سوال از آزادی بیان در اسلام، سوال بومی ما نیست.
پدیده های این عالم در شبکه ای گسترده از روابط و حساسیت ها قرار دارند و بدلیل همین پیچیدگی، تشخیص مرز حق و باطل مثل مو باریک و دشوار است.
مثلا تعیین و تبیین مرز بین تکریمی که منجر به عزت فرزند شود با تکریمی که منجر به تکبّر کودک میشود در عمل دشوار است زیرا اینها در ظاهر خیلی شباهت دارند اما روح آنها در دو عالم کاملا متفاوت هستند.
بنظر میرسد رویکرد قرآنی به مفاهیم اینگونه است که در فرآیند تولید باید و نباید، هر مفهوم با همه ی روابط و مناسباتی که در دل مجموعه ی بهم پیوسته که در دل یک زندگی دارد دیده میشوند.
مثلا هویت زن و حقوق زن مبتنی بر فطرت و نیازهای فطری اش و در دل هزاران پدیده بهم پیوسته در درون و بیرون از خانواده و با توجه به ارزش خانواده دیده میشود و سپس حقوق زن و آزادی زن آنجا معنای خاص خودش را پیدا میکند.
برخلاف این نگرش، غرب اما بنا دارد مفاهیم را از جریان زندگی فطری بشر بیرون کشیده و معنا کند و سپس این تفسیر لیسیده را در کالبد زندگی بشر بدمد و کم کم انحرافاتی را در زندگی فطری بشر ایجاد کند و زندگی جدیدی را به بوجود بیاورد.
بعنوان مثال غرب با مفهوم آزادی و حقوق (حقوق زن یا مرد یا فرزند و والدین و غیره) اینگونه رفتار میکند. یعنی هویت زن را در یک فضای لیسیده ی از جایگاهش در هستی ملاحظه میکند و سپس برایش باید و نباید و حقوق خاص متناس با این مفهوم انتزاعی وضع میکند آنگاه این حقوق را در ظاهر علمی و با پرچم طرفداری از حقوق زن در زندگی عموم جوامع میدمد و زنها را از مواضع اصلی شان در زندگی خارج میکند.
مثال دیگرش تعریفی ست که غرب از اقتصاد و رفتار اقتصادی میکند. بدین صورت که همه ی رفتارهای انسانی و معنویت پایه که در درون زندگی فردی و مناسبات اجتماعی و خانوادگی شکل گرفته را با عینک #بازار و #سودمحوری از درون زندگی بشری و انسانی بیرون کشیده و داخل در شاخص GDP تعریف میکند و بر این اساس نظام حقوقی دیگری را تعریف میکند و مبتنی بر آن در نظام تصمیم گیری و تصمیم سازی در حوزه روابط انسانی و خانوادگی اثر میگذارد. در حالیکه مثلا شأن مادری یک مادر هرگز اجازه نمیدهد مادری و پخت و پز برای فرزندانش را که محفوف به آخرت خواهی و محبت و عشق ورزی است را با شاخص مالی و پولی قراءت کنند.
چنین نگاهی به مادری مادر، یا أخوت برادران دینی و روابطی معنویت پایه مثل قرض الحسنه یک تحریف و خطر بزرگ برای بشریت است.
بنظر میرسد برخورد غرب با مفاهیمی مثل آزادی بیان و آزادی اندیشه و آزادی عقیده هم بهمین منوال است و علت اینکه سوال جمع ما و ادبیات جمع این شده که :
آیا اسلام آزادی بیان و آزادی عقیده را قبول دارد یا رد میکند؟ ناشی از همین پارادایمی ست که فضای اندیشه ی غرب برایمان بوجود آورده.
اینکه در موضوعات بنحو لیسیده و اطلاقی دنبال یک تک گزاره هستیم که آری یا خیر؟ بدلیل اندیشیدن در این پارادایم است. یعنی پارادایم حاکم بدلیل کشیدن پدیده ها از دل هزاران سلسله روابط و لیسیده کردن موضوعات در یک فرآیند ذهنی أبتر، همیشه دنبال یک حرف کلی است تا یک بازی دوسر برد برای خود و دوسر باخت برای طرف مقابل رقم بزند. یعنی اگر بگویی اسلام موافق آزادی بیان است با موضوع ارتداد کنایه میخوری و در نهایت بنفع ولنگاری مصادره میشوی و اگر بگویی مخالف است برای آزادی حقوق بشر اشک تمساح بریزد.
بنابراین اصل این سوال را که آیا اسلام طرفدار آزادی بیان است یا خیر را اشتباه میدانم و این مسأله را مسأله ی خودمان نمیدانم…
آزادی بیان در چه مسأله ای و برای چه کسی در چه موقفی و با چه انگیزه ای…
اما اگر مراد راهبرد کلی اسلام است که مشخص است که اسلام طرفدار آزادی بندگان خداست…