قواعد کلی روابط اجتماعی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_66
#جلسه_345

همانگونه که در فقه قواعد کلی وجود دارد، که بر اساس آن قواعد فقها احکام جزیی را استنباط می کنند، در روابط اجتماعی هم، قواعد کلی وجود دارد، که می توانیم بر اساس آن، به صورت اجتهادی، دستورات اسلامی در راستای تنظیم روابط خود با دیگران را، استخراج کنیم.

یکی از آن قواعد کلی، به نظر می رسد در نامه ۳۱ نهج البلاغه بیان شده :
«اجْعَلْ نَفْسَکَ میزاناً»

وقتی ما خودمان را در ارتباط با دیگران میزان و معیار قرار دهیم، به گونه ای دیگر با دیگران تعامل می کنیم.

مثلا وقتی کسی برخورد ناشایستی با ما کرد، ما باید ابتدا خود را در جایگاه طرف مقابل قرار دهیم و ببینیم انتظار داریم چه برخورد و رفتاری با ما شود؟

در اینصورت است، که می‌توانیم رفتار خود را با دیگران تنظیم کنیم و آنگونه که شایسته است، با مومنین تعامل کنیم.

ثمره عملی قائل شدن به هویت مستقل

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_263
#جلسه_345

💠 اگر هویت مستقلی به نام جامعه مکلف نیست، ثمره عملی قائل شدن به هویت مستقل چیست؟

در #يادداشت_261 تلاشی برای پاسخ به این سؤال که در احکام اجتماعی مکلف کیست؟ صورت گرفت، سه پاسخ متصور بود 1. جامعه هویت مستقلی ندارد و مکلف در احکام اجتماعی هم فرد است، فقط آن تکلیف نسبت به زندگی جمعی انسان ها است 2. جامعه هویت مستقلی دارد، مکلف احکام اجتماعی فرد بما هو جزء من الجامعه است 3. جامعه هویت مستقلی دارد و مکلف احکام اجتماعی نیز خود جامعه است.

با فرض اینکه اصل هویت مستقل جامعه را اثبات کرده باشم، بین برداشت 2و3 قضاوتی شد که برداشت 2 صحیح است، و تصویر معقولی برای فرض 3 نتوانستیم تصور کنیم!
جامعه هویت غیر از افراد دارد، و احکام اجتماعی هم قطعاً این هویت واحد را مورد خطاب قرار می دهند، اگر فرض سوم بخواهد این را بگوید که خطاب احکام اجتماعی هویت واحد جامعه است می گوییم محل بحث اینجا نیست، محل بحث اینجاست که مکلف در احکام اجتماعی کیست؟ در واقع چه کسی می خواهد احکام اجتماعی را امتثال کند؟
مثلاً اموالی که دولت مالک آن ها می شود، معاملاتی که با دولت انجام می شود، یا احکامی که خطاب آن حاکمیت و یا جامعه است نه افراد جامعه بما هو فرد و … را چه کسی باید امتثال کند؟
دولت، حاکمیت، جامعه با وجود هویت مستقل داشتن از افراد، دارای شخصیت و یا به عبارت دقیق تر فردیت که نیستند، یعنی وقتی می گوییم دولت موظف است که فلان کار را بکند، این وظیفه اولاً و بالذات گردن رئیس جمهور که نقش اصلی دولت بر عهده او اوست، را می گیرد، او هم از طریق افرادی که عضو این هویت هستند این تکلیف را امتثال می کند.
واقعاً چه تصویری دارد که فلان حکم اجتماعی را خود اجتماع بما هو اجتماع امتثال کند؟! معنای دقیق اینکه می گویند اسلام هم اصالت فرد را قائل است و هم اصالت اجتماع را همین است، یعنی اجتماع با وجود هویت مستقل از افراد برای بودن خود وابسته به افراد است چون افراد نباشند هم اجتماعی شکل نمی گیرد و هم اجتماعی نمی تواند ادامه پیدا کند! ولی اینطور نیست که اجتماع صرفاً همین افراد باشد که دور هم جمع شدند!
اصالتهما به معنای دو وجود قلنبه و جدا و بریده از هم اگر معنا شود، قطعا غلط است؛ اینجا اصالت شبیه بحثی که در فلسفه اسلامی می گوییم نیست،
جامعه برای شکل گیری نیاز به اجتماع افراد دارد، ولی مانند همه اعتبارات دیگر انسانی مثل پول، مثل مالکیت، مثل زبان و … که آثار بسیار زیادی دارند، بعد از جمع شدن افرد و ایجاد یک اعتبار در طول زمان دیگر وابسته به فرد یا افراد خاصی نیست ولی هر موقع که احکام اجتماعی صادر شد این جامعه نیست که آن را امتثال می کند، بلکه افراد امتثال می کنند ولی نه فرد بما هو فرد، بلکه فرد بما هو جزء من الاجامعه!
به عبارت دیگر درست است که روحانی و رئیسی می آیند و می روند، ولی احکامی که به یک هویتی به نام رئیس جمهور تعلق می گیرد، آخرش توسط یک فرد با هویت حقوقی اش امتثال می شود.

لذا این سوال واقعاً قابل درک نیست که چرا با قائل شدن به اینکه مکلف احکام اجتماعی افراد بما هو جزء من الجامعه هستند، سائل می پرسد پس ثمره عملی قائل شدن به هویت مستقل جامعه چیست؟! هویت مستقل جامعه یک وجود اعتباری از جنس اعتبارات انسانی مثل مالکیت، پول، زبان و … است؛ و همانطور که این اعتبارات انسانی هویتی مستقل از تک تک انسان ها می یابند و آثار بسیار زیادی بر زندگی انسانی می گذارند، جامعه هم همینطور است ولی در همه اعتبارات انسانی احکام اجتماعی صادر شده نسبت به آن ها، توسط افراد امتثال می شود به عبارتی احکام اجتماعی به افراد منحل می شوند، منتها نه به فرد بما هو فرد، بلکه به فرد از آن جهت که نقشی در شکل گیری و قوام این هویت اجتماعی دارد.
.

تفاوت حق و تکلیف

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_8
#جلسه_345

♦️ تفاوت حق و تکلیف

در تفاوت واژه حق و حکم، به چند مورد می توان اشاره کرد:

1- حق، مفهومی متضایف تکلیف و آن روی سکه تکلیف است.
البته شاید دقیق نباشد که بگوییم حق، نگاه به خود دارد و تکلیف نگاه به دیگران. چراکه این تفاوت در صورتی است که موضوع حق و تکلیف خود انسان باشد. اگر انسان موضوع و ملاک حق و تکلیف را خودش قرار دهد، در این صورت است که حق را نسبت به خود می بیند و تکلیف را در نسبت به غیرخود. درحالیکه اگه موضوع حق و تکلیف را دیگران قرار دهد، حق را نسبت به دیگران می بیند و تکلیف را نسبت اشخاصی غیر صاحب حق. (البته شاید بتوان گفت که واژه حق به صورت مطلق، انصراف به «حق من» دارد که در یادداشت بعدی به علت این انصراف می پردازیم.)

2- حق، در لایه هستی شناسانه است. اما تکلیف، در لایه قانون و فقه شناسانه.

3- حق، گزاره ای توصیفی است. اما تکلیف، گزاره ای تجویزی.

4- با توجه به تفاوت دوم و سوم، حق منشأ و ریشه تکلیف است. یعنی بعد از اینکه یک واقعیت و یک هست (حق)، کشف شد، یک دستور و باید (تکلیف)، تجویز می شود.

آیا تکلیف، واژه عمیقتری نسبت به حق است؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_9
#جلسه_345

♦️آیا تکلیف، واژه عمیقتری نسبت به حق است؟

🔸شاید بتوان گفت آن معضلی که دغدغه استاد بوده و به حق هم بوده (که ادبیات تکلیف نسبت به ادبیات حق، از ارزش و عمق بیشتری برخوردار است و جامعه تکلیف مدار، جامعه عاشقانه تر، پرمعناتر و عمیق تری نسبت به جامعه حق مدار است)، بخاطر معنای حق نیست.
با توجه به توضیحاتی که در تفاوت حق و تکلیف در یادداشت قبل بیان شد، به نظر می رسد تکلیف از عمق معنایی بیشتری برخوردار نیست. چراکه تکلیف معلول متلازم حق است. و اگر قرار باشد بین این دو واژه، یک واژه را دارای عمق بیشتری بدانیم، به نظر می رسد، حق عمق معنایی بیشتری دارد چراکه اساسا حق در لایه هستی شناسانه قرار دارد و حق هست که تکلیف را می سازد.

🔸به نظر می رسد شاید بتوان اینگونه گفت که این معضل بخاطر متعلق و مضاف الیه حق است. یعنی کلمه «من» در «حق من». مشکل این است که نگاه جامعه، فرد مدار و خودخواهی است نه جامعه مدار و دگرخواهی. مشکل این است که در نگاه مردم، نقطه کانونی و اصلی، خود است نه جامعه. این یعنی انانیت.

🔸اما در مقام تحلیل، اینکه چرا اینگونه تصور شده که مشکل متوجه نگاه حق مدارانه است، شاید بخاطر این باشد که در تفکر و فرهنگ غربی (که اوج نگاه انانیت انسان به خود است)، از واژه حق استفاده شده است و استفاده آنها از این کلمه برای هدف خودخواهانه خود، موجب این ذهنیت شده که امروزه ما بعد از شنیدن واژه حق، ذهنمان به معنای «حق من»، منصرف می شود. و الا به نظر می رسد اگر کاری که غرب با این واژه کرده است را از این معنا حذف کنیم، از واژه «حق»، «حق من» فهمیده نمی شود.

🔸حال بعد از بلایی که غرب و تفکر غربی بر سر این واژه (حق) در آورده، اینکه امروز باید با این واژه چه کنیم، سوال دیگری است. اما همین مقدار به ذهن می رسد که کنار گذاشتن این واژه با این عمق معنایی هستی شناسانه اش، حرکتی منفعلانه در برابر غرب بوده و چه بسا حرکتی اشتباه است. ما باید با ادبیات سازی و گفتمان سازی، عمق معنایی این کلمه را به آن بازگردانیم.

انسان موجودی مدنی بالطبع

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#انسان
#مدنی_بالطبع
#اجتماعی
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_121
#جلسه_345

 

🔰انسان موجودی مدنی بالطبع🔰

در باب اجتماعی و مدنی بودن انسان معمولا دو نظریه مطرح می باشد. عده ای انسان را مانند زنبور عسل و مورچه، مدنی بالفطره می دانند. فلذا مدنیت و اجتماعی بودن انسان را جزی از ذات و فطرت او می دانند. و معقدند اساسا انسان از ابتدای خلقتش اجتماعی آفریده شده است.
اما در مقابل عده ای دیگر معتقدند که انسان بالطبع اجتماعی است، یعنی اساسا انسان فردگرا می باشد. و طبیعت و جبر اجتماعی و محیطی او را مجبور به انتخاب زندگی اجتماعی کرده است. علوم اجتماعی مدرن نیز بر همین نظر معقتد هست. و می گوید از آن جایی که انسان فرد گرا و منفعت طلب هست و از طرف دیگر چون انسان گرگ انسا هست. فلذا انسان ها به سبب جبر طبیعت و اجتماع، اجتماعی و مدنی شده اند و الا در هر لحظه که احساس کنند می توانند بدون حضور دیگر همان منافع را کسب کنند، دیگر اجتماعی زندگی نمی کنند و حتی تا سر حد از بین بردن یک دیگر پیش خواهند رفت.
اما در این میان علامه طباطبایی نظری متفاوت دارد. ایشان هم مانند اندیشمندان غرب معتقد هست که انسان بالفطره اجتماعی نمی باشد . بالطبع اجتماعی و مدنی هست. اما مسئله این است که در نگاه علامه انسان دیگر گرگ انسان نیست. و این طبع و طبیعت و جبر چیزی جز فطرت انسان نیست. یعنی درست است که انسان بالطبع اجتماعی شده است اما این طبع ریشه در یک سری نیاز های حقیقی و فطری دارد که سبب این مدنیت شده است. فلذا انسان برای تکامل خویش به مدنیت احتیاج دارد.
برای مطالعه بیشتر در این باب می توان به تفسیر الیمزان در ذیل تفسیر آیه 200 آل عمران و 213 سوره بقره مراجعه کرد.

مدار قرار گرفتن عشق یا حق

سم الله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_65
#جلسه_345

اخیرا بحثی پیرامون مدار قرار گرفتن عشق یا حق در حلقه ی اندیشه ی کلامی مورد چالش قرار گرفت. با نگاهی بر انواع اظهار نظرهایی که در این مساله شد میتوان نکاتی را در راستای حرکت به سمت فهم بیشتر مطرح نمود.

اولا یکی از لغزشگاه های مبتلا به در این بحث، همان لغزشگاه معتادی است که در مباحث چالشی ما زیاد موضوع پیدا میکند. و آن هم لغزشگاه اشتراک لفظی است.

باید داخل پرانتز این نکته را نیز گوشزد کنم که به نظر میرسد اگر مباحث حلقه ی اندیشه کلامی و تولیدات آن بخواهند جایگاه موثری پیدا کنند، اعضای محترم لاجرم از این مساله هستند که خودشان را عادت دهند به حساسیت روی تنویر منظور از الفاظ و همچنین درمان آفت مبتلا به دیگر یعنی مشترک نبودن محل بحث.

عدم دقت روی این مطالب هرز روی مباحث را بالا می برد و اصابه را پایین می آورد. هرچند این نکته نیز می تواند صحیح باشد که در یک محفل پر تکاپوی اندیشه ای ملا لغطی بازی در آوردن مانع حرارت آن جمع است، اما تمرین بر نکاتی که عرض شد می تواند به گونه ای باشد که منافاتی با این مساله پیدا نکند.
پرانتز بسته

در بحث اخیر به طور مشهودی معانی مختلف و البته رایج الفاظی همچون « حق » ، « عشق » ، « تکلیف » و … توسط افراد مختلف لحاظ میشد و به نفی و اثبات نظر دیگری پرداخته می شد بی آنکه مساله ی احتمال اشتراک لفظی حتی مورد اشاره قرار بگیرد.

گاه حتی در کلام یک شخص نیز پیش می آمد که این الفاظ را در دو معنا استفاده کند.

یکی از بروزات توجه به اشتراک لفظی میان دو شخص در حال مباحثه می تواند این باشد که به جای «رد» در ابتدا « استفهام » صورت میگیرد.

ثانیا به نظر میرسد برخی از همین موضوعات موضوعاتی هستند که تصدیق حدود و ثغور آنها، لوازم آنها، احکام آنها، جایگاه آنها، ارتباطشان با سایر موضوعات و … نیازمند تجربه کردن آنها و آشنایی واقعی با آن موضوعات است. و صرف توافق نظری بر روی مدلول لفظ آنها در تصدیق احکام آنها کفایت نمی کند.

خصوصا در محل بحث ما می توان به موضوع « عشق » اشاره کرد که چنین است. اینکه آّیا در محل بحث ما احکام عشق دائر مدار حق و تکلیف هستند یا نیستند؟ اگر هستند حق و تکلیف در آنجا به چه معناست؟ و اگر نیستند پس دائر مدار چه چیزی هستند؟ و نهایاتا هر چه که باشد مطلوبیت مدار عشق بالاتر است یا مدار دیگر؟ و آیا این مدار می تواند غایت و حد کمالی مناسبات اجتماعی از دیدگاه اسلام باشد یا خیر… همه ی اینها نیازمند به آَنایی واقعی با مقوله ی عشق است. یا به عبارت صریح تر باید عشق تجربه شده باشد و باید انسان پشی از این بحث عاشق بوده باشد تا بتواند احکام آن را به خوبی مورد بررسی قرار دهد.

هیت چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_120
#جلسه_345
#روضه
#هیئت

هیت چیست؟
این کلام از حضرت امام درباره تاثیر #اشک و #روضه که می فرمایند گوشه ای از دریایی شعائر حسینی است
هنوز چه زیاد جای کار دارد این دریا چه اندیشمندانی باید بیایند این مکتب این محافل را بررسی کنند و تحلیل کنند
امام می فرمایند گریه ما گریه سیاسی است
با این گریه ها است که سیل درست می کنیم برای نابودی بنای استکبار

واقعا ما با روضه به عنوان یک #مکتب و #منسک و… عادی داریم برخورد می کنیم
جا دارد یک موسسه فقط درباره تاثیرات محافل حسینی و روضه ها در طول تاریخ تحقیق کند
خیلی دور نرویم انقلاب خودمان از کجا شروع شد
از چه اسطوره ای الگو گرفت ؟
کجا یارگیری کرد؟
علما کجا توانستندد بر ذهن و قلب مردم دسترسی پیدا کنند؟
شاه برای جلوگیری از این حرکت کجا را تعطیل کرد؟
چرا روضه خوانی را تعطیل می کردند؟
آثار وضعی روضه چیست؟
ادبیات دفاع مقدس برگرفته از کجاست؟
چرا قیام ؟
چرا رفتند برای باز کردن راه کربلا؟
وهزاران سوال دیگر که
وقتی ریشه یابی کنیم ثمره آن از دل همین روضه ها و هیئت ها و محفل اشک ها شروع می شود
ادامه دارد…

حق و تكلیف، دولت و ملت

#امید_فشندی
#یادداشت_202
#جلسه_345
#مشخصات_اسلام

🔰 حق و تكلیف، دولت و ملت

اینكه حق و تكلیف را دو روی یك سكّه بدانیم یا ندانیم یك مسئله است، اینكه دولت با چه زبانی با ملت سخن بگوید، مسئله‌ای مهم‌تر

دولت به‌طورطبیعتی با قدرت و سلطه قرین است اما اینكه با زبان تكلیف با مدرم سخن بگوید و مردم را در قبال دولت مكلّف بداند، چه‌قدر به كارآیی و سلامت دولت كمك می‌كند؟

دولت وكیل مردم است و مردم در مقام موكّل، مطالبه‌گر و صاحب امر و اختیار هستند، و دولت هم باید مسئولیت‌پذیر و پاسخگو باشد.

در دولت دینی اما مردم غالبا مكلّف پنداشته می‌شوند و دولت، صاحب امر و دارای حق حكومت

در ساحت فردی نیز، حقوقی كه دیگران بر گردن ما دارند را به عنوان تكلیف ترجمه كنیم و خود را نسبت به هر چیز و همه كس مكلّف بدانیم، ظاهرا اثر تربیتی و خودسازی بیشتری خواهد داشت، اما این كاملا یك امر شخصی است و نباید تبدیل به توصیه‌ی اجتماعی و خصوصا سیاسی شود، چون در ظرف جامعه و سیاست به‌راحتی حقوق آحاد نادیده‌ گفته می‌شود نمی‌تواند سنگ را بست و سگ را گشوده داشت.

21 آبان 11400

فطری بودن مدنیت انسان1

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_10
#جلسه_345

♦️تحقیقی در نظریه حکما و فلاسفه غربی و اسلامی در مسأله مدنی بودن انسان

(بخش اول)
با احصاء نظرات شاید بتوان گفت، سه نظریه اساسی در این مسأله وجود دارد که روح معنایی متفاوتی باهم دارند.

اول: مدنی بالطبع بودن انسان
یعنی انسان اساسا از روی سرشت و طبیعت، اجتماعی و به دنبال تعامل و معاشرت با همنوعان خود است.

دوم: مدنی بالاضطرار بودن انسان
قائلین به مدنی بالاضطرار بودن اینگونه توضیح میدهند: که انسان در حال زندگی طبیعی خود بود تا اینکه با این چالش مواجه شد که برای برآورده کردن نیازهایش یا برای برآورده کردن حداکثری نیازهایش، به انسانهای دیگر نیاز دارد و خودش به تنهایی از پس تأمین نیازهایش بر نمی آید. فلذا بخاطر این اضطرار و نیاز به همنوعان خود، زندگی را اجتماعی طراحی کرده است.

سوم: مدنی بودن انسان بعد از قرارداده اجتماعی
بعضی از تقریر های قرارداد اجتماعی، توضیحی همانند مدنی بالاضطرار بودن انسان به اجتماع است ولی بعضی دیگر معنای متفاوتی دارد.
به عنوان مثال فردی چون تامس هابز می گوید: انسان موجودی خودپرست و خودمحور است؛ لذت‌ها و آرزو‌های خاص خود را دارد، و به هیچ نظم اخلاقی یا سیاسی تعلق خاطر ندارد. حتی مقتضای طبیعت انسانی آن است که همه با یکدیگر در پی کسب منافع فردی بیشتر در جنگ باشند. عبارت معروف هابز «هر انسان گرگ انسان دیگر است» اشاره به همین مسئله دارد. آنچه آدمیان را به تأسیس جامعه مدنی وا می‌دارد نه طبیعت مدنیت‌خواه او، بلکه خوفِ جان است که می‌بیند اگر از سرشت ستیزه‌جوی خود پیروی نماید در معرض هلاک خواهد بود و موجودیت و هستی خود را بر باد خواهد داد.

با توجه به این سخنان به خوبی روشن می شود که هابز نه انسان را سرشتا مدنی می داند و نه مدنی بودن او را بخاطر رفع نیازهای طبیعی و واقعی او می داند بلکه می گوید ریشه مدینت انسان به خودخواهی و تأمین منافع شخصی خود است.

فطری بودن مدنیت انسان2

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_11
#جلسه_345

(بخش دوم)

چند سوال و طرح بحث:

1- اولین سوالی در طرح این مسأله به وجود می آید این است که اساسا چیزی که اقتضای نیاز انسان است، امری غیر فطری است؟ مگر یکی از ویژگی های امور فطری، حس نیازمندی انسان نسبت به آنها نیست؟ مخصوصا وقتی آن چیز، نیاز همه انسانها باشد. در این صورت فطری بودن آن چیز محتمل تر خواهد بود.

با تحلیل و دقت بیشتر این سوال مطرح میشود که آیا کسانی که مدنی بودن انسان را بر اساس اضطرار و نیازمندی تقریر کرده اند، اساسا مرادشان چیزی در مقابل فطری بودن، بوده است؟ یا اینکه مدنی بالطبع بودن انسان با مضطر بودن انسان به دیگران، باهم قابل جمع هستند؟ چراکه وقتی همه انسانها در مرحله عمل، احساس می کنند که برای برآورده کردن نیازهایشان به همنوع خود نیازمند است، این خودش شاهد فطری بودن این احساس در مرحله ذات انسان است.

بر این اساس شاید بگوییم علامه طباطبایی و بسیاری از حکما اسلامی، از نافیان فطری بودن مدنیت انسان نیستند و لو اینکه در توضیح مدنی بودن انسان، به نیاز و اضطرار انسان اشاره کرده باشند. با این توضیح که مضطر بودن انسان به اجتماع، نتیجه فطری بودن در مرحله عمل است. نه اینکه مضطر بودن انسان در مقابل فطری بودن باشد. فتأمل.

فطری بودن مدنیت انسان3

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_12
#جلسه_345

(بخش سوم)

2- مسأله دیگر این است که نوع جهان بینی در پاسخ به مدنی بالطبع بودن یا نبودن انسان، چه تأثیری دارد؟
نوع نگاه انسان به مسأله فطرت که ایا انسان اساسا دارای فطرت هست یا خیر و اینکه فطرتش خیر است یا شر، در این مسأله تأثیر دارد و نوع نگاه انسان به خداوند و خود انسان، در مسأله فطرت موثر است.

شاید بخاطر همین باشد که بسیاری از فیلسوفان غربی مدرن، قائل به نظریه قرارداد اجتماعی هستند زیرا آنها انسان را ذاتا منفعت طلب، خودخواه و گرگ می دانند و این معنایی جز، فردگرایی ندارد. و در نهایت این نظریه اجتماع را امری ابزاری برای تأمین نیازهای شخصی و خودخواهانه خود می بیند.

و بخاطر همین تفکر است که این افراد اگر در جایی نیازی به اجتماع نداشته باشند و یا احساس کنند که با پیشرفت می توانند نیاز خود از طریقی غیر از اجتماع برآورده کنند، اجتماع و دیگران برای آنها هیچ ارزشی نخواهند داشت و یا حداقل به اجتماع محدود اکتفا می کنند و حضور بیش از حد را غیرضروری و اضافی میبینند.

فطری بودن مدنیت انسان4

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_13
#جلسه_345

(بخش چهارم)

3- نکته سوم اشاره به این اشتباه است که بعضی در مقام اشکال به فطری بودن مدنیت انسان، فطری بودن مدینت را اینگونه توضیح داده اند:
«مقصود از این‌که انسان طبیعتاً و ذاتاً اجتماعی است، این است که کمالاتی که برای انسان مترقّب است، جز در پرتو زندگی اجتماعی میسر نمی‌شود و احتیاجات زندگی انسان جز با تمدن رفع شدنی نیست[زندگی اجتماعی یک هدف و کمال طبیعی برای انسان است]؛ نه این‌که مقصود این باشد که زندگی اجتماعی امری است غریزی و طبیعی و قهری و بیرون از دایره‌ی انتخاب و اختیار، همان‌طوری که بعضی حیوانات از قبیل زنبور عسل و موریانه و مورچه این‌طور هستند و به حسب غریزه طوری ساخته شده‌اند که قهراً و به طور خودکار با هم زندگی می‌کنند».

به نظر مساوی گرفتن فطری بودن با قهری بودن، خطا است. فطری بودن به معنای این نیست که انسان در مواجهه به آن مجبور و مقهور آن است. انسان فطرتا خیرخواه، کمال طلب است ولی آیا همه انسانها همیشه جبرا خیرخواهی و کمال را انتخاب می کنند؟
بسیاری از انسانها با اینکه میدانند که کمال واقعی و خیر واقعی چیست، اما با اختیار خودشان راه دیگری را انتخاب می کنند. همیشه خطاهای انسان در تشخیص اشتباه مصداق کمال و خیر نیست.
بنابراین به صرف اینکه انسانها مانند مورچه ها و زنبورها نیستند، نمی توان نتیجه گرفت که انسان فطرتا مدنی و اجتماعی نیستند. فتأمل.

نقد بر آقای انصاری

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_مرتضی_باروتی
#يادداشت_52
#جلسه_345
ناظر به فرمایش برادر عزیز آقا #محمد_انصاری
اینکه بخواهیم بین مراعات حقوق و اخلاق اینگونه فرق بگذاریم دچار اشتباهی می شویم که در برخی محافل مخصوصا دانشگاهی با عنوان تفاوت بین فقه و اخلاق است که از پایه نادرست است مگر ما جمله زیبایی از امیر بیان نداریم که می فرمایند “التُقی رییس الاخلاق ” که مفسر آن است که اخلاق چیزی جز تقوا و رعایت دستورات دین نیست و از تکرار و مراعات حقوق و فقه اسلامی خلقی بوجود میآید که همان اخلاق اسلامی است ،و عدالت چیزی جز اخلاق نیست.

افراط

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_137
#جلسه_345

✨افراط

هر مفهوم پسندیده ای اگر در از مسیر خود منحرف شود و در جایگاه خود و در نسبت صحیح با سایر مفاهیم و ارزش ها قرار نگیرد، ممکن است به ضد خودش تبدیل شود خود متناقض گردد.

نظم اجتماعی نیز اگر به شکل افراطی و بدون در نظر گرفتن حیطه شخصی افراط بخواهد جاری شود، به غایت مطلوب نمی رسد و اساسا نظم اجتماعی را غیر ممکن میکند.

عدالت نیز اگر به شکل افراطی مورد توجه قرار گیرد و دال مرکز تمام مفاهیم شود و نحوی که عدالت اصل باشد و سایر نفاهیم در نسبت با آن سنجیده شوند به ضد خودش تبدیل میشود، یعنی همین عدالت خواهی سبب بی عدالتی میشود.
نظیر کاری که در مورد آقای پناهیان کردند
کاری که امروز با آقای صدیقی کردند
عدالتخواهی بی تقوا
عدالتخواهی بی اخلاق
عدالتخواهی غیر توحیدی
عدالتخواهی بی توجه به حرکت جبهه حق
عدالتخواهی ضد دنیا
و…

غایت دین

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_مرتضی_باروتی
#يادداشت_53
#جلسه_345
آنچنان که از کلام علما برمی آید که ناظر برروایات است غایت دین را رساندن انسان به سعادت دنیایی دانسته اند
اینکه دنیا گراست و برای رفع نیازهای دنیایی به کار میاید دردرجه اول،چرا که دین مبتنی بر عمل راهکار می دهد
لذا امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند: “الدین هو العمل” .اصلا می دانید دیندار به چه کسی گفته می شود؟
قطعا به کسی که عامل به دین باشد دیندار گفته می شود نه عالم به دین صرفا .علم باید مقدمه عمل باشد والا به خودی خود علمی که به درد دنیا نخورد!و عملی از آن ایجاد نشود! قطعا مراد دین نخواهد بود اصلا دین اسلام به این علت خاتم است مبتنی بر عمل است وبه علم صرف توجهی ندارد.

اصلا اجتماعی بودن هم برای خود سازی است.

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_مرتضی_باروتی
#يادداشت_54
#جلسه_345
اصلا اجتماعی بودن هم برای خود سازی است.
خو پسندی چیز خوبی است و آنچیز که بد است منیت است.
تا حالا فکر کرده اید که “به خود پرداختن” و “خود را بر دیگران ترجیح دادن” می تواند ممدوح باشد یعنی انسان در درجه اول به نفس خود ،به قلب خود ، ویا به روح خود بپردازد قبل از اینکه به دیگران بپردازد .
اگر امیال بر نفس ،قلب و روح چیره شود یک جور اعمال از انسان سر می زند و لی اگر روح بر نفس و قلب چیره شود اعمال انسان جنس الهی خواهد داشت انسان واعظ و ناصح خود خواهد بود و دارای صفت نصح و خلوص خواهد بود و اگر به دیگران پرداخت دیگر ناصح برخود نخواهد بود و توجه به خود نداشته و غافل بوده است در حالیکه علامه طباطبایی می فرمایند :مهمترین کار ما خودسازی است .

دنیا_گرایی

#یادداشت
#حمزه_وطن_فدا
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_106
#جلسه_345

🔹گرایش چهارم 1

بحثی مطرح بود در جلسات قبل با عنوان
#دنیا_گرایی
#آخرت_گرایی
و #زندگی_گرایی
که توضیحات دقیقی از نسب این مهمات در کلاس مطرح گردید
اما به نظر می‌رسد در میان توجهی خوب به این سه عنصر اساسی فطری یعنی دنیا، آخرت و زندگی که غفلت از هر کدام در مقام توصیف و تجویز امورات حیات بشری یا بی سرانجام است یا بد سرانجام، از غیبت عنصر چهارمی پرده برداشت.
گرایشی دیگر که چون فصلی اخیر ، تحصلی برای اخوات ثلاثش یعنی دنیا و اخرت و زندگی خواهد بود
عنصری که غالبا غایب است و غیبتش افادات درست سه عنصر دیگر را ناممکن میسازد
امر چهارمی که از شدت وضوح و فراگیری چون نادیده ها انکار میگردد

عنصر عزیز و فخیم و محجوبی به نام #زمانه_گرایی

🔹گرایش چهارم 3

حمزه وطن فدا:
#یادداشت
#حمزه_وطن_فدا
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_108
#جلسه_345

🔹گرایش چهارم 3

وقتی میز اندیشه ما سه پایه داشته باشد و برای پهن کردن بساط اندیشیدن بر این سه پایه دنیا و اخرت و زندگی بسنده کنیم
نبود پایه چهارم ، نبود پایه زمانه ، با کمی سنگین شدن موضوع ، توان حمل از میان رفته ، میز یک طرف و اوراق اندیشه ما در طرف دیگر ، نقش بر زمین خواهد شد .

جناب صدیقی غلط نمیگوید
او نگران اخرت مردم است ، اخرتشان را میبیند
اما نه ان طور که دنیا را نبیند ، بیانشان روشن میسازد که او متوجه دنیاست ، متوجه است که مسیر اخرت مردم از عدالت و اقتصاد و رفاه میگذرد
او نگران زندگی مردم است و میبیند که زندگی بندگی وار مردم چه طور دستخوش ناملایمات شده است
متوجه است که زندگی تا چه میزان میتواند در کج و راست و بالا و پایین دنیا و اخرتشان موثر باشد.

اما گیر کار کجاست
مشکل چیست
که قلب سلیم او
عقل پربار او
زبان مهربان و دلسوز او
شجاعت و جسارت ایمانی او
هیچ کدام رونقی به کلام ایشان نمیدهد
راهی با ملام ایشان باز نمیشود
قلبی از این کلام متاثر نمیگردد
سویی بر چراغ هدایت مردم اضافه نمیشود

و دست آخر هیچ کس حتی به دفاع از ایشان هم بر نمیخیزد
و مظلومانه و متحیر به آشوبی که از سر کلامشان درست شده است می‌نگرند.

چرا
چون پایه زمانه گرایی یا نیست یا مخدوش است
و اینگونه است که لوابس ما را در گرداب خویش گرفتار میکند.
🍀

راهبرد مواجهه ما با حقوق فردی چه بایستی باشد؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_126
#جلسه_345
#حق_تکلیف

🔰راهبرد مواجهه ما با حقوق فردی چه بایستی باشد؟

ادبیات و بافتار معنایی حقوق فردی در ادبیات و فرهنگ غرب آمیخته با فردگرایی و اصالت فرد، کبر و غرور و خودخواهیست ولی در ادبیات دینی خودمان حقوق فردی به معنای رفتار بر اساس نوامیس و قوانین و ربوبیت الهی است.
شریعت ختمی حدود و قوانینی را برای زیست اجتماعی تعیین میکند که این حدود و قوانین مبتنی بر حق الناس، حق الله و حقوق بین الاثنینی و حقوق ارض و سماء و حیوانات می باشد. به تعبیر دیگر ربوبیت الهی است که جوهره و بنیاد حقوق است.

هر چند در وضع کنونی حقوق افراد حتی با ادبیات دینی مشوب به ادبیات و بافتار معنایی حقوق فردی در غرب شده است و آمیخته با انانیت و خودخواهی مطرح میگردد اما با این حال نباید دست از مفهوم حقوق کشید.

برای جامعه سازی ادبیات حقوق چه حقوق فردی و چه حقوق اجتماعی و چه حق الله بنیاد و پایه می باشد و نباید از این مسئله دست کشید.

چاره چیست؟

راهبرد شریعت ختمی توسعه در من بوده است. من وقتی مجرد هستم فقط خودم را می بینم وقتی تشکیل خانواده میدهم من ِ من یک من شامل است. که شمولیت پیدا میکند نسبت به همسر و فرزندان من.
به تعبیر دیگر از پایگاه توسعه من هم میتوان روی انانیت و خودخواهی و کبر و غرور و فردگرایی مفرط خط کشید و هم ارزشهای ایثار و محبت و عشق و اخوت را توسعه بخشید.

ما باید روی توسعه من انسان ها کار کنیم. من شامل منی است که شامل خانواده است. شامل برادران و خواهران ایمانی است. شامل امت است. شامل جریان تاریخی حق است.
.

رابطه ی امام و امت

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_345
#مدار_تکلیف
#در_مدار_عاشقی
#خونی_که_در_رگ_ماست_هدیه_به_رهبر_ماست

رابطه ی امام و امت را نمی توان با نگاه های سمّی فلسفه سیاسی فهمید.

فلسفه ی سیاست دغدغه ی تقسیم قدرت و حق حاکمیت را دارد , ولی امام و امت اصلا دوگانگی در خود احساس نمی کنند، تا چه رسد به اینکه بخواهند بر سر قدرت با همدیگر درگیر شوند.

امام از درد امتش به خود می پیچد و شبانه روز برای مردم دعا می کند و با وجودش از آن ها دفع بلا می کند.
امت مسلمان نیز در تلاش اند هر چه بیشتر خود را به امام خود نزدیک کنند و حوائج او را برآورده سازند.

امام قدرت را برای برآوردن خواسته های مشروع مردم می خواهد.
مردم نیز حاضرند در جهت اشاره و خواست امام، جان های خود را فدا کنند.

امام، تکیه گاه، رهبر و راهنمای امت برای پیمودن مسیر بندگی و رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی است و امت نیز سرمایه ی امام برای محقق کردن توحید است.

واقعا کسانی که دین ندارند یا امام را نمی شناسند، باید هم همین طور یله و رها به بحث های فلسفه ی سیاست بپردازند از میان لجنزار دنیا و مست از شهوت قدرت طلبی به دنبال حق مردم بر حاکم و حق حاکم بر مردم بگردند.

واقعا وقتی سرپناه و تکیه گاهی نداشته باشید، باید هم به نسبی گرایی برسید و یک اکوسیستم حیوانی رقم بزنید.

اصلا از تمدن غرب که دشمن اسلام است، انتظار می رود که به همچنین بحث های فلسفه ی سیاسی بپردازند. اما عجب از متدینین است که به سادگی فریب شیطان را می خورند…