آزاداندیشان خطرناک ترین افراد در نبرد تمدنی

اندیشیدن در عالم اثبات ذیل فرهنگ و ذیل تمدن رقم میخورد.

هرکدام از این سخت افزار های اجتماعی (فرهنگ و تمدن) سیطره ای بر اندیشیدن دارند که به صورت طبیعی فرد نمیتواند آزاد از این سیطره بیاندیشد لذا آزاداندیشی در اینجا یعنی رهایی از اثر پذیری سیطره فرهنگ و تمدن که هرچه قدرت ذهنی فرد بالاتر باشد تا اینکه خود را از این سیطره آزاد کرده و منطقی بیاندیشد و به حقیقت نیز دست یابد او آزاداندیش تر است.

 

در یادداشتی دیگر توضیح داده خواهد شد که چرا اینگونه افراد برای تمدنهای رقیب خطرآفرین خواهند بود.

تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 1

💠تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 1💠

سوال این است که انسان آزاداندیش کیست و طبع آزاداندیشی چیست؟
🔹 برای پاسخ به این سوال، باید متعرض تمام مفاهیمی که با آزاداندیشی نسبت دارند بشویم و بگوییم نسبت آنها با آزاداندیشی چیست؟ آیا این مفاهیم، از قیودات و مقومات تعریف آزاداندشی است یا نسبت دیگری با آزاداندیشی دارند؟

🔹 به نظر می رسد، این مفاهیم و قیود با آزاداندیشی مرتبط هستند.
1- حق پذیری و حریت قلبی (عدم اسارت قلب نسبت به غیر حق)
2- حق پذیری و تصدیق عقلی (عدم اسارت عقل نسبت به غیر حق)
3- استفاده از قوه عاقله نه واهمه
4- لزوم پیروی اندیشه از منطق و قواعد تفکر
5- تحصیل آگاهی و اطلاعات مورد نیاز تفکر
6- طرفدار اندیشه بودن
7- اهمیت به ذخیره دانایی و علوم تولید شده توسط گذشتگان
8- خودباوری نسبت به ذهن و اندیشه خود
در اینکه کدام یک از این مفاهیم و قیود در ماهیت آزاداندیشی است، محل شک و تأمل است.

🔹 یک تعریف این است که بگوییم: «آزاداندیشی یعنی دستگاه شناخت انسان در قید و بند چیزی غیر از حق نباشد. به تعبیر دیگر آزاداندیشی یعنی تصدیق حق بدون تأثر از امری غیر از حق».

✅در این تعریف، فقط قید دوم از مقومات و قیود تعریف شمرده شده است و دیگر قیود، از مفاهیم مرتبط با آزاداندیشی است نه خود آزاداندیشی.

🔸بعضی از قیود، از اسباب و علل تحقق آزاداندیشی هستند مثل حق پذیری و حریت قلبی؛ اگر کسی حریت قلبی نداشته باشد، این موجب می شود عقلش هم اسیر شود، دستگاه شناختش مختل شود و لذا نتواند آزادانه بیاندیشد و درنتیجه عقلش، حق را تکذیب می کند. البته عدم حریت قلبی، گاهی جلوی آزاداندیشی و فهم حق را نمی گیرد بلکه موجب مخالفت عملی با حق می شود نه عقلش حق را تکذیب کند.

🔸بعضی دیگر، از لوازم تحقق و صدق اندیشه هستند؛ یعنی آن قیود، باید باشند تا اندیشه و معرفت حاصل شود.
1. استفاده از قوه عاقله نه واهمه و خیال.
2. لزوم پیروی اندیشه از منطق و قواعد تحصیل معرفت.
3. تحصیل آگاهی و اطلاعات مورد نیاز تحصیل معرفت.
4. خودباوری نسبت به ذهن و اندیشه خود؛ کسی که خودباوری ندارد، اساسا برای خودش این حق و ارزش را قائل نیست تا بیاندیشد و نتایج حاصل از اندیشه خودش را تصدیق کند.

🔸و بعضی دیگر از قیود، از نتایج و ویژگی های شخص دارای صفت آزاداندیشی است:
1. طرفدار اندیشه بودن
2. اهمیت به ذخیره دانایی و علوم تولید شده توسط گذشتگان.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 98

بازخورد به تعریف برادر انصاری از آزاداندیشی

در تعریف برادر محمد انصاری از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«آزاداندیشی معنای مصدری دارد و همان آزاد اندیشیدن است. یعنی شخص آزاداندیش کسی است که بتواند آزادانه بیندیشد. یعنی بتواند بدون تعصب و جمود و وابستگی نسبت به شخص یا جریان یا نحله ای فکری یا هر چیزی که میتواند فکر را به اسارت در بیاورد، به صورت مستدل و منطقی بیندیشد.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر می رسید:
1- در آزاداندیشی به نظر می رسد نوعی استمرار نهفته است، لذا به فردی که فقط یکبار توانسته آزادانه بیاندیشد آزاداندیشی نمی گویند، لکن در آزاداندیشیدن این استمرار وجود ندارد.

2-بدون تعصب و جمود و وابستگی اندیشیدن، ویژگی هایی ست که در کنترل و اختیار شخص است. لکن برخی اسارت ها است که به صورت ناخواسته و بدون اختیار اتفاق می افتد و فرد در حالی که التفات ندارد متاثر از چیزی است. لکن در تعریف به این نوع از اسارت اشاره نشده است.

3- ویژگی های مستدل و منطقی جز تعریف آزاداندیشی شمرده شده اند. لذا طبق این تعریف نمی توان به فردی که بدون تاثر از دیگران و به صورت آزادانه و برای کشف حقیقت می اندیشد لکن از قواعد منطقی بی خبر است و برخی را رعایت نمیکند، آزاداندیش گفت. در حالی که این فرد دارد آزادانه می اندیشد و فقط اندیشه اش ممکن است نازیبا باشد و یا اینکه دچار اشتباهاتی بشود.

.

تعریف آزاداندیشی

#تعریف_آزاداندیشی
#محمد_حسین_خانی

…..
آزاداندیشی یک ویژگی فطری و ذاتی است که با رعایت آداب و به هدف فهم حقیقت انجام می شود . در این روند باید از عوامل داخلی و خارجی که منجر به فهم اشتباه و شناخت حقیقت شود پرهیز کرد. آزاداندیشی راه نیست و هدف است زیرا حق جویی هدف بشر است .

آزاداندیش؛ هدایت شده‌ توسط خدا

در قرآن کریم، سوره‌ی مبارک زمر آیه ۱۷ و ۱۸ این چنین آمده است؛

وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ
الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ

و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن‌ها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آن‌ها خردمندانند.

این آیات و اساسا کل سوره‌ی زمر برای تامل در موضوع «آزاداندیشی» بسیار مناسب است و نکات زیادی می‌توان از آن دریافت کرد و شاید بتوان به تعبیر یکی از عزیزان سوره‌ی زمر را سوره‌ی آزاداندیشی نامید.

یکی از نکاتی که این آیات بیان میکند‌ در خصوص هدایت «آزاداندیش» است؛ این آیات می‌گوید خدا آزاداندیش را هدایت می‌کند.
اینجا نکته‌ای دیگر هم قابل تامل است؛ اینکه آیا می‌توان کشف انّی هم داشت؛ اینکه اگر کسی هدایت نشد، آزاداندیش نبوده است؟
و همچنین یک معنای دیگر هم اینکه آن کس که هدایت شده است؛ آزاداندیش بوده است؛ البته در صورتی که انحصار هدایت در آزاداندیشی باشد.

تعریف من از آزاداندیشی در شش پرده

پرده اول : هر مفهومی حد دارد ! حتی بی حدی !
هر چیزی فارغ از اینکه مجرد باشدیا مادی، حقیقی باشد یا اعتباری، ذهنی باشد یا عینی، برای اینکه همان چیز باشد، ناچار از این است که چیزهای دیگری نباشد و فقط همین چیزی باشد که هست. به این حالت تعین، بودن، بودگی یا ماهیت میگوییم.
به عنوان مثال میتوانیم انگشت خود را وسط یک مداد بگذاریم و آرام آرام انگشت را به سمت نوک مداد جابجا کنیم، به یک نقطه میرسیم که دیگر انگشت ما روی مداد نیست و روی میز قرار گرفته. اگر بخواهیم بگوییم اینجا هنوز مداد است، دیگر هستی و تعین مداد را زیر سوال برده ایم ! پس مداد برای مداد بودن، ناچار است از اینکه میز نباشد.
مفاهیم اعتباری نیز همینگونه به نظر میرسند. ما ذهن خود را میتوانیم روی مصادیق شجاعت حرکت بدهیم، مطمئنا به جای میرسیم که دیگر مصداق شجاعت نیست. یا تهور است و یا جبن ! پس مفاهیم اعتباری هم برای حفظ تعین و معنای خودشان مجبورند که یکسری مفاهیم دیگر نباشند !
این مسئله بر مفهومی مثل آزادی هم باید صادق باشد.آزادی اگرچه معنای باز و رهایی دارد اما بالاخره یک جایی باید باشد که بتوانیم آن را غیر آزادی بدانیم، تا بدینوسیله آزادی تعین و معنای خاص خودش را پیدا کند و بشود درباره آن سخن گفت !
حتی مفهوم بینهایت بودن را اگر بخواهیم اینگونه مورد بررسی قرار بدهیم، باز هم یک نقطه هایی هست که ویژگی بی نهایت بودن بر او صدق نمیکند. و همین نقاط هستند که مفهوم بی نهایت بودن را تعین و هویت میبخشند.
از همین باب است که منطقیون تعریف صائب از یک موجود را ، حدّ آن موجود می نامند.

پرده دوم : آزادی ، اندیشه
آزادی مفهومی است که حدش بی حدی است. یعنی هرجایی که حرف از قید و محدودیت و جلوگیری به میان بیاید، آنجا همان حد و مرز آزادی است. این همان معنای صراح و ساده آزادی است که معمولا مورد استقبال محافل لیبرال و … قرار میگیرد.
اما باید به این نکته توجه داشت که آزادی به تنهایی هیچ معنایی ندارد و همیشه باید به مفهوم دیگری اضافه شود.
به نظر نگارنده، آزادی به هر قیدی که اضافه شود، به نوعی توسط همان قید میخورد !
آزادی فردی، آزادی اجتماعی نیست. آزادی بیان، آزادی فعالیت سیاسی به هر نحوی نیست. آزادی پوشش، آزادی رفتارهای مجرمانه نیست و هزاران مثال دیگری که در این باب میتوان زد.

اندیشه را نیز در اینجا به معنای پویشی فکری برای دست یافتن به حقیقت ( اعم از عملی و نظری ) معنا میکنیم.

پرده سوم : آزادی اندیشه
“آزادی اندیشه” صفتی برای اندیشه است.
اندیشه ای که ویژگی آزادی را داشته باشد ، پویشی فکری برای رسیدن به حقیقت است( اندیشه) که در این مسیر هیچ قیدی را قبول نمیکند.( آزادی )
“اندیشه آزاد” نیز عبارت از حاصل آن اتصاف میباشد و همان بار معنایی را تحمل میکند.

پرده چهارم : آزاداندیشی
به نظر میرسد آزاداندیشی متفاوت از اندیشه آزاد یا آزادی اندیشه باشد.
اینجا آزادی با همان معنای رهایی و بی قیدی، قید خورده است به مضاف خودش، یعنی اندیشه !
اندیشه هم که به معنای پویشی فکری برای دستیابی به حقیقت (عملی یا نظری ) بود.

با توجه به همه مقدمات مطرح شده، نگارنده آزاداندیشه را به معنای زیر میداند :
رهایی، آزادی و بی قیدی انسان ( آزادی ) + قید اندیشه، یعنی در جستجوی حقیقت ( عملی یا نظری ) بودن
نزدیک ترین اصطلاح در مفاهیم قرآنی به آزاداندیشی به این معنا ، واژه حنیف است ! به معنای کسی که به دنبال حقیقت است و به جز حقیقت از همه چیز آزاد است.
متضاد حنیف هم میشود کافر ! یعنی کسی که به دنبال حقیقت نیست و آن را میپوشاند. این هم به آن معنا نیست که او آزاد است حتی از حقیقت ! آزادی از حقیقت یعنی در بند غیر حقیقت افتادن ! یعنی رقیت وهم !

پرده پنجم : لا اله الا الله
اله کسی است که انسان واله و شیدای اوست. به طوری که اختیار خود را در مدار اختیار او قرار میدهد. خواست او را بر خودش مقدم میکند. بنده او میشود و افعال و احوال و اندیشه اش در مسیر او تعریف میشود.
آزادی و رهایی مطلق قطعا با پدیده ای به نام اله سازگاری ندارد. معنا ندارد که من آزاد باشم و در عین حال موجود دیگری به عنوان اله برای خودم در نظر بگیرم و ذهن و فعل و روح خود را در اختیار او قرار بدهم.
لا اله دقیقا به همین معناست. لا اله یعنی ازادی مطلق !

الله تبارک و تعالی همان حقیقت همه عالم است. همان ذات واجب الوجودی واقعی است که قابلیت نفی ندارد. ( ر.ک برهان صدیقین علامه )
همان است که بلحاظ وجودی و همچنین بر اساس آیه نفخت فیه من روحی با انسان سنخیت دارد و اله غریبه نیست !
الا الله یعنی الا کمال حقیقت یعنی خداوند متعال !
اینکه آزادی مطلق انسان به جستجوی حقیقت قید بخورد ( فارغ از اینکه چقدر به حقیقت نزدیک شود یا برسد ) معنایش آزاداندیشی است !

پرده ششم : نفی عبودیت غیر خدا
با این تفصیلات آزاداندیشی مساوی با نفی عبودیت غیر خدا خواهد بود.
این نفی میتواند جلوه های متعددی در ساحات متعدد زندگی بشری پیدا کند که در مقاله شریفه روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، به خوبی مورد اشاره قرار گرفته است.
حالا اگر برای نفی عبودیت و بند اسارت نظامات اقتصادی بشری ، به جستجوی نظام الهی در اقتصاد حرکت کنیم، مصداق آزاداندیشی خواهیم بود. اگر برای نفی حاکمیت غیر حق و برای آزادی انسان ها از آن، سلاح به دست بگیریم و ده ها نفر از لشکر باطل را به قتل برسانیم هم مصداق ازاداندیشی خواهیم بود.
همانطور که در یادداشت “آزاداندیشی به منزله کیف نفسانی” مورد اشاره قرار گرفته آزاداندیشی نه یک فعل، بلکه یک حال است که در بسیاری از افعال میتوان بروز آن را مشاهده نمود.

شادی روح سالک طریق توحید، مرحوم سید مصطفی مدرس صلوات

انقلاب فرهنگی انقلاب اسلامی

 

انقلاب اسلامی از ابتدای نهضت تا آن روزی که ارتش برای بیعت با امام حاضر شد؛ تماما با ابزارهای فرهنگی راه خود را پیش برد. کوران حوادث هیچ گاه انقلاب وانقلابیون را مضطرب و خشمگین نکرد؛ تا جواب خون را با خون دهد. امام با شعار آن که گوشت و پوست قدرت بیشتری از توپ و تانک دارد مسیر انقلاب را باز کرد. امام سلاح و مبارزه مسلح را در تنافی با حضور مردم می دانست. سلاح در نگاه امام ابتدا ذهن مردم را هدف می‌گیرد بعد به سراغ شاهنشاه می رود.

 

مبارزه در نگاه انقلاب اسلامی یک سنت و نتیجه جدال های دیالکتیک نیست. تا با استضعاف ناس قیام بر علیه فرعونیان کند، تا طبقه ای بر طبقه دیگر چیره شود و آن طبقه فائق نیز در طول تاریخ مغلوب طبقه دیگر شود. مبارزه در نگاه اسلامی با اراده انسانی آغاز می‌شود.این اراده ثمره سال ها گفتمان سازی از دل تبیین گری های مداوم و مستمر است.

 

تبیین گری راهبرد مبارزاتی اسلامی است و در شرایطی که امکان جهاد نیست تنها راه کار مبارزاتی است. تبیین‌گری در ابتدا ساخت ذهنی مردم را هدف گرفت و در قدم بعد به دنبال تحول ساخت اجتماعی است. تبیین گری تا به آن جا پیش می رود که در شعار و کلمه مردم را به اتحاد می رساند و این اتحاد رمز پیروزی انقلاب است.