نظام محاسبه توحیدی در تحلیل مبارزه با اسرائیل

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مبارزه با اسرائیل را از زوایای مختلفی می توان تئوریزه کرد، عده ای آن را با رویکرد انسانی و بشردوستانه تحلیل می کنند و سعی بر نشان دادن کثافات و اعمال ضد انسانی این رژیم منحوس دارند. در این تحلیل رژیم صهیونیستی به دلیل اعمال ضد انسانی محکوم به محاکمه است اما چیستی آن محاکمه نامشخص می باشد. در این تحلیل نهایت غایتی که برای مبارزه با اسرائیل تصویر می شود، کنترل اسرائیل و جلوگیری از بروز رفتارهای ضد انسانی است.
  • رویکردی دیگر که در مبارزه با اسرائیل مطرح می شود رویکردی عربی قومیتی است. در این رویکرد اسرائیل باید از فلسطین خارج شود چرا که آن ها به منطقه قومیتی اعراب حمله کرده و آن جا را غصب کرده اند. این رویکرد دال مرکزی اش بر غصب زمین های آبا و اجدادی فلسطینیان است.
  • اما رویکردی دیگر که برخاسته از نظام محاسبه توحیدی می باشد اسرائیل را شر مطلق می داند چرا که مانع تحقق حکومت الله است در این رویکرد دال مرکزی قیام برای نابودی اسرائیل مانعیت او برای تجقق حکومت الله است یعنی حتی اگر بر فرض محال اسرائیل مردم و کودکان فلسطین را قتل عام نمی کرد و حتی اگر مردمان اعراب خود با حضور اسرائیل در کشورشان مشکلی نداشتند ما باز سر سازش و صلح با اسرائیل را نداشتیم چرا که وجود او اساسا مانع تحقق حکومت الله است چرا که آن ها به دنبال تمکن بر عالم و دنیا هستند و ما نیز به دنبال تمکن حکومت الله بر عالم هستیم.
  • روایت صحیح از علت اصلی برای مبارزه با اسرائیل برخاسته از این تحلیل است که نتیجه ای از نظام محاسبه توحیدی می باشد. البته که در این رویکرد هم تمام اعمال غاصبانه و ضد انسانی اسرائیل نفی می شود اما دال مرکزی و دلیل اصلی برای مبارزه با اسرائیل مسئله دیگری است.
  • و چه زیبا این رویکرد را حضرت روح الله تئوریزه کردند و فرمودند که : من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می‌کنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابلِ دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست.
    • صحیفه امام؛ ج20؛ ص325 | پیام به مسلمانان ایران و جهان؛ 6 مرداد 1366
  • نکته : البته این نکته که جامعه امروز توان پذیرفتن این خط روایت را دارا است بحثی دیگر می باشد که در جای خود باید بررسی شود اما خط اصلی روایت نباید گم شود.

آینه، مثل مومن!

بسم الله الرحمن الرحیم

در تعالیم اسلامی یکی از چیزهایی که مومنین به آن توصیه شده اند این است که برای یکدیگر مثل آینه باشند.
مثل آینه بودن یعنی چگونه بودن؟

آدم وقتی در آینه نگاه میکند، خودش را میبیند، میتواند بدی ها و خوبی های خودش همه را ارزیابی کند و بدی ها را اصلاح کند و خوبی ها را افزایش بدهد.

مثل انسان در آینه میبینید که عمامه اش را کج گذاشته، درستش میکند
میبیند که یقه اش تا شده است آن را درست میکند
میبیند که فلان لباسش به بهمان لباسش می آید و تصمیم میگیرد مجددا همین ترکیب را بپوشد
محاسنش را مرتب میکند
و …

مومن هم برای مومن این طوری است هم عیب ها و هم خوبی هایش را نشان میدهد، صادقانه، به غرض اینکه او خوب ببیند و اصلاح کند و بهتر از قبل شود!

در این مدار حدیث های دیگری نیز داریم که قابل توجه اند!

رابطه آزاداندیشی و اخلاق

  1. آزاداندیشی تأمین کننده عقاید پشتیبان کننده فضائل

اخلاق روی شکل گیری ملکات نفسانی متمرکز است، انسانی که دارای ملکه ای است که یک فضیلت اخلاقی به سهولت از او صادر می شود را متخلق به آن خلق می نامند؛

برای اینکه انسان خود را متخلق به فضائل بکند اولاً نیاز است که عقایدی محکم از آن فضیلت که چیست و چرا باید به آن اعتقاد داشت پشتیبانی کنند، و حتی عقاید کلی در مورد خدا و مخلوقات و رابطه مخلوقات با خدا و یکدیگر نیز نقش مهمی در اینکه فرد بتواند آن فضیلت را در خود ایجاد کند، دارند. ثانیاً باید فرد خود را به عمل وابدارد تا بتواند آن خلق را در خود ملکه کند.

 

در نتیجه نقش اندیشه در اخلاق بسیار جدی است، از طرفی هم اندیشه ای که گرفتار اغلال و موانعی باشد، نمی تواند زمینه های راهور و همواری را برای فردی که می خواهد مسیر حیات اخلاقی را بپیماید، فراهم کند. آزاداندیشی یعنی همین رها کردن اندیشه از اغلال مختلف، یعنی رهاندیدن اندیشه از تعصبات و ترس ها و تقلیدها و هر نوع مانع درونی یا بیرونی دیگر، و این اندیشه آزاد است که می تواند فرد و شخصیتی را بسازد که دارای عقاید مستحکم و صحیحی است و می تواند مسیر حیات اخلاقی و به دست آوردن ملکات فضائل را طی کند.

 

  1. حق پذیری شکل دهنده یک شخصیت عبودی

 

در نگاه دیگر اخلاق را نباید صرفا دارا شدن ملکه فضیلت های اخلاقی دانست، بلکه اخلاق در نهایت خود دنبال تحقق یک معنویت عمیق در انسان است، یک خدا گرایی و عبودیت عمیق، از طرف دیگر روح معنای بندگی و اصل و حقیقت آن «مملوکیت و تعلّق نسبت به فرد دیگر» است. عنصر اساسی در بندگی «ملکیّت» است که ریشه و سبب اصلی بندگی فردی برای فرد دیگر است.

ملکیت در امور اجتماعی و عرفی، تابع قراردادهای شکل گرفته در اجتماع و عرف جامعه می‌باشد و بسیاری از امور تکوینی نیز از حیطه آن خارج می‌باشند. اما ملکیت خداوند نسبت به موجودات بدینگونه نیست و او مالک حقیقی همگی آن‌ها می‌باشد، و این ملکیت حقیقی موجب می‌شود تا همه موجودات عالم، عبد و بنده خداوند و سراسر متعلق به او باشند که از آن به «بندگی تکوینی» یاد می‌شود. حقیقت همه موجودات ممکن، هویت بندگی داشته و عین فقر و ربط به حق تعالی هستند. نه تنها به لحاظ ذات بلکه در صفت و فعل خود نیز فقیر و مملوک بوده و محتاج عنایات دم به دم حضرت حق می‌باشند. (آیین بندگی و دلدادگی/ یزدانپناه, ص. 250-252) از این نگاه همه موجودات از جمله انسان عبد هستند، إِنْ كُلُّ مَنْ فِي اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّ آتِي اَلرَّحْمنِ عَبْداً  (سورة‌مبارکة  مريم‏، آیه  93) ولی حضور آدمی در نشئه مادّی و مشغول شدن قلب و جان او به تدبیر بدن و دیگر تعیّنات و دلبستگی ها، به طور غالب باعث می‌شود تا اغلب انسان‌ها از درک چنین نسبتی غافل شوند، مگر اینکه برای نیل به حقیقت فقری خود و انکشاف این نسبت شریفه، تلاش و حرکت ارادی به سوی درک آن بنمایند، چنین سعی و کوششی، مقوله‌ای به عنوان «بندگی سلوکی» را رقم می‌زند. (آیین بندگی و دلدادگی / یزدانپناه, ص. 269-270) با این توضیحات باید گفت عبادت « پيروى و تسليم و اطاعت مطلق است در برابر يك قدرت واقعى يا پندارى، از روى طوع و رغبت يا از سر كره و اجبار، همراه با حس تقديس و ستايش معنوى يا بدون آن.» (روح توحید, ص. 64) به بیان دیگر وقتی «شخص خود را در مقام مملوکیت نسبت به کسی یا چیزی که برای او ربوبیت قائل است قرار می‌دهند.» (المیزان / علامه‌طباطبایی, ج1 ص. 25)  می‌گوییم او را عبادت کرده است.

بندگی خداوند به خاطر اینکه حقیقی‌ترین حقائق و بالاترین حقیقت این عالم خدا است، و همه حقائق دیگر همه از او جوشیده است، در واقع تسلیم شدن در برابر حق و حقیقت است. به عبارتی اگر روح معنای بندگی مملوکیت است، از آنجا که همه چیز مملوک واقعی خداوند است، بندگی سلوکی چیزی جزء حق گرایی به لحاظ گرایشات عبد، و حق پذیری به لحاظ سیره عملی عبد نخواهد بود.

 

آزاداندیشی زمانی محقق می شود که اندیشه بدون تعصّب، تقلید، ترس و انواع و اصناف تعلّقات(حتی فارغ از دغدغۀ دفاع از مرزهای باورهای جمعی یا فردی) و تنها با انگیزۀ فهم واقع و دریافت حقیقت با مراعات منطق و روش‌های تحقیق صورت می‌گیرد.

جوهره غایی آزاداندیشی حق گرایی و حق طلبی است، که همان جوهره بندگی و عبودیت است؛ لذا اگر اخلاق غایتش شکل گیری یک شخصیت بی تاب برای انجام تکلیف الهی و بنده محض حق شدن است، آزاداندیشی نیز با شکل دهی به یک شخصیت حق گرا و حق طلب در لایه اندیشه، به شدت با حیات اخلاقی معاضدت خواهد کرد.

 

#یادداشت_370

عقیل رضانسب 14020725

 

خود شکن!

بسم الله الرحمن الرحیم

حدیث شریفی را کرارا شنیده ایم که میفرماید : «طوبی لمن شغلته عیوبه عن عیوب الناس» خوشا به حال کسی که عیب های خودش او را از اینکه به عیب های دیگران بپردازد فارغ کرده است.
میفرماید خوشا…
دو نکته را شاید بتوان از این بیان برداشت کرد، یک اینکه آنچه در پی این کلمه می آید چیز بسیار خوشی است و دوم اینکه به نظر میرسد چیز کمیابی، دیریاب و سختیابی است؛ و این خودش یعنی احتمالا خیلی ها هستند که خیلی وقتها علیرغم اینکه خودشان معیوب اند بیشتر از اینکه به عیب های خودشان بپردازند به عیب های دیگران میپردازند، یا حتی هنوز آنقدر عیب های خودشان را نفهمیده اند که بخاطرش عیب های دیگران اصلا مشغولشان نکند.
و این خیلی مهم و تامل برانگیز است…

نمیخواهم چنین بپندارم که تنها معیار در مساله ی پرداختن به خود و دیگران همین یک روایت است، چرا که قطعا چنین نیست، و این مساله ابعاد مختلفی دارد، اما اگر بخواهیم صرفا از همین زاویه به مساله نگاه کنیم این نکته قابل توجه است که ما چه میزان در شناسایی عیب های خودمان دقیق هستیم؟ و چه میزان در فکر آنها غوطه میخوریم و به حال خودمان دل میسوزانیم؟

ما شاید عبارات عتاب آمیز مختلفی در بیان شارع حکیممان داشته باشیم، که حس کنیم آنها را میخواهیم به دیگران توصیه کنیم، ولی شاید بد نباشد اگر همیشه قبل از هر چیزی اول خودمان را مخاطب آنها بدانیم و خودمان را از منظر آن عتاب ها نقد کنیم، شاید در جاهایی که هیچ فکرشان را نمیکنیم گل هایی کاشته باشیم!

شاید برخی از ما همین نکاتی را که حقیر نوشتم در ابتدا بر دیگران تطبیق دهیم و شاید خودمان آخرین گزینه در تطبیق باشیم، یا حداقل اولین گزینه در تطبیق نباشیم، یا حتی اگر اولین گزینه در تطبیق هستیم، هنوز گزینه های دوم و سومی داریم که در آنها هم این ها را تطبیق میدهیم، احتمالا این یک واقعیت قابل توجهی است که احتمالا نباید از کنارش به سادگی بگذریم!

ترافیک

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا شده موقعی که دارید با تلفن همراه صحبت میکنید کسی بیاید و همزمان با شما صحبت کند؟ چه میزان میتوایند در این حالت پاسخ او را بدهید یا متوجه باشید چه می گوید؟
چه میزان میتوانید همین کارها را برای کسی که پشت گوشی است انجام بدهید؟
احتمالا هر دو تا را کم، یا دست کم کمتر از حالت عادی؛
احتمالا دقایق ای از صحبت هر دو را از دست میدهید، و واکنش هایتان هم کیفیت شان پایین می آید.
اگر همین اتفاق در اثنای حضورتان در یک میدانی که به خاطر چند ورودی بودن دچار گره ترافیکی شده بیفتد اوضاع چطور خواهد بود؟
حالا پشت خطی هم دارید، شخص مهمی که مدتی منتظر تماسش بودید تا در مورد یک مساله ی چالشی با او صحبت کنید زنگ زده و پشت خط است.
فرزندتان شروع میکند در صندلی عقب ماشین بالا و پایین میپرد و میگوید که احتیاج به سرویس بهداشتی دارد!

خب فعلا بس است، بیشتر از این سرتان را شلوغ نمیکنم
اما آن کسی که الان دارید با او صحبت میکنید همکارتان است که دارد با شما در مورد دستور جلسه ی فردا صحبت میکند و چند سوال میپرسد و شما هم دارید جواب میدهید.
کنار دستی تان همسرتان است که چون مادرش تماس گرفته و منتظر جواب خانواده شماست میخواهد بداند مهمانی را فردا بیاندازند یا پس فردا

به نظر شما پاسخ هایی که به این دو شخص میدهید چقدر قابل اتکا هستند و با لحاظ جوانبی که خودتان معتقد و مایلید رعایت کنید بیان شده اند؟
دستور جلسه ای که پیشنهاد میدهید چقدر قابل دفاع است؟
روز و ساعتی که برای مهمانی هماهنگ شده است چه میزان با لحاظ برنامه هایتان بوده و با چیز مهمی تداخل نمیکند؟

به نظرتان اگر بعدا در هر دو مورد مشکلی از جانب پاسخ های شما پیش بیاید، دیگران چه فکری خواهند کرد؟ و شما نسبت به عواقب این پاسخ ها چه مسئولیتی دارید؟

آیا راه حلی وجود دارد تا این آسیب ها به حداقل برسد؟
دیگرانی که با شما کار دارند باید با مشاهده وضعیت شما چه تعاملی با شما بکنند؟

محتصات راهبردی آزاداندیشی 3

باهم فهمی

یکی از نکات بسیار مهمی که در بحث آزاد اندیشی وجود دارد این است که وقتی ما از لحاظ راهبردی به این نتیجه رسیدیم که باید به رسیدن به مردم سالاری و سالارکردن ایشان  به آزاد اندیشی برسیم تبیین رابطه بین این دو به چه نحوی است؟

نکته اولی که باید بدان توجه کنیم این است که یکی از ستون‌های اصلی تجدد و شکل گیری تمدن لیبرالیسم بحث فرد گرایی است. این فردگرایی را باید درداخل پاردایم اومانیزم و بستر سوبژکتیویته فهمید. اتفاقا در همین آب و هو دموکراسی به عنوان صورت نظم نوین جهان معرفی میشود.

معجزه حضرت امام در این برهه حساس تاریخی بحث مردم سالاری است. مردم سالری نباید در سایه فردگرایی فهمید بلکه اساسا این صورت بندی در داخل یک نظریه حاکمیت نوینی اتفاق میافتد و ارتباط تنگاتنگی با ولایت پیدا میکند.

از آنجا که یک سوال جدی وجود دارد که مگر میشود هم دم از نظریه ولایت زد وهم پرچم آزاد اندیشی را بلند کرد باید بگویم این سوال متاسفانه به خاطر برداشت تاریخی است که دربستر دین شکل گرفته و صرفا ولایت را یک شخص پادشاه گونه و یک امراز بالا به پایین دانسته است. در این بستر ولایت همه کاره است و همه چیز را از قبل میداند و فقط کار مومنین طبعیت و سرسپردگی و پیشبرندگی است. همین بستر فهمی باعث شده که گمان کنیم اگر بخواهیم واقعا صاحب تفکر باشیم و به معنی واقعی تفکر انتقادی داشته باشیم باید از بیخ و بن دین را بزنیم. در این تلقی دین هرگز تن به آزادی نخواهد داد و همیشه سر از دعوا و جهاد در می‌اورد. اینجا روشنفکران ما به تبعیت از آنچه که در مسحیت وتمئن غرب رخ داده راه علاج های متفاوتی پیشنهاد داده اند. بعضی گفته اند راه دین و آزادی و تفکر ازهم جداست و باید یکی را برگزید و بعضی تغیر در دین و منعطف کردن باورهای دینی را توصیه کرده‌اند بگونه ای که بتواند تاب تفکر نقدی و آزادی بیان را بیاورد. تمام بحث هایی مثل قبض و بسط تئوریک شریعت دکتر سروش و پلورالیزیم معرفتی و دینی که در ایران نگاشته شده همگی درهمین راستاست.

این جاست که باید اعتراف کنیم که گویا با مکتب امام گونه ای دیگر از اسلام و تقریری دیگر از دین در حال رخ دادن است

اگرولایت را در یکی از مترقی ترین تقریرها که در طرح کلی اندیشه اسلامی در قران مطرح شده، بفهمیم سر از یک باور به نام بافهمی درخواهیم آورد. این مطلب را باید هم در ساحت معرفت شناختی وهم در ساحت هستی شناختی مورد دقت قرار داد. آنچه که باید بدان بپردازیم این است که آزاد اندیشی دریک همچین مختصات راهبردی قرار دارد. آزاد اندیشی اساسا ضرورتی است برای فهم قران و فهم طرح دین. فهم ناب قران در بستر ولایت و داخل در یک هویت جمعی و با هم مردم فهمیدن اتفاق خواهد افتاد. حضرت امام در یک همچین فضایی آنچه که ازقرآن  بعد از انقلاب میفهمند بسیار پیشرفته تر و بسیار متعالی تر از قبل از انقلاب است. در این بستر ولایت یک اوتریته نیست که سر از دگم اندیشی درآورد بلکه ولایت یک جریان جوشانی است که تازه خود ولی هم به تفصیل خواهد رسید.

تلاوت و در نتیجه تزکیه، راهبردی قرآنی در توسعه ی عقلانیت..

کیست مولا آن که آزادت کند * بند رقیت ز پایت برکند
چون به آزادی نبوّت هادی است * مؤمنان را ز أنبیا آزادی است.

مولانا آزادی را ذیل هدایت انبیاء میداند.

با این تفسیر راهبرد محتوایی ما و همینطور محتوای راهبردی ما بسیار باید بومی و متأثر از شریعت باشد.

مثلا از دلالتهای آیات شریفه ای مثل آیات زیر نباید عبور کرد. آیاتی که تزکیه را قبل از تعلیم و آموزش و قبل از هر طرح و نقشه ای برای بشر ذکر میکند و تلاوت آیات را و اینکه بشر در معرض تلاوت آیات الهی قرار داده شوند را مقدم بر تزکیه می آورد.

هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الأُمِّيّينَ رَسولًا مِنهُم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ.

سوره مبارکه الجمعة آیه ۲

َقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ إِذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ

سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۴

آیاتی که تلاوت آیات را مقدم بر تزکیه و تزکیه را مقدم بر تعلیم کتاب و حکمت میداند.

گویا خانه های دل و عقل برای بارور شدن نیاز به تزکیه ای دارند که تنها با تلاوت آیات الهی ممکن است.

البته در دعای حضرت ابراهیم علیه السلام در حق أمتشان تزکیه بعد از تعلیم کتاب و حکمت آورده شده که مرحوم علامه در المیزان این تأخیر را بدلیل تأخّر مرتبتی تزکیه از تعلیم میداند در حالیکه در عمل تزکیه مقدم است بر تعلیم و یا اینکه مراد حضرت تزکیه ی مقدِّمی و أولی نیست بلکه مراد تزکیه ی پسینی است که نتیجه ی تعلیم و تزکیه است.

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ

 

من دیروز فردایم!

گاه گاهی در کشاکش کارهای پر مولفه‌ای که انجام داده‌ام یا می‌دهیم، سوالات، ابهامات یا نیازی به راهنمایی و هم‌فکری، برایم پیدا می‌شود! گاهی این نیازها عمق می‌یابد و تبدیل به عطش می‌شود؛

در این بزنگاه، گاهی به ذهنم خطور می‌کند آنچه به آن مبتلاییم در سَلَف ما -یعنی آن کسانی که برای اهدافی شبیه اهداف ما تلاش می‌کرده‌اند- سابقه داشته، آرزو می‌کنم که ای کاش نگاشته‌ای از آن‌ها به دستم می‌رسید و سخنی پیرامون این حال و این ابهامات و … در آن نوشته شده بود؛ حتی اگر آن نگاشته صرفا گزارش یک تجربه‌ی شکست باشد مانند طلا ارزشمند است.

شاید دیری از این تاملات و افکار نگذرد که عطش پیدا می‌کنم تا خودم برای آیندگانم خیلی چیزها را بنویسم،
مثلا تجربیاتم را بنویسم، خصوصا زمانی که می‌فهمم فلان حادثه‌ای که در آن افتاده ام یک حادثه‌ی تکرار شونده برای همه‌ی حرکت‌ها است، و در دل این حادثه تحلیل‌ها و تفرکاتم را، پیش‌بینی‌هایم را، و نتایج حاصله را …. بنویسم.

ناگفته نماند که می‌دانم این نگاشته‌ها بعدا به کار خودم هم خواهد آمد.

اما من نیز در این حال، بسان سلف، دچار ننوشتن می‌شوم! شاید هنوز خیلی ارزش نوشتن را درک نکرده‌ام!

 

فراموش نکنیم که ما خودمان تاریخیم!

ما بخشی از تجربه‌ی اندوخته‌ی بشریتیم!

ما سرمایه‌ی آیندگانیم، و امروزمان بخشی از تجربه‌ی زیسته‌ی بشری است که اگر امیرالمومنین ع پس از ما می‌زیست، سرگذشت ما را مطالعه می‌فرمود آنگونه که انگار با ما زیسته است…

پس کاش برای آیندگان بنویسیم تا قوی شوند، آن وقت ما هم بخشی از بازویشان خواهیم بود.

 

تاملی بر گفتمان نهضت آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت179
#آزاداندیشی
#تاملی_بر_گفتمانسازی_آزاداندیشی

 

تاملی بر سوق ملی در آزاداندیشی

1. اینکه ما در آزادانیشی می خواهیم به قیام جوانان برسیم یعنی اینگونه فرض کرده ایم که لزوما نتیجه آزاداندیشی قیام است؟
درصورتی که قطعا اینگونه نیست برای اینکه شما بخواهی از آزاداندیشی قیام برداشت کنی نیاز به یک سری از رسیدگی ها و جهت دهی ها دارد شاید بتوان گفت باید آزاداندیشی را حد زد تا به این نتیجه رسید و این با اصل آزاداندیشی در تضاد است

2. درباب اقتضائات جامعه و سبقه علم آزادندیشی نکته دقیق و مهمی است و بحث مهمتر اینست که باید از تجربه جریان مدعی استفاده کرد اگر جبهه ما توانایی رسانه ای و مدیریت این حرکت را ندارد و این عملیات را شروع کند در کوتاه ترین زمان تبدیل به آنتی تز خود می شود و یعنی سوختن آیده و به باد دادن توانایی این کلیدواژه.

3.اقتضائات خود اندیشه

برای شروع آزاداندیشی آیا باید از خود آزاداندیشی شد یا گفتمان های مقدماتی دیگری هم دارد مثلا برای اینکه آزاداندیشی تبدیل به گفتمان پلورالیسمی نشود باید از گفتمان های خرد دیگه شروع کرد تا بتوان در نهایت به این گفتمانسازی رسید

تأملی در معنای “راهبرد محتوایی آزاداندیشی”

واژه ی “راهبرد محتوایی” خیلی مأنوس نیست و باید در افق اندیشه کاربر این واژه به دنبال معنای دقیق آن بگردیم. اما حدس هایی می شود زد که در ادامه به این موارد می پردازم.

به معنای سهل گیرانه، اتخاذ راهبرد یعنی مشخص کردن مطلوبیت ها و اهداف کلان که در موضوع مشخص مد نظر است. البته در بعضی موارد اولویت را هم در همین اندیشه راهبردی مشخص می کنند.

اندیشه راهبردی که باعث شده تا اصل بحث آزاداندیشی مورد توجه قرار گیرد، ایده ی فرهنگی مادر است که خلاصه ای از طرح گفتمانسازی موسسه فتوت به حساب می آید.

اما همین بحث آزاداندیشی، محتوای اندیشه ای دارد که پرداختن به آن نیازمند درک صحیح از مخاطب، محتوای متناسب با او و همچنین کنشگران و داعیان دیگر این بحث است.

یک انتخاب راهبردی: پرداختن نظری به موضوع آزاداندیشی اسلامی

شناخت ماهیت آزاداندیشی اسلامی و امتدادها و خویشاوندان آن، مسئله ای بود که در این زمینه، دانش های اسلامی عمیقا خلاء تئوریک داشتند و همین زمینه باعث انفعال عمیق جبهه در گفتمانسازی آزاداندیشی و حتی مطرح کردن شعار آن می شد.

این راهبردی بود که در تحقق عینی آزاداندیشی مورد توجه قرار گرفت. اما اینکه راهبرد محتوایی چه باشد، هنوز مورد سؤال است.

اینکه چینش محتوا چه باشد، مرکز ثقل محتوای بحث آزاداندیشی چه باشد و اینکه چه میزان هر سرفصلی در تأمین هدف ما از مطرح کردن آزاداندیشی کمک می کند، سؤالاتی که باید در راهبرد محتوایی به آن پرداخته شود.

دو طیف در جامعه هستند که مخالف آزاداندیشی و از موانع آن به حساب می آیند: 1.متحجرین. 2.غرب زده ها.

به برکت انقلاب اسلامی، جریان تحجر که ریشه در حوزه های علمیه دارد، رو به انزوا و ضعف و زوال گذاشته است. اما غرب زده ها که شیفتگان تمدن غرب هستند، پیشرفت به سبک مدرنیته را پذیرفته و از سربازان علوم انسانی غربی هستند، اساسا پارادایم علمی غیرمادی را نفی می کنند و توان تفکر در اینباره را از دست داده اند.

با آزاداندیشی می توان با زدن ریشه های سست مکاتب مادی، از آن ها عبور کرد و البته در این درگیری، یک بار دیگر به آموزه های اسلامی بازگشت و خلیط را از آن زدود.

لذا راهبرد محتوایی ما در بحث آزاداندیشی می شود:

تمرکز بر درگیری با علوم انسانی غربی و نفی آن برای ایجاد پوشش گفتمانی برای تولید و رشد امتدادات علوم اسلامی.

????در تکمیل «مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی»

به نظرم می رسد علاوه بر 19 مختصه ی موجود در متن برادر کرانی که به خوبی آورده شده اند، باید برخی مختصات آزاداندیشی که در ابتدای جلسات اندیشه ی آزاداندیشی به آنها پرداخته ایم نیز از منظر اثری که با طرح بحث آزاداندیشی در جامعه ایجاد میشود، در این قسمت آورده شوند.

مثلا اینکه آزاداندیشی نقطه دعوای ما با جریان اصلاح طلب است و درگیری سیاسی ایجاد میکند. یا اینکه نقطه دعوا با جریان امانیستی است و درگیری تمدنی ایجاد میکند.

یا اینکه آزاداندیشی خواست رهبری است و در صورت اقدام برای طرح بحث و گفتمان سازی آن، حمایت های رهبری به عنوان رهبر اعتقادی و حقوقی جامعه پشت این حرکت قرار می گیرد و توان آن را دو چندان میکند. از طرفی حمایت طیفی از مریدان ایشان را نیز به دنبال دارد.

و یا اینکه آزاداندیشی مثل عدالت وعده ی انقلاب اسلامی است و با مطرح شدن آن در جامعه انبوهی از مطالبات نهفته جامعه و نستالوژی های ذهنی آن زنده میشود و ممکن است تجربه های تلخ و شیرین گذشته را در اذهان زنده کند و….

و یا اینکه آزاداندیشی با تولید علم ارتباط وثیقی دارد و از طرفی بحث تولید علم چندین سال است در ذهن تعداد معتنابه از جامعه پر رنگ است.

و یا اینکه…..
همین طور سایر مختصاتی که برای خود آزاداندیشی مطرح کرده ایم، لازم است با لحاظ دیگری در مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی نیز بیاید و در تولید مفاد گفتمانی به آن ها توجه ویژه شود.

چرا آزاداندیشی مهم است؟

توصیه به آزاداندیشی توصیه به تفکر فعال و حقیقی یک جامعه است و این دعوت، دعوت به رهایی از اسارت ها و تامین نیازهای واقعی انسان.
آزاداندیشی از ضروریات مردم سالاری است.
اگر برای حرکت حقیقی یک جامعه مردم سالاری مهم است، آزاداندیشی هم مهم است. و اگر مردم سالاری راه حل و پاسخ مشکلات است، توصیه به آزاداندیشی گام مهمی برای حل مشکلات است.
به علاوه امروزه، با توجه به تسلط و هژمونی همه جانبه غرب بر جهان کنونی، (تسلط دانشی، اندیشه ای، رفتاری، عاطفی، ابزاری، فرهنگی، حاکمیتی، حقوقی، رسانه ای و…) آزاداندیشی، گام رهایی از این تقلید اجباری بی سابقه است.

یادداشت نویسی روزانه

یادداشت نویسی روزانه یکی از بخش های اصلی نرم افزار حلقه اندیشه کلامی است. در این یادداشت قصد دارم درمورد ویژگی های یادداشت نویسی، به گونه ای که در حلقه اندیشه کلامی تعریف شده است، چند جمله ای بنویسم.
اولین ویژگی مهم یادداشت در حلقه کلامی، روزانه بودن آن است. یادداشت نویسی روزانه، نقش به سزایی در تثبیت این مهارت در شخص دارد. کسی که روزانه یادداشت می نویسد، – بدون در نظر گرفتن تفاوت استعدادها – بهتر از کسی می نویسد که هفته ای یک بار می نویسد؛ چراکه هر موضوعی را که روزانه با آن درگیر بودیم، مهارت بیشتری در آن کسب می کنیم. البته روزانه یادداشت دادن، بسیار سخت نیز، هست. چرا که اکثر روزها ممکن است مشغولیت هایی برای انسان ایجاد شود، که شرایط را برای یادداشت نوشتن در آن روز، سخت کند. بخصوص اگر یادداشت نویسی در مرحله باشگاهی باشد.
استاد فلاح (حفظه الله) از یادداشت نویسی به هفت تیر کشی تعبیر می کنند. کسی که در تیراندازی مهارت پیدا کرده باشد، در کسری از ثانیه سلاح خود را آماده می کند، هدف گیری کرده و به سرعت شلیک می کند شلیکش هم، گرچه بسیار سریع است، ولی فوق العاده دقیق است. چهره مطلوب عضو حلقه اندیشه کلامی در زمینه یادداشت نویسی اینگونه است.
ویژگی دوم یادداشت در حلقه اندیشه کلامی، سهل گیری در آن است. آنچه مطلوب است، وقت گذاری روزانه 30 دقیقه برای یادداشت نویسی است؛ نه کمتر و نه بیشتر! این هم، به این دلیل است که قرار است به مرور یادداشت نویس ماهری شویم. اگر بیشتر از 30 دقیقه وقت بگذاریم، وسواسی می شویم و گرچه به ظاهر برای کیفیت یادداشت وقت و دقت بیشتری به خرج می دهیم، ولی نهایتا بیخیال آن می شویم.
جمعی نویسی سومین ویژگی یادداشت در این نرم افزار است. با اینکه هرکس یادداشت خودش را می نویسد، ولی وقتی یک جمعی (مثلا 20 تا 40 نفره) همه درمورد یک موضوعی یادداشت می نویسند و هرکدام از زاویه نگاه خود و با قلم خود به آن موضوع می پردازند، درمجموع اتفاق عجیبی رقم می خورد.

بایستگی در نظر گرفتن «خلأ تئوریک آزاداندیشی» در راهبرد محتوایی

به نظر می‌رسد در هنگام برشمردن «مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی» و تهیه «راهبرد محتوایی» از یک نکته‌ای غفلت شده باشد؛ البته شاید بتوان گفت روح کلی این مختصات ناظر به این نکته هست و یا حتی بتوان ادعا کرد مورد ۹ که اشاره به گفتمان نبودن آزاداندیشی دارد، مستقیما اشاره به این نکته دارد ولی این گونه مطرح کردن این نکته هم کمی دور از درجه‌ی اهمیت آن است و هم دشوار.

و امّا آنچه از آن غفلت شده است، آسیب‌شناسی است که از علت نگرفتن «آزاداندیشی» در جامعه‌ی ایرانی انجام شده است؛ البته در این خصوص یک نظریه «فقر تئوریک» می‌باشد که حلقه و اندیشه‌ی ارائه شده در حلقه مبتنی بر پذیرش این نظر است؛ اما سوای از اینکه نظرات دیگر چیست، برای گفتمان‌سازی این اندیشه، در نظر گرفتن این آسیب‌شناسی اهمیت می‌یابد؛ اینکه اساسا به خاطر فقر تئوریک در آزاداندیشی این مسئله با وجود آنکه طرف مطالبه رهبری قرار گرد و آن را تبیین و توضیح دادند و می‌توان ادعای کرد که ایشان به سمت گفتمان‌سازی این پدیده نیز حرکت کردند و تا حدودی هم موفق بودند ولی در نهایت امر کار به گلایه کشید، با این وجود باز هم آزاداندیشی آنگونه که بایسته است در جامعه‌ی ایرانی و حتی در میان نخبگان و فرهیختگان نیز رواج پیدا نکرد و محقق نشد؛

در راهبرد محتوایی دیدن این آسیب شناسی لازم است؛ چرا که برای رفع این آسیب اقدام صورت می‌گیرد؛ و ادعا این است که با گفتمان‌سازی آزاداندیشی ابتدائا به دنبال رفع این خلأ تئوریک هستیم؛ بر طرف کردن این فقر تئوریک در آزاداندیشی در گفتمان‌سازی آزاداندشی هدف گرفته شده است. و به عبارت دیگر با گفتمان‌سازی آزاداندیشی به دنبال این هستیم که فرهیختگان و اندیشمندان در مقام بر طرف کردن این فقر نظری و خلأ تئوریک در آزاداندیشی بشوند.

راهبرد محتوایی آزاداندیشی 2

یکی از سنگلاخ ها بر سر راه گفتمان سازی آزاد اندیشی، بحث انتزاعی بودن این بحث است. به کرات در مباحثه ها با افراد و جمع های مختلف با این اندیشه مواجه شده ام که بحث از آزاد اندیشی اساسا مساله امروز جبهه انقلاب نیست و اتفاقا مطرح کردن یک چنین بحث هایی باعث دور شدن جبهه انقلاب از مسائل میدان و عقب افتادگی فکری و عملی جمهوری اسلامی خواهد شد.

دلیل عمده این مساله به نظر حقیر یک بحث جدی است که شاید در دوره مدرن این مشکل جدی تر شده است. این مشکل عبارتست از فاصله عمل و نظر و همچنین میدان از فکر و اندیشه. بعضی بر این باورند که ما به اندازه کافی فکر و اندیشه و نظر داریم و آنچه که نداریم عملیات های منسجم و منظم و حل کردن یکسری مسائل میباشد. آنچه که ما الان به آن احتیاج داریم عمل کردن به آنچیزی هایی است که میدانیم ازقبیل این که وقتی می بینیم فساد درسطح بسیار بالایی قرار دارد باید مطالبه گری در سطح جامعه را رهبری  کنیم. یا اگر امروز کشور ما با بحران اقتصادی روبروست تا نتوانیم کاری برای معیشت مردم انجام دهیم هیچ کار دیگری جلو نخواهد رفت. نزد این گروه آنچه که باید بکنیم به وضوح مشخص است و پیشرفت و مردم سالاری و تمام گزارهای ناب انقلاب را درهمین راستا و برای همین منظور خرج وتبیین میکنند. مثلا اگر بحث مردم سالاری مطرح است آن را با مردمی شدن دولت و مردمی شدن دولت را با اینکه باید برای مردم باشیم یا در مترقی ترین حالتش باید خود مردم برای خودشان تصمیم بگیرند، یکی میگیرند.

آنچه که بنظرم اینجا جای سوال دارد این است که ما اساسا چه چیزی را واضح میدانیم و چرا؟ از کجا می فهمیم که موقعیت فلان کار است و باید فلان کار را کنار گذاشت؟ چگونه و با چه سبکی به تحقق آن عمل نزدیک میشویم؟ اینجاست که این بحث به وجود میاید که نکند ما تابه حال خیال میکردم که فعال بودیم در عین حالی که همیشه در زمین بازی که از قبل برایمان طراحی شده بازی کردیم و هیچ گاه  و با تاکید میگویم هیچ گاه از خود نپرسیده ایم و شاید توان پرسیدن نداشته ایم که مگر میشود به گونه ای دیگر عمل کرد؟

آزاد اندیشی را باید در داخل طرحی به نام ایده مادر فرهنگی و در ادامه در چرخه پپیشرفت فرهنگ فهمید وگرنه یک نامساله است تا یک مساله. والبته اگر نامساله شد هم انتزاعی است و هم به حیات امروزمان بی ربط است

مطلوبیت تعدد دهلیزها

حلقه کلامی در حال تهیه مفاد گفتمانی آزاداندیشی است و آن مفاد را هم خود می‌خواهد گفتمان کند؛ یعنی پس از آن می‌خواهد گفتمان‌سازی آزاداندیشی را شروع کند. اما اینگونه مرحله مرحله کردن خود تولید مفاد گفتمانی و همچنین پس از آن گفتمان‌سازی تا چه حدی می‌تواند کمک‌کننده باشد و یا ضروری است؟

 

به نظر بنده این شکستن مراحل و خرد کردن و هر کدام را به مراحل کوچک‌تری تبدیل کردن کاملا امری عقلی و پسندیده است؛ اینکه برای تهیه مفاد گفتمانی گفته می‌شود ابتدا باید «عصاره معرفتی» و پس از آن «راهبرد محتوایی» و سپس مفاد گفتمانی بیرون بیاد و در واقع چند دهلیز برای رسیدن به مفاد گفتمانی از یک اندیشه طراحی شود، امری عاقلانه است.

هر یک از این مراحل و دهلیز‌ها ممکن است در حین تهیه مفاد گفتمانی از یک اندیشه به صورت ناخودآگاه گذرانده شود ولی هنگامی که این مراحل را تفکیک کنیم و به صورت خودآگاه به آن‌ها نظر داشته باشیم،‌ نه تنها همه‌ی مراحل را مدنظر قرار داده‌ایم بلکه هر مرحله را چون به عنوان یک مرحله و دهلیز مستقل مطرح شده است، متقن‌تر و محکم‌تر و کامل‌تر خواهیم گذراند.

همچنین این تقسیم مراحل از یک بعد دیگر نیز برای کار حلقه‌ی کلامی ارزشمند و پسندیده می‌باشد؛ از بعد کار جمعی و گروهی؛ اگر قرار است کار‌ها را باهم‌دیگر انجام دهیم و جمعی به پیش ببریم و اگر قرار نیست که واگرایی داشته باشیم و اگر می‌خواهیم هر کس که به کار کمک می‌کند در ادامه و امتداد قبلی باشد و از نو نخواهد مسیر طی شده را بگذراند،‌ این تقسیم مراحل راه به نظر امری مناسب باشد.

با همین منطق در هنگام گذراندن مراحل و دهلیزها ممکن است، موارد دیگری نیز به مراحل افزوده شود؛ به تعبیری دیگر ممکن است یک مرحله خود نیز تقسیم بشود به دو یا چند مرحله دیگر؛ همانند «مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی» که به نظر می‌رسد قبل از مرحله «راهبرد محتوایی» نیاز باشد؛ یعنی یک دیگر نیاز است که چیستی مسائل خود و با آنچه مواجه هستیم را توصیف کینم و بعد مبتنی بر این توصیف «راهبرد محتوایی» اتخاذ کنیم.

تطبیق دهلیزهای محتوایی ذیل هر یک از موارد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دهلیزهای محتوایی:

  1. سوق ملی
  2. اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا
  3. اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  4. اقتضائات محتوا

نمیدانم که از ابتدا به صورت مستقل از این چهار دهلیز، راهبرد های محتوایی جمع آوری شده بود، یا معلوم بود که هر کدام، ناظر به کدام یک مشخص شده است.
اما بنده تلاش کردم هر یک را متناسب با هر یک از این دهلیزها، جادهی کنم.

1- آزاداندیشی دارای غنای راهبردی است.

  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

2- آزاداندیشی دارای عمق مفهومی است.

  • اقتضائات محتوا

3- این “طرح بحث” در دل یک طرح بزرگتر صورت میپذیرد.

  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی

4- این بحث در ذات خود مخاطب عمومی دارد و همگان می توانند و بلکه باید با آن ارتباط برقار کنند.

  • سوق ملی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

5- ارتکاز نخبگانی و بلکه ارتکاز عمومی چنین است که این بحث متوجه نخبگان است و بلکه متوجه نهادها و فضاهای علمی آکادمیک است.

  • سوق ملی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی

6- دو جریان دشمن با این طرح بحث وجود دارد : 1- متحجرین 2- ولنگارها

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

7- طیفی از جریانهای مایل به حل مساله، طرح مسائل انتزاعی را بی فایده میدانند و میدانداری و کنش گری عملی را راه حل میشمرند؛ این طیف در تعیین مصادیق دو مفهوم “انتزاعی” و “عملی” انتخاب های مشخصی دارند.

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

8- عناوینی در مدار عنوان این طرح بحث و یا شبیه به آنها، از مفاهیم کمی شناخته شده یا حداقل عادی شده محسوب میشوند، که پرچم آنها در دست جریان های مخالف آزاداندیشی حقیقی است.

  • سوق ملی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

9- اکنون آزاداندیشی گفتمان نیست.

  • سوق ملی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

10 – برخی طالبان این طرح بحث و گفتمان، یا کنش گر سابق این عرصه بوده اند و یا نظاره گر کنش های این عرصه، ممکن است برخی شکست های گذشته و یا برخی پیامدهای منفی اقدامات قبلی، آنها را در امکان یا اولویت این مساله مردد کرده و بلکه مخالف کرده باشد.

  • سوق ملی
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

11- نبود هشیاری و آگاهی کافی در جامعه مخاطبین، می تواند در کنار بالا آمدن گفتمان آزاداندیشی حتی به معنای صحیح آن، آسیب زا باشد و انفعال از اندیشه های نو را نتیجه بدهد.

  • سوق ملی
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

12- وسایل انتقال پیام به گونه ای رها اداره میشوند و دشمن در آنها به صورت جدی دست برتر را دارد.

  • سوق ملی
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

13- جامعه مخاطب ایران اکنون تحت جنگی چندجانبه با تاکیدی بر جنگ شناختی قرار دارد و مدتی از این مساله میگذرد.

  • سوق ملی
  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی

14- مختصات هویتی ملت ایران ویژگی های لازم الاعتنایی دارد. به عنوان مثال: تراز قانع شدنشان بالاست و هر چیزی را در سطح خود نمیدانند. آینده ای بالاتر را برای خود میپسندند و آِنده برایشان مهم است. اسلام، تشیع و انقلاب اسلامی را انتخاب کرده اند و عمیق ترین و فاخرترین برداشتها از آنها را میپسندند.

  • سوق ملی

15- برای این طرح بحث شواهد و مستندات تاریخی، شرعی، و … زیاد است. و این مفهوم مورد تاکید قرآن و سنت و بزرگان است.

  • اقتضائات محتوا

16 – گرایش به آزاداندیشی گرایشی فطری است و قدرت زیاد فطرت پشتیبان پذیرش آن است.

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

17- موسسه فتوت در طیفی از مخاطبین خود دارای مقبولیت ها و محکومیت هایی است که در نوع تعامل ایشان با محتوای تولیدی او تاثیر دارد.

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی

در صورت انتخاب حوزویان به عنوان مخاطب، برخی اختصاصات حوزویان در مختصات طرح بحث:

18- مختصات ارزشی حوزویان : اصالت ارزشمندی ادله و استنادات شرعی، ارزشمندی سیره علما و نظر ایشان، اعتنای ویژه به تکلیف شرعی و ….

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

19 – وجود جریانات سکولار و متحجر که بعضا هم پیمان و هم دست با دشمنان بوده و با دواعی نزدیک به آزاداندیشی، پرچم استقلال حوزه از حاکمیت را بلند کرده اند.

  • اقتضائات عملیات گفتمان سازی
  • اقتضائات محتوا
  • اقتضائات جامعه نسبت به آن محتوا

 

اما اگر بخواهد یک قدم دیگر جلو برود، چه باید بگوید؟

  • گفتمان سازی آزاداندیشی، در این دوره، ابتدا از نخبه ترین لایه جامعه و مذهبی ترین آنها (قشر طلاب) شروع می شود، و بعد به سراغ لایه نخبگانی دانشگاهی می رویم، سپس به تدریج به لایه های عمومی‌تر کشیده می گردد.

گزارشی از سرمقاله مرتضی روحانی در دوماهنامه باور01

دوماه‌نامه باور که ذیل موضوعات الهیات ودین پژوهی در مجموعه مطبوعاتی ایران به تازگی کار خود را شروع کرده است، دراولین شماره خود، سرمقاله ای به قلم مرتضی روحانی که سردبیر این دوماه‌نامه است تحت عنوان «آنجا که ایستاده ایم!» نشر داده است.

مرتضی روحانی در این سرمقاله سعی کرده است سراغ جریان شناسی وضعیت اندیشه ای ایران در چهل سال بعد از انقلاب اسلامی برود و بعد از جریان شناسی آن تحلیلی از صحنه موجود ارائه کرده و نهایتا با آسیب شناسی که مطرح میکند هدف خودشان را از تولید این دوماه‌نامه ارائه کند.

با سابقه ای که از ایشان در تاسیس نشر ترجمان سراغ داریم، میتوان به خوش ذوق و شناخت اندیشه داشتن‌شان، ایمان داشت اما همین سرمقاله را اگر با «خردکشی خودکشی پیام فضلی نژاد» مقایسه کنید متوجه خواهید شد، جناب روحانی نتوانسته نه جریان شناسی کامل ودقیقی از صحنه اندیشه ای کشور داشته باشد و نه اینکه رکود و رخوت موجود در صحنه اندیشه را به عمق نگاه فضلی نژاد روایت کند. اما باید این را هم دید که شاید از معدود افراد دغدغه مند به حوزه الهیات در فضای انقلابی باشد که حاضر شده فضای ژورنال اندیشه الهیات را راه اندازی کرده و این مباحث را با کیفیت خوبی به عرصه بکشاند.

ایشان در بخش اول جریان اندیشه الهیات را بعد از انقلاب به دودسته تقسیم می کند کسانی که فقط کارکردگرایانه و در حوزه ساینس شروع به اندیشه ورزی کردند و دسته دیگر کسانی که کاملا با نگاهی به الهیات سنتی بیشتر نگاهی فقهی به مسئله داشتند و نخواستند از این حوزه خارج شوند. بعد سراغ جریان نوظهوری می رود که سعی داشت بین این دو را جمع کند که امثال بازرگان، مطهری و حتی شریعتی را در این دسته میداند و از شاگردان این حلقه سروش را نام می برد که بعدها به حلقه کیان تبدیل شد.

نکته جالب توجهی که به آن اشاره می کند این است که بازماندگان حلقه کیان در عصر حاضر مسئله شان در جمع کردن بین دین و دنیای مدرن به ایرانشهری تغییر کرد و دلیل این امر را هم ارتباط این جریان با جواد طباطبایی میداند؛ البته مسیرشان را منفعل و شکست خورده روایت میکند.

نهایتا قائل است مسیر اندیشه الهیات با نگاه به جمع کردن دین و دنیای مدرن مهم ترین امری است که مدتهاست دنبال نمی شود و متوقف شده و «باور» خود را متعهد به امتداد این امر میداند و راهبرد گفتگوی علمی و منصفانه را راهبرد اصلی دوماه‌نامه ذکر کرده اند.

راهبردهای محتوایی برای گفتمان سازی آزاد اندیشی

1 . بنظر می‌رسدعنوان اصلی آزاد اندیشی دارای مزایا و معایبی برای گفتمان سازی باشد. اصلی ترین مزیت گفتمانسازی با همین عنوان یعنی آزاد اندیشی پاسخگو بودن به یک عطش فطری است که تمدن رقیب به آن صورتی متفاوت زده است. به عبارت دیگر اگر آزاد اندیشی مساله بشر امروز است گفتمان آزاد اندیشی به صورت خیلی تیز وتند پاسخی در پارادیم انقلاب اسلامی است. و تغییر ندادن عنوان آزاد اندیشی ازاین جهت درک و امکان گفتگو بهتری را برای ما باز می‌کند.

اما از آن جهت که گفتمان رقیب ما این پرچم را با صدای بسیار بلند و پر هزینه ای بلند کرده این ملاحظه را باید جدی گرفت که حرف اصلی ما در بدنه نخبگانی اولا در پاردایم رقیب فهمیده می‌شود ثانیا به همین میزان جبهه انقلاب از آن پرهیز میکند ثالثا جذابیت آن برای مخاطبین به بهانه تکراری بودن از بین می‌رود. لذا هزینه ببشتری را از ما خواهد گرفت و قطعا سرعت گفتمان سازی را به شدت کند خواهدکرد

2 . با توجه به نکته بالا باید در یک نسبت سنجی درست یک تصمیم بهینه را اتخاذ کنیم. آنچه که حقیر به آن فکر کرده ام و به ذهنم می‌رسد آن است که ما باید دو مرحله گفتمانی داشته باشیم. مرحله اول ، مرحله تمهیدی است و نباید به هیچ عنوان از عنوان مشابهی مثل آزاد اندیشی استفاده شود. مرحله دوم گفتمان سازی اتفاقا مرحله درگیری با جریان رقیب است و اینجا میتوان با تاکید فراوان و عبارات مختلف و متنوع این باور را نهادینه کرد که آن نیازی که باعث شکل گیری آزاد اندیشی در جریان تمدن غرب شده را ما به نحو مطلوبی در داخل پارادایم خودمان بدان پرداخته ایم

3 . پیشنهاد حقیر برای مرحله تمهیدی بحث فکر است. ما اگر بتوانیم ابتدا در یک بحث راهبردی برای مخاطب جا بیندازیم که برای سالار شدن مردم ابتدا باید مردمی فکور و جامعه ای حق طلب و در پی حقیقت داشته باشی از بسیاری از سنگلاخ های عنوان آزاد اندیشی عبور خواهیم کرد

آزاداندیشی و مردم سالاری دینی (2) راه انحصاری ایجاد یک جامعه رشید

مردم سالاری

مردم‌سالاری یعنی اراده عمومی جامعه نقش معیار در تعیین مقدرات و تصمیمات دارد، لذا در جامعه‌ی دینی علاوه بر مشروعیت آسمانی قوانین، قانون‌گذرای و حکمرانی؛ اراده ملی نیز یک پایه مشروعیت‌زا است.

البته باید اضافه کرد که قید دینی به مردم سالاری یک قید احترازی و تأسیسی است نه یک قید توضیحی؛ به این معنا که در هيچ ايدئولوژي اي نمي تواند و نخواهد توانست براي انسان سالاريت و محوريتي قائل شود، چون در غير ايدئولوژي ديني مردم در افقي قرار نمي گيرند كه اراده آن ها بخواهد محور حركت اجتماعي قرار بگيرد. زیرا در هر جايي كه دين محور و عليه المدار حركت اجتماعي جامعه نباشد، قطعاً و بتاً خواست و اراده عمومي انسان ها محور نخواهد بود، اين دين است كه انسان را خليفة الله مي داند و براي انسان كرامت قائل است و او را مخلوقي مي داند كه خلقت او تبارك الله به خالقش دارد؛ از فضاي ديني آن هم اسلام ناب فاصله كه بگيريم، اساساً انسان به اين معنا كرامت و احترامي ندارد، لذا در جامعه غير ديني قطعاً محور حركت اجتماعي به دست ملأ و مترفين خواهد افتاد و جريان هاي زر و زور و تزوير حتي اميال فطري انسان مثل آزادي خواهي و معنويت گرايي را نيز به نفع خود و براي به استحمار و استعمار در آوردن انسان مصادره خواهند كرد؛ در جامعه غير ديني مردم هيچ سالاريتي نخواهند داشت ولو با شعار دموكراسي سر آن ها كلاه بگذاريم و در نهايت يك طبقه سرمايه دار همه مقدرات جامعه را به دست بگيرند.

آزاداندیشی راه انحصاری تحقق مردم سالاری دینی از راه ایجاد یک جامعه رشید

روح مردم سالاری دینی اراده فراگیر و ملی است، و این زمان است که یک هویت جمعی به نام جامعه شکل می‌گیرد که دنبال محقق کردن یک سری آرمان‌هاست که متعلق اراده او قرار گرفته است. از طرفی ارادۀ ملی در گرو رشد اجتماعی مردم است؛ یعنی مردم رشید اهل اراده‌های انقلابی و اراده‌های تمدنی و ارادۀ پیشرفت هستند و انسان‌های رشد نیافته نه برای خود احترامی قائلند، نه خود را مؤثر می‌بینند، نه امیدی به تأثیر دارند، نه احساس مسؤولیت می‌کنند، نه قبول مسؤولیت می‌کنند و نه برای انجام کاری برمی‌خیزند.

از طرف دیگر عامل انحصاری رشد اجتماعی آزاداندیشی است و بدون این عامل رشد اجتماعی ممکن نیست. جامعه‌ای که هویتی تقلیدی دارد و دچار کیش شخصیت و وادادگی در مقابل هویت رقیب خود شده است، (در وضعیت فعلی غربزدگی)، یا گرفتار بلای تعصب و تهجر شده است؛ در هر دو حالت امکان فکر کردن به یک آینده دیگر و متفاوتی و رسیدن به قله‌های بزرگ و آرمان‌های متعالی را از خود گرفته است؛ این جامعه که یک جامعه غیر آزاداندیش است، دنبال هیچ رشدی نیست و به هیچ رشد واقعی نخواهد رسید.

این در حالی است که با رشد اجتماعی اراده‌های بزرگ و پایدار ملی شکل می‌گیرد، همان  «ارادۀ ملی که جانمایۀ پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی و روح مردم سالاری است». لذا می‌توان ادعا کرد که جامعه‌ی غیر آزاداندیش قطعاً نمی‌تواند یک جامعه مردم‌سالار باشد.

#یادداشت_369

عقیل رضانسب 14020723