لایه های تحلیل کنش های اسرائیل

در مورد فلسطین و علت کنش های اسرائیل و در مقابل اقدامات جمهوری اسلامی ایران، چند سطح تحلیل ارائه میشود. یک سطح تحلیل، تحلیل امثال علی علیزاده است که آن را در سطح راهبردی تحلیل می کنند و همه چیز را در لایه منافع ملی و خصوصا بعد اقتصادی کریدور های تجاری تحلیل میکنند.

سطح دیگر تحلیل ها، تحلیل های لایه اندیشه توحیدی است که امثال رائفی پور پرچم دار آن هستند. اینکه عقاید یهودیت صهیونیست که آن را منسوب به خداوند متعال میکند، چیست؟ نوع نگاه آنها به جهان، انسان ها، آینده، پایان تاریخ و…. در تصمیمات و اقدامات آنها تاثیرات اساسی دارد. خصوصا نگاه آن ها به آمدن منجی سبب میشود که برای زمینه سازی ظهور منجی طبق شرایطی که در تورات آمده اقدامات خاصی را تحقق بخشند.
البته جناب رائفی پور لایه راهبردی را نیز ارائه میدهند. لکن به نظر میرسد یک لایه در اینجا مغفول مانده و تحلیل نمیشود که بر اساس مبانی فکری موسسه فتوت که اندیشه را به سه لایه توحیدی، اجتماعی، راهبردی تقسیم میکند، این لایه مفقود، لایه ی اندیشه اجتماعی است. لایه بعد از تحلیل های لایه توحیدی ، جهشی صورت میگیرد به میدان راهبردی و ربط و اتصال این راهبرد ها به اندیشه توحیدی مشخص نمیشود.

جناب استاد موسوی نظرشان این بود که در شرایط کنونی برای اینکه مردم ایران برای جنگ با اسرائیل آماده شوند باید به این لایه راهبردی پرداخته شود و نقش اسرائیل در ضربات اقتصادی ، امنیتی و …. مردم ایران در زمان کنونی بیان شود تا مردم اسرائیل را مانع پیشرفت های زندگی خود از جنبه های متعدد ببینند و چاره ای جز جهاد با آن باقی نماند.
.

جوهر ریزی قلم!

بسم الله الرحمن الرحیم

در وانفسای ناکلامستان این وضعیت فراساکت شده ی پسا شبیخون فرهنگی، این گفت و شنود هماهم آمده ی حلقه وار در آزاداندیشستان فتوت، امیدناک ترین خبر دست به دست داده و پشت به پشت داده ی روایت های ضد ناروایتی است که ناهمبستگی امروزین را از گسیختگی فرا در می آورد.

 

حیران وسط شک و یقین !

مقوله شکاکیت
آیا تا به حال به گزاره ای مطمئن بوده اید ؟
منظور از گزاره، عبارت های منطقی واضح نیست. مثل بزرگتر بودن کل از جزء !
این گزاره که اساسا گزاره نیست.
صرفا جزء و کل را تعریف کرده است. آن هم تعریفی که از قبل واضح بود.
به نظر میرسد کل تاریخ بشر، درگیر شکاکیت بوده است.
کتابخانه ها را کتاب هایی پر کرده اند که سطر سطرشان با شک در نوشته های قبلی تولید شده اند !
انقلاب ها و تحولات سیاسی با شک شروع شده اند و با شک به پایان رسیده اند.
پیامبران همیشه با شک های پیروانشان طرف بوده اند.
البته خود پیامبران هم از شک مردم به بت ها، برای هدایتشان بهره میبردند.
شک محل شروع همه رشد ها بوده است.
شک زندگی مادی انسان را نجات میدهد. آن هنگام که شک میکند این گیاه را بخورد یا نه !
زندگی معنوی او را هم نجات میدهد. آن گاه که شک میکند حقیقت برتری هست یا نه ؟
زندگی معرفتی انسان هم با شک در ثابتات عرفی آغاز میشود.
شک همیشه به معنای نفی نیست، گاهی مقدمه اثبات است.
شک همیشه تحیر نیست، گاهی حرکت در مسیر است.

اساسا این شک است که با جوهره نفی، عامل حرکت انسان میشود. و الا یقین، طبعش ثابت و استوار و بدون تحرک است.
اگر هم جایی یقین به حرکت منجر میشود، این شک به مطالب خلاف آن یقین است که حرکت ایجاد میکند.

اصلا چه کسی گفته است که انسان مدنی بالطبع است ؟
انسان مجبور است مدنی باشد، و الا طبع او میل به وحدت دارد.
چه کسی گفته که الانسان حیوان ناطق ؟
انسان حی متاله است.
چه کسی گفته موجودات از وجود و ماهیت تشکیل شده اند ؟
ما جز وجود چیزی نداریم.
چه کسی گفته تشریع خداوند در قرآن و لسان معصومین و فعل ایشان منحصر است ؟
فطرت انسان هم رسول خداست. او هم تشیع میکند. مخصوصا با صفت اجتماعی !
چه کسی گفته است میشود خدا را شناخت ؟
خدا را باید اطاعت کرد، نباید شناخت !

همه گزاره های جدی علوم ، همان ها که هزاران بلکه میلیون ها گزاره دیگر بر پی آنها بنا شده، همگی قابل تشکیک هستند و عمده این تشکیک ها توسط اصحاب همان علوم وارد شده و پاسخ هم گرفته است. البته گاهی پاسخ نگرفته ! یا پاسخ گرفته و قاتع نشده و آن قدر رفته تا گزاره دیگری را جانشین آن گزاره معروف پر سابقه نموده است.

همه اینها باعث میشود تا بگویم : مرحبا بر حرکت! درود بر شک و جوهره نافیانه آن !
اما در مقابلش هرگز شایسته نیمدانم که بگویم : مرگ بر ثبات و استواری ! مرگ بر یقین !
هرگز !
یقین هم مورد علاقه طبع و فطرت آدمی ست.
مگر ندیده اید انسان هایی که از شک و حیرت و سرگشتگی و دور زدن خسته و نالان و افسرده شده اند و حاضرند به هر چیز ناچیز و پوچی یقین کنند تا از این چرخش آسایش بیابند ؟
شبیه فقیهی که ناامید از کسب قطع سبت به گزاره های شرعی، به ناچار انسدادی شده و بخاطر همین به هر روایتی تمسک میکند !

برای رهایی از سرگشتگی، انسان ها میل دارند که بعضی چیز ها را “ثابت کنند” یعنی آن را ولو واقعا ثابت نیست، ثابت اعتبار کنند.
تا بتوانند زندگی کنند.
تا بتوانند شک ها را سامان بدهند.
اگر مدنی بودن انسان ثابت نمیشد، هیچکس به جامعه و خانواده و گروه و موسسه و نهاد و مدرسه و حزب و … تن نمیداد. یا شاید انسان ها دو دسته میشدند : مدنی گرایان و غیر مدنی گرایان
اگر حکمت مشاء تعریف انسان را ثبات نمیکرد که کل انسان شناسی و طبیعت شناسی اش فرو میریخت.
کل فلسفه اسلامی و امتدادهای آن روی همین وجود و ماهیت استوار است.
اگر فطرت انسان را شارع میدانستیم که امروز باید هزاران شریعت یا لااقل به عدد انفاس خلائق یا کمی کمتر از ان نحله میداشتیم. ( این عبارت با مسامحه است )
اگر امکان شناخت خدا را ثابت نمیکردیم جنس انسان ها کلا عوض میشد.

آری
اینجا هم اندیشه ترکیب و تعادل حل کننده است.
همانگونه که مزاج فردی انسان همیشه باید ترکیبی از
شدت و رحمت
شهوت و عفت
غلظت و رقت
برودت و حرارت
جفاف و رطوبت
و ده ها ترکیب از این قبیل باشد.
جامعه انسانی در حجم ها و لایه های مختلف هم لازم است ترکیب هایی را فراهم کند که از او جامعه ای متعادل بسازد.
از جمله این ترکیب های تعادلساز ، ترکیب میان شک و یقین است.
اما آیا میشود هم شک داشته باشیم و هم یقین ؟!

شبیه سازی گفتمان سازی در مدرسه

بسم الله الرحمن الرحیم

برای فکر کردن، یکی از بهترین الگو ها استفاده از تمثیل است.

فرض کنیم می خواهیم گفتمان سازی کنیم، نه در کل جامعه، بلکه در یک مدرسه!

چه محتوایی؟

* یکبار می خواهیم این پیام را در ذهن همه جا بیاندازیم که «هفته بعد امتحان انشاء داریم.» یا بگوییم «فردا هر کس موهایش بلند باشد، حق حضور در مدرسه ندارد.»

برای این کار فقط کافی است که یکبار به گوش همه برسانیم، یا اینکه در یک محیط عمومی، مثلا صبحگاه، اعلام کنیم.

* اما یکبار، می خواهیم یک پیام که کمی عمیق تر است را به بچه ها برسانیم. مثلا می خواهیم بگوییم «هفته بعد جشن های دهه فجر در مدرسه برگزار می شود. همه آماده باشید، و هر کس یک کار از آن قبول کند.»

برای این، به نظرتان آیا کافی است که به گوش همه برسد؟ می خواهیم مخاطب تا چه حدی از فهم پیدا کند؟ فراتر از اطلاع صرف. می خواهیم تا حدی از جهت ارزشی با آن ارتباط بگیرد. آن مراسم را جزئی از وظایف خود بداند. و به حدی برایش ارزشمند باشد که اگر آن را انجام نداد، احساس کند که جا مانده است.

پس متناسب با آن، تکرار ها را زیاد می کنیم. به معلم ها می سپاریم در کلاس ها تکرار کنند. در فضای عمومی بهانه ها را برای آن کار زیاد می کنیم. چند روز جلوتر، پلاکارد می زنیم. بنر می زنیم. چند نفر که در این زمینه بااراده تر هستند، شاخص تر هستند، را انتخاب می کنیم. کار های بزرگتری به آنها می سپاریم. و می گوییم کارشان را زودتر شروع کنند. به بچه ها می گوییم که در فضاهای دوستانه خودشان، در این پدیده بدمند. به آن شور دهند. حتی بعضی از پدر و مادر ها را درگیر می کنیم.

غالب این کارها، در فضای اجرایی و تبلیغی پیشنهاد شد. بیشتر به خاطر اینکه آن هدف هم بیشتر در لایه اجرایی و تبلیغی بود. می توان مثال هایی برای لایه رهبری فکری، رهبری تبلیغی، و… هم در نظر گرفت، ولی هدف این گفتمان، اجرای یک کار بود.

در لایه رهبری تبلیغی، آن کسی که جارچی ها را هماهنگ می کند، مثال خوبی است. و همچنین با برخی از بچه ها صحبت می کند که در گعده های دوستانه، این بحث را مطرح کنند و شور بدهند. و با خدمتکار مدرسه صحبت می کند که بنر و پوستر بزنند. و هم با مدیر و مسئولین مدرسه صحبت می کند که در صبحگاه اعلام کنند. واقعا تبلیغ را مدیریت می کند. همه را هماهنگ می کند. از او بپرسی، نقشه دارد برای اینکه این حرف در بین بچه ها شور بگیرد. هر مرحله در ادامه مرحله بعدی می آید.

ممکن است حتی چند نفر در لایه مدیریت تبلیغ ایستاده باشند.

اما پشت اینها یک اندیشه و فکر لازم است. چرا؟ برای اینکه ارزش وقت گذاری برای دهه فجر را روشن کند. برای اینکه روشن کند که این مسئولیت ها و این مراسم، با چه هدفی صورت بگیرد. برای اینکه شاهراه های مسئولیت ها روشن باشد، که در نهایت بتوان ارزیابی داشت که به بهترین نحو این وقت گذاری ها صورت گرفته یا نه؟ نقش ها خوب تقسیم شده است؟

دو نکته پیرامون تقریرر استاد از کنشگران عرصه گفتمان سازی

با توجه به جمع بندی استاد در جلسه اخیر دو نکته به ذهن حقیر می رسد:

۱. برای گفتمان سازی، در لایه مراجع علمی نیاز به رهبری علمی نداریم. همین قدر که نخبگان علمی در لایه وجود دارند و از مسائلی به آنها ارجاع میشود استقبال میکنند و پاسخ می گویند و در واقع پشتیبان لایه های بعدی هستند ، کافی ست.
اگر هر علمی داشتیم و جریان تولید علم را بر اسای نیاز های انقلاب رهبری می کرد که بسیار عالی و مفید است. لکن به کمتر از آن نیز می توان اکتفا کرد و با نخبگان علمی کار را پیش برد. به شزگرطی که رهبری فکری و فرهنگی به درسته کار خود را انجام دهند و نقش خود را به عنوان حلقه واسط بین نخبگان علمی و عینیت جامعه به درستی ایفا کنند.

۲. اگر رهبری فرهنگ را کار رهبر فرهنگی میدانیم، چه طور ایده اصلاحی را کار رهبر فکری میدانیم. تولید ایده اصلاحی و تولید ذیل آن، رهبری فرهنگ است و نمی تواند منفک از آن شود.

کنشگران عرصه گفتمان سازی

#آزمونک 5
#کنشگران_عرصه_گفتمان_سازی
#حسین_علیمردانی

در جزوه ی «زندگی مطلوب طلبه» آرایش مناسب نیروها اینطور بود:

جایگاه درست اجتماعی نقش رهبری دینی اجتماع (آرایش مناسب نیرو‌ها)

بحث چهارم درباره جایگاه درست اجتماعی نقش رهبری دینی اجتماع یا آرایش مناسب نیروهاست.

مقدمات بحث

مقدمه نخست

در بحث مقوله رهبری، یکی از بحث ها آرایش مناسب نیروهاست. تیپ تخصصی را تعریف کردیم و گفتیم در این زمینه مشکل داریم؛ درواقع، مسئله مهم این است که نیروهای ما آرایش مناسبی ندارند. این یک ایده است که اگر پذیرفته بشود، باید روی معماری اش کار کرد. کار کردن روی آرایش مناسب نیروها، وظیفه ای رهبرانه است.

مقدمه دوم

ما می خواهیم نیروهای خودمان را در سه محیط آرایش بدهیم: محیط عمومی جامعه، محیط دانشگاهی و محیط حوزه علمیه رسمی.

مقدمه سوم

هدف اصلی از این آرایش نیروها، شکل گیری جریان اجتماعی توفنده و بالنده ای است که مطيع و تحت نظارت رهبری باشد. این جریان باید به گونه ای معماری بشود که تحت فرمان رهبری باشد، وگرنه از سلامت کافی برخوردار نخواهد بود.

لایه‌های نیروی انسانی

سه سطح بن: رهبری، مراجع علمی و معنوی، شبكه نخبگانی با رویکرد عملیاتی

شبكه نخبگانی، نمایندگان هوشمندی، راه یابی و زمان شناسی حوزه هستند؛ هم اکنون در این زمینه افرادی هستند، ولی باید آرایش عملياتي ناظر به جریان بگیرند. این جریان مقدار چشمگیری از معضلات، مسئولیت ها و مسئله های نهضت را بررسی می کند و می کوشد تا آنها را برآورده کند؛ در تلاش است که چیست مسئله ها را بفهمد؟ مراجع علمی و معنوی به اندازه نخبگان به مسئله ها نزدیک نیستند؛ ولی یکی از لایه های ضروری حرکت هستند و حضوررشان تعریف کار را تغییر می دهد. کارهایی که مراجع علمی و معنوی می توانند بادعاکردن، رهنمود دادن، تأمین اندیشه پشتیبان و اینگونه مسائل، نخبگان را یاری کنند. آنان باطن نیرومند حوزه هستند و حرکت نباید منفصل از ایشان شکل بگیرد. رهبري نهضت که حکیم و فقيه جامعه ساز است؛ درواقع، شبیه ترین افراد به او، فضلای حوزوی هستند که حالت رهبری گرفته اند و آنها هم حکيمان فقيه جامعه ساز بودند.

دوسطح تنه: فضلای حوزه(رهبران فرهنگی)، طلبه های متخصص(مدیران فرهنگی)

دو سطحی که موتور محرک هستند عبارت است از: فضای حوزوی که رهبران فرهنگی یا حکیمان فقيه جامعه ساز هستند و باید چنین نقشی را بر عهده بگیرند. فضای حوزه، متن اصلی حرکت هستند و طلبه های متخصص که از سوی فضلای حوزوی پدید می آیند، متن فرعی اند. ایشان کسانی هستند که در محیطهای دانشگاهی حضور دارند و مدیرانی اند که فرهنگ میفهمند، گرایش های فرهنگی و تحلیل فرهنگی دارند؛ بلکه توان مهندسی و معماری فرهنگی دارند.

سه سطح شاخ و برگ: گروه طرح های اقدام(مدیران میانی)، نیروهای ویژه(تکنیسین ها) و عموم مؤمنان

گروه طرح های اقدام (مدیران میانی)

باید افرادی را از متن دانشگاه و حوزه و جامعه سازماندهی کنیم که امتداد عملیاتی حرکت محسوب می شوند. بخشی از این افراد، گروه های طرح های اقدام هستند. برای نمونه اگر قصد تحول در آموزش وپرورش را داریم، باید افرادی را برای آن فضا تربیت کنیم.

نیروهای ویژه (تکنیسین ها)

پس از سازمان دهی گروه طرح های اقدام، نوبت به نیروهای ویژه می رسد تا نیازهای فنی را برطرف کنند.

عموم مؤمنان

عموم مؤمنان سربازان اسلام هستند. اگر به این مرحله برسیم، بسیار باشکوه است و باید برنامه ریزی به گونه ای باشد که متن جامعه به حرکت بیفتد و در زندگی اش وارد شود.

پیش از انقلاب و پس از آن، نمونه های بسیار خوبی از حرکتها و خیزش های مردمی داشته ایم که حقیقت انقلاب را حامل و حافظ بوده اند، یعنی اگر انقلاب طراوت و حقیقت دارد، به دلیل وجود این افراد است. البته که انقلاب با کارگزارانی که هرلحظه به غرب و شرق مایل می شوند پیش نمی رود.

اگر چهار سطح این حرکت تأمین بشود، یعنی چهار سطح رهبری نهضت، مراجع علمی و معنوی، شبکه نخبگانی و فضلای حوزوی و سطح دانشگاهی نزدیک به فضای حوزوی با ایشان همراه شود، نهادی به نام «نهاد رهبری فرهنگی» پدید می آید. اگر این نهاد پدید بیاید، وضعیت تغییر کرده و همه افراد از سخنان هوشمندانه و شورآفرینی رهبری حمایت خواهند کرد.


در چرخه ی پیشرفت و ایده ی فرهنگی مادر هم این مراحل پیش بینی شده بود:


در حلقه ی اندیشه ی کلامی دوازده در گاه اثر گذاری پیش بینی شده بود:

جوانب فعالیت حلقه اندیشه کلامی:

  1. دوره آموزش مجازی: متمرکز > حلقه های استانی > مدرسه سایبری امام خمینی ره
  2. یادداشت روزانه: تمرینی > تأثیرات اولیه > تأثیرات حرفه ای
  3. یادداشت ماهانه: یادداشت > مقاله ی علمی ترویجی > مقاله ی علمی پژوهشی
  4. نشست: نشست حوزوی > نشست نخبگانی > کرسی های آزاداندیشی
  5. ویژه نامه: تمرینی، کل حلقه > مأموریتی > پرونده ویژه
  6. بانک مطلب: تمرینی > حرفه ای، فتوتی > حرفه ای، فراملی
  7. اعتکاف معرفتی: یک کتاب کلیدی > یک اندیشمند > یک جریان فکری
  8. فرزانه یاری: ارتباط سودمند > درگیری سودمند > رهبری فرهنگی
  9. سیر مطالعاتی: تک خوانی > انبوه خواهی > ب
  10. برنامه تلویزیونی
  11. سخنرانی/کارگاه
  12. نهضت مصاحبه

گستره مخاطبین درگاه های تأثیرگذاری هم به شکل زیر پیش بینی شده بود:

 

 

 

 

 

 

 

 

 


با توجه به موارد بالا کنشگران عرصه ی گفتمان سازی به صورت زیر تعریف می شود:

تقسیم کنشگران در فرآیند گفمان سازی:

1. رهبران علمی

آن دسته از دانشمندان حوزوی که در افق «اندیشه مکتب امام» تولید علم می کنند؛

آن دسته از بزرگان و نخبگان علمی که تولید علم ندارند و یا در افق «اندیشه مکتب امام» تولید علم نمی کنند از این دسته خارج هستند.

2. رهبران فکری

آن دسته از اندیشمندانی که درعین اتصال و تغذیه از تراث و دانش های تولید توسط رهبران علمی، دارای یک «ایده ی اصلاحی اجتماعی» می باشند.

آن دسته از اندیشمندانی که ایده ی اصلاحی ندارند، از این دسته خارج می شوند.

3. رهبران فرهنگی

آن دسته نخبگان فرهنگی که در عین اتصال کامل به اندیشه و ایده ی اصلاحی، در میدان در حال جریان سازی و رهبری عرصه ی فرهنگ نیز می باشند.

نخبگان فرهنگی که توان جریان سازی و سررشته داری جریان های اجتماعی را ندارند، داخل در رهبران فرهنگی نیستند.

4. رهبران تبلیغی

آن دسته از کنشگران عرصه ی فرهنگ که جریان سازی تبلیغی می کنند و خط دهی به مبلغین و هنرمندان می کنند.

5. مبلغین

کلیه مبلغین و هنرمندان که در امتداد این طرح قرار می گیرند و کنشگری می کنند.


به نظر می رسد این دسته بندی ناظر به لایه های دانش صورت گرفته و نهایتا طریقه تولید محتوای گفمانی را تصویر می کند.

شرمنده ی آن طلعه ی رشیده هستیم…

بسم الله الرحمن الرحیم

آدم وقتی به خودش که نگاه میکند و به گذران عمرش و به ناخالصی ها و پلیدی های باطنش، و بعد به این فکر میکند که پرونده اعمالش هفته ای دوبار محضر حضرت(عج) ارائه میشود، خیلی خجالت میکشد!

اکنون که ایشان در پس پرده ی غیب هستند و ما به ملاقات حضوری شان شرفیاب نمیشویم، اگر گناهی بکنیم یا کوتاهی ای بکنیم، یا کار بکنیم که خیلی خلاف مروت و منسوب بودن به ایشان باشد، ته دلمان یک جوری عذرخواهی میکنیم، و از ایشان میخواهیم برایمان استغفار کنند و خودشان هم ما را ببخشند؛ و ای بسا بارها و بارها همین اتفاق تکرار شود، شاید اصلا وضع جوری بشود که همین ته دلمان هم از عذرخواهی خجالت بکشیم و خودمان به خودمان بخندیم که دیگر عذرخواهی ات چیست؟

اما وقتی خدا لطف کند و ایشان ظهور کنند ما با این وضعیتی که داریم چگونه میتوانیم با ایشان تعامل کنیم؟

فکر میکنم در چنین شرایطی شاید از شرمندگی بمیریم! و آب شویم!

از اهل دلی شنیده بودم که میگفت در قیامت یکی از عذاب های برخی شیعیان این است که در عرق شرمشان در برابر امیرالمومنین علی(ع) غرق میشوند!!

 

خدایا! به حق مهدی صاحب الزمان روحی فداه، و به حق اجداد طاهرینش و مادرش فاطمه زهرا (س)، ما را شرمسار این خاندان مکن! و با لطف و کرم خودت ما و اعمال ما را مرضی رضای اون حضرات قرار بده و غفران خودت را همواره شامل حال ما کن!

 

اللهم اکحل ناظری بنظرة منی الیه…. و عجل فرجه!

رهبر فرهنگی، محور گفتمان سازی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • گفتمان سازی یک پدیده انسانی است که توسط انسان خلق شده و بر روی انسان نیز اثر می گذارد ، این نکته باعث می شود نگاه سیستمی به آن دقیق نباشد.
  • در فرایند گفتمان سازی این گونه نیست که مراحل به صورت منظم و سیستمی پشت هم محقق شود و اصلا شاید چنین نگاهی به فرایند گفتمان سازی اشتباه باشد.
  • اما این را می توان ادعا کرد که در فرایند گفتمان سازی این رهبر فرهنگی است که در محور فرایند قرار دارد و این محور در تعامل با بال عملیات و اندیشه سعی می کند خلا نظر تا عمل را پوشش دهد.
  • به عبارت دیگر رهبران فرهنگی با فهم نیاز جامعه و عرضه آن بر لایه اندیشمندان سعی بر تامین خوراک  این لایه کرده و با پردازش آن، محتوا و مفاد گفتمانی مورد نیاز صحنه عملیات تامین می شود و توسط نیروهای تبلیغی سبب جریان سازی اجتماعی می شود.
  • این توضیح نشان دهنده آن است که در فرایند گفتمان سازی این رهبران فرهنگی هستند که کار را هدایت کرده و اساسا قوام گفتمان سازی به حضور آن ها بستگی دارد.

نیروهای گفتمان ساز

بسم الله الرحمن الرحیم

  • فرایند گفتمان سازی مراحل متعددی دارد و برای تحقق این مراحل به افراد و استعدادهای متنوعی احتیاج هست.
  • در لایه اول باید عده ای در مرحله دانش کار علمی کرده و ظرفیت های تراثی و دانشی را برای حل مسئله های اجتماعی آزاد کرده تا بعد در مرحله بعد اندیشمندان بتوانند با استفاده از تراث به روشنفکری دینی پرداخته و به یک ایده اصلاح اجتماعی دست یابند.
  • در مرحله بعد افرادی که عرصه فرهنگ را به خوبی می شناسند و از طرف دیگر فهم اندیشه برای آن ها میسور است به میدان آمده و سعی می کنند از دل اندیشه، راهبردهای محتوایی را اخذ کرده و به مفاد گفتمانی مطلوب دست پیدا کنند.
  • در لایه بعد موثرین عرصه تبلیغ با تبدیل این مفاد گفتمانی به خوراک های تبلیغی سعی بر جریان سازی تبلیغی کرده و فضای تبلیغ و جامعه را به این سمت سوق می دهند به عبارتی در این مرحله دغدغه اصلی چگونگی ذهن پروری می باشد.
  • و در مرحله آخر این مبلغان هستند که سعی بر ثمر رساندن این فرایند کرده و نتیجه آن گفتمان سازی آن اندیشه خواهد بود.
  • پس ما در چهار لایه دانشی ، اندیشه ای ، فرهنگی ، تبلیغی به نیروهای کارآمد محتاج هستیم اما این که برای تحقق گفتمان سازی این نیروها باید از جنس رهبر باشند و یا نخبه سوالی است مجزا. به عبارت دیگر اگر در برخی لایه ها فقط نخبه آن عرصه موجود باشد و رهبری در آن نباشد فرایند گفتمان سازی با مشکل رو به رو می شود ؟
  • به نظر می رسد توانایی آن که بتوان برای هر مرحله و لایه رهبرانی تصور کرد وجود دارد اما از حیث ضرورت فقط لایه فرهنگ است که احتیاج جدی به رهبری دارد چرا که بدون حضور رهبر فرهنگی سر رشته داری امور و جریان سازی اجتماعی تحقق نمی یابد، به بیان دیگر گفتمان سازی یک راه حل فرهنگی است برای حل مسئله های اجتماعی و این مسیر باید توسط یک رهبر فرهنگی، هدایت شود.

رهبر و مجری چه کسانی هستند؟

رهبر کیست و رهبران چه کسانی هستند؟

رهبر کسی است که سر رشته دار  یک دست امور  در ساحت اجتماع میباشد. اما سوال این است که چه کسی میتواتد سر رشته دار امور باشد وباید چه ویژیگی جوهری داشته باشد؟

بنظرم رهبر در تعریف قبل همان مصلح اجتماعی است. مصلح اجتماعی زمانی مصلح خوانده میشود که دارای یک ایده اصلاحی باشد. کسی که صاحب این ایده نیست و طبق یک ایده اصلاحی که تلقی به قبول کرده در صحنه عملیاتی را رقم میزند و آن عملیات یا ایده را اجرایی میکند بنظرم یک مجری است.

فاصله انداختن  بین مجری و رهبر باعث میشود که هرکسی را رهبر ندانیم و دائره آن را کاملا تضیغ کنیم. البته باید بدانیم که بعضا  مصلح اجتماعی کار مجری را هم انجام خواهد داد ولی او از ابتدا باید در طرح خود به مجری بیندیشد. یااین مجری بالفعل در بیرون موجود است یا به صورت بالقوه ظرفیت آن وجود دارد که باید طرح تربیتی این ظرفیت را لحاظ کرده باشد.

طیف های مختلفی را میتوان برای یک مجری در نظر گرفت.

طیفی که ایده و شخصیت یک مصلح را پذیرفته و تصمیم میگیرد ذهنیت جامعه را براساس آن ویرایش کند مجری گفتمان ساز است.

طیفی که خود را در داخل یک ایده و طرح راهبردی تعریف میکند و آنگاه به فکر امتداد بخشی به آن در ساحت اجتماع و تمدن است مجری یا همان دولت اسلامی است.

طیفی که در کار دانش و علم است و باز ایده اصلاحی یک مصلح را می‌پذیرد مجری علمی این ایده اصلاحی است. کار این مجری بدست گرفتن ایده اصلاحی درساحت علم و امتداد بخشی در ساحت علم است. مثلا شخصی در ساحت علم اقصاد و با رویکردی ویرایشگرایانه علم اقتصاد را در داخل ایده اصلاحی باز تعریف می‎‌کند. در اینجا ذکر دونکته لازم است:

  1. ایده اصلاحی هر چند از دانش های ما قبل خود تزریق میکند و از بیخ از دل سنت برآمده است اما از آنجا که طرحی برای آینده است، لذا سنت را باز تعریف جدی میکند. در دل این باز تعریف تمام علوم باید نسبت خود را با ایده اصلاحی معلوم کنند.پس باید گفت این مصلح برآمده از همین سنت ها و دانش ها در جایی بالتر از دانش ها قرار میگیرد و اساسا امکان امتداد بخشی را به وجود میاورد.توضیح آنکه اگر ما بخواهیم به تولید علم بیاندیشیم باید به این مساله توجه کنیم که امکان امتداد بخشی از کجا و در کجا وجود دارد؟ بنظرم تا زمانی که ما در پارادیم تجدد زیست میکنیم حرف از تولید علم یک بحث متناقض نما است به این دلیل که تجدد را یک پک و یک صورت واحد میدانیم که امکان جداسازی اجزای آن در عالم واقع وجود ندارد به همین دلیل علم موجود را نمیتوان و نباید خارج از پارادایم زیسته غرب در نظر گرفت. در این پاردایم بسط علم با تکنولوژِی و صنعت اتفاق افتاده و امکانی برای تولید علمی دیگر  باقی نیست. همچنین همین حرف را میتوان برای کسانی که صرفا خود را متعلق به عالم سنت می‎‌دانند زد.  از همین جا و با همین دغدغه ها  و در ارتیاط با همین صحنه است که ایده اصلاحی رقم میخورد. لذا رهبر کسی که این صحنه را میشناسد و مساله را درک کرده و برای آن پاسخی دارد.
  2. ما در این تعریف اصرار داریم که رهبر را صاحب ایده بدانیم و لذا باید از مجری فاصله انداخت. اما باید به این نکته دقت داشت که اساسا ما دارای یک ایده کلان و یک طرح راهبردی هستیم. این همان ایده مادری است که طرح کلی آن را باید در قرآن جستجو کرد. اما همین ایده و طرح راهبردی کلان وقتی در موقعیت و در یک تاریخ خاص قرار میگیرد باید برای پیشبرد این طرح یک طرحی متناسب با زمان و زمینه خود داشته باشد. این شخص که این طرح و ایده اصلاحی را به صحنه میاورد پیامبر میدانم. پیامبر دارای یک طرح راهبردی است که میخ.اهد آن را سرشته داری کند. بقیه یا داخل در این طرحند و برای تحقق آن میکوشند و یا طرح دیگری را مستقل از پیامبر به صحنه میاورند. حال هر کسی که به این جایگاه ومنزلت و نگاه برسد یک رهبر وپیامبر عصر خویش است و کار پیامبرگونه میکند.
  3. بنظرم تقسیم پارسونزی که فرهنگ را از سیاست و اقتصاد جدا میکند براساس اصول ومبانی خاصی شکل گرفته و قابل خدشه است. لذا ما یک رهبر فرهنگی و یا یک رهبر سیاسی و یا یک رهبر اقتصادی نداریم. بلکه شاید بباید گفت تنها یک رهبر و رهبری بیشتر نداریم

تأملی پیرامون لایه‌بندی کنشگران گفتمان سازی

بسم الله الرحمن الرحیم

محور کجاست؟

در گفتمان سازی محور کیست؟

چه کسی اراده کرده یک گفتمان محقق شود؟ (هر پدیده انسانی، تا وقتی یک شخص نباشد که اراده کند، اعضا و اجزا، منسجم نمی شوند تا آن پدیده اتفاق بیافتد.)

چه کسی ساختاری برای گفتمان ترسیم می کند، افراد را می چیند، به هر کس نقشی می سپارد، و دائما نظارت و پیگیری دارد که گفتمان محقق شود؟

جایگاه این کسی که اراده کرده، کجا است؟ آیا نقش رهبری فکری با اوست؟ آیا نقش رهبری فرهنگی با اوست؟ یا اصلا فراتر از این لایه بندی ها قرار دارد.

به نظر من که جایگاه کسی که اراده کرده، فراتر است. به صورت مستقیم با تک تک این لایه ها ارتباط دارد. و برای هر کدام مشخص می کند که چطور در لایه خود نقش ایفا کنند، تا غرض از گفتمان سازی در آن لایه حاصل شود.

اگر گفتمان سازی بخواهد محقق شود، در لایه رهبری فکری، کسی که آنجا فعال شده، باید یک کار خاصی انجام دهد، نه هر کاری که مربوط به رهبری فکری است. یک کار خاص در لایه رهبری علمی که پروژه گفتمان سازی را جلو ببرد. آن کار را به عنوان یکی از اجزای پازل گفتمان سازی انجام می دهد. وقتی با این حیثیت در نظر می گیرد، خیلی متفاوت می شود، تا زمانی که این حیثیت را نداده، و به صورت رها و بی طرح، مشغول رهبری علمی خود است.

این که کار رهبری علمی، چطور می تواند به گفتمان سازی کمک کند، و کجای پازل را تکمیل می کند، توسط این کسی که اراده کرده گفتمان سازی محقق شود، باید برای او تبیین گردد. واضح بشود. تا وقتی واضح نشود، دقیق و نقطه‌زن نمی تواند آن طور که صاحب اراده گفتمان سازی می خواهد، پروژه را جلو ببرد.

اصلا می خواهم بگویم که صاحب اراده است، و طرحی که او ریخته، که نقشه را جلو می برد. هر کس هم می خواهد در این طرح، نقشی را قبول کند، هر چه دقیقتر بداند جایگاهش چیست و چه وظیفه ای در این طرح به او محول شده، بهتر می تواند نقشش را ایفا کند.

به نظرم این نگاه که گفتمان سازی، مثل یک چرخه است، فعالش کنیم، خودکار و خود‌به‌خود به حرکت خود ادامه می دهد، یک نگاه خام است. دائما نیاز به رسیدگی دارد. حتی باید گفت نیاز به رسیدگی بیش از فعالیت هر یک از لایه ها است.

در مباحثه دوستان، نقش این رسیدگی را کمرنگ دیدم. و اصلا حتی جایگاهی برای آن در طرح ها، دیده نشد.

باید مشخص شود که نوع ارتباط و کمکی که این صاحب اراده، به هر لایه دارد، به چه نحوی است.

نکته دیگر این است که نوع ارتباط لایه ها با هم به چه نحو است؟

آیا می توان به صورت شاخه ای ترسیم کرد که هر کس از چه افرادی خط گرفته است؟ یا باید طبقات را تشخیص داد، و در هر طبقه، متناسب با نقش خودشان، نیازهایشان را پاسخ گفت، تا به طور طبیعی آن واکنشی که انتظار داریم در هر طبقه را انجام دهند.

یعنی چی؟ مثال می زنم. بر فرض آ.پناهیان را در جایگاه رهبری تبلیغی می دانیم. طبیعتا برای اینکه او بتواند نقشش را به خوبی در این طرح گفتمان سازی ایفا کند، نیازهایی به لایه قبلی (رهبری فرهنگی) دارد. آیا قرار است که از شخص مشخصی این را دریافت کند. مثلا بگوییم در طرح ما، 50 نفر در لایه رهبری فرهنگی فعال شده اند، اگر می خواهی در طرح ما بازی کنی، باید به یکی از این 50 نفر متصل شوی.

یا اینکه می گوییم در لایه رهبری فرهنگی، به صورت ابری معلوم است که افرادی که آ.پناهیان به آنها مراجعه می کند برای تأمین نیازهایی که به لایه رهبری فکری دارد، چه کسانی هستند. ما برای فعال کردن لایه رهبری فرهنگی، سراغ آن دسته افراد مورد مراجعه می رویم، و آنها را به تدریج با طرح خودمان توجیه می کنیم. دیگر لازم نیست به آ.پناهیان بگوییم به کی مراجعه کن، بلکه بدون اینکه احساس کند دارد تأثیر می گیرد، از لایه رهبری فرهنگی مورد نظر ما، تأثیر می گیرد.

البته باز تأکید می کنم که چه به این نحو باشد که بدانند دارند تأثیر می گیرند، یا ندانند که دارند تأثیر می گیرند، در هر صورت، باید این طرح گفتمان سازی را بدانند، تا بتوانند به درستی در این طرح بازی کنند. این صحیح نیست که نقشه ای داریم که افراد بدون آنکه بدانند، در آن بازی می کنند و آن را جلو می برند. این بهره‌وری طرح را پایین می آورد. هر کس در نقش خود متمرکز نمی شود. (البته در مقابل هم اگر بخواهیم نقش ها و طرح را خودآگاه برای افراد کنیم، و اختیار و انتخاب را برای آنها فعال کنیم، امکان مقابله و گارد گرفتن وجود دارد. که برای آن هم باید فکری کرد.)

آزمونک ۵: طیف کنش‌گران عرصه گفتمان‌سازی

۱. رهبران علمی:

آن دسته از دانشمندان حوزوی که در افق «اندیشه مکتب امام» تولید علم می‌کنند؛ این تولید علم خواه ناخواه منجر به یک جریان علمی می‌شود.

آن دسته از بزرگان و نخبگان علمی که تولید علم ندارند و یا در افق «اندیشه مکتب امام» تولید علم نمی‌کنند، از این دسته خارج هستند.
کمی افزوده: چرا در این بخش از نخبگان علمی استفاده نمی‌شود؟ و به عبارت دیگر چرا نیاز به جریان‌سازی است؟ شاید بتوان افزود که صرف نخبگی علمی ولو در افق مکتب امام، نمی‌تواند به خوبی پیشتیبان گفتمان‌سازی باشد؛ به تعبیری نیاز است یک موج از نخبگان علمی در افق مکتب امام تولید علم کنند تا پشتیبانی علمی خوبی از گفتمان‌سازی صورت گیرد، والّا پشتیبانی مستقیم یک یا دو یا چند نفر کمک‌شایانی به گفتمان‌سازی نمی‌کند. لذا این جریان‌سازی و رهبری علمی دارای اهمیت می‌شود.

۲. رهبران فکری:

آن دسته از اندیشمندانی که در عین اتصال و تغذیه از تراث و دانش‌های تولید توسط رهبران علمی، دارای یک «ایده‌ی اصلاحی اجتماعی» می‌باشند.

آن دسته از اندیشمندانی که ایده‌ی اصلاحی ندارند، از این دسته خارج می‌شوند.

 

۳. رهبران فرهنگی:

آن دسته نخبگان فرهنگی که در عین اتصال کامل به اندیشه و ایده‌ی اصلاحی، در میدان در حال جریان‌سازی و رهبری عرصه‌ی فرهنگ نیز می‌باشند؛

نخبگان فرهنگی که توان جریان‌سازی و سررشته‌داری جریان‌های اجتماعی را ندارند، داخل در رهبران فرهنگی نیستند.

۴. رهبران تبلیغی:

آن دسته از کنشگران عرصه‌ی فرهنگ که جریان‌سازی تبلیغی می‌کنند و خط دهی به مبلغین و هنرمندان می‌کنند.

این طیف از کنش‌گران نباید با مدیران عرصه‌ی تبلیغ چه خرد و چه کلان، اشتباه گرفته شود؛ جریان‌سازی در عرصه‌ی تبلیغ برای تشخیص این طیف ملاک مهمی است؛ شاید بتوان برای تدقیق‌تر کردن گفت، خودآگاه جریان‌سازی می‌کند، نه آن مبلغ موفقی که ناخود‌آگاه به خاطر الگوگیری از کار و محتوای او جریان‌سازی رخ می‌دهد.

۵. مبلغین:

کلیه مبلغین و هنرمندان که در امتداد این طرح قرار می‌گیرند و کنش‌گری می‌کنند.

آغازی برای برادران الهی شدن…

بسم الله الرحمن الرحیم

برادران الهی بودن یکی از آرمان های بلند حیات اسلامی ماست؛

برادران الهی بودن را اگر بودن در زیست شیعی ترجمه کنیم، از نشانه های یاران ائمه اطهار(ع) است.

در بسیاری از روایاتی که در مورد وارد شدن عده ای از محبین اهل بیت ع بر ایشان بدست ما رسیده، اگر این محبین خودشان را منسوب و شیعه به اهل بیت ع معرفی کرده اند حضرات به سرعت بحث حقوق برادری را به میان کشیده اند و در این رابطه مدعیان را نصیحت یا مواخذه کرده اند! حتی گفته شده حضرت رضا ع در قبال چنین جمعی که 40 روز بر در خانه ایشان منتظر ایستادند نه جواب سلامشان را دادند و نه تا 40 روز ایشان را به حضور پذیرفتند! و وقیت آنها از ادعای شیعه بودن دست برداشتند و گفتند لااقل محب شما که هستیم، حضرت ع رفتارشان تغییر کرد.

و یا وقتی ابن مهزیار به محضرت حضرت بقیة الله عج شرفیاب شد، باز هم حضرت عج موانعی که برای تشرف بیان فرمودند از جنس تعاملات ناصحیح با مردم بود!

اینکه ما به دنبال آغازی برای برادران الهی شدن باشیم، یک خواسته ی خیلی خوب و یک توفیق بزرگ است!

قدر جمعی که با این نام داریم را بیش از پیش بدانیم!

 

کنشگران عرصه گفتمان سازی

از نظر حقیر چند لایه باید پشت سر یک گفتمان سازی قرار بگیرند:

1- نخبگان علمی:
لایه اول لایه مراجع علمی هستند. این لایه وظیفه کار عمیق دانشی و تولید دانش پشتیبان برای پاسخ گویی به نیاز های جامعه و حکومت اسلامی است. طبیعتا علم مطلوبی که بتواند نیاز های جامعه ما را پاسخ گوید، علمی است که مبتنی بر مکتب امام ره باشد.
اگر نخبه ای در اینجا توان رهبری جریان تولید علم نیز داشته باشد، به ایشان رهبر علمی نیز میگویند. لکن آنچه قدر مسلم نیاز ما برای گفتمان سازی است، نخبه علمی است.

2- رهبر فکری:
رهبر فکری اندیشمندی است که بر اساس دانش های اسلامی و بر اساس دریافتی که از صحنه جامعه دارد بتواند ایده اصلاحی ارائه دهد و طبق آن نظام اندیشه و مفاهیم مرتبط را نیز تولید و یا باز تقریر کند، و در مرتبه بعد بتواند نخبگان فکری و فرهنگی را با این ایده اصلاحی درگیر کند و این ایده را برای آنها گفتمان کند.
در این مرحله برای پشتیبانی جریان گفتمان سازی نخبه فکری کافی نیست، بلکه باید رهبری و گفتمان سازی در لایه نخبگان فکری و فرهنگی نیز انجام شود و رهبری فکری تحقق یابد.

3- رهبر فرهنگی:
رهبر فرهنگی وظیفه رهبری، سررشته داری و شکل دهی جریانات تبلیغی، هنری، اجتماعی بر اساس ایده اصلاحی را برعهده دارد. این لایه در واقع حلقه واسط بین میدان و متفکر است و باید بازخورد ها را به متفکر منتقل کند و از تولید جدی را مطالبه کند. هرچند خودش نیز ذیل ایده اصلاحی تولیدات دارد.

4- مدیران تبلیغی
این لایه وظیفه مدریت تولیدات و جریانات تبلیغی را ذیل رهبر فرهنگی برعهده دارند. رهبری جریان تبلیغی بر عهده ی رهبر فرهنگی است لکن مدیران تبلیغی جریان تبلیغی را ذیل خطوط رهبری فرهنگی شکل دهی و جهت دهی میکنند. بستر سازی، هدایت تولیدات تبلیغی، هنری، مدیریت انتقال پیام و… از وظایف ایشان است.

کنشگران عرصه گفتمان سازی از نظر شما چه طیف هایی هستند؟

بنا شد وقت یادداشت امروز را به آزمونک اختصاص دهیم و به این سوال پاسخ دهیم :
کنشگران عرصه گفتمان سازی از نظر شما چه طیف هایی هستند؟ هر طیف را تعریف کنید.

مسلما همه انسان ها به عنوان واحدهای شکل دهنده جامعه، کنشگران عرصه گفتمانسازی هستند. اگر بنا باشد واقعا گفتمانی در جامعه ساخته شود، از هیچ یک از این واحدها نباید غفلت کرد.

– یک قول این است که بعضی از افراد نقش ویژه تری در گفتمانسازی دارند. همانطور که در عرصه سیاست بین کنش یک فرد عادی و کنش یک چهره سیاسی تفاوت هست، در عرصه گفتمانسازی هم بین کنش یک فرد عادی با یک نخبه فرهنگی تفاوت وجود دارد.
در نتیجه همین قول است که طیف ها از بالا به پایین یا از پایین به بالا چیده میشوند.
نخبگان علمی در رأس هرم مینشنیند. اساتید حوزه و دانشگاه را اینجا جا میدهیم.
در رتبه بعد نخبگان فکری هستند. حلقه های واسط میان علمی ها و عملی ها را اینجا میگذاریم. افرادی که دو بعدی هستند.
بعد از آنها نخبگان فرهنگی و سپس نخبگان تبلیغی قرار میگیرند. سخنرانان مطرح و مداحان معروف را هم اینجا میگذاریم.
لابد در رده اخر هم سفله گان، عوام الناس و رعیت قرار دارند !!! این دسته آخر دیگر نقش خاصی در گفتمانسازی ندارند. عمده نقش برای اساتید حوزه و مداحان و سخنرانان است. اینها بیشتر مخاطب گفتمانسازی هستند. باید بنشینند پای منبر تا برایشان گفتمان بسازیم !

– قول مقابل این است که نه ! رهبر من آن طفل سیزده ساله است !
رهبری گفتمانسازی لااقل در ادبیات شیعی و مردمسالارانه اینگونه نیست !
چه کسی گفته که گفتمان از نخبگان علمی سرچشمه میگیرد ؟
یادم هست زمانی به دنبال منشأ شکل گیری شخصیت شهید مجاهد سید مجتبی نواب صفوی میگشتم.
میخواستم بفهمم ایشان بعنوان یک نخبه عملیاتی، ذیل کدام نخبه فکری و تبعا نخبه علمی تلمذ کرده است که توانسته با کلامش و رفتارش یک طوفان روحی در رهبر امروز انقلاب اسلامی امام سید علی خامنه ای (حفطه الله ) و افراد دیگری مانند یاسر عرفات و نخست وزیر اندونزی و جماع اخوان المسلمین و … ایجاد کند ؟
در عین ناباوری به چیزی جز فضای عمومی مردم ایران نرسیدم !
البته شکی نیست که در شکل گیری این فضای عمومی، یکسری نخبگان علمی و فکری و … دخیل بوده اند. اما خب پدرانی که نان حلال آوردند و ذلت را نخواستند و مادرانی که با عفت شیر دادند هم تاثیرشان کمتر نبوده !

جریان های فتوت در طول تاریخ، دقیقا همین کار گفتمانسازی را از وسط جامعه و در اصناف پیشه وری در بازار و محلات پی میگرفتند. اتفاقا این جریان گفتمانی، در بسیاری از موارد ، گفتمان رقیب را که توسط سخنرانان مشهور و مثلا نخبگان پشتیبانی میشد زمین میزد !

“اگر” بشود کنشگران عرصه گفتمانسازی را طیف بندی کرد ( که البته مشکل است و اصلا انقدر منظم نیست که انقدر ساده طیف بندی شود ) ،
و “اگر” بشود بین این طیف ها یکی را بر دیگری برتری داد و قضاوت کرد که این طیف اثرگذار تر است، ( که این هم سخت است )
آن وقت میشود این طیف ها را مرتب معرفی کرد.

اما پیشنهاد دیگری که میشود مطرح نمود این است که در مسیر گفتمانسازی از سیره رسول خدا (ص) بهره بگیریم و برای فهم اینکه روی کدام اقشار باید کار کرد و از کجا باید شروع کرد، کار استنباطی کنیم.

برای آغاز این ماجرا چند گزاره به ذهنم میرسد :
– در زمان پیامبر داستان سرایان و شاعران بیشترین کنشگری را در گفتمانسازی روی مردم داشتند. اتفاقا کفار هم بعدا از همین ها برای گفتمانسازی علیه اسلام استفاده میکردند. پیامبر (ص) به اینها هیچ اعتنایی نکرد و آنها را مانند بقیه مردم مورد خطاب قرار داد. بلکه دعوتش این بود که از اینها دوری کنید.
– پیامبر دعوت را بجای افراد دارای بیشترین تاثیر از افرادی شروع کرد که یتوقع منهم القبول ! یعنی خویشاوندان که او را میشناختند و احتمال قبولشان بود.
– پیامبر برای گفتمانسازی یک مجموعه کارهای عینی انجام میداد مانند نماز خواندن رو به کعبه
– پیامبر برای گفتمانسازی افرادی را تربیت نموده ( که از اقشار متنوعی بودند ) و به نقاط متعددی فرستادند. این افراد اولین بار توسط پیامبر به مردمان آن منطقه معرفی شدند و از قبل میان انها محبوبیتی نداشتند.

این گزاره ها قابلیت این را دارد که صدها برابر بیشتر بشود و دلالت های بیشتری از سیره اهل بیت (ع) و سیره امام خمینی (ره) ردیف شده و از آنها استفاده شود.

نکته :
ممکن است نتیجه این پویش همان باشد که نخبگان علمی را در صدر و مردمان عادی را در ذیل بگذاریم. اما انگاه این چینش یک چینش مستحکم خواهد بود و قدم های عاملان به آن را استوار میسازد.
نکته :
رعایت زمان و مکان ، البته جزء مهم همین فرایند پیشنهادی است.
.

تحلیلی از دو عنصر ضروری گفتمان سازی و کنشگران عرصه گفتمان سازی

«آنگاه که یک مفهوم و معرفت سخن مقبولی به نظر برسد و به باور عمومی تبدیل شود و سرمنشأ شکل‌گیری یک مطالبۀ عمومی بشود گفتمان شکل گرفته است.»

برای گفتمان سازی دو عنصر حیاتی نیاز داریم، یک عنصر محتوایی و یک عنصر عملیاتی؛ عنصر محتوایی توسط نیروهای فکری که به مجموع آیینی که به آن معتقد هستند نگاه می کنند، مهم ترین سخنی که تشخیص می دهند هم به لحاظ جایگاهی در آن آیین و هم به لحاظ نیازمندی ذهن جامعه امروز لازم هست، را در قالب محصولات فکری عرضه می کنند.
این نیروهای فکری نیازی نیست که لزوماً خود دانشمندان ویژه و بنیادین ترین انسان های آن مکتب باشند، بلکه همین که دستشان به محصولات دانشمندان معتقد به آن مکتب می رسد کافی است؛ لذا در فرایند گفتمان سازی لزومی ندارد که عنصری به نام «رهبران علمی» تعریف کنیم و لزوماً این نیروهای علمی، با التفات مشغول تولید مفاد گفتمانی باشند.
همچنین نیازی نیست که آن عناصر فکری که تولید کننده سخن هستند، دارای یک ایده اصلاحی باشند، یعنی نیازی نیست که تولید کننده محتوای گفتمان (مفاد گفتمانی) لزوماً مصلح اجتماعی نیز باشد.
پس برای تأمین بخش اول و عنصر اول کار گفتمانی که محتوا هست، نهایتاً ما به رهبران فکری نیاز داریم، که برای سررشته داری تحولات اجتماعی دست به تولید محتواهایی مطابق مکتبی که به آن تعلق دارند می زنند.
این محتوای فکری هنوز به مرحله ای که بتواند مستقیم مصرف گفتمان سازانه بشود نرسیده، رهبر فکری فقط اندیشه را تولید می کند. این رهبر فرهنگی است که با شناخت و حضوری که در صحنه دارد، دست به تولید مفاد گفتمانی از اندیشه تولیدی توسط رهبری فکری می زند.
رهبر فرهنگی علاوه بر تولید مفاد گفتمانی خود اقدام به گفتمان شدن آن می کند؛ برای این کار از نیروی انسانی متنوع با توانمندی های شدت و ضعفی و ابزارهای مختلف رسانه ای استفاده می کند، همه این ها شدت و ضعف دارند ولی هیچ کدام از این ها را نمی توان متصف به رهبری کرد. لذا عناوینی مثل رهبران تبلیغی برای مبلغین طراز اول عنوان دقیقی نیست.

لذا در یک جمعبندی باید گفت:
عنصر محتوایی گفتمان سازی در تعامل بین رهبر فکری و رهبر فرهنگی تبدیل به مفاد گفتمان شده، و با هدایت رهبر فرهنگی و استفاده از روش های متعدد تبدیل به ذهنیت و باور عمومی می شود.

#یادداشت_371

عقیل رضانسب 14020807

 

تعریف لایه های گفتمان ساز از بالا به پایین یا از پایین به بالا؟

در ارائه ی دوستان از لایه های گفتمان ساز جامعه، در تعیین و تعریف و نقش هر لایه، تاحدودی نگاه از بالا به پایین و بنوعی مرتبتی محور و منطقی عقلی و ذهنی احساس میشود.

اما آنچه ذهن بنده را بخود مشغول می سازد این است که آیا بجز این رویکرد، رویکرد دیگری نمیتوان تصور کرد؟

آیا متصور نیست که فرآیند گفتمان سازی بر اثر حوادث و تکانه های اجتماعی مختلف از لایه های پایین دستی و مردمی و نخبگان مردمی شروع شود و در گامهای بعدی توسط نخبگان فکری و فرهنگی و تبلیغی هم افزایی صورت بگیرد؟

یا حتی نخبگان فکری و فرهنگی و تبلیغی در فهم آنچه که دارد اتفاق می افتد عقب بیفتند و منتهای تلاششان این باشد که درک خود را به آنچه دارد اتفاق می افتد برسانند.

در اینصورت ممکن است نقش و تعریف هر یک از لایه های فکری و فرهنگی عوض شود.

ای سید ما! ای مولای ما!

بسم الله الرحمن الرحیم

چند وقت پیش خطبه های حضرت آقا در خرداد 1388 را میدیدم و آن استغاثه ی انتهایی…

استغاثه ای که دل یک امت را با خودش تکان داد…

خیلی برایم الهام بخش بود؛ می آیی، مسائل سیاسی، امنیتی و … را در دل یک بحرانی که تحلیلت از آن انقلاب مخملین است بیان میکنی؛ حرف ها را میزنی، آنچه باید بگویی را میگویی، آنچه باید کرد هم انجام میدی، و حالا تویی و دندان های از غیظ به هم فشرده شده ای که هزاران خواب برای امت تو دیده اند….

دست آخر، فقط یک حرف داری!

باید با آقای خودت صحبت کنی!

ای سید ما! ای مولای ما!

به او عرض حاجت کنی… بگویی آقا من که سرباز شمایم، و برای شما دارم کار میکنم! من اگر جلوی دوستانم می ایستم، اگر خیلی هزینه ها را به جان میخرم، اگر از آبرویم مایه میگذارم و خیلی ها را با خودم بد میکنم، اگر حرف خیلی ها را زمین میزنم، اگر بر برخی ها سخت میگیرم، اگر با برخی فتنه گران مماشات میکنم و … از روی بداخلاقی، ظلم، بدخواهی و … نیست؛ همه و همه برای کشور شماست، برای کشوری که صاحب آن کشور تویی! برای خود شماست!

اصلا من خودم هم جسم ناقصی دارم و اندک آبرویی، که اینها همه را حاضرم به پای شما فدا کنم!

کمی با سیدت حرف بزنی و از او مدد و پشتیبانی بخواهی؛ از او بخواهی دعایت کند!

آخر تو امام و مولا داری و آن ها الهشان هوایشان است! که الله مولانا و لا مولی لکم!

 

آقای ما، سید علی ما، که همه مان شیفته ی او هستیم این چنین خاضع و خاشع در اختیار مولایش است… ما هم که خاک پای کمترین سربازان او هم نیستیم، به او تأسی میکنیم و از او الگو میگیریم و به تقلید از او، به سید او عرض میکنیم : آقا جان! ای سید ما! ای مولای ما! ما جان بی ارزشی داریم، و جسمی داریم که عاقبت خوراک مور و مار است… آقا جان! تمام دارایی ما را در راه سید علی به کار گیر و ما را هزینه ی او و راه او کن! و ما را از این بی ارزشی نجات ده و با ارزشمان کن! با ارزشمان کن با فدا کردن تمام آنچه داریم در راه خودت! و عاقبتی جز فدا شدن برای خدا برایمان رقم مزن!

 

تاملی بر تقسیم بندی گفتمان سازان

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت180
#آزاداندیشی
#تاملی_بر_فرایند_گفتمانسازی_

در تقسیم ابتدایی جزوه که رهبران علمی نام دارد
باید از اساتید دانشگاهی نیز استفاده شود وچه بسا تاثیر این افراد که تولید علم دارند و دسترسی بیشتری به قشر فرهیخته به هدف سرعت بیشتری می بخشد
علاوه بر اضافه کردن افراد دانشگاهی باید در حیطه های مختلف علمی نیز افراد دیده شوند
مثلا در بحث دشمن شناسی فردی مثل استاد تقی پور و شمس الدین رحمانی در این موضوع حرف دارند هرچند شناخته شده و حوزوی هم نیستند
لذا در این موضوع باید رهبران علمی در موضوعات مختلف دیده شود.

در تقسیم رهبران فکری ملاک برای این دسته داشتن ایده اصلاحی است که به نظر سنجه مناسبی نیست چه افرادی که رهبر فکری نیستند ولی ایده اصلاحی دارند و چه افرادی که صاحب فکر هستند ولی ایده اصلاحی ندارند.

در بخش سوم رهبر فرهنگی تنها در رهبر جریانساز معرفی شده
یعنی افرادی که توانایی جریانسازی را داشته باشند دراین طبقه قرار می گیرند که لزوما ارتباط با عاقله نخبگانی می توانند نداشته باشند

دسته سوم و چهارم و پنجم خیلی تمیز مشخصی ندارد
و همه این قسم ها می توانند در قشر دیگر باشند

یکی از اشکال های که در کل طرح دیده می شود شمولیت طرح است یعنی خیلی از صنف ها تاثیرگذار دیده نشده و این یعنی رصد و شناخت طراح یا طراحان کامل نبوده مثلا نقش مادران ،معلمان، اساتید دانشگاه ،شاعران و.. و ظرفیت های حاکمیتی دیده نشده

اشکال دیگر نقش و وظایف دستگاه های حاکمیتی و دولتی است به هر حال خیلی از مجموعه ها در این هدف وظیفه دارند شناخت ما و دانستن نقش این مراکز در پیش برد این مسله مهم است

نکاتی در مورد لایه های گفتمان سازی

بسم الله الرحمن الرحیم

چند نکته پیرامون این دسته بندی، که من اسمش را «لایه های گفتمان» می گذارم:

  1. اولا در مباحثه، برخی دوستان اصرار داشتند که حتما این دسته بندی ناظر به محتوای مکتب امام باشد. یعنی لایه رهبر علمی، حتما محتوایی که از مکتب امام گرفته شده را می گیرد.
    به نظر من، چنین قیدی اصلا نیاز نیست. بحث ما الان فقط ناظر به محتوایی خاص نیست، بلکه می خواهیم قاعده گفتمان سازی را استخراج کنیم. هر محتوایی باشد. کفر باشد یا اسلام. اسلام امریکایی باشد یا اسلام ناب. برای اینکه هر محتوایی را گفتمان کنیم، نیاز داریم لایه ها (این دسته بندی ها) را بشناسیم، تا متناسب با هر لایه، قواعد خاص آن را به دست آوریم.

مثلا لایه رهبر علمی، نقشش در گفتمان ساختن، لابد متفاوت است نسبت به رهبر فرهنگی.

  1. زمانی که هر یک از این لایه ها را از هم جدا کردیم، فقط به آن حیثیت از هر لایه کار داریم که در گفتمان سازی مؤثر است. مثلا رهبری علمی، اگر بدون در نظر گرفتن این لایه های گفتمان نگاه شود، شاید خیلی کارها بکند برای رهبری کردن علم. اما زمانی که داخل این پازل و این لایه ها بررسی می شود، صرفا آن حیثیت هایی از او را می خواهیم جلوی چشم آوریم که در گفتمان سازی ما مؤثر است. البته تأثیر رهبر علمی در گفتمان، در یک نقطه است، و تأثیر رهبر فکری در جای دیگر.

و حتی رهبر علمی، آن زمانی که می خواهد به عنوان یکی از اجزای گفتمان سازی فعالیت کند، نقش متفاوتی دارد، نسبت به زمانی که به تنهایی صرفا به دنبال گسترش حرف علمی خود در جامعه علمی است. این خیلی مهم است. او زمانی که بداند جزئی از یک پازل است، کنش‌هایش کاملا جهت می گیرد، و زمانی که این نقش را به عنوان جزئی از یک پازل گفتمان سازی نداند، خیلی متفاوت عمل خواهد کرد.

  1. این نگاه لایه بندی، به نوعی به صورت پنهان و مخفی، ارزش گذاری همراه خود دارد. مخصوصا الان چون ضعف در نقطه اتصال علم و تبلیغ داریم، خلأ رهبری فکری، که شأن امثال استاد فلاح است، به شدت احساس می شود، فلذا معمولا در ضمیر خود، برای این جایگاه ارزش خاصی، بالاتر از دیگر لایه ها قائل می شویم. اما به نظرم این ارزش گذاری صحیح نیست. ما باید اینها را در مجموع یک مجموعه از اجزاء که وابسته به هم هستند ببینیم، که کار هر یک اهمیت و موضوعیت دارد. هر کدام کاری انجام می دهد که دیگر اجزاء و لایه ها، از پس آن کار بر نمی آیند.

البته در زمان فعلی، برخی از لایه ها، خلأ بیشتری دارد و برعکس برخی نقاط، در سطح عمومی حوزه، رواج بیشتری یافته است، فلذا عطف توجه ما را می طلبد تا بیشتر به آن نقاط خلأ رسیدگی کنیم، تا این نظام و سیستم، کار خود را بهتر انجام دهد. و کل مجموعه به هدف خود (گفتمان سازی) برسد.

  1. من در این لایه بندی، بیشتر تأثیر لایه بر لایه می فهمم، تا تأثیر یک فرد از لایه رهبری علمی، بر یک فرد از لایه رهبری فکری.

این نکته زمانی روشن می شود که می خواهیم برنامه ریزی کنیم. میخواهیم نقشه ای بریزیم که گفتمان سازی آزاداندیشی را فعال کنیم. برای لایه رهبری فکری، مثلا فلان فرد را در نظر می گیریم. همین که او را در آن نقطه فعال کنیم، یک نگاه این است که برود و روی افرادی در لایه بعدی خود اثر بگذارد. اما به نظرم این نگاه صحیح نیست.

این فرد نیست که روی فرد دیگر اثر می گذارد. این لایه بالایی است که روی لایه پایینی اثر می گذارد. فلذا برای برنامه ریزی، و فعال کردن لایه رهبری فکری (مثلا)، باید چندین نفر را در این لایه فعال کرد، تا آنها روی افرادی در شبکه ارتباطی خود اثر بگذارند. افرادی که نسبتا تحت تأثیر این افراد فعال شده می‌باشند.

  1. به نظرم یکبار نیاز داریم که مفهوم ها را دقیق کنیم. یکبار در مورد هر نقش و توقع ما از هر لایه را بنشینیم و با بارش ذهنی، انواع و اقسام کارهایی که هر لایه می تواند انجام دهد را بنویسیم. آن وقت نسبت هر لایه به لایه دیگر مشخص تر و واضح تر خواهد شد.
  2. یکبار برای دقیق شدن این لایه های گفتمان، این چیزی بود که در ذهن و انتزاعیات خود چیدیم. از بیرون هم برویم چندتا را رصد کنیم. ببینیم این گفتمان هایی که تا اینجا آمده، در هر لایه چه افرادی پشت آن بوده اند. و چطور این گفتمان ایجاد شد.

لازم هم نیست سراغ موضوعات بسیار گسترده برویم که رصد کلیت شبکه آن سخت باشد. حتی حرف هایی که در فضای محدودی بالا آمده، می توان بررسی کرد که چه افرادی بر چه افرادی اثر گذاشته اند.

مثلا مهدی رسولی از چه افرادی جهت می گیرد. آن افراد از چه افرادی اثر می گیرد. آیا خود مهدی رسولی بر افرادی اثر گذار است؟ هر کدام در کدام لایه قرار می گیرند؟

پس از این بررسی های خارجی، بنشینیم و تحلیل کنیم که آیا هر بار، به تمام این لایه ها نیاز داریم؟ یا ممکن است که گاهی اوقات، بدون اینکه یک لایه وجود داشته باشد، از لایه 2 مستقیم به لایه 4 برسیم.

  1. به جای نگاه خطی، که هر مرحله فقط با مرحله قبل و بعد از خودش کار داشته باشد، می توان نگاه شبکه ای داشت. یعنی هر لایه می تواند با هر لایه دیگر ارتباط داشته باشد. لایه 1 گاهی با لایه 2 ارتباط دارد، گاهی با لایه 3 ارتباط دارد. گاهی با لایه 4 ارتباط دارد.
  2. این لایه بندی ها را نمی توان در اشخاص منحصر کرد. چرا که مثلا ا.پناهیان که به او شأن رهبری تبلیغی داده ایم، گاهی خود مبلغ می شود و واقعا در لایه بعدی (نخبه تبلیغی) می درخشد. یا حتی ا.یزدانپناه که ایشان را در لایه رهبری علمی قرار داده ایم، گاهی خود به تبلیغ می رود و در لایه نخبه تبلیغی فعال می شود.

پس این لایه بندی که به هم می ریزد؟ نه. این لایه بندی ناظر به نقشه گفتمان سازی است. برای گفتمان سازی، در لایه رهبری علمی، یکسری کارها باید انجام شود. این کارها اگر توسط ا.یزدانپناه انجام شود، منافات ندارد که ایشان برود و یکسری کارهای دیگر که باید در لایه نخبه تبلیغی تعریف شود. یک نفر می تواند در چند لایه فعال باشد. مهم این است که در هر لایه، آن نقش به خوبی برآورده شده، تا کل نقشه گفتمان سازی به خوبی جلو برود یا خیر.

نکته اینجا است که گاهی شخص، در لایه رهبری علمی، به خوبی عمل می کند، و کاملا به اقتضای گفتمان سازی توجه می کند، ولی وقتی تبلیغ می رود، مثلا راجع به موضوع دیگری صحبت می کند، و عملا در نقشه گفتمان سازی کار نمی کند. پس هیچ وقت این نقشه، منحصر در افراد نیست. نقش های تعریف شده در آن مهم است که منتظر است که چه کسی آنها را انجام می دهد.