ایده مادر، یک نوع رهبری و رویکرد اداره است

💠 ایده مادر، یک نوع رهبری و رویکرد اداره است💠

🔻ایده مادر چیست؟ و نسبت آن با جایگاه رهبری و عاقله فرهنگ و بقیه عناصر چرخه پیشرفت فرهنگی چیست؟

🔹 آیا ایده مادر چیزی غیر از اهداف رهبری و عاقله فرهنگ است؟
🔹 آیا ایده مادر، یک اصل و باید زیربنایی است؟ مثل مهندسی فرهنگ، مهندسی فرهنگی؟
🔹 ایده مادر، یک رویکرد در نوع مدیریت و رهبری و ساختار آن است؟ مثل رویکرد مردم سالاری یا رویکرد جوان گرایی یا رویکرد دانش گرایی یا رویکرد جهاد گرایی؟
🔹 و یا اینکه ایده مادر، یک راهبرد برای تحقق اهداف عاقله فرهنگ است؟ و لذا شاید ایده مادر برای امروز ایران با ایده مادر سال های آینده و گذشته متفاوت باشد؟
🔹 و یا اینکه ایده مادر، امری عینی و عملیاتی تر است؟ یعنی محوری ترین اقدام در حال حاضر؟

🔻برای فهم دقیق اصطلاح ایده مادر در کلام استاد فلاح، نیازمند سخن بیشتر از استاد هستیم.

🔹 اما تا به اینجا آن چیزی که نزدیک به ذهن می رسد، این است که ایده مادر، همان هدف نیست. همچنین اصل و باید عام و زیربنایی هم نیست. ایده مادر، با راهبرد هم سازگاری خوبی دارد اما به نظر می رسد، فراتر از یک راهبرد کلان است. و همچنین فراتر از این است که محور عملیاتی و اقدام باشد. هرچند راهبرد کلان بودن هم امری کم اهمیت نیست.
🔹 ما هم هدف و اصول عامی داریم که ضرورت دار ترین امر هستند. و همچنین برای رسیدن به این اصول کلی و اهدافمان باید راهبرد و سیاست گذاری های کلان داشته باشیم و برای آنها برنامه و عملیات طراحی کنیم.
🔹 اما غیر از اینها، به نظر می رسد چیزی وجود دارد که بدون آن نمی توانیم به اهداف و آرمانها نائل شویم. و آن رویکرد رهبری و اداره جامعه است. اینکه حقیقتا قرار است چه کسی حاکم حقیقی باشند؟ اینکه حقیقتا حکومت و اداره جامعه برای کیست و چیست؟ به نظر می رسد ایده مادر، یک رویکرد در نوع رهبری و اداره جامعه است.
ادامه دارد…

خلاصه ی مقاله ی تحلیل معنای «توحید اجتماعی» از رهگذر تبیین مؤلفه های آن در قرآن با تأکید بر اندیشه های آیت الله خامنه ای

توحید اجتماعی حاصل فهم و رویکرد و خوانش  اجتماعی از توحید است..

 

مولفه های توحید اجتماعی عبارت اند از:

      1. پذیرش ربوبیت الهی:  به این معنا که همه ی موجودات عالم دارای یک آفریننده و تدبیر کننده ی مشترک و قدرت عظیم هستند که همه در قبضه ی قدرت اویند و مثل یک روح پاک و لطیف همه را در بر دارد. این مولفه خودش زیرمولفه هایی دارد که عبارتند از:

 

      • هدفداری عالم و مسئولیت زایی نسبت به جامعه و عالم هستی..: زیرا همه ی عالم و از جمله جامعه توحیدی و انسان ها دارای یک هدف و یک مسیر واحد هستند و مسیر آغاز، انجام و نقشه ی راهش مشخص است و آن بازگشت به الله است و قدم به قدم بسوی او برمیگردد. این پرتو از توحید و این مسیر بازگشت عمومی به الله پای انبوهی از مسئولیتهای فردی و اجتماعی را در زندگی  انسان بعنوان خلیفه ی خداوند در زمین باز میکند.

توحید متعالی یعنی یکتابینی، یکتاگویی، یکتامنشی است که شامل همه ی ساحتهای فردی و اجتماعی میشود.

 

      • پذیرش حاکمیت مطلق الهی در همه ی ابعاد جامعه…:
        • پذیرش حاکمیت و ربوبیت مطلق الهی تنها به قلب و زبان نیست بلکه در ساحت اجتماعی و عینی بروز و مقوماتی دارد …

 

      • جهتگیری همه ی اعمال بسوی خداوند..: همه ی اعمال با نام و یاد خداوند و با نیت تقرب به خداوند انجام میشوند و با توکل بر خداوند تنها بر قدرت و استعدادهای فردی تکیه نمیشود

 

      • جهتگیری همه ی عواطف بسوی خداوند…: مثلا محوریت محبتهایی که در تعاملات اجتماعی شکل میگیرد خداوند و اولیای الهی و جهت الهی داشتن خواهد بود.در حوزه ی ترس های انسان، نفسها مهذب میشوند و آرامش می یابند و از غیر خداوند نمی ترسند زیرا ترس معلول علم و علم به چیزی است که نسبت به آن ترس وجود دارد.

 

      • قوام یابی و جهت گیری سایر عناصر دین از جمله اصول و فروع
        • وقتی هویت اجتماعی توحید آشکار شود همه ی اعمال و مناسک دینی هویت دینی پیدا خواهند کرد. مثلا در نماز اینکه عبارات جمعی بکار میرود دلالت بر اشاره و تاکید بر هویت جمعی دارد.
        • در روزه اینکه جایگزین بسیاری از کفارات مالی و صدقات واجب و مستحبی است و خلأهای مالی و اختلافات طبقاتی را پوشش میدهد یک حیثیت اجتماعی است.
        • جهاد یعنی از بین بردن هر معبود خدانما و حکومت غیرالهی و فدا کردن جان در راه تحقق عینی حاکمیت الله و قوانین الهی .
        • تولّی و تبرّی حکمی اچتماعی است که کاملا ناظر به مشخص کردن صف بندی ها و جبهه ها و تفکیک دوست از دشمن بصورت شفافا و علنی در تمام عرصه های حیات دینی است.
        • خمس و زکات هم اموری هستند که کاملا ناظر به رفع تبعیضهای اجتماعی و اختلاف طبقاتی هستند.

 

 

2- نفی عبودیت غیر خدا:

إله در شعار توحید یعنی هر موجودی که انسان اختیار و عنان زندگی و امورش را به او سپرده باشد و از او اطاعت بی چون و چرا کند. بنابراین نفی عبودیت غیر خدا شامل مولفه های زیر میشود:

 

1- نفی حکومت طاغوتها و لزوم تشکیل نظام الهی است. زیرا تن دادن به نظام های شیطانی و طاغوتی پرستش آنها محسوب میشود.

 

2- نفی هر گونه انحصارطلبی و امتیاز خواهی: بنابر توحید اجتماعی همه، بندگان خدا هستند و صف بندی و امتیاز خواهی جناحی که مبتنی بر هوای نفس و خودبرتر بینی باشد وجود ندارد. توحید حتی امتیاز خواهی و ویژه خواری که ریشه در دسته بندی های مذهبی داشته باشد را هم رد میکند.

 

3- نفی همه ی تئوری های غیر الهی در نظام خانوادگی،اقتصادی، روابط اجتماعی،سیاسی و …

تمام تئوری های اداره ی زندگی اگر ریشه در وحی الهی نداشته باشند جز گمراهی ثمره ای نخواهند داشت.

 

با توجه به مطالب بیان شده انسان موحد به توحید اجتماعی بعنوان خلیفه ی الهی، بر اساس حاکمیت و ربوبیت مطلق الهی، همه ی ابعاد فردی و اجتماعی زندگی و عواطف و اعمالش بسوی  الله است . در این منظومه هر نوع امتیازخواهی و انحصارطلبی و حکومت طاغوتی مردود است و همه ی نظامها تحت ولایت و حکومت الهی قرار میگیرند

 

گام های پیشرفت امام 2

در دو نوشته قبل از دو زوایه اداره انقلاب را بعد از سال 57 تصویر کردیم، از جهتی ظرفیت بالای انقلاب اسلامی این امکان را به مردم می داد که اراده خود را این بار در ساخت کشور سامان بخشی کنند در نتیجه حرکت های جدید مانند جهاد سازندگی ، کمیته امداد، نهضت سواد  آموزی از بطن شور و حرارت انقلاب برخواست از سو دیگر حضرت اما با تعریف رسالت های سیاسی جدید مانند قانون اساسی، انتخابات جمهوری اسلامی نگذاشت از این حرارت و شور انقلاب در نقطه ای متمرکز بهره برد.

 

امام چگونه با ساختارهای که میراث سال ها استعمار کشور بود مواجه کرد و چگونه توانست از این ساختارها برای پیش برد انقلاب بهره ببرد؟ ساختارهای استعماری با آدم های طاغوتی چنان تفرعنی بر حیات انسان ایرانی پیدا کرده بودند که علاوه بر افکار عمومی اراده های عمومی را نیز به تسخیر خود کشیدند. ساختارهای که بنا نبود مشکلی را ازجامعه ایرانی حل کند بلکه بنا بود در وابستگی به قاهریت اراده خارجی اهداف همان اراده را نیز محقق کنند.

قد اول امام بعد از خروج از شاه در مواجه با ساختار زدودن و ریشه کن کردن هرگونه اراده طاغوتی از نظام کشور بود. امام در سخنرانی های متعدد خطاب به مسولین کشور مطالبه اخراج فاسقین و منافقین و فضله های طاغوت گذشته را دارند. و اساسا تا این چنین اراده انسانی حاکم بر جامعه باشد مسیر اصلاحی را نمی بیننند.

 

مهم ترین خصیصه این اراده طاغوتی گردن کشی و  حالت استکباری بود که عیال خود داشت، و نه درد مردم را می فهمید و نه به سراغ درد های آنان می رفت و هیچ گره ای با مردم نخورده نبود و فاقد هر گونه پشتوانه مردمی شده بود. به همین خاطر امام در ابتدای انقلاب دست و پای شیطان بزرگ را  برید. و اراده کانونی ساختارهای کشور را در خدمت انقلاب گرفت.

گام های پیشرفت در نگاه امام

اهداف سیاسی انقلاب به زعم اندیشمندان آن  دوره شاید 40 سال دیگر باید نهضت استمرار می داشت تا تحقق پیدا کند اما یک سال ونیم آخر نهضت که بعد ها امام آن را فعل الهی دانست هم توانست نظام شاهنشاهی را برچیند و هم فرار شاه از کشور را رقم زد. سقوط نظام شاهنشاهی یعنی فروپاشگی نظم جامعه ای که عادت کرده بود براساس فره ایزدی زندگی کند و یعنی ویرانی ذهنیت شاه سایه خداست. اما فرار شاه نیز به همان اندازه مهم بود چون نماد انخلاع کشور از در مهم ترین رکن قدرت از اراده طاغوتی بود.

 

در نگاشته قبل از اراده مردم برای شکل دهی حرکت انقلاب گفتیم در مقابل این اراده امام نیز سعی داشت همان برافروختگی و همان بازیابی هویت انقلابی مردم را حفظ کند؛ و آن نیز  دوباره تعریف یک هدف سیاسی برای انقلاب بود. که در چند محور پیگیری کرد.

 

  1. رای به جمهوری اسلامی: تجلی اراده عجین شدن اراده الهی با اراده مردم بودی که این بار به دور از تمام اغلال های طاغوتی و در بستری  که توحید رنگی عینی تری در حیات آن ها به خود  گرفته است محقق شد. مردم با رای به جمهوری اسلامی نظم مطلوب جامعه خویش را برگزیدند و به معنای بالاتر امضای بر حاکمیت خود کردند.
  2. رای به قانون اساسی: پیگیری مداوم امام برای شتاب بخشی به روند نهایی شدن قانون اساسی  تمام اراده سیاسی مردم را در یک نقطه متمرکز کرد و از طرفی فضای انقلابی را زنده نگه داشت و علاوه بر تجلی دیگر از قیام لله  هویت ایرانی و اسلامی را دوباره رنگ جدیدی بخشید. رای به قانون اساسی یعنی حرکتی به گستردگی انقلاب و گام دوم توحیدی ملت ایران که این بار در طول تاریخ به دنبال چارچوب بخشی الهی به جامعه خود بودند.

 

مسئله هایی در باب شناخت هویت و چیستی شبکه های اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • شبکه های اجتماعی بخش مهمی از فضای مجازی می باشند. این بخش مهم در فضای مجازی با ادعای گفت و گوی آزاد شروع به کار کرد اما به مرور این ادعای دیالوگ به یک مونولوگ ساختاری و پنهان تبدیل شد. اساسا ایده ی گفت و گوی آزاد برای حاکم شدن گفتمان غالب، نظری برخاسته از فکر پست مدرن و ضد مدرنیته بوده است. اما مدرنیته مثل همیشه توانست از تهدیدهای موجود برای خود فرصت بسازد و از تهدیدها در جهت مقاوم سازی خویش در برابر بحران های اجتماعی استفاده کند.
  • برای شناخت دقیق هویت و چیستی شبکه های اجتماعی باید نسبت آن با برخی از مسائل مشخص شود چرا که مجموعه ای از مسائل مختلف باعث ایجاد شبکه های اجتماعی و تبدیل آن به پدیده فعلی شده اند. برای این فهم باید به سوال های زیر پاسخ داد :
    • 1-بررسی بعد الهیاتی و فلسفی شبکه های اجتماعی
    • 2-بررسی نسبت نظام سرمایه داری و کاپیتالیسم با شبکه های اجتماعی ( نقش کارتل های اقتصادی در شبکه های اجتماعی )
    • 3-بررسی نسبت آزادی بیان و آزادی رسانه ها با شبکه های اجتماعی ( نقش مفهوم لیبرالیسم و آزادی در ماهیت و هویت شبکه های اجتماعی )
    • 4-تاریخچه شبکه های اجتماعی
    • 5-بررسی علل و عوامل رشد شبکه های اجتماعی در دنیا و ایران

لزوم عطف توجه ایده فرهنگی مادر به تشتت در اندیشه

فرهنگ برآمده از اندیشه است؛ همانگونه که تمدن چهره‌ی سخت فرهنگ است؛ خود فرهنگ چهر‌ه‌ی نرم اندیشه و تفکر است.
به خاطر همین رابطه تنگاتنگ فرهنگ با اندیشه است که می‌بینیم تشتتی که در زمینه‌ی اندیشه وجود دارد، باعث تشتت در فرهنگ هم شده است. و به طبع نمی‌توانیم به سمت تمدن قدم برداریم.

لذا اگر قرار است یک ایده‌ی مادر بیاوریم برای سامان دادن به اوضاع فرهنگ و این ایده فرهنگی مادر اگر قرار است تشتت فرهنگی را سامان دهد و این پراکندگی‌ها را تجمیع کند، باید به گونه‌ای باشد که تشتت در اندیشه که زمینه و باعث این تشتت در فرهنگ است را مد نظر داشته باشد و در صدد سامان آن هم باشد؛ حال اینکه اول به تشتت اندیشه بپردازد یا نه تقدم و تاخری قائل نشویم و همزمانی باشد سخنی دیگر است.

دانش باید گرمی بخورد !

طب سنتی در غالب موارد بخلاف طب مدرن، کل نگر است و انسان را به عنوان یک کل به هم پیوسته مینگرد و در فرایند درمان نیز از اصلاح همین کل به هم پیوسته برای درمان مشکلات جزئی استفاده میکند. برای درک این تفاوت مثال های پرشماری را میتوان یافت.
اگر پدیده ای به نام “دانش” را به بدن یک انسان تشبیه کنیم و سپس با چارچوب طب سنتی به تحلیل این جسم بپردازیم، آنگاه با مشاهده طول روند ایجاد یک مسئله برای دانش، شکل گیری مدرسه در دل دانش، نیاز دنش به تمرکز بالا و دقت بسیار و خلق و خویی که به طور کلی دانش از خودش نشان میدهد، میتوانیم درباره طبع غالب دانش به قضاوتی دست پیدا کنیم و بگوییم : طبع دانش سرد است !
سرد بودن طبه چه درباره یک انسان واقعی مطرح شود و چه درباره پدیده ای انسانی که به انسان تشبیه شده، به سان هر پدیده مادی دیگر، هم مزیت هایی را داراست و هم مشکلاتی را ایجاد میکند.
دانش وطیفه عمق دهی به مسائل را دارد، دانش باید برای همیشه در پایگاه خودش باقی بماند، طبع سرد او این مسائل را پشتیبانی میکند. اگر طبع او سرد نباشد دیگر این ویژگی ها را ندارد و وقتی فاقد این ویژگی ها باشد، دیگر هویت دانش بر او صدق نمیکند !
از طرفی ممکن است همین طبع و ذائقه باعث افسردگی او بشود. ممکن است اساسا حرکت را از او بگیرد !
این مشکلات عینا دامنگیر دانش و دانشمندان نیز میشود.
یکی از توصیه هایی که درمانگران انسان در این مواقع به افرادی با طبع سرد میکنند این است که از مواد غذایی با طبع گرم استفاده کنند تا طبع وجودی ایشان را تعادل ببخشد.
شاید این توصیه را در مشبه انسان در بحث ما، یعنی دانش نیز بتوان ارائه کرد و ادعا کرد :
برای جلوگیری از ایستایی و پژمردگی دانش، باید تغذیه غیر دانشی با طبع گرم را به خورد دانش داد !
این تغذیه غیر دانشی با طبع گرم همان زندگی و حیات بشری است. دانش باید مدام از حیات انسانی تغذیه کند.
شاهد روایی این توصیه بازه هایی مانند قرون طلایی اسلامی و رنسانس غربی است که مسائل دانش دقیقا از بطن حیات اجتماعی دریافت میشوندو اهل دانش در بطن محیط گرم اجتماعی زیست میکنند.

اسلام عمیق ترین و دقیق ترین توصیف از واقعیت جهان هستی و عالم انسانی را تبیین می کند. به گونه ای که هیچ مکتب دیگری را یارای بیان چنین عمقی نیست. اگر مکتبی بخواهد چنین عمقی را تامین کند، اساسا باید قائل به توحید و جهان بینی توحیدی شود.

اما همه اسلام این نیست. آن چه اسلام را اعجازآمیز تر می کند، امتداد چنین معارفی تا صحنه زندگی انسانی است. یعنی شریعتی که ساحت زندگی فردی و اجتماعی انسان را بر اساس چنین عمقی تامین می کند. بسته ای جامع و چند وجهی، که جهات متعدد و پیچیده عالم انسانی را تامین می کند.

الگوی اسلام بر اساس این جهان بینی و ایدئولوژی باید بتواند همه پیچیدگی های توصیفی اش را تامین کند. یعنی باید نظام فردی و اجتماعی منسجمی که قابلیت پاسخ‌گویی به همه ساحت های عمیق انسانی را داشته باشد ارائه کند.

بر اساس نگاه اسلامی، حاکمیت از آن خداست. این گزاره عمیق ترین و دقیق ترین گزارش از واقع و حقیقت عالم است. در رابطه با این گزاره نباید سهل‌اندیشی کرد و باید متوقعانه به سراغ درک معانی عمیق آن رفت. این گزاره عمیقا احترام به انسانیت و تکریم انسان است. این گزاره شامل تمام خوبی هاست.

بعد از حاکمیت الله نوبت به ولایت معصوم در نگاه اسلامی می رسد. انسانی که خلیفه خداست. جانشین او بر روی زمین. انسان کامل که انسانیت را معنا بخشیده. انسان ترین فرد عالم. و ولایت یعنی اتصال همه امت به چنین منبع عظیمی.

حالا نوبت به ولایت فقیه می رسد. و بعد توجه به جایگاه و نقش نخبگان. بعد از این ها می توان از مردم سالاری سخن گفت و واقعا مقام مردم را درک کرد. مردمی که اراده شان تحقق اراده خداوند است.

 

در رابطه با سه گزاره اخیر در یادداشت های دیگر بیشتر می پردازیم.

همچنین در رابطه با نسبت بین این ۵ گزاره و تعامل آنها با هم

نسبت گفتمان و عقلانیت اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • عقلانیت اجتماعی : عقلانیت اجتماعی یک معرفت جمعی برای ایجاد یک کنش جمعی در جامعه می باشد. با این حساب، عقلانیت یک پدیدار انسانی و اجتماعی می باشد. و عقلانیت با عقل تفاوت دارد. عقل قوه و نیرویی در انسان می باشد که کار ویژه اش ادراک و بسط آن در حوزه تفکر و استدلال می باشد. اما عقلانیت یک پدیدار انسانی است که در لایه معرفت رخ می دهد و سبب یک فعل اجتماعی می شود.
  • گفتمان : گفتمان با توجه به تعریف و زاویه نگاه رهبر انقلاب، آن معرفت با ذهنیتی است که فراگیر شود و مطالبه هایی متناسب با خود بربیانگیزد و واگویه و زمزمه شود؛ یعنی بسته ی ذهنیت، خواسته و زمزمه، وقتی که به یک پدیده اجتماعی تبدیل شود گفتمان خوانده می شود
  • گفتمان را شاید بتوان مفهومی عام تر از عقلانیت اجتماعی دانست. درست است که اساسا عقلانیت اجتماعی، منطق کنش جامعه می باشد اما ممکن است که جامعه به دلایل مختلفی از عقلانیت اجتماعی خویش، در کنش های خود استفاده نکند. اما این که در برخی از کنش هایش از عقلانیت اجتماعی خویش استفاده نمی کند، ضرری به عقلانیت اجتماعی بودنش نزند. اما معضل در لایه گفتمان سازی می باشد. همان طور که بیان شد گفتمان سبب مطالبه مردم می شود. یعنی اگر آن عقلانیت به گفتمان غالب جامعه تبدیل شود جامعه آن را طلب کرده در نتیجه آن طلب سبب می شود که جامعه در تمامی کنش های خویش، از آن عقلانیت اجتماعی استفاده کند. و آن عقلانیت منطق کنش تمامی افعال جامعه شود.
  • گفتمان می تواند خلق پارادایم کند یعنی اگر متعلق گفتمان یک ذهنیت و عقلانیت غنی باشد می تواند پارادایم جامعه را تغییر داده و محیط جامعه در یک ادبیات غنی تنفس کند.
  • با این توضیح شاید بتوان این گونه بیان کرد که اساسا گفتمان تلاش می کند یک عقلانیت اجتماعی اجمالی، به عقلانیت اجتماعی تفصیلی در جامعه تبدیل شود. فلذا گفتمان سبب تجسد و تعین دقیق آن عقلانیت اجتماعی می شود. به تعبیر دیگر، گفتمان شدن یک عقلانیت اجتماعی در جامعه باعث می شود که مسیر کنش های جامعه حتما از آن عقلانیت طی شود.