بازخورد به تعریف برادر کرانی از آزاداندیشی

?بازخورد به تعریف برادر کرانی از آزاداندیشی

در تعریف برادر علی کرانی از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«آزاد اندیشی عبارت است از سلامت و یا تسلم ِنفس یا ذهن آدمی در پذیرش و یا رسیدن به حق.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر می رسید:
1. سلامت و تسلم نفس یا ذهن حال درونی فرد آزاداندیش است. در واقع این تعریف میخواهد بگوید که همان فعل درونی انسان را آزاداندیشی میگویند و آزاداندیشی چیزی ورای این نیست.

2. این تعریف مطلق سلامت و تسلم نفس یا ذهن را آزاداندیشی دانسته است. یعنی نیازی به انحصار آن در حوزه اندیشه و تفکر ویا حتی درحوزه شناخت ندیده است. اصل اینکه نفس و ذهن انسان در پذیرش حق سالم باشد یا خود را به سلامتی بیندازند را آزاندیشی دانسته است.

3. با توجه به این نکته، اگر نکته اول را بپذیریم، باز این تعریف نمی تواند تعریف کاملی باشد. چون آزاداندیشی مقید به اندیشه است و صرف پذیرش حق به صورت مطلق دیگر آزاداندیشی نیست بلکه میتوان گفت که تعریف آزادی است. البته صحیح تر آن است که بگوییم تعریف آزادی در اتمسفر اسلامی، یعنی حریت است. در حالی که آزاداندیشی نوعی خاص از آزادی و حریت و در فضای اندیشه و تفکر و منحصر در آن است.

4. به نظر حقیر اینکه آزاداندیشی را به عنوان یک حالت درونی توصیف کرده اند از جهاتی صحیح است. لکن این تعریف چیزی بیشتر از حریت که در تراث ما سابقه مفهومی دارد، نداشت. بلکه حتی از جهاتی نسبت به حریت ضعف هایی داشت. حریت به زوایای دیگری اشاره میکند که مفهوم آزاداندیشی را عمیق تر میکند لکن در این تعریف به آنها اشاره نشده است. لکن آزاداندیشی را به حریت در مقام اندیشه تعریف میکنیم. نه مطلق حریت.
.

سلامت و تسلم چیزی فراتر از حریت متوجه نشدم. بلکه حریت پر تر و قوی تر هم هست.
متنها باید قید زده شود. همان طور که آزاد اندیشی را به حریت در مقام تفکر و اندیشه تعریف کردیم. اگر مطلق بیاید مانع اغیار نیست.»

آداب اندیشیدن در روایات

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت170
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی_2
#آداب_اندیشیدن

از امام صادق (ع) روایت است که امیرالمؤمنین (ع) بسیاری از مواقع می‌فرمودند:

«نَبِّهْ‏ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّكَ»

«دل خود را به اندیشه کردن آگاه کن و پهلوی خود را از شب دور کن و نسبت به خدای خود تقوا داشته باش»

وجود مقدس و نورانی امیرالامومنین علیه السلام یک توصیه دائمی داشته اند که ابتدا به تفکر دعوت می کردند تفکری که انسان را متنبه کند تفکری که انسان را بیدار کند
یعنی یکی از ویژگی های تفکر همین است که تنبه بیاورد
اگر تفکر ما ما را روشن نکرد یعنی تفکر صحیح شکل نگرفته
مگر می شود انسان تفکر کند و بفهمد که فانی است بفهمد که حقی وجود دارد و همه حق است و جز او چیزی نیست بعد خلاف آن را بیان کند یا تبیین کند انسان اگر فکر کند آیات الهی را می بیند بعد متنبه‌می‌شود
لذا خداوند در سوره مبارکه ق می فرمایید :
«إِنَّ فىِ ذَلِكَ لَذِكْرَى‏ لِمَن كاَنَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِید»
یعنی کسی که قلبی دارد و این قلب را فاسد نکرده درتفکر و مطالعه قرآن نشانه است.  لذا جایگاه قلب هم در اندیشیدن مشخص می شود کسی که قلبش را گناه سیاه کرده نمی تواند درست فکر کند محفل تفکر قلب است که باید پاکیزه باشد
باید این ظرف تفکر را پاکیزه کرد تا مظروف هم درآن پاکیزه بماند

در ادامه روایت حضرت به نماز شب و تقوای الهی اشاره می کنند که برای تعالی انسان و سلوک انسان نیاز است و در ادامه تفکر باید به آن پرداخته شود. اندیشیدن هم راه است و هم مقصد (باتوجه با روایت من اصبح مهموما لسوی فکاک رقبته فقد هون علیه و رغبه من ربه فی الربح الحقیر. در یادداشت شماره #167)

یکی دیگر از ویژگی ها و آداب تفکر صحیح تداوم بر تفکر است

امام صادق علیه السلام می فرمایند: :
«أَفْضَلُ‏ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ‏ التَّفَكُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ»
«برترین عبادات تداوم تفکر در خداوند و قدرت اوست»
یعنی تفکر  عالی ترین نوع عبادت و بندگی است اگر همراه با تداوم باشد اگر با موضوع باری تعالی و قدرت او باشد
پس ویژگی دیگر تفکر صحیح تداوم است و اینکه به چه بیاندیشیم یعنی سنت قلیل یدوم در تفکر هم جاری است .

در این جا تذکری لازم است بیان شود وآن موضوعات ممنوعه برای تفکر است
خداوند متعالی به عنوان خالق انسان به او اجازه تفکر در موضوعاتی را نداده
از جمله:
«مَنْ نَظَرَ فِی اللَّهِ كَیفَ‏ هُوَ هَلَكَ‏»
کسی که درباره کیفیت خلق خدا تفکر کند هلاک می شود.
واین همان علتی است که خیلی از اندشمندان و فیزیکدانان عالم را ملحد و هلاک کرد چون به دنبال این موضوع برای تفکر بودند
مفسده بعدی تحیر است
امام باقر علیه السلام می فرمایند: تَكَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلَامَ فِی اللَّهِ لَا یزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلَّا تَحَیراً
از آفریده‌های خداوند سخن گویید و از ذات خدا سخن نگوئید، زیرا سخن از ذات خدا مایه‌ سرگردانی بیشتر گوینده است.

در اینجا مشخص می شود آزاداندیشی قیودی دارد آزاداندیشی یله و رها اندیشی نیست اگر مطلق بیاندیشی شاید به وادی هلاکت و تحیر وارد شد لذا متوجه می شویم آزاداندیشی یک حدودی دارد واین راهم بدانیم این حدود برای سلامت و نجات انسان است

آزاداندیشی در تمام حوزه های شناختی نیست

آزاداندیشی، تنها در موطن «اندیشیدن» است؛

ما اگر بخواهیم در تمام حوزه های شناختی، نبض آزادی را بگیریم؛ به آن نمی‌گوییم «آزاداندیشی»؛ آزاداندیشی اصطلاحی است که تنها در حوزه‌ی اندیشیدن و تفکر است؛ وقتی که نبض آزادی را در حوزه‌ی اندیشیدن، بگیریم، اینجا در حال بررسی آزاداندیشی هستیم؛ اگر در دیگر حوزه‌های شناختی هم بخواهیم آزاده بودن را بررسی کنیم مانعی نیست، ولی به آن دیگر آزاداندیشی گفته نمی‌شود.

اساسا آزادی که در تمام حوزه‌های شناخت می‌توان جریان داد و بررسی کرد، این آزادی اساسا ضامن شناخت صحیح و منطقی  است؛ امّا در آزاداندیشی، گفته شد هنگامی که قرار است نبض آزادی در مقام اندیشیدن گرفته شود، پیشفرض منطقی اندیشیدن و درست اندیشیدن است؛ البته این غیر است رسیدن به نتیجه درست است، باید بررسی شود که الزاما منطقی اندیشیدن و درست اندیشیدن، نتیجه درست و حقی دارد یا نه؛ ما اندیشه را پیشفرض می‌گیریم و مهارت و استقامت اندیشیدن را از آزاداندیشی خارج می‌کنیم؛ در واقع سوال این است که هنگامی که به درستی و منطقی با رعایت مهارت‌های اندیشیدن و همچنین داشتن استقامت در اندیشیدن و حتی اخلاق باور، هنگامی که همه‌ی این‌ها رعایت شد، وقتی به این اندیشیدن، آزادی می‌دهیم، چه اتفاقی می‌افتد؟

و می‌توان سوال را جلو‌تر و یا به تعبیری عقب‌تر برد؛ اینکه اساسا خود همین اندیشیدن فوق الذکر، آزاد نیست؟ این اندیشیدن نیاز به آزادی ندارد و آزادی اگر قید توضیحی نباشد، نهایتا قید تاکیدی است.

 

و همچنین است هنگامی که به ساحت‌ها‌ی ادراک قلبی وارد می‌شویم؛ شما اگر اجازه‌ دادید که «اصطلاح» آزاداندیشی بر تمام ساحت‌های شناخت اطلاق شود، دیگر نباید آن را از ساحت ادراکات قلبی منع کنید.

تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 2

?تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 2?

?در یادداشت گذشته بیان شد که یک تعریف محتمل از آزاداندیشی این است که بگوییم: آزاداندیشی یعنی دستگاه شناخت انسان در قید و بند چیزی غیر از حق نباشد. به تعبیر دیگر آزاداندیشی یعنی تصدیق حق بدون تأثر از امری غیر از حق.

?اشکالی به این تعریف، به ذهن می رسد این است که بناء بر این تعریف، همه انسانها آزاداندیش هستند زیرا همه انسانها وقتی حقی را میفهمد، تصدیق می کنند. چراکه انسان ذاتا اینگونه است. یعنی نوع خلقت او اینگونه است و در تصدیق یک گزاره و معرفت حق، اختیاری ندارد تا بتواند آن را تصدیق نکند. بنابراین طبق این تعریف باید بگوییم انسان چه کوچک و چه بزرگ، ذاتا آزاداندیش است درحالیکه نگاه اولیه به آزاداندیشی این است که بسیاری از انسانها دارای این صفت یا رفتار نیستند.
?البته شاید پاسخی به این اشکال شود که این کلام خلاف وجدان است زیرا بسیاری از انسانها را می بینیم که سخن حقی را که می شوند یا تکذیب می کنند، بخاطر منافع یا امیالشان، خلاف آن چیزی که میفهمند عمل می کنند. این یعنی آن شخص سخن حق را تصدیق نکرده است.
?اما به نظر این پاسخ صحیح نیست؛ همه این موارد یا بخاطر عدم حق پذیری قلبی اوست که موجب شده دستگاه شناختش مختل شود و یا بخاطر عدم وجود لوازم تحقق اندیشه است که اساسا اندیشه در او حاصل نمی شود و یا عدم تصدیقش صرفا در مقام عمل و بیان است نه اینکه عقلش هم تصدیق نکرده است و او اساسا آزاداندیش نباشد.

?لذا به نظر می رسد، باید بر اساس یک ملاک و غرضی، بعضی دیگر از قیود را وارد تعریف کنیم. باید ببینیم، غرض ما از بحث آزاداندیشی چه بود؟ در لسان اندیشمندان و نخبگان، اصطلاح آزاداندیشی به چه معنایی بکار می رود که بعضی از مردم، دارای آن صفت نیستند. باید بررسی کنیم که در این کاربرد، چه انسانهایی آزاداندیش نیستند؟ البته شاید به این نتیجه برسیم که اساسا اصطلاح مستقری در میان اندیشمندان و مردم وجود ندارد؛ اتفاقی که امروزه بخاطر تأثیر و تأثر فرهنگ ها و دانش ها بر یکدیگر، بر سر خیلی از مفاهیم و واژه ها آمده است. امروزه بسیاری از مفاهیم حتی بسیط ترین مفاهیم مثل آزادی و عدالت و ظلم و… ، یا اصطلاح مستقری ندارند یا دچار اشتراک لفظی پیچیده ای هستند.
در این صورت باید به خوبی در این قیود، تأمل کرد و ببینیم کدام یک از قیود، سهم بیشتری در تحقق آزاداندیشی دارند؟ و بر این اساس، اصطلاحی را جعل کنیم. (هرچند جعل اصطلاح نیز خودش ملاحظاتی دارد که بیان آن در این مقال نمی گنجد)
البته شاید بتوان گفت که قیودی که از نتایج و ویژگی های شخص دارای صفت آزاداندیشی است، به نظر قطعا از تعریف و ماهیت آزاداندیشی خارج است. اما در قیود دیگر باید تأمل کرد.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 99

آزاد اندیشی وسیله است نه هدف

اگر آزاد اندیشی را طوری تعریف کنیم که حتی خود اندیشیدن را قید و مانعی برای آزاد بودنش بدانیم دچار اشتباه شده ایم
چون قرار بود با آزاد اندیشی به حقیقت برسیم نه اینکه آزادی اندیشه به هر شیوه ای هدف باشد
خیلی از پیشرفتهای بشر را ما مدیون کسانی هستیم که چارچوبها و اصول ذهنی برای فکر کردن و جوابگویی به مسائل داشتند و دیگرانی در همین چارچوب ذهنی فکر کردند و ادامه دادند تا ثمرات علمی قابل ملاحظه است پس اینکه به هر نحوی بی قیدی شاید آزادی باشد ولی پیشرفتی حاصل نمی آمد.
پس اگر آزاد اندیش سالها زحمت بکشد از تفکرات و تجربیات خود به ثمره ای هم برسد در مقایسه با اینکه اگر از تجربیات  دیگران استفاده می نمود شاید زودتر به حقیقت می رسید،این مقایسه نشان دهنده این مطلب است که آزاد اندیشی از هدفهای میانی است نه هدف غایی.
اگر نسبت اندیشه دیگران با حق معلوم باشد،صرف این اطمینان مجوزی است که اندیشمند را در تبعیت از فکر دیگران سوق دهد که در مسیر حقیقت باشد و زودتر به حق برسد