منطق بعنوان تنها معیار آزاداندیشی

آزاداندیشی را مساوی با رهایی از هرگونه قید و محدودیت و چارچوب به جز عقل و منطق دانستیم.
طبیعتا گفتگوها و پویش های فکری فراوانی را نیز در موضع قبل از این تعریف و زمینه های آن و همچنین در موضع پس از ان تعریف و نتایج و ثمرات آن میتوان به راه انداخت.
اما پس از تعریف، و پس از اذعان به حسن و مطلوبیت آزاداندیشی، پرسش دیگری در مقام عینیت مطرح خواهد شد ؟
آیا اساسا هر موضوعی صلاحیت اینکه مورد آزاداندیشی قرار بگیرد دارد ؟ به عبارت دیگر میتوان گفت بعضی موضوعات شأن آزاداندیشی دارند و برخی دیگر اینطور نیستند ؟ آیا در انتخاب موضوع برای آزاداندیشی آزاد هستیم یا اینکه اینجا قواعد محدود کننده ای وجود دارد ؟
پاسخ ابتدایی که به ذهن میرسد این است که با توجه به تعریف ما، در این مقام نباید هیچ محدودیتی وجود داشته باشد، زیرا ما تنها قیدی که برای اندیشه به رسمیت شناخته ایم، تبعیت از منطق بود. منطق نیز در مقام اندیشه چیزی جز ملاحظات روشی جهت جلوگیری از مغالطه ارائه نمیکند و در مقام انتخاب موضوع اندیشه علی الظاهر پیشنهادی ندارد !
اما دقیق تر این است که بگوییم خود فرایند انتخاب موضوع نیز اندیشه است. علاوه بر آن نه منطق و نه اندیشه هیچکدام منحصر به قواعد برهان نیستند. منطق برای صناعات بشری خمسه قواعد ارائه میکند و به نظر میرسد خطابات و جدل نیز همراه با برهان در دایره اندیشه وارد شوند.
اساسا با همین توضیح است که پای اندیشه به فراتر از برهان باز میشود و تفاوت خود با فلسفه را نشان میدهد.
در نتیجه فرایند تائید صلاحیت موضوعات آزاداندیشی میتواند بصورت منطقی پیش برود و این منطق لااقل استدلال های جدلی را نیز داخل در موضوعات دارای شأن اندیشه مینماید.
درباره روش اندیشه نیز همین مطالب را میتوان تکرار کرد و اذعان نمود که روش اندیشه اعم است از روش برهان و جدل و بلکه مواردی دیگر
لذا در مقام آزاداندیشی که مقید به منطق است میتوان مشهورات را نیز دارای حجیت دانست.
اگر مشهورات را بعنوان بخشی عمده از روش آزاداندیشی بشمار بیاوریم، فضای آزاداندیشی دگرگون خواهد شد و ثمرات متنوعی را میتوانیم مشاهده کنیم.
یکی از این ثمرات این است که میتوان گفت: میشود آزاداندیش بود و در عین حال تقلید نمود زیرا کسب تخصص مانع روند روزمره زندگی فرد خواهد شد. گفتن این گزاره هم خارج از چارچوب آزاداندیشی نیست.

نخبگی و فرهنگ سازی

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی حوادث فرهنگ میسازند
گاهی اقشار کمتر تاثیرگذار با انجام یک سری اعمال در طول مدت مثلا ده سال یک مساله را تبدیل به فرهنگ میکنند مثلا جشن تکلیف میگیرند

لزوما هم حضور نخبگان و پیشتازی نخبگان در آن نیست…

اماطبیعت فرهنگ سازی چگونه است؟ نقش آفرینی نخبگان در فرهنگ سازی چیست و چه میزان است؟

در فرمایش استاد آمده است که «برای شکل گیری یک فرهنگ باید نخبگان جامعه تصمیم قاطعی درباره ی مرتبت آن و میزان نیاز جامعه به آن بگیرند.»

در این میان دقت در تعریف نخبه هم مساله ی مهمی است.

به نظر میرسد نخبگی مورد نیاز برای فرهنگ سازی تناسب زیادی با سطح کار فرهنگی مد نظر دارد؛ کار فرهنگی در سطح ملی با کار فرهنگی در سطوح دیگر بالطبع و بالتبع سطوح متفاوتی از نخبگی را طلب میکند. اما اگر محل بحث ما در مورد اقدامات فرهنگی در سطح ملی است پس باید گفت نخبه فرهنگی کسی است که بتواند از منظر صلاحدیدهای اندیشه ی اجتماعی و اندیشه ی راهبردی و با اشراف کافی بر صحنه (ی فرهنگی و…) یک تشخیص بدهد و آن را توصیه و تجویز کند. ( به همین نسبت، صلاحدیدهای مورد نیاز برای کارهایی در سطوح خرد تر نیز لازم هستند)

 

عاقبت به خیری

بسم الله الرحمن الرحیم

مسیر عاقبت به خیری و عاقبت به شری را چگونه میتوان مورد رصد و ارزیابی قرار داد؟
من البته نمیخواهم اقای نصیری را از این منظر که عاقبت به خیر شده اند یا نشده اند قضاوت کنم، چرا که ایشان قطعا هنوز به عاقبت زندگی شان نرسیده اند، اما به نظر میرسد شرایط فعلی شان در قیاس با شرایط گذشته شان تغییر اساسی کرده است که ما وضعیت جدیدشان را نمیپسندیم و فکر میکنیم این وضعیت از لحاظ معیار های اسلامی قابل نقد است.

این واقعه انسان را در فکر فرو میبرد که مساله ی عاقبت به خیری را چگونه باید پیگیری نمود؟

امروز در رزنامه جوان به اقای نصیری انتساب داده بود که گفته است وقتی در سال ۷۶ به خاطر افشای فساد وزارت پست و تلگراف دادگاهی شد، انتظارش این بود که رهبر انقلاب کل قوه قضائیه را محاکمه کند و، چون نکرد، آنجا بود که از رهبری بریده و جدا شده است!

آقای علیزاده هم تحلیلش این بود که پشت سر همه ی این حرفهای قابل نقد اقای نصیری یک چیز نشسته آن هم بغض سید علی خامنه ای است.

شاید مساله ی حب حضرت آقا و رابطه ی قلبی با ایشان یکی از مهم ترین مسائل تعیین کننده در این راستا باشد.

یادم افتاد که شهید سلیمانی نیز فرمود : والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه ی قلبی و دلی با این حکیمی است که سکان این انقلاب را در دست گرفته است …

 

آیا آزاداندیش می تواند مؤمن باشد؟

اگر خود را آزاداندیش بدانیم و آمادگی داشته باشیم برای اینکه سخنان جدید و نو را پذیرفته و طبق آن دستگاه شناختی و ادراکی خود را اصلاح کنیم، آیا می توانیم مؤمن باشیم؟
ایمان حالت قلبی است، که انسان مؤمن در آن حالت قلبی که به شدت نسبت به آن متعصب است، هیچ شکی در درون خود راه نمی دهد؛ اگر هم با اندیشه ای مخالف با ایمان خود مواجه می شود، پیش فرض او در آن حالت، رد نظر مقابل است. در اینصورت، این سوال مطرح می شود که پس چگونه انسان مومن می تواند آزاداندیشانه بیاندیشد؟
نکته مهمی که باید به آن توجه داشت، این است که انسان آزاداندیش در عین حالی که آزادمنشانه با موضوعات مختلف برخورد می کند و تلاش می کند با موضوعات مختلف کاملا با صفت حق طلبی مواجه شود، اما به هیچ عنوان دچار شکاکیت، نسبیت گرایی و پلورالیسم دینی نمی شود؛ چرا که در هر لحظه جمع بندی واضحی دارد.
اینکه به ما می فرمایند:«لا تنقض الیقین بالشک» ، قاعده ای است مربوط به مواجهه دائمی ما در کل زندگی با شبهاتی که مطرح می شود. شریعت از ما می خواهد که یقینیات خود را با شک هایی که مطرح می شود، کنار نگذاریم.
آزاداندیش نیز، در عین آزاداندیشی کاملا جزم اندیش است و در عین حال، با اندیشه های جدیدی که مطرح می شود، بدون تعصب برخورد می کند.
در واقع آزاداندیش با مواجه شدن با اندیشه جدید یک مرتبه همه دستگاه شناختی و ادراکی خود را مطابق با آن نظریه بازخوانی می کند و یا گزاره ای را می پذیرد و یا آن را با استدلال های متقن رد می کنند

چند سوال از مجلس شورای اسلامی2

????چند سوال از #مجلس_شورای_اسلامی:
(ادامه)

4-شفافیت آرای نمایندگان
????طرح شفافیت سه قوه و از جمله ی آن شفافیت آرای نمایندگان از جمله وعده هایی ست که از شروع مجلس کنونی و حتی در تبلیغات انتخابی داده شده و بسیار پر تکرار بوده است. با وجود بررسی های فراوان با کمال ناباوری می بینیم مسئله ای در این حد بعد از 4 سال به نتیجه نرسیده و هنوز مردم نمی توانند بر عملکرد نمایندگان خود نظارت کنند.
⁉️آیا لازم نیست مجلس تکلیف این قضیه را مشخص کند؟

5-مالیات بر عایدی سرمایه
????طرح مالیات بر عایدی سرمایه از جمله طرح هایی است که خود مجلسیان میگویند برای اوضاع کنونی کشور و برای سامان دهی بازار خودرو، ارز، اجاره و خرید و فروش منزل ضروری است و این کالاهای مصرفی را از ردیف کالای سرمایه ای خارج میکند. لکن مدت هاست که بررسی و تصویب این طرح در مجلس در دست بررسی است و در کمال ناباوری می بینیم نمایندگان مجلس به خاطر قیمت خودرو در بازار ( نه قیمت کارخانه ای آن) وزیر محترم را بازخواست و استیضاح میکنند. در حالی که کنترل قیمت بازاری خودور در دستان خود نمایندگان و محتاج تصویب قانون است. اخیرا بعد از استیضاح وزیر صمت و در سال آخر مجلس ظاهرا مجلس محترم قانون مالیات بر عایدی سرمایه را به تصویب رسانده است و باید ببینیم در مقام اجرا چقدر متقن است.

6- ارتقای امنیت جامعه
????قوانین کشف جرم و تخلف و همچنین روش های محاکمه ی مجرم و متخلف و مجازات آنها مصوب چندین سال پیش است و نیاز به ارتقای جدی دارد. روش های موجود دست پلیس، قاضی، ضابطان قضایی و نیرو های مردمی را برای کشف جرم بسته است و از طرفی بعد از کشف جرم نیز مجازات ها در بسیاری از موارد بازدارنده نیست و نمی تواند انگیزه مجرم و متخلف را برای عدم عبور از قانون بکاهد. از طرفی قوانین از پلیس، ضابط قضایی و آمر به معروف حمایت کافی ندارد و بیشتر برایشان دردسر درست میکند. لذا برای بازگشت امنیت و آرامش به جامعه اصلاح این قوانین ضروری است.
در بعضی از موارد نیاز است مجازات از قاضی به دست پلیس و ضابطین قضایی سپرده شود. مثلا در جایی که خودرو تخلف راهنمایی و رانندگی انجام میدهد راننده جریمه میشود ولی در صورتی که عابر پیاده تخلف کند پلیس نمی تواند او را جریمه کند. همچنین است در موارد تعدی به محیط زیست، روزه خواری، کشف حجاب و….. همگی باید به قاضی و دادگاه ارجاع شود و ساز و کار جریمه اشخاص توسط ضابط قضایی وجود ندارد و این روش عملا برخورد با این متخلفین یا مجرمین را غیر ممکن کرده است.

بعد از ماجراهای اخیر در خصوص کشف حجاب، مجلس در 23 اسفند از قوه قضاییه درخواست کرد که برای خلاء های قانونی موجود لایه بدهد و تعیین کرد که اگر تا 14 فروردین قوه قضایه این کار را نکند خود مجلس طرح می آورد. قوه قضاییه لایحه ای نداد ( حداقل رسانه ای نشد) و بر همان روند مخدوش گذشته اصرار کرد و بعد از 14 فروردین از مجلس نیز خبری نشد!
⁉️آیا لازم نیست مجلس تکلیف این قضیه را مشخص کند؟

(ادامه دارد)

چند سوال از مجلس شورای اسلامی

[Forwarded from مشق شب]
????چند سوال از #مجلس_شورای_اسلامی:

از حداقل ترین حقوق مردم در جامعه اسلامی این است از روند اداره کشور، عملکرد مسئولان و نمایندگان، طرح های و برنامه هایی که برای کشور تدوین می شود و…. با خبر باشند.
لکن با وجود اینکه در عصری قرار داریم که اطلاع رسانی نقش مهمی در زندگی بشر دارد، مدتهاست در مورد سرنوشت طرح های مختلف و یا معضلات مختلفی که کشور با آنها درگیر است از نمایندگان مجلس و به خصوص شخص رئیس محترم آن، جناب آقای #قالیباف سوالاتی داریم که جواب آن را نمی یابیم. اکنون که نزدیک انتخابات است و روند امور مجلس شتاب گرفته و وزیری را نیز استیضاح کرده اند، خوب است دوباره این سوالات مطرح شود شاید اذهان جامعه پاسخ های قانع کننده ای دریافت کردند:

1-ساماندهی وضعیت_مد و لباس
????وضعیت مد و لباس در مدلینگ ها، تولیدی ها و فروشگاه و… وضعیت مناسبی نیست. واردکنندگان هر نوع لباسی را وارد میکنند و تولید کنندگان نیز هر مدلی را آزادانه تولید و ترویج مینمایند. کار به جایی رسیده که مدل ها از عدم سازگاری با هویت ایرانی و اسلامی، به ضدیت با این هویت و حتی به ضدیت با هویت انسانی رسیده اند. در این میان وضعیت قاچاق پوشاک که دیگر جای خود دارد.
یکی از طرح ها کد دار کردن کالا بود که مشخص میکند هر کالایی را چه کسی تولید کرده است یا وارد کرده است. با این روش هم جلوی فروش آزادانه قاچاق گرفته می شد و هم جلوی ترویج مدل های ضد هویت ایرانی و اسلامی.
اگر این طرح هم مطلوب نبود لازم بود طرح دیگری را تصویب میکردند که مجبور نباشیم در کف خیابان با صحنه های زننده مواجه شویم و همه چیز را از پلیس مطالبه کنیم که در مرحله نهایی با مردمی که این لباس ها را مصرف میکنند برخورد کند.
⁉️آیا لازم نیست مجلس تکلیف این قضیه را مشخص کند؟

2- تولیدات فرهنگی صوتی و تصویری
????مدت هاست که شبکه نمایش خانگی بدون صاحب رها شده است. بستر های فرهنگ سازی که به راحتی میتوانند برای جامعه به خصوص قشر جوان هویت و شخصیت و سبک زندگی بسازند به حال خود رها شده اند. به هرکسی بگویید که انقلاب ما که بزرگترین سخنش فرهنگ است و اساسا انقلاب فرهنگی است، اینگونه فضای فرهنگی اش واداده است و حاکمیت حتی نظارت های حداقلی خود را معطل گذاشته است، یقینا از تعجب…….
مسئول نظارت بر شبکه نمایش خانگی مشخص نیست و دعوا بین ساترا و وزارت ارشاد ادامه دارد. در این میان مجلس شورای اسلامی ست که میتواند تکلیف این قضیه را مشخص کند لکن با کمال تعجب می بینیم که اطرافیان آقای رئیس محترم مجلس در دعوای قدیمی خود با جناب جلیلی هستند و از این خوشحالند که دست صدا و سیما قطع شده است و نتوانسته است حق نظارت بر شبکه نمایش خانگی را اخذ کند. در همین حال که اینان مشغول بازی های سیاسی خود هستند، این شبکه ها به غول هایی تبدیل شده اند که بیش از صدا و سیما فیلم می سازند و در فرهنگ جامعه دارند نقش جدی ایفا میکنند.
⁉️آیا لازم نیست مجلس تکلیف این قضیه را مشخص کند؟

3-فضای مجازی
????آسیب های جدی که بر اثر انفعال حاکمیتی در زمینه فضای مجازی به کشور وارد شده، مدت هاست بحث افکار عمومی کشور و نمایندگان مجلس بوده است. اکثر کشور ها برای مدیریت و کنترل فضای مجازی قوانین سفت و سختی دارند و در زمینه اعمال حاکمیت خود هیچ تعارفی با این سکوها ندارند. مخصوصا کشورهایی که خود سازنده ی این بستر ها هستند.
سرنوشت بررسی ها برای اینکه جمهوری اسلامی نیز مثل سایر کشور ها بتواند در این فضا اعمال حاکمیت کند و خلاء های قانونی رفع شود، به کجا رسید؟ چرا طرح و قانونی در این زمینه مصوب نشده است تا بر اساس آن، این حیطه مهم از زندگی بشر که امنیت و اقتصاد و فرهنگ و سیاست جامعه، همگی به آن وابسته است تحت حاکمیت حکومت در آید؟
وضعیت فضای مجازی و مدیریت اذهان جامعه باید سامان یابد و همانطور که در فضای حقیقی با پیروزی انقلاب اسلامی حاکمیت را از طاغوت گرفتیم و جامعه توحیدی را تشکیل دادیم، در فضای مجازی نیز باید از سلطه و حاکمیت طاغوت جلوگیری شود. به خصوص اکنون که بر همگان دست داشتن سکو ها در تهدیدات امنیتی و فرهنگی و هویتی واضح گشته و مشخص شده است که اساسا برای جهت دهی به افکار و سبک زندگی مردم برنامه های مفصلی دارند. چگونه ممکن است حکومتی این حیطه حاکمیتی را تحت حکومت خود نگیرد و بتواند حکومت کند و مردم خود را به سعادت برساند؟
⁉️آیا لازم نیست مجلس تکلیف این قضیه را مشخص کند؟

(ادامه دارد)

معلولیت یا علیت آزاد اندیشی

آزاد اندیشی خود مطالبه عمومی و فراگیر جامعه است یا فرهنگی است که جامعه بر اساس آن در مواقف متعدد باید سلوک کند؟ آیا اساسا پدیده آزاد اندیشی خود می تواند به عنوان خواست یک جامعه  مورد تقاضا و مطالبه قرار بگیرد؟ و به عنوان چتر معرفتی در ذهنیت اجتماعی دیگر معانی وپدیده ها را سامان بخشد؟ یا آزاد اندیشی پدیده ای است که براساس حرکت اجتماعی وقتی انسداد های اجتماعی از گشوده می شود و موانع حرکت برداشته میشود یا برای رسیدن به غایت حرکت اجتماعی رقم می خورد آزاد اندیشی محقق میشود؟  به عبارت دیگر آیا آزاد اندیشی خود مطالبه ای است که دیگر مطلوب های جامعه را رقم می زند یا در سایه مطالبات دیگر جامعه از قید و بند هایی که مانع در سلوک به سمت آن غایت در آن مرحله است محقق میشود؟

حفاظت شده: تامل 5

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: تامل 4

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: تامل 3

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: تامل 2

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: تاملی پیرامون مغزای این آزاداندیشی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: آزاد اندیشی مرز میان تحجر و ولنگاری در اندیشیدن

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

با آزاداندیشی به حق نمی رسید!

بسم الله الرحمن الرحیم

روح انسان، از طریق عقل و قلب، به دنبال درک و ادراک می رسند. همان زمان که قلب با شهود قلبی خود، واقع را می یابد، عقل نیز در همان صحنه حاضر است و با شهود عقلی، درک صحنه واقع می کند. عقل بعد از این شهود خود، به ترجمه و تفسیر آن برای ذهن اقدام می کند. اینجا است که از علم حضوری، علم حصولی برای خود می سازد. و جا دادن در حافظه و … دیگر کار ذهن است. حیطه مفاهیم، استدلال ها، صورت بندی از معانی، همه مربوط به علم حصولی و مربوط به ذهن است.

این لایه مفاهیم و استدلال است که اندیشه در آن معنا دارد. در لایه علم حضوری، ابدا تفکر و اندیشه ای رخ نمی دهد. انسان های کامل، که به درک هایی از جنس علم حضوری رسیده اند، دیگر به تفکر نمی پردازند. بلکه با راه هایی صد بار برتر از تفکر، به درک واقعیت می پردازند.

با توجه به این نکته، آزاداندیشی که اساسا نوعی از اندیشیدن است، در لایه علوم حصولی مطرح می باشد.

نکته دیگر این است که در علم حصولی، هیچ گاه به حقیقت نمی رسیم. همواره پرده ای بین ما و حقیقت وجود دارد. ما زمانی ادعای رسیدن به حقیقت خواهیم داشت که به علم حضوری برسیم.

مَثَل ما در علم حصولی، مَثَل کسی است که در قایقی نشسته، و صرفا با اشاره اش، اشیای درون جزیره از دور را نشان می دهد. فقط اشاره!

پس هزار استدلال توحید هم بیاوری، باز تا وارد ساحت علم حضوری نشده باشی، به حقیقت نرسیده ای. فقط از دور به آن اشاره می کنی. اگر می خواهی به حقیقت برسی، علم حضوری بیاور. آن وقت است که به جزیره رفته ای و به آن اشیاء رسیده ای.

یا مثال دیگر، کسی که چشمش بسته است، و دائما با قرائنی که دریافت می کند، می خواهد اثبات کند که روز است. او هیچ درکی را نمی تواند بیاورد، مثل این درک که چشمش را باز کند و ببیند که روز است. هر چقدر که استدلال بیاورد و اندیشه کند، باز ممکن است استدلال دیگری برخلاف آن آورده شود.

به این دلیل، در علم حصولی، فقط می توان ادعای حق گرایی داشت (اینکه شخص اشاره اش به سمت حق است)، ولی ادعای حق یابی خیر. استدلال، تفکر، ما را به حق نمی رساند، شاید حق را صرفا به ما از دور نشان بدهد. و آزاداندیشی، هم به دنبال این نیست که ما را به حق برساند (حق یابی)، بلکه صرفا می خواهد جهت ما را به سمت حق متمایل کند. (حق گرایی)

پس به دلیل این فاصله بین ما و حقیقت در علم حصولی، همواره امکان خطا در علم حصولی وجود دارد.

در این شرایط، حالت قلبی ما چیست؟

اگر به امری رسیدیم، به آن اشاره کردیم، ادعا کردیم که آن همان حقیقت است که می خواستیم نشان دهیم، و دیگر هیچ چیز را قبول نکردیم، اصلا راهی برای شنیدن دیگر حرف ها نگذاشتیم، این تعصب است. خب مگر چه راهی بود برای اینکه ما این اشاره را، دقیقا اشاره به حقیقت بدانیم؟ مگر غیر از استدلال راهی برای اثبات حقانیت این اشاره و به حق رسیدن آن داریم؟ اگر فقط استدلال، راه اصلاح جهت این اشاره است، پس از کجا می گوییم که استدلال ما برترین است و هیچ استدلالی برتر از این نخواهد آمد؟ آیا حقانیت استدلال ها، صفر و یکی است؟ یا همواره برخی استدلال ها از برخی دیگر بیشتر ما را به حق می رساند. همواره امکان دارد که استدلالی بیاید که از استدلال ما بیشتر ما را به حق نزدیک کند، به حق دقیق تر اشاره کند.

اما اگر حالت قلبی چنین بود که من برترین استدلالی که به من رسیده را پذیرفته ام، از عمق جان هم پذیرفته ام، برایش جان می دهم. و این قدر برایم ارزش دارد. اما باز می دانم که دست بالای دست بسیار است. چه بسا استدلال قوی تر بیابم. چرا آن را نپذیرم. من بنده حقم. هر وقت که برایم روشن شود حق کجاست، من با آنم. هر چه بادا باد. مرا مسخره کنید که تو تا دیروز، آن گونه بودی و آن چنان عقیده داشتی. مرا باکی نیست! من آن روز آن مقدار می فهمیدم، و الان بیشتر.

با چنین قلب مشتاق و تشنه ای می توان حرف زد. می توان راه نشانش داد. دائم تازه و شاداب است. دائما دنبال حق بیشتر. با دانش آموزی که یک کلاس درس گرفته و آن را علم می داند و باقی حرف ها را حرف مفت، مگر می توان کلاس دوم را شروع کرد؟

بی فکری

بی فکری

انسان امروز کمتر فکر میکند و بیشتر مصرف میکند. اندیشه او برای بهتر زییستن و ارتقا کیفیت زندگی خلاصه شده و تنها به دو چگونه فکر میکند. چگونه بیشتر سرمایه بدست بیاورم و چگونه بهتر آن را مصرف کنم تا به لذت بیشتری برسم.

جهان این انسان جهان بی فکری است. در این جهان انسان حقیقتا اراده ای از خویش ندارد و به اسم دموکراسی بیشتر برده شده است. آزادی یک پوشش برای خفه کردن حقیقت است .

در تمام دوران ها این غفلت برای انسان ها در کمین بوده ولی در جهان امروز غفلت تبدیل به یک  ایدئواوژی شده است. بر اساس آن زیست شکل گرفته و تمدنی در تمام جهات ساخته شده است. این تمدن برای رسیدن به این کمال ابتدا هرنوع اندیشیدن دیگری را به غیر از خود را نادیده گرفت و از آن گذشت وسپس دستگاه فکری و محاسباتی خودش را معیار فکر و اندیشه قرار داد.

دراین رویارویی ما باید دو گام را از پیش رو برداریم. اول انکه به انسان امروز یادآورشویم که به سرمایه خودش باز گردد. این سرمایه چزی جز قوه تعقل و تفکر در او نیست. بعد از آن این سوال را برایش جدی کنیم که انسان با این دارایی قوه عقل  به چه چیزی فکر کند اساسا تفکر کرده است؟

 

آزاداندیشی و ایمان

دین از ما ایمان و باور عمیق و قلبی می خواهد؛ درحالیکه لازمه آزاداندیشی، کنار گذاشتن پیش فرض ها و دغدغه آقا عقاید شخصی و جمعی است.
چگونه می توانیم بین باور به عقاید دینی و آزاداندیشی جمع کنیم؟
اگر کسی در وجود خدا تشکیک کرد و برای سخن خود، استدلال هایی نیز، اقامه کرد، واکنش ما در واقع این است که بررسی می کنیم سخن او را و فارغ از دغدغه اثبات اشتباه بودن این سخن، به این نتیجه می رسیم که او در استدلال یا نتیجه ای که گرفته ، اشتباه می کند ، یا اینکه از همان ابتدا، با گارد اثبات اشتباه بودن سخت طرف مقابل، به سخنان او نگاه می کنیم؟
همین سوال درمورد علم فلسفه که به بیانی ، فارغ از قصد اثبات گزاره های دینی، آزادانه در مورد جهان هستی می اندیشد ، مطرح می شود. اگر تفکر فلسفی ما را به نقطه ای برساند، که منکر وجود خدا شویم ، آیا در وجود خدا شک می کنیم، یا در استدلالی که ما را به این نقطه رسانده است؟
این سخن به این معنا نیست که برای آزاداندیشی باید از عقاید دینی خود که به آن ایمان داریم، دست برداریم؛ بلکه به این معناست، که باید آزاداندیشانه باورهای دینی خود را بپذیریم؛ نه صرفا متعبدانه و کورکورانه؛ به قول شاعر که می گفت :
بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری
هرروز مرا تازه خدای دگری هست

ثمرات تعریف منتخب از آزاداندیشی

وقتی اندیشه بدون تعصّب، تقلید، ترس و انواع و اصناف تعلّقات(حتی فارغ از دغدغۀ دفاع از مرزهای باورهای جمعی یا فردی) و تنها با انگیزۀ فهم واقع و دریافت حقیقت با مراعات منطق و روش‌های تحقیق صورت می‌گیرد آن را متصف به آزاداندیشی می‌نمایند.
وقتی آزاداندیشی را اینگونه تعریف می کنیم، ثمرات زیادی بر آن مترتب می شود؛ از جمله اینکه :
– به تعصب و تقلید که یکی از موانع بسیار مهم آزاداندیشی محسوب می شود، توجه کرده ایم و درصدد کنار گذاشتن آن هستیم.
– یکی از آسیب هایی که اندیشمند ممکن است با آن مواجه شود، ترس از فکر کردن به برخی موضوعات است؛ در صورتیکه طبق این تعریف، حتی از تقلید و ترس نیز، مبرا باشیم، می توانیم به ابعاد و زوایای دقیق تر و مهمتری از موضوعات مختلف بیندیشیم.
– احزاب سیاسی و گروه ها و پایگاه های فکری که به آنها تعلق داریم ، معمولا مانع از این می شوند، که خلاف مرامنامه و سبک و سیاق فکری آنها بیاندیشیم. در این تعریف، به برداشته شدن مانع تعلقات فکری نیز، توجه شده است.
– با این تعریف از آزاداندیشی، از بند نگاه های غربی (و دروغین) به آزادی و آزادی بیان رهایی پیدا کرده و به سمت آنچه حقیقتا آزادی در اندیشه است، حرکت می کنیم.
– در این تعریف، اینکه به اندیشه صحیحی برسیم، یا نه، ملاک آزاداندیشی در نظر گرفته نشده است و این نکته از نقاط مثبت و ثمره بخش این تعریف است. کسی که برای رسیدن به اندیشه آزاد تلاش می کند (فارغ از اینکه به اندیشه صحیحی دست پیدا کند، یا نه؟ آزاداندیش است.)
– یکی از نکاتی که در آزاداندیشی بسیار مهم است و در این تعریف به آن توجه شده، این است که گاهی ناخواسته و ندانسته، دفاع از اندیشه های فردی خودمان، مانع از آزاداندیشی می شود؛ در این تعریف سعی کرده ایم به این نکته توجه داشته باشیم، که فارغ از دفاع از مرزهای باورهای جمعی و فردی باید بیاندیشیم، تا آزاداندیشی محقق شده باشد. چراکه تنها در صورتی می توانیم آزادانه بیاندیشیم، که هیچ تعلقی به هیچ اندیشه و باوری نداشته باشیم.

می توان به دامنه این فهرست افزود و به ثمرات این تعریف از آزاداندیشی موارد دیگری را نیز، اضافه کرد.

بحران امروز کشور

مشکل امروز کشور ما این است که در این کشور به جهت ساختن یک جامعه اسلامی انقلاب کرده ایم و طاغوت را بیرون کردیم و حکومتی تشکیل دادیم، ولی حکومت ما در ساختن جامعه و اداره کشور، چه در محتوا و چه در روش اسلامی نشد و از همان سبک تمدن غرب استفاده کرد.

ما خواستیم تمدن اسلامی بسازیم، دو سال اول انقلاب، دانشگاه را تعطیل کردیم که علوم اسلامی را بسازیم و برا اساس آن نیرو پرورش بدهیم و کشور را اداره کنیم، ولی اینقدر ما را درگیر مشکلات مختلف امنیتی و سیاسی و اقتصادی کردند که نتوانستیم آن خیز اساسی را برادریم و مدل الهی خودمان را سر کار بیاوریم. اگر مدل اسلامی دولت و علوم انسانی اسلامی تولید شده بود و طرح ها بر اساس آن ریخته میشد، امروز بسیار جلو بودیم. مدل جهاد سازندگی اگر ادامه میافت امروز سالها بود که ایرانیان در بهشت زندگی می کردند.

نخبگان ما یعنی کسانی که این مسئله را می فهمیدند و می توانستند این جهش بزرگ را برای ما رقم بزنند، را کشتند و ترور کردند و جز عده ی اندکی نماندند. لذا این حرکت تحولی بسیار کند شد. و بعد هم کشور را درگیر جنگ کردن و بعد از آن نیز با فراموش کردن آن مدل ها و آرمان ها، به سازندگی کشور بر اساس لیبرالیسم و مانور تجمل و اشرافیت پرداختیم.

لذا ما امروز با کشوری مواجه هستیم که می خواهد جامعه متعالی بسازد که در آن هم پیشرفت مادی و هم پیشرفت معنوی در اوج باشد ولی نمی تواند. چون هم در محتوای حرکت، یعنی علوم مختلف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و مهندسی و… و هم در مدل اداره، یعنی ساختار های بروکراتیک سازمانی و وازتخانه ای از تمدن رقیب و بلکه دشمن خود پیروی میکند. با پیروی از دشمن میخواهیم او را شکست دهیم و تمدنی دیگر ایجاد کنیم!!!

تمدن مادی برای ساختن جامعه خود ساختار و علوم متناسب با خود را پدید آورده است. این علوم و ساختار های موجود جامعه سرمایه دار سکولار پدید می آورند. نمیشود با آنها جامعه توحیدی ساخت. جامعه اسلامی نیازمند علوم مختص به خود و ساختار مختص به خود است.
والا مخلص ترین نیروها وقتی وارد این سازمان و وزارتخانه ها می شوند، گمراه و یا منفعل میشوند. در حالی که با انبوهی از انگیزه ، طرح و شایستگی آمده اند، نمی توانند هیچ عملیات مثبتی را رقم بزنند.

در این میان، انبوه هجمه دشمن را هم باید در نظر بگیریم که خود بحث دیگری ست.
لذا قدم بعدی در مراحل انقلاب اسلامی، دولت اسلامی است. یعنی دولتی که بر اساس مبانی اسلامی کار را دست مردم سپرده است و خود هدایت و نظارت را برعهده دارد. دولتی که سیاست ها و برنامه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بر اساس علوم اسلامی و منطبق بر مبانی اسلامی است.
اسلامی سازی دولت معنایش این است نه اینکه صندلی را از فردی به فرد دیگر منتقل کنیم.

درباره آزاداندیشی

آزاداندیشی اهمیت راهبردی بسیار بالایی دارد؛ آزاداندیش بدون تعصّب، تقلید، ترس و انواع و اصناف تعلّقات(حتی فارغ از دغدغۀ دفاع از مرزهای باورهای جمعی یا فردی) و تنها با انگیزۀ فهم واقع و دریافت حقیقت با مراعات منطق و روش‌های تحقیق با مسائل گوناگون برخورد می کند. آزاداندیش در اندیشه های موجود چالش نمی کند و به دنبال اشکال کردن به آنها نیست؛ بلکه تلاش می کند کاملا همدلانه با سخنان مرسوم همراه شود و اگر می تواند افق جدیدی از اندیشه های دیگران بیاید، با تمام توان برای فهم آن تلاش کند. همچنین آنچه خود می فهمد را به دیگران می نوشاند. نه از کنار اندیشه های اشتباه و غلط می گذرد و نه اندیشه صحیح از منظر خود را به دیگران تحمیل می کند.
آزاداندیش کاملا معتقد به «با هم فهمی» است؛ به سرعت خطاهای اندیشه ای خود را می فهمد ، می پذیرد و اصلاح می کند.
تفکر بدون آزاداندیشی جز بر دُگم بودن نمی افزاید. «لا یزید سرعة السیر الا بعدا»
البته آزاداندیشی با شکاکیت و نسبی گرایی متفاوت است. آزاداندیش جزم اندیش است، اما آماده تصحیح خطاهای خویش است.
او برای رسیدن به حق و حقیقت، کاملا بر انضباط در اندیشه مصرّ است. تلاش می کند بدون اینکه به سمت دیگری برود ، کاملا در مدار حق قرار بگیرد.
دیگر برای آزادانه اندیشیدن هیاهو و سر و صدا نمی کند. همچون عاشقی که فقط به فکر رسیدن به معشوق خود است و برای هیچ کس دیگر خودنمایی نمی کند ، آزاداندیش هم کاملا حق جو و حق طلب زیست می کند.
فرمودند : إذا أردت العلم فاطلب فی نفسک أولا حقیقة العبودیة
با این نگاه به فهمیدن، نحوه مواجهه ما با مسائل کاملا متفاوت می شود.
در این روایت شریف، صفیه ضابطه و قانون دست یافتن به حقیقت را به ما نشان داده اند.

در واقع استقرار بر موقف ضابطه یا همان موقف حق آزادی را پدید می آورد و به محض اینکه شخص از استقرار بر موقف حق خارج بشود، آزادی اش را از دست می‌دهد.

دین داری در مقابل آزاد اندیشی است یا خیر؟

اندیشه اصلا در جایی مطرح می شود که سوالی باشد  اندیشیدن یک فعل است برای رسیدن به درستی است
همانطورکه هدایت تکوینی با هدایت تشریعی کامل می شود،به بیان دیگر  رسول باطنی ایجاد سوال می کند و با رسول ظاهری می تواند انسان را به کمال برساند، یا به بیان دیگر عقل انسان با کمک وحی کامل می شود یعنی حقیقت ،جوابی است از وحی در مقابل سوالی از که عقل می پرسد.
پس اینکه ما بخواهیم عقل را در مقابل نقل قرار دهیم و یک نوع سر گردانی و حیرت را کمال آزاد اندیشی بدانیم اشتباه است.اگر آزاد اندیش با اطمینان جواب می دهد و محکم حرف می زند قطعا با آزاد اندیشی به حق و حقیقتی رسیده است، نه اینکه با آزاد اندیشی فقط حیرت و ابهام و شک زیاد شود و این بی قیدی و بیهودگی را نتیجه آزاد اندیش بودن بدانیم، قطعا این غایت آزاد اندیشی نباید باشد
باید یک نکته را متذکر شوم که آزاد اندیشی را باید به غایت آن تعریف کرد، اگر غایتی مطلوب داشت یعنی به حقیقت رسیده، این یعنی آزاد اندیشی و اگر غایتی نداشت یا نامطلوب بود قطعا موانعی هست که اندیشه فرد نسبت به آن آزاد نشده تا آزاد بیاندیشد و تا سوالی برایش بوجود بیاید و تا برای جواب این سوال به دنبال پاسخ باشد و بداند اگر جوابی درست باشد باید بر همه جواب ها ادعا شده برتر باشد .
حال این جا مطرح می شود ملاک برتری را از کجا بیاوریم؟ هرکسی معرفت شناسی متفاوتی دارد غایت و کمال را هر طور که معتقد است تعریف می کند این جاست که دین به کمک آزاد اندیشی میآید غایت را تعریف میکند معرفت شناسی خود را دارد و ملاک برتری را هم مشخص می کند حالا می شود با این سنجه به سراغ مدعیان رفت و همه را قضاوت کرد و و با کمک دین حق و حقیقت نمایان می شود.در نتیجه دین داری کمک کننده آزاد اندیشی است نه مانع آن.