بسم الله الرحمن الرحیم
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_83
#جلسه_368
عنوان : منشاء اسراف کاری به مثابه ی یک خوی
اخیرا در یک فیلمی – که دیدنش به جز برای همین غرضی که برای بنده حاصل شد نمی ارزد – برایم از اهمیت فرصت زمان کمی ” تصویر ” ایجاد شد، و قدری توانستم برخی رفتار های افرادی که فرصت برایشان اهمیت دارد را درک کنم، مثلا افرادی از قبیل جناب استاد موسوی که اگر کسی مثلا فیلم راه رفتن ایشان را ببیند فکر میکند فیلمی است که رو دور تند دارد پخش میشود.
ایده ی محوری آن فیلم این بود که جهانی را تصور کرده بود که در آنجا « عُمر » قابل خرید و فروش بود و اساسا به جای پول از عمر استفاده میشد، مثلا اگر کسی میخواست تاکسی سوار شود نرخ تاکسی بود 2 ساعت، و او باید 2 ساعت از عمرش را به راننده پرداخت میکرد و سوار تاکسی میشد.
دستمزد هم در کارخانجات و … عمر بود، و به همین ترتیب همه چیز بر محور همین مساله بود. ثروتمندان کسانی بودند که میلیاردها میلیارد سال عمر ذخیره داشتند.
در این فیلم همچنین اختلاف طبقاتی نیز به تصویر کشیده شده بود، اختلاف طبقاتی ای که بر اساس میزان عمر بوجود آمده بود.
اما داستان فیلم یک نقطه ی عطفی دارد و یک پدیده ی جالبی که همان پدیده برای بنده تصویر ایجاد کرد و میخواهم از آن تصویر برای مفهوم اسراف هم وام بگیرم.
نقطه ی عطف فیلم تقریبا آنجاست که یک نفر از جوانان مناطق فقیر نشین بر اثر حادثه ای پولدار ( عمر دار ) میشود و بدون اینکه کسی از این مساله اطلاع داشته باشد، وارد مناطق ثروتمند میشود. امری که به شدت مورد حساسیت نظامات امنیتی آن جامعه است. طولی نمیکشد که آن شخص شناسایی میشود. اما چگونه؟
آن پدیده ی جالب که البته سهم ناچیزی هم در فیلم دارد این است که دوربین های امنیتی مناطق ثروتمند به راحتی از روی رفتار های انسان ها طبقه ی اقتصادی آن ها را تشخیص میدهند، بر اساس سرعت رفتار انسان ها، یعنی معادله ای حاکم است میان ثروتمندی و سرعت تحرک. به این صورت که اگر کسی به هنگام راه رفتن مثلا دو درجه سرعت داشته باشد و میزان عجله اش در راه رفتن 2 باشد، پیداست که میزان اهمیت زمان برای او متناسب با همین درجه است اما اگر سرعت راه رفتنش 10 باشد معلوم میشود که زمان برای او بسیار ارزشمندتر از شخص قبل است چرا که معمولا فرصتش کمتر از اوست. و این یعنی او متعلق به مناطق فقیر نشین تر است.
سرعت رفتارهای این جوانی که در مناطقی با فرصت زمانی معمولا کم و با مردمی که با عمرِ بدست آمده از کار روزمزد زندگی میکنند، به مراتب متفاوت است با سرعت رفتار ثروتمندانی که عمرشان هنوز ده هزار سال مانده است. یعنی میزان برخورداری از زمان میزان موالات آنها در مصرف عمر و فرصت را نیز تعیین میکند.
و این مساله همان مساله ی اسراف است.
شاید اگر ما بتوانیم آماری داشته باشیم از میزان مثلا دور ریز مواد غذایی خانه ها، یا رستوران ها و اغذیه فروشی های مختلف سطح یک شهر، بتوانیم از روی همین آمار متوجه شویم که سطح دارندگی و یا مثلا درآمد هر خانه یا محله چقدر است. و اساسا تابعی را بر اساس همین مساله طراحی و تعریف کنیم.
لذا این طور به نظر میرسد که راحتی خیال از بقای منابع، که برآمده از دارندگی و عدم احساس فناپذیری آنهاست رفته رفته موجب بی موالاتی در مصرف منابع میشود و همین مساله رفته رفته منجر به ایجاد شدن خوی بی موالاتی و اسراف کاری در انسان میشود.
این مساله قابل پیگیری و امتداد بیش از این است، و میتواند دستیابی به فرمول هایی اجتماعی را نیز در پی داشته باشد.
در همین رابطه فرمایشی از حضرت آقا نیز پیدا کردم در خطبه های نماز جمعه ای در سال 59 که دیدنش خالی از لطف نیست:
« من باید به شما بگویم در تابستان که گفته شده بود ممکن است آب تهران امسال کم بیاید، من یک روز در خطبهی نماز جمعه در آن گرمای سوزندهی تیرماه بود ظاهراً خطاب کردم به مؤمنین نمازگزار گفتم یک قدری در آب صرفهجویی کنید. همان روز یا فردای آن روز، یک برادری به من نامه نوشت بدون نام، نوشت تو گفتی در خطبه که ما در آب صرفهجویی کنیم ما مردم جنوب شهر و مردم فقیر و مستضعف هر چه شما بگوئید میکنیم؛ اگر بگوئید آب را با قطرهچکان مصرف بکنید هم گوش میکنیم، اما بروید ببینید آن کسانی را که از همین آبی که شما دستور صرفهجوئیاش را به ما دادید چگونه باغچهها و چمنهای خودشان را سیراب میکنند. قدری هم به آنها بگوئید نکنند. من در این دو سه روزه احساس کردم و دیدم کمترین کسانی که برای بدست آوردن بنزین اضافی و ذخیره کردن آن برای اتومبیلهایشان تلاش میکنند مردم متوسط و فقیر هستند. البته میدانید که بیشتر مردم متوسط و ضعیف وسیلهی موتوری شخصی ندارند. آنها هم که دارند خیلی تلاش نمیکنند و جوش نمیزنند. لذا من خطاب میکنم به آن کسانی که برای تفریحها و گردشها و مسافرتهای بیخودی و راحتی خود و زن و فرزندانشان فقط، مبادرت میکنند به راهاندازی خودروهای شخصیشان، به آنها میگویم که این کار را نکنند. »