تربیت حکیم یا دانشمند؟

💠تربیت حکیم یا دانشمند؟💠

🔻 یکی از ثمرات این نگاه به حکمت و علم و عقل، اصالت دادن به حکمت در مقابل علم و سواد است. بر این اساس، هدف دستگاه های آموزشی و پرورشی، تربیت حکیم است نه دانشمند و دانا. زیرا آن چیزی که موجب رستگاری بشر می شود، حکمت است که علمِ محکمِ برآمده از عمل است نه صرف سواد که چیزی جز سیاهی نیست. چنانچه در روایات صریحا آمده است که علم بدون عمل، حجاب و وبال گردن است؛ چیزی بر انسان نمی افزاید مگر کفر و بعد از خداوند.
در روايتى آمده كه: «شخصى نزد امام زين العابدين(عليه السلام) آمد و از حضرت درباره مسائلى سؤال كرد و حضرت پاسخ گفتند. سپس خواست از مثل همان مسائل سؤال كند. حضرت فرمودند: مَكتُوبٌ فِى الاِنجِيلِ: لَاتَطلُبُوا علِمَ مَا لَاتَعلَمُونَ وَ لَمَّا تَعمَلُوا بِمَا عَلِمتُم فَاِنّ العِلمَ اِذَا لَم يَعمَل بِهِ لَم يَزَدْ صَاحِبَه اِلَّا كُفْراً وَ لَم يَزْدَد مِنَ اللَّهِ تَعَالَى اِلَّا بُعْداً؛ در انجيل نوشته شده كه دانستن آنچه نمى دانيد را طلب نكنيد، در حالى كه هنوز به آنچه مى دانيد عمل نكرده ايد؛ زيرا علم هنگامى كه به آن عمل نشود، صاحبش را غير از كفر نمى افزايد و به غير از دورى از خداوند چيزى زياد نمى كند.
در روايتى از رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) آمده: كُلُّ عِلمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ اِلَّا مَن عَمِلَ بِهِ؛ (هر علمى موجب وخامت و بدعاقبتى صاحبش می شود؛ مگر علمي كه به آن عمل كند).

🔻 با این نگاه است که می توان توصیه بسیاری از علمای تربیت مبنی بر تقدم تزکیه بر تعلیم را فهمید. بنابر نظر برخی قبل از تعلیم، ابتدا باید ذهن و قلب را از رذایل و پلیدی ها زدود و بعد به دانش افزایی پرداخت. هرچند در حین تعلیم نیز باید همیشه متوجه تزکیه و پاکسازی قلب از اوساخ و زشتی ها بود.

تأثیر عمل بر روی علم، اندیشه و حکمت

💠تأثیر عمل بر روی علم، تعقل، ایمان و حکمت💠

🔻 با توجه به برخی از آیات و روایت، می توان برداشت که نسبت علم و عمل، نسبت ریشه درخت و میوه درخت نیست. بلکه عمل در علم و تعقل و حکمت موثر است. عمل، فهم می آورد. زیرا ظرفیت می آورد و بعد از ازدیاد ظرفیت، قوای دراکه انسان، توانایی بیشتری برای فهمیدن و فکر کردن پیدا می کند. به تعبیر آقای پناهیان نسبت علم و عمل، نسبت ریشه درخت و برگ درخت است. همانطور که وجود برگ نیازمند ریشه است، رشد بیشتر ریشه و تنه درخت هم نیازمند برگ و عملیات فتوسنتزی است که در آن رخ می دهد. بنابراین تأثیر علم و عمل، دو سویه است.

🔻 خوب است در ادامه آیات و روایات در این زمینه را ملاحظه کنیم:
🔹يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا (انفال/29) یعنی انسان با تقوا، می تواند دارای فرقان شود. فرقان همان چیزی است که با آن می توان حق را از باطل تمییز داد.
🔹وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (عنکبوت/69)؛ کسانی که در راه خداوند تلاش کنند یعنی تقوا پیشه کنند، خداوند آنها را به سمت راه سعادت، هدایت می کند. احتمالا این هدایت، از طریق رشد عقل و خرد خود شخص است نه اینکه خداوند مستقیما و بدون رشد عقلی، او را به سمتی می برد.
🔹ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ (روم/10)؛ کسانی که عمل سوء انجام دادند، سرانجام کارشان به تکذیب نشانه ها و دلائل الهی کشیده شد. به نظر می رسد مراد از تکذیب، صرف انکار ظاهری نیست بلکه عمل سوء آرام آرام آنها را به جایی کشانیده که واقعا آیات الهی را نمی بینند و آن را تکذیب می کنند. شاید این همان مرحله هدایت ناپذیری انسان باشد که قرآن در آیات دیگر به آن اشاره می کند؛ همانند آیه 137 سوره نساء: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْراً لَمْ يَکُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً.
🔹إمام عليّ (عليه السلام): العِلمُ مَقرونٌ بِالعَمَلِ ، فمَن عَلِمَ عَمِلَ، و العِلمُ يَهتِفُ بِالعَمَلِ، فإن أجابَهُ و إلاّ ارتَحَلَ عَنهُ. امام على عليه السلام : علم و عمل همدوشند. پس هر كه بداند عمل كند؛ علم عمل را صدا مى زند اگر پاسخش داد مى ماند و گر نه از پيش او مى رود.
🔹رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلّم) : «من عملَ بما علمَ ورثهُ الله عِلمَ ما لم يعلم»؛ هر كس به آنچه مي‌داند عمل كند خداوند او را وارث آنچه نمي‌داند خواهد گردانيد.
🔻 علامه طباطبایی در چند جا در تفسیر المیزان به بحث پرداخته و به تأثیر صفات باطنی و عمل در علم اشاره می کند: «عوامل ذهنى و خارجى در اختلاف فهم‌ها اثر بسزایى دارند. اختلاف فهم‌ها باعث می‌شود تا مردم در درک آن اصولى که اسلام، اساس خود را بر پایه آنها بنا نهاده اختلاف داشته باشند، ولی اختلاف در فهم دو انسان به اختلاف صفات باطنى و دارابودن ملکات فاضله و یا ملکات زشت برگشت می‌کند. انسانى که داراى صفت حمیده «انصاف» است، داورى و درک مطلبش نظیر انسان دیگری که چموش و سرکش است نمی‌باشد، انسان معتدل و باوقار، معارف را طورى درک می‌کند و انسان عجول، متعصب و هواپرست طورى دیگر! از این‌رو، دستور العمل‌هاى اسلامی، طورى صادر شده که قوای ادراکی انسان را اصلاح می‌کند. ( ر. ک، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏4، ص 128)
در جایی دیگر در مورد تأثیر گناه در عقل عملی اینگونه توضیح می دهند: «در مواردی عقل عملی مستقلاً حسن و قبح‌ افعال‌ را‌ که منشأ حکم باید و نباید است، می‌فهمد، کارکرد عقل در حوزه‌ عمل؛ آن است که نوع انسان، اعمالی که در راه رسیدن‌ به اعتدال‌ نفس کمک می‌کند را درمی‌یابد و در راه سعادت و تقرب به خداوند، با کمک همین عقل عملی‌ راه می‌پیماید. متون دینی‌ به حکم ‌مستقل عقل عملی، گواهی داده و آن‌را ‌‌الهامی‌ از جانب خداوند می‌داند. اگر انسان، حکمی مخالف با عقل عملی را ترجیح ‌دهد، در واقع تحت ‌تأثیر قوه غضبیه و یا شهویه، با توجیه خود، آن‌را کار نیکی پنداشته و بر همین اساس، حکم‌ به‌ وجوب عمل کرده و آن‌را انجام می‌دهد. (ر ک رسائل سبعه، ص 136، 176 و 200)؛ این ارتکاب گناه گرچه با علم به خوبی و بدی صورت می‌پذیرد، اما در اثر‌ تکرار‌ چنین گناهانی، عمل ناپسند‌ به گونه‌ای خواهد شد که حتی عقل عملی او هم علیه آن حکمی‌ نکرده و قبیح و زشتش نمی‌شمارد. و‌ در مراحل بعد، کار‌ به‌ آن‌جا‌ می‌رسد که از رفتاری که عقل عملی آن‌را نیک می‌داند یا هیچ تصوری نداشته و یا آن‌را زشت و ناپسند می‌داند! (ر ک؛ مجموعه مقالات، ج 1، ص 112 – 114.(

🔻 با تأمل در مجموعه این کلمات و سخنان، شاید بتوان اینگونه گفت که ظاهرا این علم و عقلی که در گرو عمل هستند، همان چیزی است که از آن به حکمت یاد شده است. همان چیزی که اگر حاصل شود، انسان دارای مجهز به فرقان می شود. همان چیزی که از آن به علم ینفع و علم واقعی یاد می شود.

هویت شیعی یا هویت اسلامی ( فطرت، فصل مشترک هویت شیعی و هویت اسلامی )

بسم الله الرحمن الرحیم
• دو جریان وحدتی و برائتی، از قدیم الایام نسبت به ترویج هویت شیعی و یا اسلامی در جامعه با هم در نزاع بوده اند. جریان برائتی مصر بر آن بوده است که باید هویت شیعی محض و غنی در جامعه ترویج شود چرا که جمهوری اسلامی یک حکومت شیعی است و اساسا این شیعه است که سخنش حق می باشد. اما جریان وحدتی معتقد بوده است که باید هویت اسلامی در جامعه پیاده شود و ترویج هویت شیعی در مجموع به ضرر جمهوری اسلامی می باشد چرا که هم در درون خود جمهوری اسلامی سبب می شود که جامعه اهل سنت او را دیگر به عنوان یک حکومت اسلامی نداند و آن را حکومت خود نداند بلکه یک حکومت شیعی بداند و هم در تعامل با جهان اسلامی دیگر پایگاه و محوریت ایران به عنوان تنها نماینده جهان اسلام از بین برود و تبدیل شود به پایگاه و نماینده جهان تشیع.
• جمهوری اسلامی متاخر بیش از آن که به هویت اسلامی بپردازد به هویت شیعی پرداخته است. و این سبب شده است که جمهوری اسلامی به عنوان نماینده جهان اسلام شناخته نشود و حتی در خود ایران نیز، اهل سنت جمهوری اسلامی را یک حکومت اسلامی برای خود نداند و آن را حکومت شیعی محض بداند.
• اما شاید بتوان این گونه بیان کرد که حضرت امام یک الگویی ناب برای جمع این مسئله آورده است. ایشان معتقدند که اساسا سخن تشیع سخن حق می باشد و باید هویت شیعی نه تنها در ایران بلکه در جهان ترویج شود. اما مرحوم امام متوجه نکته ای بود که دوستان برائتی متوجه آن نیستند. برائتی ها در ترویج هویت شیعی بر نقاط تمایز و افتراق خود با جریان های رقیب دست می گذارند به عبارت دیگر برای هویت دهی به خویش، دیگری خود را نفی می کنند. اما مرحوم امام توجه خود را بر نقاط مشترک گذاشته و سعی می کند هویت شیعی را طوری تقریر کند که آن سخن حق شیعی ، نه تنها مطلوب همه جهان اسلام باشد، بلکه مطلوب بشریت باشد.
• مفهوم انتظار یکی از آن پدیده ها می باشد. انتظار و مهدویت یک مفهومی است در هویت شیعی، اما تقریر حضرت امام از آن، یک تقریر بشردوستانه می باشد. ایشان مهدویت را فرجی برای جهان اسلام و حتی برای بشریت بیان می کنند. چرا که خود را جبهه مستضعفین می داند و این فرج برای کل جبهه می باشد و همه جهان در این جبهه حضور دارد.
• این ظرفیت ویژه مکتب امام می باشد . مکتب امام سعی بر آن دارد تا هویت ناب شیعی را با تقریر متفاوت و وحدت آفرین همه گیر کند چرا که امام معتقدند که این هویت شیعی، از فطرت برخاسته است و این فطرت راه نفوذ هویت شیعی در همه جهان می باشد.

وحدت با کفار، وحدت با مسلمین

بسم الله الرحمن الرحیم

بسیار پیش از آنکه مساله ی وحدت شیعه و سنی در میان مسلمین مطرح بشود، مساله ی وحدت مسلمین و اهل کتاب را قرآن کریم مطرح فرموده است آنجا که میفرماید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» ای اهل کتاب بیایید از آن کلمه ای که بین ما و شما یکسان است پیروی کنیم، که جز خدا را بندگی نکنیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و یکدیگر را به جای خداوند به ربوبیت نگیریم.

در این سخن چه مبنای راهبردی و یا بر محور منافعی گنجانده شده است؟ حتی بر فرض اگر منافعی راهبردی از این مساله عاید مسلمین نشود دیگر این خطاب قرآنی موضوع نخواهد داشت؟ و آیا این خطاب قرآنی خطاب به اهل کتابی که در گوشه های دیگری از عالم که هیچ ارتباطی با مسلمین ندارند متوجه نخواهد بود؟

قرآن در این خطاب که ابتداءا خطاب نبی اکرم(ص) و مسلمین است یکی از خطوط سیاستگذاری ارتباط میان مسلمین و اهل کتاب را مشخص کرده است: تکیه بر مشترکات.

اگر چه همین امر مشترک مساله ای بسیار پر دامنه است اما فارغ از پر دامنه بودن یا نبودنش، اصل سیاست تکیه بر مشترکات امری قابل اخذ است.

این مناط در مورد جریانات داخل مسلمین بسیار بسیار صادق تر از محمل شده است؛ یعنی اگر میان مسلمین و اهل کتاب تکیه بر مشترکات مطلوب الهی هست، به طریق اولی در میان مسلمین نیز چنین خواهد بود؛ یا حداقل در مواردی چنین خواهد بود.

مشترکات مسلمین در درجه ی اول همین چیزی است که در آیه ی شریفه ذکر شده است : «توحید» که امری پر دامنه است

بعد از آن پیغمبر اکرم (ص)، تعالیم و سنت ایشان

و بعد قرآن کریم

و بعد محبت اهل بیت پیامبر ص

این 4 مساله، 4 عنصری هستند که همه ی مسلمین حول آنها اشتراک دارند و می توانند بر آنها اجماع کنند.

اگر مسلمین بر اساس این اشتراکات مشی کنند و بر اساس اینها امت اسلامی را تشکیل بدهند، از منافع بیشمار ایجاد یک حبات الهی و اسلامی گسترده بهره مند خواهند شد، خواهند توانست از کفار و کسانی که حیاتی غیر الهی و بلکه مادی را برای آنها نسخه میکنند فاصله بگیرند و این حیات متعالی انسانی را به خود هدیه کنند؛ و در غیر این صورت نخواهند توانست.

وحدت

چند نکته در باب وحدت:
1. در ادبیات فقهی ما دارالاسلام و دارالکفر حضور جدی دارد و احکام خاصی بر دارالسلام و دارالکفر بار میشود. هویت بخشی به دارالاسلام نشان میدهد که آنچه چیزی که در وهله اول مهم است کل محدوده اسلامی است و شیعه و سنی از این حیث موضوعیتی ندارند. کل این پیکره در مقابل کفار و دشمنان اسلام هویت واحدی دارند و باید متحدانه با آن مبارزه کنند. از اینجا اندیشه وحدت مسلمین و مبارزه با کفار به دست می آید و دشمن مشترک که همان دشمنان توحید و جبهه حق هستند موضوعیت می یابد.

2. اگر غیر فقهی و استراتژیک هم نگاه کنیم، دشمن اصلی جمهوری اسلامی و سایر کشور های اسلامی در عالم آمریکای جنایت کار و اذنابش است. لذا برای مقابله با این دشمن مسیر توحید باید اختلافات دیگر را کنار گذاشت و تمام توان و ظرفیت را برای مبارزه با دشمن اصلی که دشمن همه مسلمین است به صحنه آورد. در جهان امروز نزدیک ترین افراد به شیعیان، اهل سنت و نزدیک ترین افراد به اهل سنت، شیعیان هستند. لذا باید اتحاد استراتژیک میان مسلمانان را دنبال کرد تا بتوان دشمن اسلام را شکست داد. بنابراین از حیث استراتژیک نیز وحدت شیعه و سنی یک راهبرد اساسی است.

حضرت آقا می فرمایند:‌«بايد ببينيد كه وحدت را از چه راهى مى‏توانيد تأمين بكنيد. امروز وحدت براى شما، هم تاكتيك و هم استراتژى و هم يك اصل اسلامى است و هميشه براى شما لازم است. امروز اگر بخواهيد به قضايا خيلى سياسى نگاه كنيد، وحدت براى شما لازم است. البته نبايد به وحدت به چشم تاكتيك نگاه كرد؛ وحدت يك اصل اسلامى است: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً» «1». يعنى اعتصام به حبل اللّه، جميعاً و مجتمعاً لازم است. اعتصام به حبل اللّه، به صورت تك‏تك ممكن نمى‏شود: «وَ لا تَفَرَّقُوا» (24/ 11/ 1369)

در این بیان ایشان وحدت را هم استراتژیک می دانند و هم یک اصل اسلامی. لکن تاکید میکنند که باید نگاه اصیل اسلامی به وحدت داشت و با آیه اعتصموا آن را توضیح میدهند. ولی در سخنرانی مورخ ( 22-07-1401) وحدت را به نحوی تقریر میکنند که بیشتر تاکتیکی و سیاسی است. به نظر می رسد که دلیل این نوع تغییر تقریر، تغییر در مخاطب است و در سخنرانی سال 1401 حضرت آقا مخاطب خود را اهل سنت قرار داده اند. شاهدش هم این جمله ایشان است که: « این کارها را میکنند، امّا ما به هیچ وجه اهل سنّت را متّهم نمیکنیم؛ اینها یک تندروانی هستند. این طرف هم باید همین جور باشد؛ کسانی ممکن است تندروی کنند، امّا نبایستی جامعه‌ی تشیّع را متّهم کرد به خاطر تندروی. باید در این زمینه کار کرد؛ علمای اسلام بایستی کار کنند.»

3. در وحدت شیعه و سنی، کنار گذاشتن مذاهب و نزدیک کردن فقه و کلام به یکدیگر اشتباه است و سیاستی شکست خورده است. آنچه که مهم است وحدتی سیاسی و در مقابل دشمنان است. در این زمینه طبیعتا حکام کنونی کشور های اسلامی نمی توانند متحدان خوبی باشند. چون منافع آنها با منافع آمریکا گره خورده است. لذا باید به سراغ علما و نخبگان اسلامی رفت و آنها را برای وحدت مسلمین به میدان آورد.

سطحی نگری به عمق وحدت استراتژیک

نقل قولی است از استاد مهدی طائب که می فرمودند که کسانی که خلفای سه گانه، را به تمسخر هایی بسیار کودکانه این شخصیت ها را در دنیای شیعه معرفی می کنند عملا جایگاه درگیری امیرالمؤمنین را در سطحی بسیار پایین و کودکانه قرار می دهند و عملا دشمنی این افراد با امیرالمؤمنین بالاتر از خود این افراد است.

وحدت حتی اگر به عنوان یک امر استراتژیک بخواهد معنا شود باید به عمق این استراتژی درست نگاه گردد. یکی از مقوله های استراتژیک در این موضوع جمعیت اهل سنت در دنیا می باشد که اکنون تقریبا 24 درصد کل جمعیت جهان را مسلمانان تشکیل می دهند که از این تعداد طبق آماری قدیمی یک چهارم را شیعیان تشکیل می دهد.

طبق پیش بینی های صورت گرفته و باتوجه به وضعیت جمعیتی مسیحیان دنیا که 31 درصد کل جمعیت می باشند، تا ده سال آینده جمعیت مسلمانان به نیمی از جمعیت دنیا می رسد.

با آماری که قبل ارائه شد باید توجه داشت که اگر بر یک طرح استراتژیک با نگاه به حفظ منافع امت اسلامی و دشمن مشترک به وفاق رسیده نشود، عملا وارد یک خودسوزی سنگین خواهیم شد و تقریبا اثری از اصل اسلام نخواهد بود. لذا در حد یک راهبرد هم که بخواهیم بنگریم در طرح استراتژیک امت اسلامی خطرناک ترین موضوع را می توان تفرقه بین مذاهب و حیاتی ترین آن را وحدت نامید.

راهبرد وحدت

جمهوری اسلامی اگر می خواهد به سوی ایجاد تمدن حرکت کند، حتما باید متحدان زیادی داشته باشد.
در مقابل دشمنان تلاش می کنند متحدان احتمالی انقلاب اسلامی را در مقابل او قرار دهند، تا تقابل آنها با انقلاب مانع از تقابل انقلاب با استکبار جهانی شود.
درواقع با ایجاد دشمنان کاذب مانع تقابل جمهوری اسلامی با دشمنان حقیقی خواهند شد.
این دشمنان کاذب نیز، با هر بهانه ای ایجاد می شوند و دشمنان هرگونه محل افتراق و جدایی را که بتوانند ایجاد کنند، یا بازنمایی کنند، انجام می دهند.
یک نوع از گسل هایی که می تواند اختلاف بر انگیز باشد، گسل قومیتی است. اینکه قومیت های مختلف را به تقابل با جمهوی اسلامی وادار کننند.
نوع دیگری از گسل که درواقع بهترین گزینه برای ایجاد اختلاف است، گسل های عقیدتی است. در این موضع دوگانه مسلمان – مسیحی ، شیعه – سنی ، شیعه دوازده امامی – سایر فرق شیعی ، شیعه انقلابی – شیعه انگلیسی ، هیئتی – غیر هیئتی و دوگانه های دیگری که ایجاد یا بازنمایی می شود.
گذر کردن از شکاف های اعتقادی به مراتب سخت تر از گذر کردن از سایر شکاف هاست و در حال حاضر انقلاب از همین شکاف های اعتقادی به مراتب ضربه می خورد و بیش از همه، از اختلاف شیعه و سنی؛
در این زمینه، حتی کسانی که اصل اتحاد بین شیعه و سنی را قبول دارند، راهبردهای کاملا متفاوتی را اتخاذ کرده اند.
و از جمله مسائل مجهول در این زمینه، نظریه واضح و نهایی حضرت آقا در این موضوع است.
آنچه در این یادداشت قصد داشتم تذکر بدهم، این نکته بود که راهبرد اتحاد با اهل سنت، همچون راهبرد اتحاد با اقوام مختلف است. همانگونه که همه ما ایرانی ها (کسانی که در مرز بندی های فعلی در جغرافیای کشور ایران قرار داریم) در مورد موضوعاتی که به نفع همه کشور است، اتحاد داریم و نه قصد داریم اختلاف ها را مرتفع کنیم و نه خود را کاملا جدای از همدیگر بدانیم، درمورد اتحاد با اهل سنت نیز، همین نکته را باید مد نظر داشته باشیم، که قرار نیست مذاهب واحد شود، تا اتحاد حاصل شود. بلکه فقط می خواهیم بر مواضع اختلاف انگیز اصرار نکرده و به مشترکات بپردازیم.
مسأله پایانی که در این یادداشت متذکر شویم، لزوم بررسی روایات فقهی در زمینه تعامل با اهل سنت (عامه) و مسأله لعن در تراث شیعی است.

«عاقله فرهنگی» کارمند نیست

برای ادامه چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی، پس از عنصر اول که هدایت‌های رهبری انقلاب باشد، چنانچه در یادداشت قبل اشاره شد، نیاز به یک عنصر دیگر تحت عنوان «عاقله‌ی فرهنگی» می‌باشد. این عاقله فرهنگی نیاز به تعریف دارد و باید به خوبی شناخته شود و معرفی و تعریف شود ولی به عنوان اولین نکته که باید به شدت از آن دوری کرد، اداری و کارمندی کردن این عاقله است.

در این عنصر نباید حتی رایحه‌ای از کارمندی و فضای اداری بیاید و به شدت باید از آن دوری کند.

 

کارمند در قبال حقوقی که از کارفرما می‌گیرد، یکسری وظایفی را انجام می‌دهد و معمولا هم در یک محدوده‌ی زمانی مشخصی از روز مشغول به این انجام وظایف هستند و پس از پایان یافتن ساعت کاری، به کوچک‌ترین لحظه‌ای را هم به امور محوله نمی‌پردازد. در این فضا، روح رفع تکلیف حاکم است؛ در فضای اداری و کارمندی، شخص یک وظیفه‌ای دارد و کاملا در مقام رفع این تکلیف و و ظیفه است؛ نه اینکه به صورت واقعی حل مسئله کند. هر چقدر هم شخص با تقوا و با اخلاق باشد به راحتی و سریع روحیه رفع تکلیف به سراغ آدمی می‌آید و سیستم ادارات به نحوی است که نمی‌توان به غیر از تعامل رفع تکلیفی، تعامل دیگری با آن داشت.

فضای اداری، کاملا مستعد آسایش است و فراری دهنده دردها؛ برای تسکین یک انسان دردمند، کافی است او را وارد فضای اداری و کارمندی کنید!

در فضای کارمندی نمی‌توان سخن از تغییر به میان آورد، چه برسد به کار‌های نو؛ با تحول‌ها و تغییرات در فضای اداری به صورت جدی برخورد می‌شود؛ در فضای اداری نمی‌توان یک کارمند را به راحتی تغییر داد.

یکی از مهم‌ترین مشکلات در فضای اداری، ارتباط آن است با بودجه و امور مالی؛ برخلاف فضای جهادی؛ در فضای اداری اگر بودجه نباشد، پیشروی در هیچ امری وجود ندارد؛ برخلاف کار جهادی که مستعد عبور از سد بودجه است و تاحدی هم توانسته از این سد بگذرد.

تأملی در معنای «حکمت» در اندیشه اسلامی

💠تأملی در معنای «حکمت» در اندیشه اسلامی💠

🔻با توجه به دو یادداشت قبل که به معنای لغوی و استعمالات آن در آیات و روایات پرداختیم، حال باید بررسی کنیم که معنای حکمت در اندیشه اسلامی چیست؟
از مجموع آیات و روایات بدست می آید که:
• حکمت، چیزی غیر از علم است.
• حکمت، با عمل صالح، نوعی ارتباطی خاص دارد.
• حکمت چیزی غیر از فکر و فلسفه است.
• حکمت چیزی غیر از قرآن است.
علامه طباطبایی می فرماید حکمت عبارت است از قضایاى حقه‌‏‌اى که مطابق با واقع باشد؛ یعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مانند معارف الهی در باره مبدأ و معاد. و یا اگر مشتمل بر معارفى از حقایق عالم طبیعى است، معارفى باشد که باز با سعادت انسان سروکار داشته باشد، مانند حقایق فطرى که اساس تشریعات دینى را تشکیل می‌‏دهد (المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 395)

🔻با توجه به مطالعه و بررسی آیات و روایات و بیانات علما، به نظر بنده بنده حکمت چند ویژگی دارد:
🔹اول معارف و براهینی است که نافع باشد. یعنی مشتمل بر معارفی از حقایق عالم هست که با سعادت انسان سروکار داشته باشد. همانطور که بنابر نظری برخی، نظر اسلام در مورد علم این است که همه علوم مورد سفارش نیستند بلکه علم نافع مورد رجحان دارد و از علم لاینفع باید برحذر بود. (اللهم اعوذ بک من علم لاینفع). بنابراین هر علم و برهانی، حکمت نیست.

🔹دوم حکمت، برخاسته از عمل است. که ظاهرا اعمالی است که انسان را از مادی بودن خارج کند. عملی که روحش را تقویت کند. انسانهایی در خدمت جسم و بعد ماده شان هستند، به هیچ وجه نمی توانند به حکمت دست یابند. البته از روایاتی که می گوید خذ الحکمه ولو من اهل النفاق، استفاده می شود که حکمت با ایمان ملازمه همیشگی ندارد. بلکه اگر انسان منافق و کافر هم خودش از حیوانیت و مادیت بیرون بیاورد، می تواند به حدی از حکمت دست یابد.

🔹و سوم حکمت، امری نیست که موطنش عقل باشد. بلکه به نظر می رسد حکمت امری مرکب از عقلانیت و شهود است. به تعبیر دیگر، حکمت یک معرفت عمیق قلبی است نه گزاره های عقلانی فلسفی. لذاست که این حقیقت بعد از عمل و درک حقایق عمیق بدست می آید.

فلسطین؛زمین کارزار لشکر اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت۱61
#استراتژی وحدت

در باب مسئله تعامل با اهل سنت چه در داخل کشور و چه در جهان اسلام رهبری تکلیف را مشخص کرده و حرف روشن است

مراد از وحدت، وحدت در حفظ منافعِ امّت اسلامی است. اوّل تشخیص بدهیم منافع امّت اسلامی کجا است، در چیست، بعد در این زمینه ملّتها با هم توافق کنند. دولتها هم اگر چنانچه ان‌شاء‌الله به این راه هدایت بشوند، خدا دلهایشان را به این سمت بکشاند، در جهت منافع امّت اسلامی توافق کنند؛ ببینند امّت اسلامی امروز به چه احتیاج دارد، با چه کسی باید دشمنی کرد، با چه کسی بایستی چه جوری دشمنی کرد، با چه کسی باید دوستی کرد و چه جوری دوستی کرد؛ این جهت‌گیری‌ها را در ضمن گفتگوها و مذاکرات، به توافق برسند و در این جهت حرکت کنند. مراد این است: اشتراک عمل در برابر نقشه‌های استکبار.

حفظ منافع امت اسلام حرف واحدی است
الان فلسطین به دست استکبار جهانی غصب شده زمین کارزار ما فلسطین است
این مقابله با شیطان و ایادی آن ارتباط مستقیم با فرج دارد
شیعه همیشه در اقلیت بوده الانم که حکومت داریم در نسبت با اهل سنت در اقلیت هستیم
لذا برای از بین بردن این غده های سرطانی نیاز به عده و عده داریم که بهترین گزینه این جماعت هستند اگر ما برای پروژه مشترک با اینها برنامه نداشته باشیم دشمن برنامه خودش را پیاده می کند که تا حالا کرده
چریان های تکفیری درست میکند و مسلمین را به دست هم می کشد
تفرقه ایجاد می کند
روحیه مقاومت و مبارزه را از بین میبرد
فحشا و فساد ایجاد می کند تا به اهداف عالیه فکر نکنیم اینها کار شیطان است کار یهود است

لذا هر سخنی غیر از این در باب رابطه با اهل سنت سخن باطل ایست
قطعا ما با آنها هیچ تفاهم عقیدتی و نظری نداریم
قطعا ما بحث های اعتقادی خود را باید تقویت کنیم و پاسخگوی شبهات آنها باشیم و این جماعت را اگر بشود هدایت کنیم این یک لایه دیگر کار است.

دعوت حاکمیت به عقب نکشیدن در مسئله حجاب (1) این همه حکم مهم چرا چسبیدیم به حجاب؟!

مسئله حجاب زن از اول انقلاب برای ما یک مسئله مهمی بوده است، اساساً اهمیت این مسئله به اینجا بر می گردد که این نقطه‌ای است که اگر شما آن را سفت نگه نداشتید، ظاهر اسلامی جامعه به هم خواهد خورد، و از آنجا که ظاهر به شدت در باطن جامعه اثر می‌گذارد، به مرور باطن اسلامی جامعه را هم از دست خواهیم داد.

اهمیت مسئله به این است که اگر جامعه اسلامی می‌خواهد یک جامعه فضیلت محور باشد و انسان‌ها بر اساس احکام شرعیه عمل کنند، یکی از مهم‌ترین نقاطی که باید روی آن تأکید بورزد ظاهر جامعه است، اگر جامعه‌ای در بروزات بیرونی خود احکام الهی مخصوصاً احکامی که در یک چشم چرخاندن اولیه زیر پا رفتن آنها روشن است، را رعایت نکند، اراده‌ها و انگیزه‌های مردم به مرور سست خواهد شد.

مخصوصاً اینکه یکی از نقاط ضعف جدی انسان‌ها که شیطان با دست گذاشتن روی آن خیلی از انسان‌ها را به تباهی می‌کشاند، قوه شهوت است که خداوند برای بقای نوع انسان در او به ودیعت گذاشته است، وقتی ظاهر جامعه اسلامی یک ظاهر شهوانی بشود، یعنی ظاهری که در آن زن مقید به حفظ حدود شرعیه نیست، توقع اینکه شما با در دست داشتن حکومت بتوانید کارخانه انسان سازی راه بیندازید را هم نباید داشته باشید.

شاید گفته شود که این همه مسئله‌ی مهمتر از حجاب در اسلام هست چرا چسبیدیم به این؟! دقیقاً همان استدلالی که همیشه دست دل ما را در مواجه به این مسئله سست کرده است و خود همین تردید باعث شده که طرف مقابل از این سستی ما استفاده کند و پروژه خود را گام به گام پیش بیاورد تا کار به این نقطه‌ای رسیده که تبدیل به پرچم مبارزه برای براندازی اصل حاکمیت اسلامی شده است.

اولاً اگر این یکی از احکام الهی است، ولو در درجه اهمیت پایین تر از برخی دیگر باشد نباید نسبت به آن بی تفاوت بود، نمی‌شود که نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ ﴿النساء، 150﴾ بود.

ثانیاً درست است که با توجه به اهمیت احکام باید بر روی اقامه آن ها تاکید کرد، ولی این نکته هم ثابت شده نیست که برای اقامه احکام مهم‌تر باید مستقیم سراغ خود آن احکام مهم رفت، بلکه ممکن است گاهی اقامه احکام با درجه پایین‌تر هم مسیر اقامه احکام مهم تر را هموارتر کند و هم جامعه زمینه حرکت به سمت اقامه احکام مهم تر را پیدا کند.

ثالثاً رابطه اهمیت احکام الهی و اقامه احکام الهی که یک رابطه خطی نیست، مثلاً بگوییم دروغ بزرگترین گناه است، پس ابتدا همه تمرکز فرهنگی و اجتماعی و حاکمیتی خود را می آوریم روی اینکه جامعه اصلاً دروغ نگوید و تا دروغگویی را ریشه کن نکردیم دیگر سراغ هیچ حکمی از احکام الهی نمی رویم، مثلاً تا دروغگویی ریشه کن نشده جلوی دزدی و زنا و … را نمی‌گیریم! احکام الهی و اساساً هر قانون اجتماعی حتی با ریشه بشری یک حالت شبکه‌ای دارد و نمی‌توان هیچ قانون اجتماعی را به صورت خطی اجرا کرد، چون اساساً جامعه حالت خطی ندارد و یک پدیده پیچیده و تو در تو هست که ابعاد و زوایای زیادی دارد و همه این ابعاد به نحوی از انحاء به هم دست داده‌اند.

رابعاً همانطور که اشاره شد مسئله حجاب صرفاً یک حکم شرعی فرعی نیست، بلکه امری است که به مسئله‌ی ظاهر جامعه اسلامی رابطه مستقیم دارد، اساساً راه ما به فهم باطن از طریق ظاهر است و به جز موارد استثنائی و افراد استثنائی کسی نمی‌تواند از غیر طریق ظاهر در مورد باطن فرد یا جامعه قضاوت کند، علت مهم بودن کلمات در صیغ عقود شرعی نیز همین است مثلاً با هر جمله‌ای نمی‌شود طلاق جاری شود باید با یک صیغه مشخصی در یک شرایط معینی انجام شود و الا طلاق اتفاق نیفتاده است و همینطور عمده عقود شرعی که با یک کلمات مشخصی و یا یک قرارداد مشخصی که روی کاغذ مکتوب می‌شود منعقد می‌شوند؛ اگر ظاهر جامعه به یک ظاهر خلاف احکام الهی تبدیل بشود و زنان بتوانند مکشوفه در جامعه ظاهر شوند، علاوه بر مفاسد بعدی که به بار خواهد آورد که مهم‌ترین آن دامن زدن به یکی از امیال انسانی به نام قوه شهوت است که همچون آتش می‌تواند کل ایمان افراد را بسوزاند و تلی از خاکستر از فضای ایمان فرد و جامعه بر جای بگذارد؛ خود اینکه ظاهر جامعه اسلامی مطابق احکام اسلامی نیست زمینه از دست رفتن خیلی از احکام الهی دیگر است و زمینه سست شدن اراده دینداری در جامعه است.

خامساً یکی از سنجه‌های مهم کردن و در اولویت قرار دادن یکی از احکام الهی برای اقامه (به فرض که بخواهیم وزن کشی کنیم و یکی را بالا بیاوریم) این است که دشمن شما برای فتح سنگرهای فرهنگی جامعه شما روی چه نقطه‌ای تمرکز کرده است، وقتی سالهاست دشمن روی فاسد کردن جوانان از طرق مختلف تمرکز کرده است و نتیجه همه تلاش‌هایش در ظاهر جوان جامعه ما بروز و ظهور پیدا می‌کند، خود این یک سنجه است برای اینکه باید روی ظاهر جامعه مراقبت بیشتری صورت بگیرد و همه مسیرهایی که دارد به فاسد شدن این جوان منجر می‌شود را یک مبارزه واقعی کرد.

مبارزه واقعی هم به این نیست که در فضایی که تمدن شیطانی غرب یک تمدن غالب است و از همه ابزارهای قدرت و حاکمیت برای حاکم کردن ارزشهای خود استفاده می‌کند، ما صرفاً بگوییم حوزه علمیه برو سخنرانی کن و صدا و سیما برو فیلم بساز! اساساً حاکمیت را به دست گرفتیم تا با استفاده از ابزارهای حاکمیتی زمینه را برای برخی زیست‌ها با ابزارهای مهم تشویقی و تنبیهی اعم از اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، محدود کنیم و بر عکس زمینه را برای زیست دینی جامعه با همه این ابزارها فراهم کنیم.

 

#یادداشت_335

کارمندی از منظر اسلام

استخدام کردن اشخاص به عنوان کارمند و کارگر مسأله ای است، که گرچه پس از ظهور مدرنیته گسترش پیدا کرده، ولی نظیر آن، در تراث اسلامی، اجیر کردن دیگران است. درواقع کارفرما، کارمند یا کارگر را برای انجام دادن کاری که مد نظر دارد، اجیر می کند.
اما نظر اسلام درمورد اجیر شدن که به معنای امروزی آن می شود کارمند یا کارگر دیگری شدن، چیست؟
از امام عليه السلام در مورد شخصى كه داراى شغل تجارت است ، ولى اگر اجير شود همان ميزان درآمد تجارى را از اجير شدن به دست مى آورد ، سؤال مى شود . ايشان مى فرمايد : چنين شخصى ، تجارت را پيشه كند و اجير نشود ؛ چون روزىِ اجير ، محدود است .
در این روایت، حضرت می فرمایند روزی اجیر محدود است ‌. اما چرا حضرت چنین می فرمایند، درحالیکه اجیر شدن در فرض سوال ، درآمد یکسانی با استقلال در تجارت دارد ؟!
آنچه به نظر می رسد ، اینست که روزی در اینجا صرفا میزان مبلغی که شخص کسب می کند ، نیست؛ بلکه منظور حاصل کار این شخص است و منظور از محدود بودن روزی اجیر اینست که حاصل کار اجیر محدود و کم است .
شرع ، مايل است كه شخص در سود كار ، شريك باشد و از مزاياى درآمد كار ، بهره ببرد . از اين رو ، شيوه مطلوب اسلام استقلال در كار و يا مشاركت در قالب عقودی مثل مضاربه ، مساقات و مزارعه است، که در همه آنها شخص در میزان سود یا ضرر کاملا شریک است.
در يكى از روايات آمده كه اجاره، جايز است ، اگر شخص به قدر طاقت خود كار كند و خيرخواه صاحب كار باشد .
اما چنین مسأله ای با روح نظام اداری و کار با حقوق ثابت منافات دارد و معمولاً كارگران نمى توانند کار را با انگیزه کامل برای صاحب کار انجام دهند ؛ چرا که شخص می بیند چه با سرعت و دقت کار را انجام دهد و چه با کاهلی و بی میلی، درآمدی که کسب می کند، تفاوتی ندارد. در صورتى افراد ، انگيزه بالايى براى كار كردن دارند كه از منافع كار نيز بهره مند شوند و احساس كنند كه دارند براى خودشان كار مى كنند .

حفاظت شده: خلاصه مصاحبه حجت الاسلام خواجه احسنی درباره تحول ساختار فرهنگی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حکمت در پرتو آیات و روایات

💠حکمت در پرتو آیات و روایات💠

🔻این کلمه بیست بار در قرآن مجید تکرار شده و در بیشتر موارد توأم با «کتاب» است و تعلیم و انزال آن از جانب خداوند و از جانب پیامبران نسبت به مردم است(آل عمران/164و…). چنانچه از پیامبر (ص) خواسته شده است که با حکمت و موعظه حسنه با مردم سخن بگوید(نحل/125).
علامه طباطبایی می فرماید حکمت عبارت است از قضایاى حقه‌‏‌اى که مطابق با واقع باشد؛ یعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مانند معارف الهی در باره مبدأ و معاد. و یا اگر مشتمل بر معارفى از حقایق عالم طبیعى است، معارفى باشد که باز با سعادت انسان سروکار داشته باشد، مانند حقایق فطرى که اساس تشریعات دینى را تشکیل می‌‏دهد (المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 395)

🔻برای شناخت دقیقتر معنای حکمت، بهتر است به کلمات معصومین رجوع کنیم. در بعضی از احادیث، حکمت گمشده و مطلوب مومن قلمداد شده است و به او توصیه شده است که هرجا آن را یافت، باید آن را بدست بیاورد هرچند در چنگ کافر و منافق بوده باشد و یا در کشوری دیگر باشد.
در ادامه روایاتی که به معنا و حقیقت حکمت پرداخته اند را می آوریم:
🔹امام صادق علیه‌السلام در تفسیر حکمت می‌فرمایند: إنّ الحِکمَةَ المَعرِفَةُ و التَّفَقّهُ فی الدِّینِ، فمَن فَقِهَ مِنکم فهُو حَکیمٌ؛ همانا حکمت عبارت است از شناخت و فهم دین؛ پس هر یک از شما که در دین فقیه و فهیم باشد حکیم است.
🔹امام باقر علیه‌السلام در پاسخ به سؤال ابوبصیر از معنای حکمت در آیه «وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثیراً»؛ (و به هر کس حکمت عطا شود خیر کثیر داده شده) می‌فرمایند: هِی طاعَةُ اللَّهِ و مَعرِفَةُ الإمامِ؛ مراد از حکمت فرمانبرى از خدا و شناخت امام است.
🔹امام على علیه‌السلام می‌فرمایند: أوّلُ الحِکمَةِ تَرْک اللَّذّاتِ، وآخِرُها مَقْتُ الفانِیاتِ؛ نخستین گام حکمت وانهادن لذتهاست و آخرین گام آن دشمن داشتن هر آنچه فانى مى‌شود.
🔹پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: رأسُ الحِکمَةِ مَخافَةُ اللَّهِ؛ ترس از خدا رأس حکمت است.
🔹امام علی علیه‌السلام می فرمایند: رأسُ الحِکمَةِ لُزومُ الحقِّ وطاعَةُ الُمحِقِّ؛ پایبندى به حق و فرمانبرى از کسى که بر حق مى‌باشد، اساس حکمت است.
🔹امام على علیه‌السلام: اغْلِبِ الشّهْوَةَ تَکمُلْ لک الحِکمَةُ؛ بر شهوت و خواهش نفس چیره شو، حکمتت به کمال مى‌رسد.
🔹امام على علیه‌السلام: لاحِکمَةَ إلّا بعِصْمَةٍ؛ حکمت جز با خویشتندارى از گناه بدست نمى‌آید.
🔹امام صادق علیه‌السلام: مَن زَهِدَ فی الدُّنیا أثْبَتَ اللَّهُ الحِکمَةَ فی قَلبِهِ، وأنْطَقَ بها لِسانَهُ؛ هر که به دنیا پشت کند خداوند حکمت را در دلش استوار گرداند و زبانش را به آن گویا سازد.
🔹امام على علیه‌السلام: لاتَجْتَمِعُ الشَّهوَةُ و الحِکمَةُ؛ شهوت و حکمت با هم جمع نمى‌شوند.
🔹امام صادق علیه‌السلام: الغَضَبُ مَمْحَقةٌ لقَلبِ الحکیمِ، و مَن لم یمْلِک غَضَبَهُ لَم یمْلِک عَقلَهُ؛ خشم، دل حکیم را تباه مى‌کند و کسى که اختیار خشم خود را نداشته باشد اختیار عقل خویش را ندارد.
🔹امام کاظم علیه‌السلام: إنّ الزَّرعَ ینْبُتُ فی السَّهلِ و لاینْبُتُ فی الصَّفا، فکذلک الحِکمَةُ تَعْمُرُ فی قَلبِ المُتواضِعِ و لاتَعْمُرُ فی قَلبِ المُتَکبِّرِ الجبّارِ؛ لأنَّ اللَّهَ جَعلَ التَّواضُعَ آلةَ العَقلِ؛ همانا زراعت در زمین نرم مى‌روید و بر روى سنگ نمى‌روید. حکمت نیز چنین است در دل‌هاى افتاده آبادان مى‌شود و در دل خودستاى گردن‌فراز پرورش نمى‌یابد؛ زیرا که خداوند افتادگى را ابزار خِرد قرار داده است.
🔹امام کاظم علیه السلام: یا هِشامُ، مَن سَلَّطَ ثَلاثا على ثَلاثٍ فکأنّما أعانَ على هَدمِ عَقلِهِ؛ مَن أظلَمَ نُورَ تَفَکرِهِ بطُولِ أمَلِهِ، و مَحا طَرائفَ حِکمَتِهِ بفُضولِ کلامِهِ، و أطفَأَ نُورَ عِبرَتِهِ بشَهَواتِ نَفسِهِ، فکأنّما أعانَ هَواهُ على هَدمِ عَقلِهِ، و مَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ علَیهِ دِینَهُ و دُنیاهُ. اى هشام! هر که سه چیز را بر سه چیز مسلّط گرداند، چنان است که بر نابودى خرد خود کمک کرده باشد؛ هر که روشنایى اندیشه خود را با آرزوى درازش به تیرگى کشاند و حکمتش را با زیاده گویی هایش نابود کند و پرتو عبرت آموزى خود را با شهوت هاى نفْسش خاموش سازد، چنان است که هوس خود را در راه ویرانى خردش کمک کرده باشد و هر که خردش را ویران کند، دین و دنیاى خود را تباه ساخته است.

معنای حکمت در لغت

💠معنای حکمت در لغت💠

🔻معنای اول این ریشه را برخی «بازداشتن» دانسته‌اند (ابن فارس در مقاییس اللغه). یعنی علمی که انسان را از کار زشت باز می‌دارد(طریحی در مجمع البحرین). بر همین اساس است که لگام اسب را حَکَمَة خوانده‌اند، چون اسب را از چموشی باز می‌دارد، و فرمانروا را حاکم خوانده‌اند چون ستمگر را از ستمگری بازمی‌دارد(خلیل در العین).

🔻بعضی دیگر گفته اند گرچه بازدارندگی در مفهوم حکمت است، اما به نظر می‌رسد که حکم به معنای نهادن امور در جای خود به نحوی جامع‌تر به مفهوم حکمت اشاره می‌کند که «تعادل» جایگاه ویژه‌ای در آن دارد.(جرجانی در اسرار البلاغه)

🔻معنای دیگری که برای آن ذکر شده، شناخت بهترین چیز‌ها با بر‌ترین دانش‌ها است (ابن منظور در لسان العرب) که چنین حکمتی را می‌توان دینی تلقی کرد و مصداق بارز آن را شناخت خداوند دانست.

🔻و در آخر بعضی دیگر حکمت را دست یافتن به حقیقت از طریق علم و عقل دانسته اند. (راغب در مفردات)
به نظر می رسد این معنای آخر بهترین معنا برای حکمت در زبان قرآن است. چنانچه رسالت راغب در مفردات القرآن نیز همین است که معانی مفردات قرآن را بیان می کند.

نیاز به یک پدیده‌ی اجتماعی بعد از هدایت‌های رهبری

یکی از عناصر چرخه پیشرفت فرهنگی بلکه اولین عنصر این چرخه، هدایت‌های رهبری انقلاب است؛ این هدایت‌ها سرشار از حکمت است؛  حکمت او از کل امت و سوگیری مومنان و حیات نوینی که در آن واقع شده‌اند تغذیه می‌کند؛ حکمت به این معنا. حکمت ولی فقیه از «انقلاب اسلامی» تغذیه می‌کند. ولی فقیه وقتی جای حقی نشست، کل این جایگاه حکمت می‌شود.

امّا مسئله‌ای که هست این است که با وجود حکیمانه بودن رفتار و گفتار رهبری، باز در صحنه کار‌ها پیش نمی‌رود؛ به عبارت دیگر هر چقدر هم که رهبر به فهم‌های حکمت‌آمیز دست می‌یابد، باز هم صحنه بهره‌ای نمی‌بد و ما پیشروی نداریم و به عبارت بهتر به پیشرفت دست نمی‌یابیم. و این به خاطر عدم وجود عنصر بعدی است که عبارت است از «عاقله‌ی فرهنگی»؛ البته این عنصر به صورت یک پدیده‌ی اجتماعی است. ما به این عنصر اجتماعی محتاج هستیم و نبود آن در عرصه‌ی فرهنگ ما را با مشکلات و گرفتاری‌ها و سختی‌های زیادی روبه می‌کند.

اقتصاد فرهنگ

اقتصاد فرهنگ از اهمیت ویژه ای در نظام تامین و تخصیص بودجه و اعتبار برخوردار میباشد به این صورت که میتوان در تامین منابع مالی برای عرصه فرهنگ نگاه دولتی، خصوصی، خصولتی یا مردمی داشته باشیم و امروزه بجهت عدم درک اهمیت فرهنگ در پیشرفت همه جانبه جامعه و کسب سعادت دنیوی و اخروی متاسفانه نگاه ها در اقتصاد فرهنگ دولتی است بخش خصوصی و مردمی چندان به تامین منابع مورد نیاز برای این عرصه اهتمام لازم را ندارند بر همین اساس نیاز است برای ارتقای سطح فرهنگ عمومی جامعه اقدامات اساسی برای همراهی عموم مردم برای نقش آفرینی در عرصه اقتصاد فرهنگ از سوی متولیان امر فراهم گردد.

ساختار و حلقه های میانی

وضعیت حل مساله اینگونه است که فردی می خواهد یک مساله را حل کند باید دغدغه عمری آن باشد نه این که دغدغه او برآمده از ورود در یک ساختار باشد.هویت کنونی ساختارهای اجتماعی حول دغدغه ی انسان ها طراحی نشده است و ماموریت های مهم کشور را لزوما پیگیری نمی کند.ساختارهای کنونی برای پیشرفت طراحی نشده است و حالت دفاعی دارد نه حالت تهاجمی.یعنی هویت کنونی ساختار کشور براساس نیازهای روز جامعه طراحی شده است و سعی دارد مسائل و مشکلات کنونی و اجرایی کشور را حل کند که البته همین هم مقوله مهمی است.ولی این که فردی با یک دغدغه عمری پیوند بخورد و سپس آن دغدغه را بارور کند و این بارور شدن دغدغه اثرات اجتماعی بر روی جامعه اسلامی بگذارد و پیوند بین این دغدغه و اثرگذاری اجتماعی ساختار باشد خیلی دور از ذهن است.شیوه حکومت داری حلقه های میانی می تواند این هویت جدید را به ساختار تا حدودی بدهد ولی ساختار کنونی هویتا با مقوله بالا نامأنوس است.چون شیوه حکومت حلقه های میانی از مردم برخواسته است و محور پیشبرد کشور مردم هستند و تصمیم گیری مردم در عین تصمیم گیری حاکمان لحاظ شده است لذاست که به این هویت ذکر شده نزدیک تر است.

نقش عاقله فرهنگی در جامعه

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت۱60
#ایده_فرهنگی_مادر
#عاقله_فرهنگی

یکی از حلقه های مفقوده در مدیریت جامعه عاقله فرهنگی است یعنی یک جمعی که به علت فهم های راقی و عمیق جان کلام امام را متوجه می شوند و پروژه های رهبر امت را می دانند
حالا وظیفه این جمع چیست ؟
این است که این فهم را به کف جامعه برسانند
اگر بتوانند تبدیل به قانون بکنند حرف را به تمام اقشار و اصناف جامعه برسانند
به دکتر به راننده تاکسی به دانشمند و دانشجو و معلم و غیره بگویند وظیفه اشان چیست

اهمیت این جمع کی مشخص می شود وقتی که ما از آن محروم باشیم
آن وقت می بینیم که رهبر یک حرفی می زند ولی هیچ اتفاقی در جامعه نمی افتد نهایتا چند بنر در سطح شهر تغییر می کند و هیچ اتفاق دیگری نخواهد افتاد

اینجا نقش این گروه مشخص می شود که یک جمعی باید این حرف را به دل صحنه ببرد یک جمعی باید باشد که ترجمه سبک زندگی کند این بیان را یک جمعی باید باشد که بگوید وظیفه هر قشری در قبال این سخن چیست

بلاتشبیه نقش این جمع به یک جهت شبیه کار انبیا است یعنی یک واسطه ای هستند بین خالق و مخلوق وحی را به مردم میرسانند
وباعث تنظیم این رابطه می باشند
طبیعتا افرادی که این نقش را باید ایفا کنند یک سری ویژگی های باید داشته باشند
باید از جهت ایمانی و وفهم امام و رهبر راسخ باشند
باید در بیان قوی باشند باید بدون هیچ چشم داشتی و لنگ بودجه بودن فقط به این وظیفه خود برسند برایشان پست و بودجه مطرح نباشد یک جمعی با روحیه جهادی و انقلابی شبیه رزمندگان 8 سال دفاع مقدس با دست خالی ودلی سرشار از ایمان چون وظیفه آنها دفاع از ایران بود تا پای جان جنگیدن
جمعی که ناملایمات روزگار و سختی شرایط آنها را از هدف اصلی منحرف نکند
این ویژگی این جمع است
وقتی این عاقله تشکیل شود وبه کار خود برسد ما دیگر با هدر رفت ظرفیت ها و منابع کشور نیستیم
این جمعه نه تنها کشور را در مسیر پیشرفت هدایت می کند بلکه با کمی درایت می تواند جبهه مقاومت و همسایه های ما را نیز در بازی ما بیاورد
و این جمع متشکل از نقش های مختلف اجتماعی است
در این جمع از روحانیت از اساتید دانشگاه از نخبگان،دانشمندان،معلمان و … هستند
که چون فهم عمیق و راقی دارند در این جایگاه قرار گرفته اند .
امام سجاد (ع) فرمودند:

«عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ: الْوَرَعُ فِي الْخَلْوَةِ وَ الصَّدَقَةُ فِي الْقِلَّةِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ»

ترجمه حدیث:

نشانه‏‌هاى مؤمن پنج چیز است‏: پرهيزكارى در خلوت و صدقه دادن در تنگدستى و شكيبایى در ناگوارى و بردبارى در حال خشم و راست گفتن به هنگام ترس.

ماهیت شناسی سلبریتی، نقطه اثرگذاری تمدن غرب در عصرحاضر

در یادداشت های گذشته در بحث لایه های حوادث اجتماعی، توضیح داده شد که هر پدیده ای را باید متناسب لایه ای که در آن قرار می گیرد تحلیل کرد و جابه‌جایی نظرگاه در هر یک از این لایه ها قطعا تحلیلی ناقص، غیر مطابق با واقع و نارسا را خروجی می دهد.

از طرف دیگر توضیح داده شد که هر پدیده ای زاییده یک تمدن است و باید متناسب در هر لایه ای که قرار می گیرد، زمینه تمدنی آن پدیده و دسترسی هایی که آن تمدن برایش ایجاد می کند را در نظر گرفت و ضریب دهی آن را تحت یک تمدن ترجمه کرد و نشان داد.

یکی از پدیده های زاییده‌ی عصر حاضر تمدن غرب، حادثه ای راهبردی به نام «سلبریتی» است. شاید از آن جهت که «سلبریتی» معمولا به صورت یک پدیده ای هم چون سوپر استارهای سینما در ذهن حاضر شده است، برای جامعه شناسانی که اساسا حساسیتی بر روی تحرکات تمدن غرب ندارد، توجه ویژه ای ایجاد نکرده است که بخواهند این پدیده را قدری ماهیت شناسی کنند.

در تعریف سلبریتی، دیکشنری کمبریج انگلیس اینگونه آورده است:

«کسی که مشهور است و خاص بودنی در تجارت های با تم سرگرمی دارد»

البته تعریف های متعددی از سلبریتی شده است اما بهترین تعریفی که جامعیت و مانعیت خوبی دارد همین تعریفی است که کمبریج ارائه کرده است. این تعریف به خوبی بیان می دارد که اولا باید بپذیریم که صرف مشهور بودن موجب شکل گیری پدیده سلبریتی نمی شود. زیرا که غرب برای شهرت کلمه ای دارد به نام «famous» و این کلمه با «celebrity» متفاوت است به تعبیری دیگر غرب تفاوت بین شهرت و سلبره شدن را قائل است و رابطه این دو پدیده عموم و خصوص مطلق است یعنی همه سلبریتی ها مشهور هستند اما هر مشهوری لزوما سلبریتی نیست.

شهرت حوزه های متعددی دارد ، شهرتها اساسا یک خاص بودن را در خود دارند که این خاص بودن باید معنا گردد تا قبل از به وجود آمدن پدیده سلبریتی شهرت ها با زحمت، تلاش و حتی می توان گفت به زبان عامیانه با جان کندن رقم می خورند لذا می بینیم که یک ورزشکار مشهور به دلیل زحمت زیادی که در حوزه ورزشی خود می کشد و شهرت پیدا می کند یا یک بازیگر سینمایی به همین نحو و حوزه های دیگر نیز همین گونه است.این گونه شهرت در دل خود و فرای از توانایی منحصر به فردی که با زحمت و تلاش موجب دیده شدن شده است، یک پیام و معنایی را به مخاطب خود(افرادی که او را مورد توجه و دیدن قرار دادند و اساسا به دلیل همین دیده شدن صدق مشهور بودن می کند) منتقل می کند، به فرض مثال یک ورزشکار مشهور که خاص بودنش فلان مهارت ورزشی در حد اعلی می باشد به مخاطبان خود پیام پیروزی، امید و قدرت که با زحمت و سختی همراه است را منتقل می کند. البته هر کدام از این مفاهیم نیز جدا از اینکه تحت سیطره یک تمدن معنا می شود، پیوست های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و… یک تمدن را هم به همراه دارد.

اگر همین شهرت را به جایی برسانیم که از پیام تهی گردد، و صرف دیده شدن موضوعیت پیدا کند، شهرت باید خاص بودنش را از نقطه ای تامین کند که این منبع همان، شهوت دیده شدن است. لذا در پدیده سلبریتی این شهوت با نمایش غیرواقعی خود را بالا آورده و توجه اذهان را به خود جذب خواهد کرد.

این یادداشت ادامه دارد…