ضرورت فهم و تبیین فلسفه آزاداندیشی نه تعریف آزاداندیشی

💠ضرورت فهم و تبیین فلسفه آزاداندیشی نه تعریف آزاداندیشی💠

🔸️آن چیزی که مهم است این است که بتوانیم با آزاد اندیشی آن چیزی که می‌خواهیم محقق کنیم، محقق کنیم.

برای این امر، در بسیاری از موارد، رسیدن به فلسفه آن چیز کافی است و لو ذات کاوی رخ ندهد. بلکه صرفا به یک تعریف رسمی ناقص برسیم.
به تعبیر دیگر ضرورت دارد از این بحث کرد که چه شد که آزاداندیشی به میدان آمد؟ قرار است آزاداندیشی چه گرهی را باز کند؟ آزاداندیشی بطور واضح و مستقیم به مبارزه چه اموری دارد می شود.
همچنین باید این پرسش پاسخ داد که آزاداندیشی چه نتایجی دارد؟ بعد از مدتی آزاداندیشی یا آزادی بیان یا…، جامعه در ساحت های مختلفش، چه تغییری میکند؟ در سیاست؟ در اقتصاد؟ در علم؟ در اندیشه؟ در سبک زندگی؟ در پیشرفت؟ و… .
به نظر این نکته برای رفع تردید و میز بین آن حقیقت و دیگر امور مشابه کافی است. و می‌توان غایت آزاداندیشی را پیاده کرد.

🔸️در مجموع به نظر حقیر آن چیزی که ضرورت دارد، فهم و تبیین فلسفه آزاداندیشی و نتایج مورد انتظار از آزاد اندیشی در ساحت های مختلف است.

همین کافی است تا اولا آزاد اندیشی از امور دیگر متمایز شود و ثانیا در مصداق، درست پیاده شود وثالثا خودش موضوعیت پیدا نکند. خودش تابو نشود بلکه همیشه طریقی بودن آن لحاظ شود.

به نظر می رسد بعد از تبیین فلسفه آزاداندیشی، به این درک میرسم که در درون خود شناختی ولو ارتکازی از حقیقت آزاداندیشی بدست آورده ایم. و با تکیه بر آن ارتکاز به راحتی می‌توان وارد عمل شد و غایات را محقق کرد.

ضرورت این امر در اموری که مشکلش بخاطر عدم وضوح تعریف نیست بلکه بخاطر عدم پیاده سازی و فعالیت عینی است، بیشتر است. در این موارد به نظر توقف و ذات کاوی صحیح نیست.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی

آزاد اندیش شدن یک جامعه، وصفی در تراز ایمان آوردن و مؤمن شدن یک جامعه

اگر  حقیقت آزاد اندیشی را به درستی درک کنیم و بفهمیم که آزاداندیشی با ملاحظه ی مراتبی که دارد حق پذیری و حق خواهی و مطالبه ی تحقق حقّ در ساحت عمل و حتی در وادی بروز تمدنی آنرا شامل میشود آنگاه تصدیق خواهیم کرد که آزاد اندیش شدن یک جامعه چیزی در ترازِ مؤمن شدنِ یک جامعه است. یعنی به همین مقدار عمق دارد و به همین مقدار نفوذ لازم دارد.

حال بیاییم فرض کنیم که میخواهیم جامعه ای که هرگز درکی از ایمان ندارد را ایمانی کنیم و هنوز درک درست و تعریف درستی هم از ایمان نداریم…

بنظر شما بهتر است از کجا شروع کنیم؟

از فهم ذهنی و تعریف درست از ایمان؟

یا از درک و شهود قلبی ایمان؟

یا از مشاهده و روبرو شدن با انسانهایی که ایمان در وجودش مجسّم شده؟

یا با دیدن اعمال و رفتارهای انسانهایی که رفتارشان از ایمان سرچشمه میگیرد؟

و یا از رصد و تحلیل فوائد ایمان داری و معرفی آن به مردم؟

قرآن از کجا شروع کرده است؟

الگوی سمینار برگزار کردن و جایزه دادن و مدرک دادن برای توسعه ی ایمان چقدر راهبردی است؟

شاید بتوان از الگوی توسعه ی ایمان در جامعه، الگوی توسعه ی آزاداندیشی را هم فهم کرد..

و همینطور نقش و اهمیتِ داشتن یک تعریف درست از آزاد اندیشی در مسیر توسعه ی آزاد اندیشی را (با استفاده از الگوی توسعه ی ایمان).

پیش به سوی آزاداندیشی ! با چشم بینا و گام استوار !

– آزاداندیشی یک پدیده تاریخی و سابقه دار است یا پدیده ای تاسیسی به شمار می آید ؟
– آزاداندیشی به معنای اباحه تفکر است یا نوع خاصی از تفکر ؟
– آزاداندیشی مقتضی ذات انسان است و با رفع موانع محقق میشود یا اینکه باید اقتضای آن را ایجاد نمود ؟
– آزاداندیشی یک پروژه است مثل حج ، یا یک افزونه دائمی مانند صبر است ؟
– آزاداندیشی یک پدیده تکوینی است یا یک پدیده اعتباری ؟
– مضاد آزاداندیشی، عدم اندیشه است یا اندیشیدن در بند یک ایده ؟
– آیا آزاداندیشی با اعتقاد که به معنای گره است منافات ندارد ؟
اساسا دین با آزادندیشی قابل جمع است ؟
مقدس دانستن یک پدیده، مانع آزاداندیشی درباره او نیست ؟
آزاداندیشی باعث تقدس زدایی نمیشود ؟
– نظریه پردازی علمی همان آزاداندیشی است ؟
– خیال پردازی آزاداندیشی است ؟
– گفته میشود آزاداندیشی با آزادی بیان متفاوت است ! آزاداندیشی بدون بیان آن را مگر میشود کنترل کرد ؟
– برای آزادی اندیشه میشود قاعده گذاشت ؟ این منافی با خود آزاداندیشی نیست ؟
– در وجود انسان مرز اندیشه و احساس خیلی مشخص نیست. چه ضمانتی هست که آزاداندیشی فقط آزاداندیشی باشد و نه آزاداحساسی ؟
– انسان بنا بر هزاران علت به چیزهایی میل روحی دارد، این را میشود نشان داد و جلویش را گرفت ؟
– اگر کرسی آزاداندیشی گذاشتیم و کسی نبود که بیاید آزاداندیشی کند، چه باید کرد ؟
– اگر کرسی آزاداندیشی گذاشتیم و تبدیل به کرسی آزاداحساسی شد چه کنیم ؟
– اگر کرسی آزاداندیشی گذاشتیم و نتیجه مطابق اعتقادات ما نبود چه کنیم ؟
– آیا آزاداندیشی نیاز به کرسی دارد ؟
آیا آزاداندیشی یک امر فطری و شخصی نیست ؟ مگر ما کرسی صبر داریم ؟

تمام سوالات بالا و ده ها سوال دیگر، با تفاوت دقت و زمینه در امر آزاداندیشی مطرح هستند.
برخی از این سوالات از کتابخانه آمده اند و برخی از این سوالات از میدان برگشته اند.
اما یک پرسش اساسی وجود دارد که میتواند بخش عمده ای از ابهامات نظری و حتی حیرت های عملی را رفع نماید.
آزاداندیشی چیست ؟

تعریف آزاداندیشی به شرطی میتواند اقتدار فوق را دارا باشد که دقیقا در نقطه ای بین میدان و کتابخانه بایستد و این دو نوع شهود را به نحو مندمج فراهم کند. تا نه در دام اشتغال با تخیلات بیافتد و نه در دام چرخیدن به دور خود !

تعریف آزاداندیشی در صورتی که حال و هوای فلسفه ارسطویی پیدا کند منتج نیست. کما اینکه حرکت در مسیر آزاداندیشی با حدس و الهام نیز معلوم نیست واقعا حرکت در مسیر آزاداندیشی باشد !
نه میتوان از گام برداشتن منصرف شد و نشست و نگاه کرد
و نه میتوان چشمها را بست و فقط گام های مردد برداشت.
بلکه باید از چشمان بینا برای برداشتن قدم های استوار بهره برد.

تعریف حدی چه موقع آری؟

در یادداشت قبل اشاره شد که چه خوب است طبق قاعده تعرف الاشیاء باضدادها بتوانیم نشان دهیم که در صحنه ای که فعالین و فضلایی به دنبال رقم زدن آزاداندیشی بوده اند چه چیزی را محقق نکرده اند و اساسا آزاداندیشی در قیاس با خیرالموجودین چه چیزی نیست. پرداختن به چه چیزی نبودن مارا به لبه های خلأیی که موجب شده به آزاداندیشی به عنوان شاه کلید امروز بپردازیم نزدیک می کند.

فارغ از فضای تحقق به تعریف دقیق فلسفی و ماهیت شناسی پرداختن، به نظر می آید یک عملیات ذهنی است حتی شهود نیز به کمک ارائه یک تعریف حدی در این نقطه نمی آید.

باید اجازه داد عقل عملی در صحنه اندیشه ورزی، شهود کند و استشمامش را با تصویر فی الجمله اولیه مقایسه کرده و تقصیل دهد و نهایتا بعد از تفصیل کافی و وافی بتواند یک تعریف ارائه کند.

دو نکته در باب اهمیت «رسیدگی مفهومی به آزاداندیشی»

1. آزاداندیشی بعد از پیگیری های جریان رقیب و بعد از درخواست حضرت آقا برای ترویج آزاداندیشی و تکرار این مطالبه توسط ایشان، واژه ی غریبی برای جامعه نیست و اجمالا همه با آن آشنا هستیم و از آن تصویری داریم. حول همین تصویر های اجمالی حرکت هایی شکل گرفته است و کارهایی در کشور آغاز شده که همه ی آنها علی رغم اختلافات، خود را مصداق آزاداندیشی می دانند.
حال وقتی حوزه علمیه می خواهد پشت یک حرکت بایستد باید این ها انتخاب کند و ناگزیر از است به سمت برخی از این ها سوق دهد و از برخی دیگر روی برگرداند. در اینجا که فضای انتخاب است ناچار است که در تعریف آزاداندیشی دقت کند و برای دست یابی به مفهوم حقیقی آزاداندیشی تلاش کند.

2. موسسه فتوت به عنوان موسسه ای که می خواهد از دل حوزه به سراغ اجتماع برود و یک پایش در حوزه و پای دیگر آن در میدان قرار دارد، ناگزیر است که از دقت های حوزوی سرشار باشد و بسیار دقیق و هدفمند حرکت کند. وقتی این موسسه می خواهد چیزی را در سطح ملی گفتمان سازی کند و پشت آن بایستد حتما باید تا حد بسیار بالایی آن مفهوم را مشخص کند و تمایزات آن را با اغیار نیز ثابت کند. و الا ممکن است نسلی را به بیراهه ببرد.

این دو ضرورت ثابت میکند که ما باید به سراغ دقت در تعریف و مفهوم آزاداندیشی برویم و چاره ای از آن نیست. لکن آن چیزی که می تواند محل مناقشه نوع پرداختن به تعریف است. این نوع پرداخت می تواند کاملا ناظر به حقیقت بیرونی باشد و به صورت انضمامی و ناظر به مشکلات سر صحنه قیود را از دل مبانی بیرون بکشد و می تواند کاملا کتابخانه ای و بدون توجه به حقیقت خارجی که رقم می زند و صرفا منحصر در مبانی سعی کند یه مفهومی را معرفی کند. یقینا توقف در مدل دوم و نرفتن سراغ مطالعه انضمامی و حل نکردن مشکلات واقعی ممکن است ما را به بیراهه ببرد و در سیاه چاله رسیدگی های ذهنی دفن کند به نحوی که هیچ وقت نتوانیم یک حرکت عینی موثر را رقم بزنیم و خدمتی به انقلاب کنیم.

دوران جدید

مقام معظم رهبری در پاسخ مکتوب به نامه جمعی از فضلای حوزه و دانشگاه در سال 1381 می فرمایند:
«آنگاه‌ که‌ نخبگان‌ ما نقطه‌ تعادل‌ میان‌ هرج‌ و مرج‌ و دیکتاتوری‌ را شناسائی‌ و تثبیت‌ کنند، دوران‌ جدید آغاز شده‌ است»

برای فهم این نکته میتوان از فرمایش جناب داوری اردکانی در پاسخ به دبیرخانه هم اندیشی اسلامی معنا میتوان کمک گرفت:
«توجه داشته باشید که علم اجتماعی علم نظم جامعه مدرن است. در سیصد سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعه شناسی و مردم شناسی و … به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بی‌اطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمی‌توان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگری جانشین آنها شود.

علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن می‌اندیشیم و برای رسیدن به آن می‌کوشیم شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام می‌یابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی‌آنکه از توانایی‌های آن برخوردار باشد.

اگر می‌توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه‌ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی‌های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می‌شد.

توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی‌توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می‌توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.»

ما به دنبال ساخت یک نظم اجتماعی دیگری هستیم. ما میخواهیم عهد دینی را تجدید کرده و ذیل یک زیست آزادانه از مدرنیته بیاندیشیم و ببالیم و بپوییم.

پوییدنی متفاوت که ما را به سمت آینده ای متفاوت رهنمون سازد. همین پوییدن متفاوت است که طلیعه دوران جدید را برای ما رقم خواهد زد. ما نه هرج و مرج پویی را میخواهیم و نه رکود و سکون دیکتاتوری را ما به دنبال پویشی جهت نیل به مقام و مرتبت امت وسط هستیم. مقام و مرتبی که در آن روح دینی سرشار و مالامال از اندیشه توحیدی باشد و ما را از اصر و اغلال زرق و برق دنیا برهاند.

ذکر یک مثال برای کمک به فهم انضمامی روح معنای آزاد اندیشی

توجه به فهم انضمامی در دل مثالها یکی از راهبردهای اساسی در فهم عمیق روح معنای آزاداندیشی است.

بعنوان مثال:

اینکه مردمی حقّی را انتخاب کنند و با تمام وجود آنرا بپذیرند و حتی در حدّ انتخابی تاریخی، در لایه لایه ی فرهنگشان نفوذ کرده باشد اما این حق فریاد نزنند و در سبک زندگی شان ترجمه نشود و علارغم رنجی که از این تناقض می برند اما مطالبه ای جدّی و اصلاحی در آن مسأله در جامعه شکل نگیرد نشان از نبودن فرهنگ آزاداندیشی در آن جامعه است..

بعبارتی آزاداندیشی حوزه ی ترتیب أثر و عمل و بروز تمدنی یک اندیشه ی حقّ را هم شامل میشود و اگر حقّی در حوزه ی بروز تمدنی مطالبه و دنبال نشود نشان از در بند بودن اندیشه ی حق خواه در آن فرهنگ دارد…

نمونه اش را در سبک خانه سازی میتوان مثال زد.

چگونه است که مردمی که دلشان لک میزند برای خانه های باشکوه قدیمی و زندگی در خانه هایی با سبک معماری اسلامی، اما در وادی مطالبه دچار وادادگی و بی تفاوتی و سستی میشوند و ذهنیتِ “شاید نمیشود که مسئولین خدوم نمیکنند” جای همه ی حق خواهی ها را پر میکند …

اقتضای اندیشه های آزاد در یک جامعه این است که بمحض پذیرش یک حقیقت، در امتداد دادن آن حق در زندگی هیچ گونه سستی و تساهل و تسامحی بخرج داده نشود…

در جستجوی تعریف آزداندیشی

چرا در جستجوی «تعریف» آزاداندیشی هستیم؟ آیا این ماهیت‌شناسی و ذات‌کاویِ آزاداندیشی به خاطر تیپ ذهنی و کتابخانه‌ای است که داریم؟ و یا از قضا برعکس به خاطر اتصال به میدان و تحلیل‌ها این انتخاب رقم خورده است؟

برای کمک به روشن شدن این جنس سوالات، باید قبل از آن «ناکامی کرسی‌ها» را آسیب‌شناسی کرد و البته اینجا نیاز به یک کار وسیع و مشبع میدانی است.

در مقام آسیب‌شناسی نسبی، مشکل اصلی در «فقر تئوریک» دیده شده است؛ در برنامه‌ریزی‌های راهبردی، ابهامات شدیدی وجود دارد که در عمل برنامه‌ریز درست و درمانی نمی‌شود.

برای درمان این فقر تئوریک چاره‌ای نیست جز پرداختن به اندیشه؛ که در این مقام، اندیشه آزاداندیشی مورد بررسی و پی‌گیری قرار می‌گرد؛ لذا پرداختن ماهوی به آزاداندیشی و در جستجوی تعریف و احکام آزاداندیشی بودن توجیهی دارد غیر از جنس دغدغه‌های کتابخانه‌ای.

امّا اینجا یک مسئله‌ی دیگر هم وجود دارد که این آسیب‌شناسی که منجر به این تحلیل شده است که ریشه اصلی مشکل «فقر تئوریک» است؛ این آسیب‌شناسی نیازمند بررسی است؛ این تشخیص ممکن است مورد مناقشه قرار گیرد و به راحتی پذیرفته نشود و چه‌بسا در این مقام تحلیل‌های دیگری هم وجود داشته باشد.

آزاداندیشی فرمایشی؛ نقدی به کمیته های آزاداندیشی

کمیته های آزاداندیشی برای پیگیری یک مطالبه و مطلوب حقیقی شکل گرفتند. اما به خاطر دغدغه های صوری و مواجهه اخباری و عدم توجه به غایت و خواست نهایی، تقریبا در تمام موارد، ناموفق بوده اند. وقتی نگاهی به وضعیت دانشگاه های کشور و حوزه های علمیه می زنیم، با نگاهی سخت گیرانه، تقریبا هیچ فرقی بین قبل و بعد تشکیل این کمیته ها صورت نگرفته است. این در حالی است که تقریبا در تمام دانشگاه های کشور و در سطوح بالای حوزه علمیه، چنین کمیته هایی تشکیل شده است.

به نظر اصل تشکیل کمیته برای پیگیری چنین اموری، صحیح و به جاست. فرهنگی ترین امور هم اگر متولی جدی داشته باشند، و به صورت صحیح فهم شوند و اقدام متناسب با آنها صورت گیرد، می توانند با رشد بسیار بالا همراه باشند.

کمیته ها می توانستند تسهیل گر و شتاب دهنده به امر آزاداندیشی باشند. اگر درک و تعریف صحیحی از آزاداندیشی و مراتب آن می داشتند.

اما برخی اقدامات دلالت های نگران کننده ای دارد. مثلا تبدیل شدن کمیته آزاداندیشی به نهادی برای اعطای مجوز جلسات آزاداندیشی. چنین اقدامی به خودی خود می تواند مانع آزاداندیشی تلقی شود. این که آزاداندیشی یا حتی برگزاری کرسی آزاداندیشی متوقف باشد بر مجوزی که یک نهاد بدهد، در بهترین حالت یعنی محدود کردن آزاداندیشی.

یا این که گزارش از وضعیت آزاداندیشی، گزارش های آماری تعداد جلساتی باشد که یک نهاد خاص برگزار کرده است.

 

البته همین گزارش ها و این مجوزها، اگر در جای خود قرار گیرند، شاید بتوانند به ترویج و گسترش آزاداندیشی کمک کنند.

در صورتی که ابتدا تعریف صحیح و دقیقی از آزاداندیشی داشته باشیم. سطوح متفاوت آزاداندیشی را درک کنیم. آزاداندیشی در سطوح علمی و آکادمیک را از آزاداندیشی به عنوان یک فرهنگ عام جدا کنیم. به آزاداندیشی در ابعاد فردی و اجتماعی توجه کنیم.

و برای هر سطحی اقدامات خاص خودش را انجام دهیم.

مثلا برای آزاداندیشی به عنوان یک فرهنگ عام که در ابعاد فردی و اجتماعی مطلوبیت دارد می توان اقداماتی انجام داد. به عنوان مثال:

  • نشان دادن اهمیت، ضرورت و جایگاه آزاداندیشی
  • استدلال و استناد به تراث و اصیل بودن آزاداندیشی به عنوان یک مطلوب اسلامی و قرآنی
  • تبیین و ترویج و تبلیغ و جریان سازی
  • آموزش مهارت های لازم و تربیت متناسب؛ به عنوان مثال می توان در برجسته کردن و نشر مناظره ها و گفتگوها در آثار تاریخی و ادبی تامل نمود.
  • خودآگاهی و توجه به دارایی های حوزه های علمیه اعم از مباحثه، درس، قلت و ان قلت و…
  • پیوست های فرهنگی، هنری، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و توجه به سبک زندگی با رویکرد آزاداندیشی
  • استفاده فعالانه از ظرفیت های رسانه ها و پلتفرم های جدید

هم چنین در سطح علمی و تخصصی می توان آزاداندیشی را دنبال کرد. به نظر اعطای مجوز و برگزاری کرسی های آزاداندیشی در این سطح دنبال شده است. اما اقدامات متناسب تر و بهینه تری می توان فهرست کرد. به عنوان مثال می توان آزاداندیشی را در روال و فرایندهای رسمی آکادمیک، دخیل کرد. مثلا توجه به آزاداندیشی به عنوان یکی از معیارهای مقالات، اعمال آن در پایان نامه و جلسات دفاع، در نظر گرفتن چند واحد مباحثه و مناظره در مقاطع کارشناسی، ارشد و دکترا، و همچنین قرار گرفتن جلسات کرسی های آزاداندیشی و نظریه پردازی در امتیازات اعضای هیئت علمی

 

آنچه که در تعریف آزاداندیشی ندیده ایم؟!

از آنجا که آزاداندیشی، گفتمانی از جنس رقم زدن یک ذائقه است و می توان این گونه تصویر کرد که بعد از محقق شدن این گفتمان، عملا جامعه نخبگانی و به تبع آن، مردم، ذائقه ای پیدا کرده اند که اساسا هر تقابل آرایی که بوی فهمیدن و اندیشیدن و کشف حقیقت میرود برایشان مقدس و قابل پیگیری خواهد بود. در این اتمسفر فرهنگی، هیچگاه نفاق توانایی عرض اندام پیدا نخواهد کرد حتی اگر بنای به دیده شدن از سمت مردم داشته باشد می بایست کاملا در راستای روشن شدن حقیقت گام بردارد و الا از دایره انتخاب مردم حذف خواهد شد.

شکل گیری این اتمسفر فرهنگی به وسیله گفتمان سازی قطعا یک عبادت بزرگ است اما باید این موضوع را نیز مورد توجه قرار داد که وجه سلبی این گفتمان می بایست در تعریف خودش دیده شود لذا به نظر می آید در تعریف آزاداندیشی می بایست نقطه های تضاد روشن شود و به تعبیری تعرف الاشیاء به اضدادها راهبردی در کنار پی بردن به ماهیت شناسی ایجابی آن قلمداد گردد.

یکی از وجوه سلبی که می توان در تعریف آزاداندیشی به آن اشاره کرد، کنار زدن تمام جریان هایی است که اندیشیدن در جامعه را نفی می کند، چه اینکه این جریان ها حامل یک دعوت باشند و یا حتی اقداماتی در حوزه های تربیتی و … تعریف کنند.

آیا فقط در کرسی‌ها آزاداندیشی وجود دارد؟

عده‌ای بر این باور هستند که راه تحقق آزاداندیشی تنها در کرسی‌ها خلاصه می‌شود و بر این باور هستند که ایده‌ی حضرت آقا برای تحقق آزاداندیشی «کرسی‌ها» می‌باشد.

اینجا سوالی که مطرح است، این است که «آیا آزاداندیشی فقط در کرسی‌ها است؟»؛ الان فضایی که توسط شبکه‌های اجتماعی و تاحدی پیامرسان‌ها به طور کلی وب دو پدیدآورده است، شاید بتوان گفت آزاداندیشی بی‌نیاز از کرسی‌ها شده است و دیگر هیچ فضای فکری احساس نمی‌کند که برای به رسمیت شناخته شدن اندیشه‌ورزی‌اش نیازمند دردسر‌های و اداره‌بازی‌های مجوز گرفتن از جانب کمیته کرسی‌ها است؛ بلکه از قضا فضای اندیشیدن در چنین مواردی بیشتر محقق شده است تا  مواردی که در چهارچوب مجوزه‌های کرسی‌ها رخ داده است.

شاید در خیلی از گفتگو‌ها و اتاق‌های کلاب‌هاوس امروزی، بیشتر تبادل فکر و نظر شده است نسبت به کرسی‌هایی. ما اگر واقعا به دنبال توسعه‌ی واقعی آزاداندیشی باشیم، نباید دل به الگوی کرسی‌ها خوش کنیم؛ به خصوص با توجه به فضای مجازی که تحت عنوان وب دو پدید آمده است؛ این باور که با کرسی‌ها می‌توان به توسعه واقعی آزاداندیشی رسید، ساده‌انگاری مسئله است؛ در عین حالی که نشان از ابهام و عدم وضوح مسئله «آزاداندیشی» دارد.

اومانیست، تئوریزه شده استکبار و نسبت آن با آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • اومانیست در ادبیات غرب به معنای انسان محوری می باشد. اما محوریتی که اتصالش به غیب قطع می باشد. اساسا در اومانیست این انسان مادی است که خود را محور عالم می داند و هیچ چیز دیگری را بر خود حاکم نمی داند.
  • اومانیست تئوریزه شده ی استکبار می باشد. استکبار یعنی خود خواهی و خود نمایی و خود بزرگ پنداری.
  • این تعریف از استکبار به شدت با اومانیست هم سو می باشد. چرا که همان طور که در تعریف اومانیست بیان شد، در اومانیست قرار است انسان محور عالم شود و هیچ چیزی را بر خود حاکم نداند و خود را بزرگ تر عالم بداند.
  • محوریت انسان مادی در عالم در لایه های مختلف، پدیده های متفاوتی را رقم می زند. اومانیست در اندیشه غربی و مدرنیته مانند روح برای این کالبد می ماند فلذا تمام مفاهیم غربی، به نحوی تعین آن اومانیست می باشند.
  • یکی از آن مفاهیم، آزاداندیشی می باشد. با این بیان حال باید آزاداندیشی را با در نظر گرفتن نسبت اش با استکبار معنا کرد.
  • آزاداندیشی در اندیشه غربی به دنبال کشف حقیقت نمی باشد بلکه به دنبال حقنه کردن اندیشه انسان مادی بر جامعه است تا به وسیله آن کبر و بزرگی خود را به عالم حاکم کند.
  • شاید بتوان با این توضیح که اومانیست تئوریزه شده استکبار است و از آن طرف که همه مفاهیم مدرنیته تعینات اومانیست هستند، تقریر های ویژه و متفاوتی از این مفاهیم داشت و آن ها را بسط استکبار انسانی بر عالم بدانیم.
  • برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

    • الف
    «اومانیست» پیرو مکتب اومانیسم است.
    و اومانیزم به معنای انسان گرایی است که می توانسته با قبول خدا نیز جمع شود، ولی نهایتاً در سنّت غربی به انسان محوری ختم شده است.

    • ب
    اگر نفس را بشناسیم و تلاش و تکاپوی آن را برای آن که در نقطۀ پرستشی که مخصوص خدا است قرار بگیرد، بدانیم، تعجب خواهیم کرد که در چه «هیأت فاخر»ی انسان را به چنین نقطۀ فلاکتباری رسانده است. این در فرهنگ دینی یعنی «دوباره نفس انسانی فریب شیطان را خورده و از راهی غلط اوصاف خدا را طلب کرده است».
    اومانیسم تکریم انسان نیست، بلکه دشمنی قطعی با او است.
    اومانیسم تبعیّت از شکست شیطان است، شکستی که با اولین و بزرگترین گناه هستی که استکبار در برابر حق است رقم خورد.

    • ج
    این گرایش فکری ـ فرهنگی، انسان را محور ارزشها خواند و از آزادی مطلق او دم زد.
    ولی جلوتر نیز رفت و انسان را محور شناخت معرفی کرد و در کار و بار هر دعوی شناخت و ادراکی «شکّ» انداخت و انسان را از هرچه غیر خود فارغ کرد.
    انسان محور شد، ولی آیا این کار تکریم انسان بود؟

    • د
    جالب است که شعارهای انسان گرایی خیلی شبیه شعارهای فطری است!
    و جالب است که آموزه های انسان گرایی به صورت حیرت انگیزی دشمن مقام واقعی انسان است!
    و جالب است که این آموزه ها برای انسان رشد نیافته بسیار جذاب و «انسانی» است!

    • هـ
    وقتی که هیچ ارزش و حتی حقیقتی برای هستی باقی نگذاریم، محور شدن انسان در چنین صحنه ای چه امتیازی دارد؟
    اینجا است که معلوم می شود اومانیزم یک فریب بزرگ برای محروم کردن انسان از «ارزش» و «حقیقت» و ایجاد یک گمراهی بزرگ و عمیق و تلخ و مأیوس کننده برای او است.

    • از آقای جوهری تشکر می کنم که به موضوع بسیار کلیدی ای عطف توجه نموده اند و به اختصار تبیینی از آن ارائه فرموده اند!

قداست دفاع از حقوق در نظام مقدس اسلامی

#امید_فشندی
#یادداشت_221
#جلسه_383
#مشخصات_اسلام

🔰 قداست دفاع از حقوق در نظام مقدس اسلامی

اگر امثال استاد مطهری مشخصات اسلام را با دست فرمان میدان نگاشته تا گرهی از كلاف درهم ذهن جامعه وا كند و درد‌های فكری آن را مداوا، روا نیست كه بی‌توجه به وضعیت امروز حقوق اساسی مردم قلم بچرخانیم.

در نهضت اسلامی گرچه خط تكلیف‌گرایی برجسته بود اما مردم برای احقاق حقوق اساسی و اولیه‌ی خود قیام كردند و حتی رهبران روحانی نهضت نیز بیش از تكلیف‌گرایی، با ادبیات حق‌مداری‌ سخن می‌گفتند و از وظیفه‌ی حاكمیت در قبال مردم خطبه‌ها می‌خواندند.

پس از پیروزی اما به‌مرور از وظایف حاكمیت در قبال مردم چشم پوشیده شد و خطبه‌های جمعه و جماعات بر محور تكالیف مردم در قبال حاكمیت چرخید.

چالش امروز ما ابهام در حقوق اساسی و انسانی و اسلامی مردم نیست، بلكه تزاحم میان حقوق مردم با سیاست‌های كلان و یك‌سویه‌ی حاكمیت است.

هرچه حاكمیت و اداره‌ی كشور از عنصر اراده‌ی مردم – كه جان‌مایه‌ی پیشرفت حقیقی و همه‌جانبه است – تهی شد؛ سیاست‌های كلان نظام از رعایت حقوق عامه‌ی مردم فاصله گرفت. این گسست اساسی باعث شده كه حتی میان حق امنیت با حق آزادی مردم هم تزاحم ایجاد شود، چه اینكه نهادهای امنیتی تمركزگرا و خالی از پشتوانه‌ی مردمی عاجزند از رعایت آزادی مردم. مرحوم هاشمی بیراه نمی‌گفت كه «این امنیت، امنیت قبرستانی است».

به‌هرحال؛ امروز شاهد گسست اساسی میان حقوق عامه‌ی مردم و سیاست‌های كلان نظام هستیم و روحانیت كه همیشه در كنار مردم و مطالبه‌گر بوده حالا زینت‌المجالس قدرت و ثروت گشته و توجیه‌گر وضع موجود.

طنز تلخ تاریخ انقلاب این است كه تجاوز اصلی به حقوق اساسی مردم از سوی شورای نگهبان قانون اساسی و نهادهای به‌اصطلاح انقلابی صورت می‌گیرد؛ اولی با انتخاب به‌جای مردم و دومی با انحصار در انفال و منابع عمومی و اموال مصادراتی، و هردو هم به اسم نگاهبانی و پاسداری از انقلاب اسلامی، و به هیچ شخص و نهادی هم پاسخگو نیستند.

با شعار استكبارستیزی و حفظ امنیت تا توانستیم حقوق اساسی و آزادی‌های مشروع و عمومی مردم را محدود كردیم، اما در عمل فقط دست اصحاب ثروت و قدرت را در تاراج اموال عمومی بازتر كردیم.

استاد مطهری كه خود از رهبران و نظریه‌پردازان این انقلاب عزیز بوده از قداست دفاع از حقوق می‌گوید، اما امروز در این كشور سخن‌گفتن از حقوق مردم ایران حركتی ضدانقلابی و برخلاف مصالح و منافع نظام است، گرچه ده‌ها نهاد انقلابی خروارها بودجه می‌گیرند تا شده هرهفته مردم را برای دفاع از حقوق مردم مظلوم فلسطین و یمن به خیابان‌ها بیاورند.

زخم ناسور دیگر اینكه دو جریان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب، یكی تا توانسته با شعار «تكلیف‌گرایی» از مردم باج گرفته و دیگری به اسم «حق‌مداری» اصول را به تاراج برده؛ اما شكایت اصلی از از نهادهای انقلابی و انتصابی است كه غالبا در اختیار اصولگرایان قرار دارد.

اگر راه اصلاح الگوی اداره‌ی كشور، بازگرداندن آن به مردم و بازكردن جریان اراده‌ی ملی به رگ‌های اداره‌ی كشور است؛ مقدمه‌ی لازم آن دفاع از حقوق مردم، خصوصا حقوق عامه است كه مهم‌ترین آن، حق حاكمیت بر سرنوشت خویش می‌باشد:

در جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ آزادی‏ و استقلال‏ و وحدت‏ و تمامیت‏ اراضی‏ كشور از یكدیگر تفكیك‏‌ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه‏ دولت‏ و آحاد ملت‏ است‏. هیچ‏ فرد یا گروه‏ یا مقامی‏ حق‏ ندارد به‏ نام‏ استفاده‏ از آزادی‏، به‏ استقلال‏ سیاسی‏، فرهنگی‏، اقتصادی‏، نظامی‏ و تمامیت‏ ارضی‏ ایران‏ كمترین‏ خدشه‌ای‏ وارد كند و هیچ‏ مقامی‏ حق‏ ندارد به‏ نام‏ حفظ استقلال‏ و تمامیت‏ ارضی‏ كشور آزادی‌های‏ مشروع‏ را، هر چند با وضع قوانین‏ و مقررات‏، سلب‏ كند. (قانون اساسی، اصل نهم)

18 بهمن 1400

مأموریت گرایی

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_383
#مأموریت_گرایی

🔰مأموریت گرایی

🔺مأموریت گرایی فراتر از تمرکز روی حل مسئله ی تمدنی یک توسعه در سبک زندگی است که بستر فهم ایجاد می کند.

فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِي‌ نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ،
وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ،
وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ يُفْهِمْكَ

زمانی می توانید به مرزهای دانش نزدیک شوید و افق های جدید برای یک علم ترسیم کنید که از جنس معضلاتی باشید که مسائل علمی از آن تغذیه می کنند.

به عبارت دیگر تا مسئله های یک علم را با گوشت و پوست خود احساس نکنید و از جنس مسئله نشده باشید، نمی توانید وارد عالم علم شوید و به نظریه پردازی یا حتی تقریر صحیح نظریه های علمی بپردازید.

اینجاست که معلوم می شود در حوزه های علمیه ی ما فقط انقلابیون هستند که محتاج دانش اند و ظرفیت فهم گزاره های علمی را دارند، زیرا در دل مسائل کلان تمدنی مشغول دست و پا زدن هستند و برای پیشبرد اهداف انقلاب ناچارند که به این دست از مسائل پاسخی درخورد دهند.
.

عدالت و نسبت آن با آزادی

#نسبت_آزادی_و_عدالت
#محمد_صحرایی
#یادداشت_122
#جلسه_383

حضرت استاد ذیل بحث آزادی و در مبحث دستگاه تربیتی تکریم مدارانه در مقابل برخورد تحقیرانه، به آسیبهای احتمالی برخورد تکریمانه اشاره ای داشتند.
این توجه استاد ذهن را متوجه مساله ی عدالت و نسبت آن با آزادی میکند.
مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند که چون انسان فطرتا کمال جو است و بنابر فطرت ذاتی اش میخواهد خیلی زود به کمال برسد همه ی جهان اطراف خود را به دیده ی ابزار مینگرد و قصد استخدام آنها را دارد.
و همین میل به استخدام دیگران است که منشأ و مبنای شکل گیری اجتماع است
انسان عملا در فرآیند به استخدام درآوردن دیگران با تضاد منافعش با منافع دیگران روبرو میشود که درنتیجه ناچار میشود حقوق دیگران را هم به رسمیت بشناسد و به استخدام خود به دیگران تن دهد.
بنابراین انسان ابتدائا و به طبع اولی اش آزادی خواه و منفعت گرا است و به طبع ثانوی اش است که تن به اجتماع میدهد.
مفهوم عدالت و بی عدالتی اجتماعی در توازن و عدم توازن این استخدام طرفینی است که اعتبار میشود و معنا می یابد
به این ترتیب منشأ آزادی خواهی انسان فطرت اوست و عدالت خواهی زائیده و از لوازم این میل فطری به آزادی و أمری اعتباریست .
عدالت یعنی دادن إعطاء کل ذی حقّ حقّه. و حق با توجه به ظرفیتهای وجودی موجودات تعریف میشود و به اندازه ی گستردگی ظرفیتهای وجودی انسان قابل گسترش است.
و آزادی انسانها یعنی محقق شدن بستری که انسان ها بتوانند تا جایی که ممکن است استعدادها و قابلیتهای وجودی خود را شکوفا کنند و فعلیت ببخشند.
بنابر این عدالت از یکطرف مقدمه ی آزادی است یعنی تا عدالت محقق نشود بستر شکوفایی استعدادهای فطری افراد محقق نخواهد شد و از طرفی نتیجه ی آزادی است یعنی تا وقتی آزادی حقیقی برای همه ی افراد جامعه -با قید خوردن آزادی افراد به آزادی دیگران- محقق نشود عدالت در جامعه محقق نخواهد شد.
بنابراین مطالبه ی آزادی بدون توجه به مقوله ی عدالت به سرعت و بصورت هم افزایی به ضد آزادی مبدّل خواهد گشت.
بنابراین در اندیشه علامه طباطبائی ارزش آزادی اجتماعی به میزان توفیقش در تحقق عدالت است و اگر شرایط عادلانه در جامعه ای محقق نباشد بسط آزادی به نفع اقشار صاحب مکنت و طبقات خاص تمام خواهد شد و مانع آزادی حقیقی یعنی به فعلیت رسیدن و شکوفایی استعدادهای فطری انسانی خواهد شد و چنین آزادی ای در اندیشه ی علامه مذموم است.

استقبال

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_157
#جلسه_383
#استقبال

استاد عزیز در جلسه امروز نکاتی را حول یادداشت و نگارش مطرح فرمودند و بیان داشتند که مطالب بسیاری حول نوشتن و فلسفه آن وجود دارد.

به نظر می رسد جای طرح این مباحث در این حلقه وزین بسیار خالی ست و حداقل بخشی از وقت باید به این مطلب اختصاص داده شود تا یادداشت ها بتواند به طراز مطلوبی برسد.

اکنون که حدود ۲ سال از عمر این حلقه مبارک میگذرد و عمده پروژه ی آن در طول این مدت بحث یادداشت بوده است، به نظر میرسد باید به اقتدارات این نرم افزار و جایگاه آن بیشتر پرداخته شود و چه بسا قبل از اینها باید پرداخته میشد تا علم به این مباحث تعهد به اجرای آن را تسهیل می نمود.
لکن اکنون که تعهد به اجرای این نرم افزار از طرق دیگری (که نوعا اعتماد به توصیه استاد بوده) اجمالا اتفاق افتاده، خوب است جهت پایبندی متقن و بالا بردن کیفیت یادداشت ها بخشی از انرژی حلقه صرف این مبحث شود.

رشد حرفه ای شخصیت ماموریت گرا

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_289
#جلسه_383

💠 رشد حرفه ای شخصیت ماموریت گرا

یکی از سخنان و دعوتهای فتوت دعوت در سبک برنامه ریزی است، دعوت این است که به جای برنامه ریزی منابع محور باید برنامه ریزی مأموریت گرا داشته باشیم، در برنامه ریزی منابع محور مطلوبیت ها و اندازه مطلوبیت هر کدام لیست می شود و وارد عمل می شوند، اما در برنامه ریزی مأموریت گرا به نقطه هدف خیره می شویم و دارایی هایی که برای رسیدن به آن نقطه لازم داریم را لیست می کنیم و بعد می بینم یک بسته تخصصی لازم دارم نه اینکه متخصص یک چیزی شدن، این بسته تخصصی یک سبد رشدی برای من تعریف می کند.

با توجه به تصویری که از برنامه ریزی مأموریت گرا داده شد، حال می گوییم که یکی از لوازم اولیه شخصیت مأموریت گرا این است که باید قدم های رشدی مسیر را حرفه ای طی کند. اساساً تمرکز بر نقطه هدف به او اجازه نمی دهد که گام های مسیر را حرفه ای بر ندارد، چون همانطور که ناداری او را از طی مسیر باز می دارد، بار اضافه نیز او را سنگین و کند می کند و از طی طریق باز می دارد. بلکه بالاتر کندی و تنبلی و تر و تمیز گام ها را بر نداشتن نیز مسیر او را بسیار طولانی می کند، که گاهی دیر رسیدن و در شرایط متناسب به نقطه هدف و ارائه خدمت مأموریتی نرسیدن، مثل نرسیدن است چون در لحظه مناسب نرسیدن باعث عدم انجام مأموریت مورد نظر، با وجود توانمندی بر انجام آن، می شود.
لذا شخصیت مأموریت گرا باید گام های رشدی خود را بسیار حرفه ای بردارد.

عدالتخواهی واجب اجتماعی نه منفعت طایفه ای

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_144
#جلسه_383
#عدالتخواهی

🔰عدالتخواهی وچالش های اجتماعی

🔹عدالتخواهی واجب اجتماعی نه منفعت طایفه ای

ضعف ما در تقریر این فریضه الهی باعث شده الان عده ای داعیه‌دار عدالتخواهی شوند و با مضحک‌ترین روش به دور از انصاف و عقلانبت این واجب شرعی را به انحراف کشیده و فضای جامعه را آشفته کنند.
چرا باید عدالتخواهی، طرفداری از حق مظلوم منحصر در عده ای شود ویک یا چند جریان این کار را به دست بگیرند ما باید این را خوب برای مردم تبیین کنیم که آقا همه شما باید از حق خود ، حق برادر دینی تان و حق مسلمانان دفاع کنید شما نباید نسبت به ظلم ظالم بی‌تفاوت باشید
وقتی همه مردم عدالتخواه شدند وقتی همه جامعه اهل امر به معروف و نهی از منکر شدن ؛دیگر فضای جامعه برای منکرات آماده نیست
معصیت علنی هزینه اش زیاد است مردم آهسته آهسته به سمت اصلاح می روند و جرات بر انجام کار خلاف کم می شود .

🔹 مقدس و نامقدس

عدالتخواهی امری مقدس، معنوی و امتداد جریان توحید است وظفه ای که حس خوب اقامه دین و شریعت الهی را به انسان منتقل می کند.
این تعابیر و حتی تعابیر فاخرتر برازنده این عمل است به تعبیر روایت
العدل حیاه ؛عدالت زندگی است
اما چطور می شود که ما بعد از مدتی می بینیم مجریان این فریضه هیچ سنختی با این کار ندارند
یعنی یک عده #نامقدس داعیه دار امر مقدس شده اند. وعدلی که زندگی بخش بود الان زندگی سوز است .
شاید یکی از دلایل این فاجعه این باشد که ما در گفتمان‌سازی این امر کوتاهی کردیم در ارائه روش ها و الگو های مناسب عدالتخواهی کوتاهی کرده ایم.

درسهایی از مأموریت گرایی استاد سعادت پرور(پهلوانی) ره

#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_154
#جلسه_383
#ماموریت_گرایی
#مسئله_محوری
#مسئله_عمری

🔰درسهایی از مأموریت گرایی استاد سعادت پرور(پهلوانی) ره

💠 اتخاذ یک مسئله عمری
ایشان تربیت سلوکی یک عده مستعد از طلاب را مسئله اصلی و رکنی خویش دیده و عملا آن رگه تربیتی علامه طباطبایی در کار ایشان به شکوفایی و بالندگی می رسد.
استاد سعادت پرور در طول عمر یک مسئله بیشتر ندارد: تربیت سلوکی
استاد سعادت پرور اولا یک مسئله دارد. یک مسئله در تراز تمدنی دارد.
ثانیا یکّه سرمایه خویش یعنی عمر خویش را متوجه حل این مسئله می کند.

نخبگان ما یا مسئله ندارند یا یکّه سرمایه خویش را به علل متفاوت متوجه حل مسئله ای که نیازمند سرمایه عمری می باشد نمی کنند.

💠 خیر کثیر
استاد سعادت پرور متوجه اند که پدید آوردن #خیر_کثیر از هر خیر قلیلی سودمند تر است. بلکه وظیفه در توجه به #خیر_کثیر است. انسان عاقل کسی نیست که بین خیر و شر انتخاب کند بلکه می بایست برترین خیر ها را انتخاب کند.
کار خوب در عالم زیاد است اما کار اهمّ، وظیفه اهمّ کدامست؟! تشخیص این مقوله و دست شستن از کارهای خیری که برای انسان آب و نانی رقم می زند بسیار صعب و دشوار است.
ایشان با استعدادی که داشتند میتوانستند کرسی تدریس به نامی داشته باشند. میتوانستند مبلغ توانمندی باشند. یا مسجد معنوی ای را اداره کنند یا … ، اما از همه این موارد دست می شویند چرا که اینها را در تعارض و تزاحم با حل مسئله عمری اتخاذی شان می بی نند.

💠تمرکز، تمرکز، تمرکز
مأموریت گرایی یعنی دوختن قلب و ذهن خویش به هدف. یعنی پیوند دادن تمام جهان فکری و عاطفی خویش به آن فردایی که انتظارش را می کشیم. فردایی که آن مسئله حل شده است و آثارش هویدا و نمودار شده است.
نخبگان به جهت استعدادی که حق سبحانه در اختیار ایشان گذاشته سریع میز کار خود را شلوغ میکنند و نتیجه آن این است که به هیچ کدام از کارها سهم وقتی و ذهنی لازم اختصاص پیدا نمی کند.
نتیجه این است که هم نخبگان مانند آهو در عسل گیر کرده اند هم چوب های فراوانی لای چرخ مملکت مانده و مردم متحیر که با این موانع چه کنند؟!!
مسائل تمدنی نیاز به فراغ بالی دارند جهت تمرکز، جهت خلق ایده جهت پرورش ایده
اما متاسفانه می بینیم که نخبگان درجا می زنند. فردی ایده ای دارد و دهها سال همان ایده در حد یکی دو خط باقی مانده است. زمین و زمان را فحش می دهد که همیشه من معطل مانده ام اما کسی نیست بگوید آیا شما فراغ بالی که لازم داشتی برای پرورش ایده فراهم ساختی؟!
استاد سعادت پرور میدانند تربیت سلوکی نیاز به توجه تام به متربیان دارد و این نیازمند فراغ بال است و با تشویش ذهن و مشغله های فراوان فکری سازگار نیست. فلذا از امری مانند نذر کمک میکنند تا خویشتن خویش را محدود سازند.
آیا ما همچنان که برای کارهایی که باید بکنیم برنامه ریزی میکنیم برای کارهایی که نباید بکنیم هم برنامه ریزی میکنیم؟!!

درسهای زیادی می شود از این اقدام فاخر و راهبردی استاد سعاد پرور آموخت افسوس آنکه قلّ المتعلّمون!!!

چند استفهام درباب عدالت خواهی از اندیشمندان انقلاب

#محمد_امامی
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_89
#جلسه_383

🔰چند استفهام درباب عدالت خواهی از اندیشمندان انقلاب

🔺اگر شخص یا اشخاصی در جامعه مظلوم واقع شده باشند، آیا مجاز به اظهار این ظلم در جامعه هستند؟

علامه طباطبائی :
( براساس آیه لایحب الجهر بالسو)

جمله:” إِلَّا مَنْ ظُلِمَ” استثناى منقطع است و معنايش با معناى كلمه” لكن” يكى است، پس در حقيقت فرموده:” لكن من ظلم لا باس بان يجهر بالسوء من القول فيمن ظلمه و من حيث الظلم” (خدا دوست نمى‏دارد سخن زشت با صداى بلند گفتن را، ليكن كسى كه مورد ظلم شخصى يا اشخاصى قرار گرفته، مى‏تواند در مورد خصوص آن شخص و يا اشخاص و در خصوص ظلمى كه به وى رفته، سخن زشت و با صداى بلند بگويد)

#شهید_مطهری :

لا يُحِبُ‏ اللَّهُ‏ الْجَهْرَ بِالسّوءِ مِنَ الْقَوْلِ الّا مَنْ ظُلِمَ‏ . قرآن مى‏گويد بدگويى پشت سر يك مسلمان بد است، از آن بدتر اين است كه انسان وقتى بدگويى مى‏كند فرياد بكشد و فحش بدهد. ولى همين بد در يك مورد جايز مى‏شود؛ يعنى بدگويى بكن، فرياد بكش، تظلّم بكن آنجا كه مظلوم واقع شده‏اى.

 

🔺آیا شخص مظلوم مجاز به هر نوع نسبت به سوء به ظالم است؟
علامه:
چنین كسى نمى‏تواند هر چه از دهانش بيرون بيايد به او نسبت دهد و حتى آيه شريفه دلالت ندارد بر اينكه نمى‏تواند بدى‏هاى ديگر او را كه ربطى به ظلمش ندارد به زبان بياورد بلكه تنها مى‏تواند با صداى بلند ظلم كردنش را بگويد و صفات بدى از او را به زبان آورد كه ارتباط با ظلم او دارد.

آیا لازم به بیان شکایت و تظلم خواهی در نزد مسولین حاکمیت و دستگاه قضاوت است؟

امام خمینی :

(براساس إطلاق آیه طلب نصرت صرفا از حاکمیت نیست.)

و ربّما يقال: أن لا إطلاق في الآية(شوری 41و42) من جهة كيفية الانتصار، بل هي بصدد بيان أنّ لكلّ مظلوم يجوز الانتصار «1»، و المتيقّن منه جواز الاستنصار من الوالي و القاضي.

و فيه: أنّ الآية سيقت لبيان جواز الانتصار بعد الظلم مقابل الظلم الابتدائي، فلا إشكال في إطلاقها من هذه الحيثية.مکاسب محرمه ج1 ص 30

🔺آیا جهر بالسوء موجب هرج و مرج در جامعه نمی شود؟

(معتبر دانستن هرج و مرج صحیح نیست و مخالف إطلاق آیه سوری شوری، و چنین تشریعاتی نظیر تقاص داریم)
جواب امام

لكنّه(هرج و مرج) اعتبار ضعيف مخالف للإطلاق بل و الاعتبار الصحيح، و قد وقع نظيره في الشرع كتجويز التقاصّ للدائن.(مکاسب ج ۱ ص ۴۳۰)