کنشگران عرصه گفتمان سازی

#آزمونک 5
#کنشگران_عرصه_گفتمان_سازی
#حسین_علیمردانی

در جزوه ی «زندگی مطلوب طلبه» آرایش مناسب نیروها اینطور بود:

جایگاه درست اجتماعی نقش رهبری دینی اجتماع (آرایش مناسب نیرو‌ها)

بحث چهارم درباره جایگاه درست اجتماعی نقش رهبری دینی اجتماع یا آرایش مناسب نیروهاست.

مقدمات بحث

مقدمه نخست

در بحث مقوله رهبری، یکی از بحث ها آرایش مناسب نیروهاست. تیپ تخصصی را تعریف کردیم و گفتیم در این زمینه مشکل داریم؛ درواقع، مسئله مهم این است که نیروهای ما آرایش مناسبی ندارند. این یک ایده است که اگر پذیرفته بشود، باید روی معماری اش کار کرد. کار کردن روی آرایش مناسب نیروها، وظیفه ای رهبرانه است.

مقدمه دوم

ما می خواهیم نیروهای خودمان را در سه محیط آرایش بدهیم: محیط عمومی جامعه، محیط دانشگاهی و محیط حوزه علمیه رسمی.

مقدمه سوم

هدف اصلی از این آرایش نیروها، شکل گیری جریان اجتماعی توفنده و بالنده ای است که مطيع و تحت نظارت رهبری باشد. این جریان باید به گونه ای معماری بشود که تحت فرمان رهبری باشد، وگرنه از سلامت کافی برخوردار نخواهد بود.

لایه‌های نیروی انسانی

سه سطح بن: رهبری، مراجع علمی و معنوی، شبكه نخبگانی با رویکرد عملیاتی

شبكه نخبگانی، نمایندگان هوشمندی، راه یابی و زمان شناسی حوزه هستند؛ هم اکنون در این زمینه افرادی هستند، ولی باید آرایش عملياتي ناظر به جریان بگیرند. این جریان مقدار چشمگیری از معضلات، مسئولیت ها و مسئله های نهضت را بررسی می کند و می کوشد تا آنها را برآورده کند؛ در تلاش است که چیست مسئله ها را بفهمد؟ مراجع علمی و معنوی به اندازه نخبگان به مسئله ها نزدیک نیستند؛ ولی یکی از لایه های ضروری حرکت هستند و حضوررشان تعریف کار را تغییر می دهد. کارهایی که مراجع علمی و معنوی می توانند بادعاکردن، رهنمود دادن، تأمین اندیشه پشتیبان و اینگونه مسائل، نخبگان را یاری کنند. آنان باطن نیرومند حوزه هستند و حرکت نباید منفصل از ایشان شکل بگیرد. رهبري نهضت که حکیم و فقيه جامعه ساز است؛ درواقع، شبیه ترین افراد به او، فضلای حوزوی هستند که حالت رهبری گرفته اند و آنها هم حکيمان فقيه جامعه ساز بودند.

دوسطح تنه: فضلای حوزه(رهبران فرهنگی)، طلبه های متخصص(مدیران فرهنگی)

دو سطحی که موتور محرک هستند عبارت است از: فضای حوزوی که رهبران فرهنگی یا حکیمان فقيه جامعه ساز هستند و باید چنین نقشی را بر عهده بگیرند. فضای حوزه، متن اصلی حرکت هستند و طلبه های متخصص که از سوی فضلای حوزوی پدید می آیند، متن فرعی اند. ایشان کسانی هستند که در محیطهای دانشگاهی حضور دارند و مدیرانی اند که فرهنگ میفهمند، گرایش های فرهنگی و تحلیل فرهنگی دارند؛ بلکه توان مهندسی و معماری فرهنگی دارند.

سه سطح شاخ و برگ: گروه طرح های اقدام(مدیران میانی)، نیروهای ویژه(تکنیسین ها) و عموم مؤمنان

گروه طرح های اقدام (مدیران میانی)

باید افرادی را از متن دانشگاه و حوزه و جامعه سازماندهی کنیم که امتداد عملیاتی حرکت محسوب می شوند. بخشی از این افراد، گروه های طرح های اقدام هستند. برای نمونه اگر قصد تحول در آموزش وپرورش را داریم، باید افرادی را برای آن فضا تربیت کنیم.

نیروهای ویژه (تکنیسین ها)

پس از سازمان دهی گروه طرح های اقدام، نوبت به نیروهای ویژه می رسد تا نیازهای فنی را برطرف کنند.

عموم مؤمنان

عموم مؤمنان سربازان اسلام هستند. اگر به این مرحله برسیم، بسیار باشکوه است و باید برنامه ریزی به گونه ای باشد که متن جامعه به حرکت بیفتد و در زندگی اش وارد شود.

پیش از انقلاب و پس از آن، نمونه های بسیار خوبی از حرکتها و خیزش های مردمی داشته ایم که حقیقت انقلاب را حامل و حافظ بوده اند، یعنی اگر انقلاب طراوت و حقیقت دارد، به دلیل وجود این افراد است. البته که انقلاب با کارگزارانی که هرلحظه به غرب و شرق مایل می شوند پیش نمی رود.

اگر چهار سطح این حرکت تأمین بشود، یعنی چهار سطح رهبری نهضت، مراجع علمی و معنوی، شبکه نخبگانی و فضلای حوزوی و سطح دانشگاهی نزدیک به فضای حوزوی با ایشان همراه شود، نهادی به نام «نهاد رهبری فرهنگی» پدید می آید. اگر این نهاد پدید بیاید، وضعیت تغییر کرده و همه افراد از سخنان هوشمندانه و شورآفرینی رهبری حمایت خواهند کرد.


در چرخه ی پیشرفت و ایده ی فرهنگی مادر هم این مراحل پیش بینی شده بود:


در حلقه ی اندیشه ی کلامی دوازده در گاه اثر گذاری پیش بینی شده بود:

جوانب فعالیت حلقه اندیشه کلامی:

  1. دوره آموزش مجازی: متمرکز > حلقه های استانی > مدرسه سایبری امام خمینی ره
  2. یادداشت روزانه: تمرینی > تأثیرات اولیه > تأثیرات حرفه ای
  3. یادداشت ماهانه: یادداشت > مقاله ی علمی ترویجی > مقاله ی علمی پژوهشی
  4. نشست: نشست حوزوی > نشست نخبگانی > کرسی های آزاداندیشی
  5. ویژه نامه: تمرینی، کل حلقه > مأموریتی > پرونده ویژه
  6. بانک مطلب: تمرینی > حرفه ای، فتوتی > حرفه ای، فراملی
  7. اعتکاف معرفتی: یک کتاب کلیدی > یک اندیشمند > یک جریان فکری
  8. فرزانه یاری: ارتباط سودمند > درگیری سودمند > رهبری فرهنگی
  9. سیر مطالعاتی: تک خوانی > انبوه خواهی > ب
  10. برنامه تلویزیونی
  11. سخنرانی/کارگاه
  12. نهضت مصاحبه

گستره مخاطبین درگاه های تأثیرگذاری هم به شکل زیر پیش بینی شده بود:

 

 

 

 

 

 

 

 

 


با توجه به موارد بالا کنشگران عرصه ی گفتمان سازی به صورت زیر تعریف می شود:

تقسیم کنشگران در فرآیند گفمان سازی:

1. رهبران علمی

آن دسته از دانشمندان حوزوی که در افق «اندیشه مکتب امام» تولید علم می کنند؛

آن دسته از بزرگان و نخبگان علمی که تولید علم ندارند و یا در افق «اندیشه مکتب امام» تولید علم نمی کنند از این دسته خارج هستند.

2. رهبران فکری

آن دسته از اندیشمندانی که درعین اتصال و تغذیه از تراث و دانش های تولید توسط رهبران علمی، دارای یک «ایده ی اصلاحی اجتماعی» می باشند.

آن دسته از اندیشمندانی که ایده ی اصلاحی ندارند، از این دسته خارج می شوند.

3. رهبران فرهنگی

آن دسته نخبگان فرهنگی که در عین اتصال کامل به اندیشه و ایده ی اصلاحی، در میدان در حال جریان سازی و رهبری عرصه ی فرهنگ نیز می باشند.

نخبگان فرهنگی که توان جریان سازی و سررشته داری جریان های اجتماعی را ندارند، داخل در رهبران فرهنگی نیستند.

4. رهبران تبلیغی

آن دسته از کنشگران عرصه ی فرهنگ که جریان سازی تبلیغی می کنند و خط دهی به مبلغین و هنرمندان می کنند.

5. مبلغین

کلیه مبلغین و هنرمندان که در امتداد این طرح قرار می گیرند و کنشگری می کنند.


به نظر می رسد این دسته بندی ناظر به لایه های دانش صورت گرفته و نهایتا طریقه تولید محتوای گفمانی را تصویر می کند.

با آزاداندیشی می توانیم بر مشکلات بشوریم؟

????با آزاداندیشی می توانیم بر مشکلات بشوریم؟????

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 107

????مقدمه: انسان در طول تاریخ همیشه با مشکلات فردی و اجتماعی مواجه بوده است. این سوال تاریخی همیشه وجود داشته است که راهبرد حل مشکلات انسان مخصوصا در عرصه اجتماعی چیست؟ چگونه جامعه به خوشبختی و سعادت می رسند؟ امروزه پاسخ به این سوال سخت تر از گذشته است؛ چراکه انسان امروزی به مراتب از انسان گذشته پیچیده تر و مشکلاتش نیز پیچیده تر شده است.
انسان امروزی بخاطر هدف قرار دادن توسعه مادی، پیشرفت عقل ابزاری، کثرت اطلاعات، تولید ابزار و تکنیک و غیره، دنیا و زندگی اش را دچار تغییرات اساسی کرده است و این تغییرها، چالش ها و بحران های متفاوتی را برای خودش و جوامع غیرمادی به وجود آورده است. عمق بحران ها در حدی است که انسانیت انسان در خطر افتاده است. شاید بتوان گفت امروز جهان غرب، منحط ترین جامعه انسانی را رقم زده است.

????کشوری مانند ایران بر علیه هرگونه حرکت و نمادهای مادی قیام کرده است و با شعارهای فطری و توحیدی، جنگی تمدنی با آنها را ظاهر کرده است. این جنگ تمدنی در تمام عرصه های اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و غیره است. که مهمترین آن در عرصه فرهنگ و در سبک زندگی و شناخت و باورهای مردم است. غرب، با سیطره و قدرت سیاسی و علمی ای که دارد، ذهن همه مردم جهان را بدست گرفته و با سبک زندگی ای که معرفی کرده، امیال، علایق، باورها و حرکت های مردم را مدیریت می کند.
امروز همه جهان از جمله ایران با مسائل غرب، کمابیش مواجه هستند فلذا مشکلاتی را برای آنها پدید آورده است. هرچه جامعه اسلامی ایران غربی تر شود، هم برای توحیدی بودنش و هم برای مقابله با دشمن تمدنی اش، با مشکلاتی مواجه می شود.

????به نظر می رسد وضعیت دنیا طوری است که هر دو جبهه کفر و حق، روز به روز در حال خالص تر شدن هستند. هم جبهه کفر، صریحتر، شجاع تر و بی مهابا تر از گذشته به جنگ با خدا رفته اند و هم جبهه حق، صریحتر، عمیقتر و قوی تر از گذشته در حال ساخت جامعه اسلامی و مقابله با دشمن هستند.
این امر باعث شده است که در تحلیل وضعیت دین داری در جمهوری اسلامی نسبت به گذشته، هم نمودها و مظاهری از دین داری را می بینیم که اصلا در گذشته نبوده است و هم مظاهری از بی دینی می بینیم که بیشتر شبیه جامعه غیرتوحیدی است. این یعنی هر دو جریان دین داری و سکولاریسم در ایران در حال رشد هستند. یعنی جامعه ایران دچار گسست و دو قطبی شده است و ارزش های مشترک در حال کمتر شدن و زوال است. این واقعیت جهان امروز است.

????حال سوال این است که در این وضع موجود، راهبرد اصلاح جامعه، سعادت، پیشرفت و مقابله با دشمن و نقشه هایش چیست؟
????اگر در این وضع جهان امروز تأمل کنیم، توصیه به آزاداندیشی را درک خواهیم کرد. برای غلبه بر مشکلات، باید عقلانیت افزایش پیدا کند تا حق و حقانیت روشن شود و با تحقق آن، بشر به خواسته های فطری خودش برسد. و عقلانیت، حاصل نمی شود مگر با رواج اندیشه و فکر کردن و رها شدن اندیشه از تعصب و جهل و هوای نفس و تنبلی و غیره.

????روح آزاداندیشی، حق طلبی است. هرچه آزاداندیشی بیشتر رواج پیدا کند، روح حق طلبی که همان توحید است، بیشتر محقق می شود.
به نظر آن چیزی که بیشترین سوخت بار را دارد و بنیادی ترین تغییرها را رقم می زند، آزاداندیشی است. با آزاداندیشی می توان، محکمترن سد در مقابل هجمه های دشمن را ایجاد کرد. مهمترین هجمه دشمن، خراب کردن ذهن و ساخت امیال مادی است و لذا برای خنثی سازی آن، ما نیز با آزاداندیشی باید ذهن مردم را روشن ساخته و پوشالی بودن و سیاهی تفکر و حرکت غرب را نشان دهیم.

????راهبردهایی چون عدالت خواهی، گفتمان سازی ارزش های دینی، جنگ سخت، اجبار و زور و غیره، همگی این مشکل را حل نخواهند کرد.
بسیاری از این راهبردها، روشهایی همانند روش غربی است. ما نباید مانند جبهه باطل که با مخفی کردن حرفهای حقیقی و تسویل و تزیین، ماهیت زشت باطل را زیبا و حق جلوه می دهند، عمل کنیم. آن کسی که باید از صراحت و کشف همه حقایق بترسد، جبهه باطل است نه جبهه حق. حق، اگر حق است، خودش را به خوبی نشان می دهد.

????البته باید توجه داشت که راهبرد آزاداندیشی، زمانی جواب می دهد که به خوبی گفتمان شود و جامعه را درگیر کند. و الا اگر این راهبرد را، ضعیف و شل اجرا کنیم، شاید دشمن این امر توحیدی پر معنا را هم از معنا خالی کند و حتی آن را به نفع خودش مصادره کند. کاری که در این سالهای گذشته به خوبی انجام داده و بسیاری از شعارهای فطری و توحیدی را برای مقاصد خودش به سرقت برده است.

محمد الجنّامی نشانه ای از شکل گیری هویت تمدنی شیعه

محمد الجنامی، جوان دهه هفتادی ایرانی اهل شایگان خوزستان است. این جوان دهه هفتادی ایرانی که مدتی است مداحی های خاصی را درهیئات ایرانی و عراقی اجرا می کند، امسال به مناسبت اربعین حسینی، قطعه ای را تحت عنوان «درب العشک» منتشر کرد که این مداحی دربین مواکب اربعینی بسیار دیده و شنیده شد.

این کار آن قدر مورد استقبال زوارحسینی در کاروانهای پیاده اربعین قرار گرفت که موجب شد محمد الجنامی در بین بسیاری از شیعیان از ملیت های متفاوت شناخته و مورد تقدیر قرار بگیرد.

شاید بتوان در رثای این کار ساعت ها حرف زد و نوشت؛ اما آنچه که به نظر می آید شاید کمتر به آن اشاره شده است، ظاهر شدن نشانه هایی از شکل گیری یک هویت تمدنی شیعی است. وقتی یک شیعه می تواند تشخیص دهد که چه اثر هنری مورد استقبال «هویت شیعی» بدون هیچ قید ملیتی و قومیتی قرار میگیرد یعنی توانسته است به ذائقه خالص شیعی دست پیدا کرده و یک هویت شیعی که سابقه ای 14 قرنی دارد را اثاره کند و همه را با خود همراه کند. به گونه ای که شاهدیم در زمان اربعین به عنوان یکی از نشانه های شیعیان در روایات همه‌پسند شود.

محمد الجنامی نشانه ای از یک نسل شیعه تمدن ساز است، و اتفاقا دهه هفتادی بودن ایشان شاهد خوبی است که بتوان پی برد، نسل جوان شیعه امروز توقعات بسیار عمیق و بلندی از دارایی هویتی خود دارد و گام های بلندی را در حال برداشتن است.

اگر بخواهم تعبیر تیز و دقیقی را برای این کار استفاده کنم، قیام یک جوان برای اثاره هویت شیعی است. محمد الجنامی نشان داده است که اگر کسی بتواند روی هویت عمیق شیعی بایستد، پرمخاطب ترین اثر هنری را برای تاریخ، تولید خواهد کرد و این اثر هنری با اینکه با یک زبان خاص اجرا شده است اما تمام شیعیان را به سمت خود کشیده است.

هویت تمدنی شیعه در هر عرصه‌ای که ظهور پیدا کند قابلیت رقم زدن چنین پدیده و اعجازی را در خود دارد زیرا هویت تمدنی شیعه اساسا گره خورده به یک عقبه سنگینی است که می توان اینگونه از آن نام برد: «شیعه هویتی برای فرادی جهان».

عاقله فرهنگ

وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلآ بِلِسَان قَوْمِه لِیُبَیِّن لَهُم (ابراهیم ،۴)

اساسا برای پیشبرد هر پروژه‌ای باید وارد عرصه‌ی فرهنگ شد. بدون ورود به عرصه‌ی فرهنگ امکان ایجاد پروژه و پیشبرد آن وجود ندارد. خداوند متعال هنگامی که رسولی را برای قومی می‌فرستد، بر اساس لسان قوم می‌فرستد؛ با توجه به تعلیلی که از انحصار ارسال رسول به زبان قوم در ادامه آیه می‌آید که  تبیین برای آن قوم باشد، شاید بتوان گفت این لسان قوم تنها زبان و لغت آن قوم نیست که البته هم‌زبان بودن با آن قوم ضروری است؛ منظور این است که وقتی قرار است «تبیین حق و حقیقت» با ارسال رسول برای آن قوم صورت گیرد، برای این تبیین صرفا «هم‌زبانی» کافی نیست، بلکه باید با «فرهنگ» آن قوم آشنا باشد؛ لذا شاید بتوان گفت مراد از لسان قوم، فرهنگ آن قوم است؛ و چه آنکه خود زبان و لغت یک قوم هم داخل و جزئی از فرهنگ یک قوم است.

رسولان هم برای کار فرهنگی فرستاده می‌شوند؛ رسول هم کار خود را فرهنگی پیش می‌برد؛ اینکه بر روی مسئله‌ی «تبیین» تاکید می‌شود، نشان از «پیشبرد فرهنگی» دارد؛ والّا در غیرفرهنگ که نیازی به «تبیین حق و حقیقت» نیست، نیازی به حرف زدن نیست که بخواهد به لسان قوم باشد یا نباشد. اینکه لسان قوم و تبیین مورد تاکید قرار می‌گیرد، به خاطر اهمیت و جایگاه فرهنگ است؛ وگرنه پیشبرد سیاسی یا نظامی نیاز به تبیین و لسان قوم ندارد.

از مقوله‌هایی که می‌توان برای تاکید بر اهمیت فرهنگ به آن اشاره‌ کرد، هویت است. هویت برخواسته از فرهنگ است؛ در واقع موجودیتِ هویتِ یک جامعه، به فرهنگ وابسته است و این فرهنگِ هر جامعه است که هویت آن جامعه را تشکیل می‌دهد. اگر فرهنگ، مبدء شکل‌گیری هویت جامعه باشد؛ برای اصلاح جامعه و یا ایجاد هویت جدید، پرداختن به فرهنگ و اصلاح فرهنگ نیاز است و شاید بتوان گفت بدون فرهنگ، امکان هویت بخشی به جامعه وجود ندارد.

لذا به آن میزان که هویت دارای اهمیت است، به همان وزان فرهنگ هم اهمیت می‌یابد؛ نمی‌شود به دنبال خودباوری جامعه بود و از فرهنگ صرف نظر کرد و یا حتی فرهنگ را در راس و مقدم بر همه‌چیز قرار نداد.

در مسئله‌ی فرهنگ، نیاز به «پیشرفت فرهنگی» است؛ در پیشرفت یکی از حرف‌هایی که با تاکید زده می‌شود، این است که برای پیشرفت باید «اراده‌ ملی» محقق شود؛ یعنی باید از راه اراده‌ی ملی به پیشرفت رسید و یعنی بدون اراده‌ی ملی به پیشرفت واقعی و همه‌جانبه نخواهیم رسید و به عبارت دیگر خود اراده‌ ملی پیشرفت است؛ لذا در پیشرفت فرهنگی نیز نقش «اراده ملی» کلیدی و مهم است.

برای تحقق «اراده‌ ملی» نیاز به یک مردم سالاری فوق العاده‌ای است؛باید مردم خود به میدان بیایند و قیام کنند و پای کار بیایند؛ برای این امر نیاز است که یک جمع پای این کار بایستند تا اولا این جمع نخبگانی با طیف‌های مختلف و متنوع همه‌ی مردم را بفهمند و درک کنند و دوما از آن طرف هم طیف‌های مختلف از مردم احساس کنند که فهمیده می‌شوند و هم جهت با آن‌ها هستند لذا همراهی بیشتری خواهند داشت؛ والّا اگر یک فرد یا طیف در این مسیر باشد، نه تنها توان فهمیدن همه مردم را ندارد بلکه همه‌ی مردم هم با او همراه نیستند.

و از طرف دیگر این «پیشرفت فرهنگی» ذیل هدایت‌های رهبری انقلاب رقم خواهد خورد؛ هدایت‌هایی که سرشار از حکمت است؛ حکمت او از کل امت و سوگیری مومنان و حیات نوینی که در آن واقع شده‌اند تغذیه می‌کند؛ حکمت ولی فقیه از «انقلاب اسلامی» تغذیه می‌کند. ولی فقیه وقتی جای حقی نشست، کل این جایگاه حکمت می‌شود.

امّا مسئله‌ای که وجود دارد این است که با وجود حکیمانه بودن رفتار و گفتار رهبری، باز در صحنه کار‌ها پیش نمی‌رود؛ به عبارت دیگر هر چقدر هم که رهبر به فهم‌های حکمت‌آمیز دست می‌یابد، باز هم صحنه بهره‌ای نمی‌برد و ما پیشروی نداریم و به عبارت بهتر به «پیشرفت فرهنگی» دست نمی‌یابیم. و این به خاطر عدم وجود عنصری است به نام «عاقله‌» یا همان جمع نخبگانی که پای‌کار هدایت‌های رهبری بایستند؛ که ذکر شد برای تحقق مردم سالاری و اراده ملی نیز باید این «عاقله» نقش آفرینی کند؛ البته این عنصر به صورت یک پدیده‌ی اجتماعی است. ما به این عنصر اجتماعی محتاج هستیم و نبود آن در عرصه‌ی فرهنگ ما را با مشکلات و گرفتاری‌ها و سختی‌های زیادی روبه می‌کند؛ ما نیازمند یک «عاقله‌ فرهنگی» هستیم تا با اخذ هدایت‌های حکیمانه رهبری و رقم زدن «اراده ملی» در عرصه فرهنگ، پیشرفت فرهنگی محقق شود. این عاقله فرهنگی نیاز به تعریف دارد و باید به خوبی شناخته و معرفی و تعریف شود.

پس دریافت اهمیت و نیاز شدید به «عاقله‌ فرهنگ» جای این تامل است که ظرف پدیدآیی و نشا این عصر مهم و کلیدی کجاست؟ لازم است محل نشا این پدیده‌ شناسایی شود و در ایجاد شرایط مساعد برای آن کوشش شود. در ادامه تلاشی می‌شود تا در ویژگی‌های «ظرف پدیدآیی» عاقله فرهنگ تاملی شود.

ظرف نشا عاقله فرهنگ، باید ثابت و جوشان باشد؛ بی‌ثباتی مانع رشد و شکل‌گیری این پدیده است و همچنین نیاز به جوشش هست؛ چیزی از جنس «حیات» بلکه حیات دائمی.

فضای «اداری»‌ به هیچ وجه توان نشا کردن این پدیده را ندارد و اصلا ظرف مناسبی نیست؛ فضای اداری «مهد» عقل نیست. عاقله‌ای که قرار است چشمه‌ «دانایی» و چشمه «آگاهی» و چشمه‌ «عزم» باشد؛ در زیست بوم اداری و فضای کارمندی پدید نمی‌آید. فضای اداری، کاملا مستعد آسایش است و فراری دهنده دردها؛ در فضای اداری و کارمندی نمی‌توان سخن از تغییر به میان آورد، چه برسد به کار‌های نو؛ با تحول‌ها و تغییرات در فضای اداری به صورت جدی برخورد می‌شود؛ در فضای اداری نمی‌توان یک کارمند را به راحتی تغییر داد. لذا حداقل جانب احتیاط این است که با دل نبستن به این فضا‌ها، زمان را هدر ندهیم.

یکی از ظرف‌هایی که نمی‌تواند عاقله‌ی فرهنگ پدید بیاورد، «محیط‌های علمی» است؛ یعنی حوزه و دانشگاه!

محیط‌های علمی ما «عزم» آفرین نیستند؛ این عاقله‌‌ای که به دنبال ظرفی برای پدیدآیی آن هستیم، چشمه‌ی عزم است و لذا نمی‌توان توقع داشت در محیطی که عزم تزریق نمی‌شود، این عاقله بجوشد. محیط‌های علمی «عزم» کافی برای این منظور را در فضای خود منتشر نمی‌کنند. برای کانون عزم شدن، نیاز است که کانون درد شد؛ و از آنجایی که حوزه و دانشگاه به خاطر فاصله‌ای که با «مسائل تمدنی» دارند، نمی‌توانند کانون درد‌های عمیق باشند و به تبع آن کانون جدی عزم نمی‌شوند. لذا فعلا نمی‌توان به آن‌ها چشم امید داشت؛ هر چند با تحول حوزه باید این حوزه‌های علمیه باشد که مهد و کانون این عاقله باشد.

نیاز است یک ظرفی برای نشا این عاقله طراحی شودکه نخبگان را با یک مسئولیت بزرگ و عمیق تاریخی در خود بپذیرد و در واقع دالان رشد این عاقله باشد؛ نیاز است یک دالان رشد برای این عاقله طراحی شود البته جنس آن با دالان رشد امروزی حوزه بسیار متفاوت خواهد بود.

اقتضای مبانی سکولار و ضد خانواده و ضد زندگی، تکثیر نهادهای فطرتاً درهم تنیده مثل نهاد آموزش و زندگی و یا علم و صنعت

اقتضای مبانی سکولارِ نظام اداره ی غربی در حوزه ی نهادسازی، تفکیک و تکثیر نهادهایی ست که در واقعیت عالم و در نظام أحسن الهی، در هم تنیده اند.

تازه بعد از این تکفکیک های نابجا مسأله ی غرب این میشود که چگونه این نهادها را بهم ربط دهد….

نمونه های زیادی برای این أمر میتوان ذکر کرد. نمونه هایی همچون تفکیک میان نهاد آموزش و خانواده و زندگی، و یا تفکیک میان نهاد دانش و نهاد صنعت، که نتیجه اش زائیده شدن مسأله و معظلی بنام پیوند میان دانشگاه و صنعت میشود.

در حالیکه در واقع و بدون سیطره ی نظام دانشگاهی، صنعت و علمِ مورد نیازِ آن صنعت محفوف و در هم تنیده اند و غالب کسانی که از علم بهره ی واقعی را میبرند کسانی هستند که در دل کار ، خلأ علمی را احساس میکنند و با رجوع به منابع علمی نیاز خود را رفع میکنند و کار خود را ارتقاء میدهند…

وقتی بخش علم آموزی از بخش صنعت و تولید جدا میشود طبیعتا برای خودش عالمی می سازد پر از انتزاعیات و غور کردنهای بی فایده و عمر تلف کُن، که بهترین أیام رشد فکری و اخلاقی و شالوده ریزی اقتصادی و تشکیل خانواده را از جوانها می گیرد.

در طراحی نظام آموزش دینی باید آموزه های ناب اهل بیت علیهم السلام مثل “أعوذ بالله من علم لا ینفع” جلوی چشمان مان باشد…

و باید از هر گونه اتلاف عمر و وقت انسانها پرهیز نمود و جریان یادگیری و آموزش علم را بصورت زندگی محور و با بالاترین میزان بازدهی و شادابی و برای بلندترین هدف نظام عالم یعنی رشد و تعالی و قرب الهی بکار بست….

? حصول فهم عمیقتر از واژه ی #مردم برای نخبگان حزب اللهی یکی از برکات اغتشاشات أخیر …

پیش از اغتشاشات أخیر خیلی از نخبگان حزب اللهی وقتی میشنیدند که رهبری مردم کشور را انقلابی میخوانند با تعجبی تکراری میان مشاهدات و فهم خود با رهبری دچار سردرگمی میشدند.

 

برخی فهم خود را متهم میکردند و مثل همیشه از این مساله عبور میکردند.

برخی گمان میکردند رهبری مرادش همان بخش حزب اللهی است و بقیه را بحساب نمی آورد.

و برخی هم فرمایشات رهبری را اقتضای موقف رهبری و خوش بینی ولیّ جامعه به مردمش میدانستند.

 

اغتشاشات أخیر اما توانست مفهوم #مردم را در ذهن همه ی ما روشن کند و از این جهت یک فرصت بود برایمان.

 

بله نامردمانی که در این اغتشاشات قساوت خود را در کشتن بیگناهان به نمایش گذاشتند و به زن و مرد رحم نکردند و مردم را در نقطه ی دعوت و همراهی و کشف حجاب قرار دادند به همه ی ما فهماندند که فرق #مردم با #نامردم چیست…

 

در این مدت از رفتار اینها بخوبی فهمیدیم که دیگر در فهم #مردم مبتلا به مغالطه ی ریش داشتن و نداشتن و چادری بودن و نبودن و تظاهرات شرکت کردن و نکردن و از مشکلات و وضعیت اقتصادی و اختلاس نالیدن و ننالیدن نشویم…..

 

مردم ما همان شل حجاب هایی هستند که علارغم هزاران شبهه ی حلّ نشده شان از بی عدالتی هایی که کشیده اند یا رسانه ها در ذهن شان ساخته اند، ایستادند و توی دهن اغتشاشگران زدند و آنها را در  زمانی که به میدان آمدند همراهی نکردند…

 

 

قدرت زندگی واقعی در مقابل زندگی مجازی

تأثیر تبلیغات رسانه ای و مجازی را قابل انکار نیست اما این کجا و نقشی که واقعیت داخل خیابان بر دلها میزند کجا!!!!

خنجری که #زندگی بعضی از انسانها بر پیکر نظام میزند هرگز در دست عاملان مجازی نمی تواند باشد…

 

مثل خنجر زباله گردی پیرمردها و زنها و کودکان که این سالها أولا بر قلب مردم رهگذر و دوما بر پیکره نظام اسلامی می نشیند..

 

یا خنجرِ چادر و نقاب متکدّیانِ زنِ خیابان و مترو، بر پیکرِ حجاب….

زنانی از پناه امنیتی که چادر و حجاب به آنها میدهد تکدّی گری میکنند اما نادانسته حجاب را از ارزش می اندازند…

کاش آنقدر عاقل میشدیم که  به هر کسی حق حجاب داشتن نمی دادیم

تحلیلی از تحذیر رهبری

?تحلیلی از تحذیر رهبری

حضرت آقا چند سخنرانی مهم در این ایام داشته اند که فهم و تحلیل هرکدام میتواند آتشی در وجود انسان بیاندازد که آرام نگیرد. فرمایشات 19 هم دی ماه اما علاوه بر نکات و مطالبات قبلی، یک نکته ی مهم دیگر داشت. یک تنبه سنگین که جان انسان را به لرزه می انداخت:
«توّابین برای انتقام خون مطهّر امام حسین آمدند جنگیدند، کشته شدند، همه‌ی آنها کشته شدند امّا در تاریخ اینها را مدح نمیکنند؛ چرا؟ چون دیر جنبیدند. شما که میخواستید خون خود را در راه امام حسین بدهید، چرا در اوّل محرّم، دوّم محرّم نیامدید که اقلّاً یک کاری صورت بدهید؟ آنجا می‌ایستید تماشا میکنید، امام حسین به شهادت میرسد، بعد دلتان میسوزد، آن وقت می‌آیید در میدان! [نتیجه‌ی] کار را بهنگام انجام ندادن این است. کار را بهنگام باید انجام داد.
نباید غفلت کنیم از وظیفه‌ای که عقل و شرع به عهده‌ی ما گذاشته؛ باید بدون تأخیر وارد میدان بشویم. تأخیر نباید داشته باشیم. آن وقت به تناسب اهمّیّتی که آن کار دارد، خطرات را به جان بخریم. بالاخره در هر حادثه‌ای، هر خطری را نباید انسان به جان بخرد؛ بعضی از حوادث هست که این‌قدر اهمّیّت ندارد که انسان جانش را به خطر بیندازد. به تناسب اهمّیّت حادثه، خطرِ مترتّب بر ورود در میدان را به جان بخریم. مشکل آن وقتی به وجود می‌آید که ما در این وظایف اختلال ایجاد میکنیم: به سرعت احساس تکلیف نمیکنیم، بهنگام وارد نمیشویم، خطر را به جان نمیخریم، ملاحظه میکنیم؛ این [طوری] است.»

این تنبه ناظر به تشخیص وظیفه و اقدام سریع و به موقع و مطالبه اینکه برای انجام وظیفه مثل خانواده های رزمندگان دفاع مقدس هزینه کنید نکته ویژه ی این سخنرانی بود. اگر اینگونه نباشید امام تان خواهند کشت و بعد شما می آیید و جانتان را هم فدا می کنید اما ارزشی ندارد، چون دیر آمدید.

در پایان نیز دو مطالبه را برای بار چندم به صورت ویژه مطرح نمودند:
1.جهاد تبیین
2.کار های بزرگ تحولی

مدتی فکرم درگیر بود که چه شد این مطالبه سنگین توسط ایشان مطرح شد. مطلوبات اصلی همان جهاد تبیین و کار بزرگ تحولی بود که در چندین ماه اخیر بارها توسط ایشان مطرح شده بود. لکن اینبار با این تحذیر که اگر نکنید دیر می شود و دیگر کار از کار میگذرد. چرا ایشان ایچنین مطرح کردند؟ مگر خطر در نزدیکی ما قرار دارد؟

تا اینکه در سخنرانی بعدی فرمودند: «ما امروز یا مواجه با یک پیچِ تاریخیِ مهم هستیم یا در دلِ یک پیچِ تاریخیِ مهم داریم حرکت میکنیم؛ این دوّمی شاید درست‌تر باشد. دنیا دارد تغییر میکند، [آن هم] تغییرات اساسی؛ تغییرات اساسی و بزرگ را نمیشود در ظرف یک هفته و یک ماه و یک سال فهمید؛ اینها بتدریج انجام میگیرد. باید مسلّط باشید ببینید در دنیا چه دارد اتّفاق می‌افتد، در کشور چه اتّفاقی دارد می‌افتد.»
و بعد از آن نیز از در مورد اغتشاشات صحبت میکنند.

به ذهن ناقص حقیر رسید که آن چیزی که باعث شده ایشان این تحذیر سنگین را بدهند، همین نکته است که ما در دل یک پیچ تارخی مهم داریم حرکت میکنیم. اگر دیر بجنبیم و جهاد تبیین را سر دست نگیریم و مردم را به حرکت های جهشی انقلابی همراه نکنیم و از طرفی تحولات بزرگ را در کشور رقم نزنیم، کشور از این تغییرات مهم بین المللی عقب می ماند و دیر تا چندین سال نمی شود این فرصت از دست رفته را جبران کرد. مثل زمان امام صادق که عدم همراهی شیعیان با امام زمان شان باعث شد که برپایی حکومت حق که بنا بود در زمان ایشان محقق شود، عقب بیافتد و تا هزار و اندی سال بعد نیز محقق نشود. غفلت ما و دیر جنبیدن ما نیز می تواند این فرصت طلایی برای فراگیر شدن سخن حق در جهان و صدور انقلاب را از دست ما خارج کند و تا چند صد سال بعد این توفیق از بشریت سلب شود.
لذا باید هرچه بیشتر در مورد اینکه چه طور می توانیم جهاد تبیین را محقق کنیم و تحولات بزرگ را رقم بزنیم فکر کنیم و عمل کنیم. والا روزی خواهد رسید که هرچه داریم را فدا میکنیم اما فایده ای ندارد، چون دیر آمده ایم.
.

آنچه که در تعریف آزاداندیشی ندیده ایم؟!

از آنجا که آزاداندیشی، گفتمانی از جنس رقم زدن یک ذائقه است و می توان این گونه تصویر کرد که بعد از محقق شدن این گفتمان، عملا جامعه نخبگانی و به تبع آن، مردم، ذائقه ای پیدا کرده اند که اساسا هر تقابل آرایی که بوی فهمیدن و اندیشیدن و کشف حقیقت میرود برایشان مقدس و قابل پیگیری خواهد بود. در این اتمسفر فرهنگی، هیچگاه نفاق توانایی عرض اندام پیدا نخواهد کرد حتی اگر بنای به دیده شدن از سمت مردم داشته باشد می بایست کاملا در راستای روشن شدن حقیقت گام بردارد و الا از دایره انتخاب مردم حذف خواهد شد.

شکل گیری این اتمسفر فرهنگی به وسیله گفتمان سازی قطعا یک عبادت بزرگ است اما باید این موضوع را نیز مورد توجه قرار داد که وجه سلبی این گفتمان می بایست در تعریف خودش دیده شود لذا به نظر می آید در تعریف آزاداندیشی می بایست نقطه های تضاد روشن شود و به تعبیری تعرف الاشیاء به اضدادها راهبردی در کنار پی بردن به ماهیت شناسی ایجابی آن قلمداد گردد.

یکی از وجوه سلبی که می توان در تعریف آزاداندیشی به آن اشاره کرد، کنار زدن تمام جریان هایی است که اندیشیدن در جامعه را نفی می کند، چه اینکه این جریان ها حامل یک دعوت باشند و یا حتی اقداماتی در حوزه های تربیتی و … تعریف کنند.

لطافتهای زنانه ابزار اصلی تأثیر و تأثُّیر طرفینی زن و فرهنگ

 

در توضیح فرهنگ، شاید بهترین تشبیه، تشبیه فرهنگ به روح باشد، روح جامعه.

این تشبیه هرچند تنها یک تشبیه است اما حقیقتا بخوبی گویای حقیقت است.

در این یادداشت برآنیم که در این تشبیه بیاندیشیم و به قدر فهم خود نکاتی از آن اصطیاد کنیم…

 

نکته ی اول اینکه یک میان روح و جسم، رابطه ای دوطرفه برقرار است، بدن از روح متأثر است و روح هم از بدن …

نکته ی دوم اینکه روح بدلیل لطافتی که دارد بیشترین تجلّی ارتباطش در اعضایی ست که حساسیت و لطافت بالاتری دارند…

مثلا آثار هیجانات و عصبانیت و بهم ریختگی های روح، در چشم و یا قلب و یا رنگ رخسار، خیلی بیشتر و سریعتر بروز میکند تا در پا یا دست…

در این میان اما چشم که نقش اصلی در ارتباط روح و عالم بیرون را ایفا میکند و دالان اصلی ارتباط و ردّ و بدل کردن داده هاست، آنقدر با روح پیوند خورده که گویا خودِ روح است. لذا طرفین یک گفتگو تا وقتی چشم در چشم هم نگاه نکنند احساس نمیکنند که به هم نگاه میکنند. حتی یک بچه ی یکساله هم وقتی میخواهد به کسی نگاه کند در چشم او نگاه میکند و تا وقتی در چشمانش نگاه نکنیم احساس نمیکند داریم به او نگاه میکنیم..

فرهنگ هم اولین و بیشترین ارتباط و تأثیر و تأثُّرش با حقیقتی بنام زن که لطافت وجودی بسیار بالاتری نسبت به مرد دارد شکل میگیرد.

و فرهنگ از درگاه وجودی زن به سبک زندگی ترجمه میشود و سبک زندگی از درگاه وجودی زن بیشترین تأثیرات فرهنگی را بوجود می آورد.

وجود زن در پیوند میان فرهنگ و بروزات فرهنگی و سنتها ایستاده است آنگونه که چشم در پیوند میان روح و عالم بیرون ایستاده و گویا عنصرِ زن خودِ خودِ فرهنگ است همانطور که چشم خودِ خودِ روح است.

زنان به اقتضای لطافت وجودی شان بشدت قابلیت دارند مطلوب ذهنی شان را به سنت و سیره تبدیل کنند تا در فرهنگ رسوخ کند.

مثال ساده اش را در سفره ی صلوات میتوان به وضوح تجربه کرد….

سفره ای جذّاب با هزاران قانون و هزاران آب و رنگ دادنهای زنانه برای مهیا کردن و نهادینه کردن و فرهنگ کردن مطلوبی بنام ختم صلوات. کاری که اگر به مردها سپرده شود جز جسدی خشک و بی روح چیزی دیده نخواهد شد..

 

 

 

 

 

 

بحران عدم پیشرفت اندیشی

اندیشه انسان میتواند از نگاه رو به جلو برخوردار یا محروم باشد. این مسئله دو زندگی متفاوت را برای انسان ایجاد میکند .
در روایت کسی را که دو روزش مساوی باشد مورد لعنت الهی قرار داده اند و چه بسا این عبارت، بیانی از سنتی تکوینی در دل هستی باشد که عدم پیشرفت دائما ملازم با دوری از نعمات الهی است.

راه ، پدیده ای رو به جلوست ، پدیده ایست که افتادن در آن مساوی با پیشرفت است.
اگر زندگی را راه ببینیم ، اندیشه ما رو به جلو خواهد بود و واقعا انسان های پیشرفت اندیشی خواهیم بود.
اگر زندگی را راه ببینیم ، بین خود تا خدا منازلی تصویر میکنیم و دائما مسل به حرکت در این راه خواهیم داشت.
اگر زندگی را راه ببینیم ، آنگاه نیاز به راهبر را حس خواهیم کرد و امام در جایگاه عادلانه خودش خواهد نشست.

تساوی ایام، عدم التفات به منازل سلوکی، دوری از نعمات الهی، قرار نداشتن امام و راهبر در جایگاه حقیقی خود، همگی یک بحران را تشکیل میدهند : بحران عدم پیشرفت اندیشی !

چرا پیشرفت اندیش نیستیم ؟
شاید بتوان علل و عوامل شکل دهنده این بحران را در چند حوزه مورد توجه قرار داد :
1- خداشناسی : تلقی ما از خداوند متعال در نسبت اندیشه ما با پیشرفت اثرگذار است. چرا که اگر او را موجودی بدانیم در کنار موجودات دیگر که از همه آنها قدرتمند تر، اثرگذار تر، داناتر و بیناتر و شنواتر و … است، یک نوع نسبت با او خواهیم گرفت و اگر او را منبع لا یتناهی تک تک این صفات بدانیم و بهره هر کدام از موجودات را تجلی او بدانیم نسبتی ارتقا یافته با او خواهیم گرفت. در صورت اول همین که بنده او باشیم کافی است اما صورت دوم عطشی بی نهایت را برای رسیدن به موجودی بی نهایت برپا میکند. انسانی که چنین عظشی داشته باشدمحال است دو روز در یک منزل بماند و به سوی منبع حرکت نکند .
2- انسان شناسی : تلقی از انسان نیز میتواند در پیشرفت اندیشی یا عدم آن موثر باشد. انسان در یک تقریر، صفحه ای سفید است که تعالیم مختلف خط به خط روی او نگاشته میشود. طبیعتا این صفحه ظرفیتی دارد و حسب زمان و زمینی که در آن زیست میکند به بخشی از تعالیم الهی و غیر الهی دست پیدا میکند. در تقریر دیگر تمام هستی و از جمله آن، تمامی تعالیم الهی در فطرت انسان به نحو مندمج موجود است. با تقریر اول انسان با عالم تکوین و عالم تشریع غریبه است و ظرفیت محدودی برای ارتباط با این دو دارد اما تقریر دوم انسان را با تکوین و تشریع همراه میداند و ظرفیتی به اندازه تمام آن دو برایش متصور میشود. انسان تقریر دوم انگیزه بیشتری برای اکتشاف خود و خارج از خود دارد و پیشرفت اندیشی را لازم خود میداند.

3- جهان شناسی
4 – تاریخ شناسی

چرا الگوی «چرخه»

مبتنی بر «نظریه پیشرفت فرهنگی»، چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی پیشنهاد شده است. این چرخه مشتمل بر ۱۱ عنصر است که این عناصر قطعات ساخت اجتماعی است و هنگامی که این عناصر دست به دست هم دهند یک «چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی» پدید خواهد آمد و هنگامی که این چرخه یک‌دور بچرخد، در دور دوم در مرتبه قبل نیست، بلکه یک ارتقا می‌خورد؛ مانند فنر. و شاید بهتر این باشد که از الگو مفهومی «متّه» استفاده شود؛ چرا که این چرخه‌ی پیشرفت است و قرار است بدرد و جلو برود.

مبحثی که در این یادداشت قصد پرداختن به آن شده است؛ استفاده از «الگوی چرخه» است؛ اینکه اساسا چرا میان عناصر، یک رابطه‌ی چرخه‌ای برقرار می‌شود؟

یکی از نکاتی که نیاز از به آن توجه کرد این است که ما قرار است «پیشرفت فرهنگی» رقم بزنیم، نه صرفا به یک پویش فرهنگی بپردازیم؛ چنانچه که وضعیت کنونی «فرهنگ» تنها یک پویش است؛ نه پیشرفت.
در نظریه پیشرفت با تاکید گفته شده است باید تحقق پیشرفت توسط «اراده‌ی ملی» باشد؛ یعنی باید از راه اراده‌ی ملی به پیشرفت رسید و یعنی بدون اراده‌ی ملی به پیشرفت واقعی و همه‌جانبه نخواهیم رسید و یا حتی بالا‌تر این را بگوییم که اساسا «جانمایه» و «روح» پیشرفت، اراده‌ی ملی است.

تحقق اراده‌ی ملی در پیشرفت فرهنگی، به این رابطه‌ی چرخه‌ای در میان عناصر یازده‌گانه‌ای است که معرفی می‌شود. به عبارت دیگر اگر قرار است در عرصه‌ی فرهنگ «اراده‌ی ملی» رقم بخورد، در این چرخه‌ی یازده عنصره، که نام آن را چرخه‌ی پیشرفت فرهنگ می‌گذاریم محقق می‌شود.
وقتی از الگوی مفهومی چرخه استفاده می‌شود، یعنی شروع این چرخه مشخص است و همچنین پایان آن هم مشخص است؛ به عبارت دیگر نقطه‌ی شروع نقطه‌ی پایانی می‌شود و برای دور دوم همان نقطه یک ارتقا می‌خورد و شروع می‌شود؛ و همچنین در این الگوی چرخه این ادعا وجود دارد که برای تحقق هر یک از عناصر مفرّی از عنصر قبلی نیست، و به عبارتی بهتر هر عنصر از این چرخه، وابستگی شدیدی به عنصر قبلی خود دارد.
با دقت در عناصر این چرخه‌، شاید بتوان به این نتیجه رسید که بهترین الگو مفهومی برای تصور مناسبات این عناصر، همین الگوی چرخه است؛ البته با همان نکته افزوده‌ای که چون قرار است روح پیشرفت در این الگو مطرح باشد،‌ با یک ارتقا همین الگو چرخه را به «متّه» ویرایش بزنیم.

امّا توجه و دقت در عناصر:
تا هنگامی که عنصر «هدایت رهبری» نباشد، اساسا عنصر «عاقله فرهنگی» کاری نمی‌تواند بکند و این عنصر عاقله برای هدایت‌های رهبری شکل می‌گیرد و همچنین اگر این عنصر بعد از هدایت‌های رهبری نباشد، امکان به صحنه رسیدن هدایت‌‌های رهبری وجود ندارد؛ کما اینکه می‌بینیم اینگونه هم هست.
وهمچنین عنصر «ایده‌ی فرهنگی مادر» اگر ولیده‌ی عاقله‌ی فرهنگ نباشد، اساسا ایده‌ی فرهنگی مادر نیست و در تعریف این ایده آمده است که باید ولیده‌ی عاقله باشد، هر چند این عاقله از هدایت‌های رهبری استفاده می‌کند؛ و لذا اینجا می‌توان گفت اگر خود رهبری دست به تولید ایده‌ی فرهنگی مادر بزند، این ایده نخواهد گرفت و ایده‌ی فرهنگی مادر نخواهد شد و به طبع آن این ایده ممکن نیست «گفتمان پایه» که عنصر بعدی است، بشود؛ کما اینکه خود «گفتمان پایه» امکان ندارد بدون ایده‌ی فرهنگی مادر محقق شود؛ به خصوص با تعریفی که از گفتمان داریم؛ مطالبه‌ی همگانی و ملی که به صحنه‌ی عمل کشیده می‌شود.
و برای طراحی‌های راهبردی ناچار از داشتن یک «گفتمان پایه» هستیم؛ و اساس تا هنگامی که گفتمان پایه نداشته باشیم «طراحی‌های راهبردی» و یا «الگوی پیشرفت فرهنگی» نخواهیم داشت؛ چرا که طراحی یک پدیده‌ی اجتماعی است و اگر جامعه خود طراحی را انجام ندهد، پای آن نمی‌ایستد.

برای اینکه اطاله‌ی سخن نشود، از بررسی رابطه دیگر عناصر چشم پوشی می‌شود و دوباره این ادعا مطرح می‌شود که اساسا در چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی، تقدم و تاخر این عناصر مهم و ضروری است و نمی‌شود از روی چند عنصر پرید و برای اینکه هر عنصر کار کرد درست خود را داشته باشد و یا حتی برای اینکه واقعا محقق شود، نیاز به عناصر ماقبل خود دارد و همین مناط است که ما را به استفاده‌ی از الگو مفهومی «چرخه‌» در چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی وادار کرده است. و حتی برای آنکه دور دوم از چرخه هم شروع شود، و به عبارت دیگر برای اینکه هدایت‌های رهبری ارتقا بخورد، نیازمند به عنصر یازدهم؛ «روایت پیشرفت» هستیم؛ باید این روایت به رهبری برسد تا بتواند در دور جدید هدایت‌ داشته باشند و معمولا به خاطر عدم تحقق این چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی، هر ایده و سخنی که رهبری بیان فرموده‌اند در همان نقطه اول باقی مانده است و دوباره توسط ایشان ویرایش و ارتقا نخورده است.

بنابراین در نهایت می‌توان گفت که استفاده‌ی از الگوی مفهومی «چرخه»، در ایده‌ی «چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی» به عنوان یک روش حل مسئله، به خاطر مناطی بود که در رابطه‌ی میان عناصر این چرخه مدنظر قرار گرفته است و به خاطر اهمیت ترتّبی که میان این عناصر وجود دارد؛ باید از الگوی «چرخه» استفاده شود و البته با یک ارتقا هم می‌توان الگو مفهومی «متّه» را نیز به کار بود.

 

 

 

ولایت و اخوت، پی و بن مایه اندیشه توحیدی و گفتمان جامع

بسم الله الرحمن الرحیم

  • هر نظام اجتماعی از یک رابطه طولی و یک رابطه عرضی تبعیت می کند. در نظام اجتماعی که اسلام رقم می زند، رابطه طولی توسط ولایت و رابطه عرضی توسط اخوت تامین می شود.
  • در طرح ایده فرهنگی مادر استاد فلاح، شاید بتوان این گونه ادعا کرد که وقتی در لایه اندیشه پایه توحیدی قرار داریم اساسا به دنبال کشف رابطه طولی عالم هستیم لذا محوریت در این لایه با مقوله ولایت می باشد. و کار از ولایت الله شروع شده و تا ولایت مردم هم ادامه پیدا می کند. اساسا در این لایه به دنبال رابطه انسان با حق تعالی هستیم. و در طرح واره از حق تعالی تا مردم، توسط یک سلسله ای اتصال ایجاد شده است.
  • اما بعد از لایه اندیشه توحیدی، در لایه گفتمان جامع وارد بعد روابط عرضی نظام اجتماعی می شویم. در این لایه به دنبال نسبت انسان ها با یکدیگر و محیط پیرامون خودشان هستیم. لذا شاید بتوان این گونه ادعا کرد که همان طور که لایه اندیشه توحیدی، محوریت با ولایت می باشد، در لایه گفتمان جامع، محوریت با امر اخوت می باشد. فلذا اخوت به عنوان پی و بن مایه لایه گفتمان جامع می باشد.
  • با این توصیح اخوت نقش اساسی و اصلی در لایه گفتمان جامع دارد.
  • زندگی گرایی یعنی سبک زندگی، با این توضیح اساسا سبک زندگی پیشنهادی براساس اخوت می باشد و در زندگی گرایی به دنبال بسط اخوت در جامعه هستیم.
  • آزاداندیشی هم یکی از تعینات آن سبک زندگی می باشد. که البته این سبک زندگی تعینات و تجسدات مختلفی خواهد داشت اما به سبب اهمیت آزاداندیشی در شرایط فعلی به عنوان یکی از مولفه های گفتمان جامع قرار خواهد گرفت.
  • پس همان طور که بیان شود ولایت به عنوان محور روابط طولی نظامات اجتماعی پی و بن مایه لایه اندیشه توحیدی می باشد و اخوت به عنوان محور روابط عرضی نظامات اجتماعی نقش پی و بن مایه را در لایه گفتمان جامع ایفا می کند.

از منظومه فکری تا چرخه عملی !

مقام معظم رهبری در 14 مهر 1389 در دیدار با نخبگان ، در جهت پیشرفت علمی کشور و در ضمن نکات متعدد ، نکته ای را به شرح زیر باین نموده اند :

آنچه در کشور لازم است و میتواند موقع و جایگاه علمی کشور را به طور شایسته و افتخارانگیز به ما نشان دهد که بالا رفته، وجود یک چرخه‌ی علمىِ کامل است.
در همه‌ی بخشها یک چرخه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی مهمی از انواع دانشهائی که مورد نیاز کشور است، باید وجود داشته باشد تا اینها هم‌افزائی کنند و به کمکِ هم بیایند.
یک مجموعه‌ی کامل علمی در کشور بایستی به وجود بیاید؛ این هنوز نشده. این جزیره‌ها بایستی به طور کامل به هم متصل شوند، یک مجموعه‌ی واحد تشکیل شود؛ به هم کمک کنند، همدیگر را پیش ببرند، هم‌افزائی کنند، راه را برای جستجو و یافتن منطقه‌های تازه‌ی علمی در این آفرینش وسیع الهی باز کنند؛

به نظر میرسد این اندیشه که سعی در همساز نمودن تکه های متفرق از یک کل دارد، همان اندیشه ایست که به دنبال فهم و ارائه طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن است. بلکه همان اندیشه ایست که در پی فهم و ارائه وحدت قرآن و برهان و عرفان است.
اما تفاوتی که در دو مثال اخیر ( طرح کلی و قرآن برهان عرفان ) با بیان ایشان در باب پیشرفت علمی وجود دارد ، ساحت طرح این اندیشه است.
اندیشه انسجام گرا و منظومه گرا ، در ساحت نظر ، به واژه هایی مانند منظومه و طرح و مجموعه ترجمه میشود.
حال آنکه همین اندیشه در ساحت عمل عنوان چرخه را به خود میگیرد.

منظومه فکری ( که این هم اتفاقا مورد تاکید آقا هست ) همه تکه های فکر را جمع آوری میکند و همه را در یک نسبت دو طرفه با همدیگر نشان میدهد.

چرخه نیز اولا همه اعضا را به رسمت میشناسد و سعی میکند هرآنچه در مسیر هدف چرخه ( که در مثال پیشرفت علمی است) مطرح است را در بر بگیرد.
ثانیا برای تمامی این اجزا فعل و انفعال تعریف کند. به گونه ای که هم تغذیه بشود و هم تغذیه بکند، هم اثر بگذارد و هم اثر بپذیرد. به عبارتی تمام اجزا را در کار همدیگر تعریف میکند.

همان گونه که منظومه نظری موجب توفیق نظری میشود، یا چرخه عملی توفیق عملی یا پیشرفت حاصل میشود.

تاب آوری، راهی برای امید آفرینی و پیشرفت

بسم الله الرحمن الرحیم

  • حضرت آقا در دیدار 28 آبان 1401 با مردم اصفهان امید را راهی برای پیشرفت بیان کرده اند. ایشان بیان فرمودند که : امید مهم‌ترین ابزار پیشرفت است و دشمن روی این متمرکز شده؛ دشمن از همه‌ی توان دارد استفاده میکند برای القای ناامیدی، برای القای بن‌بست.
  • اما مسئله ای که در این جا وجود دارد این است که به چه نحوی باید امید آفرینی صورت گیرد. امید آفرینی را شاید بتوان با دو فعالیت، محقق کرد. یکی با تبیین پیشرفت ها و دیگر با افزایش تاب آوری مردم.
  • کشور از جهت اقتصادی در شرایط مناسبی قرار ندارد و به صورت واقع بینی شاید نیاز به زمان زیادی داشته باشد تا کشور به فضای مناسب اقتصادی نائل گردد. اما تا زمانی که این اتفاق محقق گردد، جامعه باید بتواند به حرکت خود در مسیر پیشرفت، ادامه دهد. برای آن که ادامه دادن این مسیر برای جامعه آسان تر شود و پیشرفت محقق گردد، باید بتوان تاب آوری جامعه را بالا برد.
  • به عبارت دیگر، افزایش تاب آوری در مردم و جامعه سبب آن می شود که امید در جامعه برای پیشرفت های بلند مدت ایجاد شود. چرا که در شرایط فعلی جامعه به دنبال پیشرفت های سریع و زود بازده می باشد ولی آن ها در واقع غیر قابل تحقق هستند. پس تاب آوری راهی برای امید آفرینی است و در نهایت شرایط برای پیشرفت در جامعه محقق می شود.

ساختار فرهنگی، یعنی فرم و طرحواره ذهنی مردم

?ساختار فرهنگی، یعنی فرم و طرحواره ذهنی مردم?

?در اینکه مراد حضرت آقا از ساختار در عبارت «بازسازی ساختار فرهنگی» چیست، دو سوال مهم مطرح است. اول اینکه آیا مراد آقا و با توضیحات استاد، قریب هستند؟ و دوم اینکه اساسا ساختار در معنای خودش به کار رفته است؟

?رهبر انقلاب در این دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی فرمودند: «منظور از ساختار، ساختار فرهنگی جامعه و ذهنیت و فرهنگ حاکم بر آن و در یک کلام نرم‌افزاری است که افراد جامعه بر اساس آن در زندگی فردی و جمعی خود عمل می‌کنند».
?در وهله اول شاید این به ذهن برسد که آقا از ساختار، معنایی را بیان کرده اند که متبادر اذهان مردم و نخبگان نیست. زیرا متبادر از ساختار، اسکلت و سازمان و فرم است نه نرم افزار و ذهنیت جامعه.
?اما با تأمل می توان گفت ساختار در کلام آقا در معنای خودش بکار رفته است. ما برای معنای ساختار باید به مضاف الیه آن توجه کنیم. در این تعبیر ساختار به فرهنگی اضافه شده است. و فرهنگ در اینجا به معنای عام خودش است. همانطور که استاد فلاح فرمودند، فرهنگ به معنای عام یعنی ذهنیت و باورهای جامعه است نه فرهنگ به معنای خاص. بنابراین واژه ساختار فرهنگی، یعنی ساختار ذهنیت مردم. و با توجه به اینکه معنای متبادر از ساختار، فرم و هیئت است، بنابراین واژه ساختار ذهنیت مردم، یعنی فرم ذهنیت مردم.
?با توجه به این توضیحات روشن می شود که نرم افزار حاکم بر ذهن مردم، همان فرم ذهنیت مردم است. چراکه فرم ذهنی یعنی نظام و طرحواره ذهنی. به نظر می رسد مراد آقا از نرم افزار حاکم بر ذهن، همین طرحواره و نظام و ساختار ذهن است. همان چیزی که انسانها بر اساس آن می اندیشند و رفتار می کنند. همانطور که در روانشناسی وقتی می گویند ساختار ذهن انسان، مرادشان طرحواره و نرم افزار و نوع شکل گیری دیتا در ذهن است نه ساختار فیزیکی مغز و اعصاب انسان.
بنابراین حضرت آقا این را می خواهد بگوید که شورای عالی انقلاب فرهنگی وظیفه دارد که این هدف را محقق کنند یعنی تحول فرم و نرم افزار ذهنی مردم.
?شاید در اینجا سوال شود که این هدف از چه راهی بدست می آید؟ آیا برای تحقق این هدف، ساختار سخت فرهنگ نباید متحول شود؟ به نظر می رسد این سخنرانی حضرت آقا به این سوال پاسخی نمی دهد.

?در طرح استاد فلاح هم به نظر می رسد چیزی شبیه همین معانی بیان شده است. یعنی مراد استاد از ساختار فرهنگی، همان ذهنیت حاکم بر ذهن مردم است. با این تفاوت که اولا استاد، ساختار را شامل سازمان ها هم دیده اند و ثانیا استاد راه تغییر این ذهنیت و نرم افزار را هم بیان کرده اند و آن همان نظریه چرخه فرهنگ است.
البته باید توجه داشت که نباید گفت که مراد استاد از ساختار، چرخه فرهنگی و فرم سخت عرصه فرهنگ است بلکه چرخه فرهنگ، راه حل استاد برای تغییر ساختار فرهنگی (نرم افزار ذهن مردم) است.

?در مجموع فارغ از این بحث های دقیق لفظی و منطقی، روح کلی فرمایشات حضرت آقا در مسأله تحول فرهنگ، با روح طرح استاد در عرصه فرهنگ، بسیار قریب و نزدیک اند.

تغییر فرایند حل مسئله، راهی برای بازسازی ساختار فرهنگی کشور

بسم الله الرحمن الرحیم

  • حضرت آقا در سال گذشته در دیدار با اعضا هیئت دولت به بازسازی انقلابی ساختارهای فرهنگی کشور اشاره کردند. و در دیدار امسال خویش با شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور به تعریف ساختار فرهنگی کشور پرداختند. ایشان این گونه بیان نمودند که : منظور از ساختار، ساختار فرهنگی جامعه و ذهنیت و فرهنگ حاکم بر آن و در یک کلام نرم‌افزاری است که افراد جامعه بر اساس آن در زندگی فردی و جمعی خود عمل می‌کنند.
  • با این بیان مراد ایشان از ساختار فرهنگی کشور، همان عقلانیتی می باشد که جامعه با آن تصمیم گیری می کند. اما مسئله اساسی این است که راه بازسازی آن چیست؟
  • در طرح ایده فرهنگی مادر استاد فلاح، راه بازسازی ساختار فرهنگی کشور تغییر فرایند حل مسئله بیان شده است. اما نسبت تغییر فرایند حل مسئله با نرم افزاری که جامعه بر اساس آن زندگی می کند چیست ؟
  • اساسا نرم افزاری که حاکم بر ذهن جامعه است و آن را عقلانیت اجتماعی آن جامعه می نامند، از یک الگوی حل مسئله ویژه ای تبعیت می کند. بازسازی ساختار فرهنگی کشور یعنی آن الگوی حل مسئله تغییر پیدا کند تا با تغییر در آن، عقلانیت جامعه تغییر کرده و به سبب اش، تصمیم های جامعه در راستای اندیشه دینی هدایت شود.
  • با این توضیح تغییر فرایند حل مسئله ، راهی است برای بازسازی ذهنیت جامعه.
  • اما نکته ای که می توان در این باره بدان اشاره کرد، لفظ ساختار می باشد. چرا که تبادر اولیه ساختار، فرهنگ حاکم و ذهنیت حاکم جامعه نمی باشد.
  • و شاید بتوان این گونه بیان کرد که مراد حضرت آقا از این که ساختار فرهنگی کشور یعنی نرم افزاری که جامعه براساس آن عمل می کند، غایت کار می باشد. یعنی با تغییر فرایند حل مسئله ساختارهای فرهنگی کشور است که تغییر می کند و بعد به تبع آن با تغییر ساختارها، فرهنگ حاکم و نرم افزار تصمیم ساز جامعه، تغییر پیدا می کند.
  • این تقریر نیازی به کمی دست بردن در ظاهر عبارت حضرت آقا دارد.
  • اما در مجموع می توان این ادعا را بیان کرد که تغییر نرم افزار تصمیم ساز جامعه با تغییر در فرایند حل مسئله رخ می دهد اما آن که لفظ ساختار چه معنایی دارد، نیاز به تامل بیشتری دارد.
  • ( پیشاپیش از شلوغی یادداشت عذرخواهی می کنم. )

علائم یک هشدار تکراری تاریخ – جای خالی فهم امام در صحنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الف:

در مواجهه با حضرت آقا ما انواع و اقسام وظایف را بر عهده داریم. ما موظفیم تا با ضرورت هایی که او درک میکند هم آهنگ شویم و حوائج او را که همانا حوائج امت هستند به بهترین شکلی برآورده کنیم.

در یک برش از طرفی موظفیم زیاد بفهمیم و زیاد فکر کنیم تا بتوانیم در مسائل متعدد برای او بازویی توانمند باشیم و از طرف دیگر موظفیم از او اطاعت کنیم، اوامر او و تشخیص های او را جامه ی عمل بپوشانیم و اگر فهم ما با فرامین او مغایرت دارد فرامین او را بر فهم خودمان مقدم بداریم.

در هر دوی این حالات البته پیش از هر چیز موظفیم که او را بفهمیم. ما باید از اینکه او اکنون چه چیزی را مطالبه میکند و چه چیزی مورد اهتمام اوست و …  اطمینان حاصل کنیم، ما نمی توانیم و حق نداریم از این مساله چشم پوشی کنیم.

ب:

همه ی ما بارها از جناب استاد و همین طور به نقل از حضرت آقا شنیده ایم که «انقلاب اسلامی یک سخن نو است»؛ لذا بسیار متوقع و طبیعی است که در مسائل متعددی کلام رهبران انقلاب هم دارای پیام هایی نو باشد، پیام هایی که با ارتکازات ذهنی ما -خصوصا اگر که ذهن ما تعامل زیادی با سخن های کهنه داشته بوده باشد- همخوانی نداشته باشند.

بسیار ممکن و شدنی است که -خصوصا در مسائل اساسی- ایشان چیزی بفرمایند و اگرچه در ظاهر ادبیاتشان با ادبیات ما یکی است اما منظوری غیر از آنچه ما از آن میفهمیم مرادشان باشد.

 

ج:

در داستان بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ ظاهرا یک مورد از این تفاوت ها را تجربه کردیم؛ حضرت آقا یک سال و اندی پیش فرمانی را صادر فرمودند و ما بعد از یک سال و نیم تازه متوجه شده ایم که منظور ایشان از فرمانشان را اشتباه فهمیده ایم. در واقع بعد از یک سال و اندی تازه داریم به اصلاح مقدمات تصوریه میپردازیم.

 

د:

آیا اگر نگاهمان را دور کنیم و از خیلی بالا به این قضیه نگاه کنیم شبیه برخی موارد نکوهش برانگیز سابق میشود؟

یک مرتبه در داستان فرمان تحول حوزه کار به جایی رسید که خود حضرت آقا فرمودند ما به حوزه گفته ایم حوزه باید متحول بشود، بعد مقاله نوشته اند و بررسی کرده اند که تحول از کدام باب است و ….

 

یک مرتبه هم در داستان آزاد اندیشی ایشان در سال 1381 در چند تبادل نامه با نخبگان ضرورت آزاد اندیشی را گوشزد کردند، اما دیده میشود که بعد از 20 سال و در سال 1401 هنوز درگیری دست اندر کاران آن پویش نخبگانی تعریف آزاد اندیشی است.

 

ه:

آیا به راستی این ها نمیتواند برای ما زنگ خطر و یک هشدار محسوب شود که ما هنوز نتوانسته ایم آن طور که باید حرفهای امام خودمان را بفهمیم؟

لزوم نگاه کلان و جامع در تحلیل جنگ و حرکت فرهنگی

تحلیل به بررسی یک موضوع واحد به صورت همه جانبه و کامل و همچنین، مورد بحث قرار دادن عوامل موثر بر آن موضوع می گویند. لذا در تحلیل بررسی همه جانبه اهمیت زیادی دارد. اگر می خواهیم رشد فرهنگی کشور و عملکرد ما در مقابل تهاجم فرهنگی دشمن را، به درستی تحلیل کنیم، باید کامل و همه جانبه موضوع را بررسی کنیم. نگاه کامل و همه جانبه و در نظر گرفتن عوامل مؤثر در زمینه فرهنگ، بسیار سخت است. گاهی تحلیل ما کاملا خُرد و ناقص است.
برخی یک موضوع کاملا جزیی را در نظر می گیرند و براساس شکستی که در آن موضوع جزیی تصور می کنند، تحلیل می کنند، که پس ما در جنگ فرهنگی از دشمن شکست خورده ایم؛ این نگاه و تحلیل جزیی مثل این است که بگوییم ما در عملیات کربلای 4 شکست خوردیم از دشمن و بخواهد از این موضوع نتیجه بگیرد، که به طور کلی در جنگ نظامی از دشمن شکست خورده ایم.
ما گرچه در جنگ فرهنگی آسیب های زیادی دیده ایم، اما درمجموع اصلا دشمن به اهداف خود نرسیده است و همین مقاومت در برابر حملات سنگین دشمن، حتی با تلفاتی که داده ایم، یعنی پیروزی ما بر دشمن در جنگ فرهنگی.
لذا باید توجه داشته باشیم که اگرچه باید واقع بین باشیم و واقعیت ها را بنگریم، اما باید حقایق را هم، به درستی ببینیم و در تحلیل خود، دچار اشتباه محاسباتی نشویم.

اهمیت فرهنگ و وظیفه ما

حضرت آقا با تعابیر متنوعی، در مناسبات مختلفی با تعابیر تکان دهنده ای اهمیت فرهنگ را متذکر شده اند. از جمله اینکه حرکت و جوشش جامعه، بر اساس فرهنگ است. (1381/8/26) فرهنگ اساس هویت و منشأ عمده تحولات جامعه است. (1381/11/8) بسیاری از مشکلات جامعه با فرهنگ سازی حل می شود. (1386/6/4) اگر فرهنگ ما را تغییر دهند، دیر مبارزه ای باقی نمی ماند؛ چون میل به ایستادگی، ریشه در ارزش های فرهنگی ما دارد (1389/6/8) و …
همه این تعابیر به ما اهمیت فرهنگ را به ما می فهماند. حتی ایشان 3 مرتبه به صراحت فرموده اند که «فرهنگ از سیاست و اقتصاد مهم تر است.» (بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ؛ 189/6/25 و در حرم مطهر رضوی ؛ 1393/1/1 و دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ؛ 1393/6/13)
شاید همه ما درمورد احتمال وقوع جنگ نظامی بین ایران و هرکدام از کشورها تحلیلی داشته باشیم و درمجموع معتقد باشیم احتمال وقوع جنگ نظامی نزدیک به صفر است و لذا اصلا آمادگی برای جنگ نظامی در خودمان ایجاد نکنیم. اما فرماندهان نظامی نمی توانند با این تحلیل ها آسوده بخوابند و باید هم خودشان و نیروهای نظامی را در حالت آماده باش کامل حفظ کنند، تا بتوانند در صورت وقوع کوچکترین اتفاقی، سریعترین عکس العمل را داشته باشند و با کمترین تلفات درمقابل تعرض دشمن بایستند.
این موضوع، درمورد ما که افسران جنگ نرم هستیم، اهمیت مضاعفی دارد. بخصوص که در عرصه فرهنگ موضوع آمادگی برای جنگ نیست و رسما چندین سال است درگیر جنگ فرهنگی هستیم. جنگی در این اتفاقات اخیر شدت بیشتری گرفته و وضوح بیشتری پیدا کرده است.
اما اگر بخواهیم در این جنگ به عنوان افسران جنگ نرم وظیفه ای که برعهده داریم را، به احسن وجه انجام دهیم، باید 3 ویژگی داشته باشیم :
یک، برخورداری‌های اندیشه‌ای و علمی اصیل؛ بدون پشتوانه عمیق علمی و اندیشه ای نمی توانیم در جنگ نرم بر دشمن فائق آییم. چرا که اتصال به تراث در حکم سلاح برای نیروی نظامی است و هرچقدر برخورداری های علمی و اندیشه ای ما بیشتر باشد، توان رزم ما افزایش می یابد.
دو، دردهای تمدنی و فشار مسؤولیتهای حاکمیتی ناظر به پیشبرد فرهنگ؛ ما اگر دردها و دغدغه های تمدنی نداشته باشیم، در حد و اندازه مقابله با دشمنی که درحال جنگ تمدنی با آن هستیم، نخواهیم بود.
و سه، اشراف اطلاعاتی نسبت به وضع گذشته و امروز فرهنگ و برنامه‌های کلان فرهنگی و پویشهای اصلی تأثیرگذار بر فرهنگ ایران (از جمله طرح‌های راهبردی و تهدیدهای دشمن).
با وجود این 3 ویژگی دروجود خودمان می توانیم با دشمن در جنگ فرهنگی مقابله کنیم.