گزارشی از جستجو در باب راهبرد محتوایی ( 2 – آگاهی ببخش ! )

در یادداشت قبل به این مطلب اشاره شد که عمده محتوایی که در منابع غیر بومی حول پدیده راهبرد محتوایی سامان داده شده، ذیل موضوع بازاریابی قرار دارد. برخی از توصیه هایی که برای تعیین راهبرد ارائه محتوا در ان متون مطرح شده بود، به نظر برای ارائه محتواهای غیر تبلیغاتی نیز مفید می آمد. در یادداشت قبلی توصیه به عدم صراحت در دعوت و آراستن آن با پیام های متعدد غیر مستقیم بررسی شد.
توصیه دیگر این است :
انسان ذاتا از آگاهی استقبال میکند.
سکوهای مجازی این ویژگی را تشخیص داده اند و روی آن حساب ویژه باز کرده اند. عمده جذابیت شبکه های اجتماعی بخاطر ارائه اطلاعات و آگاهی است. البته فارغ از مفید یا بی فایده بودن این اطلاعات ! مطالبی مانند این که آیا میدانید اگر یک سنگ یک تنی را داخل آب بیاندازیم چه میشود ؟ آیا میدانید کانگورو موقع تولد چه شکلی است ؟ میخواهید از وضعیت فعلی قیمت دلار و سکه آگاه باشید ؟ و هزاران ازلاعات دیگری که با دانستن و نداستن آن، آب از آب تکان نمیخورد. آنها مصرف بیش از پیش انسان را میخواهند و از این تمایل به آگاهی برای افزایش مصرف داده های مجازی بهره میکشند.
ظاهرا عصر ما علاوه بر عصر سرقت شعارهای فطری، عصر به بردگی کشیدن صفات فطری هم هست !
در مقام ارائه یک اندیشه مانند اندیشه آزاداندیشی به ذهن ها نیز ، بهتر است بجای گزاره های دستوری و باید و نباید ، روی گزاره های خبری که اطلاعات و آگاهی مخاطب را بالا میبرد تمرکز کرد. مثلا در قالب یک آگاهی عینی، توضیح داده شود که فضای آموزشی اعم از حوزوی و دانشگاهی اگر چند ویژگی را داشته باشد به تولید علم منتهی میشود و حتی خود فرایند آموزش نیز در آن پویا و زنده خواهد بود. یکی از آن چند ویژگی و بلکه شاید مهمترین آنها، روحیه آزاداندیشی و حق طلبی است. اما به جای مطرح نمودن با جمله : آزاداندیش باشید تا تولید علم رقم بخورد، از جمله : برای پیشرفت در علم، به روحیه حق طلبی و عدم تعصب نیاز داریم، چه بسیار پویش های علمی سنگینی که بخاطر نداشتن این روحیه به بیراهه رفتند و چه بسیار پویش های علمی چالاکی که با حفظ این روحیه به مقصود دست یافته اند.
نکته مهم در ارائه فکت و آگاهی به مخاطب این است که هر مقدار این آگاهی به صحنه عینیت نزدیک تر و هویتی گزارش گونه داشته باشد مقبول تر است و گزاره های تحلیل معمولا به این راحتی اخذ نمیشوند.

میزو من میچینم!

بسم الله الرحمن الرحیم

در قبال نخبگان(!) غربزده یا غرب مالی شده و …

یا حتی فراتر از این، در قبال تمامی کسانی که به نحوی از روی نخبگی با آزاداندیشی مختار ما فاصله دارند،

یک راهکار این است که ما برویم و ببینیم اینها چرا با ما همراه نیستند و سعی کنیم دانه دانه موانع را با استدلال و …. بر طرف کنیم

اما یک راهکار دیگر این است که ما با استفاده از عمق هویتی ایشان، و بدون اینکه متعرض ساحات نظری بالفعل شان بشویم، به ایشان نفوذ کنیم و طرح بحثمان را پیش ببریم!

یعنی میز بازی را ما بچینیم!

طرف بچه شیعه است و اربعین بر خلاف تمام آموزه های دانشگاهی اش خرج میکند و مصرف میکند، و بعد برمیگردد سر کلاس درسش خلاف آنچه عمل کرده و به آن عشق ورزیده را تدریس میکند!

 

شبیه این کار را امام هم در انقلاب اسلامی کرد!

کاری کرد که همه ی آنها که مسلمان بودند و شیعه بودند و ایرانی بودند و یا حتی بعضا دستپرورده نظام طاغوت هم بودند، در نهضتش شرکت کردند!

ما هم در گفتمان سازی آزاد اندیشی میتوانیم نسبت به این اقشار از چنین راهی ورود کنیم!

این مساله بخشی از توضیحات پشتیبان راهبرد محتوایی است.

راهبرد محتوایی آزاداندیشی

طبق مباحثی که سابقا در حلقه اندیشه کلامی راجع به سیر تولید مفاد گفتمانی داشتیم و با توجه به جزوه «چیستی مفاد گفتمانی» که خروجی آن جلسات می باشد، راهبرد گفتمانی لایه میانی اندیشه و مفاد گفتمانی است.
تا قبل از این لایه، ما در مقام اندیشه هستیم. صرفا کار تئوریک میکنیم و سعی می کنیم خود اندیشه را بکاویم و بعد از تولید اندیشه، سعی می کنیم محتوای تیز و کلیدی آن را عصاره گیری کنیم و عصاره معرفتی اندیشه را تولید کنیم.
البته قبل از کار بر روی اندیشه، مطابق تحلیلی که از صحنه داشته ایم و نیازی که از عینیت جامعه استشمام کرده ایم، این اندیشه را برای کار انتخاب کرده ایم.

بعد از گردآوری عصاره معرفتی، نوبت به صورت بندی آن جهت ارائه به نخبگان فرهنگی و گفتمان سازی بین آنها می شود. یعنی به مفاد گفتمانی نیاز است. لکن برای تولید این صورت بندی و مشخص کردن مباحثی که باید مطرح شود و مباحثی که نباید مطرح شود و یا اولویت بندی محتواهایی که باید مطرح شود، نیازمند ملاک هستیم. اینجاست که محتاج راهبرد محتوایی میشویم.

راهبرد محتوایی در واقع میخواهد ملاکی به دست ما بدهد که بر اساس آن بتوانیم محتوای اندیشه را ویرایش بزنیم و به مفاد گفتمانی تبدیل کنیم.
اگر خاطرتان باشد در مباحث پیشین راهبرد محتوایی را به شابلونی تشبیه میکردیم که آن را روی عصاره معرفتی می گذاریم. این شابلون از میان اندیشه بخش هایی را برمیگزیند و در نتیجه مفاد گفتمانی به ما میدهد.

لذا آن چیزی که در مفاد گفتمانی مهم است این است که از حیث های مختلف ملاکاتی به ما بدهد که با آن بتوان عصاره معرفتی را ویرایش زد.
این لحاظات حداقل باید 4 حیثی را که در جزوه اشاره شده پژوهش دهد.

یعنی مثلا در راهبرد محتوایی باید این موارد باشد:
– گفتمان آزاداندیشی باید منتهی به خلق قیام در جامعه باشد. لذا نباید به سمت آکادمیک کردن آزاداندیشی برود و باید آن را به شدت مردمی و متنی کند.
– گفتمان آزاداندیش باید به نحوی تقریر شود راس هرم مفاهیم فرهنگی قرار گیرد و بتواند همه محتوا های دیگر را باز تقریر کند
– آزاداندیشی مشترک لفظی است و گفتمان رقیب نیز از این لفظ استفاده میکند. لذا باید به گونه ای مطرح شود که در پارادایم رقیب نیفتد
– -ذهن جامعه ما مرتب توسط رسانه ها و افکار تمدن رقیب تغذیه می شود و قدرت تفکر از آنها سلب شده است. با توجه به این نکته در جامعه ایران، شروع گفتمان آزاداندیشی باید از تفکر و اندیشه باشد. علاوه بر این، این امر کمک میکند که در دام تمدن رقیب در تعریف آزاداندیشی نیفتیم.
– ذهن مخاطب از قبل درگیر مفاهیمی است. مثلا بحث عدالت یا مردم سالاری یا ولایت فقیه از قبل در ذهن مخاطب ما درگیری ایجاد کرده است. آزاداندیشی باید نسبت روشنی با درگیری های ذهنی مخاطب داشته باشد.
-از طرفی نباید روی نقاط حساسیت زا برای مخاطب دست گذاشت و از آنجا بحث را پیش برد. این ممکن است دافعه ایجاد کند و بحث را کند پیش ببرد.

-……………

آزاداندیشی و تعلیم و تربیت

بسم الله الرحمن الرحیم
#حسین_علیمردانی
#فعالیت_کلاسی
#آزاداندیشی_و_تعلیم_و_تربیت
• آزاداندیشی و تعلیم و تربیت
○ عصاره معرفتی
§ آزاداندیشی یک هدف پرورشی است که می تواند مورد طراحی آموزشی قرار گیرد و الگوهای آموزشی موجود را متحول کند. پرداختن به آزاداندیشی در نظام تعلیم و تربیت، یک شخصیت فکور همراه با استقلال فکری و موقن به آموزه ها و دستاوردهای فکری خویش را پدید خواهد آورد و همچنین آسیب هایی همچون آزادی عقیده همراه خواهد داشت که باید جلوگیری شود.
○ جایگاه بحث
§ آزاداندیشی می تواند به عنوان یک هدف پرورشی در دستگاه تعلیم و تربیت مطرح شود.
○ سابقه
§ آزادی در کشف و یادگیری در مکاتب تعلیم و تربیتی مورد بررسی قرار گرفته و ثمرات چندی برای آن در تربیت دوران کودکی شمرده شده است.
§ مدارس مونته سوری از این قبیل هستند.
○ خلاء تئوریک
§ با رشد یافتن دستگاه تحلیل انسان و درک پیچیدگی های انتزاعی، نقش آزادی در تعلیم و تربیت محدود می شود و متعلمین بسته به استعداد ذاتی اسیر قالب ها و دانایی های پیشینیان می شوند.
§ البته باز هم تلاش هایی در جهت رشد و بسط سبک های تفکر مانند تفکر تفسیری، تفکر انتقادی و… صورت گرفته است، اما نتیجه این تلاش هم رقم زدن پلورالیسم معرفتی و دوری از حقیقت دانش بود.
§ آزادی در ساحت اندیشه هیچ گاه با ادبیات خالص مکتب اسلام تعریف نشده؛ طبعا آنچه از آزادی در الگوهای آموزشی محقق شده، منتهی به آزاداندیشی نخواهد شد.
○ ایده پردازی
§ محقق کردن آزاداندیشی در نفوس انسانی می تواند مراحل زیر را داشته باشد.
□ تبیین حقیقت و واقعیت؛ بیان اینکه واقعیتی هست و قابل دسترسی است.
□ بها دادن به سؤالات دانش آموزان و پیگیری آن.
□ جلوگیری از ناامیدی در رابطه با رسیدن به پاسخ.
□ تشویق ایده ها و نظریه پردازی ها.
□ … ب
○ تهدیدها
§ مطرح کردن آزاداندیشی به عنوان هدف آموزشی و پرورشی دارای آسیب های زیر خواهد بود
□ پرداختن به سؤالات متنوع و مافوق درک و بی حوصله گی در مقام تحقیق.
□ عدم توان تشخیص پاسخ درست و گمراهی اعتقادی.
□ تعصب
□ ب….
.

اندیشه و آزادی دو مختصه مهم برای مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مفهوم آزاداندیشی از دو مفهوم اندیشه و آزادی نشأت گرفته است و با هر مبنایی که در نظر گرفته شود، آزاداندیشی از آن دو مفهوم متاثر می باشد فلذا در مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی باید جایی برای اندیشه و آزادی در نظر گرفته شود.
  • این توجه هم باید از زاویه ثبوتی و هم از زاویه اثباتی باشد یعنی یکبار باید دید که خود مقوله اندیشه و آزادی در تحقق آزادندیشی چه جایگاهی دارند و نسبت هر کدام از آن ها با آزاداندیشی به چه صورت است.
  • اما از جهت اثباتی یعنی آن که جامعه ایران نسبت اش با مقوله اندیشه چیست ؟ اندیشه در جامعه ایران چه جایگاهی دارد ؟ آیا جامعه ایران چه جامعه نخبگانی و چه جامعه عمومی برای اندیشه ارزش قائل هستند ؟ برای مثال آیا جامعه نخبگانی حوزوی به دلیل ارتباط با دانش از اندیشه فاصله ندارد ؟ یا جامعه عمومی به دلیل درگیری زیاد با عواطف و احساسات و دنیای مدرن از اندیشه فاصله نگرفته است ؟
  • یا آزادی در جامعه ایران تا چه اندازه خواست عمومی می باشد ؟ آیا توان تحقق آزادی از جهت های حاکمیتی و امنیتی وجود دارد ؟ و سوال های دیگری که به دو مسئله آزادی و اندیشه توجه می کند و آن ها را از جهت ثبوت و اثبات برای تحقق آزاداندیشی مورد واکاوی قرار می دهد.

مختصات راهبردی آزاداندیشی 4

مختصات راهبردی آزاد اندیشی 4

راهبرد محتوایی چیست ؟

اول باید بدانیم که ما یک خاستگاه راهبردی در مورد آزاداندیشی داریم و یک راهبرد محتوایی.

خاستکاه راهبردی تشخیص نقطه نیازی است که ما را به مساله می‌رساند. مثلا اگر نیاز صحنه را ایجاد یک ایده اصلاحی بدانیم و نبود این ایده را باعث انزوا وانفعال جبهه بدانیم آنگاه در پاسخ به این پرسش بحث آزاد اندیشی را به عنوان یک ضرورت در داخل ایده مادر فرهنگی مطرح می‌کنیم . یا پاسخی از این دست که چون ما در ایران به دلیل تعارض تمدنی اساسا گوش شنوایی در بحث اسلام ناب نبودیم آزاداندیشی یک ضرورت در میدان است که شما بباید بدان بپردازی تا محیط مخاطب اسلام ناب قرار بگیرد را باید درهمین طبقه از بحث قرار داد.

اما راهبرد محتوایی به دنیال آن است که به ما بگوید چه راهبردهای کلانی را باید برای صورت بندی محتوا برای مخاطب شایسته لحاظ کنیم وچه گام های راهبردی باید برداریم تا مخطب به مساله مورد نظر برسد. در اینجا دو مطلب واضح است. اولا برای ما روشن است که چرا ما به بحث آزاد اندیشی پرداخته ایم و با توجه به این نکته اساسا دارایی محتوایی معلومی داریم . ثانیا میدانیم ما طیفی از مخاطبین داریم و باز میدانیم که چه مخاطبی را باید اول فعال کنیم. مثلا میدانیم ما نخبه فکری داریم و نخبه فرهنگی داریم و یک بدنه مردمی. و باز می‌دانیم مخاطب فرهنگی را اول باید فعال کرد. حال سوال این است که ما این محتوای را با چه ملاحظات راهبردی به این مخاطب شایسته برسانیم؟

در اینجا دو نکته مهم را باید تذکر داد

1 . ما یک طیف راهبردهای کلان محتوایی داریم مقلا اگر ما نتوانیم ویژیگی های مخاطب شایسته را به تفکیک دربیاوریم در مورد صورت بندی محتوا نسبت به او دچار چالش می‌شویم. باید بگوییم نخبه فرهنگی دارای فلان ویژیگی هاست و ما هرکجا آن را اصطیاد کردیم با یکسری ملاحضاتی بحث آزاد اندیشی را با او در میان میگذاریم

2 . اگر فرض را بر این بگیریم که ازمرحله اول عبور کرده ایم میتوان چند ملاحظه راهبردی و گام راهبردی را برداشت برای اینکه مخاطب بتواند دریک محیط مناسب فکری به مساله آزاداندیشی برسد. ( من مخاطب شایسته را نخبه فرهنگی ویا رهبر فرهنگی گرفته ام)

  1. از ابتدا با اونباید به صورت عریان از آزاد اندیشی صحبت نکنیم. چون این این مساله انصراف خاصی درایران امروز دارد ودائما رهزنی هایی خواهد داشت.
  2. ما از نیاز امروز صحنه شروع کنیم. به عقیده حقیرخلا ایده اصلاحی در میدان و به تبع آن تشویش دائمی صحنه ، نیاز به یک طرح متفاوت را درمیدان پیش از پیش جدی کرده است
  3. درپی شماره دو و طرح این بحث برای مخاطب باید برای او بتوانیم نوعی از تفکر را از بقیه تفکرها تمیز دهیم. توضیح مطلب آنکه باید روشن کنیم ما درایران امروز اتفافا تفکر ومبانی تفکربسیار داریم و اساسا کشور حاصلخیزی از این جهت بودیم وهستیم. آنچه که ما به آن امروز احتیاج داریم تفکری است که ازآن حل مساله دربیاید. و باید دانست که که شکل گیری مساله درطبقه ای ازفکر واندیشدن راهبردی محقق خواهد شد.
  4. از مخاطب بخواهیم که ایده های راهبردی موجود در صحنه را لیست و اگر پیشنهادی دارد بگوید.
  5. در پی این چندمورد باید از ایده اصلاحی موجود( چرخه پیشرفت فرهنگی به عنوان ساختار و نظم و ایده مادرفرهنگی به عنوان محتوا) بحث کنیم و سپس نشان دهیم که این ایده میتواند از پی حل مسائل برآید. آزاد اندیشی در اینجا به عنوان یک امر ضروری باید در ارتباط با دیگر عناصر بنشیند.
  1. ما باید بتوانیم برای تک تک این مراحل یک صورت بندی محتوایی داشته باشیم.

4 . صورت بندی ها باید برای هر طیف از مخاطب ها متفاوت و منعطف عمل کند. مثلا اگر طیف بدنه جبهه را لحاظ می‌کنیم صورت بندی محتوایی آن در مرحله اول که میخواهد نیاز صحنه را معرفی کند باید کاملا متفاوت ازجایی باشد که میخواهیم برای طیف رهبر فرهنگی مطرح کنیم. لذا باید سناریورهای متفاوتی طراحی کرد.

 

گزارشی از جستجو در باب راهبرد محتوایی ( ۱- محتوایت را داد نزن ! )

راهبرد محتوایی، گزارش یک جستجو

بعد از مدت ها کار فکری و محتوایی روی محتوایی خاص اکنون زمان آن رسیده که وارد مرحله گفتمان سازی آن مفهوم شویم.
ما ابتدا این توده اندیشه را در قالب یک عصاره ریختیم که شامل ده ها جمله سنگین و پرمحتوا میشد. جملاتی که امکان این را داشتند که باز شده و تبدیل به ده ها مقاله بشوند.

اکنون باید یک راهبرد و یک استراتژی میچیدیم برای اینکه این محتوا را چگونه در ذهن احاد جامعه بارگذرای کنیم ؟
واژه استراتژی که ما معادل فراسی آن یعنی راهبرد را استعمال میکنیم، در ابتدا فقط در جنگ ها به کار میرفت و به معنای چینش نیروها بود. اینکه گروهان پیاده را کجا مستقر کنیم و سواره ها را کجا، کدام گروهان اول وارد عمل شود و اگر شکست خورد نقشه بعدی چه چیزی باشد و مسائلی از این دست را استراتژی مینامیدند. شبیه کاری که مربی های فوتبال هم میکنند.

طبیعتا علاوه بر تفکر، نظرسنجی، مصاحبه، الهام غیبی و راه های دیگری که باری اتخاذ راهبرد محتوایی درست وجود دارد، راهی هست به نام رجوع به عقلانیت موجود که نه ادعای اصابت کامل آن رواست و نه ادعای کفایت آن !
اما در کنار سایر روش ها، میتوان روی این روش هم برای رسیدن به راهبرد محتوایی جسابی باز کرد.

بعد از جستجویی نسبتا ابتدایی در اینترنت به مطالبی در باب تنظیم راهبرد محتوایی دست پیدا کردم که با شما به اشتراک میگذارم.
1- راهبرد محتوایی برای بازاریابی موفق !

در جهان مدرنی که امروز تجربه میکنیم، پویش ها معمولا سمت و سوی مادی دارند. هرچند نتایج آنها در مجال های غیر مادی که با آرمان های الهی شکل گرفته اند هم امکان اثرگذاری داشته باشد.
انچه تمدن مادی با همه وجود به دنبال آن میدود، منفعت مادی است. گویا تنها چیزی که جایش خالیست و باید بدنبالش دوید همین است و تمام !
روانشناسی تلاش خود را میکند که کار زیاد و خسته کننده را نرم و قابل قبول جلوه دهد و اقتصاد راه های انحصار در سرمایه را پیش پای محققان میگذارد.
جهان مدرن در باب راهبرد محتوایی هم کاغذهای زیادی تولید کرده است. البته باید توجه داشت که عمده این مطالبی که منتشر شده در فضای توسعه کسب و کار و تبلیغات محصولات تجاری تولید شده اند.

چند تا از توصیه هایی که اینجا مطرح شده است و برای حاجت ما هم قابلیت الهام گرفتن دارد به شرح زیر است :
1- داد زدن جمله بیا بخر! مشتری را فراری میدهد !
ارائه محتوا نباید خیلی صریح باشد. در توضیحش باید بگویم که اگر همینظوری مستقیم و بدون واسطه به پدیده ای مفید، پربرکت و ضروری برای حیات بشری یعنی خورشید نکاه کنیم اصلا تجربه زیبایی نخواهیم داشت، لذت نخواهیم برد و دوست نداریم این تجربه را تکرار کنیم.
اما اگر این نور از شیشه های رنگی میان پنجره های سنتی معماری ایرانی عبور کند نتیجه کاملا برعکس خواهد بود.
تولیدات هنری جبهه انقلاب عمدتا فاقد این نگاه هستند. معمولا در فیلم یا انیمیشنی که تولید میشود مدام داد میزنیم که ما انقلابی هستیم، ما مسلمانیم، ما با امریکا دشمنیم، ما غیرت و حیا داریم و و و …
تاثیر این گونه ارائه محتوا در ذهن مخاطب به همان اندازه عمیق و جدی است که گفتن جمله : بیا این را بخر ! توسط فروشنده در ذهن خریدار !

برای همین به نظر میرسد درست نیست که ما مدام کلمه آزاداندیشی را مطرح کنیم و با استدلال های مختلف اثبات کنیم که آزاداندیشی خوب است و تو باید آزاداندیش باشی !

اما جایگزین چیست ؟

اگر بخواهم جایگزین را در یک کلمه معرفی کنم باید بگویم : هنر !

به عنوان مثال هنر اصیل شعر فارسی پر است از همین زیباسازی های مفاهیمی که ممکن بود خیلی صریح و بی پرده و خشک ارائه شوند.

حافظ جمله ساده ی”دلم برایت تنگ شده” را به شکل زیر بیان میکند :

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا برآید چیست فرمان شما ؟

البته مقصود این نوشته در این مرحله ابدا آن نیست که وارد روش های گفتار یا نوشتار شود ، بلکه سعی دارد از این منش در ارائه محتوا الهام بگیرد برای سبک اتخاذ راهبرد برای گفتمان سازی یک مفهوم در جامعه .

ضمنا گفتمانسازی زمانی محقق میشود که با اصنافی از این ابزار ها مفهوم مطلوب را منتقل کنیم و به یک روش بسنده نکنیم.

مثلا میتوان مفهوم مطلوب آزاداندیشی را در تصویر یک آرمانشهر رویایی یا دگم اندیشی را در تصویری از یک پادآرمانشهر منزجر کننده ارائه داد.

رمان 1984 بدون اینکه بگوید : حکومت دیکتاتوری و کمونیستی بد است ، یا ارائه تصویری تاریک و اغراق آمیز این ذهنیت را منتقل میکند و خواننده را به بدیل آن یعنی لیبرالیسم سیاسی و اجتماعی دعوت میکند.

فلسطین میراث یهودیان واقعی

«او گفت : خداوند از كوه سينا آمد ، از كوه سعير (فلسطین) طلوع كرد و از كوه فاران (مکه) درخشيد و با ده هزار از مقدسين و مؤمنين آمد.»

????یهودی و مومن واقعی به موسی (ع) آن کسی است که به وعده خدا در تورات از عمق جان باور داشت و طبق آن وعده، به عیسی ع ایمان آورد و مسیحی شد.
????یهودی و مومن واقعی به موسی (ع) آن کسی که به وعده خدا در تورات از عمق جان باور داشت و طبق آن وعده، به محمد ص ایمان آورد و مسلمان شد.

یهودی واقعی کسی نیست که در نبود موسی ع گاو پرست شد،
یهودی واقعی کسی نیست که میخواست عیسی ع را به صلیب بکشد
یهودی واقعی کسی نیست که می خواست محمد ص را شهید کند

یهودی واقعی، مسلمان شد و امروز وارثان حقیقی بنی اسرائیل، مسلمانانند.
مسلمانان فلسطین همان یهودیان مخلصی هستند که به کلام خداوند متعال باور داشتند و به فرستاده ی او ایمان آوردند و مسلمان شدند
و اکنون
سرزمین فلسطین میراث حقیقی یهودیان واقعی است
نه میراث آدم کشانی که نه به نبوت موسی ع ایمان آوردند، نه عیسی ع و نه محمد ص

نظام محاسبه توحیدی در تحلیل مبارزه با اسرائیل

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مبارزه با اسرائیل را از زوایای مختلفی می توان تئوریزه کرد، عده ای آن را با رویکرد انسانی و بشردوستانه تحلیل می کنند و سعی بر نشان دادن کثافات و اعمال ضد انسانی این رژیم منحوس دارند. در این تحلیل رژیم صهیونیستی به دلیل اعمال ضد انسانی محکوم به محاکمه است اما چیستی آن محاکمه نامشخص می باشد. در این تحلیل نهایت غایتی که برای مبارزه با اسرائیل تصویر می شود، کنترل اسرائیل و جلوگیری از بروز رفتارهای ضد انسانی است.
  • رویکردی دیگر که در مبارزه با اسرائیل مطرح می شود رویکردی عربی قومیتی است. در این رویکرد اسرائیل باید از فلسطین خارج شود چرا که آن ها به منطقه قومیتی اعراب حمله کرده و آن جا را غصب کرده اند. این رویکرد دال مرکزی اش بر غصب زمین های آبا و اجدادی فلسطینیان است.
  • اما رویکردی دیگر که برخاسته از نظام محاسبه توحیدی می باشد اسرائیل را شر مطلق می داند چرا که مانع تحقق حکومت الله است در این رویکرد دال مرکزی قیام برای نابودی اسرائیل مانعیت او برای تجقق حکومت الله است یعنی حتی اگر بر فرض محال اسرائیل مردم و کودکان فلسطین را قتل عام نمی کرد و حتی اگر مردمان اعراب خود با حضور اسرائیل در کشورشان مشکلی نداشتند ما باز سر سازش و صلح با اسرائیل را نداشتیم چرا که وجود او اساسا مانع تحقق حکومت الله است چرا که آن ها به دنبال تمکن بر عالم و دنیا هستند و ما نیز به دنبال تمکن حکومت الله بر عالم هستیم.
  • روایت صحیح از علت اصلی برای مبارزه با اسرائیل برخاسته از این تحلیل است که نتیجه ای از نظام محاسبه توحیدی می باشد. البته که در این رویکرد هم تمام اعمال غاصبانه و ضد انسانی اسرائیل نفی می شود اما دال مرکزی و دلیل اصلی برای مبارزه با اسرائیل مسئله دیگری است.
  • و چه زیبا این رویکرد را حضرت روح الله تئوریزه کردند و فرمودند که : من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می‌کنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابلِ دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست.
    • صحیفه امام؛ ج20؛ ص325 | پیام به مسلمانان ایران و جهان؛ 6 مرداد 1366
  • نکته : البته این نکته که جامعه امروز توان پذیرفتن این خط روایت را دارا است بحثی دیگر می باشد که در جای خود باید بررسی شود اما خط اصلی روایت نباید گم شود.

آینه، مثل مومن!

بسم الله الرحمن الرحیم

در تعالیم اسلامی یکی از چیزهایی که مومنین به آن توصیه شده اند این است که برای یکدیگر مثل آینه باشند.
مثل آینه بودن یعنی چگونه بودن؟

آدم وقتی در آینه نگاه میکند، خودش را میبیند، میتواند بدی ها و خوبی های خودش همه را ارزیابی کند و بدی ها را اصلاح کند و خوبی ها را افزایش بدهد.

مثل انسان در آینه میبینید که عمامه اش را کج گذاشته، درستش میکند
میبیند که یقه اش تا شده است آن را درست میکند
میبیند که فلان لباسش به بهمان لباسش می آید و تصمیم میگیرد مجددا همین ترکیب را بپوشد
محاسنش را مرتب میکند
و …

مومن هم برای مومن این طوری است هم عیب ها و هم خوبی هایش را نشان میدهد، صادقانه، به غرض اینکه او خوب ببیند و اصلاح کند و بهتر از قبل شود!

در این مدار حدیث های دیگری نیز داریم که قابل توجه اند!

رابطه آزاداندیشی و اخلاق

  1. آزاداندیشی تأمین کننده عقاید پشتیبان کننده فضائل

اخلاق روی شکل گیری ملکات نفسانی متمرکز است، انسانی که دارای ملکه ای است که یک فضیلت اخلاقی به سهولت از او صادر می شود را متخلق به آن خلق می نامند؛

برای اینکه انسان خود را متخلق به فضائل بکند اولاً نیاز است که عقایدی محکم از آن فضیلت که چیست و چرا باید به آن اعتقاد داشت پشتیبانی کنند، و حتی عقاید کلی در مورد خدا و مخلوقات و رابطه مخلوقات با خدا و یکدیگر نیز نقش مهمی در اینکه فرد بتواند آن فضیلت را در خود ایجاد کند، دارند. ثانیاً باید فرد خود را به عمل وابدارد تا بتواند آن خلق را در خود ملکه کند.

 

در نتیجه نقش اندیشه در اخلاق بسیار جدی است، از طرفی هم اندیشه ای که گرفتار اغلال و موانعی باشد، نمی تواند زمینه های راهور و همواری را برای فردی که می خواهد مسیر حیات اخلاقی را بپیماید، فراهم کند. آزاداندیشی یعنی همین رها کردن اندیشه از اغلال مختلف، یعنی رهاندیدن اندیشه از تعصبات و ترس ها و تقلیدها و هر نوع مانع درونی یا بیرونی دیگر، و این اندیشه آزاد است که می تواند فرد و شخصیتی را بسازد که دارای عقاید مستحکم و صحیحی است و می تواند مسیر حیات اخلاقی و به دست آوردن ملکات فضائل را طی کند.

 

  1. حق پذیری شکل دهنده یک شخصیت عبودی

 

در نگاه دیگر اخلاق را نباید صرفا دارا شدن ملکه فضیلت های اخلاقی دانست، بلکه اخلاق در نهایت خود دنبال تحقق یک معنویت عمیق در انسان است، یک خدا گرایی و عبودیت عمیق، از طرف دیگر روح معنای بندگی و اصل و حقیقت آن «مملوکیت و تعلّق نسبت به فرد دیگر» است. عنصر اساسی در بندگی «ملکیّت» است که ریشه و سبب اصلی بندگی فردی برای فرد دیگر است.

ملکیت در امور اجتماعی و عرفی، تابع قراردادهای شکل گرفته در اجتماع و عرف جامعه می‌باشد و بسیاری از امور تکوینی نیز از حیطه آن خارج می‌باشند. اما ملکیت خداوند نسبت به موجودات بدینگونه نیست و او مالک حقیقی همگی آن‌ها می‌باشد، و این ملکیت حقیقی موجب می‌شود تا همه موجودات عالم، عبد و بنده خداوند و سراسر متعلق به او باشند که از آن به «بندگی تکوینی» یاد می‌شود. حقیقت همه موجودات ممکن، هویت بندگی داشته و عین فقر و ربط به حق تعالی هستند. نه تنها به لحاظ ذات بلکه در صفت و فعل خود نیز فقیر و مملوک بوده و محتاج عنایات دم به دم حضرت حق می‌باشند. (آیین بندگی و دلدادگی/ یزدانپناه, ص. 250-252) از این نگاه همه موجودات از جمله انسان عبد هستند، إِنْ كُلُّ مَنْ فِي اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّ آتِي اَلرَّحْمنِ عَبْداً  (سورة‌مبارکة  مريم‏، آیه  93) ولی حضور آدمی در نشئه مادّی و مشغول شدن قلب و جان او به تدبیر بدن و دیگر تعیّنات و دلبستگی ها، به طور غالب باعث می‌شود تا اغلب انسان‌ها از درک چنین نسبتی غافل شوند، مگر اینکه برای نیل به حقیقت فقری خود و انکشاف این نسبت شریفه، تلاش و حرکت ارادی به سوی درک آن بنمایند، چنین سعی و کوششی، مقوله‌ای به عنوان «بندگی سلوکی» را رقم می‌زند. (آیین بندگی و دلدادگی / یزدانپناه, ص. 269-270) با این توضیحات باید گفت عبادت « پيروى و تسليم و اطاعت مطلق است در برابر يك قدرت واقعى يا پندارى، از روى طوع و رغبت يا از سر كره و اجبار، همراه با حس تقديس و ستايش معنوى يا بدون آن.» (روح توحید, ص. 64) به بیان دیگر وقتی «شخص خود را در مقام مملوکیت نسبت به کسی یا چیزی که برای او ربوبیت قائل است قرار می‌دهند.» (المیزان / علامه‌طباطبایی, ج1 ص. 25)  می‌گوییم او را عبادت کرده است.

بندگی خداوند به خاطر اینکه حقیقی‌ترین حقائق و بالاترین حقیقت این عالم خدا است، و همه حقائق دیگر همه از او جوشیده است، در واقع تسلیم شدن در برابر حق و حقیقت است. به عبارتی اگر روح معنای بندگی مملوکیت است، از آنجا که همه چیز مملوک واقعی خداوند است، بندگی سلوکی چیزی جزء حق گرایی به لحاظ گرایشات عبد، و حق پذیری به لحاظ سیره عملی عبد نخواهد بود.

 

آزاداندیشی زمانی محقق می شود که اندیشه بدون تعصّب، تقلید، ترس و انواع و اصناف تعلّقات(حتی فارغ از دغدغۀ دفاع از مرزهای باورهای جمعی یا فردی) و تنها با انگیزۀ فهم واقع و دریافت حقیقت با مراعات منطق و روش‌های تحقیق صورت می‌گیرد.

جوهره غایی آزاداندیشی حق گرایی و حق طلبی است، که همان جوهره بندگی و عبودیت است؛ لذا اگر اخلاق غایتش شکل گیری یک شخصیت بی تاب برای انجام تکلیف الهی و بنده محض حق شدن است، آزاداندیشی نیز با شکل دهی به یک شخصیت حق گرا و حق طلب در لایه اندیشه، به شدت با حیات اخلاقی معاضدت خواهد کرد.

 

#یادداشت_370

عقیل رضانسب 14020725

 

خود شکن!

بسم الله الرحمن الرحیم

حدیث شریفی را کرارا شنیده ایم که میفرماید : «طوبی لمن شغلته عیوبه عن عیوب الناس» خوشا به حال کسی که عیب های خودش او را از اینکه به عیب های دیگران بپردازد فارغ کرده است.
میفرماید خوشا…
دو نکته را شاید بتوان از این بیان برداشت کرد، یک اینکه آنچه در پی این کلمه می آید چیز بسیار خوشی است و دوم اینکه به نظر میرسد چیز کمیابی، دیریاب و سختیابی است؛ و این خودش یعنی احتمالا خیلی ها هستند که خیلی وقتها علیرغم اینکه خودشان معیوب اند بیشتر از اینکه به عیب های خودشان بپردازند به عیب های دیگران میپردازند، یا حتی هنوز آنقدر عیب های خودشان را نفهمیده اند که بخاطرش عیب های دیگران اصلا مشغولشان نکند.
و این خیلی مهم و تامل برانگیز است…

نمیخواهم چنین بپندارم که تنها معیار در مساله ی پرداختن به خود و دیگران همین یک روایت است، چرا که قطعا چنین نیست، و این مساله ابعاد مختلفی دارد، اما اگر بخواهیم صرفا از همین زاویه به مساله نگاه کنیم این نکته قابل توجه است که ما چه میزان در شناسایی عیب های خودمان دقیق هستیم؟ و چه میزان در فکر آنها غوطه میخوریم و به حال خودمان دل میسوزانیم؟

ما شاید عبارات عتاب آمیز مختلفی در بیان شارع حکیممان داشته باشیم، که حس کنیم آنها را میخواهیم به دیگران توصیه کنیم، ولی شاید بد نباشد اگر همیشه قبل از هر چیزی اول خودمان را مخاطب آنها بدانیم و خودمان را از منظر آن عتاب ها نقد کنیم، شاید در جاهایی که هیچ فکرشان را نمیکنیم گل هایی کاشته باشیم!

شاید برخی از ما همین نکاتی را که حقیر نوشتم در ابتدا بر دیگران تطبیق دهیم و شاید خودمان آخرین گزینه در تطبیق باشیم، یا حداقل اولین گزینه در تطبیق نباشیم، یا حتی اگر اولین گزینه در تطبیق هستیم، هنوز گزینه های دوم و سومی داریم که در آنها هم این ها را تطبیق میدهیم، احتمالا این یک واقعیت قابل توجهی است که احتمالا نباید از کنارش به سادگی بگذریم!

ترافیک

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا شده موقعی که دارید با تلفن همراه صحبت میکنید کسی بیاید و همزمان با شما صحبت کند؟ چه میزان میتوایند در این حالت پاسخ او را بدهید یا متوجه باشید چه می گوید؟
چه میزان میتوانید همین کارها را برای کسی که پشت گوشی است انجام بدهید؟
احتمالا هر دو تا را کم، یا دست کم کمتر از حالت عادی؛
احتمالا دقایق ای از صحبت هر دو را از دست میدهید، و واکنش هایتان هم کیفیت شان پایین می آید.
اگر همین اتفاق در اثنای حضورتان در یک میدانی که به خاطر چند ورودی بودن دچار گره ترافیکی شده بیفتد اوضاع چطور خواهد بود؟
حالا پشت خطی هم دارید، شخص مهمی که مدتی منتظر تماسش بودید تا در مورد یک مساله ی چالشی با او صحبت کنید زنگ زده و پشت خط است.
فرزندتان شروع میکند در صندلی عقب ماشین بالا و پایین میپرد و میگوید که احتیاج به سرویس بهداشتی دارد!

خب فعلا بس است، بیشتر از این سرتان را شلوغ نمیکنم
اما آن کسی که الان دارید با او صحبت میکنید همکارتان است که دارد با شما در مورد دستور جلسه ی فردا صحبت میکند و چند سوال میپرسد و شما هم دارید جواب میدهید.
کنار دستی تان همسرتان است که چون مادرش تماس گرفته و منتظر جواب خانواده شماست میخواهد بداند مهمانی را فردا بیاندازند یا پس فردا

به نظر شما پاسخ هایی که به این دو شخص میدهید چقدر قابل اتکا هستند و با لحاظ جوانبی که خودتان معتقد و مایلید رعایت کنید بیان شده اند؟
دستور جلسه ای که پیشنهاد میدهید چقدر قابل دفاع است؟
روز و ساعتی که برای مهمانی هماهنگ شده است چه میزان با لحاظ برنامه هایتان بوده و با چیز مهمی تداخل نمیکند؟

به نظرتان اگر بعدا در هر دو مورد مشکلی از جانب پاسخ های شما پیش بیاید، دیگران چه فکری خواهند کرد؟ و شما نسبت به عواقب این پاسخ ها چه مسئولیتی دارید؟

آیا راه حلی وجود دارد تا این آسیب ها به حداقل برسد؟
دیگرانی که با شما کار دارند باید با مشاهده وضعیت شما چه تعاملی با شما بکنند؟

محتصات راهبردی آزاداندیشی 3

باهم فهمی

یکی از نکات بسیار مهمی که در بحث آزاد اندیشی وجود دارد این است که وقتی ما از لحاظ راهبردی به این نتیجه رسیدیم که باید به رسیدن به مردم سالاری و سالارکردن ایشان  به آزاد اندیشی برسیم تبیین رابطه بین این دو به چه نحوی است؟

نکته اولی که باید بدان توجه کنیم این است که یکی از ستون‌های اصلی تجدد و شکل گیری تمدن لیبرالیسم بحث فرد گرایی است. این فردگرایی را باید درداخل پاردایم اومانیزم و بستر سوبژکتیویته فهمید. اتفاقا در همین آب و هو دموکراسی به عنوان صورت نظم نوین جهان معرفی میشود.

معجزه حضرت امام در این برهه حساس تاریخی بحث مردم سالاری است. مردم سالری نباید در سایه فردگرایی فهمید بلکه اساسا این صورت بندی در داخل یک نظریه حاکمیت نوینی اتفاق میافتد و ارتباط تنگاتنگی با ولایت پیدا میکند.

از آنجا که یک سوال جدی وجود دارد که مگر میشود هم دم از نظریه ولایت زد وهم پرچم آزاد اندیشی را بلند کرد باید بگویم این سوال متاسفانه به خاطر برداشت تاریخی است که دربستر دین شکل گرفته و صرفا ولایت را یک شخص پادشاه گونه و یک امراز بالا به پایین دانسته است. در این بستر ولایت همه کاره است و همه چیز را از قبل میداند و فقط کار مومنین طبعیت و سرسپردگی و پیشبرندگی است. همین بستر فهمی باعث شده که گمان کنیم اگر بخواهیم واقعا صاحب تفکر باشیم و به معنی واقعی تفکر انتقادی داشته باشیم باید از بیخ و بن دین را بزنیم. در این تلقی دین هرگز تن به آزادی نخواهد داد و همیشه سر از دعوا و جهاد در می‌اورد. اینجا روشنفکران ما به تبعیت از آنچه که در مسحیت وتمئن غرب رخ داده راه علاج های متفاوتی پیشنهاد داده اند. بعضی گفته اند راه دین و آزادی و تفکر ازهم جداست و باید یکی را برگزید و بعضی تغیر در دین و منعطف کردن باورهای دینی را توصیه کرده‌اند بگونه ای که بتواند تاب تفکر نقدی و آزادی بیان را بیاورد. تمام بحث هایی مثل قبض و بسط تئوریک شریعت دکتر سروش و پلورالیزیم معرفتی و دینی که در ایران نگاشته شده همگی درهمین راستاست.

این جاست که باید اعتراف کنیم که گویا با مکتب امام گونه ای دیگر از اسلام و تقریری دیگر از دین در حال رخ دادن است

اگرولایت را در یکی از مترقی ترین تقریرها که در طرح کلی اندیشه اسلامی در قران مطرح شده، بفهمیم سر از یک باور به نام بافهمی درخواهیم آورد. این مطلب را باید هم در ساحت معرفت شناختی وهم در ساحت هستی شناختی مورد دقت قرار داد. آنچه که باید بدان بپردازیم این است که آزاد اندیشی دریک همچین مختصات راهبردی قرار دارد. آزاد اندیشی اساسا ضرورتی است برای فهم قران و فهم طرح دین. فهم ناب قران در بستر ولایت و داخل در یک هویت جمعی و با هم مردم فهمیدن اتفاق خواهد افتاد. حضرت امام در یک همچین فضایی آنچه که ازقرآن  بعد از انقلاب میفهمند بسیار پیشرفته تر و بسیار متعالی تر از قبل از انقلاب است. در این بستر ولایت یک اوتریته نیست که سر از دگم اندیشی درآورد بلکه ولایت یک جریان جوشانی است که تازه خود ولی هم به تفصیل خواهد رسید.

تلاوت و در نتیجه تزکیه، راهبردی قرآنی در توسعه ی عقلانیت..

کیست مولا آن که آزادت کند * بند رقیت ز پایت برکند
چون به آزادی نبوّت هادی است * مؤمنان را ز أنبیا آزادی است.

مولانا آزادی را ذیل هدایت انبیاء میداند.

با این تفسیر راهبرد محتوایی ما و همینطور محتوای راهبردی ما بسیار باید بومی و متأثر از شریعت باشد.

مثلا از دلالتهای آیات شریفه ای مثل آیات زیر نباید عبور کرد. آیاتی که تزکیه را قبل از تعلیم و آموزش و قبل از هر طرح و نقشه ای برای بشر ذکر میکند و تلاوت آیات را و اینکه بشر در معرض تلاوت آیات الهی قرار داده شوند را مقدم بر تزکیه می آورد.

هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الأُمِّيّينَ رَسولًا مِنهُم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ.

سوره مبارکه الجمعة آیه ۲

َقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ إِذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ

سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۴

آیاتی که تلاوت آیات را مقدم بر تزکیه و تزکیه را مقدم بر تعلیم کتاب و حکمت میداند.

گویا خانه های دل و عقل برای بارور شدن نیاز به تزکیه ای دارند که تنها با تلاوت آیات الهی ممکن است.

البته در دعای حضرت ابراهیم علیه السلام در حق أمتشان تزکیه بعد از تعلیم کتاب و حکمت آورده شده که مرحوم علامه در المیزان این تأخیر را بدلیل تأخّر مرتبتی تزکیه از تعلیم میداند در حالیکه در عمل تزکیه مقدم است بر تعلیم و یا اینکه مراد حضرت تزکیه ی مقدِّمی و أولی نیست بلکه مراد تزکیه ی پسینی است که نتیجه ی تعلیم و تزکیه است.

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ

 

من دیروز فردایم!

گاه گاهی در کشاکش کارهای پر مولفه‌ای که انجام داده‌ام یا می‌دهیم، سوالات، ابهامات یا نیازی به راهنمایی و هم‌فکری، برایم پیدا می‌شود! گاهی این نیازها عمق می‌یابد و تبدیل به عطش می‌شود؛

در این بزنگاه، گاهی به ذهنم خطور می‌کند آنچه به آن مبتلاییم در سَلَف ما -یعنی آن کسانی که برای اهدافی شبیه اهداف ما تلاش می‌کرده‌اند- سابقه داشته، آرزو می‌کنم که ای کاش نگاشته‌ای از آن‌ها به دستم می‌رسید و سخنی پیرامون این حال و این ابهامات و … در آن نوشته شده بود؛ حتی اگر آن نگاشته صرفا گزارش یک تجربه‌ی شکست باشد مانند طلا ارزشمند است.

شاید دیری از این تاملات و افکار نگذرد که عطش پیدا می‌کنم تا خودم برای آیندگانم خیلی چیزها را بنویسم،
مثلا تجربیاتم را بنویسم، خصوصا زمانی که می‌فهمم فلان حادثه‌ای که در آن افتاده ام یک حادثه‌ی تکرار شونده برای همه‌ی حرکت‌ها است، و در دل این حادثه تحلیل‌ها و تفرکاتم را، پیش‌بینی‌هایم را، و نتایج حاصله را …. بنویسم.

ناگفته نماند که می‌دانم این نگاشته‌ها بعدا به کار خودم هم خواهد آمد.

اما من نیز در این حال، بسان سلف، دچار ننوشتن می‌شوم! شاید هنوز خیلی ارزش نوشتن را درک نکرده‌ام!

 

فراموش نکنیم که ما خودمان تاریخیم!

ما بخشی از تجربه‌ی اندوخته‌ی بشریتیم!

ما سرمایه‌ی آیندگانیم، و امروزمان بخشی از تجربه‌ی زیسته‌ی بشری است که اگر امیرالمومنین ع پس از ما می‌زیست، سرگذشت ما را مطالعه می‌فرمود آنگونه که انگار با ما زیسته است…

پس کاش برای آیندگان بنویسیم تا قوی شوند، آن وقت ما هم بخشی از بازویشان خواهیم بود.

 

تاملی بر گفتمان نهضت آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت179
#آزاداندیشی
#تاملی_بر_گفتمانسازی_آزاداندیشی

 

تاملی بر سوق ملی در آزاداندیشی

1. اینکه ما در آزادانیشی می خواهیم به قیام جوانان برسیم یعنی اینگونه فرض کرده ایم که لزوما نتیجه آزاداندیشی قیام است؟
درصورتی که قطعا اینگونه نیست برای اینکه شما بخواهی از آزاداندیشی قیام برداشت کنی نیاز به یک سری از رسیدگی ها و جهت دهی ها دارد شاید بتوان گفت باید آزاداندیشی را حد زد تا به این نتیجه رسید و این با اصل آزاداندیشی در تضاد است

2. درباب اقتضائات جامعه و سبقه علم آزادندیشی نکته دقیق و مهمی است و بحث مهمتر اینست که باید از تجربه جریان مدعی استفاده کرد اگر جبهه ما توانایی رسانه ای و مدیریت این حرکت را ندارد و این عملیات را شروع کند در کوتاه ترین زمان تبدیل به آنتی تز خود می شود و یعنی سوختن آیده و به باد دادن توانایی این کلیدواژه.

3.اقتضائات خود اندیشه

برای شروع آزاداندیشی آیا باید از خود آزاداندیشی شد یا گفتمان های مقدماتی دیگری هم دارد مثلا برای اینکه آزاداندیشی تبدیل به گفتمان پلورالیسمی نشود باید از گفتمان های خرد دیگه شروع کرد تا بتوان در نهایت به این گفتمانسازی رسید

تأملی در معنای “راهبرد محتوایی آزاداندیشی”

واژه ی “راهبرد محتوایی” خیلی مأنوس نیست و باید در افق اندیشه کاربر این واژه به دنبال معنای دقیق آن بگردیم. اما حدس هایی می شود زد که در ادامه به این موارد می پردازم.

به معنای سهل گیرانه، اتخاذ راهبرد یعنی مشخص کردن مطلوبیت ها و اهداف کلان که در موضوع مشخص مد نظر است. البته در بعضی موارد اولویت را هم در همین اندیشه راهبردی مشخص می کنند.

اندیشه راهبردی که باعث شده تا اصل بحث آزاداندیشی مورد توجه قرار گیرد، ایده ی فرهنگی مادر است که خلاصه ای از طرح گفتمانسازی موسسه فتوت به حساب می آید.

اما همین بحث آزاداندیشی، محتوای اندیشه ای دارد که پرداختن به آن نیازمند درک صحیح از مخاطب، محتوای متناسب با او و همچنین کنشگران و داعیان دیگر این بحث است.

یک انتخاب راهبردی: پرداختن نظری به موضوع آزاداندیشی اسلامی

شناخت ماهیت آزاداندیشی اسلامی و امتدادها و خویشاوندان آن، مسئله ای بود که در این زمینه، دانش های اسلامی عمیقا خلاء تئوریک داشتند و همین زمینه باعث انفعال عمیق جبهه در گفتمانسازی آزاداندیشی و حتی مطرح کردن شعار آن می شد.

این راهبردی بود که در تحقق عینی آزاداندیشی مورد توجه قرار گرفت. اما اینکه راهبرد محتوایی چه باشد، هنوز مورد سؤال است.

اینکه چینش محتوا چه باشد، مرکز ثقل محتوای بحث آزاداندیشی چه باشد و اینکه چه میزان هر سرفصلی در تأمین هدف ما از مطرح کردن آزاداندیشی کمک می کند، سؤالاتی که باید در راهبرد محتوایی به آن پرداخته شود.

دو طیف در جامعه هستند که مخالف آزاداندیشی و از موانع آن به حساب می آیند: 1.متحجرین. 2.غرب زده ها.

به برکت انقلاب اسلامی، جریان تحجر که ریشه در حوزه های علمیه دارد، رو به انزوا و ضعف و زوال گذاشته است. اما غرب زده ها که شیفتگان تمدن غرب هستند، پیشرفت به سبک مدرنیته را پذیرفته و از سربازان علوم انسانی غربی هستند، اساسا پارادایم علمی غیرمادی را نفی می کنند و توان تفکر در اینباره را از دست داده اند.

با آزاداندیشی می توان با زدن ریشه های سست مکاتب مادی، از آن ها عبور کرد و البته در این درگیری، یک بار دیگر به آموزه های اسلامی بازگشت و خلیط را از آن زدود.

لذا راهبرد محتوایی ما در بحث آزاداندیشی می شود:

تمرکز بر درگیری با علوم انسانی غربی و نفی آن برای ایجاد پوشش گفتمانی برای تولید و رشد امتدادات علوم اسلامی.

????در تکمیل «مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی»

به نظرم می رسد علاوه بر 19 مختصه ی موجود در متن برادر کرانی که به خوبی آورده شده اند، باید برخی مختصات آزاداندیشی که در ابتدای جلسات اندیشه ی آزاداندیشی به آنها پرداخته ایم نیز از منظر اثری که با طرح بحث آزاداندیشی در جامعه ایجاد میشود، در این قسمت آورده شوند.

مثلا اینکه آزاداندیشی نقطه دعوای ما با جریان اصلاح طلب است و درگیری سیاسی ایجاد میکند. یا اینکه نقطه دعوا با جریان امانیستی است و درگیری تمدنی ایجاد میکند.

یا اینکه آزاداندیشی خواست رهبری است و در صورت اقدام برای طرح بحث و گفتمان سازی آن، حمایت های رهبری به عنوان رهبر اعتقادی و حقوقی جامعه پشت این حرکت قرار می گیرد و توان آن را دو چندان میکند. از طرفی حمایت طیفی از مریدان ایشان را نیز به دنبال دارد.

و یا اینکه آزاداندیشی مثل عدالت وعده ی انقلاب اسلامی است و با مطرح شدن آن در جامعه انبوهی از مطالبات نهفته جامعه و نستالوژی های ذهنی آن زنده میشود و ممکن است تجربه های تلخ و شیرین گذشته را در اذهان زنده کند و….

و یا اینکه آزاداندیشی با تولید علم ارتباط وثیقی دارد و از طرفی بحث تولید علم چندین سال است در ذهن تعداد معتنابه از جامعه پر رنگ است.

و یا اینکه…..
همین طور سایر مختصاتی که برای خود آزاداندیشی مطرح کرده ایم، لازم است با لحاظ دیگری در مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی نیز بیاید و در تولید مفاد گفتمانی به آن ها توجه ویژه شود.

چرا آزاداندیشی مهم است؟

توصیه به آزاداندیشی توصیه به تفکر فعال و حقیقی یک جامعه است و این دعوت، دعوت به رهایی از اسارت ها و تامین نیازهای واقعی انسان.
آزاداندیشی از ضروریات مردم سالاری است.
اگر برای حرکت حقیقی یک جامعه مردم سالاری مهم است، آزاداندیشی هم مهم است. و اگر مردم سالاری راه حل و پاسخ مشکلات است، توصیه به آزاداندیشی گام مهمی برای حل مشکلات است.
به علاوه امروزه، با توجه به تسلط و هژمونی همه جانبه غرب بر جهان کنونی، (تسلط دانشی، اندیشه ای، رفتاری، عاطفی، ابزاری، فرهنگی، حاکمیتی، حقوقی، رسانه ای و…) آزاداندیشی، گام رهایی از این تقلید اجباری بی سابقه است.