حقیقت اراده

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_21
#جلسه_361
#بازتقریر
(قسمت اول)

💠 حقیقت اراده 💠

🔸در فلسفه اسلامی اراده در انسان به¬عنوان کیف نفسانی، همچون درد یا لذت درنظر گرفته می‌شود. صدرالمتألهین شیرازی در مورد معنای اراده می¬گوید: «اراده شوق شدید به کسب مراد و جزء اخیر علت تامه است» ( الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعه، ج8، ص323). نیز در جای دیگر در مورد اراده می¬نویسد: «میل و شوق شدیدی که از عقل عملی منشأ می¬گیرد، اراده نامیده می¬شود» ( الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعه، ج9، ص240).
علامه طباطبایی می فرمایند: اراده کیف نفسانی جداگانه‌ای است و نباید آن را با علم به میل و شوق به آنچه خیر است، یکی دانست» ( نهایة الحکمة، ص297).

🔸با توجه به این توضیحات، روشن می شود خود اراده مانند دیگر کیف های نفسانی، ارادی و اختیاری نیست بلکه مقدمات و مناشی آن ارادی است.
حضرت امام رحمه الله می فرمایند: عزم و اراده و تصمیم و قصد از افعال نفس است، و مبدأ اراده و تصمیم، خود نفس است و این مبدئیت نه به¬واسطه آلات جرمانی و جسمانی است که محتاج به واسطه باشد، بلکه نفس انسان، اراده، محبت و قصد را بدون آنکه واسطه جسمانی داشته باشد، ایجاد می‌کند، و هر چیزی که این¬چنین باشد و بدون واسطه از نفس صادر شود، نه¬تنها احتیاج به اراده زائد که میان نفس و آن چیز واسطه شود ندارد، بلکه چنین وساطتی امکان¬پذیر نیست و نفس با همان علم و شعوری که در مرتبه ذاتش می‌باشد، اراده، قصد و تصمیم را ایجاد می‌کند. (طلب و اراده، ص110).

🔸در میان فلاسفه و اصولیون، مشهور است که مبادی اراده عبارت است از: تصور، تصدیق، شوق و سپس خود اراده.

🔸فلذا در این مسأله که چگونه می توانیم اراده را تقویت کنیم یا چیزهایی که موجب تضعیف اراده است را بشناسیم، ابتدائا باید حقیقت اراده و مناشی آن را بشناسیم و سپس تحلیل کنیم که علت عدم تکوّن آن چیست و برای هر علت، نسخه ای مختص ذکر کنیم.
صدر المتألهین فعل ارادی در نظر حکما را دارای چند مقدمه دانسته و بیان میدارد: ابتدا فعل مذکور از سوی فاعل تصور می‌شود؛ سپس فایده آن مورد تصدیق قرار می‌گیرد. پس از حصول این دو علم ‌تصوری و تصدیقی، در فاعل حالت شوق نسبت به انجام فعل پدید می‌آید. پس از شدت یافتن شوق، اراده آن به¬وقوع می‌پیوندد و درپی اراده، عضلات بدن به¬منظور انجام فعل به حرکت درمی‌آید (الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعه، ص299).

أ و لا حرّ یدع هذه اللّماظة لأهلها فلیس لانفسکم ثمن الا الجنه، فلا تبیعوها بغیر ها

بسم الله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_79
#جلسه_361
#قالب ؟

أ و لا حرّ یدع هذه اللّماظة لأهلها فلیس لانفسکم ثمن الا الجنه، فلا تبیعوها بغیر ها

این روایت شریف که ظاهرا از بیش از یک امام معصوم (ع) نقل شده است در فرمایشات مقام عظمای ولایت مستندی برای اشاره به بحث کرامت انسان قرار گرفته است . ایشان از این روایت چنین استفاده میکنند که معامله ای در کار است، لماظه ( آب بینی یا دهان حیوان ) ای دریافت میشود و بازای آن نفس انسان پرداخت میشود. که در اینجا منظور از لماظه دنیا و احتمالا متاع دنیایی است. ( در آیات شریفه نیز متاع دنیا را متاع فریب بیان کرده است )
این روایت شریفه می فرماید آیا آزادی ( یا آزاده ای ) نیست که این دنیا را برای اهلش رها کند و نفسش را در برابر تنها چیزی که ارزش معامله دارد یعنی جنت معامله کند؟ که این اشاره دارد به میزان ارزشمندی نفس انسانی که با هر چیزی قابل معامله نیست. از طرفی – همان گونه که محمل اصلی استفاده ی این روایت توسط مقام عظمای ولایت بحث آزادی است – این روایت شریف کرامت و ارزشمندی انسان را گره میزند به بحث آزادی که این مساله دلالت های خاص خودش را در بسط مساله ی کرامت انسان نیز می تواند داشته باشد.

حال از این رهگذر به سمت چند مساله میتوان رهیافتی حاصل کرد:

در مجاری ای که بحث کرامت انسانی را مطرح میکنیم ( مثلا تعاملات انسانی مان ) مسائل مربوط به کرامت یک زاویه ی جدیدی پیدا میکنند و آن هم چیزی شبیه همین مساله ی معامله است. در واقع از جهتی کرامت را با معنای «ارزشمندی» مساوق دانسته ایم و از همین جهت به مقوله ی معامله سرک کشیده ایم، که مبتنی بر آن می توان به بحث «لزوم تناسب ارزش ثمن و مثمن» پرداخت.

این زاویه ی جدید مثلا می تواند چنین تبلوراتی داشته باشد : در رفتار خودم با این انسان، نفس گرانبهای انسانی او را هم سنگ با چه چیزی پنداشته ام و در حال معامله ی آن با چه چیزی هستم؟ مثلا آیا برای تشفی خاطر خویش، ممکن است نفس او را پایمال کنم؟ یعنی آیا نفس او را با آسودگی خاطر خویش میتوانم معامله کنم؟

یا مثلا در مقام تصمیم گیری برای یک جمع، آیا میتوانیم نظر یک شخص را ندید بگیریم؟ مثلا آیا می شود نفس یک انسان را با تامین رضایت اکثریت معامله کرد؟

و یا مثلا در مواقفی که با انسانی مواجه هستیم که او خود برای نفس خویش عملا ارزش چندانی قائل نیست و آن را با دنیا معامله میکند، چه باید کرد؟ و تبلور این زاویه چگونه خواهد بود؟

یا مثلا در مواقفی که انسانی در حال ندید گرفتن ارزشمندی ما یا دیگران است؟ ( تعارض ارزشمندی چند انسان ) در اینجا پیامد این نگاه ها چگونه میشود؟

#تقریر جلسه361-14000921

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_361
#تقریر
جلسه361-14000921

🔺شرح40حدیث
مقوله ی ترسیدن و امید داشتن هر دو با هم نیاز روحی انسان است. یعنی وقتی انسان به دل خودش مراجعه می کند می بیند که به ترسیدن و امید داشتن احتیاج دارد. چیزی که در فرهنگ اسلامی ترسیم می شود، کمال بی اعتمادی،یأس و خوف از خود است. و کمال اعتماد به خداوند متعال. فطرت انسان هم با خوف به نشاط می رسد و هم با رجا، فقط رجا کافی نیست. اینجا بحث های بسیار جدی وجود دارد که خوف از چه یا رجا به چه چیزی؟ عقلانیت بالایی اینجا وجود دارد. خیلی باید ممنون حضرت امام ره باشیم به خاطر این نوشته، چون کاملا مورد اعتماد و اطمینان است.

🔰مصائب مردم سالاری(ادامه از قبل)

بحث ما مردم سالاری نیست. بحث ما عمیق تر است، ما در مورد ولایت عامه مردم می خواهیم بحث کنیم.

در همین مردم سالاری هم اگر بخواهیم دقت بکنیم، سالاریت یک دورخیزدرونی دارد که باید دیده شود. البته خود غربی ها هم این را دیده اند و به این مسئله توجه دارند و در نظام تربیتی شان اعمال کرده اند.

یکی از مسائل اساسی این است که واقعا باید به مردم القا شود که شما محترم هستید.

باید به بحث مردم سالاری راهبردی نگاه کرد. مسئله عمیق تر از این حرف ها است اندیشه ی اجتماعی ما به مردم سالاری نظر دارد. یعنی مسئله اعتقادی است نه راهبردی. این را نتوانسته ایم به نسل اول و دوم این انقلاب آموزش بدهیم. البته باهوش هایی که همیشه بوده اند این را متوجه شده اند و احساس می کردند که مسئله عمیق تر از این انتخابات هایی است که برگزار می شود.

واقعا احساس من است که یکی از چیزهایی که باید دست بگیریم، مردم سالاری است و وقت آن هم رسیده است. کارهای اقتصادی و امنیتی و حاکمیتی انجام شده است و نباید بهانه ای برای نپرداختن به مردم سالاری باشد. الان وقت تأکید روی مردم سالاری و آزاداندیشی و اخوت است.

این مقوله ی مردم سالاری باید بررسی شود مردمی که سالار هستند در درون چه تجهیز و آمادگی دارند. یکی اینکه نگاه مثبت و احترام آمیزی به خودشان دارند، البته کلا به انسان نگاه احترام آمیز دارند. دیگر اینکه خودشان را مؤثر می دانند و به اثرشان امید دارند و احساس می کنند که واقعا صحنه را تغییر می دهد.

اگر شما می خواهید که افراد به خودشان احترام بگذارند و اقتدارات بی نهایتی برای خودشان قائل باشند، باید این ها را تکریم کنید. تکریم یعنی اینکه اولا باید احترام افراد حفظ شود. ثانیا باید به افراد میدان داده شود و … خیلی این بحث وسیع است. بحث به اینجا رسیده بود که در عملیات تکریم گاهی موانعی پیش می آید. البته احساس می کنیم که فقه باید در این موقف باشد و مسائل را حل کند. فقه باید به ما بگوید که چگونه باید مردم سالاری را پیاده کنیم. اگر یک مقداری لوازم مردم سالاری را بدانید، متوجه می شوید، خیلی از کسانی که فکر می کنند مردم سالاری را قبول دارند، اصلا اعتقادی به آن ندارند. نباید سادگی کرد. اگر بر این بحث تسلط داشته باشید متوجه می شوید که خیلی ها مردم سالاری را قبول ندارند.

این را به تجربه متوجه شدم که به فرهنگ پشتیبان تکریم احتیاج داریم تا بتوانیم به مردم سالاری بپردازیم. این کاری است که قرآن می کند، به خاطر اینکه آقا رسول اکرم ص برخوردهای گرمی می کنند، مردم نمی دانند چطور باید رفتار بکنند، اینجا قرآن تذکر می دهد. این پشتیبانی از یک رفتار کریمانه است که در محیط دارد پخش می شود.

#تقریر جلسه361-14000921

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_361
#تقریر
جلسه361-14000921

🔰14. [ضدیت با ضد عقل]

اینجا چند نکته مطرح شد:

1. عقل. باید معلوم شود که منظور از عقل اسلامی چیست. این نارسایی ها ضربه های بدی می زند.

2. ضد عقل چیست؟ آیا یک چیز است یا چند چیز است؟ آیا ضد عقل می تواند یک رویه و فرهنگ یا تمدن باشد؟ اگر جایگاه عقل معلوم باشد، همان کسی که عقل را معرفی میکند در باب ضدیت با عقل هم اندیشه دارد و امکان دارد ایده های نو مطرح کند.

3. ضدیت با ضد عقل یک مشخصه برای اسلام است.

➖الان اتفاقی که افتاده است این است که به اسم عقل دارد با عقل مبارزه می شود. الان اگر بخواهیم حرف دینی بزنیم، عقلانی حساب نمی شود! این کدام عقل است که در مناسباتش نمی تواند عقل دینی را بفهمد؟

این مانند تعریف علم است. اگر علم را طوری تعریف بکنید که همه ی دانایی های واقعی و مؤثر و سرنوشت ساز شما از دایره ی علم خارج شوند و عنوان ارزش به خود بگیرند، خیلی خطرناک است. اینکه اعتبار علم را از بخش خوبی از دانایی ها بردارید، قطعا قتل عام به راه انداخته اید.

➖رابطه ی عقل و دین. اینکه عقل در فضای دینی تا کجاها می تواند امکان استفاده داشته باشد.

ما باید از این فضاها استفاده بکنیم. تردید نداشته باشید که حتما آنچه که دین است و معارف الهی محسوب می شود، با هر چیز ی که کمال است، نسبت دارد. اگر بحث از عقل، باعث ضدیت با دین می شود، یا فهم دینی من ناقص است که این به من ربط دارد. یا اینکه برداشتمان از دین درست است که در اینصورت برداشتمان از عقل نادرست بوده است.

ما می ترسیم که از عقل استقبال بکنیم. اما اگر پایگاه دینی از عقل استقبال نکند، کماکان عقل ضربه زننده است و خطرآفرین است. مثل اینکه اگر از تفریحات سالم استقبال نکنید، تفریح اساسا معنای بدی پیدا می کند. کما اینکه اگر از اقتصاد سالم و پاک استقبال نکنید، اقتصاد به گندابی تبدیل می شود. کما اینکه اگر از سیاست سالم جامعه ی متدین استقبال نکند، سیاست به گند کشیده میشود و … . این را به معنای استقبال زمینی دین از این امور در نظر بگیرید.

کلام جدید
بعضی ها کلام جدید را به معنای مباحث فلسفه ی دین گرفته اند. این خیلی شایع است.
بعضی ها به معنایی که مد نظر شهید مطهری است گرفته اند، به معنای بحث های جدید که مطرح شده است.
یک سری بحث هایی که در مسیحیت مطرح بوده یا یک سری بحث های دیگر را عنوان کلام جدید می دهند.

➖دوگانه ی عقل معاش و عقل معاد. نسبت ایندو با هم چیست. خود این یک اشتراک لفظی از عقل درست کرده است که ما باید این معانی را از هم تفکیک بکنیم.

➖شاخصه ی جامعه ی عاقل چیست؟ تفکر است یا قیام لله است. این اگر روشن شود، آنموقع بحث پیشرفت اجتماعی و جامعه ی پیشرفته خیلی متفاوت می شود. عملا با این معیار غربی ها اصلا ورودی به وادی تفکر نداشته اند.

جامعه ی عاقل. این همان فرهنگ نظری پشتیبان است. عاقل بودن جامعه یک بحث فرهنگی است. هویت عقلانی داشتن جامعه واقعا شدنی است. در نگاه ما هم شخص انسان و هم جامعه می تواند بسیار عاقل باشد و بسیار هم عاشق پیشه و اهل شیدایی و شیفتگی و هیجان.

یکی از عللی که چاقوی نظام سلطه روی شیعه و انقلاب اسلامی کند است و خوب عمل نمی کند این است که الان فکر شیعی که انقلاب را دارد مدیریت می کند، عقل و عشق را با هم جمع کرده است. مثلا به مدیریت جنگ که می رسد می بینید که چه عاشقانه وارد صحنه می شود. از طرف دیگر هم می بینید که هیجان و عشق دارد ولی بی کله نیست! اینکه بعضی جاها تعادل ندارد، پذیرفته است و عیبی ندارد.
2️⃣

#تقریر جلسه361-14000921

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_361
#تقریر
جلسه361-14000921

🔰14. [ضدیت با ضد عقل]

ما انتقاد به خودمان زیاد داریم ولی اینکه 40 سال را بدون خیانت به آرمانهای خودمان جلو آمدیم، به خاطر این است که عاقل بوده ایم و عاشق بوده ایم. هر دو این ها با هم بوده است. ما خیلی بی انضباط برخورد نکرده ایم. حتی سفارت آمریکا را هم بی انضباط نگرفتیم. جوان ها گرفتند. هرچند که خیلی حق داشتیم.

حضرت آقا می فرمایند که جهان اسلام تا موقعی که جهاد در سپهر اندیشه ی او زنده بود و در جایگاه مناسب خودش بود، عزیز بود. خطا خیلی داشتیم ولی عزیز بودیم.

مسیحیت زوم کردند و روی این فکر و فرهنگ جهاد اینقدر کار کردند به بهانه ی خشونت و … که مسلمان ها شروع کردند از خودشان دفاع کردن و گفتند که ما جنگ ابتدایی قائل نیستیم! حضرت آقا می فرماید که این شروع انفعال است. آن ضربه ها روی نخبگان ما مؤثر واقع شد. این انفعال به جایی رسید که با یک اسم اعظم خشونت، تمام بروزات را از شما می گرفتند.

خود این جامعه صلح طلب دماری از جامعه ی اسلامی درآوردند که آن سرش ناپیدا! همین هایی که طرفدار صلح بودند… . حضرت آقا تذکر می دهند که مراقب باشید و از هویت خودتان حراست کنید، آن تفکر جهاد بخشی از هویت شما بود ولی توانستند شما را به انفعال بیندازند.

الان حضرت اقا می فرمایندکه ما 40 سال را بدون خیانت به آرمان های خودمان سپری کرده ایم. بعد می گویندکه در برابر فشار وسوسه هایی که غیر قابل مقاومت به نظر می رسید، مقاومت کردیم. وسوسه یعنی فشار، فکری و فرهنگی است. فشارهای دیگر بعد از این ها است. کانون های متعدد خلق وسوسه علیه فکر و فرهنگ و حرکت انقلابی درست کرده اید، 200 سال است که روی این دارد کار می شود. حالا شما که می خواهید حرکت بکنید، این وسوسه ها اجازه نمی دهد. نمی گویم که حرکت ما اشکال ندارد. اما باید این را متوجه بودکه اگر حرکت من اشکال دارد، کل هیکل آمریکا اشکال است. به قول شهید مطهری می فرماید که این حقوق بشر برای ما است. آمریکا را اگر می خواهید بشناسید، ببینید که در ویتنام چه کرده است. این اصلا خلق اروپایی ها است. می فرماید که این ها یک قوم وحشی هستند. اینقدر که کثافت هست در کار این ها هیچ رغبتی برای آدم نمی ماند که از یک چیز این ها استفاده بکند. ایشان در این باره خیلی تند است. حالا حضرت آقا می فرماید که حداقل سخت کوشی را از این ها یاد بگیرید!
شهید مطهری می فرماید که انهم لاأیمان لهم، این ها کاملا مستکبر هستند و به هیچ تعهدی پایبند نیستند.

چه چیزی باعث می شود شما با اینکه دارید می بیند با اینکه سرتاپای وجود این را گند گرفته است، ولی زمانی که شما را تحقیر می کند، تو با او همراهی می کنید! این بخاطر استضعاف است. شما ببینید که چطور مستضعف شده اید که او دزدی می کند، اسمش دزدی نیست، تو یه مگس از روی شیرینی او برداری، دزد محسوب می شوی! چرا خودت هم قبول می کنید.

استکبار یعنی دروغ. استکبار یعنی کوچکی که می خواهد خود را بزرگ نشان بدهد، و چون تکوین اینطور نیست. استکبار یعنی یورش به تکوین و واقعیت. این یعنی برای اینکه مستکبر بخواهد عزیز باشد، شما باید تحقیر شوید. استکبار روی تحقیر تمرکز می کند و برای اینکه مطاوعه را بپذیرید و تحقیر شوید، استکبار مجبور است که از ارعاب استفاده کند، فلذا رویه شیطان یخوف اولیائه است. پس باید گفت به اندیشه ی شجاعت احتیاج داریم. این فقط در میدان جنگ نیست. در عرصه های فکری هم هست. حضرت آقا می فرماید که اگر خودباور نباشید، آزاداندیش نمی شود.

اراده چیست و راه تقویت آن چیست؟

یادداشت_مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#جلسه_361
#یادداشت_102

اسلام ضد ضد اراده هاست.
اراده چیست و راه تقویت آن چیست؟
اراده یک قدرت درونی و وابسته به عقل است که میتواند در مقابل قدرتها و کشش های بیرونی انسان را در مسیر تصمیمی که با مصلحت سنجی گرفته است حرکت دهد و ثابت قدم بدارد.
مرحوم امام خمینی ره عزم را جوهره ی انسانیت و آنرا منزلی بعد از منزل تفکر میدانند یعنی برای صاحب عزم شدن باید ابتدا تفکر کنیم و خود را در این تفکر به هدف از خلقت و عاقبت کار و وضعیت رقت بار فعلی خود سرزنش کنیم و به استنطاق دربیاوریم.
به نظر میرسد روایت ضادّوا التّوانی بالعزم اشاره به همین نکته داشته باشد. اینکه انسان بخواهد سستی را با عزم از بین ببرد نشان از لزوم مقدمه ای عزم آفرین دارد که در بیان امام همان تفکر است..
“….پس ای برادر بکوش که صاحب عزم و دارای اراده شوی که خدای نخواسته اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی انسان صوری بیمغزی هستی که در آن عالم بصورت انسان محشور نشوی….
….و جرأت بر معاصی کم کم انسان را بی عزم میکند و این جوهر شریف را از انسان می رباید.
…استاد معظّم ما می فرمودند بیش از هر چه گوش دادن به تغنّیات سلب اراده و عزم از انسان میکند.
…از خداوند تبارک و تعالی در خلوت بخواه تو را در این مقصد همراهی فرماید و رسول اکرم و اهل بیت او را شفیع قرار بده تا خداوند به تو توفیق عنایت فرماید….

و از جمله میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
– صبرورزی در انجام عبادات و نماز اول وقت و بطور کلی صبوری کردن یک تمرین بزرگ برای تقویت اراده است.
قرآن کریم می‌فرماید: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»

-حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «لَا تَجْتَمِعُ عَزِیمَهٌ وَ وَلِیمَهٌ مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْیوْمِ وَ أَمْحَى الظُّلَمَ لِتَذَاکِیرِ الْهِمَمِ»: عزم و تصمیم برای رسیدن به کمالات، با سورچرانی و راحت‌طلبی سازگار نیست، چه بسیار خواب‌هایی که تصمیمات روز را بر هم می‌زند و چه بسیار تاریکی‌هایی که یاد همت‌های بلند را از خاطره‌ها زدوده است.

مقدمات اراده، موانع شکل گیری آنها و راه حل رفع آن موانع

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_22
#جلسه_361
#ایده‌پردازی
(قسمت دوم)

💠 مقدمات اراده، موانع شکل گیری آنها و راه حل رفع آن موانع 💠

با توجه به یادداشت 21، دانسته شد که مقدمات اراده، سه چیز هستند: تصور، تصدیق و شوق.
در ادامه بطور خلاصه به موانع هر کدام از مقدمات اشاره کرده و راه حل هر کدام را نیز بیان می کنیم. (قابل توجه خوانندگان، این موانع و راه حل هایی که در ادامه بیان می شود، کاملا ذوقی می باشد)

🔵 مقدمه اول اراده (تصور): تصور مصلحت فعل
🔶مانع تصور: جهل و ناآگاهی
▪️ راه حل:
1- آگاهی سازی (افزایش علم و اطلاعات)
2- ذهن سازی (تمرکز ذهن برای کنترل خطورات و تصورات ذهن)

🔵 مقدمه دوم اراده (تصدیق): تصدیق و پذیرش مصلحت فعل
🔶مانع تصدیق:
1- ضعف قوه تفکر انسان (عدم فهم هدف زندگی – عدم فهم و درک صحیح از جهان، پدیده ها و اتفاقات – عدم فهم مصالح و مفاسد و تحلیل آنها – عدم فهم بایدها و نبایدها و چرایی آنها)
2- عدم پذیرش حق
▪️ راه حل:
1- ایجاد تفکر (متفکر شدن در زمینه هستی شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی)
2- باور سازی یا ایمان سازی

🔵 مقدمه سوم اراده (شوق): انگیزه به انجام فعل
🔶مانع شوق: شوق قوی تر

🔸انوع مانع:
🔹اول: درونی (قلبی): عدم علاقه نسبت به آن رفتار
▪️ راه حل:
1- شوق سازی: قرار دادن برنامه و عمل در ذیل شوق
2- جذاب سازی

🔹دوم: درونی (جسمی): عدم توان جسمی، افسردگی، عادات سوء
▪️ راه حل:
1- آسان سازی
2- عادت سازی
3- ایجاد خودباوری

🔹سوم: بیرونی: مانند آداب و رسوم، قانون های اجتماعی، قضاوت دیگران و غیره
▪️ راه حل: ایجاد حریت

بررسی جایگاه عقل عملی و بنائات عقلا و سیره عقلا و سیره متشرعه و عرف در استنباط احکام شرعی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقل
#بنا_عقلا
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_134
#جلسه_360

 

🔰بررسی جایگاه عقل عملی و بنائات عقلا و سیره عقلا و سیره متشرعه و عرف در استنباط احکام شرعی🔰

🔺عقل عملی
احکام عقل قبل از اجتماع را حکم عقل عملی شمرده می شود. احکام عقل عملی غیر قابل انکار می باشد. شارع در نسبت با احکام عقل عملی نفیا و اثباتا نمی تواند ورودی داشته باشد.

🔺بنا عقلا
بنائات عقلا، احکام عقل عملی می باشد اما بعد از اجتماع، تفاوت عقل عملی و بنائات عقلا در همین هست که عقل عملی احکام قبل از اجتماع می باشد ولی احکام بنائات عقلا احکام بعد از اجتماع می باشد که برگفته از همان احکام عقل عملی می باشد. در این ها نیز شاعر نفیا و اثباتا نمی تواند ورودی داشته باشد. التبه این احکام همگی ثابت و عمومی میان همه عقلا می باشد.
بنائات عقلا به سبب بازگشت شان به احکام عقل عملی و این که احکام در این جا براساس یک اضطراری وضع شده است، غیر قابل انکار می باشند. مانند حجیت و اصالت ظهور.

🔺سیره عقلا
سیره عقلا همان عمومیت را دارد ولی لزوما ریشه در عقل عملی ندارد. این سیره یا طریق رسیدن به بنا عقلا می شود . یا طریق رسیدن به کتاب و سنت . و خودش منبع نیست ، و فقط کاشفیت دارد. سیره می تواندکاملا فرهنگی و عادی باشد. که اگر به بنا عقلا برگردد با حجیت عقل حل می شود و اگر به سیره بازگردد با حجیت سیره و شرایط آن ، درست می شود.

🔺سیره متشرعه
سیره متشرعه دقیقا همان سیره عقلا است فقط در یک فضای خاص، و آن عمومیت را ندارد و چون عمومیت را ندارد قطعا به عقل برنمی گردد. و نوعا مجتهدین آن را ضعیف تر دانسته اند.

🔺عرف
عرف همان نگاهی است که در تبیین مفاهیم و تشخیص مصادیق آورده می شود و در طریق استنباط حکم شرعی دخالتی ندارد و فقط در موضوع وارد می شود و فقط گاهی برای اجرا آن حکم شرعی کمک می کند. عرف موضوع حکم است ، منبع حکم نمی باشد.

♻️از میان این پنج مورد عقل عملی و بنا عقلا نقش منبعیت را در استنباط حکم شرعی دارند فلذا در عرض کتاب و سنت قرار میگرند. و سیره عقلا و سیره متشرعه، نقش کاشفیت از کتاب و سنت را ایفا می کنند و به تنهایی ارزشی نداشته و با بازگشت به آن دو ارزشمند می شوند. و اعتبارشان در طول اعتبار سنت و کتاب می باشد. و عرف نیز اصلا در جریان استباط احکام شرعی نقشی ندارد.

عقل؛ سراج یا صراط؟

#امید_فشندی
#یادداشت_213
#جلسه_360
#مشخصات_اسلام
#بازتقریر

🔰 عقل؛ سراج یا صراط؟

ارسال رسل و انزال كتب را در كتاب‌های عقاید از آغاز تعلیمش، در مدار #ضرورت طرح و تبیین می‌كنند؛ یعنی چون نیاز ضروری به هدایت داریم و هیچ راهی جز وحی و نبوت نیست، پس ….

از همین تقریرهاست كه تقابل عقل و وحی شكل زاییده می‌شود؛ وحی قرار است عجز و ناتوانی عقل در هدایت و حل مسائل انسانی را جبران كند.

اما آیا در فضایی غیر از ضرورت صفر و یك ریاضی نمی‌شود نسبت هم‌دلانه‌ای میان عقل و وحی برقرار كرد؟
مثل نسبت مادر با كودكی كه تازه می‌خواهد زبان باز كند؟
یا مثل باغبان و دانه‌ها؟

برخی بزرگان عقل را سراج و وحی و شریعت را صراط می‌نامند؛ كه یعنی حركت در متن شریعت است و عقل هم چراغ.

اما چرا عقل صراط نباشد و شریعت چراغ؟
این به واقعیت نزدیك‌تر نیست؟
حتی بیش از این؛ عقل خود مسیر و مسافر و نور راه است، اما وحی و شریعت روغن این چراغ است كه عقل را منوّر می‌كند.

اصلا تفاوت ساده‌ای نیست!

چه عقلی می خواهیم؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_79
#جلسه_360
#نقد

🔰 چه عقلی می خواهیم؟

مباحث کلام اسلامی معمول، با عقل شروع می شود. ابتدا با عقل وجود خداوند، ضرورت بعث رسل، عصمت و برخی معارف پایه را اثبات می کنند و پس از آن، ما در سایر حوزه های دین تقریبا با عقل خداحافظی می کنیم.

ممکن است کسی بگوید که خیر، ما از عقل در معارف و احکام دینی بسیار استفاده می کنیم؛ اما سوالی که می پرسیم، اینست که اگر جایی عقل با استدلال آزاد به نقطه ای رسید، که مثلا حکم به عدم وجود خدا کرد، برخورد شما چیست؟

طبیعتا، با شدت کم و زیاد، مسلمین به راحتی این عقل را کنار گذاشته و به آن توجهی نمی کنند. تازه جالب است که در مشخصات می گوییم دین طرفدار عقل و عقلانیت آزاد است و با ضد عقل، ضد است …

مگر دعوای سقیفه چیست؟ شیخین معتقدند که می خواهیم جامعه اسلامی را با قرآن و پس از آن، با عقل اداره کنیم و شیعه دقیقا همین نقطه را، انحراف جامعه مسلمین می داند، که با کنار گذاشتن معصوم به عقل روی بیاوریم. (کما اینکه نقطه آغازین درگیری تمدن اسلامی با تمدن غرب، همین نقطه است.)

با مطالعه آثار متفکرین مسلمان، متوجه می شویم که عقلی که مسلمانان به دنبال آن هستند، عقلی است که شریعت را بهتر بفهمد. یعنی در واقع ما عقل را می خواهیم برای فهم شریعت، صرفا.

عقل قربان كن به پيش مصطفی
حَسْبِيَ اللَّهُ گو كه الله ام كفی

آنجا که آوینی می فرماید: «عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو ؛ و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه ی خورشید نَبُرد، عشق را در راهی که می رود، تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست.» یا اینکه می گوید:«عقل معاش می‌گوید که شب هنگامِ خفتن است، اما عشق می‌گوید که بیدار باش، در راه خدا بیدار باش تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجود حق اتصال یابد. عقل معاش می‌گوید که شب هنگام خفتن است، اما عقل معاد می‌گوید که همه‌ی چشم‌ها در ظلمات محشر، در آن هنگامه‌ی فزع اکبر، از هول قیامت گریانند، مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد. عقل معاش می‌گوید که شب هنگام خفتن است، اما عشق می‌گوید: چگونه می‌توان خفت وقتی که جهان ظلمتکده‌ی کفرآبادی است که در آن احکام حق مورد غفلت است؟ عشق می‌گوید: چگونه می‌توان خفت وقتی که هنوز خون گرم امام عاشورا از زمین کرب و بلا می‌جوشد و تو را فرا می‌خواند؟ چگونه می‌توان خفت و جهان را در کف جهال و قد‌اره‌بندها رها کرد؟ نه، شب هنگام خفتن نیست.» ، به راحتی می توان فهمید که ما عقلی را می خواهیم، که ما را به حکم شرع برساند و برای عقل های دیگر، احترامی قائل نیستیم.

قل منور عقل است اما منور !

#یادداشت
#یادداشت_101
#مشخصات_اسلام
#جلسه_360
#سعید_خورشیدی
#ایده_پردازی

#عقل_منور_عقل_است_اما_منور !

کانت عقل را ناتوان از فهم مسائل الهی میداند و سعی میکند این مسائل را به نحوی فرا عقلی اثبات کند.
این ممکن است در ابتدا به مذاق ما خوش بیاید. یعنی گمان کنیم که خدایی داریم و شریعتی داریم و الهیاتی داریم که دست نایافاتنی است و بالاست و …
اما این نکته را نباید از قلم انداخت که حذف این مجودات از دنیا و حیات مادی، راه ارتباط را سد میکند.
اگر طناب متعلق به بیرون از چاه است و سنخیتی با چاه ندارد، پس هرگز نمیتواند وسیله بیرون کسی از چاه باشد !
این تفکر ریشه در اندیشه ای به نام #الهیات_تنزیهی دارد.

الهیات تنزیهی، دستگاه فکری انسان را مختل میکند !
از طرفی اجازه نمیدهد تا خدا را موجود واقعی بشماریم و دعوت میکند به اعتقاد به خدای مبهم که حتی وجودش هم وجود نیست و به حکم عدم سنخیت، هیچ راهی بین خلوق مادی غرق کثرات و ترکبات با او نیست !
از طرف دیگر، هرچه از آن منبع قدسی افاضه میشود را در هاله ای از نور پیچانده و اجازه دسترسی عقول انسان ها به آن را نمیدهد. هر خواهشی برای فهم آن را نیز سخت نفی میکند.

انگیزه مروجان الهیات تنزیهی را میشود تحلیل کرد !
ممکن است آنها برای مقابله با یک جریان انحرافی از سمت مقابل پدید آمده باشند و بخواهند از عرفی شدن و ناچیز شمردن الهیات جلوگیری کنند.
ممکن است آنان عاقلانی باشند که در الهیات تعقل کرده اند و واقعا راهی برای حل تعارضات نیافته اند ! باب فهم را بر خود بسته دیدند و این مشاهده را صادقانه برای جامعه گزارش کرده اند. ولو به قیمت جدایی دین از عقلانیت تمام شود.

راهکار چیست ؟
به نظر می آید نباید عقل را فراتر از مسائل دینی ، یا دین را فراتر از مسائل عقلی معرفی کرد !
بلکه باید عقل را دارای مراتب دید ! مرتبه ای از عقل، درگیر حواس خمسه است و مرتبه ای از عقل در ملکوت سیر میکند.
کلیدواژه عقل منور در تبیین این مراتب عقل میتواند راهگشا باشد.

تحلیلی اجتماعی از آثار مخرب ربا در بیان علامه طباطبایی:2

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_139
#جلسه_360
#اندیشه_ربا
#باز_تقریر
🔰تحلیلی اجتماعی از آثار مخرب ربا در بیان علامه طباطبایی:
💠بخش دوم

علامه طباطبایی در تفسیر آيات 275 الى 281 سوره بقره بعد از بیان تفسیر خودشان از این آیات “بحثٌ علمی فی الربا” مطرح کرده و یک تحلیل تمدنی از ربا عرضه میکنند:
گزارشی مختصر همراه با متن بیان ایشان تقدیم می شود:

4️⃣مقام چهارم: مشتبه شدن هدف و وسیله
– پول که وسیله بود هدف شد
– اصل معاوضه یا برای رفع حاجت بود و در ادامه تبدیل به کاسبی و بهره گیری شد.
– ربای معاوضی هم در همین بستر کاسبی شکل گرفت

فهذه أعمال قدمها الإنسان بين يديه لرفع حوائجه في الحياة، و استقر الأمر بالآخرة على أن الحاجة العمومية كأنها عكفت على باب الدرهم و الدينار، فكان وجه القيمة كأنه هو المال كله، و كأنه كل متاع يحتاج إليه الإنسان لأنه الذي يقدر الإنسان بالحصول عليه على الحصول بكل ما يريده و يحتاج إليه مما يتمتع به في الحياة، و ربما جعل سلعة فاكتسب عليه كما يكتسب على سائر السلع و الأمتعة و هو الصرف.
و قد ظهر بما مر: أن أصل المعاملة و المعاوضة قد استقر على تبديل متاع من متاع آخر مغاير له لمسيس الحاجة بالبدل منه كما في أصل المعاوضة، أو لمسيس الحاجة إلى الربح الذي هو زيادة في المبدل منه من حيث القيمة، و هذا أعني المغايرة هو الأصل الذي يعتمد عليه حياة المجتمع، و أما المعاملة بتبديل السلعة من ما يماثله في النوع أو ما يماثله مثلا فإن كان من غير زيادة كقرض المثل بالمثل مثلا فربما اعتبره العقلاء لمسيس الحاجة به و هو مما يقيم أود الاجتماع، و يرفع حاجة المحتاج و لا فساد يترتب عليه، و إن كان مع زيادة في المبدل منه و هي الربح فذلك هو الربا، فلننظر ما ذا نتيجة الربا؟

5️⃣مقام پنجم: ربا و انواع آن و نتایج و آثار آن
– ربا مایه هلاکت حیات اجتماعی انسانها
– ربای بین اغنیا و فقرا: ربا عامل ایجاد فاصله طبقاتی
– توضیح فساد مدنی و هرج و مرج عاقبت شیوع ربا
– ربای تجارتی که اساس کار بانکها می باشد؛ توضیح اثرات و پیامدها
– تراکم فاحش ثروت نزد عده ای انگشت شمار تنها سبب شیوع کمونیسم

الربا- و نعني به تبديل المثل بالمثل و زيادة كإعطاء عشرة إلى أجل، أو إعطاء سلعة بعشرة إلى أجل و أخذ اثنتي عشرة عند حلول الأجل و ما أشبه ذلك- إنما يكون عند اضطرار المشتري أو المقترض إلى ما يأخذه بالإعسار و الإعواز بأن يزيد قدر حاجته على قدر ما يكتسبه من المال كأن يكتسب ليومه في أوسط حاله عشرة و هو يحتاج إلى عشرين فيقرض العشر الباقي باثني عشر لغد و لازمه أن له في غده ثمانية و هو يحتاج إلى عشرين، فيشرع من هناك معدل معيشته و حياته في الانمحاق و الانتقاص و لا يلبث زمانا طويلا حتى تفنى تمام ما يكتسبه و يبقى تمام ما يقترضه، فيطالب بالعشرين و ليس له و لا واحد (20- 0 المال) و هو الهلاك و فناء السعي في الحياة.

ربای بین اغنیا و فقرا
و أما المرابي فيجتمع عنده العشرة التي لنفسه و العشرة التي للمقترض، و ذلك تمام العشرين، فيجتمع جميع المالين في جانب و يخلو الجانب الآخر من المال، و ليس إلا لكون الزيادة مأخوذة من غير عوض مالي، فالربا يؤدي إلى فناء طبقة المعسرين و انجرار المال إلى طبقة الموسرين، و يؤدي ذلك إلى تأمر المثرين من المرابين، و تحكمهم‏ في أموال الناس و أعراضهم و نفوسهم في سبيل جميع ما يشتهون و يتهوسون لما في الإنسان من قريحة التعالي و الاستخدام، و إلى دفاع أولئك المستخدمين المستذلين عن أنفسهم فيما وقعوا فيه من مر الحياة بكل ما يستطيعونه من طرق الدفاع و الانتقام، و هذا هو الهرج و المرج و فساد النظام الذي فيه هلاك الإنسانية و فناء المدنية.

ربای تجارتی که اساس کار بانکها می باشد
هذا في الربا المتداول بين الأغنياء و أهل العسرة، و أما الذي بين غيرهم كالربا التجاري الذي يجري عليه أمر البنوك و غيرها كالربا على القرض و الاتجار به فأقل ما فيه أنه يوجب انجرار المال تدريجا إلى المال الموضوع للربا من جانب، و يوجب ازدياد رءوس أموال التجارة و اقتدارها أزيد مما هي عليها بحسب الواقع، و وقوع التطاول بينها و أكل بعضها، بعضا و انهضام بعضها في بعض، و فناء كل في ما هو أقوى منه فلا يزال يزيد في عدد المحتاجين بالإعسار، و يجتمع الثروة بانحصارها عند الأقلين، و عاد المحذور الذي ذكرناه آنفا.

چرا گرگیج (ها) خطرناکند؟!

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_91
#جلسه_360

چرا گرگیج (ها) خطرناکند؟!

مولوی گرگیج که در این چند سال اخیر حواشی کمی نداشته این بار نیز سخنانی بیان کرد که در حکم بنزین روی آتش بود. به نظر می رسد به هیچ وجه نباید از وی با این مبنا که قصد توهین نداشته دفاع کرد چرا که اگر اینگونه سخن گفتن تبدیل به روال شود، آینده ی بسیار خطرناکی در انتظار جامعه خواهد بود.

اگر چه می توان این را از سیاق کلمات جناب مولوی و همچنین متن عذرخواهی که امروز منتشر شده فهمید که وی قصد جسارت به ساحت اهل بیت پیامبر را نداشته است اما بدون شک با این گفتار خود به عقاید و هویت جامعه شیعی حمله کرده است. واکنش گسترده ای که این گفتار در طیف های گسترده ای از عموم شیعان ایجاد کرد بهترین دلیل این مطلب است که بسیاری این طور برداشت کرده اند که به هویتشان حمله شده است. به بیان دیگر جناب گرگیج تلاش کرده است تا با لازمه گرفتن ( البته این لازمه قطعا غلط است و هیچ تلازمی در واقع وجود ندارد) از اعتقادات شیعه آن ها را در دو گانه ای قرار دهد که در نهایت مجبور به پذیرش عقاید اهل سنت در رابطه با خلفا شوند.

اما نکته ی اساسی در برخورد با این ماجرا این است که این اتفاق را باید فراتر از یک مصداق و به عنوان یک رویکرد مورد توجه قرار داد. رویکردی که اساس و پایه ی آن بر شعله ور کردن آتش اختلافات مذهبی و حمله های ( ولو مودبانه) تاریخی و کلامی به اعتقادات سایر مسلمانان است. اساسا این بازی به قدری خطرناک است که هیچ برنده ای در کار نخواهد بود. سخنوران و نویسندگان شیعه و سنی که در تمام سال به طور مداوم مشغول تاخت و تاز ( ولو مودبانه) به حریم اعتقادات وهویت طرف مقابل هستند باید بدانند که ادامه دادن این زد و خوردها به هیچ وجه موجب پیروزی و یا حتی اسکات خصم نخواهد شد.

این که برخی خیال می کنند که اگر در منابر و تریبون های رسمی شیعی بیش از این به عقاید اهل سنت حمله می کردیم و در مورد شخصیت های مورد احترام آن ها تحلیل های تاریخی ارائه می دادیم امروز این صحبت ها از تریبون نماز جمعه آزاد شهر شنیده نمی شد، در نهایت خطا و اشتباه است.
چرا که هر چه حملات اعتقادی تاریخی از این سو افزایش کند موجبات ازدیاد واکنش طرف مقابل خواهد بود. حتی در همین مصداق نماز جمعه اخیر مولوی گرگیج واضح است که این سخنان غیرقابل قبول، خود به نوعی در واکنش به سخنان غیر قابل قبول دیگری است که از این طرف بیان شده است. و اساسا این دعوا تبدیل به یک دور باطل شده که هر طرف برای دفاع از خود به دیگری حمله می کند و همین باعث تند و رادیکال شدن بیش از پیش فضا خواهد شد.
بنابراین در این ماجرا تنها نباید امام جمعه اهل سنت آزادشهر را مقصر دانست. بلکه همه ی کسانی که همانند مولوی گرگیج به این اختلافات و دعواها در فضای عمومی جامعه دامن زده و به بهانه دفاع از عقاید خود به عقاید سایرین حمله می کنند در این اتفاق و امثال این اتفاق مقصر هستند. چه شیعه و چه سنی!
فلذا این به هیچ وجه قابل قبول نیست که عده ای به عنوان شیعه هر توهین و حمله ای را به مقدسات اهل سنت در سطح عمومی جامعه روا می دارند و هیچ واکنشی در برابر توهین های صریح جریان انحرافی در شیعه به مقدسات اهل سنت ندارند ولی وقتی این حمله ها با پاسخ غیر قابل قبول طرف مقابل مواجه می شود داعیه دار وحدت شده و فریاد توهین به مقدسات مردم را بلند کرده و آتش بیار معرکه شوند!

نقد #یادداشت_134 آقای #محمد_هادی_جوهری

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_20
#جلسه_360
#نقد

💠نقد #یادداشت_134 آقای #محمد_هادی_جوهری 💠

نقد و ملاحظاتی نسبت به این یادداشت وجود دارد که در قالب سه نقد به آنها اشاره می کنم:
🔸نقد اول: با تتبعی که در کتب فقهی و اصولی داشتم، فرقی میان سیره عقلا و بناء عقلا نیافتم. به نظر می رسد فرقی که نگارنده میان این دو گذاشته اند، وجهی ندارد مگر اینکه اصطلاحی جدید باشد و الا در اصطلاح میان فقها و اصولیون، سیره عقلا و بناء عقلا، یک چیز هستند

🔸نقد دوم: در اینکه سیره و بناء عقلا، یک دلیل هستند یا کاشف از سنت، در میان علما اختلاف است. بعضی مانند مرحوم اصفهانی و شاگردشان مرحوم مظفر می گویند چون شارع از عقلا و بلکه رئیس عقلا است، پس عمل عقلا، خودش حجت و دلیل است. بنا بر این نظریه، ردع شارع از سیره عقلا ممکن نیست و اگر شارع در جایی ردعی کرده باشد، در حقیقت این ردع به معنای عدم تحقق صغرای سیره است نه ردع سیره محقق شده.
اما بنا بر نظر مشهور فقها سیره و بناء عقلا، مستقلا دلیل نیست و برای حجیت، نیازمند به امضا یا عدم ردع شارع است.

▪️ البته در اینکه حقیقت سیره عقلا چیست، سه نظریه کلی وجود دارد:
اول(مشهور و مرحوم امام): عمل خارجی عقلا.
دوم (شهید صدر): ارتکاز عقلا
سوم (محقق عراقی و استاد لاریجانی): التزام و بناء عقلا

🔸نقد سوم: در فرق میان سیره متشرعه و سیره عقلا، اکثر فقها اینگونه توضیح می دهند: سیره عقلا یعنی سیره عقلا بماهم عقلا یعنی جهت صدور فعل از آنها، عقل است و سیره متشرعه یعنی سیره متشرعه بماهم متشرعه یعنی جهت صدور فعل از آنها، شرع است.
مشهور فقها می گویند در سیره متشرعه، نیازی به امضا نیست برخلاف سیره عقلاء که چون صاحبان آن سیره، ربط مستقیمی به شارع ندارند، نیازمند به امضا دارد ولی در سیره متشرعه، صرف اثبات صغرای آن، به معنای این است که آن عمل از شارع است و دیگر نیازی به امضای آن نیست. چراکه صاحبان سیره متشرعه، مستقیما کشف از وجود نظر شارع می کند.
حال عجیب است که چطور آقای جوهری می فرمایند فقها نوعا سیره متشرعه را ضعیف تر از سیره عقلا دانسته اند و حال آنکه امر دقیقا بالعکس است.

#تقریر جلسه360-140009

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_360
#تقریر
جلسه360-140009

🔰14. [ضدیت با ضد عقل]

14. ضدّيت با ضدّ عقل: اسلام عقل را محترم و او را پيامبر باطنى خدا مى‏شمارد. اصول دين جز با تحقيق عقلانى پذيرفته نيست. در فروع دين، عقل يكى از منابع اجتهاد است. اسلام عقل را نوعى طهارت و زوال عقل را نوعى «محدث» شدن تلقّى مى‏كند، لهذا عروض جنون يا مستى نيز همچون بول كردن يا خوابيدن، وضو را باطل مى‏سازد. مبارزه اسلام با هر نوع مستى و حرمت استعمال امور مست‏كننده مطلقا، به علّت ضدّيت با ضدّ عقلهاست كه جزء متن اين دين است.

عقل محترم است و جایگاهش هم این است که حرف های حق رابه انسان می رساند. در نسبت به دین تکوینی و عقلی و دین نقلی، اینطور است که اصول دین جز با تحقیق عقلانی پذیرفته نیست. اول باید اصول دین با تحقیق عقلانی پذیرفته شود و بعد انسان در سلک متدینین دربیاید و الا اسم این دین داری نیست، فرهنگ است. مثلا در فرهنگ شما کفش ها را زیربغل می زنند و به مجلس وارد می شوند، همه هم این کار را می کنند، خوب و بدش را هم کاری نداریم، اگر می خواهی اینجا راحت زندگی بکنی، باید این کار را بکنید.

انجام کار به خاطر فرهنگ بودنش فرق می کند با اینکه اصول دین را از صافی عقل بگذرانید و تحقیق عقلانی بکنید و بپذیرید. آن موقع انسان در وادی دین داری عقلی وارد می شود.

عقل منبع فهمیدن حرف شارع است. یعنی آشکار می کند که حرف شارع چیست.
در تراز عقل بودن در شریعت اسلامی یک نوع طهارت و نورانیت حساب می شود. از این تراز خارج شدن از دست دادن یک طهارت محسوب می شود. کما اینکه اگر شما وضو داشته باشید، دچار زوال عقل شوید، وضو را از دست می دهید.

در حیات سعادتمندانه ای که خدا به ما هدیه داده است، جایگاه عقل را باید خوب پرداخت و روشن کرد.
قلب، حس، نقل؛ جایگاه های قابل بحثی دارند و خود عقل یک بحث مستقل دارد و باید روشن شود که اسلام چه نگاهی به عقل دارد و چه توقعی از آن دارد و چه توصیه هایی به سمت عقل دارد و برای حراست از عقل چه شریعت و انضباطی درست کرده است. حتی مثلا در خیلی از توصیه ها آنجایی که درگیری را تأکید می کند به خاطر رشد عقلی است چون با رشد عقلی تراز انسان تغییر می کند.

🔺تراز انسان تراز عقل است

بسته به میزان شکوفایی عقل، تجربه های انسان متفاوت است. عقل هم به معنایی دانایی و هم به معنای هوشیاری مد نظر است. چون گاهی دانایی هست غفلت هم هست. در این حال عقل از شما کوچ کرده است و به رخوت افتاده یعنی در دسترس قرار ندارد.

عقل در تمام تجربه های انسان حضور دارد. انصافا هم چیز ساده ای نیست. این خیلی تجربه شده است، وقتی تراز عقل انسان جا به جا می شود، لحظات، معنا و مفادش تغییر می کند، البته مفاد و نورانیت ها سهم خودشان را دارند.

زمانی که عقل کامل می شود بروزاتی دارد؛ مثلا اذا تم العقل نقص الکلام. این موقف متینی است. خیلی به این عبارت نزدیک است عباد الرحمان الذین یمشون علی الارض هونا. عقل متانت می آورد و باعث کشف راه های میان بر می شود، عقل مناسبات انسان را با محیط کلا عوض میکند. گاهی ما این را باور نمی کنیم. مثلا می گوییم که اینجا پنج تا پله وجود دارد و اصلا ربطی به این ندارد که من عاقل باشم یا دیوانه! اما در حیات انسانی اینگونه نیست. انسان اگر به مرتبه ی عقل راه پیدا بکند، قطعا خدا مناسباتش را تغییر می دهد.

مثلا اگر انسان شروع کند و مناسبت عاقلانه ای را با هستی برقرار کند، مناسبات هستی با او تغییر می کند. این همه چیزی نیست که با دانستن حل شود.

انسان در مرتبه ی عقل احساس شرافت می کند. والله یدعوا الی دار السلام. احساس می کند که انسان تفسیر می شود و احساس می کند که هستی متین است، زندگی متین است. این آدم معنای لحظات زندگی اش عوض می شود. یقین بدانید که مناسبات محیطی با این آدم تغییر می کند.

عالم خیلی هوشیارتر از آنی است که ما فکر می کنیم. عالم خیلی منتظر ما است، به تعبیری صبح که روشن می کنید، نگاه می کند که تو کی هستی تا ارتباط مناسب برقرار کند. مثلا اگر مثل پیغمبر از خواب بیدار شویم همه ی مناسبات محیطی به هم می ریزد. این توضیح حکمی دارد. اصلا اینکه شما در هستی هستید، کل عالم با شما یک سری مناسباتی دارد.
یک عقلی هم در اسلام توضیح داده شده است. مثلا انسانی که با مردم مدارا می کند عاقل است. مداراة الناس، نصف العقل. السمت یورث العقل. یک سری احکام اینطور هم داریم. شریعت عقل را خیلی تحویل گرفته است.

#تقریر جلسه360-140009

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_360
#تقریر
جلسه360-140009

🔰14. [ضدیت با ضد عقل]

آیت الله بهجت از آقا رسول اکرم ص نقل می کردند:

وَ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : لاَ يَتِمُّ عَقْلُ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَكُونَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ

عقل انسان کامل نمی شود مگر ده خصلت در او ایجاد شود.

اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ اَلشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ

همیشه امید خیر از او می رود. شر ایجاد نمی کند. بعضی ها هستند که اگر پا روی دمشان بگذارید، رسما شرارت می کنند. حضرت آقا در مورد شهید بهشتی می گفتند که انسان مقتدری بود. اما بی آزار. یعنی همه می دانستند که اگر به خود او آزار برسانید، آزار نمی رساند. کاری که به صلاح تو است انجام می دهد.

يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ اَلْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ

یک کار خیر کوچکی را اگر غیر از خودش انجام دهد، این راخیلی بزرگ می شمارد.

وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ اَلْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ لاَ يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ اَلْحَوَائِجِ إِلَيْهِ وَ لاَ يَمَلُّ مِنْ طَلَبِ اَلْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ اَلْفَقْرُ فِي اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلْغِنَى وَ اَلذُّلُّ فِي اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلْعِزِّ فِي عَدُوِّهِ وَ اَلْخُمُولُ أَشْهَى إِلَيْهِ مِنَ اَلشُّهْرَةِ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْعَاشِرَةُ وَ مَا اَلْعَاشِرَةُ قِيلَ لَهُ مَا هِيَ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لاَ يَرَى أَحَداً إِلاَّ قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى إِنَّمَا اَلنَّاسُ رَجُلاَنِ رَجُلٌ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا لَقِيَ اَلَّذِي شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ لَعَلَّ خَيْرَ هَذَا بَاطِنٌ وَ هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ خَيْرِي ظَاهِرٌ وَ هُوَ شَرٌّ لِي وَ إِذَا رَأَى اَلَّذِي هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِيَلْحَقَ بِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلاَ مَجْدُهُ وَ طَابَ خَيْرُهُ وَ حَسُنَ ذِكْرُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ .

این که معصوم ع میگوید، قطعا خودش هم اینطور است. به هر کسی که می رسد می گوید او از من بهتر است و با تقوا تر است.

این عقلی که ایشان می فرماید، در حد مشروب نخوردن نیست، خیلی اسلام به سمت عقل کشیده است. خیلی چیزها را می شود نشان داد که همه ی این ها طراحی شده برای حراست از عقل.

احساس من این است اینکه بگوییم اسلام با ضدعقل ضد است، یعنی طرفدار عقل است. اصلا حق مطلب ادا نمی شود.

اینجا مواجه ی تنزیهی شده است. یک موقع است که شما می گویید اسلام طرفدار عقل است. این برخورد اثباتی و تشبیهی است. اما وقتی می گویید که با ضد عقل ضد است، درگیر می شود و بعد شما فهرستی از درگیری ها را نشان می دهید و می گویید که تمام این درگیری ها به خاطر حراست از عقل است. آن نقطه ی عزیمت این است که اسلام طرفدار عقل است، معلوم است، شروع ماجرا این است. منتها یکی از کارهای متنوع و جسورانه ای که اسلام می کند این است که با هر آنچه که ضد عقل است درگیر می شود. این را می خواسته توضیح بدهد که شما در شریعت این را مشاهده خواهید کرد و جدی بگیرید و فاخر بشمارید.

آنجاهایی که اسلام محرومیتی پدید می آورد، دلیل دارد. کما اینکه خداوند اعلام کرده است که به مؤمنین از یک حدی بیشتر رفاه نمی دهم، تازه همین حد هم به خاطر این است که کافر نشوند.

اینکه عقل را از منابع احکام بدانید در سیاق بیان کردن مراد شارع است و هم عرض کتاب و سنت و اجماع قرار می گیرد.

اینکه شما بگویید که عقل به عنوان رسول باطنی در کنار کتاب است. یؤتی الکتاب و الحکمه. این را اصول فقه ما نمی تواند از آب دربیاورد. به نظر من هنوز به این مرحله نرسیدیم که بتوانیم به گونه ای که دین تهدید نشود، عقل را بتوانیم در جایگاه خوبی قرار دهیم. هنوز بلوغ دینی ما در این حد نیست.

عقل مؤمن یعنی قبلا شما در او درد الهی ایجاد کردید. یعنی او دارای قبله است. موضوع حساس و خطرناک است. علتش هم این است که تا به حال زندگی تمیز دینی را از آب درنیاوردیم، به خاطر همین هم طمع نکردیم به شکوفایی این فکر بکنیم. ولی اگر یک زندگی دینی تمیز درست کنیم و از مواهب شریعت استفاده کنیم و بعد عقل مومن شود. و بعد بگوییم که خود تو هم می توانی فعال کنید به نیت دریافتن حقایق.

این تعبیر شنیعی به نظر می رسدکه شما بگویید که بحث مرادات شارع نیست. البته این هم یک جوری مراد شارع است ولی منظور این است که حقیقت را دربیابید و البته بستر توحیدی است و پارادایم را نقل فراهم کرده است یعنی یک فهم تفسیری و استنباطی.

#تقریر جلسه360-140009

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_360
#تقریر
جلسه360-140009

🔰14. [ضدیت با ضد عقل]

اینکه عقل را از منابع احکام بدانید در سیاق بیان کردن مراد شارع است و هم عرض کتاب و سنت و اجماع قرار می گیرد.

اینکه شما بگویید که عقل به عنوان رسول باطنی در کنار کتاب است. یؤتی الکتاب و الحکمه. این را اصول فقه ما نمی تواند از آب دربیاورد. به نظر من هنوز به این مرحله نرسیدیم که بتوانیم به گونه ای که دین تهدید نشود، عقل را بتوانیم در جایگاه خوبی قرار دهیم. هنوز بلوغ دینی ما در این حد نیست.

عقل مؤمن یعنی قبلا شما در او درد الهی ایجاد کردید. یعنی او دارای قبله است. موضوع حساس و خطرناک است. علتش هم این است که تا به حال زندگی تمیز دینی را از آب درنیاوردیم، به خاطر همین هم طمع نکردیم به شکوفایی این فکر بکنیم. ولی اگر یک زندگی دینی تمیز درست کنیم و از مواهب شریعت استفاده کنیم و بعد عقل مومن شود. و بعد بگوییم که خود تو هم می توانی فعال کنید به نیت دریافتن حقایق.

این تعبیر شنیعی به نظر می رسدکه شما بگویید که بحث مرادات شارع نیست. البته این هم یک جوری مراد شارع است ولی منظور این است که حقیقت را دربیابید و البته بستر توحیدی است و پارادایم را نقل فراهم کرده است یعنی یک فهم تفسیری و استنباطی.

واقعا هنوز به این مرحله نرسیده ایم. این مرحله از نظر شهید مطهری، مرحله خاتمیت است و خاتمیت اینجا معنا پیدا می کند. ایشان می گوید معنای خاتمیت این است که رسالتی برعهده ی عقل قرار گرفته است. دین کامل عرضه شده شده است. ما الان در شریعت خاتم هستیم. این شریعت خصلتش خاتمیت است. نبوت خاتم است. این شریعت و نبوت خاتم روی یک چیزی حساب می کند. ما می گوییم که معصومین کلهم نور واحد بودند و ما فقدان ایشان را حس نمی کنیم و همین طور ادامه دارد. پس یک چیزی در اندیشه ی کلامی ما مبهم است. آن هم اینکه دیگر پیامبری نیست. شیعه دزدکی می گوید که هست، این معصومین هستند. شما نارسایی فکر تاریخی دارد و قبول ندارید که پیامبری نیست. یعنی حضرات ائمه را دارید پیامبر فرض می کنید. آن موقعی که داشتید پیامبر را تعریف می کردید، یک جوری تعریف نکردید که زمانی که پیامبر نبود، بفهمید و حس کنید.

خود امیرالمؤمنین می فرماید پس از پیامبر ضربه ای به من وارد شد که اگر بین کوه های زمین تقسیم می کردیم همه پودر می شدند. آه و افسوس هایی که می خورند و … . معنای این چیست؟ شیعه که اوصیا را جدی می گیرد، اینجاها نارسایی کلامی دارد و دین ختمی را نمی تواند توضیح دهد.

شگفتی یک امکان و ارزشمندی یک بیان

بسم الله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_77
#جلسه_359
#بازتقریر ؟

عنوان : شگفتی یک امکان و ارزشمندی یک بیان

بحث بسیار مهم، کاربردی و پر از ظرافتی را جناب استاد در این چند روز در ابتدای جلسه ی حلقه ی اندیشه ی کلامی مطرح میکنندو آن هم بحث « کرامت انسان » است. لزومش، فلسفه اش، شیوه ی به کار بستن این باور، آفات به کار بستن، فواید به کار بستن و برخی تجربیات تطبیقی شان ذیل این مساله.

خیلی آموزنده و تامل برانگیز است این مساله.

ما که زندگی مان سر به سر پر است از ارتباط با انسان ها، و اساسا راهمان برای رسیدن به اهداف بلند اسلامی و توحیدی از ارتباط با انسان ها میگذرد، آن به آنِ حرکتمان را باید با اندیشه ای قابل تکیه و قابل اطمینان در مورد انسان پشتیبانی کنیم. تا بتوانیم قدم از قدم برداریم، و الا با این موجود بی انتها و در عین حال بی نهایت ارزشمند به گونه ای رفتار میکنیم که ممکن است خسارت بار باشد. و چه حسرتی بالا تر از این که ما در ارتباط با یک انسان خسارت بیافرینیم؟

بگذریم از اینکه دامنه ی این خسارت ها هم گاه ممکن است بی انتها باشد. ممکن است برنامه ای اساسی را از ریشه بخشکاند و زمین بزند. ممکن است یک عمر زندگی یک یا چند انسان، و یا حتی یک یا چند جامعه و حتی تاریخ را دستخوش تغییر قرار دهد.

کینه ای را در دل کسی میکاریم، حسرتی را میکاریم، وحشتی را میکاریم، غروری یا تکبری را میپرورانیم، محبتی را دریغ میکنیم، و … و اینها میشود که یک انسان به جای آنکه در مدار انسان بودن حرکت کند از مدار خودش خارج میشود و چه بسا دیگر اصلا انسان نماند…( پناه بر خدا ) و چه مظلوم است آن انسان و چه حسرت بار است این اتفاق!

اما اگر ما بتوانیم بر اساس تعالیم عزیز اسلامی مان که حقیقت انسان ( این موجود عظیم و بی انتها ) را معرفی میکند و گاه راه تعامل و ارتباط با او را برایمان بیان میدارد، مدارهایی اصلی و اساسی را شناسایی کنیم که مطابق با آن ها با این موجود ظریف برخورد کنیم چه شگفت انگیز خواهد بود که خواهیم توانست یک موفقیت بزرگ را رقم بزنیم.
خواهیم توانست این مسیر را به سلامت بیشتری طی کنیم، و با شگفتی آفرینی فراوان تری به مقصد برسانیم.

ما اگر مکتب مان این ظرفیت را دارد که از یک بچه ی روستایی، یک ابر مرد مثل حاج قاسم سلیمانی تحویل بدهد، یک مکتب شگفت انگیز داریم که به ما این نوید را میدهد که میتوانیم بشریت را از اغلال دست و پا گیرش برهانیم و به افق اعلای کمال و انسانیت برسانیم.

به ما این نوید را میدهد که ما مثل تمامی مکاتب غیر توحیدی که با وهم و به غلط در امر تعامل با انسان دخالت کرده اند و کرور کرور انسان را از انسان بودن باز میدارند، آن ها را از داشتن ایمان باز میدارند، از زندگی کردن مطابق با حقیقت باز میدارند و … نیستیم. بلکه ما میتوانیم برای تعامل با انسان گام برداریم.

آن شگفتی بزرگی که در میان این سطور کوتاه سخن استاد در اول جلسات خود نمایی میکند، شگفتی امکان فهم انسان است. شگفتی داشتن میزان و سنجه ی قابل بررسی و قابل تکیه در تعامل با انسان هاست.

یک اصل اولی و اساسی و زیر ساختی: انسان مکرم است. او را تحقیر نکنید. او را تکریم کنید.

پیغمبر اکرم فرمود : من اکرم اخاه فانما یکرم الله، اگر کسی برادرش را تکریم کند، خدا را تکریم کرده است.
دنیایی از سخن زیر ساختی فرموده…

و سپس با نقل خاطره ای سری زده میشود به بررسی میدان به کار بستن این اصل: آیا همیشه این اصل باید جاری باشد؟ اگر کسی، جایی، در تعامل با انسانی، از این اصل عدول کرده بود و خسارت به بار آورده بود، پس از او ما چه باید بکنیم؟ آیا سرمایه ی اسلامی در چنین بزنگاه هایی به ما کمکی کرده است؟ گاهی ممکن است این خسارت، پدید آمدن تکبر باشد، پس فرموده است : التکبر مع المتکبر عبادۀ
یا امام علی ع فرموده اند : مَن لم تُصلِحْهُ الكرامَةُ أصلَحَتهُ الإهانَةُ

قصدم صدور یک حکم کلی نیست. قصدم بیان شگفتی این امکان فهم در تعالیم اسلامی است.
و شگفتی ارزشمندی آنچه این روزها در جلسات حلقه بیان میشود.
بسی مغتنم و کاربردی، و آینده نگرانه.

ترویجی طور نویسی

بسم الله الرحمن الرحیم

ترویجی طور نویسی

ناظر به محتوایی که استاد در انتهای جلسه ی دیروز فرمودند

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_78
#جلسه_359
#قالب ؟

بیایید یک زندگی متفاوت را طراحی و تجربه کنید!

این جمله را بغل دستی ام در مترو زیر لب تکرار میکرد. برایم جالب بود. چون من هم دقیقا داشتم به همین جمله فکر میکردم.

یکی دو ایستگاه که گذشت مرد میانسالی که معلوم بود از صبح زود مشغول کار کردن و باصطلاح کوچه بازاری اش « سگ دو » زدن برای دوزار درآمد بوده است در حالیکه داشت بلند بلند با خودش حرف میزد و انگار میخواست ما را هم مخاطب یا همراه اعتراضش بکند گفت: یعنی چه زندگی متفاوت؟ شما هم دلتان خوش است!!

مرد که قیافه اش بیشتر به یک جنازه خرد و خمیر شده میماند تا یک پدر بزرگ مهربانی که قرار است امشب نوه هایش با او خوش بگذرانند غر میزد که: «حالا تو این وضعیت دختره اومده بچه هاشم گذاشته خونه ی ما!»

کسی چیزی نگفت، و همه پس از چند ثانبه نگاه کردن به آن مرد سرشان را برگرداندند داخل گوشی هاشان، حتی همان مرد هم دیگر ساکت شد و حتی به یک نیمچه جوابی که پیرمرد سالخورده ای که جلویش رو صندلی نشسته بود داد اعتنایی نکرد. پیرمرد گفت: ولی نوه شیرینه!

دختر جوانی که با دوست مذکرش به در مترو تکیه داده بودند روسری اش از سرش افتاده بود و به پسر مذهبی ای که هندزفری در گوشش داشت و اینستاگرامش را چک میکرد و پیدا بود که دارد چند مداحی تصویری نگاه میکند چپ چپ نگاه میکرد، پسرک هم که متوجه او شد نگاهی به او کرد و صفحه ی گوشی اش را جوری چرخاند که آن دختر دیگر داخل گوشی اش را نبیند.

دست فروش مردی که داشت جنس بنجل چینی میفروخت با آب و تاب جنس اش را تبلیغ میکرد، البته خیلی هنرمندانه این کار را میکرد و معلوم بود که برای خودش بازیگری است… همین جور که تبلیغ جنس اش را میکرد و آرام آرام راه میرفت، رفت و وارد واگن ویژه ی بانوان شد که روی در ورودی اش نوشته بود : مخصوص بانوان.

کسی هم چیزی به او نگفت.

من ایستگاه بعدی پیاده شدم اما هنوز ذهنم درگیر همان جمله بود : « بیایید یک زندگی متفاوت را طراحی و تجربه کنید! »
همه درگیرش بودند،آخر این جمله ای بود که این روزها روی خیلی از بیلبوردهای سطح شهر نوشته شده است. عمدتا بیلبوردهایی که خانه طراحان انقلاب اسلامی طرحشان را میزند. حتی گاهی توی تبلیغات مترو هم همان طرح ها جلوی چشم همه هست.

یک قاب ساده که وسطش بزرگ این جمله نوشته شده است.

« زندگی » اش قرمز است و «متفاوت» اش با اضافه کردن چند شکل برگ و گیاه که انگار از متفاوت روییده باشند بولد شده بود.

و یک آرم که ریز نوشته بود خانه ی طراحان انقلاب اسلامی

همین!

به سمت بیرون مترو راه میرفتم و به همین چیزها فکر میکردم، به تاکسی های پایانه ی مترو رسیدم، سوار شدم

آخر این چه نوع دعوتی است؟ یک دعوتی که روی بیلبورد های شهر نصب شده است و هیچ جمله ی اضافی ای روی آن نیست. شاید تبلیغ یک شرکت تجاری است. یا یک بانک، چنین چیزی… که احتمالا به سیاق تکنیک های تبلیغی میخواستند مشتاقمان کنند تا منتظر اعلام بعدی اش باشیم.

البته خوب هم فهمیده اند که چه چیزی همه را تحریک میکند.

تاکسی که راه افتاد و وارد بزرگراه شد، ناگهان بیلبورد ها توجهم را جلب کردند، بیلبورد ها عوض شده بود و وسط آن فقط این جمله را نوشته بودند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ

و زیرش نوشته بود : خدا و رسول شما را به چیزی میخوانند که شما را زنده میکند….

«زنده» اش سبز بود و مثل قبلی از آن گیاه روییده بود
و یک آرم که ریز نوشته بود : خانه ی طراحان انقلاب اسلامی

منزلت عقل در هندسه معرفت دینی

بسم الله الرحمن الرحیم
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#مجتبی_امیری
#يادداشت_11
#جلسه_359
#عقل
#قالب_تحلیلی

✅منزلت عقل در هندسه معرفت دینی

🌿یکی از مباحث مهم در فهم صحیح از جایگاه و کارکرد عقل در استباط مسائل دینی است که استاد آیت الله جوادی آملی در اثری علمی فاخری به ابعاد این موضوع پرداخته اند:

🌿در این کتاب تعيين جايگاه و منزلت عقل در هندسه معرفت ديني است و پاسخ به اين پرسش مهم كه آیا رهاورد عقل خارج از محدوده معرفت ديني و در برابر شناخت دين يا داخل در هندسه معرفت ديني است و یا منبعي معتبر در كنار نقل براي تكوين معرفت بشر نسبت به دين است؟بحث علمی تفصیلی انجام شده است

🌿در ادامه ایشان بیان میدارند”همان طور كه فتوا به خروج عقل از قلمرو دين شناسي دليل مي طلبد، فتواي به داخل عقل در هندسه معرفت دینی نیز دلیل مي خواهد. كساني كه شناخت دين را صرفا در حصار نقل (آيات قرآني و روايات)محدود مي كنند دستاوردهای عقل را معرفتی
بشري و بي ارتباط با دين مي دانند، مرز روشني ميان معرفت ديني و معرفت بشري ترسیم مي کنند و عقل را در برون مرزي دين قرار داده و مقابل آن مي نشانند.

🌿بخش اول كتاب حاضر، عهده دار دفاع از نظريه اي است كه عقل را در برابر نقل می داند؛ نه در برابر دين. اگر نقل معتبر ما أنزله الله است عقل برهاني نيز ما ألهمه الله است و اين هر دو، منبع معرفت ديني و هر كدام بال وصول بشر به شناخت حقايق ديني اند.