تأملی در باب آزادی3 (هستی شناسی2)

💠تأملی در باب آزادی3 (هستی شناسی2)💠

برای فهم وجود آزادی انسان، نیاز به انسان شناسی داشتیم که در یادداشت قبلی به آن پرداخته شد. حال به سراغ پاسخ به سوال می رویم. آیا انسان در غرض، علم، گرایش، اندیشه و فعل آزادی دارد؟

🔻آزادی انسان در غرض و هدف
با توجه به این توضیحات روشن می شود که آزادی مطلق، اساسا وجود ندارد. خواسته و غرض انسان که کمال خواهی است، اولین قید آزادی است. بنابراین انسان ذاتا آزاد مطلق نیست و نمی تواند باشد و نمی خواهد باشد. چراکه انسان، ذاتا خواسته و غرض دارد و آن خواسته و غرض، او را به قید و بند می کشد. (همانطور که توضیح داده شد، این حد از قید و بند، ذاتی موجود فقیر ذی شعور است.) البته در اینکه انسان در قید و بند چه غرضی باشد، تا حدی در اختیار خودش است. چرکه کمال مصادیق متعددی دارد. هم کمال مادی داریم و هم کمال معنوی؛ انسان است که انتخاب می کند کدام کمال را هدف و غرض خودش قرار دهد و برای رسیدن به آن تلاش کند.
این نکته، اساسی ترین نقد مکتب اگزیستانسیالیسم است. فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، بخاطر عدم فهم این نکته که انسان ذاتا کمال خواه و هدف دار است، آزادی و انتخاب آزاد را مهمترین مفهوم انسانی دانستند درحالیکه مهمترین و ارزشمندترین مفهوم انسانی، کمال خواهی اوست و آزادی در ذیل کمال خواهی، ارزشمند خواهد بود.

🔻آزادی انسان در علم و یادگیری
انسان در اصل علم و یادگیری نیز آزادی ندارد. انسان بطور ذاتی همیشه در حال دریافت اطلاعات و حقایق از پیرامون و حتی از درون خودش است. انسان نسبت به بعضی از علوم حضوری خودش، بی اختیار است و چه بخواهد و چه نخواهد، نسبت به وجود خودش، احساسات خودش و غیره، علم حضوری دارد. و هرچقدر هم به کمال عقلانی بیشتری برسد، علوم حضوری دیگری نیز برای او شکوفا می شود مثل علم حضوری به وجود خداوند. البته در اینکه انسان سمت چه علومی برود و چه حقایقی را برای خودش روشن کند، تا حدی آزاد است.

🔻آزادی انسان در گرایش و میل
در گرایش نیز چنین است. همه انسانها نسبت به غرض و هدف نهاییشان که کمال است و همچنین نسبت به مصداق کمال و راه محقق کننده آن کمال، گرایش دارند. یعنی هرچیزی را که ملائم و سازگار با غرضش ببیند، نسبت به آن میل و حب دارد و هر چیزی را که ناملائم و ناسارگار با غرضش ببیند، نسبت به آن نفرت و بغض دارد. البته انسان در ایجاد مقدمات ایجاد حب و بغض، تا حدی اختیار دارد و آزاد است.
یکی از مهمترین مقدمات ایجاد حب و بعض، نوع اعمال گذشته انسان است. هرچه انسان بر طبق نفسانیت و تکامل مادی عمل کند، نسبت به هر عامل محدود کننده نفسانیت، بغض پیدا می کند و بالعکس هرچه بر طبق عقلانیت و تکامل معنوی حرکت کند، نسبت به امور نفسانی بغض پیدا می کند.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 92

تأملی در باب آزادی2 (هستی شناسی1)

💠تأملی در باب آزادی2 (هستی شناسی1)💠

✅ هستی شناسی آزادی
در بخش قبل اینکه معنای آزادی چیست را بیان کردیم. حال سوال این است که آزادی انسان وجود دارد؟ کدام آزادی وجود دارد؟ به تعبیر دیگر آیا واقعا انسان آزاد است؟

🔹 برای فهم وجود آزادی انسان، ابتدا باید انسان را بشناسیم تا ببینیم آزادی در انسان چگونه است؟
در نگاه اسلامی، انسان، ناقص، محتاج و نیازمند به خداوند است. به تعبیر فلسفه اسلامی، انسان فقر ذاتی دارد و یا به تعبیر دیگر حقیقت ربطی دارد. یعنی عین ربط است. از طرفی دیگر خداوند انسان را ذی شعور آفریده است. یعنی انسان از قوه درک برخودار است. و آن قوه درکش نیز قوی ترین قوه مدرکه بین موجودات است. حیوانات هم قوه مدرکه دارند ولی قوه آنها، وهم است. یعنی توان فهم جزئیات را دارند اما انسان توان فهم کلیات را نیز دارد.

بر اساس این نگاه به انسان، انسان ذاتا خواسته و غرض دارد. چراکه موجود ناقص ذی شعور، نمی تواند خواسته و غرض نداشته باشد. لذاست که کمال خواهی، ذاتی انسان و مهمترین خواسته انسان است و هیچ زمان هم انسان از این خواسته اش دست نمی کشد و از آن غفلت نمی کند. تمام رفتارهای تمام انسانها را می توان بر پایه این نکته انسان شناختی، توجیه کرد. و آن عبارت است از اینکه انسان ها تمام رفتارهایشان برای رفع یک نیاز و رسیدن به یک کمال است. چه کمال مادی چه کمال مجرد. حتی کسانی که از لحاظ روانی دچار اختلال هم می شوند، این خواسته و هدف نهایی شان تغییری نمی کند.
بنابراین علت تفاوت رفتار انسانها، اختلاف در هدف نهاییشان که کمال است، نیست. بلکه علت تفاوت، در 1)فهم مصداق کمال و 2) راه محقق کننده آن کمال است.

در مصداق کمال، مادی گرایان، کمال مادی و لذات مادی را تنها مصداق کمال یا بالاترین مصداق کمال می دانند اما معنا گرایان، کمال مجرد و لذات مجرد را مصداق کمال و بالاترین مرتبه کمال می دانند. و در محقق کننده کمال نیز، هر مکتبی بر اساس مبانی معرفتی خود، راهی را برای رسیدن به کمال پیشنهاد می دهد. بر اساس نگاه غربی انسان با کمک عقل و تجربه، به تنهایی می توان این راه را بیابد اما بر اساس نگاه اسلام ناب شیعی، انسان بدون کمک وحی نمی تواند بهترین راه برای رسیدن به کمال را تشخیص دهد. لذا علاوه بر عقل، نیازمند وحی هم هست.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 91

تأملی در باب آزادی1 (معناشناسی)

💠تأملی در باب آزادی1 (معناشناسی)💠

یکی از مفاهیم اساسی در عرصه فرهنگ و جامعه، مفهوم آزادی است. که هم به صورت مطلق بکار میرود و بهم به صورت وصف برای بعضی از موضوعات مثل اندیشه و عمل و غیره. این مفهوم مقدس که اساسا شعار اسلام است، امروزه در عصر سرقت شعارهای فطری، دستاویز غربیانی شده است که در عمل هیچ پایندی به آن ندارند.
در ادامه در قالب چند یادداشت در چهار عنوان، معناشناسی آزادی، هستی شناسی آزادی، ارزش شناسی آزادی و حکم شناسی آزادی به این امر می پردازیم:

✅ معناشناسی آزادی
در اینکه لفظ آزادی چه معنایی دارد، یا به معنای رهایی و اطلاق از قیود است یا به معنای عدم قیود است که به نظر معنای اول بهتر است زیرا معنایی وجودی است نه عدمی.
اما برای اتصاف موجودی به آزادی، آیا می توان هر موجودی را به آزادی متصف کرد؟ آیا می توان جمادات، گیاهان و حیوانات را به آزادی متصف کرد؟ آیا آزادی بدون اختیار معنا دارد؟ آزادی در مورد انسان چطور؟

با توجه به ابعاد وجودی انسان، آزادی انسان را نیز، می توان به چند موضوع تقسیم کرد. مثل آزادی خواسته و غرض انسان. آزادی اندیشه و تفکر انسان، آزادی علم انسان، آزادی میل و گرایش انسان و آزادی عمل انسان.
1- آزادی غرض یعنی آزادی انسان در اینکه غرض و خواسته ای داشته باشد یا نه و اینکه غرض و خواسته اش چه باشد.
2- آزادی علم یعنی انسان در اینکه علم داشته باشد یا خیر و اینکه به چه چیزی علم داشته باشد، آزاد است.
3- آزادی میل و گرایش یعنی انسان در اینکه میل و گرایش داشته باشد و اینکه به چه چیزی میل داشته باشد، آزاد است.
4- آزادی تفکر و اندیشه یعنی انسان در اینکه اندیشه داشته باشد یا نه و اینکه چگونه بیاندیشد آزاد است.
5- آزادی عمل نیز یعنی انسان در اینکه عمل و رفتاری داشته باشد یا نه و اینکه چه رفتاری داشته باشد، آزاد است.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 90

حفاظت شده: تمدن اسلامی در افق حکمت صدرایی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: تخیل یعنی خلاقیت به خرج دادن؟!

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

بازخوانی آزاد اندیشی، مثل بازخوانی دموکراسی!

بسم الله الرحمن الرحیم

نوعا چنین گمان میشود که فرق چندانی میان دموکراسی و مردمسالاری دینی نیست و مثلا صرفا این قید “دینی” برخی واجبات و محرمات دینی را در شرایط کاندیداها و … وارد میکند و از این دست نکات.

به عبارتی مثلا گاه گمان میشود که فرقی شبیه آنچه میان “غرب آسیا” و “خاورمیانه” هست، اینجا هم هست، یعنی عبارت را با عباراتی بومی و غیر وابسته بازتولید کرده اند.

اما کسانی که کمی عیق تر با دستگاه معرفتی امامین انقلاب سر و کار دارند میدانند که میان دموکراسی و مردمسالاری دینی که رهبر انقلاب مطرح فرموده اند تفاوت از زمین تا آسمان است.

اما حالا که معنای برداشت شده از مردمسالاری دینی تا این حد متفاوت از واقعیت آن است، و تا این حد این برداشت نادرست در ذهن ها رسوخ کرده است، چگونه میتوان معنای حقیقی را به ذهنی که با معنای نادرست خو کرده است منتقل کرد؟

به نظر میرسد باید پویشی نظری در واکاوی و کنه پویی مفاهیم سازنده ی مردمسالاری دینی برقرار کرد و تک به تک ظرایف معنایی مورد نظر در این معنای عمیق و عریق را رشته رشته کرد، باز کرد و نشان داد، تا بعد مشخص شود که وقتی این رشته ها را به هم میپیچیم و یک طناب بدست می آید این طناب چه تفاوتی با هر مستمسک دیگری دارد.

حسب آنچه تا کنون پیرامون آزاد اندیشی طی کرده ایم، چنین به نظر میرسد که ما با پدیده ای اینچنین طرف هستیم، یعنی میان آزاد اندیشی ما و آزاداندیشی متفاهم نوعی زمین تا آسمان تفاوت هست و این تفاوت ها اصلا دیده نمیشوند و اولی حمل بر دومی گشته و دائما یکی پنداشته میشوند؛ لذا راه کاری مشابه را باید پیمود تا بتوان حقیقت و عمق معنای پنهان پشت این لفظ مشترک را نشان داد.

عدم امکان انفعال در شناخت

در تفکیک و مرز گذاری میان اندیشه و خلاقیت، گفته می‌شود اندیشه به دنبال واقع است، و ناب بودن اندیشه در گرو بازتاب واقع است؛ و به همین دلیل نباید اندیشه از حیث انفعال خارج شود تا یک شناخت واقعی رقم بخورد. و خلاقیت، در واقع از حیث انفعال در مقام شناخت خارج شده است؛ اگر هم نام شناخت بر آن گذاشته شود، شناختی فعالانه است،‌ نه منفعل که بازتاب صرف واقع باشد؛ در خلاقیت، افزوده‌هایی در مقام شناخت بر واقعیّت بار شده است.

در اینجا یک تذکر لازم است؛ اینکه ما با پدیده‌ای به نام انسان روبرو هستیم؛ انسان مگر چقدر می‌تواند در مقام شناخت منفعل باشد؟ و اساسا آیا انفعال محض امکان دارد؟ به نظر می‌رسد انسان در مقام شناخت ناتوان از انفعال محض باشد.
لذا اگر انعفال محض امکان ندارد و تشکیکی است؛ شاید بتوان خلاقیّت را هم که درجه‌ی انفعال را بسیار پایین آورده است، داخل در اندیشه کرد.

نمی‌توان مرز خلاقیت و اندیشه را در انفعال در شناخت واقعیت قرار داد؛ چرا که انفعال محض در شناخت امکان ندارد.

نسبت خلاقیت و اندیشه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • اندیشه و فکر به معنای حاصل مصدری، یعنی یک علم حصولی، به عبارت دیگر یعنی یک خروجی و محصول معرفتی.
  • در فلسفه اسلامی، علم چیزی است که کشف از واقع باشد. پس وقتی می گوییم اندیشه و فکر به صورت حاصل مصدری یعنی علم حصولی، فلذا اندیشه نیز کشف از واقع می باشد. با این توضیح باید دید که خلاقیت آیا در نسبت با اندیشه جایگاهی دارد یا خیر ؟
  • خلاقیت را یک بار در روش به کار می گیرند و یک بار در محتوا. در مورد روش می توان از خلاقیت در اندیشه سخن به میان آورد به این معنا که برای رسیدن به اندیشه با در نظر گرفتن حقیقت، روش های متنوعی وجود دارد و خلاقیت در روش یعنی که از روش های نو و بدیع استفاده شود.
  • اما خلاقیت را می توان یک بار در مورد محتوا به کار برد. مراد از خلاقیت در اندیشه چیست ؟ اگر مراد این باشد که محتواها و علم ها و معرفت های حصولی نو و بدیع تولید شود که با قبلی ها فرق کند، این خلاف تعریف اندیشه است و نمی شود اندیشه و خلاقیت از این رو با یک دیگر نسبتی برقرار کنند چرا که رویکرد از خلاقیت با این تعریف از اندیشه همراهی ندارد. اما همان طور که در منطق خوانده ایم می توان از طریق استدلال مباشر با همان داده ها و کشفیات قبلی، گزاره های خلاقانه جدید ایجاد کرد که کارایی های متنوعی دارد و از حیث اندیشه بودن ارزشمند می باشند.
  • فلذا خلاقیت از حیث محتوایی هم با این توضیح می تواند با اندیشه نسبتی ایجاد کند.

تفکر خلاق یا خلاقیت؟

بین تفکر خلاق و مطلق خلاقیت نباید خلط کرد. خلاقیت شامل هر نوع نوآوری و ابتکار میشود و میتواند اوهام و خیالات را نیز شامل شود و در قالب شعر و هنر ریخته شود لکن تفکر خلاق، خلاقیت در بستر تفکر است. یعنی چارچوب اصلی تفکر که طبق بیان مرسوم به حرکت از معلوم به مجهول و کشف تاریکی هاست، در تفکر خلاق حفظ می شود و از آن خارج نمیشود. لکن همین حرکت و تفکر به صورت خلاقانه و به گونه ای نو انجام می شود که عموم مردم آن به صورت به طرفین قضیه نگاه نمی کنند و نمی توانند چنین کشفی از مجهول را رقم بزنند.

حفاظت شده: تفکری در چیستی تفکر

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

آزاداندیشی و خلاقیت

اگر اندیشه و تفکر را حرکت از معلومات به سمت مجهولات بدانیم، آزاداندیشی به معنای این است که این حرکت قید و بند و مانعی نداشته باشد. یعنی حرکت آزادانه برای رسیدن به مجهولات از طریق معلومات.

در این تعریف، برای آزاداندیشی نمی توان قواعد تفکر و ضوابط یک اندیشه منطقی را نادیده گرفت. آزاداندیشی دعوت به تفکر غیر تقلیدی و غیر متعصبانه است.

 

اما سوال اینجاست که آیا آزاداندیشی تنها در حوزه برهان منطقی راه دارد؟ آیا در شعر و خطابه و جدل نمی توان آزاداندیشی را مطرح کرد؟

آن چه واضح است این است که آزاداندیشی، یک تفکر واقعی و حقیقی است و توهمات را نمی توان آزاداندیشی نامید.

اما آیا آزاداندیشی در حوزه خیال راه دارد؟

به نظر می رسد باید بین وهم و خیال تفاوت قائل شد. بر خلاف وهم، خیال متصل به عالم مثال است و از واقعیت عالم سرچشمه می گیرد.

آزاداندیشی اگر یک خصلت درونی و فردی باشد، در تغییر نگاه و بینش افراد موثر است. هم در استدلال و برهان و هم در حوزه های هنری و خیالی.

دعوت به آزاداندیشی یک دعوت پر اقتدار و با وسعت بالاست. آزاداندیش هم در لایه تفکر شکوفا می شود، هم در لایه باور، از تعصب رهایی می یابد. هم در لایه عواطف و احساسات متواضع و نرم می شود. هم در لایه های اجتماعی انسانی، از مدیریت و برنامه ریزی و رهبری تا هنر و خیال و ذوق، خلاق و نوآور می شود.

آزادی در آزاداندیشی

آزادی به معنای بی‌قیدی و رهایی از بند قیود است؛ وقتی بخواهیم آزادی را در آزاداندیشی مورد تامل قرار دهیم، رهایی از قیود در اندیشیدن فهمیده می‌شود؛ اینکه در مقام تفکر و اندیشیدن، از غل و زنجیر قیود رها باشیم.

وقتی آزادی را به تنهایی مورد تامل قرار می‌دهیم، بی‌قیدی کامل فهمیده می‌شود؛ البته همین هم جای تامل دارد که اساسا امکان اینچنین آزادی برای انسان وجود دارد یا اینکه یک تشکیکی است و شاید بتوان گفت امکان رسیدن به بی‌قیدی کامل در انسان وجود نداشته باشد و بعد از آن‌ هم مطلوب بودن این بی‌قید کامل جای تامل دارد؛ امّا اگر این بی‌قیدی یا به عبارت بهتر «بی‌قیدی کامل» را اگر بخواهیم بیاورم در مقام تفکر و اندیشه چه شکل و صورتی دارد؟ آیا در مقام اندیشیدن هنگامی که می‌خواهیم بی‌قیدی کامل را مراعات کنیم، باید اجازه‌ی هر ورود هر شعری را بدهیم و به هر خیالی بگوییم اندیشه، چون قائل به آزاداندیشی هستیم؟

ما همان آزادی که در ابتدا به معنای بی‌قیدی کامل می‌فهمیدیم را به حیطه‌ی خاص‌تر و کوچک‌تری می‌بریم؛ به عبارتی این آزادی و بی‌قیدی را در یک چهارچوب می‌بریم و اینجا در واقع ابتدا خود را ملزم به قیود اندیشه و تفکر می‌کنیم و بعد در همین چهارچوب بی‌قیدی کامل می‌دهیم؛ لذا نمی‌توان به هر شعری و خیالی گفت اندیشه و ادعای واهی آزاداندیشی کرد؛ خود وادی اندیشه و تفکر چهارچوب و قیودی دارد که قبل از ورود به آن باید آن‌ها را پذیرفت؛ هر چند ممکن است در مقام تفکر در خصوص همین چهارچوب و قیود لازم برای تفکر و اندیشه، نیاز به تامل باشد.

آزادی هنگامی که در وادی اندیشه قدم می‌گذارد، ناچارا باید خلع نعل کند و قیود این وادی را بپذیرد و آنقدر توان و قدرت ندارد که چهارچوب این وادی را هم برهم زند؛ اگر قرار باشد اندیشه را اندیشه بودن بیاندازد، اینجا در واقع آزادی وارد وادی اندیشه نشده است بلکه وادی دیگر برای خود ساخته است و به عبارت دیگر آزاداندیشی رقم نخورده است؛ چرا که اندیشیدنی نبوده است که بخواهد رهای از قیود باشد.

بنابراین قیودی که برای آزاداندیشی قائل می‌شویم، به خاطر این نیست که آزادی را کامل نیاوردیم در وادی اندیشه، بلکه به خاطر این است که وادی اندیشه آمده‌ایم؛ هر وادی اقتضائات خودش را دارد؛ اگر بخواهیم واقعا تحفظ بر اندیشیدن داشته باشیم و از این وادی خارج نشویم، ناچار به پذیرش قیود آن هستیم.

تعریف مفاهیم فلسفی مثل آزاداندیشی (1) – توضیح تعریف وجودی

یکی از آسیب هایی که در موقع عمل کردن به یک دعوتی ممکن است ایجاد شود و تیغ اجرا را کند و یا تشتت ایجاد کند، عدم درک صحیح از یک حقیقت است، این عدم درک صحیح گاهی می تواند وضوح مفهومی نداشتن آن باشد.

آزاداندیشی نیز از این قاعده مستثنی نیست بلکه به بیان برخی از صاحبنظران و فعالین این عرصه، ابهام مفهومی داشتن آن یک عامل مهم در عدم اجرای عملیات های موفق در این زمینه در انقلاب اسلامی شده است، آن هم با وجود اینکه رهبر معظم انقلاب هم جایگاه بسیار بالایی برای این حقیقت قائل هستند و هم مطالبه بسیار مکرری کردند که آزاداندیشی در جامعه بسط داده شود.

یکی از ابهامات اساسی در اینجا این است که منطق ما قدرت تعریف مفاهیم فلسفی (معقولات ثانی فلسفی) را ندارد، منطق موجود برای تعریف ازدو ابزار حد و رسم استفاده می کند که در حد از ذات و ذاتیات استفاده می کند و در رسم از عوارض یا ترکیبی از ذاتیات و عرضیات بهره گرفته می شود. این دستگاه منطقی فقط می تواند امور ماهوی را تعریف کند، و اگر بخواهیم بر اساس آن پیش برویم باید بگوییم همه معقولات ثانی فلسفی بدیهی هستند، و لذا اگر یک حقیقی معقول ثانی فلسفی شد قابل تعریف نیست.

اما آیا واقعاً همه معقولات ثانی فلسفی بسیط هستند؟ بله برخی مفاهیم فلسفی مثل خود وجود، یا تشخص یا وحدت بسیط هستند اما همه معقولات ثانی فلسفی اینچنین نیستند، مثلاً مفهوم عرض، در عین اینکه یک وجود فی نفسه دارد، یک وجود لغیره هم دارد که این وجود فی نفسه او عین وجود لغیره اوست، یعنی یک چیز است و و جود فی نفسه دارد ولی در عین حال، حال است. یا مثلا مفهوم وجود ذهنی در عین اینکه حالت نفسانی است، یک حالت نفسانی معرفتی است، ولی وجود کشفی او عین وجود نفسی اوست. مفاهیم فلسفی پیشرفته عمدتاً از این دست هستند که اینقدر مؤلفه های محتوایی زیاد می شود و بعد برای همه آن مؤلفه های محتوایی یک اصطلاح گذاشته می شود که همه آن مؤلفه های محتوایی را در دل خود دارد، لذا این معانی فلسفی دارای مؤلفه های فراوانی هستند؛ به این معانی فلسفی مفاهیم مرکب فلسفی می گوییم.

لذا نباید طوری بحث کرد که انگار همه مفاهیم فلسفی (معقولات ثانی فلسفی) بسیط هستند.

حال سؤال می شود که مفاهیم مرکب فلسفی را چگونه تعریف کنیم؟ در ماهیت طرحواره روی الگوی جنس و فصل رفته، اما در مورد مفاهیم مرکب فلسفی که انباشتی از معانی در آن ها هست چه کار باید کرد؟

سه راه برای تعریف مفاهیم مرکب فلسفی پیشنهاد شده است:

1. از راه علت فاعلی و غایی

این راه راه صدرالمتألهین در جلد 8 اسفار پیشنهاد داده است که وجودات و حقائق وجودی را از طریق علت فاعلی و غایی می شود تعریف کرد.

این تعریف لمّی است و به سان تعریف حدی بیان می شود.

2. از راه آثار

راه دیگر تعریف این مفاهیم از راه آثار آنهاست که در واقع یک تعریف أنّی است و به سان تعریف رسمی بیان می شود.

3. تعریف وجودی (ذاتی وجودی)

این بیان را جناب استاد یزدانپناه (حفظه الله) داشتند که بیان می کند همچنان که ذاتی ماهوی داریم، ذاتی وجودی نیز داریم. می توانیم در مفاهیم فلسفی مرکب بگردیم، و مؤلفه های بنیادین آن را پیدا کنیم و همان ها را به عنوان ذاتیات وجودی او مطرح کنیم.

مشکل اساسی ما برای این نحوه نگاه کردن این است که منطق مان، منطق ماهوی است و باید به سمت اینکه این بحث ها و تلاش هایی که برای تعریف مفاهیم فلسفی شده است در منطق سرریز کند تا اینطور ذهن ها بدون الگوی مفهومی برای تعریف معقولات ثانی فلسفی نباشد.

مثلاً در تعریف عرض، وجود فی نفسه و وجود فی غیره و عینیت این دو در عرض به عنوان ذاتیات وجودی تعریف عرض اخذ شود، یا در تعریف وجود ذهنی وجود کشفی و وجود نفسانی او و عینیت آن ها به عنوان ذاتیات وجودی تعریف وجود ذهنی اخذ شود. یا در بحث تشکیک ذاتی بودن کثرت و وحدت و عینیت آن ها را باید به عنوان ذاتی وجودی او در نظر گرفت که همینجا صدرا از عنوان کالذاتی استفاده کرده است، چون هم الگوی مفهومی وجود ندارد و هم ذاتی که می گوییم مشیر به آن نگاه ماهوی است که در منطق اشراب شده است.

در واقع با نگاه صدرایی ما وجود داریم و انحاء وجود، و باید بتوانیم برای شناخت انحاء وجود با استخراج مؤلفه های درونی آن نحوه وجود، شناخت رو به عمقی برای حقائق فلسفی فراهم کرد. اگر مؤلفه های درونی آن مفهوم فلسفی باشد می شود ذاتیات وجودی و اگر مؤلفه های درونی بعلاوه برخی امتیازها و لوازم او باشد، می شود عرضی وجودی و در حالت اول تعریف حدی می شود و در حالت دوم رسمی که بوعلی و صدرا از عناوین کالحد و کالرسم برای بیان آن استفاده کردند.

 

پ.ن: در این یادداشت از مباحث جناب استاد آیت الله یزدانپناه در درس خارج فلسفه ایشان استفاده شده، به خصوص جلسه 723 که در تاریخ 27 دی1400 برگزار شده است.

 

#یادداشت354

عقیل رضانسب 14011113

حفاظت شده: مطلق آزادی فقط در انسان کامل محقق می شود

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

معنای آزادی

آزادی به چه معناست؟
لغویان برای آزادی معانی متعدّدی گفته‌اند؛ از جمله، آن را به قدرت انتخاب، رهایی، ضدّ بندگی،[۱]و استقلال در عمل و از آمیختگی رها شدن[۲]معنا کرده‌اند.

در اصطلاح نیز معانی بسیاری برای آزادی بیان شده؛[۳]مانند: فقدان موانع در راه تحقّق آرزوهای انسان،[۴]سلب مانع ترقّی و تکامل،[۵]داشتن حق انجام هر عملی تا حدّی که حقّ دیگران مورد تجاوز قرار نگیرد. مصون ماندن از اراده مستبدانه دیگران[۶]و… می باشد.

منتسکیو در نیمه‌ قرن‌ هیجدهم می‌نویسد: «هیچ‌ واژه‌ای‌ به‌ اندازه‌ واژه‌ آزادی‌ ذهن‌ مردم‌ را به‌ خود جلب‌ نکرده‌ است‌ و هیچ‌ واژه‌ای‌ هم‌ مانند آزادی‌ به‌ معانی‌ مختلف‌ به‌ کار نرفته‌ است. برای‌ بعضی‌ از مردم، آزادی‌ یعنی‌ اختیار داشته‌ باشند، کسی‌ را که‌ خودشان‌ به‌ او اختیاراتی‌ داده‌اند؛ به‌ محض‌ این‌که‌ خواست؛ از آن‌ اختیار سوءاستفاده‌ کند و ظالم‌ شود؛ خلع‌ کنند. برای‌ عده‌ای‌ دیگر، یعنی‌ بتوانند، کسی‌ را که‌ باید مطیع‌ او باشند خودشان‌ انتخاب‌ کنند. دسته‌ سوم، آزادی‌ را در این‌ می‌دانند؛ که‌ حق‌ داشته‌ باشند؛ مسلح‌ شوند و زور بگویند.»*

اما اگر بخواهیم به ساخت فطری انسان توجه کنیم باید بگوییم آزادی از مقتضیات فطرت است. انسان فطرتا خواهان انفاذ اراده خویش در هر امری می باشد.

 

آزادی مفهوم تقابلی

وقتی می‌خواهیم «آزادی» را بشناسیم، معمولا با مقابل آن که قید و بند است، آن را می‌فهمیم؛ و هنگامی که می‌خواهیم بگوییم آزادی از چه هم معمولا می‌گوییم آزادی از قید و بند.

امّا آیا می‌توان آزادی مطلق هم فهمید؛ بدون اینکه بخواهیم به صورت مفهوم تقابلی به آن نگاه کنیم هم می‌توان در آن تامل کرد و آن را شناخت؟

ما در مفهوم وحدت، می‌گوییم دو نوع وحدت داریم؛ یک نوع وحدت که در مقابل کثرت است و یک نوع وحدت دیگر که هم داریم که اصلا مقابلی ندارد؛ وحدت اطلاقی.

آیا همین گونه که در وحدت، ما نوعی از وحدت را به نام وحدت اطلاقی تصور می‌کنیم؛ در آزادی هم می‌توانیم یک نوع آزادی اطلاقی تصور کرد؟

به نظر می‌رسد که نمی‌توان آزادی اطلاقی را تصور کرد؛ حداقل بنده تصوری از آزادی بدون تقابل ندارم؛ آزادی را کاملا مفهوم تقابلی می‌فهمم و نمی‌توانم بدون تقابل نمی‌توانم بفهمم؛ و البته باید تامل شود که کدام یک از انواع تقابل در میان آزادی و قید و بند وجود دارد؛ هر چند در نگاه اولیه میل بنده به سمت تضایف است.

تفاوت آزاد اندیشی با درست اندیشیدن

در تعریف آزاد اندیشی گفته می شود که به معنای آزادی از قیود و محدودیت ها می باشد اما نه هر قیدی و هر محدودیتی. چرا که در صورت رها شدن از همه قیود باید اندیشه را حتی از قید اندیشه بودن نیز رها بدانیم و این قطعاً با آزاد اندیشی منافات دارد.
پس آزاد اندیشی به معنای پذیرفتن یکسری قیود برای اندیشیدن است، قیودی که موجب می شوند تا اندیشه، اندیشه ای واقعی و درست باشد.
شاید بتوان برخی از آن قیود را حدس زد. مثلا تبعیت از منطق میتواند یکی از قیود عمومی آزاد اندیشی باشد.

اما سوالی که می توان مطرح نمود این است اگر آزاد اندیشی به این معنا باشد، تفاوت آن با درست اندیشیدن چیست ؟

یک برداشت از معنای آزادی این است که فرد اختیار و مجوز انجام هر کاری اعم از صحیح و غلط را داشته باشد اگر آزادی ماخوذ در فضای آزاد اندیشی چنین تقریر شود سوال بالا تقویت خواهد شد زیرا درست اندیشیدن صرفا یکی از دو راهی است که فرد آزاد اندیش می تواند طی کند. این تقریر از آزادی کاملاً فردی است و جنبه اجتماعی ندارد.

اما در صورتی که آزادی را کمی اجتماعی تر معنا کنیم، باید بگوییم آزادی به معنای رهایی از قیودی است که دیگری بر انسان تحمیل می کند و محدودیت هایی که خود فرد بنا بر مصالحی برای خودش قرار میدهد نافی آزادی نیست.

با لحاظ تقریر دوم از معنای آزادی که همان تقریر اجتماعی از آزادی فردی می باشد، پرسش را به شکل دقیق تری مطرح میکنیم :
آیا ممکن است فردی درست بیندیشد اما آزاد نیندیشد یعنی اندیشه درست او مورد اسارت دیگری قرار گرفته باشد ؟
از طرف دیگر آیا ممکن است فردی آزاد بیاندیشد اما اندیشه او درست نباشد؟
در حالت اول آیا اسارت اندیشه به درستی آن لطمه وارد نمی کند ؟ و در حالت دوم آیا نادرست بودن اندیشه به اندیشه بودن آن فعل فضلا عن آزاد اندیشی بودن آن خدشه وارد نمی کند؟

حفاظت شده: قیام برای آزاداندیشی چگونه ممکن است

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تعریف بهینه برای برنامه ریزی راهبردی

به نظر می رسد تعریف های حدی یا رسمی، اگر منجر به وضوح تصویر غایت مطلوب از آزاداندیشی نشود خیلی در برنامه ریزی راهبردی کارا نمی باشد.

ما آزاداندیشی را میخواهیم برای رشد اجتماعی.

اگر این چنین است پس یعنی در بدو امر ما مواجه خواهیم بود با اندیشه خطا بار، غیر منسجم، غیر نظام وار و غیر مستدل و اگر بنا باشد بگوییم اندیشه یعنی اندیشه در وضع مطلوب این بدین معنا خواهد بود که ما در عمل میخواهیم جلوی هر اندیشه ای که غیر از اندیشه وضع مطلوب باشد حد بزنیم و این عملا نافی رشد اجتماعی خواهد بود.

رشد زمانی حاصل خواهد شد که بتواند تجربه کند، خطا کند، تصحیح کند، ارتقا دهد و بهبود ببخشد و گام به گام خود را به وضع بهینه نزدیک کند.

تعریفی از آزاداندیشی برای ما مطلوب است که تصویر غایت نهایی را برای ما واضح سازد. یا به تعبیر بهتر تعریفی از آزاداندیشی برای ما مطلوب است که ضمن ترسیم غایت مطلوب کارکردهای مورد توقع در جهت نیل به غایت مطلوب برای ما نیز بر شمارد.

تعریف به غایت به اضافه کارکرد نیل دهنده به سوی غایت تعریف بهینه ای در جهت برنامه ریزی راهبردی به منظور تحقق آزاداندیشی خواهد بود.

گرفتاری اندیشه به اسم زیبایی

وقتی از «آزاداندشی» صحبت می‌کنم، صرفا رهایی از قیود مدنظر نیست؛ بلکه اتفاقا برای آنکه آزاداندیشی محقق شود، باید قیدی را هم گذاشت و ملزم به قیودی هم شد؛ و این قیود برای اندیشه بودن اندیشه می‌باشد؛ به عبارت دیگر قیودی لازم است که از «اندیشه» بیرون نزنیم. و البته شاید بتوان از جانب «آزادی» هم قیودی را مطرح کرد؛ اینکه برای تحقق آزادی نیازمند قیود باشیم.

بنابراین یک دسته از قبود لازم، قیودی است که از «تحریف ماهیت اندیشه» ممانعت می‌کند؛ آیا در کنار این قبیل از قیود، می‌توان قیود دیگری را نیز متصور بود؟

یکی از ویژگی‌های اندیشه همچون دیگر پدیده‌های انسانی این است که می‌تواند از سلیقه و ظرافت تغذیه کند و یا زمخت و بدقواره باشد؛ به عبارت دیگر اندیشه را نیز می‌توان متصف به صفت زیبا و یا نازیبا کرد.

با توجه به این نکته آیا می‌توان دسته‌ای دیگر از قیود لازم را در نظر گرفت برای ممانعت از نازیبایی اندیشه باشد؟

به تعبیر دیگر همانگونه که برای اندیشه بودن اندیشه نیازمند دسته‌ای از قیود هستیم، آیا برای زیبا بودن اندیشه نیز باید مقیّدِ به قیودی باشیم؟ شاید بهتر باشد قبل از پاسخ به این پرسش، در خصوص این نکته تامل شود که آیا اندیشه زیبا، اندیشه‌تر است؟ به عبارت دیگر اگر اندیشه نازیبا بود، از اندیشه‌گی خارج می‌شود و چنانچه مطلوب رسیدن به حقیقت و حق باشد، آیا با اندیشه نازیبا، به حق و حقیقت نمی‌رسیم؟

به نظر می‌رسید زیبا بودن اندیشه از مواردی نباشد که لزوم مقيّد کردن اندیشه را مطالبه کند، حتی این زیبایی اگر ذره‌ای مانع آزاداندیشیدن شود، هیچ حسن و رجحانی هم نمی‌تواند داشته باشد.

و به نظر می‌رسد اگر در مقام اندیشیدن، بخواهیم خود را مقیّد به زیبایی اندیشه کنیم؛ این قید از قضا مانع آزاداندیشیدن می‌شود. و شاید بتوان گفت به دنبال این قید بودن به خاطر عدم رهایی از «هژمونی محیطی» و ناآزاداندیشی می‌باشد؛ چیزی شبیه به ترس که در مقام اندیشه باید از آن آزاد بود؛ به خصوص که ملاک زیبایی هم آنچنان روشن نیست.

البته وقتی در اندیشیدن به دنبال حق هستیم و هنگامی که به حق و حقیقت دست‌یافتیم، خود حق زیبا خواهد بود و نیازی نیست که ما در مقام اندیشیدن خود را گرفتار زیبایی کنیم؛ چه بسا در گرفتار کردن خود به زیبایی اندیشه، از «حق» که مقصود واقعی اندیشیدن بود، دور شویم.