تقابل حق و تکلیف یا تلازم امتیاز و تکلیف؟!

#عقيل_رضانسب
#يادداشت_262
#جلسه_344

💠 تقابل حق و تکلیف یا تلازم امتیاز و تکلیف؟!

انسان چون خلیفة الله است همه عالم برای تسخیر او آفریده شده است، و انسان هم در مقابل امانتی که آسمان ها و زمین حاضر به حمل آن نشدند را پذیرفت و آن امانت به بیان شهید مطهری «تکلیف و مسئولیت» است. [1] به عبارتی در عالم انسان یک موجودی است که همه عالم هویت تسخیری برای او یافته به همین دلیل او حق تصرف در همه عالم را پیدا کرده است و به همین وزان نیز مسئولیتی برای انسان در مقابل همه این حقوق قرار گرفته است.
به عبارتی در مقابل هر حقی یک تکلیفی نیز برای انسان وجود دارد.
اما همیشه لازم نیست که حقی برای انسان وجود داشته باشد تا متناسب با آن تکلیفی هم داشته باشد، بلکه گاهی امتیازی به کسی داده می شود که خود این امتیاز باعث ایجاد تکالیفی برای او می شود. گاهی برای یک امتیاز تلاشی توسط انسان صورت گرفته است و لذا در این حالت آن امتیاز در دسته حقوق قرار می گیرد و تکالیف متناظر با آن نیز تکالیف در مقابل حقوق هستند؛ اما گاهی امتیاز موهبتی است یعنی برای کسب آن تلاشی صورت نگرفته است، اینجا تکلیفی که در مقابل این امتیاز برای انسان ایجاد می شود، دیگر تکلیف در مقابل یک حق نیست بلکه تکلیفی است که از تلازم آن امتیاز حاصل شده است. مثلا رهبر انقلاب امتياز حق‌طلبى، نيرو، نشاط، حوصله و همّت جوانى را از جمله اموری می دانند که جوان برای آن تلاش بخصوصی نکرده است، لذا تکلیفی که به خاطر این نعمت متوجه جوان است، یک تکلیفی است از نوع تلازم امتیاز و تکلیف نه از نوع تقابل حق و تکلیف! [2]

[1] مجموعه آثار شهيد مطهري (حكمتها و اندرزها(1 و 2))، ج‏22، ص: 130
[2] خامنه‌ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بيانات، جلد: ۲۳، صفحه: ۲۷

اشتراک لفظی داشتن در معنای حق و فقه و عدالت

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_84
#جلسه_344

امان از این اشتراک لفظی!

به نظر می رسد عدم توجه به اشتراک لفظی داشتن در معنای حق و فقه و عدالت ، یک عامل جدی در مباحثات روز سه شنبه بود.

🔸 اگر حق را در برابر باطل و عدل را در برابر ظلم و عملی فقهی را در برابر عملی که از نظر شریعت مرجوح است بدانیم قطعا هر فعل و مفهوم اخلاقی باید در چارچوب حق و عدل و فقه باشد.

حتی تقسیم عدل به فقهی و فلسفی نیز گره گشا نیست. چرا که عدل فقهی اعم از الزامی و غیر الزامی بودن ( به تعبیر بهتر فریضه و سنت و مندوب) یک فعل است.
لذا افعال اخلاقی ( یا مستحب یا غیر الزامی) هم در چارچوب و ذیل عدل فقهی قرار میگیرند. و اساسا اگر ایثار در چارچوب عدل فقهی قرار نداشته باشد امری اخلاقی محسوب نمی شود. مثلا ترحم به کسی که باید حد شرعی بر او اقامه شود یا علی المبنای کراهت سلام کردن به زنان جوان، انجام دادن این عمل، فعل اخلاقی ( تقویت اخوت ایمانی) محسوب نمی شود.

اما اگر حق (حقوق) و عدل فقهی را به معنای الزام آور بودن و قانونی که انجام ندادنش توبیخ دارد (مثلا واجبات )، در نظر بگیریم ، قطعا این مدار قابل ارتقا به مدار ” سنن ، مندوبات و اخلاقیات” خواهد بود. و این ارتقا نه تنها در روابط فردی و خانوادگی بلکه در سطح حکومت و سیاست هم مطلوب است.
از همین رو است که در فرهنگ شیعی حاکم جامعه بیش از این که سلطان باشد، ولی و پدر مهربان است و مردم نیز بیش از این که رعیت باشند امت و موالی و محب هستند.

البته ارتقای مدار به معنای دور زدن و زیر پا گذاشتن مدار قانون و الزام آوری (حقوق) نیست. بلکه مدار قانون و الزامیات همواره به عنوا پیش فرض باید مراعات شود. و الا آسیب های فراوانی متوجه جامعه خواهد شد.

پ ن : شاید اگر به جای مفاهیمی مثل حق و عدالت از قانون و الزام آوری یا حتی تعابیری بهتر استفاده شود محل نزاع شفاف تر و اختلاق کمتر شود.

فقه انسان ساز

#مشخصات_اسلام
#یادداشت_72
#محمد_امامی
#جلسه_344
#فقه_انسان_ساز

🔰اگر فقه را موظف به تعیین مرزها و تعیین التزام ها بدانیم، فقه کارکردی جز #مهار_انسان ندارد.فقه اثری در سلوک انسانی واجتماعی ندارد. آمده است که مانع تعدی وتجاوز ها شود. قلمرو او در حد #مرزبانی است.

این فروکاستن شبیه به این است که برای ترسیم جغرافیای ایران تنها به نقاط مرزی ایران اشاره کنیم. بلکه ایران به وسعت خراسان است تا آذربایجان و پهناوری خزر است تا خلیج فارس. فقه نیز قلمرویی به گستره موضوعات (تمام افعال انسانی،شرایط فعلیت حکم) دارد تا صدور حکم.

این ترسیم از فقه به دستورات اخلاقی چارچوب میدهد. ونظام اخلاقی معقولی به انسان هدیه می کند.

این فقه به انسان قدرت سلوک هم درساحت فرد و هم درساحت اجتماع میدهد. با این فقه می توان زندگی را ویرایش کرد و اخلاق را به دست او سپرد.

فقه و حقوق یا فقه و تکلیف؟

#یادداشت
#یادداشت_82
#مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#سعید_خورشیدی
#فقه_و_حقوق_یا_فقه_و_تکلیف؟
سوال :
گفته شد ادبیات منظم حقوق محور مطلوب است اما در صورت ارتقا وارد ادبیات غیر منظم تکلیف محور خواهیم شد که یک درجه افضل خواهد بود.
سوال این است که فقه مگر همان چیزی نیست که نظام حقوقی را به دست میدهد ؟ آیا ما قرار است از فقه به جای دیگری ارتقا بخوریم ؟ آیا فقه اسلامی که معجزه بود و قرار بود ابزار اصلی سلوک باشد ، اینجا و در مقام مواسات و برادری و مانند اینها ، ساکت است و نظم و قاعده ای ارائه نمیکند ؟
پاسخ احتمالی :
میتوان برای فقه نیز مراتبی در نظر گرفت : فقه اصیل ، فقه حقوق محور ، فقه تکلیف محور
به نظر میرسد فقه اصیل که مقصود ما از آن همان شریعت الهی در بیان معصومین است ( ع) هردو رویکرد را در میان هم دارد و از این جهت جامع است.
اما در ادامه و در اثر شرایط تاریخی و سبقه های اندیشه ای به طرز هوشمندانه ای دو نوع جهت دهی به فقه داده شده است : جهت دهی حقوقی و جهت دهی تکلیفی
البته امروز جهت حقوقی غلبه بیشتری دارد اما این نباید موحب شود تا فقه را فاقد شانیت برای جهت تکلیفی بدانیم.

تکلیف محوری روی پایه های حقوق محوری

#یادداشت
#یادداشت_83
#مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#سعید_خورشیدی
#تکلیف_محوری_روی_پایه_های_حقوق_محوری
در بین عرف اینطور جا افتاده که عشق قاعده و قانونی ندارد.
وضعیت مفاهیمی که بعنوان مصداق رویکرد ارتقایی اسلام از ادبیات حق به ادبیات تکلیف ذکر شد، مانند مواسات و برادری و مانند اینها نیز تقریبا همینطور است. خارج از قاعده هستند و البته چه بسا فراتر از قاعده !
ممکن است گفته شود : نظام حقوق و تکالیف یک نظام است و نظمی دارد، منتهی برای ارتقا به فضای تکلیف و عشق ، باید این نظم به هم بریزد . البته ما زمانی که قرار باشد نظم رو به پایین به هم بریزد ، نمی پذیریم ، اما اینکه این نظم رو به بالا به هم بریزد ، مطلوب ماست.
اما میدانیم که نظم اجتماعی مطلوب است و ما وقتی میتوانیم برای مطلوب بالاتر این مطلوب را ذبح نکنیم، بهتر است نکنیمو
لذا بهتر است زاویه را کمی تغییر داده و به جای اینکه بگوییم برای ارتقا به ادبیات تکلیف ، باید نظم ادبیات حقوقی را به هم زد ، بگوییم ، برای ارتقا به ادبیات تکلیف باید اولا نظم حقوقی را محکم گرفت و در مرتبه بعد، در همان نظم جایگاهی برای ارتقا اندیشید.
در مقام عمل اگر ادبیات حقوقی درست مستقر نشده باشد و در روند ارتقا به ادبیات تکلیف لحاظ نشود، ممکن است ادبیات حقوقی آرام آرام به دست فراموشی سپرده شود و ساختمان رفیعی که ساخته شده و طبقات بالای عشق را م شامل میشود با از دست دادن پایه های حقوقی ، فرو بریزد.

چطور استاندارد تعیین کنیم ؟

#یادداشت
#یادداشت_84
#مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#سعید_خورشیدی
#عامل_سلطه
#چطور_استاندارد_تعیین_کنیم ؟
در سالهای قبل و بعد از جنگ جهانی دوم یک گروه خاص توانستند همه منافع جهان را تصاحب کرده و بین خود تقسیم کنند.
ابزار نظامی، اختراعات و اکتشافات علمی و کارخانجات صنعتی در همه جهان متعلق به اینها و یا پیروان اینها شد. اتفاقات تاریخی را هم تا جایی که میتوانستند به نحو مطلوب خود رقم زدند و آنجا که نتوانستند با روایت مطلوب خود نوشتند !
ما در ادبیات خود آن گروه را با همه مشتقاتش نظام سلطه نامیده ایم !
واضح است که چنین سلطه ای صرفا از طریق اقتدار نظامی رقم نخورده !
سازمان ملل متحد، سازمان جهانی بهداشت و سازمان استاندارد جهانی همگی بین سالهای 1945 ( پایان جنگ دوم جهانی ) تا سال 1948 تشکیل شده اند. مسائل متعددی این زمینه را برای این ابتکار آماده کرده اند.
یکی از آن عوامل، تولید کشورهای ساختگی استعمار زده جهت نشان دادن وفاق بین المللی بوده.
یک عامل دیگر که نمیتوان آن را نادیده گرفت، وفاق و گفتگویی است که در دو دهه قبل از تاسیس این نهادها بین نخبگان علوم تجربی و متفکرین کشورهای غربی رقم خورده است. یکی از مصادیق آن کنفرانس سالانه سولوی بوده که تمامی فیزیکدان ها را جمع میکرده و به همگی آنها جهت میداده و از برخی تقدیر میکرده است.
در جریان انقلاب اسلامی هم میتوان دغدغه توحد و وفاق میان مراجع و علمای اسلام و حتی تحصیل کردگان غیر حوزوی ، در فعالیت های امام خمینی (ره) به نحو پررنگی مشاهده نمود.
نتیجه سریع جهت عدم اطاله یادداشت :
زمینه سلطه اسلام را وفاق و گفتگو میان نخبگان جهان اسلام فراهم میکند.
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت ! اما اتفاق جز از در گفتگو محقق نخواهد شد !

امر بین الامرین

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#محمد_صحرایی
#یادداشت_100

تعبیر امر بین الامرین اگر مرادش همانی باشد که در مورد جبر و تفویض است تعبیر هوشمندانه ای است زیرا جنس مساله ی اصالت فرد یا جامعه از همان جنس جبر و یا تفویض است یعنی هضم مساله، نیاز به درکی وجودی از هویت فردی و هویت اجتماعی انسان دارد.

هویت جمعی غیر از جمع شدن اعتباری یک سری افراد دور هم است.
چه بسا اجتماعی که هویت جمعی ندارند و در نتیجه اجتماع نیستند چرا که تک تک افرادش در فکر دریدن یکدیگرند و در حصار فردیت و انانیت گرفتارند و تنها بفکر منافع شخصی اند و برای یکدیگر دل نمی سوزانند و به تعبیری توسعه ی وجودی نیافته اند.
خداوند اجتماع را ذیل اجتماع قلوب میبرد نه اجتماع صوری و اعتباری:

لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ

خداوند ابایی ندارد به یک نفر که بسط وجودی یافته و وجودا دیگران را در برگرفته امت بنامد.
نشانه ی این بسط وجودی در نگرانی های قلبی او برای گرفتاری ها و انحراف دیگران هویدا میشود.

إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ

حق و تكلیف، عدل و انصاف، ایثار و اخلاق

#امید_فشندی
#یادداشت_201
#جلسه_344
#مشخصات_اسلام

🔰 حق و تكلیف، عدل و انصاف، ایثار و اخلاق

حق و تكلیف دو روی یك سكه است، سكه‌ی ارتباطات میان اجزای هستی و خصوصا میان انسان‌ها با هم، و انسان‌ها با غیر آن

انسان‌ها به تناسب «اصل وجود» خود و «نسبتی» كه با یكدیگر برقرار می‌كنند، حقوقی بر هم دارند و رعایت این حقوق از هر سو، تكلیف است.

تكالیف دینی نیز برآمده از حقوق انسان‌هاست اما با طعم تربیتی، به زبان تكلیفی بیان می‌شود.

#عدل هم كه رعایت آن حقوق است، چه میان مردم، چه میان مردم و مسئولان حكومت.

#انصاف ظاهرا مكمل عدالت و به‌تعبیری حد بالای آن است؛ جایی كه عدالت در ظاهر رعایت شده اما باطن امر یا اسباب و عللی هست كه توجه به آن نیز لازم است. انصاف البته بیشتر امری شخصی و بی‌ضابطه است، گرچه قابلیت ارزیابی جمعی هم دارد.

#ایثار اما #انصاف نیست، چه در ایثار گونه‌ای «از حق خود گذشتن» است، آن هم حقی كه در دست و اختیار خود، و مورد نیاز خود است، نه حقی كه در تصاحب دیگری است یا به آن نیازی نداریم (كه دومی انفاق است و بخشش از مازاد نیاز)

ایثار و انصاف اما هر دو خاصیت ترمیمی و واكنش به عدم رعایت حقوق و انجام تكالیف و بی‌عدالتی است؛ در ایثار و انصاف نوعی هم‌ذات‌پنداری و جان‌یكی‌دانستن و خود را نسبت به تمام مسائل مسئول دانستن است، ایثار و انصاف نیاز به توسعه‌س وجودی دارد و از خویش به‌درآمدن و از ظاهر عبور كردن می‌خواهد.

21 آبان 1400

از #خاتم تا #خمینی (۳)

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#جلسه_343
#جلسه_344
#علی_اکبرنژاد
#یادداشت_62

 

🔰 از #خاتم تا #خمینی (۳)

✅✅اسلام زندگی‌گرا، اسطوره‌ی جهان اسلام(۱)

🔸دین و مسلکی از عنصر اجتهاد پویا برخوردار بوده و برای زندگی مادی، به موازات حیات ابدی برنامه داشته و فرد و اجتماع را با هم می‌بیند، به طور قطع برای هر جامعه‌ای اسطوره خواهد بود.
چه رسد به جوامع اسلامی که انتظار و توقعات بالایی از مسلک دینی خود دارند.

🔸اینکه در جریانات سیاسی-اجتماعی اسلامگرا نوعی تمامیت‌خواهی نسبت به تمام ابعاد حیات اجتماعی و فردی انسان‌ها مشاهده می‌شود، ناشی از همین فطرت انسانی است که خدا را علاوه بر باطن عالم، بر روی زمین و در پس تعاملات دنیایی خویش نیز می‌جوید.

🔸در دورانی که جوامع اسلامی پس از گذران تمدن اسلامی تحت لوای خلافت عباسی، در معرض حمله مغول قرار گرفتند، شاهد افول تمدنی اسلام هستیم. طبعا فطرت جامعه، پس از یک فطره‌ی طولانی از جنگ و اشغالگری، به دنبال الگوی نوین زیست تمدنی خواهد گشت؛ الگوی زیست اجتماعی که سعادت را نه در مرزهای یک فرقه یا ملت محدود، بلکه در قامت تمدن برتر و فائق می‌جوید.

🔸پس طبیعی است نه الگوی صفویه با رویکرد درون مذهبی و تعصبی‌اش قابلیت بسط تمدنی داشته باشد؛ و نه الگوی حکومت عثمانی که چه در مذهب، چه در سلوک و طریقت و چه در قومیت، رویکرد فرقه‌ای و تعصبی دارد. حال اگر جنگ سرد و گرم صفوی-عثمانی را نیز در نظر بگیریم، توسعه اندیشه‌ی غرب مدرن در ساختارهای فکری و اجتماعی عموم جوامع اسلامی و غیر اسلامی به سادگی قابل درک خواهد بود. نهضت رنسانس آغازگر این شیفت تمدنی به سمت غرب خواهد بود.

[ادامه دارد…]

از #خاتم تا #خمینی (۴)

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#علی_اکبرنژاد
#یادداشت_63

 

🔰 از #خاتم تا #خمینی (۴)

✅✅ اسلام زندگی‌گرا، اسطوره‌ی جهان اسلام (۲)

🔸چیزی نگذشت که مدرنیته در قامت یک تمدن، بر تمام ساحات فردی و اجتماعی جوامع اسلامی سایه انداخت. و یوغ بردگی مدرن بر گردن آحاد مسلمان، اندیشمندان اسلامی و جریانات اسلامگرا سنگینی کرد.

🔸با سیطره‌ی تجددگرایی غربی، خصوصا پس از حوادث خاصی از جمله بروز دو جنگ بزرگ جهانی، فروپاشی امپراطوری عثمانی، تدوین قرارداد سایکس‌پیکو، ظهور اسرائیل، اشغال فلسطین و… این سوال در ذهن اسلامگرایان بیش از پیش قوت پیدا کرد که چرا ما به این روز افتادیم؟!

🔸البته ریشه جریان اسلامگرایی را می‌بایست در دوره‌ی قاجار و ظهور جریان منورالفکری قدرتمندی جست که سرتاپای ایرانی مسلمان تراز را کاملا غربی می‌پسندید. و جنب و جوش سیدجمال‌الدین اسدآبادی در کشورهای مختلف اسلامی، تشکیل نهضت اخوان المسلمین در مصر و اقدامات موثر نواب صفوی را در همین جهت می‌بایست تحلیل نمود؛ که اسلام نه فقط در چهره‌ی یک سنت دیرپا، بلکه در قامت یک ایدئولوژی زندگی‌گرای اجتماعی، اصلی‌ترین عامل نجات بخش ملت‌هاست. به خصوص ملت‌های اسلامی که مدت‌هاست، داغ افول و سقوط تمدن خویش و بردگی اجانب و کفار را بر تارک خود حس می‌کنند.

🔸می‌توان اسلام سیاسی را اصلی‌ترین کلیدواژه‌ی برای بیان منظومه‌ی مطلوبات جریانات اسلامگرا و ملت‌های مستضعف اسلامی دانست.

🔸اما در میان جریانات اسلام‌گرا به نظر می‌رسد تنها ایده‌ی حضرت امام در تشکیل نظام جمهوری اسلامی بود که علاوه بر موفقیتی قابل توجه، آینه‌ی تمام‌نمای اراده‌ی اکثریت جوامع اسلامی و گروه‌های اسلام‌گرا بود. فلذا در آغاز انقلاب شاهد بیعت بسیاری از این جریانات با حضرت امام هستیم که گویی هویت تاریخی خویش را در شخصیت نهضتش جستجو می‌کنند.

🔸این خمینی بود به اسلام سیاسی -این گوهر گمشده‌ی مسلمین- لباس عمل پوشاند.
اسلام جامع، اسلام زندگی‌گرا، اسلام اجتماعی، اسلامی که حضرت خاتم الانبیا از مکه در قالب نهضت و از مدینه در قامت حکومت بنیان گذاشت…
اسلام خمینی…
اسلام ناب محمدی…

تست روان شناسی اسلامی

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_344
#مدار_تکلیف
#بنده_ی_عشقم_و_از_هر_دو_جهان_آزادم

🔰تست روان شناسی اسلامی

🔺در ازای انجام تکلیف شرعی از خدای متعال چه می خواهید؟
1️⃣رهایی از آتش دوزخ
2️⃣به دست آوردن نعمت های بهشتی
3️⃣خدا زا از سر عشق و محبت می پرستم و هیچ نمی خواهم.

اگر انتخاب شما گزینه 1 بود: شما در بند هستید.
اگر انتخاب شما گزینه 2 بود: شما در پی انجام مزد، کار انجام می دهید.
اگر انتخاب شما گزینه 3 بود: شما انسانی آزاده هستید.

🔰بنده در ازای انجام تکلیف، هیچ حقی بر مولی پیدا نمی کند.

انسان هیچ چیزی از خود ندارد و هر چه دارد تفضلی از جانب خدای متعال است که می توانست نباشد.
پاداشی هم که خدای متعال برای اعمال ما در نظر گرفته، هیچ تضمینی ندارد که عملی شود، الا اینکه بگوییم او جل و علی، این پاداش ها را به ما وعده داده و خلف وعده نخواهد کرد.

🔰اگر حقی نداریم پس نمی توانیم مانند احرار عبادت کنیم.

حق نداریم، عشق که داریم.
خدای متعال، انسان را با عشق آفریده است؛ او را برتر از سایر موجودات عالم بلکه خلیفه و جانشین خود قرار داده است و به گونه ای دنیای فانی را تدارک دیده تا اسباب نزدیکی هر چه بیشتر انسان را به خود فراهم آورد.

آیا به چنین خالقی نمی توان عشق ورزید.

🔰فقط آزاده ها، عاشق می شوند.

کسانی که در بند هوای نفس خود هستند و از عقوبت اعمال ناشایست خود می ترسند؛
یا کسانی که نعمت های الهی آنچنان مستشان می کند که واهب نعمات را از یاد می برند؛

رب العالمین را همراه با شریک می پرستند و عبادت خود را خالص نکرده اند.

تنها مخلصین هستند که از شر خود و دنیایی که دز آن گرفتارند، آزاد شده اند و عبادتی خالصانه و عاشقانه از آن ها سر می زند.

اسلام، انسان، جامعه

#امید_فشندی
#یادداشت_200
#جلسه_343
#مشخصات_اسلام

🔰 اسلام، انسان، جامعه

اگر دین برای انسان آمده، طبیعتا به تناسب ساحات مختلفی كه انسان در هر زمین و زمانه دارد، دین نیز می‌توان سخن داشته باشد.

در بخش جهان‌بینی اسلامی بحث شد كه انسان اجتماعی است و پس دین اسلام هم نیز، اما این “اجتماعی” به‌معنای اعم بود كه می‌تواند به دین اجتماعی، دین سیاسی یا حكومتی ترجمه شود.

اگر ضرورت حیات اجتماعی انسان را بپذیریم، یعنی پذیرفته‌ایم كه انسان برای مصالح جمعی (منظور مصالحی است كه با جمع و تعامل و همكاری حاصل می‌شود و به‌صورت عام شمولی به آحاد جمع می‌رسد، نه مصالحی كه برای عام مجموعی است و صرفا به طبقه حاكم) باید تن به قوانینی بدهد.

طبیعتا نمی‌توان از انسان انتظار داشت كه برای رسیدن دیگران به كمال، از كمال خویش صرف‌نظر كند، مگر اینكه اصل این “صرف‌نظركردن” را كمالی برتر بدانیم و بهای آن را به میزانی بالا ببریم كه جز انسان‌های راستین تن به این صرف‌نظر ندهند؛ مثل شهادت كه ایثار جان است و جان، ارزشمندترین دارایی انسان.

غرض اینكه در دوگانه‌ی فرد و جامعه، حتی اگر قائل به وجود حقیقی برای جامعه شویم، تكامل فرد همچنان مهم است و تمام تكالیف اجتماعی نیز باید به كمال خود مكلّف كمك كند، وگرنه ترجیح تكمیل جامعه در برابر تضییع عمر یك انسان است كه بد معامله‌ایست؛ مگر اینكه دینی بتواند ضعف فرد – در اقتصاد و موقعیت اجتماعی – در برابر جامعه را ارزش قلمداد كند.

17 آبان 1400

معنای لفظ “اجتماعی”

#حسین_کلاتی
#مشخصات_اسلام

#اسلام-اجتماعی

#یادداشت_5

#جلسه_343
دو معنا به طور معمول از لفظ اجتماعی برداشت می شود :
معنای عام : که در مقابلِ بعدِ فردیِ انسان است
معنای خاص : که در ابعاد سیاسی، اقتصادی و… در جامعه است که ناظر به پیوندهای انسان ها (که بر پایه محوریت انسان ها نه قدرت و یا ثروت یا … شکل می گیرد)
مفاهیمی مثل وحدت، اخوت، مساوات و… عمدتاً ناظر به این معنای خاص هستند.
همین طور وقتی گفته می شود اسلامِ اجتماعی گاهی در مقابلِ اسلام فردی است و گاهی مقابلِ اسلامِ سیاسی یا فرهنگی و امثالِ آن.
شهید مطهری (ره) در این جا می فرمایند : «مقرّرات فراوان اجتماعى، سياسى، اقتصادى، حقوقى، جزائى اسلام ناشى از اين خصلت است»
لذا واضح است که معنایِ عام را در نظر گرفته اند یعنی اسلامِ اجتماعی در مقابلِ اسلام فردی.
هم چنین به نظر می آید اسلامِ اجتماعی که شهید مطرح می کنند اعم از اسلامِ سیاسی (حکومتی) و اجتماعی و تمدنی است و بر فرضِ قبول هر یک از این قرائت ها از اسلام، اسلامِ اجتماعی به معنای عام صادق است و شاید محل بحث در این سه گانه بر سرِ محوریت و یا پیشران بودنِ یکی از نظاماتِ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و نسبت این سه در تحوّل اجتماعی است…

اسلام فردی یا اجتماعی؟

#یادداشت
#یادداشت_81
#مشخصات_اسلام
#جلسه_343
#سعید_خورشیدی
#اسلام_فردی_یا_اجتماعی؟
حکمت متعالیه افزون بر مقاصد برهانی و فواید سلوکی، ابزاهای فهم به دست می دهد.
میشد به جای استفاده از عبارت ” وحدت در کثرت و کثرت در وحدت” و پذیرفتن اتهام کژتابی و رهزنی تفکر، خیلی مدرسی پیش رفت و هرکدام از وحدت و کثرت را در محل خودش روشن نمود و توضیح داد که مقصود از کثرت و مقصود از وحدت چیست !
اما به نظر می آید این عبارت میخواسته نحوه ای از جامعیت را که در هستی نهفته بر ملا کند.
واقعا نمیشود کثرت را از عالم نفی کرد ، همانطور که واقعا نمیشود وحدت را از عالم نفی کرد !
البته برای بیان این شیوه وجود، پناه میبریم به تئوری تشکیک !
اسلام اگر مکتبی جامع است باید چنین جنسی از جامعیت را داشته باشد که بتواند هر دو طرف محور را پوشش بدهد.
او میخواهد جهان را اداره کند و جهان واقعا هر دو محور را دارد : فرد و اجتماع
نمیتوان نفی فردیت را به اسلام نسبت داد ! همانطور که نمیتوان نفی اجتماعی بودن را به اسلام نسبت داد.
اجتماعیت در فردیت و فردیت در اجتماعیت است ظاهرا !
اسلام در صحنه اجتماعی امر به معروف، به ضرر فردی توجه میکند و در صحنه فردی نماز شب دعا برای 40 مومن را مستحب میشمارد !
البته برای فهم و بیان این جامعیت و شاملیت نیاز به یک تحلیل و یک تئوری داریم. احتمالا “افزایش سعه وجودی شخصی تا اندازه اجتماع” اینجا قرار میگیرد.

سعادت اجتماعی در کنار سعادت فردی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_127
#جلسه_343

⭕️سعادت اجتماعی در کنار سعادت فردی

اگر انسان را دارای ابعاد گوناگون می‌دانیم، دین جامعی هم که برنامه‌ی زندگی و سعادت این انسان است، باید تمام این ابعاد را پوشش بدهد. وقتی می‌گوییم بشر خواه ناخواه هم بُعد فردی دارد و هم بعد اجتماعی، پس وقتی قرار است خداوند حکیم برنامه سعادت بشر را بفرستد، هم توجه به بعد فردی دارد و هم توجه به بعد اجتماعی. در واقع باید گفت، هم سعادت فردی بشر مدنظر خداوند است و هم سعادت اجتماعی او. اینکه یک نفر فقط خودش مراتب کمال را طی کند و توجهی به رشد و کمال جامعه خود نداشته باشد، تمام سعادت بشری نیست، بلکه این انسان یک بعد از سعادت را ندارد.

جامعه‌ی هر آدمی، جزئی از اوست، به این معنا که وقتی جامعه‌ی او رشد نکرده باشد، در واقع خود او ناقص است؛ برای بهتر فهمیدن منظور به یک جامعه کوچک که پیوند بسیار نزدیکی هم به فرد دارد باید توجه کرد؛ جامعه‌ای به عنوان «خانواده»، خانواده‌ی هر فرد را به همان فرد نسبت می‌دهند و خانواده‌ی او جزئي از او است، به عنوان مثال یک عالمی که در رشد و به سعادت رساندن خانواده‌ی خود موفق نبوده است را نمی‌توان عالمی دانست که در تمام ابعاد به کمال رسیده است. در جامعه هم همین‌گونه است؛ عالمی که توفیق به سعادت رساندن جامعه خود را نداشته است، هر چند خود او به سعادت و کمال رسیده باشد، امّا در تمام ابعاد به کمال نرسیده است و در این بعد نقص دارد.

امر به معروف و نهی از منکر، پایه و اساس تشکیل جامعه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#جامعه
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_120
#جلسه_343

 

🔰امر به معروف و نهی از منکر، پایه و اساس تشکیل جامعه🔰

برای امر به معروف و نهی از منکر، آثار متعددی برشمرده اند. برخی از آثار مستقیم و برخی دیگر، غیر مستقیم می باشد.
دورکیم جامعه شناس معروف در باب تشکیل جوامع می گوید این هم بستگی اجتماعی است که سبب ایجاد یک جامعه و اجتماع می شود. و ثمره و غرض هم بستگی اجتماعی را اتحاد و همدلی می باشد و اتحاد و همدلی نیز منجر به تشکیل جامعه و یا به تعبیر دینی تشکیل امت واحده می شود.
دورکیم معتقد است که هم بستگی اجتماعی در جوامع سنتی براساس ادیان ایجاد شده است. به نظر می رسد این نظر تا حدی درست باشد. و اگر طبق این نظر پیش رویم در جوامع اسلامی نیز، این دین مبین اسلام هست که سبب تشکیل امت واحده شده است. چرا که این امت واحده نتیچه یک همدلی و اتحاد دینی بوده است که او نیز خود، محصول یک هم بستگی اجتماعی است.
اما این هم بستگی اجتماعی چگونه ایجاد می شود؟ هم بستگی اجتماعی ثمره و نتیجه مسولیت اجتماعی است. و این مسولیت اجتماعی در اسلام چیزی جز امر به معروف و نهی از منکر نمی باشد.
یعنی امر به معروف و نهی از منکر که ماهیتش مسولیت اجتماعی مومنین نسبت به جامعه است، سبب ایجاد یک هم بستگی دینی در آن ها شده که از دین اسلام و احکام محافظت کنند. و این امر به ایجاد یک اتحاد و همدلی بین مسلمین می شود. و ثمره این اتحاد، ایجاد یک امت واحده ذیل اسلام شده که خروجی امر به معروف و نهی از منکر می باشد.
فلذا امر به معروف و نهی از منکر، پایه و اساس تشکیل جامعه و امت واحده اسلامی است.

قواعد زندگی اجتماعی در پرتو آیات قرآن

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_64
#جلسه_343

خداوند متعال در قرآن کریم در بخش عمده ای از آیات به برخی از قواعد زندگی اجتماعی پرداخته است، که از میان آنها به این آیات می توان اشاره نمود:

«تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ؛ و (همواره) در راه نيكى و پرهيزگارى با هم تعاون كنيد! و (هرگز) در راه گناه و تعدّى همكارى ننماييد!»

«اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏؛ عدالت كنيد، كه به پرهيزگارى نزديكتر است!»

«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير؛ اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!»

این سنخ آیات مربوط به حوزه های اجتماعی در قرآن کریم فراوان است، به گونه ای که می توان بر اساس کتاب و سنت و دلیل عقلی ادّعا نمود و به این نتیجه دست یافت که اصل زندگی انسان بر اجتماع گرایی بنا نهاده شده و با فراهم شدن شرایط مطلوب در جامعه، انسان ها می توانند به اهداف عالیه خود مانند: کرامت، عدالت و امنیت نائل شوند. لذا گوشه گیری و انزوا طلبی نه با فطرت انسان سازگاری دارد و نه با روح آموزه های اسلام! بلکه حتی اسلام در عبادات هم روح جمع گرایی را ترویج می کند. مانند: نماز جماعت و جمعه و سایر احکام اجتماعی نظیر: امر به معروف و نهی از منکر و… . از همین رو اسلام یک دین اجتماعی بوده و نسبت به توسعه روابط بشری و همکاری و زندگی مسالمت آمیز احکام فراوانی دارد.

نگاه فردی و اجتماعی ، از زوایه نگاه فرد

بسم الله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_64
#جلسه_343

نگاه فردی و اجتماعی ، از زوایه نگاه فرد

ناظربه بحثی که امروز در حلقه ی اندیشه ی کلامی درگرفت:

در نامه ی 31 نهج البلاغه که نامه ی امیرالمومنین ع بعد از جنگ صفین به فرزندشان میباشد، با توجه به اینکه ایشان مرگ خودشان را نزدیک میدانند توصیه هایی را برای فرزندشان مینگارند. در اوایل این نامه آمده است :

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِيمَا تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ وَ الِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِي

یعنی اینکه من مرگ را نزدیک میبینم، در من چنین حالتی را پدید آورده است که مرا از حتی یاد آنچه غیر از خود من است باز میدارد.

و سپس ایشان پس از ذکر نکاتی – که البته در قیاس با محل بحث ما خالی از اهمیت نیستند – ذیل همین « اهتمام به خود » دلیل نگارش نامه برای فرزندشان را این طور میفرمایند:

وَجَدْتُكَ كُلِّي حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي

شاید بتوان از این کلام مولی چنین برداشت کرد که حتی اگر در بحث فرد و جامعه بگوییم فرد باید توسعه یافته باشد و جامعه را خود ببیند چنین است که او در ابتدا خود را میبیند و چون خود را توسعه یافته می یابد موسع عمل میکند، و در واقع در همین حال هم او دغدغه ی خود را دارد که چنین میکند

اجتماعی بودن اسلام

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_261
#جلسه_343

💠 آیا می شود اجتماعی بودن اسلام را به معنای مکلف بودن هویت مستقلی به نام جامعه دانست؟

شهید مطهری یکی از ویژگی های ایدئولوژی اسلامی را این می دانند که مقررات اسلام ماهیت اجتماعی دارد. در معنای این اجتماعی بودن سه نگاه می توان داشت:

1️⃣ افراد انسان دارای یک سری وظایف اجتماعی هستند و دین اسلام این وظایف اجتماعی را می بیند و تکلیف افراد را نسبت به این وظایف اجتماعی مشخص می کند
در این تقریر مکلفی جز فرد نمی بیند، فرد که در یک زندگی اجتماعی غوطه ور است، همانطور که نسبت به رابطه خود با طبیعت و حیوانات و سایر انسان ها وظایفی دارد، نسبت به امور اجتماعی که آن هم ساخته انسان است وظایفی فردی و حتی وظایفی با شأن حقوقی خود (مثلا اگر مسئول جایی است) دارد، ولی شخص مدیر است که نسبت به بقیه انسان ها باید وظایفی را انجام بدهد.
این تقریر هویت مستقلی برای جامعه و سازوکارهای اجتماعی قائل نیست، یا اساساً تصوری از این سخن ندارد.

2️⃣ جامعه دارای هویت مستقل از افراد است، یک سری احکام اجتماعی داریم که مخاطب آن فرد بما هو فرد نیست، بلکه فرد بما هو جزءٌ من الجامعه مکلف به آن وظایف است؛
در این تقریر جامعه و آثار مستقل از افراد را می بیند و هویت مستقلی برای آن قائل است، و به همین دلیل احکامی ارائه می دهد که مکلف آن هویت های اجتماعی است منتها این تکلیف گردن افراد مؤثر در آن هویت اجتماعی را می گیرد نه خود هویت اجتماعی را!
به عبارتی هویت مستقل داشتن جامعه و سازکارها و ساختارهای اجتماعی ناشی از آن، که به معنای یک وجود قلنبه که یک جایی ایستاده باشد نیست، لذا تکالیفی که ناظر به این هویت اجتماعی می شود، منحل می شود گاهی به تک تک کسانی که ذیل این هویت اجتماعی خاص گرد هم آمدند، گاهی گروهی خاص که یک نوع پیشتازی و تعیین کنندگی در این هویت دارند، و گاهی به امامی که مسئولیت هدایت و رهبری این هویت را بر عهده گرفته است.
در اینجا هم در نهایت ما فرد مکلف داریم، ولی فرد بما هو جزء من الجامعه به معنای تک تک آحاد جامعه ولو برای انجام تکلیف باید دور هم جمع شوند و کار جمعی کنند؛ یا فرد بما هو جزء خاص من الجامعه یعنی یک دسته خاصی از جامعه که باز هم تک تک افراد آن گروه باید این تکلیف را اخذ کنند ولو برای امتثال آن باید جمعی اقدام کنند؛ یا فرد بما هو جزء اخص من الجامعه یعنی امام جامعه! ولو برای امتثال آن باید گروه های خاص یا توده مردم را به صحنه بکشاند.

3️⃣ جامعه دارای هویت مستقل از افراد است، یک سری احکام اجتماعی داریم که مخاطب آن خود این هویت مستقل است.
در این تقریر علاوه بر اینکه هویت مستقلی برای جامعه قائل است، این هویت مستقل را مکلف نیز می داند، تفاوتش با قبلی این است که تکالیف مکلفی به نام جامعه منحل به افراد یا گروه ها و یا امام جامعه می شد، اینجا می خواهد ادعا کند که خود آن هویت مستقل مکلف است.
تصور این شق بسیار دشوار است، چون جامعه یک امر اعتباریِ اعتباریاتی است، یعنی به لحاظ هستی شناسانه هم وجود اصیل به معنای متن خارج را پر کردن و یک موجود قلنبه مثل انسان و گاو و درخت و سنگ و … نیست، و هم در بین وجودات اعتباری وجودی انتزاعی نیز نیست، تازه اگر هم انتزاعی بود باز به تبع وجود اصیل موجود بود و خود او مورد جعل ثم تکلیف و بقیه اموری که بر وجود اصیل بار می شود نبود.
مثل این می ماند که بگوییم مؤسسه فتوت به عنوان یک وجود اجتماعی مکلف به فلان چیز است، تصور اینکه غیر از استاد فلاح، یا استاد مؤسوی یا تیمی که مشغول اداره آن هستند، یا طلابی که در آن مشغول تحصیل هستند، یک چیز دیگری مکلف به انجام آن تکالیف هست بسیار بعید به نظر می رسد، ولو انجام آن تکلیف نیاز به کار تیمی و استفاده از فرهنگ خاص اخوت شکل گرفته بین افراد حاضر در مجموعه داشته باشد.
لذا به نظر می رسد که حتی اگر قائل به هویت مستقلی به نام جامعه بشویم، بیش از معنای دوم نشود گفت و نمی توان قائل به مکلف بودن خود جامعه شد.

فقه فردی، اجتماعی، حکومتی یا تمدنی ؟

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_83
#جلسه_343
#فقه_اجتماعی #فقه_حکومتی #فقه_تمدنی

🔵 فردی، اجتماعی، حکومتی یا تمدنی ؟

🔸 بر اساس یک تقسیم می توان ” فردی، اجتماعی، حکومتی، تمدنی” را به عنوان چهار رویکرد هم عرض و #موازی در فقه قلمداد کرد به این معنا که فقیه یا از منظر و موقف فرد به شریعت می نگرد یا جامعه یا حکومت و یا تمدن. برپایه ی این تقسیم بندی این رویکردها به نوعی بدیل هم محسوب شده و باید یکی را انتخاب کرد.

🔸 اما تقسیم بندی #فقه به صورت دیگری نیز قابل تصور است:

با این بیان که ما تمدنی بودن فقه را قسیم سه رویکرد دیگر ندانیم. بلکه از ابتدا قائل به دو تقسیم شویم:

1️⃣ تقسیم فقه از حیث وسعت و عمق حضور در حیات بشر به تمدنی و غیر تمدنی

2️⃣ تقسیم فقه از حیث رویکرد و منظر مواجهه با شریعت به سه رویکرد فردی، اجتماعی و حکومتی

🔸 بر اساس این دسته بندی تمدنی بودن رویکردی موازی و اساسا رویکرد نیست. بلکه می توان ادعا کرد که تمدنی بودن و نبودن فقه، گستره ، وسعت و عمق حضور شریعت در ساحت فرد، جامعه و یا حکومت را دستخوش تغییر قرار دهد.

🔸 بنابر این ما در مواجهه با شریعت:
از یک سو باید منظر و رویکرد برتر فقهی را از بین “فردی ، اجتماعی و حکومتی ” برگزینیم
و از سویی دیگر بر اساس برداشت های کلانی که از ادله شرعی (عقل و نقل) داریم ،کم و کیف حضور دین را در در فقه اجتماعی یا حکومتی (یا فردی؟) که انتخاب کرده ایم مشخص کنیم.
( شاید این تعبیر بد نباشد که تمدنی بودن دین یک مرتبه از دعوای دین حداقلی حداکثری است.)