد و بالندگی عقول انسانها را دامن می زند. لکن در ساحت خیال.
تبیین و روایت منجر به قصه گویی می شود یعنی سلسله ای از تصویرهایی پشت سر هم که داستانی را می سازد.

4. کنش پیشرفتی تمدنی
همان طور که باطن بر ظاهر مؤثر است ظاهر بر باطن نیز مؤثر است. همانطور که عمل از علم صادر میگردد اما عمل نیز وعاء فهم و علم می باشد.
این ایده دو سویه دارد:
یک سویه رفع مانع
یک سویه تقویت ایجاب
ایده مزبور بر اساس سویه رفع مانع بدین بیان خواهد بود که چون کشور در چالش اقتصادی قرار دارد اساسا بستر رشد فکر و عقول مهیا نیست. به طور مثال ضعف اقتصادی و مشکلات معیشتی بستر برای جولان نفس اماره شده است و مادامیکه این ضعف وجود دارد حرف از رشد عقول امری موهوم است. تعابیر آ.جوادی آملی و شهید آوینی گویاست:
آ.جوادی آملی:
از نظر فلسفه و کلام، اصول اعتقادی، اصل اول است، اما از نظر جامعه شناسی، اقتصاد حرف اول را می‌زند. در اسلام، از «مال» به ستون فقرات یک ملت تعبیر شده، چرا که گاهی مشکلات اقتصادی باعث می شود حتی یک حکومت بزرگ سقوط کند.

دعای پیامبر گرامی اسلام در شعب ابی طالب این است که « اَللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی اَلْخُبْزِ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ»؛ خدایا من می توانم شعب و سختی های آن را تحمل کنم اما ملت گرسنه را نمی شود در راه الهی نگه داشت و آن را اداره کرد.

در بیان قرآن کریم، مال عامل قیام یک ملت است اگر ملت بخواهد بایستد باید جیبش پر باشد، فقیر به معنای ندار نیست! بلکه کسی است که ستون فقراتش شکسته است، کسی که ستون فقراتش شکسته است حرف شنوی از حکومت ندارد.

شهید آوینی:
اگر حکومت اسلامی می‌خواهد برای رشد و تکامل انسانی برنامه‌ریزی کند، اصالتاً باید به ابعاد معنوی و روحانی وجود بشر توجه پیدا کند و در مرحله‌ی اوّل موانعی را که راه تعالی روحانی بشر به سوی خدا را سد کرده‌اند از سر راه بردارد و از جمله‌ی این موانع فقر مادی است. بنابراین، اوّلاً توجه به از بین بردنِ فقر مادی امری تَبَعی است نه اصلی و ثانیاً هدف از آن دست‌یابی به عدالت اجتماعی است نه توسعه.

سویه تقویت ایجابی آن این خواهد بود که در بستری که با یک کنش ملّی تمدنی ذهن جامعه را از انسداد خارج ساخت می توان بستر تقویت رشد عقل را به واسطه کنش جمعی تمدنی به واسطه اتساع ظرف فهم و فکر محقق می شود.
.

تفاوت میان عملیات گفتمان سازی برای آزاد اندیشی با خود آزاداندیشی

💠 تفاوت میان عملیات گفتمان سازی برای آزاد اندیشی با خود آزاداندیشی💠

🔻خود آزاداندیشی، هدف و مطلوب است و لذا می توانیم بگوییم این ضرورت در اندیشه اجتماعی اسلام است. اما عملیات گفتمان سازی برای تحقق بستری اجتماعی برای آزاداندیش کردن مردم، یک عملیات و راهبرد است. لذا باید به وزن زمان و مکانی آن توجه شود تا بتوانیم بگوییم این عملیات، وزن راهبردی دارد. و کرسی های آزاداندیشی یک ایده و روشی برای این عملیات است.
🔹با این تفکیک احتمال دارد در یک زمان، آزاداندیشی از جهت مطلوبیت اجتماعی، مطلوبیت داشته باشد ولی از نظر راهبردی مطلوبیت نداشته باشد. چه بسا در یک زمانی، آزاداندیشی ولو اینکه ذاتا مطلوب است ولی در آن زمان، فرصت مناسبی برای شروع و دمیدن در آن مطلوب نباشد.
اساسا با نگاه راهبردی، میان مطلوبیت های اجتماعی نیز باید انتخاب کرد. صرف اینکه امری مطلوب است، دلیل نمی شود بدون توجه به عنصر زمان و مکان دست به اقدام برای تحقق آن زد.
🔹چنانچه در حوزه تربیت، مطلوبیت و اهداف متعددی وجود دارد. مثلا هدف تربیت هم رساندن متربی به تفکر است هم کنترل ذهن و هم مطالعه و علم آموزی هم ترک بعضی از عادت ها و هم نماز خواندن و …. اما در مقام اجراء، نمی توان به سمت همه این اهداف اقدام کرد. بلکه باید با نگاه راهبردی، نقطه شروع را انتخاب کرد. چه هدفی که از دیگر اهداف مهمتر و اصلی تر است، نقطه شروع حساب نشود. چه بسا نقطه شروع، درمان مریضی های جسمی یا ترک بعضی از عادات باشد.

🔻حال در بحث آزاداندیشی، به نظر می رسد فرمایشات حضرت آقا ناظر به عملیات است نه مطلوبیت ذاتی آزاداندیشی. با توجه به توضیحاتی که داده شد، نباید فکر کرد که چون آزاداندیشی، مطلوبی ذاتی است، پس همیشه انتخاب راهبردی است. بر این اساس، اینکه حضرت آقا چندسالی است از آزاداندیشی سخنی نگفته اند، این احتمال را تقویت می کند که احتمالا ایشان، آزاداندیشی را نقطه شروع نمی داند. چه بسا برای تحقق آزاداندیشی، باید مطلوبی دیگر محقق شود تا بعد از آن بتوان به سراغ پروژه آزاداندیشی رفت.
🔹البته این امر دیگر، شاید انتظار ایشان برای دیدن نخبگی لازم در میان جبهه انقلاب است. یعنی آقا منتظرند تا افرادی نخبه ظهور پیدا کنند که جامعه عمل به این خواسته ایشان به تن کنند. لذا تا وقتی این افراد ظهور پیدا نکنند، ایشان خواسته خودشان را دوباره مطرح نمی کنند. زیرا طرح خواسته ای در زمانی که دریافت کننده ای برای آن نیست، ذبح آن خواسته است و این خودش حرکتی غیرراهبردی است.
🔹در هرصورت به نظر می رسد این حلقه باید علت عدم تکرار آزاداندیشی در کلام حضرت آقا را پیدا کند و در صدد پر کردن آن خلأ بربیاید تا شرایط را برای طرح این خواسته، فراهم آورد.

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

«این نوشته از این جهت برای بازخورددهی انتخاب شده که دو بحث جاری میان دوستان را همزمان پوشش داده است، یکی نسبت گفتمان سازی و آزاداندیشی و دیگری مقطعی بودن یا نبودن اهمیت آزاداندیشی در دیدگاه حضرت آقا و سرّ نوسان تاکید ایشان»

• الف.
“صرف اینکه امری مطلوب است، دلیل نمی شود بدون توجه به عنصر زمان و مکان دست به اقدام برای تحقق آن زد”

کاملاً درست است.

• ب.
“نقطۀ شروع کجا است؟”

ضروری ترین مواضع حاجت انقلاب اسلامی.
این را اندیشه و منطق و شناخت صحنه مشخص می کند.

• ج.
“در بحث آزاداندیشی، به نظر می رسد فرمایشات حضرت آقا ناظر به عملیات است نه مطلوبیت ذاتی آزاداندیشی”

• د. رویان، یک الهام راهبردی
وقتی که رویان روئید و خود را به حضرت آقا معرفی کرد ایشان پشت آن نتیجه ایستاد و تلاش کرد جایگاه خوبی به آن مؤسسه در زمینه های مختلف بدهد.
مرتب از آن کار یاد کرد و … تا توانست از این رویش استفاده های تبلیغی و گفتمانی و بیش از آن کرد.
این در حالی بود که تحقیق «سلولهای بنیادی» توصیۀ خود حضرت آقا نبود بلکه تشخیص درست یکی از نخبگان انقلابی بود و پایش ایستاده بود و راه را باز کرده بود.
اینجا هم باید از این مدل تبعیّت کنیم نه مدل منفعل و کل بر دوش ولیّ که حضرت آقا نگفته یا گفته ولی کم گفته و … مواردی از این دست.

• هـ. ناآمادگی جبهه و تغییر عملیات
“شاید انتظار ایشان برای دیدن نخبگی لازم در میان جبهه انقلاب است”

صد در صد این برداشت درست است. وقتی که موضوع را مطرح کرده و تئوریزه کرده و بارها و بارها به زبانهای مختلف تکرار کرده و حتی گلایه هم کرده و در خفا و عیان پیگیر موضوع شده و نهایتاً از نفس افتاده نمی شود گفت، خوب معلوم شد که دیگر نیاز برطرف شده است.
این چه منطقی است؟!!!

• و. انتظار بی جا
“در هرصورت به نظر می رسد این حلقه باید علت عدم تکرار آزاداندیشی در کلام حضرت آقا را پیدا کند و در صدد پر کردن آن خلأ بربیاید تا شرایط را برای طرح این خواسته، فراهم آورد”

این توصیه از سر عدم انس با مغزای این مطلوب تمدنی است.
اگر این فاصله ها طی شود و جمعی فرهیخته با مغزای این خواسته انس بگیرند، متوجه می شوند که انتظار هیچ توجیهی ندارد.

بابت این یادداشت هوشمندانه از برادر رضوی تشکر می کنم!

تحقق مردم سالاری در گرو بسط آزاد اندیشی ست

چطور از آزاد اندیشی به مردم سالاری می رسیم؟
ما از آزاد اندیشی چه می خواهیم؟قطعا آزاد اندیشی هدف متعالی نیست و قطعا وسیله است.وسیله چی هست؟
وچطور میخواهیم حق را گسترش دهیم؟یه مطلب مفید یادم هست که در مناظرات کسی که حق با اوست هیچ وقت از جدل کردن نمی ترسد.اصلا او ست که باید با پیش فرض های طرف باطل مقدمات را می چیند و چون نتیجه ندهد حق اثبات می شود.
اصولاً در جامعه ای که گرایش به باطل است باید در وجود آزاد اندیشی در آن جامعه شک کرد.اینکه همه صدا ها و نظرات صحنه را شلوغ کرده باشند تا حرف حق را ضعیف جلوه دهند خود از موانع آزاد اندیشی است.
تکثر در آراء و اختلاف بالا نشانه های آزاد اندیشی نیست! بلکه منطق برخورد با نظرات جدید و تحلیل آن و استقبال از سوال و پرورش روحیه پرسش و حریص بودن در دانستن و تعلم نشانه های بارز آزاد اندیشی است.
جامعه‌ای که اخوت درونش شکل گرفته باشد قطعا این آرامش حاصل از اخوت، کمک کار آزاد اندیشی است.
آزاد اندیشی حاصل باعث ارتقاء تفکر عمومی می شود. و رشد آگاهی مردم و رشد تفکر قطعا مردم سالاری را محقق می سازد.
تحقق مردم سالاری هدفی است که تنها به وسیله آزاد اندیشی حاصل می شود.

آزاداندیشی یا گفتمان پیشرفت؟

یکی از سوالاتی که در مورد ضرورت آزاد اندیشی مطرح است این است که با توجه مقتضیات زمانه لازم است وقت بسیاری را صرف ترویج آزاد اندیشی کنیم؟ امروز کشور دست ماست و می توانیم با گفتمان سازی قیام جوانان را رقم بزنیم و پیشرفت را حاصل کنیم. این راه بسیار سریع تر و سهل تر از این است که به همه مردم بگوییم فکر کنند و حرف بزنند و تا بعد قیام کنند و پیشرفت را حاصل کنند.

پاسخی که به ذهن حقیر می رسد این است که
اولا این ادعا که گفتمان سازی قیام سریعتر و سهل تر از گفتمان سازی آزاداندیشی است خودش محل بحث است.

ثانیا اگر قبول داشته باشیم که مردم سالاری هم هدف است و هم مسیر و آزاداندیشی را نیز به عنوان یکی از عناصر مردم سالاری بپذیریم، خود آزاداندیشی هدف است. یعنی آزاداندیشی علاوه بر اینکه میخواهد پیشرفت را محقق کند، خودش نیز پیشرفت و هدف است و باید محقق شود. لذا بحث فقط این نیست که چه طور پیشرفت را محقق کنیم. اگر مردم سالاری را پیشرفت میدانیم خود مردم سالاری نیز باید محقق شود.

ثالثا آزاداندیشی فقط برای ارائه مسیر صحیح به مردم نیست آزاداندیشی برای کشف مسیر صحیح نیز هست. همه پیشرفت ها از مسیر تولید علم میگذرد و تولید علم حقیقی نیز با آزاداندیشی محقق میشود. از گفتمان سازی نهایتا در جایی می شود استفاده کرد که مسیر صحیح در دست است و می خواهیم مردم را پای آن کار بیاوریم. لکن در بسیاری از نقاط هنوز نمی دانیم مسیر صحیح کدام است و میخواهیم حقیقت را کشف کنیم. در اینجا دیگر گفتمان سازی جواب نمی دهد باید آزاداندیشی حقیقت را کشف کرد.

رابعا قیامی که مردم رقم میزنند نیز مشکک است. وقتی گفتمان چیزی را بالا می آوردید به سطحی از قیام برای آن مسئله دست میابید. لکن وقتی گفتمان آزاداندیش را بالا می آورید، حل مسئله و کشف حقیقت تبدیل به فرهنگ جامعه میشود، در این صورت به یک جامعه قیام کرده دست خواهید یافت که در همه عرصه ها قائم است.

خامسا خلاف ادعا که فضای کنونی را فضایی آزاداندیشانه تصویر میکند که آماده ی شنیدن است و به راحتی به صحنه می آید، فضای کنونی به شدت بسته است. گفتمان رقیب ذهن انسان ها را فتح کرده و اجازه تحرک به شما نمی دهد. تا جایی که با فتح اذهان یک شخص عادی را تبدیل به قاتل حزب اللهی ها میکند. در فضای به شدت بسته اول باید ابتکار عمل را به دست گرفت و فضا را برای شنیده شدن حقیقت باز کرد و الا گفتمان پیشرفت هم شکل نخواهد گرفت. این مهم فقط به دست آزاداندیشی محقق خواهد شد.

آزاد اندیشی دری که از آن هزار در باز میشود – عبور از آزاد اندیشی برای هیچ عاقلی ممکن نیست

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی به وزن کشی راهبردی آزاد اندیشی میپردازیم رفته رفته برای ما روشن میشود که کمتر پدیده ای را با این سطح از غنای راهبردی می توانیم سراغ بگیریم.

به عنوان مثال در مباحث اخیر و همان طور که در یادداشت قبل نیز اشاره شده بود به نقش بسزای آزاد اندیشی در تولید علم توجه کردیم و تا حدودی نشان دادیم که اگر نخواهیم کمّا و کیفا به سطح پایینی از تولید علم اکتفا کنیم ناگزیر از سطوح بالای آزاد اندیشی هستیم. به نحوی که حتی تمامی اقشار و بلکه آحاد مردم به تمامی یافته های خود به چشم بهره ای از حقیقت بنگرند و آن را شکوفه ای در باغ تولید علم بدانند.

به عبارت دیگر تولید انبوه دانش جز از همین طریق دست یافتنی به نظر نمیرسد.

اما در کنار مطلوبیت اصل تولید علم، خود تولید علم طریقی راهبردی در راستای یک امر بسیار مهمتر است به نام پیشرفت.

حضرت آقا میفرمایند ما در بررسی پیشرفت از هر راهی که میرویم به علم میرسیمو علم کلید پیشرفت است.

حال با ضرب این حقایق در یکدیگر، وزن تولید انبوه علم چقدر است؟ وزنش به اندازه ی پیشرفت گسترده و سریع است… حال اگر تولید انبوه دانش چنین وزنی داشته باشد، وزن آزاد اندیشی که به نظر طریق منحصر این مساله میرسد چقدر خواهد بود؟

 

در کنار این مساله باید اضافه کنیم که حضرت آقا جانمایه یا همان روح پیشرفت حقیقی (در مقابل غیر حقیقی) و همه جانبه (در مقابل غیر همه جانبه) را اراده ی ملی میدانند. اگر روح پیشرفت اراده ی ملی باشد، واقعا چگونه ممکن است بدون آزاد اندیشی، یک ملت به نحو فزاینده و دائمی در حال اراده های رو به جلو باشند؟

اگر دائما حق مدار باشند، از آن چه حق یافته اندش کوتاه نیایند، بر روی آنچه که خطا یافتندش توقف نکنند و دائم عطش دانستن پاسخ سوالات خود را داشته باشند و خود را ارزیابی کنند و … تراز جدیدی از پیشرفت خیره کننده را به نمایش گذاشته اند.

 

با این حساب ها می توان گفت آزاد اندیشی دری است که از آن هزار در باز میشود…

و با این حساب ها، عبور از آزاد اندیشی برای هیچ انسان عاقلی که به پیشرفت فکر میکند شدنی نخواهد بود.

ولایت و اخوت، پی و بن مایه اندیشه توحیدی و گفتمان جامع

بسم الله الرحمن الرحیم

  • هر نظام اجتماعی از یک رابطه طولی و یک رابطه عرضی تبعیت می کند. در نظام اجتماعی که اسلام رقم می زند، رابطه طولی توسط ولایت و رابطه عرضی توسط اخوت تامین می شود.
  • در طرح ایده فرهنگی مادر استاد فلاح، شاید بتوان این گونه ادعا کرد که وقتی در لایه اندیشه پایه توحیدی قرار داریم اساسا به دنبال کشف رابطه طولی عالم هستیم لذا محوریت در این لایه با مقوله ولایت می باشد. و کار از ولایت الله شروع شده و تا ولایت مردم هم ادامه پیدا می کند. اساسا در این لایه به دنبال رابطه انسان با حق تعالی هستیم. و در طرح واره از حق تعالی تا مردم، توسط یک سلسله ای اتصال ایجاد شده است.
  • اما بعد از لایه اندیشه توحیدی، در لایه گفتمان جامع وارد بعد روابط عرضی نظام اجتماعی می شویم. در این لایه به دنبال نسبت انسان ها با یکدیگر و محیط پیرامون خودشان هستیم. لذا شاید بتوان این گونه ادعا کرد که همان طور که لایه اندیشه توحیدی، محوریت با ولایت می باشد، در لایه گفتمان جامع، محوریت با امر اخوت می باشد. فلذا اخوت به عنوان پی و بن مایه لایه گفتمان جامع می باشد.
  • با این توصیح اخوت نقش اساسی و اصلی در لایه گفتمان جامع دارد.
  • زندگی گرایی یعنی سبک زندگی، با این توضیح اساسا سبک زندگی پیشنهادی براساس اخوت می باشد و در زندگی گرایی به دنبال بسط اخوت در جامعه هستیم.
  • آزاداندیشی هم یکی از تعینات آن سبک زندگی می باشد. که البته این سبک زندگی تعینات و تجسدات مختلفی خواهد داشت اما به سبب اهمیت آزاداندیشی در شرایط فعلی به عنوان یکی از مولفه های گفتمان جامع قرار خواهد گرفت.
  • پس همان طور که بیان شود ولایت به عنوان محور روابط طولی نظامات اجتماعی پی و بن مایه لایه اندیشه توحیدی می باشد و اخوت به عنوان محور روابط عرضی نظامات اجتماعی نقش پی و بن مایه را در لایه گفتمان جامع ایفا می کند.

نبرد با هیاهو

نوع مواجهه با هیاهو
در عرصه های متعددی چون علوم شناختی، رسانه و تربیت این پرسش مطرح میشود که در قبال تهاجم هایی که از جنس مطلوب ما نیست، ما دفاع و تهاجمی از جنس خود داشته باشیم یا مقابله به مثل نموده و پاسخی از جنس طرف مقابل تولید کنیم ؟
به عنوان مثال در شرایطی که جبهه باطل برای تبیین ایده های مطلوب خود از قوه وهم استفاده میکند، طرف حق که هویت خود را عقلانی تعریف کرده است، لازم است در همین بستر عقلانیت قعالیت کند یا اینکه تولیداتی با هویت وهمی داشته باشد ؟
در قالب علم منطق نیز میتوان این پرسش را توضیح داد به این نحوه که اگر مخاطب جدل میکند، باید با او جدل کرد یا میتوان با برهان پاسخ گفت ؟

هنر دین و رجال دین این است که از همان جایی که مکلف ایستاده به آسمان پل میزنند و حتی حیوانی ترین امیال انسان را دستاویزی برای رشد و تعالی قرار میدهند، چه اینکه هر میلی که در او هست، ریشه ای در تکوین الهی دارد !

مواجهه حضرت آقا با هیاهوی مطالبه آزادی اندیشه و آزادی بیان ، یک نمونه موفق از همین راهبرد کارآمد است که خداوند به انبیا و اولیای خویش تعلیم داده است. البته فهم و اجرای راهبرد توسط ایشان به معنای موفقیت آن در صحنه اجرا نیست، چرا که صحنه اجرا از آن یک فرد نیست و با حرکت تک تک نیروهاست که به راه می افتد.

ابتدا این هیاهو با همه دروغ ها و ناخالصی هایش شنیده میشود، به خوبی شناخته میشود و در مرحله بعد وجه فطری آن تمییز می یابد و تقویت شود و اساسا همین شعار و هیاهوی بی پایه اما با ریشه های مبهم فطری، به نفع شعار های واضح فطرت الهی انسان مصادره میشود و به شعاری برای مقابله با همان هیاهو تبدیل میشود.

صدا شو، رسا شو، از آن خدا شو
در این های‌وهوها، هُوَ الحق هُوَ الهُو

مختصات راهبری آزاداندیشی یعنی چه؟

وقتی به آزاداندیشی به عنوان یک پدیده‌ی راهبردی نگاه می‌شود؛ برای اینکه وزن راهبردی این پدیده را متوجه بشویم لازم است بدانیم این راهبرد چه اهدافی را در نظر گرفته است و همچنین این اهداف چه جایگاه و اهمیتی دارند.

به عبارتی هنگامی که بحث از مختصات راهبردی آزاداندیشی می‌شود، در واقع می‌خواهیم وزن راهبردی آزاداندیشی را مشخص کنیم. اینکه آزاداندیشی به عنوان یک پدیده‌ی راهبردی چه اتفاقاتی را رقم می‌زند؛ که البته بعضی از این مختصه‌هایی که مطرح شده است را هم ادعا می‌شود که مسیر انحصاری تحقق آن آزاداندیشی است؛ به عنوان نمونه انقلابی‌گری است که ادعا شده است رابطه تساوی با آزاداندیشی دارد؛ یعنی اگر می‌خواهید انقلابی باشید، انقلابی به معنی واقعی، این انقلابی‌گری با آزاداندیشی گره خورده است.

لذا می‌توان گفت بیان مختصات راهبردی آزاداندیشی، برای آن است که ما بتوانیم وزن راهبردی آزاداندیشی را درک کنیم. بنابراین برای درک کردن وزن راهبردی آزاداندیشی، باید به هر یک از مختصاتی که بیان شده است توجه شود و اولا درجه اهمیت خود آن مختصه دریافت و درک شود و دوما پیوند و رابطه بین آن مختصه و آزاداندیشی به عبارتی اینکه راه رسیدن به این مختصه، آزاداندیشی است و سوما اینکه این راه، انحصاری است و به غیر از این راه یعنی آزاداندیشی نمی‌توان به این مختصه دست یافت. هر چند شاید بتوان در مورد سوم -انحصار- اشکالاتی کرد ولی دو مورد اول و دوم؛ یعنی درجه اهمیت و ارتباط هر مختصه با آزاداندیشی و اینکه آزاداندیشی راه رسیدن به آن است، انکارپذیر نیست.

آیا کم شدن تأکید رهبری بر مقوله آزاداندیشی دلیل بر کم شدن ورزن راهبردی آن در اندیشه ایشان است؟ (1) – تأکید با تکرار یا محتوا؟

ادبیات آزاداندیشی از اوایل دهه 80 در بیانات مقام معظم رهبری بسیار پر رنگ به کار رفته و به زبان ها و ادبیات های مختلفی برای راه افتادن این بحث در جامعه مورد تأکید و توضیح ایشان قرار گرفته است.

در طول دو دهه گذشته تأکید ایشان بر این مقوله فراز و فرودهایی داشته است، در نقطه اوج در همان سال 1381 است که بیشترین بیان و تأکید را ایشان بر این مطلب دارند، نقطه اوج دوم سال 84 یعنی ابتدای دولت نهم و نقطه اوج سوم سال 91 است که ایشان نشست های اندیشه راهبردی را راه اندازی کردند!

وقتی که از آزاداندیشی به عنوان یک ضرورت راهبردی برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی سخن به میان می آید، برخی این فراز و فرود نقطه تأکید را دلیل بر مقطعی بودن این بحث در نظرگاه ایشان می گیرند، و می گویند که اگر این بحث همچنان یک ضرورت راهبردی برای پیشبرد انقلاب اسلامی باشد، باید ایشان همچنان نقطه تأکید را بر این بحث نگه می داشتند.

نکته ای که اینجا می شود بیان کرد این است که معیار اولویت راهبردی داشتن یک ایده و اندیشه در نظرگاه رهبر یک انقلاب چیست؟ آیا صرفاً با تکرار نشدن یک محتوا می توان به از اولویت افتادن آن حکم کرد؟

به نظر می رسد این نکته درست باشد که تکرار و تأکید زیاد بر یک مطلب نشان دهنده اهتمام و جدیت رهبر انقلاب بر آن مطلب است، ولی برای تشخیص وزن راهبردی یک سخن تنها راه فهمیدن تکرار و تأکید نیست. بگذریم که بعضی مواقع یک سخنی به خاطر اهمیت مقطعی که پیدا می کند و به خاطر شرایط خاصی که در آن قرار می گیریم، مورد تأکید و تکرار بیشتری قرار می گیرد، نه اینکه لزوماً آن سخن دیگر سخن یک شما در نظام فکری و طرح راهبردی شما باشد. مثلاً از تأکید بیشمار رهبری بر بحث اقتصاد در سال های اخیر، و کم شدن این نسبت در بحث های فرهنگی نمی توان این نتیجه را گرفت که اساساً در نظرگاه رهبر انقلاب اقتصاد بر فرهنگ مقدم است، و اساساً اقتصاد یک امر راهبردی تری نسبت به فرهنگ است.

یکی از نکاتی که برای تشخیص وزن راهبردی یک سخن یا اندیشه به کار می آید، غیر از تکرار، محتواهایی است که در آن موضوع بیان شده است، مثلاً اگر یک رهبر اجتماعی و اندیشمند دینی یک بار هم یک مطلبی را بگوید ولی محتوای بیان این باشد که سخن اصلی ما و حرف اصلی ما برای جهان امروز این است، این تصریح و قوت در محتوا برای راهبردی بودن آن سخن کفایت می کند ولو همین یک بار هم بیان شده باشد.

مثلاً اگر رهبر انقلاب در یک تحلیلی «چالش با نظام سلطه» را حرف اصلی جمهوری اسلامی و جایگاه مهم ما در این برهه تاریخی به لحاظ آرمانی تحلیل کنند، ولو اینکه کلید واژه دیگر توسط ایشان تکرار نشود، خود نشانگر این است که چقدر وزن راهبردی این اندیشه نزد ایشان بالاست.

«در نگاه آرمانى، جايگاه ما از لحاظ ديد تاريخى و جغرافيايى و جغرافياىِ سياسى كجاست؟ ما به‌عنوان ايرانِ جمهورى اسلامى، حرفمان در دنيا چيست؟ در جمله‌ای كوتاه، جاى ما به چالش كشيدن زشتى‏ها و سختى‏ها و دردمندى‏هايى است كه از سلطۀ زر و زور و حاكميت فساد مالى و قدرت، در دنيا و در سطح بين‏المللى به وجود آمده است؛ اين را دست كم نگيريد

چه کسی مى‏خواهد با اين‏ها مواجه شود؟ يک انسان، يک حزب و يک مجموعه نمى‏تواند. آن چيزى كه مى‏تواند در مقابل اين امواج كُشنده و كوبنده بايستد، يک هويت عظيمِ جمعىِ بين‏ المللى است.

امروز اين هويت عظيم جمعى و بين‏المللى در حال شكل گرفتن است؛ محورش هم نظام جمهورى اسلامى است. روى اين‏ها تأمل كنيد؛ اين‏ها چيزهاى قابل عبور و آسانی نيست. علت شلاق‏هايى هم كه بر پيكر تأثرناپذير جمهورى اسلامى پى‏درپى وارد مى‏كنند، همين است؛ چون ما ايستاده‏ايم؛ ايستادن اميدوارانه؛ نه ايستادن نوميدانه.» [بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان برگزيده و نمايندگان تشكل‏هاى دانشجويى (24/07/1384).]

حال اگر رهبر معظم انقلاب پیشرفت کشور به سمت اهداف خود را به صراحت به تولید علم گره بزنند و تولید علم را نیز متوقف بر آزاداندیشی بدانند، آیا همین سخن برای وزن راهبردی داشتن این اندیشه کافی نیست؟

«آزاداندیشی خاصیت علمی بودن است و تحجر در میدان علم، اصولاً معنا ندارد»(1389/8/2)

«اگر بخواهيد از لحاظ علمى پيش برويد، بايد جرأت نوآورى داشته باشيد. استاد و دانشجو بايد از قيد و زنجيرۀ جزمى‏گرىِ‏ تعريفهاى علمىِ القاءشده و دائمى دانستن آن‏ها خلاص شوند»(1379/12/9)

یا اگر رهبری خلاصه همه هدفهای ملت ایران را در مفهوم پیشرفت متجلی بدانند،[1] و روح پیشرفت را اراده ملی و رشد اجتماعی مردم بدانند[2] و این رشد اجتماعی را بدون آزاداندیشی غیر ممکن بدانند، آیا اثبات کننده وزن راهبردی بسیار بالای این اندیشه نزد ایشان نیست؟

«آزادی یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است که یکی از شعبش آزاداندیشی است. بدون آزاداندیشی، این رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی امکان ندارد»(1385/3/29)

 

پانویس:

[1] «گر بخواهیم هدف‌های ملت ایران را در یک مفهوم خلاصه کنیم که بتواند تا حدود زیادی خواسته‌های عمومی کشور و ملت را بیان کند و آن را در بر بگیرد، آن مفهوم کلیدی عبارت است از پیشرفت؛ منتها با تعریفی که اسلام برای پیشرفت می‌کند»(19/7/91)

[2] «ارادۀ ملی جان‌مایه پیشرفت همه جانبه و حقیقی است»(بیانیۀ گام دوم انقلاب).

 

#یاداشت_347

14010926

رابطه بین گفتمان سازی و آزاداندیشی

رابطه بین گفتمان سازی و آزاداندیشی

میثم پیمانجو

گفتمان سازی چه رابطه ای با آزاداندیشی دارد؟ ایا آزاد اندیشی یک مفاد گفتمانی است همچنان که پیشرفت یک مفاد گفتمانی است؟ ایا ازاد اندیشی یک راه است در برابر گفتمان سازی؟ ایا اگر آزاد اندیشی نباشد گفتمان سازی میتواند تحقق پیدا کند؟

گفتمان سازی راهی است برای ایجاد یک ذهنیت عمومی فراگیر و گفتمان یک شبکه ای از مفاهیم است که مردم آن را قبول میکنند و با آن می اندیشند. فرق بین گفتمان و گفتمان ساری در ایجاد و اغدام است.

حال سوال اینجاست که آیا گفتمان سازان جامعه مفری از آزاداندیشی دارند؟ به عبارت دیگر این جامعه تصمیم ساز واراده ساز چگونه باید اراده ها را بسازند؟ ایا برای ساختن اراده ها به ضرورت باید ذهنیت مردم با آزاد اندیشی انسی گرفته باشد تا اراد ها جهت قیام برای ساختن ایران شکوفا شود؟

به چند نکته باید دقت کرد

  1. آزاداندیشی ذیل یک گفتمان متناقض است. اگر ما بپذیریم که قابلیت درک بیرون از گفتمان ها را داریم انگاه باید بپذیریم که ازاد آندیشی یعنی برون رفت از وضعیت گفتمانی . اگر تمدن غرب یک ذهنیت عمومی فراگیر در ساحت وهم برای بشر ساخته فقط ابرمردانی آزاد اندیشند که پا را فراتر از این کفتمان گذاشته و به گونه و زیست دیگری فکر میکنند. و این بدان معنا است که آزاد اندیشی راهی برای رسیدن به حقیقت است.
  2. گفتمان سازی از جنس روش است. هر ایده ای برای تحقق خود باید از روش گفتمان سازی استفاده کند. و این گفتمان سازی به گونه های مختلفی میتواند محقق شود.مثلا الگو سازی یک گونه ازمدل های تحقق گفتمان سازی است همچنان که کنش سیاسی نیز مدل دیگری است.
  3. آیا ازاد اندیشی از جنس روش است؟ به نظرمن پاسخ سوال مثبت است.
  4. سوال بعدی این است که بین دو روش آزاد اندیشی و گفتمان سازی باید یکی را پذیرفت؟ برداشت حقیر این است که هر کسی که میخواهد روش گفتمان سازی را پیگیری کند در مرتبه قبل باید راه آزد اندیشی را طی کرده باشد. به عبارت بهتر این ها دو روش در عرض هم و درمقابل هم نیستنند بلکه در طول یکدیکر قرار دارند.
  5. سوال بعدی این است که بدون آزاد اندیشی اساسا مرردم سالاری امکان تحقق دارد؟ باز برداشت حقیر آنست که خیر. تنها راه رسیدن به مردم سالاری عبور از سد دگماتیسم است. آزد اندیشان سالاری خواهند کرد و کسانی که به این مقام نرسیده اند پیروی بیش نیستند. فقط باید توجه داشت که در این معنا آزاد اندیشی از جنس روش نیست. یک کمال ضروری و مقدم برای رسیدن به مطلوب نهایی یعنی مردم سالاری است. همچنان که اخوت و زندگی گرایی مقدم و ضروری هستنند.
  6. با توجه به نکته بالا باید گفت در اینجا مفاد گفتمانی مردم سالاری از جنس آزاد اندیشی است. اگر به این نتیجه رسیده ایم که مردم سالاری باید و ضرورتا تبدیل به یک ذهنیت عمومی بشود باید مفاد آن را شرح دهیم.باید مفادی را بازگو کنیم که امکان تحقق مردم سالاری را به وسط می اورند. ما معتقدیم یکی از این مفاد آزاد اندیشی است. در نتیجه مخالف دعوی ما باید ادعا کند که آزاد اندیشی جزو مفاد گفتمانی مردم سالاری نیست.
  7. در نتیجه این ادعا که اصلا آزاد اندیشی در نظام اولولیت جامعه قرار ندارد یا از لحاظ راهبردی پرداختن به آزاد اندیشی در موقعیت فعلی اشتباه است ، رد میشود. زیرا دعوی با کسی بود که قبلا مردم سالاری را عطش عصری میدانست.

تاملی مختصر در باب رابطه ی آزاد اندیشی و تولید علم

بسم الله الرحمن الرحیم

رابطه ی آزاد اندیشی و تولید علم را به چند بیان میتوان تقریر کرد.

در ساحت اول آزاد اندیشی به عنوان رفع موانع مقابل تولید علم است. به عنوان مثال مقلد بودن و ذهن بسته داشتن از مسائلی هستند که مانع از تولید علم خواهند شد؛ آزاد اندیشی این موانع را از سر راه تولید علم برخواهد داشت.

در ساحت دوم به عنوان مقتضی است. اما در همین ساحت هم دو مرحله وجود دارد، یک مرحله مرحله ای حداقلی تر است که در واقع آزاد اندیشی نخبگان و دانشمندان است در مواجهه با پدیده ها و در اینکه حق را به صورت منتشر دنبال کنند و بدانند که ممکن است گزاره ای توصیف گر حق در دل دریافت های یک پیرزن روستایی دامدار باشد، و علم را فقط در چارچوب های تخصصی و کتابخانه ای و …. جستجو نکنند.

مرحله ی حداکثری آن این است که تمامی مردم آزاد اندیش باشند و از فهم حق و دریافت و مشاهده ی حق در هیچ مجالی پرهیزی نداشته باشند و ذهنشان را به روی این مساله بگشایند که تمام مساله هایی که حل میکنند در زندگی و یا تجاربی که کسب میکنند و مشاهداتی که میکنند میتوانند دریافتی از حق و حقیقت باشند و آن را از خود و از دیگران به رسمیت بشناسند و محیط خود را از این منظر همواره مطالعه کنند و یا شایسته ی مطالعه بدانند.

اگر آزاد اندیشی گسترش پیدا کند ما در تمامی این مراحل میتوانیم شاهد بدست آمدن گزاره های علمی بسیار زیاد باشیم.

شاید گامی به سوی خلق انبوه دانش …

رابطه آزاداندیشی و تولید علم

گفته می‌شود که آزاداندیشی گلوگاه تولید علم واقعی است؛ در نگاه ابتدایی فهم این رابطه میان علم و آزاداندیشی راحت است و اینکه با آزاداندیشی است که از تقید و ترجمه آزاد می‌شویم و به سمت بومی‌سازی علوم پیش می‌رویم؛ برای آنکه در جستجوی راه‌های تولید علم است، آن هم علم واقعی، نه تقلیدی و نه پوشالی و نه ترجمه‌ای بلکه جوششی و بومی؛ اگر به آزادندیشی توجه کند، اهمیت و جایگاه آزاداندیشی در تولید علم را خواهد یافت.

از این جهت گفته شد که فهم این رابطه راحت است که ما حوزویان حداقل مباحثه و اشکال به استاد و توجه استاد به حرف شاگرد و سبک درس خارج را می‌فهمیم و استادی را که حتی در حرف شاگرد خود نیز به دنبال حق و حقیقت است، را استاد آزاداندیشی می‌بینیم و تصویر رابطه رشد علمی با آزاداندیشی برای‌مان راحت است.

امّا اگر کمی بیشتر تامل کنیم و این پرسش را به میان بیاوریم که مراد از علم و یا دانش که رشد آن را مدنظر داریم چیست؟ آیا دانش را همان مرسوم و مشهوری می دانیم که در کتاب‌ها است و تدریس می‌شود و یا نه، دانش را زنده می‌دانیم؛ نه آن جسد مرده در کتاب و کلاس!

اگر دانش واقعی و زنده آن دانشی است که در پس زیست یک جامعه مومن است، در اینجا کمی داستان متفاوت می‌شود و ضرورت آزاداندیشی بیشتر دیده می‌شود و بلکه آزاداندیشی برای تحقق این دانش حیاتی است. وقتی گفته می‌شود دانش زنده یعنی آن پیرزن یا پیرمرد بی‌سواد در یک روستا، یک زیست مومنانه دارد و براساس این زیست ادراکاتی دارد؛ این فهم‌ها و این ادراکات است که در سرصحنه هستند و یک دانش زنده را پدید می‌آورد و این دریافت‌ها اگر مرز دانش را جلو نبرند، در مرز دانش هستند، البته دانش زنده، نه آن جسد مرده از دانش در کتاب.

ما اگر الگوی تولید علم را اینگونه بدانیم، «آزاداندیشی» یک امر حیاتی می‌شود؛

اولا اگر قرار است که دانشمند و اندیشمند ما به این ادراکات رجوع کند، باید از بند خیلی چیز‌ها آزاد باشد؛ هم در مقام تفکر و هم در مقام تحقیق. اگر این الگو قرار است محقق شود باید دانشمند ما آنقدر آزاداندیش باشد که حتی در سخن و دریافت آن پیرزن بی‌سواد روستایی هم حق و حقیقت را ببیند؛ نه آنکه صرفا حق و حقیقت را در خود و یا اگر بخواهد آزاداندیشانه رفتار کند در جامعه‌ی علمی ببیند. به خصوص باتوجه به سیطره‌ی جامعه‌ی علمی بر اذهان، رقم خوردن این الگوی تولید علم نیازمند این است که آزاداندیشی یک فرهنگ عمیق بشود.

و دوما اینکه همچنین باید آزاداندیشی در کل جامعه  -نه فقط در جامعه علمی- به صورت یک فرهنگ باشد، تا آن پیرمرد هم بتواند دریافت‌های خود را مطرح کند و در آن بیندیشد و احساس کند که توان تعقل دارد و آنچه دریافته است ارزشمند است و ازقضا مورد احتیاج عده‌ای است و از ابراز آنچه دریافته نگرانی نداشته باشد.

مقایسه آزادی در اسلام و غرب از حیث مبانی و محدودیتها

 

 

آزادی انسانها هم در تمدن غرب مورد تاکید قرار گرفته و هم در شریعت اسلام.

اما ایندو در ذات خود تفاوتهای ماهوی دارند که بکلی ماهیت انها را از هم تفکیک میکند و همین تفاوت ماهوی باعث شده عناصری که آزادی را در این دو مکتب محدود میکند با هم تفاوتهای جدی داشته باشند.

در این یادداشت بر اساس خطبه های نماز جمعه ی رهبری به 3 تفاوت اساسی میان آنها اشاره میکنیم.

1- آزادی در غرب با عناصری همچون قانون و مخالفت با آزادی های دیگران و آزادی های اجتماعی و یا توسط حکومت جائران و ظالمان و سایر عوامل بیرونی حدّ میخورد اما در اسلام علاوه بر این موانع بیرونی، موانعی درونی هم بعنوان موانع تحقق آزادی شناخته شده است. بعبارتی علاوه بر اسارت بیرونی یک نوع اسارت درونی هم مورد توجه است که چه بسا عمیقتر و جدّی ترند و علت اصلی برای تحقق موانع بیرونی و سلطه های بیرونی هستند.

اسارت در اخلاقیات فاسد، هوی و هوس،منیت ها، بغض ها، حبّ های بیجا، ترس و طمع و حرص و شهوات که انسانها را وادار به پذیرش محدودیتهای بیرونی و درونی میکنند نیز در دایره ی موانع تحقق آزادی انسانها هستند.

بعنوان مثال از امیراامومنین علیه السلام نقل شده که فرموده اند: لا یسترقنّک الطمع و قد جعلک الله حرّا….(غررالحکم،ص 298)

یا در کتاب شریف تحف العقول آورده شده که فرموده اند: من ترک الشهوات کان حرّا…

 

2- تفاوت دوم میان آزادی در اسلام و غرب به منشأ آزادی در اسلام و غرب برمیگردد.

در غرب منشأ آزادی تمایلات انسانی بمعنایی اعم از تمایلات سیاسی و جنسی و شهوانی می باشد لذا در ارتکاز عمومی شکل گرفته در دنیا کشورهایی که دارای بی بندوباری بیشتری هستند را آزادتر تلقّی میکنند. البته در همین مورد هم واقعا دستگاه تبلیغاتی و رسانه ای اجازه نمیدهد خواست و تمایلات مردم در حوزه ی سیاسی و اقتصادی و حتی جنسی بالا بیایند بلکه آنچیزی را القاء میکنند و گسترش می یابد و حتی خواست مردم میشود که کمپانی های ثروت اراده کنند.

اما در اسلام منشأ و منبع اعتقاد به آزادی انسان ها کرامت انسان و اعتقاد به توحید است. زیرا در یک کلام اعتقاد به توحید یعنی اعتقاد به نفی عبودیت و فرمان پذیری و حاکمیت هر کسی غیر از خداوند متعال.

 

3- تفاوت سوم بین نظر اسلام و غرب در مقوله ی آزادی در گسترده ی محدودیتی است که از ناحیه ی قانون بر آزادی اعمال میشود.

در غرب مبنای قوانینی که برای حدّ زدن بر آزادی وضع میشوند آسیب نزدن آزادی افراد به حقوق و آزادی دیگران است اما در اسلام علاوه بر توجه به این مسأله، آسیب نزدن به حقوق خود همان فرد هم مورد ملاحظه قرار میگیرد. مثلا در اسلام افراد آزاد نیستند که خود را به قتل برسانند یا به خود لطمه بزنند یا مالشان را هدر بدهند. آیاتی نظیر:

یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم،

قوا انفسکم و اهلیکم ناراً…

دلالت بر این مساله دارند…

از منظومه فکری تا چرخه عملی !

مقام معظم رهبری در 14 مهر 1389 در دیدار با نخبگان ، در جهت پیشرفت علمی کشور و در ضمن نکات متعدد ، نکته ای را به شرح زیر باین نموده اند :

آنچه در کشور لازم است و میتواند موقع و جایگاه علمی کشور را به طور شایسته و افتخارانگیز به ما نشان دهد که بالا رفته، وجود یک چرخه‌ی علمىِ کامل است.
در همه‌ی بخشها یک چرخه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی مهمی از انواع دانشهائی که مورد نیاز کشور است، باید وجود داشته باشد تا اینها هم‌افزائی کنند و به کمکِ هم بیایند.
یک مجموعه‌ی کامل علمی در کشور بایستی به وجود بیاید؛ این هنوز نشده. این جزیره‌ها بایستی به طور کامل به هم متصل شوند، یک مجموعه‌ی واحد تشکیل شود؛ به هم کمک کنند، همدیگر را پیش ببرند، هم‌افزائی کنند، راه را برای جستجو و یافتن منطقه‌های تازه‌ی علمی در این آفرینش وسیع الهی باز کنند؛

به نظر میرسد این اندیشه که سعی در همساز نمودن تکه های متفرق از یک کل دارد، همان اندیشه ایست که به دنبال فهم و ارائه طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن است. بلکه همان اندیشه ایست که در پی فهم و ارائه وحدت قرآن و برهان و عرفان است.
اما تفاوتی که در دو مثال اخیر ( طرح کلی و قرآن برهان عرفان ) با بیان ایشان در باب پیشرفت علمی وجود دارد ، ساحت طرح این اندیشه است.
اندیشه انسجام گرا و منظومه گرا ، در ساحت نظر ، به واژه هایی مانند منظومه و طرح و مجموعه ترجمه میشود.
حال آنکه همین اندیشه در ساحت عمل عنوان چرخه را به خود میگیرد.

منظومه فکری ( که این هم اتفاقا مورد تاکید آقا هست ) همه تکه های فکر را جمع آوری میکند و همه را در یک نسبت دو طرفه با همدیگر نشان میدهد.

چرخه نیز اولا همه اعضا را به رسمت میشناسد و سعی میکند هرآنچه در مسیر هدف چرخه ( که در مثال پیشرفت علمی است) مطرح است را در بر بگیرد.
ثانیا برای تمامی این اجزا فعل و انفعال تعریف کند. به گونه ای که هم تغذیه بشود و هم تغذیه بکند، هم اثر بگذارد و هم اثر بپذیرد. به عبارتی تمام اجزا را در کار همدیگر تعریف میکند.

همان گونه که منظومه نظری موجب توفیق نظری میشود، یا چرخه عملی توفیق عملی یا پیشرفت حاصل میشود.

توصیف حقیقت آزاد اندیشی

آزاد اندیشی بیش از آنکه یک توصیه زبانی یا ظاهری به بخش نخبگان جامعه یا به عموم مردم باشد یک نحوه مواجهه با مخاطب و یک فرهنگ و یک روحیه و اخلاق است که نیازمند ریاضت ها و مبارزه با نفس و  تحمل و صبوری و حق پذیری و حقّ خواهی بسیار بالاست.

آزاد اندیشی نیازمند خضوع شدید در برابر حقّ و حق خواهی واقعی و به دور از خودخواهی ها و تکبّرها و منیّتها و خود بزرگ بینی و نخوت هاست.

فرآهم کردن بستر آزاداندیشی هم به تَبَع نیازمند ایجاد این پیش فرض در عموم نخبگان و مردم است که همواره ممکن است بخشی از حقّ در جبهه طرف مقابل باشد.

و الا مادامیکه کسی خود را حقّ محض و طرف مقابل را باطل محض بداند، نمیتواند به حرفی گوش دهد و حرفی را بشنود و حصول این پیش فرض هم شکست خوردنها و درس گرفتنها و قبول شکستهای سابق از طرفداران هر دیدگاه و اندیشه و جبهه سیاسی و علمی را میطلبد.

آزاد اندیشی مانند یک روح و یک اتمسفر است که  با تربیت و اخلاق آزاداندیشانه ی عمومی و نخبگانی مثل لطافت هوای بهاری بسترساز رشد و شکوفایی حرفها و استعدادهای مختلف میشود….برخلاف جزم گرایی و خشکی زمستانی که راههر حرکتی و هر شکوفه زدنی را می بندد.

آزاداندیشی راهبردی برای استقرار مردم سالاری

در کتاب ارزشمند «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» از ولایت سخن به میان آمده است. ولایت الله و در مقابلش ولایت طاغوت. با توضیح که اگر انسان بنده خدا نباشد، بنده و برده غیر خداست و ولایت طاغوت را پذیرفته است.

از طرفی هر غیر خدایی که ادعای خدایی دارد و می خواهد انسان ها را به بندگی خودش بکشاند، در واقع می خواهد ظرفیت ها و استعدادهای آنها را در جهت منافع خودش استفاده کند.

این در حالی است که ولایت خدا یعنی قرار گرفتن در جهت تعالی و کمال انسانی و رشد و شکوفایی ظرفیت های انسانی.

در واقع در کتاب اشاره می شود که در جامعه الهی، موانع و قیود و بندهایی که مانع رشد ظرفیت های انسان است برداشته می شود و شرایط برای شکوفایی استعدادها فراهم است.

از این جهت، آزاداندیشی چیزی شبیه ورود در جامعه توحیدی است.

آزاداندیشی را اگر به معنای برداشتن قیود و موانع اندیشیدن و رهایی از اسارت و بند جمود و تعصب و تقلید، در نظر بگیریم، دعوتی است به رشد و تعالی و تکامل.

از این جهت آزاداندیشی وزن راهبردی می یابد.

آزاداندیشی توصیفی است در راستای مردم سالاری و زمینه ای است برای استقرار و تعمیق هر چه بیشتر اندیشه توحیدی.

به نظر جای این موارد و سایر عناصر ایده فرهنگی مادر، در مختصات راهبردی آزاداندیشی خالی است.

حیات حاکمیت حق به وجود آزاد اندیشی است

بسم الله الرحمن الرحیم

در ارائه ی جناب استاد فلاح پیرامون مختصات راهبردی آزاد اندیشی یکی از مطالبی که ذکر شده بود این بود که بر خلاف حکومت های دیگر که معمولا از آزاد اندیشی می حراسند و آن را تهدیدی برای حاکمیت خود برمیشمارند، اصلی ترین و بزرگترین دعوت کننده به آزاد اندیشی در کشور ما حضرت آقا یعنی شخص اول کشور است.

اما پرسش اینجاست که چرا ایشان از مطرح کردن آزاد اندیشی خوف ندارند و بر اثر این دعوت، حاکمیت را در معرض خطر نمیبینند؟

به نظر میرسد این توضیح بتواند قدری ما را در دستیابی به پاسخ این سوال کمک کند:

ولایت فقیه در واقع حاکمیت ارزش هاست؛ هم ولی فقیه و هم مردمی که در ولایت با ولی فقیه قرار دارند در واقع با دلبستگی به ارزش ها و دلبستگی به حق است که حاکمیت را استوار میکنند، ولی فقیه شخصی از میان خود مردم است که از دیدگاه مردم اشراف بیشتری بر حق دارد و در استقرار حق بینشی صائب تر و قدمی استوارتر از بقیه دارد.

ولی فقیه در قله ی فضائل ملت ایستاده و میخواهد با ملت روز به روز به سمت فضائل و کمالات بیشتر حرکت کند.

از طرفی حق امری منتشر و بی نهایت است و در یک شخص جمع نشده است، پس تضارب اشخاص به پدید آیی صواب کمک میکند و این یعنی انکشاف مصداق جدیدی از فضائل که در دسترس ملت قرار میگیرد.

از طرف دیگر چون بستر ارتباطی همگان در اینجا ولایت است، در واقع به نحوی حاکمیت متعلق به خود مردم نیز هست یعنی مردم خودشان حاکم اند؛ تضارب آراء مردم و آزادی مردم در دستیابی هر چه بیشتر به حقایق در واقع افزایش دستیابی عمومی به حق است، دستیابی عموم یعنی دستیابی کسانی که امور به دست آنهاست و این به معنای پیشرفت مردم، پیشرفت حکام و حاکمیت است.

اومانیست، تئوریزه شده استکبار و نسبت آن با آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • اومانیست در ادبیات غرب به معنای انسان محوری می باشد. اما محوریتی که اتصالش به غیب قطع می باشد. اساسا در اومانیست این انسان مادی است که خود را محور عالم می داند و هیچ چیز دیگری را بر خود حاکم نمی داند.
  • اومانیست تئوریزه شده ی استکبار می باشد. استکبار یعنی خود خواهی و خود نمایی و خود بزرگ پنداری.
  • این تعریف از استکبار به شدت با اومانیست هم سو می باشد. چرا که همان طور که در تعریف اومانیست بیان شد، در اومانیست قرار است انسان محور عالم شود و هیچ چیزی را بر خود حاکم نداند و خود را بزرگ تر عالم بداند.
  • محوریت انسان مادی در عالم در لایه های مختلف، پدیده های متفاوتی را رقم می زند. اومانیست در اندیشه غربی و مدرنیته مانند روح برای این کالبد می ماند فلذا تمام مفاهیم غربی، به نحوی تعین آن اومانیست می باشند.
  • یکی از آن مفاهیم، آزاداندیشی می باشد. با این بیان حال باید آزاداندیشی را با در نظر گرفتن نسبت اش با استکبار معنا کرد.
  • آزاداندیشی در اندیشه غربی به دنبال کشف حقیقت نمی باشد بلکه به دنبال حقنه کردن اندیشه انسان مادی بر جامعه است تا به وسیله آن کبر و بزرگی خود را به عالم حاکم کند.
  • شاید بتوان با این توضیح که اومانیست تئوریزه شده استکبار است و از آن طرف که همه مفاهیم مدرنیته تعینات اومانیست هستند، تقریر های ویژه و متفاوتی از این مفاهیم داشت و آن ها را بسط استکبار انسانی بر عالم بدانیم.
  • برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

    • الف
    «اومانیست» پیرو مکتب اومانیسم است.
    و اومانیزم به معنای انسان گرایی است که می توانسته با قبول خدا نیز جمع شود، ولی نهایتاً در سنّت غربی به انسان محوری ختم شده است.

    • ب
    اگر نفس را بشناسیم و تلاش و تکاپوی آن را برای آن که در نقطۀ پرستشی که مخصوص خدا است قرار بگیرد، بدانیم، تعجب خواهیم کرد که در چه «هیأت فاخر»ی انسان را به چنین نقطۀ فلاکتباری رسانده است. این در فرهنگ دینی یعنی «دوباره نفس انسانی فریب شیطان را خورده و از راهی غلط اوصاف خدا را طلب کرده است».
    اومانیسم تکریم انسان نیست، بلکه دشمنی قطعی با او است.
    اومانیسم تبعیّت از شکست شیطان است، شکستی که با اولین و بزرگترین گناه هستی که استکبار در برابر حق است رقم خورد.

    • ج
    این گرایش فکری ـ فرهنگی، انسان را محور ارزشها خواند و از آزادی مطلق او دم زد.
    ولی جلوتر نیز رفت و انسان را محور شناخت معرفی کرد و در کار و بار هر دعوی شناخت و ادراکی «شکّ» انداخت و انسان را از هرچه غیر خود فارغ کرد.
    انسان محور شد، ولی آیا این کار تکریم انسان بود؟

    • د
    جالب است که شعارهای انسان گرایی خیلی شبیه شعارهای فطری است!
    و جالب است که آموزه های انسان گرایی به صورت حیرت انگیزی دشمن مقام واقعی انسان است!
    و جالب است که این آموزه ها برای انسان رشد نیافته بسیار جذاب و «انسانی» است!

    • هـ
    وقتی که هیچ ارزش و حتی حقیقتی برای هستی باقی نگذاریم، محور شدن انسان در چنین صحنه ای چه امتیازی دارد؟
    اینجا است که معلوم می شود اومانیزم یک فریب بزرگ برای محروم کردن انسان از «ارزش» و «حقیقت» و ایجاد یک گمراهی بزرگ و عمیق و تلخ و مأیوس کننده برای او است.

    • از آقای جوهری تشکر می کنم که به موضوع بسیار کلیدی ای عطف توجه نموده اند و به اختصار تبیینی از آن ارائه فرموده اند!

جامعه آزاداندیشی را میخواهد ؟

این سوال متفرع بر پذیرش این اصل می باشد که ایده فرهنگی باید مطابق با عطش عصری باشد و الا طرح آن محکوم به شکست یا لااقل موفقیت حداقلی خواهد بود.
نکته اول این است که باید میان میل و نیاز فرد یا جامعه تفکیک قائل شد :
میل اخص از نیاز است. موارد بسیاری هستند که انسان به آنها نیاز دارد اما این نیاز تبدیل به میل و اشتها نمیشود. مانند نیاز بدن انسان به کلسیم یا ویتامین ب! این گونه نیازها عموما از روی نشانه ها کشف میشوند.
با توجه به این نکته ، میتوان دارد سوالی را درباره اصل عطش عصری پرسید : طرحی موفق خواهد بود که مطابق نیاز جامعه باشد یا طرحی موفق است که مطابق میل جامعه باشد ؟
به نظر میرسد هر دو موفق خواهند بود ، چون هر دو نقطه ای درست و واقعی را هدف گرفته اند.
منتهی طرحی که نیاز جامعه را هدف گرفته زحمت بیشتری دارد، چون ابتدا باید این نیاز را با ابزار های گوناگون تبدیل به میل کند تا شوق و عزم در مخاطب ایجاد شود.
شاید نتوان میل به آزاداندیشی را در جامعه امروز ایران نشان داد اما این به معنای عدم مطابقت آن با نیاز نیست. بلکه ممکن است این نیازی باشد که ادراک و اراده با آن همراه نشده است و باید از روی نشانه ها آن را درک نمود و طرحی برای تبدیل آن نیاز به میل درانداخت.

نکته دوم، لزوم تفکیک سه پدیده ی نیاز فرد، نیاز اجتماعی فرد و نیاز جامعه است.
بعد از این تفکیک، پرسشی که مطرح میشود این است که آزاداندیشی خود را پاسخی به کدام یک از این سه نوع نیاز تعریف میکند ؟

با توجه به دو نکته بالا ، حالا میتوان سوال اصلی را به سه شکل طرح کرد :
1 و 2 – تک تک افراد آزاداندیشی را میخواهند ؟ / به آزاداندیشی نیاز دارند ؟
3 و 4 – تک تک افراد آزاداندیشی را برای جامعه خودشان میخواهند ؟ / به آزاداندیشی نیاز دارند ؟
5 و 6 – جامعه آزاداندیشی را میخواهد ؟ / به آزاداندیشی نیاز دارد ؟

پاسخ به یک اشکال (چرا آزاداندیشی به عنوان نیاز عصری انتخاب شده است؟)

یکی از اشکالاتی که در مورد مختصات راهبردی آزاد اندیشی میشود این است که آزاد اندیشی مسئله اصلی این دوره و به عبارتی مسئله عصری نیست، باید مسئله اصلی این دوره را شناسایی کرد و به دنبال حل آن رفت. مثلا قبل از انقلاب کسی پرچم آزاداندیشی را بالا نبرد بلکه گفتند تمام مشکلات از طاغوت است و ابتدا باید بر سقوط آن تاکید کرد. بزرگترین مانع آزاداندیشی نیز همین طاغوت است و باید او را ساقط کرد. در زمان کنونی نیز باید بگردیم و مسئله این دوره را پیدا کنیم. مثلا مسئله ی این مردم این دوره می تواند «اعتراض کردن» باشد.

🔰در پاسخ باید گفت
🔸اولا آزاداندیشی زیربنای مسائل دیگر است. اگر شما این را پذیرفته اید که مشکلات با اراده و قیام مردم حل می شود برای اینکه بخواهید مردم را به معنای حقیقی به میدان بیاورید باید اسباب تفکر آزاد و انتخاب را برایشان پدید بیاورید و فضا را به نحوی مدیریت کنید که این انسان بتواند آزادانه باندیشد و حقایق را کشف و بعد اراده کند.
لذا در بسته ی ایده فرهنگی مادر نیز آزاد اندیشی به تنهایی هدف گرفته نشده است. بلکه
ا- یک بسته به عنوان ایده فرهنگی مادر انتخاب شده است. یعنی عناصر دیگری نیز در نوک پیکان هدف گرفته شده اند.
2- ایده فرهنگی مادر به منزله نوک قله است که دامنه ها و مسائل دیگر بر اساس این قله بازخوانی و باز تقریر میشوند. مسائل دیگر حذف نمی شوند بلکه از دیرچه ی ایده فرهنگی مادر که متشکل از 8عنصر است به آنها نگاه میشود.

🔸ثانیا دامن زدن به آزاداندیشی به خاطر آزاد شدن فکر مردم و قیام آنها همیشه با گفتمان سازی خود آزاداندیشی نیست. گاهی به علت برخی موارد ممکن است جامعه به سمت تفکر در حال حرکت باشد و مردم آزاداندیشی و تفکر را طلب کنند. در این جامعه دیگر نیاز نیست شما خود آزاداندیشی را سر دست بگیرید و گفتمان کنید. در این جامعه لازم است که 1- موانع آزاداندیشی هرچی بیشتر از سر راه مردم کنار روند 2- اندیشه ناب اسلامی عرضه شود.
استشمام حقیر این است که در جامعه قبل از انقلاب ولو مانعی مانند پهلوی سر کار بود لکن به چند علت جامعه مطالبه آزاداندیشی داشت و نیاز نبود که آزاداندیشی گفتمان شود. بلکه باید از همین طلب جامعه استفاده میشد و اندیشه حقیقی در معرض تفکر مردم قرار میگرفت. یکی از نشانه های این خواست مردم همین بود که اندیشه های مختلف در فضای آن روز با مردم صحبت میکردند و با وجود تمامی فشار های حکومت طاغوتی، در بین مردم عِده و عُده پیدا میکردند. لذاست که شاگردان امام ره بنا را گذاشت بر بازخوانی عقائد ناب اسلامی و یک در طول 15 سال یک دور عقاید ناب اسلامی را برای مردم بازگو کردند.

«همه مسائل دینی به تدریج در طول پانزده سال بحث شد. در سال چهل و هفت مهم ترین بحث دینی یعنی ولایت فقیه، مسئله اساسی حکومت در اسلام، به وسیله امام امت که آن روز در نجف تبعید بودند، به صورت استدلالی و بنیانی مطرح شد. جلسات متعدد در سراسر کشور، در حوزه های علمیه، در تهران، به وسیله اندیشمندان، مطالعه گران، مفسران، اسلام شناسان برای تفسیر مبانی اسلام و مسائل اساسی معرفت اسلامی گذاشته می شد و بحث می شد.»