مروری بر چیستی کلام انقلابی، ذهن جامعه 2

بسم الله الرحمن الرحیم

برای توضیح ذهن جامعه از اصطلاح «حافظه ی نزدیک» یاری گرفتیم و گفتیم آن دسته معلومات و تصوراتی هستند که در پشت پرده ی ذهن ما بصورت فعال حضور دارند و شکل بدیهی گرفته اند، به این معنی که نیازمند اثبات نیستند و در تمامی مسائل مورد مراجعه ی ذهن اند.

در این جا ذهن را در دو معنا به کار برده ایم، یکی به عنوان ذخیره گاه معلومات و دیگری به عنوان ابزار معرفتی.

اگر بخواهیم چند مثال برای انواع ذهنیت ها، و مراجعات به حافظه ی نزدیک ذکر کنیم شاید مثال های پیش رو بد نباشند:

به عنوان مثال در یک سری معلومات خیلی بدیهی اینکه ما اکنون در ایران زندگی میکنیم، یا این که من مرد هستم، یا اینکه نام من فلانی است و … بخشی از حافظه ی نزدیک ما هستند، برای همین اگر گفته شود در ایران فردا تعطیل رسمی است ما خودمان را مشمول آن می دانیم، یا اگر گفته شود بر مردان واجب است که نماز صبحشان را با صدای بلند بخوانند خودمان را مخاطب آن می یابیم، یا اگر اسم ما برده شود بی درنگ واکنش نشان میدهیم و … و در تمام این موارد هم هیچ نیازی به بررسی احساس نمیکنیم.

یا در مثالهایی کمی غیر بدیهی تر اما همچنان موجود در حافظه ی نزدیک می توان چنین این نمونه را ذکر کرد، در ذهن بسیاری از ایرانی ها چنین نهادینه شده است که کالای تولید کشورهای اروپایی به مراتب بهتر از کالای تولید ایران است، و این گزاره به نحوی است که حتی بررسی کیفیت دو کالای مشابه هم نمی تواند منجر به تغییر نظر آنها شود، به عنوان مثال در یک آزمایش دوربین مخفی شکلات ایرانی را در بسته بندی خارجی بسته بندی کرده بودند و در کنار همان شکلات با همان طعم در بسته بندی واقعی ایرانی اش عرضه میکردند و از مردم میخواستند که آن ها را امتحان کنند و بگویند کدامیک بهتر است، اکثر قریب به اتفاق آنها میگفتند شکلات با بسته بندی خارجی طعم بهتری دارد.

این ساحتی که در آن مجموعه ای از تصورات و تصدیقات وجود دارد را ذهن جامعه یا حافظه ی نزدیک جامعه میدانیم. افعال عادی و غیر تخصصی جامعه براحتی از این باورهای عمومی تغذیه میکند.

پیش از این یادآور شدیم که کار کلام انقلابی رسیدگی به این ساحت و این باور هاست، به نحوی که باورهای عمومی با زیست عمومی تناسب پیدا کند و حیات آنها را به خوبی پشتیبانی کند.

به عنوان مثال اگر یک ملتی زیستی استقلال طلبانه و عزتمندانه را انتخاب کرده است و متعصبانه در دل آن است، اگر دارای این ذهنیت باشد که علوم وارداتی فرهنگ های بیگانه و خصوصا استعمارگر میتوانند مفید و راهگشا باشند، ذهنیتی غیر متناسب با زیست خود دارد.

در چنین حالتی متکلم انقلابی باید توضیحاتی را برای زدودن این باور غیر همخوان با زیست این ملت، و جایگزین کردن باور صحیح و همخوان، تولید کند و به مردم برساند.

مروری بر چیستی کلام انقلابی، ذهن جامعه 1

بسم الله الرحمن الرحیم
در یکی از جلسات اخیر حلقه ی اندیشه ی کلامی اشکالی به کارکرد کلام مطرح شد به این بیان که : این نوع افق پردازی برای کلام انقلابی، انتزاعی است و با صحنه ی واقعیت مطابقت ندارد، چرا که بسیاری از مخاطبین شما در سطح جامعه اصلا آن قدری که شما فکر میکنید تمایلی به سخن اسلام ندارند تا بخواهند حرف شما را از پایگاه دین خریدار باشند.

صحبت هایی در این خصوص رد و بدل شد که این پیغام را داشت که مرور آنچه در هویت کلام انقلابی مد نظر داریم برای جمع مفید است.

در مباحثی که در نشست تهران مطرح شد سرفصلی داریم با عنوان : نجوا و سخن حرفه ای متکلم چیست؟

برای مرور این مساله خوب است بار دیگر نگاهی به مقوله ی «ذهن جامعه» و یا حتی «ذهن انسان» بیاندازیم تا تصورمان را تثبیت کنیم.

ما در جلسات فلسفه ی کلام انقلابی از پدیده ای به نام ساحت ذهن صحبت کردیم، و اثر آن بر روی عمل و اراده را مورد دقت قرار دادیم. در جلسه ای که شورای راهبردی مرکز گفتمان توحید با استاد یزدان پناه داشتند ایشان اصطلاحی را برای اشاره به مساله ی گفتمان مطرح کردند که البته خودشان معتقد بودند این اصطلاح برای توضیح گفتمان کافی نیست، و آن اصطلاح «حافظه ی نزدیک» بود.
به ذهن میرسد که مراد از این اصطلاح همان ذهنی باشد که در مباحث ما مورد اشاره قرار گرفته بود، اما حتی اگر دقیقا همین معنا مورد نظر نباشد ما نیز می توانیم از آن برای تشریح این معنا وام بگیریم لذا اصطلاحاتی از قبیل. «حافظه ی نزدیک جامعه»، «حافظه ی نزدیک انسان» و … را در مدار معنایی ذهن جامعه مطرح میکنیم.
این عبارت پردازی ها ما را در نزدیک شدن به افق آنچه مورد دغدغه ی متکلم است نزدیک میکند.

در نشست تهران قریب به این مضمون مطرح شد که متکلم نگاه میکند به مردم و زیست آنها، و اگر دید که ذهن آنها برای زیستی که در آن هستند آماده نیست، نجوای حرفه ای او چنین خواهد بود: من طعامی برای ذهن تو آماده میکنم تا با زیست امروزت سازگار باشی.

اگر ذهن در اینجا را همان حافظه ی نزدیک معنا کنیم، یعنی آن تصورات و تصدیقاتی که به نحو فعالی در پشت پرده ی ذهن ما حضور دارند و در هر مواجهه ای اعم از فوری و غیر فوری سریعا آن ها را در می یابیم و مبتنی بر چیزی شبیه بداهت که از آنها در ذهن ما شکل گرفته است (یعنی آنها را نیازمند بررسی و اثبات نمی یابیم) رفتار میکنیم، آن وقت سنخ مسائل و رسیدگی های متکلمانه برایمان روشن تر میشود.

لازم است برای بهتر شدن تصورات مثال هایی م زده شود که با توجه به پایان فرصت این یادداشت به یادداشت دیگری موکول خواهد شد.

آثار فقدان گفتگو در جامعه علمی حوزه

یکی از مهمترین زمینه های کاربست کلام انقلابی گفتگو است. در گفتگو ذهنیت جامعه فهمیده می شود و می توان برای آن نسخه پیچید. اما آیا گفتگو در شرایط فعلی حوزه جدی است؟
به صورت کلی گفتگو در جامعه علمی حوزه علمیه به دو صورت صورت می گیرد :
یک. گفتگوی استاد با شاگردان خود، به منظور انتقال مطالب علمی و تربیت شاگردان
دو. گفتگوی دو یا سه نفر با هم به عنوان مباحثه، به منظور مرور مطالب علمی مطرح شده در کلاس
اما آیا در جامعه علمی حوزه اساتید صحبت های یکدیگر را هم، می شنوند؟ آیا شاگردان یک استاد، صحبت های اساتید دیگر که اختلاف دیدگاه با استاد خود دارد، یا حتی دیدگاه های وی مخالف با دیدگاه استاد خود است را هم، می شنود؟
با یک نگاه کلی واضح است که شاخص همراهی با اندیشه های دیگران در حوزه بسیار ضعیف است. یا حرف های دیگران شنیده نمی شود، یا برای رد کردن شنیده می شود. هر دو حالت مذکور، تحت عنوان ضعف گفتگو جمع می شود.
بیان دیگر این دغدغه را می توان اینگونه بیان کرد که در جامعه علمی حوزه همدلی وجود ندارد. همدلی که نباشد، نهایتا مناظره رخ می دهد و دو طرف مذاکره به دنبال رد نظریات طرف مقابل و اثبات نظریات خود می باشند. اما نه با این قصد که به دنبال این باشیم که صحبت های طرف مقابل را بشنویم و نقاطی که به آن اشاره می کند را بشناسیم و …

کلام، دانشی عقب مانده

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در دهه های اخیر، اندیشمندان سعی در تغییر ساختار کلام داشته اند و برای آن عناوین مختلفی را اتخاذ کرده اند. از کلام انقلابی گرفته تا کلام نوین و منظومه فکر و نظام اندیشه و کلام جدید و الهیات نوین و الهیات کاربردی و فلسفه دین و …
  • این تغییر ساختار و تغییر عنوان فریاد یک دغدغه اساسی است. دغدغه عقب ماندگی دانش کلام از زیست اجتماعی، دانش ها اساسا برای کمک به حل مسائل گستره های اجتماعی شکل می گیرند. فلذا وقتی دانشی توانایی و قابلیت حل مسئله در آن گستره اجتماعی را از دست می دهد، دیگر در آن جامعه ارزش و جایگاهی ندارد.
  • دانش کلام به دلایل مختلفی که قابل بررسی هست در طول تاریخ، دچار یک عقب ماندگی جدی شده است، و این عقب ماندگی دانشی، سبب عقب ماندگی در زیست جامعه شیعی شده است. فلذا مشاهده می شود که جامعه شیعی نسبت به فهم مسئله های تمدنی و اتفاقات مهم، دچار یک عقب ماندگی و تعویق تمدنی است.
  • به نظر می رسد تمام تلاش های اندیشمندان برای اصلاح ساختار کلام ، درصدد حل این دغدغه می باشد. و تفاوت در نحوه ی ورود و شناسایی خلا اصلی می باشد.
  • البته که این عقب ماندگی تمدنی و عقب ماندگی دانش کلام، یک رابطه دوسویه دارند. یعنی به همان میزان که کم توجهی دانش کلام به مسائل تمدنی در این عقب ماندگی دخیل بوده است، به همان میزان عدم توجه جامعه به کلام در این عقب ماندگی نقش داشته است.

کلام انقلابی، دانش تمدن ساز

کلام انقلابی، دانش تمدن ساز

    • تمدن، عينيت يافتن ارزشها و مطلوبهای انسـانى در بسـتر حيـات فـردی و اجتماعى است. البته مراد از عينيت نيز تنها جنبه های كالبدی واقعيت نيست، بلكـه ابعـاد نـرم فرهنگى نيز كه همان انگاره ها، ارزشهـا، رويكردهـا و روشهـا هسـتند در نظـر اسـت. ايـن تعريف نه تنها مجموعه عناصر فرهنگى را كه سازنده كالبدهای تمدنى هستند در برمی گيرد، بلكه فرايندهای بين اذهانى حاصل از تمدن )فرهنگ بَعد از تمدن( را نيز شامل می شود.
      • مقاله ظرفیت های دانش کلام در مطالعات تمدنی – استاد محمدتقی سبحانی
    • شاید بتوان این گونه ادعا کرد که 3 دانش دغدغه تحقق این مطلوب را دارند. دانش فلسفه، دانش فقه و دانش کلام. اما کدام یک از این دانش ها در خط مقدم تحقق ایجاد یک تمدن قرار دارند؟
    • اساسا مطالعات تمدنی از مسائل بینا رشته ای می باشد و قطعا در تحقق این مطلوب به هر سه علم احتیاج هست. اما مسئله اصلی بر سر حضور در خط مقدم می باشد. دعوا بر سر این است که تعیین حد و حدود حضور هر علم بر عهده کیست؟ آیا علمی دیگر باید این را مشخص کند و یا از میان همین علوم، علمی در این قامت می ایستد؟
    • به نظر می رسد این علم کلام هست که در خط مقدم جبهه مطالعات تمدنی ایستاده است و سعی در تحقق آن دارد. زیرا همان طور که بیان شد، سامان ذهن و اندیشه دینی جامعه بر عهده کلام هست. این برساخت، همان عقلانیت اجتماعی است که جامعه به سبب آن در مسیر تحقق تمدن گام برمیدارد فلذا این علم کلام است که ذهن و اندیشه جامعه را جهت می دهد و با ساخت عقلانیتی ویژه، حدود و ثغور دانش های دیگر را مشخص می کند.
    • فلذا علم کلام، یک دانش تمدن ساز می باشد که غنا و فهم راهبردی آن، بسط و گسترش علوم دیگر را نیز در جامعه مشخص می کند.
    • البته نکته ای که در این جا باید بیان شود این است که مراد ما از کلام در اینجا، کلام مطلوب و یا همان کلام انقلابی است و الا کلام کلاسیک و سنتی، توان و قدرت این امر مهم را ندارد.

دفع شبهه تمام کلام نیست

دفع و پاسخ‌گویی به شبهات نیز نوعی رسیدگی به ذهن مردم و جامعه است و متکلم هم از باب اندیشه‌‌های دینی برای پاسخ‌گویی به شبهات ورود می‌کند و آنچه به عنوان شبه مطرح می‌شود واقعا ایمان مردم را تهدید می‌کند و در اذهان مردم این شبهات وجود دارند و تاثیرات خود را می‌گذارند و صرفا در مجامع علمی و در ذهن‌های اندیشمندان نیست.

و این شبهات اگر به آن‌ها پاسخ درخور داده نشود، اندیشه‌های دینی مردم را تغییر خواهند داد، لذا می‌توان گفت که پاسخگویی به شبهات هم در واقع رسیدگی به اندیشه دینی مردم است و برای کلامی که صرفا وجه دفاعی دارد هم ذهن و اندیشه مردم اهمیت دارد. و حتی اگر به شبهه‌ای که هنوز به جامعه نرسیده است هم پاسخی آماده می‌کند، در واقع اندیشه‌های مردم را به نحوی سامان می‌دهد که آن شبهه نتواند در جامعه رسوخ کند.

این جنس از کار‌هایی که برای شبهاتی که هنوز به جامعه نرسیده است، متکلم مشغول سامان‌دهی اندیشه می‌شود، بسیار نزدیک است به کلام مطلوبی که ما معنا می‌کنیم. ولی باز هم آن کلامی نمی‌شود که یک طعام برای زیست دینی جامعه فراهم می‌کند. نمی‌توان کلام را صرفا یک مدافع معرفی کرد، یک مدافع عقاید دینی، بلکه کلام وظیفه دارد اصل اندیشه دینی را به جامعه بدهد، وظیفه سامان‌دهی یک اندیشه برای حیات دینی بر عهده‌ی کلام است؛ حال هر چه این اندیشه منسجم‌تر و با استحکام بیشتر باشد، شبهات کمتری در آن رسوخ می‌کند و البته با دادن این اندیشه کار متکلم تمام نمی‌شود، بلکه باز هم وظیفه دارد رصد کند و هنگامی که لازم شد، اندیشه‌ها را ارتقا بدهد و اگر احیانا شبهه‌ای در جامعه پدید آمد که این اندیشه را تهدید می‌کرد و در آن تاثیر می‌گذاشت، با ویرایشی جدی و ارتقا زدن به آن اندیشه به دفاع از آن در برابر شبهه برخیزد و سامان‌ جدیدی به اندیشه بدهد که از شبهه مصون باشد.

طبقه بندی علوم

در طبقه بندی علوم، نظریات متعددی از فلاسفه گذشته تا امروز وجود دارد و مقاله «طبقه بندی علوم از دیدگاه دانشمندان دوره اسلامی از قرن دوم هجری تا عصر حاضر» نوشته فرزانه قنادی نژاد و غلامرضا حیدری، لیستی از این نظریه پردازان را جمع آوری کرده است. با مطالعه بعضی از این نظریات، به این جمع بندی در باب طبقه بندی علوم رسیدم که در ادامه بطور خلاصه به آن اشاره خواهم کرد. هرچند بسیاری از علوم و عناوین دانشی در این تقسیم بندی نیامده است.

1- توصیفات

    • شناخت معرفت: معرفت شناسی
    • شناخت و شیوه مصون ماندن از خطای در فکر: منطق
    • شناخت هستی
      • با روش عقلی: فلسفه
      • با روش شهودی: عرفان
    • شناخت خدا و دین: الهیات (تئولوژی) – کلام
    • شناخت انسان: علم النفس – روانشناسی
    • شناخت جامعه: علم الاجتماع – جامعه شناسی
    • شناخت ارزش ها (قله های انسانی و جامعه): اخلاق نظری

2- تجویزات

  • گزاره های تجویزی برای رسیدن به کمالات انسانی: اخلاق عملی- تهذیب – فقه اخلاق
  • گزاره های تجویزی برای رساندن انسان ها به کمالات انسانی: فقه تربیت – علوم تربیتی
  • گزاره های تجویزی برای رساندن جامعه به کمالات اجتماعی: فقه فرهنگ – علوم فرهنگی
  • گزاره های تجویزی برای سامان معیشت انسان و جامعه: فقه اقتصاد – علوم اقتصادی
  • گزاره های تجویزی برای مدیریت جامعه: فقه سیاست – علوم سیاسی – فقه جزاء و قضاوت

 

چند نکته:

1- علوم توصیفی علوم بنیادی هستند و به هست ها و نیست ها می پردازند و علوم تجویزی، علوم کاربردی و عملی هستند و به بایدها و نبایدها می پردازند. به تعبیر دیگر علوم توصیفی، خروجی فعالیت عقل نظری است و علوم تجویزی، خروجی فعالیت عقل عملی.

2- علوم تجویزی بر پایه علوم توصیفی هستند.

3- تمام علوم تجویزی، ذیل علم فقه قرار می گیرند. علمی که به افعال مکلفین می پردازد. یعنی بایدها و نبایدها

4- هر یک از علوم تجویزی مبتنی بر تک تک علوم توصیفی است. لذا تمام علوم توصیفی از مبادی علم فقه هستند. هرچند که فقه غیر از این علوم توصیفی، بر مبادی دیگری هم مبتنی است مانند اصول فقه، رجال، فقه الحدیث، تفسیر و غیره که اینها منابع أدله و یا روش های استنباط در فقه هستند.

5- احکام فقهی دو گونه هستند: استنباطی و کشفی، طراحی و ساختی؛ نیاز بخش طراحی فقه به علوم توصیفی به مراتب بیشتر و ضروری تر است تا نیاز بخش کشفی فقه به علوم توصیفی.

6- سه گانه سیاست، فرهنگ و اقتصاد، مربوط به ساحت های جامعه هستند که علوم تجویزی بر پایه و با تغذیه از علوم توصیفی، به این سه ساحت رسیدگی می کند. فقه اخلاق و تربیت و فرهنگ به ساحت فرهنگ می پردازد. فقه اقتصاد به ساحت اقتصاد و فقه سیاست و قضاوت به ساحت سیاست رسیدگی می کند.

در یادداشت بعدی به ماهیت کلام انقلابی در کلام استاد فلاح پرداخته می شود.

حفاظت شده: مقاله(ظرفیت‌های دانش کلام در مطالعات تمدنی) گزارش و برداشت شخصی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

ماهیت یابی پویش کلام انقلابی

فعالیت علمی ای که سوژه آن ساماندهی اندیشه مردم است، ضرورتی است که در این حلقه ضرورت آن تبیین شد و کلام انقلابی نامیده شد.
سوال این است که این ضرورت، چه علمی است و در چه علمی باید مورد بررسی قرار بگیرد. آیا می توان به این پویش، کلام اطلاق کرد؟

به نظر می رسد برای این بحث لازم است ابتدا تمایز تمام علوم را به صورت منطقی بشناسیم، سپس این فعالیت علمی مورد نظر را در یکی از آنها جای دهیم یا بگوییم این علم در هیچکدام جای ندارد و باید علمی جدید تأسیس شود

البته توجه به این نکته نیز لازم است که در بررسی علوم به دو گونه می توان عمل کرد. اول: تبیین جایگاه دانش ها بر اساس آن چیزی که بوده اند و هستند و دوم: تبیین دانش ها بر اساس آن چه باید باشند.

اگر بخواهیم دانش ها را بر اساس آن چیزی که بوده اند، بررسی کنیم، به نظر می رسد به منظومه کاملی از علوم نخواهیم رسید زیرا آن چیزی که در خارج اتفاق افتاده این است که علوم با اهداف و ملاک های مختلفی متمایز شده اند و تأسیس شده اند
برای تمایز علوم ملاک های مختلفی بیان شده مانند تفاوت در غایت و هدف. تفاوت در موضوع. تفاوت در مسائل و محمول. تفاوت در روش تحقیق و تولید و دیگر ملاک ها.

به نظر می رسد زمانی می توانیم تکلیف این مسأله را حل کنیم که حلقه اندیشه کلامی یک پویش کلامی است یا خیر، که اساسا تفاوت و تمایز علوم و روش تمایزگذاری بین علوم را حل کنیم.
مثلا فرق فقه و اخلاق چیست؟ اگه فقه و اخلاق دو علم در عرض یکدیگر هستند، رشته فقه الاخلاق چه معنایی پیدا می کند؟ در این تعبیر آیا فقه به مثابه دانش است که اخلاق را جزءی از خودش دانسته یا فقه به مثابه روش است و هدفش فعالیت علمی در علم اخلاق با روش فقهی است؟
همچنین فرق علم کلام و فلسفه چیست؟ فرق آنها در روش و منابع است یا در موضوع و مسائل؟ و همینطور فرق و تمایز بین علوم دیگر مانند تفاوت اخلاق نظری با علم النفس؟، تفاوت اخلاق عملی با فقه؟ و فرق کلام و اصول فقه؟

لذا سزاوار است، برای جواب به این سوال، رده بندی علوم یا طبقه بندی علوم را مورد دقت قرار دهیم چراکه زمانی می توان یک امر را به خوبی شناخت که هم جایگاه آن را در نسبت با کل دید. یعنی هم مقسم آن را دید و هم قسیم های آن را.

در یادداشت بعدی به طبقه بندی علوم پرداخته می شود.

طعام شب قدر چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بار دیگر شب های مبارک قدر فرا رسیده و امت اسلامی یکپارچه نگاهشان به آسمان است و دستشان به درگاه الهی آویخته و امیدهایشان از زیر غبارهای روزمرگی و بار گناهان و… زنده شده است.

تقریبا همه دیده اند و دیده ایم که در این شبها چه بسیار کسانی که شاید حتی نماز یومیه شان مدتهاست ترک شده است، و شاید حتی روزه ی درستی هم نمیگیرند، تقید مشخصی به بسیاری از فروعات احکام ندارند، اما در این شب ها در اجتماعات حاضر میشوند، اشک میریزند، با خدای خودشان صحبت میکنند، از گذشته شان ابراز ندامت میکنند و امید دارند که خداوند با رحمت و کرمش برای آینده ی آنان از ایشان دستگیری کند.

شب قدر است، و مسلمانی نیست که نداند این شب شب بزرگی است، گفته شده حتی خلفای صدر اسلام در این شب ها چشم نگران و مراقب بوده اند که ولی خدا در این شب چه سرنوشتی را رقم خواهد زد و آیا مثلا ممکن است طومار آنان را در این شب بپیچد یا نه؟

ابن ملجم مرادی در همین شب قتل وصی رسول خدا را جاری کرد

و….

اما یک نگرانی شخصی در اینجا میتواند سرنخی شود برای فکر کردن به یک موضوع مهم، این دغدغه که شب قدر من چگونه باید بگذرد، و طلیعه ای بر چه آینده ای باید باشد؟

اگر چشم غیر محجوب به حجب ولی خدا به من نگاه کند، اگر ملائکه ی ملکوتی الهی به من و حاجت حقیقی و سوگیری حقیقی ام بنگرند چه تقدیری را برایم امضا خواهند کرد؟

و من در این شب باید صرف و وقف چه چیزی باشم؟

گفته میشود بیشترین عبادت ابوذر تفکر بوده است، آیا بنشینم و به مسیر توحیدی یک نهضت تاریخی بیاندیشم؟

آیا بنشینم و به نیازهای امت مظلوم و مستصعف اسلامی فکر کنم و وجودم را شمعی که در غصه ی آنها میسوزد قرار دهم؟

آیا به دردهای متکثر بشریت بیاندیشم که زندگی هایشان عاری است از هزاران کمال که میتوانست باشد و اما امروز نیست، و آنها دردمندانه یتشبثون بکل حشیش؟

بنشینم به دردهای حضرت اقا بیاندیشم، و اینکه او اکنون در چه حالی است و حاجت حقیقی او چیست؟

و یا همین طور در مورد حضرت حجت ارواحنا فداه؟

یا اینکه رویکردی دیگر داشته باشم، بنشینم و به گناهان و خطاها و کوتاهی هایم بیاندیشم؟ برایشان توبه و استغفار و انابه کنم؟ و به وظایفی که بر دوش دارم بیاندیشم؟

یا حتی رویکرد دیگری داشته باشم، و بروم کار کنم؟ در این اتفاقا بیشتر از هر وقت دیگری کار کنم، و چنین انگاره کنم که حاجت حقیقی نه آن چیزی است که بر زبان بیاید بلکه آن چیزی است که از سراپای وجودت فریاد زند؟

شاید هم بتوان رویکردی جامع تر داشت…

هرچند در پاسخ به سوالات فوق ایده هایی به ذهن میرسد، اما اگر در چارچوب دغدغه های امروزین حلقه مان به آن نگاه کنیم این سوال ایجاد میشود که آیا طعام فکری لازم در ساحت اندیشه ی نزدیک ذهنی مردم در مورد شب قدر وجود دارد؟ و آیا این شب بسیار مهم آن طور که باید و شاید در میان امت اسلامی برگزار میشود؟

توضیحی برای ادبیات جامع و مجموع

بسم الله الرحمن الرحیم

جامع و مجموع یک دوگانه است که پیرامون چگونگی حائزیت یک سری صفات برای یک موضوع مطرح میشود.

حائزیت مجموعی به این صورت است که موضوع تک تک اوصاف را دارد اما این اوصاف ربطی به یکدیگر ندارند، و تاثیر هر کدامشان در موصوف به صورت جداگانه و تکی است.

شاید بتوان گفت نسبتی که سفیدی ها و سیاهی های یک صفحه ی شطرنج با تخته ای که آن را رنگ کرده اند دارند مثالی برای این حالت است.

اما حائزیت جامعی به این صورت است که موضوع ضمن اینکه تک تک اوصاف را دارد اما تاثیر این اوصاف در موضوع بصورت در هم آمیخته است‌‌‌.

مثالی که میتوان با تمسک بر آن تفاوت این حالت را یا حالت قبل نشان داد آن است که شما رنگ سیاه و سفید را مخلوط کنید و یک تخته را با رنگ خاکستری رنگ کنید.

در مثال اول، موضوع ما مجموع سیاه و سفید را دارد، اما در مثال دوم موضوع ما جامع سیاه و سفید است.

در بحث ما کمالات و اوصافی برای کلام انقلابی بیان شد و گفته شد که آنها را به صورت ملفّق داراست، به نظر میرسد این بیان نزدیک است به انچه با عبارت حائزیت مجموعی ذکر شد.

البته در مثال ها جای مناقشه وجود دارد، منتها حیث تفاوت تقریبا روشن است.

نقدهایی به تعریف کلام انقلابی (2) – پیشداوری در مورد تعریف کلام مرسوم

تبیینی که در جزوه ارائه شده

جزوه‌ای که با همت جناب استاد فلاح و با همکاری حاج‌آقای فشندی با عنوان «درآمدی بر کلام انقلابی» تهیه شده است، برای تعریف و تثبیت کلام انقلابی نگاهی به سرمایه‌ی مرسوم کلامی دارد که به نظر در مجموع این ادعا که کلام انقلابی یک معنای جدیدی از کلام ارائه داده است و کلام مرسوم را باید عنوان لایه‌ی معارف دین در مقابل فقه و اخلاق داد، موفق نبوده است.

در یادداشت قبل دسته‌بندی این جزوه از تعاریف کلام مرسوم مورد نقد قرار گرفت، در این قسمت از جزوه جمعبندی ارائه شده در این متن مورد نقد قرار می‌گیرد.

متن بعد از دسته‌بندی تعاریف کلام مرسوم نتیجه می‌گیرد: «در همه تعاریف عنوان «عقیده»ی اسلامی (ایمانی، دینی) در تعاریف کلام محور قرار گرفت. و عقیده هم شامل مجموعه‌ای از گزاره‌های معرفتی نسبت به خداوند متعال و صفات و افعال او، جهان هستی و انسان، و قواعد و سنت‌های حاکم برآن دو در رابطه با خداوند است.»

نقدهای به این بیان

  1. پیشداوری در مورد تعریف کلام مرسوم

در تعاریفی که متکلمین از کلام ارائه داده‌اند، پر تکرار این دانش خود را متکفل اثبات عقاید دینی برای جامعه و اقناع جامعه نسبت به آن عقاید دینی، و همچنین دفع شبهاتی که نسبت به این عقاید دینی برای مردم ایجاد می‌شود؛ می‌داند! وقتی دانشی چنین رسالتی برای خود قائل باشد، طبیعتاً با صرف توصیف عقاید دینی به این مهم نائل نخواهد شد. متکلم به ذهن امت اسلامی نگاه می‌کرده، و عقاید دینی برای اینکه او مسلمانانه زندگی کند را برای او ثابت می‌کردند و سعی می‌کردند با روش‌های مختلف استدلالی (برهانی، جدلی، خطابی) عقاید را برای او تبیین کرده، و او را نسبت به این عقاید اقناع نمایند؛ بعد هم برای محافظت از این ذهن امت شبهات منکرین را با جد و حجد پاسخ می‌دهد. لذا اینکه متکلم در بخشی از کار خود به توصیف عقاید دینی پرداخته به دلیل نیاز او برای تبیین و اثبات عقاید دینی برای جامعه بوده است، و هر متکلمی ناگزیر از این کار است؛ دلیل نمی‌شود که کار او صرفاً توصیف عقاید است، بلکه او این توصیف را برای این می‌خواهد که بتواند عقاید را با استفاده از این توصیف برای مردم ثابت بکند و بعد هم علاوه بر این اقناع ذهن جامعه، بر محافظت بر آن اقدام می‌کند. بله به دلیل این محافظت شدیدی که متکلم از ذهن جامعه می‌کند، رویکرد سلبی و مبارزه در سر حدات اعتقادی در کار او پررنگ‌تر است، اما این خود بهترین شاهد بر این است که ذهن جامعه برای متکلم مهم بوده است.

 

به نظر می‌رسد که در متن مذکور از پیش تصمیم گرفته شده که کلام مرسوم را با چوب اینکه تو فقط توصیف هستی براند، و بخش‌هایی از کلام که ناظر به ذهن جامعه و تبیین عقاید برای او و بعد هم محافظت و دفاع از این ذهن جامعه را با پیش فرض‌هایی که انتخاب کرده، نمی‌بیند. به همین دلیل باید گفت که نقدی که کلام را صرفاً توصیفی می‌خواند یک قضاوت پیشین بوده و کلام فقط توصیف نیست، بلکه توصیف را پلی می‌کند برای تبیین عقاید برای امت.

اینکه ما در یک زیست گسترده اجتماعی به واسطه انقلاب مقدس اسلامی قرار گرفته‌ایم، که هیچ وقت در طول تاریخ شیعه در این موقف مهم نبوده است، باید ما را به این بکشاند که جد و حجد کلامی خود را برای تبیین باورهای متناسب این موقف برای ذهن جامعه، به خرج دهد و بعد هم از عقاید امت محافظت و مراقبت کند؛ و این همان کار واقعی متکلم است و نباید گستره‌ی این کار ما را به این بکشاند که اساساً کاری که ما می‌خواهیم بکنیم حتی به لحاظ مفهومی یک کار جدید است.

 

عقیل رضانسب

 

#یادداشت_310

هویت کلام ؛ و اشتباه کلام جدید

 

در چندسال اخیر احتمالا نام کلام جدید به گوشمان خورده باشد و برایمان سوال شده باشد که کلام جدید چیست
اگر همان لحظه از ما سوال کنند کلام جدید چیست احتمالا اولین جواب ما این باشد که کلامی است که به مسائل روز کلامی پاسخ می دهد و به شبهات جدید کلامی می پردازد .
اما این فقط یک تقریر از این عنوان است
عده ای معتقد هستند کلام جدید با کلام قدیم تفاوت جوهری دارد و کلام اینجا مشترک لفظی است و فضای تفکر جامعه امروز با گذشته بسیار تغییر کرده و کلام جدید را در برابر کلام قدم مطرح می کنند.
از طرفی دیگر عده ای معتقد هستند که صفت جدید و قدیم صفت برای کلام نیست بلکه صفت ابزار و شبهات است یعنی کلامی که با ابزار جدید به پاسگویی سوالات جدید می رود.

ولی دیدگاه رایج درباره کلام جدید این است که جدید و قدیم بودن وصف موضوع علم هستند یعنی کلام قدیم با مسائلی در حوزه خداشناسی و یا معاد سرو کار داشته وامروز با انسان شناسی و دین شناسی و جهان‌شناسی سروکار دارد.

اما یک سوال پیشینی مطرح است
واینکه اگر کلام یک عملیات است و یک منصب است ومتکلم یک مرزبان اعتقادی است و از علوم مختلف برای این پاسداری استفاده می کند وصف قدیم و جدید چه معنی دارد؟

به عبارت دیگر کلام متکفل پاسخ به شبهات اعتقادی و هرآنچه به حضرت حق می شود است به تعبیر دیگر کلام درباره وموجود به ما هو موجود طبق قوانین اسلامی است
ومتکلم نیز وظیفه اش حفظ کیان فکری مسلمین است و قاعدتا در جنگ با گذر زمان نوع جنگ وابزار جنگی نیز تغییر می کند واین تغییر باعث تغییر در هویت کلام و متکلم نمی شود لذا این عنوان کلام جدید اگر ما کلام را پاسداری فکری از اسلام بدانیم عنوان اشتباهی است که باعث دور شدن از هویت اصلی این علم است

عقلانیت اجتماعی و نسبت آن با کلام انقلابی

بسم الله الرحمن الرحیم

      • عقلانیت یک معرفت جمعی برای ایجاد یک کنش جمعی در جامعه می باشد. با این حساب، عقلانیت یک پدیدار انسانی و اجتماعی می باشد. و عقلانیت با عقل تفاوت دارد. عقل قوه و نیرویی در انسان می باشد که کار ویژه اش ادراک و بسط آن در حوزه تفکر و استدلال می باشد. اما عقلانیت یک پدیدار انسانی است که در لایه معرفت رخ می دهد و سبب یک فعل اجتماعی می شود.
      • کلام انقلابی نیز به دنبال اندیشه دینی جامعه می باشد. فلذا شاید بتوان این گونه ادعا کرد که کلام انقلابی درصدد ایجاد یک اندیشه دینی راقی در جامعه برای اجرای دین می باشد که در نهایت منجر به ایجاد یک عقلانیت نوینی برای اسلام می شود. عقلانیتی از جنس انقلاب اسلامی که دغدغه تحقق دین اسلام در همه حوزه های زندگی بشری را دارد.
      • در این صورت، کلام انقلاب ماحصلی جز ایجاد یک عقلانیت اجتماعی برای انقلاب اسلامی را ندارد. حتی شاید بتوان این گونه ادعا کرد که هر سبکی از کلام تنها یک دغدغه دارد و آن ایجاد یک عقلانیت اجتماعی برای کنش های اجتماعی جامعه است.

حفاظت شده: ویژگی های کلام انقلابی(2)

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

✨ابهام در «کلام»

در یادداشت قبلی دو ابهام در مورد کلام مطرح شد. ابهام اول در مورد جایگاه کلام بود. در اینجا بیان واضح تری از همان اشکال را تقدیم میکنم.

🔰با دقت در گزاره هایی که در مورد کلام در حال ارائه آن هستیم، کلام ۳ سنخ فعالیت و یا حتی بیشتر را می تواند پوشش دهد.

۱.کلام، روش کشف اندیشه های صحیح از متن دین

در اینجا فرد با تحصیل این دانش می آموزد که با مراجعه به منابع اصیل اسلامی، اندیشه های ناظر به مسائل زندگی را اصطیاد کند.

۲.کلام، خود اندیشه های دین

این نوع در واقع خروجی مرحله قبل است و فرد با تحصیل آن فقط به اندیشه ها دست می یابد و کاری به روش استنباط آنها ندارد.( مثل رساله)

۳.کلام، دانش رسیدگی به ذهن انسان ها

در اینجا فرد با تحصیل کلام، به اندیشه دینی یا روش استباط آن دست نمی یابد. بلکه مهارت هایی را می آموزد که با استفاده از آنها می تواند ذهن انسان را جهت دهی و مدیریت کند. مثلا می آموزد که مراحل گفتمان سازی یک اندیشه چیست؟ چه طور می شود اندیشه انسان ها را تغییر داد؟ ویژگی های ذهن انسان چیست؟ و…..

با توجه به توضیحات استاد در واقع متکلمی که بخواهد به درستی فعالیتش را انجام دهد نیازمند هر سه گونه این مطالب خواهد بود. لکن اینکه هر سه این مطالب در یک علم گنجانده شود محل اشکال است.
مثل فقیه که هم به فقه، هم به اصول فقه، هم به رجال و هم به بعض دانش های دیگر نیاز دارد لکن همه آنها عمل فقه نیست.

(یک فرق قضیه فقه و حکم شرعی، در کلاس رفقا فرمودند، با محل بحث ما این است که در بحث فقه، دنبال حکم شرعی هستیم و به ارائه آن به مخاطب کاری نداریم. لکن اینجا یک سطح از مطالب مربوط به ارائه است. مربوط به این که چگونه ذهن و اندیشه ساخته میشود. مثلا اگر علمی راجع به این وجود داشت که احکام را چه طور به مردم منتقل کنیم، در این صورت نزدیک به بحث ما میشد.)

اندیشه‌های دینی موثر‌ترین مولفه‌ها در اندیشه‌ی انسانی

ای برادر تو همه اندیشه‌ای!
آدمی دارای اندیشه است؛ یک اندیشه جامع و کل‌نگر. اندیشه‌ای ملفق و متشکل از تخصص‌ها؛ این اندیشه مجموع تخصص‌ها نیست بلکه ساخت‌یافته‌ای از تخصص‌ها است. تخصص‌ها سازمان‌یافته‌اند و مرکب شده‌اند تا اندیشه‌ای به وجود بیاید؛ نه آنکه تخصص‌ها یک‌جا جمع شده باشند و بتوان آن‌ها را تفکیک کرد. درهم تنیدگی تخصص‌ها در اندیشه، آنقدر زیاد است که به راحتی نمی‌توان آن‌ها را بازشناسی کرد.

آن اندیشه‌ای که خراک انسان است، به همان شکل کل‌نگر و جامعش، دارای مولفه و فاکتور‌های فراوانی است. اکثر این مولفه‌ها عوامانه است و بسیاری از آن‌ها برپایه اوهام و خرافه است و به تعداد انگشت‌شماری از آن‌ مولفه‌ها رسیدگی شده است که البته همان‌ها هم وقتی در یک کل ساخت‌یافته قرار می‌گیرند به خاطر کثرت مولفه‌های عوامانه و خرافه‌ای، نمی‌توانند تاثیر واقعی خود را داشته باشند.

لذا از متکلم توقع رسیدگی به اندیشه دینی می‌رود تا با تمرکز بر روی نقاط کلیدی و رسیدگی به مولفه‌های موثر و نقش‌آفرین، تمام اندیشه را ویرایش جدی بزند.

شاید بتوان گفت که اندیشه‌های دینی موثر‌ترین مولفه‌ها در اندیشه‌ی انسانی است که در تمام اندیشه‌ی انسان تاثیرگذار است و آن‌ها را ویرایش می‌زند و حتی با وجود آنکه اندیشه‌های غیر دینی هستند، توسط اندیشه‌های دینی سمت و سوی دینی پیدا می‌کنند و اندیشه‌ی انسان تماما سمت و سوی دینی پیدا می‌کند. و هنگامی که این اندیشه‌ خراک و طعام انسان باشد، یعنی از اندیشه‌‌ای که سمت و سوی دینی دارد تغذیه شود، یک حیات و زیست مترقی دینی رقم خواهد خورد؛ وقتی اندیشه تماما سمت و سوی دینی داشته باشد، زیست انسانی هم تماما سمت و سوی دینی دارد.

کلام انقلابی و مبارزه حاد سیاسی

عبدالملک مروان به روی منبر رفت و گفت : لا یامرنی احد بتقوی الله الا ضربت عنقه. این فریاد، ثمره سال های حکومت بنی امیه و پدران فکری پیش از خودشان بود که از حنجره حاکم اسلامی بلند می شد. جامعه اسلامی که باید جامعه فضول ها باشد، با این حکم، چون مرده ای است درحال احضار. برای اولین بار خفقان در جامعه دینی قانونی شد. با این حکم نه تنها قیام حسین بلکه هر اقدام اصلاحی و هر قیامی بر علیه ظلم حاکمان همان حکم حسین بر او جاری میشود. عبد الملک مروان متکلم جامعه نیست، اما به رسم پدرانش برای پیش برد اهدافش و برای آن که کسی به آخورش کاری نداشته باشد، به مسلک گذشتگان رفتار کرد. گذشتگان او عقیده جبر را به جای اراده و اختیار قرار دادند تا قاتل حسین را خدا و قاتل عمار را علی را بخوانند و این بار با این حکم برای حاکمیت عصمت سازی می کنند.

 

درباب کلام و تفاوت آن با دانش واندیشه صحبت کرده ایم، اما کم تر از صفت انقلابی بودن آن در کلاس بحث شده است، کلام انقلابی به همان اندازه که ذهن ساز و ذهن پرور است به همان اندازه نیز دشمن ساز است. به همان اندازه که ذهن جامعه را مخاطب قرار داده به همان اندازه علیه مهم ترین ذهن پروران یعنی حاکمان قیام میکند. دشمن کلام انقلاب جهل مردم نیست بلکه دستگاهی است که جهل پراکنی می کند. کلام انقلابی ذهن های مرده را بیدار می کند اما به همان اندازه با قاتل اذهان مبارزه می کند. کلام انقلابی این گونه زمین و زمانه را می سازد اما زمین و زمانه حاکمان را خراب می کند تا در پشت جهل ها، مکارانی از کانون های قدرت وثروت بهره نبرند.به همین خاطره کلام انقلابی باید کاملا در خدمت مبارزه حاد سیاسی باشد تا کارکرد های خود را داشته باشد

 

مقایسه ای بین کلام و حکمت در اثرگذاری بر اندیشه

در بعضی تعاریف، دانش کلام متولی دفاع از دین و پاسخ گویی به شبهات جامعه است. این تعریف اگرچه تقلیل دانش کلام و در موضع انفعال قرار دادن آن است، اما توجه به یک ویژگی مثبت این دانش دارد. ویژگی ای که دانش های دیگر کمتر از آن بهره مند هستند.

اگر وظیفه کلام پاسخ گویی به شبهات جامعه باشد، یعنی این دانش، متصل به جامعه است. به خلاف اکثر دانش های دیگر که در اتمسفر فکری دانشمندان و در کرسی های علمی سیر می کنند.

از این منظر کلام یک دانش انضمامی و متصل به ذهن جامعه است. و نسبت به دانش های دیگر مزیت خاصی دارد.

اما به نظر می رسد، این نکته به تنهایی کافی نباشد. برخی دانش ها اگر چه در نگاه اول با ذهن جامعه ارتباط ندارند، اما در نگاهی عمیق تر بسیار موثرتر از کلام خواهند بود.

مثلا فلسفه، وقتی به بررسی و کشف مفاهیم فلسفی می پردازد و برداشت های سطحی از این مفاهیم را ارتقا می زند، اثرگذاری بیشتری بر ذهن جامعه خواهد داشت. مفاهیم فلسفی دائما در زندگی انسان جریان دارند. حال اگر مثلا مفهوم علیت در ذهن انسانی تغییر کرد، به یک معنا تمام زندگی او ویرایش می خورد. هم چنین است مفهوم وحدت و یا مفهوم وجود.

به نظر برای اهمیت علم کلام و جلوتر بودن آن نسبت به سایر دانش در ارتباط با جامعه، باید شاخصه های دیگری را نیز لحاظ کرد. مثلا بینارشته ای بودن کلام. یا دغدغه ذهن جامعه را داشتن و نه دغدغه تولید دانش و پاسخ به مسائل علمی.

گونه شناسی راهبردی ایده های اصلاحی جریانهای منتقد فلسفه صدرایی – استاد محمد تقی سبحانی

ایده های مصلحان اجتماعی بر اساس دیدگاهی که در باره انسان و تحول انسان دارند تنوعات و گونه های متفاوتی می یابد. یک مصلح اجتماعی می بایست یک تحول اجتماعی را سررشته داری کند و سررشته داری یک تحول اجتماعی بنا بر اینکه چه چیز جوهره و بنیاد تحول اجتماعیست مقتضی سبد اقدام راهبردی مختص به خود می باشد.

هر چند جریان های منتقد فلسفه صدرایی به نظر برسد که ایشان قرابت جدی با تلقی شان از جوهره تحول انسانی نداشته باشند اما این تلقی به نظر می رسد که اینگونه نیست چرا که ایشان نیز به نظر می رسد هویت معرفتی و عقیدتی انسان را جوهره تغییر و تحولات انسان قلمداد میکنند.

مباحث (و تقریبا طرح ذهنی) ایشان را می‌توان در چهار بخش خلاصه کرد:

1-   چرا لایه‌ی معرفتی «الهیات/کلام» برجسته و پرداخته شده؟

الهیات به ساخت و پرداخت ساحت بینشی، که بنیان هویتی انسان است، می‌پردازد.

بازگشت بسیاری از چالش‌های معرفتی و میدانی جامعه‌ی اسلامی و خصوصا شیعی در مواجهه با مدرنیته و مدنیت، به لایه‌ی اندیشه‌های کلامی و الهیاتی

تمام کسانی که در جهان اسلام و تشیع، نگاه اصلاحی به چارچوب فکری-معرفتی ما داشته، رویکردهای مختلفی داشته‌اند: سیاسی و تغییرات مناسبات قدرت، اجتماعی، اخلاقی-معنوی و تربیت انسان، اسلامی‌سازی علوم و علوم کاربردی، تغییر در متدولوژی. ما معتقدیم اصلاح و تکامل و توسعه‌ی معرفتی و عملی جامعه اسلامی، در گرو تغییر در بنیاد‌های نگرش اسلامی است و این از طریق الهیات با تعریفی که می‌گوییم، رخ می‌دهد.

2-   چرا به‌جای عنوان کلام، از الهیات استفاده شده؟

پرهیز از ذهنیت‌های منفی یا تقلیل‌گرای تاریخی شکل‌گرفته در مورد کلام

توسعه در تنگناهای مفهومی کلام برای ورود ابعاد و مسائل مورد نظر

3-   چرا سخن از الهیات «نوین» رفته؟

در عصر خيزش نهضت فكري فرهنگي اجتماعي شيعي، ضرورت يك فلسفه و الهيات جديد به شدت احساس مي‌شود. بدون چنين فلسفه و الهياتي، پروژه‌ی نوسازي تمدني مكتب تشيع به سرانجام نخواهد رسيد.

در یک مرحله‌ی خیزش و انحنای تاریخی هستیم که رسالات خاصی را بر عالمان دین تحمیل می‌کند » بازسازی اجتهادی تفکر عقلانی اسلامی شیعی است.

عرض بنده » الهیات اسلامی-شیعی، نیازمند بازنگری و نوسازی است وگرنه الهیات سنتی در هیچ‌یک از عرصه‌های انسان‌سازی، معنویت، دانش‌سازی، جامعه‌سازی و مدیریت اجتماعی، کارآمدی نخواهد داشت. بسیاری از معضلات مدیریت اجتماعی ما، ریشه در نوع نگاه الهیاتی ما دارد. بین این الهیات و آن رشته‌های دانشی، خیلی پیوستگی هست.

آیا، نقطه‌‌ضعف بزرگ ما این نیست که در حوزه‌های علمیه، نتوانستیم از یک اتفاق بزرگی که انسان‌های میدان – یعنی مردم – رقم زدند، تفسیری درست ارائه بدهیم و در پی آن، نتوانستیم تجویز و برنامه‌ی مناسب جلو ایشان بگذاریم؟! درک درستی از این میدان نداشتیم، یعنی عقلانیت و دانش ما کش نمی‌داد که با مردم جلو برویم.

شکل‌دهی به مدنیت جدید اسلامی بر پایه‌ی معارف شیعی، انسان شیعی مدرن و نو در این زمان، آیا مدنیت اسلامی شیعی معاصر دچار آسیب هست یا نه؟ ریشه‌ی این آسیب کجاست؟ آیا نداشتن دستگاه فلسفی-الهیاتی نیست؟ چگونه می‌توان از یک میراث الهیاتی تاریخی، به یک الهیات نوینی پل زد که دو ویژگی داشته باشد: از هویتی معرفتی خود نبُرد و میدان را هم رها نکند!

2)   الهیات سنتی، آسیب‌ها و چالش‌ها

  • آشفتگی و چندگانگی در مبانی و محتویات الهیاتی
  • عدم پاسخ‌گویی به پرسش‌های بنیادین بشر
  • عدم پاسخ‌گویی به نیازهای دانش‌های دیگر
  • عدم پردازش انسان واقعی در صحنه‌ی حیات
  • دوری از منابع وحیانی
  • جدلی و دفاعی بودن
  • انتزاعی و ذهنی شدن
  • خلط میان معارف دینی و الهیات، میان فلسفه و الهیات، میان تعقّل و عقلانیت
  • عدم پاسخ‌گویی به سؤالات جدّی دوران مدرن از انسان
  1. انسان انضمامی
  2. ماهیت، سازوکارهای روانی و رفتاری انسان
  3. معرفت
  4. دانش و تکنولوژی
  5. ارزش و اخلاق و معنویت
  6. اصلاح و تحول اجتماعی
  7. طبیعت، واقعیت پیرامون
  8. جامعه و هویت نهادهای اجتماعی
  9. هویت
  10. آینده

3)  الهیات نوین، کارکردها

  • بازیابی و نوسازی و نوآرایی میراث بزرگ معرفتی
  • تمرکز محوری بر حیات انضمامی انسان
  • ارائه‌ی پایه‌ی اساسی تفکر انسانی، هویت و جامعه دینی
  • نقطه‌ی التقای معرفتی تاریخی
  • دارای جایگاه کانونی و هسته‌ای نسبت به دانش‌های دیگر
  • توجه به نسبت میان عقیده و عمل، نظر و کاربرد (بین النظریة و التطبیق)
  • مرتبط با مصادر حجیت و مشروعیت
  • افق‌گشایی و راهنمای آینده انسان مؤمن و جامعه‌ی دینی
  • جامعیت

 

4)   الهیات نوین، الگوی تولید

1-  تفکیک میان معرفت اسلامی و الهیات اسلامی

بازکردن راه بازبینی، باز(نو)اندیشی و باز(نو)سازی

معارف یعنی آنچه در متون اصیل اسلامی، بنیاد عقل انسانی، و قواعد عقلی و احکام خرد موجود است.

الهیات، یک دانش برساخته‌ی مسلمین است به‌منظور تبیین روزآمد و توسعه‌ی معارف اعتقادی و بنیان‌های دینی

2-  تفکیک میان پارادایم(چارچوب نظری-فلسفی)، گفتمان و الهیات

اصل الهیات را یک دانش می‌دانیم، ولی دانشی که تحت یک گفتمان شکل می‌گیرد و در درون خود یک گفتمان را ارائه می‌دهد، و آن گفتمان هم مبتنی بر یک پارادایمی است.

سه پارادایم (معتزلی، مشائی، اشراقی-عرفانی) و چهار گفتمان (معتزلی، اشعری، شیعی، سلفی)

3-  گام اول عملیاتی: نقد گفتمان مسلط و پاسخ به مسائل جدید بر اساس گفتمان بدیل

کار ما فعلا ایجاد تکانه و هشدار نخبگانی نسبت به الهیات سنتی است.

ما معتقدیم تحول الهیاتی، از سطح گفتمانی شروع می‌شود. مادامی که تسلط یک گفتمان الهیاتی وجود دارد و جامعه گمان می‌کند که می‌تواند با آن، مسائلش را حل می‌کند، مسائل همه‎‌اش به گفتمان مسلط تحویل برده می‌شود. حتی ارائه‌ی مسائل جدید و تراکم دانش هم به بسط گفتمان الهیاتی موجود می‌انجامد.

ما از طریق مدل‌های انتقادی می‌خواهیم گفتمان مسلط الهیاتی را نقد کنیم، این اولین وظیفه است، وگرنه در گفتمان و پارادایم مسلط کسی به سمت مسائل شما نمی‌آید.

ما با طرح مسائل جدید باید به چالش در گفتمان الهیاتی موجود بپردازیم: از طریق تبارشناسی و تاریخ تفکر، از طریق مطالعات انتقادی و مقایسه‌ای، مطالعات تطبیقی. باید نشان دهیم آنچه را ما به عنوان پاسخ ارائه می‌کنیم، در کنار ده پاسخ دیگر است، الگوی پاسخ ما هم نظیر و بدیل دارد، این فرصت را به محققان خود بدهیم که روی مدل‌های پاسخ به مسئله فکر کنند و ببینند که لزوما راه تفکر آن نیست که آنها فکر می‌کنند.

اگر ما یتوانم – ولو به‌صورت موردی – نشان دهیم که با شیفت پارادایمی در الهیات، می‌توانیم به این سؤالات پاسخ‌هایی بدهیم که هم تناسب بیشتری با منابع وحیانی دارد و هم قدرت نفوذ بیشتر در مخاطب، این منطق تغییر در حوزه دانش است.

4-  گام دوم عملیاتی: پارادایم‌سازی و شیفت فلسفی

باید شیفت فلسفی را فراهم کنیم، میدان را برای تجربه فراهم کنیم، و قدرت بازخوانی تجربه داشته باشیم، اما بدون دستگاه بازخوانی تجربی، تجربه ما را به دانش نمی‌رساند.

باید نشان دهیم پذیرفتن این گفتمان بدیل، نیازمند پارادایم‌های فلسفی دیگری است و اگر تغییر پارادایم فلسفی اتفاق نیفتد، امکان تأسیس یک الگوی تفکر در الهیات نیست.

پس الهیات قابل مهندسی هست و نیست: قابل مهندسی نیست، چون نمی‌توانیم در یک مؤسسه تولید و منتشر کنیم. اصلا یکی از علل شکست اسلامی‌سازی علوم در ایران، همین نگاه مهندسی به حوزه دانش است. اما به معنای پویا، قابل مهندسی است و تجربه‌ی دانیاست، یعنی تغییر در زیرساخت‌های بینشی جامعه‌ی علمی می‌دهید، پارادایم‌های مسلط را نقد و گفتمان جدید ایجاد می‌کنید. دیگر مسائل و پاسخ‌ها را پژوهشگر باید بدهد، به میزانی که جامعه‌ی علمی با پارادایم و گفتمان ما همراه شود،  محقق و گروه علمی و مسائل و تولید علمی می‌شود و تراکم آن، دانش الهیات جدید می‌شود. به این معنا، قابل مهندسی است. از طریق تغییر در بنیادها، و تربیت نخبگان بر اساس الگوها و گفتمان‌های جدید.