بازخورد به تعریف برادر کرباسچی از آزاداندیشی

در تعریف برادر کرباسچی از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«چرا از آزاداندیشی خوشمان می آید؟ آزاداندیشی را تعریف کنید.
آزاداندیشی، این حس آزادی در درون و اینکه بداند هر چه بیشتر تکاپو کند، بیشتر به مطلب صحیح خواهد رسید. اینکه هر مقدار که فکر کرده، مصاب واقع بوده. اینکه آزاد است و قرار نیست از کسی خط بگیرد. اینکه خودش کاملا حق را می فهمد (اما تمام گستره حق را شامل نمی شود. هر چه تلاش کند، گستره خود را توسعه دهد، گستره بیشتری از حق را شامل می شود. یعنی هر کسی جنبه ای از حق را می فهمد.) ولی این نیک است که شخص غیر حق را نمی تواند ببیند.
اما در صورت بندی از درک هایی که از حق داشته، خطا یا غرض ورزی وارد می شود.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر میرسد:
1- آزاداندیشی به نوعی دانایی معنا شده است. بداند که هرچه تکاپو کند……………… به نظر آزاداندیشی فراتر از دانایی و یک ملکه در وجود انسان است.

2- بیش از آنکه تعریف آزاداندیشی ارائه شود، حالات آزاداندیشی و اطلاعات او به عنوان تعریف بیان شده است.

3. اینکه فرد بداند هرچه بیشتر تکاپو کند بیشتر به مطلب صحیح خواهد رسید، آزاداندیش است؟ اینکه بداند هرمقدار که فکر کرده، مصاب واقع بوده، آزاداندیش است؟ اصلا چرا هر مقدار که فکر کند مصاب است؟ انسان آزاداندیش لزوما حق را کاملا می فهمد؟ امکان خطا و اشتباه و جهل مرکب و… نیست؟ چرا هرکسی جنبه ای از حق را می فهمد؟ نمی شود کسی همه جنبه های حق را بفهمد؟ و…….
.

حفاظت شده: آزاداندیشی و زندگی موقنانه

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 3

💠تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 3💠

🔹یکی از نکات مهم در تعریف، این است که بگوییم مراد از اندیشه در آزاداندیشی چیست؟
آن چیزی که در وهله اول شاید به ذهن برسد، این است که بگوییم اندیشه به معنای تفکر است. اما به نظر می رسد اندیشه در تعبیر «آزاداندیشی»، به معنای تفکر نیست بلکه به معنای مطلق شناخت و معرفت است.
برای کسب معرفت، روش های مختلفی به اعتبار تعدد ابزار کسب معرفت وجود دارد. روش های تحصیل معرفت عبارتند از: روش تجربی، روش شهودی، روش تفکر قیاسی و روش وحیانی؛ و عقل در همه این روشها حضور دارد.
آزاداندیشی یعنی انسان بر اساس هر روش و منبع، وقتی یک شناخت و معرفت در هر حد و اندازه ای، برایش کشف می شود، بدون هیچ مشکلی آن را تصدیق کند. بنابراین وقتی یک گزاره حق به انسان عرضه می شود، اگر حال انسان طوری باشد که با حق راحت باشد یعنی عقلش حال پذیرش حق را داشته باشد، آزاداندیشی رخ داده است. درنتیجه برای تحقق آزاداندیشی، لزومی ندارد شخص از روش تفکر استفاده کند و خودش با ذهن خودش مجهولی را معلوم کند.
آزاداندیش کسی است که اگر منبع معرفتی ای را یافت مثل قرآن، وقتی قرآن حقیقتی را برای او آشکار می کند، به راحتی آن را بپذیرد و در بند استدلال های عقلانی انسانی نباشد.

🔹البته با این توضیح و توسعه در معنای اندیشه، ضرورت وجود لوازم تحقق و صدق اندیشه همچنان وجود دارد. یعنی آن قیود چهارگانه که در یادداشت اول این موضوع بیان شد (1. استفاده از قوه عاقله نه واهمه و خیال. 2. لزوم پیروی اندیشه از منطق و قواعد تحصیل معرفت 3. تحصیل آگاهی و اطلاعات مورد نیاز تحصیل معرفت 4. خودباوری نسبت به ذهن و اندیشه خود)، حضور آنها همچنان لازم است. زیرا عقل انسان می فهمد که تحصیل معرفت به وسیله هر ابزار معرفتی ای، روش و قواعدی دارد.
بنابراین خارج کردن اندیشه از حصار تفکر به معنای ول اندیشی نیست. چراکه کسب اندیشه و معرفت به وسیله ابزار حس، شهود و وحی هم اصول و قواعدی دارد تا موجب حصول اندیشه و معرفت شود. و همه این اصول و قواعد، چیزی نیست جز برونداد حریت عقلی و عقلانیت.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 100

بازخورد به تعریف برادر کرانی از آزاداندیشی

🔰بازخورد به تعریف برادر کرانی از آزاداندیشی

در تعریف برادر علی کرانی از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«آزاد اندیشی عبارت است از سلامت و یا تسلم ِنفس یا ذهن آدمی در پذیرش و یا رسیدن به حق.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر می رسید:
1. سلامت و تسلم نفس یا ذهن حال درونی فرد آزاداندیش است. در واقع این تعریف میخواهد بگوید که همان فعل درونی انسان را آزاداندیشی میگویند و آزاداندیشی چیزی ورای این نیست.

2. این تعریف مطلق سلامت و تسلم نفس یا ذهن را آزاداندیشی دانسته است. یعنی نیازی به انحصار آن در حوزه اندیشه و تفکر ویا حتی درحوزه شناخت ندیده است. اصل اینکه نفس و ذهن انسان در پذیرش حق سالم باشد یا خود را به سلامتی بیندازند را آزاندیشی دانسته است.

3. با توجه به این نکته، اگر نکته اول را بپذیریم، باز این تعریف نمی تواند تعریف کاملی باشد. چون آزاداندیشی مقید به اندیشه است و صرف پذیرش حق به صورت مطلق دیگر آزاداندیشی نیست بلکه میتوان گفت که تعریف آزادی است. البته صحیح تر آن است که بگوییم تعریف آزادی در اتمسفر اسلامی، یعنی حریت است. در حالی که آزاداندیشی نوعی خاص از آزادی و حریت و در فضای اندیشه و تفکر و منحصر در آن است.

4. به نظر حقیر اینکه آزاداندیشی را به عنوان یک حالت درونی توصیف کرده اند از جهاتی صحیح است. لکن این تعریف چیزی بیشتر از حریت که در تراث ما سابقه مفهومی دارد، نداشت. بلکه حتی از جهاتی نسبت به حریت ضعف هایی داشت. حریت به زوایای دیگری اشاره میکند که مفهوم آزاداندیشی را عمیق تر میکند لکن در این تعریف به آنها اشاره نشده است. لکن آزاداندیشی را به حریت در مقام اندیشه تعریف میکنیم. نه مطلق حریت.
.

سلامت و تسلم چیزی فراتر از حریت متوجه نشدم. بلکه حریت پر تر و قوی تر هم هست.
متنها باید قید زده شود. همان طور که آزاد اندیشی را به حریت در مقام تفکر و اندیشه تعریف کردیم. اگر مطلق بیاید مانع اغیار نیست.»

آداب اندیشیدن در روایات

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت170
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی_2
#آداب_اندیشیدن

از امام صادق (ع) روایت است که امیرالمؤمنین (ع) بسیاری از مواقع می‌فرمودند:

«نَبِّهْ‏ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّكَ»

«دل خود را به اندیشه کردن آگاه کن و پهلوی خود را از شب دور کن و نسبت به خدای خود تقوا داشته باش»

وجود مقدس و نورانی امیرالامومنین علیه السلام یک توصیه دائمی داشته اند که ابتدا به تفکر دعوت می کردند تفکری که انسان را متنبه کند تفکری که انسان را بیدار کند
یعنی یکی از ویژگی های تفکر همین است که تنبه بیاورد
اگر تفکر ما ما را روشن نکرد یعنی تفکر صحیح شکل نگرفته
مگر می شود انسان تفکر کند و بفهمد که فانی است بفهمد که حقی وجود دارد و همه حق است و جز او چیزی نیست بعد خلاف آن را بیان کند یا تبیین کند انسان اگر فکر کند آیات الهی را می بیند بعد متنبه‌می‌شود
لذا خداوند در سوره مبارکه ق می فرمایید :
«إِنَّ فىِ ذَلِكَ لَذِكْرَى‏ لِمَن كاَنَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِید»
یعنی کسی که قلبی دارد و این قلب را فاسد نکرده درتفکر و مطالعه قرآن نشانه است.  لذا جایگاه قلب هم در اندیشیدن مشخص می شود کسی که قلبش را گناه سیاه کرده نمی تواند درست فکر کند محفل تفکر قلب است که باید پاکیزه باشد
باید این ظرف تفکر را پاکیزه کرد تا مظروف هم درآن پاکیزه بماند

در ادامه روایت حضرت به نماز شب و تقوای الهی اشاره می کنند که برای تعالی انسان و سلوک انسان نیاز است و در ادامه تفکر باید به آن پرداخته شود. اندیشیدن هم راه است و هم مقصد (باتوجه با روایت من اصبح مهموما لسوی فکاک رقبته فقد هون علیه و رغبه من ربه فی الربح الحقیر. در یادداشت شماره #167)

یکی دیگر از ویژگی ها و آداب تفکر صحیح تداوم بر تفکر است

امام صادق علیه السلام می فرمایند: :
«أَفْضَلُ‏ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ‏ التَّفَكُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ»
«برترین عبادات تداوم تفکر در خداوند و قدرت اوست»
یعنی تفکر  عالی ترین نوع عبادت و بندگی است اگر همراه با تداوم باشد اگر با موضوع باری تعالی و قدرت او باشد
پس ویژگی دیگر تفکر صحیح تداوم است و اینکه به چه بیاندیشیم یعنی سنت قلیل یدوم در تفکر هم جاری است .

در این جا تذکری لازم است بیان شود وآن موضوعات ممنوعه برای تفکر است
خداوند متعالی به عنوان خالق انسان به او اجازه تفکر در موضوعاتی را نداده
از جمله:
«مَنْ نَظَرَ فِی اللَّهِ كَیفَ‏ هُوَ هَلَكَ‏»
کسی که درباره کیفیت خلق خدا تفکر کند هلاک می شود.
واین همان علتی است که خیلی از اندشمندان و فیزیکدانان عالم را ملحد و هلاک کرد چون به دنبال این موضوع برای تفکر بودند
مفسده بعدی تحیر است
امام باقر علیه السلام می فرمایند: تَكَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلَامَ فِی اللَّهِ لَا یزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلَّا تَحَیراً
از آفریده‌های خداوند سخن گویید و از ذات خدا سخن نگوئید، زیرا سخن از ذات خدا مایه‌ سرگردانی بیشتر گوینده است.

در اینجا مشخص می شود آزاداندیشی قیودی دارد آزاداندیشی یله و رها اندیشی نیست اگر مطلق بیاندیشی شاید به وادی هلاکت و تحیر وارد شد لذا متوجه می شویم آزاداندیشی یک حدودی دارد واین راهم بدانیم این حدود برای سلامت و نجات انسان است

آزاداندیشی در تمام حوزه های شناختی نیست

آزاداندیشی، تنها در موطن «اندیشیدن» است؛

ما اگر بخواهیم در تمام حوزه های شناختی، نبض آزادی را بگیریم؛ به آن نمی‌گوییم «آزاداندیشی»؛ آزاداندیشی اصطلاحی است که تنها در حوزه‌ی اندیشیدن و تفکر است؛ وقتی که نبض آزادی را در حوزه‌ی اندیشیدن، بگیریم، اینجا در حال بررسی آزاداندیشی هستیم؛ اگر در دیگر حوزه‌های شناختی هم بخواهیم آزاده بودن را بررسی کنیم مانعی نیست، ولی به آن دیگر آزاداندیشی گفته نمی‌شود.

اساسا آزادی که در تمام حوزه‌های شناخت می‌توان جریان داد و بررسی کرد، این آزادی اساسا ضامن شناخت صحیح و منطقی  است؛ امّا در آزاداندیشی، گفته شد هنگامی که قرار است نبض آزادی در مقام اندیشیدن گرفته شود، پیشفرض منطقی اندیشیدن و درست اندیشیدن است؛ البته این غیر است رسیدن به نتیجه درست است، باید بررسی شود که الزاما منطقی اندیشیدن و درست اندیشیدن، نتیجه درست و حقی دارد یا نه؛ ما اندیشه را پیشفرض می‌گیریم و مهارت و استقامت اندیشیدن را از آزاداندیشی خارج می‌کنیم؛ در واقع سوال این است که هنگامی که به درستی و منطقی با رعایت مهارت‌های اندیشیدن و همچنین داشتن استقامت در اندیشیدن و حتی اخلاق باور، هنگامی که همه‌ی این‌ها رعایت شد، وقتی به این اندیشیدن، آزادی می‌دهیم، چه اتفاقی می‌افتد؟

و می‌توان سوال را جلو‌تر و یا به تعبیری عقب‌تر برد؛ اینکه اساسا خود همین اندیشیدن فوق الذکر، آزاد نیست؟ این اندیشیدن نیاز به آزادی ندارد و آزادی اگر قید توضیحی نباشد، نهایتا قید تاکیدی است.

 

و همچنین است هنگامی که به ساحت‌ها‌ی ادراک قلبی وارد می‌شویم؛ شما اگر اجازه‌ دادید که «اصطلاح» آزاداندیشی بر تمام ساحت‌های شناخت اطلاق شود، دیگر نباید آن را از ساحت ادراکات قلبی منع کنید.

تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 2

💠تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 2💠

🔹در یادداشت گذشته بیان شد که یک تعریف محتمل از آزاداندیشی این است که بگوییم: آزاداندیشی یعنی دستگاه شناخت انسان در قید و بند چیزی غیر از حق نباشد. به تعبیر دیگر آزاداندیشی یعنی تصدیق حق بدون تأثر از امری غیر از حق.

🔹اشکالی به این تعریف، به ذهن می رسد این است که بناء بر این تعریف، همه انسانها آزاداندیش هستند زیرا همه انسانها وقتی حقی را میفهمد، تصدیق می کنند. چراکه انسان ذاتا اینگونه است. یعنی نوع خلقت او اینگونه است و در تصدیق یک گزاره و معرفت حق، اختیاری ندارد تا بتواند آن را تصدیق نکند. بنابراین طبق این تعریف باید بگوییم انسان چه کوچک و چه بزرگ، ذاتا آزاداندیش است درحالیکه نگاه اولیه به آزاداندیشی این است که بسیاری از انسانها دارای این صفت یا رفتار نیستند.
🔸البته شاید پاسخی به این اشکال شود که این کلام خلاف وجدان است زیرا بسیاری از انسانها را می بینیم که سخن حقی را که می شوند یا تکذیب می کنند، بخاطر منافع یا امیالشان، خلاف آن چیزی که میفهمند عمل می کنند. این یعنی آن شخص سخن حق را تصدیق نکرده است.
🔸اما به نظر این پاسخ صحیح نیست؛ همه این موارد یا بخاطر عدم حق پذیری قلبی اوست که موجب شده دستگاه شناختش مختل شود و یا بخاطر عدم وجود لوازم تحقق اندیشه است که اساسا اندیشه در او حاصل نمی شود و یا عدم تصدیقش صرفا در مقام عمل و بیان است نه اینکه عقلش هم تصدیق نکرده است و او اساسا آزاداندیش نباشد.

🔹لذا به نظر می رسد، باید بر اساس یک ملاک و غرضی، بعضی دیگر از قیود را وارد تعریف کنیم. باید ببینیم، غرض ما از بحث آزاداندیشی چه بود؟ در لسان اندیشمندان و نخبگان، اصطلاح آزاداندیشی به چه معنایی بکار می رود که بعضی از مردم، دارای آن صفت نیستند. باید بررسی کنیم که در این کاربرد، چه انسانهایی آزاداندیش نیستند؟ البته شاید به این نتیجه برسیم که اساسا اصطلاح مستقری در میان اندیشمندان و مردم وجود ندارد؛ اتفاقی که امروزه بخاطر تأثیر و تأثر فرهنگ ها و دانش ها بر یکدیگر، بر سر خیلی از مفاهیم و واژه ها آمده است. امروزه بسیاری از مفاهیم حتی بسیط ترین مفاهیم مثل آزادی و عدالت و ظلم و… ، یا اصطلاح مستقری ندارند یا دچار اشتراک لفظی پیچیده ای هستند.
در این صورت باید به خوبی در این قیود، تأمل کرد و ببینیم کدام یک از قیود، سهم بیشتری در تحقق آزاداندیشی دارند؟ و بر این اساس، اصطلاحی را جعل کنیم. (هرچند جعل اصطلاح نیز خودش ملاحظاتی دارد که بیان آن در این مقال نمی گنجد)
البته شاید بتوان گفت که قیودی که از نتایج و ویژگی های شخص دارای صفت آزاداندیشی است، به نظر قطعا از تعریف و ماهیت آزاداندیشی خارج است. اما در قیود دیگر باید تأمل کرد.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 99

آزاد اندیشی وسیله است نه هدف

اگر آزاد اندیشی را طوری تعریف کنیم که حتی خود اندیشیدن را قید و مانعی برای آزاد بودنش بدانیم دچار اشتباه شده ایم
چون قرار بود با آزاد اندیشی به حقیقت برسیم نه اینکه آزادی اندیشه به هر شیوه ای هدف باشد
خیلی از پیشرفتهای بشر را ما مدیون کسانی هستیم که چارچوبها و اصول ذهنی برای فکر کردن و جوابگویی به مسائل داشتند و دیگرانی در همین چارچوب ذهنی فکر کردند و ادامه دادند تا ثمرات علمی قابل ملاحظه است پس اینکه به هر نحوی بی قیدی شاید آزادی باشد ولی پیشرفتی حاصل نمی آمد.
پس اگر آزاد اندیش سالها زحمت بکشد از تفکرات و تجربیات خود به ثمره ای هم برسد در مقایسه با اینکه اگر از تجربیات  دیگران استفاده می نمود شاید زودتر به حقیقت می رسید،این مقایسه نشان دهنده این مطلب است که آزاد اندیشی از هدفهای میانی است نه هدف غایی.
اگر نسبت اندیشه دیگران با حق معلوم باشد،صرف این اطمینان مجوزی است که اندیشمند را در تبعیت از فکر دیگران سوق دهد که در مسیر حقیقت باشد و زودتر به حق برسد

آزاداندیشان خطرناک ترین افراد در نبرد تمدنی

اندیشیدن در عالم اثبات ذیل فرهنگ و ذیل تمدن رقم میخورد.

هرکدام از این سخت افزار های اجتماعی (فرهنگ و تمدن) سیطره ای بر اندیشیدن دارند که به صورت طبیعی فرد نمیتواند آزاد از این سیطره بیاندیشد لذا آزاداندیشی در اینجا یعنی رهایی از اثر پذیری سیطره فرهنگ و تمدن که هرچه قدرت ذهنی فرد بالاتر باشد تا اینکه خود را از این سیطره آزاد کرده و منطقی بیاندیشد و به حقیقت نیز دست یابد او آزاداندیش تر است.

 

در یادداشتی دیگر توضیح داده خواهد شد که چرا اینگونه افراد برای تمدنهای رقیب خطرآفرین خواهند بود.

تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 1

💠تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 1💠

سوال این است که انسان آزاداندیش کیست و طبع آزاداندیشی چیست؟
🔹 برای پاسخ به این سوال، باید متعرض تمام مفاهیمی که با آزاداندیشی نسبت دارند بشویم و بگوییم نسبت آنها با آزاداندیشی چیست؟ آیا این مفاهیم، از قیودات و مقومات تعریف آزاداندشی است یا نسبت دیگری با آزاداندیشی دارند؟

🔹 به نظر می رسد، این مفاهیم و قیود با آزاداندیشی مرتبط هستند.
1- حق پذیری و حریت قلبی (عدم اسارت قلب نسبت به غیر حق)
2- حق پذیری و تصدیق عقلی (عدم اسارت عقل نسبت به غیر حق)
3- استفاده از قوه عاقله نه واهمه
4- لزوم پیروی اندیشه از منطق و قواعد تفکر
5- تحصیل آگاهی و اطلاعات مورد نیاز تفکر
6- طرفدار اندیشه بودن
7- اهمیت به ذخیره دانایی و علوم تولید شده توسط گذشتگان
8- خودباوری نسبت به ذهن و اندیشه خود
در اینکه کدام یک از این مفاهیم و قیود در ماهیت آزاداندیشی است، محل شک و تأمل است.

🔹 یک تعریف این است که بگوییم: «آزاداندیشی یعنی دستگاه شناخت انسان در قید و بند چیزی غیر از حق نباشد. به تعبیر دیگر آزاداندیشی یعنی تصدیق حق بدون تأثر از امری غیر از حق».

✅در این تعریف، فقط قید دوم از مقومات و قیود تعریف شمرده شده است و دیگر قیود، از مفاهیم مرتبط با آزاداندیشی است نه خود آزاداندیشی.

🔸بعضی از قیود، از اسباب و علل تحقق آزاداندیشی هستند مثل حق پذیری و حریت قلبی؛ اگر کسی حریت قلبی نداشته باشد، این موجب می شود عقلش هم اسیر شود، دستگاه شناختش مختل شود و لذا نتواند آزادانه بیاندیشد و درنتیجه عقلش، حق را تکذیب می کند. البته عدم حریت قلبی، گاهی جلوی آزاداندیشی و فهم حق را نمی گیرد بلکه موجب مخالفت عملی با حق می شود نه عقلش حق را تکذیب کند.

🔸بعضی دیگر، از لوازم تحقق و صدق اندیشه هستند؛ یعنی آن قیود، باید باشند تا اندیشه و معرفت حاصل شود.
1. استفاده از قوه عاقله نه واهمه و خیال.
2. لزوم پیروی اندیشه از منطق و قواعد تحصیل معرفت.
3. تحصیل آگاهی و اطلاعات مورد نیاز تحصیل معرفت.
4. خودباوری نسبت به ذهن و اندیشه خود؛ کسی که خودباوری ندارد، اساسا برای خودش این حق و ارزش را قائل نیست تا بیاندیشد و نتایج حاصل از اندیشه خودش را تصدیق کند.

🔸و بعضی دیگر از قیود، از نتایج و ویژگی های شخص دارای صفت آزاداندیشی است:
1. طرفدار اندیشه بودن
2. اهمیت به ذخیره دانایی و علوم تولید شده توسط گذشتگان.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 98

بازخورد به تعریف برادر انصاری از آزاداندیشی

در تعریف برادر محمد انصاری از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«آزاداندیشی معنای مصدری دارد و همان آزاد اندیشیدن است. یعنی شخص آزاداندیش کسی است که بتواند آزادانه بیندیشد. یعنی بتواند بدون تعصب و جمود و وابستگی نسبت به شخص یا جریان یا نحله ای فکری یا هر چیزی که میتواند فکر را به اسارت در بیاورد، به صورت مستدل و منطقی بیندیشد.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر می رسید:
1- در آزاداندیشی به نظر می رسد نوعی استمرار نهفته است، لذا به فردی که فقط یکبار توانسته آزادانه بیاندیشد آزاداندیشی نمی گویند، لکن در آزاداندیشیدن این استمرار وجود ندارد.

2-بدون تعصب و جمود و وابستگی اندیشیدن، ویژگی هایی ست که در کنترل و اختیار شخص است. لکن برخی اسارت ها است که به صورت ناخواسته و بدون اختیار اتفاق می افتد و فرد در حالی که التفات ندارد متاثر از چیزی است. لکن در تعریف به این نوع از اسارت اشاره نشده است.

3- ویژگی های مستدل و منطقی جز تعریف آزاداندیشی شمرده شده اند. لذا طبق این تعریف نمی توان به فردی که بدون تاثر از دیگران و به صورت آزادانه و برای کشف حقیقت می اندیشد لکن از قواعد منطقی بی خبر است و برخی را رعایت نمیکند، آزاداندیش گفت. در حالی که این فرد دارد آزادانه می اندیشد و فقط اندیشه اش ممکن است نازیبا باشد و یا اینکه دچار اشتباهاتی بشود.

.

تعریف آزاداندیشی

#تعریف_آزاداندیشی
#محمد_حسین_خانی

…..
آزاداندیشی یک ویژگی فطری و ذاتی است که با رعایت آداب و به هدف فهم حقیقت انجام می شود . در این روند باید از عوامل داخلی و خارجی که منجر به فهم اشتباه و شناخت حقیقت شود پرهیز کرد. آزاداندیشی راه نیست و هدف است زیرا حق جویی هدف بشر است .

آزاداندیش؛ هدایت شده‌ توسط خدا

در قرآن کریم، سوره‌ی مبارک زمر آیه ۱۷ و ۱۸ این چنین آمده است؛

وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ
الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ

و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن‌ها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آن‌ها خردمندانند.

این آیات و اساسا کل سوره‌ی زمر برای تامل در موضوع «آزاداندیشی» بسیار مناسب است و نکات زیادی می‌توان از آن دریافت کرد و شاید بتوان به تعبیر یکی از عزیزان سوره‌ی زمر را سوره‌ی آزاداندیشی نامید.

یکی از نکاتی که این آیات بیان میکند‌ در خصوص هدایت «آزاداندیش» است؛ این آیات می‌گوید خدا آزاداندیش را هدایت می‌کند.
اینجا نکته‌ای دیگر هم قابل تامل است؛ اینکه آیا می‌توان کشف انّی هم داشت؛ اینکه اگر کسی هدایت نشد، آزاداندیش نبوده است؟
و همچنین یک معنای دیگر هم اینکه آن کس که هدایت شده است؛ آزاداندیش بوده است؛ البته در صورتی که انحصار هدایت در آزاداندیشی باشد.

تعریف من از آزاداندیشی در شش پرده

پرده اول : هر مفهومی حد دارد ! حتی بی حدی !
هر چیزی فارغ از اینکه مجرد باشدیا مادی، حقیقی باشد یا اعتباری، ذهنی باشد یا عینی، برای اینکه همان چیز باشد، ناچار از این است که چیزهای دیگری نباشد و فقط همین چیزی باشد که هست. به این حالت تعین، بودن، بودگی یا ماهیت میگوییم.
به عنوان مثال میتوانیم انگشت خود را وسط یک مداد بگذاریم و آرام آرام انگشت را به سمت نوک مداد جابجا کنیم، به یک نقطه میرسیم که دیگر انگشت ما روی مداد نیست و روی میز قرار گرفته. اگر بخواهیم بگوییم اینجا هنوز مداد است، دیگر هستی و تعین مداد را زیر سوال برده ایم ! پس مداد برای مداد بودن، ناچار است از اینکه میز نباشد.
مفاهیم اعتباری نیز همینگونه به نظر میرسند. ما ذهن خود را میتوانیم روی مصادیق شجاعت حرکت بدهیم، مطمئنا به جای میرسیم که دیگر مصداق شجاعت نیست. یا تهور است و یا جبن ! پس مفاهیم اعتباری هم برای حفظ تعین و معنای خودشان مجبورند که یکسری مفاهیم دیگر نباشند !
این مسئله بر مفهومی مثل آزادی هم باید صادق باشد.آزادی اگرچه معنای باز و رهایی دارد اما بالاخره یک جایی باید باشد که بتوانیم آن را غیر آزادی بدانیم، تا بدینوسیله آزادی تعین و معنای خاص خودش را پیدا کند و بشود درباره آن سخن گفت !
حتی مفهوم بینهایت بودن را اگر بخواهیم اینگونه مورد بررسی قرار بدهیم، باز هم یک نقطه هایی هست که ویژگی بی نهایت بودن بر او صدق نمیکند. و همین نقاط هستند که مفهوم بی نهایت بودن را تعین و هویت میبخشند.
از همین باب است که منطقیون تعریف صائب از یک موجود را ، حدّ آن موجود می نامند.

پرده دوم : آزادی ، اندیشه
آزادی مفهومی است که حدش بی حدی است. یعنی هرجایی که حرف از قید و محدودیت و جلوگیری به میان بیاید، آنجا همان حد و مرز آزادی است. این همان معنای صراح و ساده آزادی است که معمولا مورد استقبال محافل لیبرال و … قرار میگیرد.
اما باید به این نکته توجه داشت که آزادی به تنهایی هیچ معنایی ندارد و همیشه باید به مفهوم دیگری اضافه شود.
به نظر نگارنده، آزادی به هر قیدی که اضافه شود، به نوعی توسط همان قید میخورد !
آزادی فردی، آزادی اجتماعی نیست. آزادی بیان، آزادی فعالیت سیاسی به هر نحوی نیست. آزادی پوشش، آزادی رفتارهای مجرمانه نیست و هزاران مثال دیگری که در این باب میتوان زد.

اندیشه را نیز در اینجا به معنای پویشی فکری برای دست یافتن به حقیقت ( اعم از عملی و نظری ) معنا میکنیم.

پرده سوم : آزادی اندیشه
“آزادی اندیشه” صفتی برای اندیشه است.
اندیشه ای که ویژگی آزادی را داشته باشد ، پویشی فکری برای رسیدن به حقیقت است( اندیشه) که در این مسیر هیچ قیدی را قبول نمیکند.( آزادی )
“اندیشه آزاد” نیز عبارت از حاصل آن اتصاف میباشد و همان بار معنایی را تحمل میکند.

پرده چهارم : آزاداندیشی
به نظر میرسد آزاداندیشی متفاوت از اندیشه آزاد یا آزادی اندیشه باشد.
اینجا آزادی با همان معنای رهایی و بی قیدی، قید خورده است به مضاف خودش، یعنی اندیشه !
اندیشه هم که به معنای پویشی فکری برای دستیابی به حقیقت (عملی یا نظری ) بود.

با توجه به همه مقدمات مطرح شده، نگارنده آزاداندیشه را به معنای زیر میداند :
رهایی، آزادی و بی قیدی انسان ( آزادی ) + قید اندیشه، یعنی در جستجوی حقیقت ( عملی یا نظری ) بودن
نزدیک ترین اصطلاح در مفاهیم قرآنی به آزاداندیشی به این معنا ، واژه حنیف است ! به معنای کسی که به دنبال حقیقت است و به جز حقیقت از همه چیز آزاد است.
متضاد حنیف هم میشود کافر ! یعنی کسی که به دنبال حقیقت نیست و آن را میپوشاند. این هم به آن معنا نیست که او آزاد است حتی از حقیقت ! آزادی از حقیقت یعنی در بند غیر حقیقت افتادن ! یعنی رقیت وهم !

پرده پنجم : لا اله الا الله
اله کسی است که انسان واله و شیدای اوست. به طوری که اختیار خود را در مدار اختیار او قرار میدهد. خواست او را بر خودش مقدم میکند. بنده او میشود و افعال و احوال و اندیشه اش در مسیر او تعریف میشود.
آزادی و رهایی مطلق قطعا با پدیده ای به نام اله سازگاری ندارد. معنا ندارد که من آزاد باشم و در عین حال موجود دیگری به عنوان اله برای خودم در نظر بگیرم و ذهن و فعل و روح خود را در اختیار او قرار بدهم.
لا اله دقیقا به همین معناست. لا اله یعنی ازادی مطلق !

الله تبارک و تعالی همان حقیقت همه عالم است. همان ذات واجب الوجودی واقعی است که قابلیت نفی ندارد. ( ر.ک برهان صدیقین علامه )
همان است که بلحاظ وجودی و همچنین بر اساس آیه نفخت فیه من روحی با انسان سنخیت دارد و اله غریبه نیست !
الا الله یعنی الا کمال حقیقت یعنی خداوند متعال !
اینکه آزادی مطلق انسان به جستجوی حقیقت قید بخورد ( فارغ از اینکه چقدر به حقیقت نزدیک شود یا برسد ) معنایش آزاداندیشی است !

پرده ششم : نفی عبودیت غیر خدا
با این تفصیلات آزاداندیشی مساوی با نفی عبودیت غیر خدا خواهد بود.
این نفی میتواند جلوه های متعددی در ساحات متعدد زندگی بشری پیدا کند که در مقاله شریفه روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، به خوبی مورد اشاره قرار گرفته است.
حالا اگر برای نفی عبودیت و بند اسارت نظامات اقتصادی بشری ، به جستجوی نظام الهی در اقتصاد حرکت کنیم، مصداق آزاداندیشی خواهیم بود. اگر برای نفی حاکمیت غیر حق و برای آزادی انسان ها از آن، سلاح به دست بگیریم و ده ها نفر از لشکر باطل را به قتل برسانیم هم مصداق ازاداندیشی خواهیم بود.
همانطور که در یادداشت “آزاداندیشی به منزله کیف نفسانی” مورد اشاره قرار گرفته آزاداندیشی نه یک فعل، بلکه یک حال است که در بسیاری از افعال میتوان بروز آن را مشاهده نمود.

شادی روح سالک طریق توحید، مرحوم سید مصطفی مدرس صلوات

حریت و آزادی

در یادداشت قبل عرض شد که باید از دل تراث اسلامی برای مفاهیم واژه انتخاب کنیم تا هم بتوانیم منظور خود را بهتر معرفی کنیم و هم بتوانیم از تمامی دارایی تراث برای پشتیبانی و تعمیق این مفاهیم استفاده کنیم.
به نظر می رسد برای مفهوم آزادی در فضای فکری اسلامی، یعنی آنچه اسلام از آزادی اراده کرده و می پسندد و درست می داند، می توان از تراث اسلامی واژه حریت را برگزید.
حر کسی است که میخواهد همه مزاحم ها را کنار بزند و به حقیقت برسد. عبد حقیقت است. لذا میخواهد به خداوند متعال برسد و او را بندگی کند. حریت یعنی عبودیت و حقیقت گرایی. حریت یعنی کنار زدن هرچیز مزاحم که مانع رسیدن به حقیقت است و ایستادگی در برابر آنها.
لذا حریت آزاد بودنی است که اتصال تنگانگی با عبودیت و حقیقت گرایی دارد.
آزاداندیشی نیز به عنوان مفهومی ذیل انواع آزادی اتصال تنگاتنگی با حریت دارد. حریت در فضای فکر و اندیشه، آزاداندیشی است و به فردی که در فضای تفکر حر است، آزاداندیش می گویند.

آزاداندیشی یا اندیشه‌ی آزاد؟!

یکی از مشکلاتی که در پیشبرد یک امر مهم در فضای اجتماعی ممکن است پیش بیاید فقر تئوریک نسبت به حقیقت آن امر است، آزاداندیشی یکی از مواردی است که پیشرفت اجتماعی به آن گره زده می شود، اما به دلیل ابهاماتی که در فهم از آن وجود دارد، عملاً هنگام اجرا با یک تیغ کند مواجه می شویم.

یکی از عواملی فهم ناقص از آزاداندیشی این است که آن را ترکیب آزادی و اندیشه می دانند و می گویند معنای آزادی که معلوم است یعنی عاملی بیرونی یا درونی اجبار بر انجام چیزی نکند، معنای اندیشه هم روشن است یعنی بر اساس قواعد منطقی فکر کردن و انضباطی که اندیشه را از اندیشه بودن خارج نکند باید اندیشید! حال معنای آزاداندیشی که تلفیق این دو مفهوم تلقی می شود، یعنی اگر اندیشه انسان تحت تأثیر جبر بیرونی یا درونی نباشد، آزاداندیشی رخ داده است. جبر بیرونی مثل فرهنگ اجتماعی متعصب و مقلد و جبر درونی مثل داشتن شخصیتی متعصب یا مقلد!

وقتی که آزاداندیشی اینطور نگاه می شود، اولاً یک سطحی از اندیشه هست که به هیچ وقت قابل اجبار نیست، و فرد ولو اینکه مجبور شود خلاف آن را به زبان بیاود، نمی توان که کاری کرد که خلاف آن را در اندیشه خود نداشته باشد. لذا انگار ما با یک پدیده ای مواجه هستیم که همه انسان ها آن را در هر شرایطی دارند و معلوم نیست که این پدیده چقدر می تواند مهم و تعیین کننده باشد که بخواهیم پیشرفت اجتماعی را به آن گره بزنیم و بگوییم باید ترویج شود! اصلا نیاز به ترویج ندارد همه آن را دارند.

ثانیاً به نظر می رسد که این دو مفهوم یکی در نسبت با مسیر رسیدن به حق است و دیگری در نسبت با خود حق؛ اندیشه آزاد داشتن هموار کننده مسیر رسیده به حق است، لذا اگر اندیشه آزاد داشته باشیم موانع رسیدن به حق را کم کرده ایم و بهتر می توان به حق رسیدن، اندیشه آزاد هموار کننده طریق رسیدن به حق است.

اما آزاداندیشی در نسبت با خود حق است نه هموار کردن مسیر رسیدن به حق، آزاداندیشی ملکه ای نفسانی انسانی است که در صورت حصول انسان حق پذیر و حق گرا می شود، لذا اگر آزاداندیش باشیم دنبال حقیم نه اینکه موانع رسیدن به حقمان کم شده است، در اینجا عزم و اراده زدن به جاده و رسیدن به حق وجود دارد، نه اینکه صرفاً موانعی که جاده را سنگلاخ یا مسدود می کرد از سر راه برداشته شده باشد.

ممکن است فرد یا جامعه متعصب و مقلد نباشد ولی شخصیتی حق پذیر و حق گرا نداشته باشد. با وجود اینکه راه هموار است ولی نمی زند به دل جاده یا اگر می زند خیلی کند است!

مسیر رسیدن را هموار کردن با اهل طی کردن مسیر بودن دوتاست.

 

نهایت توصیه اندیشه آزاد برداشتن سنگ از سر راه است! در حالیکه شما می خواهید در آزاداندیشی فریاد بزنید که راه بیفتید.

همه ادعای آزاد بودن اندیشه خود را دارند و اگر آزاداندیشی را اینطور معنا کنیم قابلیت ترویج و سنجش و عملیات تعریف کردن آن بسیار پایین می آید.  با نگاه «اندیشه آزاد» کرسی آزاداندیشی تعریف کنیم یعنی چه کار کنیم؟ اتفاقاً همه طرفین مدعی در فضای اجتماعی ادعا دارند که آزاداندیش هستند و طرف مقابل را به تعصب و تقلید متهم می کنند!

 

 

#یادداشت_356

عقیل رضانسب 14011213

 

غرب دغدغه اندیشیدن ندارد؟!

در منابع غربی آزاداندیشی در سه اصطلاح به کار میرود:

Broadminding: در دیکشنری کمبریج آمده است که کسی که این صفت را داشته باشد انواع رفتارهای متفاوت از خودش را ازدیگران می پذیرد.

از دیگر اشتقاقات این اصطلاح Open-Mind است که این اصطلاح در بین ما نیز رایج است و تقریبا به کسی گفته می شود که با ولنگاری اجتماعی مشکل و تنشی ندارد.

 

Freethinking: کسی که بر اساس عقل(عرفی) مستقل از قدرت و زور نظر می دهد حتی درباره این اصطلاح گفته شده است که درباره کسی است که عقائد دینی او با عقائد ثابت او تفاوت وجود دارد.

 

Freethought: در این اصطلاح نیز آزاداندیشی یک دیدگاه معرفت شناختی است که معتقد است باورها نباید بر اساس سنت، وحی، جزم گرایی شکل بگیرد.

آزاداندیشی (گاهی اوقات تفکر آزاد نوشته می‌شود) یک دیدگاه معرفت‌شناختی است که معتقد است باورها نباید بر اساس حجیت، سنت، وحی یا جزم‌گرایی شکل بگیرند و در عوض باید دیگران به باورها برسند. روش هایی مانند منطق، عقل و مشاهده تجربی. بر اساس فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد، آزاداندیش «کسی است که به جای پذیرش عقاید و عقاید دیگران، به ویژه در آموزش دینی، عقاید و نظرات خود را شکل می دهد». در برخی از تفکرات معاصر به طور خاص، اندیشه آزاد به شدت با رد نظام های اعتقادی اجتماعی یا مذهبی سنتی گره خورده است. کاربرد شناختی آزاداندیشی به «آزاد اندیشی» و مجریان اندیشه آزاد به «آزاد اندیشان» معروف هستند. آزاداندیشان مدرن، آزاد اندیشی را آزادی طبیعی از تمامی افکار منفی و توهمی حاصل از جامعه می دانند.

با توضیحاتی که در این سه اصطلاح آمده است نشان میدهد غرب از فضای آزاداندیشی دغدغه اندیشیدن هم ندارد چه برسد به کشف حقیقت.

لا یمسه الا المطهرون

به نظر بنده اصلی در آزاد اندیشی است که باعث می شود که ما در تعریف، دچار اختلافات کثیر نشویم و آن همانی است که نسبت مستقیمی با حق گرایی دارد .این دنبال کردن و استشمام کردن حق کار آزاد اندیش است.
سوالی که مطرح می شود این است که می توان بدون آزاد اندیشی به حق رسید یا تنها راه رسیدن به حق آزاد اندیشی است؟یا بهتر سوال را بیان کنم آن اندیشه ای که به حق می رسد فقط آزاد اندیشی است یا نه؟
در جواب باید بگویم زمانی مطمئن می شویم که آزاد اندیشی به کار برده ایم که نتیجتا به حقیقت رسیده باشیم این موقع می توان ادعای آزاد اندیشی نمود و گرنه کسی که ادعای آزاد اندیشی نماید ولی به حق تن ندهد ادعایش قابل قبول نیست
پس هرچیزی که به او کمک کند  تا به حق برسد کمک به آزاد اندیشی است
فردی که حق را بشناسد وبه حق گرایش داشته باشد اصلا ترسی از رویارویی با خصم ندارد و با تمام مقدمه چینی های طرف مقابل همراهی می کند و می داند که به بطلان می رسدکه به اصطلاح “جدل”گفته می شود و با آرامش و اطمینان حرفهای طرف مقابل را گوش می دهد.
برای حق شناس شدن باید مقدماتی را رعایت کرد که آزاد اندیش به آن مقدمات  نیاز دارد یکی از آنها تزکیه نفس است ،باید طاهر بود تا حق را درک کرد
لا یمسه الا المطهرون

لزوم انتخاب واژگان اسلامی

واژه آزادی از جمله واژگانی است که معنای غربی خودش را همراه خودش می کشد و به قلب جامعه اسلامی می آورد. مثل دموکراسی

لذا وقتی آزادی را مطرح می کنیم دائم باید بگوییم منظورمان این نیست و آن است. باید بگوییم آزادی مطلق وجود ندارد. باید بگوییم آزادی باید برای سعادت انسان و رسیدن به خدا باشد. باید بگوییم که آزادی واقعی در عبودیت خداست و آزادترین انسان عبد ترین انسان است و……
بعد از این همه گفتن هم باز درست نمی شود و هر دفعه آزادی مطرح میشود ذهن ها منصرف می شوند به سمت آزادی غربی، چون زور گفتمانی آنها بیشتر است.
لذا بهترین روش این است که گزینه این است اساسا این بازی را بهم بریزیم و سراغ تراث خودمان برویم تا دچار اشتراک لفظی نشویم.
وقتی لفظی از تراث ما گرفته شود تمام دارایی های علمی و عملی اسلامی ما به پشتیبانی از آن بر می خیزد. لذا اگر بتوانیم در مورد مفهومی از دل تراث اسلامی واژه ای بیابیم بسیار با اقتدار می توانیم صحنه شویم. حتی این انتخاب کمک می کنند که همان مفهوم را با تقریر فاخر تر و اسلامی تری اخذ کنیم.

لذا برای همه میفاهبم یکی از گام های اصلی می تواند این باشد که از دل تراث به دنبال معادل آن بگردیم.
در مورد آزادی نیز باید این کار را بکنیم.
در مورد آزاداندیشی نیز این کار لازم است.

تعریف مفاهیم فلسفی مثل آزاداندیشی (2) – نحوه وجود آزاداندیشی فردی

برای تعریف مفاهیم فلسفی در یادداشت دیگری[1] سه روش عرضه شد، یکی از بهترین روش ها برای تعریف مفاهیم فلسفی استفاده از روش تعریف وجودی است، باید ببینیم که حقائقی چون آزاداندیشی را چگونه می توان تعریف وجودی کرد. اما پیش از این باید تکلیف نحوه وجود آزاداندیشی را مشخص کرد، تا ببینیم در ذاتکاوی وجودی این حقیقت دنبال چون نوع ذاتیاتی باشیم.

برای وضوح بیشتر باید تقسیم انحاء وجودات را در اینجا بیان کرد؛ معقولات ثانی فلسفی یا حقیقی هستند یا اعتباری، توضیح اینکه اگر در مورد امور تکوینی و حقیقی صحبت می کنیم که نحوه وجود آن ها ارتباطی با عالم اراده انسان و اجتماع انسانی ندارد، می گوییم موجودات حقیقی و اگر در مورد حقایقی صحبت می کنیم که در ارتباط با اراده انسان و اجتماع انسان معنا پیدا می کنند آن ها را موجودات اعتباری می گوییم. مثلاً خود وجود انسان یکی از موجودات حقیقی است و رابطه زوجیت بین دو انسان (زن و مرد) یک موجود اعتباری است که در عالم روابط انسانی معنا پیدا می کند.

با این مقدمه در مورد آزاداندیشی چه باید گفت؟ آیا آزاداندیشی خود یک نحوه وجود حقیقی دارد یا یک نحوه وجود اعتباری؟!

آزاداندیشی در دو لایه فردی و اجتماعی قابل تصویر است، یعنی یا فرد دارای یک کمال و دارایی است که او را متصف به فردی آزاداندیش می‌کنیم و یا فرهنگی در جامعه رواج دارد که می گوییم این جامعه یک جامعه آزاداندیش است. به نظر می رسد در برش اجتماعی که واضح است که نحوه وجود آزاداندیشی یک نحوه وجود اعتباری است، و به تعبیری که جناب علامه طباطبایی در مقاله ششم کتاب گرانقدر اصول فلسفه و روش رئالیسم استفاده کرده اند، جزو اعتبارات بعد الاجتماع هم هست؛ یعنی ابتدا باید یک جامعه شکل بگیرد و بعد در فرهنگ های مختلف اجتماعی که بر این جامعه حاکم می شود یکی از آن فرهنگ ها، فرهنگ آزاداندیشی باشد. در نوشته ای جداگانه به تعریف آزاداندیشی اجتماعی به عنوان یک وجود اعتباری خواهیم پرداخت.

اما در آزاداندیشی فردی، به نظر می رسد که صفات و کمالات فردی از جهت اینکه یک ملکه ای است که برای نفس انسانی حاصل می شود، یک نحوه وجود حقیقی در درون انسان پیدا می کند. البته در اینجا می شود تأملاتی داشت که آیا همه ملکات و کمالات نفسانی انسان وجودات حقیقی هستند و یا می توان گفت که برخی از آن ها مثل علم و قدرت و اراده دارای نحوه وجود حقیقی و برخی دیگر مثل تقوا و ایمان دارای وجود اعتباری هستند! ولی جمعبندی فعلی ذهنی بنده این است که همه ملکات نفسانی انسان وجود حقیقی دارند.

آزاداندیشی فردی کمالی است که برای نفس انسان در نسبت با حق پدید می آید، اگر انسانی عزم و اراده و بنای بر پذیرش حق را داشته باشد و مقداری هم به این حق پذیری عمل کند، ملکه ای برای او حاصل می شود که نتیجه آن این است که می توان به این انسان گفت یک انسان حق پذیر است، حال اگر این ملکه شدت پیدا کند و نه تنها حق پذیر است بلکه اینقدر این حق برای او مهم شده است که حتی حاضر است خود را فدای حق بکند و این نقطه اوجی است که تا قبل از آن مراتب و درجاتی می  توان تعریف کرد؛ این انسان دارای این ملکه نفسانی حق پذیری را فرد آزاداندیش و به این پدیده انسانی کرنش و پذیرش حق آزاداندیشی می گویند.

 

[1] https://andishekalami.ir/12181/

 

 

#یادداشت۳۵۴

عقیل رضانسب 14011209