الهیات پشتیبان انقلاب اسلامی، اسلام سیاسی یا اسلام اجتماعی ( شماره 1 )

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#الهیات_انقلاب_اسلامی
#اسلام_اجتماعی
#اسلام_سیاسی
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_126
#جلسه_348

🔰الهیات پشتیبان انقلاب اسلامی، اسلام سیاسی یا اسلام اجتماعی ( شماره 1 )🔰

در هویت و چیستی انقلاب اسلامی سخن های متفاوتی بیان می شود. اما ادعایی که در باب انقلاب اسلامی به شدت ویژه می باشد، تغذیه آن از تراث 1400 ساله ناب شیعی می باشد.
اما سوال اصلی در این باب این می باشد که تراث غنی شیعی با چه الهیاتی در صدد کمک و پشتیبانی از انقلاب اسلامی می باشد.
الهیات پشتیبان انقلاب اسلامی از چه اسلامی تغذیه می کند؟ آیا اسلام با خوانش سیاسی مادر و والده انقلاب اسلامی می باشد و یا اسلام با خوانش اجتماعی؟
اساسا تفاوت نگاه اسلامی اجتماعی و اسلامی سیاسی در چیست؟ کدام یک می تواند خود را ناب ترین خوانش از اسلام بداند؟
عده ای انقلاب اسلامی و امام خمینی را پرچمدار اسلامی سیاسی می دانند. و معتقدند که مرحوم امام خمینی با استفاده از خوانش سیاسی از اسلام، از انقلاب اسلامی، پشتیبانی کرد. و عده ای دیگر خلاف این ادعا را بیان می کنند.
اما مسئله را باید کمی ریشه ای تر بررسی کرد. در فضای علوم اجتماعی برای هر نظام اجتماعی، سه نظام واره کلان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی تصویر می شود. و دعوا های متعددی در صحنه علوم اجتماعی بر سر زیربنایی این نظام واره ها برای یک نظام اجتماعی شده است. برخی مانند اندیشه غرب مدرن ، اقتصاد را زیربنای یک نظام اجتماعی میدانند. حال فرقی نمی کند که از طائفه لیبرالیسم ها باشند که این را یک امر شر ندانند و آن را با توجیه اهمیت نیاز های اولیه انسانی پاسخ دهند و یا از طائفه مارکسیست ها باشند که این را یک امر شری دانسته ولی به سبب چبر اجتماعی آن را بپذیرند.
گروهی دیگر هم مانند خوانش اسلام ناب و اسلام اجتماعی، فرهنگ را به عنوان زیر بنا برای یک نظام اجتماعی اتخاذ می کنند. آن ها معتقدند که با توجه این که روح انسان هویت اصلی و تمییز دهنده او می باشد و در یک نظام اجتماعی انسانی باید هویت انسانی انسان سخن بگوید، فلذا ادعا می کنند که این فرهنگ است که زیر بنا قرار می گیرد چرا که فرهنگ نماینده روح جامعه می باشد.
اما در این میان جریانی وجود ندارد که قائل به زیربنایی سیاست باشد. البته عده ای هستند که برای سیاست ارزش به سزایی قائل هستند و معقدند کا ساختار های حاکمیتی، مهم ترین و موثرترین عامل برای اداره جامعه و یک نظام اجتماعی می باشد. اما این را با بیان زیربنایی سیاست مطرح نکرده اند.
اما مسئله دومی که از باب مقدمه باید بدان پرداخت این است که در امر سیاسی و حاکمیتی همیشه نگاه بالا به پایین و تحکمی قرار دارد. اساسا امر سیاست برای اداره و حل مسئله های اجتماعی از رویکرد دستوری و حکومتی استفاده می کند. اما رویکرد فرهنگی این گونه نمی باشد. رویکرد فرهنگ در صدد ایجاد یک معنای متفاهم عمومی در میان مردم و جامعه است که این معنا با ابزارهای فرهنگی ایجاد خواهد شد. به تعبیر دیگر برای اداره جامعه با رویکرد فرهنگی حرکت پایین به بالا می باشد. و فرهنگ از خود اجتماع برای اداره خودش کمک می گیرد.
حال با استفاده از این دو مقدمه به سوال اصلی بپردازیم. انقلاب اسلامی به عنوان بهترین تقریر و خوانش از اسلام از کدام یک اسلام های سیاسی و یا اجتماعی به عنوان الیهات پشتیبان، تغذیه می کند؟

ادامه دارد…

الهیات پشتیبان انقلاب اسلامی، اسلام سیاسی یا اسلام اجتماعی (شماره 3)

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#الهیات_انقلاب_اسلامی
#اسلام_اجتماعی
#اسلام_سیاسی
#محمد_هادی_جوهری
#یادداشت_128
#جلسه_348

🔰الهیات پشتیبان انقلاب اسلامی، اسلام سیاسی یا اسلام اجتماعی (شماره 3)🔰

اما انقلاب اسلامی و حضرت امام در حقیقت از اسلام اجتماعی به عنوان پشتیبان و مدد رسان کمک و یاری گرفتند. اسلام اجتماعی فرهنگ را زیر بنای یک نظام اجتماعی می داند. البته نکته در این جاست که زیر بنا بودن فرهنگ به معنای عدم توجه به سیاست نمی باشد. بلکه به این معناست که سیاست نیز خود را با فرهنگ هماهنگ می کند. فلذا احکام سیاسی و حکومتی و دستوری زمانی صادر می شود که توانایی فهم آن توسط جامعه باشد. اسلام ناب در نزد حضرت امام، اسلام سیاسی نمی باشد. اسلام اجتماعی خوانش دقیق و درست از اسلام در نزد حضرت امام میباشد. در اسلام اجتماعی سیاست و حاکمیت هم نقش دارد. اما سیاست و حاکمیت بخشی از یک نظام اجتماعی می باشد. ایده حکمرانی حضرت امام بیشتر از آنکه حکومتی و سیاسی باشد، فرهنگی و اجتماعی می باشد. فلذا در تشکیل نهادهای ابتدای انقلاب این رویکرد به شدت خود را نشان می دهد. از بسیج سازندگی که مظهر تمام حکمرانی نوین فرهنگی حضرت امام بوده است تا سپاه پاسداران و کمیته امداد و …
فلذا ادعای ما این می باشد که الیهات تغذیه کننده انقلاب اسلامی ، الهیاتی از جنس اسلام اجتماعی می باشد نه از جنس اسلام سیاسی. و تمام هم و غم جریان نخبگانی باید فهماندن این مسئله به جامعه باشد.

شورا از نگاه شهید مطهری

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مهدی_اعلایی
#یادداشت_68
#جلسه_348

شهید مطهری (رحمت الله علیه) یکی از مشخصات اسلام در بخش ایدئولوژی را، شورا مطرح می کنند و می فرمایند شورا اصلی پذیرفته شده است، در مواردی که نصی در آن زمینه نداریم.
استاد عزیز نیز، در این درس، دو نوع مشورت را بیان کردند؛ یکی اینکه شورا به گونه ای باشد، که جمع، با هم به تصمیم درباره چیزی برساند و دوم اینکه ولی پس از مشورت تصمیم گیری کند.
سوالی که برای بنده مطرح شده، اینست که آیا این دو نوع شورایی حکومت کردنِ ولیّ، به میزان اقتدار و مقبولیت او در جامعه بستگی ندارد؟
یعنی به نظر اینگونه است که وقتی ولی در موضع قدرت و مقبولیت بسیار زیاد باشد، تصمیمات را خودش پس از مشورت می گیرد و دیگران هم تبعیت و همراهی می کنند. اما وقتی ولی اقتدار خیلی زیاد نداشته باشد، با تصمیم و خرد جمعی همراهی می کند و شاید حتی نظر اصلی خود را هم، بیان نکند.
به عنوان مثال، خداوند خطاب به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) که مقبولیت و اقتدار بسیار زیادی دارد، می فرماید : «وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکّلْ عَلَى اللّهِ إِنّ اللّهَ یُحِبّ الْمُتَوَکِّلینَ» . اما امیرالمومنین (علیه السلام) تقریبا در همه موارد، با تصمیمات شورایی مردم همراهی می کند.
اگر برداشت بنده صحیح باشد، می توان گفت در سیره امامین انقلاب نیز، فارق از اصل مردم سالاری که جایگاه و اهمیت ویژه ای دارد، همراهی با مردم در برخی موارد، به دلیل اینست که اگر ولی نظر واقعی خود را اعمال کند، عموم جامعه با او همراهی نمی کنند و لذا، باید با تصمیم جمعی مردم همراهی کند، تا مردم به اشتباهات خود پی برده و رشد پیدا کنند …

رابطه لایه های مختلف اجتماع (فرهنگ – سیاست – اقتصاد)1

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_267 (بخش 1)
#جلسه_348

💠 رابطه لایه های مختلف اجتماع (فرهنگ – سیاست – اقتصاد)

اساساً دعوای اسلامی اجتماعی و اسلامی سیاسی غلط است.
اولا سیاست یکی از لایه های اجتماع است و نه در مقابل آن، ثانیاً اگر منظور از اسلام اجتماعی محوریت فرهنگ است، فرهنگ و سیاست دو لایه اجتماع هستند و قاعدتاً نمی شود یکی را نفی کرد مثل این می ماند که بگوییم یک پدیده ای که چند جزء دارد و هویتش به همین اجزاء هست یک جزئش نباشد، این یعنی هویت آن پدیده را مخدوش کردیم.
پس دعوا اساساً اینجاها نیست، بحث جدی این است که اگر جامعه را شامل سه لایه فرهنگ، سیاست و اقتصاد بدانیم، رابطه این لایه ها با هم به چه شکل است؟ یعنی برای پیشبرد اهداف اجتماعی اسلام جایگاه هر لایه چیست؟

هر پاسخی که یکی از لایه ها را حذف بکند پاسخ غلطی است.

فرهنگ مبنا و زیربنای اصلی، سیاست لایه بعدی و اقتصاد لایه ی رویین است، آن چیزی که غایات اجتماعی اسلامی است اهدافی اساسا فرهنگی است؛ یعنی جامعه ای سعادتمند است که اهداف فرهنگی اسلام در آن اقامه شده باشد، اما مسئله این است که اهداف فرهنگی چگونه اقامه می شوند؟
واقع این است که تا زمانی که حکومت و اقتدار حاکمیتی نباشد، بخش زیادی از اهداف فرهنگی را نمی شود اقامه کرد، چون حکومت طاغوت مانع از اجرای آن مطلوبیت های اسلامی می شود، و صد البته زمانی که حکومت طاغوت از سر راه برداشته شد، اینطور نیست که همه افراد جامعه دیگر خوب و متقی خواهند شد و فقط می ماند که حکومت اسلامی بیاید با ابزارهای فرهنگی مطلوبیت های فرهنگی را محقق کند.
وضعیت جامعه ای که از زیر یوغ طاغوت بیرون آمده (مخصوصاً با حضور پر هیمنه طواغیت که همیشه همینطور بوده و فی زماننا هذا هم شدیدتر است و شیطان توانسته یک تمدن تشکیل بدهد)؛ همیشه به این شکل است که وقتی اقتدارات حاکمیتی وجود نداشته باشد درصدی از جامعه که عمداً می خواهند مقابل مطلوبیت های فرهنگی شما بایستند، به مطلوبیت های فرهنگی شما عمل نخواهند کرد.
بگذریم که معمولاً منافع اقتصادی عده ای در اقامه نشدن مطلوبیت های فرهنگی اسلامی است و قطعاً این دسته هم به این راحتی از سر راه کنار نخواهند رفت، سرمایه داران زالو صفتی که با ربا خواری، خون مردم را در شیشه کرده اند با نصیحت پدرانه منافع مالی خود را کنار نخواهند گذاشت.
اگر تأکید روی زیر بنا بودن فرهنگ به گونه ای صورت بپذیرد که عملاً استفاده از ابزارهای اقتداری حاکمیتی برای پیشبرد اهداف فرهنگی نفی شود، (هر چند نظراً نه) همان عده قلیل اما قدرتمند با پر رویی هر چه تمام تر جلوی اقامه اهداف فرهنگی شما را خواهند گرفت و فرهنگی متفاوت از آن چیزی که شما می خواهید بر جامعه حاکم خواهند کرد.

به بیان دیگر آیا اهداف فرهنگی صرفاً با ابزارها و شیوه های فرهنگی اقامه می شوند یا باید ابزارهای سیاسی و اقتصادی مورد استفاده قرار بگیرند؟
اینجا هم بحث این نیست که یک هدف فرهنگی را صرفاً با ابزارهای اقتدار حاکمیتی و اقتصادی اقامه کنیم، بلکه سخن این است که تا زمانی که شما اقتدار حاکمیتی و استفاده از ابزار زور را به میدان نیاوری و تا زمانی که تأمین اقتصادی فرهنگ معارض خود را محدود نکنی؛ همچنان او با قدرت به حیات خویش ادامه می دهد و نه تنها جلوی اقامه فرهنگ مورد نظر تو را خواهد گرفت بلکه فرهنگ مورد نظر خود را مستقر خواهد کرد.

رابطه لایه های مختلف اجتماع (فرهنگ – سیاست – اقتصاد)

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_267 (بخش 2)
#جلسه_348

💠 رابطه لایه های مختلف اجتماع (فرهنگ – سیاست – اقتصاد)

یک نکته در مورد ابزارهای اقتدار حاکمیتی و استفاده از زور هم باید گفت که صرفاً وجود این ابزار مؤثر است و نبازی نیست که مدام و مکرر در حال استفاده از آن باشید. به عبارتی زمانی که شما بخواهید یک مطلوبیت فرهنگی را اقامه کنید همین که آن بخش اندک جامعه که پر رو هستند و می خواهند مقابل شما بایستند بدانند که شما در صورت لزوم از ابزار قدرت نیز استفاده می کنید، و چند باری هم استفاده از این را دیده یا چشیده باشد، دیگر با وقاحت و پر رویی همه مطلوبیت های فرهنگی شما را به سخره نخواهد گرفت. (وضعیتی که الان داریم!)
نکته دیگر در استفاده از ابزارهای اقتدار حاکمیتی این است که نحوه اعمال آن از موارد روشن است که جامعه نسبت به آن واکنش منفی نشان نمی دهد، تا آرام آرام به سمت مواردی که هنوز جامعه همراه نیست حرکت کنیم؛ به عنوان مثال الان برخورد با حرام خواری و احتکار و … در بازار یک امری است که جامعه همراه است و اگر شما چندین مورد را سفت و محکم برخورد کردی، آن وقت می توانی به سمت مطلوبیت هایی مثل پوشش ظاهری جامعه هم بروی و آنجا هم از مواردی که مردم همراه هستند مثل کشف حجاب کامل شروع می کنی!
تازه در همین مواردی که برخورد می شود، باید یک امتی وجود داشته باشد که سه وظیفه (دعوت به خیر – امر به معروف – نهی از منکر) را با هم انجام بدهند نه صرفاً بزن بهادر باشند و نهی از منکر بکنند.

واقع این است که جمهوری اسلامی با وجود اینکه اقتدار داشته است، اینقدر این اقتدار را اعمال نکرده است که آدم با خودش می گوید واقعاً ما دغدغه اقامه شریعت را داشتیم؟!
اینکه در اداره حکومت یک نگاه از بالا به پایین وجود دارد و این را نگاه سیاسی بنامیم که مورد نفی طرفین است، یعنی کسی که عدم استفاده از ابزارهای اقتدار حاکمیتی در این سال های انقلاب را نفی نمی کند که منظورش از استفاده این نگاه ضد فرهنگی و غلظ به سیاست نیست!

فرهنگ را صرفاً با ابزارهای فرهنگی نمی شود اقامه کرد، برای اقامه فرهنگ استفاده از ابزارهای اقتداری حاکمیتی و ابزارهای اقتصادی نیز ضروری است.

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_268 (بخش 1)
#جلسه_348

💠 اصل شورا در روایات

مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب شریف وسائل الشیعه جلد 12 ذیل کتاب الحج یک بابی با عنوان «ابواب احکام العشره فی السفر و الحضر» آورده است، و حدود 7 باب را به بحث مشورت و شوری پرداخته است.
[همه روایات از همین ابواب آورده شده «ج12 صص 39-48» مگر مواردی که از کتب دیگر است که جلوی آن ها ذکر شده.]

9- بَابُ اسْتِحْبَابِ مَشُورَةِ الْعَاقِل‏
21- بَابُ اسْتِحْبَابِ مُشَاوَرَةِ أَصْحَابِ الرَّأْيِ‏
22- بَابُ اسْتِحْبَابِ مُشَاوَرَةِ التَّقِيِّ الْعَاقِلِ الْوَرِعِ النَّاصِحِ الصَّدِيقِ وَ اتِّبَاعِهِ وَ طَاعَتِهِ وَ كَرَاهَةِ مُخَالَفَتِهِ‏
23- بَابُ وُجُوبِ نُصْحِ الْمُسْتَشِيرِ
24- بَابُ جَوَازِ مُشَاوَرَةِ الْإِنْسَانِ مَنْ دُونَهُ‏
25- بَابُ كَرَاهَةِ مُشَاوَرَةِ النِّسَاءِ إِلَّا بِقَصْدِ الْمُخَالَفَةِ وَ اسْتِحْبَابِ مُشَاوَرَةِ الرِّجَالِ‏
26- بَابُ كَرَاهَةِ مُشَاوَرَةِ الْجَبَانِ وَ الْبَخِيلِ وَ الْحَرِيصِ وَ الْعَبِيدِ وَ السَّفِلَةِ وَ الْفَاجِرِ

روایات را به شکل زیر می شود صورت بندی کلی کرد:

1️⃣ جایگاه مشاوره
#الْحَزْمُ (دوراندیشی) مُشَاوَرَةُ ذَوِي الرَّأْيِ وَ اتِّبَاعُهُمْ.
لَا #مُظَاهَرَةَ (پشتیبان) أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ / وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ
#لَنْ_يَهْلِكَ امْرُؤٌ عَنْ مَشُورَةٍ.
مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا
الِاسْتِشَارَةُ #عَيْنُ_الْهِدَايَةِ.
فَإِنَّ الْمَشُورَةَ #مُبَارَكَةٌ
#لَا_نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ [بحار، ج‏72، ص: 100]
مَا عَطِبَ امْرُؤٌ اسْتَشَارَ [همان]
وَ مَثَلُ الْمَشُورَةِ مَعَ أَهْلِهَا مَثَلُ التَّفَكُّرِ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ [همان ص 103]
لَا رَأْيَ لِمَنِ انْفَرَدَ بِرَأْيِهِ. [همان ص 105]
ما استنبط الصّواب بمثل المشاورة [الحیاة ترجمه احمد آرام، ج‏1، ص: 315]

2️⃣ عاقبت عدم مشاوره
مَنْ لَا يَسْتَشِرْ #يَنْدَمْ
#خَاطَرَ_بِنَفْسِهِ [خود را به خاطر انداخت] مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ

3️⃣ مقابل مشاوره استبداد رأی
مَنِ #اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ #هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا

4️⃣ ویژگی کسانی که با آن ها مشورت گرفته می شود
اسْتَشِرْ فِي أَمْرِكَ‏ الَّذِينَ #يَخْشَوْنَ_رَبَّهُمْ.
شَاوِرْ فِي حَدِيثِكَ الَّذِينَ #يَخَافُونَ_اللَّهَ.
اسْتَشِرِ #الْعَاقِلَ مِنَ الرِّجَالِ #الْوَرِعَ
مُشَاوَرَةُ الْعَاقِلِ #النَّاصِحِ رُشْدٌ وَ يُمْنٌ وَ تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّهِ
إِنَّ الْمَشُورَةَ لَا تَكُونُ إِلَّا بِحُدُودِهَا فَمَنْ عَرَفَهَا بِحُدُودِهَا وَ إِلَّا كَانَتْ مَضَرَّتُهَا عَلَى الْمُسْتَشِيرِ أَكْثَرَ مِنْ مَنْفَعَتِهَا لَهُ فَأَوَّلُهَا أَنْ يَكُونَ الَّذِي تُشَاوِرُهُ #عَاقِلًا وَ الثَّانِيَةُ أَنْ يَكُونَ #حُرّاً_مُتَدَيِّناً وَ الثَّالِثَةُ أَنْ يَكُونَ #صَدِيقاً_مُؤَاخِياً وَ الرَّابِعَةُ أَنْ #تُطْلِعَهُ_عَلَى_سِرِّكَ فَيَكُونَ عِلْمُهُ بِهِ كَعِلْمِكَ بِنَفْسِكَ
شَاوِرْ فِي أُمُورِكَ مِمَّا يَقْتَضِي الدِّينُ مَنْ فِيهِ خَمْسُ خِصَالٍ #عَقْلٌ وَ #حِلْمٌ وَ #تَجْرِبَةٌ وَ #نُصْحٌ وَ #تَقْوَى [بحار، ج‏72، ص: 103]

5️⃣ نباید خلاف مشاوره عمل کرد
فَإِذَا أَشَارَ عَلَيْكَ النَّاصِحُ الْعَاقِلُ #فَإِيَّاكَ_وَ_الْخِلَافَ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ الْعَطَبَ.
اسْتَرْشِدُوا الْعَاقِلَ وَ #لَا_تَعْصُوهُ فَتَنْدَمُوا [بحار، ج‏72، ص: 100]
.

اصل شورا در روایات

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_268 (بخش 2)
#جلسه_348

💠 اصل شورا در روایات

6️⃣ اثر مشاوره گرفتن
مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ مَا لَا قِبَلَ لَهُ بِهِ أَنْ يَسْتَشِيرَ رَجُلًا عَاقِلًا لَهُ دِينٌ وَ وَرَعٌ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَمَا إِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِكَ #لَمْ_يَخْذُلْهُ_اللَّهُ بَلْ #يَرْفَعُهُ_اللَّهُ وَ #رَمَاهُ_بِخَيْرِ_الْأُمُورِ وَ #أَقْرَبِهَا_إِلَى_اللَّهِ.

مَنِ اسْتَشَارَ لَمْ يَعْدَمْ عِنْدَ الصَّوَابِ #مَادِحاً وَ عِنْدَ الْخَطَاءِ #عَاذِراً. [بحار، ج‏72، ص: 104]
كسى كه مشورت كند ، اگر كارش را درست انجام دهد ، مردم او را بستايند و اگر به خطا رود ، معذورش دارند.

7️⃣ خیرخواهی برای مستشیر
مَنِ اسْتَشَارَ أَخَاهُ فَلَمْ يَنْصَحْهُ مَحْضَ الرَّأْيِ سَلَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَأْيَهُ.

8️⃣ کسانی که نباید با از آن ها مشورت گرفت
يَا عَلِيُّ لَيْسَ عَلَى #النِّسَاءِ جُمُعَةٌ إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَا تَوَلِّي الْقَضَاءِ وَ لَا تُسْتَشَارُ يَا عَلِيُّ سُوءُ الْخُلُقِ شُؤْمٌ وَ طَاعَةُ الْمَرْأَةِ نَدَامَةٌ يَا عَلِيُّ إِنْ كَانَ الشُّؤْمُ فِي شَيْ‏ءٍ فَفِي لِسَانِ الْمَرْأَةِ.
يَا عَلِيُّ لَا تُشَاوِرَنَّ #جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَجَ وَ لَا تُشَاوِرَنَّ #بَخِيلًا فَإِنَّهُ يَقْصُرُ بِكَ عَنْ غَايَتِكَ وَ لَا تُشَاوِرَنَّ #حَرِيصاً فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَهاً وَ اعْلَمْ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ.

فَلَا تَسْتَشِرِ #الْعَبِيدَ وَ #السَّفِلَةَ فِي أَمْرِكَ فَإِنَّكَ إِنِ ائْتَمَنْتَهُمْ خَانُوكَ وَ إِنْ حَدَّثُوكَ كَذَبُوكَ وَ إِنْ نُكِبْتَ خَذَلُوكَ وَ إِنْ وَعَدُوكَ بِوَعْدٍ لَمْ يَصْدُقُوكَ.

لَا تُشَاوِرْ مَنْ #لَا_يُصَدِّقُهُ_عَقْلُكَ [بحار، ج 72، ص 103]
لَا تُشِرْ عَلَى #مُسْتَبِدٍّ_بِرَأْيِهِ وَ لَا عَلَى #وَغْدٍ وَ لَا عَلَى #مُتَلَوِّنٍ وَ لَا عَلَى #لَجُوجٍ [همان، ص 104]

ما و سقیفه، شورا و تقسیم قدرت

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_86
#جلسه_348

ما و سقیفه، شورا و تقسیم قدرت

نوع مناسباتی که شیعیان و اهل سنت در طول تاریخ با بسیاری از مفاهیم برقرار کرده اند تا حد قابل توجهی متاثر از نزاع سیاسی سنگینی است (غدیر یا سقیفه) که این دو جریان را از هم جدا کرده است. حتی ثمرات این اختلاف خود را در اصول فقه هم نشان داده جایی که ما بر خلاف سنی مذهبان برای اجماع بماهو اجماع ارزشی قائل نیستیم مگر این که کاشف از نظر شارع (معصوم) باشد. و این آرمانخواهی ناب را مستند به روایاتی همچون ” لا تستوحشوا فی طریق الهدی لِقِلَّة اهله “می نماییم.
در حالی که به نظر می رسد اهل سنت در اصل برای تدارک منطقی سقیفه ، اجماع را در اصول فقه تئوریزه کرده باشند و البته در این بین به احادیثی مثل ” لا تجتمع الامتی علی الضلاله” هم تمسک می جویند
اما اینکه شیعه حقیقتا با اجماع و شورا مشکل دارد یا نه خود جای تامل است؟ به بیان دیگر آیا واقعا ما با اجماع و شورا مشکل داریم یا اینکه بر خلاف این تصور، آن چیزی که شیعه با آن مشکل دارد نه شورا و اجماع بلکه زد و بندهای سیاسی و تقسیم قدرت به اسم شورا و یا اجماع مخالف است؟
آیا وحدت حول حبل الله که به نوعی حاصل مصدر شورای مدنظر اسلام است با هر زد و بندی به اسم شورا و اجماع حاصل می شود یا اینکه ساز وکار شورا و رسیدن به اجماع باید با دیگر اصول اساسی اسلام مثل حق طلبی همخوانی داشته باشد؟؟

جایگاه و قلمرو شورا

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_14
#جلسه_348

♦️جایگاه و قلمرو شورا

اصل ضرورت شورا شکی در آن نیست اما باید بحث کرد که شورا به مثابه یک رویکرد محیط بر دیگر امور، ارزشمند است یا به مثابه یک ملاحظه و روش حل مسأله
🔸اگر به مثابه یک رویکرد است، این سوال مطرح می شود که چرا در بعضی از موارد، شورا به عنوان ملاک، قرار نگرفته است مثل انتخاب امام جامعه یا شریعت و احکام و بایدهای فردی و اجتماعی. آیا امام زمان عج در زمان حکومت مهدوی، بیشتر امورات را با شورا حل می کنند؟
شاید در جواب گفته شود، این موارد استثنا است اما گاهی بعضی از استثناها، انسان را در دیگر موارد نیز به شک وا می دارد.

🔸سوال این است که اساسا ملاک واقعی حسن شورا چیست، که بر اساس همان ملاک، قلمرو شورا را بیابیم؟
▪️آیا پیامبر ص و ائمه، رویکرد رهبری و تربیتیشان با مردم، شورایی بوده است یا از شورا به عنوان یک روش در امر رهبری استفاده می کردند؟
▪️آیا شورا از باب فوائدی بر خودش مترتب می شود، موضوعیت پیدا می کند یا اینکه شورا صرفا طریقی است برای رسیدن هرچه بهتر به بهترین هدف و تصمیم؟
▪️آیا شورا برای کشف حقیقت یا حقانیت هم قابل استفاده است؟ آیا می توان در امر فقاهت و استنباط و کشف نظریه دین هم از شورا استفاده کرد؟ یا شورا صرفا در حوزه عملی و اجرایی، قابل استفاده است؟

قاعده ی فریب شیطان

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مصطفی_امیدی
#یادداشت_61
#جلسه_347
#مشخصات_اسلام
قاعده ی فریب شیطان
شخصی توی جهنم گرفتاره شیطان بهش یک کیسه رو پیشنهاد میده که توش دوتا کلید هست یکی از این دو کلید کلید رهایی از جهنم و دربهشت هست و هر روز شیطان میاد و یک کلید بهشت دیگه توی اون کیسه میندازه و اینکه شخص میتونه یکبار برای همیشه این انتخاب رو بکنه یعنی فقط یک فرصت داره
اگر همون روز برداره احتمال رهایی 50% هست و اگر یک روز دیگه تحمل کنه احتمال دو سوم یعنی 66/66% و اگر دو روز جهنم رو تحمل کنه احتمال به 75% می رسه و همینطور این قضیه ادامه داره و هر روز که بیشتر جهنم را تحمل کند احتمال رهایی ابدیش بیشتر است مولف این مثال یادآور می‌شود که شخص اگر بنای تصمیم گیری بر مبنای تءودیسه پاسکال را داشته باشد(قانون الهیاتی پاسکال:احتمال ضعیف وجود آخرتxنفع بینهایت و خوشی ابدی در صورت وجود=لزوم خداباوری) باید تا ابد در جهنم بماند و هر روز منتظر کلید بعدی شیطان باشد
این برهان که برای رد تءو دیسه پاسکال طراحی شده در بحث ما نیز جای دارد آنجا که شخص برای نفع احتمالی از سوی جامعه نفع فعلی خود را فدا می کند.
به نظر بنده وقتی از زاویه حق به مسئله رابطه ی حق و اجتماع ورود کنیم نه از دیدگاه تکلیف قطعا به این نتیجه که شخص موظف است از نفع شخصی خود بگذرد نمی رسیم مثلا به مثال استاد توجه کنید چند نفر در مسیر احداث یک اتوبان خانه دارند اگر قوه ی قهریه حکومت را در نظر نگیریم و ملاک رضایت اشخاص باشد چرا باید شخص خانه ی خود را بفروشد و از حق خود بگذرد با وجود اینکه احتمال می‌دهد مثلا نفر بعدی اینکار را نکند چه لزومی دارد که شخص از منفعت فعلی خودش صرف نظر کند با وجود احتمالی که هست مبنی بر اینکه ممکن است شخص دیگر نفروشد و آن اتوبان ایده آل احتمالی که آن شخص هم از آن نافع می شد ساخته شود
به نظر من مسئله ایثار جز از دریچه تکلیف قابل درک نیست.

قسمتی از خطبه مولا امیرالامومنین در جنگ صفین:

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_123
#جلسه_347

🔰قسمتی از خطبه مولا امیرالامومنین در جنگ صفین:

… من تلك الحقوق حقّ الوالي على الرّعيّة، و حقّ الرّعيّة على الوالي، فريضة فرضها اللَّه سبحانه، لكلّ على كلّ، فجعلها نظاما لألفتهم، و عزّا لدينهم، فليست تصلح الرّعيّة إلّا بصلاح الولاة، و لا يصلح الولاة إلّا باستقامة الرّعيّة. فإذا أدّت الرّعيّة إلى الوالي حقّه، و أدّي الوالي إليها حقّها، عزّ الحقّ بينهم، و قامت مناهج الدّين، و اعتدلت «معالم العدل»، و جرت على أذيالها السّنن؛ فصلح بذلك الزّمان، و طمع في بقاء الدّولة، و يئست مطامع الأعداء…

🔹حق جامعه و حق ولی

اگر به این کلام سراسر نور و دم روحانی حضرت امیر توجه کنیم
نکاتی را درباره حقوق و لی بر امت (ادبیات امت به نظر ادبیات راقی تری باشد)و حقوق امت بر ولی را خوب بیان می کنند

اولین نکته اینکه خداوند حق والی بر مردم وحق مردم بر ولی را فریضه واجبه می داند .
یعنی در اینجا ادبیات از ادبیات حق فراتر رفته و بحث بر سر تکلیف است
واین تکالیف دوطرفه را نظامی برای الفت قلوب مردم با والیان قرار داده
یعنی اگر در جامعه ای رابطه مردم با مسولین مهربانانه و دوستانه نیست
باید بدانیم در این جامعه حقوق والی و مردم رعایت نشده
یا والی ظلمی به مردم کرده یا مردم صبر کمی داشته و حق والی را رعایت نکرده اند
ودر ادامه راه حل این مشکل را هم بیان می کنند
فليست تصلح الرّعيّة إلّا بصلاح الولاة، و لا يصلح الولاة إلّا باستقامة الرّعيّة
مردم با اصلاح والی اصلاح می شوند
و ولاه با استقامت مردم
به نظر این استقامت و صبر استقامت بر اصلاح ولاه باید باشد
(🔺الحمدلله مردم ایران تمام تلاشان را برای اصلاح ولاه به کار برده اند بیشتر از این استقامت دیگه متصور نیست
همانطور که انقلاب های دیگر هم مثل انقلاب ایران تحمل و استقامت نداشته و 40 سالگی خود را ندیدن)

ودر ادامه می فرمایند اگر این اصلاح ها صورت گرفت و حق ها رعایت شده
نتیجه می شود:
عزّ الحقّ بينهم
حق در جامعه تعالی می یابد و عزت می گیرد.
و قامت مناهج الدّين
شریعت اقامه می شود
و اعتدلت «معالم العدل»
شاخصه های عدالت نمایان می شود
و جرت على أذيالها السّنن
وسنن الهی در جامعه جاری می شود
فصلح بذلك الزّمان، و طمع في بقاء الدّولة، و يئست مطامع الأعداء…
و در اين صورت است كه اوضاع روزگار به سامان مى‏رسد، و به بقاى حاكميّت اميد مى‏رود، و دشمنان نااميد مى‏گردند.

تقدم حق جامعه بر فرد

بسم الله الرحمن الرحیم

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#مرتضی_قربانی
#یادداشت_49
#جلسه_347

تقدم حق جامعه بر فرد

توهم بررسی این گزاره از منظر هستی شناسی از جانب نگارنده

🌅حق جامعه اگر مقید به حکمت باشد تقدم آن عدالت دارد.

عالَم، نظم هوش‌بر و دلربایی دارد که فرض تزاحم در آن بدور از ادب است.
از اینرو برای چشم ظاهربین که توهم تزاحم دارد حکمت، ملاک تقدم است و فقط چنین تقدمی عدالت است.
جامعه یا فرد اصالت ندارند بلکه هر جایی که مصلحتی اهم باشد حکمت و عدالت با آن است.
حاکمی که به عالَم مصالح و مفاسد راه یابد حکیم می‌شود و فقط حکیم، عادل است. چنین حاکمی تنها، صلاحیت راه‌بری را دارد زیرا هیچ وقت دچار تزاحم نمی‌شود.

حاشیه و نقد

#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_138
#جلسه_347

با تشکر از نگاه زیبا آقا مرتضی.
لکن
اولا صدر و ذیل با هم نمی سازد. وقتی شما قائل به مصلحت اهم می شود، پس مصلحت پایین تری نیز وجود دارد. لذا اساسا مصلحت اهم در پارادایم تزاحم مطرح میشود.

ثانیا واضح است که این تزاحم بدوی است و اگر واقع قضیه در مجموعه نظام هستی ملاحظه شود، ترجیح مصلحت یک طرف بر طرف دیگر در واقع مصلحت طرف مرجوح نیز هست.

ثالثا منظور شهید بزرگوار از ترجیح مصلحت جامعه این نبوده که مطلقا مصلحت جامعه مقدم است. بلکه ایشان با فرمایش شما که مصلحت اهم را ملاک می دانید، همراه است و اگر اینطور نبود اساسا بحث حاکم شرع مطرح نمیشد. لکن کلام در این است که غالبا مصلحت جامعه اهم است و مصلحت فرد را نیز در بر میگیرد لذا حکم اولی این است که جامعه مقدم است.

تعارض حقوق فرد با جامعه

#یادداشت
#یادداشت_87
#مشخصات_اسلام
#جلسه_347
#سعید_خورشیدی
#تعارض_حقوق_فرد_با_جامعه
مرجع #تشخیص_مصلحت

شهید مطهری ذیل مشخصه از مشخصات ایدئولوژیک اسلام میفرماید :
آنجا که میان حقّ جامعه و حق فرد، تعارض و تزاحم افتد، حق جامعه بر حق فرد و حق عام بر حق خاص تقدم می یابد. حاکم شرعی در این موارد تصمیم می گیرد.

اگر قاعده به همین روشنی بر همین تقدم حقوق اجتماع بر حقوق فردی دلالت میکند ، پس حاکم شرع چه میکند ؟
آیا او صرفا مجرای این حکم است و نیاز به امضای فقیه هست برای تقدیم حقوق جامعه بر فرد ؟

مسلما مقصود شهید مطهری این نبوده که فقیه در اصل این که چنین قاعده ای وجود دارد یا نه ، تصمیم میگیرد.
البته ممکن است در آن زمینه هم ورود بکند اما این ورود اولا نیاز به کارهایی قبل از فقاهت دارد و ثانیا اینجا مقصود ایشان تصمیم گیری بعد از پذیرفتن اصل قاعده است.
فقیه اولا باید حقوق فرد و حقوق جامعه را بشناسد و از هم تمییز بدهد.
فقیه در مرتبه بعد باید تشخیص بدهد که آیا واقعا تعارض و تزاحمی در افتاده ؟ یا اینکه در ابتدا اینطور به نظر میرسد و تعارض واقعی شگل نگرفته است.
در مرتبه بعد باید نحوه تقدم و حد و مرز آن را هم معین کند.
این یکی از مواضعی است که نیاز اجتهاد به دارایی ها و دانایی های متعدد را نشان میدهد.

تصمیم‌گیری برای تقدم حق جامعه با حاکم شرع است

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_130
#جلسه_347

⭕️تصمیم‌گیری برای تقدم حق جامعه با حاکم شرع است

اگر در مقام تزاحم و تعارض بین حق عام و حق خاص، آنچه مقدم می‌شود حق جامعه باشد، دیگر معنایی ندارد که تصمیم‌گیری را به حاکم شرعی بسپاریم. وقتی تقدم حق جامعه بر حق فرد، یک قاعده است و عمومیت دارد، دیگر احتیاجی نیست که تصمیم‌گیری در این خصوص را به حاکم شرع واگذار کنیم. لذا از آنجایی که این تصمیم‌گیری واگذار شده است بر حاکم شرع می‌فهمیم که معادله آنگونه که به نظر می‌رسد ساده و یک خطی نیست، بلکه در حل این تعارض پیچیدگی‌هایی وجود دارد که تشخیص تقدم حق جامعه بر حق فرد را کار هر کسی نمی‌داند و حتی خود حاکم شرع هم نمی‌تواند به راحتی تصمیم بگیرد که در هر تعارض مشخصی حق جامعه مقدم است و احتمال رای به خطا هم وجود دارد.

حاکم شرع، جایگاه مهمی است که هر کسی نمی‌تواند در آن جایگاه قرار بگیرد، حال این بماند که ما در دولت و ساختار آن جایگاه روشن و مشخصی برای حاکم شرع نداریم و معمولا در مواردی که دولت نتوانسته است حق جامعه را که همه‌جا مقدم می‌داند، تقدم بخشد، از حکم حاکم شرع برای حل مشکل خود استفاده ابزاری کرده است و به این مسئله که اصل تصمیم‌گیری در خصوص تقدم حق جامعه در این تعارض بر عهده‌ی حاکم شرع است، توجه ندارد. در مقام عمل ما این تصمیم‌گیری برای تقدم حق جامعه بر فرد را به دولت به همان‌معنای state واگذار کرده‌ایم.
🌺

تقدم حقوق جامعه بر حقوق فرد

بسم الله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_66
#جلسه_347

چند نکته :

1- به نظر میرسد میان دو مفهوم باید تمایز قائل شد تا برخی ابهاماتی که در حلقه نسبت به قانون کلی « تقدم حقوق جامعه بر حقوق فرد » مطرح شد برطرف گردند.

یکی مفهوم خواست جامعه ( و یا در یک تقریر دیگر از موضوع، خواست اکثریت ) و دیگری مفهوم حق جامعه ( یا حق اکثریت ).

ممکن است گاهی اکثریت یا جامعه چیزی را بخواهند که حق شان نباشد مثلا تضییق حقوق بخشی از جامعه را مطالبه کنند، مثلا مطالبه ی جامعه این باشد که «سالمندان باید در خانه ی سالمندان نگهداری شوند» در چنین صورتی روشن است که این جامعه و این اکثریت حق اتخاذ چنین تصمیمی را ندارد تا در تعارض با حق افراد یا حق اقلیت، این خواست رجحان پیدا کند.

همین طور ممکن است حقی داشته باشند که آن حقِ بخصوص الان مورد مطالبه ی آنها نباشد. مثلا فرض کنید حق سلامت معنوی و یا رشد معنوی دارند. ولی به دلایلی چنین چیزی اکنون مورد خواست جامعه نیست. اگر در اینجا حق اقلیت یا حق یک فرد با این حق جامعه تزاحم کند، هرچند که این حق مورد مطالبه ی جامعه نیست ولی بر حق آن فرد یا اقلیت رجحان پیدا میکند.

2- یکی دیگر از تفکیک هایی که میتوان آن را مطرح کرد و آن را دستمایه ی ایجاد سوالاتی و ویرایشاتی قرار داد این است که آیا در این جا سخن از « حق » جمع و فرد است به این معنا که تمامی مراحل تنجز حق طی شده است و اکنون تبدیل به حق شده است؟ یا اینکه سخن از « مصلحت » جمع و فرد است؟ به این بیان که قانون کلی مورد اشاره ی استاد شهید این باشد که : هرجا مصلحت جمع و فرد تعارض کرد، مصلحت جمع اولی است. و سامحتا تعبیر از حق میشود؟

3- در مورد پیچیدگی فضای بعد از تعارض حق فرد و جامعه باید بتوان قدری تفصیل مفهومی ایجاد کرد تا قدری مساله باز شود و به صرف اینکه تعارض پیچیده است و لذا به حاکم شرع سپرده میشود اکتفا نگردد.

به نظر میرسد چند مساله را که میتوانند موجبات تقیید آن حکم کلی را، و یا بنا بر تقریری موجبات اسقاط حقی را فراهم کنند میتوان چنین برشمرد:

الف. یکی منشا تعارض یا تزاحم است. چه چیزی باعث شده است که این تعارض رخ میدهد. مثلا آیا ممکن است سلسله اشتباهاتی و سلسله تبعیت های از هوای نفس موجب شده باشد که جامعه در موقفی قرار گرفته است که مصلحتش انجام فلان کار باشد؟ اگر چنین باشد، آیا می توان گفت در تعارضی که اکنون بین مصلحت جامعه یا حق جامعه و مصلحت یا حق فرد پدید آمده است، مصلحت جامعه اولویت دارد؟

ب. دیگری میزان اهمیت مصلحت یا حق است. مثلا اگر مصلحت یا حق تفریح جامعه با مصلحت یا حق حیات فرد تعارض کند آیا میتوان گفت حق جامعه اولویت دارد؟ به این صورت که لازم باشد برای احداث یک پارک خوب و بزرگ و ضروری در یک شهر، یکی دو نفر کشته شوند.

پ. دیگری طاقت فرد یا جامعه است. مثلا آیا میتوان افرادی را بنا بر مصلحت جامعه تکلیفی کرد که ایشان طاقت آن را ندارند؟ یعنی اگر جامعه طاقت عدم استیفای یک حق خود را داشته باشد اما فرد طاقت عدم استیفای حق خود را نداشته باشد. آیا باز در اینجا هم میتوان مطرح کرد که حق جامع بر حق فرد مقدم میشود؟

ت. دیگری امکان ایجاد تدریج است. به این بیان که اگر این امکان وجود داشته باشد تا به تدریج حقی را فدای حق دیگر کرد، در کنار این فرض که گذر زمان مستلزم عدم استیفای بخشی از حق طرفین است ( یعنی زمان در حق طرفین سهم دارد ) آیا می توان گفت مطلقا حق جامعه اولویت دارد؟ و نباید تدریج را اعمال نمود؟ و یا اینکه برای آنکه حتی المقدور حق فرد نیز حفظ شود میتوان بخشی از حق جامعه را نیز فدا نمود؟

نسبت_عرفان_اخلاق_فقه

#محمد_امامی
#یادداشت_73
#مشخصات_اسلام
#نسبت_عرفان_اخلاق_فقه
#جلسه_347

🔰نسبت سه افق عرفانی، اخلاقی و فقهی چیست؟ ایا این ها تصویری از یک حقیقت را بناست به ما نشان بدهند؟ یا حقیقت با حضور در یک هر یک از این افق ها رنگ وبوی دیگری پیدا میکند؟

به نظر بنده هر مساله ای که قابلیت طرح در هر یک از این افق را دارد باید بتواند گزاره های خو را براساس همان حقیقت صورت بندی کند. و الا این سه افق به صورت متباین حقیقت را صید می کنند و هیچ گاه بهم دست نمی دهند.

اگر مدعی شدیم که اسلام حق جامعه را بر فرد مقدم می کند تا جامعه نفع ببرد یا اگر حق جامعه را بر فرد مقدم می کنیم تا برای فرد هم منفعتی در پی داشته باشد؛ باید بتوانیم در نظام فقهی خودمان هر کدام از این ادعا ها را ثابت کنیم. والا نه آن که باید پشتیبان باشد پشتیبانی می کند و نه آن که باید نشان دهنده حقایق باشد آینه خوبی خواهد بود.

حق فرد ،حق جامعه

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_127
#جلسه_347
#حق_تکلیف

🔰 #حق_فرد – #حق_جامعه

شهید مطهری فرموده اند:
7. تقدّم حقّ جامعه بر حقّ فرد: آنجا كه ميان حقّ جامعه و حقّ فرد تعارض و تزاحم افتد، حقّ جامعه بر حقّ فرد و حقّ عام بر حقّ خاص تقدّم مى‏يابد. حاكم شرعى در اين موارد تصميم مى‏گيرد.

به نظر می رسد قبل از بررسی حکمت و راز این مسئله برخورد فقهی با آن نا صواب باشد.

در یادداشتهای پیشین گفته شد که استراتژی اسلام برای هدایت انسانها به سوی رشد این است که من آنها را توسعه بدهد.

انسان در ابتدا گرفتار من خودمحور خود بنیاد است. منی که منفعت شخصی خودش را محور تعاملاتش قرار میدهد اما اسلام با به رسمیت شناختن من انسان در متن زیست اجتماعی من او را توسعه می بخشد.

با جایگاه بخشیدن به خانواده و رحم اسلام انسان را به توسعه من او با خانواده و ارحامش رهنمون می سازد

با توصیه و دعوت او به اخوت و حقوق برادری من او را به برادر دینی و ایمانی اش توسعه می بخشد.

و نهایتا با انذار دادن او به وجوه عالی انسانیت من او را نسبت به همه مستضعفین اتساع میدهد.

تقدم حق جامعه بر حق فرد نیز از این رویکرد بایستی قرائت گردد که اسلام به دنبال توسعه من فردی خود محور و خود بنیاد است و در پی آنست که انسان به مکانت و مرتبه من علوی ای برساند که نسبت به همه بشریت شمولیت دارد.

این همان تعبیری است که آیت الله شاه آبادی فرمودند قرآن را به انفراد نتوان نگه داری نمود بلکه مستقر قرآن بر روی زمین عرش اخوت می باشد.

و این به یک معنا تعبیر دیگری از کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته می باشد که انسان را دعوت به پذیرش مسئولیت در برابر همگان میکند و پذیرش مسئولیت جز با نگرش من علوی شامل میسور نیست.آنگاه اینچنین خواهد بود که انسانها نه از آن بابت که تقدم حق جامعه بر فرد بدیشان سود میرساند بلکه از آن رو که خودشان را مسئول جامعه می بینند حق جامعه را مقدم می یابند.

فرد فدای دولت؟ ملت؟ امت؟ یا ولایت؟

#امید_فشندی
#یادداشت_204
#جلسه_347
#مشخصات_اسلام

🔰 فرد فدای دولت؟ ملت؟ امت؟ یا ولایت؟
#في_سبیل_الله

یك تصویر از جامعه‌ی آرمانی این است كه جامعه چنان سامان یابد كه آحاد مردم به حقوق اولیه‌ی خویش – حیات و خوراك و پوشاك و مسكن و شغل و امنیت و بهداشت و آموزش و… – برسند و برای رشد و پیشرفت مادی و معنوی، به تزاحم برنخورند.

اما چالش آنجاست كه به اسم خیر جمعی و مصلحت عمومی و حفظ نظامِ دین و دولت و ملت و كشور، منابع و امكانات عمومی به‌صورت متمركز و غیرشفاف در اختیار طبقه‌ی حاكمه قرار گیرد و باوجود اینكه بسیاری از مردم حتی از حقوق اولیه و مصرّح در قانون اساسی محروم هستند، هیچ دست به ساختار و سیستم و روند و رویه‌ها نزنیم و به تغییر جزئی كارگزاران قناعت كنیم و تصمیم‌گیران اصلی را تكان ندهیم.

این یعنی #حق_جمعی نه به‌صورت #عام_شمولی تحقق می‌یابد كه به جیب آحاد مردم تحویل برود، بلكه به‌صورت #عام_مجموعی است كه به نام مردم و به كام اندك‌شماری از ایشان خواهد شد.

حق جمعی و جامعه اگر به خیر تك‌تك مردم تحویل برده نشود، فی‌نفسه اصالتی ندارند و روا نیست كه افراد را فدای حق جمعی – چه دولت و ملت چه دین و ولایت – كنیم.

#فی_سبیل_الله در ادبیات دینی ما اصطلاح پرمعنایی است!
هرچه در راه خدا باشد ارزشمند است و حتی ارزشمندترین حقوق فردی – مثل حق حیات – رواست كه فی سبیل الله فدا شود؛ چرا؟ به‌میزانی كه مقصد این سبیل بی‌نیاز از دارایی‌ها و حقوق مسافرینش باشد، هزینه‌ها و فدایی‌ها همه خرج خود مسافرین می‌شود….

24 آبان 1400

هویت جامعه از نگاه مرحوم علامه طباطبایی

#مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#یادداشت_100
#جلسه_347

مرحوم علامه طباطبایی در بین نظریات مختلف در مورد هویت جامعه، جامعه را دارای #هویت_مستقل و غیر اعتباری و اصیل میدانند
هویتی که #مهیمن بر حیثیت شخصی افراد است و #بوجود_افراد_تحقق دارد و همین سبب میشود افرادِ یک اجتماع در سرنوشتشان از هم مستقل نباشند.

مؤید این مساله در قرآن وعده عذاب یا أجل یا دعوت برای یک قوم است.
در عالم دنیا افراد اجتماع از هم ممتاز نیستند و حکم یک پیکر را دارند.
#وامْتازُوا_الْيَوْمَ برای قیامت است نه این دنیا.

مشترک بودن بلا برای افراد مختلف یک جامعه بدلیل همین هویت واحد جامعه است اگرچه این بلا برای عده ای عذاب و برای عده ای امتحان باشد.
پس بدلیل اینکه اجتماع وحدت دارد، مسیر و خط سیر و تکامل و عمر و حیات و موت دارد پس #اجتماع_حقوق_دارد.

حیثیت ولایت و اولویت نبی بر مردم در آیه ی شریفه ی #اولی_بالمومنین_من_انفسهم هم به حیث مصالحی است که در حقوق اجتماعی افراد لحاظ میشود نه به حیث منافع فردی خودشان.